کلید اجابت دعاها - صفحه 23

844 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پوریا گفته:
    مدت عضویت: 2643 روز

    سلام به خانواده عباسمنش

    با توجه به این که چندین سال هست دارم با شما و گفته هایتان زندگی میکنم و عمل میکنم …یک سوال درونم هست که وقتی باورهای ما زندگی ما رو میسازند و این رو تاکید میکنم که همه رو از خود شما یاد گرفتم و با توجه به گفته مولانا که خودتون گفتید تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن که خواجه خود روش بنده پروری داند…و با توجه به آیه قرآن که میگه چه بسا چیزی رو میخواهید که به ضرر شماست و چیزی رو‌ نمیخواهید و به سود شماست …و میگه شما نمیدانید و من میدانم…آیا خواسته ها و باورسازی کردن برای رسیدن به خواسته ها یک نوع مقاومت به حساب نمیاد؟؟؟؟چون وقتی ما در مدار بندگی و اعتماد و توکل و تسلیم قرار میگیریم خود به خود این باورها ما رو آسان میکنند برای آسانی و بهترین نسخه خودمون ….ولی وقتی شما انتخاب خواسته و باورسازی برای رسیدن به خواسته رو به ما آموزش میدهید…ما باید تصمیم بگیریم که خودمان انتخاب کنیم و این با تسلیم و بندگی متضاد میشه …اما هستند در جهان افرادی که به بشریت کمک کردند و از رنج بیهوده بشر کاستن و زندگی رو جای بهتری کردند …مثل بودا …مثل مولانا …مثل محمد…مثل ابراهیم…..و من از شما بسیار آموختم اما این سوال رو داشتم …که آیا خواسته داشتن باعث مقاومت نمیشود؟؟؟آیا به جای خواسته داشتن،،پذیرش و قدردانی ما را به بهترین نسخه خودمون هدایت نمیکنه؟؟؟چون به دانستن خواجه توهین میشه اینجوری …چون میگیم ما میدانیم و خدا نمیداند!!!!!!پس خودمون دست بکار بشیم و بریم به دست بیاریم وگرنه خدا نمیدونه ….آیا مسیر زندگی با به دست آوردن خواسته هاست؟؟؟آیا مسیر مسیر اجازه دادنه و پذیرشه؟؟؟

    آیا کسی که با باورسازی های شما به کلی از خواسته هاش رسیده خوشحال تره یا کسی که داره با خدای خودش با پذیرش خودش در مسیر خودش بدون مقایسه خود با استاد عباسمنش و افراد نتیجه گرفته در سایتش خوشحال تره؟؟ چون با هیچ انسانی خودش رو مقایسه نمیکنه پس در مسیر خودش از کسی عقب نیست و از مسیر لذت میبره چون آگاهه به خودش و خدای جهان و همچنین منتظر چیزی نیست…شاید باید اجازه داد خدا از طریق ما خلق کنه نه ما از طریق خدا؟؟؟شاید خداوند بهتر از ما خلق خواهد کرد اگر اجازه دهیم؟؟؟شاید پروسه کاری ما پروسه کاستنه نه افزودن….کاستن نگرانی و ترس و شک ..؟!؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1583 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم..

    براستی که اگر یاد آور لطف ورحمت خداوند در حقمون نباشیم بدون شک بنده ای ناسپاس هستیم..

    درسته توی خیلی از کامنت هام از معجزه های خداوند توی زندگیم گفتم از وقتهایی که دعاهام رو اجابت کرد حتی وقتی میخواستم دعا کنم هنوز مطمعن نبودم که داره میشنوه؟؟؟ اصلا برام وقت داره؟؟؟ نکنه به خاطر گناهانم ازم رو برگردونده!!!!!

    نکنه دیگه منو دوست نداره وقتی میدونه به بنده هاش بیشتر امید بستم وروشون حساب کردم، تا خودش؟؟!!!!

    ولی جدای این باورهای پوچ و خراب و جاهلانه ی من، اون همیشه حاضر و اماده و در حال اجابت درخواست های من بوده وهست…

    حالا بماند که من با کلی باور غلط تمام عمر اومدم حلال خدارو برا خودم حروم کردم…

    اونجاها که وقتی خواستم دعا کنم دیگران رو هم در اجابت دعاهام شریک میدونستم…

    اونجاها که میگفتم نکنه خدا نخواد نکنه به صلاح ومصلحتم نباشه…

    نکنه دعام مستجاب بشه ولی بعدش بفهمم برام نه تنها خوب نبوده بلکه باعث عذابمم شده..

    این شک ها، این نکنه نکنه ها…اینها تمام عمر منو کشته بود..امونم رو بریده بود…

    من سهم خودم رو بلد نبودم، من شناختی از خداوند و قوانینش نداشتم، من خودم تعادل نداشتم، من خودم صبر نداشتم، من خودم پر از ترس وتردید وشک بودم، بعد اون جاها که گند میزدم و خراب کاری میکردم، مینداختم کردن خدا که حتما صلاحم نبوده، حتما سهم من نبوده به زور خواستمش…‌حتما حکمتی داشته!!!!

    پس چرا حالا اینجوری فکر نمی کنم؟؟؟؟ پس چرا حالا شرایطم عوض شده؟؟؟؟ پس چرا حالا که میدونم من خودم خالق زندگیم هستم این چرت وپرتها دیگه تو سرم نیست و اتفاقات 99 درصد به نفع من رقم میخوره؟ پس چرا حالا که میدونم ویقین دارم تنها صاحب اختیار من خداست و همه چیز در حیطه ی قدرت خودش هست نگران چشم زخم و حسادت وقضاوت وکار خرابی دیگران نیستم؟؟؟

    پس چرا حالا خواسته هام سریع اجابت میشه چون کسی رو شریک در اجابت دعاهام نمی بینم؟؟؟

    خب معلوم شد که خدا همون خداست، خدای ذکریا و خدای یحیی و خدای ابراهیم و خدای مریم و عیسی و موسی و خدای محمد و….

    خدای منم هست…

    من همونم که بعد فوت همسرم تو شهر غریب تک وتنها با اونهمه مسئولییتی که روی دوشم بود برای بزرگ کردن بچه کم شنوای 6 ساله و سرکار رفتن و دور از خانواده وبدون حمایت وقتی بهش گفتم، خدایا منم مثل مریم مادر عیسی، چه فرقی برات دارم؟؟؟

    مگه به مریم روزی از غیب نمیدادی به منم باید بدی… و الحق که من مقدس نبودم ونیستم ولی خداوند الحق که مهربانترین هست بر بندگانش…و تا به امروز که 13 ساله از اون تاریخ میگذره، منو پسرم همچنان روزی از غیب داریم، چه کار کنیم چه نکنیم(الحمدالله رب العالمین)

    من همونم که عید سال 97 از فرط تنهایی و البته از سر شوق وعشق که در وجودم بود، 7 سال بعد فوت همسرم خواستم که ازدواج کنم، روز 12 فروردین 97 من یه متن توی گوشیم تایپ کردم و یه لیست از مشخصات همسر آینده ام وچندتا عکس لباس عروس و ماشین عروی وحلقه و…( شاید خودمم تا این حدشو باور نداشتم ونمیخولستم اما) انجامش دادم و به خداوند ارائه دادم، 27 فروردین اولین دیدار من وهمسر دومم اتفاق افتاد و 12 اردیبهشت محرم شدیم و 6 شهریور 97 من تو سن 35 سالگی با داشتن یه پسر 13 ساله عروس شدم، ارایشگاه رفتم لباس عروس وجشن و خونه و زندگی و …..حتی یه فرزند دیگه که دوست داشتم حاضر وآماده خدا بهم داد..

    فقط دقت کنید به تاریخ درخواست قلبی واجابت دعاهام….

    حالا بماند که من از روی جهالت ونادانی و نداشتن شناخت از خودم و خداوند وقوانینش، با ناشکری وناسپاسی، وتمرکز گذاشتن روی منفی ها و زشتی های همسرم وزندگی مشترکمون اون لطف ورحمت ونعمت رو به کفران تبدیل کردم و اون زندگی واون آدم و هرچیزی که مربوط به زندگی مشترک و آرزوم بود رو از دست دادم!!!!(نتیجه اخلاقی اینکه وقتی دعاهاتون اجابت میشه با یاد آوری اینکه اینی که الان دارم یه روزی ارزوی من بوده و قدردان وسپاسگزار بودن به خاطرش، اون نعمت رو برای خودمون حفظ کنیم، بدون شک داشتن همسر وفرزند و خانواده یکی از نعمت های بزرگ این دنیاست )

    حالا برسیم به همین دیروز ، صبح پاشدم قسمت 18 و19 سریال سفر به دور امریکارو دیدم، یه خواسته ای داشتم از 5 ماه قبل، خیلی برام مهم بود..

    البته که 6 ماه قبل بهش رسیده بودم واون خواسته اجابت شده بود اما بازم بر اثر ناشکری وناسپاسی وتمرکز گذاشتن روی نازیبایی ها، اون نعمت از دستم رفته بود!!

    دیروز ظهر نشستم باخودم فکر کردم چه باورهای مخربی داشتم که اون نعمت از دستم رفته؟ چندتا باور مخرب پیدا کردم که بزرگترینش این بود( حتما خواست وصلاح خداوند نبوده؟؟؟)

    بعد به خودم گفتم بابا مینا از تو بعیده، این چه منطقیه برای خودت درست کردی هر بار نعمتی رو از دست میدی میگی حتما خدا نخواسته وصلاح نبوده؟؟؟

    تو خودت قدرنشناسی کردی، تو خودت سهمت رو درست انجام ندادی ، تو خودت قدردان نبودی، تو برات عادی شد داشتن اون نعمت، تو خودت یه دفعه خرگازت گرفت گفتی هرکه بامش بیش برفش بیشتر، بابا اشتباه کردم این خواسته رو طلب کردم حالا مدیرییتش سخته برام!!!!

    انوقت خدا مقصره؟ انوقت میگی خدا نخواسته؟؟؟

    واز اونجایی که قوانین حاکم برجهان هستی به لطف الله بدون تغییر هست، دفترمو برداشتم وشروع کردم مثل ذکریا با خدا صحبت کردن، به الله قسم همین شکلی نوشتم، خدایا من هیچوقت از درگاهت برای دریافت خواسته هام ناامید برنگشتم، میدونم ناسپاسی کردم اما حالا دوباره اون نعمت رو میخوام، من میدونم که تو هیچ مخالفتی با خواسته های من نداری، و هیچ جیزی در زندگی بد نیست شر نیست، مگر اینکه من با افکار وگفتار ورفتارم( اعمالم) اون خیر وخوشی رو به شر تبدیل کنم، اون حلال رو به حرام تبدیل کنم، واون برکت رو به کفران نعمت تبدیل کنم…

    پس همین امروز شرایطی رو فراهم بیار که اون اتفاق رقم بخوره به این شکل واین شکل….

    در انتها ازش سپاسگزاری کردم که دعاهام رو اجابت کرده وازش خواستم کمکم کنه بعد اجابت دعام جز سپاسگزاران درگاهش باشم و هوشیار باشم ایندفعه بر این لطف ورحمتش، نه ناشکر وناسپاس…و بعد رها کردم رفتم سراغ کارام…

    ساعت 5 بعداز ظهر پیامک اومد برام، ساعت 6 جلسه برگزار شد، ساعت 8 شب من اومده بودم خونه وسجده کنان اشک شوق ریزان وخنده بر لب سپاسگزار الله مهربانم بود…

    به الله قسم که نه به خاطر اون شرایط وموقعییتی که دوباره نسیبم شده بود بلکه به خاطر اینکه هزار باره ایمان وتوکلم به خداوند زیاد شد و این اتفاق رابطه ی عاشقانه وصمیمانه ی من وخداوند رو بیشتر وبهتر کردو دوباره مهر تاییدی شد بر اینکه شما استاد قشنگم هر چی از خداوند وقوانینش میگید درسته وحق هست ….

    یعنی قربون این خدا نشم من؟؟؟ که بهم لطف کرد وقبل مرگم اجازه داد تا بشناسمش وبا شناختش ازمسیر جهل ونادانی برگردم به مسیر ایمان وعمل صالح؟؟؟؟

    براستی که چیزی به اسم صلاح ومصلحت وجود نداره واینها ساخته ی ذهن ماست…

    توی این دنیا واین زندگی واین رابطه ی دو نفره ما وخداوند، هر چی خیر وخوشی هست از خداست وهرچه شر وبدی هست از خودمونه…

    همه چیز نعمت هست وبرکت وتا زمانی که در اختیارمون هست حالا هرچیزی از خودمون وجسممون گرفته و وسایل زندگیمون و پول ومال وامکانات حالا کم یا زیاد…تا همسر وفرزند ورفیق و رهگذر و دوست و همسایه و جهان هر چه که درش هست، باید ازشون درست استفاده کنیم به چشم برکت ونعمت ببینینشون بابتشون سپاسگزار باشیم واگر در اوج سپاسگزاری وحال خوب چیزی از دستمون رفت انوقت بدونیم که قراره بهترش بیاد وجای نگرانی نیست…

    فرقه بین زمین تا اسمونه، اینکه چیزی رو بدونی از سر بی لیاقتی بی کفایتی ناشکری وناسپاسی از دست دادی تا چیزی رو که در اوج قدردانی وشادی از دست دادی….

    اینجا قلبت بهت میگه که کار خودت بود یا کار خدا؟

    دهنده وگیرنده خودش هست!!!

    اصلا همه چیز وهمه کس خودش هست…

    این توهستی که باید ببینی با بدست اوردنها واز دست دادنها، حالت چطوره….

    عذاب وجدان داری، حسرت میخوری و به فکر جبران و به فکر قدارن بودن وسپاسگزار بودن مییفتی وبهش عمل میکنی تا همانند اون نعمت یا خود اون نعمت بهت برگرده…

    یا اینکه راضی هستی به رضای خداوند وشک نداری که اگر از بنده سپاسگزار چیزی کم بشه قراره که بهتر وبزرگترش بهش داده بشه، چون این قانون وراه ورسم کاره جهانه….

    الهی هزاران بار الله مهربان رو شکر بابت تک تک نعمت هاش که همگی لطف هست و رحمت…ان شالله که هر لحظه قدردان وسپاسگزار و اگاه به نعمت هایی که در اختیارمون قرار داده باشیم خصوصا نعمت شناخت ونزدیکی به درگاه خودش رو، امین

    استاد قشنگم بی نهایت ازتون سپاسگزارم…

    این فایل بدون شک برای خیلی ها خصوصا من، مهر تاییدی هست که خداوند هر لحظه در حال اجابت دعاهای ماست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    سید مصطفی اطیابی گفته:
    مدت عضویت: 1955 روز

    بخشی از نکات اساسی فایل:

    برای دریافت نعمت های خداوند و اجابت خواسته ها:

    1- بپذیریم که شرایط فعلی که الان داخلش قرار داریم، هیچ ربطی به اجابت شدن خواسته هایمان ندارد. شرایط فعلی حاصل افکار و باور های گذشته ما است. شرایط آینده و به عبارتی اجابت خواسته هایمان به افکار و باور های الان ما مرتبط است. برای باور پذیری و منطقی شدن اجابت خواسته هایمان، باید اولاً به دنبال الگوهایی بگردیم که اجابت شدن خواسته هایمان را تایید کنند. (الگوها منظور الگو از گذشته خودمان یا الگو از اطرافیان و دیگران) دوماً با سپاس گزاری کردن برای نعمت های الانمان، امکان پذیر بودن اجابت خواسته هایمان را به خودمان یادآوری کنیم. سپاس گزاری به ما کمک می کند تمرکزمان روی نعمت هایمان باشد. و به این نتیجه میرسیم که نعمت های دیگر هم به ما داده می شود.

    بنابراین برای باورپذیری و منطقی شدن اجابت درخواست ها، 1) از الگوها استفاده کنیم 2) سپاس گزاری کنیم

    2- قدرت و جایگاه خداوند را درک کنیم. به چه صورت و روشی؟ با دیدن نشانه های خداوند، با به یادآوردن اینکه خداوند قدرت مطلق است. کل جهان را خلق کرده و اداره می کند. و می تواند خواسته من که لایق هستم را اجابت کند.

    تمام کیهان گوش به فرمان خداوند است. خداوند تمامی جهان را خلق کرده و اداره می کند. خداوند همه چیز برایش آسان است. قادر مطلق است. (خدایا شکرت)

    بنابراین، ما باید فرکانس خودمان را روی فرکانس دریافت نعمت ها تنظیم کنیم. با سپاسگزاری، دیدن الگو ها، با دادن ورودی مناسب به ذهن، با افکار مناسب، و در نهایت ایجاد باور های قدرتمند کننده.

    در حال حال حاضر یک موضوع در زندگی خودم است که میخواهم به عنوان مثال بیان کنم.

    1) شغل فعلی ام: مایل هستم که کسب و کار خودم را راه اندازی کنم، اما در حال حاضر در یک شغل کارمندی هستم که به اندازه کسب و کاری که می خواهم راه اندازی کنم به آن علاقه ندارم. از خداوند درخواست دارم که چند ماه آخر سال را برای من به بهترین نحو ممکن و ساده ترین شکل و روان ترین حالتی که می شود گذراند بگذراند.

    پاسخی که به قلب من الهام شده: همان طور که 11 ماه گذشته را در این شغل پر از چالش (کار حسابداری پر از چالش و حجم کار بالا و ساعات کاری طولانی) خداوند کمکت کرد تا ساده و روان بگذرانی، چند ماه آخر سال هم به سادگی تمام می گذرد. و خداوند در هر لحظه برای حل مسائل مختلف با توست.

    همانطور که چیز هایی که دوست داشتم داشته باشم را خداوند به من عطا کرد (مثل خرید تبلت حرفه ای)، می تواند خواسته الان من هم که راه اندازی کسب و کار شخصی است اجابت کند.

    در واقع الگو های گذشته را خداوند به ذهن من یادآوری کرد که نگران نباشم. امکان پذیر است که کسبوکار خودم را راه اندازی کنم. همانطور که جف بزوز توانست، همانطور که استیوجابز توانست.

    فقط کافیه که من هم خداوند را اجابت کنم. و باورش کنم. او همیشه وعده فزونی می دهد. او کسی است که می تواند من را راضی کند. او کسی است که فرمانش در تمامی کهکشان نافذ است. یعنی همه کیهان در حال اجرای فرمان خداوند هستند. و خداوند فرمان اجابت خواسته من را بدهد، اجرا می شود. فقط کافیه که من هم او را اجابت کنم. با باور های صحیح. با سپاس گزاری. با تجسم خواسته هایم. با ایمان داشتن به قدرت مطلق جهان. با لایق دونستن خودم. با به یادآوردن الگو های مناسب.

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    خدایا من را به راه راست هدایت کن

    خدایا ایمان من را قوی کن

    خدایا کمکم کن قدم هایم را استوار و ثابت بردارم

    خدایا تو پاکی، بزرگی، هدایتگر من هستی

    خدایا از تو برای تمامی نعمت های زندگی ام سپاس گزارم

    خانه و خانواده، دوستان، تجهیزات، پول، مهارت هایم، ویژگی های مثبتم و همه نعمت هایی که تا به امروز به من عطا کردی

    خدایا به من توانایی سپاسگزاری بیشتر بده

    کمکم کن ذهنم را بیشتر کنترل کنم

    کمکم کن زندگی ام را آنطور که دوست دارم خلق کنم

    کمکم کن به مسیر درست هدایت شوم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1343 روز

    به نام خدا

    سلام

    یه اتفاقی افتاد که باعث شد یکم بیشتر با دلیل و منطق باورهامو درست کنم

    دقیقاً چهارشنبه شب به وقت ایران که این فایل روی سایت قرار گرفت روزش خدا از غیب یه مشتری برام فرستاد

    داستان از این قراره که مشتری از من سایتی رو میخواست که کلاً یک صفحه بیشتر نبود ، بهش میگن سایت تک صفحه ای

    مشتری از من میپرسه هزینه درست کردن سایتش چقدر میشه ، منم بهش همون لحظه جوابی ندادم

    بهش گفتم: اجازه بدین بهتون اطلاع میدم

    میخواستم از خدا بپرسم که خودِ خدا بهم بگه

    دقیقاً ساعت 5-6 بعد از ظهر که هیچکس هم خونه نبود نشستم روی مبل از خدا پرسیدم خدایا چه قیمتی به مشتری که خودت فرستادی بگم خوبه

    قبلش اینو بگم من از وقتی که با دلیل و منطق باورهامو در مورد خودِ خدا بهتر کردم باعث شد الهامات و هدایت های خدا رو واضح تر بفهمم

    اینم چیزی بودش که خودش هدایتم کرد

    خودِ همین ثابت میکنه که بابت هر چیزی باید با دلیل و منطق که همون الگوها میشه باورها رو درست کرد

    خلاصه قیمتی که خدا به من گفتش 5 میلیون تومن بودش

    از اینجا به بعدش باور محدوده خودش رو نشون میده

    شروع کردم با خدا کلنجار رفتن!

    خدا میگفت بگو 5 میلیون

    من میگفتم آخه خدایا مطمئنی! اینکه سایتش خیلی ساده ست اینقدر که دیگه نمیشه!

    من موندم آخه معلومه خدا مطمئنه پسر

    هیچی آقا ، درسته من آخرش همین قیمت 5 میلیونی که خدا به من گفت رو به مشتری گفتم ولی در نهایت این باور محدود کار خودشو کرد

    مشتری که یکی از میلیادرهای تهران هستش برگشت به من گفتش: قیمتت یکم بالاست!!!

    منم دیگه هیچی نگفتم تا اینکه استاد عباسمنش همون شب این فایل رو روی سایت گذاشت ، خیلی جالبه دقیقاً همون شب اینکارو کرد

    آهان یه موضوع دیگه

    دقیقاً همون روزی که مشتری از طریق واتساپ به من پیام داد ، واتساپ از حالت فیلترینگ آزاد شد! چون امدم اینترنتمو روشن کنم دیدم نوتیفکیشن واتساپ برام امد

    یعنی خدا دقیقاً برای من اینکارو کرد تا من راحت بتونم ارتباط بگیرم

    چون چند وقت قبلش یه خانمی از آلمان از طریق واتساپ با من تماس گرفته بود من متوجه نشده بودم بخاطر اینکه مثل همیشه واتساپ فیلتر بود

    استاد توی این فایل میگه شما وقتی از خدا درخواست می کنید خدا هم براتون انجامش میده مثل داستان من ولی بخاطر باور نداشتن به اینکه میتونه توسط خدا انجام بشه جلوشو میگیری

    همین باعث شدش که یکسری تغییراتی با هدایت های خدا در روند باورسازی هام ایجاد کنم

    در اصل اون مشتری و سایتی که میخواست ، هدایتی بودش که خدا میخواست به من بفهمونه که چه باور محدودی دارم تا توسط همین فایل و دلیل و منطق های دیگه که قراره انجام بدم درستش کنم

    این نشون میده که خدا خیلی عالی و ساده و طبیعی داره منو به مسیر ثروت هدایتم میکنه

    خدا داره اینکارو برای من انجام میده مثل همون مشتری هایی که برای من فرستاد و باعث شد من در آزادی کامل به صورت تکاملی ورودی مالی داشته باشم

    از اینور هم من باید با دلیل و منطق که همون الگوهاست باورهای درست رو ایجاد کنم مثل زمانیکه باورهای درست رو در مورد خودِ خدا ایجاد کردم و این روند همچنان ادامه داره

    ایمان دارم همه چیز باوره

    چون چی میشه یه کسی مثلِ من که توی هیچ شبکه اجتماعی نیست ، مشتری به سمتش هدایت بشه و توی خونه خودمون با یه لپتاپ کارمو انجام بدم و ورودی مالی داشته باشم؟

    جزء اینکه باورهایی که تا الان ساختم باعث شد هدایت ها و حمایت های خدارو بیشتر از قبل دریافت کنم

    فقط باید یادم باشه که احساس خوبمو همیشه باید روش کار کنم

    این احساس خوب اصل و اساس ورود نعمت ها و دریافت الهامات خداست

    یه مثالی میزنم برای درک داشتن و ماندن در احساس خوب

    سال 2010 برج خلیفه در شهر دبی کشور امارات با هزینه یک ونیم میلیارد دلار ساخته شد ، این برج کلاً 163 طبقه هستش

    توی طبقه 124 برج خلیفه یکسری امکاناتی وجود داره که در طبقه پایین نیست مثلاً توی این طبقه پنجره های قدی و سرتاسری از کف تا سقف وجود داره که نمای 360 درجه رو از شهر نشون میده

    برای اینکه وارد این طبقه بشم باید یک کار ساده ای رو انجام بدم اونم اینکه باید وارد آسانسور بشم تا برم بالا

    اگر که من میخوام وارد مداری بشم که توش امکانات و شرایط و اتفاقاتی که دوست دارم تجربه کنم رو داره من باید وارد احساس خوب بشم

    وقتی احساسم خوبه من میرم بالا

    یعنی برای اینکه من وارد طبقه 124 برج خلیفه بشم نیازی نیست کار خاصی انجام بدم ، فقط کافیه سوار آسانسور بشم اون خودش منو میبره بالا

    دقیقاً برای اینکه وارد اون مداری بشم که توش امکانات و ایده ها و شرایط و اتفاقات خوبی داره لازم نیست کار خاصی انجام بدم فقط کافیه من احساسمو خوب کنم اون خودش منو میبره بالا

    توی برج خلیفه طبقات بالاتری هم هست

    مثلاً توی طبقه 125 فضای بازتر و وسیع تری برای دید 360 درجه و عکاسی اختصاصی وجود داره و میتونی با تلسکوپ هایی که گذاشتن تجربه خیلی قشنگ تری رو از منظره بیرون داشته باشی یا طبقه 148 برج خلیفه هم یکسری امکانات عالی وجود داره مثل رستوران بسیار شیک و مجللی که میتونی بری اونجا بهترین غذاهارو بخوری و امکانات مختلف دیگه

    برای اینکه من بتونم وارد این طبقات بشم باید توی آسانسور بمونم اگر از آسانسور خارج بشم دیگه خبری از اون بالا مالاها نیست مگر اینکه خیلی زود وارد آسانسور بشم

    برای اینکه من بخوام به مدارهای بالاتر که امکانات و شرایط و اتفاقات به مراتب بهتری داره برم باید توی احساس خوب بمونم تا این احساس خوب منو بالاتر ببره اگر از احساس خوبم خارج بشم دیگه از اون مدار بالاتر خبری نیست مگر اینکه خیلی زود احساسمو دوباره خوب کنم و توی احساس خوب بمونم اون موقع منو میبره مدار بالاتر و انتهایی براش وجود نداره

    یک چیز جالبی هم هست ، اینکه برج خلیفه دارای سریع ترین آسانسور جهان هستش که با سرعت 10متر در ثانیه حرکت میکنه!

    یعنی هر یک ثانیه ، 10 متر شما رو میبره بالاتر و در کمتر از یک دقیقه به طبقه مورد نظر میرسی

    چیزی که متوجه شدم اینه که وقتی آدم آگاهانه احساسشو خوب کنه با سرعت بیشتری میره مدار بالاتر و با اتفاقات بهتری روبرو میشه و وقتی احساسمو خوب میکنم من به الهامات خدا و هدایت هاش توی زندگیم دسترسی پیدا میکنم ولی اگر احساسم بد باشه سقوط میکنم به مدار پایین تر و دسترسی من به الهامات و هدایت های خدا قطع میشه پس من همیشه باید آگاهانه حال و احساسمو خوب کنم و توی احساس خوب باقی بمونم که خیلی هم راحته مثل سوار شدن توی آسانسور میمونه فقط کافیه توی آسانسور بمونم

    مرسی از استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  5. -
    ساره خالقی گفته:
    مدت عضویت: 2146 روز

    وَتَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ﴿217﴾و بر [خداى] عزیز مهربان توکل کن (217) الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ ﴿218﴾آن کس که چون [به نماز] برمى ‏خیزى تو را مى ‏بیند (218) وَتَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ ﴿219﴾و حرکت تو را در میان سجده‏ کنندگان [مى ‏نگرد] (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿220﴾او همان شنواى داناست (220)

    خدای من قادر مطلق

    خدای من میشنود، میبینید

    خدای من مهربان بخشنده است

    چقدر باور داری خدا درخواست هاتو میشنوه؟

    تورو میبینه

    خدای من بیشتر از من میخواد ک من موفق بشم

    پشتیبان همیشگی من برای دریافت خواسته هامه

    داری از کی درخواست میکنی؟از کسی ک فرمانروای این جهانه و داره اداره اش میکنه

    از کسی ک میگ

    إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیۡـًٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ

    بارهااینارو باخودم تکرار کردم و من ک مدتیه دل نگران بودم و برای خواسته ام دارم تلاش میکنم،یکباره ارامش تمام وجودمو فرا گرفت،گفتم بابا من میخوام رو شونه خدا بشینم اون کارهارو برام انجام بده،خواسته ی من برای خدا چیزی نیست که، وقتی نمازم تموم شد قران و ک باز کردم این ایه های بالا اومد،یعنی شوکه شدم توکل کن به خدای عزیز و مهربان ک او شنوای داناست.

    بعد رفتم سراغ قدم ها،قدم 6 سه فایل اول معرکه بود، تو سمت خودتو درست کن چیکار داری به بیرون،اونو خدا برات درست میکنه،اونو جهان برات ردیف میکنه،

    خدا همواره داره مارو هدایت میکنه، خدا قولش و داده انا علینا للهدی

    بعد میام اینجا یه فایل دیگ از استاد میبینم ک انگار دیگ خدا اتمام حجت کرد،دیگ چی میخوای.

    استاد چه با ما میکنی، هدایت کردن خدارو با جان و دل دارم درک میکنم،انگار اصلا خدا داره بشما میگ چه فایلی بزار ک این بنده ی من موضوعات دوازده قدم و عمیقتر درک کنه. اخه مگ میشه من قدم پنج بودم دوتا فایل درمورد ناتوانی ما در تغییر دیگران،بعد اینجا هم باز فایل تکمیلی اونها

    باز میام قدم شش،درمورد خدا و هدایتش،اینجا هم فایل هدایت و خدا.

    انگار ک برای من کلاس تقویتی میزاره خدا،میگ قدم هارو ک کار میکنی اینم یاد بگیر مرور بشه ک قشنگ تو وجودت رخنه کنه.

    دقیقا وقتی ک من فکر میکردم فلان خواسته من ک بزرگه،گفتم خدایا من میخوام به این برسم تلاش هم میکنم اما من ک فلان من ک بهمان

    مثل درخواست زکریا،من فرزند میخوام اما من ک پیرم همسرمم نازا.

    بعد استاد یه فایل میزاره میگ اینم جوابت از طرف خدا ک ایمانتو قوی کنی،ک بدونی من کیم،از کی داری درخواست میکنی حواست باشه.

    خدایا هزاران بار شکرت.

    استاد عزیزم ممنونم واقعا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    حسین عظیمی گفته:
    مدت عضویت: 3856 روز

    سلام و درود بر استاد عباسمنش و خانواده ی موفق

    فقط بگم دم شما گرم و زندگیت شاد و روزگارت خوش و پر برکت باشه ️️️

    وای سایت اینقدر هوشمند شده که نظرات کوتاه رو هم قبول نمی کنه

    خدا رو شکر که هستی و سایت همچنان پایداره و پایدار باشی و سربلند

    10 سال گذشت ینی از زمان عضویتم در این سایت وااااوووووووو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    به نام رب

    سلام به استاد دلها استاد عباسمنش پیام اور خدا

    سلام به استاد شایسته بانوی بهشتی

    دوست نزدیکتر از من به من است وین عجیب‌تر که من از وى دورم….

    استاد دوس دارم اینقد گریه کنم ولی نمیتونم اما اشک در چشمانم حلقه زد و نتونستم جلو ریزششون رو بگیرم علت اینکه نمیتونم اینه ک بینیمو عمل کردم نباید گریه کنم

    استاد من پارسال تا الان مقاومت داشتم ک قران بخونم یعنی حسی بهش نداشتم اما با سوره ضحی یک لحظه درونم حس کردم چقد من تشنه خوندن قرانم کلا یه جور دیگه حسم به قران فعال شد چون من قبل از اینکه وارد قانون جذب بشم سال 97 فک کنم 4یا 5 بار قران رو با فایل های تندخوانی قران ختم کردم به نیت اجابت دعاهام و همین ختم با اینکه ترجمه را نمیخوندم و اصلا معنی رو درک نمیکردم اما ختم عربیشو بهش باور داشتم و همین ختم ها منو در مسیر درست قرار داد و من اتفاقی وارد یک گروه شکرگزاری شدم و نهایتآ به سایت استادم هدایت شدم لطف خدا بود و درخواست من ک به این سایت و این مسیر الهی هدایت شدم..این فایل ادمو از خود بیخود میکنه و میبره به اوج همین یک فایل میتونه ما را به مقصد برسونه بدون اینکه اب تو دلمون تکون بخوره باید بارها و بارها گوش بدم تا درک کنم ک همه چی امکانپذیره من خیلی مثالها در زندگی خودم دارم برای منطقی کردن این باور

    قبل از اینکه من وارد این مسیر بشم یه روز یکی از اقوام نزدیک گفت ک یک نفر اومده خونم پیشگو هست و همه حرفاش درسته و فلان ما هم با کلی ذوق رفتیم پیشش بهش گفتم من میخوام توی یه ازمون وکالت شرکت کنم میخوام ببینم قبول میشم یا نه هنوز شروع نکرده بودم بخونم بعد خیلی صریح و روشن به من گفت خوابشو ببینی خخخخ

    و من دو سه سال خوندم زمانی میخواستم برم سر جلسه میگفتم فلانی گفت خوابشو ببینی پس چرا دارم خودمو اذیت میکنم ولی باز ادامه دادم ادامه دادم و زمانی ک خداوند دید ک من اصرار میورزم به هدفم دستمو گرفت و بردم توی گروه شکرگزاری و استاد عباسمنش بهم معرفی شد و اون موقع من به خودم اومدم و گفتم ولی من ثابت میکنم ک میشه من هستم ک زندگیمو خلق میکنم و همون سال 1400 ک من باورم رو تغییر دادم بلافاصله قبول شدم اونم در دو نهاد نه یکی اونم در شهر خودم و بعد هم تهران این بزرگترین هدفی بود ک برای من امکانپذیر شد باقی هدفها ک سهلن …..توی یه برگه نوشته بودم و خداوند مرا وکیل افرید چسبونده بودم به دیوار اتاقم .. هیچ غیرممکنی وجود نداره به راستی ک خداوند قدرت مطلق است

    خداوند وهاب است

    خداوند هوش محض است

    خداوند بخشنده و مهربان است

    و خداوند نزدیک است

    و اما ایه 186 سوره بقره خاص ترین ایه قران …

    و چون بندگان مرا [بنگرى] [که آیند نزد تو] پرسشگرى

    چو پُرسند در باب من [اى حبیب] منم [بر دعا و دعاگو] قریب

    سپس چونکه [خواننده] خواند مرا اجابت نمایم دعاى ورا

    بباید [مهیّا بدان‌سان شوند] که از من پذیراى فرمان شوند

    و ایمان بیارند بر من مگر هدایت بیابند [ازین رهگذر]

    واقعا اشکم دراومد دیروز تشییع یکی از همکارام بود خیلی جوان بود من قبرستون بودم اولین باری بود ک از ته دل از خدا خواستم بهم فرصت بندگی بده و چقد سپاسگذاری کردم و خوشحال بودم ک قبل از مردنم هدایت شدم خدایا شکرررت

    گفتم که روى خوبت، از ما چرا نهان است‌

    گفتا تو خود حجابى ورنه رخم عیان است‌

    گفتم فراق تا کى، گفتا که تا تو هستى‌

    گفتم نفس همین است، گفتا سخن همان است‌

    خدایا از تو میخوام کمکم کنی تا بتونم بیشتر حست کنم تا بتونم درک کنم ک واسطه ای بین من و تو نیست تا درک کنم ک همین ک بگم موجود باش موجود شود

    با این فایل چنان عشقی نسبت به قران در من به وجود اومد ک میخام مث سال 97 باز ختم کنم اما این بار متفاوت این بار با آگاهی با شوق با ذوق میخوام درک کنم که چقد من ارزشمندم چقد من خوشبختم که خدا منو در این مسیر مقدس قرار داده …

    خدایا منو در اغوش بگیر میخوام یک لحظه از تو دور نشم خدایا دستانم را بگیر تا لحظه به لحظه همراهم باشی

    استاد خیلی دوست دارم

    در پناه رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    آقا ایمان گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان و یکتا

    سلام بر استاد عزیزم

    خیلی جالبه ! من همزمان رسیدم به جلسه دوم قدم 12 که در مورد خود باوری هست و رسیدم به روانشناسی ثروت 2 که روی موضوعی شما تاکید میکنید به نام (من همونی هستم که . . .) و بعدشم رسیدیم به امروز روز طلایی من و این فایل بسیار ارزشمند.قدم به قدم توی این 3 روز روی خودباوری و قدرت پروردگار روی ذهنم کار شد.و باورهای فوق العاده ای ساخته شد. الانم توی دوره کشف قوانین زندگی هستم و دارم روی باورها کار میکنم همش همزمانی های زیبایی پروردگار برام رخ داد. خدایا شکرت . حالا میفهمم که چرا وقتی از خدا یه چیزی میخوام خیلی دلم قرص نبود! همین که داشتم باورهام را اصلاح میکردم بازم ذهنم میگفت توی میگی خدا میتونه زندگیت را تغییر بده بگو جچوری؟؟ منم همون موقع بهم شما الهام شدی . گفتم همینجوری که زندگی استاد عباسمنش که الان جلوم نشسته را از اونجا به اینجا تغییر داده . یکمی آرومش کردم . بعدش دوباره گفت حالا برای همه هم جواب نمیده ! دوباره گفتم چرا برای خودم . با جیب خالی بهم خونه داد. بازم آرومتر شد. دوباره گفت حالا اون یه بار بود . گفتم نه پارسال همین موقع پیاده میرفتم سر کار ولی الان نه .. بعد حسم خیلی خوب تر شد و اونم دیگه احساس کردم رفتش و دیگه نیست . حالا بعدش با خودم صحبت کردم . گفتم ببین همینجوری که این نعمتها و هزاران نعمت دیگه بهت داده بازم میتونه این جریان رحمت تا ابد ادامه داشته باشه. دوباره ادامه فایل را پلی کردم. رسیدم به بحث شکرگزاری که یه دری باز کرد که تا الان ندیده بودمش !! من همیشه فک میکردم شکرگزاری فقط یه تشکر از خداونده امروز قشنگ درک کردم که علاوه بر اون مورد میتونه داشتن نعمتها را برام منطقی کنه و راه را برای نعمتهای جدید باز کنه این باور دیگه منو امروز حسابی شارژ کرد توی پوست خودم نمیگنجم ! الان اینجا عروسیه برای من . . .

    من فک میکردم آدم توحیدی شدم و خیلی توی 6 سال خوشحال بودم ولی امروز فهمیدم باور داشتن به قدرت پروردگار که هر کاری از دستش بر میاد هم یه قسمتی از توحید هست و اینکه بهش باور و ایمان داشته باشی میتونه خیلی کارها را جلو ببره و فقط خواستن لفظی به درد نمیخوره . آیه هایی که امروز توی این فایل فوق العاده گفتین من تقریبا چند روز یه بار خود پروردگار بهم الهام میکنه ولی ازشون میگذشتم و فقط میخوندم. ولی الان فهمیدم که میگه ایمان جون عزیزم با تو هستما . رد نشو اینا بی دلیل نیست. نگاهم به صفحه آرزوهام خیلی تغییر کرد.واقعا الان دوباره فهمیدم که چرا بعضی چیزا نمیشه . خب به هر حال دوستان خیلی خوبه همه دوره ها جدی کار بشه .همش باهم میتونه قدم به قدم زندگی هممون را تغییر بده . همیشه بعد از هر جلسه از هر دوره میگم فک کنم عیب پیدا کردم و واقعا هم بهتر میشما ولی دوباره یه جلسه دیگه خندم میگیره میگم این دیگه چه آگاهی بود؟ میترکونه .من که واقعا راضی هستم.استاد توی دوره احساس لیاقت یه صحبتی از دوره جدید “شکرگزاری”کردین. چشم انتظاریم

    سپاسگزارم استاد عزیزم (بوس از راه دور)

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    حسام گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    خدا یا من پیر شدم و 50 سالمه – افکار و باورهامم پوسیده و کهنه و باورهای کمبوده –

    درخواستم اینه که خودت راه نجاتی برا من قرار بدی بسمت خوشبختی در همه موضوعات

    من همونیم که آرزو کردم دوره های استاد رو داشته باشم

    و تو برام از وهابیتت خریدیش

    من همونیم که ازت درخواست کردم که منو ببری توی شغلی که عاشقشم

    و منو بردی

    منم همونیم که گفتم میخوام روابطم عالی بشه

    و به اندازه باورهام عالی شد

    من همونیم که ازت درخواست کردم عزت نفس لـِــه شُدمو جمع و جورش کنی

    و اینکارو کردی

    من همونیم که اومدم درخواست کردم که خدا یا عاشق اینم که برم عروسی پارتی و همیشه حسرت داشتم توی این مهمونی لذت بخش باشم و تو با عوض کردن فقط یک باور فقط یک باور منو بردی عروسی پارتی – به راحتی آب خوردن من دعوت شدم با احترام و چقدر این همزمانی عروسی پارتی که هیچوقت ندیده بودمش چقدر مثل یک معجزه بود

    من همونیم که وقتی درخواست مریضی هامو برات آووردم ظرف یک هفته معجزه ها دیدم که نه خودم باورم میشد نه اطرافیانم که من تونستم خوب بشم

    اینو برا خودم میگم خدا جون چون یادم میره و تو هرگز فراموش نمیکنی

    یادته رعشه شدید دستمو خوب کردی

    یادته معدمو خوب خوب کردی

    یادته نمیتونستم ته دیگ نونی که ازش روغن میچکه بخورم و دندون نداشتم تو با درست کردن یک دندون من به رایگان رایگان نعمت لذت بردن از خوردن ته دیگ روغنی نونی رو بهم دادی

    یادته پاهام شبها میسوخت و خوابم نمیبرد و مشکل کبد داشتم بهم گفتی بنویس و من توی ستاره قطبیم نوشتم من نمیدونم تو کی هستی و چه کارایی بلدی ولی من میدو.نم یه عده ای از دوستان سایت اومدن و میگن تو میتونی – من کبدم میخوام سالم سالم بشه و در عین ناباوری سالم سالم شد بعد تقریبا دو هفته

    آرزوم بود ماشین خودمو بخرم و برم شمال باهاش عشق و حال کنم و امسال 3 مرتبه منو با ماشین خودم بردیم شمال عشق و حال

    آرزوم بود کارام توی ستاد سبک بشه که بتونم از آزادی زمانیش روی باورام کار کنم و تو برام اوکی کردی جوری که من گفتم بابا دمت گرم نمیخواستم اینقد دیگه آزاد بشم که هیشکی بهم نگه تو کی میای کی میری چیکار میکنی اصلا تو توی ستاد چه کاری انجام میدی تو اصلا کاری داری که انجامش بدی -یعنی تا این حد آزادی زمانی بهم دادی

    آره خدا جونم دارم به تو میگم و برا تو مینویسم خودت گفتی بنویس و من دارم به تو میگم که وقتی گفتی بیا و بنویس که چن تا نعمت توی خونه زندگیت داری میبینی و مثل لیلا بشارتی بنویس مثل رزا بنویس و وقتی من نوشتم دیدم که اولا صدها قلم رو فاکتور گرفتم و ننوشتم و وقتی 70 مورد نعمت نوشتم که وقتی به هر کدومش نگاه میکنم میبینم اینا بیشتر شبیه معجزس تا نعمت ساده بیشتر شبیه کارهای وهابیت توعه تا شبیه کارهای عادی روزی دادن بنده هات بیشتر شبیه اون کلمه ای هست که بالاتر از وهابیته و من بلدش نیستم تا شبیه کاری ساده باشه که برا من کردی

    خدا جون بزار یادم نره من همون بنده ای هستم که بیمارستان روانی شهر چن تا دکتر مغز و اعصاب جوابش کردن همونی که تمام اماما جوابشو ندادن همونی که بالاترین دعاها و هزاران ختم های مادرم و چله نشینیهاش هیچ اثری نکرد ولی تو گفتی من بندمو میشناسم و دوسش دارم و خودم دردشو خوب میکنم

    آره تو نمیدونم از وهابیتت بود منو شفا دادی یا از چیز دیگت بود

    من فقط میدونم پشت این در جواب گرفتم

    باور کن خدا جون اصلا قبولت نداشتم روزی که بهت درخواست دادم که منو خوبم کنی

    بخودت قسم اصلا قبولت نداشتم و اصلا من خودمو بنده تو نمیدونستم

    من فقط گفتم این عده یه چیزایی برات میگن بزار منم بگم دلم خوش بشه و به خودم سرزنش نکنم که چرا این راه رو امتحان نکردی

    حالا همون آدم اومده سراغت

    من 50 سال رو گند زدم توش رفت یکساله که آدم شدم دارم توی 50 سالگی گوش به حرف میدم و درس میخونم

    توی همین سنی که 95 درصد میگن ولش کن دیگه باید به فکر بازنشستگی باشم یه جا رو پیدا کنم لک لک کنم تا زمان مرگم برسه

    نه

    من آرزو دارم من 50 سال دیگه ازت میخوام سالم سالم تمام عشق و حال های دنیا رو بکنم

    وان دفعه دیگه دلیل دارم دلیلم اینه که زکریا بهت گفته من پیرم و فلان و فلان و بهش دادی پس باید به منم بدی

    میدونی چرا اونو دلیل میکنم چون تو اگه نمیخواستی اینو بگم که این آیات رو نشونم نمیدادی و خودت 40 یا 50 بار توی قرآنت گفتی که چرا فکر نمیکنید – منم فکر کردم حالا که اون این درخواستو داره منم میخوام

    خدا جون قبول کن عدل تو اجازه میده که اگه به یه کسی دادی به منم بدی

    باشه چشم باورمو درستش میکنم

    قبول کن قانون دسترسی میگه اگه زکریا به وهابیت تو دسترسی داره منم میتونم داشته باشم

    باشه چشم باورمو درستش میکنم

    قبول کن یه آدم ثروتمند نمیتونه قبول کنه خونوادش در فقر و گرسنگی باشن و اگه من خونواده تو هستم باید به منم بدی

    باشه چشم باورمو درستش میکنم

    دلیلشم میگم

    خودت گفتی توی سوره شمس که خیر و شر منو بهم میگی

    الانم باورای درستشو نشونم بده و بهم بگو

    خودت گفتی که من جانشینتم و یه جانشین تمام کارای رئیس رو میتونه انجام بده

    خودت گفتی تسخیر کنم منم میخوام تسخیر کنم پس به من بگو با چه باوری تسخیر کنم

    خودت گفتی همه به من تعظیم کنن پس معلوم میشه عاشق منی و یه عاشق حاضره جونشم برا معشوقش بده اونوقت چطور تو نخوای برا عشقت از نعمتهای بیشتر برا لذت بردن من ندی

    خودت گفتی همیشه پیش منی و کی هست که من میخوام همیشه پیشش باشم اون کسی که بیشتر از همه دوسش دارم میخوام پیشش باشم پس دوسم داری

    خودت از روح خودت به من دادی از مغزت به من دادی به من گفتی سرپرستت منم و یه سرپرست اداره تمام امکانات راحتی برای انجام کار رو در اختیار کارمندش میزاره

    خو.دت گفتی وکیل منی و یه وکیل مواظب موکلشه برای آرامش زندگی موکلش

    خودت گفتی ازم محافظت میکنی و گر نه منم مثل دایناسورا تا الان منقرض شده بودم

    اصلا تو چرا به خودت تبریک گفتی که منو خلق کردی چون دلیلش این بود که یه خدای کوچیکتر مثل خودت خلق کردی

    و خودت گفتی درخواست کن من بهت میدم

    نگفتی اینجوری درخواست کن اونجوری درخواست کن و تا اینجا بخواه تا اینجا رو نخواه هیچی نگفتی

    فقط گفتی قبول کن من میتونم و کار نیکو انجام بده منم درخواستتو میدم

    منم یکساله باور کردم تو وجود داری و انرژی هستی و کاراهامم دادم توی سایت خودم طبق برنامم انجام میدم و حالا نوبت توعه که درخواست ها مو بدی

    اولین درخواستم اینه که آسونم کنی برای آسونیا

    چرا؟

    چون تو وعدشو دادی چون هزاران نفر توی سایت تونستن

    دومین مورد گفتی سپاسگزار باش تا ظرفتو بزرگتر کنم

    منم الان نزدیک دو ماهه که جوری دارم سپاسگزاری میکنم که گاهی سپاسگزاریام شبیه باور به معجزه شده

    یعنی میگم خدا جون تو بابت این یخچالی که 20 ساله داره کار میکنه و چراغ هشدار قرمزش 7 ساله روزی 10 بار روشن میشه– تو چه میکنی با زندگی من که این داره اینقد سالم کار میکنه ولی متخصص گفته باید فلانش عوض بشه وگرنه و گرنه …. و من از تو خواستم که حفظش کنی و اون داره برا خودش با لذت کار میکنه و من گاهی بوسش میکنم که اینقد دارم آسون میشم و این برا من معجزس –من و همسرم الان سالهاست که یادم رفته چراغ هشدار یخچال هنوز داره روشن میشه و برامون عادی شده و انگار باید چراغ هشدارش روشن باشه -اما نه یه چیز دیگس که داره یخچال رو سالم نگه میداره – این وجود توعه – این محافظت تو از زندگیمه- این همون آسون شدنه—اما من بیشتر میخوام

    بیشتر میخوام

    عیبی داره

    من خدا جون گاهی از خودم خندم میگیره به خودم میگم تو چقد خل شدی آخه این درخواستی که داری امروز توی دفترت مینویسی برای اینکه صف نونوایی خلوت باشه رو مقایسه کن با توانایی های خدای خودت –خودت ببین مثل اینکه به یه رئیس جمهور بگی اومدم ببینمتون بلکه فقط یه لبخند به من بزنی من برم خونه- رئیس جمهور توی دلش میگه این خل شده همه میان مجوزهای بزرگ وام های میلیاردی و کشتی کشتی درخواستهای خفن دارن – اونوقت این اومده میگه میخوام لبخندتو ببینم

    خداییش گاهی از درخواست هایی که دارم خجالت میکشم

    ببخشید عقلم تا همین جا قد میکشه و تو رو نشناختم که درخواست خرید بستنی میکنم

    ازت میخوام بهم بگی که آیا 15 مورد ارزش و اعتبار دادی مثل تسخیر مثل جانشینی-روح-مغز-سرپرستست-وکالتت-صفات خوبم-اجازه دسترسی همه وقته-پیشمی-عاشقمی-هرچی رو من بخوام –منو غنی آفریدی – آرومم میکنی-نگهبان منی-قانون اصلی خودتی- تبریک گفتی به خودت-قول دادی بهت میگم-قول دادی آسونم میکنی-قول دادی بهم میدی و……. به همه گفتی به من تعظیم کنن به من بگو که اگه من نباشم چه بلایی به سر شناخت تو میاد

    فرض کنیم من تو رو نشناسم

    خوب تو هم عظمتت شناخته نمیشه

    نعمتهات شناخته نمیشه

    سپاسگزاری فراموش میشه

    به من بگو که منم که دارم به همه چیز هستی ارزش و اعتبار میدم

    چرا ؟

    چون فرض کنیم من تو رو نشناسم

    از پول هم استفاده نکنم

    ارزش تو و پول کجا میره

    اگه من نباشم تو شناخته نمیشی

    اگه از پول و هر چیزی استفاده نکنم اون بی ارزش میشه

    اصلا فکر کنیم که انسان نبود

    مثال کارخونه تسلا که خودرو خودرانم بسازه ولی به همه مشتری ها بگه که این خودرو این ویژگی ها رو داره ولی برای ویترین هست و کسی نمیتونه سوارش بشه

    اونوقت اعتبار شرکت تسلا چی میشه

    تو انسان رو خلق کنی مثل من ولی هیچ کاری نکنه و فقط ی جا بشینه و هیچ چیزی رو نیافرینه مثل برادران رایت و فقط ی جا بشینه – اونوقت اعتبار و ارزش و بزرگی تو چی میشه—فرشته ها بهت میگن که انسان رو آفریدی و اینهمه به ما گفتی بهش سجده کنیم –هیچ کاری هم نمیکنه و مثل مجسمه هست-لا اقل ما که فرشته هستیم سپاسگزار توایم – اون که اصلا هیچ کاری نمیکنه

    پس خدا جون منم که دارم به خدایی تو ارزش و اعتبار میدم

    منم که دارم به پول اعتبار میدم

    منم که دارم به ماشین تسلا و کمپانیش اعتبار میدم

    ازت میخوام همونطور که اینقدر منو عزیز و غنی و ثروتمند و خالق آفریدی و خودتم گفتی همه جوره حمایتت میکنم بیا و این باورهای درب و داغونو به سبک خودت که بهترین سبک هستش درستشون کن

    من سهم خودم اینه که سپاسگزار وجود نازنینت باشم و سعی کنم که لذت ببرم

    تو هم بیا به سبگ خودت که آسون میکنی منو برای آسونیا – باورامو براحتی عوضشون کن تا نتایجم تغییر کنه و بزرگتر بشه

    درخواستهامو برای کسب و کارم و درآمدم و حساب بانکیم و مشتریهام و سلامتیم و روابط عالی که میخوام و تفریحاتم و سفرهای لذت بخشی که میخوام و ارتباطاتی که با تو میخوام و احساس لیاقتم و …….. نوشتم

    اگه تو بعنوان خدا درخواست داری که من سپاسگزار باشم تا لذت ببرم و منم مثل تو بشم منم درخواست دارم

    قبلنا فک میکردم که تو درخواستی نداری ولی خودت گفتی یه پدر عاشق ثروتمند میخواد فرزندانش از همه موهبتهای زندگی ثروتمندی اون لذت ببرن – تو هم پدر ثروتمند منی و درخواست داری پس خودت راه رو نشونم بده

    یکیش سپاسگزاریه

    یکیش باور سازیه که تو پدر توانایی هستی

    یکیش توانایی هایی که بهم دادی برای تسخیر همه چیز

    پس ازت میخوام منو آسون کنی برای همه آسونیا دلیل منطقیشم گفتم که برای عروسی پارتی آسونم کردی برای ثروت و روابط و همه موضوعات به راحتی آسونم کن .

    چون تو هزاران راه رو بلدی

    چون تو خودت گفتی بخشنده و مهربانی

    چون تو منو بهتر از من میشناسی و میدونی قلق من چیه و کلید قفل ذهن من دست توعه

    قلق اینکه این افکار و باورهام چجوری عوض میشن

    چون تو خودتو اجابت ککننده نامگزاری کردی

    من بعد از یک سال جدی جدی کار کردن روی باورهام میخوام روند روبه رشدم بهتر و بهتر بشه

    چون تو خودت گفتی آسونت میکنم برای آسونیا

    چون من با اعتماد به تو نتیجه گرفتم اگه نتیجه نمیگرفتم میرفتم یه جای دیگه

    و. اما موضوع مهمتر از درخواست کردن از تو و شناخت وجود ارزشمند و نازنین تو اینه که درخواست کردن از تو جنبه دکوری و فرمالیته داره و جنبه کانکت شدن با تو رو داره –یه بار دیگه به خودم میگم درخواست کردن از تو جنبه دکوری و فرمالیته داره و جنبه کانکت شدن با تو رو داره چرا ؟

    چون اگه منم نخوام تو رو بشناسم و ثروتمند باشم میتونم

    چون اگه منم نخوام تو رو بشناسم و روابط خوبی داشته باشم میتونم

    چون اگه منم نخوام تو رو بشناسم و سلامتی خوبی داشته باشم میتونم

    چون پول و عشق به پول توی تک تک سلولهای بدن من هست فقط ازش استفاده نکردم

    چون سلامتی و عشق به سلامتی و عاشق خودم شدن توی تک تک سلولهای بدن من هست فقط ازش استفاده نکردم

    چون عزت نفس و احساس لیاقت توی تک تک سلولهای بدن من هست فقط ازش استفاده نکردم

    چون منم که دارم جهان رو به واکنش وادار میکنم

    چون منم که دارم با افکارم و تک تک سلولهام همه چیز رو جذب زندگیم میکنم

    در واقع پول دست مردم نیست که بخوام به زور یا با چاپلوسی یا با هر ترفندی ازشون بگیرم تا وارد حسابم بشه

    در واقع پول دست توی خدا هم نیست که بخوام به زور یا التماس از تو بگیرم

    پول و عشق به پول توی تک تک سلولهای غنی من گزاشته شده

    سلولهای من از هر نظر و موضوعی غنی هست و هیچ نیازی به بیرون نداره

    اصلا تو چرا به تمام موجودات گفتی به من سجده کنن

    چون تو منو مثل خودت در ابعاد کوچکتر آفریدی

    منم خدا هستم

    و هیچ نیاز بیرونی ندارم ولی افکار و باورهای اشتباه منو بسمت نیازمندی به تو و بنده های تو کشونده

    و من این نیاز رو شناختم و خود تو به من گفتی تو درخواست داری از خودت بخواه من فقط فرمانبردار افکار تو هستم

    ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توی

    وی آینهٔ جمال شاهی که توی

    بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست

    در خود بطلب هر آنچه خواهی که توی

    –یه بار دیگه به خودم میگم درخواست کردن از تو جنبه دکوری و فرمالیته داره و جنبه کانکت شدن با تو رو داره چون ذات من اینجوریه که اگه با کسی باشم بیشتر لذت میبرم و همین با تو بودن لذت منو بیشتر میکنه و ضمن اینکه با تو بودن یه اتفاق خوبی که داره به من باور میده که یه قدرت بزرگ حامی منه و اون باوره باعث میشه که جهان درخواستمو بده

    جهان کاری نداره من راس میگم یا دروغ میگم و نگاه میکنه که به چی فک میکنم و باور دارم وقتی باور دارم با یه قدرت بزرگ بدستش میارم باور پایه من اینه که چون اون قدرت بزرگه پیشمه منو به خواستم میرسونه و اونو بهم میده

    در واقع توی خدا اینجا کاری برا من نمیکنی و باور منه که باعث میشه به خواسته هام برسم

    پس حالا که باور کردم تو پیشمی به باورهام قدرتی بده که هر چی رو که میخوام براحتی بدستش بیارم

    عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  10. -
    حجت اله دشت پیما گفته:
    مدت عضویت: 2764 روز

    سلام ودرود

    فکر میکنم یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل من باشه، یک عمری با نمیشه و نمیتونی محاصره بودیم

    من ماموریت هستم و قرار بود بیشتر بمونم، گفتم بزار تستش کنم این فایل رو، فقط تا دقیقه 18 گوش داده بودم و متن فایل رو خونده بودم ، تیکه های آخر متن رو چندین بار با منطق های مختلف برا خودم تکرار کردمو خواسته ام این بود که ماموریتم تموم بشه و با عشقم بریم گشت و گذار ،

    یه کم بعدش گوشیم زنگ خورد، مدیرم بود دیدم هیچی نمیگه، بعد گفت کارم داشتی زنگ زدی، گفتم خودت زنگ زدی که

    گفت اشتباهی دستم خورده، و بعد گفت شنبه عصر جایگزین میاد برات و برو خونه!

    مات و مبهوت از سرعت اجابت موندم

    خودش بهم گفته بود تو فعلا اینجا می مونی تا آخرش

    حالا دارم یه خواسته دیگه که ظاهر شرایط غیر قابل تغییر هست رو منطقی میکنم، انشالله که اوکی میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: