مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر - صفحه 53
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/06/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-30 01:22:062024-12-31 05:24:57مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاترشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خدای قشنگممم
خدای وهاااابم
خدای بزرگمممم
سپاسگزارتم بابت این سایت پربرکت
بابت این دوستان خفن و فوق العاده
خدایا شکرت بابت نتایجی که دوستان خلق کردند
بابت تک تک کامنتایی که با عشق از نتایجشان نوشتند
بی نهااااایت تحسینتون میکنم
بی نهایت براتون خوشبختی و خیر و سعادت میخوام
حالم الان خیلی بهتره
احساس خوبی دارم
احساس اینکه هیچکس توی زندگی من تاثیری نداره
احساس اینکه اگر قدرتو از همه بگیرم و بدم به خدای خودم و اونو باور کنم اون برام همه چیز میشه
درس جدیدی که امروز گرفتم اینه که
بایو قانونو در لا با لای زندگیمون رعایت کنیم
باید تمرکز بر نکات مثبتو
باید ورودی های مثبتو
باید دیدن فراوانی ها و خوشحال شدن و غرق شدن در حس سپاسگزاری رو در خودمون در لابه لای همین روزای زندگیمون به وجود بیاریم
خدای من شکرت
استاد عباسمنش
استاد گرانقدر ازت تشکر میکنم
ازت تشکر میکنم مریم عزیز بابت این دسته بندی ها
این بهتر شدن ها
خدای من در مسیر عملگرا شدن کمکم کن
قدرت تنها در دست توست
تو میتوانی انسان را از فرش به عرش ببری
خدای من شکرت قلبم شکفته شده
انرژی تو رو در درون خود حس میکنم استاد دمتون گرم که اینقدر محکم و قوی هستید که نشدن های دیگران براتون سد ایجاد نمیکنن
بلکه نقطه عطف شما میشن و شما رو سوق میدن به سمت
قانون قانونه باورهاست
میگن ادم نون باوراشو میخوره
باور چجوری عوض میشه با تکرار ورودی های مناسب با توجه کردن به ورودی های مناسب
با پیدا کردن مخالف باور محدودمون
خدایا شکرت
سلام استادجان و دوستان عزیز
من این فایل رو برای بار دوم گوش میکنم!
نکته بسیار مهم این فایل نامحدود فکر کردن و لایق دونستن خودمون برای خواسته هامون هستش!
البته که تمامنکاتی که استاد میگن قابل تامل و عالی هستش…
اما برای من این موضوع پر رنگتر بود چون واقعا اوایل که از فایل های استاد میخواستم استفاده کنم خیلییی محدود فکر میکردم و رویاهایی که داشتمرو کوچیک میکردم در حد شرایط فعلی ای که داشتم ولی از وقتی که نامحدود فکر کردم و همه چیز رو به خداوند سپردم شاهد تغییر شرایطی در زندگی امشدمکه مدیون تغییر این دیدگاه و باورم هستم …
خدایا ممنون بابت این هدایت عالی!
سلام به استاد عزیزم ومریم شایسته جانم
چقدر دیدن وگوش کردن این فایل کمکم کرد که دوباره به مسیر برگردم،چقدر این ذهن استادانه ادمو منحرف میکنه،منی که داشتم رو خودم کار میکردم به محض اینکه رو خودمون کار نمیکتیم برمیگردیم سر خونه اول وچقدر استمرار تو این مسیر ایتم اصلیه ،واقعا چقدر زود فراموش میکنیم اگاهیهایی که ازقبل میدونستیم ،وقتی فراموش میکنیمه که شرک تو جای جای زندگیمون پررنگ میشه ومهمترین اصل که توحیده رو فراموش میکنیم وبه جای تمرکز روی داشته ها مون رو ناخوانسته ها ونداشته هامون متمرکز میشویم وهمین حس شکرگزاری رو توزندگیمون کمرنگ میکنه وهمین ناخواسته های بیشتری رو وارد زندگیمون میکنه ومعترض میشیم که چرا نمیشه،
چقدر این پروژه جدید مریم جان بهم کمک کرد وباعث شد گوش خودمو بگیرم وبیارم سرکلاس قوانین زندگی وبه خودم یاداوری کنم که خودت با افکاروفرکانسهات مسبب تمام اتفاقات زندگیت هستی،واین فقط یه جمله نیست که حفظ کنم والکی بگم باشه باید بپذیرم وبشه جز وجودم که وقتی از شرایطی ناراضی هستم دیگران.وهیچ عامل بیرونی رو مقصر ندونم وبه درون خودم رجوع کنم وریشه رو پیدا کنم این موقعست که پذیرفتم خودمم که درحال خلق هر اتفاقی هستم،واز هیچی بیرون خودم نه نگران بشم نه بترسم چون قدرت در دست منه
استاد ماباید بااین اگاهی ها زندگی کنیم چون هیچی حرف نیست عمله که نتایج رو ایجاد میکنه
مریم عزیزم ممنونم بابت این پروژه ی الهی ت که دوباره منو با خودم هماهنگ کرد
بینهایت سباسگزارم
بنام خدای مهربانی ها
سلام میکنم به استاد عزیزم و همه دوستان
بار اولی که این فایل گوش کردم یک زنگ تو سرم بصدا درآورد.استاد گفتن اولین روزیکه تصمیم گرفتن سرکار نرن و اون انفجار رخ داد خیلی ایشون رو تحت تاثیر قرار داد که یک رسالتی دارن و دلیل زنده بودنشون اینکه یک کاری رو باید تو جهان انجام بدن و یکسری باورهای خوب ایجاد شد و اون دیدگاهی که اون اتفاق برای من ایجاد کرد من بارها و بارها گفتم وگرنه اون اتفاق منو یک تکونی میداد و من یک هفته یک ماه یک تغییر میکردم و چون رو خودم کار نمی کردم برمیگشتم به قبل …
من خودم بارها و بارها اینجوری شده که یک اتفاقی افتاده و من تا یک مدت کوتاهی تغییر کردم ولی چون روی باورهام کار نکردم دوباره شدم همون آدم قبل، من از حرف های استاد یک برداشتی کردم که وقتی یک اتفاقی برات میافته و یکسری زنگ ها در وجودت ایجاد میکنه که باید تغییر کنی اون باورهایی که از دل اون اتفاقه میاد بیرون بارها و بارها تکرار کن و هی بخودت بگو هی بگو تا تورو بیشتر هول بدن به سمت تغییر کردن و انرژی حرکتت بشن .
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار
من دانشجوی نتیجه گرفته پروژه خانه تکانی ذهن هستم
من درک کردم که تمرکز روزانه روی اصل چقدر مهم و حیاتیه ، اینکه کار کردن روی خودم بالاترین الویته و هیچ کاری مهم تر از این نیست ، هیچ کاری به اندازه خالص کردن فرکانس هام نمیتونه در بهبود نتایجم و از همه مهمتر حس خوبم تاثیر گذار باشه
میخوام قبل از شروع پروژه جدید از نتایجم از پروژه قبلی بگم که یه یادآوری بشه برای خودم
قبل از شروع پروژه خانه تکانی ذهن خیلی نگران بودم… میخواستم به خواسته ای که یکسال براش زمان میذاشتم برسم…درآمد دلاری از شغلی که بهش علاقه پیدا کرده بودم…درآمد دلاری از یوتیوب
نتیجه پروژه خانه تکانی ذهن برای من به درامد رسیدن دو کانال یوتیوبی شد…اونم در مدت زمان کوتاهی…2 تا کانال که زیر یک ماه نه تنها شرایط درامد زایی یوتیوب رو بدست آوردن که چندین برابر اون رو بدست آوردن
برای اینکه کانالی توی یوتیوب واجد شرایط کسب درامد بشه تا یوتیوب بررسی اش کنه و اگه مورد تاییدش بود بهش درامد بده 1000 نفر عضو و 4000 ساعت واچ تایمه
الان که مدت کوتاهی از پروژه خانه تکانی ذهن گذشته یکی از کانال های من نزدیک به 10هزار نفر عضو و 45هزار ساعت واچ تایم دارم و از کانال هام مبلغ زیادی به دلار درامد داشتم
کارها خیلی راحت انجام شد…من تمرکزم روی کارکردن روی خودم و رشد خودم بود نه اینکه چطور کسب و کارم رو رشد بدم خداروشکر کلی نتایج بی نظیر داشتم
چیزی که من رو آماده میکنه برای پروژه مهاجرت به مدار بالاتر گرایش وجودیم به رفتن به مدار بالاتره
من به نتایجی رسیدم در اون مدت که شاید از نظر خیلی از صاحبان نظر در حوزه شبکه های مجازی ممکن نباشه در طول 25 روز از 30 عضو برسم به 4هزار و خورده ای عضو…اینکه یک ادمی خودش بیاد و منو پیدا کنه و از من بخواد که درامد من رو برام توی ایران نقد کنه دغدغه ای که خیلی ها ماها در گیرشن
من نتیجه خیلی خوبی رو گرفتم البته تکاملش رو هم طی کرده بودم اما….چیزی که من رو تشنه رفتن به مدار های بالاتر میکنه رسیدن به یک نقطه خاص نیس…چرا که بعد از یه مدتی این حجم از دستاورد ها برای من عادی شد…رسیدن به هدف بمن احساس شادی و رضایت پایداری نمیده بلکه من به وضوح حس کردم که کارکردن روی خودم برای رشد ظرف وجودیم و درک بیشتر قوانین و حرکت کردنه که بمن احساس رضایت و خوشبختی پایداری میده…
من با تمرکز بی چون و چرای هر روزه روی بهبود و فایل های استاد کانون توجهم رو خالص میکنم ، افکارم رو حول محور فایل ها قرار میدم و باورهام رو تقویت میکنم و باعث ایجاد فرکانس های قدرتمندتری میشم ، فرکانس های من مثل پژواک صدای من توی کوه میمونه ، نتایج من در حد و اندازه فرکانس های منه و فرکانس های من هم افکاری هستن که بیشتر تکرار میشن که همون باور های من هستن…چه افکاری بیشتر در ذهنم تکرار میشن ؟ افکاری که ورودی بیشتری ازشون داشته باشم
شده که مثلا یه سریال طولانی رو توی یه مدت زمان کوتاهی نشستیم و دیدیم…ساعت ها…قسمت به قسمت…بیشترین ورودی ما قسمت های اون سریال بوده…بعد شده که وقتی خوابیدیم خواب اون سریال رو دیدیم …وقتی رفتیم دوش بگیریم یا کار دیگه ای انجام بدیم ناخوداگاه ذهنمون میره توی دنیای اون سریال و اتفاقاتش…این همون قدرت ورودی هاست…وقتی در مورد موضوعی ورودی زیادی دریافت میکنیم افکارمون و گفتگو های ذهنیمون بیشتر حول همون موضوع شکل میگیره…این افکار یه فرکانس ثابتی رو ارسال میکنن…فرکانسی از جنس اشتراک همه ی اون افکار تکرار شده…نقطه مشترکی در همه اون افکار که برای ذهنمون منطقی شده…باور…این باور هر چقدر زورش زیاد باشه مثل قدرت همون صدایی میمونه که به کوه تحویل میدیم هرچقدر قویتر باشه پژواک صدای خودمون هم به همون مقدار بلندتر و قویتره…
این قانون رسیدن من به خواسته هامه
هر چیزی در این این جهان از قوانین خاصی پیروی میکنه… خداوند یه سیستمه که طبق قوانین ثابتی هر چیزی رو مدیریت میکنه…
در کهکشان همه چیز بر طبق قوانین جاذبه و قوانین دیگه خیلی دقیق کار میکنه … مهم نیس چقدر مقیاس کوچیک یا بزرگه…همه چیز طبق قانونمندی خداوند عمل میکنه
من همیشه مثال ها و منطق های استاد رو تحسین میکنم…مثل قوانین ریاضی که استاد گفتن…وقتی قوانین مشتق و انتگرال رو درک کنی مهم نیس اعداد چقدر کوچیک یا بزرگ باشن هر مساله ریاضی که از قوانین مشتق پیروی کنن قابل حلن
من الان بهتر مدار هارو درک میکنم
هیچ عجله ای نیاز نیست هیچ عبارت تاکییدی خاصی هم نمیخواد هیچ هزار بار نوشتن هدف و نگاه کردن دریم بوردی هم نمیخواد
نه که اینها نمیتونه مفید باشه بحث سر اصل کارکرد قانونه
من وقتی ورودی هایی مثل پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو به خودم میدم…روی گفته ها تمرکز میکنم …میام کامنت میخونم…توی دفترم حرف های استاد رو برای خودم و اهدافم شخصی سازی میکنم….وقتی به تجربیاتم نگاه میکنم … وقتی سعی میکنم درک کنم و میام کامنت میذارم…با همه ی این کار ها به افکارم خوراک میدم در جهت رشدم…وقتی هر روز این کار تکرار میشه کم کم ایده هایی برای استفاده از همین صحبت ها بهم داده میشه …فرکانس ها قدرتمندتر و قدرتمند تر میشن……تا وارد مدار جدید میشم
حالا توی مدار جدید خیلی از خواسته های من وجود داره… برای من به راحتی رخ میدن در واقع من باهاشون برخورد میکنم …چون من در مدار دریافت اون خواسته ها هستم…
برای من که خیلی پیش اومده وقتی وارد مدار جدیدی شدم به خواسته هایی رسیدم که شاید جایی حتی ننوشته بودم میخوامشون
خداوند به بطن خواسته های ما اگاهه ما بایک خداوندی طرف هستیم که درون ماست و فرکانس خواسته های ما رو دریافت میکنه نه افعال جملات ما رو
مثلا من یه مدل خاصی از ماشین رو تجسم میکنم….وقتی روی خودم کار میکنم….(که این تنها راهشه هیچ معجزه و جادویی در این جهان وجود نداشته و نخواهد داشت)… وارد مدار جدیدی میشم که علت خواسته من برای اون ماشین توی اون مدار وجود داره ممکنه دقیق خود اون مدل ماشین نباشه….مثلا: من اون مدل ماشین رو انتخاب میکنم چون راحتیش و بزرگیش برام مهمه …خداوند ماشینی رو بمن میده که راحت و بزرگ باشه…کم پیش میاد که دقیقا خواسته ما دقیقا همونی باشه که نوشتیمش خواسته ما در واقع از یه نقطه ای که احساس رضایت به ما میده نشات میگیره خداوند به اون پاسخ میده
استاد من بهتر الان درک میکنم صحبت های شما رو درجلسه اول دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها وفایل های مشابه اش رو
رسیدن به خواسته ها باعث احساس رضایت من نمیشه و نشد
احساس رضایت و احساس خوب من در مسیر رشده که برای من پایداره
احساس بزرگ شدن ظرفم و فکر کردن به امکان پذیری خواسته های بزرگتره که برای من تجربه لذیذتریه تا رسیدن به یک نقطه خاص
– ریشه درک نکردن قانون تکامل بنظرم از چند چیز میتونه باشه
( من هم یاد گرفتم مثل شما و خانم شایسته با تقسیم بندی کردن و پرسیدن افکارم رو دسته بندی کنم تا به یک استدلال درست ومنطقی ختم بشه)
1: ما دوست نداریم مسولیت زندگی خودمون رو بپذیریم… دلمون میخواد همین ادمی که هستیم باشیم ولی خدا رئوف باشه…خدا معجزه گر باشه…دری به تخته ای بخوره…یه وردی یه جادویی باشه…انقدر دنبال راه حل های معجزه وار رفتیم که باورمون نمیشه میشه خیلی ساده هم به همه چیز رسید ….ساده توی ذهن ما اینجوری تعریف میشه : ما کاری نکنیم یه جمله تاکیدی خاص یه کاری بکنه … خدا یه لطفی بیش از لیاقت ما بهمون بکنه…دولت بهمون حال بده…یه موزیک یا فایل نمیدونم چی چی بیاد ذهنیت ما رو عوض کنه….دوست داریم جهانمون عوض بشه بدون اینکه خودمون عوض بشیم
خدا جهان رو مسخر ما کرده یعنی ابزار رو بما داده قانون رو بهمون داده شرایط رو محیا کرده…برداشت ما اینه از باور ساختن که چارچوب هایی رو بشکنیم و اراده کنیم یهویی به همه چی برسیم
یاد جمله شما میوفتم استاد توی قدم اول دوره 12 قدم جلسه سوم…که میگید ثروت بی انتهاست اما به کسانی داده میشه که لیاقتش رو کسب کردن…اگه ثروت بیشتری وارد زندگیت نمیشه به خاطر اینه که تو لیاقتش رو هنوز کسب نکردی
2: مقایسه و ریشه اون اهمیت نظر دیگران
ما میخوایم عجله کنیم که از بقیه جلو بزنیم…ما نمیخوایم تکاملون رو طی کنیم چون حس میکنیم موفقیت دیگران اونا رو با ارزش نشون نمیده ما رو بی ارزش نشون میده…میخوایم یه جایگاهی داشته باشیم برای موعظه کردن…میخوایم بگیم از پسش براومدیم و از خیلی های دیگه جلوتریم…نمیخوایم تکاملون رو طی کنیم برای اینکه خودمون مقایسه میکنیم با دیگری و میخوایم همین الان به خواسته هامون برسیم تا عقب نمونیم…. در واقع اگه خودمون رو در یک جزیره تنها تصور کنیم خیلی از خواسته هامون اصلا محو میشن
3: باور کمبود
نمیخوایم تکاملمون رو طی کنیم چون فکر میکنیم تکامل طی کردن به معنی طی کردن زمانه در صورتیکه طی کردن تکامل به معنی راحت شدن با نتایج الانمونه…وقتی که نتایجمون برامون طبیعی و بدیهی بشه و ظرفمون برای خواسته های کمی بزرگتر اماده بشه…نمیخوایم تکاملمون رو طی کنیم چون باور کمبود به ما میگه چه فایده اگه فلان موقع بهش برسم…درصورتیکه جهان روز به روز در حال رشده و همه چیز هر روز داره بهتر میشه… بطور مثال قطعا کسی که 10 سال آینده ثروتمند باشه کیفیت زندگیش هزاران برابر بیشتر از ثروتمند 10 سال پیشه
4:نگاه بزرگتر به زندگی
وقتی من به شخصه در حال طی کردن تکاملم در مورد مسائل مالی هستم…از وقتی درک کردم که باید مولد ثروت باشم یعنی چی؟!بیشتر و بهتر و راحتتر دارم ثروت میسازم تا وقتی که دنبال این بودم که ثروت بسازم تا فلان چیزو بخرم
وقتی تکاملم رو طی کردم به این گفته شما رسیدم که با رسیدن به خواسته ها به احساس خوب نمیرسم با احساس خوبه که به خواسته ها میرسم
و احساس خوب پایدار هم با تغییر باور ها و کارکردن دائمی روی خودمه که بوجود میاد
خداوند رو سپاسگذارم که فرصت این رو بمن داد که در این پروژه ارزشمند حضور داشته باشم تا به مدار بالاتر برم تا بفهمم کار مهم چیه…تا قلب و روحم در مسیر درست خودش باشه در مسیر علت اصلی خلقتش
سپاسگذارم استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار بسیار قدردان زحمات شما برای پروژه های زندگی سازتون هستم
بعد از 2 دقیقه که این فایل رو شروع کردم خداوند پول هم به حسابم واریز کرد برای ثبت رد پای خودش من هم گفتم بیام و رد پای خودم رو هم بگذارم
شاد و تندرست باشید
سلام من که واقعا لذت برم وخداراشاکرهستم که چنین کامنت زیبا وپرباری رو خواندم
انشالله که همیشه به این زیبایی بدرخشی
واقعا به قدری رسا وواضح قوانین رو توضیح دادید که من از خواندنش لذت بردم واین باوردروجود من ایجاد شد که مسیری که درآمد قدم گذاشتم درسته وهروز خداوند نشانه هایی سر راه من قرامی دهد تا اصل را ازفرع تشخیص بدهم وبدانم همه چیز حس خوب ودیدن زیبایی ها وسپاسگزاری هست تشکرویژه دارم از شما که باعث قوی ترشدن این باور درذهنم شدید
سلام به شما دوست عزیز چه کامنت قوی چه درک بالایی چقدر من تحت تاثیر کامنت شما قرار گرفتم
بهت افتخارمیکنم
میدونی چیه کامنت برام جذاب تر شد این که من قبل این فایل زده بودم رو نشانه ام واین جمله که( با رسیدن به هدف به احساس خوب نمیرسیم بااحساس خوبه که به هدف میرسم) ونوشته بودمش داخل نوت گوشی الان تو کامنت شماهم برام تکرار شد چون سردر گم شده بودم درمورد هدفام و به قول شما فهمیدم کار مهم چیه خدایا شکرت عاشق پیغام هاتم
بنام خالق جهان
سلام به شما دوست عزیز
آقا محمد
تشکر میکنم ازشما بابت کامنت زیباتون واقعا عالی بود
بی نهایت تحسینتون میکنم بابت درکتون ازقانون وخیلی مفید و کاربردی توضیح دادین
وقتی که به کامنت شما رسیدم یه هورا کشیدم وصورتتون رو بوسیدم چن بار گفتم اره خودشه
پارسال نزدیک همین موقها بود برج چهار یه کامنتی من ازشما خوندنم نمیدونم کامنتتو توکدوم فایل هاگذاشته بودی یادم رفته اما یه موضوعش درباره خداوند نوشتی
باشعر
کلا میخندیدم واشک میرختم چندین ساعت وبوستون میکردم که اینقدر قلمتون زیباست
سپاسگزارم ازشما ودوستتون دارم شدیدا
به نام خداوند مهربانم
سلام به حسین جان عزیزم
خدارو شکر میکنم برای کامنت شما
کامنت شما حسین جان بوسه ی خداوند بود برای من
چندروزی هست که دلم میخواد کامنت بذارم اما نمیدونستم کجا جای درستش هست
من در حال حاضر دانشجوی دوره هم جهت با جریان خداوند هستم
خدارو شکر میکنم برای عشقی که نسبت بمن داره
وقتی امروز صبح نوتیف کامنت شما از طریق سایت برام اومد در مسیر رفتن به ازمایشگاه بودم برای گرفتن چکاپ شروع دوره قانون سلامتی
خداوند لطفش بمن عظیمه سپاسگذارم از شما و دوستانی که کامنت گذاشتن و در واقع روح جست وجو گر خودشون رو تحسین کردن، کلمه ای از اون کامنت اعتبارش متعلق بمن نیست چرا که با خوندن دوباره اش به واسطه کامنت شما متوجه شدم که خداوند اگر قلم من رو در دست میگیره و بر کلام من جاری میشه خوشحال باشم به داشتن خدایی که حی هست همیشه در تمام لحظاتم
پیام خداوند برای من این بود که خوشنود باشم به فضلش و این عنایت رو فقط از جانب خودش بدونم
هر زیبایی که دیدم به خودم بگیرم، اگه توی خیابون شخصی پشت تلفن به کسی ابراز علاقه میکنه و من میشنوم اون ابراز علاقه خداونده که داره نثار من میشه،اگر فردی با روی خندان پذیرای من میشه اون خنده رو مظهری از رضایت و خوشنودی خداوند از خودم بدونم. اگه خداوند به بی نهایت طریق داره روزی من رو میرسونه پس به بی نهایت طریق داره عشقش رو هم به من میرسونه جوری که برای ذهن پر مقاومت اما پذیرای عشق خداوندی من هم قابل درک باشه.اگه من باور کنم که خداوند حی و حاضره در تمام لحظاتم
این کامنت رو دلی و با هدایت خداوند میذارم…سپاسگذارم از تو حسین عزیز بابت توجه قشنگت که باعث شد یه فضایی بازشه برای این کامنت
خداوندا شکرت
دیشب که شروع به شکر گذاری کردم شعری توی سرم تکرار میشد
“ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری”
خدایا سپاسگذار تو هستیم بابت همزمانی هایی که رخ میده (و همه از جانب توعه، تویی که برگی بدون اذنت بر زمین نمی افته) تا نعمتی رو بمن بدی
خدایا سپاسگذار تو هستم بابت مسیری که طی شد فقط از تاریخ این کامنت تا به امروز
از مهاجرتم به یه شهر زیبا، از شغلی که بمن ازادی زمانی داده که هرچقدر که بخوام فایل گوش کنم از شغلی که درامد دلاری داره و دوستانی زمان میذارن تا گسترشش بدن و من حتی سوزنی هم برنمیدارم و همه اش هدایت خداونده ، از ترک یکباره سیگار تا شروع قانون سلامتی از خرید راحت دوره ها و کلی امکانات
خدایا اگر سپاسگذاری از تو طبق قوانین عادلانه و عاشقانه ات منجر به فراوانی و نعمت بیشتر نمیشد باز هم ترجیح میدادم زمانم رو به شکرگذاری سپری کنم و دفتر هایم رو با نوشتن نعمت هایم و فضل تو پر کنم تا نوشتن از خواسته هایی که ندارم
خداوندا عشق تو و درک حضور تو در تمام لحظاتم بالاترین لذتی است که تجربه کردم
عشقی بالاتر از عشق مادرم و شیرین تر از عشق به هر انسانی
نشانه هایی که به وضوح بازتاب تصویر تو هستند ومن با همین گوش و چشم زمینی محدود توان دیدن وشنیدن تو را درقالب تصویر و کلمات داشتم و دارم
خدایا شکرت
خواستن تو از سر حساب و کتاب ذهن منطقی من نیست؛ چون میدانم اگر به دنبال درک حقیقت و درک حضورت باشم و فی الواقع نه توهم و شعار به وضوح حضورت را از رگ گردنم نزدیک تر حس کنم تو همه چیز را بمن میدهی و نیازی به نوشتن ها و تکرار ها نیست
من تو را انتخاب میکنم نه برای 1 تیر و 2 نشان
نه برای هم خدا و هم خرما
که این هم هیچ منافاتی با فضل تو ندارد و اصلا اساس مهربانی توست چون اساس خدایی تو بر پادشاهی نیست بر بنده پروری است بر وهابیت است
خدایا من تورا انتخاب میکنم فقط برای خودت
برای احساس ارامشی که غنی تر از هر نعمتی است برای احساس خودخواهی ارزشمند وشیرینی که در درونم خلق کردی، که اگر خواسته های من شیرین است پس خالق و مالک خواسته های من چه گوهری است
خدایا حالا که درک حضور و عشق تو شیرین تر از رسیدن به هر خواسته ایه اگر تنها با یاد تو دلم ارام میگیره نه رسیدن به مقصدی خاص اگه ارامش پایدار و عشق در لحظه به لحظه زندگیم توی یکی شدن باتوعه اگه یه کلام همه چیز باهم خود تویی ، پس چرا خودمو محدود کنم چرا وقتمو برای هر غیر مهمی هدر بدم
چرا بدوم و با رسیدن به یسری خواسته ها تازه اگه زرنگ و شکرگذار باشم به بخشندگی تو به عشق تو پی ببرم؟
چرا همین الان فقط شکرگذار داشته هام نباشم داشته هایی که روزی (که همیشه درهر مرحله ای فراموشش خواهم کرد) آرزوی من بودن.
همیشه در رویاهام میبینم روز هایی رو که نعمات خداوند انقدر زیاد و بزرگ هستن که چشمان من گرم اشک شوق میشن ، سینه من از شادی هق هق میکنه و از سر شوق فقط سجده میکنم و شکرگذاری میکنم…آیا همین الان من اونقدری نعمت ندارم که به این شکل شکر گذار خداوند باشم؟
“این جمله استاد : شکرگذاری نزدیکترین فرکانس به فرکانس خداونده” و یونس 57 :”ای مردم اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و درمانی برای آنچه در سینه هاست درمانی برای دلهای شما و هدایت و رحمتی است برای مومنان : بگو به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که این از تمام انچه گردآوری کرده اند بهتر است…”
راه رسیدن به خداوند و به همه چیز اینه که سپاسگذار فضل خداوند باشم…
خدایا بمن باوری بده که در هرلحظه هر فکری ، هر منظره ای ، هر پیام و الهامی پیغام تو برای من است و من با قلبی اکنده از عشق با گونه ای همیشه سرخ از شعف بگویم : هذا من فضل ربی و چاره ای جز سجده نداشته باشم تا تسکین اشک شوق من باشد
آمین
سلام ودرود خدمت استاد عزیزوخانم شایسته عزیزم که واقعا هردو منحصر به فرد هستید
اول اینو بگم استاد که من عاشق جنس صدای شما وخانم شایسته هستم وبه نظرم هردو صدای فوق العاده دلنشین وجذابی دارید که هرشنونده ای رامجذوب خودش میکنه!!
استاد عزیزم من سالهاست که حتی موقع خواب باصدای شما به خواب میروم جوری صدای شما آرام بخش وحق هست که باورنمیکنید بزرگترین غم عالم راهم که داشته باشم باصدای شما وفایلهای شما آروم میشوم وبایک حس زیبا به زندگی برمیگردم
استاد سالهاست دوره های شمارو گوش میدادم اما انگار،تازه خداوند من را هدایت کرده درمورد صحبت شما که، ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست!
من سالهاست که فقط فایل گوش میکردم وفقط اطلاعتم رازیاد میکردم تااینکه 2هفته هست که به قوانین به صورت جدی عمل میکنم
استاد شاید عاملی که نمیذاشت من خیلی رشد کنم وبه مداربالاترمهاجرت کنم، جروبحث باهمه بود از صبح تاشب هرچیزی که باب میلم نبود درموردش بابچه ها وهمسرم ودیگران بحث میکردم ومیخواستم ثابت کنم که برنده این میدان من هستم غافل از اینکه بحث کردن مدارمنو روز به روز پایین وپایین ترمی آورد
استاد عزیزم یک روز صحبت شما مغزه زنگ زده من را صیقل داد وانگار تازه برای اولین بار بود میشنیدم شمامیگفتید: اگر همون کا رقبل راانجام بدهی پس همان نتیجه قبل راخواهی گرفت !!!
این شد که تصمیم گرفتم دروجودم جهاد اکبر کنم فایلهای دانلودی راحتما ببینم ، ودرسایت فعال باشم
وکامنتها را بخوانم وکامنت بگذارم وحتما درطول روز شکرگذاری انجام بدهم وبه جای بحث سکوت کنم وخوبی بچه ها وهمسرم رابرای خودم بگویم وسپاسگزارباشم
استاد من میخواهم ذره ذره به صحبتهای شماعمل کنم
واز خداوند می خواهم که مراهدایت کند
عااااشقتونم استاد
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
می خوام نکته جالبی در مورد سوالی که استاد در مورد مهاجرت جواب دادن بگم که خیلی برام اتفاقات لذت بخشی رو رقم زد
دیروز صبح توی ستاره قطبیم نوشتم که خدایا امروز من رو بذار رو دوشت و به سمت خواسته هام هدایتم کن
روز قبل این قسمت رو گوش داده بودم و نکته استاد راجع به مهاجرت رو هم یادداشت کرده بودم و خیلی مورد توجهم بود و چند بار با همسرم راجع بهش صحبت کردم حتی قبل از اینکه خوابم ببره
استاد گفتن برای مهاجرت:
از جایی که هستم لذت بردم.
خودم رو لایق جاهای خوب دونستم
هیچ نگاه منفی به مهاجرت نداشتم
استقبال می کردم از هر موقعیت جدید که توی زندگیم هست
من این رو به خصوص نکته اولش رو بارها و بارها با خودم تکرار کردم
البته من در کل هم با شهر رشت و هم کشور کاملا در صلحم و کلا از طریق هیچ رسانه ای از هیچی خبر ندارم و نمی دونم و هیچ چیزی که دید منفی بخواد در من ایجاد کنه نیست و کلا سرم توی کار و زندگی خودمه
دوست دارم مهاجرت کنم به خارج از کشور که هم فرهنگ متفاوت و زندگی متفاوت و تجربه زندگی متفاوت رو تجربه کنم و یه ماجراجویی جدیدی باشه برام
دیشب من و همسرم رفته بودیم مرکز شهر پیاده روی و یه عالمه لذت می بردیم. بعد داشتیم تجسمامون رو راجع به کشور های مقصدمون می گفتیم اونم به صورتی که جلوی خودمون داشتیم نشون میدادیم و می گفتیم فکر کن اینجا کوها هستن و اینجوری و اونجوری و… دقیقا هم همین هواست و خیلی داشتیم حال می کردیم با این کار و وسط همین کارها بودیم که یهو به هم گفتیم می بینی ما بریم اونجا هم اصلا هیچ فرقی با اینجا نمی کنه برامون اینجا هم همونقدر داریم لذت می بریم و حال می کنیم. و واقعا دیشب من اصلا حس نمی کردم توی رشت دارم قدم می زنم. حس می کردم رفتم پاریس و بعدشم اتریش و در حال قدم زدن توی هالستد هستم.
خلاصه اومدیم خونه و خیلی هدایتی به یه ویدئوی هدایت شدیم که یکی شرایطی برای مهاجرت به اتریش رو داشت توضیح می داد و تمام اون شرایط رو من داشتم. یعنی مهارت هایی که نیاز داشت رو علاوه بر این که من خیلی حرفه ای بلد بودم، مدرک دانشگاهیش رو هم داشتم و توش تحصیل هم کرده بودم. و نشونه بی نظیری بود از خدا برای من که آقا بیا گذاشتمت رو شونم بریم به سمت خواسته هات.
یه هفته پیش هم هدایت شدم به کلاس زبان آلمانی اونم به صورت خصوصی و استادم هم یکی از صمیمی ترین دوستان قدیمی منه.
از طرفی هم برای رزومه ام به خواهرم که کره جنوبی و تو این سالها برای مهاجرت به کلی کشور ها اقدام کرده بود پیام دادم که کمکم کنه و اونم گفت من اینجا دوستی دارم که اصلا حرفه ایه این کاره و بهش می گم برات رزومه آماده کنه و یاد حرف استاد افتادم که می گفتن وقتی کارها داره راحت پیش میره یعنی خدا داره کارها رو انجام میده.
به همسرم همون دیشب که اون ویدئو رو دیدیم گفتم، ببین ما فقط توجه به زیبایی ها و لذت از جایی که بودیم رو بیشتر کردیم و خدا چه هدایتی کرد ما رو به سمت خواسته هامون. چقدر مسیر آسون شد. و امروز بازهم مسیر آسون تر شد. و فقط ما باید سمت خودمون رو انجام بدیم. زبانم رو یاد بگیرم، اون مهارت ها رو دوباره مرور کنم و رزومه ام رو بفرستم و نا امید هم نشم تا چیزی که می خوام بشه.
واقعا ممنونم از شما استاد. شما یک نکته گفتین و من بهش عمل کردم و اینقدر نتیجه داشت و واقعا سپاسگزارم و میدونم هر چقدر بیشتر به نکات ارزشمند شما عمل کنم نتایج بهتری می گیرم
یک دنیا ممنونم
سلام بر شما.
وقتی فایل را گوش کرده روان بودم،یک تجربه عملی از خودم که نگاه توحیدی+ رعایت تکامل را خوب انجام دادهام،یادم می آمد.
– پارسال همین وقتها بود که در پیش خودم «رفتن به کابل» را هدف خود ماندم.
دلایلش زیاد بود از جمله:
– دور شدن از خانواده و مستقل شدن تا جای ممکن
– کنده شدن از نقطه امن
– رفتن به کورس انگلیسی
– بودن در جامعه و در بین مردم( من سالها بود که منزوی بودم)
– داشتن تجربه های متفاوت و جدید
– بودن در دنیای بزرگ تر و….
برای این هدف،اول گفتم که «باید درآمد داشته باشم» که بتوانم با آن درس بخوانم و خرچ خودم را بدهم. بزرگترین موانع ذهنیام « پدرم اجازه نمی دهد» و « اگر پولت بسنده نکند چی؟» بودند.
خانواده به خاطر وضعیت اقتصادی نمی توانست به من کمک کند برای همین نمی توانستم و نمی خواستم روی کمک پولی آنها حساب کنم.
خوب،روی درآمد تمرکز کردم و بعد سه ماه یک کار خوب که هم کار فرهنگی بود و هم کاری بود که من تجربه اش را داشتم،از من حیث لایحتسب پیدا کردم.
من 90٪ درآمد را پس انداز کردم( کُلَگی می گفت که چرا اقدر گُشنهگی میکنی و راحت خرچ نمی کنی اما من هدفم مشخص بود)،روی باورهایی که مرا به ولایتم محدود می کرد،کار کردم،فایل های توحیدی را گوش میدادم و بیشتر تلاش کردم که باور این که خانواده نمی ماند را کم رنگ کنم.
به نشانه ها توجه می کردم،وسایلی که فکر می کردم نیاز است را می خریدم، عقده و کینه هایی که داشتم را پاک می کردم و …
بعد چند چیز شد( اتفاق افتاد) که مرا مصمم تر ساخت که « باید مستقل شوی.باید بروی و روی پای خودت بایستی و خودکفا شوی».
من شش ماه در کاری که داشتم بودم. با وجودی که درخواست آنها ای بود که ادامه بدهم اما من قبول نکردم چون می خواستم حتما کابل بروم. به خاطر آن اتفاقات بیشتر پول پس انداز کردهگی، مصرف شده بود اما من گفتم« هرجا بروم جهان پول مورد نیازم را به من میرساند». طبق حساب و کتاب خودم،پولم فقط مصرف 3 ماه کورس و کرایه موتر و … میداد( من خانه برادرم می بودم).
عجیب اینکه این برادرم که در گذشته با من اصلا خوب نبود و تا جایی از من بدش می آمد،بدون اینکه من با او یا زنش گپ بزنم( البته در ذهنم بود که اگر کابل بروم،خانواده تنها خانه برادرم می مانند که باشم) خودش گفت که « خانه مه برویت باز است و هرچه ضرورت داشتی مه میکنم».
خوب….
جالب اینکه زن برادرم با پدرم گپ زد که من کابل بروم و او را راضی کرد.
ترسناک ترین چیزی که از آن می ترسیدم،واکنش پدر بود اما او واکنش نسبتا راحتی داشت و موضوع حل شد.
بعد از عید قربان برابر/هماهنگ شد که با برادرم و زنش ( جالب بود که اینها سالی یک یا دوبار می آیند اما آن وخت یک هفته بعد آمدند ) به کابل رفتم.
بودن در کابل برایم جالب،متفاوت بود و تا جایی به تمام اهدافی که در ذهنم داشتم رسیدهام.
مه که باید با یک محرم رفت و آمد می کردم،حالا تنهایی بین کابل-پنجشیر رفت و آمد می کنم.
جهان از جاهایی که یادم نیست،پول برایم فرستاد و من راحت تر و دل جمعتر مصرف می کنم.
کورس انگلیسی رفتم و در جامعه بودن را تجربه کردم.
به بیر و بار/شلوغی شهر عادت کردم و دیگر آدم شرمنده روی/خجالتی نیستم.
یاد گرفتم که کارهای خودم را خودم پیش ببرم و خیلی از کارهایی که چند ماه پیش تصورش را نمی کردم که بتوانم بکنم،انجام دادم و…
حالا به این موضوع که «مهاجرت آدم را ثروتمند می کند» رسیدهام( ثروتمند نشدهام اما نیازهایم از من حیث لایحتسب برآورده می شوند) و…
این خواسته را که هدف اصلی امسالم بود،تیک زدم و احساس می کنم به خاطر «اعتماد به منبع» و رعایت تکامل بود که راحت اتفاق افتاد( مه اولین دختری شدم که بدون اینکه ازدواج کنم از خانواده دور شوم،به خاطر درس به شهر دیگر بروم و…یک نوع انقلاب بود).
سپاس گزارم و با یاد گرفتن ازین تجربه می خواهم به ایران مهاجرت کنم تا دانشگاه را شروع کنم. جالب اینکه دقیقا همان ترمز «خانواده نمی ماند و اجازه نمی دهد» باز هم در این مورد به شدت وجود دارد.
خدا را شکر که از لحاظ تامین شدن مالی و کارهای مهاجرت و دانشگاه پیش از پیش جهان دستانش را فرستاده است.
امیدوارم چند ماه دیگر در ایران باشم( پاسپورت گرفتهام،بیک/چمدان سفریام آماده است،ثبت نام در دانشگاه را یک هفته پیش کردم و حالا منتظر قدم های بعدی هستم.
متشکرم
سلام شما در کجا کابل زندگی می کند میشه من هم در افغانستان زندگی می کنم
شماره روان کنی کار دارم می خواستم یکی از دورهای عباس منش را بخرم اما چندین بانک افغانستان رفتم گفت ما نمی توانم این محصول خریداری کنیم
اگر شما کدام دوره را خریداری کردن در قسمت خریداری راهنمای کن من یک سال به دورهای رایگان آقای عباس منش گوش دادم
واقعا تاثیر خوب داشت مخصوصا در این شرایط افغانستان موقعیت دارد
برای من کمک کرد که شرایط در بیرونی در زندگی ما تاثیر ندارد
تشکر
به نام خداوند مهربان.
خداروشکر میکنم که من و هدایت کرد که در این لحظه این جا باشم و تلاش کنم که ذهنم و کنترل کنم.
موردی که الان موجب شد بخوام با تمرکز بیشتری روی خودم کار کنم این بود که
یه اکیپ تقریبا هفت هشت نفره داریم تو دانشگاه که من هر روز از صبح تا شب با این افرادم و طبیعتا تاثیر زیادی در زندگی من دارن.
چون کنار دوستام بهم خوش میگذره و شادی میکنم حس میکردم که من کاملا در مسیر درستم و نیاز نیست هر روز فایل ببینم اما الان فهمیدم که نیازه.
وقتی تو یه جمع بزرگ هستی ممکنه یه سری رفتارا بشه عادتت و خودت متوجه نشی.
مثلا اینکه آدما رو مسخره کنی و بخندی/ اینکه به راحتی راجب آدما حرف بزنی و اونا رو قضاوت کنی.
به خودم اومدم دیدم خیلی راحت تر از گذشته دارم این کارایی که خط قرمزم بودن و انجام میدم اما متوجه تغییراتم نشدم.
از خدا ممنونم که به من آگاهی داد که دوباره برگردم به مسیر رشد.
خدایا به امید خودت
به نام الله یکتا
سلام
امروز سه روزه که اینستا رو پاک کردم و تصمیم گرفتم تمرکزی روی یادگیری نقاشی کار کنم و پیشرفت خوبی هم داشتم طرح هایی که فکر میکردم یک هفته باید روش کار کنم یه روزه تمومش کردم و اصلا متوجه زمان نمیشم نقاشی میکشم و فایلای استاد و گوش میکنم سعی میکنم آروم باشم فکرای منفی که به ذهنم میاد رو بهشون توجه نکنم وقتی دارم کار میکنم بهم میگه اوووووو حالا کو تا تو برسی به استادت بتونی مثل اون نقاشی بکشی چندین سال طول میکشه توانشو داری این همه مدت صبر کنی زندگی همین لحظه س الان و دریاب همین الان سرگرم شو مگه میخوای چیکار کنی این همه دور و بریات پای اینستا هستن مگه ناراضین و …….
ولی من به خودم قول دادم ، قول دادم که خودمو با کسی مقایسه نکنم امروزمو با دیروز خودم مقایسه کنم و پیشرفت مو جشن بگیرم وقت مو به بطالت نگذرونم و ازش استفاده کنم، نمیدونم چطوری ولی یقین دارم خداوند هدایتم میکنه از همین نقاشی کردن منو به درآمد میرسونه
به خودم قول دادم کمتر غیبت کنم و اگه تو جمعی غیبت شنیدم ازشون دور شم و یا بحث رو عوض کنم
خدایا کمکم کن بتونم ثابت قدم باشم
اگه بتونم تا پایان این گام ها رو قول هام بمونم برای خودم یه هدیه میگیرم :)
سلام فاطمه عزیز
چقدر از خوندن کامنت شما درس گرفتم
شما میتونید متفاوت تر از دوستاتون عمل کنید و از اینیستا فاصله بگیرید
من خودم چند سال هست که اینیستا ندارم ولی از دیروز تا به حال نجواها میخواد منو بکشونه به سمت این برنامه سمی چون با کسانی نشست و برخواست داشتم که در این فضای سمی فعالیت داشتند
امیدوارم تونسته باشید اعتیاد به شبکهای منفی رو کنار بزارید
من کنار گذاشتم اونم با اهرم رنج و لذتی که ذهنی برای خودم ساخته بودم
و الانم دارم تلاش میکنم که افراد منفی هم بزارم کنار و حتی نشست و برخواست با کسانی که در شبکهای منفی دارند نکنم
این رو به خودم یاد آور میشم لحظهایی که میخوام با این آدما نشست و برخواست کنم میگم مصطفی چه اینیستا داشته باشی چه تلویزیون وقتی که پای این افراد میشینی یعنی تو هم داری در اینیستا فعالیت میکنید چون اونا باورهایی بهت انتقال میدم و حرفایی میزنن که از ورودیهاشون که از این برنامهای مزخرف میاد
تصمیم گرفتم تنها زندگی کنم و پای این افراد نشینم
فاطمه جان اگه میخوای حال و حس خوب رو تجربه کنی و آرامش داشته باشی از این برنامها دوری کن من تجربه کردم خیلی لذت بخش هست دوری از فضای مجازی منفی
سپاسگذارم ازت تو میتونی پس ادامه بده
برات آرزوی ثروت سلامتی آرامش خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت میخوام عزیزم