مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 43 (به ترتیب امتیاز)

1272 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد خدادادیان سردابی گفته:
    مدت عضویت: 777 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت است و بسیار وهاب است

    سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته و مهربان

    سلام خدمت شما دوستان عزیزم در این مسیر زیبا و توحیدی

    خدارو شکر تا به حالا من با پونزی های از این قبیل برخورد نکردم و سپاسگزارم از رب قدرتمندم که قبل از اینکه بر خورد داشته باشم وارد این مسیر زیبا وتوحیدی شدم ولی یه زمانی چند سال پیش از طرف دوستان وبرادم این پیشنهاد به من داده که فکر کنم گلدکویس بود که طرح فروش مواد غذایی و بهداشتی بود ولی از همون بدو ورود به سالنی که به ما پیشنهاد میدادن واموزش میدادند من مخالف صحبتهای این بندگان خدا بودم و دلیل رفتن به محل قرار این بود که میخواستم ببینم چی میگن وچه فضایی داد ولی در کل

    دلم به این کار نمی‌رفت ومن انجام ندادم با اینکه برادرم به من این پیشنهاد کاری رو داد ومن خیلی دوست داشتم دادشمو ولی بهش گفتم شرمنده من با این کار که برم التماس یه فردی رو بکنم تا بیاد یه محصولی بخره اصلأ تو کتم نمی‌رفت وخدارو شکر بعد از این کار که انجام ندادم دوست من به من پیشنهاد شراکت در یه شرکت آسانسوری داد که خیلی از لحاظ مالی پیشرفت کردم خدایا سپاسگزارم بابت این مسیر زیبا و توحیدی که منو لایق دونستی تا قوانین ابدیت را بیاموزم تا کمک کنم جهان جای بهتری برای زندگی دیگران شود خدایا سپاسگزارم خدایا شکرت خدایا مرسی

    ودر مورد عزت نفس با اینکه یک سال هست این محصول دارم ولی خیلی جای کار داره تا روی خودم کار کنم با اینکه الحمدلله خیلی خوب شدم در بحث عزت نفس خدارو بی نهایت سپاسگزارم بابت عزت نفس و احساس لیاقت که در تک تک سلولهای من جاری وجای داد فعلآ خدا نگهدار همه شما عزیزان

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    به نام خداوندی که عاشق افراد ثروتمنده

    خداورو سپاسگزارم برای شنوا وبینا بودنم برای شنیدن ودرک این قوانین که لایق رشد وپیشرفتم تا وقتی که زنده ام

    چقدر با پوستو استخونم صحبت های استاد رو توی این جلسه میفهمم، چون دقیقا قبل از آشناایم با استاد وداشتن دوره بی نظیر روانشناسی ثروت 1 منم توی مداری بودم که بر خورد داشتم با همچین مسئله ای به نام پونزی،

    حالا خیلی بهتر میفهمم که مدار ها چجوری کار میکنن و وقتی استاد میگن که نگران نباشین شما فقط روی خودتون کار بکنین اتفاقات خودشون رخ میدن شرایط خودش جور میشه ولازم نیست تو بدونی که دقیقا چجوری قراره اوضاعت تغیر بکنه یعنی چی

    خب برگردم به موضوع، که آره منم گرفتار پونزی شده بودم واتفاقعا همچین پیشنهادهایی و وعده وعید هایی هم داده بود بهم که واقعا اون موقعه فکر میکردم به سودش ذوق میکردم وکلی خوشحالی میکردم وپیش خودمم میگفتم عجب چیزیو جذب کردم( اون موقعه یه چیزایی راجب قانون جذب میدونستم بخاطر همین فکر میکردم این موقعیت رویایی رو جذبش کردم)

    وداستان به این شکل بود که دوست پونزی ما به من پیشنهاد اینو داد که تو بیا یه پولی بده به من ومن یه سود عالی وبیشتراز کل بازارو بهت میدم چون ما شرکتمون توی کار وردات مواد اولیه کارخونه های بزرگیه او فلانو بهمان.واولش من شک کردم وبه قولی زرنگ بازی در آوردم گفتم من باید بیام شرکتتونو ببینم واونم قبول کردو ما یه روز رفتیم شرکتو دیدیمو چایی آوردنو با برادر بزرگترش که رئس مثلا اون بود صحبت کردیمو دیدیم آره اینا میگن ما سودو میدیم اصل پولتم چک میدیم به مدت مثلا 5 ماه یا 6 ماه فکر میکنم وتوی این مدت سودتم واریز میکنیم

    آقا ماهم خوشحال شدیم ولی هنوز پولی ندادم بهش اومدم چند وقتی فکر کردم( فکر ههه) بلاخره تصمیموگرفتیم ورفتم پولو دادمش چکو گرفتم واومدم نشتستم تا سر ماه دیدم خودش زنگ زد وسودمو واریز کرد ، آقا ما گفتیم بعلله اینم نتیجه جذبمون داره جواب میده و رفته رفته چند ماهی گذشت وبعد دیدم بقیه دوستامم دارن دونه دونه زنگم میزنن ومیپرس فلانی که پول دادی بهش چطوره؟ سودتو داده؟!! راست میگه؟؟! ومنم به همشون میگفتم ولالله من نمی دونم چجوریه داستان ولی تا حالا به منکه سودمو داده ولی هر کاری می خواین بکنین خودتون می دونینن من نمی دونم

    ( توی پرانتز اینو بگم که همون موقعه هم من ته دلم مطمئن نبودم ومیفهمیدم که آقااا این ما جرا یه جاش میلنگه ولی ذهنم هنوز اونقدر ثروتمند نبود که بتونه جلوی نجوا های ذهتیت فقیرمو بگیره)

    خلاصه ما اون 6 ماهمون گذشتو گفتیم حالا دستت درد نکنه سود دادی ولی اصل پولمو نیاز دارم بهم برگردون بعدش دوبرابرش میکنم میدم دستت که دوباره سود بهم بدی

    یه جورایی منم اونو توی طمع انداختم وپولمو گرفتم ازش و شکر خدای بزرگ توی همون دوران با استاد داشتم کار میکردم ودوره روانشناسی ثروتو تهیه کردم وبعد از شنیدن صحبتهای استاد دیگه بااینکه سختمم بود دیگه هر چی بهم گفت پولمو ندادم دستش- بااینکه واقعا خیلی سخت بود چون 6 ماه سودمو گرفته بودم اصل پولموهم گرفته بودم وطمع وحرص داشت توی ذهنم بی داد میکرد که بابا برو دوباره بده دستش توکه کاری نمی خواد بکنی سرماهم پول میاد به حسابت برو عشقو حال

    ولی چون به استاد وصحبتهاشون اعتماد داشتم این کارو نکردم ویه جورایی اون زمان یادمه داشتم روی باورهای توحیدیمم کار میکردم خیلی زیاد

    دیگه خداوند هدایتم کرد واون کارو نکردم

    وبعد از یکی دوماه دقیقا حرف استاد شد

    که باز دونه دونه دوستام بهم زنگ میزدن ومیگفتن محمود این بنده خدا دیگه گوشی جواب نمیده پولمونم نداده خبر نداری ازش،

    ومنم همونجا توی دلم میگفتم که ای بد بختا که خبر ندارین پونزی جان ورداشته او رفته

    ومنم بهشون میگفتم والله منکه پولمو گرفتم از دستش ودو سه ماهیم میشه خبر ندارم ازش واوناهم با ناراحتی میگفتن حالا صبر میکنیم ببینیم چی میشه

    درصورتی که برای من مثل روز روشن بود چی شده

    ویه چیز جالب که استادم مثالشو زدن منم توی این ماجرا مثالشو دارم اینه که

    یکی از دوستام بنده خدا تازه ازدواج کرده بود وپول وام ازدواج خودش وخانمشو داده بود دست همین دوست پونزیمون وسود گرفته بود یکی دو ماه بعد از پدر خانمشم پول گرفته بود وداده بود به این پونزی وتوی خانواده خانمشم خیلی با غرور به همه گفته بود که برای پدر زنمم من همچین حرکتی زدم وداره حالشو میبره از داشتن همچین دادمادی و و پونزی یه جا هم پول خودشو هم پدر خانمشو برده بود واین بد بخت ففط زاار میزد پشت تلفون و به من اینارو تعریف میکرد ومنم بهش گفتم وقتی همچین سودایی میگرفتی خوب خوش خوشانت بود خودت مینشتی یه دودوتا چهارتا میکردی میفهمدی که بابا هر چقدر این پونزیه آدم خوبیه دوستمونه ولی داره یه سودیو میده که هیشکی نمیده لااقل پول پر خانمتو نمیگرفتی

    ولی دیگه کار از کار گذشته بود

    ویادمه افتاده بود دنبال ادرس شرکتشونو برادرشو دادگاهو شکایتو فلان بهمان آخرشم اون اعلام ورشکستگی کردن بعد از کلی وقت وچک هایی که داده بودن دست مردمو با نصف قیمت یا یک سوم قیمت اون چکی خریده بودن واین شد ما جرای پونزی زندگی ما

    ولی منو خداوند دیگه لبه تیغ برگردوند ونزاشت بلایی سرم بیاد وکلی درس یادم داد کلی تجربه

    خدایا شکرت

    والعان شکر خدا دیگه اون ذهنیتی که یکی دیگه یه کاری بکنه تا من پول در بیارمو ندارم ودلم می خواد توی کار خودم شغلی که عاشقشم حرکت بکنم وپیشرفت بکنم چون می دونم هرچیزیو که بخوام خودم می تونم بدست بیارم

    ولی اون زمان واقعا یادمه که همیشه میگفتم منکه نمی تونم همچین پولی بسازم چیکار میتونم بکنم

    مگه من کاریو بلدم یا تواناایی دارم که بتونم این اندازه مول بسازم واصلا یه ذره توانیی توی خودم نمی دیدم بااینکه داشتم همه اون توانایی که لازم بود رو ولی نمی دیدم وتوی مدار فقر بودم وتی اون مدار همچین چیزاایم اطرافم بود

    واین بود تجربه فوق العاده من برای تمام عمر

    واقعا خداوند همیشه نگه دارم وهمایت کننده ام بوده همیشه شکرش که ایتقدر بزرگه

    وامروز روز چهارم محاجرتمه

    خدایا سپاسگزارتم برای این همه آگاهیی ونعمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    خانم نقدی گفته:
    مدت عضویت: 351 روز

    به نام خداوند بی نهایت خوبم

    سلام و درود بر استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیز

    خدا را شکر بابت آگاهی های عالی این فایل و درک عالی از آن برای اینکه بر باورهای توحیدی خود بیفزاییم و اصل را از فرع جدا کنیم

    (اهرم رنج در مورد ترس و نگرانی )

    در این مورد از اینجا شروع میکنم که من به لطف خداوند از همان بدو تولد در خانواده ای به دنیا آمدم که از لحاظ روابطی و سلامتی و ثروت و مسئولیت پذیر بودن و معنویت خوب بودیم و اینکه موقعی هم که ازدواج کردم خونه عالی جهیزیه عالی و خدا را شکر از لحاظ مالی اوکی بودم و تا اینکه بعد از ازدواجم ترس ها و نگرانی ها سر تایید طلبی از دیگران و بدبینی هایی که داشتم سراغم اومد و با وجود این همه نعمت و حتی داشتن همسری که وجودش سرشار از عشق و پاکی بود و خوش رفتار و دست ودلباز اما من آگاهی نداشتم و با افکار و باورهای محدود کننده نمیتونستم از زندگیم لذت ببرم و مهم ترین باور محدود کننده ای که در مورد ثروت داشتم باور به کمبود بود و هر موقع همسرم خریدی میکرد من نگران بودم و ترس داشتم و میگفتم این خرید بیهوده است و پولمان هدر رفت و اینکه کلا از بدهکاری هم میترسیدم مثلا اگه شوهرم ماشینی میخرید میگفتم نمیخواد قسط بدی بیا برو این طلاها را بفروش و پولشا بده ( قانون باور به کمبود و دلسوزی و مسئولیت کارهای دیگران را برعهده گرفتن و کمالگرا بودن و تایید طلب بودن و حرف مردم برام مهم بودن و نداشتن احساس لیاقت )

    خلاصه اینکه بگم با وجودیکه خداوند همیشه برام ثروت و نعمت فراوان خواست اما با باورهای محدود کننده ای که داشتم یه سری اتفاقاتی که دوست نداشتم برام رقم خورد(فروش خانه هامون ماشین هامون و طلاها و ….)

    اما بازم همیشه خداوند باهام بوده و هدایتش شامل حالم بوده و مرا از سال 95 به بعد با قانون آشنا کرد اما دقیقا به قول استاد قانون باید تکاملش را طی کنه و به جرآت میگم آگاهی ها و درک هاییی که از آموزش های استاد داشتم هیچ کجا نداشتم

    و اینجا شد که رسیدیم به خودشناسی و خداشناسی و این مسیر همیشگی است و این اصل پایداری ثروت در هر جنبه از زندگیست

    (اهرم لذت برا رسیدن به آرامش ثروت پایدار)

    من به لطف و هدایت الله و با آموزش های استاد و درک آن و اجرایی کردنشون تونسته ام تا حدودی باورهای محدود کننده ذهنم را شناسایی کنم و باورهای قدرتمند کننده را با آگاهی و درک و امکان پذیر بودنش با الگو برداری از افراد موفق جایگزین آنها کنم

    باورهای قدرتمند کننده

    اصل و اصل این باورها اینه که خداوند به همه ی ما نزدیکه وما همه به هدایت و آگاهی های الله به یک اندازه نزدیکیم و خداوند از همان بدو تولدمان آسمان ها و زمین را به مسخر ما درآورده و جهانش سرشار از وفور و فراوانیه و این جهان هر روز در حال پیشرفته و خداوند مشتاق تره خود منه که من ثروتمند باشم چرا که با پیشرفت و ثروتمند شدنم جهان پیشرفت میکنه

    همانطور که از همون بدو تولدم تا الان هنیشه بیشمار نعمت و ثروت وارد زندگیم کرده پس من لایق دریافت بهترین ها هستم و اینکه چند وقتی هم هست هر جا میرم حتی تو خونه خودم فراوانیها را تایید و تحسین میکنم و چه کیفی داره و از آنجایی که تمام این حرف ها و باورها احساس عااااالی بهم میده و ننایج این سطح از فرکانس هم آرامش و حال عالی که دارم و بیشتر شدن درآمدمون حتی با اینکه وقتی با این آگاهی و باور که هر پولی که خرج میکنم خداوند ده ها برابرش را بهمون بر میگردونه به خرید میرم هم کلی از خریدم لذت میبرم و فراوانی ها را تحسین میکنم و خدا شاهده ده ها برابرش بهم برمیگرده

    و مهم ترین اصل موفقیت بازم به قول استاد همان اصل توحید است و بس

    و اینکه هیچ کس کامل نیست و باورهای محدود کننده ما یک شبه وجود نیامدن که یه شبه از بین برند این راه همیشگیست و برای رسیدن به سعادت و خوشبختی باید در مسیر درست استمرار استمرار استمرار و ایجاد باورهای قدرتمند کننده و پذیرفتن آنها بدون هیچ قید وشرطی است و برای اینکه این باورها را بتونیم بدون مقاومت ذهن ایجاد کنیم باید ورودی های ذهنمان را کنترل کنیم

    ان شاالله در دیدگاه بعدیم از ترفند پونزی میگم که دقیقا خودم یکسال و نیم پیش تجربه کردم

    استاد جان بسیار از شما و عزیز دلتون سپاسگزارم بابت آگاهی های بی نظیر و تاثیر گذارتون که به هدایت الله با عشق در اختیار ماها قرار میدید

    در پناه خداوند یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    اردیبهشت گفته:
    مدت عضویت: 3000 روز

    سلام و درود بر استاد عباسمنش عزیز و مریم جان شایسته و دوستان همراه

    گام‌ چهارم در مهاجرت به مدار بالاتر

    خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»

    استاد در جریان سیدهای خوزستان متاسفانه خانواده ما هم جزء مالباختگان بودن. 8 میلیون تومن از پول ما رفت. پول کمی نبود اون زمان ولی خدارو شکر زندگی ما به اون پول بسته نبود. همون یکبار کافی بود و ما درسمون رو گرفتیم که وارد هیچ جریان مشابهی نشیم. دقیقا هر کجا تبلیغ سود آنچنانی میشه و ملت هجوم میبرن ما دوری میکنیم. من چندین سال در بورس سهام داشتم و خدارو شکر سود معقولی هم واسم داشت. زمانی که تبلیغات گسترده شد و همه هجوم اوردن به سمت بورس و هر جا میرفتم صحبت از سودهای رویایی میکردن یاد جریان سیدها افتادم و حقیقتا ترس ورم داشت. چون دقیقا همون جو و شرایط اون سال بین مردم به وجود اومده بود. به حسم اعتماد کردم و تمام سهام رو فروختم و چه کار درست و بجایی بود. هر وقت بهش فکر میکنم به خودم آفرین میگم.

    استاد گفتید تمام کسانی که طعمه طرفند پونزی میشوند فقرا هستند. از دیروز تا الان این جمله شما تو ذهنم میچرخه. منظور شما از فقیر فقط بحث پول نبود. فقیر و ندار در توکل، فقیر در دیدن نعمتها، فقیر در شکرگذاری، فقیر در نشکستن خط قرمزها، فقیر در کنترل احساس بد در شرایط سخت، فقیر در قناعت و طمع نورزیدن، فقیر در اعتماد به رحمت و وعده های خداوند و ترس از آینده( ترس ایمان وارونه هست) و در یک کلام انسان بی تقوا.

    ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر

    انگار این جمله سهم منه که بیشتر بهش فکر کنم

    لایق بهترینها هستید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مهدی وجدی گفته:
    مدت عضویت: 636 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان عزیز

    خداروشکر میکنم بابت اینکه توی این مسیر الهی و توحیدی هستم و قدم به قدم دارم جلو میرم و رشد میکنم

    خیلی ترس ها در من وجود داره که به لطف الله از وقتی شروع به کارکردم روی خودم کردم خیلی خیلی بهتر شدن

    ترس از ترد شدن:

    یادمه قبلا که خیلی عزت نفس پایینی داشتم خیلی خیلی میترسیدم از اینکه آدما منو ترد کنن یا من رو توی جمع خودشون راه ندن برای همین هرکاری میکردم اونجوری که اونا میخواستن رفتار میکردم و تا اینکه جهان ضربه های بدی به من زد و من درس گرفتم و متوجه شدم که من اونقدر ارزشمند هستم که نباید از این برسم که آدما من رو ترد کنن و الان یه جورایی اصلا برام مهم نیست این موضوع و توی این زمینه خیلی خوب کار کردم رو خودم.

    ترس از تموم شدن یک رابطه:

    قبلا وقتی با کسی وارد رابطه میشدم از همون روز اول ترس این رو داشتم که نکنه ولم کنه نکنه این رابطه تموم بشه و برای اینکه رابطه پایدار بمونه خودمو به هر دری میزدم و شخصیت خودمو زیر سوال میبردم ولی تمام اون رابطه ها تموم شد تا اینکه باز هم متوجه شدم که من خیلی خیلی آدم ارزشمندی هستم و وقتی عزت نفس خودم رو بالابردم دیگه برام مهم نیست که رابطه ای چه دوستانه چه عاشقانه تموم بشه چون باور کردم که خداوند قطعا انسان بهتری رو سر راه من قرار میده که اونجوری هست که من میخوام و توی این زمینه ام خیلی خیلی خوب شدم به لطف خدای مهربان.

    ترس از تغیر شغل و راه اندازی کسب و کار:

    من حدود 6 سال کار تعمیرات ماشین انجام دادم و با اینکه اون جایی که شاگرد بودم خیلی حقوق خوبی داشت و شرایط خوبی داشتم اون شغل رو ول کردم البته اینم بگم تکامل رو رعایت کردم و روی باورهام کار کردم و تونستم کسب و کار خودم رو راه اندازی کنم و الان حدود یک ساله که کسب و کار خودم رو دارم و الان دارم روی بخش آنلاین کسب و کارم کار میکنمکه به لطف الله فروش آنلاین داشته باشم نمیگم خیلی خیلی خیلی توی این زمینه خوب شدم اما به اندازه ای که کار کردم و ترس هام رو گذاشتم کنار رشد کردم.

    ترس از حرف مردم:

    این ترسی هست که فکر کنم همیشه پس ذهنم باشه با ابنکه خیلی خیلی روی خودم کار کردم و خیلی خیلی بهتر شدم با این حال هنوز اول راهم و باید خیلی خیلی کارکنم منظورم از خیلی یعنی خیلییییییی و به لطف الله هدایت میشم و روز به روز بهتر میشم.

    ترس از تنهایی:

    من عاشق تنهایی ام تنهایی نمیتونه منو از خودش بترسونه من عاشقشم با اینکه الان توی رابطه هستم ولی باید در طول روز چنذ ساعتی رو تنها بگذرونم که بتونم به درون خودم رجوع کنم بتونم بهتر خودم و شرایط اطرافم رو درک کنم و بتونم با خدای خودم خلوت کنم اما بگم که قبلا از تنهایی میترسیدم ولی روی این زمینه اینقدر خدب شدم که الان عاشق تنهاییم.

    ترس از جن و ترس های متافیزیکی:

    توی این زمینه هنوز یه ریز ترس هایی دارم اما زمانی بهتر شدم که اومدم بک فیلم ترسناک ببینم و نصفش رو دیدم و شب خوابم نبرد از ترس فرداش گفتم میشینم تمامشو میبینم شبم میرم یه جای تاریک که بتونم غلبه کنم به این ترسه و همینکارو کردم و از اون شب به لطف الله خیلی خیلی بهتر شدم.

    سوال دوم

    تا حالا 3 بار گول این شرکت ها رو خوردم اما به لطف الله فقط یک میلیون ضرر دادم و بار آخر دیگه درسش رو گرفتم و متوجه شدم که این روش اصلا طبق قانون نیست و دیگه اصلا موقعیتشمپیش نیومد چون درسش رو گرفتم و کلا مسیر رو عوض کردم و الان به لطف الله کسب و کار خودم رو دارم و دارم روی باور های فراوانی و ثروت ساز کار میکنم تا بتونم به ثروت برسم

    یه موضوع مهم اینکه استاد گفتن وقتی توی مدار باشین موقعیت های ثروا ساز براتون پیش میاد خواستم تجربه خودم رو بگم من توی کار لباس و مدلینگ هستم و از وقتی شروع کردم به کار کردن روی باورام از یه راه دیگه ام داره برامپول میرسه و اونم عکاسی کردنه و خواستم بگم نباید دست خدارو ببندیم و فقط بگیم از این طریق به من بده نه خدا از هر راهیی به ما پول و ثروت میده از راه هایی که جز علاقه ما باشه توی حوضه کاری ما باشه مثلا من هم لباس میفروشم هم عکاسی میکنم هم چون علم بدنسازی دارم برنامه بدنسازی میدم و شاگرد دارم یه جورایی خدا از راه هایی که من درش علم دارم درش مهارت کسب کردم داره واسم پول میرسونه حالا انکه چقدر میرسونه بستگی داره به اندازه ظرف من هرچی ظرفم بزرگتر باشه بیشتر میرسونه.

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زهرا جعفرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1622 روز

    سلام به شما استاد عزیزم

    ” به اندازه ای که ایمان شما قوی تر میشه ترس هاتون هم کمتر میشه و نتایج هم بهتر میشه و نتایج وقتی میاد که این ترس ها تغییر کرده باشه”

    ایمان به خدا و کاهش ترس ها و نتایج باهم رابطه نستقیم و دوسویه داره یعنی باز هم وقتی نتایج بهتر میشه ترس ها کمتر و ایمان بیشتر میشه

    راجب ترس هام بخوام بگم من میترسم که حیکانات بهم حمله کنن و گازم بگیرن – تا یه فاصله خاصی میتونم به حیوانات میتونم نزدیک بشم به شرطی که ارام باشن

    مثلا خواهرم اینا یه سگ کوچولو داشتن و من واقعا عمدا بهش نزدیک شدم و اون خیلی ذوق کرد و پشتک میزد و به پام می پیچد . بای. بگم ضربان قلبم روی هزار بود و وحشت کرده بودم که اینقدر بهم نزدیک شده و ورجع وورجه میکنه اما زمانی که مثلا دراز کشیده استراحت میکرد و تکون نمیخورد من این جرعت داشتم که کاما نزدیکش بشم و نوازشش کنم ولی به محض اینکه اون روی پاهاش بلند میشد منم یه متر میپریدم عقب

    و یه مثال دیگه که خاطرم هست سال ها پیش وقتی بچه بودم مادربزرگم کاو داشت که اروم بود و من از پشت حفاظ که تا روی قفسه سینه ام بود نوازشش میکردم ولی اصلا جرعت نداشنم دو برابر این فاصلا بدون حفاظ بهش تزدبک بشم چون به شدت وحشت داشتم که که با سم بهم لگد میزنه

    و یه مثال مواجه شدن با ترسم میخوام بگم که جهان منو در این وضعبت قرار داد و به انتخاب خودم نبود

    پارسال تابستون یه سری سوسک های خیلی بزرگ به شدت تو سطح شهر و محله امون زیاد شده بودن اصلا هرچی سم پاشی میکردیم هیچ فایده ای نیست مثلا تو حیاط نشته بودی یهو باد می وزید و چند تا سوسک می افتاد تو حیاط . از محیط بیرون میومدن داخل خونه

    نن به عمرم همپین سوسک هایی ندیده بودم به این بزرگی و به شدت میترسیدم یعنی بار اول فکر کردم اشتباه میبزنم و پوست پیازه که افتاده زمین

    یادم میاد که موقع خواب پتو رو هزار دور میپیچدیم دور خودم تا راه نفوذ نباشه چون وحشت داشتم که خوابم به گوش و بینی وارد نشه (الان که بهش فکر مبکنم سایز سوسک ها خیلی بزرگتر از این بود که بخواد همپین اتفاقی بیوفته و فک هم قاعدتا موقع خواب قفل میشه ولی من لین وحشت بزرگ رو داشتم) چندین چند شب کیفیت خواب شبانه ام نابود شد و از یه جایی به بعد کم اوردم و پتو از روق سرم کنار زدم و خوابیدم ولی چون میترسیدم میرفنم کنار داداشم میخوابیدم که اون خوابش سبکه اگه سوسگی تزدیکم باشه اون میکشتش

    استاد جالبه بگم انگار خدا داداشم رو نگهبانم کرده بود نیمدونم چطور ریدار میشد و سوسک یه وچبی صورتم میکشت و این ایمان به من داد که خدا ازم محافظت میکنه

    و یه شرایط دیگ هم که بود گاهی سوسک ها روی سقف راه میرفتن و چون سنگین بودن از بالا یهو سقوط میکردن و من دیدم که بارها روی خواهرم سقوط کردن و چقدر وحشتناک بود وخدارشکر میکنم که این نوع تجربه نصیب من نشد و احساس میکردم که افتادن سوسک مال من نیست و بعد از اون جریان من ترسم نسبت به سوسک های کوچیک دیگه از 10 شده 2 . وقتی اون بزرگا دیدم که کوچیکاش برام شوخی بود ولی بازم لحساس چندش دلرم

    و با افتخار میگم که یه شب یه سوسگ بزرگ خودم کشتم که اونم جالبه بگم هزار بار اشم خوا صدا کردم و گفتم کمکم کن و چشم بسته یه کتاب پرت کردم سمتش که با همون یه ضربه مرد

    اینا پوسته ی ضخیم داشنن که 10 بار باید با دمپایی میزدی تا میمردن ولی این بار با یه ضربه مرد و من احساس کردم خدا زد و من نزدم

    راجب ترس بعدی ام استاد من مشکل بینابی دارم و زمانی که داخل شرایطی قرار میگیرم که دست میزاره روی این موضوع ، واقعا بهم میریزم و وحشت میکنم که از پسش برنمیام

    مخصوصا اگر شخص دیگه ای شاهد این قضیه باشه که کلا اون میزان دید حالت معمولی هم از شدت استرس دیگه ندارم

    خبلی مقاومت دارم اعتراف کنم که شرابطم اینه یا اینکه کسی متوجه شدتش بشه – برام ترسناکه

    ترس بعدی ام از دست دادن وجهه خوبم پیش بقیه است – با درس نخوندنم مشکلی ندارم تا زمتنی که کس دیگه ای بفهمه

    با خراب کاری هام مشکلی ندارن تا اینگه کسی بفهمه و هر موقعیت و مثال مشابه دیگه و خیلی تلاش میکنم موقعیت پنهان کنم تااااا دیگران منوجه اش نشن و خیلی بهم اسنرس میده و میترسم و خبلی وقتا به خاطر همین دروغ میگم

    ترس بعدی ام اینکه گه وقتی نظرم یا تجربه ام پیش فرد یا افرادی بیان کنم اونا باهام مخالف باشن و به شدت با کلامشون بهم حمله کنن و من در لحظه تپش قلب میگیرم و وحشت میکنم

    از مادرم و عکس المعلش میترسم چون توانابی سرزشن بالابی داره و خیلی خفن با گفتارش بهت حمله میکنه و از رینگ پرتت میکنه بیرون و هیچ وقت نتونستم باهاش مقابله کنم در این زمینه چون مهارت و قدرت حمله گفتاری اون خیلی بیشتر از منه

    حتی داخل خواب هام خیلی پیش میاد که از طرف مادرم مورد حمله کلامی قرار میگیرم یا حتی خواب میبینم مادرم دنبالمه یا قصد داره بهم اشیب فیزبکی و بدنی بزنه و من از ترس دارم فرار میگنم – این در حالیه که من کلا جوری بزرگ شدم که کتک یا م نمیاد خورده باشم شاید کل زندگی ام چند تا سیلی و همین

    از اینکه مورد سرزنش قرار بگیرم خیلی میترسم و همین هم در پرورش کمال گرایی ام نقش داره

    با جژئیات نوشتم که کامل توضیح داده باشم

    اینا ترس هایی هستم که به ذهنم رسید و شاید ترس های دیگه ای هم باشه که ننوشتم ولی در حال حاضر اینا پررنگ تر هستن

    ترس بعدی : مواجهه شدن به امتحانات !!! قبلش که کلی استرس دارم هیچی – اگع جین امتحان به چند تا سوال اول نتونم پاسخ بدم خودمو میبازم و دست پام یخ میزنه و تپش قلب دارم

    اجساس اینو دازم که گره زندگیم بهش وصله و الان که نت نتونستم دیگه همه چی تموم شد

    همین استرس و ترس رو موقع پرسش شفاهی هم دارم – یعنی اگر احتمال بوم یه درصد ممکنه طرف پرسش شفاهی قرار بگیرم از قبل در لحظه وحشت میگنم و تپش قلب دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محبوبه سما گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جون و همه دوستان نازنینم

    صحبت از ترس شد و چقد این ترس توی زندگی من متاسفانه نقش پررنگی داره . ترس مساوی با شرک هست و شرک هم، چنان مخفی عمل میکنه و واقعا نمیشه براحتی متوجه شد . روزها گذشت و من فهمیدم که در رابطه با موضوعی دارم حسابی شرک میورزم در حالیکه اسمشو گذاشته بودم دست خدا برای کمک بمن

    ولی این در حالیه که تمام تمرکزم روی اون شخص بود که کمکم کنه و فک میکردم دارم درست عمل میکنم تازه متوجه شدم که این شرک هست که منتظر فقط اون شخص هستم و از روی ترس قدم دیگ ای برنمیدارم . ای داد بیداد

    امروز با خودم و خدا قرار گذاشتم که فردا برم و از نو شروع کنم اون داستان رو و دیگه منتظر اون شخص نباشم چون خداوند هزاران فرشته پی در پی رو واسه یاری من میفرسته اگه دوباره قدم بردارم با توکل بهش با ایمان به قدرتش و وهابیتش

    لازمه دوباره جسارت به خرج بدم شجاعت و ایمان داشته باشم تا پاداش هارو دریافت کنم . ترس ها از سمت شیطانه و اونه که چنددد روزه داره جولان میده و من هم بهش هی قدرت میدم و اون باز هم آینده رو برام ناجالب تر جلوه میده و من بازهم ترس و نگرانیم بیشتر میده

    باید قدرت رو به خدا بدم و با ایمان و توکل به خودش دوباره شروع کنم همه چی درست میشه قانون همینه من اگه در مسیر درست باشم راه ها باز میشه مورد های بهتر و گزینه های بهتر سر راهم قرار میگیره

    خداوند میفرماید

    سوگند به روز

    سوگند به شب هنگامیکه تاریک میشود

    خداوند هرگز تو رو رها نکرده و از دست تو ناراحت نیست

    خداوند نوید میده که روزهای آینده تو بهتر و درخشان تر از گذشته تو خواهد بود

    و خداوند اینقدر بهت نعمت عطا میکنه که راضی بشوی

    عاخ چقد این جملات زیبا و آرامش بخشه . خدا همه چی میشه برام همه چی . فقط باید سمت خودم رو ایمانم رو حفظ کنم و بهش به چیدمانش اعتماد کنم

    خداوند ایده ای بت نمیده که نتونی از پسش بربیای . فرمانروای کل هستی همیشه کارش درسته و از درون من آگاهه همون که صاحب آسمانها و زمینه. همون که وهابه، روزی دهنده ست، صاحب اختیاره . همونکه عاشق منه و مشتاق تر از منه که موفق بشم که رشد بکنم منبع پیشرفته عشقه نفسه دلبره

    خدایا شکرت که منو هدایت کردی و نذاشتی گمراه بمونم

    خدایا شکرت بخاطر اینهمه نعمتی که دارم سلامتی زیبایی بدن سالم خانواده بی نظیر خونه ماشین موبایلم و …

    ترس همه فقط توهم هستن و کار شیطانه. باید با ایمان و عزت نفس رفت توی دلش … خدا هم با ماست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Ms Mohadese گفته:
    مدت عضویت: 2633 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده عزیز عباسمنشی

    به نام خدا

    نکات مهم گام چهارم

    همه ما یکسری ترس ها داریم و همه باید در عین اینکه می ترسیم عمل کنیم و با توکل حرکت کنیم و به دلشان برویم تا بر ترس غلبه کنیم .

    ما اگر هدفی داریم باید به سمت ترس‌هایمان حرکت کنیم و ایمانمان را نشان دهیم و به ایده ها و الهاماتمان عمل کنیم .

    خیلی از ترس ها توهم هستند و با حرکت کردن میفهمیم که چیز خاص و مهمی نبوده برای پیشرفت و رسیدن به هدفمان باید ب ترس هایمان غلبه کنیم .

    عزت نفس داشتن کمک می کند برای غلبه به ترس هایمان و کمک می کند که در مسیر پیشرفت قدم برداریم و در جهت بهبود زندگی تغییر کنیم .

    ترس از تغییر کردن ترسی که است تا قدم بر نداریم به آن چیز ی که می خواهیم هیچ وقت نمی رسیم اگر غلبه نکنیم. همواره باید مشتاق تغییر حتی در شرایط به ظاهر عالی باشیم .

    ترس ها پاشنه اشیل ما هستند که هر لحظه نیاز به بهبود و کار کردن دارند چون اگر کار نکنیم هر لحظه امکان بازگشت آنها هست .

    اگر در مسیر درست باشیم از تصمیمات اشتباه و ضرر های احتمالی هم به لطف خدا در امان خواهیم ماند اگر روی خودمان هر لحظه کار کنیم در تله نخواهیم افتاد.

    ترفند پونزی حالت های مختلفی دارد که شعار های یکشنبه پولداری یا سریع ترین راه هارا می دهد در حالی که ایده های پول ساز در مدار هر شخص طبق باورها و شرایط کنونی و تکامل هرشخص به ما الهام می شود و با شرایط اکنون ما قابل انجام می باشد.

    کسانی که از لحاظ مالی فقیر هستند گرفتار این تله می شوند و افراد ثروتمند فریب این ترفند را نمی خورند.

    به مثال هایی که گرفتار طمع و این ترفند ها شده اند سرمایه گذرای کل دارایی در ارز دیجیتال و بورس بوده که منجر به ورشکستگی شده و یا افرادی که با قرض زیاد و‌وام کسب و کاری رو شروع می کنند و در نهایت با بدهی زیاد و حال بد و شرایط بدی مواجه شده اند چون قانون را دور زده اند و تکامل را رعایت نکرده اند .

    درپناه حق باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    به نام خالق هدایتگر سلام.

    چندسال پیش یک شرکت لوازم آرایشی بود که کلاس گذاشته بود و همین حالت هرمی عضو می‌گرفتی و باید جنس هاشون رو می‌فروخت و خودت ازشون می‌خریدی و استفاده می‌کروی چون بدونی چه جنسی به مردم می‌فروشی و هرچی اعضایی که اضافه کرده بودی بیشتر می‌فروخت به تو هم درصدی می‌رسید من اون موقع خیلی مشتاق کار بودم اما به لطف خدا هزاران مرتبه شکر پدرم منصرف‌ام کرد و دوجلسه از کلاس بیشتر شرکت نکرده بودم اومدم بیرون.

    همین چندماه پیش برای داشتن شغلی دانشجویی توی دیوار دنبال کار می‌گشتم که یه تبلیغ کار در منزل بود گفت 100 ت نمی‌دونم بابت چی باید بدهم بعد من رو عضو کانالشون می‌کنند و می‌توانم پروژه‌های مثل نریشن و تایپ و… رو بردارم و نیاز هم به این که تست بدهم نیست من خوش‌حال بودم کار پیداکردم با خودم نگفتم بابا چرا طرف کیفیت کار براش مهم نیست؟ بعد که شماره کارت داد و پول رو ریختم شک کردم هی پیام می‌دادم تا عضو یک کانال که چند k عضو داشت در تلگرام شدم. تو کانال پروژه بود یا بهتر بگم فایل هایی تحت عنوان پروژه اما این طور که هرکی زودتر انجام بده و بابت هر پروژه هم باز یه هزینه باید می‌دادی چند عکس واریزی که مثلا دست مزد طرف دادن گذاشته بود خدارو صد هزار مرتبه شکر در حد همون 100 ت پولم دادم و بیشتر درگیر نشدم چون یادمه رفتم اسمش سرچ کردم سایت اصلی پیداکردم تو سایت اصلی هشدار داده بود که به نامشان همچین کلاه برداری انجام می‌شه. با خودم گفتم صدقه بود از سرم رد شد دیگه هم دنبال این جور کارها نرفتم. به هیچ کسم در این باره هیچی نگفتم.

    نمونه نادیده گرفتن تکامل یکی از اقوام، کارهای دست دوز انجام می‌داد و به قیمت نسبتا خوب می‌فروخت اما مشکل اینجا بود که کارهاش آن کیفیتی که باید داشته باشند نداشتن، با هر عیب و ایرادی بود می‌فروخت و یه روز یه بنده خدا بهش سفارش داد و گفت هزینه‌اش خر چقدررشد می‌پردازه مثل کارهای قبلی کیفیت کارش پایین بود و با موادی که مد نظر خریدار لود نبود همین نسبت به کارهای دیگه‌اش با قیمت بیشتر فروخت اما همون بود. کلا دیگه اون کار رو گذاشت کنار.

    درسی که من گرفتم دنبال زودیادگرفتن نباشم، کار رو از صفر شروع کنم به یادگرفتم و وقتی در آن کار مهارت لازم پیداکردم دست به درآمد زایی بزنم این طوری کار خودم رو زیر سوال می‌برم.

    ترس و طمع چشم آدم رو از توانایی‌ها و نعمت‌هاش کور می‌کند نمونه خیلی ساد اش که میشه تو زندگی هم بسطش داد یادمه از ترس این که نمره کم نیارم تقلب می‌نوشتم بعد سرجلسه امتحان یکسری سوال‌ها می‌دیدم که اصلا چشمم هم بهش نخورده بود تو کتاب، بعد امتحان می‌دیدم اتفاقا اون سوال جلوی چشمم بود اما من چون درگیر نوشتن تقلب بودم اصلا حواسم به اون سوال نبوده و ندیدمش. بعد اون دیگه همیشه سعی می‌کردم دنبال تقلب کردن نباشم تلاش کنم خودم بفهمم مطالب رو درواقع یادبگیرمش.

    یکی از اقوام تویی از بانک ها وام گرفته بود برای پول پیشه خونه حالا تا اون موقع وام نگرفته بود ولی این سری می‌گفت درصدش کم هست و خوبه و فرق داره و …. و این که ضامن هم خانمش شده بود خلاصه الان دوسال هنوز که هنوز نتوانستن وام تصفیه کنند و کارت های خانمش همه بسته شده و دیگه خودتون ته ماجرا رو برید

    در کل قشنگ اسم وام و تسهیلات یا خرید قسطی میاد انگار دارند زنگ خطر رو تو گوشم به صدا درمیارند با تمام سرعتم می‌خواهم از اونجا فرار کنم.

    دارم می‌خرم استفاده می‌کنم ندارم نمی‌کنم مجبور نیستم خودم رو بندازم وسط جهنم. این رو همیشه با خودم تکرار می‌کنم.

    علت این که کارهام خیلی طولانی میشه یعنی بیشتر از تایمی که نیاز هست ادامه پیدا می‌کند و در آخر هم کلی ازش باقی می‌ماندن به خاطر این که مدام دنبال ایده های مختلفی می‌گردم می‌دام می‌خواهم بدون طی کردن مراحل سریع تر تمام شه بره و از طرفی خیلی هم عالی باشه نتیجه برای همین درآخر به شدت سردرگم و کلافه میشم.

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    امیر میوند گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    سلام و درود فراوان خدمت همراهان همیشگی.خوشحال و خوشبختم که خداوند نعمت هدایت و فرصت تجربه زندگی رو بهم عطا کرده…

    ترس، نقطه مقابل ایمان است و تنها راه حل عملگرایی و حرکت میباشد .فی حرکات برکات

    وقتی روی ایمان و باورهامون کار نکنیم، زمزمه ها و ترس ها بر میگردن و خدارو شکر من درحال حاظر به مرحله ای رسیدم که وقتی این زمزمه ها شروع بشن درجا میفهمم و همونجا جلوشو میگیرم .و به خودم یاد آوری میکنم و این تجربه خوبی هست که انقدر اغلب اوقات در مدار آرامش و توکل و ایمان بودم که سریع میفهمم که دارم از مسیر خارج میشم.

    ترفند پونزی وعده های دروغ و وسوسه انگیز، همان وعده هایی که شیطان هم میده… قطعا به من آسیب میرسانند(همواره) .

    سپاسگزارم بابت تمام صحبت ها و آموزه هاتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: