مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

278 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نیلوفر گفته:
    مدت عضویت: 1437 روز

    سلام استاد سلام مریم جان دوست داشتنی .

    دیشب کامنتای همین پست رو در اینستا میخوندم و واقعا تفاوت رو احساس کردم و نوشتم و شما لایک کردین کامنتمو ..😊

    منم یک انسان ضعیف و ترسو بودم که تا کسی بهم محبت میکرد وابسته میشدم و اونو باعث تمام خوشیهام میدونستم و چه ضربه ها خوردم از این شرک پنهانم !

    اما به لطف شما و هدایت خداوند به سمت فایلهای شما الان خیلی قوی تر شدم سرکار میرم مستقل شدم و تمام اینها روی دخترمم تاثیر میگذاره و اونم داره قوی و مستقل میشه . خدایاشکرت برای اینکه هر لحظه خیروشر ما رو به ما الهام میکنی و هدایت میکنی 💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    سپیده آقایاری گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    با نام و یاد خدا

    نشانه امروز من 21 شهریور 1403

    من دیروز داشتم به این مفهوم فکر میکردم و جالبه که نشانه امروزم دقیقا همین بود. من حدود 2 هفته است که حس و حال عالی رو تجربه میکنم. از درون احساس فوق العاده ای دارم، بدون اینکه اتفاق خاصی تو زندگیم افتاده باشه و همه اینا رو مدیون تضادی هستم که چند هفته قبل تو کارم بهش برخوردم و متوجه شدم ناخواسته های اخیر زندگیم حاصل جدی نگرفتن آموزشهای استاد هستم. فهمیدم اصل باید کار کردن روی خودم و باورهام باشه و نه کار فیزیکی و این تضادها منو به این احساس فوق العاده رسوندن.

    من از بچگی با خیلی حسرتها بزرگ شدم. از بچگی انگار فهمیده بودم باید رو پای خودم باشم و وقتی دانشجو شدم و از شهرمون مهاجرت کردم به تهران، به خودم قول دادم دیگه به اون شهر برنگردم چون برای من تهران شهر پیشرفت بود. دوست نداشتم با آدمهایی در ارتباط باشم که از نظر مالی و فکری فقیر بودن و تو مدت کوتاهی تونستم به شرایط عالی رسیدم. کار خوب، سفرهای عالی، درآمد بالا، خرید ماشین و خونه و وووو. وقتی به زندگی خودم و افرادی که زمانی زندگیشون آرزوی من بوده نگاه میکنم، متوجه میشم که واقعا تضادها اومدن تا ما رو رشد بدن. این تضادها نیروی محرکه من بودن برای تلاش و پیشرفت. و من الان میتونم به خودم افتخار کنم که حامی مالی نداشتم اما خودم رو پای خودم به این جایگاه رسیدم و حتما میتونم بیشتر از اینها پیشرفت کنم.

    یادمه اوایل که درآمدم زیاد شده بود، همش لباس میخریدم چون این یکی از خلاهای من بود در اون زمان. و انقدر لباس خریدم که کمد لباسم پر شده. انقدر کتونی فوق العاده دارم که بعضی وقتا یادم میره چه رنگایی دارم. و میتونم بگم الان دیگه پر شدم ازش. دیگه ولع نمیزنم برای خرید لباس. اما هنوز تو خیلی جنبه ها پر نشدم.

    آرزو میکنم خودم و همه دوستانی که در مسیر خودشناسی هستیم بتونیم به سطحی برسیم که پر بشیم از ثروت، سلامتی، روابط، آرامش، خوشبختی و سعادت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2974 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم، بنام خدای مهربان ،بنام اوکه هرچه دارم از اوست

    سلام به استاد عزیزم، به استاد شایسته نازنینم ودوستان بهشتی ام

    خداجونم ازت ممنونم به خاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه

    خداجونم ازت ممنونم به خاطر حضورت در هر لحظه از زندگیم

    خداجونم چه حس خوبی داره که من باور کنم خودم خالق زندگی ام هستم،می‌بینم هرلحظه از زندگی ام با تغییر افکارم وکانون توجه ام چطور اتفاقات وشرایط زندگیم تغییر می کند فقط کافی است هرروز تلاش کنم نسبت به دیروز خودم بهتر عمل کنم

    خداجونم ازت ممنونم بخاطر قوانین ثابتی که بر جهان هستی حاکم کردی

    خداجونم ازت ممنونم که مرا به این مسیر زیبا ،مسیری توحیدی پراز ثروت ونعمت وفراوانی هدایت کردی ودر این مکان الهی حضور دارم

    خداجونم ازت ممنونم ،ممنونم ،ممنونم که هر لحظه شگفتی های این جهان زیبا را به نشان می‌دهی تا ببینم وتحسین کنم وآسان شوم برای آسانیها

    پرکردن خلأ های درونی:

    هرکدام از ما در زندگیمون ممکن است یکسری مسائل کمبودها ،مشکلاتی داشته باشیم که می تونند به ماقدرت بدهند تابرای رسیدن به آنهاحرکت کنیم، موفق ترین، پیشرو ترین افراد در هر زمینه ای (ثروت ،علم شهرت ،…)از خانواده هایی ضعیف ، که دارای مشکلات مالی بودند، هستند و به موفقیت‌های خیلی بزرگ رسیدند

    یکسری از کمبودها به آدم انگیزه‌ای می دهد که این قدرت را دارد تا ما را به آن اهداف (خلأ )هابرساند

    یکسری از مسائل به خصوص مسائل مالی تا فرد به آنها نرسد پر نمی‌شود تنها راه گذر از ثروت ،ثروتمند شدن است یعنی با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشه

    ما باید انرژی بگیریم وحرکت کنیم وبه آن خواسته ها وکمبودهای زندگی امان برسیم

    خلأ هایی که در زندگی ما وجود دارد خیلی زود مارا رشد می‌دهد تا زودتر مسیر خودمون را پیدا کنیم

    راهایی جهت پرکردن خلأ های عاطفی :

    1 پیدا کردن ایرادهامون 2 بالا بردن عزت نفسمان ،3_ بهبود بخشیدن مهارت های ارتباطی

    خیلی مواقع ممکن است ما در شرایطی بزرگ شده باشیم که با ما خوب برخورد نشده باشد یا ماخودمون بلد نباشیم با بقیه ارتباط برقرار کنیم وخیلی از لحاظ عاطفی احساس تنهایی ،بی کسی کنیم ،احساس کنیم کسی دوستمون ندارد وبرای کسی مهم نیستیم در این مورد هم راهش این است که خودمون را بهبود ببخشیم ،عزت نفسمان را بالا ببریم ،مهارتهایمان را بیشتر کنیم که یکی از بهترین راههای بهبود عزت نفس این است که ما در یکسری مسائل مهارت پیدا کنیم ،زیبایی‌ها،نعمت ها احساس لیاقت خودرا ببینیم ، سرزنش کردن خود را کم کنیم

    آن مسائل و خلأ ها ومشکلاتی که ممکن است ما از کودکی با آنها درگیر بوده باشیم آنها سوخت ما برای پروازوحرکت هستند، ،فکر نکنم که چون در شرایط سختی بزرگ شدم آدم بدبختی هستم، چقدر زندگی من مشکل دارد این حرف ها را به خود نزنم ،به خود بگویم من چطور میتونم از این شرایط انگیزه بگیرم برای حرکت کردن ،پیشرفت کردن وبهتر شدن

    وقتی زندگی نامه افراد موفق را مطالعه کنیم متوجه می‌شویم که آنها از کمبودها ،مشکلات،جنگها ،فقر،بی کسی ،معلولیت‌های جسمانی انگیزه گرفتند ،حرکت کردند، بقیه وخدا را مقصر ندونستند،نگفتند این سرنوشت من است این همینی که هست این بدبختی را باید تا آخر با خودم حمل کنم نه بلکه گفتندحالا که اینجوریه من دوست دارم یک زندگی خوب داشته باشم ،یک زندگی خوب برا خودم برای فرزندانم وخانواده ام داشته باشم وشروع کردند به حرکت کردندمانند استاد جان

    زندگی هر شخصی میتونه از زمین تا آسمان تغییر کند اگر بخواهد البته که این تغییر یکدفعه صورت نمی گیرد وباید روند تکاملی آن طی شود

    بعضی افراد انتظارشان در مورد تغییر زیاد است ،خودشان، شخصیت شان ،باورهایشان، رفتارشان یاتغییر نکرده ویا مقدار کمی تغییر کرده انتظار دارند فردا نتایج بزرگی بگیرند در صورتی که اینطور نیست وجهان به اینگونه عمل نمی‌کند جهان به اندازه ای که ما دروناًتغییر می‌کنیم وشخصیت مان،عادت‌هایمان، رفتارمان ،باورهایمان تغییر می‌کند که البته این کارِ زمان بری هست ونیاز دارد به یک جهاد اکبر،ولی جواب می دهد وهمه چیز در همه زمینه ها تغییر می‌کند

    من می‌تونم با احساس مهم دادن به آدمها واحترام گذاشتن به آنها،با کار کردن روی باورها ومهارت‌های ارتباط مناسب بادیگران ،تمرین کردن ، تحسین کردن دیگران،دوست داشتن انسانها فارغ از اینکه حالا چه ویژگی هایی دارندیاد بگیرم رفتارهام را تغییر بدهم از حسادت برسم به تحسین با ایجاد این تغییرات اینقدر دوستان خوب وافراد بی نظیری در زندگی ام قرار می گیرند

    خلأ ها ومشکلات نیامدند تا مارا بدبخت کنند، نیامدند که باعث حسرت ما شوند ،آمدند تا به ما انگیزه بدهندبرای حرکت کردن واین اتفاق می تواند بیافتد تا وقتی هم به آن خواسته ها نرسیم سیر نمیشیم ،تنها راه گذر از ثروت ،رسیدن به ثروت هست

    برای انجام هرکاری،نیاز نیست یه باور یا نگاهی داشته باشیم

    در مورد استاد جان خریدن زیاد لباس یکی از عواملش میتونه همان بودن خلأ ها در زندگی گذشته اشان باشد که یجورایی این خلأ می‌خواهد که پر شود

    دومین مورد بخاطر دوره قانون سلامتی استاد جان مرتب سایز کم می‌کردند

    بلاخره که ما انسانیم وممکن است کارهایی را انجام بدهیم که خیلی منطقی نباشد حتی شاید بعداً بگیم کاش آن کار را به طریق دیگه ای انجام می دادیم

    اشکال نداره که آدم پول داشته باشه وخرج کند ولی حتما باید بین مبلغی که درآمد داریم ومبلغی که هزینه می کنیم یه تعادلی برقرار باشد

    مثلا بعضی افراد مبلغ nتومن پول کسب می کنند وهمان مبلغ را خرج می کنند در واقع همیشه حسابشون صفر هست وهمیشه هیچی ندارند چون تا پول پیدا کنند همان لحظه خرجش می کنند

    این ذهنیت را باید برا خود درست کنیم آنچه که برای خود خرج می کنیم حتی یک هزارم ورودی مالی ما هم نباشد وایجاد این ذهنیت نیاز به کار کردن دارد که اگر وسیله ای میخوام بخرم به جای اینکه بیام پس انداز وهرچه که دارم هزینه خرید آن وسیله کنم وبدتر از آن برم وام بگیرم ،قرض بگیرم ،یاقسطی بگیرم که اینا بدترین حالت خرید وسیله هست حالت بهترش این است که کل حقوقم را برای خودم خرج کنم

    باید این باور را در ذهنم‌ ایجاد کنم که خیلی زیاد پول بسازم وبه میزان خیلی جزئی خرج کنم اگر میخوام آن مقداری که هزینه کنم بیشتر هست باید ورودی ام را بیشتر کنم که یک هزارم آن عدد بزرگی بشه که بتونم آنچه میخوام هزینه کنم وتمام این مراحل باید بصورت تکاملی طی شود

    اگر خریدی که انجام می دهم برای جلب توجه وتایید گرفتن از دیگران است کار اشتباهی است

    تا ما با پول رفیق نشیم پول هم سراغ ما نمیاد واین یک قانون است

    استفاده از اهرم رنج ولذت برای اینکه انگیزه هامون کم نشن برای انجام خواسته ای ،من باید یکاری کنم که رسیدن به آن هدف برای من بسیار لذت بخش باشد ونرسیدن به آن رنج آور باشد ودلایل ومنفعت ها وضررهایی که برا من دارد را لیست کنم تا بتوانم در مسیر درست حرکت کنم واین لیست را به مدت 21 روز هرروز مطالعه کنم

    خدایا شکرت…شکرت…شکرت

    عاشقتونم

    در پناه رب العالمین همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    سیدمصطفی میردهقان گفته:
    مدت عضویت: 1892 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استادوخانم شایسته

    وتمام دوستان عزیز

    بعدازمدتها امروز آمدم برای کامنت نوشتن حس خوبی هست

    هرروزمیام توی سایت فایل گوش میدم کامنت میخونم وامروز خودم هم دست به عمل شدم وخواستم سپاسگزاری کنم ازخداوند وهمه شما

    رفتم واسه انجام کارها ووقتی نشستم توماشین فایل روهم زدم تاگوش بدم که بعدسلام کردن استادگفتم بارون میاد ودقیقا اینجاهم داشت بارون میومد وچه حسی بهم داداین همزمانی وتمرکز برنکات مثبت

    خدای من این موقع سال چند روزچقدر باران اومد واین منو وادارکرد که برم وفراونی روببینم واین که بیشترحرفهای استاد روباورکنم

    خداراشکر دوره قانون سلامتی رودارم وبه خودم گفته بودم اگه بارون بیاد این دفعه زیز بارون پیاده رویم روانجام میدم که خواسته ام عملی شد و این کار روانجام دادم ووقتی برگشتم باشگاهم برای ورزش باوزنه لباسم روفشار دادم واویزون کردم خیس خیس شده بود

    شایدیکی ازدلایلی که باعث شد من امروز کامنت بگزارم این بود که درسته توسایت هستم فایلها روگوش میدم ولی بیشتربایدم فعال باشم وروی خودم کارکنم یادمه یه موقع آدمهای دورو ورم روهم خودم حذف کردم وهم شرایطی پیش اومد که خودشون حذف شدن

    استادمن مرتب درسهایی روکه بهم یادمیدید روباخودم مرورمیکنم وسعی میکنم انجام بدم وبه گفته شما هرچقدرروخودم کارکنم جواب میگیرم چقدرکه لذت بردم ازفایلهای صحبت باآزاده خانم .گذارازثروت.سرمایه اصلی شماچیست واقعیت الان هم خواستم درموردفایلهای دیگه تون بنویسم که یاد فایل قانون سلامتی افتادم ودرسی که گرفتم واین که شما گفتید کامنتها ومطالبتون فقط درموردهمون فایل فایل مربوط به جلسه باشه

    فعلا استاد عزیزودوستان عزیز من کامنتهای زیباتون رومیخونم درس یادمیگیرم تحسینون میکنم براتون بهترنها رومیخوام وبعد امتیاز 5رومیدم حقتونه لایقشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  5. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1049 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و همراهان بهشت عباسمنش

    پارسال تو مدرسه شیرین جون یه بازارچه برگزارشد که هرکی هرچی دوست داره بیاره و بفروشه

    شیرین خیلی اصرار داشت که ماهم یه چیزی برا فروش ببریم

    ولی من بخاطر باورهای اشتباهم اولا اینکارو چیپ میدونستم ودوما میگفتم کی پول میده ؟

    اخه چی ببریم؟

    ببریمم کسی خرید نمیکنه و……

    بعد که رفتم مدرسشون واون حجم از خرید و قیمتهای عجیب و غریبی که میزاشتن و ملتم میخریدنو دیدم

    کلا برام یه کارگاه عملی واسه تغییر باورها بود

    وتصمیم گرفتم امسال تو این کار مشارکت کنم

    با اینکه باید این مراسم تو بهار برگزار میشد یهو اعلام کردن که دو روز دیگه بازارچه برگزار میشه وهرکی دوست داره شرکت کنه

    به شیرین گفتم یه کیک پرتقالی میپزیم

    چون وقت انجام کار دیگه ای نبود

    شیرینم اکی داد و کیک پخته شد و دیروز بردم مدرسه

    برخلاف تصورم که این کیک به سرعت فروش میره و زود برمیگردم خونه

    تایکساعت اول حتی یه برش هم فروخته نشد و حتی کسی قیمت هم نگرفت

    برمیگردم به عقب که من چرا اینکارو کردم؟

    من میخواستم با اینکار عزت نفس و اعتماد بنفس شیرین بره بالا

    یکم با دادو ستد آشنا بشه

    یه حس خوب رو تجربه کنه

    با پولی که میسازه احساسش قشنگتر بشه

    و درضمن برا خودمم یه کاری بود که با ترس از قضاوت شدن و چیپ دونستن اینکار کنار بیام و یکم بزرگتر بشم

    صبحش تو ستاره قطبی ازخداوند خواستم کمک کنه به راحتی این کیک فروش بره و انقدر مطمین بودم که کاری نداره که بچه ها عاشق تنقلاتن و سه سوته همه رو میخرن و چون با مواد عالی هم درست شده به هم دیگه تبلیغم میکنن و خلاصه دنبال بقیشم میگردن

    وقتی تو مدرسه همه چی یه جور دیگه شد من همش داشتم فکر میکردم کجا رو اشتباه کردم ؟

    جرا اینطور شد ؟

    از اونورم شیرین پکر و ناراحت که چرا هیچکس نمیاد ؟

    از یه طرف میدونستم ایراد ازمنه

    از طرف دیگه ناراحتی شیرین و اینکه بقیه چیزایی که دور وبرما بود به سرعت فروخته شد

    منو انداخت تو حس بد

    به شکلی که کنترل ذهن برام دشوارشد

    فقط یه حسی اونوسط گفت برو از معلمشون کمک بگیر

    وقتی به معلمشون گفتم اینکارو کردم که اعتمادبنفسش بره بالا ولی جواب معکوس داد

    اون تنها کاری که بذهنش رسید اینکه اومد ازش دوتا برش خرید

    واقعا هم که حال شیرین یکم بهتر شد

    وتنها فروش ما همون بود

    وقتی اومدیم خونه خیلی سعی کردم اروم بشم و برگردم به مسیر تا بتونم بفهمم ایرادم چی بوده

    با توجه به نشانه که زدم و فایل 189 سفر به دور امریکا اومد والبته بعد کلی واکاوی ذهن و عملکردهام تو این یه روز و اتچه که توذهنم بوده متوجه شدم

    اولا من از ابتدای این ایده خیلی مطمین بودم کارم درسته واصلا از خدا نپرسیدم اینکارو بکنم یا نه؟

    دوم اینکه چون خیلی مطمئن بودم حتی تو ستاره قطبیم با اون احساس عجز وناتوانی و اینکه خدایا اگه تو کمک نکنی فروش نمیره

    درخواستمو ننوشتم جوری نوشتم که انگار منکه مطمئنم فروش میره حالا یه چیزیم بنویسم دیگه

    درواقع من رو خودم حساب کردم

    وبعد اینکه من من من میخواستم اعتمادبنفسشو ببرم بالا یعنی من داشتم خدایی میکردم اونم با باورهای خراب خودم

    من میتونستم دستی از طرف خداباشم براش

    اگه خدارو هم شریک اینکار میکردم

    من فکر کردم کاری نداره که اونا پارسال فروختن پس منم میفروشم

    فکز نکردم اگه خودم و عاجز به درگاهش ندونم ورو خودم حساب کنم حتی اینکار ساده هم معضل میشه

    فکر کردم چون کار راحتیه دیگه نمیخواد جدی از خدا بخوام راحته دیگه خودم از پسش برمیام

    یادمه حتی بجه ها نمیدیدن این کیک رو که بخوان بپرسن چنده؟

    انگار خدا یه پارچه انداخته بود روش و هیچ کس نمیدیدش قشنگ چشمهاشونو یادمه که این نقطه از میزو نمیدیدن

    امروز صبح که دیدم فایل جدید مهاحرت نداریم رفتم رندم یه فایل گوش کنم واز خدا خواستم چیزی بیاد که باید الان بشنوم

    وقسمت اول داستان موسی تو سوره شعرا اومد

    اونجا که استاد میگن خداوند میفرماید قوم موسی ظالم بودن وبا توجه به سوره لقمان ظالم کسیه که مشرکه

    بعد استاد بازترش کردن که اگه رو هر عاملی غیرخدا حساب کردی مشرکی

    باز مهر تایید زد که سعیده شرک خفی داشتی

    تو رو خودت خیلی حساب کردی رو مواد مرغوبی که استفاده کردی و از بس کار برات ساده بود دیگه خدارو کنار گذاشتی

    انگار داشتی این پیاموبه خداوند میدادی که کارهای ساده رو خودم انجام میدم

    تو کارهای سخت میام سراغ تو

    دقیقا استاد تو یه فایلی میگن باید بتونین توکارهایی که براتون راحت شدن ومهارت دارین هم درمقابل خدا خودتون رو عاحز بدونین واز اون کمک بخواین

    هرچی مهارتتون میره بالاتر تواضعتون هم بره بالاتر

    وای وای وای که داره اشکم در میاد

    میدونید همش میگفتم خدایا منکه درسم رو گرفتم ولی کاش شیرین این تجربه ناموفق رو نداشت

    وخداوند بهم گفت

    اونم من خداشم تو نگرانش نباش

    ولی اگه دیروز فروش داشتی نمیفهمیدی که باید همواره رو من حساب کنی حتی تو کارایی که بنظرت هیچن

    تواصلا نپرسیدی اینکار خوبه یا نه؟

    بخاطر تجربه پارسالت رو ذهن خودت حساب کردی و رفتی جلو

    باید این درسو میگرفتی مگه نمیخوای هر روزت بهتر از دیروز باشه؟

    مگه نمیخوای هر روز توحیدی تر بشی ؟

    مگه نمیهوای قدمهای بزرگترو پایدارتر برداری؟

    مگه نمیخوای مثل اکثریت نباشی ؟

    پس بهت سخت گرفتم تا فکر کنی تا بفهمی تا بزرگ بشی

    چون بقول استاد وقتی اوضاع گل وبلبله که ما فکر نمیکنیم

    واقعا که وقتی میخوای بهتر بشی وزندگیت همه جوره روان و غلطون باشه باید بها بپردازی

    دیروزهمه ی همه فروش داشتن جز من واین خیلی برام سخت بود بخصوص چون پاشنه آشیلمم شیرین تو این ماجرا بود ولی

    این برا باور کمبود واحساس لیاقت و مشتری کمه و پول کمه و….. نبود

    برا شرک خفیه من بود

    که مطمئنم اگه از اولش از خدایاری میگرقتم یا وارد اینکار نمیشدم

    یا همه رو میفروختیم وتبدیل به یه تجربه دلپذیر میشد

    خیلی خیلی خیلی خیلی برام درس داشت

    هی میخوام کامنتو تموم کنم ولی باز خداوند میگه اینم بتویس

    میدونید من خودم رو میگم صبحها که میخوام شکرگزاری وستاره قطبی رو بتویسم

    مینویسم خدایا به هرخیری ازجانبت فقیرم

    ولی الان دارم حس میکنم خیلی وقتها برحسب عادت مینویسم با تموم وجودم نمیگم

    ویا در خواستام تو ستاره قطبی هم همینجوره

    واین زمانیه که مدتیه همه چی خوبه و برامون عادی شده خوشبختی

    مثلا هر روز مینویسم خدایا یه رابطه عالی وزیبا میخوام

    ولی هربار که فقط نوشتم و ته ذهنم این بوده که اینکه چیزی نیست یا اینکه همیشگیه

    دقیقا همونروز به یه چالشای عجیب غریبی میخورم که خودمم حیرون میشم

    ویادم میوفته که صبح با تموم وجودم ننوشته بودم

    خیلی مهمه که این نوشتنها و صحبتهایی که باخداوند داریم عادت نشده باشه

    هر روز با همون حس تازگی که دفعه اول میگفتیم یا مینوشتیم بگیم

    نزاریم برا ذهنمون کمرنگ بشه بدیهی بشه عادی بشه

    خیلی طولانی شد امیدوارم بتونم هر روز پررنگ تر از روزقبل ازش درخواست کنم بهش توکل کنم متواضع باشم وعاجز باشم به درگاهش

    این کامنتو اول تو نت گوشیم نوشتم و گفتم بعد نماز وناهار میفرستم تو سایت

    یهو دیدم چقدر حالم خوبه آخه از صبح مثله آدمای تب دار بودم یه جوری بودم

    حالا فهمیدم بخاطر احساس گناه و عذاب وجدانم براشیرین بود

    من به این راحتیا عذاب وجدان نمیگیرم ولی فهمیدم از دیروز تا حالا احساس گناه داشتم

    والان که خداوند گفت من خدای اونم هستم

    اروم شدم و حال جسمیمم خوب شد

    گفتم اینم اضافه کنم که بقول استاد پاشنه های آشیل همواره باهامون هستن و باید مرتب روشون کار کنیم .

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1814 روز

    سلااام

    چقدر قشنگین شما دو نفر

    استاد جانم نوش جونتون همه خواسته ها و لذت های جهان

    چقدر تمام اموزش هاتون منطقی و درست با الگویی چون خودتون همراه هست

    واقعا من همیشه گفتم سری مصاحبه ها و گفتگو با دوستان از سری های مورد علاقم هست و کلی پند و اندرز یاد گرفتم و در زندگی اجرا کردم ممنونم ازتون

    اینکه تو مواردی خلا داری و طبیعتا باید ازش پر باشی تا بتونی ازش بگذری واقعا حق هست

    من فردی رو میشناسم که خیلی ثروتمنده و چون خدا رو شکر یجورایی از نزدیک با زندگی شخصی ش اشنا هستم به چشم میبینم که چقدر خلاهاش پر شده و داره زندگی رو راحت و ساده تاکیید میکنم به ساده ترین شیوه ممکن زندگی میکنه

    و چقدر مرد درست و با اخلاق و توحیدی هم هست

    من خودمم همیشه در زمینه لباس خلا دارم نمیدونم کی میخوام پر بشم شایدم اصلا نشم :)) حتی همین الان با دو متر قد خلا اسباب بازی و لوازم تحریر دارم و چشمام اکلیلی میشه وقتی میرم مغازه های لوازم تحریر یا اسباب بازی فروشی

    واقعا هیچ وقت فکر نمیکردم برسم به جایی که بگم تضادها دوست منن و ازشون بعنوان نعمت که باعث بشن خواسته هام و بشناسم یاد کنم

    اگه تضاد خونه کوچیک نبود هیچ وقت لذت داشتن خونه بزرگ و درک نمیکردم اگه تضاد رفت و امد با وسایل نقلیه عمومی نبود هیچ وقت لذت ماشین داشتن و درک نمیکردم اگه تضادی در روابط عاطفی م نبود هیچ وقت لذت داشتن رابطه عاطفی بینظیر و تجربه نمیکردم اگه تضاد بیماری نبود هیچ وقت نعمت بزرگ سلامتی رو درک نمیکردم و…..

    من هیچ وقت نتونستم پس انداز در زندگی داشته باشم همیشه حتی دویست هزار تومنم تو کارتم بوده باشه هم خرج میکنم و خب برای همین خرید دوره روانسناسی ثروت و تو برنامه هام گذاشتم میدونستم باگ بزرگی در این باره دارم برای همین با خودم عهد کردم وقتی پول ساختم حتما حتما مقدار زیادی ش و پس انداز کنم و بگم تحت هیچ شرایطی ازین پول استفاده نمیکنم تا یاد بگیرم با پول دوست باشم

    مرسی از استاد قشنگم و بانو شایسته نازنینم دوستتون دارم

    خدا رو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 534 روز

    با عرض سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم

    با عرض سلام خدمت خانم شایسته بزرگوار

    با عرض سلام خدمت اعضای محترم سایت

    استاد جان خیلی وقته که کامنت نذاشتم تو سایت و نجواهای شیطان متاسفانه مانع این کارم شد

    می‌خوام از تغیرم در این یک سال و خورده ای و نتیجه ام بنویسم یه خورده ای

    استاد شما فرمودید که هیچ نتیجه کوچکی هم نباید نادیده گرفت و اون نشون میده که شما داره باورهاتون کم کم تغیر می‌کنه

    شما فرمودید که بچها وقتی عملکردتون تغیر کرد رفتار شما و غیره تغیر کرد اونوقت بدونید که شما باوراتون تغیر پیدا کرده

    راستش استاد دیشب شب تولدم بود و همچنین امروز هفدهم بهمن روز تولدم

    استاد من قبلاً خیلی به خوانوادم حس و حال بدی داشتم و کینه نفرت حسادت و اینا زیاد بود حالا نمیگم اصلا ندارم ولی خیلی تو این زمینه خوب شدم

    استاد دیروز حوالی ساعت دوازده بود که به خودم قول دادم که شب برای خودم تا میتونم بهترین تولد رو میگیرم

    استاد جان رفتم میوه فروشی و موز سیب و نارنگی خوب خریدم خودم تنها

    و بعد بعد از ظهر ساعت پنج و خورده ای رفتیم با بابام من چون موتور دارم گفتم با ماشین بابام برم کیک تولد بیاریم بهتره

    خلاصه استاد شب خواهرهام و بابا و زن بابام اومدن و یک جشن تولد عالیی گرفتیم و اونم برام کادو و پول هم آوردن و خیلی بهم خوش گذشت

    حالا استاد منی که تا دو سه ماه پیش بابام و زن بابام به چشم یک انسان خسیس و پول خرج نکن و یه ضرب المثلی هم میزدن که اونم یادم نیست

    حالا دیشب اون مصطفی تابستون که راستم میگفتن بنده خداها من خیلی آدم خسیسی بودم و همش میخواستم پول جمع کنم و باور به کمبود زیاد داشتم من استاد هیچ موقع برای خودم جشن تولد نمیگرفتم حالا امسال چطور شده که بلند میشم خودم برای خودم جشن تولد میگیرم و مهمون دعوت میکنم

    خوب این نشون میده بابا داره نتیجه میده حرفای استاد عباس منش داره باورام در مورد پول ثروت و خداوند تغیر می‌کنه

    استاد جان شاید باورتون نشه من آدمی بودم که حالا یک پفک چنده من یک پفک ساده هم برا خودم نمیگرفتم حالا چه برسه به اینکه برا خودم جشن تولد بگیرم

    حالا این ذهن چموش چی میگه میگه اینا که چیزی نیس اگه تو راس میگی تغیر کردی و حرفای استاد عباس منش داره خودشو نشون میده برو سر کار و پول بساز

    من استاد برج هفت بود که هدایت شدم به خونه همسایمون و اونجا با یکی از دوستان عشق باز آشنا شدم اون بنده خدا اونجا داشت برق کشی میکرد و خونه هنوز نیمه ساز شد

    حسن بهم گفت مصطفی بهش بگو من تو کار کبوتر و اینا هستم گفتم که بهتون استاد من عاشق حیوانات هستم و دوس دارم که تو این حوزه فعالیت کنم

    خلاصه این بنده خدا هم آقا رضا گفت اتفاقا من خودم هم عشق باز هستم گفتم عه شما چه خال کبوترهایی دارید ایشون توی کار کبوترهای نوک قنار زینتی و نقش هستن

    خلاصه با هم رفیق شدیم و اومدن اتفاقا کبوترهای منو دیدن و خیلی هم ازشون تعریف کردن و من چون خودم یکی از ارزوهام بود که کبوتر نوک قنار داشته باشم و تو این کار فعالیت کنم به ایشون گفتم که آقا رضا من یک جفت جوجه نوک قنار می‌خوام چون پول جفت بالغ رو ندارم و قبول کردن و من چون اون شب میخواستم برم عروسی نرفتیم خونشون ولی قرار گذاشتیم فرداشبش رفتم و کبوترهاشو دیدم استاد یک جفت جوجه نوک قنار دیدم گفتم به این قیمت گفتم والا ندارم این قیمت میتونم به این قیمت ازتون خرید کنم و ایشون قبول کردن و استاد باورتون میشه من کبوترها رو ایشون میگفتم جفتشون هفت هشت ملیون ولی من با چهارتومن جفتشو خرید کردم استاد جان اینا رو همش از لطف و عنایت پروردگارم می‌دونم که لطفی که در حق من می‌کنه بی انتهاست

    حالا بماند که استاد من خودم همیشه به خودم میگفتم که من یه روزی کبوتر نوک قنار میخرم و مریض میشن و من تلاش میکنم خوبشون میکنم که همینم بود کبوترهایی که من جذب کرده بودم طبق تفکراتم مریض بودن ولی خود آقا رضا میگفتن کبوترها مشکلی ندارن استاد جان خوب تلاش هم کردم به یاری خداوند و اونا الان در سلامت هستن

    استاد من هنوز توی کنترل ذهنم ضعفهای زیادی دارم من حتما باید هندزفوری توی گوشم باشه و صدای شما توی گوشم پخش بشه وگرنه کنترل ذهن برام سخته

    استاد جان مخصوصا این نگاه دیگران و نظرشان برام خیلی مهمه یعنی دیشب تا الان همش تو فکرم اینه که مهمونا از مهمونی لذت بردن یا نه مگه ول میکنه استاد این ذهن اخرش من بعد از ناهار گرفتم خوابیدم و یه سه ساعت خواب به من کمک کرد از دست این نجواها و این ذهن چموش

    استاد جان اینهمه نکات مثبت و خوب بوده توی مهمونی من خودم ذهنم رو اینجور تربیت کردم یعنی این یه جور ضعف من هست که برام سخته که تغیرش بدم این که من ذهنم و نوع نگاه خودم رفت روی نکات منفی اون مهمونی که خداروشکر من نکته منفیی تو اون مهمونی ندیدم ولی ذهن اگر خواسته باشه بازی در بیاره از کوه ماه میسازه

    استاد جان راستش دیشب هم یک جفت جوجه کبوتر پرشی برام پسر کچیکه خواهرم هدیه آورد که الان می‌خوام برم بهشون نخود آب کردم بدم که کم کم بزرگ بشم

    راستش استاد الان دارم متوجه میشم کامنت نوشتنم هم مثل گذشته نیست خیلی فرق کردم

    استاد جان رفتارهام هم خیلی بهتر از قبل شده و دارم حس میکنم که کم کم باورام بهتر دارن میشن

    امیدوارم تونسته باشم رد پای خوبی از خودم جا بزارم

    استاد جان من با صدای شما دارم زندگی میکنم

    امیدوارم بتونم با عملکردهام نتایجی بگیرم که باعث خوشحالی شما بزرگوار بشه

    ازتون بی نهایت سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      مصطفی ابوطالبی گفته:
      مدت عضویت: 534 روز

      سلام استاد

      نکته ای که در کامنتم بهش اشاره نکردم و با خواندن نظرات و کامنتهای دوستان متوجه این موضوع شدم این بود که

      من استاد قبلا تا هر چی پول به دستم می‌رسید برای کارهای بیهوده خرج میکردم یادمه چند سال پیش که مغازه کبابی داشتم اصلا پسند دار نمی‌کردم و پولامو برای کارهای بیهوده خرج میکردم و نتیجه چی شد من چون اجازه مغازمو نمی‌دادم و پول قصاب و طلب کارها رو نمی‌دادم مجبور شدم وسایلامو بفروشم و پول طلب صاحب مغازه رو بدم در صورتی که من میتونستم پولهامو از اول کار کردنم در اون مغازه جمع کنم و درآمد و سودم کنار بزارم و برج تا برم پول اجاره مغازه رو بدم میتونم مثالهای زیادی در این مورد بزنم که با چک و لگد خوردن از این موضوع من بهتر شدم

      استاد جان الان من یاد گرفتم که پول به اندازه نیازم خرج کنم دسته که بابام و زن بابام بهم میگن تو خسیسی ولی برای من مهم نیست چرا چون من تجربه دارم از این داستان طبق تجربه خودم و اگهیهایی که از فایلهای شما گرفتم من باید بتونم برای پول ارزش قائل بشم در حد امادگیی که دارم و پولم رو طبق درامدم خرج کنم حالا دیگران میگن تو خسیسی نباید برای من مهم باشه حالا چطور میشه که برام مهم نمیباشد چون من الان به این اگهیها رسیدم و تجربه دارم

      میگم من اگر مثل گذشتم با پول رفتار کنم و بیهوده خرج کنم هم برا پول ارزش قائل نشدم هم پول به سمت من نمیاد و هم اگر اشتباههای گذشتم رو تکرار کنم دستم بی پول میمونه

      استاد جان الان من فقط برای نیازهای خودم پول خرج میکنم یعنی این برای من شده عادت و طبیعی شده برام من اگر می‌خوام پول بیشتر خرج کنم برای خودم باید بیشتر پول بسازم

      همین شب تولدم من گفتم آقا من می‌خوام برای خودم ارزش قائل بشم و من انسان ارزشمندی هستم من پارسال برای خودم ارزش قائل شدم دوره عذت نفس برای تولدم خریدم و امسال هم دلم میخواد بهترین میوه و کیک تولد رو بگیرم و برای خودم جشن بگیرم و در کنارش هم من هم کادو دریافت کردم هم نصف بیشتر پولی که خرج کرده بودم از طریق کادو به دست آوردم

      گفتم این موضوع با شما در کنار کامنتم به اشتراک بزارم که تو این زمینه خیلی دارم عالی عمل میکنم

      بی نهایت سپاسگزارم از شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1763 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‌ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‌ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‌ بَصَرِهِ غِشاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ «23»جاثیه

    پس آیا دیدى کسى را که هواى خویش را معبود خود قرار داده و خداوند او را با وجود آگاهیش به بیراهه گذاشت و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پرده‌اى نهاد. پس بعد از خدا کیست که او را هدایت کند، پس آیا پند نمى‌گیرید؟

    =================================

    خدایا هرآنچه دارم از آن توست

    خدایا شکرت که فرصت یه روز دیگه زندگی رو بمن دادی، و من سعی می کنم از این فرصت به بهترین شکل ممکن استفاده کنم، امروز یکی از بهترینِ

    بهترین

    روزهای زندگی منه

    خدایا شکرت که ارزشمندم آفریدی بی قید و شرط، و من سعی می کنم با انجام کارهای خوب و درست بر ارزشمندیم اضافه کنم

    خدایا شکرت که هر روز روی خودم کار می کنم و سعی می کنم ورژن بهتری از خودم ارائه بدم

    خدایا شکرت که دنیای منو پر از انسانهای شایسته کردی، همسر خوب و فرزندان خوب و ..و استاد جان و استاد شایسته جونم و دوستای خیلی خوبم در سایت مخصوصاً چند نفری که بیشتر باهاشون در ارتباط هستم و همه رو خیلی دوست دارم  مثل بچه های خودم

    خدایا توفیق سپاسگزاری بیشتر به قلبم بده

    خدایا شکرت برای همه نعمتهام بینهایت بار

    —————————————–‐————

    سلام بر استاد عزیز و مریم جان و هم پروژه ای های نازنینم

    الهی که حال دلتون عالی عالی باشه و هر روزتون بهتر از دیروز باشه

    گام 22

    اگر بسمت کمال حرکت نکنی بسمت زوال کشیده می شوی

    وای خدا جونم عشششق می کنم با این همزمانیها!

    هر فایلی که روی سایت قرار میگیره روز قبلش یا با همسری یا با دخترام تو تماس اسکایپ درباره بعضی از موضوعات اون فایل صحبت کردیم

    دیروز نمی دونم چیشد که همسرم گفت بانک  15 میلیون بمناسبت دهه فجر  به کارتش ریخته(ایشون بازنشسته بانک هست) و من خدا رو شکر کردم و یادم اومد که چند ساله ازش نمی پرسم که آیا براش پاداش ریختن یانه، اینقدر خدا داره پول به زندگیمون میاره منتظر پاداش نیستیم، یه جورایی پر شدیم و ازش گذر کردیم، و اینا رو هم بهش گفتم و گفتم باید حواسمون باشه که برای این نعمت خیلی خیلی باید از خداوند سپاسگزاری کنیم

    و دیشب هم که از مسجد برگشت گفت یکی از هم مسجدی ها که اونم بازنشسته بانک هست بهش گفته بانک صد میلیون وام میده و اونم فرم اینترنتی شو پر کرده و درخواست کرده

    گفتم خدا رو شکر ما که نیازی نداریم و حتی اگر هم نیاز داشته باشیم وام گرفتن کار درستی نیست باید به اندازه ای که داریم خرج کنیم

    منم قبلاً خیلی آدم اجتماعی نبودم  البته خدا رو شکر با کسی مسئله ای نداشتم به همه احترام میزاشتم و بقیه هم بمن احترام میزاشتن و حسادت و کینه هم نداشتم ولی خیلی کم به اطرافیانم ابراز محبت می کردم حتی به همسر و فرزندانم ، و از وقتی که با استاد آشنا شدم و اومدم تو سایت کم کم مهارتهای ارتباطیمو افزایش دادم شروع کردم به بیشتر دوست داشتن آدما و تحسین کردنشون یعنی الان هر بار با دخترام یا خواهرا و برادرام یا جاریا و…تماس داریم میگم خیلی دوسشون دارم و براشون بوس میفرستم همونجوری که استاد میگه این چیزا یه شبه اتفاق نمی افته

    و الان خدا رو شکر بهترین ارتباطها رو با همه و همه دارم از همسر و فرزندانم گرفته تا خواهرا و برادرا و بستگان و آشناها و غریبه ها، دوستان خیلی خوبم در سایت

    اینا رو کار کردم روی خودم الکی بوجود نیومده

    با هر کسی روبرو میشم چقدر تحسینش می کنم به همه احساس مهم بودن میدم حتی غریبه ها رو وقتی که نکته مثبتی در اونها میبینم تحسینشون می کنم و به خودشون میگم

    اتفاقاً امروز دختر خواهر همسرم بمن زنگ زد چقدر اظهار محبت کرد، و من از اون هم بیشتر چقدر زیبا باهاش برخورد کردم از رو گوشی بوسش کردم و عشق دادم و عشق دریافت کردم

    گاهی وقتا همسرم خنده اش میگیره از طرز صحبت کردنم

    اونا همونا بودن  ولی من تغییر کردم و با تغییر کردن من اونا هم خیلی زیباتر و با محبت خیلی بیشتر با من برخورد می کنن

    خدایا هزاران بار شکر

    این رو هم تجربه کردم که قبل از اینکه بریم 9 سال قطر زندگی کنیم  یه زندگی خیلی خیلی ساده داشتیم خیلی چیزا نداشتیم، و وقتی که رفتیم قطر چقدر ظرف و ظروف و وسایل برقی و سایل آشپزخونه و لباس و طلا و چیزای دیگه خریدم، و الان دیگه اونجوری نیستم، اینقدر ظرف و ظروف لباس و پارچه داشتم که خیلیهاشو به خواهر و برادر و جاهای دیگه هدیه دادم

    الان فقط وقتی که چیزی لازم داشته باشم می خرم و برای خودم می خرم نه برای نشون دادن به دیگران، و خیلی وقته که یاد گرفتم  با پول دوست باشم، یه صد دلاری همیشه تو کیف پولم هست

    قبلاً هرچی به کارتم میومد زود خرج می کردم یا برای خودم یا برای همسرم و مخصوصاً برای بچه هام و پول تو کارتم نمی موند،  و دو سه ساله که همیشه تو کارتم پول هست و به نسبت ورودیم پول خرج می کنم و گاهی وقتها هم انفاق می کنم

    و همه چیز تکاملی طی شده

     

    برای اینکه انگیزه هامون کم نشن برای انجام یک خواسته ای ما باید یه کاری کنیم رسیدن به اون هدف برای ما بسیار لذتبخش باشه و نرسیدن بش رنج آور باشه بهترین کار اینه که از اهرم رنج و لذت استفاده کنیم

    تا انگیزه هامون به این شکل زنده بمونه

    هر تغییری اولش سخته ولی بعد خیلی راحت میشه

    اگر بهتر نشیم بدتر میشیم

    ما چیزی بعنوان سکون و ثابت موندن نداریم تو دنیا هیچ چیزی ایستا نیست همه چیز در حال حرکته

    اگه بهترش کنی حرکت بسمت کماله اگر بدترش کنی حرکت بسمت زواله

    خدایا شکرت برای  یه گام دیگه

    و یه کامنت دیگه

    بینهایت سپاسگزار دو استاد عزیزم هستم

    و همچنین سپاسگزار دوستان جان هستم برای کامنتای بسیار زیبا و روشنگرانه شون

    قلباً دوستون دارم

    در پناه رب العالمین متنعم از نعمتهای بیکران خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    زهرا راد گفته:
    مدت عضویت: 222 روز

    سلام به استاد گرامی و خانوم شایسته

    دقیقا منم تک دختر بودم تو خانواده و حتی تو محله مون هم دختر نبود و من با پسرا بازی می‌کردم. و اولین دوستم رو وقتی 7سالم بود پیدا کردم بعد اون همیشه سعی می‌کردم برای دوستام همه کار انجام بدم تا تنهام نزارن و یه کسیو داشته باشم هر چقدر برای موندن آدما تلاش میکردم اونا بیشتر ازم دور میشدن و همیشه وقتایی ک تنها بودم اذیت میشدم و فکر میکردم کسی منو دوست نداره.

    الان دوساله ک پشت کنکورم و با هیچ دوستی ارتباط ندارم و هیچ نیازی هم به بودن کسی در زندگیم احساس نمیکنم این تنهایی دوساله باعث شد خودم رو بهتر بشناسم و با خودم رابطه ی خیلی خیلی بهتری برقرار کنم جوری ک حاضر نیستم خلوت خودم رو با هیچی عوض نمیکنم و متوجه شدم باید تمام تلاشم برای بهتر شدن حال خودم بکنم و عاشق خودم باشم.

    من فکر میکنم همه ی ما آدما تنها به دنیا اومدیم و تنها هم می‌میریم و تنها کسی ک همیشه درکنارمون میمونه خودمونیم پس باید بیشتر از همه روی خودمون و خدامون حساب کنیم

    به نظرم همه ی اون تنهایی ها باعث شدم خودم بپذیرم و دوست داشته باشم احساسی ک از هزاران میلیارد پول یا ده ها دوست ارزشمند تره.

    خدایا برای داشتن خود فوق‌العاده م شکر️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  10. -
    zahra hatami گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

    سلام به استاد عزیزم و همچنین خانم شایسته عزیزم

    ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    من هم سپاسگزار خداوندم که فرصتی بهم داد تا یک روز دیگر به آموزه های شما بزرگوار گوش بدم و برم تلاش کنم تا به خواسته هام برسم.

    🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

    استاد جان چقدر این فایل هاتون عالیه واقعا حس خوبی به ادم میده خیلی خوشحالم که الان فردی هست که بهم میگه مونا خلا ها و مشکلات نیومدن که تو رو بدبخت کنن بلکه اومدن بهت انگیزه بدن برای حرکت… به قول شما اگه آدم به تضاد نخوره که نکیدونه چی میخواد یعنی شاید مثلا در مورد روابط یک چیز کلی بخواد مثلا یک رابطه با آرامش ولی وقتی به تضاد میخوره دقیقا میفهمه که چی میخواد در مورد خلا ها هم فکر میکنم همینه که وقتی ادم به مسئله ای برمیخوره دقیقا اون مسئله باعث میشه که بفهمه چی میخواد مثلا در مورد خلا مالی وقتی که فهمیدم نیاز مالی دارم و باید تلاش کنم اونجا بود که خواسته ام‌محقق شد… استاد جان من قبلا در مورد روابط فقط یک چیز کلی میخواستم که با فردی ازدواج کنم که یک سری ویژگی کلی داشته باشه و روابط سرشار از آرامش داشته باشیم اما وقتی اخیرا به بک تضادی برخوردم اون موقع فهمیدم نههههه فقط کلیات نیست….و خوشحال شدم که این تضاد و مشکل باعث شد که من بفهمم دقیقا چی میخوام و از همه اینا مهم تر اینکه برای اینکه به فرد موردنظر برسم باید روی خودم کار کنم و خودمو به اون مدار برسونم….استاد جان یک جمله ای در گفتگو با ازاده عزیز گفتید که بعضیا میگن من با این فرد که این ویژگی ها رو داره میخوام ارتباط بگیرم اما از خودشون نمیپرسن تو چه غلطی تو زندگیت کردی اگه این ویژگی میخوای خودتو رسوندی به اون مدار؟😂😂😂😂استاد جان این شده تکه کلام من هر وقت در مورد روابط حرف میزنم سریع جمله شما میاد تو ذهنم…. به قول شما در مورد خلا های عاطفی اول باید برم ایرادامو پیدا کنم که اینا همه از خلا ها ایجاد شده و خود اینکار یعنی من دارم این کمبود ها رو شناسایی میکنم تا به خواسته ام برسم، عزت تفسم ببرم بالا یعنی من عزت نفس پایینی دارم و این کمبود هم باید درست کنم تا به خواسته ام برسم ، مهارت های ارتباطی مو بهبود بدم یعنی مهارت های ارتباطیم کمه و باید کمبود رو جبران کنم تا به خواسته ام برسم که همه اینا همون سوختی که شما فرمودید که سوختی میشه برای پرواز….

    خداروهزاران مرتبه سپاسگزارم که داره بهم میگه میتونی زندگی خودتو تغییر بدی ولی باید تلاش کنه که این زمانبره نیاز به جهاد اکبر داره

    باید یاد بگیرم ادما رو بیشتر تحسین کنم

    باید یاد بگیرم به ادما احساس مهم بودن بدم

    باید یادبگیرم خودمو تحسین کنم

    باید یاد بگیرم به خودم ارزش قائل بشم مگه از خودم عزیزتر برام خودم نیستم؟؟

    باید یاد بگیرم از حسادت خودمو برسونم به تحسین

    اونقدر باید اینکار کنم که مدارم بره بالاتر که کمبود هامو جبران کنم که خلا هامو کم کنم تا یک رابطه خوب رو شروع کنم ،تا از نظر مالی اونقدر پیشرفت کنم تا پر بشم ،تا عزت نفسم بره بالا….تا بشم همون مونایی که میخوام تا بتونم گذر کنم از مادیات

    از خداوند مهربانم در این مسیر میخوام کمکم کنه تا تلاش کنم و پیشرفت کنم و به خواسته هام برسم و پر بشم و در نهایت گذر کنم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

    استاد جانم خیلی دوستتون دارم🌺❤️🌺

    به امید دیدارتون❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: