مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 41 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-02 07:24:062025-01-03 06:30:26مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام الله یکتا
سلام به استاد جان جانانم و مریم جان عزیز و دوستان هم فرکانسی
روز 31 سفرنامه، خدایا شکرت
میخوام چیزهایی رو که تو این 30 روز یاد گرفتم رو تو کامنت امروز روز شمار زندگیم بنویسم و یادآوری کنم تا مرور بشه برام
اول از همه سپاسگزار خداوندم که من رو به این مسیر زیبا و به سمت این آموزه های عالی استاد عزیزم هدایت کرد و سپاسگزار استاد جانم و مریم جان عزیزم هستم که فایل های عالی رو در اختیار ما قرار دادن
اگر بخوام یه نگاه گذرا به چند روز قبل از شروع روز شمار زندگی بندازم، بیتایی بودم که در برخورد با یه تضاد بزرگ حال روحیش خوب نبود و با اینکه از آموزه ها داشت استفاده میکرد اما تعهدی که باید رو نداشت
اما چون سعی کرد حالش رو خوب نگه داره خدا به سمتی هدایتش کرد که آرامش داشته باشه، برای رسیدن به خواسته هاش باز هم تلاش کنه حتی آگاهانه تر و متعهدانه تر، هدایت شدم به سمتی که بیشتر خدای درونم رو بشناسم و زندگیم رو تغییر بدم… هرچند هنوز راه طولانی ای در پیش رو دارم اما اینبار مطمئنم که به کمک الله یکتا میتونم به هر آنچه که میخوام برسم
من تو این 30 روز فهمیدم که اگه بخوام جهان رو در یک کلام توصیف کنم میرسم به توحید
فهمیدم همه چی دست من و باورهای منه و کافیه فقط باورهام رو در مورد ثروت، سلامتی، روابط تغییر بدم تا به هر آنچه که میخوام برسم و تو این مسیر فقط اولویتم این باشه که هر روز روی باورهام کار کنم و تقویتشون کنم
فهمیدم برای اینکه زندگیم تغییر کنه اول باید خودم رو تغییر بدم و با خودم به صلح برسم، عزت نفسم رو ببرم بالا و به خودم و روح درونم که همون خداس باور داشته باشم و آخ از روزی که همه چیز برات میشه خدا
آخ از روزی که فقط متصلی به خدا، نه به بنده هاش و نه به مادیات دنیاش
اونوقته که خدا میگه تو فقط بخواه تا من بهت بدم
من تو این 30 روز بیشتر از هر وقت دیگه ای یاد گرفتم که تسلیم خدا باشم و اجازه بدم زندگی من رو خدا هدایت کنه و باور داشته باشم بهش چون اون فقط خوبیه من و میخواد
فهمیدم برای اینکه روز به روز فرکانسم رو به خدا نزدیک کنم باید بابت نعمت ها و قشنگیای هر روزم از خدا سپاسگزاری کنم
من با تموم وجود قانون احساس خوب= اتفاقات خوب و احساس بد= اتفاقات بد رو تجربه کردم
فهمیدم برای اینکه با جهان هم قدم بشم و برای اینکه جزو اون دسته از آدماش باشم که باعث گسترش جهان میشه باید فرکانسم رو ببرم بالا و هرگز و هرگز توی حال بد نمونم
فهمیدم هر چیزی زمان خودش رو داره و وقتی قرار باشه به منبع وصل باشم نباید عجله کنم، اجازه بدم تکاملم طی بشه ، فرکانسم بره بالاتر و خدا خودش در زمان مناسب و مکان مناسب من رو با چیزی که میخوام رو به رو بکنه
فهمیدم وقتی نشونه ها و الهامات خدا رو دریافت میکنم که حالم خوب باشه و ذهنم آروم باشه
من تو این مسیر یاد گرفتم به هیچکدوم از خواسته هام نچسبم چون وقتی به خواسته ای میچسبی و وابسته میشی در واقع داری اون خواسته رو از خودت دور میکنی
یاد گرفتم که ثروت خدایی ترین و معنوی ترین خواسته اس و برای دستیابی بهش کافیه فقط باورهای ثروتم رو تصحیح کنم و برای این کار باید ورودی هام رو کنترل کنم
من از این سایت بینظیر و فایل های عالی این سایت توحیدی بودن رو یاد گرفتم، هدایت شدم به سمت کتاب آسمانی و شروع کردم به مطالعه اش و زندگیم هر روز داره بهتر و بهتر میشه
آرامش الانی که دارم، نگرانی و ترسی که دیگه نیس… هر چند گاها نجواهای شیطانی قصد اذیت کردن دارن اما با یاد خدا و یادآوری قوانینش همش دود میشه میره هوا، با همه این حال خوب اتفاقات خوب داره تو زندگیم خودی نشون میده و زندگیم داره تغییر میکنه و من مطمئنم که اون تغییرات بزرگ هم خیلییی نزدیکن و یه روز قراره در مورد دستاوردهای بزرگ براتون بنویسم
تا بینهایت ها دوستتون دارم و خوشحال و سپاسگزارم که در این مسیر زیبا هستم
در پناه حق
درود خدا به همگی…
الهی شکر که فصل دوم سفرم شروع کردم
1400/11/29
من فروردین 99 با اینجور شرکتها بازاریابی شبکه ای و بعدترش با شرکتهای هرمی آشنا شدم
تنها چیزی که خوب بود آموزش هایی ک میدادن بود و بعضی اساتید خیلی خوب و مسلط صحبت میکردن
اما بعضی ها هم بودن ک انگیزه الکی میدادن و برا لحظه ای خام میشدم
و آدم دلش میخواست همون لحظه به اون ماشین اون خونه یا رابطه یا هر چیزی ک مورد علاقه و نداره برسه
و خب به قول استاد چون تکامل طی نکرده بودم
هی منفی میشدم هی حالم بدتر میشد هی از همه خواسته هام دورتر میشدم. و میگفتم نه این کارا جواب نمیده . دیگه پس کی من باید برسم به خواسته ام
و………
خدا رو شکر که به وسیله استاد هدایت شدم و این مسیرهای نادرست رو ادامه ندادم
حتی تا چند ماه پیش هم دوباره خام شدم و داشتم میرفتم سمتشون و با یکی از اساتیدم صحبت کردم و دقیقا تمااااااام صحبتهای استاد عباسمنش گفت
و گفت تو توی این کاری که هستی باش . و پیشرفت کن و آموزش ببین
نمیخواد دست و پا بزنی
اون گفت از مسیری ک هستی لذت ببر و…….
واقعن دمش گرم
خدا رو شکر میکنم ک انسانهای ارزشمندی توی زندگیم هستند
الان اون شرکتها رو کنار گذاشتم و توی همین مسیری که بودم دارم ادامه میدم و با آموزشهای استاد عباسمنش دارم لذتش میبرم
الهی شکر
استاد سپاسگزارم ازتون
مهربان بانو سپاسگزارم از شما
ادامه دارد…..
سلام استاد
من از بچگی در مورد توانایی های فیزیکی خودم
ازجمله
یادگیری
ورزش
رهبری افراد
کارهای هنر دستی
خلاقیت
خوب سخن گفتن
و اینچیزا عزت نفس بسیار بالایی داشتم و هنوزم دارم
دلیشل دو چیزه اول اینکه
خب یه استعداد هایی
خداوند لطف کرد و به این جسم و این مغزم عطا کرد
دوم اینکه مادرم همیشه از توانایی هام هم پیش خودم هم پشت سرم تعریف میکرد و این قضیه باور هامو دوچندان قوی میکرد
اما در زمینه فروش محصول
یا موفقیت مالی
یا ارتباط با افراد غریبه
یا در کل پول ساختن از توانایی هام اعتماد به نفسم میلیون ها کیلومتر زیر صفر بود
اینم بر میگرده به شرایط خانوادمون
و تجربیاتم از کار و پول ساختن
که چون باور خرابی داشتم هردفعه نتایج داغونی کسب میکردم و این نتایج دوباره باور های خرابم رو تصدیق میکرد
که بله تو در زمینه پول ساختن افتضاحی
و این کار توی خون تو نیست اصلا
خلاصه گذشت تا ما با شما اشنا شدیم
و بازی در حال عوض شدنه (:
امروز من متوجه شدم که به هرانچه که میخوام تو زندگی برسم باید عزت نفس داشته باشم
باید باور کنم که
من بدون هیچ دلیلی لایق ثروت هستم
لایق نعمت و
لایق همه چیزهای خوب هستم
اصلا همینکه جهان من رو خلق کرده یعنی منو لایق دونسته من چرا خودمو لایق ندونم؟
بنابرین تصمیم گرفتم روی این داستان اساسی کار کنم
قرلر شد هر ماه روی یک باور کار کنم و اگه درستش کردم برم سراغ باور بعدی و اگه درست نشد بازم ادامش بدم
برای ماه اول عزت نفس و احساس لیاقت و احساس ارزشمندی رو انتخاب کردم
و امروز اومدم توی سایت دکمه هدایت رو زدم
هدایت الله منو اورد جایی که در مورد عزت نفس سخن گفتین استاد(:
و این نشونه خوبیه
دوروزه رو عزت نفسم دارم کار میکنم و تو همین دوروز انگار جهان گوش به فرمانتر شده (:
تو این دوروز کار خاصی یا تمرین خاصی نکردما
فعلا دارم به خودم یاداور میشم که ارزشمندم همین فقط دارم از درون زمزمه میکنم که تو ارزشمندی تو لایقی صالح دارم اینارو اروم از درون به خودم میگم تا ذهنم به شنیدنش عادت کنه
چون اگه اون به شنیدنش عادت کنه اونوقت جهان از در و دیوار این جمله رو به شکل های مختلف بهش میگه که تو ارزشمندی
فعلا از عبارت تاکیدی شروع کردم
تا کم کم تمرین هایی که لازمه در راستای بالا بردن احساس ارزشمندی و لیاقت بهم الهام بشه و
منم متعهد هستم به اجراشون
میدونم به گدا چیز خوب داده نمیشه
دیگه نمیخوام در برابر جهان نقش گدا رو بازی کنم
میخوام برم تو نقش پادشاه
و با حس پادشاهی از جهان درخواست کنم
ولی اول باید حس پادشاه رو در خودم ایجاد کنم
به صورت واقعی
نه فقط گفتاری
نه اینکه بگممن پادشهام ولی از درون احساس خجالت کنم از چیزی هستم یا احساس گناه یا احساس کنم به هر دری زدم شکست خوردم
باید با کار کردن روی باور عزت نفس احساسم رو در این زمینه درست کنم نه فقط یک لحظه یا یک روز یا یک هفته بلکه برای همه ساعت های بیداریم احساس ارزشمندی کنم
چون زبان جهان زبان احساسه
زبان فرکانسه
زبان ارتتعاشه
و جهان فقط این زبان رو میشناسه و بهش پاسخ میده
من باید واقعا احساس پادشاهی کنم
باید از درون باور داشته باشم که ارزشمندم تا چیزهای ارزشمند بیان سمتم
تمام موفقیت های تاریخ ازین دروازه عبور کرده
یه شخصی
یه جایی احساس قدرت کرده
احساس توانایی
احساس اعتماد به نفس
احساس ارزش
بعد با این احساسات ادامه دار…
ادامه داده
ادامه داده
ادامه داده
تا یک موفقیتی رقم زده
هیچ موفقیت بزرگی شانسی به وجود نیامده
حتی وقتی ارثیه یا سرمایه بزرگی به شخص ضعیفی که از عزت نفس پایینی برخورداره داده میشه
در نهایت اون سرمایه از بین میره
اما شما هزارتومن بده به کسی مثل عباسمنش
سال بعد با یک میلیون دلار برمیگره
چرا؟
چون باور داره که میتونه
و این باور باعث میشه راه ها بهش گفته بشه
من دارم روی خودم کار میکنم
و اوضاع تغییر میکنه…
به نام خدای مهربانم .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده با این پروژه های تغییر مدار.
خدایا شکرت برای یک روز زیبای دیگه فرصت زندگی بهم دادی و بتونم در مورد قوانین تو در بهترین سایت توحیدی کیهان
درپا بزارم الهی شکرت .
انقدر اگاهی ها زیادن نمیدونم از کدومش بنویسم هدایت اومد در مورد طمع و ترس بگم با دیدگاه خودم
اسلحه شیطان ترس هست و همیشه وجود داره تا در این جهان مادی زنده هستیم با ما هست راه فرارش فقط
میتونه قوی کردن توکل ایمان به خدا باشه که ترس ها کمتر بشن به قول استاد عزیزم که پیامبران هم ترس بوده
باهاشون ولی با وجود ترس ایمانشون میچربیده به ترس هاشون و حرکت میکردن و پیروز میشدن با حرکت در ترس
پیروزی میاد هر چی به زبان بگم که کاری نمیکنه باید در عمل نشون بدن نمیترسم زمانی که حرکت کردم تو دل
اون ترس واهی رفتم یهو درها باز میشه با ایمان به خدای بزرگ همه چی درست میشه طمع هم اسلحه شیطانه
که میخاد ما قانون تکامل را رعایت نکنیم و تو دام عجله با ترس قدم برداریم و مثل خود شیطان از مدار خداوند
خارجمون کنه باید همیشه بریم تو دل ترسهامون وقتی تو وارد ترست شدی یعنی مهاجرت کردی به مدار بالاتر
و شجاعت خودت را نشون دادی بهاش را با رفتن به دل ترس پرداخت کردی بها دادن یعنی همین رفتن تو دل ترس
و حرکت کردن با وجود ترس که همشون از کنترل ذهن همون تقوا در قران میاد همه چی کنترل ذهن هست باید برای
کنترل ذهنمون هم ورودی های ذهن تغذیه روحمون را حواسمون باشه چی به خوردشون میدیم همین نشنیدن
حرفهای چرت و پرت گوش ندادن به اکثریت جامعه اگر دقت کرده باشیم اگر ما داریم رو خودمون کار میکنیم ورودی های
خوبی به خودمون میدیم در این سایت یک نفر اگر بیاد حرفهای خارج از قوانین بزنه و اگر گوشش کنیم قشنگ
میفهمیم احساسمون بد میشه فرکانسمون پایین میاد و ترس فرکانسش میخاد شروع کنه در ذهنت مرور کردن
حرفهایی که باعث مشغولیت ذهنت شده خیلی مراقبت کنیم از روحمون مثل کودکمون ازش مراقبت کنیم
مگه ما میزاریم بچمون حرفها و صحنه های بد نگاه کنه روحمون هم از این جدا نیست از کودک درونمون همون
روح خداوند که در وجود ما امانت هست از زمان تولد با ما بوده تا پایان عمر زمینی با ما هست اگر باورش
کنیم مثل فرزندمون ازش مراقبت میکنیم و تغذیه خوبی بهش میدیم
بی نهایت سپاس از استادان عزیزم دوستون دارم بی نهایت .
خدا نگهدارتون .
با عرض سلام وادب واحترام به استاد عزیز ومریم جان ودوستان مهاجر.
خدا را هزاران بار شکر بابت اینکه هر روز مدار ما رو به بالا رشد میکندو سپاسگزاری تنها نردبانی است که باعث پیمودن پله های ترقی می شود.
قبل ازاینکه در مورد نمونه های خودم از ترفندهای پونزی رو بیان کنم یه نکته ی جالب رو باهاتون در مورد قرآن به اشتراک بزارم.
ازآنجایی که حرفای استاد واقعا وحی منزله واز انجا که به قول معروف شاهد از غیب رسید.شروع می کنیم.. وقتی داشتم آیه های با ریشه ترس وطمع رو جستجو میکردم متوجه شوم خیلی جاها ترس وطمع با هم اومده ودقیقا جاهایی است که باید از خدا کمک بخوایم وبه خدا توکل کنیم وتقوا داشته باشیم وذهن رو کنترل کنیم.
الأعراف
وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ
ﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﺁﻥ ﻓﺴﺎﺩ ﻣﻜﻨﻴﺪ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺑﻴﻢ ﻭ ﺍﻣﻴﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ ، ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ .(۵۶)
چیزی که نوشتم ترجمه ی قرآن بود البته با حذف پرانتز ها وگیومه ها.
در این آیات خوفا وطمعا رو از روی ترس وامید معنی کرده. در حالی که معنی ریشه ی ترس وطمع یه بار منفی توش داره. یه جورایی توش نگرانی هست. مثل ریشه ی حزن به معنای غم که انگار یه غمی توش هست.
طمع به معنی تمایلات شدید نفس از روی آزمندی. یا همون زیاده خواهی. پس بار معنایی با امید که با ریشه رجاء میاد فرق میکنه.
کلمه خوف به معنی ترس هم که خودش مشخصه. یه نگرانی توش هست. حالا از نظر دستوری بررسی کنیم کلمه های خوفا وطمعا بر وزن اسم مکان یا اسم زمان در عربی هستند. بر وزن فعلا. پس بهتره این طوری معنی بشه خدا را در زمان ترس وطمع(تمایلات شدید نفس برای زیاده خواستن یا زود خواستن ودر واقع تکامل رو طی نکردن) بخوانید. که یقینا یا قطعا رحمت خدا نزدیک تر از نیکوکاران است. قریب بر وزن فعیل. صیغه ی مبالغه در عربی به معنی نزدیک تر. کلمه ی من با کسر م معنای از میده نه به. میخواد بگه رحمت ومهربانی خداوند خیلی نزدیک تره از نیکویی کننده گان. یعنی قبل از اینکه نیکی کنید رحمت خدا میاد. یعنی همین که نترسید وطمع نکنید وکنترل ذهن کنید شامل رحمت خدا می شوید. یعنی همون چیزی که استاد گفت. تنها کسانی در دام ترفندهای پونزی میفتن که فقیر هستند یا ذهن فقیر دارند. یعنی کسانی که ترس دارند یا طمع کارند.یعنب کسانی که میخواهند خلاف قانون تکامل جلوبرن ویک شبه ره صد ساله برن. یعنی وقتی ترس وطمع بیاد رحمت میره. تنها زمانی که در موقع ترس وطمع خدا را بخوانیم رحمت به ما نزدیک تر میشه. رحمت خدا همیشه هست ولی در اون زمان نزدیک تر میشه.
الروم
وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ
ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻕ ﺭﺍ ﻣﺎﻳﻪ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺍﻣﻴﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﺎﻧﺪ ، ﻭ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ، ﺁﺑﻲ ﻧﺎﺯﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﮔﻲ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ; ﻗﻄﻌﺎً ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﺗﻌﻘّﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .(٢۴)
دوباره بررسی میکنیم از اونجایی که برق که در واقع نشانه ی نزول بارانه که ما بهش میگیم رعد وبرق وقتی میاد یه کم نگران کننده وترس ناکه. حالا بیشتر دقت کنیم. بعد از نشان دادن برق وعده ی نزول باران یا همون رحمت ونعمت رو میده. بعد از اون میفرماید زمین را پس از مردگی زنده می کند قطعا در اینها نشانه هایی است برای کسانی که تعقل می کنند. فکر می کنند.
پس نتیجه می گیریم که از نشانه هاش اینه که زمان ترس و طمع پرقدرت مثل برق میاد ولی میخواد بارون رو بیاره. رحمت رو بیاره. نعمت رو بیاره تا زمین رو دوباره زنده کنه. رشد بده. پس اینا نشانه است که باید در موردش فکر کنیم. یه جورایی ترفندهای پونزی با سرو صدا ودادن امید های واهی و تمایل شدید برای رسیدن به خواسته ها وترس ونگرانی ازدست دادن یا به دست آوردن زودتر ثروت میاد. اینجا باید به نشانه های ذهن فقیر وذهن ثروتمند توجه کنیم. چون فقط افراد با ذهن فقیر توجه نمی کنند ودر دام میافتند ولی افراد با ذهن ثروتمند به راحتی و بدون نگرانی می گذرند.
تو مثال های بعد به جای از روی ترس وامید به شکل در زمان ترس و طمع معنی رو مینویسیم تا خودتون بهش فکر کنید.
السجده
إِنَّمَا یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ
ﻓﻘﻂ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺁﻳﺎﺕ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﺬﻛﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ ، ﺳﺠﺪﻩ ﻛﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻧﻘﺼﻲ ﺗﻨﺰﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺗﻜﺒّﺮ ﻭ ﺳﺮﻛﺸﻲ ﻧﻤﻰ ﻭﺭﺯﻧﺪ ;(١۵)
السجده
تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
ﭘﻬﻠﻮﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ در زمان ترس و طمع ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻳﻢ ، ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .(١۶)
السجده
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
ﭘﺲ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﺎﻳﻪ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻲ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺍﻋﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ .(١٧)
السجده
أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ
ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﺁﻳﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺆﻣﻦ ﺍﻧﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﺍﻧﺪ ؟ ﻣﺴﺎﻭﻱ ﻭ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ .(١٨)
خدایا شکرت که این قدر قشنگ قانونت رو توضیح دادی ولی ما چقدر سرسری ازشون رو میشیم. وتعقل نمی کنیم.
واقعا خدا بهتر میدونه چه چیزهایی باعث شادی وخوشحالی عمیق ما میشه. هیچ وقت دو گروه با دو باور مختلف فقرو فروانی مثل هم نتیجه نمی گیرند. چون این یک قانون است
حالا در مورد تجربیات خودم از زمانی که ذهنم فقیر تر بود چون هنوز ثروتمند کامل نشده ودارم تکاملم رو طی میکنم. الان کمتر فقیره.
حدود20 سال پیش در شهر ما اهواز قبل از اینکه پروژه ی سید ها که استاد هم ازشون حرف میزنه رخ بده،یه گروهی اومدن برای آموزش گلهاو درختچه های آپارتمانی. ایده شون هم این بود که مبلغی رو میگرفتن برای ثبت نام واین وعده رو میدادن که خودشون وسایل لازم برای ساختن برگ درخت رو میدادن ویه ساعت هم آموزش میدادن وخودشون هم در آخر درختچه هایی که ما درست کرده بودیم رو هم از ما میخریدند. یعنی به قول معروف نه خانی اومده ونه خانی رفته. ما هم خوشحال که چقدر خوش شانس هستیم واین مسیر پیشرفت که فقط به ما گفته شده وهمسرم هم مشوقم شد رفتیم وبا پرداخت مبلغ 5 هزار تومن 20 سال پیش که برای ما خیلی بود ولی منطقی بود ثبت نام کردیم. یه ساعت هم آموزش دیدیم ویه مقدار هم وسیله تحویل گرفتیم که بریم برگ درخت چاپ شده رو برش بدیم و با رنگ وقلم بکشیم بیاریم وپول خوبی به جیب بزنیم. از اونجایی که افراد با ذهن فقیر خیلی زیادن. اتفاقا شلوغ هم بود. این پروژه ی ثبت نام یه هفته ای طول کشید وپول ها جمع شد وجمع شد ویه روزی رفتیم ودیدیم که جا تره وبچه نیست.
شرکت جمع شده بودیم وهمه ی آدم های با ذهن فقیر درشرکت جمع شده بودند و او وبیداد که پولمون چی شد. کارمون چی شد. تازه شاغل شده بودیم.
دم قانون گرم. دستش طلا. حقم بود چون ذهنم فقیر بود وبه این فکر نکرد که آدم عاقل اگر این کار پول ساز بود وسود آور چرا باید بدهندش دست ما.
خلاصه این درس شد برام که دیگه همچین رکبی نخورم.
اما اینجا برای اعتماد به غریبه ها بود. ولی هنوز ترمز ها وباور های ذهن فقیر با من وهمسرم بود. چند وقت بعد سید ها اومدن وما شکر خدا گول نخوردیم وبعد از اون گلد کوئیست اومد وشرکت های هرمی.
یکی از آشناهای درجه یک همسرم دم دمای عید که تازه 200 هزار تومن عیدی گرفته بودیم میخواستیم بریم سفر وکلی عشق وحال اومد گرفت رو مخ ما که بیاید شرکت کنید تو این شرکت های هرمی کاری نداره وکلی سود داره وال وبل. ما هم با همون ذهن فقیر یه حساب وکتاب سر انگشتی کردیم که این فامیله گولمون نمیزنه واین فرق میکنه وحالا پول رو میدیم بعد سود میکنیم وبا پول بیشتری میریم سفر پول رو دادیم وسفر که نتونستیم بریم
. که هیچ رابطه ی فامیلی هم که خراب شد وقطع رابطه همسرم با فامیلش تا همین سال. پول هم رفت که رفت.
ولی باز هم خوب شد. خدا را هزاران بار شکر اون شد اولین وآخرین طمع ما در زندگی. دیگه هیچ وقت هیچ کس نتونست با هیچ ترفندی گولمون بزنه. عاقل به یک اشارت.
خدا را هزاران بار شکر بابت این مسیر زیبای مهاجرت.
خیلی دوست داشتم وقت بیشتری داشته بام برای کار کردن روی فایلهای مهاجرت ولی پشت سر هم بودن فایلها این اجازه رو نمیداد. خواسته م این بود که فایلها پشت سر هم نیاد. وقتی رفتم توی سایت دیدم نوشته تا چند روز آینده فایل بعدی نمیاد برای تمرکز بیشتر.. خیلی خوشحال شدم که خدا وند مهربان این قدر زود درخواست ها رو اجابت می کنه. مریم جان دستت طلا.
در پناه
خدا باشید.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استادعزیز وهمه همراهان گرامی
خدایاشکر منم توفیق این رو پیداکردم که پارسال دوره عزت نفس رو خریدم وچقدر راضی بودم وبا این دوره پارو ترسی گذاشتم که سالها میترسیدم یه مدرک دانشگاهی رو رو کنم ولی رفتم ارائه دادم بعد 12 سال وخدایاشکر که در ظاهر خلاف مقررات استخدامی بود ولی قبول کردند وحکمم افزایش حقوق خورد یعنی من دو وپونصد هزینه دوره کردم و ولی ماهانه حقوقم یک وپونصد تااخرعمرم اضافه شد چون بازنشستگی هم دارم واین مبلغ هرسال هم اضافه میشه. واقعا چقدر سود در سوده.یعنی بهترین سرمایه گزاری خرید دوره های استاده چندین وچندین برابرش از لحاظ مالی برمیگرده اون آرامش واحساس خوبه ورضایت از زندگی هم که مهمتره بماند.یه مورد که به خاطر ترس از قضاوت مردم خیلی دوست داشتم چادر رو کنار بزارم که خدایاشکر امسال موفق شدم مانتویی بشم که خیلی به نظرم تغییر بزرگی بود بعد25سال که کل شهر شما رو چادری دیدین چادر روکناربزاری..
همه ما یه سری ترسها داریم وهمیشه باماهستن ولی باید درعین حال که میترسیم عمل کنیم خدایا شکر خودمن از رانندگی خیلی میترسیدم که برترسم غلبه کردم ورفتم گواهینامه گرفتم.
اگر ترسی داری سریع بهش حمله کن برو تو دلش،ترسها همه واهی هستن.این ترسها شک ها دو دلی ها اسلحه شیطان هستن ما بایدایمانمان راتقویت کنیم .کلا ترسها جلوی پیشرفت رو میگیره ونمیذاره حرکتی بکنیم
به اندازه ای که ایمانمان تقویت بشه ترسها کمترمیشه ونتیجه ها بزرگترمیشه.
اگر روخودمون کارنکنیم دوباره ترسهایی که برآنها غلبه کردیم قوی میشوندپس لازمه استمرار داشته باشیم
استمرار استمرار استمرار پذیرش بی قید وشرط باورهای مناسب مقاومت نداشتن کنترل ورودی های ذهن کلید خوش بختی وثروته
به نام پروردگار رب العالمینم
سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و سرکار خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی
گام چهارم
من در فایل کلید اجابت دعا اشاره کردم که قبل از آشنایی با استاد عزیزم یه ضرر بزرگ کردم که به نرخ الان 5 میلیارد میشد و حالا در این گام دیدم مناسبه که توضیح بدم چی شد
من مبلغ 75 میلیون تومان سال 96 داشتم که تو بانک گذاشته بودم و سودی که بانک به ما میداد برابر حقوقم بود و هم خودم هم همسرم کلی از این ورودی مالی لذت میبردیم سودش حدود یک و نیم میلیون بود قصدمون این نبود که همچنان تو بانک باشه به فکر بودیم که یه ملکی باهاش بخریم ، در اون سال سکه حدود یک و خورده ای بود که میتونستم حدود 60 تا سکه بهار آزادی باهاش بخرم ولی اصلا منو همسرم با هم هماهنگ نبودیم هر ملکی ایشون پیدا میکرد من مخالفت میکردم و هر چی من میگفتم ایشون مخالف بود تا اینکه برادرم که یه قطعه زمین در یکی از بهترین نقاط شهر داشت رو تصمیم گرفت برای خودش و پسراش بسازه و به من گفت بعضی از واحداش رو میفروشه اگر پول داری بیا بخر منم گفتم قیمتش چنده گفت صد متری 150 و 40 میلیون وام داره
منم خیلی خوشحال شدم و با همسرم در میان گذاشتم و همسرم طبق معمول مخالفت کرد که نه بهمون فشار میاد ما فقط نصف پول رو داریم باید 50 میلیون دیگه وام بگیریم سخته و از این حرفا و من مقداری طلا داشتم گفتم اینا رو می فروشم و باز قبول نمی کرد وقتی به داداشم گفتم نمی خوام و پولم کمه گفت ای بابا نگران نباش هر وقت داشتی پس بده و واقعا صادقانه می گفت چون بعدا فهمیدم به غریبه ها هم همین جور گفته بود و حدود یک سال بهشون فرصت داده بود جالبه خانمش و پسر بزرگش هم چند بار بهم گوشزد کردن که فرصت خوبیه منطقه خوبیه و مهم نیست پولت کمه و من دیگه جواب رد دادم مدتی گذشت انگار تو خواب زمستانی رفته باشیم گرونی هایی شد که یک مرتبه قیمت اون واحدها 600 میلیون شدن و انگار ما تو این دنیا نبودیم که بشنویم کور و کر شده بودیم و بعد که انگار از خواب بیدار بشیم آنچنان فشار روحی به من وارد شد و چون کنترل ذهن نمیدونستم چیه برای جبران این ضرر به همسرم گفتم بیا پول رو بزاریم بورس و این به این خاطر بود که ما اولین بار که با بورس آشنا شدیم یک میلیون گذاشتیم تو بورس و بعد یک ماه شد دو میلیون و حساب میکردیم اگر صد میلیون بزاریم میشه 200 میلیون خخخخخ
و همسرم هم بعد چند ماه صد میلیون پول بازنشستگی اش رو بهش دادن اونا رو دادیم سکه و سکه ها رو فروختیم گذاشتیم بورس یعنی پول 85 تا سکه رفت تو بورس و الان ارزش سهامی که ما خریدم با پول اون سکه ها 29 میلیونه
و این اولین نتیجه رفتار احمقانه ی من تو زندگی بود که تا یک سال قبلش دست به هر چی میزدم طلا میشد
بعد از اینکه با شما آشنا شدم فهمیدم علت این نتیجه ی احمقانه چی بوده
اول اینکه من خیلی منم منم میکردم و
اعتبار موفقیت های مالیم رو به خودم میدادم و خودم رو خیلی برتر از همسرم میدیدم و تو ذهنم همیشه خودم رو سرزنش میکردم که با مردی ازدواج کردم که موفقیت مالی نداره
و همین باعث شد که در ناهماهنگی با هم باشیم و حرف همدیگه رو گوش ندیم و نعمتها از دستمون دربره
دوم اینکه من خیلی از فقر میترسیدم و هنوز هم میترسم و همیشه به فکر آینده خودمون و بچه هام بودم
و سوم اینکه با این قوانین مخصوصا قانون تکامل آشنایی نداشتم و طمع کردم فکر میکردم یه میلیونم که دومیلیون شده صد میلیون هم دویست میلیون میشه
و در ادامه کامنتم در فایل کلید اجابت دعا توضیح دادم که حالا که قوانین رو تا حدودی فهمیدم چقدر چرخ زندگی ام روان شده و چقدر خداوند راحت نعمتها رو به زندگی خودم و زندگی پسرم عطا میکنه و استاد عزیز اینکه می فرمایید دوره هاتون و فایل های رایگانتون چقدر با ارزشند شکی درش نیست چون اگر من قبلش این آگاهی ها رو داشتم هرگز چنین تصمیمات نادرستی نمیگرفتم و من بعد از آشنایی با شما در ابتدا روی روابطم با همسرم کار کردم و فهمیدم چقدر همسرم حتی قبل از آشنایی با شما بهتر از من به الهاماتش عمل میکنه و خیلی از موفقیتهای مالی من موقعی بوده که من به پیشنهادهای ایشون گوش داده بودم
خدایا بی نهایت شکرت که مرا با این قوانین و با استاد عباسمنش و خانم شایسته نازنین آشنا کردی
سلام به استاد عباس منش و سلام به استاد شایسته
مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر
گام چهارم: دو خرابکار ذهنی با نامهای”ترس” و “طمع”
استاد واقعا من خیلی از این دو مورد ضربه خورده ام هم ترس که باعث شده شهامت انجام ایده هایم را نداشته باشم و هم طمع که باعث شده نتوانم تکاملم را طی کنم و شما به درستی اشاره کردین که اینها ابزار شیطان هستن.
ترس یک ویژگی مشترک بین همه انسانها حتی پیامبران بوده ولی آنها علیرغم ترسهایشان متوقف نشده اند و من هم اگر میخواهم به خواسته هایم برسم باید به ترسهایم حمله کنم.و برای این کار باید ایمانم را تقویت کنم.
مثل استاد که میگن هیچ ترس و نگرانی ندارن که تمام داشته ها و شهرتشان را از دست بدهند و چون قانون جهان را فهمیده اند و اینها را توسط قانون بدست آوردن دوباره میتوانند خلق کنن.
به نسبتی که ایمان قوی میشود ترسها هم از قدرتشان کم میشود.
در مورد طمع که توسط آن آدمها به دام ترفند پونزی میفتند که نمونه داخلی آن شرکتهای هرمی و موسسات مالی و…
استاد دائم در حال یادآوری و آگاهی دادن است که به این درک برسیم هیچ راهی غیر از اینکه قانون تکامل را طی کنیم وجود ندارد که بشود در هر زمینه ای رشد کنیم.
اگر قانون را بفهمیم و به آن عمل کنیم از این ترفندها رکب نمی خوریم.
و به هر ترتیبی که وعده سودهای اغوا کننده و خارج از منطق را شنیدیم باید پا به فرار بگذاریم.
باید خیلی مواظب باشیم که ترفند پونزی میتواند حالتهای مختلف برای فریب داشته باشد.
ضمنا تمام کسانی که گرفتار ترفند پونزی میشوند فقرا هستند و هیچ ثروتمند درست حسابی گرفتار این ترفند نمیشود یعنی کسانی که در مدار فقر هستند در دام میگفتند.
استمرار استمرار استمرار و پذیرفتن و ایجاد باورهای مناسب و پذیرفتن بی قید و شرط باورهای مناسب و مقاومت نداشتن کنترل ورودی های ذهن حرفهای جامعه را نشنیدن کلید خوشبختی، سعادت و ثروت است
و این مصداق آیه قرآن است که حرف لهو و بیهوده را نشنوید.
و بهترین نمونهی طی کردن قانون تکامل پیامبر هست که برای رسیدن به این جایگاه سالها روی خودشان کار کردن.
*استاد خیلی سپاسگزارم بابت این آموزه ها و این آگاهی ها
در پناه حق باشین
الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.
تا دلتان بخواهد داستان دارم
هم کوتاه….
هم بلند….
ولی من به شخصه از وقتی که با استاد آشنا شدم مثل یک نوستر آداموس اخر و عاقبت این دست داستانها رو هم برای خودم و هم اطرافیانم پیش بینی میکردم و سعی میکردم با کردن روی خودم این طمع رو کنترل کنم
اما امان از بی تعهدی و امان از دست آدمهایی که نمیخوان طمع رو کنار بذارن و نمیخوان بپذیرن که خودشونن که با فرکانس هاشون دارن زندگی شون رو خلق میکنن و نمیخوان ترس هاشون رو با جسارت بهش حمله نمیکنن و دوباره با حرکت نکردنشون کلی هم عقب میمونن و هم کلی چک و لگد میخورن
ولی چون باوراشون رو تغیر نمیدن دوباره همین سیکل معیوب رو تکرار میکنن
داستان کوتاه
هر وقت با خانمم میریم تهران بازار بزرگ خرید کنیم برای مغازه لباس فروشی خانمم یکی از ترفندهای فروش شون البته انصافا خیلی کم اتفاق افتاده اینه که میگن:
فلان جنس رو بخر بیشتر بخر
میگم چرا
میگه قراره گرون بشه
قراره نایاب بشه
ما دیگه این کار رو تکرار نمیکنیم
داره فصل عوض میشه
اگه نخری دیگه گیرت نمیاد
و…
داستان بعدی در مورد زمانی بود که وارد نتورک و بازار یابی شبکه ای شدم
بنیاد این شرکت ها بر تحریک کردن طمع و ترساندن افراد است تا ازش خرید کنن
خب یه مدتی توش بودم از قم بگیر تا تهران تا همدان و یکی دوبارم رفت کرمانشاه
که تهش اومدم بوشهر و آخرشم شد ناراحتی و زد و خورد تو خانواده و فشار های اجتماعی که هنوزم که هنوزه یه پس لرزه هایی توی زندگیم هست
داستان بعدی در مورد برادر بزرگم بود حدودا سال 98 یا 99 بود که بیماری پندمیک شروع شروع بود
که تازه بازنشسته شده بود منم اونموقع به شدت گرفتار مشکلات زندگیم بودم و همش توی عجله بودم و مدام هم چک و لغت میخوردم
اما چون لایوهای استاد رو گوش میکردم لایو 10 یا 11 بود دقیقا نمیدونم اونجا داست درمورد ترفند پانزی صحبت میکرد و اینکه باید ادم ها یاد بگیرند خودشان مولد باشند
داداش بزرگم بهم گفت فلانی اومده یه شرکت راه اندازی کرده و گفته بیا پولت رو پیش من سرمایه گزاری کن و نرخ سودی که تعین کرده بود خیلی وسوسه انگیز بود
من فقط یه کلان بهش گفتم اگه کاری که بهت پیشنهاد دادن حس طمع رو در تو تحریک کرده ازش دوری کن و به حرفهاش توجه نکن
یعنی با یه آب و تابی برام تعریف میکرداااا
همشم میگفت چندتا از فامیلا هم رفتن و…
دقیقا چیزی نگذست که خبر اومد که فلانی شرکتش ورشکست شد
یه روزی از روزا داداشم رو دیدم بهش گفتم چیکار کردی سرمایه گزاری رو
گفت بابا خدا پدر و مادرت رو بیامرزه که بهم گفتی نرو
هر کی که بهش پول داده به خونش تشنه هست
داستان بعدی در مورد راه اندازی مغازه خانمم بود
اولش که میخواست شروع کنه خیلی خوب شروع کرد کار رو و آرام آرام کار رو برد جلو
ولی از یه جایی به بعد افتاد تو عجله
هی میگفت میخوام جنس شرایطی بیارم(یعنی قرضی و چکی)
بهش گفتم ببین باید اول کا رو یاد بگیری و تا زمانی که درسهات رو تو این مسیر یاد نگرفتی نباید بری قدم بعدی
یاد گرفتن درسهاتم با موندن در احساس خوب بوجود میاد
چون کا مغازه داری یه کار حوصله سر بر هست و اگه حالتو خوب نگه نداری خیلی خیلی راحت تو این مسیر کارهای احمقانه میکنی
من همیشه بهش میگم ببین به اطرافت نگاه کن و از رفتار بقیه درس بگیر و اشتباه اونا رو جبران نکن
دقیقا یه مغازه تو همسایگی مغازه خانمم یه لباس فروشی با سابقه حدودا 20 یا 25 سال فقط بخاطر رعایت نکردن قانون تکامل ورشکست شد و کامل مغازه رو با کلی ضرر جمع کرد
ب) درباره تجربیاتی بنویسید که به خاطر درک قانون تکامل با عشق به خواسته هایتان رسیدید
تجربیات من بیشتر حول حوش این میچرخه که با رعایت کردن قانون تکامل جلوی ضرر و زیان های زیادی رو توی زندگیم گرفتم
اینکه سعی میکنم قسطی چیزی رو نخرم
اینکه سعی میکنم قرضی خرید نکنم
اینکه سعی میکنم در لحظه ی اکنون زندگی کنم و از الانم لذت ببرم
و این مسیر همچنان ادامه دارد…
سعی میکنم نگران هیچ چیزی نباشم
و نهایتا لاجرم همه اتفاقات خوب میافته
ادمای خوب وارد زندگیم میشن و من
با عشق به خواسته هام میرسم
یک دنیا عشق برای استاد و مریم عزیز
سلام خدمت استاد عباس منش و بانو شایسته گرامی
مدتی بود که دوست داشتم درآمد دلاری برای خودم دست و پا کنم.
یک دوست صمیمی داشتم به نام عباس که ایشان مرا با استاد آشنا کرده بود. همیشه با هم بودیم و سعی میکردیم قوانین را از دید استاد عباس منش یاد بگیریم.
یک روز عباس به من گفت من در یک شرکت خارجی سرمایه گذاری کرده ام و تو هم اگر می خواهی بیا سرمایه گذاری کن.
من قبول کردم و با دلار 16 هزار تومان 4000 دلار در شرکتی بنام یونیک فاینانس سرمایه گذاری کردیم.
این شرکت سهام از شرکتهای مختلف به قیمت روز که آن زمان بخاطر کرونا کف قیمت بود را به عنوان یک یک جذابیت به سرمایه گذار پیش فروش میکرد
میگفتد این شرکت به طور شبانه روزی در حال خرید و فروش سهام در کل بازارهای جهانی است و سه صدم درصد از درآمدش را به شما سود میدهد با این حال حدود 40 درصد سود میدهد در حالی که بانک حدود 22 درصد سود میداد.
با خوشحالی منتظر درآمد دلاری بودیم که داستان ترفند پونزی را از زبان استاد شنیدم.
سریع فایل صوتی استاد را برای عباس فرستادم و گفتم عباس جان کلاهمان را برداشتند. این یک طرفند پونزی است.
عباس قبول نکرد و گفت پسر من در ترکیه سالهاست که این شرکت را میشناسد و معتبر هست.
حالا قیمت دلار شده بود 20 هزار تومن ولی من گفتم حاضرم همان 64 میلیونم را بگیرم و سهامم را به قیمت همان دلار 16 هزار تومن بفروشم.
عباس گفت خودم میخرم.گفتم عباس کلاهبرداریه بیخیال ،بگذار خودشان بخرند.
عباس گفت تو چکار داری. چرا این 16 میلیون که داری ارزان میفروشی را یک نفر دیگه بخوره. من میخرم.
منم بهش گفتم بخر ولی دوستیمان را تحت تاثیر قرار نده ؟
گفت نه و رفتیم یک کد به من داده بودند را بهشون دادم و سهام را به عباس منتقل کردند.
دوستی من و عباس پس از مدتی به سردی گرایید و شنیدم شرکت به تعهداتش عمل نکرده و پولها رفته.
این یکی از سودهایی بود که استاد با جلوگیری از ضرر بیشتر به من رسانده اند.
سپاس از استاد و شما همراهان