درباره قانون آفرینش | تقسیم کار با خدا - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

147 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سجاد میری گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    سلام و عرض ادب به استاد و همکارانش.

    چقدر ساده و شفاف و روشن خداوند مسیر و راه درست خواسته ها و اهدافمون رو با نشونه های دقیق بهمون نشون میده چه در اتفاقات چه در عمل چه در کلام خودمان یا دیگران فقط کافیه ذره ای اندک دقت و تأمل و بررسی اجمالی داشته باشی دنبال کنی

    « به اندازه ای که خدا رو باور داشته باشیم و احساسش کنیم. به همون اندازه هم از خودمون توقع داریم یا میتونیم داشته باشیم.»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 755 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیزبه مریم جان پر تلاش ودوستانم.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:معرفی دوره قانون آفرینش قسمت 8(تقسیم کار با خدا)

    خدایا شکرت هزاران بار شکر

    چه اسم زیبایی داشت این فایل (تقسیم کار با خدا)چه حس خوبی هست که ببینی با خدا تقسیم کار کردی دوتایی با هم کاری رو انجام می دیم واز انجایی که خداوند قدرت مطلق هست وهر کاری رو به بهترین شکل انجام می ده خیالمون راحت می شه.

    خدایا کمکم کن بتونم این فایل رو بخرم واز آگاهیهاش بهره ببرم.

    مریم جان گفتن توی این محصول ما به شناخت از خودمون وخداوند ورابطه با این نیرو می رسیم.

    وبه اندازه ای که شناخت پیدا می کنیم از این رابطه به احساس لیاقت وایمان وخودباوری می رسیم.

    خداوند هم قدرت بی نهایت هست وهم بخشنده بی حساب وقتی به این درک از خدا برسیم از هر کس وهر چیزی بی نیاز می شیم ومی ریم برای تقسیم کار با همچین نیرویی.

    در این محصول استاد از راههای تقویت احساس لیاقت قانون تکامل واحساس قربانی شدن می گن.

    واینکه باورها فقط با منطق تغییر می کنند باید برای ذهنت منطق بیاری.

    ودر مورد مهاجرت که خداوند در روز قیامت می فرماید مگر زمین خدا پهناور نبود چرا مهاجرت نکردید واین نشون می ده که مهاجرت زمینه پیشرفته چون احتیاج به یه ایمان قوی داره باید اون قدر ایمان وباور به خدا داشته باشی تا بتونی از سرزمینت دل بکنی وبری.

    واستاد می گن دلیل این همه پیشرفت آمریکا مهاجر بودن افرادش هست چون اونا به خداشناسی رسیدند که مهاجرت کردند پس از انجام کارهای دیگه هم نمی ترسند.

    واینکه استاد می گن تو قران بیشتر از ضمیر ما استفاده شده وفقط یکی دوجا از من استفاده شده.

    توی یه فایلی شنیدم که این ما منظور همون سیستم وقانون جهان هست یعنی این جهان به وسیله سیستمی که خداوند قرار داده داره اداره می شه وبدون تغییر هست اگر درک کنیم وپیرو قانون باشیم به رشد وپیشرفت می رسیم.

    نوع درخواست ما از خدا ومیزان درخواست نشون دهنده احساس لیاقت ماست هر چقدر خودت رو ارزشمندتر بدونی بیشتر از خدا درخواست می کنی وراز زندگی موفق توقع از خدا به بی نهایت هست وتوقع از بنده خدا بی نهایت پایین .

    ما باید خودمون رو بشناسیم وباور لیاقت داشته باشیم تا به اندازه اون از خودمون واز خدا متوقع باشیم از خدا بخواه خیلی هم بخواه این نشونه ایمان هست.

    با شنیدن این حرفها وتمرینهایی که مریم جان گفتند بیشتر عاشق این محصول شدم ومطمئن هستم من لایق گوش دادن این آگاهیها وعمل به اونها هستم وبه زودی به دستش می یارم.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ماکان الیکایی گفته:
    مدت عضویت: 499 روز

    133مین تحول روز من

    موضوع فایل:دوره قانون آفرینش قسمت8 (تقسیم کار با خدا)

    عرض ادب و احترام به استاد عزیز و بانو شایسته

    منطق تمرین تقسیم کار باخدا که جزیی از رفتار و شخصیت وجودی ما میشه جایی که ترس رو به جلو داریم و باید بنویسیم و سپاسگزاری کنیم توقع خودمون از خدا بیشتر بیشتر کنیم و توقع از بندگان خدا و نزدیکترین اطرافیانت کم و کمتر کن و هیچ توقعی نداشته باش از دیگران، ما به اندازه باوری که از خودمون داریم میتونیم روی خدا حساب کنیم و حساب ویژه ای باز کنیم که خدایا من فقط تورو دارم و بتو وابسته م تو باید کارمو رله کنی و هوامو داشته باش من کسیو بغیر از تو ندارم.

    دیدگاه توحیدی نسبت به خداوند اینجا خوداظهاری می‌کنه و با این ترفند میتونی روی خدا نگاه ویژه ای داشته باشی و جزیی از ملکه ذهنت شدن رو با احساس لیاقت داشتن تمرین و تکرار کنی،که من لایق بهترین ها و ارزشمندترین اتفاقات و تحولات عالی و جذاب هستم من لایق داشتن مهمترین شرایطها و لایق داشتن موفقیت مالی تراز بالا هستم،

    با این روش احساس لیاقت در تو طنین انداز میشه و جزیی از شخصیتت و باورت شناخته میشه که توسط تو در وجودت برای همیشه آشکار هست و کمکت می‌کنه تا در طول مسیر از آن بهره مند بشی و جاهاییکه نتونستی از پس کارات بربیای تقسیمات ش رو به عهده خدا بگذاری تا خداوند قسمتی از پروژه ت رو تکمیل کنه البته با گوش دادن به ندای درونی ت و این اصل که من جزیی از خالق هستم و جزلایتناهی خداوند کریم که بواسطه ی او خالق بی همتا پای به جهان مادی گذاشته ام و عاری از هر تنهایی و مفرد بودن هستم چراکه او (خالق) همه حال با منه و حتی لحظه ای بی درنگ منو تک و تنها به حال خودم رها نمیکنه،همیشه بامنه و هوامو داره و من بخاطر خلق هر آنچه را که بتوانم اینجام تا بعنوان دستان خداوند برای گسترش جهانم استوار بمانم،

    در حقیقت رابطه ما با خداوند رابطه دایمی می‌باشد که برای اجابت شدن درخواست‌های مان بی درنگ و بی واسطه در دسترس خداوندگار قرار داریم.وقتی با احساس خوب همراه باشیم یعنی رابطه ما با خداوند برقرار و پابرجاست رابطه با منبع انرژی و قدرت بلامنازع جهان،اما احساس بد رابطه با منبع را قطع میکند، احساس بد یعنی خلاف جهت با منبع در حرکتیم،که باید هم جهت با منبع خواسته هایمان را محقق سازیم در غیر اینصورت امکان پذیر نمیباشد تحقق خواسته ها و درخواستهایمان.

    خودتو لایق برنامه ریزی خداوند بدان که خدا تمام برنامه هاتو چیدمان میکنه و اول از همه با موضوعات قابل باورتر که فاصله فرکانسی اندکی داری آغاز کن تا برایت قابل لمس و ملموس تر باشد، و تمام کارها تو به خداوند بسپار تا برات معجزه کنه البته در مسیر از قانون حاکم بر جهان تبعیت کن و باور درستی نسبت به تمام ادله ها و اتفاقات داشته باش،و از خداوند بدون کمی کاستی درخواست کن چون از خداوند انتظار اجابت خواسته هارا داری ایده هایی الهام میشود را بدون بهانه اجرا می‌کنی.

    و در انتها مهاجرت که دلیل رشد استاد و امثال استاد بوده منم از شهرستان مهاجرت کردم به سمت تهران الان مدتی هست دارم احساس میکنم زندگیم داره درجا میزنه بفکر تغییر جا مکان و محل زندگی و تغییرات منزل افتادم الهاماتی اومده باید شروع کنم به تغییرات گسترده انشالله که خداوند در مسیر منو همراهی و هدایت کنه و مسیر راه زندگی رو نشانم بده.

    خدارو شاکرم بابت دریافت دانش ارزشمند سایت استاد عباس منش و بانو شایسته.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    تنها خدا برایم کافیست گفته:
    مدت عضویت: 1114 روز

    فتبارک الله احسن الخالقین

    روز شمار 133

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته محترم

    سلام و عرض احترام خدمت تمامی همراهان

    همین الان که داشتم همززمان فایل رو گوش میدادم ذهنم در جدال بود با همسرم

    همش میگفتم باید این کار بکنه اون کار بکنه و خلاصه در تلاش و تقلا برای خلاصی از این زندگی بودم نمی‌دونم دقیق چی باید بگم ولی چیزی که در این بین شنیدم توقع نداشتن از دیگران بود

    سخته خیلی هم سخته بپذیریم دیگران توقعی نداشته باشیم و خودمون اصل باشیم

    ولی حقیقتا همینطور است

    اینکه من نمی‌تونم اینطوری باشم دلیل بر خطا بودن این مسیر نیست

    وقتی من از خودم توقع داشته باشم و تکیه به نیرویی مث خدا کنم اونوقت برای همین بحث جدل ذهنم منطق میاد که برو عمل کن و خودت تصمیم بگیر ربطی به همسر نداره

    ربطی هم نداره حقیقتا این من هستم که بخاطر اعمالم بازخواست میشم پس چرا باید تابع اصول کسی باشم؟

    این شبیه همون پیروی کردن از آیین آبا اجداد میشه دیگه

    وقتی فرشتگان میگن زمین خدا پهناوره برو مهاجرت کن چرا باشم جایی که اذیت میشم؟ یبار زندگی می‌کنم چرا باید فقط ذلت و خواری باشه؟جالبه قطعا طرف مقابل هم همین احساس رو داره ولی صبر صبر

    البته صبر از ناچاری و ضعیف بودن

    ولی اگر الان من بگم باشه صبر. می‌کنم شرایط خیلی فرق میکنه چون این صبر بر پایه اعتماد ب رب هست هرچند هی کمرنگ پررنگ میشه ولی همین منو هل میده تا ادامه بدم و این امید ب موفقیت و نتیجه گرفتن از این صبر قطعا ب سرانجام مثبت ختم میشه

    خدارو هزاران بار شکر می‌کنم برای این روز و ساعت

    خیلی وقته دست ب قلم نشدم ولی خوشحالم تزین شرایط

    میخوام خودم باشم بدون ماسک و نقاب اینجوری مهم‌ترین اتفاق آرامش خودم هست

    خدایا شکرت هدایتم میکنی و رها نیستم

    خدایا شکرت منو در مسیر موفقیت و اتفاقات خوب قرار میدی

    خدایا شکرت منو به تجربه زندگی و همسر و فرزند عالی هدایت میکنی خدایا شکرت

    خدایا ازت بسیار سپاسگزارم

    خدایا شکرت وکیل و همه کاره زندگیم هستی و میدونم برام خوب رقم می‌زنی

    در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 2074 روز

    به نام خداوند مهربان

    خداوند خالق زیبایی ها و پاکی ها

    سلام و درود فراوان از یه صبح برفی قشنگ به توحیدی ترین اساتید دنیا استاد عباسمنش عزیز و مریم بانو شایسته مهربان

    خدایا شکرت بهم توفیق حضور در این سایت الهی و جمع دوستان خوبم رو بهم میدی

    توفیق استفاده از این فایل ها، خواندن کامنت ها و نوشتن رو بهم میدی

    اول از همه میخوام از خانم شایسته یه تشکر و قدردانی ویژه داشته باشم

    که با عشق و علاقه، بهمون محبت دارند و این فایل ها رو تدوین می کنن و متن قسمت ها رو خیلی دقیق تنظیم میکنن

    این فایل دوازده دقیقه بود ولی این قدر اگاهی های زیاد و بینظیری داشت که حدود هفت، هشت صفحه ای ازش نکته برداری کردم

    خدایا شکرت

    چقدر این این جمله خانم شایسته در باره خداوند توی گوشم صدا کرد

    نیرویی که هم صاحب قدرت بی نهایت هست

    و هم بخشنده بی حساب هست

    اینکه قدرت خداوند بالاترین قدرت هاست

    قدرتی که همه امور به دست اون هست

    اینکه اگه خداوند بخواهد کاری انجام بشه یا انجام نشه، هیچ کسی توان مقابله با اون رو نداره

    و خواست خداوند رشد و پیشرفت ما انسانهاست

    تکامل و بهتر شدن توی مسیر زندگیمون هست

    تجربه ، پیشرفت و لذت از لحظه های زندگی مون هست

    و در یک کلام رشد و گسترش خودمون ، و جهان هستیه

    بی نهایت بخشنده هست

    بی حساب و کتاب میبخشه

    از جایی که ادم حتی به فکرش هم نمیرسه و توی تخیلش هم شاید اونو نپذیره

    یکی از ویژگی های انسانهای با تقوی، باور و ایمان داشتن به غیب خداونده

    اینکه ادم با ذهن منطقیش دو دو تا ، چهار تا نکنه

    و هیچ وقت این رو نگه : من اینم، شرایطم اینه، وضع زندگیم اینه و… پس دیگه نمیشه

    اجازه بده خدا به راهها و مسیر هایی که اسون و ساده و کوتاه هست، هدایتش کنه

    مسیرهایی که فقط خودش اونا رو میدونه و ازشون خبر داره

    چه قدر خانم شایسته این موضوع رو خوب درک کردن و برامون توضیح دادن

    استاد چه قدر قشنگ مفهوم سخر رو بیان کردن،. تقسیم کار با خداوند رو توضیح دادن

    اینکه ما و خداوند از یک جوهر هستیم

    اینکه ما و خداوند یکی هستیم

    اینکه وقتی خداوند ما رو افرید از وجود خودش در ما دمید و روح خداوند درون ما جاری شد

    و ما بخشی از وجود خداوند شدیم

    تقسیم کار با خداوند چه حس ارامش و اطمینانی به ادم میده

    اینکه برای هر خواسته ای سمت خودمون رو انجام بدیم.

    مابقی اون رو هم خدا انجام میده

    و کاری که خدا انجام بده کاملا بی عیب و نقصه

    و در بهترین زمان ممکن اون خواسته به زندگیمون وارد میشه.

    پس دیگه نه عجله میکنیم، نه احساس بدی پیدا میکنیم که پس چرا نشد یا دیر شد

    ما تلاش خودمون رو میکنیم و مابقی اون رو خدا و جهان هستی خودش انجام میده

    همه چی الخیر فی ما وقع میشه

    همه چی بهتر از اون چیزی میشه که فکرش رو می کردیم

    خواسته و هدف ما رو خدا بهتر و بزرگترش رو راحتتر وارد زندگیمون می کنه

    اونم از مسیرها و راههای اسون و کوتاهی که اصلا فکرش رو نمیکردیم

    خدایا شکرت بابت این همه زیبایی و قشنگی

    این همه نعمتهای فراونی که بهمون دادی

    این همه لطف و رحمتی که بهمون داری

    استاد عزیز و خانم شایسته گرامی ازتون بسیار تشکر میکنم

    اقا ابراهیم و خانم فرهادی ازتون بینهایت سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا شاد سربلند و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 248 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ،،

    یگانه رَبِ خالق آفرین من ،،

    تنها تنها تنها قدرت کل گیتی پهناور ،،

    اصل و ریشه تمام وجودیت ،، خود وجود

    سلام و درود خدمت خانواده عزیز عباس منش ،،

    بچه ها به لطف الله کریم خودم هدایت شدم به این فایل بی نظیر و مثل همیشه مثل دیروز و روزهای قبل این پاسخ خداوند مهربانم بود ،،

    آقاااا

    چندتا از شما دوستان عزیزم تا حالا از خودتون پرسیدین که اینجا کجاست !!؟؟

    این سایت چیه !!

    کجاست اصلا ؟؟

    الله اکبر ،،

    وقتی یه نگاه به روند پیشرفت این سایت مقدس انداختم اصلا ی لحظه پیش خودم گفتم مگه میشه ،، مگه داریم اصلا ،، واووو،،

    کُرک و پرم ریخت باباااااا

    خدای مهربانم وقتی تو آنقدر مهربونی که این سایت خودت رو به این عظمت و این جایگاه رسوندی ،، استاد عزیزم رو به این مدار های متعالی رسوندی ،، خوب ،، منم میتونی برسونی دیگه باباااا ،،

    کمکم کن منم بزرگ فکر کنم خداااا

    منم می‌خوام اون تصویر بزرگ و ببینم ،،

    منم می‌خوام غرق در رحمت و برکت و ثروت و سلامتی و موفقیت و شادی خودت بشم ،، هستم ،، بیشتر می‌خوام ،، بیشتر و بیشتر و بیشتر ،، خیلی خیلی خیلی ازت میخوااااااام ،،

    من بنده ی توعم منو تو آفریدی برای عشق بازی با خودت پس این دریای بیکران مهر لطفت و سرازیر کن توی وجود من ،،

    این رودخانه ی عظیم و خروشان فراوانی ات را بلند کن و بر وجود من سرازیر کن تا تمامیت من ، تا ذهن چموش و بازیگوش من آروم بگیرد و قلبم یکدست و یکپارچه تسلیم الله کریم شود ،،

    چی از این میتونه قشنگ تر باشه ،،

    این دعای مستجاب ،،

    الله کریم ،،

    فقط خدا ،،

    فقط خودم ،،

    فقط ذات مقدس الهی وجود خودم ،،

    فقط این انرژی که داره منرو نفس میکشه ،،

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ،،

    آره درسته منم تجربه کردم ،،

    از صفر ،،

    با دست خالی ،،

    وقتی خدا کار انجام میده ،،

    اون کار کار نیست ،،

    شاهکاره ،،

    خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت برای حضورت ،، برای جریان داشتنت در تک تک مخلوقاتت ،،

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و جاری و ساری در تک تک مخلوقات خود ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    هوالله احد

    تقسیم کار با خدا

    برد با کسایی که همه کارهاشون را با خدا تقسیم می‌کنند یعنی در واقع تو هر کاری اول خدا رو صدا می‌زنند . شاید تو آموزه‌های دینی ما یاد گرفته باشیم که اول هر کاری رو با اسم خدا شروع کنیم ولی این فقط یه صوت است که از دهانمون خارج میشود و عملاً هیچ کارایی نداره ما از عمق وجودمون خدا رو صدا نزدیم ، چقدر خوبه که برای کوچک‌ترین کارهام هم خدا رو صدا بزنم مثل استاد وقتی که می‌خواستند از مسیر همت یا حکیم بروند مثل سعیده عزیز شهریاری که برای نوشتن و کامنت گذاشتن هم خدا رو صدا می‌زنند مثل همه شما دوستان که ،در تضادها ازش کمک می‌خواهید در تمرین ستاره قطبی ازش کمک می‌خواهید در کارهای روزمره مربوط به شغل مسائل مالی روابط عاطفی سلامتی یا غیر اونو صدا می‌زنید همه شما برنده‌اید.

    اما اون چیزی که مربوط به من میشود و دلم باهاش روشن میشود هر وقت یاد ناتوانی خودم در انجام کارها می‌افتم می‌خواهم دلم آروم بشود خودمو با خیال راحت بسپارم دست قدرت مطلق و تنها پادشاه جهان کامنت زهرا نظام‌الدینی عزیزم در پاسخ به کامنت سمانه جان صوفی را می‌خوانم ، بخشی از کامنت رو اینجا برایتان می‌گذارم

    *استاد یه جایی می‌گن: من تو بندرعباس که بودم، راه می‌رفتم و از شوق گریه می‌کردم. یه جا قسم می‌خورن که حال الانم با حال روزی که تو بندرعباس بودم یکیه. توی جلسهٔ هشتم یا نهم کشف هم یه حرف خوب از اپرا وینفری نقل می‌کنند که اگه برگردی چه کار می‌کنی، می‌گه خودم رو اذیت نمی‌کنم. یقین دارم که اونچه می‌خوام حتی بیشتر از اونچه می‌خوام خدا بهم می‌ده، پس آرومم و لذت می‌برم.

    من به این قسمت از حرف استاد رسیده‌ام.

    تو ستارهٔ قطبیم می‌نویسم من می‌دونم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است، اما عمل من فقط در حد ابراز ایمانمه. فقط یه اعلام وجوده به خودش. من مثل موسی تو جمع سحرهٔ فرعون فقط یه تکه چوب خشکم رو پرت می‌کنم، اژدها کردنش هم با خودشه.

    خلاصه که سمانه‌جانم

    شکرگزاری هر روزه، توجه به نکات مثبت، حال خوب که بدون سپاسگزاری امکان‌پذیر نیست، همه جزوی از همون عملیه که نشوندهندهٔ ایمانمونه. و باور داشته باش که «دریا شود آن رود که پیوسته روان است»*

    خدایا خودت می‌دونی ایمان من در چه حده می‌خواستم بنویسم در حد استمرارمه دیدم حتی استمرار من با کمک تو امکان‌پذیر شده خیلی جاها کم آوردم تو منو دوباره آوردی سر راه تو مسیر، تو دستم را گرفتی ،تو کج فهمی ام را صاف کردی خودت ارامم کردی خودت نشانه فرستادی خودت راه و باز کردی من که هیچم ناتوانم حتی برای نفس کشیدن به تو محتاجم

    پس

    ایاک نعبد و ایاک نستعین، من به هر خیری از جانب تو محتاجم.573

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      به نام خداوندی که خیلی بزرگه و منبع علم هست.

      سلام به دوستِ نازنینم که نوشته هاش مدتیه آنچنان به قلب و روحم میشینه که کاملاً مشخصه اتصالش با خداوند داره هر لحظه عمیق تر میشه.

      دریا شود آن رود که پیوسته روان است…

      این برای من یا هر کسی که این کامنتت رو میخونه، نشانه است…

      تو هر موردی که هر کسی تو ذهنش داره.

      ردپای زیبایی ها رو امروز، تا الان ننوشتم، تو دفترم نوشتم ولی تو سایت نه هنوز…

      کامنتت بهم یاداوری کرد ادامه بده، حتما که برای نوشتن موارد زیادی دارم، بعد از پاسخ به شما، میرم با قلبم مینویسم اونجا به لطفِ خدا.

      یه بحثی رو باز کردی که برام جالب بود.

      ایمان با عمل، ایمان بدونِ عمل…

      سوال من از خودمه، چقدر رفتم تو لایه ی ایمان با عمل؟؟؟

      یه چیزی رو میدونم، امروز اتفاقاً کنترل ذهنی داشتم بسیار مهم و حیاتی مربوط به مسایل مالی…

      مسایل مالی پاشنه آشیلمه.

      خودم توش دخالت میکنم سریع تا قبل از اینکه ترسم از کمبود زیاد شه، مسیله رو رفع و رجوع کنم…

      چطوری؟

      با حساب کردن روی سمانه.

      با حساب کردن روی همسرم.

      با حساب کردن روی خانواده یا هر عاملِ بیرونی که عادتِ من بوده پیش از این و حالا یه کوچولو تکون خورده این باور و عادتم…

      چرا این روزها توحید انقدر بولد شده برام.

      چون امروز قراره دستم رو بگیره.

      امروز به سمانه گفتم، نترس و اعتماد کن.

      تو و ذهنت قوی تری و حلالِ مسایل و برطرف کننده ی مشکلات، یا خدا؟

      فکر کن و پاسخ بده.

      چرا سختته بهش التماد کنی؟

      چرا باور نمیکنی؟

      یادته امروز چی خوندی تو کامنتِ آقای رضا احمدی؟

      خدای روزی رسانِ نهنگ

      که تو هر وعده غذایی نهنگ بهش یه عالمه ماهی میده، طبق تخمینِ حدودیِ مالی اقای احمدی، نزدیک 200 میلیون هر وعده به پولِ ما غذا میده به نهنگ، اینکه چند وعده غذا میخوره در روز بماند، اینکه این هزینه فقط روزیِ یه دونه نهنگ یه وعده شه، سایر مخلوقات بماند…

      به قول اقای احمدی که بسیار زیبا نوشتن:

      جووووجه ؛ من در هر وعده غذایی نزدیک به دویست میلیون تومان غذا ، فقط و فقط به یک نهنگ میدهم و این عمل هیچ گاه مرا خسته نکرده و به اندازه سر سوزنی از خزانه ی بی انتهایم کم نکرده ؛ حال آیا تو به کمبود فکر میکنی و درگیرِ مسائل بی ارزشی مثل افزایشِ قیمت خیارسبز و نرخ دلار و…. هستی؟؟؟!!!

      خب فکر میکنی بی دلیل صبح هدایت شدی به این کامنت سمانه؟

      نه!

      چرخه ی هدایت بلده چیکار کنه…

      امروز و امشب و الان ذهنمو کنترل کردم که سمانه تو دخالت نمیکنی، راهکار نمیدی، ذهنت رو off کن سر اجدادت.

      ورود نکن.

      روی هیچ کس حساب نکن، نه خودت نه همسرت، نه هیچکس دیگه، نه هیچ عامل بیرونیِ دیگه.

      شجاعت کن، میدونم میترسی، نمیبینی برای همین باورت سخته…

      اما اعتماد کن…

      اینجا باید ایمان خودتو به مرحله ی ظهور برسونی…

      اینجا باید با ترست، با تله ی کمبود روبه رو شی.

      باید چشم تو چشم بشی و به خودت اثبات کنی وقتی از خدا صحبت میکنی، داری از چه قدرت و توانایی و علم بی نهایتی صحبت میکنی؟

      چقدر باورش داری.

      بیا و سعی کنیم با هم یه مدار بریم بالاتر تو اعتماد به خدا، اینبار آگاهانه و هوشمندانه…

      نه اینکه به زور تسلیم شی وقتی تو در و دیوار رفتی، وقتی درها بسته شده بعد تسلیم میشی، بیا سعی کنیم همون قدمِ اول، دمِ در با تسلیم شروع کنیم…

      و ندا اومد که اگاه باش وقتی تسلیمی که سکوت کنی.

      صبر کنی تا هدایت بیاد.

      حالت خوب باشه.

      نترسی.

      غمگین نباشی.

      نفیسه جانم راست میگه:

      دیدم حتی استمرار من با کمک تو امکان‌پذیر شده خیلی جاها کم آوردم تو منو دوباره آوردی سر راه تو مسیر، تو دستم را گرفتی ،تو کج فهمی ام را صاف کردی خودت ارامم کردی خودت نشانه فرستادی خودت راه و باز کردی من که هیچم ناتوانم حتی برای نفس کشیدن به تو محتاجم.

      سمانه ای که حتی آزمون خطاهاش، کشف و شهودهاش، فراز و فرودهاش با هدایت خداوند داره جلو میره.

      مگه من چی دارم از خودم؟

      هیچی…

      من ناتوان ترینم به درگاهِ خدا.

      منم منمی وجود نداره.

      هر چی هست از لطف و فضلِ خداست وگرنه من همون سلول کوچولوهه هستم که به اذنِ خدا تو دل مامانم تبدیل به جنین شدم و طیِ 9 ماه شدم سمانه خانم.

      من که نمیدونستم میخوام اینجا اینا رو بنویسم، خودش دستمو گرفت اورد اینجا گفت کامنت نفیسه جانت رو بخون.

      گفت بنویس از امروزت.

      گفت ردپا بذار، چون میخوام خودت عمیق تر شی به تمرین و آزمونِ امروزت سمانه.

      بله من متوجه شدم امروز آزمون دارم.

      ادعایی ندارم از خودم.

      دستم تو دست خودته امروز و امشب…

      من نمیدونم نشانه ی بعدیت چیه، ولی هر لحظه باهام حرف میزنی، مثالش همین حدود یه ساعت پیش که تو دفترم داشتم باهات حرف میزدم، کلی جملات خوب بهم گفتی، دلم رو قرص کردی…

      نوشتم که سمانه باید اسماعیلت رو قربانی کنی…

      اسماعیلِ من ترسِ منه…

      که چی میشه؟ چطوری؟ چه زمانی؟

      که شتاب دارم برای نتیجه.

      که تحملِ کمبود رو ندارم…

      دیشب تو موبایل همسرم اینستاگرام داشتیم کلیپ هایی از نی نی ها، پشت صحنه های طنز سریال های جواد رضویان، موسیقی، جول استین و اون اقای سیبیلوی سیاه پوست و … رو میدیدیم، رسید به یه کلیپی که یه خانم داشت سازی رو میزد که اگه اشتباه نگم ساکسیفون بود…

      سادگیِ اون خانم و در عین حال آراستگی اش و بعد نوایِ بهشتیِ سازش منو غرق کرد از دیشب تا الان، واسه خودم رکورد کردم موسیقیشو و از دیشب دایم گوش میدم…

      الان هم مینویسم و گوش میدم.

      تعبیرم از این موسیقی، تکه ای از بهشته، به خدا گفتم من زیباییِ تو رو تو این موسیقی دارم حس میکنم و میشنوم…

      چطوریه که تو با یه قطعه موسیقی اینچنین داخلِ من نفوذ میکنی و روحم رو پرواز میدی؟

      نی نی در حال تکون خوردنه الان…

      من تکون های نی نی رو معجزه میدونم هر بار…

      اینکه خدا هست، حضورِ فعال و پر رنگ داره تو هر لحظه از زندگیم…

      تکون های نی نی برام نشونه است…

      انگار یادم میندازه خدا رو…

      خلقت، بزرگترین نشانه و یادآورِ عظمتِ خداست…

      آدم میخواد گریه کنه یه لحظاتی وقتی گفتگو شکل میگیره با خدا، یه صدای موسیقی میاد میپیچه تو گوش هات که میگه خوب نشستی گرمِ گفتگو شدی با خدا، بَه بَه…

      الان تو اون ورژن هستم.

      خودش دعوتم کرد به گفتگو، خودش میز رو چیده، امکانات اسایشی و رفاهی رو واسم فراهم کرده، همه چیز دنج و در خلوته بینِ من و خودش.

      مرسی که کمکم کردی با خودم و ترسم روبه رو شم امروز…

      سپاس گزارتم برای همیشه، مخصوصاً این لحظه ی ناب.

      نجوا بیکار نمیشینه، اما میدونم که:

      هو الرزاق

      والله یرزق من یشاء بغیر الحساب

      یدالله فوق ایدیهم

      دوباره گریز میزنم به دیالوگ نابِ مامانِ با ایمانِ برندون در فیلم greater:

      ما کوچولوییم واسه قضاوتِ ماجرا.

      یه نیروی بزرگی وجود داره که دیدِ وسیعتری داره.

      اینطوری همه چیز معنا داره…

      میگفت عینک برندون اولش نازیبا بود، بعد دیدی که چقدر زیبا و کاربردی بود…

      یعنی چی؟

      انسان تو نمیدونی.

      چشمت به ظاهره.

      به عقل و ذهن خودته.

      تهش دو قدم جلوتر رو بتونی ببینی نه بیشتر…

      چی میدونی تو؟

      هیچی.

      استاد تو فایل توحید عملی 5 گفتن:

      خداوند منبع علم و رزق و … است.

      میخوای رزقت رو افزایش بدی؟

      به خودش بگو که منبعش هست، از رگ گردن بهت نزدیکتره، نمیخواد جایی بری، همینجایی که هستی چشمهاتو ببند قلبت رو باز کن بهش بگو خیلی ساده و خودمونی، بی شاخ و برگ و حاشیه، بی خجالت، بی غرور…

      منبعِ علم خودشه.

      به یادت بیار دایم که سمانه تو نمیدونی.

      اون میدونی.

      از خودش بخواد که متوجهت کنه.

      ازش سوال بپرس، جوابتو میده…

      اینو تست کردم.

      سوالی داشتم که از خدا پرسیدم، از خانم دکترم هم پرسیدم.

      قبل از اینکه جواب خانم دکتر برسه دستم، خدا بهم جواب رو داد، بعد جواب خانم دکتر همون بود…

      گفتم درجا به خودم که میدونستم، تو جواب رو بهم داده بودی، آرومم کرده بودی، اینم اثبات به ذهن و منطقم…

      خانم دکتر هم که دستِ خودته.

      از دو روش بهم جواب رو رسوندی.

      یکی الهام به خودم.

      یکی کلامِ خانم دکتر.

      خدایا خودت پزشکِ من هستی.

      خودت رزاق و روزی دهنده ی من هستی.

      سمانه از چی میترسی؟

      اینکه دیر شه و نداشته باشی اون خواسته تو؟

      نترس دختر قشنگم…

      تو میری و میای میگی عاشق چیدمان و هدایت خدایی…

      وقتشه باورت رو نشون بدی…

      میدونی که خدا هیچوقت دیر نمیکنه.

      باورتو قوی کن که در زمان مناسب برای تو، اجابت میشه خواسته ات.

      ترمز و کمبود نذار روش، باقیش تو چیدمان و زمان بندی خدا، خودش درست جلو میره.

      خدا میخواد که تو به همه ی خواسته هات برسی.

      اصلا وقتی خواسته ای شکل میگیره، یعنی شدنیه.

      یه کلام، خودت و ذهنت رو از سرِ راه خدا بکش کنار.

      لازم نیست بدونی چطوری و کی…

      وقتش بشه انجام میشه.

      دیر نمیشه.

      در بهترین زمان میشه.

      فقط لذت ببر از زندگیت، همین‌.

      شادابیتو حفظ کن.

      ذهنتو کنترل کن به سمتِ امید و باور و اعتماد.

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    133. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    رد پای 22 اردیبهشت ماه رو مینویسم

    حائل باش به قلبم

    دعایی که بعد از شنیدن این آیه از خدا خواستم

    چند روز پیش فایلای اینستاگرام رو که هدایتی رفتم ببینم ،از الهه قمشه ای دیدم آیه 24 سوره انفال

    یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمۡ لِمَا یُحۡیِیکُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَحُولُ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ

    اى اهل ایمان! هنگامى که خدا و پیامبرش شما را به حقایقى که به شما زندگى مى بخشد، دعوت مى کنند اجابت کنید، و بدانید که خدا میان آدمى و دلش حایل و مانع مى شود و مسلماً همۀ شما به سوى او گردآورى خواهید شد

    اینو که شنیدم از خدا خواستم کمکم کنه و طبق آیه ای که گفته حائل بشه به قلبم

    امروز صبح ساعت 5 بیدار شدم و رفتم نون سنگک گرفتم انقدر خیابون خلوت بود من بودم و خدا

    من بودم و آسمون خدا و درختای زیبا و پرستوهایی که از شوق پرواز میکردن و گنجشکا و کبوترا و همه و همه تسبح میگفتن خدا رو

    با هر بار شنیدن صدای پرنده ها پرستو و گنجشکا و دیدن درختا و هوای ملایم و خوبی که میوزید میگفتم بهشت برین ،همینجاست بهشت خدایا شکرت

    و هی به زبونم بهشت جاری میشد و سپاسگزاری میکردم

    برگشتنی از درختا توت سفید و قرمز چیدم و وقتی میچیدم میگفتم به به خود بهشته از درختای بهشت دارم میوه بهشتی میچینم

    و بهم گفته شد نخور

    یه لحظه میخواستم توت رو که چیدم بخورم ولی پرسیدم که چرا

    بعد متوجه شدم من صبحانه نخوردم و نباید توت بخورم و نخوردم و رفتم خونه

    برگشتنی تو راه یه لحظه یاد سال 94 افتادم که به تهران اومدیم ، و من چون از شهرستان اومدیم و خیلی باورای محدود داشتم و خجالتی بودم و متعصب که نمیخواستم فارسی حرف بزنم و خیلی چیزای دیگه

    تا سه ماه گریه میکردم که جریانش مفصله و انقدر به خودم بد گذروندم که مریض شدم و یه روز از درد شکم با حرف خواهرم به خودم اومدم و 3 ماه بعد تصمیم گرفتم که تلنگری که بهم زده شد و خدا از طریق خواهرم بهم گفت که دیگه اومدی تهران

    مهم نیست که شهر خودت باشی یا جای دیگه

    مهم اینه که سالمی

    و این جمله رو بهم گفت

    طیبه هرکجا بخت خوش افتاد همانجاست بهشت

    از اونروز تصمیم گرفتم به تهران با یه نگاه خوب و جدید نگاه کنم که واقعا برای من شد بهشت

    و الان این شهرکی که از سال 94 اینجاییم ، و من اونموقع با دیدگاه محدودم نفرین میکردم تهرانو

    الان شده برای من بهشت و ساختمونای 9 و 8 طبقه اش خود خود بهشته برای من

    درسته از بچگی تو خونه حیاط دار بزرگ شده بودیم با کلی مرغ و خروس و اردک ولی اینجا هم برام بهشته

    و میدونم به درخواست بعدیم که درمورد خونه هست رو نوشتم به اونم میرسم

    الان بلافاصله بعد نوشتن این حرف

    شنیدم باید تلاش کنی ، عمل کنی تا بهت داده بشه

    و من چشم میگم و تمام تلاشمو میکنم

    امروز خیلی حس زیبایی بود لحظه طلوع خودشید و دیدم ،چون خونه مون جوریه که از طبقه 8 قشنگ کوه ها دیده میشن و طلوع و غروب آفتاب رو به راحتی میتونیم ببینیم

    همیشه دوست داشتم که خونه مون جوری باشه که در بالاترین قسمتی باشه که بشه همه جای شهر رو دید و پشت بوم داشته باشه

    الان که مینویسم یاد نوشته ام برای خدا و اینکه گذاشتمش تو جعبه آرزوهام افتادم

    سال فکر کنم 98 بود که درخواستمو نوشتم

    همیشه دوست داشتم یه اتاق داشته باشم که توش نقاشی بکشم و فقط و فقط برای کارای هنریم وسایلامو بذارم تا راحت کار کنم

    یادمه نوشته بودم که خدایا، میخوایم خونه شهرستانمونو بفروشیم و تو تهران خونه بگیریم ، من میخوام یه خونه داشته باشیم

    خونه ای که درسته تو تهران حیاط دار نیست به پول ما ،ولی جایی باشه که ما طبقه آخر باشیم و پشت بومش برای ما باشه و حتی انقدر ذوق اتاقمو داشتم و برای اتاقم خیلی چیزا تصور میکردم و کمد دلخواهم و خیلی چیزای دیگه

    وقتی نوشتم بعد چند ماه خونه مون فروش رفت و به طرز شگفت انگیزی دقیقا خونه عمه ام اینا رو خریدیم ، اصلا به خونه شون فکر نمیکردیم که بخریمش ولی خدا جوری هدایتمون کرد که گفتیم باشه و خریدیمش

    دقیقا خونه مورد علاقه من بود

    پشت بوم داشت

    که 8 طبقه بود و کلیدش برای طبقه آخر داده میشد

    و دقیقا وقتی اومدیم به این خونه خواهرم ازدواج کرد و اتاقی که برای هردومون بود برای من شد که راحت میتونستم کارای نقاشیمو انجام بدم

    یادمه آبجیم همیشه میگفت وقتی خونه بگیریم من ازدواج میکنم و دقیقا این شد جوری رقم خورد که براش خواستگار اومد و ازدواج کرد و رفت

    همیشه هم خوشبین بود میگفت هستن پسرایی که خوبن و برای زندگی مشترک من میان و هرکس که برای من باشه خودش میاد

    همیشه وقتی مرور میکردم میگفتم ببین گفتیم و شد ولی اونموقع آگاه نبودم و نمیدونستم همه چی باوره و اگر خواسته هایی که داری ،باورای متضاد با اونا رو نداشته باشی به راحتی دریافتش میکنی

    و من الان که هدایتی یادم ادمد و خدا یادم انداخت گفتم آره من دقیقا اونموقع که مینوشتم میگفتم بله من دارمش یعنی جوری تصورش میکردم اتاقمو که هر روز با این فکر سپری میکردم که دارم کارای نقاشیمو تو اتاقم انجام میدم

    حتی عشق پرده رنگی بودم و میگفتم هفت رنگ رنگین کمان رو میگیرم و پرده اتاقمو رنگی میکنم ،مخالفت داشتن خانواده ام و میگفتن نه

    و من میگفتم میخرم و خریدیم حتی وقتی پرده اتاق منو دید مادرم گفت برای حال پذیرایی هم رنگی بخریم

    همه اینا که اتفاق افتاد دقیقا باورایی داشتم که هیچ مانعی براش نبود و به راحتی رخ داد

    حتی تجسمی که میکردم و یادمه چنان ذوقی میکردم مثلا وقتی فکر میکردم میرم پشت بوم و آسمونو نگاه میکنم یا ناهار میبرم پشت بوم و اونجا میخورم و کیف میکنم یا نقاشی میکشم رو پشت بوم

    حتی اونموقع هنوز خونه نگرفته بودیم من تجسم میکردم شب و روزم شده بود فکر کردن به خونه ای که درخواست کردم و با ذوق هم کار میکردم تو پیجم فروش داشتم و هم تجسم میکردم

    اونموقع آگاه نبودم

    ولی الان که آگاهم و یاد اون سال افتادم ، درسی یاد گرفتم ازش که مثل اون باشه احساسم و حالم خوب باشه

    باید برای باقی خواسته هامم اینجوری عمل کنم

    یادمه چنان اطمینانی داشتم که تو برگه کاغذ نوشتم هنوزم دارمش ، میدونستم که خدا بهم عطا میکنه

    یادش بخیر و شادی خیلی حس خوبی بهم دست داد با یادآوری این اتفاق و از خدا سپاسگزارم که یادم آورد

    اول که میخواستم رد پای امروزمو بنویسم

    دو کلمه نوشتم بعد گفتم خدایا تو بگو چی بنویسم من هیچی نمیدونم امروز و چجوری بنویسم تمام درس ها و لحظات زیباش رو

    که حس کردم پاک کن نوشته ات رو و دوباره درخواست کن

    پاک کردم و دوباره درخواست کردم

    یهویی حائل باش به قلبم به زبونم جاری شد

    و نوشتم

    و بعدش که هدایتی یادآوری شد قضیه گرفتن خونمون تو سال 98 و اسباب کشیمون در 9 تیر ماه

    که امسال میشه 4 سال که خونه خریدیم و انقدر خوش میگذره که هر بار حس میکنم تو یه هتل بسیار زیبام

    حتی با اینکه 4 سال گذشته ، وقتی میرم بیرون و میام خونه بیشتر وقتا چراغ اتاقمو روشن میذارم تا برم بیرون و از پایین اتاقمو نگاه کنم و کیف کنم

    و انقدر با هر لحظه ای که به پرده رنگیای اتاقم نگاه میکنم و میبینم سپاسگزاری میکنم که واقعا حسم عالی میشه

    خیلی دوست دارم بگذرم از همه چیز این دنیا ، درسته مقاومت هایی دارم ولی میدونم اگر تلاش کنم و کنترل کنم ذهنم رو میشه

    خدا همه کارارو برام انجام میده کافیه که تلاش کنم

    امروز خیلی درک های زیادی داشتم که اینجا طولانی میشه و در دیدگاه دیگه مینویسم با عشق تا رد پام بمونه و هر موقع دوباره خوندمش کلی آگاهی هاش دوباره ایمانم رو بیشتر کنه

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 984 روز

    به نام خدای زیبایی ها

    سلام استاد عزیز و خانوم شایسته

    خیلی خوشحالم که هر وقت که میخام با استفاده از این سایت میتونم با شما در ارتباط باشم و حرفها اگاهی ها و قوانینی که درک کردم رو به اشتراک بزارم و میدونم که استاد عزیز باعشق مطالعه میکنن و خیلی خوشحال میشم اگر توی کامنتی قانونی رو اشتباه درک کردم با یه جمله بهم گوش زد کنه تا خودم توی سایت بگردم و دنبال اصلاح خودم باشم.

    چقذر این فایل کوتاه اگاهی زیادی داشت از احساس لیاقت و نزدیک بودن خدا گرفته تا باورهای توحیدی ایمان ومهاجرت و تقسیم کار با خدا همه این مسائل رو باید بگردم توی سایت هم فایل ببینم وهم توی عقل کل کامنت دوستان بخونم

    از خودم میگم خیلی باید روی این موضوعات کار کنم مخصوصا احساس لیاقت و باورهای توحیدی

    هر چه بیشتر با اعمالم و نتایجم فکر میکنم میبینم عامل تمام نتایجی که انتظارش رو داشتم و نیافتاده فقط همین دو باوره که نتونستم توی خودم تقویتش کنم و خداراشکر میکنم که اینجا فهمیدم و میتونم بهبود ببخشم .

    تمام اتفاقات خوبی که منتظرش هستیم تمام نتایجی که میخایم فقط و فقط بر میگرده به احساس لیاقت و توحیدی نبودنمون اما خوبی زندگی اینه که توی از موقعی با هر افکار و باوری میشه ذهن رو تغییر داد و به هر انچه که میخایم برسیم

    خیلی از افرادی که بهشون برخورد میکنم اصلا به اینده یا حتی به فردا هم امید ندارن و فقط میگن اگر از این دنیا بریم خوب میشه و اونجا زندگی بهتر میشه و ههمون وقت به خودم میگم تو که نتونستی اینجا خوب زندگی کنی اونطرف اوضاع بدتر میشه

    امید به اینده شورو شوق داشتن برای زندگی بهتر شاید بزرگترین انگیزه برای حرکت کردن و ساختن دنیای جدیده .تا قبل از اشنایی با شما اصلا امیدی به اینده و ساختن زندگی که خودم میخام رو نداشتم اما از وقتی باشما اشنا شدم همیشه هر جا با نگاه به افرادی که ماشینهای به روز خارجی یا درامدهای ملیاردی یا خونهای بزرگ ویلایی و ارامش و ازادی دارن به خودم میگم اگر اینا بهش رسیدن من هم میتونم برسم باید بخوام باید باورهارو تغییر بدم باید احساس لیاقت داشته باشم و از خداوند بخوام تا از خزائن رحمت الهی بهم ببخشه

    خداراشکر میکنم که در مسیری هستم که شاید خیلی از افرادی که کنارم هستن و باشون برخورد میکنم این اگاهی ها رو نمیدونن و نمیخان که بدونن و تغییر کنن

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    یاسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 1607 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    روز 133 سفرنامه : سلام به استاد عزیزم ، خانوم شایسته عزیز و دوستان خوبم امیدوارم حالتون خوب باشه ، وقتی احساس خوبی داریم یعنی در مسیر خداوند هستیم ، و احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و برعکسش وقتی احساس درونی بدی داریم ، بااین کار داریم اتفاقات بد رو خلق میکنیم من همیشه سعی میکنم این حس بد که میاد سریع کنترلش کنم چون میدونم حس بد چقدر منو از مسیر خداوند دور می‌کنه ، وقتی هم احساس خوبی دارم سعی میکنم بیشتر تو اون احساس هی غرق بشم چون می‌دونم این فرکانس داره اتفاقات خوبو پیش روی من میاره ، خداوند دارای نیرویی بینهایته و بخشندگی بی حساب، نیروی هدایت گر درونی از ما در مسیر این تغیر حمایت میکند.ما وقتی احساس لیاقت داریم توقعمون از خودمون می‌ره بالا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: