مصاحبه با استاد | رابطه درونی با خداوند، با "تفکر" ایجاد می شود نه با تقلید - صفحه 71
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/06/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-05 06:59:552025-01-07 05:28:28مصاحبه با استاد | رابطه درونی با خداوند، با “تفکر” ایجاد می شود نه با تقلیدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای بخشنده ی مهربان
سلام ب همگی عزیزانم
خداروشکر میکنم بخاطر این پروژه فوق العاده
و همدار شدنم با این آگاهی های ارزشمند
خدایا شکرت بخاطر این همزمانی زیبا
دیشب من هدایت شدم ب آیه ای ک درمورد حضرت ابراهیم بود
خداوند درموردش گفته بود ک او سپاسگزار بود ، برگزیده شد و ب راه راست هدایت شد
و ب پیامبر میگفت پیرو آیین ابراهیم باش ک موحد بود و مشرک نبود
صبح هدایت شدم ب فایل آمده بودم میلیاردر شوم
وباز درمورد ابراهیم و تسلیم بودنش و موحد بودنش
پیرو آیین ابراهیم باش ک موحد بود و مشرک نبود
حسم گفت باید بری قرآن و بخونی آیه های مربوط ب ابراهیم رو
سپاسگزاری و
تسلیم بودن رو
و شروع کنی از آیه های قرآن برای ذهنت منطق بیاری ک راحتتر بپذیری
راحتت ایمان بیاری
و راحتتر تسلیم بشی
تو ذهنم بود ک چطور قرآن و بخونم ،هربار نصفه نیمه رهاش کردم
باید استمرار داشته باشم تو مسیر
و هربار یادآوری کنم ب خودم
چیزی ک تو قرآن بارها گفته شده ک بیاد بیارید
ادامه ی کامنتم و بعد از چند ساعت دارم مینویسم
وقتی فایلو داشتم گوش میدادم
و استاد گفت جامع و تفاسیر نور3 رو استفاده میکنم
رفتم سرچ کردم سری 4 هم اومده بود
باید برای خرید عضو سایت میشدی
مواردی ک میخواست و وارد کردم ولی میگفت رمز امنیتی اشتباهه زنگ زدم ب شماره تماسی ک بهش هدایت شدم تو سایت
گفت پیگیری میکنم الان ک باز اقدام کردم اوکی نشد
اشکال نداره حتما خیریتی درش هست
استاد گفت اول خود قرآن و چندبار بخونید تا کلیتش دستتون بیاد بعد از نرم افزار استفاده کنید
الهی صدهزار مرتبه شکرت
دیروز من تونستم ی ن محکم بگم و پاش وایسم مامان و بابام میخواستن من ی کاری و انجام بدم ک خودم اذیت میشدم
و درحد توانم نبود
میگفتن برو پیش داداشت ک مریضه خونه مجردی داره و جداست ازش مراقبت کن تا خوب بشه
داداشم 39 سالشه و خودش پرستاره
و اصلا ازخودش مراقبت نمیکنه
و همه اش تو اینستاست
و پیگیر اخبار و حاشیه ها
و خداوند هم عادله نتیجه فرکانس خودشو بهش برمیگردونه
من مسئول مراقبت از بقیه نیستم
خودمم ی کم گلوم درد میکرد
صبحش تو دفترم نوشتم خدایا خودت هدایتم کن ک بتونم نه بگم
و بخاطر بقیه از خودم نگذرم
کی از خودم مهمتره
کی از خودم ارزشمند تره
چون مدتی ک مادر مسافرت بود خودم همه کارهای خونه رو انجام میدادم
و دوسداشتم استراحت کنم
و بیشتر روی خودم و ورودی هام کار کنم
و ب خودم گفتم زکیه من کنارتم
من تنهات نمیزارم
تو لایق بهترین هایی
من ارزشمندم و آرامش خودم مهتره
حال خوب خودم مهمتره
داداشم باید یاد بگیره از خودش مراقبت کنه
باید مستقل بشه
شاید با این نه گفتنم همه ازم ناراحت بشن
و داداشم هم ازم دلگیر بشه
ولی خودم واجب ترم
من مسئول مراقبت از کسی نیستم
همون طور ک من از خودم مراقب میکنم
بقیه هم خودشون از خودشون مراقبت کنن
خلاصه وقتی گفتم نمیرم اندیمشک
مادر باور نکرد
مث همیشه ب اصرار خودش ادامه داد تا راضیم کنه ک از خودم بگذرم و ب فکر داداشم باشم
خلاصه کلی ازم ناراحت شدن
و طعنه کارهایی ک برام انجام داده بودن و زدن
ولی من کنار خودم موندم
گفتم اشکال نداره طبیعیه ک ناراحت بشن ازم
ولی طبیعی نیست الان ک آگاه شدم
من،خودم مهمترین فرد زندگی خودمم
ب فکر خودم نباشم
بیام و خودم و ب زحمت بندازم و بعد بهم بگن ک خودت خواستی بیایی ما ک مجبورت نکردیم وظیفت بوده و..
دیروز خیییلی ب خودم افتخار کردم
ک تونستم این نه روبگم هرچند سخت بود
بقیه باید بدونن ک اگه نتونستم کاری و انجام بدم و گفتم نمیتونم بپذیرن
و این حقه منه ک تصمیم بگیرم
ک کاری و انجام بدم یا نه
ی کار دیگه ک انجام دادم این بود اومدم آگهی ک زده بودم تو دیوار برای فروش محصول داداشم و حذف کردم
چراا؟
فهمیدم من برای اینکه ب بقیه نشون بدم ک اررره من میتونم محصول داداشم و با قیمت بالاتر بفروشم
من از اونا باهوش ترم
ایمانم قوی تره
برای اینکه ازم تشکر کنن و بگن اررره زکیه کارش درسته و خیلی حالیشه
چقد خوب فروخت محصول رو
و چون منتظر تشکر و تعریف پدر بودم
برعکس دیدم ن تنها تشکر نکرد کلی هم سرزنشم کرد ک چرا زودتر زدی تو دیوار
چرا ب من نگفتی
البته اینم بگم ک 6 روز قبل ازاینکه محصول آماده بشه زدم تو دیوار و نزدیک 12 نفر پیام دادن و چون محصول آماده نبود
فکر میکردم میتونم نگهشون دارم تا محصول آماده بشه
بعد ک شماره تماس گذاشتم هیچ کدوم زنگ نزد
و من متوجه شدم شرک ورزیدم
و قدرت و ب خودم دادم
چون دوبار قبلی محصول رو من تو دیوار زدم ک مشتری اومد با قیمتی ک من گفته بودم
الان قیمتش بالاتر زده بودم
شاید بهتر بگم طمع کردم ک بیشتر بفروشم
خلاصه خدا بهم گفت فک کردی خودت مشتری گیرآوردی ؟؟؟یامن برات فرستادم!!!
حالا هم خودت گیر بیار..
خلاصه منم ب خودم گفتم ک
اول اینکه این مسئله ی من نیست و من مسئول حل کردنش نیستم
واینکه خدا داره کارها رو انجام میده
و من هم هیچ توانی ندارم ک قدم از قدم بردارم
همه چی تحت سیطره ی ربه
ومن دست خدا شدم برای داداشم ولی اعتبار کارو ب خودم داده بودم
خدایا منو ببخش بخاطر شرکی ک ورزیدم
هرآنچه دارم مال توست
از تو بهم رسیده
تو منشا تمام نعمتها و ثروتها،خوشبختی،سلامتی وسعادت و آرامش و عشقی.
درسی ک گرفتم این بود ک من میزان ارزشمندی خودم و ب گرفتن تایید و نظر مثبت بقیه مخصوصا پدر از خودم گره زدم
سری اول محصول ک فروش رفت پدر خوشحال بود با اینکه ب زبون هم نیاورد
و ازم تشکر نکرد من خیلی خوشحال بودم.
خودم و ارزشمند میدونستم
ولی بعد جریان دیروز ب خودم گفتم زکیه حقته میایی
میزان ارزشمندی تو وصل میکنی ب نظر بقیه
هر وقت خواستن و ازت تعریف کردن
ارزشمند میشی و میری بالا پرواز میکنی
و هر وقت دلشون نخواست و تحقیر و سرزنشت کردن
میزان ارزشمندیت میره تو قعرررر چاه
آیا این کار درسته ؟؟؟
ک میزان ارزشمندی تو وصل کنی ب نظر بقیه
ک هر موقع دلشون خواست ببرنت تو اوج
و هر وقت ب هر دلیلی حالشون خوب نبود
احساس ارزشمندی تو رو ببرن تو قعر زمین
تو ارزشمندی زکیه
فارغ از هرکاری ک بتونی انجام بدی یا ندی
تو لایقی
فارغ از نظر بقیه حالا هر چیزی باشه
نظر بقیه برای خودشون محترمه
ارزشمندی من ب واسطه ی درونمه ن دیدگاه مثبت و نامثبت بقیه
سپاسگزارم رب العالمین
سپاسگزارم بخاطر درسی ک بهم دادی
ما رمیت و اذ رمیت ولکن الله رمی
سپاسگزارم مریم عزیزم بخاطر این پروژه ی مهاجرت ب مدار بالاتر و ممنونم از استاد عزیزم و دوستان قشنگم بخاطر کامنتهای زیباشون
عاشقتونمممم
راستی یکی دیگه از 107 آرزوم تیک خورد
خدایااا شکرت بخاطر قانون ثابت و بدون تغییرت
سلام و درود فراوان به استاد عزیزم مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
«رابطه درونی با خداوند با تفکر ایجاد میشود نه تقلید».
مثل همیشه قبل آشنایی با استاد عزیز تو این زمینه عملکرد اشتباهی داشتم و هر ارتباطی که با خداوند برقرار میکردم از روی تقلید و بیشتر تحمیلی بود یعنی بهمون گفته میشد و ما انجام میدادیم . البته یه وقتایی هم ، پیش میومد که دلی انجام بدم اما بیشترش از روی تقلید و یه جورایی انجام وظیفه بود انجام وظیفههایی که در تایم و روزهای مشخصی تعیین شده بود مثلاً همین نماز خوندن همین شکلی که میگفتن و در تایم مشخص خودش .
خوندن دعاهای مختلف در روزها و شبهایی که بهمون گفته میشد مثلاً دعای جوشن کبیر رو فقط تو ماه رمضون میخوندم . دعای کمیل فقط برای شبهای پنجشنبه بود. طوری یادمون دادن که دعا خوندن و ارتباط گرفتن با خدا باید قانونی باشه و ما موظف بودیم طبق اون قانون پیش بریم. دلم نمیخواست دعایی بخونم مثلاً اگر به هر علتی حالا میخواد علتم منطقی باشه یا غیر منطقی، تمایل نداشتم نماز مغرب و عشا رو بخونم از سر اجبار و از روی ترسم میخوندم و یا اینکه دورشو خط میکشیدم که البته بیشتر از روی ترسم انجام میدادم یا مثلاً دوس داشتم دعای کمیل رو تو تایمی که دلم گرفته بود گوش بدم ولی فکر میکردم بیفایده ست.چون این دعا مخصوص شب پنجشنبه ست . در کل که کلاً باورهای غلطی داشتم با توجه به قوانینی که یاد گرفتیم کسی مقصر نبوده جز خودم . نمیشه دیگران رو قضاوت کرد و تقصیر رو انداخت گردن اونها . الانم دیگران همون دیگرانن چرا من به شکلی که اونا میخوان عمل نمیکنم ؟!!! چون آگاهیهای خودم بالا رفته میدونید از طریق استاد عزیز شناختمون نسبت به خدای بزرگمون خیلی تغییر کرد و نگاهم برای ارتباط گرفتن با خدا شکل دیگهای گرفت .
یادمه اون موقعها ارتباطهایی که با خدا داشتم علاوه بر تقلید و تحمیل حتی با درد و رنج و عذاب و شکنجه همراه بود. واقعاً همینطور بود میخواستم برم سر نماز خوندن مکافات میگرفتم تا یه نماز 4 رکعتی بخونم . یه وقتایی انقدر خوابم میومد که اصلاً نمیفهمیدم نماز صبح چی میگم جالب اینجا بود که اگرم انجام نمیدادم یه جور دیگه عذاب میکشیدم و یه جور دیگه خودمو سرزنش میکردم و به خودم احساس گناه میدادم فرقی نمیکرد هم موقع ارتباط گرفتن زجر میکشیدم، هم موقع انجام ندادنشون .
پس بیشتر وقتا ترجیح میدادم انجام بدم به خیال خودم حداقل خودم میفهمیدم که اینجور عبادت کردم و سهم خودمو درست انجام دادم ،سهم که چ عرض کنم وظیفه ی خودمو .
ولی میدونستم اینطور ارتباط گرفتن با خداوند اصلاً مورد قبول درگاهش نیست ولی خب میگفتن انجام بدید اشکال نداره حداقل رفع تکلیف میشه و خداوند تو اون دنیا مواخذتون نمیکنه .خدا حداقل میگه دمش گرم وقت میزاشت میخوند ! میدونست وظیفش چیه ! درسته زوری میخوند اشکال نداره فوقش براش ثواب نمینویسم و پاداش زیادی بهش نمیدم .هر جایی که از رو ترسم کاری انجام میدادم باز حالم بهتر بود که حداقل انجامش دادم و به خدا نشون دادم که ازش حساب میبرم .
این بود تمام باورهای من ، نسبت به ارتباط با خدا .
از خودم هیچی نداشتم . هیچ وقتم در موردش فکر نمیکردم . فقط اینکه هر وقت بهم فشار میومد گله میکردم و میگفتم خدایا چرا انقدر سخت گرفتی بهمون ؟!!!. به خدا دوستت داریم . عاشقتیم . اما حوصله ی انجام این کارا رو نداریم ! برای چی دوست داشتنه خودتو ، شرطی کردی ؟!!! چرا الزاماً باید این کارا رو انجام بدیم ؟!!!
چرا قانون گذاشتی؟!! چرا اجازه ندادی هر وقت که خودمون دلمون خواست سمتت بیایم ؟!!! چرا دوست داری ازت بترسیم ؟!!! خوشت میاد اینجوری بندگیمونو بهت نشون بدیم ؟!!!
بله با عقل من جور در نمیومد ولی از سر اجبار و از روی ترس به خاطر اینکه آخرت خودمو خراب نکنم زوری انجام میدادم .
جالبتر از همه ی اینا این بود که فکر میکردم خدا فقط تو همین چارچوب وجود داره و نشون دادن بندگی من با این ارتباطهاست. درسته که خوب انجام نمیدادم ما بهمون گفته شده بود به همین شکل و به همین روشهایی که یاد گرفتید انجام بدید. در واقع اینو اصل میدونستن. بعد از این اخلاق رفتارها و کردارهامون نشون دهنده ی خوب بودن بندگیمون بود.اما اول نماز و روزه .
فک میکردیم برای ارتباط گرفتن فقط همین چند راه وجود داره که اگر انجام نمیدادی خیلی مورد قضاوت قرار میگرفتی همه جور دیگه نگات میکردن مثل کسی که منافق شده باشه میگفتن کافرها و منافقها نماز نمیخونن .
یه پل ارتباطی دیگهای هم داشتیم که من زیاد مقیدش نبودم ولی بیاندازه باب بود هنوزم که هنوزه خیلی بابه و اونم پل ارتباطی گرفتن از امامانمون بود.
یعنی اگر میخواستی سمت خدا بری و با خدا ارتباط برقرار کنی اول باید واسطهای رو انتخاب میکردی و با التماس کردن از اون میتونستی سمت خدا بری و درخواستی از خدا داشته باشی. که خدا رو شکر نسبت به این باور و این موضوع از اول مقاومت داشتم و زیاد خودمو درگیرش نکردم. هرچند که دیگران قضاوتم میکردن و میگفتن تو باید از ائمهها کمک بگیری و درخواستهاتو به اونا بگی و با گریه و زاری ازشون درخواست کمک کنی تا اونا که مورد قبول خدا هستن پیغام تو رو به خدا برسونن. اینکه خودت فکر کنی مستقیم میتونی از خود خدا درخواست کنی خیلی باید پیش خدا باید محبوب و عزیز باشی تا خدا به درخواستهات توجه کنه و از اونجایی که ما بنده های گناهکاری هستیم بهتره که التماس ائمه و امامانمون بکنیم.
بازم میگم خدا رو شکر تو این یه مورد همگام با دیگران نبودم خیلی اعتقادات داشتم که غلط بودن و خیلی روشهای غلط تو این زمینه داشتم که وقت خودمو خیلی هدر میدادم اما این سبک که از ائمه درخواستی کنم که پیغام منو به خدا برسونه نه ، از این موردها نداشتم .هرچی میخواستم از خود خودش میخواستم .ولی از اونجایی که باورهای محدود کننده نسبت به خدا داشتم و قدرتش رو مثل امروز باور نداشتم خیلی جاها خواستههام براوورده نمیشد.
امروز افکار و باورهام نسبت به این موضوع خیلی تغییر کرده چ درست چ غلط ، واقعاً کار تقلیدی انجام نمیدم. نگاه به کسی نمیکنم . از هر کسی رفتار خوبی نسبت به خدا ببینم سعی میکنم یاد بگیرم و خودم تجربش کنم. کاری یا ارتباطی با دلم باشه حتماً انجامش میدم در غیر این صورت اگر بفهمم از روی ترس و از روی وحشت و نگرانیه، انجامش نمیدم . چون باور دارم هر کار خوبی که میخوایم انجام بدیم باید با احساس خوب و با احساس رضایت خودمون باشه. اولم رضایت خودم مهمه. اگه کار دلی نباشه مطمئنم نه به درد خودم و نه به درد خدا میخوره به هیچ وجه از روی ترس و اجبار کاری رو انجام دادن نمیتونه بندگی منو به خداوند ثابت کنه.
اصلاً چرا باید از خدا بترسیم ؟!!!! مگه خدا لولو خوخورس ؟!!!واقعا ترسیم و تصور ما از خدا چیه ؟!! که فکر میکنیم باید ازش بترسیم چرا نگاه دیگهای نسبت به خدا نداریم ! چرا خدا رو مهربون و رئوف و دوست داشتنی نمیبینیم ؟!!!! که هر کاری رو با عشق انجام بدیم . همیشه با افکار و باورهای غلطشون ما را از خدا ترسوندن. از دنیای پس از مرگم خیلی ترسوندن به خاطر همین از مرگ میترسیم . ولی من به بچههام اینا رو یاد ندادم هیچ وقت به خاطر هیچ اشتباهی از خدا نترسوندمشون و با خدا ارتباطی داشتن ، چیزی به بچههام تحمیل نکردم . هرچی زیبایی و خوبی و قشنگی از خدا هست بهشون گفتم میبینم که ارتباط خیلی خوب و تصویر قشنگی از خدا دارن. فراتر از اون چیزی که خودم توقع دارم با خدا ارتباط خوبی دارن بخصوص پسرم که بزرگتره و بیشتر درک میکنه .
همون چیزایی که خودم از استاد عزیز یاد گرفتم به بچههام هم آموزش دادم البته خیلی وقتا سعی کردم تو عمل کردنم چیزی رو متوجشون کنم . نه به این منزله که عمل کنم تا اونا یاد بگیرن ! از این جهت که خودم درست عمل کنم اونها هم چشم دارن هم گوش . هم میبینن هم میشنون هرچی که باید حتماً یاد میگیرن .
همونطور که استاد عزیز فرمودن، واقعاً ارتباط گرفتن با خدا به هر شکل و هر نحوی که خودت دوست داری باید باشه . با توجه به احساسات و نیازهایی که داری در هر لحظه میتونی با خدای خودت مانوس بشی.
هیچ اجباری برای انجام هیچ کاری نیست . قرار نیست تقلیدی کاری انجام بدیم و تو این مورد غبطه کسیو بخوریم. حتی لزومی نداره خودمونو مورد سرزنش قرار بدیم ممکنه یه روزی خیلی با خدا انس بگیرم و روزی کمتر یاد خدا باشم. با توجه به شرایط و احساساتی که درگیرش میشم ارتباطم قویتر و یا سستتر میتونه باشه.
ولی یه چیزایی رو استاد عزیز خیلی خوب بهمون یاد داده و اون اینه که در هر لحظه میتونیم با توجه و تمرکز کردن به زیباییهای اطرافمون میتونیم خدا رو ببینیم .
به خاطر داشتن هر حال خوبی که داریم به خاطر نعمتها و داشتههایی که ازشون استفاده میکنیم میتونیم در هر لحظه خدا رو ستایش و ازش سپاسگزاری کنیم.
شاید در گذشته این چیزا برامون معنا و مفهوم خاصی نداشت اما الان متوجه شدیم که همینها خودش عبادته .
اعتماد کردن به خدا و تسلیم بودن در برابر خدا یعنی پذیرش تمامی اتفاقات زندگی و دست از جنگ و مجادله و شکوه و شکایت برداشتن خودش یه نوع عبادته .
عبادت فقط به این منزله نیستش که برای غم و غصه و ناراحتی بریم درگاه خدا و گریه و زاری کنیم. عبادت اصلی اینه که از سر شوق و ذوق سمت خدا بری و بطور ناخودآگاه اشکت بیاد.
خیلی وقتا میتونه دیدن هر چیزی تو طبیعت باشه میتونه از دین یه گل باشه . میتونه دیدن یه بچه باشه میتونه دیدن یه آدم عزیزی باشه. هر چیزی که باعث بشه تو از ذوقش اشک تو چشات جمع بشه و همون لحظه تو دلت بگی خدایا شکرت . اینکه تو بتونی در تمام لحظات چ موقعه هایی که ناراحت و غمگینی چ موقعه هایی که شادی و خوشحال ، خدا رو کنار خودت حس کنی و یا بگیری در هر لحظه ازش هدایت بطلبی همه ی اینها یعنی عبادت خداوند. یعنی ارتباط گرفتن با خدا !
برای ارتباط گرفتن با خدا نباید که دنبال چیزی بگردی گاهی ما فکر میکنیم باید دنبال چیزی بگردیم و یه راهی پیدا کنیم تا ارتباطی بگیریم در حالی که این اشتباس . میشه در هر لحظه و هر ثانیه در هر جا و هر مکانی و در هر حالتی با خدا ارتباط گرفت. همه چیز به حس درونت برمیگرده. هر چقدر با خودت در صلح باشی خدا رو تو وجودت بیشتر حس میکنی.
وقتی تسلیم باشی وقتی به خدا و قوانین جهانش اعتماد و ایمان داشته باشی وقتی صبوری کنی و با احساس خوب توکل داشته باشی و باور داشته باشی هر آنچه اتفاق میفته به منفعت توئه و خودتو با تمام ویژگیها و خصائل اخلاقیت بپذیری و خودتو دوست داشته باشی برای خودت ارزش و احترام قائل باشی و حس لیاقت را در وجودت پرورش بدی یعنی تو با خودت به صلح رسیدی .
به میزانی که در احساس خوب هستی و از زندگی و لحظاتش لذت میبری بدون که به صلح با خودت رسیدی.
باید برای به صلح رسیدن با خودت همه ی آدمهای اطرافت رو با هر ویژگی که دارن بپذیری و براشون احترام و ارزش قائل باشی.
نه قضاوتشون کنی و نه اجازه بدی قضاوتت کنن هیچ چیزی جز حال خوب برات مهم نباشه.
طبیعتاً هر چقدر ایمانمون نسبت به خداوند بیشتر میشه بیشتر باور میکنیم که هر اتفاقی میفته به صلاح و مصلحت مائه در واقع بیشتر قدرت خداوند باور میکنیم .
میدونیم که خدای ما بهتر از ما میفهمه و بیشتر از ما میدونه . قدرت مافوقی داره که درکش تو ذهن ما نمیگنجه بنابراین کار ما فقط اعتماد کردن و پذیرش تمامی اتفاقات هستش.
خدایی که نعمتهای زیادی برای ما خلق کرده و خیلی وقتا با داشتن و استفاده از نعمتهاش و حتی گاهی دیدن نعمتهاش حال خوبی بهمون دست میده چرا سپاسگزارش نباشیم .
خدایی که تمام وجودمون از اوست !
هیچ چیز به اختیار ما و برای ما نیست هر آنچه داریم از وجود و برکت خداونده .
پس باید ممنون و سپاسگزارش باشیم .
انشالله بتونیم در طول روز بیشتر وقتها یادش باشیم و سپاسگزارش .
خدایی با این عظمت و قدرت رو باید در هر لحظه ستود .
استاد جونم مرسی .
ممنون و سپاس از وجودت.
به نام خدای مهربان
سلام و عرض ادب
خیلی خوشحال و سپاس گزار خداوند هستم که همچنان پر انرژی در مسیر رو به جلو در حرکت هستم
رابطه من با خداوند کاملن شخصی و میتونم بگم طی تکامل به دستش آوردم راه های مختلف در زمان های مختلف را تجربه کردم و بعد از آشنایی با استاد و شناخت قوانین درکم متفاوت شد و خیلی راحت با خداوند ارتباط میگیرم و کاملن حس میکنم خداوند منو میبینه میشنوه پاسخ میده آرامشی که بعد از گفتگو با خداوند دارم نشان دهنده رابطه درست منه
اول صبح که شکرگزاری مینویسم غرق در خودم میشم پر انرژی سبک بال یه حس فوق العاده ای را تجربه میکنم حتی وقتی دوچرخه سواری میکنم میرم سمت باشگاه برای ورزش والیبال سه روز در هفته رفت و برگشت این حس رو تجربه میکنم نسیم باد که روی صورتم میخوره اون نفس های عمیقی که میکشم اون گفتگوهای زیبایی که اتفاق میفته اون همه مراقبتی که از من میکنه سالم میرم برمیگردم یه مدل رابطه من با خداست
وقتی در دل طبیعت میرم اون سکوت اون آسمان زیبا اون رودخانه کوه و هر چه که میبینم همه قدرت خداوند را بهم نشون میده هر زیبایی که میبینم حتی افتادن یه برگ پاییزی از درخت به من ذوق میده و همیشه همه جا خدا را حس میکنم باهاش حرف میزنم
و انرژی دریافت میکنم وقتی که خورشید خونه را غرق نور میکنه ( در ورودی کامل شیشه هستش پذیرایی خیلی بزرگی داریم این صحنه خیلی قشنگه) منو بارها وادار کرده دفترمو برداشتم و بدون هیچ فکری از قبل شروع به نوشتن کردم و بده بستون با خدا…
و الان بعد از گوش دادن این فایل یه حسی بهم گف برو قرآن رو بردار و مطالعه کن و این هم یه هدایت محسوب میشه
برای رسیدن به مدار بالاتر یکی از تکالیف من باید خواندن قرآن باشه هر روز یک تایمی را در نظر میگیرم و همینجا تعهد میدم
خدایا شکرت
شاد باشین️
سلام به همه عزیزانم
خداروشکرررر به خاطر گام 5 و یاداوری آگاهی ها
هر لحظه برای انجام هر کاری از خدا هدایت میخوام
من خدا رو هدایتگر میدونم
تو هر باوری ازش داری همونو تجربه میکنی
تجربه الان زندگی ما چیزی جز باور ما نیست از خدا
من آگاهانه خیلی دارم روی این موضوع کار میکنم که خدا هر لحظه منو هدایت میکنه چی بخورم چی بپوشم چه ساعتی پیاده روی برم چه کاری توی کارم انجام بدم چه فایلی گوش بدم روی کدوم جلسه دوره کار کنم
خیلییییی آرامم با این جنس و ویژگی خدا
خدایااااا شکرررت
تصمیم دارم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانم و معنی قران رو دوباره بخونم
خدایااااا شکررررت به خاطر هدایت هر لحظم
به نام خدای مهربان
پله پنجم
سلام استاد عزیز
سلام مریم جانم
سلام همسفرهای عزیزم
من هرروز یک صفحه قرآن کریم رو میخونم
هرروز که صفحه جدید رو باز میکنم
میگم خدایا هدایتم کن آنگونه که گفتی آنگونه که منظورت بوده متوجه بشم
و سعی میکنم ذهنم رو از دادهای قبلی خالی کنم
من نزدیک یازده سال هست که قرآن میخونم
اگر بخواییم این کتاب زیبا رو برای کسی تابحال هیچی ازش نمیدونه توضیح بدیم
ایمان به خدا
ایمان به قیامت
و
انجام عمل صالح
یعنی انجام عمل صالح از ایمان به خدا و روز قیامت بیشتر اومده
چه دلیلی میتونه داشته باشه که اینقدر زیاد تکرار شده
من به نظر خودم
طبق قانون که احساس خوب مساوی اتفاقات خوب هست
وقتی تو همواره کار خوب انجام میدی
وقتی تو در حق خودت و دیگران کار خوب انجام میدی
حالت خوبه هیچ ترسی نداری
به عنوان مثال وقتی میایی کار خوب میکنی و دروغ نمیگی حالت خوبه از چیزی یا از کسی ترسی نداری که نکنه یه موقع دروغت فاش بشه
و طبق قانون که حالت خوبه همواره با همه در صلح هستی اتفاقات خوب هم برات میفته
من رابطم رو باخدا با گذر زمان به دست آوردم با تعقل با فکر به گذشته که
من اون موقع اصلا درکی از قانون و خدا و قرآن نداشتم
ولی خدا عاشقانه دستمو گرفته
خدا عاشقانه زمان بندی های طلایی رو در زندگیم جاری ساخته
خلاصه کلام نجاتم داده
من خبر نداشتم ولی خدا داشت برام یه کارهای رو انجام می داد
الان که به لطف الله آگاه شدم میبینم که چقدر دوسم داره چقدر عاشقم هست چقدر دوست داره من پیشرفت کنم
منم عاشقشم
منم دوس دارم جهانمون رو گسترش بدم
دیگه نگران اهدافم نیستم
میگم اون خدای که اون موقع من آگاه نبودم تا اینجای راه آورده قطعا از اینجا به بعد هم میبره
یعنی آدم یکم در اتفاقات تعقل کنه میتونه با خدا رابطه عمیق تری رو تجربه کنه
خدایا ممنونم که خودت رو به من ثابت کردی
خدایا ممنونم که عاشقمی
خدایا ممنونم که دوستم داری
خدایا ممنونم که هدایتم کردی و میکنی
خدایا بخاطر وجود استاد عزیزم ممنونم
خدایا بخاطر وجود این سایت فوق العاده تو رو سپاس میگویم
خدایا شکرت
به نام خدایی که بهم انرژی فراوان داد.
سلام و درود ،
ممنون از استاد و این خانواده ی خوب و آگاه …
چون همه ی مطالب مرور نمیشه و چون نتیجه ی بزرگی فعلا نگرفتم نمی خواستم بنویسم ولی چون قبل از اینکه این فایل رو گوش بدم دوباره داشتم کتاب چگونه فکرخدارو بخونیمو مرور می کردم و اینجا هم استاداسمشو اورد برام جالب شد و گفتم همینم میشه یه نتیجه و نشونه ی دیگه ،
بالاخره نتایج بیشتر و بزرگ تر هم صددرصد رقم میخوره و منم یه ردپایی بذارم ،
خیلی قشنگ بود که داشتم مرور می کردم که : کسانی که قادر به انجام پیش بینی یا به توانایی های خارق العاده ای رسیدن دلیلش این بوده که فقط قوانین طبیعی جهان رو شناختن، قوانینی که بدون تغییرن .
خیلی از مطالبی که خوندم این بود که مثلا ما خیلی از چیزای اشتباه رو پدر و مادر و … به خورد مغز ما دادن ، ولی من از پدر و مادر و … تشکر می کنم که همون چیزارو ازشون دیدم در عمل ، چون خیلی راحت با هم حرف نمی زنیم و انگار رودروایسی داریم ،
ولی ازشون تشکر می کنم که همون صلوه یا کلمه ی صلو رو به شیوه ی خودشون داشتن انجام میدادن و من هم فهمیدم که صلوه راهی هست برای ارتباط باخدا ، تشکر می کنم چون ما موقعی که به دنیا اومدیم بالاخره یه قدم جلوتر از خیلیا بودیم چون کلمه ی خدا رو شنیدیم، شاید بگیم اشتباه شنیدیم و اشتباه وارد ذهنمون شد ولی همین که دونستیم خدایی هست که بشه بندگیش رو کرد همین خیلی حرفه … شاید همونا باعث شد که بیشتر تفکر کنم و توی این مدار قرار بگیرم ، توی مدار تغییر باشم و از همونا که میگیم اشتباه بودن از همونا هم استفاده کنم و برسم به خودشناسی و خدای درست رو شناختن،
از همون پدر و مادر و از همه ی کسانی که ناآگاهانه و غیرعمد یا تعصبی یاهر جور دیگه ای اسم خدارو پیشم اوردن ممنونم ، .از همه ی اونایی که خیلی از چیزای منفی رو سمتم فرستادن ممنونم چون همونا باعث شدن که من نخوام مثل اون کسایی باشم که مثلا دارم باهاشون توی یه محیط کار میکنم و بفهمم که باید ذهنمو کنترل کنم و ورودی های خوبی بهش بدم تا از اون محیط به محیط بهتر هدایت بشم …
ازشون تشکر می کنم چون باعث شدن یه خورده درک کنم که درک کنم نباید دنبال مقصر بگردم و بهونه نیارم که اگه اونا اینارو بهم نمی گفتن چی میشد و …
شاید اگه اونا نبودن ما به اینجا هدایت نمیشدیم و … ،
مگه نه همه ی شرایط ما باتوجه به افکار و باورامون رقم می خوره ؟ پس همونا وسیله ای بودن که فکر کنم و فرکانس بفرستیم و به اینجا هدایت بشیم …
همون خونواده ،همون همکارا ،همون افراد و … همونا هم باعث شدن ما بتونیم فرق اختیار و اجبار رو بهتر درک کنیم …
باور کنیم که اونا هم دستای خدا بودن که داشتن هُلمون میدادن اینجا ، من اومدم اینجا که باورم تغییر کنه و یه خورده روبه بهتر شدن بره، چون همین باعث میشه محیطم ، شرایطم ، آدمای اطرافم و خیلی چیزا تغییر کنه آرام آرام … به قول استاد خودش در زمان مناسب و نیاز نیست نگران باشم … خدایا شکرت
من هر نتیجه ای گرفتم ، هر چیزی از دست دادم یا به دست اوردم به خاطر اعمالی ست که پیشاپیش انجام دادم ( قرآن ).
چون خداوند که به بندگانش ستم نمی کنه ،
چون هیچ کس نمیتونه به ما ظلم و ستم کنه ،
خیلی قشنگه : که میگه این کتاب هم میتونه هدایت کننده باشه و هم گمراه کننده … تو دنبال چه راهی هستی ؟ تو هدایت میخوای یا گمراهی ؟ تو چی میفرستی ؟ چی انجام میدی ؟ چه باوری داری ؟
در هر لحظه به چی توجه می کنی ؟
خودمو میگم ، خودم که باید فرکانس هایی بفرستم که هم فرکانس خدا و قدرت خدا بشم که بتونم دوباره خیلی چیزا رو تغییر بدم …
از خدا میخوام که یاریم کنه که بتونم ناخوداگاهم رو درست کنم و باوراش درست بشه ،
چون ارزشش رو داره به قول استاد، چون این مهم ترین کار زندگی ماست : تلاش برای تغییر باورهای مان
ان شاالله که بتونم این موضوع رو درک کنم که : مهم ترین موضوع ، فقط و فقط تغییر باورامون در زندگیمونه و هیچ چیز دیگه ای اهمیت نداره.
ان شاالله که بتونم سپاسگزارتر باشم در هر لحظه ،
ان شاالله که پیشرفت کنم و بتونم کمک کنم دیگران هم پیشرفت کنن ،
راستی الان یه چیزی فهمیدم ، فهمیدم همین که قبل شروع نمیدونستم چی میخوام بنویسم و الان این چیزای قشنگ رو نوشتم و حسم بهتر شد همین هم نتیجه ی خوبه ،
همین هم فرکانسم رو بالاتر برد و نتایج به آرامی ظاهر می شود .
ان شاالله که خدا هدایتمون کنه در هر لحظه …
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم .
آخر متنم هم میشه حرف استاد که میگه : خدا را باور کنیم و جهان را جای بهتری برای زندگی کنیم .
بنام خالق هستی
سلام به استاد ومریم بانوی عزیزم
سپاسگزار خداوند هستم که این فایل زیبارو روزیم کرده الهی شکر
من چند سال پیش قران می خواندم هنوز با استاد عزیز اشنا نبودم وقتی می خواستم معنی رو بخونم می ترسیدم قبول نباشه چون خود قران عربی بود ولی همیشه این سوال بود اخه من که عربی متوجه نمیشم شروع کردم هم عربی ومعنیش خوندن واونجا که خدا گغته هرچه بخواهید من بهتون میدم برام جای سوال بود پس چرا من چیزی رو که می خواهم بهش نمیرسم.
نماز می خواندم ولی همه فکرم هرجای دیگه بود الا به نماز ومی گفتم واقعا فقط باید نماز بخونم یعنی خدا دوسم نداره حرف من نمی شنوه واقعا ذهنم درگیر بود تا این که از طریق تضادی که برخوردم بعد چند وقت به فایل فقط روی خدا حساب کن شما استاد عزیزم هدایت شدم تو تلگرام بعد به خود سایت وبعدها وقتی توضیح دادید که این ارتباط شخصیه وبی نهایت راه هست خیلی خوشحال شدم وانصافا هیچ تعصبی به قران نداشتم بخاطر همین که درمورد قران صحبت می کردید با جون دل می پذیرفتم وخدا رو شکر دوباره شروع کردم به خواندن قران ودرک بیشترش.
استاد عزیزم ازت واقعا سپاسگزارم که همیشه راحترین ساده ترین وزیبا ترین مسیر رو به ما اموزش میدی وما باید باورهامون تغییر بدیم ومتعهد باشیم بیرون خودش درست میشه
درپناه الله مهربان وهدایتگر باشید
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام بر همه دوستان
باران:
خداوند یک سیستم است و به فرکانس های ما جواب میده قبلا من خییلی ذکر میکردم قران میخوندم نماز میخوندم ،روزه میگرفتم ،نمازهای مستحبی زیاد میخوندم ولی به الله قسم هیچی نمیفهمیدم مثلا یادمه روزی 1000بار میگفتم یا رزاق ولی همیشه هشتم گرو نه هم بود چون باور نمیکردم خدای مهربان رزاق،روزی دهنده س ولی الان نه اینجور نیستم ،استاد من میخوام برم مسافرت برنامه ریزیشم کردم بقیه کارا رو دادم دست خدا میدونم تا اینجاش کار من بود بقیه ش کار خدای مهربانه اصلا نگران نیستم به خدای خودم ایمان دارم باورش دارم میدونم خودش قشنگ همه کارارو انجام میده .
درمورد نماز خوندن من فقط میخوندم نمیدونستم چی میگم مثلا قبلا نمازم قضا میشد چنان حس گناه داشتم میگفتم الان خدا عذابم میده بخاطر این قضای نماز منو مجازات میکنه اینقد این باورهای مذهبی اشتباه تو ذهن ما بود به ما گفتن از خانواده گرفته تا جامعه من همیشه از خدا میترسیدم ولی الان به لطف خدای مهربان و شما استاد عزیزم اینقد تغییر کردم با خدا رفیق شدم عاشقشم وقتی نماز میخونم میرم تو اتاق با ارامش کامل با خدای خودم حرف میزنم قران میخونم لذت میبرم از عبادت ،و قران روزی چندین بار میخونم اگه نخونم احساس میکنم روزم یه چیزی کم داشته باید بخونم و بخوابم .
خدارو هزاران مرتبه شکر برا این پروژه عالی
بازم مثل همیشه ممنونم ازت استاد گلم و خانوم شایسته نازنینم
خدا نگهدار تا رد پای بعدی
بسم رب العرش العظیم
سلام بر استاد عزیز وموحدم ومریم جان شایسته بانو
استاد جان هر فایلی که شما راجع به توحید با استناد به قرآن منتشر میکنید به عظمتش قسم قلبم باز میشه وحس رهایی از قید بند افکار باورهای پوسیده وخرافی از قلب و روحم باز میشه .البته خدا روشکر من در خانواده ای بزرگ شدم که باور مذهبی شون بسیار نرمال معمولی بوده هرگز به من وسایر خانواده سخت نگرفتند وبه لطف آموزشهای شما
مطالعه قرآن دیدم نسبت به فروع دین بسیار تغییر
کرده .چند روز پیش با دوستی که بشدت وبسیاااااار مذهبی هست صحبت اصول وفروع دین شد وایشون به گفته خودشون بیست سال در کلاسهای عرفان شرکت کردند وراجع به امامت معصومین مطالبی رو گفتند که من نمی تونستم بپذیرم وانقدر توضیحات شون عجیب بود که من چشمام از تعجب گرد شده بود چون تمام حرفها شون بر خلاف عدل الهی بود و از اونجایی که من خیلی کم حرف هستم و بدنبال اون اصلا اهل بحث و مجادله نیستم سکوت کرده و مکالمه تلفنی رو تموم کردم اما بشدت از درون بهم ریختم .
استاد جان بدون هیچ ادعایی عرض میکنم که باورهای ناجالب برای من مثل غذای مسموم میمونه که تا از روح وجانم پاک نشه احوالات درونی من خوب نمیشه وخداروشکر رفتم سراغ فرآن و با خواندن سوره احزاب حالم خوب شد .استاد عزیزم همیشه از خدا میخوام که وجود شما ومریم جان سلامت باشه نور الهی به قلب پاکتون همچنان تابان باشه .
گام پنجم از پروژه مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر – رابطه درونی با خداوند، با “تفکر” ایجاد می شود نه با تقلید
به نام خداوندی که هرچه داریم از آن اوست.
سلام به استاد عزیز و مریم جانم
خداروشکر که بعد از یه فاصله ی کوتاه با هدف مرور آگاهی های فایل جدید و گامهایی که تا اینجای پروژه برداشتیم ، داریم این مسیر رو باهم ادامه میدیم.
طبق تعهدی که در این پروژه به خودم دادم دریافتم رو از آگاهی های این فایل مینویسم تا به درک بهتر خودم کمک کنه و در قدم بعدی شاید کمکی هم باشه برای دوستان هم مسیرم .
سوال اول-باور استاد از پرودگار در تمامی جنبه ها
————–
ایجاد باور به سیستمی بودن خداوند و تقویت آن به ما کمک میکنه درک بهتری از خداوند داشته باشیم.
خداوند به هرشکلی که من در ذهن و باورم نسبت بهش ایجاد بکنم برای من درمیاد.
مثل آب که ما در هرظرفی اون رو بریزیم آب هم همون شکل ظرف ما رو به خودش میگیره.
به نظرم در قدم دوم-جلسه ی هفتم سیستمی بودن خداوند و اینکه جهان ما بر اساس قوانینی هست که خداوند وضع کرده به طرز عالی توسط استاد توضیح داده شده و مرور آگاهای های این جلسه به ما کمک میکنه درک خیلی بهتری از سیستمی بودن خداوند داشته باشیم.
سوال دوم-نحوه ی برپایی نماز در مورد استاد
————–
در مورد مسائل دینی مثل برپایی نماز یا گرفتن روزه ، همه ی ما از گذشتگان خودمون باورهایی بسیار بنیادین رو به ارث بردیم و با همون باورها فکر میکنیم تنها راه ارتباط با خداوند نمازهای یومیه ای هست که به شکل فعلی میشناسیم و همه ی مسلمان ها انجامش میدن.
اما ما باید بتونیم با تفکر در این مورد به راه درستی که ما رو به خداوند وصل میکنه برسیم نه با تقلید
هرکدوم از ما میتونیم روش منحصر به فرد خودمون رو برای برقراری اون ارتباط با خود برترمون و منبع انرژی که اسمش رو خدا گذاشتیم داشته باشیم.
طوری که اون احساس لذت و حال خوب رو برای ما ایجاد بکنه و هیچ کسی غیر از خود ما نمیتونه بهمون بگه که کدوم روش برای ما بهترین روشه.
درست مثل این میمونه که هرکدوم از ما با توجه به رابطه ای که با فرد مقابلمون در یک رابطه ی عاشقانه داریم ، میتونیم تشخیص بدیم بهترین روش ابراز علاقه و عشق ورزیدن به طرف مقابلمون چیه و در این مورد تقلید کردن از روابط بقیه جواب نمیده و ما رو به نتیجه ی حال خوب داشتن در اون رابطه نمیرسونه.
استناد به آیه ای از قرآن که در مورد تبعیت از خدا و رسول صحبت شده هم درست نیست چون شرایط و مکان گفتن این آیه و همچنین آیات قبل و بعد از آن در نظر گرفته نشده.
یه باور غلط و محدودکننده ای که از گذشتگان ما و با توجه به درک اشتباه از آیات قرآن به ما القا شده اینه که اگر درست و به همون شیوه ی عرفی که هممون از نماز خوندن میشناسیم عبادت نکنیم مشمول خشم خداوند میشیم و عذاب الهی رو دریافت میکنیم.
در حالیکه اگر آیه های عذاب رو به درستی در قرآن مطالعه کنیم خط قرمز ها رو متوجه میشیم.
شرط متوجه شدن این نکات اینه که قرآن رو بارها مطالعه کنیم و بعد از چندین بار مطالعه کردن متن و ترجمه ی قرآن از نرم افزارهایی که در این زمینه وجود دارن هم کمک بگیریم تا آیات قرآن رو به صورت موضوعی هم مورد بررسی بیشتر قرار بدیم.
در این صورت هست که اصل پیغام قرآن رو میتونیم دریافت کنیم.
در روند مطالعه ی قرآن میتونیم تفاوت آیات متشابه و محکم رو متوجه بشیم.
به عنوان مثال آیه های عذاب یا آیه هایی که در مورد حجاب هست رو میتونیم به صورت موضوعی مطالعه کنیم .
اگر با این تعهد وقت بگذاریم و قرآن رو مطالعه کنیم جواب همه ی سوال هامون رو دریافت میکنیم، و بعد میتونیم با درک جدید از این موضوعات شیوه زندگی مون رو با قرآن تنظیم کنیم و با اطمینان قلبی به روش قرآن در مسیر زندگی مون پیش بریم.
شرط رسیدن به چنین درکی اینه که ذهنمون رو از تعصبات رها کنیم و به آنچه که از گذشتگانمون از قرآن به ارث دریافت کردیم شک کنیم و خودمون شروع کنیم به تعقل در آیات قرآن و دریافت پیغام اصلی آن.
در این مسیر از خداوند هم باید هدایت بخوایم که بهمون کمک کنه که نگاهمون از این تعصبات پاک باشه ، اونوقت چیزهایی رو در قرآن میبینیم که قبلا نمیدیدیم و دیدمون وسیع تر میشه به دریافت نکات قرآن.
اگر طبق باورهای گذشته مون بخوایم وارد مسیر خوندن قرآن بشیم و با اون تعصب قرآن رو مطالعه کنیم گمراه میشیم و نمیتونیم به درک درستی از آیات قرآن برسیم.
باید این باور رو در خودمون ایجاد کنیم که : به تعداد انسان های روی کره زمین راه برای رسیدن به خدا و ارتباط برقرار کردن باهاش وجود داره.
پس نباید نگاه صفر و یکی به خداوند داشته باشیم و بعد از مطالعه ی دقیق قرآن هم متوجه میشیم که هیچ اثری از این نگاه در آیات قرآن نیست.
این باورهای محدودکننده رو باید با باورهایی قدرتمند کننده جایگزین کنیم که :
خداوند در درون همه ی ماست.
خداوند هرلحظه هدایتگر ماست.
خداوند همون انرژی که ما ازش شکل گرفتیم و از طریق این انرژی جهانمون رو داریم تجربه میکنیم.
هیچ وقت رابطه ی ما با خداوند قطع نمیشه.
خداوند خود ماست و ما خود خداوندیم.
همه چیز از خداست، همه چیز خود خداست.
اگر با این نگاه پاک و بدون تعصب و با باورهای قدرتمند کننده در مورد خداوند بریم سراغ خوندن قرآن ، هدایت خداوند در دسترس ما قرار میگیره و میتونیم به درک درستی از قرآن برسیم.
خداوند خودش گفته : ما قرآن رو آسان کردیم برای فهمیدن شما .
با همین دیدگاه اگر وارد مطالعه ی قرآن بشیم بی شک نتایجی از فهم قرآن رو تجربه میکنیم که بی نیاز از تقلید از دیگران به روش شخصی خودمون برای برقراری ارتباط با خداوند میرسیم و از این ارتباط عاشقانه لذت میبریم :)
ممنون از توجهتون به کامنت من دوستان
در پناه الله یکتا باشیم همگی :)