مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 42 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-02 07:24:062025-01-03 06:30:26مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خدایا…
هر چی دارم، هر چی هستم، از توئه… از عشق توئه… از نگاهی که هیچوقت ازم برنداشتی.
سلام استاد عزیزم، بانوی مهربون و نازنین شایستهجان و دوستان خوبم تو سایت.
برای اولین بار این فایل برام مثل یه نور بود تو تاریکی… حس کردم هدایت شدم سمتش، نه یه بار، نه دوبار، سه بار با دل گوشش دادم…
من تو زندگی چند باری پام لیز خورد تو ترفندهای پونزی، البته نه اون مدلی که استاد گفتن، ولی خب… یه جور دیگهاش. تاوانشم دادم…
اما فهمیدم که اینا همه بخشی از سفر تکاملمه… و خدا رو هزار هزار بار شکر، الان تو مسیریام که هرچند آروم، ولی با اطمینان دارم جلو میرم.
مطمئنم موفق میشم، چون مطمئنم خدا باهامه…
توی روزهایی که سختیها و چالشها از هر طرف اومدن، حس میکنم خدا داره ظرفیتمو بزرگتر میکنه، داره منو برای روزهای قشنگی که قراره بیان، آماده میکنه.
این تضاد، باید باشه… باید باشه تا قدر بدونم، تا بفهمم خوشبختی یعنی چی.
سالها تو کاری درجا زدم، ولی حالا دارم توش رشد میکنم… چون دارم قوانین رو رعایت میکنم، چون دارم با خودم، با ترسهام، با گذشتههام، صادقانه روبرو میشم.
مشکلاتی پیش اومد که شاید یه روزی فقط ازشون فرار میکردم، ولی حالا… حالا خدا بهم جسارت داده که وایسم، بگم، عمل کنم، تصمیم بگیرم برای خودم.
خدایا شکرت…
شکرت برای اینکه نذاشتی تو دردها و سختیهام گم شم…
شکرت که دستمو گرفتی و منو انداختی تو راهی که همیشه دلم میخواست… راهی که شاید سالها فقط تو رؤیاهام بود.
مطمئنم وقتی من یه قدم برداشتم، تو ده قدم اومدی سمتم…
و حالا…
تسلیمم…
با تمام وجودم، خودمو انداختم تو آغوشِ تو…
تو فقط هدایتم کن به همون راهی که میدونی برام بهترینه…
من بهت ایمان دارم…
میدونم اون روزایی که فکر میکردم تهبنبستان، فقط مقدمهی طلوع بودن…
فقط تمرینی بودن برای قویتر شدنم…
برای رسیدن به نوری که حالا دارم کمکم میبینمش…
خدایا شکرت که هستی…
که همیشه بودی…
که همیشه خواهی بود…
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.
اگر شما هم چنین تجربیاتی دارید، در بخش نظرات بنویسید چه درسهایی از این تجربیات تلخ گرفتید و چگونه از این درسها برای رسیدن به نتایج پایدار استفاده کرده اید؟
-در گذشته به فردی که وعده ی 100 برابر شدن پول یک شبه را به ما داد اعتماد کردیم و پس انداز خود را در اختیار او قرار داده و در همان شب دیگر اثری از او باقی نماند و بعدها فهمیدیم شبانه به ترکیه رفته و منکر کلاه برداری هایی شده است که نه تنها از ما بلکه از هزاران نفر به عناوین مختلف کرده بود
باز هم بار دیگر به سایتی اعتماد کرده که وعده کسب درآمد با تابپ و کارهای اینترنتی را می داد و ما با ثبت نام در آن متوجه شدیم کلاهبردار است و حتی با وجود تهدید به شکایت از او هم چنان به فعالیت خود ادامه می دهد
باز هم فریب فردی را خوردیم که قرار دادی با ما امضا نکرده و ما کارهای زیادی برای او از جمله مقاله نویسی انجام دادیم و حتی شرکتی به اسم خود ثبت کرده بود که با کلاهبرداری از افراد مختلف کسب و کار خود را بدون دادن پول کارمند اداره می کرد
چند مورد دیگر از جمله خرید موبایل که بدون دریافت آن پول به حساب شخص واریز کرده و متوجه شدیم اصلا چنین موبایل و کسب و کاری وجود ندارد یا قرار دادن محصولاتمان نزد شخصی برای فروش که شخص مورد نظر کلا ناپدید شده و محصولات ما را به اسم خودش فروخته است هم برای ما رخ داده است
حتی در حالت هوشمندانه، چطور از این نوع تجربیاتی که اطرافیان شما داشتند، درس گرفتید؟ یعنی بدون اینکه درگیر این دام شوید، برای خود تصمیمات از پیش تعیین شده ساختید تا در چنین لحظاتی قانون را به یاد بیاورید و در دام این ترفندها نیفتید؟
-در اطرافیان ما افرادی هستند که سند خانه ی خود را به عنوان ضمانت در مقابل دریافت پول هنگفت در اختیار افرادی قرار داده و اکنون اجاره نشین و بدبخت هستند خدا را شکر ما چنین اتفاقی را تا این حد فاجعه بار تجربه نکرده ایم
اکنون در قرار داد نویسی تحقق و تمام قوانین را مرور کرده شرایط و نظرات تمام افراد را مطالعه سپس اقدام به واریز وجه در سایت هایی که بسیار معتبر هستند می کنیم
اگر افرادی به ما وعده ی پول دادند یا وعده هایی مانند شانس یک بار در خانه ی آدم را می زند کلا آنها را حذف کرده و بر روی باورهای خود سرمایه گذاری می کنیم حرف استاد را به یاد خود آورده که پول ما نباید برای ما پول بسازد ما باید از استعدادها و توانمندی های خود و پرداختن به شغل مورد علاقیمان ثروت بسازیم و برای رسیدن به درآمد بیشتر عجله نکنیم دور زدن قانون تکامل داشتن احساس حرص ولع عجله باعث می شود در دام چنین افراد و موسساتی گرفتار شویم
و سوال اساسی تر این است که: آیا هنوز هم آن درسها را به یاد دارید و آنها را در روند پیشرفت خود لحاظ می کنید؟
-بله به دلیل اینکه چندین بار با چنین افراد و موسساتی برخورد کرده و ضررهای زیادی بابت آن پرداخت کردیم همواره به یاد داریم که به هیچ وجه بدون بررسی اصولی به سراغ هیچ چیز نرفته و حتی اگر لازم باشد برای نوشتن قرار داد وکیل بگیریم
ب) درباره تجربیاتی بنویسید که به خاطر درک قانون تکامل، به جای طمع ورزیدن، به این نوع ایده ها و وعده ها با اطمینان “نه” گفتید
-به وعده ی فردی مبتنی بر خرید کالایی تا دلار گران تر از این شده نه گفتیم و باعث شد قیمت دلار پایین تر بیاید و در زمان مناسب به خرید کالای مورد نیاز خود هدایت شویم
به درخواست فردی مبتنی بر فروش خانه که ادعا می کرد وضعیت شما در صورت عدم فروش ان بدتر می شود نه گفتیم و اکنون خودمان در آن ساکن هستیم
به وعده ی فردی که اداعا می کرد شانس یکبار در خانه ی شما را می زند و من تا کنون به هیچ شخصی چنین وعده ای به جز شما نداده ام نه گفته و اکنون پس از سپری شدن چند سال وضعیت او بسیار بدتر از گذشته شده و تمام ثروت خود را از دست داده است
به وعده ی فردی که دائما به ما گوشزد می کرد دیر شده از سن تو گذشته پیر شدی دلار گران شده تو دیگر نمی توانی مهاجرت کنی هیچ راهی نداری در آینده بدبخت می شوی باید خودت را بیمه کنی…. نه گفته و تا کنون نیز به لطف خداوند زندگی خوبی داریم و بدون داشتن بیمه با عمل به قانون بی نظیر سلامتی در صحت و سلامت کامل هستیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام عزیزانم
چقدر خوشحالم که به طور مداوم الان ۳۱ روز است که با این سفر همراه هستم و میدونم که یواش یواش ریز ریز دارم تغییر میکنم و خداروشکر..من دیروز تونستم چندتا از محصولات استاد عزیز رو تهیه کنم و امروز نشانه آمده که دوره عزت نفس رو تهیه کنم و میدونم که لازمش دارم..دیشب خوابی دیدم که خیلی برام جالب بود و نشانه یه جایی بودم که پله داشت چندتا پله اول بود اما از پله ۴ دیگه نبود تا مثلا پله ۷ و بعدش پله ها تا بالا ادامه داشت به من تخته هایی داده شد که انگار میزاشتم میشد پله و میتونستم بالا بروم و کنارم پدرم بود که چندین ساله فوت کردن.تمام اینهارو نشانه دیدم برای اهداف و خواسته هایم .و اینکه ساعت ۴ بیدار شدم و یه ایده ایی آمد که چند ماه پیش بهش فکر کرده بودم این ایده در جهت راحتتر انجام دادن کارم است در کمتر از ۱۵ دقیقه کاری که چند ساعت طول میکشه.همیشه میخواستم کارم رو در کمترین زمان اما در بهترین کیفیت و راحتی مشتری انجام بدم ساعت ۴ وقتی بیدار شدم اون ایده باز اومد و ازم خواسته شد که پاشو بنویس توی دفترت با جزئیات من همیشه دفتری کنار تختم دارم که اتفاقات عالی روزم رو مینویسم و بعد میخوابم.خلاصه بلند شدم و دفترم رو برداشتم رفتم داخل پذیرایی و نشستم نوشتم و خداروشکر کردم وبعدش مجدد .خوابیدم…خداروشکر میکنم که این آگاهیها امروز توسط استاد گفته شد مخصوصا راجع به شیوه پونزی…خداروشکر کردم که بارها این پیشنهاد به من داده شد ومن هیچ وقت دوس نداشتم و ندارم انجامش بدم..حالا میفهمم چرا.سپاسگزارم از همه دوستان و همراهان عزیز
به نام ربّ
سلام با بینهایت عشق
31. سی و یکمین روز از فصل دوم روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
من یه بار نوشتم این دومین بار رد پای امروزم هست
من امروز چند تا اتفاق خوب داشتم که دوست داشتم بنویسمش تا یاد آور باشم به خودم که ببین چقدر حست خوبه
امروز من رفتم به هفتمین جلسه از کلاس طراحی طلا و جواهرات ،استادم گفت که لپ تاپ یا کامپیوتر با سی پی یو بالا تهیه کردی ؟؟؟
من ازت تمرین میخوام دیگه سه جلسه مونده و بعدش باید تمرین کنی و بری امتحان بدی قبل عید
اگر تمرین نکنی یاد نمیگیری
هفته ای دوجلسه بیا آموزشگاه از کامپیوتر های اینجا یاد بگیر و طراحی کن از طرح های خودت رندر بگیر و عکس تکمیل شده طلا و جواهرات با ایده خودت رو برای من بیار
من هم گفتم چشم هماهنگ میکنم و میام تو این هفته دوبار تمرین میکنم
بعد تو راه گفتم خدا من وقتی داشتم به کلاس طراحی طلا و جواهرات ثبتنام میکردم اصلا به این چیزا فکر نکردم که لپ تاپ یا کامپیوتر قوی تر نیازه براش
یا اینکه نصف هزینه کلاسو هنوز پرداخت نکردم و الان فقط سه جلسه مونده
با وجود همه اینها من کلاس رنگ روغن ثبتنام کردم
همینجور داشتم باهاش حرف میزدم گفتم ببین خدا من هیچی نمیدونم تو خودت بهم ایده دادی خودتم همه اینارو راهشو بلدی که چطوری به هدفم برسم خودت کمکم کن
و داشتم تو راه باهتش حرف میزدم میگفتم من به خودت سپردم نمیدونم چطوری تو خدایی تو بلدی مشکل خودته چگونگیش با خودت من ازت اینارو میخوام و میدونم که میده همه رو
و شروع کرده بودم با باور هایی که با صدای خودم ضبطش کردم گوش میدادم و احساسشون میکردم
مادرم برام تخم مرغ و سیب زمین آب پز درست کرده بود و با نون داده بود
برگشتنی تو راه رفتم از دکه یه چای هم گرفتم رفتم کنار اتوبان که یه تپه بود رو یه سنگ نشستم و تو هوای ابری که پرنده ها جفت جفت پرواز میکردن با لذت به سپاسگزاری و تکرار باورام با خدا حرف میزدم خیلی حس خوبی داشت
همین حس خوب بزرگترین و بینهایت ترین ثروت زندگی منه و از خدا سپاسگزارشم
من قبلا بیرون تنهایی نمیرفتم انقدر خجالتی بودم که چیزی نمیخوردم بیرون از خونه حتی اگه از گرسنگی حالم بد میشد ، یا حتی با آرامش بخوام راه برم و اطرافم برام مهم نباشه ، چه برسه که برم یه جا تنها بشینم و با یه حس عالی نون و سیبزمینی و تخم مرغ آب پز بخورم و چای هم باشه کنارش و پر از لذت و عشقی که داشتم بهترین حس بود
و همه اینهارو بسیار بسیار از خدا ممنونم
بعد من اومدم خونه تو راه میگفتم خدایا من چیکار کنم تو بگو من هیچی نمیدونم
رسیدم خونه به مادرم گفتم که من باید تمرین کنم گفت دوچرخه تو بفروش کامپیوتر بگیر، گفتم نه من به خاطر چیزی چیزی رو نمیفروشم بعدشم من دوچرخه رو دوست دارم گرفتم برونم و حتی به خاطر گرفتن دوچرخه رفتم یاد گرفتم دوچرخه سواریو الان که بلد شدم میرونمش
بعد گفت طلا که نیست گرون بشه بعدا میخری
یهویی طلا گفت یاد یه گردنبند طلا افتادم که مادرم بهم داده بود که از زمان عروسیش داشت
گفتم طلا دارم دیگه یهویی رفتم آوردم گفتم من که استفاده نمیکنم بفروشمش؟؟
گفت آره بفروش خودت که طراح طلا جواهرات شدی یاد میگیری، طلاسازی رو هم یاد گرفتی خودت عین همینو میسازی
ببر بفروشش
اولش گفتم نه اینم مثل همونه به خاطر چیزی چیزی رو نمیفروشم ولی بعد گفتم من اینو سال هاست استفاده نمیکنم و همونجور تو کمد نگه داشتم ببرم بفروشم وقتی طلا ساز شدم خودم عین همینو درست میکنم
بعد حاضر شدم رفتم قیمت کنم وزن کرد طلافروش گفت 11470 یازده میلیون و 470 هزار تمن
برداشتم آوردم خونه داداشم یه دوست طلا فروش داره قراره بدیم بهش تا بفروشیم و برم یه کِیس کامپیوتر بخرم و به کامپیوتر داداشم وصل کنم و نرم افزار طراحی طلا رو نصب کنم و شروع کنم
گفتم خدا هدایتم کن هرچی که خیره به همون محتاجم
و بعد اومدم تا روز شمار تحول زندگیم رو ببینم و بخونم که دیدم موضوع امروز عزت نفس هست و ارزشمندی که باعث حرکت و قدم برداشتن میشه
و دقیقا یاد این سه ماهم افتادم که باعث شد که حرکت کنم این حس ارزشمندی
و خدارو هزاران بار سپاسگزارم و سعی میکنم از مسیر لذت ببرم و باز هم عملگراتر بشم درمورد ایده هایی که خدا بهم گفته
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم
به نکته ی خیلی جالبی اشاره کردید
که شنیدن آموزه های شما در حد اقل حالت اینه که جلوی کلی ضرر رو میگیره
واقعا حد اقل نتیجه ای که میتونم یاد کنم ازش اینه که کلی تصمیمات غلط رو توی این تایم نگرفتم و وارد کلی مسیر های غلطی نشدم که بغل گوشم بود دقیقا
اینکه شما میخندید به اینکه آدم ها از چه چیز های مسخره ای گول میخورند
برا کسایی که این آگاهی ها رو دارنده که خنده دار و عجیبه و گرمه به قولی 90 در صد مردم به همین مسخرگی وارد مسیر های نادرست میشن
یکی از خوشحالی ها و شکرگزاری های من اینه که تو همین سن کم قبل از اینکه تجربه ی جدیی از سود یا ضرر مالی داشته باشم کلی آگاهی کسب کردم و خیلی بهتر از اون کسی که سالهاست داره با آزمون و خطا درست و از غلط جدا میکنه میتونم عمل کنم
به قول شما میگید ،اگه ینفر اون زمان که شما کم سن و سال تر بودید ، راجب این مسائل با شما صحبت میکرد ، خیلی سریع تر و بی دردسر تر به دستاورد های خوب الانتون میرسیدید
واقعا همینطوره
یعنی به لطف خداوند استاد خوبی در تمام جنبه های زندگی دارم و دارم میبینم که حد اقل دستاوردم اینه که وقتی متوجه میشم یک مسیر مناسب نیست ، خیلی سریع خودمو میکشم بیرون ازش
حد اقلش اینه که گوش به زنگم نسبت اتفاقات زندگیم و احساساتم و سعی میکنم در جهت درستی قرارشون بدم
ممنونم از فایل خوبتون با مطالب فوق العاده مفید
سلام به همه ی دوستان
در مورد ترس ، میتونم بگم من همیشه درگیرش بودم ومانع پیشرفتم شده، اوایل آشناییم با استاد وقوانین هی میخواستم بیام دفتر کار استاد واز نزدیک ببینمشون ولی ترسم نزاشت ، شاید سالها پیش مسیر زندگیم عوض میشد ، وانجام ندادن یه کار ساده حس بی عرضگی وناتوانی بهم میداد شاید برای بقیه مسخره بیاد ولی برای من ترسام غول بودن.
در مورد کسب مهارت وشروع کار همیشه تردید داشتم ومیترسیدم نتونم جوابگوی مشتریها باشم واطلاعاتم را کم میدیدم که به ترمز کمالگرایی هم مربوط میشه وبه زور بچه هام شروع کردم ولی با مشگلات وفشاری که بوجود اومد کنار کشیدم…
تجربه ی تلخ وپوچ یه شبه پولدار شدن یاهمون طمع کردن وگیرافتادن در تله های پونزی رو بارها داشتم ومتضرر شدم وسرم به سنگ خورده ولی درک نکردم وبه قول استاد اونقدر دردم نیومده یا به خاطر اینکه اونهارو به جای خودم مقصر دونستم وبرای همین در مسیر اشتباه ادامه دادم وموندم.
اون زمانها که گلد کوئیست گل کرده بود من قبول نکردم برم توش چون غیر منطقی برام اومد ولی منطق خرید دو الماس قابل قبلتر بود برای ذهنم ، باوجود مخالفت همسرم پول جور کردم که نصفشم قرضی بودوکیف سامسونت همسرم رو هم برداشتم وراهی دعوت وپرزنت کردن دوستان و فامیل وهمسایه هاشدم چه کیفی هم میکردم که خوشبختانه جلوش گرفته شد ومنم پولم رفت وهیچی دستم رو نگرفت جز اینکه فهمیدم این راهش نیست …
پیج زدم وشروع کردم باسختی فراوان به تولید محصول ، باهمه ی شرایط سختی که داشتم یه پستی از محصول با بچه هام میذاشتیم توی پیج ، خوب من پدرشوهرم را که هم پیر بود وهم مریض هم نگه میداشتم واز طرفی باور نداشتم که از این کار بشه پول در آورد وبهتر از من زیادن برای همین هیچکس خرید نکرد وبازم کارو رها کردم و…
من عاشق خیاطی بودم نه توان مالی دوره خریدن داشتم نه بلد بودم برای کسی بدوزم ودور وبریهام یاد گرفتن ولی من نتونستم کلاس برم ویه سری کتاب خریدم که اونم حوصله سر بر بود، همه ی این مسائل باور اینکه پول در آوردن سخته رو درمن بیشتر کرده بود، یادمه یه سری هم به پیشنهاد دوستان کار با کلیک کردن برای پول ساختن رو انجام میدادیم ،شب تا صبح بیدار میموندم وکلیک میکردم چقدر کار بیهوده وپوچ وبی ارزشی بود البته خوب اونموقع آگاهیهای الآن را نداشتم وبرای پول ساختن دست به هر کاری میزدم تا بالاخره خودی نشون بدم ودر درآمد کردن سهیم باشم .
خیلی درد داره که سخت ودیر به این آگاهیها رسیدم وبیشتر از اون این درد داره که فهمیدم وهیچ اقدامی نکردم وهمین دردها باعث شد یه جا به خودم بیام وشروع کنم وبا صبر وحوصله راهم رو طی کنم وبه قول استاد این راه ادامه دارد امیدوارم راهمون در مسیر شادی ودرست مستدام باشه پایدار باشیدوسعادتمند در هر دو جهان.
سلام دوستان ارزشمندم و استاد عزیزم
الهی شکرت که در این لحظه زنده ام و زندگی میکنم و فرصت اینو دارم که خواسته هام رو رقم بزنم
مادرم مقداری پول رو توی بانگ میذاشت تا سود بگیره و مدام به این پول اضافه میکرد تا سود بیشتری بگیره ، یه روز شوهر دختر عمم گفت اون پول رو بده به من تزریق بیزینسم کنم من از بانک سود بیشتری بهت میدم اون نتها از مادرم بلکه از عمه هام و افراد دیگه یرفامیل و دوست و آشنا به این شکل پول میگیره و وعده سود بیشتر رو میده
علی کارگاه خیاطی داره و من دیدم یه کارگاه بزرگه فروش چرخ خیاطی و تعمیر چرخ هست ، الانم که کنار این شغل تهیه غذا زده که مدیریتش دست کسه دیگه ای هست
خلاصه مادرم به من میگفت n تومن پول داری قرض بدی گفتم برای چی ، گفت میخوام پولی که به علی میدم رند باشه اگر انقدر بهش بدم انقدر بهم سود میده .
من باهاش صحبت کردم که اون پول رو بگیره و به جاش یه بیزینسی راه بندازه ولی گرفت و دوباره گذاشت توی بانک
این ترفند هم به روش نتورک بهم پیشنهاد شد که من رفتم داخلش و در آخر هم بعد از کلی ضرر اومدم بیرون
منم جزو همون آدم هایی هستم که طمع و حرص گریبان گیرش شده
در مورد ترس من هنوز در برخورد با شرایط و موقعیت های جدید ، آدم های جدید بشدت ترس دارم ، ترس از ورود به جمع پ طرد شدن ، و ضایع شدن ، یعنی حتی روی ترسمم پا میذارم حس میکنم لرزش اندام های بدنم رو که در مواجهه با این شرایط چقدر وجودم پر تنشه
دو انتخاب بیشتر ندارم یا اینکه بمونم تو همین وضعیت و اجازه بدم یه اتفاقی بیوفته یا اینکه برم تو دله ترس که دومی خیلی برام رنج آوره
علت ترسم بسیاره ولی رها شدن از این ترس ها کار داره ، امیدوارم که با هر بار پا گذاشتن روی ترس هام قوی تر بشم و دیگه همچین ترس هایی رو احساس نکنم چون واقعا رنج آوره ، رنج آوره چرا که من حس میکنم لیاقتم خیلی بیشتر از این حرفاست ، رنج آوره چون میدونم دارم خودم از بسیار موهبت محروم میکنم ، از بینهایت ذوق و شادی ، از بینهایت تجربه لذت بخ شدیگه ، هر چقدر سخت باشه باعث رشد من میشه …
من میرم تو دله ترسام چون خودمو دوست دارم ️
به نام خدای هدایتگرم
گام چهارم/پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
همه ی ما یه سری ترسهایی توی وجود مون داریم
یعنی هرکسی ممکنه ترسهایی توی وجودش داشته باشه
اما انسانی که ایمان میاره و توکل میکنه در عین حال که میترسه حرکت میکنه
حتی پیامبرانم یه سری ترسها توی وجودشان داشتن اما با وجود اون ترسها توکل میکردند و حرکت میکردند
وقتی آدمی میخواد به یه خواسته ای برسه و براش مهمه باید بهاشو بپردازه باید ایمان شو نشون بده باید بتونه توکل کنه،باید اونقدر روی عزت نفسش کار کرده باشه که توانایی هاشو باور کنه بدونه که از پس انجام هر کاری بر میاد
اونوقته که قدم بر میداره
کلیت ترفند پونزی:ما به یه دلیلی سودی بیشتر از سود عرف بازار میدیم ما یه راهی پیدا کردیم که میتونیم فلان درصد بیشتر بدیم
خلاصه هر بهانه ای میارن هر دوز وکلکی سرهم میارن برای اینکه طرف و اغوا کنن
برای اینکه دچار حیله و فریب این افراد نشیم باید به هر ترتیبی که شده نمونیم تو اون فضا، فرار کنیم و نشنویم تا گول این وعده و وعیدهای رو نخوریم
و تمام افرادی که گرفتار این ترفند میشن آدمهای فقیر، بدبخت بیچاره ای هستن که میخوان بدون طی کردن تکامل یه شبه پولدار بشن
اما افراد ثروتمند گول این دغل کاری ها نمیخورن چون مداری که توش هستن مداری که فقط ثروت و ایده های پولساز و فرصت های شغلی خوب وجود داره
استمرار و استمرار و استمرار
ایجاد باورهای مناسب
پذیرفتن بی قید و شرط باورهای مناسب
مقاومت نداشتن
کنترل ورودی های ذهن
حرفهای جامعه رو نشنیدن
کلید خوشبختی، کلید سعادت،کلید ثروته
همانطور که خداوند بارها میگه حرف لهو(حرف چرت و پرت )نشنوید
نباشید توی اون جمع، جلوشو بگیرید
در پناه رب العالمین موفق و سلامت باشید.
سلام بر استاد گرانقدر و همراهان عزیز
در خصوص ترفند پونزی که فکر نکنم مثالی بیشتر از این در دوستان و آشنایان و فامیل موجود باشد .اما به لطف حق ما هنوز در دامش گرفتار نشده ایم
اما در مورد ترس …
با توجه به سن ترس های متفاوتی رو تجربه کردم از همان کودکی ترس از تنهایی ، تاریکی ، توهم و ….
سالها بعد ترس از بی پولی ، بدون خانواده زندگی کردن ، ترس از آینده …
ترس از آینده متاسفانه همیشه با من بوده و هنوز هم هست
با همین ترس تقریبا یه درصدی از حقوقم رو طلا و دلار و …. میخریدم که مبادا در آینده بمونم
اگه کار نداشته باشم یه چیزی تو دستم باشه
الان دو سال هست که بنا به شرایطی سرکار نمیرم اما به لطف خدا نیاز به فروش دلار یا طلا پیدا نکردم
و از وقتی هم که به آموزه های استاد عمل کردم به طور معجزه آسایی همیشه پول در کارتم بوده البته در حد رفع نیاز ،اما همین نشانده این هست که باورها باید قوی تر شوند .
با توکل به خداوند ،و با اتکا آموزه های استاد و بکار گیری آنها در عمل امیدوارم این ترس برای همیشه در من کنار برود .
سپاس از استاد و همسفران عزیز
سلام بهاره جان و دوستان عباسمنشی
بهاره جان از اینکه شرایطت رو به بهبود هست بسیار خوشحالم و از اینکه تابحال دچار ترفند پونزی نشدی هم بسیار خوشحالترم و این خودش یعنی خدا مراقبت بوده…
چون کمتر کسی توی این اجتماع هست که ترفند پونزی یا چیزای مشابه ش رو تجربه نکرده باشه.
ترس از اهرم رنج میاد و نوعی تضاد هست ولی اگه نباشه انسان شجاع نمیشه.
علت و معلول همیشه کنار هم معنادار شدند.
همین کامنت گذاشتن ها شجاعت میخاد که خیلی از اعضای همین سایت هنوز شهامتش رو پیدا نکردند و فقط خواننده ی کامنت های دیگران بودند.
طمع هم یک تضاد و اهرم رنج هست که انسان رو به سمت اعتدال و تکامل سوق میده فقط باید به موقع تشخیص ش بدی ….
پس خودت رو تحسین کن عزیزم که توی مدت کمی که عضو سایت شدی شهامت نوشتن رو پیدا کردی این از عزت نفس قوی میاد
و عزت نفس قوی هم از ایمان و توکل قوی.
پس با همین فرمون برو جلو دختر زیبا.
دوست دارم بازهم ردپا ازت ببینم
عاشقتم
روایت شده که حضرت عیسی (ع) مردی را دید، از او پرسید چه می کنید؟ مرد گفت: مشغول عبادت هستم ، حضرت عیسی فرمودند: پس چه کسی مخارجت را تأمین می کند، مرد گفت: برادرم، حضرت فرمودند: به حقیقت برادرت از تو عابدتر است.
امام علی(ع) :هر که در عمل کوتاهی کند، به اندوه گرفتار آید. نهج البلاغه:حکمه 121
ما در زمین برای شما معیشت ها قرار دادیم اما اندکی شکرگزار این نعمت هستید.اعراف آیه 11
سلام
صحبتهای استاد را بدون چون و چرا می پذیرم برای تحقیق خودم رفتم تو اینترنت و سرچ کردم و این را کپی کردم:
ترفند پانزی یک عملیات سرمایهگذاری کلاهبردارانهاست که عایدیهایی را از همان پول سرمایهگذاری شده یا پولی که بوسیلهٔ سرمایهگذاران بعدی پرداخت شدهاست، به سرمایهگذاران خودش پرداخت میکند بجای اینکه عایدی را از هر سود واقعی حاصل شده توسط شخص یا سازمانی که عملیات را اجرا میکند پرداخت نماید. ترفند پانزی معمولاً سرمایهگذاران جدید را با ارائه عایدیهایی که دیگر سرمایهگذاریها نمیتوانند تضمین کنند اغواء میکند. این عایدیها سودهای بطور غیرعادی بالا در کوتاه مدت یا بطور غیرعادی ثابت و با دوام هستند. دائمی بودن عایدیهایی که یک ترفند پانزی تبلیغ و پرداخت میکند نیازمند یک جریان پول همیشه درحال افزایش از جانب سرمایهگذاران است تا سیستم را درحال کار نگه دارد.
خیلی توضیحات زیادی داشت و خیلی توضیح کاملی از شرکتهای هرمی و … هم داده بود ، استاد در ثروت 1 که در مورد این مورد توضیح دادید من همش در حال عمل کردن به آن هستم و واقعا هم درست است یکی از دوستام هم در حال کاری مثل پونزی است چند بار گفتم این کار اشتباه است و … ولی قبول نمی کنه خدا کمکش کنه . بهر حال کسی یک شبه پول دار نمی شه .
استادتمام فرمایشات شما ، کاملا برای من صحیح است وقتی بعد از دوره آفرینش و عشق و مودت ، اومدم عزت نفس را خریدم ولی واقعا حس کردم قبل ازعشق و مودت چقدر عالی میشد که عزت نفس را تهیه کرده بودم، بهر حال از راهنمایی با ارزنده شما و زحمتی که برای پاسخ می کشید سپاسگزارم، استاد یه چیزی را اذعان کنم که من اول دوره آفرینش را خریدم راستش خیلی از این کارم راضی هستم چون واقعا من از فرکانس و این حرفها در کتابها خوانده بودم ولی واقعیت آنر ا نمی دانستم یعنی به اصل فرکانس و باور نرسیده بودم و از نظر خودم اگر ایندوره ها را تهیه نمی کردم معنی و مفهوم فرکانس و باور و این اصول را نمی فهمیدم و خیلی از این مورد خوشحالم .
خدایا برای همه نعمتهایت شکرت
سلام بر آینا بزرگوار وپراز احساس عالی
اعراف آیه 10 است نه یازده.
زیبا فرمودید
استفاده کردیم
خبری از آجی شب خیز نیست احتمالا نور شدند
خدانگهدار
سلام
تشکر
از اینترنت گرفته بودم ولی ممنون
سلام دوست خوبم واقعا نظرتون بهم کمک کرد موفق و پیروز باشید
من ده باور فراوانی رو که در نظرات روانشناسی ثروت نوشته اید رو خوندم و واقعا لذت بردم و انجامش میدم
سپاسگزارم
سلام
مرسی و لطف دارید
با سلام خدمت دوستان و هم فرکانسی ام و استاد عزیزم آقای عباس منش و خانم شایسته
من هم به یاد دارم یه نوع شرکت های هرمی سالها قبل بود که همه پول می گذاشتن اما بعد از مدتی پول همه اون افراد رو که حتی یه تعداد وام گرفته بودند بالا کشیدند و همه رو بدهکار کردند همه اون افراد هم جوون بودند و به یه امید پول گذاشتن و سرشون کلاه گذاشتن
همیشه هرکاری از راه درست خوبه و شاید دیرتر برسند به اون هدف اما قطعا خواهند رسید و هرگاه بخوای میانبر انتخاب کنی مشکلات فراوان پیش میاد
سلام
الان با کسی صحبت میکردم که می گفتم از راه درست باید بروی و گرنه به جواب نمی رسی و وقتت را حروم این چیزها نکن و شما دقیقا در حول حرفهای من کامت گذاشتید
ممنون این همزمانیها یک چیزایی را می خواهد به من بگوید .
تشکر