قضاوت دیگران در حالی که در شرایط آنها نبوده ایم - صفحه 15

230 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1479 روز

    به نام تنهاقدرتمندجهان هستی

    سلام دوستان عزیزم

    من روزقبل داشتم به یکی ازدوستان توماشین میگفتم تواشتباه کردی این کار وکردی بایدمیرفتی جای دیگه ونصبحتش میکردم وحتی درموردیک دوست دیگمون هم قضاوت کردم اصلاانگارهواسم نبودکه دارم چکار میکنم بعد1ساعت حسم گفت بیاتوقسمت نشانه هاببینم چیه واین فایل اومد

    الله اکبربه این فرکانس های دقیق واین قوانین بدون تغییرخداوند درست زدتوخال

    ومن امشب متوجه یکی ازبزرگترین ترمزهای خودم شدم وچندوقته کمتر رعایت میکنم بااین که ازقبل خیلی بهترشدم ولی هنوزاول راهم

    مگه من جای دوست خودم هستم که بگم بایدچکارکنی یانکنی

    من فقط باید روی اهدافم تمرکزکنم نه روی دیگران

    وطبق قانون به هرچی توجه کنی اساس اون روواردزندگیت میکنی

    شادوموفق باشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    نشمیه بهروزی گفته:
    مدت عضویت: 714 روز

    سلام سلامی گرم از تمام اعماق وجودم برای شما می فرستم سپاس گذارم از شما وار خداوندی که شماراخلق کرد استاد جان من نشمیه بهروزی از بدو تولد تمام این عقاید شمارا می دانستم در مدارس با معلم های دینی وقرآنم بحث و گفت گو داشتم من قرآن رو می خواندم اما برداشتم چیزی نبود که اونها می گفتند اول از همه بگم که من مذهب شیعه نیستم واهل تسنن هم نیستم همیشه خدای خودم رو قبول داشتم،نمی خواهم درباره گذشته صحبتی کنم چون تمام شد با هرچه غم ناراحتی اما من در همان گذشته بدونه آنکه قوانین را بشناسم درددل هامو یا بهتر بگم خاطراتم و درخواست هامو تویه دفتر می نوشتم شاید بیش از ده تا دفتر سیصدبرگ پر کرده باشم استاد عزیزم من همیشه خالق داستان‌هایی بودم که می نوشتم اما هیچ وقت نمی تونستم کاری از خودم اراعه بدم همیشه به خودم سرکوب زدم اما بعد از بیست هشت سال که در زمستان سال 1398که از طریق خواهرم که من رو برای بازاریابی دعوت کرد و شرکتشون فایل هایه قانون آفرینش وثروث و…چندتایه دگر رو برامون خریداری کرد من باشما آشنا شدم اوایل برای فروش محصولاتش فایل هایه شمارو نگاه می کردم خیلی صحبت هایش شما به دلم نشست ووقتی شمارو پیدا کردم واقعا دیگه دلم نمی خواست که کار کنم همیشه یه دفتر بر می داشتم وام یناتو می نوشتم استاد عزیزم من از عمل کرد خود در حال حاظر راضی نیستم چون می تونستم از این جایگاهی که هستم وار این فردی که هستم بهتر و بهتر باشم اما با گوش دادن به قانون تکاملتان بازهم من از شما سپاس گزاری هستم من از انسانی که فقط درحال غر زدن بود فقط ناراضی بود و همیشه وهر کجا می نشست فقط فکش کار میکرد و مشغول غیبت میشد وار یک خانم خانه دار که فکر میکرد کنیز بچه هایش وآقاش هست وتویه زندگیش مصرف کننده بیش نیست و همیشه براین خودم اشک ریختم اما حالا تکان خوردم حالا حذف دارم حالا مثبت نگرم حالا گوش میدم واقعا از شما ممنونم که به وسیله شما من توانستم تغییر در زندگیم به وجود بیارم استاد عزیز من هرآنچه کهدر دفتراتم نوشته بودم به تمام آن خواسته هایش رسیده بودم اما نگرش منفی من نمی گذاشت آنها را ببینم ولی حالا با کمک شما هرلحضه را سپاس گذارم وشما به من ثابت کردید ویاداوری کردید که ذهن انسان چقدر قدرت منده استاد عزیز من تا به حال موفق به خرید فامیلتون نشدم اما خداوند مرا به سوی شما هدایت کرده همیشه پست هاتونو از اینستا دنبال می کردم اما حالا موفق شدم وخدارو شکر می کنم که تونستم سایت شما عضو بشم نمی دونیم با چه کلمه ای احساسمو نسبت به شما بیان کنم ولی می دونن که خودتون حس میکنید تشکر فراوان از ذحمتهایه شما و سپاس گزاری از شما وار خداوند خواستم روزی بتونم قدم به قدم با تمام فایل هایه دوازده قدمتون جلو بیام ومن دیروز از خودم نشانه ام رو از سایت گرفت براین من نشانه قدم پنج م رو بالا آورد اولین روز ورودم توحید رو خیلی قشنگ و زیبا مترو به مسیرم هدایت کرد سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مژگان ملکی گفته:
    مدت عضویت: 2139 روز

    سلام استاد عزیزم

    خیلیی ممنونم بابت این فایل پر محتوا ، راستش خیلی وقته که کامنت نزاشتم ،اما این فایل بعد از مدت ها تاثیر خوبی روی من گذاشت ،انگار چیز های جدیدی می شنیدم و چند تا از ترمز های شخصیتم و پیدا کردم. اول از همه از حس خوبی بگم که با دیدن خانم شایسته و شما به من دست داد، آرامشی که دارید تحسین برانگیزه.

    من فکر میکنم چیزی که بیشتر ما ها باهاش روبه رو هستیم مخصوصا کسایی که توی این فضا هستن ، یعنی کسایی که تازه شروع میکنن به خودشناسی و … همین موضوع قضاوت کردنه ، برای من اینطوری بود که من با حجم زیادی از آگاهی مواجه شده بودم و خیلیی هم خوشحال بودم و این ذهنیت برام ایجاد شده بود که من علامه دهرم و بقیه هیچی نمی فهمن و من باید درستشون کنم و خب من دیگه کمالم و اشتباهی نمیکنم، همین موضوع باعث شده بود که راجب همه چیز نظر بدم و سعی کنم مشاوره بدم و تو زندگی بقیه دخالت کنم و قضاوت کنم که من اگه جای فلانی بودم این کارو میکردم این موضوع بزرگترین نشتی انرژی منه ، چیزی که من درک کردم اینه که وقتی ما انقدر به دیگران سخت میگیرم و خشن هستیم و قضاوت میکنیم یعنی با خودمون هم همین جوری هستیم همین قدر هم وقتی خودمون اشتباه میکنیم ،خودمونو سرزنش میکنیم و این فقط یک آینه هست و نه بیشتر

    و نتیجه این طرز فکر و توی زندگی خودم تجربه کردم ،این قضاوت ها و خود برتر بینی ها باعث میشه رابطه ها کمرنگ بشه و اکثرا هم کسایی قضاوت میکنن که خودشون هیچ تجربه ای ندارن من چند ماه اخیر اتفاقی برام افتاد که بابتش خیلیی ها رو قضاوت میکردم و تازه الان به درک عمیقی رسیدم با این همه هنوز هم فکر میکنم اول راهم و راه خیلی زیادی مونده که ذهنم و تربیت کنم.

    دوستتون دارم .ممنونم بابت کامنت های قشنگتون ، این روزا بیشتر کامنت می خونم و خیلیی بهم کمک کرده تا بهتر درک کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2160 روز

    به نام تنها فرمانروای جهان و جهانیان

    الهی شکر

    …..

    استاد عزیزم ، من این درس را از شما خدا را صد هزار مرتبه شکر خوب خوب خوب یاد گرفتم و الان هدایت شدم به این فایل رویایی و عالی

    الهی صد هزار مرتبه شکر

    اون هفته جای همگی خالی رفته بودیم طبیعت گردی ، چهارده نفر بودیم مهمون یکی از دوستان دل و جگر و قلوه خیلی هم زیاد و فراوان اورده بود خدا راشکر که همین را هم جذب کرده بودم که خدایا ازت یه دل و جگر عالی را می خواهم

    همه مهمون این شخص بودیم و خیلی هم خوش گذشت، این هفته توسط یکی از دوستان خبر دادن که گفته نفری صد هزار تومان باید به حسابش واریز کنیم برای جگر و این را هم بگم که گفته بود ////به غیر ازما //// همه باید نفری این مبلغ را واریز کنند

    بعد همسرم به من گفت این موضوع را و من هم هیچی نگفتم، یعنی هیچ کس را قضاوت نکردم چون درسش را خوب یاد گرفتم خدا را شکر

    حالام حالم عالیه چون هیچ کس را بر روی دایره نیاورم ولی اگه به قبلا من بود این کار را می کردم ولی الان نه خدا را شکر

    الهی صد هزار مرتبه شکر

    امروز تونستم ذهنم را به صورت آشکارا و مشخص کنترل کنم خدایا شکرت یکی از جاری هام داشت در مورد گرونی می گفت و من هم تونستم ذهنم را کنترل کنم و حرف را عوض کنم و جهت دهی آگاهانه به سمت مورد و حرف دیگه ایی کنم خدایا شکرت و اون هم دیدم حرف را عوض کرد و دیگه ادامه نداد وقتی دید من نمیگم در صورتیکه قبلا من ته ذهنم میگفتم نه بابا زشته ؟!!! حالا بعد از چند وقت من این جاری ام را دیدم !! بزار با هم حرف بزنیم یا به خودم میگفتم اگه باهاش ادامه ندم پیش خودش میگه حتما نمی دونه و خبر نداره

    واقعا خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای وجود استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    ژیلا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1200 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم واقعا شایسته

    اول بنام خدای خوبیها

    خدارو شکر هززززااااررراان بار

    چقدر عالی بود و دوباره یادآوری شدم که تلنگری باشه

    چند روزی بود فکرم درگیر کارهای همسرم بود و البته هنوز هم کمی هست

    این روزا کمی استرسش بیشتر شده و من پیش خودم فکر میکردم باید کمکش کنم باید بهش آرامش بدم ،چجوری میتونم کمکش کنم؟فکر میکردم باید راهنماییش کنم و …

    درگیر مشکل مالی هست میخاد ماشینشو بفروشه

    از طرفی میگن فعلا ثبت نام ماشین نیست.و و

    این فقط یک بعدشه از بقیه اش نمیگم که انشالله به لطف و فضل خداوند یکی یکی رفع میشه

    خلاصه من تو ذهنم این چیزا میچرخید

    گفتم ی تفعلی بزنم ببینم استاد جان چی میگن

    ببینم ایشون میگن از کدوم منظر راهنمایی کن

    استیکر خنده

    استاد عشق ترمزمو کشید ی جورایی

    گفت عا عا قضاوت ممنوع

    دنبال ایراد کشتن و ایراد گرفتن و راجع به ایراد فکر گردن هم حتی ممنوع

    و من اولا به آرامشم رسیدم

    از دیشب ی استرس کوچولویی گرفته بودم

    الان واقعا آرامش دارم خدایاشکرت

    دوما بازم خداروشکر میکنم که من تو مرحله ای هستم که قدم به قدم دارم راهنمایی میشم

    بخاطر وجود این سایت

    بخاطر وجود استاد عزیز

    بخاطر وجود دستگاه موبایل

    بخاطر وجود اینترنت

    بخاطر وجود آزادی زمانی

    بخاطر وجود سلامتی ام

    و

    و

    و

    هزاااران بخاطر وجوده های دیگر

    خداروشکر میکنم

    خدایا مارو به راه راست هدایت فرما

    راه کسانیکه به آنان نعمت دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    میثم شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1310 روز

    خدارو سپاسگزارم بخاطر هدایت های به موقع و سپاسگزارم از خانم شایسته مهربان و استاد عزیزم

    من دیروز دعوت بودن خونه مادرم و کلی مهمون اونجا بود و کلی حال خوب و داشتم ولی آخر مهمونی که مهمونا رفتن . مادرم و پدرم در حضور ما با هم سر مسئله ای باهم به مشکل خوردن در حضور من و همسرم شروع کردن به بحث و آخرشم بحث بالا گرفت و پدر زد بیرون .

    خیلی تلاش کردم که توجه نکنم و انقدر سریع اتفاق افتاد که نشد اون جمع رو ترک کنم .

    من خیلی روی خودم کار کردم و باورهایی رو ساختم که تو اینجور شرایط قرار نگیرم.و اگدم قرار بگیرم اصلا تعصبی نمیشم و برام اصلا مهم نیست کی چکار میکنه یا چکار نمیکنه (خداروشکر )

    ولی دیدم مادرم ناراحته و خواستم دلداری بدم و با کلمات مثبت آرومش کنم . خودم اومدم دیدم در حال قضاوت کردن رفتارمامان و بابا هستم داشتم یادش می‌دادم که باید این کارو میکردی ، این رفتارو از خودت نشون میدادی ،اینجا اشتباه کردی این حرف و زدی . از دیدگاه خودم داشتم راهنمایی میکردم .

    و یک لحظه به خودم اومدم گفتم چکار داری میکنی میثم جمع کن خودتو داری چکار میکنی زدی تو جاده خاکی .

    و سریع اومدم سراغ نشونه امروزم و با این فایل با ارزش و وقتی موضوع فایل رو دیدم گفتم خدااااا یا شکرت این خودشه .( استاد سپاسگزارم )

    استاد دقیقا زدی تو خال مهر تایید زدی به رفتار اشتباهم و انقدر احساسم عالی شد انقدر انگیزه خوب گرفتم گفتم ما با همین رفتار ها همین جاده خاکی ها میتونیم تضاد رو تشخیص بدیم و باور های مخرب رو شناسایی کنیم و فقط باید در این لحظات کمال گرا نباشیم و قبول کنیم تا بتونیم تکاملمون رو طی کنیم .

    تصمیم گرفتم که هیچ کس رو قضاوت نکنم

    چون واقعا به این موضوع فکر نکرده بودم که من خودم اگر تو شرایط طرف مقابل بودم چه عکس العملی نشون می دادم ؟

    و متوجه شدم رااه درست رو پیدا کنم بجای قضاوت کردن دیگران و بجای تحمین کردن افکار خودم و باورهای خودم به شخص مقابل . تمرکز خودم رو بزارم روی اهداف و توانمدی خودم .

    خدایا میلیارد ها بار شکرت بابت هدایت عالی من به این فایل ارزشمند .و خانم شایسته ممنونم بابت درخواست به جا از استاد برای ظبط این فایل با ارزش .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فاطمه گندمکار گفته:
      مدت عضویت: 1867 روز

      سلام دوست عزیزم.

      شما خیلی آگاهانه به یه موضوعی اشاره کردید که بنظرم رفتاریه که ما بچه ها خیلی زیاد انجامش میدیدم.

      با کامنت شما متوجه شدم که بعععله. تا دلت بخواد مامان و بابامو قضاوت کردممم مخصوصا مامانموو.

      بنظرم تقریبا هر بار که جلوی من بحث کردن من قضاوت کردم. بعدش با سرزنش به مامانم میگم چرا این حرف و زدی چرا فلان کار و کردی که این طوری بشه؟ یا مثلا میگم چرا خودتو بالا نمیکشی و توقع دارم مثل من که به قانون اگاهم عمل کنه و سریعا کنترل ذهن داشته باشه.

      واقعا من در جایگاه مادر نیستم چرا قضاوتش میکنم؟ شاید بیشترین کسی که قضاوت میکنم مادرمه!

      یا مثلا پدرم یه کاری تو مسئله روابط انجام داده که خیلی قضاوت میشه و افراد میگن چرا این کار و کردی.؟

      مگه من جای بابام بودم که دارم الان سرزنشش میکنم و تصمیمش و مورد قضاوت قرار میدم.

      ممنونم دوست عزیزم. متوجه باگ قوی ذهنیم. توی این مورد شدم.

      شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1043 روز

    بنام خدایی که هر لحظه هدایتگرم هست .

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم جان همیشه همراه .

    استاد من دوست دارم تو فایل هاتون تجربه خودمو بیشتر بگم ،اول بگم اصلاااااا نمیدونم چطوری به اینجا هدایت شدم ،استاد عزیزم من اونقدر به تک تک این فایل ها باور دارم که همیشه درونشون چیز هایی هست که بایددددد بهم گفته بشه،دیشب بنا به اتفاقی ،منه مهسا،مهسایی که سعی میکنه هیچ وقت درباره کسی غیبت نکنه و این تربیت ذهنمم از زمانی که روی خودم کار کردم شروع شد،از وقتی که به تک تک گفته هاتون متعهد شدم،خلاصع منی که خیلی وقت بود حتی کلمه ای خدا شاهده راجب هیج کسی نگفته بودم تا دیشب که بصورت نجوای شیطان یک فردی که مهمون ما بودو قضاوت کردم اول توی ذهنم و بعد با کلمه ای قضاوت خودمو به زبون اوردم ،یکم گذشت ،وقتی به خودم برگشتم گفتممممممم،این چه حرفی بود زدم و این چه فکری بود،البته بگم خودمو اصلا سرزنش نکردم چون طبق قانون هرچقدر خودتو سرزنش کنی باعث تکرار این چرخه میشه،یواش یواش گفتم عیب نداره مهسا ،ادما حق اشتباه کردن دارن اما باید درس بگیری و دیگه تکرارش نکنی،تا امروز صبح یهوو این فایل اومد که اگهههه تو چرخه قضاوت کردن بیوفتی دیگه از همهههه چی شروع میکنی ایراد گرفتن و لذت زندگی کردنو از خودت میگیری،به خودم گفتم مهسا همونطوری که تا الان فقططططط تمرکزت روی خودت بوده ،باید بیشتر از قبل تمرکز بزاری،ما به باور های بقیههههه به کارای بقیه ابدااااا نباید کاری داشته باشیم ،بقیه نتیجه باور های خودشونو میگیرن ماام نتیجه کارای خودمون رو میگیریم،من نباید بخوامممممم همش چشمم به بقیه باشه که چکار میکنن ،من فقطططططططط باید روی خودم کار کنم.

    این فایل نشانه پروردگارم بود که بگههههه فقطططططططططططط

    حواستتتتتتتتتتتتتتتتتت

    به

    خووووووودت باشه مهسا:)

    ممنون از شما

    عاشقتونم.

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    علی والا گفته:
    مدت عضویت: 873 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان هم مدار عزیزم

    چقد خداوند رو سپاسگذارم ازین قوانین زیبا و بدون نقص

    چقد سپاسگذار استادم ازین آگاهی های نابی که به ما آموزش میدن

    فایلهای استاد رو واقعا نمیشه روش قیمت گذاشت

    من خودم قبلا خدای قضاوت بودم و همه رو قضاوت میکردم و خودمو علامه میدونستم

    مدام غر میزدم شکایت میکردم

    سپاسگذار خداوندم مدتها رو خودم کار مردم تا این عادت منفی و مضر رو کمتر کنم تا جایی که حذف بشه بطور کامل

    بنظر خودم خوب پیشرفتم تا اینکه این فایلو دیدم و فهمیدم هنوزم جا داره و باید خیلی کار کنم روی خودم

    چون من با اینکه قضاوت رو کم و کمتر کرده بودم ولی فک میکردم در مورد آدمهای بد و منفور اجازه دارم قضاوت کنم چون اونا واقعا آدمهای بدی بودن و صدمه زدن به خیلیا

    این فایل متحیر کرد منو و واقعا استپ زدم و کلی منو به فکر برد و کلی آگاهی گرفتم و خداروشکر کردم که این آموزه ها رو میبینم و میشنوم و سپاسگذار استادم

    هرچی تشکر کنم بازم کمه

    ممنونم استاد عزیزم

    چقد بزرگتر شدم

    رشد کردم

    آگاه تر شدم

    موفق باشید

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جان عزیز.

    قضاوت دیگران درحالیکه در شرایط آنها نبودیم.

    به به عجب فایل قشنگی .دم دوست عزیزمون هم گرم که بانوشتن کامنتشون ،استادجان عزیزومریم عزیزتصمیم به گرفتن این فایل کردن.

    بسیار بسیار لذت بردم وخیلی درموردش فکرکردم.

    ومتوجه شدم که می‌تونه این کارهرلحظه وهرروزماباشه.

    حتی ممکنه گاهی به زبون نیاریم ولی توذهنمون،نجواهاپرسه میزنن.

    یه وقتایی خودموبابعضیامقایسه میکنم ،میگم ناهیددمت گرم اهل غیبت وتهمت وقضاوت نیستی .

    اما وقتی عمیق ترنگاه میکنم ومثل امروز باگوش کردن این فایل دقت بیشتری به رفتارهام میکنم واوناروبررسی میکنم ،میبینم اتفاقاچقدرشدیداین نجواهادروجودمن هستن.

    تازه همیشه خوشحال وسپاسگزاراینم‌که ازاستادیادگرفتم به نکات مثبت افرادوزیباییها تمرکزداشته باشیم امابازبا وجوداین نجواهادروجودمون قلیان میکنن.

    چرا؟چون فکرمیکنیم همه چی داناهستیم وبه قول استادوقتی نتیجه کارهرکسیومیبینیم ،میگیم اگه جای اون طرف بودیم فلان کاروانجام می‌دادیم.یافلان برخوردروداشتیم و هزاران افکاری که ب نظرخودمون درسته ومافقط ازپسش برمیومدیم‌.

    امروزبرای خودم متاسف شدم ،چون فهمیدم توطول روزاینکاروخیلی انجام میدادم و هیچ دقتی بهش نداشتم.

    مثلن همین امروزرفتم دندون پزشکی ،یه زوجی دیدم که چند لحظه هم صحبت شدیم متوجه شدم خانمش بیماری ام اس داره ،وازنظرمن اون آقاازلحاظ ظاهری هم خیلی سرترازخانمش بود،تودلم‌گفتم ینی این خانمه چی داشته که این مرد باش ازدواج کرده؟!

    سریع مچ‌خودموگرفتم گفتم آخه بتوچه .

    واقعن چرابایداین موضوع توذهن من بیاد؟!.چی اززندگیشون می‌دونستم که سریع قضاوتشون کردم.

    یابارهاشده چون فکرمیکنم خودم بچه های خوبی تربیت کردم .مادرهایی روکه میبینم بچه هاشون اذیتشون میکنن ،میگم من اگه جاش بودم ،میدونستم چکارکنم!

    یاطرف درآمدکمی داره وبه سختی داره زندگی می‌کنه ولی میبینم چ اشتباهاتی توزندگیش داره ،میگم من اگه جای زنش بودم ……

    یاحتی هنرپیشه هاوخواننده هاوکسانی که شهرت دارن روقضاوت میکنم اگه چیزی ازشون بدونم میگم من اگه جاش بودم…….

    یاثروتمندانی که ثروت زیادی دارن وازنظرمن خیلی چیزای اضافی توزندگیاشون دارن ،میگم من اگه جاشون بودم…..

    هرکسی هرکجاباهرشرایطی داره هرکاری میکنه ،ومن حس کنم کارش یاحرکتش اشتباهه ،تودلم میگم من اگه جاش بودم…..

    چرافکرمیکنم خودم همه چی میفهمم؟!چراخودموداناوعاقل حساب میکنم ؟!

    استادحرف خیلی قشنگی زدن ،یه نگاهی به زندگی واوضاع وشرایط خودم بکنم ،هروقت دیدم خودم‌کاملم وتمام کارام رواصول وبرنامس ینی خیلی درسته اون وقت صاحب نظرباشم.

    که بازجاش نیست ولی خب میشه گفت اشکال نداره شماچون خیلی موفقیدمیتونیدزندگی فلانی روتجزیه و تحلیل کنید.

    چرا جای خودمون نمی‌تونیم درست کاری روانجام بدیم ولی جای کس دیگه خوب بلدیم .

    شایددنبال تاییدطلبی هستیم .

    شایدم خودخواهیم.

    شایدب خاطرکنترل زیادی،ذهنمون‌ برای دیگران بهترکارمیکنه.

    شاید به رفتارهاوبرخوردهای دیگران عمیق ترفکرمیکنیم.ووقت وانرژی ای که بایدبرای خودمون بزاریم ،میزاریم رودیگران.

    نمی‌دونم چ دلیلی داره،ولی هرچی که هست کاملن بی منطق واشتباهه.

    وصددرصدمنوازمسیرخارج میکنه.

    چرابایدبه جای مثبت فکرکردن ،ذهنم‌سمت منفی هابره.

    چرابایدتوآدماعیبهاواشتباهاتشون رابببینم؟

    چ دلیلی داره که فکرکنم من بهترازاوناعمل میکنم ؟حتمن خودخواهم ،یاخودمو،برترازدیگران میبینم .واین خودش یه نقص بزرگه.

    اینکه تمام توجه وتمرکزم به زندگی شخصی خودم باشه وحتی کنترلی روی همسروفرزندانم نداشته باشم خودش ینی ندیدن نواقص دیگران.

    اتفاقایه عمره همسرخودموقضاوت کردم و گفتم اگه من جاش بودم. اگه من مردبودم میدونستم چکارکنم ؟!

    ازوقتی که نگاهم روعوض کردم این افکارهم ازذهنم بیرون رفتن .والان طوری شده که توقعی ازهمسرم ندارم.وهیچ کنترلی روی ایشون ندارم که چکارمیکنن یانمیکنن.

    کلمه (بمنچه وبتوچه)خیلی دراین موارد،کاربردیه.

    تامیام کسیوقضاوت کنم به خودم بگم بتوچه.

    یانگاهم روبردارم وقبل ازقضاوت بگم بمنچه .

    ولی بابت سران مملکت ورهبرواین داستانها ،که چندوقتیه اکثرمردم قضاوتشون میکنن ومیگن مااگرجای اونها بودیم چکارا،که نمی‌کردیم .خیلی خوب عمل کردم و هیچ قضاوتی نداشتم وصحبتی نکردم حتی شنوای صحبتهاوقضاوتهای دیگران هم نبودم .

    ازاین بابت ازخودم راضیم .دقیقن اینوهم به خودم گفتم هم به دیگران میگم که آیاواقعن ماتوجایگاه اوناهستیم که بدونیم چکارکنیم بهتره.؟

    اصلن میدونیم چی به چیه که بخاهیم درموردشون بحث کنیم.

    وسکوت رابه هربحثی ترجیح میدم.وازهیچ احدی به خاطر هیچ چیزی ناراحت یاداغون‌نیستم .ب خصوص اینکه استادماروباقانونی آشناکردن که خودمون خالق حوادث واتفاقات زندگیمون هستیم که دیگه حرفی براگفتن نمی‌مونه.

    ماهمیشه طلبکارازاین واونیم درحالیکه خودمون کلی طلب داریم .

    واقعن هیچ وقت مانمیتونیم جای کسی باشیم .ودرموردجایگاه کسی حرفی بزنیم .

    حالا هرکسی میخادباشه ،رهبر،رئیس جمهور،مردمان عادی ،فروشنده ،خریدار،قاتل ،مقتول ،مادر،پدر،وهربنی بشری که زندس وداره زندگی می‌کنه .

    بهتره یادبگیریم وازاین به بعدآگاهانه تردقت کنیم وهرجاکه خواستیم حتی توذهنمون حرفی بزنیم ،توجهمون روببریم جای دیگه.

    نمیخادنسخه براکسی بپیچیم .همیشه یادآوراین باشیم که فلانی خودت توزندگی خودت چکارکردی که داری جای کسی فکرمیکنی؟!

    نمیخادبه جای دیگران فکرکنیم. بهتره تمام افکارمون برای رفع اشتباهات خودمون باشه.

    پس ازانتقادکردن ونقدوبررسی زندگی دیگران وکارهای دیگران دست بکشیم .

    انرژی ای که برای تجزیه تحلیل کارای دیگران میزاریم بهتره برای خودمون بزاریم .

    چون هیچ اتفاقی نمیفته جزاینکه ازخودواقعیمون دوربشیم .

    وبه جای دیدن نکات مثبت تووجودآدمها،به منفی هاشون توجه کنیم .

    وسر هیچی که هیچ ربطی به زندگی مانداره ،به خودمون احساس بدواردکنیم.

    استادجونم ممنون امروزیه تلنگری خودم که ازهمین لحظه درکم روبه این واقعیت که رفتاروکارهای هیچ کس به من ربطی نداره ومن بایدیادبگیریم اگه ذهنمم درگیرش شدبگم حتمن منم اگرجای فلانی بودم همین کارومیکردم .

    ازاین فایل انقدلذت بردم که چندبارگذاشتم وبادقت گوش کردم که آویزه ی گوشم بشه.

    حتی دانلودشم کردم.

    مریم جون ازشماهم ممنون که استادماروبه چالش کشیدید.

    هردوعزیزیدوبزرگوار.عاشق هردوتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1790 روز

    سلام به خانم شایسته، استاد و دوستان عزیزم

    این فایل نشانه امروز من بود

    اول بگم خانم شایسته شما امروز یکی از کامنت های بچه های دوره شیوه حل مسائل رو توی کانال تلگرام گذاشتین که راجب کمال گرایی بود.

    من یه زمانی افتخار می‌کردم که انسان کمال گرایی هستم. در صورتی که تفاوت بزرگی هست بین اینکه تلاش کنی تا بهترین خودت رو ارائه بدی و اینکه کمال گرا باشی.

    من این دو حالت رو میکس کرده بودم و به اندازه ای که از کمال گرایی دور و تلاش حداکثری نزدیک می‌شدم، نتایجم پر رنگ تر می‌شد. منظورم اختصاصا نتایج درسیه.

    اینارو گفتم که بگم تصمیم گرفتم کمال گرایی رو دیگه کنار بذارم، هم در کامنت گذاشتن و هم در کار کردن روی فایل ها و دوره ها:)

    بریم سر این فایل

    چند وقتی هست که کامنت درست و حسابی نذاشتم.

    نمی‌دونم از کجا بگم

    از پیشرفتی که طی این دو ماه داشتم بگم یا از چالش در صلح قرار گرفتن با خودم.

    بریم ببینیم هدایت چی میگه

    دو ماه پیش من برای اولین بار در زندگیم جایی مشغول به کار شدم. اون موقع فقط می‌خواستم از اون وضعیتم خارج بشم و یه تغییری کنم. فقط همین و با یک سری اهداف سطحی و روتین وارد شدم. اون زمان یک شش ماهه سخت از لحاظ ذهنی و عواقب تصمیم گیری هام گذرونده بودم. و احساس بی‌هدفی می‌کردم. در ظاهر هدف داشتم ولی در باطن فقط برگی در باد بودم. از خودم خوشم نمی‌اومد. احساس می‌کردم هیچ دستاورد خاصی تا حالا تو زندگیم نداشتم.

    احساس می‌کردم هیچ حرفی برای گفتن، هیچ ایده ای برای ارائه و هیچ احساسی برای ابراز ندارم. دوران عجیبی بود، امیدوارم دیگه هیچوقت بهش برنگردم..

    این کار خیلی تضاد داشت با چالش هایی که باهاشون دست و پنجه نرم می‌کردم مثل کمبود عزت نفس و ضعف در ارتباط موثر و محکم برقرار کردن با آدما. و اتفاقا دقیقا دست گذاشته بود روی این نقطه ضعف من. دو روز اول برام جهنم بود. از همون روز اول می‌خواستم بیام بیرون.

    چون جوش 180 درجه با چیزی که من از زندگی تجربه کرده بودم فرق داشت. و دقیقا همونی بود که توی ذهنم همیشه نهی اش می‌کردم.

    توی این دو ماه، سعی کردم استقامت بورزم، ادامه بدم و ادامه بدم. تسلیم نشم و به جاش کار رو یاد بگیرم و خودم رو بهتر کنم و سعی کنم خودم رو منطبق کنم. نگرانی هام رو از انتظارات دیگرانی که اونجا بودم از بین ببرم و بگم روژینا، خدا تو رو آورده اینجا، خودش هم محافظته و هدایتت می‌کنه.

    زمان هایی بود که کارها اونجوری که باید پیش نمی‌رفت ‌و منی که در فکر بهبود شرایط بودم، گاهی خودم رو سرزنش می‌کردم که مثلا میخواستی اوضاعت رو بهتر کنی و الان فقط فشار بیشتری روی خودت انداختی و کلی حرف مختلف و ترس از انواع و اقسام قضاوت های ادم هایی که می‌شناختم و نمی‌شناختم راحب تک به تک رفتارهام.

    من تقریبا همیشه آدم قوی ای بودم و چه از سر جنگ و چه از سر صلح نظر دیگران برام مهم نبود. اما عجیبا این بار ترس من رو گرفته بود!

    خلاصه این دو ماه گذشت و من با هر بالا و پایینی که بود مسیر رو طی کردم.

    همین هفته ی پیش بود که میخواستم تسلیم بشم و دیگه واقعا بیام بیرون که استقامت اصلی رو ورزیدم و ادامه دادم و پاداش خداوند از اون زمان شروع شد.

    با خودم گفتم من دیگه این بار نباید جا بزنم. اگه هم قرار باشه دیگه نرم خود شرایط باید پیش بیاد نه اینکه من بخوام کاری کنم یا چیزی بگم.

    از ا‌ول هفته وارد فاز جدیدی شدم و یجورایی داشتم می‌افتادم روی دور و چرخ کارم روون می‌شد. تازه داشتم تجربش رو میفهمیدم و نتایج اصلی داره پدیدار می‌شه.

    اما سرم خیلی شلوغ شده بود و ‌نمی‌تونستم کارهام رو اونطور که باید مدیریت کنم. باید اعتراف کنم این وضعیت فشار ذهنی زیادی برام داشت و از تحمل من خارج بود حداقل الان..

    و به طرز معجزه آسایی از امروز شرایطی شده که دیگه می‌تونم نرم و تمرکزم رو جهت ببخشم به سمت کارهای با اولویت بالاتر.

    و من دیدم که کاملا خداوند برای من چید مسیر رو. قدم به قدم. پله به پله. دستم رو گرفت و آوردم جلو.

    همزمانی ها رو برای من ایجاد کرد و در زمان درست، در مکان درست قرارم داد.

    الان که دارم میام بیرون، نمی‌گم متحول شدم و از این رو به اون رو شدم، ولی می‌تونم بگم که بارها احساس بهتری نسبت به خودم دارم، از درون رشد کردم، تجارب جدید کسب کردم، تکلیفم با خودم مشخص تر شده، و دو تا سه پله پیشرفت کردم و رو به جلو حرکت کردم.

    اینم بگم که زمانی خداوند هدایتم کرد به خروج از این کار، که زمینه یه کار بهتر که همه جوره با شرایط و خواسته های من هماهنگه رو برام فراهم کرد. که راجب اونم هیچ ایده ای نداشتم و وقتی که آماده شدم خداوند به سمتش هدایتم کرد.

    +الان نتیجه ی این دو ماه برای من این شده که:

    +بارها از لحاظ شخصیتی رشد کردم

    +نسبت به خواسته هام وضوح بیشتری پیدا کردم

    چون به تضاد خوردم از کاری که فکر میکردم اگه برم از لحاظ مالی توش می‌ترکونم، خواسته یه مسیر جدید در من به وجود اومد که از هر لحاظ آزادی زمانی مکانی و مالی و تجربه ای فراتر از کار قبلی و غیر قابل مقایسه ست…

    +اون قدمی که جلوی پام بود رو برداشتم، یک تصمیم گرفتم و نتیجه اش رو دیدم و به شناخت بهتری از خودم رسیدم و دیگه نتیجه اش توی ذهنم مشغول نیست که درگیر “کاش و اگر ها” بشم.

    +و مسیری بود که تجربه ام رو بیشتر و دیدم رو بازتر کرد نسبت به رشته ای که میخوام امسال تحصیلم رو توش شروع کنم به صورت جدی.

    و… هزاران نتیجه و بازخورد مفید دیگه که به مرور زمان بهشون می‌رسم.

    ولی نکته اش اینجاست که خدا برای من خیلی خوب چید خداروصد هزار مرتبه شکر.

    از این به بعد هم نتیجه هر چی باشه، من محکم پاش هستم. چون می‌خوام جا پام رو توی مسیری که خدا هدایتم میکنه محکم کنم.

    چون میخوام همه چیزو با هم داشته باشم توی همین سن.

    به یه دلیل ساده

    چون کسانی بودن که رسیدن،

    و منم هیچ چیزی از اونا کم نه، که اضافه هم دارم.

    خدایا شکرت برای این چیدمان زیبا.

    خدایا از تو ممنونم که داری زندگیم رو زیبا و زیباتر و غنی و غنیتر میکنی و کاری میکنی که بیشتر با خودم در صلح باشم.

    از تو بییییی نهایت ممنونم.

    خدایا شکرت

    از استاد، خانم شایسته و دوستان عزیزم هم ممنونم که با کامنت هاشون به درک و احساس بهتر کمک میکنن.

    خدایا شکرت

    شاد و سلامت و پاینده باشید؛))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: