مصاحبه با استاد | کلید لذت بردن از مسیر «تحقق خواسته ها» - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

503 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3222 روز

    سلام جانِ جانان???

    استاد نمیدونی ک چطوری عاشقتم ???

    یعنی هر جلسه ای که میزارید توش ی عالمه نکته مفید داره….به جرات میتونم بگم این جلسات مصاحبه در حکم یک دورست…. ی جوری انگار دوره هاتون رو ریوی ومیکنید .. . همش دارم ی سری نکات تکمیلی برای دوره هایی ک ازتون تهیه کردم یاد میگیرم… اصلااا این مصاحبه باعث شد محصولات رو عمیق تر درک کنم.

    استاد ی عالمه نتایج خوب تو زندگیم گرفتم…. تو بحث ثروتم، همون سدی که میگین ی عالمه پشتش پول جمع شده و وقتی باورهات درست بشه ، اون سده میشکنه و جریان ثروت وارد زندگیت میشه، در مورد منم داره این اتفاق میفته…

    این روزا انگار رو ابرام

    هرجای زندگیمو نگا میکنم خدارو میبینم

    ی جوری همه چیو واسم راست و ریس میکنه که کیف میکنم..

    هفته دیگه میام براتون مینویسمشون

    استاااااااااااااااااااااااد من تازه معنی توحید رو درک کردم.. تازه فهمیدم وقتی میگین خدا ی انرژیه ک هرجور شکلش بدی ب همون شکل درمیاد یعنی چی… تازه فهمیدم وقتی میگین فقط رو خدا حساب کن یعنی چی….

    هر صبح ک چشمو وا میکنمممممم اولین چیزی ک بابتش شکرگزاری میکنم همین توحیده… همین قواینن ثابت بدون تغییره.. یجوری عاشق خدا شدمممممممممم دلم میخواد بغلش کنم.. همش میگم نوراجان چطوری بغلت کنم..چطوری ببوسمت… اصلاا نمیدونید که من چه حالییییییییییییم… انقدر شکرگزاری میکنم که اصلا دوس ندارم ولش کنم و برم ب کارام برسم…. از صب تاشب همش این ی جمله رو تکرار میکنم “خدا خودش اون چیزه میشه، اون انرژی شکل میگیره و وارد زندگیت میشه”.. اصلااا این جمله مث بمب انرژی منو میبره فضا..انچنان قدرتی بهم میده که حس میکنم کل جهان جلوی من تعطیم کرده

    استاد چند وقت پیش داشتم از مسیر منحرف میشدم..ولی خدا باز دستمو گرفت اورد تومسیر…

    هر روز ک میگذره از هر گوشه ای از سایتتون ی چیزی یاد میگیرم که اگاهی هامو وسیعتر و عیمق تر میکنه… همه چیو برام کلیرتر میکنه..

    هربار شمارو میبینم میگم ببین این خداست.. ببین خدا چقدر ب شکل زیبایی درومده.. ب شکل عباس منش درومده…

    موی کوتاهم خیلی بهتون میاددددددددددددددد??

    استاد توی همین فایل جمله بجمله تون برای من نشانه بود از چیزایی ک این روزها درگیرشم… جتی کلمه”منبع تغذیه” ک گفتین دقیقا امروز داشتم پاور ساپلای رو تجربه میکردم …. یعنی وقتی میگم دونه ب دونه کلماتتتون برام نشونه بود بدونید دیگه دارم چی میگم.

    دوست دارم عشق جان??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      عرفانه تیموری گفته:
      مدت عضویت: 2570 روز

      سلام دوست عزیزم.و سلام ویژه و گرم خدمت استادعزیزم جناب آقای عباس منش عزیز و عرض خداقوت خدمت تمامی دوستان همراه.دوست خوبم دریاخانم این جملتون ک گفتید همش میگید خدا اون چیزه میشه برام خدا خودش بصورت اون چیز یا اون انرژی شکل میگیره و میاد تو زندگیم خیلی بمن حس خیال راحتی و حس خوبی داد.ممنونم بابت این جمله ی زیباتون.سعی میکنم از امروز اینو توی زندگیم اجرا کنم.چون بسیار نامید هستم و اینکه همش میگم نکنه من جز اون97 8 درصدی باشم ک ثروت بدست نمیارند.ولی خیلی دلم میخاد بتونم کارکنم و قوانین رو درک کنم و منم ب ثروت برسم.از امروز سعی میکنم ازین جملتون استفاده کنم.بازم ممنونم.دوستتون دارم??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1730 روز

      سلام آیدا جان دوست عزیزم

      خیییلی ازت ممنونم بابت کامنت فوق العاده ای ک نوشتی

      و انرژی عالی ک بهم دادی

      و ایمانی ک درمن قوی تر کردی

      چقد قشنگ. گفتی؛

      همش این ی جمله رو تکرار میکنم “خدا خودش اون چیزه میشه، اون انرژی شکل میگیره و وارد زندگیت میشه”.. اصلااا این جمله مث بمب انرژی منو میبره فضا..انچنان قدرتی بهم میده که حس میکنم کل جهان جلوی من تعطیم کرده

      مرررسی بخاط. این باور قوی و قدرتمند کننده عزیزم

      شاد و موفق و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نعیم پورشفقی گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد بزرگوار و استاد مریم نازنین

    سلام به دوستانم در خانواده عباسمنش

    تمام اتفاقات و شرایط زندگیمون رو خودمون با باورها و فرکانس های خودمون خلق می‌کنیم

    واقعا چقدر به این جمله ایمان دارم ؟

    الان که دارم گام 10 ام مهاجرت به مدار بالاتر رو گوش می‌کنم هی ذهنم جفتک میزنه که این جمله بالا رو باور نکن ولی یادمه همیشه این استدلال منطقی درمورد عدل خداوند بوده برام .

    باوری که خداوند خودش رو عادل گفته همین جمله است

    اگر خداوند عادل است یعنی هر کسی باید بتونه واسه خودش تصمیم بگیره نه اینکه خود خدا بیاد یه سرنوشت رو بنویسه و ما بیایم اون سرنوشت رو اجرا کنیم این که نمیشه عادل بودن

    عادل بودن یعنی نعیم تو و هر کسی که در این کره خاکی زندگی کرده و داره زندگی میکنه و زندگی خواهد کرد خودش راهشو و زندگیش رو مشخص میکنه .حالا چطور؟ تنها راهش تمرکز و توجه اش به زندگی است تنها راهش ذهن و باورهاشه

    اینارو مینویسم چون ذهنم داشت جفتک میزد

    نعیم مگه تو نبودی که وقتی با شور علاقه داشتی با این آگاهی ها زندگی میکردی اون موقع هیچی نداشتی یه پسر مجرد و بدون هیچ زندگیه مشترکی

    الان که تو این موقعیت هستی ببین اون تمرکزت به این آگاهی ها چی بهت داده؟

    بعد 6 ماه رو خودت کار کردن واسه خودت موتور خریدی بعد 2 ماهش ازدواج کردی با کسی که همیشه بهش فکر میکردی و اون حاضر نبود حتی نگاهت کنه .تازه اونم عضو این خانواده عباسمنش هستش و داری لذت میبری بعدش ماشین خریدی

    بعدش با هم هدایتی اومدین تو یه خونه نقلی اجاره ای که تو بهترین مکان و زیباترین نقطه است اینا نتیجه کار کردن رو خودت اگه نبوده پس چی بوده ؟

    ذهن قشنگم چرا انقد جفتک میزنی و میخوای رد کنی که تمام اتفاقات و شرایط زندگیم رو با باورهام رقم زدم ؟

    تازه تو این استمرار که تو این پروژه داری و 10 روزه داری میری جلو چقدر زندگیت روان‌تر شده و درامدت بهتر .اینا نتیجه کار کردن رو باوراته دیگه چیزی که بیرون عوض نشده این تویی که داری رو خودت کار میکنی

    ایمانتو به این مسیر بیشتر کن نتایج بیشتر هم میبینی روانشناسی ثروت1 هم که تو اکانت عزیز دلت داری با تمرکز برو رو اون هم کار کن تا خداوند باز هم بیشتر درهای رحمت رو به روت باز کنه

    این ردپا رو گذاشتم که این مسیر رو یادآوری کنم به ذهن چموشم وایمانم رو بیشتر کنه

    انشالله که در مسیر استمرار میمونم و نتایج عالی تر رو هم دریافت میکنم

    با این همه نتایج باز ذهنم میگه کو نتیجه

    این نشون میده که چون زیاد سپاسگزار نبودم ذهنم میاد جفتک میندازه انشاالله که دیگه تعهد میدم صبح ها به محض بیدار شدنم تو دفترم بابت این زندگیه عالی ام شکرگزاری کنم و نعمتهای زندگیم رو برای خودم یادآور بشم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  3. -
    سید عبداله حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1965 روز

    به نام الله یکتا و مهربان.

    سلام استاد عزیزم.

    یه جمله طلایی تو این فایل من از استاد شنیدم،

    اینکه تو کاری که بهش علاقه داری ولی از لحاظ مالی نتیجه نمیگیری اون کار ایراد نداره باورهای

    مالی ات ایراد داره.

    من با شنیدن این جمله قشنگ احساس کردم بار

    عظیمی از دوش من برداشته شد و احساس کردم

    مسیر برام هموارتر شد.

    من تو بیزینس ام علاقه بسیار خفنی بهش دارم

    بخاطر اینکه مهارتم را افزایش بدم هدایت شدم به کاری

    باعث شد مهارتم و خود باوری ام بیشتر، بیشتر بشه

    از اونجایی که کسی که من براش کار انجام می‌دادم بسیار روابط خوبی هم داریم کمک میکرد

    که بهتر این کار پیش بره،و همچنان هم رو باورهای ثروت آفرین و دیگر قسمت‌های باورهام

    از جمله باورهای معنوی، روابط، بازاریابی، خرید و فروش و……..

    هم کار میکردم اما همچنان تو یه قسمت متوقف

    هستم از طرف دیگه خودم را اذیت می‌کردم

    که چرا این همه تلاشی من دارم می‌کنم نتایج دلخواهم برام اتفاق نمی افته، البته ناگفته نماند

    یه ایراد شخصیتی هم دارم که با شنیدن این فکر کنم زیاد هم برام مهم نیست، گیر داده بودم به این

    ایراده که اول باید این ایرادم برطرف بکنم تا نتایج مالی برام انجام بشه و این خودش یه ترمز بزرگی

    است من تو چند سال بهش توجه نکردم.

    اتفاقی با شنیدن این فایل برام افتاد به خودم آسون گرفتم از اونجایی هم که دارم جلسه سوم‌

    از دوره روانشناسی 1 را کار می‌کنم کار کردن این دوره برام ساده و آسان تر شد یعنی تمرکزم را از

    فرعیات ورداشتم و دارم رو اصل کار می‌کنم و انشالله از تک تک نتایج مالی ام میام براتون به

    اشتراک میزارم.

    در پناه حق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  4. -
    على شيرازى گفته:
    مدت عضویت: 3449 روز

    درووود و سلام خدمت استاد عزیزم و خدمت گروه تحقیقاتی عباسمنش و خانواده ی عزیز با درکم تو این سایت

    استاد فایلتون عالی بود قربون دهنتون که همش رو باید قاب کرد زد تو دور تا دور خونه

    یه تجربه براتون می گم تاثیر بودن در این مسیر رو خودتون متوجه می شین تازه گی ها که اومده بودم امریکا یه جا کار می کردم که همه کاری راجع به خونه و درخت و باغ بانی انجام می دادم اون موقع تازه با شما آشنا شده بودم اما هرچی فکر می کردم می گفتم از این کار نه به پول می تونم برسم نه به ارامش. و نه وقت آزاد و کلا حالم با این کار خیلی خوب نبود الان بعد از چند سال که خیلی زیاد رو خودم و باور خان کار کردم و باورهای عالی تری نسبت به گذشته ساختم تصمیم گرفتم از منطقه ی امنم بیرون بیام چون دیگه احساس خوبی به اون کارم یعنی رانندگی ماشین سنگین نداشتم و زندگی رو از دریچه ی بهتری ببینم این هم به خاطر فایل 1 جهان بینی توحیدی 1 و فایل26 روانشناسی ثروت 1 بود عجیب انگیزه ی تغییر رو تو من پررنگ تر کرد

    و الان دوباره برای شروع تو یه شهر جدید که اصلا اونجا نبودم تا حالا و کسی رو جز خداوند و استاد عباس منش نداشتم از همون کار شروع کردم و چه قدر نگرشم فرق کرده و چه قدر ایده ی ثروت ساز به ذهنم می رسه و چه جوری آدمی که نمی شناسیش بهت خونه می ده بدون این که اجاره ازت بخواد بهت پیشنهاد کارهای بهتر و پر درآمد تر می دن خدایا سپاسگزارم استاد عباس منش ازتون سپاسگزارم

    دوستان به خدا اگه چند وقت دارین رو خودتون کار می کنید و می خواین کاری رو انجام بدین و ترس دارین برید تو دل ترس هاتون بعد می بینید که هیچی نبود و اون باورهای قدرتمندی که تازه ساختین چه جوری درهاتون واستون باز میکنه چه جوری از همه طرف خداوند کمکتون می کنه چه جوری حتی استاد عباس منشی که همه آرزو دارن ببینشون به دیدنتون میاد

    خداروشکر می کنم هر لحظه هر لحظه هر لحظه که با استاد عباسمنش آشنا شدن و با این سایت عالیشون خدا حفظتون کنه

    تنور دلتون گرم گرم گرم

    علی شیرازی??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 3337 روز

      سلام آقای شیرازی

      همیشه از خوندن کامنتهای شما حس خوبی میگیرم امیدوارم هر روز موفق تر از قبل باشید

      صد البته که حس و حال خوب شما باعث شده در مدارهای بالاتری نسبت به قبل قرار بگیرید و اتفاقات بهتری رو تجربه کنید و افراد مثبت تر و موفق تری هم به دیدنتون بیان ، خوشحالیم که حالتون عالیه و تنور دلتون گرمه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1730 روز

      سلام ب شما دوست عزیزم آقای شیرازی

      سپاسگزارم بخاطر کامنت قشنگتون و ایمانی ک در من قوی تر کردین ب ادامه ی مسیرم

      خییلی تحسین تون میکنم

      خییلی بهتون تبریک میگم

      ک اینقدر خوب روی خودتون و ایمانتان کار کردین ک استاد هم ب دیدنتون میاد

      و این نشون میده ک میشه ب هرآنچه میخوایی برسی

      امکان پذیره و قانون جواب میده

      دوستان به خدا اگه چند وقت دارین رو خودتون کار می کنید و می خواین کاری رو انجام بدین و ترس دارین برید تو دل ترس هاتون بعد می بینید که هیچی نبود و اون باورهای قدرتمندی که تازه ساختین چه جوری درهاتون واستون باز میکنه چه جوری از همه طرف خداوند کمکتون می کنه چه جوری حتی استاد عباس منشی که همه آرزو دارن ببینشون به دیدنتون میاد

      سپاسگزارم ازشما

      ب خدای بزرگ میسپارمتون‌

      شاد وموفق و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2943 روز

    سلام استاد عزیزم ، یه روزی تو یکی از فایل ها گفتی «گاهی وقتها نتایج من را شگفت زده میکرد » ، همون وقت با کمی تردید به خودم قول دادم که یه روزی نتایجی بدست میارم که شگفت زده بشم ، مثل تو …. و با نوشتن این متن خواستم بگم استاد من دارم از نتایج شگفت زده میشم ، اون ماشینی که یه روز به زور هلش میدادم و به کندی حرکت می کرد الان دیگه تند تر حرکت می کنه و من زور و نیروی کمتری برای بحرکت درآوردنش بکار می برم ، استاد خواستم بگم آدم هایی که تو محیط کار قبلا باهاشون مشکل داشتم حالا برام مشتری می فرستند ، خواستم بگم مشتری پشت مشتری میاد ، خواستم بگم وسط گوش کردن به فایلهای تو مشتری ها زنگ میزنند و من فقط میگم استاد دوستت دارم ، استاد از جهانی که تو را بمن نشون داد سپاسگزارم ، از خدایی که تو را بعنوان بهترین پاداش زندگیم بهم داد سپاسگزارم ، استاد خواستم بگم اون باران رحمتی که می گفتی حتی یک لحظه هم قطع نمیشه و من باور نمی کردم که این باران روی سر من هم بباره ، حالا دیگه می باره ، از بسکه من لایق خیس شدن و دریایی شدن شدم ، حالا میفهمم که باران بوده ، همیشه بوده ، این من بودم که نبودم ، استاد خواستم بگم این تابستون بچه هام اصلا حوصله شون سر نرفته چون من با افزایش درآمدم اونها را به کلاسهایی که دوست داشتند فرستادم ، استاد خواستم بگم من یه پراید صفر خریدم و روی ترس هام پا گذاشتم و رانندگی کردم ، خیلی خوشحالم استاد ، من تا قبل از این با کیف سنگین و سه تا بچه کوچیک همه جا پیاده یا با تاکسی میرفتم ، استاد هرچی اطرافیان گفتند بجای پراید یه ماشین شرایطی مدل بالا بردار و چند تا چک بده قبول نکردم چون من از تو درس می گیرم ، گفتم تکاملم را که طی کردم ماشین مدل بالا را هم میخرم ، اونم نقد …استاد خواستم بگم برای یک هفته هدفگذاری میکنم و فرداش به اهدافم میرسم یعنی به یک هفته نمیرسه و من. به خواسته م رسیدم ، استاد خواستم بگم خیلی حالم خوبه ، خیلی زیاد ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
    • -
      رضا عطارروشن گفته:
      مدت عضویت: 3796 روز

      سلام افشین عزیز

      دوست موفق و با احساسم

      چقدر از خوندن نوشته شما لذذذذت بردم

      چایی رو آماده کرده بودم که صبحانه بخورم ولی خوندن نوشته شما صبحانه کاملی برای روح من بود

      خدا رو شکر که انفدر خووووووبه

      خدا رو شکر که انقدر عالی قوانین رو در جهان تنظیم کرده که هرکی بخواد به خواستش برسه

      به شما تبریک میگم

      بی نهایت مبارکتون باشه

      وقتی پیام شما رو خوندم انقدر احساس نزدیکی با شما کردم و انگار زندگی خودم رو داشتم مرور میکردم

      روزی که 405 مدل 83 رو فروختم و 206 حد صفر خریدم

      حرکتی که در رویای من هم دست نیافتنی بود

      ولی وقتی خواستم و در مسیر درست حرکت کردم نتایج من رو شگفت زده کرد

      آفرین به شما و آفرین به استادمون که انقدر ساده و تاثیرگذار قوانین رو به ما آموزش داد

      امیدوارم انقدر شگفت زده بشی که نتونی باور کنی در دنیا داری زندگی میکنی

      موفق باشی دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        اندیشه افشین گفته:
        مدت عضویت: 2943 روز

        سلام آقای عطار روشن ، دوست عزیزم من از وقتی که عضو سایت شدم هرجا که کامنت های شما را می دیدم ، میخوندم و انگیزه میگرفتم و لذت میبردم ، اینم بگم که شوهر من از ابتدا با آموزش های استاد مخالف نبود ولی اونجور هم نبود که خودش پای حرفهای استاد بشینه تا اینکه یک بار یک دیدگاه از شما در کانال گذاشته شد و من خوندمش و خیلی خوشم اومد و به همسرم گفتم بشین برات بخونم ، اولش یکم بی میل بود ولی بخاطر من قبول کرد که گوش کنه و من شروع به خوندن حرفهای شما کردم ، همون حرفهایی که راجع به دوره قانون آفرینش و رفتن شما در دل طبیعت و کوه و صحرا و همراستا شدن با استاد و قوانین بود و خوندم و خوندم ، از اوضاع مالی خودتون و شرایط فعلی که به منزل جدید نقل مکان کرده بودید و شغلی که درآمد زیادی داشت و ساعت کاری زیادی هم نداشت و خیلی چیزهای دیگه ، وسطهاش گریه میکردم اما هرجور بود تا آخر خوندم و دیگه حواسم به همسرم نبود و وقتی تمام نوشته شما را خوندم دیدم همسرم به شدت منقلب شده و داره اشک می ریزه ….

        میدونم که شما از موفق ترین اعضای سایت هستید و نتایج زیادی گرفتید ، همیشه دوست داشتم بهتون بگم که کامنت هایی که می گذارید خیلی حال من را خوب میکنه و با خوندنشون به سمت خواسته هام هدایت میشم اما نمیدونستم کجا بنویسم که شما بخونید و خدا را شکر میکنم که اینجا تونستم نظر خودم را بهتون بگم ، و میدونم که حال خوش من برای شما قابل درکه چون این مزه شیرین و این طلای ناب موفقیت را شما قبل از من بدست آوردید ، همه اونهایی که با استفاده از قوانین به موفقیت می رسند در یک حس شریکند و اون خالی شدن از شرک و حرکت به سوی خداست ، خدایی که انسان را به همه چیز و همه جا میرسونه ، امیدوارم همواره موفق و شاد باشید ، با سپاس

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فرخ لقا گفته:
      مدت عضویت: 2660 روز

      سلام

      وقتت به خیر دوست من

      چقدرخوشحال شدم از اتفاقاتی که براتون افتاده.امیدوارم روزبه روز براتون اتفاقهای قشنگتری بیفته.

      انگیزم رازیادکردید که من هم ماشینم رابخرم .چندوقته به فکرشم .ازهمونموقع تمام ماشینهابااون رنگ جلوم ظاهرمیشن همونطورکه استاد میگفت.چندروه که نمایشکاه سرکوچمون یه دونه ازهمون رنگ آورده دیروز جای پارک نداشتند آورده بودنش درست جلوی خونمون. خندم گرفته بود.

      بهرحال خیلی براتون خوشحالم .موفق باشید????????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        اندیشه افشین گفته:
        مدت عضویت: 2943 روز

        سلام دوست عزیزم ، قبل از اینکه ماشین را بخری روی باور فراوانی و باور لیاقت کار کن ، وقتی بدونی که ماشین های زیادی برای خریدن هست و فرصت ها و موقعیت های بی شماری برای شما وجود داره ، وقتی خودت را لایق داشتن ماشین مورد علاقه ت بدونی ، کم کم تردیدت به یقین تبدیل میشه و خواسته شما به وقوع میپیونده ، تردید و دودلی نشانه ای از نبودن باورهای درست است ، ان شاءالله موفق باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد دهقان طزرجانی گفته:
      مدت عضویت: 2700 روز

      سلام دوست خوب من امروز با خوندن پیامتان خیلی حالم خوب هست و سپاسگزارم از خدایی که فرمانروایی عالم بدست اوست و من را فرمانروای زندگی خودم کرده است کاش میتونستم باهاتون حرف بزنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    لطیفه هستم گفته:
    مدت عضویت: 593 روز

    جان چو در جانان فرو شد جمله جانان ماند و بس

    خود به جز جانان کسی را هیچ استقرار نیست

    گام به گام مهاجرت به مدار بالاتر….

    سلام به روی ماه استاد قشنگم و عزیز دل استادم و دوستان عزیزهای دلم که هم قدم‌های منین

    استادم منم لطیف…..

    همون لطیفی ک داره با آموزشهاتون غوغا می‌کنه استاد…..همون لطیفی که از روزی ک پیداتون کرده دیگه آروم ننشسته و همش داره خلق می‌کنه…خلق می‌کنه..خلق می‌کنه..

    استاد جونم اگه منم بخام ب سوال شما جواب بدم که پرسیدن وقتی با قانون آشنا شدین بااینکه نه نتایجی داشتین و نه تضمینی چی بهتون انگیزه داد؟؟

    چه سوال قشنگی بود من کلا از اون مدل شخصیتایی هستم ک خیلی خودمو ب چالش میکشم.خیلی ازخودم میپرسم و خیلی در خودم افکار شکافی میکنم…

    واین دست از سوالا رو خیلی دوس دارم…

    استاد جان من اگه اینو جواب بدم….میگم کلا جنس آموزشهاتون جوری بود ک تا شروع کردم .اولین چیزی ک متوجه شدم احساس خوب و آرامش بود…احساس درستی مسیرم بود..و در کنار این احساس یه سری چیزایی که چرخ زندگیم رو روانتر میکرد متوجه می‌شدم.برای همین این مسیر رو خیلی دوس داشتم و همینطور رفتمو.رفتمو.رفتم…تا به اون جاده آسفالته رسیدم…

    رفتمو رفتمو رفتم تا اینکه گاری زهوار در رفته ی چرخ شکسته ی سنگین زندگیم به ماشین تبدیل شد.البته هنوز دنده اتومات نشده..ک مطمعنم اونم میشه…

    من از روزی ک باهاتون آشنا شدم.تماااااااام مشغله های زندگیمو کنار گذاشتم و چسبیدم ب آموزشهای نابتون.. من کلا عاشق نویسندگی بودم.نوشتن رو کنار گذاشتم..من مربی قرآن بودم ک کنار گذاشتم .. و ترجیح دادم تا شناخت دقیقم با قرآن فعلا فقط رو خودم کار کنم…مربی اسماء الله الحسنی الهی بودم.اونم کنار گذاشتم چون میفهمم باید خیلی بیشتر پروردگارمو بشناسم تا بتونم معرفیش کنم..هزاران کتاب توو لیست و نوبت مطالعه ام بود ک همشون رو جم کردم…ده ها گروه های مجازی مدیریت میکردم ک کلا شمارمو عوض کردم و از واتساپ و اینستاگرام کامل فاصله گرفتم..یعنی هرررر چیزی ک وقت منو میگیره و فاصله میندازه برای آگاهی های شما.همه رو حذفش کردم.. ینی واقعا جهاد اکبر راه انداختم استاد قشنگم..و چقدددددد راضی ام…و چقدددد چرخ زندگیم روانتر شده…و چقددددد پیشرفت کردم…من با آشنایی با آگاهی های سایت شما خیلی چیزا رو از زندگیم حذفش کردم و خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم ک توفیق آشنایی این مسیر رو و توفیق عمل کردن و توفیق نتایج های عالی رو بهم داد…

    الان روزی 4تا 6ساعت رو خودم کار میکنم.مثلا چکار میکنم..ستاره قطبیمو با تمرکز مینویسم و شب دوباره مرور میکنم.دریم بورد آرزوهام و هر روز نگاه میکنم و کلی فرکانس عالی میفرستم..یک فایل از فایلهای آموزشی سایت رو طبق هدایت خداوند هدایتی گوش میدم.توجه بر نکات مثبت و تمرکز بر کنترل ورودی هامو مرتب دارم.. کلی باورهای قدرتمند کننده با صدای خودم طبق نیازات خودم ضبط کردم بر هر نیاز.چند ساعت جداگانه کار کردم اساسی و اصولی اونا رو درست کردم و ضبط کردم.اینم روزانه گوش میدم.پاشنه اشیلهامو پیدا کردم و دارم روش کار میکنم.دوره هوایی ک شرکت کردم هم اینکه گوش میدم.هم یادداشت برداری میکنم.هم قسمت های بسیار کلیدی ک استاد اشاره می‌کنه دوباره ضبط میکنم و یه پوشه دارم فقط از کلیدهایی ک استاد اشاره می‌کنه.یه پوشه دارم فقط صدای خودم جاهایی ک باید روش کار کنم.یه پوشه دارم فقط واسه کامنتای دوستان اونایی ک برای من راهکار و ایده داره.خلاصه اصلا دنیای ساختم برا خودم..ینی منمو آموزشهای استاد

    و فقط آموزشگاه نقاشیم میرم چون عشق و علاقه ی من ب نقاشی بیشتر از نویسندگی بود..

    جوری ک با نقاشی اصلا خستگی ناپذیر میشم..

    و بقیه تایمم هم کارای منزل و رسیدگی ب همسر و بچه هام…بقیه چیزا رو حذف کردم..تا بیشتر بتونم روی خودم کار کنم..

    استاد جان فرمودین خلاقیت برای تکرار آگاهی های بیشتر واسه ذهن…

    باید اعتراف کنم من ذهن خلاقی دارم..

    وهربار با شیوه های مختلف ذهنمو سورپرایز میکنم..

    اگه بخوام ایده بدم واسه دوستای گلم..

    مثلا : من با گوش دادن دوره ی دوازده قدم متوجه شدم باید از کوچکترین چیزی ک اذیتم می‌کنه رو بخاطر شناختن و حذفشون…اونا رو بنویسم تا بزرگترینای چیزی ک باید حذفش کنم…بخودم گفتم خب من جدا از آرزوها و اهداف بزرگم. چ چیزی الان میخام بهتر بشه.کم کم یکی یکی کشف میشد و می‌نوشتم و فکر میکردم ک چه باور محدودی یا چ تمرکز بر ناخواسته ای یا چه ریشه ای هست ک باید حذف بشه ک اینجا درست بشه.همینطور ریز ب ریز میرفتم جلو و یکی یکی با پیدا کردن تمرکز بر ناخواسته هام.پیداکردن باورهای مخربم..پیداکردن چه ترس هایی یا چه عجله هاییی ک داشتم و اون اثرات رو ایجاد کرده بود…مثلا ترس از کمبود وقت بزرگترین معضل زندگیم بود ک مانع باشگاه رفتنم..مانع ریلکس بودنم..مانع آرام انجام دادن کارام..مانع تایم آرامشم..مانع خوشگذرانی و تفریحات و میهمانی رفتن و سفر رفتنم شده بود..ک وقتی این باور رو پیدا کردم ک وقت من کم نیست.بلکه من دارم تایم های خالی خودمو پر میکنم ک تایم هدر نره و اینهمه عجله.عجله.عحله.اینهمه کار ذهنه ک ارامشو ازمون بگیره.با پیدا کردن این باور محدود کننده من تمام اون مشکلاتم رفع شد و چقد لذت و آرامش و ریلکس بودن رو تجربه کردم.. بعد بیست سال تند.تند.تند.با عجله زندگی کردن و کارکردن واسه ترس از کمبود وقت.ترس از عقب افتادن….این رهایی از ترس از کمبود وقت خیلی چرخ زندگیمو روانتر کرد.

    استاد این کلید واقعا رمز اساسی برای من بود.بقیه آگاهی ها اینهمه جای کار کردن ندارم ک این مورد دارم ک فرمودین

    قانونی درباره “لذت بردن از مسیر زندگی”

    سر راست ترین مسیر برای رسیدن به خواسته هاست..

    فاصله شما با خواسته هایتان فقط با احساس خوب پر می شود و احساس خوب فقط با تغییر نگاه ایجاد می شود و نه با داشتن خواسته ها…

    من فرد پر تلاشی ام اما هیچ وقت از مسیر زندگیم لذت نبردم…

    همیشه عجله داشتم.همیشه ی خدا میخاستم زود برسم..همیشه ترس از عقب موندن داشتم..همیشه حریص علم و آگاهی بودم..همیشه درحال دویدن بودم..نمیگم تلاشهام بی فایده بود من خیلی موفقیت ها توو زندگیم کسب کردم.و پنجا درصد از دوستام جلو هستم…اما هیچ وقت در مسیر زندگیم آرامش و لذت نداشتم…الآنم اینجام فقط برای زندگی توحیدی همراه با آرامش….

    ک میتونم بگم رب العالمین منو با آشنایی با سایت استاد عباس منش منو ب پنجا درصد ارامش رسوند.ینی بهم یاد داد باید خودم برای آرامشم تلاش کنم…

    کسی منتظر لقمه آماده نباید باشه

    چقد حرفا دارم ک سالها طول می‌کشه اگه بخوام بنویسم

    بهتره خداحافظی کنم

    در پناه خداوند شاد و سلامت و آگاه باشین

    مشتاق دیدار روی ماهت استاد نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      اعظم پورهدایتی گفته:
      مدت عضویت: 1490 روز

      سلام به دوست عزیزم لیفه خانم

      عزیزم منم مثل خودت بیشتر برنامه‌هایی که در طول روز برای خودت وقط گذاشتی وانجامش میدی خیلی شباهت داره به کارای روز مره من منتیجه تند تند تند داره میاد خدایا شکرت سپاسگزارم همه ما دوستان عباسمتشی رو داری غرق نعمت می‌کنی ومارو به سمت کسانیکه نعمت بارانشون کردی و به راه درست شادی عشق ثروت سلامتی حال خوب حس خوب آرامش آرامش آرامش هدایتمون کردی و پیام اورت استاد نازنین رو به سمت ما هدایت کردی ومارو تواین مسیر بهشتی ناب ناب آوردی لطیفه خانم دوست گلم خیلی خوشحال میشم وقتی نتیجه‌ای دوستان هم فرگانسیم رو میخونم وچون تمامی این مسیر ماها مثل هم هست و همگی داریم رشد می‌کنیم آگاهی میبینیم وما بهشیتیهای این راه ومسیر درست هستیم

      ومطمئنم یه روزی میشه همگی ما دوستان میریم پارادیس کنار استاد عشق زیباییها و بزرگترین سمینار رو در کنار هم داریم وما بهشتی ها در کنار هم هستیم ونتایجهایی که مثل بمب انفجاری بینظیری رو ترکوندیم موفق باشید دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        لطیفه هستم گفته:
        مدت عضویت: 593 روز

        سلام اعظم خانم قشنگم

        چقدددد خوشحالم کردین ک پاسخ گذاشتین برام

        سورپرایز شدم دیدم اون نقطه کوچولوی آبی داره میدرخشه

        کلی ذوق مرگ شدم.

        هههههههه

        سپاسگزارم از کامنت قشنگتون

        سپاسگزارم ک انرژی بخش شدین برام

        قابل تحسین هستین واقعا…

        چقد جالبه ک یه هم فرکانسی مثل خودمو پیدا کردم

        خوشحال شدم شما هم طبق همین اصول برنامه ریزی کردین.

        و چقد این کامنتتون ک نوشته بودین

        خدایا شکرت سپاسگزارم همه ما دوستان عباسمتشی رو داری غرق نعمت می‌کنی ومارو به سمت کسانیکه نعمت بارانشون کردی و به راه درست شادی عشق ثروت سلامتی حال خوب حس خوب آرامش آرامش آرامش هدایتمون کردی و پیام اورت استاد نازنین رو به سمت ما هدایت کردی ومارو تواین مسیر بهشتی ناب ناب آوردی

        اعظم خانم سپاس بابت وجودت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          اعظم پورهدایتی گفته:
          مدت عضویت: 1490 روز

          سلام عزیزم لطیفه خانم گلم واقعا هم تواین سایت بی‌نظیر لطیف میشیم مثل اسم قشنگت لطیف رها آزاد شاد ثروتمند منم از نقطه آبی رنگی کنار اسمم اومد خیلی خوشحال شدم که چقدر این سایت پیشرفته هست وله راحتی واسانی میتونیم با دوستان عزیز هم فرکانسی در ارتباط باشیم

          واقعا همه چیز داره به قول استاد عزیز راحت. راحت. راحت جلوی راهمون قرار گرفته خدا جونم سپاسگزارم لطیفه عزیزم برات آرزوی بهترین موفقعیتها رو دارم گل قشنگم موفق باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فائزه رودکی گفته:
      مدت عضویت: 432 روز

      لطیفه جان

      چقد با دسته بندیات حال کردم

      آفرین بهت

      ممنون که ایده و انگیزه میدی خواهر خوبم

      با قسمت اول کامنت قشنگت خیلی موافقم دقیقا منم مثل شما اولین دستاوردم آرامش پیدا کردن و احساس خوب داشتن بود چیزی که علیرغم تلاشهای زیادم توی کل زندگیم نصییم نشده بود

      اما تو همین یکسال به قدری روحم آرومه که همه اطرافیانم هنگ کردن دیگه بخوامم نمیتونم تند تند کار کنم و حرف بزنم و …. انگار آرامشه رفته تو سلولام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        لطیفه هستم گفته:
        مدت عضویت: 593 روز

        سلام فائزه خانم قشنگم

        چقدددد خوشحالم کردین ک پاسخ گذاشتین برام

        سورپرایز شدم دیدم اون نقطه کوچولوی آبی داره میدرخشه

        کلی ذوق مرگ شدم.

        هههههههه

        سپاسگزارم از کامنت قشنگتون

        سپاسگزارم ک انرژی بخش شدین برام

        قابل تحسین هستین واقعا…

        چقد جالبه ک گفتین آرامش همون چیزی ک هیچ چیزی نتونست بهتون بده.الا در این هدف زیبا ….دقیییییقا منم هزاران راه رفتم واسه پیدا کردن ارامش.ولی هیچ کدوم جواب نداد…اما استاد خیلی قشنگ و ساده و گیرا توضیح میده و هم اینکه نقطه ی تکاملمون دیگه اینجا بوده قطعا.ک در این مسیر باید پیداش میکردیم.بی نهایت خدا رو شامرم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سیما تونی گفته:
    مدت عضویت: 3998 روز

    از سیما به فروانروای کل کیهان

    الله عزیزم سلام . درود فراوان به پهنای وجودت . به تو و به تمام نظام هستی

    مدت مدیدی است که سر در این وجود ، تابلوی ” در دست تعمیر ” نصب کرده ام . در حال زیر سازی این بنا هستم و درست در زمانی که فکر می کنم پایه اش را محکم ساختم ، می لرزد و می ریزد . بارها برخواستم و دوباره ساختمش اما ، فرو ریخت . حال ، آمده ام که با تمام وجودم اعتراف کنم که سازندگی فقط مختص توست ای معمار کبیر . خودم را با تمام وجود به تو می سپارم . بسازش به آنی به اشارتی از جانب خودت . من نیز مانند خودت آماده ام . جاری کن نورت را ای نور آسمان ها و زمین ای قدرت مطلق. به زندگی ام بخند که تشنه ی خنده ی تو هستم.

    ارادتمندت : نیستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 109 رای:
    • -
      majid گفته:
      مدت عضویت: 1912 روز

      «در دست تعمیر»

      چه استعاره‌ای!! چقدر معنی‌داره این جمله برام…

      تعمیر باورهای مخرب گذشته‌ام

      تعمیر ذهنیت‌های بیمارم

      تعمیر افکار مسمومم

      تعمیر درکم از خداوند

      تعمیر درکم از جهان هستی

      و ….

      چقدر متن زیبایی و چقدر احساس خوبی که از خوندنش گرفتم

      سپاسگزارم خانم سیما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مژگان مسافری گفته:
      مدت عضویت: 2625 روز

      عزیزم چقدر زیبا و متفاوت بود .چقدر لذت بردم از خوندنش و معنایی که درپس تک تک کلماتش بود . همین لحظه اومدم تو سایت گفتم خدایا هدایتم کن به یه فایل عالی ، دستم رفت روی نشانه امروزم و جالبه که من تقریبا کامنت نمی خونم اما وقتی هدایت پروردگار باشه کامنت شما حتما چیزیه که طلب و سهم منه . خیلی ممنونم دوست عزیز و اگاه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1839 روز

      بنام خداوند مهربانم

      سلام خانوم سیما خیلی کیف کردم و لذت بردم واین کامنتو پرینت گرفتم. و جای اسم شما اسم خودم نوشتم خیلی کیف کردم خیلی لذت بردم عالی بود عالی بود دم شما گرم در پناه الله شاد و سلامت ثروتمند و عاقبت بخیر باشی

      خدایا صد هزار مرتبه شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ(7 عنکبوت)

    و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، گناهان آنان را می‌پوشانیم و آنان را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند پاداش می‌دهیم.

    =======================================================================================

    الله اکبر،الله اکبر،قد قامت الصلاهِ کامنتی،قربه الی الله،الله و اکبررررر :)

    سلام به استاد عباس منش عزیزززم،سلام به استاد شایسته ی مهرباااانم،سلام به یارانِ غار حرای من

    سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی عزیزتون

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دیگه،آقااا زنده ایم دیگه…هنوز زنده ایم،هنوز فرصت زندگی روی کره ی زمین،منظومه ی شمسی،یک گوشه کنارِ کهکشان راه شیری رو داریم…این یعنی هنوز فرصت خلق اتفاقات دلخواه هست،هنوزامید هست،هنوز عشق هست …و البته لذت داشتن خدایی که هرگز نمیمیره….

    دقت کردید،وقتی توی یک کشوری یک پادشاه یا رهبری فوت میکنه،چقدر همه تلاش میکنند رئیس بعدی رو زودتر مشخص کنند تا هرج و مرج نشه…!؟خداوکیلی همینکه خدا همیشه هست و هیچ وقت نمیمیره مایه ی آرامش ما زمینی ها نیست!؟نیلا،نیکا یک کتاب قصه دارند به اسم خانه درختی صدوسی طبقه…بعد تو ماجراهاش یک جا،جنگ مرگبار میان کهکشانی راه میفته…با اینکه قصه ی طنز و بچه گانه ست اما برای من خیلی درس داره…خداوکیلی اگر خدا نبود،یا این همه سیاره و کهکشان هارو مدیریت نمیکرد ما باید چه غلطی میکردیم :/اگرمثلا ماه یهو میفتاد روی کله مون چی:/بعد تازه همین خدا،به ما زمینی ها انقدر قدرت داده،به جای اینکه سر نشیمنگاهمون روی همین زمین بشینیم،به قول ما شمالی ها،داریم سیاره های دیگه رو هم میچکولیم ببینیم کجاها دیگه میتونیم مستقر بشیم…

    اینجا امیر رادان تو آهنگش میگه:بیا فکر کن هر روز تولدته،یکی تو آینه لایق تشکرته،میرسی به هرچی تو تصورته،قهرمان هرکی،فقط خودشه،چیزی که باعث تحولته،دل پاکته و طرز تفکرته!پس به زندگیت تنوع بده…تو پادشاهی و دنیا قلمروته….

    آخیییش چقدر من این نوشتن ها رو دوست دارم،الان احساسم شبیه سعیده ی 12/13 ساله ست که پای تخته وایساده،دفترش رو دستش گرفته و داره انشاش رو میخونه،بچه ها هم با عشق دارند بهش گوش میدن،استاد هم همون معلم ادبیاتم با عینک گرد هری پاتریه که،دستشو گذاشته زیر چونه ش و داره با لبخند بهم میگه:باریکلا سعیده!تو حتما یک روز نویسنده میشی!

    آره!این چرخ دنده ی قشنگ دنیای منه …دلیل این همه کامنت طولانی نوشتن من هم همینه…من عششششق میکنم با این کار،روحم به پرواز درمیاد،از بعد زمان و مکان خارج میشم….اصلا هیچی بهم ندن…من فقط بشینم کلمات رو کنار هم خلق کنم و انشا بنویسم…غرق بشم در این دریای جمله ها …باهاشون بزنم برقصم…ببوسمشون…بغلشون کنم…

    به خدا شده یکی،دو ساعت طول کشیده کامنت نوشتنم و من اصلا یک دقیقه ش رو هم نفهمیدم…بعد قد همون،وقت میزارم برای ادیت کامنت،نگاه کردن به جمله ها،کجا بولد شه،کجا عوض شه،کجا بهتر شه….دقیقا مثل کسی که عاشق خلق شیرینی و کیکه…بعد موقع خامه کشی و تزئین کیکش کلی دقت میکنه….هر کامنتم،برای من،یک کیک تولد سفارشیه…اصلا هیچکی نخونتش،من باید خوشگل درستش کنم….

    پس!باورهات سعیده…باورهات رو درست کن…کدهای خراب ذهنی رو بشناس و تغییرشون بده… بعد ازهمین مسیر،ثروت و نعمت بیش از نیاز تو وارد زندگیت میشود!

    تو دیگه چقدر ازین مسیر نتیجه گرفتی!؟خداوکیلی خدا باید برات چیکار میکرد که تو باور کنی همین مسیرو باید با استقامت ادامه بدی!؟کم مونده دیگه خود خدا بیاد پیشت،یکی بزنه پس کله ت،بگه اننی انا الله،بشین کتابت رو تموم کن دیگه!اه!

    کمالگرایی!کمالگرایی!کمال گرایی!

    همین پاشنه ی آشیل،نمیزاره من کار رو درست پیش ببرم،چقدر جلسه 11 لیاقت رو دوست دارم،اونجا که استاد به رفیقش میگه بابا اطلاعات ورزشی تو،برای کسی که چیزی نمیدونه،از سرش هم زیادیه!به جای اینکه تمرکز کنی روی چیز هایی که هنوز نمیدونی،از چیزهایی که میدونی استفاده کن…از همین توانایی هات استفاده کن!

    اینجا دوباره امیر رادان میخونه:

    نه با کسی توی رقابتم،نه میرم پی مقایسه،توی جاده ی زندگی تک و تنها!با خودم میدم مسابقه،بالاخره یک آرزوهام،تبدیل میشه به خاطره…همه چی روال شد از وقتیکه،با خدا کردم معامله!

    با خدا معامله کن سعیده!با خدا معامله کن!

    اصلا کی بهت گفت کتاب بنویس؟!کی انداختت توی این مسیر!؟به عقل پوک تو اگر بود،الان توی فوریت اورژانس کودکان،داشتی توی سر خودت میزدی از کدوم نوزاد رگ بگیری،به کدومشون دارو بدی،پیگیر پرونده ی کدوم بچه بشی!

    بی ایمانی رو بزار کنار!کمال گراییِ شیطانی رو بزار کنار!

    ترس هارو بزار کنار،مقایسه رو بزار کنار،نگرانیِ حرف مردم رو بزار کنار….

    جهانت رو از خودت و خدا خالی کن و اون کاری که بهت گفته شده رو انجام بده!اقدام کن!اقدام!

    ایماااانی که عمل نیااااورد،حرررف مفت است!

    ابراهیم برای اجرای ماموریت الهی،مادر و بچه رو توی صحرا رها کرد،رفت!وقتی خدا بهش گفت بچه ت رو قربانی کن،چاقو رو تا زیر گلوی بچه ش برد!مادر موسی،موسی رو گذاشت روی چوب و روی رود نیل،رهاش کرد!مریمِ پاکدامن بچه بغل،رفت توی شهر…نوح نهصدسال توی کوه،کشتی ساخت،موسی با یک دونه ی عصای چوبی و لباس چوپانی رفت تا با فرعون حرف بزنه!حضرت علی،با علم به اینکه ممکنه کشته بشه،رفت تو رخت خواب پیامبر خوابید…

    آیا اون ها ترس نداشتند!؟مضطرب نشدند!؟ذهنشون اذیتشون نکرد!؟نگرانِ حرف مردم نبودند!؟

    بودند!به خدا بودند…

    ولی با اینکه میترسیدند،حرکت کردند…قدرت ایمانشون از ترس هاشون بیشتر بود…تو ذهنشون،اهرم لذت حرکت در مسیر توحید،خیلی بیشتر از رنجِ ترس از حرف مردم و نگرانی هاشون بوده ….

    تو اون کاری که سمت خودت هست رو انجام بده،خداوند قطعا سمت خودش رو عالی انجام میده!بدون شک انجام میده….همیشه انجام داده…خودش گفته ان علینا للهدی….

    امروز صبح،دوباره اسکرین شات sms فاطمه جان رو گذاشتم روی صفحه ی گوشیم…همون الهامِ مادربزرگ خدابیامرزشون که برام مثل موسی،دریا رو باز کرد ….

    وقتی میبینمش،قدرت میگیرم…انرژی میگیرم…برای اون باغ های بهشتی وعده داده شده،برای اون قرآن سبزی که کنارم بوده….

    به قول استاد در توحید عملی 9:

    وعده ی خداوند،حقه،شاید به ظاهر اینکه بچه الان روی آبه فعلا و هنوز نتیجه مشخص نیست ولی از دیدگاه خداوند نتیجه مشخص شده است،کار انجام شده است،تو نمیبینی،چون ما با چشم عقلمون نگاه میکنیم به اتفاقات،وقتی که توکل میکنیم برخداوند،وقتی هدایت هارو دنبال میکنیم،وقتی ایمان داریم،وقتی احساسمون خوبه،وقتی نه غم داریم،نه ترس داریم و با ایمان و توکل،مسیرمون رو پیش میریم،نتیجه اتفاق افتاده،شاید ما هنوز ندیدمش،ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده!

    آخییییش…خدایا شکرت …برای این کنترل ذهن آگاهانه،برای کنترل کانون توجه به سمت قدرت برتر،برای زندگی به سبک شخصی….چقدر این موضوع آرامش بخشه….که هرچقدر ذهنت نجوا کنه،بخواد ببرت توی مقایسه،یا از حرف بقیه ی بترسونتت…بهش بگی ببین…این زندگی منه،این جهان،از من و خداوند خالیه…هیییچ اهمیتی نداره برای من که کی،چی میگه!اون چیزی که توی زندگی من مهمه اینکه من توی مسیر درستی که پیدا کردم استمرار داشته باشم….به این میگن عزت نفس…!

    یک چیز دیگه یادم اومد،استاد تو یک فایلی میگن تمرین آگهی بازرگانی خیلی سخته،منم وقتی بهم الهام شد برم تو 30 تا کلاس حرف بزنم،خیلی برام سخت بود ولی میدونستم باید انجامش بدم…اینجا یک آگاهی جدید به دست آوردم..اینکه اون تمرین میتونه جور دیگه ای هم انجام بشه….تموم اون روزهایی که من در پاساژ های لاکچری کیش،میخواستم وارد نمایندگی های شرکت بشم…درحالیکه دست و پام میلرزید،برم خودمو معرفی کنم و باهاشون حرف بزنم…اونا همه ش تمرین آگهی بازرگانی بوده…برای همین من خودم حس میکنم من هیچ ربطی به سعیده ی قبل از مهاجرت ندارم….صد پله عزت نفس و خود باوریم رشد کرده ….

    یادمه،تو پاساژ مرکز تجاری کیش،یک فروشگاه تازه افتتاح شده بود و شرکت ما بهش نمایندگی داده بود…بعد اون روز من میخواستم برم اونجا،خودمو معرفی کنم و بهشون درمورد محصولاتمون آموزش بدم….

    خدارو گواه میگیرم چندبار از جلوی فروشگاه رد شدم وبرگشتم…اصلا انگار به پاهام وزنه وصل بود،اصلا نمیدونستم چی باید بگم…دقیقا مثل تمرین آگهی بازرگانی یک فشار وحشتناکی روم بود…

    بعد به خودم گفتم:سعیده،یک یا الله بگو به خودت و بروداخل،فقط الان برو داخل فروشگاه و به هیچ چیز دیگه فکر نکن…

    بعد رفتم تو فروشگاه،سلام واحوال پرسی،معرفی خودم…بعد گفتم اگر سوالی دارید بپرسید من بهتون جواب بدم…بعد ایشون فروشندهاش رو صدا کرد…گفت وایسین کنار خانوم شهریاری،هرچی میگه گوش بدید!این آموزش ها،خیلی توی فروش مهمه….

    آقا منو داری…دوسه تا دختر وپسر اومدند کنار من وایسادن…تا من براشون درمورد محصولات شرکت و نحوه ی مصرفشون توضیح بدم …

    احساس میکردم صدای از خودمو از بیرون میشنوم…انگار کل جهان اون لحظه ساکت شده بود و من بودم که با یک بلندگو دارم حرف میزنم…

    اصلا یادم نمیاد چی گفتم،چه جوری گفتم،اصلا موقع حرف زدن بهشون نگاه کردم یا نه!

    فقط یادمه خیلی ازم تشکر کردن و یادمه وقتی از فروشگاه اومدم بیرون،قشششنگ سه چهار تا کله از خودم بزرگتر بودم…یک احساس شعف درونی…انگار واقعا شاخ غول رو شکونده بودم….الان فهمیدم همه ی اون ها به نوعی تمرین آگهی بازرگانی بوده که هربار شخصیت من رو رشد داده و از خودم بزرگ ترم کرده…

    یک لحظه دلم برای اون پاساژها تنگ شد اونجا همه میرن برای خرید وتفریح…اما من اونجاها زندگی کردم…بزرگ شدم…قد کشیدم….

    میدونم کدوم پاساژها به کجا ها وصله…میدونم نمازخونه هاشون کجاست…میدونم چندتا در ورودی دارند….میدونم از محیا مال میشه پیاده رفت بازار مروارید….حتی از مروارید تا پردیس 2….پردیس 1 و 2 که بهم وصله…تازه ببینشون پله برقی هم گذاشتن که ملت،روی زمین صاف هم قدم برندارند…..جلوی پردیس 1 ،برج ایفلِ کوچولو ساختن،و همه باهاش عکس یادگاری میگیرن….درِ ایستگاه مینی بوس پردیس1 خرابه،باید با دست ببندیش تا باد کولر توی اتاقک بمونه….

    از پردیس 1 هم میتونی راحت ببری میکامال…مخصوصا که الان هوا اونجا خیلی خوبه…میکامال رو نمیشه یک روزه گشت…یک شهریه برای خودش….باید چند روز براش وقت بزاری…یک نماز خونه ی لاکچری هم داره….خیلی نماز خوندن اونجا حال میده….

    میتونی از میکامال پیاده روی کنی سمت پاساژهای دیگه…مثل ونوس،مثل پانیذ،مثل زیتون…این پاساژ ها یکم قدیمی تر و لو لِول ترند…ولی بازم برای گشت و گذار خوبه….

    یک بار از مرکز جزیره تا شهرک دیدنی ها که خونه ی دخترخاله م بود،پیاده رفتم…فکر میکردم راه رو پیدا میکنم ولی آخرش گم شدم:) یادم نیست آخرش چه جوری خودمو پیدا کردم:) ولی همین که الان سالمم یعنی اون موقع بالاخره رسیدم خونه دیگه :)))

    نزدیک های خونه شون هم،مرکز خرید دامون بود،اونم خیلی باحال بود،میگفتن مال خانوم کتایون ریاحیه…خیلی پاساژ لاکچری بود،دور واطرافشم همه ش ماشین انگیلیسی و آمریکایی و …تا دلت بخواد ثروت و نعمت بود …یک شیرینی فروشی هم پائین پاساژ بود به اسم دامونان،یادمه اولین باری که میخواستم برم محیا مال سرکار،ازونجا شیرینی خریدم برای فروشنده ی نمایندگیمون…چون خیلی دوستش داشتم…خیلی خانمِ توحیدی و دوست داشتنی و ثروتمندی بود …

    راستی اینم بگم،کرایه ی مینی بوس از مرکز جزیره تا بازار عرب ها،کلا 13 تومن بود…ولی از بازار عرب ها تا نوبنیاد که منطقه ی مسکونیه باید 7 تومن دیگه میدادی…

    بازار عرب ها،بازار قدیمی جزیره ست…اونم باحاله…چیزهای خوبی داره….کنارشم پاساژ دیپلماته…دیپلماتم دوست داشتم…

    یک بار برای همین بحث آموزش رفته بودم،نمایندگیمون تو دیپلمات…بهم الهام شد بپرس سفارش جدید ندارند!؟درصورتیکه این اصلا تو حیطه ی وظایف من نبود،ولی جسارت به خرج دادم و پرسیدم…و اولین بارمن تو گروه (نمایندگی های جزیره ی کیش)فاکتور سفارش نوشتم…خیلی بهم حال داد…احساس موفقیتم،به اندازه ی موفقیتِ دوختن سوراخِ لایه ی اوزون بود….

    خیلی وقت ها هم از دیپلمات،تا خونه پیاده روی میکردم و غرق تجسماتم میشدم…بعد به خودم میومدم میدیدم دم در آپارتمانمم…هیچی از گرما و شرجی نمیفهمیدم…راستی همیشه یک فورد ماستنگ هم نزدیکای خونه م پارک بود….چقدر کیف میکردم میدیدمش…یا پرنده هایی که هر روز صبح میومدن کنار پنجره برام میخوندن و با صداشون بیدار میشدن….

    الان که فکر میکنم،با علم به تموم اتفاقاتی که تجربه کردم…اگر برگردم به عقب…حتما دوباره همونن مسیر رو میرم….حتما….خیلی شیرین بود برام…خیلی….لذت زندگی با خدا…با هیچ چیزقابل مقایسه نبود….هیچ چیز….

    خدایاشکرت…مرسی که بهم گفتی بیام بنویسم…من که اصلا اینارو نمیخواستم بگم…نمیدونم از کجا اومد …ولی مرور این خاطرات،برای خودم خیلی لذت بخش بود خیلی ….

    دوستت دارم خدا…خیلی دوستت دارم خدا،خیلی زیاد.من همیشه تلاش میکنم تسلیم تو باشم…و اجازه بدم خودت کل زندگیم رو مدیریت کنی!

    در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم،لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی.

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای خلق یک صلاتِ طولانی پربرکت که مثل یک ستاره ی دنباله دار…مسیر رو برام روشن و روشن تر میکنه…

    استاد عاشقتم….استاد شایسته،چشِ مایی…

    بچه های هم پروژه ای دمتون گرم…

    استمرار!استمرار!استمرار….،نتایج پشت دره!

    فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ(17 سجده)

    پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 121 رای:
    • -
      نفس گفته:
      مدت عضویت: 603 روز

      سلام به سعیده ی عزیزم

      اونقدر احساسم بهت نزدیکه که میخوام جسارت اینو پیدا کنم و تو رو دوست خودم بدونم از اون دوستای جون جونی که دوس نداره کسی باهاش حرف بزنه (قلب)

      امروز از طریق کامنتت معجزه ها و هدایتهای خدا در زمان مناسب رسید دستم

      و توو اولین پاراگراف متنت هدایت الله رو دریافت کردم و تا اینجا خوندم و قلبم بهم گفت خوندن رو ادامه نده باید برا این فایل کامنت بنویسی و لبیک گفتم بعد برای اینکه از تو دوست خوبم تشکر کنم برای شما هم نوشتم که دست پر مهر خداوند شدی برام و قسمتی از کامنت هام رو کپی پیست میکنم برات :

      اقاااااااااااااااا من یافتم

      یاااااااااافتم

      یاااااااااااااااااافتم

      فهمیدم به چه شغلی علاقه دارم

      اون موقع ها که توو بیمارستان کار میکردم و هر روز که شرایط کاری و شیفت ها و حقوق ها داشت ناجور می‌شد با اینکه با استاد آشنا نبودم توو دل همین تضادها گفتم خدایا کمکم کن وارد کاری بشم که حالم خوب باشه

      تا اینکه سال 97 توو اینستا یه سری شکلات های دست ساز بلژیکی رنگی رنگی و براق دیدم و عاشق این کار شدم و هدایت شدم به یه کسی که صفر تا صد اینکار رو صادقانه بهم آموزش داد و من شروع کردم به خرید ابزار و پیج کاری اینستا رو راه اندازی کردم و کار رو شروع کردم در کنار کار بیمارستان

      ولی امان از بی ایمانی و باور کمبود و باور های محدود کننده و اهمیت دادن به حرف های مردم و رعایت نکردن تکامل (ایموجی دست رو پیشونی)

      تا اینکه دیدم از این پول در نمیارم و مردم برای یه دونه شکلات نمیان اینهمه پول بدن رفتم سراغ شغل کیک پزی با فوندانت وگفتم خب کیک تولد برای همه یه نیازه و بابتش پول میدن و اما و اگری نداره

      بعد شروع کردم به درست کردن کیک ها به همکارام به صورت رایگان (همکارامم بعدش به جای پول برام کادو میخریدن) دیدم نه من عاشق این کار هستم و یه جاهایی به اون شکلات های بلژیکی برای تزیین هم نیازمندم و‌چند تا سفارش داشتم ولی باور های محدود کننده بازم کار خودش رو کرد (حمل کیک سخته،کلی ظرف کثیف میشه،یخچالت کوچیکه جا برا کیک ها نیس جا برا خامه ها نیس و الی آخر)و گذاشتم کنار

      تا اینکه بچم به دنیا اومد و منم نتونستم کارم رو ادامه بدم و سال پیش شروع کردم به درست کردن کیک های اسلایسی و به آرایشگا ها و سوپر مارکت و کافی شاپ ها دادم ولی باز امان از بی ایمانی و باورهای نادرست که (بچم کوچیکه اجازه نمیده کار کنم و کسی نیست از بچم مراقبت کنه ،فر برقیم کوچیکه ،همزنم داره خراب میشه،همسرم باهام همراهی نمیکنه )

      با گریه دوباره میزکارم و قالب هامو جمع کردم و میخواستم برگردم به کار کردن توو بیمارستان که نه تنها اون بیمارستانی که چندین ساله اونجا کار کرده بودن منو نخواستن بلکه جاهای دیگه هم رفتم و به بهانه های مختلفی نشد (چون من 10 سال سابقه کاری داشتم و هیچ وقت حسابم خالی نبود نمیتونستم اینو قبول کنم که چرا من دست روی دست گذاشتم و درآمدی ندارم ) رفتم سراغ فروش آنلاین ادویه و زعفران و کارم داشت خوب پیش میرفت که یه روزی از جلو ادویه فروشی داشتیم رد میشدیم که من گفتم اه اه چه بوی بد و تندی بعد همونجا خشکم زد گفتم وایسا وایسا چییییی شد !!!!؟؟ مگه نه اینکه توام داری این کار رو انجام میدی ؟؟! مگه نه اینکه به شغلت باید علاقه مند باشی ؟؟!! بعد میگی اه اه. پس فقط به خاطر پولش بوده ،دست مریزاد نفس گل کاشتی

      حالم خیلیییی بد شد و از خدا کمک خواستم دقیقا چند وقت بعدش فایل «تسلیم بودن در برابر خدا»اومد رو بنر سایت و فهمیدم من باید تسلیم خدا باشم و این کار رو هم گذاشتم کنار

      و خواستم پسرم رو ببرم مهدکودک هر سری به یه بهونه ای مهدکودک تعطیل می‌شد و فهمیدم اینا همش نشونه هست و من باید تسلیم باشم و اجازه بدم خدا در زمان مناسب منو به شغل مناسب هدایت کنه و اینجا بود دیگه دست از دست و پا زدن و زور زدن برداشتم

      «باید پارو نزد وا داد

      باید دل رو به دریا داد

      خودش میبردت هر جا دلش خواست

      به هر جا برد بدون ساحل همونجاست »

      و بک گراند گوشیم یه جمله طلایی از استاد که توو کامنت سعیده شهریاری بود رو گذاشتم:

      «یادتون باشه، وقتی که رها میکنی

      و میسپاری خودت رو به جریان رودخونه

      خداوند تو رو به اقیانوس میبره

      به سمت نعمت های بی نهایت میبره

      جات که رودخونه نیست که عزیز من

      جات اقیانوسه ،خب؟ رها کن

      اجازه بده کارها انجام میشه

      توکل کن به خداوند »

      و من از اون موقع دیگه رها و گفتم آخیییییییش خیالم راحت شد سپردم به خدا و توکل کردم و همراه شدم با این پروژه ی بی نظیر مریم جون و این فایل دوباره در من غوغا به پا کرد و با کمک ربم شروع کردم به انجام تمرین این فایل و دیدم که توو حرفه شکلات و کیک مشترک هستم و زدم توو اینترنت دیدم یه سری کیک ها هستن که با شکلات بلژیکی ساخته میشن و به اصطلاح بهش کیوب کیک گفته میشه و رفتم هزینه دوره رو دیدم خیلی بالا بود و گفتم نه اگه قراره کاری شروع کنم باید با امکاناتی که دارم شروع کنم دیگه دیدم به جایی نمیرسم دفترم رو بستم گفتم خدایا من مغزم قد نمیده نمی‌دونم تو بهم بگو من به چی علاقه دارم و رها کردم

      و امروز بعد اینکه فایل جدید رو گوش کردم و بعد از خوابوندن پسرم شروع کردم به خوندن کامنت این فایل گفتم خدایا از طریق کامنت بچه ها بهم یه سرنخ بده

      هدایت شدم به کامنت یکی از بچه ها که نوشته بودن خانواده عجیبی دارن و پسرشون با اینکه کار ارز و ترید انجام میده ولی عاشق کار آشپزی و کیک و شیرینیه بعد گفتم خدایا بازم بیشتر هدایتم کن

      بعد حسی بهم میگفت برو کامنت های سعیده شهریاری رو بخون بدو برو بخون گفتم باشه حالا بزار کامنت های این صفحه تموم شه بعد گف نه سعیده شهریاری سعیده شهریاری سعیده شهریاری

      بعد رفتم توو صفحه اصلی که برم از تاپ کامنت ها پیداش کنم و نجوا گف کجا داری میری سعیده شهریاری به تو چه!!!

      اون علاقش نویسندگی چه ربطی به تو داره !!؟؟

      ولی قلبم بازم بهم میگف سعیده شهریاری

      دیگه رفتم توو پروفایل سعیده و آخرین کامنتش رو با

      «بسم الله الرحمن و الرحیم »

      شروع کردم به خوندن و تا رسیدم به این قسمت از کامنتش

      ‎به خدا شده یکی،دو ساعت طول کشیده کامنت نوشتنم و من اصلا یک دقیقه ش رو هم نفهمیدم…بعد قد همون،وقت میزارم برای ادیت کامنت،نگاه کردن به جمله ها،کجا بولد شه،کجا عوض شه،کجا بهتر شه….دقیقا مثل کسی که عاشق خلق شیرینی و کیکه…بعد موقع خامه کشی و تزئین کیکش کلی دقت میکنه….هر کامنتم،برای من،یک کیک تولد سفارشیه…اصلا هیچکی نخونتش،من باید خوشگل درستش کنم….

      ‎پس!باورهات سعیده…باورهات رو درست کن…کدهای خراب ذهنی رو بشناس و تغییرشون بده… بعد ازهمین مسیر،ثروت و نعمت بیش از نیاز تو وارد زندگیت میشود

      و سر تا سر وجوووودم پر شد از خوشحالی و اشک و اشک و اشک و گفتم باید بیام بنویسم اینارو براتون

      خدایا تو چقدر مهربونی

      خدایا تو چقدر انک سمیع الدعا هستی

      خدایا تو چقدر رحیمی چقدر رحمانی

      خدایا تو چقدر سریع الاجابه هستی

      خدایا تو چقدر خوبی که مسیر درست بهم نشون دادی

      به قول سعیده کم مونده خود خدا بیاد پیشم یکی بزنه پس کله ام بگه اننی ان الله

      بشین کیک های تولدت رو درست کن

      من میشم برات مشتری

      من از نیکان مراقبت میکنم

      من برات غذا درست میکنم

      من کیک هات رو سالم میرسونم دست مشتری

      من به وقتت برکت میدم

      من بهت ایده میدم

      من مواد اولیه با کیفیت بهت میدم

      من مشتری های ثروتمند میارم برات

      من آسون میکنم تورو بر آسونی ها

      من دل‌ها رو برات نرم میکنم

      اصلا من هر کاری که به نفعت باشه رو انجام میدم

      استاد من نفس بهتون قول میدم و متعهد میشم که دست از علاقم نکشم و یه کیک پز موفق بشم توکل کنم به ربم و کمالگرا نباشم عجله نکنم خودم رو با کسی مقایسه نکنم و باورهای ثروت ساز و خوب در مورد شغلم ایجاد کنم و هر روز بنویسم حرف بزنم و فایل گوش بدم استمرار استمرار استمرار

      خیلی ازت ممنونم سعیده ی مهربون

      امیدوارم بتونم از نزدیک ملاقاتت کنم

      نیلا و نیکا رو ببوس یه روزی برسه که کیک تولدشون رو بپزم

      میبوسمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
      • -
        مریم بذرا گفته:
        مدت عضویت: 812 روز

        سلام نفس عزیزم

        سلام دوست بهشتی من

        کامنت زیبات رو خوندم و قلبم گفت برات یک الگوی موفق بیارم که بتونی باهاش ذهنتو منطقی کنی.

        من توی روستای کوچیکی زندگی میکنم یکی از دوستام که حدود 25 سال سن داره الان یک کیک پز موفق هست که همه اینجا میشناسنش.

        برام تعریف میکرد که با همین کار کلی پول پس انداز کرده و کلی طلا خریده .

        همیشه کلاس های اموزشی میزاره و کلی از این طریق هم ثروت میسازه .

        واسه عید کلی سفارش میگیره وشیرینی های بی نظیری رو هم درست میکنه.

        نفس جان الگوهای موفق رو همیشه برای ذهنت بیار و روی باورهای ثروت سازت خوب کارکن حتما موفق میشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          نفس گفته:
          مدت عضویت: 603 روز

          سلام مریم عزیزم

          خیلی ممنونم ازت که به ندای قلبت لبیک گفتی

          بی نهایت ازت سپاسگزارم که الگو موفق برام مثال زدی و برام باورپذیر کردی که شغلت میشه عشقت و عشقت میشه شغلت

          به قول استاد اگه داری رو علاقت کار میکنی و درآمد نداری ایراد از اون شغل نیست ایراد از باورهاته

          اگه دوست تو تونسته موفق بشه قطعا منم موفق میشه

          در پناه خدای مهربان که هر کاری میکنه تا ما به خواسته هامون برسیم

          خدایا صد هزار مرتبه شکرت

          ای خدای شکافنده دانه ها تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجوییم

          «بنده زیبا و خوبت نفس»

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      لیلا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1084 روز

      سلام سعیده زیبایم

      سعیده جان کامنتت رو خوندم نمیتونم حسی رو که به کامنتت داشتم رو توصیف کنم از بس که زیبا نوشتی

      فقط میتونم بگم عااااشق نوشته های کامنتت شدم عاشق اون خدا عاشق اون فرصتی که ما داده شده

      عاشق قدرتش شدم

      اااااخ … جمله ، لذته داشتن خدا

      این جمله هم قلبم رو نوازش میده و هم به درد میاره

      هم آرومم میکنه و از گوشه چشمم اشک جاری میشه و هم میدونم خیلی مونده تا باورش کنم

      هم دلگرم میشم و هم نگران که نکنه دستم از دستش جدا بشه

      سعیده جان بنویس که عالی مینویسی

      بنویس که دلها رو با نوشتنت دنبال خودت میکشی

      بنویس که جایگاهت رو پیدا کردی

      جای درستت قرار گرفتی

      توی نوشته هات احساسی که برای نوشتن انشاء و سر کلاس بودنت توی دوران کودکی داشتی رو کاملا لمس کردم

      زمانی که توی کلاس همه از نقاشی های من متعجب میشدن و همهمه ای که توی کلاس راه میفتاد که اینو واقعا خودت کشیدی ؟؟؟!!

      و معلم از سر جاش بلند میشد تا ببینه چی کشیدم و وقتی نقاشیم رو میدید با لبخندی تحسین برانگیز میگفت آفرررین

      عالی کشیدی

      من هم موقع نقاشی کشیدن توی دنیای خودم بودم و زمان رو متوجه نمیشدم

      انگار کشیدن نقاشی واسم مدیتیشن بود و من عشق میکردم صبح تا شب فقط نقاشی بکشم

      دفتر فیلی که اون زمان مادرم واسم میخرید رو توی یه روز تمام میکردم و مامان میگفت چه خبرته

      همین امروز دفتر نقاشی واست خریدم

      توی دبیرستان رشته گرافیک رو انتخاب کردم و با عشق تا صبح بیدار میموندم طراحی ها رو انجام میدادم و فقط توی کلاس من و دوستم بودیم که بهترین نمرات و تشویقها رو از معلم میگرفتیم

      قبل از کنکور هم ازدواج کردم و این عشق و علاقه هم کم کم از یاد و خاطرم رفت

      الان بعد از گذشت سالها اصلا یه درصد هم نمیتونم به خودم اطمینان بدم که این مسیر درسته و میتونم ادامه بدم

      به قول خودت سعیده نازنینم

      (ترس ها،مقایسه ها،نگرانیِ حرف مردم )

      ترس از اینکه نمیشه

      اون مال سالهای خیلی قبل بوده

      من چندین ساله دست به قلم نشدم

      چقدر همه پیشرفت کردن و من از اونها کلی عقبم

      دیگه انگار دیر شده واسم

      آخه چه چیز چشمگیری بلدم که بخوام شروع کنم؟

      با یه دیپلم قدیمی کی تونسته به جایی برسه؟

      اونها نقاشی های بچه گانه بوده چرا باید بهشون دل خوش کنم؟

      اینها ترس ها و تردیدهای ذهنمه

      بعد از این سالها تنها موفقیت من توی کار فتوشاپ بود که توی آتلیه شروع کردم و تونستم در عرض چند ماهه اول بهترین رتوشور بشم ولی به خاطر درآمد کمش بعد از چند سال اونجا رو هم رها کردم با این حال که حس میکردم کمی اون حس نقاشی رو در وجودم زنده میکنه ولی به صورت سیستمی نه دستی

      با خوندن کامنتت تمام مسیری رو که پشت سر گذاشتم جلو چشمم اومد و اینکه الان با داشتن ترس و کمالگرایی و بی ایمانی و درست نبودن باورهام هیچ اقدامی نمیکنم

      هیچ تصمیمی برای آیندم نگرفتم انگار منتظر یه نشونه یه هدایتم که حرکت کنم

      انگار این جمله ها برای من بود که :

      (بی ایمانی رو بزار کنار!کمال گراییِ شیطانی رو بزار کنار!

      ترس هارو بزار کنار،مقایسه رو بزار کنار،نگرانیِ حرف مردم رو بزار کنار….

      جهانت رو از خودت و خدا خالی کن و اون کاری که بهت گفته شده رو انجام بده!اقدام کن!اقدام!

      ایماااانی که عمل نیااااورد،حرررف مفت است)

      سعیده عزیزم تحسینت میکنم برای پیدا کردن مسیری که جهان تورو به خاطر اون به وجود آورده و اینجا قرارت داده

      تحسینت میکنم برای عملگرا بودنت برای کنترل ذهنت ، برای ایمانت برای آرامش و دریافت هدایت هات

      تحسینت میکنم برای تسلیم بودنت و سپردن کارها به دست خدا

      خدا رو هزاران بار شکر برای زندگی به سبک شخصی خودت

      خدا رو هزاران مرتبه شکر برای این اقدامات عملیت که نوشتی :

      ” خدایا شکرت …برای این کنترل ذهن آگاهانه،برای کنترل کانون توجه به سمت قدرت برتر،برای زندگی به سبک شخصی….چقدر این موضوع آرامش بخشه….که هرچقدر ذهنت نجوا کنه،بخواد ببرت توی مقایسه،یا از حرف بقیه ی بترسونتت…بهش بگی ببین…این زندگی منه،این جهان،از من و خداوند خالیه…هیییچ اهمیتی نداره برای من که کی،چی میگه!اون چیزی که توی زندگی من مهمه اینکه من توی مسیر درستی که پیدا کردم استمرار داشته باشم…

      .به این میگن عزت نفس…”

      خدایا درک و فهم و عمل به این جملات سعیده رو نسیبم کن

      از خدای خودم میخوام من رو هدایت کنه به مسیری که واسش ساخته شدم

      ازش میخوام من رو هدایت کنه برای رسالتی که فقط در اون عشق و علاقه و لذت بردن از زندگیه

      از خدا میخوام من رو یاری کنه برای اون کاری که با انجامش باعث خشنودی خودش و گسترش جهانش میشم

      خیلی خیلی لذت بردم از کامنت پر از آگاهیت که خاطرات من رو هم زنده کرد و به من یادآوری کرد اون عشق و علاقه ای که داشتم و به فراموشی سپرده بودمش

      بینهایت نوشتنهات رو دوست دارم

      نوشته هات قلبم رو باز میکنه نگاهم رو توحیدی تر میکنه جریان خون رو در رگهام روان تر میکنه حس عشق و شعف به من میده

      توی تک تک کلماتت توحید و توکل و امید به زندگی جاریه

      تپش قلبم با نوشته هات بالا میره و اون شور و هیجان و انرژی رو در بدن زیاد میکنه

      نوشته هات حس امنیت و آرامش به من میده

      و تمامی این حسها باعث نوشتن این کامنت و اشکهایی از سر شوق برای وصل شدن به خدا شده

      به قول ابراهیم عزیز :

      ” مگه بالاتر از این هم هست که کلامت یاد خدارو تو قلب بنده ی خدا زنده کنه و اون بنده رو به خدا وصل کنه ”

      خلاصه بنویس که با نوشتنت و عشق بازی با کلمات غوغایی به پا میکنی ..‌.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      مجتبی انجیله گفته:
      مدت عضویت: 808 روز

      سلام به استاد توحیدی و عزیزم

      و خانم مریم شایسته

      وسلام به هم فرکانسیم هم مدارم توحیدی پرانرژی آبجی سعیده گل

      تو چقدر خوبی تو چقدر مهربونی تو چقدر روح پاک داری تو چقدر مقدسی

      معلومه که باید مقدس باشیم پاک باشیم چرا چونکه که با اموزهای استاد توحیدی فهمیدم کیه هستیم و داریم خودمون رو قبل آگاهی‌ها رو به یاد میاریم ما نظر کرده خدا هستیم ما اشرف مخلوقاتش هستیم ما وی ای پی خدا هستیم ما اعجایب خلقت خدا هستیم ما بی نظیر هستیم ما فوق‌العاده هستیم

      کیف میکنم انرژی میگیرم کامنتها ی آبجی سعیده برام نشانه هایی هست از طرف خداوند آبجی سعیده یه ترمز خدا به گفت میخام بهت بگم من همیشه میگفتم بلاخره خدا قفلها رو یکی پس از دیگری برام باز میکنه ولی دیشب صداش رو بلند شنیدم و بهم گفت تکرار کن بلند بگو گوشت بشنوه با حضور قدرتمند خدا وندتمام دربها به رویم باز است گفت میلیاردها بار بگو تثبیت کن بره تو وجودت من هی تکرار تکرار میکردم خیلی ذوق شوق اشتیاق داشتم اشک از چشام جاری شده بود روی موتور هوا سرد من می‌گفتم با حضور قدرتمند خدا تمام دربها به روی من باز است با حضور قدرتمند خدا وند تمام دربها به روی من باز است

      بهترینها رو از فرمانروای کل کیهان عالمیان سیارات برای تمامی مخلوقات جهان خواستارم

      در هر شرایطی پر انرژی باشید وصل به منبع انرژی خداوند باشید

      مجی انرژی از کرج

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      ژینا صالحی گفته:
      مدت عضویت: 730 روز

      سلام بهت سعیده ی عزیزم

      نمیتونم بگم چقدرررر دلم تنگ شده بود که با تو و بچه های سایت در ارتباط باشم و واستون بنویسم

      خدا مدتی بود بهم گفته بود که برو تو غار تنهایی و رو خودت کار کن و هر وقتی که وقتش باشه بهت میگم دوباره بیای تو سایت و فعالیت کنی

      البته من تو سایت بودم ولی فقط کامنت نمیذاشتم

      ولی دیگه امروز با تمام وجودم احساس نیاز کردم که بیام تو سایت و کامنت بذارم و پاسخ بنویسم و فعالیت داشته باشم

      یه چیزی رو متوجه شدم ، اینکه حتی بودن تو سایت ، خوندن کامنتا ، دیدن فایلایی که رو سایت میاد و در کل حضور داشتن توی سایت ، خودش ورودی های به شدت مثبت و قدرتمند کننده به ذهن آدم میده و توی مسیر نگهت میداره

      من اینو امروز درک کردم و تصمیم گرفتم بیشتر قدر این سایت و شما دوستای عزیزم و کامنتا رو بدونم

      خیلی دوست دارم و خوشحالم که اولین صلاتم توی سایت بعد از مدت ها ، در پاسخ به تو بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    Fall in love with yourself گفته:
    مدت عضویت: 3254 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزززیز

    من هم مثل همه دوستان این فایل مصاحبه رو دیدم و کلی کلی حس خوب تو وجودم دوباره زنده شد

    یاد روزایی افتادم که منم دنبال طرح الهی زندگیم بودم و نمی دونستم برای انجام چه کاری به این دنیا اومدم ???

    دوست دارم تجربه م رو تو مسیر پیداکردن طرح الهی زندگیم با شما به اشتراک بزارم تا بتونم به همه دوستانی که تو این مسیر هستن کمکی کرده باشم و همین جا هم با تمام تمام وجودم از استاد عززیز تشکر و قدردانی کرده باشم.

    یادمه سال 89 این طورا بود که ما(من،خواهر و برادرم که با همدیگه 1 سال این حدودا تفاوت سنی داریم) با کلاسای استاد آشنا شدیم، همون دوره های 21 جلسه ای موفقیت که تو میدون ولیعصر و خانه معلم تجریش برگزار می شد.

    سال 89 دومین سالی بود که من مجددا کنکور دادمو بازم رتبه م خیلی خیلی افتضاح شد دنبال انتخاب رشته و این که تو دانشگاه چی بخونم بودم، یادمه که تو همین دوره ها تو یکی از جلسات که سمینار استاد تموم شد و طبق معمول کسایی که سوال داشتن دور استاد و گرفته بودن منم رفتم پیششون و منتظر ایستادم که بتونم سوالمو بپرسم، وقتی نوبت به من رسید سوالمو پرسیدم اینکه میخوام انتخاب رشته کنم ولی نمی دونم چی دوست دارم یا چی باید بخونم ???

    دقیق یادم نیس ولی یادمه که استاد از طرح الهی گفتن و اینکه به نشونه ها باید توجه کنم، منم که کلا چیزی از حرفاشون متوجه نشدم???

    من انتخاب رشته کردم بدون اینکه هنوز بدونم چی میخوام، صرفا رشته هایی رو گذاشتم که بهم گفته بودن بازار کار خوبی داره یا با اون رتبه داغونم می تونستم قبول بشم، جوابا اومد و من ریاضی کاربردی قبول شدم رفتم دانشگاه ثبت نام کردم و انتخاب واحدو‌کلاسام شروع شد، هر چی بیشتر می گذشت من ناراحت تر می شدم و افسرده تر، کمتر سر کلاسام می رفتم و به زور روزام رو تحمل می کردم، همزمان با اون اوضاع داغونم کلاسای استاد رو‌هم میرفتم، هر چی جلوتر میرفتم اوضاع بدتر می شد و من افسرده تر

    می دیدم که اصلا اوضاع برام قابل تحمل نیست و‌نمی تونم ادامه بدم از طرفی هم هنوز نمی دونستم چی دوست دارم و چه رشته ای باید بخونم!!!

    ترم اولم گذشت برای ترم جدید می دونستم که نمیخوام این رشته رو ادامه بدم ولی اینکه چی میخوام رو‌هم نمی دونستم، به خاطر همین فقط واحدای عمومی برداشتم که بتونم در صورت تغییر رشته معادلسازی کنم، تصمیم گرفته بودم کاری رو‌که برای انجامش به این دنیا اومدم رو پیداکنم تو اون روزا کلاسا و سمینارای استاد خیلی بهم انگیزه میداد، یادمه بعد از پایان دوره ها یه سری کارگروه بودن با عنوانهای مختلف مثل فرهنگ و هنر، خیریه، گردشگری و … من عضو گروه فنی و مهندسی شون شدم، این گروه جلسات هفتگی داشتن که متناسب با موضوع گروه یه سری برنامه هایی رو تدارک می دیدن، از اونجایی که قصد من پیدا کردن طرح الهی زندگیم بود خداوند بهترینه بهترین راه و انسانهارو در مسیر من قرار داد برای اینکه من به خواسته م برسم، از قضا یکی از کارهایی که این گروه تو برنامه شون بود انجام بدن معرفی رشته های دانشگاهی و معرفی یه سری رشته های مهندسی توسط افراد تحصیلکرده همون رشته بود، یادمه که تو این زمینه اون سال هم سمینار برگزار کردیم که استاد هم بهمون کمک کردن و در رابطه با بحث انگیزشی و موفقیت تو اون سمینار صحبت کردن، خلاصه اینکه اون سمینار و افرادی که توی اون کارگروه بودن دستی از دستان خداوند شدن و به من خیلی خیلی تو شناخت رشته ها کمک کردن، اونا فک می کردن که من تحت تاثیر این جو و سن کمم تصمیم به تغییر رشته گرفتم در صورتی که خداوند منو به بهترین مسیر هدایت کرد برای اینکه به پاسخ سوالم برسم، من هر روز سرچ میکردم، در مورد رشته ها و آینده کاریشون میخوندم، با آدمایی که اون مسیرو رفته بودن حرف میزدم برای اینکه بفهمم من چی میخوام، نشانه ها به من معماری رو نشون داد، جالبه بدونید که من حتی از اسم این رشته هم بدم می اومد و هیچ وقت حتی بهش فک نکرده بودم، هر چی جلوتر میرفتم حسم بیشتر می شد که باید برم دنبال معماری????

    تو دانشگاه اینقدر اذیتم کردن واسه تغییر رشته که کلا اون دانشگاه و بی خیال شدم و رفتم انصراف دادم، روزی که واسه انصراف رفتم و دقیقا یادمه مسئول دانشگامون بهم گفت تو هم جای خواهرم برای چی این اشتباه و میخوای بکنی؟ من خیلی محکم بهش گفتم اگه یه تصمیم درست تو زندگیم گرفته باشم همین کاره ???

    انصراف دادم و خوشحال بودم که آزاد شدم و حالا میرم دنبال عشقم معمارییییی

    علمی کاربردی شرط معدل شرکت کردم و تونستم دانشجوی معماری بشم، به جرات می تونم بگم بهترین و عالیترین روزام بود، حال دلم خوب بود، رفتارم عااالی شده بود تا قبل از اون همه به من می گفتن تو بداخلاقی ولی معماری حتی رو اخلاقم هم تاثیر گذاشته بود، بهم می گفتن چی کار کردی خوشگل تر شدی اینقدر من با معماری عشق میکردم که همه چیزم به راحتی جور می شد همه چیزم با کمترین هزینه ها، کاردانیم که تموم شد تصمیم گرفتم کار کنم همیشه دوست داشتم تو یه شرکت بزرگ و معتبر کنار آدمای بزرگ کار کنم هیچ سابقه کاری نداشتم پارتی هم نداشتم??? فقط مشخصات رو به خداوند گفتم اینکه چی میخوام و چی دوست دارم دقیقا شرکتی با همون مشخصات برام جور شد و من 4 سال سابقه کاری فوق العاده با کلی تجربه های خوب از اون شرکت دارم، در حین کار کردنم تصمیم گرفتم برای کارشناسی شرکت کنم همیشه دلم میخواست تو یه دانشگاه معتبر درس بخونم با رتبه عالی، به خودم گفتم می تونم همزمان با کار کردن خیلی راحت دانشگاه قبول بشم و رتبه بیارم، همین طور هم شد رتبه م تو کنکور سراسری 6٠ شد و تونستم دانشگاهی که دوست داشتم قبول بشم( منی که رتبه قبلیم اینقدر داغون بود که حتی رو‌م‌نمی شد به کسی بگم حالا 60 شده بودم به جرات می تونم بگم با کمتر از نصف تلاشم برای کنکور قبلیم البته با باورهای درست)

    پیدا کردن طرح الهی زندگیم برای من سرشار از اتفاقات عاااالی بود، دوستان خوب، شرایط خوب، روحیه خوب، درآمد خوب همه اینها با وجود معماری برای من پر رنگ تر شد، محال بود من سر کلاس باشم و تک تک سلولهام لذت نبرن، من حتی وقتی اسم معماری هم می اومد قلبم از شدت عشق درد می گرفت، اینا گوشه ای از اتفاقاتی بود که من با پیدا کردن طرح الهی زندگیم تجربه شون کردم، فقط خواستم بگم اگر از خداوند بپرسید بهتون جواب میده از طریق آدمهای مختلف، تو شرایطی قرار می گیرید که نشونه ها باهاتون حرف میزنن، بودن تو زمینه کاری که دوستش دارید بهتون انگیزه میده، من شاید روزایی رو داشتم که اتفاقات بدی ( به خاطر باورای اشتباهم )برام افتاده ولی اینقدر عشقم به معماری زیاد بوده که تونستم بازم حرکت کنم، برای بعد ازاینم هم کلی برنامه دارم:

    بتونم تخصصی تر تو رشته مورد علاقه م کار بکنم، ثروت بیشتری رو خلق بکنم و بتونم از بهترین دانشگاه جهان تو رشته م پذیرش بگیرم و مهاجرت بکنم و کلی برنامه های عاالی دیگه ???

    می دونم یه روز خیلی خیلی نزدیک هم میام بهتون میگم که به این خواسته هام هم رسیدم ???

    همین جا با تمام تمام وجودم از استاد عزیز که تاثیرفوق العاده ای تو روند زندگیم داشتن تشکر می کنم.???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 138 رای:
    • -
      امید رضا گفته:
      مدت عضویت: 2223 روز

      سلام خانم سامنی عزیز

      چه خوب شد که این دلنوشته های زیباتون رو دیدم خدایا شکرت،آخه اولین باری که با شما آشنا شدم تواین سایت توی دوره عزت نفس بود که زیر کامنت من در رابطه با تمرکز روی کار،نظر خودتون رو نوشته بودید و من خیلی دوست داشتم بیشتر بدونم راجب این که گفته بودید شما هم توی کارگاه ساختمونی بودید که خدا امروز اینجا کاملش کرد و چقدر زیبا بود روند رسیدن به رسالت زندگیتون و از همه مهمتر این که استاد رو از نزدیک می دیدید و باهاشون حرف میزدید خیلی خوبه و قطعا حرف های استاد باید تاثیر بیشتری بر شما داشته باشه چرا که روند تکاملشون رو از اون زمان تاحالا به خوبی دیدید من خیلی دوست دارم استاد رو از نزدیک ببینم و باهاشون هم صحبت بشم و میدونم که این اتفاق خداهد افتاد و خدای من این کار رو انجام میده برام

      در کل خیلی انگیزه گرفتم از نوشته های زیباتون

      انشاالله همیشه در پناه خداوند یکتا شاد،پیروز و موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      میثم رخشان گفته:
      مدت عضویت: 1910 روز

      سلام زهرا جان

      خدارو شکر میکنم که امروز به کامنت فوقالعاده زیبای شما برخوردم سپاسگذارم از وقتی که گذاشتین تا تجربه بینهایت زیبا و سرشار از موفقیت و عشق رو با ما به اشتراک بگذارین

      من هم دارم به دنبال طرح الهی خودم میگردم طرحی که به گفته شما نیازی به پارتی نداره نیازی به تلاش زیاد نداره و فقط عشق میخواد و شور و حال نشانش این میتونه باشه که انرزیت بالاست تک تک سلولات عشق میکنن روز به روز جون تر میشی روز به روز با انگیزه تر میشی خیلی وقته به خودم میگم برو دانشگاه ثبت نام کن روانشناسی بخون منتظر نشونه هام که بشه ببینم مسیری که میخوام برم درسته البته به خودم هم میگم اگه رفتی دانشگاه پیگیر مستمر کارهای استاد باش نه کتاب های مختلف جواب میده این چند وقتی که اینجام بار ها شده که با دوستان مختلف در مورد این مباحث صحبت کنم و جالبه هر کی میشنوه هیچ حرفی نداره میمونه مقاومتی نداره بحثی نداره و میدونم جواب میده امیدوارم بتونم طرح الهی خودم رو پیدا کنم خدارو شکر در شغل خودم موفق هستم اندازه خودم طوری که هم مردم هم کسبه به اسم وو انگشت مغازه من رو نشون میدن ولی به قول استاد میخوام ازاد باشم ازادی زمانی مکانی پول مسافرت عشق

      خداروشکر میکنم به خاطر همه چیز سلامتی کسب و کار خوب درامد خوب دوستان نازنینی مثل شما و از خود فرمانروای جهان میخوام که من رو هدایت کنه به دنبال طرح الهیم برم

      موفق و سربلند و سلامت و ثروتمند باشی دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      امید جعفرزاده گفته:
      مدت عضویت: 1949 روز

      سلام زهرا جان

      اول بگم که من ساراشیری هستم با عضویت همسرم وارد سایت میشوم.

      واقعا حرفهاتون الهامبخش بود برای من که واقعا حس گم کرده راه رو دارم .نمیدونم چه شغل و علاقه مندی و منبع درآمدی داشته باشم اما به شدت امیدوارم که طرح الهی زندگیم رو پیدا میکنم و فقط لذت و لذت و شادی میمونه تا همیشه .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 3337 روز

      سلام دوست خوب

      تجربه شما و تلاش فکریتون تحسین برانگیز بود ، خوشحالم که طرح الهیتون رو پیدا کردید و برای ما هم نوشتید

      امیدوارم هر روز موفق تر از قبل باشید و به آرزوهای بیشتری دست پیدا کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سارا خانم گفته:
    مدت عضویت: 3452 روز

    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام بر همه دوستان هم فرکانسی و استاد عباس منش عزیزم

    استاد نمیدونم چجوری با کلمات حس و حالم رو بیان کنم نمیدونم چجوری ازتون قدردانی کنم که انقد ساده و زیبا با لحن دلنشین و دوست داشتنینتون من رو با قانون اشنا کردین که هر روز درکم و ارامشم داره بیشتر میشه و هر لحظه به خواسته هام نزدیکتر میشم و از مسیری که توش قدم گداشتم مطمین تر میشم و به چیزی که علاقه دارم با انگیزه بیشتر و بدون خستگی و بدون اینکه گذر زمان رو حس کنم ادامه میدم در صورتیکه هنوز هیچ درامدی ازش ندارم ولی دلم روشنه و قرصه که ادم میتونه با باورهای درست از عشق و علاقش به ارامش و عشق و لذت و درامد برسه…..استاد عاشقتم این فایل دقیقا برای من بود…هر بار که ذهنم درگیر مسیله ای میشه و یکم نجواها شرو میکنه به حرف زدن با یه نشونه و یا یه فایل بینظیر از سمت شما انرژیم فوقاالعاده میشه…..

    استاد من دو تا از هدفهام همین امسال تیک خورد از خدا میخواستم دوره عشق و مودت رو داشته باشم و الان دارمش اونم از طریق یکی از دستهای پر مهر خداوند که عضو سایتتونه و به طرز معجزه اسایی من بیرون از سایت با ایشون از طریق یکی از دوستان دیگم اشنا شده بودم و فهمیدم که عضو سایت شماس ایشون با برنده شدنش در مسابقه اهدافی رو که سال نود وشش بهش رسیدین مبلغ دریافتیش رو به من هدیه کرد و به جای کیف پول ایشون کیف پول من به مبلغ دو میلیون تومان شارز شد(آقای علی شیرازی)….همین جا اگه کامنت من رو میخونه باز هم ازشون بینهایت سپاسگزارم همه چیز داره برام به راحتی درست میشه…یعنیه عاشق این جملتونم استاد که میگین همه چیز برام من راحته “”اصن من عاشق راحتی و اسونیم””….وااااااای که این باور معجزه میکنه

    یکی دیگه که در رابطه با هدف و علاقم بود این بود که برای پیشرفتم توی ورزشم از خدا خواستم که بتونم برم تهران زندگی کنم به دلیل اینکه تو شهر خودمون باشگاه پیشرفته نداشتیم و این هدف رو توی دفتر ارزوهام در سال نود و هفت نوشته بودم بخدا دوستان باورتون نمیشه چجوری این خواستم خیلی راحت اوکی شد و اگه من میخواستم سالها فک کنم اخه مگه میشه من برم اونجا؟؟؟ من که نه پولی دارم و نه جایی برای زندگی چطوری میتونم برم اونجا هیچی به ذهنم نمیرسید و جز نا امیدی و دلسردی هیچی برام نداشت تنها کاری که کردم این بود یه قدم برداشتم و رفتم تهران و با یکی از استادای باشگاه که دو سال پیش توی یه دوره در اصفهان اشنا شده بودم تماس گرفتم و رفتم پیش ایشون و گفتم به عشق رشتم اومدم اینجا که تمرین کنم… تو شهر ما نه مربی بالا سرمه و نه باشگاه انچنانی داریم که بخوام پیشرفت کنم نمیدونید که چقد از این همه انگیزه و انرزی من خوشحال شد و کلی ازم استقبال کرد و حتی دو تا جلسه اولی رو که با ایشون کار کردم ازم پول نگرفتن…هیچ ایده ای نداشتم و به استادم گفتم میخوام کار کننم اینجا که بتونم بیام باشگاه و هزینم رو پرداخت کنم….نجواهای منفی میومد توی ذهنم که اولا خانوادت بهت اجازه نمیدن بری شهری دیگه دوم اینکه به فرضم که بزارن بری چجوری میخوای هم خرج خونه که میگیری دربیاری هم خرج باشگاه رو…؟؟؟؟ولی من نا امید نشدم و در جواب همه اینا میگفتم نمیدونم خدا درست میکنه خدا جواب همه اینا رو میدونه……واااااااای خدای من شکرت باورتون نمیشه یک ماه بعدش که رفتم شهرمون با خانوادم رفتیم تهران خونه خواهرم و پدرم توی یه عمل انجام شده قرار گرفت و یه خونه اجاره کردیم تهران که برای زندگی بیایم تهران….دوستان به همین راحتی اررررره این باور عالیه من هر چیزی رو که میخوام به راحتی بدست میارم مننننن لاییییییق بهترینهام و خدا از راههای خیلی ساده من رو به هدفهام میرسونه……

    خدااااای من چقد زندگی قشنکه وقتی میفهمیم که تنها و تنها باورهای خودمونه که زندگیمون رو میسازه پس خلق میکنیم زندکیمون رو همونطور که دوست داریم اره خالق ما این قدرت رو بهمون داده که مث خودش هر چیزی رو که دوست داریم خلق کنیم….خداییی من هزاران بار شکرت به خاطر این مسیر الهی….

    خیلی خوشحالم خیلی خیلی زیاددددد دوستوووون دارم دوستای هم فرکانسیم خوشحالم که توی جمعتون هستم به خودم میبالم که دوستایی مث شماها و استاد بیتظیری چون عباس منش عزیزم رو دارم…..

    استاد جوووونم عاشقتم و برات از خداوند میخوام هر لحظه زندگیت مملووووو باشه از سلامتی و ثروت و عشق بینهااااایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 160 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2201 روز

      سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸

      ساراخانم عزیزم 🌼

      سپاسگزارم برای دیدگاهی که کاملا می شد شور و حال و انرژی خوب رو توش احساس کرد. من هم در نشانه ی امروز به این فایل هدایت شدم و کلی آگاهی ناب از فایل ارزشمند استاد دریافت کردم.

      و در دیدگاه های دوستان نازنینم از جمله شما هم کلی حس خوب.

      سپاسگزارم 🌸

      و خدا رو شکر می کنم 🙏

      این قسمت نوشته تون :👇

      “عاشق این جملتونم استاد که میگین همه چیز برام من راحته “”اصن من عاشق راحتی و اسونیم””….❤️❤️وااااااای که این باور معجزه میکنه❤️❤️”

      من رو به آگاهی عمیقی رسوند که باید این باور رو درخودم ایجاد کنم که همه چیز برای من راحت اتفاق می افته.

      سپاسگزارم 🌸

      و :👇

      خدااااای من چقد زندگی قشنکه وقتی میفهمیم که تنها و تنها باورهای خودمونه که زندگیمون رو میسازه پس خلق میکنیم زندکیمون رو همونطور که دوست داریم اره خالق ما این قدرت رو بهمون داده که مث خودش هر چیزی رو که دوست داریم خلق کنیم….خداییی من هزاران بار شکرت به خاطر این مسیر الهی….”

      خدایا شکرت بخاطر قوانین ثابت و بدون تغییرت 🙏 🌸 💚

      سپاسگزارم دوست من 😊

      دوستت دارم ❤️

      خداوند عاشق توست ❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 2955 روز

      سلام سارا خانم برات خیلی خوشحالم به اقای علی شیرازی هم تبریک میگم بابت سخاتشون. واقعا راه حل های خدا عالیه و به عقل هیچ جنبنده ای نمیرسه ما هم باعقل منطقی و کوچیکمون و ترسهامون چه کوههایی جلوی راهمون ساختیم .در صورتی که همه چی راااااحته

      امیدوارم همه ی ما همیشه از راهها و راه حل ها و ایده های الاهی بهره مند بشیم و ایمانمون قوی و نگاهمون همواره توحیدی باشه.

      موفق باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      میثم رخشان گفته:
      مدت عضویت: 1910 روز

      سلام به سارای پر شوق و پر انرزی

      چقدر فرکانس هات درست بوده تو دختر که هدایت شدی به مسیری که از اعضای سایت اونجا بوده و باهاش اشنا شدی و چقدر عالی بوده که هدیه گرفتی خواسته ای که داری و چقدر تحسین برانگیزه که داری از اون دوست نازنینمون سپاسگذاری میکنی و چقدر این باورتو دوست داشتم که اصلا من عاشق راحتی و اسونیم و چقدر زیبا درو تخته رو باهم جور کرده و چقدر راحت و اسون و بدون نیاز به پول رفتی و امیدوارم باز هم از باور های درست و عالیتون برامون بنویسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مریم درویشی گفته:
      مدت عضویت: 2850 روز

      سلام سارای عزیز

      چند روزی هست که ذهنم درگیره میخواستم بهم کمک کنی بگی چطورر تونستی باور کنی که میشه از ورزشیی که داری کار میکنیی میتونی درامد خیلی خوبی داشته باشیی ! من سعی میکنم دنبال الگوها و چیزایی باشم که درامدشون جدا از مهارتشون هست میدونی مثلا فهمیدم بازیکنی که جز 10 بازیکن برتر جهانِ ولی قراردادش جز 20 بازیکن اول جهان نیست این برای من نشونه خیلیی خوبی بود

      سپاس????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3851 روز

      سلام و درود خانم ربانی عزیز

      با اینکه چند سال گذشته ولی کامنت و تجربه شما خیلی عالی بود و با کلی ذوق و شوق نوشتید دوست داشتم بگم مرحبا نمیدونم چند سالتونه ولی آفرین که این تجربه رو در دفتر زندگی تون و رشته ورزشی تون ثبت کردید.

      بهر حال بازم خوشحال میشم اگر هستید از تجارب موفق دیگتون با جزییات بیشتر بنویسید و بخونم.

      آرزوی تندرستی کامل هزاران بار شادی و پیروزی در ورزشتون دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مریم درویشی گفته:
      مدت عضویت: 2850 روز

      سلام دوست خوبم نظرت بسیار الهام بخس بود و احساس فوق العاده ای گرفتم ممنون که با ما به اشتراک گذاشتی

      سوالی داشتم اینکه در حال حاضر شغل مورد علاقه ای که در پیش گرفتی ورزش هست؟؟؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سارا خانم گفته:
        مدت عضویت: 3452 روز

        سلاااام دوست عزیزم سپاااسگزارم از شما

        من الان دارم ورزشم رو ب صورت جدی ادامه میدم و هیچ درامدی ازش ندارم…

        ولی مطمینم ک از همین ورزش ب درامد میرسم چونکه عاشقشم و گذر زمان رو حس نمیکنم در حال حاضر در حال کار کردن روی باورهام هستن و نشونه ها ی خیلی خوبی گرفتم…

        حتما نتیجه هام رو ب اشتراک میزارم در اولین فرصت

        شااااد و موفق باشی مریم عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          مریم درویشی گفته:
          مدت عضویت: 2850 روز

          سلام سارای عزیز خیلی خوشحالم از حرکتت و تلاشت برای رسیدن به موفقیت از جهتی دیگه بسیار هیجان انگیز شدم از جوابت چون منم به تازگی ورزش شروع کردم ورزشی که توی دوران نوجوانی و جوانی ازش لذت میبردم اما به دلیل باور های محدود کننده و اینکه تنها موفقیت توی درس میدیدم اصلا برای ادامه بهش زیاد بهش نکردم کلا عاشق ورزش هستم همه ورزش ها نگاه میکنم ولی این ورزشی که در پیش گرفتم خداوند بهم الهام کرد و الان مدتیه توی خونه دارم نرمش میکنم و فوتسال کار میکنم دارم قدم های اول برمیدارم تا خدا برام باشگاه کفش و لباس بفرسته خیلی خوشحال شدم از اینکه با تو اشنا شدم امیدوارم بتونم از تجربیاتت در ادامه استفاده کنم اگر قرار باشه تا اخر عمر این ورزش ادامه بدم خیلی دوست دارم لژیونر بشم و برنده توپ طلا بشم ???

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
          • -
            سارا خانم گفته:
            مدت عضویت: 3452 روز

            مریم عزیزمممم خووووشالم و سپاااسگزاار از خداوند ک دیدگاهم باعث انگیزه ب شما شدهه….قطعا همینطووره قدم اول رو با ایمان برداااار و بقیش رو بسپار بخدا چ اروم اروم جلو برو خدا مسیرها رو بروت باز میکنه….بخدا منم اوایلش هزینه وسیله هام رو هم نداشتم اخه ی مقدار هزینشون سنگینه ولی از جاهایی ک ب ذهنم خطور نمیکرد تونستم کم کم وسایلم رو تهیه کنم…

            منم از بوگی عاشق ورزش بودم و حتی رشته دانشگاهیم دوست داشتم نربیت بدنی باشه ولی بدیل کد اشتباهی ی رشته دیگه قبول شدم و بدیل اینکه سراسری بودم ب اصرار اطرافیان رشته ای ک علاقه نداشتم رو با بی میلی خوندم…

            ولی الان تمام تمرکز و هدفم ورزشم هست ک از لحظه لحظش لذت میبرم و انرژی میگیرم…..ب امید مووووفقیتهااااای روز افزونت عزیزممم انشاالله ک نتایجی رو ک میگیری باهامون ب اشتراک بزاری و ما رو خپشحال کنی دووست دارم ????

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      غزل حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1934 روز

      سارای قشنگم، دوست فوق العاده و الهیم سلام

      ممنونم ازت که با کامنت عالی و پرانرژیت باعث شدی اشک شوق بریزم و قدرت خلقم رو به یاد بیارم که من هرچیزی که بخوام نه تنها می شود بلکه از راه های ساده و لذت بخش میتونه وارد زندگیم بشه فقط کافیه باورش کنم و این احساس لیاقت رو در وجودم ایجاد کنم که من همینی که هستم با همین شرایطی که دارم ارزشمندم و لایق تجربه ی خواسته هام هستم

      الهی شکرت، الهی هزاران هزار مرتبه شکرت که ی روز فوق العاده دیگه بهم فرصت زندگی کردن دادی فرصت نفس کشیدن و دیدن زیبایی هات..

      بغد از دو روز بارونی تو تهران، امروز هوا عالیه آسمون فوق العاده زیبا و قشنگه و من از تهرانپارس تو مترو کرج ایستگاه ارم سبز هستم و دارم میرم چیتگر سرکار و از خالق بزرگم نشونه خواستم که چیکار کنم که همه چی تو زندگیم راحتتر و لذت بخش تر باشه و خالقم منو هدایت کرد به این فایل فوق العاده که وقتی گوشش دادم فارغ از اینکه کی دورو برمه و کجام با تمام وجودم و با قلبم لمسش کردم حرفای استاد و اشک از چشمام سرازیر شد، چون شرایط الان منه و چون باورهام در مورد پول قدرتمند کننده نیست دارم ی کار دیگه رو انجام میدم که هزینه هام در بیاد و تایم اضافه ام رو میشینم نقاشی میکشم.. که عاشقشم

      از خالقم میخوام که هدایتم کنه به شرایطی که از علاقه ام ثروت بسازم به سادگی به راحتی و لذتبخشی…

      قربونت برم سارای عزیزم

      ممنونم که کامنت نوشتی و اینقدر قشنگ راجب خواسته هایی که خلق کردی توضیح دادی

      تا ایمان من هم برای خلق بیشتر باشه

      دوستون دارم دوستای عزیزم

      روز خوبی داشته باشین

      من برم سر کار..

      فعلا خودافظ

      و خد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: