مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-02-03 06:16:152025-02-04 06:53:20مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شویشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ب نام خدایی ک هرآنچه دارم ازاوست
سلام ب استاد و مریم بانو
سلام ب دوستان عزیز
استاد برای بی پولی ادم انگیزه میگیره ک بره و کار کنه و پول دربیاره
واقعا خیلی از ادمای موفق و بنامی ک دیدم داستان زندگیشون از خلا بزرگی ک داشتن
انگیزه ایجاد شده و کلی موفقیت های زیادی رو بدست اوردن
همچنان هم موفق هستن و میدرخشن
یکی از ادمایی ک من خیلی شخصیتش رو دوست دارم کریستین رونالدو هست
و ازخودش شنیدیم ک وضعیت زندگیش چجوری بوده و الان سال هاس ک داره میدرخشن تو حرفه ایی ک داره
اگر این خانواده ایی ک توش هستی خصوصا اگر وضعیت مالی ضعیفی دارن موهبت ببینیم برای بهتر زندگی کردن و تبدیل ب ادمی بشیم ک میخوایم .و متضاد پدر خانواده یا مادر خانواده میشیم هم از لحاظ مالی و هم شخصیت
من همیشه مامانم الگوم بوده حتی تو رفتاری ک باهمسرم دارم ناخودآگاه تبدیل میشم ب مامانم
حرفایی ک ب پدرم میزد وقتی بحثشون میشد
کاراش اشپزیش کلا مثل اون رفتار میکردم
و وقتی خشمم رو نمیتونستم کنترل کنم و حرفایی ک ب همسرم میزدم و ناراحتی ک ایجاد میشد بعدش اینو مغزم بهم میگفت تو مثل مامانتی
الان خیلی دارم رو خودم کار کنم ک رفتارمو اصلاح کنم
هرچیز منفی رو یادداشت میکنم ک تکرارش نکنم و اصلاحش کنم
مدام باید رو خودم کار کنم چون این رفتار از بچگی درمن هست هرکاری مامانم میکرده من نگاه میکردم و همیشه تو زندگیم اجراش کردم
کلی باورهای اشتباهی ک مثل درختای هرز پرادایس دور باورای درستمو گرفته
الان توی این برنامه ایی ک استاد استفاده میکنن ب اسم گوگل کیپ
رفتار اشتباهمو مینویسم و جلوی اون میام رفتاری ک باید انجام بدم رو یادداشت میکنم
خیلی داره خوب بهم کمک میکنه
اما باید ب خودم اینارو یادآوری کنم
میرم و میبینم چ چیزایی بوده
ن ک بنویسم بعد سراغشونم نرم
خیلی عالیه خداروشکر میکنم
برای اینکه نمیام بگم همش تقصیر مامانمه منو اینجوری تربیت کرده
ازاینکه میتونم شخصیت خودمو جوری تغییر بدم ک میخوام
این بزرگترین نعمتیه ک خدا جوری مارو خلق کرده ک هم خودت و هم زندگیتو جوری بساز ک میخوای
مثل خدا خالقیم
خدایا بینهایت ازت سپاسگذارم
درپناه الله مهربان و روزی رسان باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
احساس بیارزشی ابعاد مختلفی داره تا حالا فکر میکردم مشکل اصلی من مقایسه کردن اینکه نمیتونم دستاوردها و پیشرفتهای بقیه رو به اندازه کافی تحسین کنم و چون متوجهش شدم خوب روی خودم کار کردم و یاد گرفتم خوب تحسین کنم از اعماق وجودم تحسین کنم.
اما اون باور محدود کنندهای که تازه به لطف خدا متوجه شدم باور به اندازه کافی مفید نبودن است .
تمام کارهایی که توی خونه انجام میدم تمام کارهایی که توی مدرسه انجام میدم کمک بچهها و همسرم میکنم در کارها هیچ کدوم رو کافی نمیدونم برای زندگی برای همین حال خودمو بد میکنم وقتی کامنت خانم فاطمه سلیمی رو خوندم که چقدر با خودشون در صلح هستند چقدر آرومند و خودشون رو همینجور که هستند قبول دارند و دوست دارند خیلی خوشم اومد. حالا این موضوع که باید روش کار کنم.
اینکه من همش دنبال این باشم یه کاری بکنم یه کار عجیب و غریب که احساس مفید بودن بکنم اصلاً خوب نیست من همینجور که هستم باید یاد بگیرم خودم رو دوست داشته باشم در واقع فکر میکردم که خودم رو خیلی دوست دارم ولی وقتی متوجه این باور محدود کننده شدم که همش دنبال بیشتر دویدن هستم برای مولد بودن و حالم رو بد میکنم برای این موضوع اصلاً به نتیجه درست و دلخواه نمیرسم اصل حال خوبه
اصل ایمانه
احساس امید و توکل است
بقیه خودش میاد بقیهاش درست میشه کافیست آروم باشیم و به خدا بسپاریم.
خدایا قدرتی به من بده ایمانی به من بده توکلی به من بده که بتونم به راحتی به تو بسپارم در عوض خودم آروم باشم لذت ببرم و عجله نداشته باشم برای رسیدن نتیجه
یک کامنت دیگه هم خوندم از آقای زارعی نوشته بودن وقتی به راحتی برای خودشون هزینه میکنند انقدر ذوق زده نمیشوند( احساس خوب عمیق) نسبت به زمانی که یک مقداری پول کم می آورند برای هزینه کردن. در واقع اون احساس بد خیلی بیشتر و عمیقتر توی وجودشان نفوذ میکنه و حالشون رو بد میکنه تا اون احساس خوبی که از هزینه کردن باید دست بده.
دیدم من هم همینطورم تمام نعمتهایی رو که دارم ر میکنم باید باشه اینها عادیست و اون احساس خوب رو در همون لحظه اول بتونم در خودم پیدا کنم ولی وقتی برای هزینه کردن کم می آورم احساس بدش تا مدتها منو آزار میده و این اصلاً خوب نیست .
شکرگزاری واقعی و عمیق با احساس عالی نزدیکترین فرکانس به منبع است.
خدایا قدرت سپاسگزاری عمیق و واقعی از عمق وجود از ته قلب با اشک شوق رو بهم بده
به نام خداوند جان
سلام به استاد عزیزم و دوستان
این کامنت رو هدایتی اینجا به عنوان ردپا قرار میدم
در ادامه کامنت های قبلی برای ذهنم مینویسم که ثروتمند شدن یه مداره . یعنی این این فرصت ها در اختیار همه هست ولی یه عده ای میتونند ببین و ازش استفاده کنن و عملا ربطی به داشتن توانایی و استعداد خاصی نداره و هر روز داره فرصت ها بیشتر میشه. در ادامه کارهای که خودم باهاش برخورد داشتم رو مثال میزنم که برای ذهن طبیعی تر باشه
داشتم امروز دنبال یه فونت فارسی میگشتم به اسم آوینی و جالب توی سایت ها دیدم که همین فونت که خیلی چیز ساده ای هست بالای 250 تومن میفروشن و جالب هم عده ای میخرن . مثلا واسه کارهای گرافیکی و زیرنویس و غیره
مثال دیگه باز دنبال افکت صوتی صدا میگشتم که شاید متوجه شدین که کلیپ ها یه افکت 10 ثانیه ای تا 30 ثانیه ای دارن این افکت ها رو میفروشن و سایت های هستن که تخصصشون فروش همین افکت ها هست که با اشتراک های باورنکردنی میفروشن.
توی این مدت که شبکه اجتماعی و تبلیغات انلاین و کارهای گرافیکی خیلی گسترده شده و هر روزم داره گسترده میش باعث میشه هر روز چیزهایی نو به بیزنس انلاین بیاد و دقیقا میشه درامد زایی کرد مثلا طراحی لگوی سایت . طراحی امضا
یا مثال دیگه هاست اینترنت که طرف یه هاست رو میخره و به هزاران قسمت بخش بندی میکنه و هرکدوم رو میفروشه و چه درامدی میشه ساخت و بی نهایت مثال دیگه که دارم میبینم
مثال دیگه هستن که فردی میشناسم که توی کار خشکبار و تنقلات هست و از کارخانه و شرکت که براشون جنس میفرستن خودش جدا بسته بندی گرمی میکنه و همون ظروف ها رو که مال کارخانه بوده رو میفروشه در عین حال که از گرم کردن تنقلات سود میبره
فکر باور درست باشه به سادگی به راههایی هدایت میشی که درامد بسازی و اصلا هم قرار نیست کار خاصی بکنی . در حقیقت پول و ایده ها دنبالت میاد
به نام خداوند جان و خرد
سلام به عشق های زندگی
تنها راه گذر از خلاءهای درونی رسیدن بهشون و پرشدن از اونهاست.
من از کودکی در محیطی بدنیا اومدم و بزرگ شدم که از لحاظ ثروت،روابط،سلامتی،آرامش،نعمت،و….در یه تضاد کامل بزرگ شدم اما بعداز سالها بیشتراز همشون فقط جنبه سلامتیم نسبت به بقیه یهتر بود و میخوام الان در مورد یکی از این ابعاد اول از همه صحبت کنم،
روابط:
خدای من ،من در این مورد باورهای بسیار مخرب و وحشتناک داشتم بلکه یه عمر یعنی تا همین چندسال یا بگم چند وقت پیش،
منظورم چه با جنس مخالف چه جنس موافق از کودکی یه آدم خیلی تنها بودم تا همین چندسال پیش همیشه حسرت اونایی رو میخوردم که دوست و رفیق های زیادی داشتن حتی دوست های زیاد هم نه بلکه همون یکی دوتا رو هم من حسرت میخوردم که چرا من همون یه رفیق هم ندارم و همیشه این یکی از بزرگترین خلاءهای درونی من بود و همیشه با خودم میگفتم من آدم بدرد نخوری هستم که هیچ دوستی ندارم و خیلی اوقات میشد که با هزاران بدبختی کارهایی میکردم تا کسی باهام دوست بشه اما نمیشد یا اگرهم میشد خیلی زود ارتباط قطع میشد و همیشه به خودم میگفتم چطور فلانی که از من تیپ و قیافه اش پایبن تره،دست و دلباز بودنش از من کمتره،مهارتهای مختلفش از من کمتره،اعتبارش پیش اکثر آدمها از من کمتره، وضعیت مالیش از من بدتره،و….اما با اون راحت تر رفیق میشن و اون زودتر دوست و رفیق پیدا میکنه اما من تو کف یکی هم موندم😆😆
و اون خلاءها هرروز اینقدر زیاد و بزرگ میشد که دیگه حاضر بودم حتی با خیلی از پسرهای لول پایین محل مون رفیق بشم اما بازم نمیتونستم و باز من حسرت و خلاءها بیشتر و بزرگتر،
و دیگه ارتباط با جنس مخالف که دیگه برام شده بود یه کار بسیار دور از دسترس و غیرممکن یعنی بجایی رسیده بودم که دیگه با خودم میگفتم من که اصلا نمیتونم با کسی ارتباط داشته باشم اگر هم بتونم فکر میکنم خیلی سالهای بعد بتونم و شرایطش برام فراهم بشه و یادمه خیلی سالهای پیش با یکی از اقوام میگفتم من با کسی زیاد خوشم نمیاد رفاقت و دوستی داشته باشم چونکه تواناییش رو نداشتم وگرنه از خدام بود که داشته باشم و از درون نمیتونستم به خودم دروغ بگم و همیشه تو خلوت خودم میگفتم ای کاش من میتونستم داشته باشم و حتی یادمه خیلی اوقات بجای اینکه پیش خودم اعطراف کنم و بپذیرم که من فعلا نمیتونم اما سرپوش میذاشتم روش و بیشتر خودمو داغون میکردم و واقعا من الان خیلی درک میکنم هرکسی در هر موضوعی اصلا مهم نیست که اون موضوع در چه زمینه و تا چه اندازه بزرگ یا کوچک باشه وقتی هنوز بهش نرسیده باشه خلاءها یه عالمه اعتماد بنفسشو میارن پایین و خودشم کم کم میپذیره که یه فرد ناتوان هست و فکر میکنه دیگه رسیدن به اون موضوع یه چیز خیلی خیلی سخت و دور از دسترس و عجیبه و کسایی که اونکارو انجام میدم دیگه خیلی عجیب و خفن هستند
مگر اینکه تو یسری موضوعات تونسته باشه خلاءهای بزرگش رو پر کرده باشه اونوقت در بقیه زمینه ها هم خیلی راحت تر میتونه اون خلاءهای درونشو پر کنه،،
خلاصه اینکه من یه عمر از نتونستن و نشدن ها با هدایت در این مسیر تونستم با تغییر باورهام کم کم با به عالمه آدمهای مختلف دوست بشم و دیگه اینقدر تجربه کردن هام تکرار شدن که دیگه حالا نمیخوام بگم کامل اما خیلی پر شدم که دیگه من از یه جایی به بعد گفتم من دلم میخواد اکثر اوقات زندگیم رو تنها باشم و بارها دوستان مختلف ازم گله میکردن و همچنین الان میگن چرا دیگه رفت و اومد نمیکنی با ما بیمعرفت شدی و…
اما من واقعا اکثر اوقات زندگیم رو با تنهایی بیشتر لذت میبرم،،
چه جالب اون سالهای پیش تنها بودم چونکه مجبور بودم و کسی رو نداشتم
الانم اکثرا تنهاهستم اما الان خیلی ها هستن اما خودم واقعا نمیخوام،،
اما الان با آدمهایی که خواهان رشد هستن و من ازشون چیزهای خوب یاد میگیرم دلم میخواد ارتباط داشته باشم اما در اوقات زیاد نه و من یه روزی بود با یه آدمهایی که وقتی بهشون فکر میکردم آرزو داشتم من هرچندوقت یکبار فقط چنددقیقه باهاشون حرف بزنم اما الان دیگه مدتهاست که باهاشون ارتباط دارم و چقدر منو تحسین میکنن و میگن تو یکی از الگوهای خوب ما هستی و منم همیشه همینو به اونها میگم
و مدتی ست که مدام دارم این موفقیت و تغییر خودمو سوختی میبینم برا خودم که من باید از این الگو و این توانایی خودم در ساخت ثروت و کسب موفقیت هام بکار ببرم و بگم من میتونم دیدی اونکارو که خیلی ها مسخره ام میکردن و خودم یه عمر فکرمیکردم نمیشه نمیتونم اما من فقط با تغییر باورهام و هدایت شدن هام تونستم،
من میتونم
من میتونم
من میتونم
خدای من بااینکه خیلی وقته که اولین تجربه ام در ارتباط گذشته اما همیشه دارم به خودم میگم دیدی تونستی پس اینکارهارو هم میتونی و هرکار دیگه ای
و الان خیلی بهتر از قبل
« روزهای ابتدایی هدایت در این مسیر»
درکمیکنم که استاد میگی تضادها سوخت رسیدن ما برای کسب در هر موفقیت و خواسته و اهداف ما در زندگی هستند،،
دوستان عزیز بیاییم فکر کنیم و بیاد بیارم که در زندگیمون به چه موفقیت هایی تونستیم برسیم که یه عمر نتونسته بودیم بهشون برسیم حالا مهم نیست که چقدر بزرگ یا کوچک باشند واقعا اگه نسبیت این جهان رو درک کنیم بهتر میتونیم از هر موفقیت حتی بظاهر کوچک اما انگیزه بخش وجود خودمون ازشون استفاده کنیم و با تکامل و لذت بردن از این مسیر به هرآنچه کن میخواهیم برسیم💪🤗
و اگر موفقیت قبل مون بظاهر کوچک یا خنده دار هست اصلا نیاز نیست به بقیه بگیم مهم درون خودمونه که بتونیم ازش بسمت خواسته ها و مسیر بهتر استفاده کنیم،،
خود من قبلا به یه عالمه موفقیت و خلاءهایی دلم میخواست برسم که ممکنه با خیلی ها میگفتم کلی بهم میخندیدن و بظاهر مسخره بودن اون خواسته ها اما من گفتم مهم درون منه و من اصلا چکار دارم که بخوام با بقیه بگم مهم اینه که من بتونم بهشون برسم تا بتونم ازشون گذر کنم،،
خبر خوب برا خودم اینجاست که در یه جنبه ای از زندگیم یه عالمه تجربه کردم و خلاءهام رو پر کردم و خیلی راحت تر تونستم ازشون بگذرم و الان نوبت رسیده به یسری جنبه های دیگه ی زندگی که در مسیرشون حرکت کنم و بهشون برسم تا بتونم بعدأ ادعای اینو کنم که من ازشون گذر کردم
با توکل به خداوند رزاق حرکت میکنم به اولویت هایی که الان برا خودم تعیین کردم و چقدر الان بهتر اینو درک میکنم که رسیدن به هرچیزی تمام لذتش خود اون خواسته نیست بلکه مسیر رسیدن به اونه که لذت اصلی و واقعی رو به آدم میده،،
مثلا یه زمانی بود که من در رانندگی موتور و ماشین خیلی خلاء داشتم اما الان دیگه سالهاست که برام خنده داره،،
در مورد یسری کارها که خیلی باعث میشد که تو چشم باشم که همه اهالی محل منو ببینن و بهم توجه بشه و من سالها پیش در اون موضوع خیلی خوب عمل کردم و چندسال هم فعالیت داشتم در اون مهارت و هر کی منو میدید تحسینم میکرد بخاطر داشتن مهارتم و یه عالمه موفقیت کسب کردم و ازش گذر کردم و الان چقدر برام خنده داره،،
یه روزی بود که داشتن دوستهای زیاد ورزشی و در شغل های مختلف دیگه برام خلاء بود اما من با رسیدن و تجربه کردن شون خیلی بهتر شدم
و یه عالمه کارها موفقیت های دیگه که هر چی الان بنویسم تمومی نداره
خدای من خودمم فکر نمیکردم الان اینقدر من تجربه های موفقیت آمیز داشته ام واقعا وقتی شروع میکنی به تایپ کردن مغزت حرکت میکنه و یه عالمه نکته ها ازش کشیده میشه بیرون و بهت انگیزه دوباره میده که من چقدر توانا بودم اما ممکنه فراموششون کرده باشم،،
استاد عزیز و مریم عزیز مثل همیشه واقعا فقط ارزشمندی و گوهر میباره از حرفها،سوال ها،جواب ها،و….
و همچنین کامنتهای بسیار ارزشمند دوستان واقعا باارزش ترین نعمت زندگی هستید خدایا شکرت
خدانگهدار همتون تا بعد.
به نام خداوند هدایتگر
واقعا آدم وقتی کارکرد جهان رو می بینی که چطوری به درخواست های ما پاسخ میده و چطور همه چیز رو کنار هم قرار میده ،فقط می تونه خدا رو شکر کنه
1_
چند روز پیش یک مسئله ای برام پیش اومد که باعث شد یه تاملی در موردش بکنم و باعث شد چیزهایی رو درک کنم که یه سری چیزهای از توی زندگیم برا همیشه حذف خواهند شد و مدارم رشد می کنه
2_
خدا رو شکر من توی دوران کودکی و نوجوانی چون همه اش شاگرد اول کلاس بودم
(که این هم تا حدودی به پدر عزیزم بر می گرده که توی خونه توی درس ما کمک می کرد و همین جا ازش تشکر می کنم)
کاپیتان فوتبال مدرسه بودم
شورای مدرسه بودم
روحیه ی نسبتا شوخ طبعی داشتم
و …
بخاطر این موارد مورد توجه قرار می گرفتم و تا حدودی نیاز انسانی مورد توجه واقع شدن ام ارضا می شد…
ولی یه شکلی خاصی از کمبودهای عاطفی رو هم مرتبا در خودم احساس می کردم که بخاطر کمبود عزت نفس بود بخاطر اینکه من در بقدر کافی خودمو دوست نداشتم ،توانایی ها و داشته های خودمو نمیدیدم و یا ارزشمند نمیدونستم…
این مسئله تقریبا تا الان که 21 سالمه همراه من بوده.
چند روز پیش که این اتفاق تکرار شد و این احساس در من ایجاد شد تصمیم گرفتم حلش کنم
تازه یکی از فایل های سفرنامه ثروت(سفرنامه اختراعی خودم از فایل های استاد) در مورد خلاقیت و ایده پردازی صحبت شده و استاد گفتند سوالاتی بپرسید و جهان به بی نهایت شکل به سوالات شما جواب میده…
= از خدا خواستم که در رابطه با این اتفاق و احساسی که در من ایجاد شده به شفافیت برسم(چون اصلا نمیدونستم علت این احساس چیه ) و راه حلش رو هم بهم بده…
چیزی نگذشت که این ایده ها اومد توی ذهنم که بخاطر خلا هایی است که ممکنه آدم داشته باشه و بعضی وقتها تنها را گذر از بعضی چیزها ،تجربه اون چیزاست
و نکته ی بعدی که بهم الهام شد این بود که روی عزت نفس و مهارتهای ارتباطی ام کار کنم
تصمیم گرفتم بر اساس الهاماتی که در این رابطه بهم شده اقدام کنم…
و جهان هم هدایت ام کرد به این فایل های مصاحبه که از زبان استاد این الهامات را تایید کرد تا ایمانم قوی تر شود.
خدا رو شکر
سلام بر استاد عزیز
این فایل دقیقا براساس دریافت نشانه ای که میخواستم برایم بالا آمد
خیلی عالی بود از این فایل یاد گرفتم که برای رسیدن به خواسته چه رابطه عاطفی و مالی باید تمرکزم رو بزارم روی زیبایی هایی که دوست دارم داشته باشم وخلا های زندگی رو باید با ایجاد انگیزه و باور رسیدن به انها داشته باشیم این خودش نقطه پرش است ،در مسیر زندگی امان بدون استرس و با تلاش در راستای مسیری که خستگی اش لذت آرامش بخش هست حرکت کرد
بانام خداوندهدایتگر
باسلام وعرض ادب وارادت حضوراساتیدگرانقدروسروران گرامی خانواده الهی عباسمنش
“گام بیست دوم”
“اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی”
روزگذشته باهمسرعزیزم که باهم دراین
مسیرالهی هستیم یک ساعتی راجع به قانون عملکرد ونتایجمون صحبت کردیم
من شروع به صحبت کردم گفتم ببین عزیزم من خودمومیگم فک میکنم مسیررودرست نمیرم وهنوزقادرنیستم پاروترسهام بزارم هنگام عمل وتصمیم بزرگ که میشه برمیگردم به همان عادتها وترسهای قبلی
گفتم ببین دقیقا مصداق همان جمله معرف استاد که میگویند
“ایمانی که عمل نیاوردحرف مفت است”
براش مثالی زدم
گفتم یادت هست سه چهارماه پیش مشتری برازمین پیداشد که باماشین سانتافه معامله میکردوبقیه اش هم پول نقدمیداد ومن ترسیدم معامله راانجام ندادم گفتم ماشینو چطوربفروشم؟ممکن است ضررکنم ودهها نجوای دیگر گفتم ببین انروز دلارحدود60 تومان بود وامروز شده 85 تومان اگرمعامله کرده بودم الان روی ماشین کلی سود کرده بودم همسرم گفت نه شایدنبایدانوقت معامله میکردی حتماخیریتی بوده امامن نظردیگری داشتم گفتم ببین عزیزم درسته من به غیرازسایت عباسمنش باهیچ رسانه جمعی ارتباط ندارم ومرتب هم دارم روی خودم کارمیکنم وانصافا نتایج خوبی هم درسایرحوزه ها گرفته ام اما فکر میکنم کارکردنم ناقصه
وبه همین دلیل ازروزگذشته دچاربی انگیزگی شده بودم ومرتب خودموسرزنش میکردم چرا هنگام عمل وهنگام تصمیم های بزرگ دوباره دچارهمان ترسهای گذشته ام میشوم ویه جورایی داشتم به قانون شک میکردم
اماازانجایکه اززمانی که دراین مسیرالهی هستم هنگام برخوردباتضادی خداوند خودشو باسرعت نوربه من رسونده وجواب سوالات وابهامات منو اززبان استادبه بهترین شکل ممکن داده
دقیقا مثل همین فایل وصحبتهای الهام بخش والتیام بخش استادعزیز
امروز هم برحسب عادت همه روزه دراین 5سال زندگی نورانی ام اول صبح رفتم سایت ومتوجه قدم 22 شدم باعنوان
“اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی”
هنوز فایل گوش نکرده بودم باخودم گفتم ازعنوان ومحتوای فایل چنین برمی اید که بازهم خداوندسورپرایزم کرده دقیقا هم همینطوربود
استادباصحبتهای خود بازهم قانون رابه زیباترین شکل رسا وسلیس یادآوری کردندوباعث شدندشکرخدادوباره امروز انگیزه بگیرم وپرانرژی این مسیرالهی راباقدرت ادامه دهم ونتایج شگفت انگیزم دراین 5سال رابه من یاداورشدند
به من یادآوری شد که قبل ازسال 98 زندگی ام ازهمه جهات تیره وتاربود اما اواسط سال98 خدای رحمان دوستم داشت ومنو به مسیر زیبای تغیرهدایت کردواستادعباسمنش راسرراهم قرارداد
استادباصحبتهای ارزشمندخود باردیگرنتایجم رادراین 5سال به یادمن آوردند
نتایجی مثل:
رسیدن به آگاهی
رسیدن به آرامش
متوکل ترشدن
شناخت خدای واقعی
لذت بردن واقعی اززندگی
شادبودن ودرلحظه زندگی کردن
رسیدن به خواب راحت
رسیدن به سلامت روحی وجسمانی
ودهها نتایج شگفت انگیزدیگر
*اهرم رنج ولذت
وای ازاین تمرین شگفت انگیز
اگربه این هدف برسم چه لذتهایی میبرم
اگربه این هدف نرسم چه رنجهایی میکشم
این تمرین نیروی محرکه بسیارقوی است برای تقویت اراده وزنده نگه داشتن انگیزه هااست
شکرخدابااستفاده ازاهرم رنج و لذت دوره روانشناسی ثروت 1 درهمان سال اول باتمرین فوق العاده اهرم رنج ولذت موفق شدم بیماری 20 ساله که همراه بود باسردردمیگرن وافسردگی خفیف ومصرف انواع داروهای آرمش بخش وخواب اوربه مدت 20سال موفق شدم این بیماری رادرمان کنم که اولین نتیجه ملموس من بودکه بااستفاده ازقانون رخ دادوبه آرامش ذهنی وروحی رسیدم وایمانم قوی ترشد برای حرکت کردن وادامه دادن بطوریکه دراین 5سال به سلامتی روحی وجسمانی عالی رسیدم وبیادندارم که دراین مدت حتی یک قرص سرماخوردگی هم مصرف کرده باشم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
تادرودی دیگربدرود
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم
ما را به راه راست هدایت فرما
راه کسانی که به ایشان نعمت دادهای
نه راه کسانی که بر ایشان غضب کردهای
و نه گمراهان
الهی به امید تو
خداوند را شاکریم بابت حضور دستان قدرتمند خداوند در زندگیمان استاد عباس منش و مریم جان عزیزم این همراه و رفیق استادمان
حدود 5 ساعت در حال تایپ این متن بودم بارها منصرف شدم که نوشتن را ادامه نده و اما ادامه دادم تا بخودم یادوری کنم و شاکر این لحظه از زندگیم باشم
#ان شاالله که خداوند به شما صبوری خواندن این متن را بدهد…
*حرکت به سمت روال با استفاده از تضاد…
زوال با ماندن در دل تضاد…*
تضاد تضاد تضاد
نتیجه تغییر :سود و بهره از تضاد
بعضی مواقع صحبتهای استاد و سرگذشت این دست خداوند را که در ذهن خود مرور میکنم به شباهتهای بسیاری از زندگی خودم با زندگی استاد میرسم .
در اصل خیلی از رفتارهای ماها بخاطر وجود در شرایط اجتماعی و فرهنگی یکسان تقریبا یکی است عده ای کم و عده ای زیاد…
#از روزهایی که در زندگی من در سن کودکی به خاطر سرکوبهای خانواده( نکن نمیتونی تو به درد بخور نیستی تو کسی نیستی)
با فشارهایی که محیط خانواده و دوستان به من میآوردند و عزت و شرف من به زیر سوال میرفت
از کوچک شمردنها در جمع دوستان در محله در جمع های بزرگ در مهمانیها در جمع خانوادگی در عروسی و عذا ….
اینکه چقدر عزت نفس در من خرد شد و اعتماد بنفس من در آن دوران از بین رفت و تاوان آن در وجودم ریشه زد و خود را تنهای تنها میدیدم.
از اینکه خودم درآمد خودم را داشتم از اینکه کارگری میکردم تا مستقل باشم و در آن زمان استقلال مالی داشتم وخودم بودم وخودم…
من از سن کودکی از کلاس پنجم ابتدایی ویا حدود 8 9 سالگی خودم خرج خودم را در میآوردم.
خرج لباس خرج مدرسه و خرج رفت و آمد…
یک قسمت از وجود من احساس غرور میکرد بابت استقلال و اینکه اگر دعوایی هم برای من ایجاد میشد میگفم خودتی وخودت و اگر این موضوع به خانواده من میرسید یه کتک کاری خوب هم از طرف پدرو مادر و برادرم داشتم و قسمت دیگر از وجودم شامی از اینکه چرا من با بقیه فرق میکنم چرا کسی برای من ارزش قایل نیست؟
از نظر مالی خانواده متوسط و بالاتر بودیم و همیشه بخاطر دامداری وکشاورزی احساس شرمندگی میکردم چرا؟نمیدانم
کلا اگر در جایی بودم اصلا دوسنداشتم از خانوادم و کارم چیزی گفته بشه و اگر از شهر کسی به خونه ما در روستا می آمد خجالت میکشیدم و ساعت ها مخفی میشدم…
دوران کودکی را با نجواهای درونم و تنها بودن و انزوا و اینکه من تنها هستم و کسی را ندارم طی کردم
عزت نفس من در این دوران بسیار افت کرد با اینکه پسر بسیار زحمتکش سالم بودم اما عزت نفس نداشتم،
ظاهرا جنگنده و قوی بودم اما خودم میدونستم که من از درون ضعیفم و هرکسی یا هر تضادی میتواند من را ب گریه بندازه..
آن روزها آرزوی من این بود که ینی روزی میشود که من برای برادرم نهار نبرم و یک روز آزاد باشم؟؟
این بزرگترین خواسته من در آن زمان بود و آزادی زمانی و مکانی میخواستم
در این زمان هم دوست داشتم لباسهای خوب بپوشم چرا؟؟ چون برادر بزرگم لباس های شیک و بروزترین لباسای ممکن رو میگرفت و منم از لباسهای برادرم استفاده میکردم کم و بیش و هیچ وقت برادرم چیزی بمن نگفت که چرا لباسای من رو میپوشی و مرا مورد شماتت و ملامت قرار نمیداد …
این دوران هم گذشت دوران مدرسه و هنرستان هم با اینکه زیر بار نمیرفتم اما مطمئن بودم که تمام همکلاسیهام یا لااقل50 درصدشون دید خوبی نسبت به من ندارند از نچسب بودن من خوششون نمیومد و یا محبوب نبودم.
با پایان دوره هنرستان وارد دانشگاه آزاد شدم خیلی توحیدی شده بودم بنظر خودم
فقط روی خدا حساب میکردم مخارج دانشگاه و خرج خودمم رو در میوردم و هر کی میگف کمک بگیر میگفتم من نمیدونم این مخارج وظیفه خداست و خدا وظیفشه
علاوه بر اینا یادمه که طلا گرمی حدود 60 هزار تومن بود من سالی 6 میلیون طلا میخریدم
تمام این درآمد ها در آن سن 20 تا 28 سالگی به وسیله کارگری و از سال 89 برق کار ساختمون هم بودم استا کار شده بودم و تنها کار میکردم …
آزادی من زیاد شده بود مغازه هم زده بودم یه سوپر ساندویچ که از بچگی آرزشو داشتم و ایده ساندویچی هم از دل ی تضاد شکل گرفت (ی روز نامزد برادرم خونه ما بود برادرم گفت که برو ساندویچی سرخیابون دو تا نون ساندیچی خالی بگیر تا با همبری که خریده بود و از برند عالی همبر و با کیفیت بود ساندویچ بگیره…رفتم درخواست دادم و بهم نداد و گفتم من ی ساندپیچی باید بزن که تو کل محل با جمعیت حدود 4 هزار تفر اول باشم و ساندویچم در کنار سوپری زدم)
چند تا رو باهم هندل میکردم و اون زمان من شبی 200 ساندویچ که سودش به اندازه حقوق 10 تا کارگر بود درامد داشتم و وقت سر خاروندن هم دیگ نداشتم….
اما با اینکه پول زیاد بود علاوه بر خرجام پسانداز میکردم به قول استاد با پول دوست نبودم و نمیدونم پولا چجور حیف و میل میشد….
#بهر حال من دیگ آزادی زمانی داشتم.
مثل بنز درس میخوندم و همیشه یا رتبه اول یا دوم دانشگاه بودم و چون ب نفرات برتر هر ترم بین 25 تا 15 درصد تخفیف میدان محرک خیلی خوبی برای من بود که خیلی درس بخونم و کلا فقط کارم درس خوندن و بدون تفریح، گذر از این دوران بود اما من دیگ کسی بهم زور نمیگفت و برای برادرم نهار نمیبردم واین خیلی خوب بود…
اما اما هیچ اعتماد بنفسی در برابر دیگران نداشتم
اماماما روی خدا خیلی حساب میکردم.
تضاد ها تا سال 89 همش تبدیل به فرصت و سوخت رسیدن من به این جاها شده بود…
بشدت دوسداشتم وارد رابطه بشم با ی دختر عالی و اصلا اهل دختر بازی هم نبودم و این کارو بد میدیدم.
تا اینکه سال 90 دختری دل منو برد و عاشق شدم خاستگاری کردمو با رفتار بد خودم که اونم قطعا بعدش خیر بود جور نشد و من دو سال سوگوار بودم…
بعد از این تجربه برای فرار از این رابطه و افکارم و تنهایی وارد ی رابطه شدم و رابطه ادامه پیدا کرد تا به ازدواج ختم شد
اماا اما چون بیس این رابطه بر اساس وابستگی بود نه از سر عقل و دل با جنگ شروع شد با سنگ اندازیهایی که پدر نامزدم در زندگی ما انجام دادو من از رابطه بیرون نرفتم و کش دارش کردم تا عزت و شرف من به فنا رفتتتت و من تمام قابلیت ها و استعداد و اراده فولادی خودم رو از دست دادم….
به زوال رفتم
دختری که عاشق من بود و برای من میمرد شد دشمن روح و روان و آرامش من….
من در موقعیت جدیدی قرار گرفته بودم
من هیچ آموزشی برای ورود ب رابطه نداشتم و هیچ مطالعه ای هم نکرده بودم ونمیدونستم چیه این رابطه و اصلا نمیدونم چرا رفتم تو رابطه
فک کنم اون زمان میگفتم همه تو رابطن چرا من نباشم و از تنها بودنم خیلی میترسیدم…..
بخاطر این وارد رابطه شدم ک منتهی به عقد ما شد(از کم وکیفش نگم که توجه به ناخاسته نداشته باشیم)
در این مدت 8 سال رابطه که همش با جنگ و جدل و بی خوابی و استرس و توف مال شدن عزت و شرفم همراه بود،ومجدد عزت نفسم به زیر 1000 رفته بود ومن….
من مشرک شده بودم
کافر شده بودم
و همسرم وپدرش وخانوادش برا من خدا شده بودن و من خیلی ترس داشتم از رفتارشون(راستی من یک سال قبل از عقد، شورای محل شده بودم و آبروم برام خیلی مهم بود و به هر طریقی میخواستم آبروم فقط حفظ بشه چرا؟چون طلاق رو برای خودم بد میدیدم و میگفتم چه فکری میکننن مردم…آبروم میره)
تازه افتاده بودم سر زبونا و این ترس و نگاه مردم و ترس از تنهایی نابودم کرده بود و داشتم غرق میشدم در نجوا های شیطان و به خاطر وابستگی و اینکه اصلا فکر نمیکردم که همسر منم خدایی داره ک نگهبانش و همش به ناخاسته ها توجه میکردم و همشم هم جذب میکردم…
این دوران شرک مصادف بود با ورود من به مقطع کارشناسی در یک شهر دیگه و یک رابطه سمی که قرار بود من رو بزرگ کنه و ازش درس بگیرم نه غرق بشم…
اقا منی ک رتبه یک دانشگاه تا کارشناسی بودم توی مقطع ارشد شدم دانشجوی متوسط با اعتماد بنفس صفر و پر از ترس…
مشکل مالی بهم زده بودم و مدتی بود یک شریک ناتو هم پیدا کرده بودم….
من هیچ تغییری نکرده بودم و ترسام هم کاری کرده بود ک قصد تغییر هم نداشتم و اصلا به فکر این نبودم که این تضاد ها قراره خواسته های خوب واعلا وخالصی رو بمن نمایان کنه تا اقدام جهادی کنم
اینا بکنار ،از نظر مالی هم داشتم فرو میفرتم و همش شده بودم وام و کمبود پول…
با ادامه دار شدن رابطه سمی باز هم من ارزش خودم را پایین میآوردم تا فقط ایشون بمونه با من وتنهام نذاره…
چون عزت نفس پایین از دوران کودکی در دل من نهادینه شده بود…
ما برای طلاق با اسرار پدر همسرم و خودش اقدام کرده بودیم و دو سالی درگیر بودم تا تاریخ آخر جلسه دادگاه افتاد برای 31 فرودین 1401
قبل از عید 1400 ودر ابتدای اسفند 1400 حالم افتضاح و به حالت بد افسردگی و گیجی و به درجه آخر امید و نا امیدی رسیده بودم تا اینکه….
به صورت هدایتی به یک چالش شکرگزاری در روزای ابتدایی اسفند 1400 دعوت شدم به همراه یک دوست،
با ورود به این چالش که یک آقای بسیار محترم ترتیب داد در سال 1400 کم کم وارد این وادی های شکرگزاری شدم…
یک ماهی تنایج خوبی داشتم اما پایدار نبود ومجدد حالم بود
این اولین دست خداوند بود….
دوماه بعد از شروع این چالش بردار نامزدم فوت شد و من به مدت 40 روز ارتباطی تازه و جدیدی از روی شاید دلسوزی و بیشتر شرک که اینها کسی رو جز من ندارن و …. شدم
حالم هر روز بدتر میشد و رفتار همسرم در این دوران بشدت با من بد و ایننننن دیگگگگگ چوبببب آخر خدا بمن بودددددددد
یعنی من رو با چوب خودش پوکوند و علیرغم اینکه گفته بودم ک آقا از نوع شروع میکنیم اما نخیر قرار بود جدا بشیم….
و بالاخره بعد از اینکه خدا کلی من رو ادب کرد ،مرداد 1401 در دفتر خانه طلاق رو با همراهی بهترین رفیقم امضا کردیم وتماممممم
تمامممم
آقا این رابطه تمام شد و اول بی کسی من در آن زمان شروع شد و این شد دردی بر دردای من که آقا تا اینجا اسمی هم که بود با یکی بودم و دلم به همین رابطه مریض خوش بود حالا دیگ همینم ندارممممم
چ کنم من حالا از این به بعد
تنها همدم من دوست و رفیقم بود که با حال بد میرفتم پیشش و سنگ صبور من شده بود و خیلی به این درد دل ها با این رفیق عزیزم عادت کرده بودم اما دردی دوا نمیشد و فقط آشغال ها رو میبردم زیر مبلها
اول آبان ماه سال 1401 نجوای در دونم میگفت محسن تو مشرک تر شدی باز
نا گفته نماند که این دوستم سعید رفیق عزیزم استاد عباسمنش روبمن معرفی کرد و در مسیر من قرار داد و همش میگفت: محسن صحبتای عباسمنش رو نشنیدی اونو گوش کن فقط...
اما من در فرکانس دریافت سخنان استاد نبودم ان زمان
چند روزی بود ک بخودم میگفتم محسن دوای درد تو باید خدا باشه نه سعید باید ازش فاصله بگیری….
این بود تاااا شب 7 آبان 1401
رفیقم شب به مغازه من اومد و ما بصورت بی سابقه ای در مغازه من حدود 2 ساعت رو باهم وقت گذروندیم و شاد بودیم و حسم بهم میگف سعید فردا من دارم میرم سر کار بیا همو بغل کنیم شاید دیگ همو نبینیم….
ما ارتباط بدون توقع و عالی با هم داشتیم و این سختی ها ما رو بهم نزدیک کرده بود…
سعید گفت این چ حرفیه و از بغل کردن فرار کرد…
فرادی اون روز حدود ساع 8:45 تماس تلفنی باهم داشتیم ب مدت 20 ثانیه و خداحافظی کردیم.
ساعت حدود 9 مجدد من تماس گرفتم ولی جواب نداد وچند دقیقه بعد متوجه شدم که تصادف کرده ولی ذهنم روخراب نکردم
طرفای عصر تماس گرفتم و فهمیدم که رفیقم به کما رفته و امیدی نیست
اون شب تا صبح شد من مردم و زنده شدم هزاران بارر
هر چی بود تنها کسی بود که برام مونده بود من کسی رو اون زمان جز سعید نداشتم اینم داره میره
فردای اون روز و شب از محل کارم با گریه حرکت کردم و اومدم رفت بیمارستان پیشش و باهاش کلی حرف زدم و براش آهنگ معین گذاشتم و کلی باهاش حرف زدم کلی گریه کردم اما میفهمیدم که اینا از خودخواهی منه و سعید الان دیگ داره ازاد میشه
بذار بره
بعد از اون روز دیگ سعید انگار منتظر بود تا با من خداحافظی کنه و بره پیش الله
انا لله و انا الیه راجعون
«همانا ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم…
سعید هم رفت ومنننن ماندم وخودم و …
و خدایی که الان نشسته منتظر منه و میگه خب الان دیگ میخوای چ کنی؟؟؟
زمر:
بَلَى قَدْ جَاءَتْکَ آیَاتِی فَکَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَکْبَرْتَ وَکُنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿59﴾
آرى نشانه هاى من بر تو آمد و آنها را تکذیب کردى و تکبر ورزیدى و از کافران شدى
آیا راهی داری یا مرهم ومحرم دیگه ای ؟؟
زمر
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿36﴾
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ و مشرکان تو را از کسانی که غیر خدا هستند، می ترسانند و هر که را خدا به کیفر ش گمراه کند، او را هیچ هدایت کننده ای نخواهد بود
آیا هنوز نمیای سمت من؟؟
آیا هنوز رو دیگران حساب میکنی؟؟؟؟؟
وَکَفَیٰ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا
برای هدایت و یاری تو پروردگارت کافی است
سوره فرقان آیه 31
آیا هنوز نمیخوای بمن رو کنی؟؟
مالکیّتِ مشرق و مغرب فقط ویژه خداست؛ پس به هر کجا رو کنید آنجا روی خداست. یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست
آیا هنوز راه فراری جز من داری؟
وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ ﴿22﴾
و هرکس همه وجود خود را به سوی خدا کند در حالی که نیکوکار باشد بی تردید به محکم ترین دستگیره چنگ زده است؛ و سرانجام و عاقبت همه کارها فقط به سوی خداست
آیا هنوز امیدی جز من داری؟؟.
زمر
وَأَنِیبُوا إِلَى رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ ﴿54﴾
و به سوی پروردگارتان بازگردید و تسلیم او شوید، پیش از آنکه شما را عذاب آید آن گاه یاری نشوید.
آیا هنوز به دنبال فریاد رسی جز منی؟؟
یس
وَإِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِیخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ یُنْقَذُونَ ﴿43﴾
و اگر بخواهیم آنان را غرق می کنیم در این صورت هیچ فریادرسی برای آنان نخواهد بود، و نجات هم نیابند،
من شدم وخدا….
همین مانده بود و همین…
تمام راه ها را رفته بودم و دست خالی و لختتتتت
پر از درد و تنهایی و بی پولی و بدهی و …..
و در مانده وخدایی ک منتظر من است
*قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿53﴾
بگو: ای بندگان من که بر خود زیاده روی کردید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است؛*
تمام امید ها به غیر خدا نا امید شده بود
و عجز و بیان کردن ناتوانی در دل
فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
گفت: پروردگارا! به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم.
و از این لحظه به بعد و فقط باید به دنبال خدا مرفتم
باید زبانش را میفهمیدم
باید هدایتش را دریافت میکردم
و این چک خوردن ها من را به ته خط رساندن و مدتی در این سگواری ها گذراندم و حیران سیران بودم ولی میدانستم که دیگه کسی نیست که منو بخاد نگه داره…
تا اینکه سال 1402 بصورت هدایتی دوره قانون آفرینش روتهیه کردم
بعد از تمام شدن جلسات به مسافرتی دعوت و هدایت شدم به پارسیان و بندر بستاتو در ویلای بهشت گونه داماد همکارم …
شب دوم این مسافرت در جمع داماد و دو نفر دیگر از آشنایان وهمکارم در حال گپ زدن بودیم که بین داماد و یک نفر از میهمانان صحبت هایی در مورد شکرگزاری و آقای سنگرزاده به میان آمد
شاخک هایم تیز شد و دریافت کردم ک این دو نفر در این فرکانس هستند
من هم ب میان صحبتشان پریدم وگفتم شما هم در این مدار هستید؟؟؟
این دو نفر گفتن بله و سر صحبت باز شد
داماد همکارم شاعر بود و بسیار فرکانس معنوی و موفقیت های مالی زیادی داشت…
خلاصه که ایشون دوره های قانون آفرینش و 12 قدم و روانشناسی ها رو تهیه کرده بود
صحبتی رد و بدل شد بین ما ومن گفتم قانون رو تموم کردم پیشنهاد شما کدام دوره استاد است؟؟؟
ایشون با قدرت گفت 12 قدم رو بخر و ادامه بده….
من توسط هدایت خداوند از استان فارس به استان بوشهر هدایت شدم که فقط یک نفر پیشنهاد خرید دوره الماس گونه 12 قدم را بمن بدهد….
خداوند اینگونه با بندگانش صحبت میکند توسط نشانه ها….
خداوند برای هرکس در زندگی مسیری قرار داده است که باید آن را طی کند. کافی است نشانه هایی را که خداوند بر سر راهت قرار داده رابخوانی.
>
من وارد دوره دوازده قدم شدم و تکامل را طی کردم فقط ای کاش از همان ابتدا با دقت بیشتری مثل این 2 ماه روی آموزه ها کار میکردم و زودتر تکاملم طی میشد….
البته این هم مسیر من بودددد…..
این دورو من حدود 13 ماه پیش تهیه کردم و هنوز بخودم اجازه ندادم به قدم 11 برم…
چرااا چون هنوز جلسات قانون آفرینش و 10 قدم قبل را درک نکردم وهنوز جای استخراج الماس از دل این دوره ها بسیار بیشتر از این چیز هاستتت
اما تعدادی از تغییراتی که منجر ب روی روال قرار گرفتن من شده است رو با توجه به بخشی از داستان زندگیم و تضاد های سراسر درس برای خودم که پر از درس و یادآورری و شکر گزاری بابت تمام این مصیت ها و سختی بود رو میگم هر چند که خیلی طولانی شد…
محسن پرخاشگر
محسن بی ارزش مشرک
محسنی که همش وابسطه بود
محسنی که با ترس میخوابید و در شب شیطان تمام وجودش در رختخواب را احاطه بود
محسنی که هیچ اعتماد بنفس و عزت نفسی نداشت
محسنی که خدا رو فراموش کرده بود و شرک حرف اول را در زندگیش میزد حالا اینجاست وخود افشایی کرد برای اولین بار سر و پرمو گفتم تا در این لحظه و این روز و شب
یادوآور بشم بخودم که با خدا بودن چه تعییراتی در تو ایجاد کرد و تو الان اینجایی با…..
اعتماد بنفس بالا و عزت نفس رویایی
الان با خدا ارتباط فوق العاده ای دارم
روی هیچکس حساب باز نمیکنم
وارد هیچ رابطه ای نشدم تا بیشتر قوی بشم و خودم رو بیشتر ارتقا بدم و اون دختری که هم فرکانس منه رو جهان به سمت من هدایتش میکنه و من با کار کردن روی خودم دریافتش میکنم
الان معلم هنرستانم با قدرت سخنوری بالا
ارتباط عالی با دانش آموزام دارم
امسال بهترین سال تدریسم بود و هست
محل کارعالی
هر روز ذوق روز جدید رو دارم
هر روز منتظرر خدام تا کارام روانجام بده
و لذت میبرم که هر روز ی فرصت بهم داده شده
اینها تنها نمونه ای از سود و بهره هایی است که از دل تضاد ها بیرون کشیدم
اون بنده ای ک چک خورش ملس بود و پرخاشگر متعصب بیایمان کافر مشرک بی عزت نفس الان شرایطی داره که…
بهترین لباس ها و شیک ترین لباس ها رو برای خودم میخرم
بهترین عطر ها رو میخرم
بخودم میرسم
به انسانهای خوب هدایت میشم وانسان های عالی بسمت من
به پدر و مادرم نیکی میکنم
با دانش آموزانم صحبتهای عالی و درجه یک و پر از توحید را انتقال میدهم
شرایط کاری من بسیار عالیست محیط کار من درجه یک است
بدهیهای من تقریباً تسویه شده است
ارتباطم با خداوند فوق العاده فوق العاده درجه یکه
هر روز معنی قران روگوش میدم
آرام شدم و با اخلاق
از نظر بدنی و ورزشی و فعالیت ورزشی فوق العاده اکتیوتر شدم کارهای ورزشی که الان انجام میدم در سن 18 سالگی هم انجام نمیدادم
در ارتباطات با همکاران دوستان هم محلیها اقوام قوم و خویش بسیار دگرگون شده و بسیار انسان محبوبی هستم
منی که در صحبتهایم لکنت زبان میگرفتم از ترس الان توانایی صجت و سخنرانی در هر جمعی رو دارم
امسال معلم نمونه شهرستان میشم
اگر از خواب بیدار شم نصف شب سریع ذکر از سر شادی میگم منی که با بیدار شدن از خواب استرس داشتم و در جهنم افکار خود فرو میرفتم و به سختی میخوابیدم هر بار که از خواب بیدار میشدم از ترس سکته میکردم….
این حاصل تغییراتی است که خداوند من رو مدد کرد و دستم رو گرفت و اجابتم کرد
ادعونی استجب لکم
بقول استاد اگر در شرایط بد بمانی اوضاع بهتر نمیشود اوضاع بدتر میشود…
در دل تضادها و وجود من سراسر درخواست بود …
بابت این تضادهایی که در کودکی نوجوانی جوانی و بعد از جوانی در من به وجود آمده بود این تضادها خود سوخت و انرژی رسیدن من به خواستههایم شد
تضادهایی که در من باعث شد بفهمم چه چیزهایی را میخواهم
از
خرید بهترین لباسها
باعث به وجود آمدن یک اخلاق نیک در من
باعث به وجود آمدن رابطه عالی با دانش آموزان همکاران پدر و مادر دوستان آشنایان اقوام و هر آنکس که با من یک سلام علیک ساده میکند
باورش،برایم سخت است که این منم
اگر در آن دوران حتی لحظه فکر این همه تغییر و دگرگونی را داشتم
من رشد و شکوفایی را دارم تجربه میکنم
مگر میشود منی که تکیه ای از وجود خداوندم جز شادی و لذت بردن از روی دوش خداوند بودن را داشته باشم؟
و از دل این رشد لذتی میبرم که خیلی از اطرافیان من این لذت را نمیمیرند وحتی فکرش را نمیتوانند بکنند که دنیایی برای خودم ساخته ام…
لذت یک خواب خوب
لذت هم صحبتی با یک دوست
لذت صحبت کردن با دانش آموزان
لذت انجام شدن کارها توسط خداوند
لذت و درخواست رسیدن و وارد شدن به یک رابطه پر از آرامش و پر از رفاقت و پر از آسایش پر از دوستی پر از لذت …
خواستهها و رسیدنها برای من لذت دارد چون من سختیها را کشیدهام و از کوهستان سرد به یک کلبه گرم و نرم و زیبا رسیدم
مگر رسیدن به خواسته هدفی جز لذت بردن دارد؟؟
من در این مدت به این نتیجه رسیدم که خودم باید دست به کار شوم و خدا را بخوانم و اجابت کنم….
من خدا را خواندم و خدا هم قطعاً در حال اجابت من است…
من هر لحظه و هر روز که از خواب بیدار میشوم منتظر اعجاز و معجزههای خداوند در زندگیم هستم و با رسیدن
یک پیام خوب
با رسیدن به یک رویای گذشته
خرید یک لباس
خرید یک کفش
لبخند پدر و مادر دعای خیر پدر و مادر
لبخند دانش آموزان از بودن در کنار من
از صحبتهای خوبی که با دانشآموزان دارم و رفاقتی که بین من و دانش آموزانم ایجاد شده نگاه محبت آمیزی که دانش به من دارند و سخنان توحیدی من…
لذتهای زندگی من اینها است و بیشتر هم خواهد شد…
و قطعاً خداوند من را زیاد میکند
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ
و هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاًخود را بر شما می افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی تردید عذابم سخت است
خداوند در قرآن میفرماید بعد از سختی آسانی است و در دل سختیها آسانی وجود دارد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿1﴾
آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم (1)
وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿2﴾
و بار گرانت را از تو برنداشتیم (2)
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿3﴾
که پشت تو را شکست (3)
وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾
و نامت را براى تو بلند گردانیدیم (4)
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾
پس با دشوارى آسانى است (5)
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾
آرى با دشوارى آسانى است (6)
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿7﴾
پس چون فراغت یافتى به طاعت درکوش (7)
وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿8﴾
و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور (8)
این کلام صریح خداوند است و من نمونهای هستم که از پس سختی دارد آسانیها را تجربه میکنند
به امید الله قطعاً در این مسیر هر روز قدم برمیدارم و به ادامه تغییرات قدم میگذارم
به لطف الله و کمک از دستان قدرتمند خداوند با رفتار نام نیکی از خودم بجا خواهم کذاشت این متن من به یادگار خواهد ماند برای روزی که به اهداف والاتر دست پیدا کنم و ثرتمند تر شومممم….
ان شاالله
به نام خدای مهربانم .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و همه دوستان هم فرکانسیم .
الهی شکرت یک روز زیبای دیگه فرصت بهم دادی تا در این جهان پر از فراوانی تو باشم لذت ببرم و خودمو تجربه کنم .
این جلسه بسیار آگاهی داشت دریایی بود برای خودش من میخام در مورد پر کردن خلع های درونی بگم
ابتدا اینکه نمیشه وقتی ما تو محدودیتها خلع های مادی بزرگ شدیم وقتی به قول معروف دستمون به دهانمون
رسید با خرید نکردنها بتونیم به جلوگیری از ستل سوراخ شده را تامین کنیم این نظر شخصی منه
ما باید با رسیدن به خواسته هامون حالا برای هر آدمی میتونه فرق داشته باشه یکی خلع های شدید به
لباس داره پول میاد براش میره خرید لباس ولی اگر از جنبه خودنمایی و عزت نفس پایین باشه نه کاملا غلط هست
یعنی منظورم اینه که هر چی که ما دوست داریم داشته باشیم و پول ساختیم میریم ازش خرید میکنیم باید فقط برای
رفع نیاز خودمون باشه و خلع همون را پر کنیم یکم راحتتر بشیم مثلا به لباس یا ماشین یا خونه یا موتور دوچرخه
خیلی متنوع هستیم ما هر کدوم یک خواسته هایی داشتیم که خیلی بهش به شدت علاقه مند بودیم و به
دلایل مالی نتونستیم داشته باشیم اگر بتونیم فقط برای ارضاع شدن خلع های درونی خودمون انجام بشه
نه کور کردن رقابت برای دیگران میتونیم از این مرحله با پر شدنمون بگذریم به حالت عادی برسیم و در حد
تعادل برسیم اصلا بد نیست که با ساخت پول به علایقمون بپردازیم من خودم خیلی پول ساختم و آدمی
نبودم که فقط بخام پس انداز کنم من نظرم اینه که باید بتونم در این دنیا حال کنم لذت ببرم و اینا همش
به دلیل باور فراوانی هم میتونه باشه استاد عزیزم به نظر خودم کسی که نمیتونه پولشو خرج کنه با فراوانی
در جهان مشکل داره ولی من اگر به فراوانی باور داشته باشم دیگه نگران نیستم که نتونم پول بسازم میگم
جهان پر از فراوانی کلی ثروت در جهان هست و روز به روز جهان داره ثروت بیشتری میدهد
استاد منظورشون اینه که با پول دوست باشیم و ورودی با خروجی یکسان نباشه بدترش هم که پول نیومده براش
چاله بکنی یا وام یا قسطی اینا مشکل دارد و پول چون از فرکانس بالایی از لیاقت قرار دارد جایی میره که قدرش را
بدونن و این مهم باعث میشه که تو مدار فعلی بمونی رشد مالی بالایی نداشته باشیم این نکات واقعا طلایی
هستند خیلی باید بهشون فکر کنم و در عمل انجام دهم ما باید به صورت تکاملی ورودی ها را با خروجی
حالا به نسبت احتیاجاتمون تنظیم کنیم درصدی برای مخارج درصدی بیشتر نه برای پس انداز بلکه برای
باور دوستی با پول بتونیم در حسابمون پول را تحمل دیدنش را داشته باشیم قلقلکمون نده پولی که در حسابمون
میاد راحت شدن با حساب بانکی نشون میده که چقدر با پول دوست هستیم اینا تکامل میخاد گذشتن میخاد
پر شدن از خلع ها را پله ای میخاد که به امید خدا در ما نهادینه شود .
سپاس فراوان از اساتید بی نظیر و دوست داشتنی دوستون دارم خیلی زیاد عاشقتونم .
خدا نگهدارتون
به نام خدای مهربانم
استاد عزیزم سلام مریم جان گلم سلام
مریم جان واقعا بابت این پروژه از شما سپاسگزارم خیلی خیلی تاثیر گذار بوده
با بودن در این پروژه من قشنگ تغییرات رو در خودم احساس میکنم و با اینکه این فایلها رو قبلا گوش کردم و نکته برداری کردم و الان تازه فهمیدم که من هیچی نفهمیده بودم و خدارو شکر میکنم که مدارم بالا رفته
میخاستم ی حرکت به ظاهر منطقی انجام بدم و قسمت خیلی کوچیکی از زمینی رو بخرم که جزء پروژه ای هست که خدا میداند چه موقع نتیجه میدهد اونم با پرداخت کلی وام که برای خودم داشتم درست میکردم که خداوند دستم رو گرفت و پاداش کار کردن روی خودم رو داد و گفت مگه دو سال بیشتر حرفهای استاد رو گوش نکردی مگه با خودت تعهد نبستی که دیگه وارد مقوله وام و قسط نشی و نگفتی که فقط زمانی خریدی انجام میدی که بیش از خرید اون چیز پول داشته باشی و نقدی خرید کنی پس چی شده که داری توی این دام میوفتی و سریع خداوند دستم رو گرفت و از این دغدغه ای که داشتم برای خودم درست میکردم بیرونم کشید
استاد عزیزم من تا به حال نه از کسی شنیده بودم و نه جایی خونده بودم که پول مقدس هست و باید با پول دوست بشیم و همیشه شنیدم که پول بده آدم رو از خدا دور میکنه غرور میاره چرک کف دسته ووووو
و شما انقدر زیبا و قدرتمند در مورد زیبایی پول و قداست آن و رسیدن به خداوند به وسیله ثروتمند شدن صحبت میکنید که انسان برای پول درآوردن به وجد میاد چرا که داره این باور در ما شکل میگیره که تنها راه رسیدن به خداوند ثروتمند شدن هست
یعنی انقدر آگاهی و نکته توی این فایل بود که مبهوت شدم و تازه چقدر با شرایط الان من که شروع کردم به کسب مهارت و وارد شدن به علاقه خودم و شروع کسب درآمد شخصی همخونی داشت و کمکم کرد بینهایت سپاسگزارم
در پناه الله مهربانم شاد و پولدار باشید