درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-19 05:37:312025-04-30 07:31:22درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
– به نام خدایِ قدرت –
عجب فایلی بود استاد. چقدر ذهن زود گول میخوره و زود باور میکنه.
راستش این فایل یه حس راحتی و خوب بهم داد؛ از این جهت که با خودم گفتم عه حدیث؛ پس تو کااااملا توانایی این رو داری باورهایی که دوست داری داشته باشی و قدرتمنده رو به خوردِ ذهنت بدی و اجازه بدی باورهات تجربیات زندگیتو رقم بزنه.
چقدر فکر کردم بهش استاد. فکر کردم که من چه تجربیاتِ این مدلی ای داشتم!؟
من یه دبیر ادبیات دارم که چند باری برای هم درمورد چیزهای مختلف نوشتیم و درمورد موضوعات مختلف و شعر و حال خوب باهم حرف زدیم. برای هم موزیک فرستادیم، من عکسای زیبایی که گرفته بودم رو براشون فرستادم و خلاصه که، انگار ارتباطمون فراتر از درس و مدرسه بود. این باور درون من شکل گرفته بود که من برای این دبیر دانش آموز خیییییلی متفاوتی هستم. به خاطر همین هررررر رفتاری که با من میکنه، من حس خوب میگیرم چون باور کردم که اون با من متفاوت رفتار میکنه. مثلا اگر با من و همکلاسیم یکسان رفتار میکنه، من با خودم میگم نه، من مطمئنم که جنس رفتارش با من یه جور دیگهست. به خاطر همین هیییییچوقت خودم رو با بقیه مقایسه نمیکنم چون میدونم این دبیر جوری که با من رفتار میکنه متفاوته. حتی نوع نگاهش، لحن حرف زدنش، خندیدنش…
یه چیز دیگه اینکه من توی بعضی از جمع ها آدمِ خیلی با اعتماد به نفسی ام و توی بعضی جاهای دیگه به نظر خودم خیلی بی اعتماد به نفسم. مثلا من توی مدرسه همیشه به عنوان یه دختر شجاع با استعداد خوش برخورد فهمیده شناخته میشم اما وقتی توی جمع دوستای تئاترم قرار میگیرم، احساس میکنم خیلی کوچیکم. چند وقتی همش برای خودم سوال بود که چرا!؟ مگه وقتی آدم اعتماد به نفس داره، همه جا نداره!؟ پس چرا ما توی بعضی جمعا حالمون خوبه و فکر میکنیم آدم بزرگی هستیم و توی بعضی جمعا حس خوبی به خودمون نداریم!؟ الان جوابمو گرفتم. میدونم که من باور کردم جلوی بچه های تئاتر کمم. هیچی نیستم. و طبیعیه که رفتار دیگران با من هم متناسب با باور خودمه. مثلا توی مدرسه همیشه با من با احترام رفتار میشه اما توی تئاتر با اینکه رفتار بقیه خیلی عادیه اما من همش حس میکنم بی اعتماد به نفسم. خوشحالم که ریشهی باورم رو پیدا کردم.
چقدر راحت باورهای ما داره زندگی ما رو رقم میزنه. چقدر راحت ذهن ما فراموش میکنه.
خدایا شکرت که انقدر همه چیز قانون منده.
خدایا شکرت که حالم انقدر خوبه.
خدایا شکرت که روز به روز دارم بیشتر خودم رو میشناسم.
– درس هایی از یک توت فرنگی 19 دلاری –
سلام خدمت استاد عزیز م
چقدر این فایل زیبااا و دلنشین بود ، خواستم یه مورد که برای خودم اتفاق افتاده بود در جهت تایید این حرف ها بگم ،موقع بارداری م من خیلی هوس چایی آتیشی میکردم بعد یه بار که شیفت بودم به همسرم گفته بودم چایی آتیشی برام دم کن بیار اونجا من بخورم ، خلاصه اونم آورد و من خوردم با چه لذتی ، تو عمرم همچین چای آتیشی خوشمزه ای نخورده بودم ، بعد چند وقت متوجه شوم که اون چایی اصلا رو آتیش نبوده و رو گاز گذاشته بوده وقت نداشته و واقعا حرف های استاد رو در این مورد قبول دارم چون بارها تجربه کردم
،،به نام پروردگار رب العالمینم
سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و سرکار خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام
عید بر همگی مبارک باشد امیدوارم نعمتهایی که در سال 1404 از خداوند وهاب دریافت می کنید از مجموع نعمتهایی که در طول عمرتان داشته اید بیشتر و بزرگتر و زیباتر باشد الهی آمین
استاد عزیزم بر خودم واجب دانستم که در پایان سال بابت تمام آموزه هایی که از شما یاد گرفتم و درک کردم و به کار بستم از شما تشکر و قدردانی کنم
امسال سال فوق العاده ای برای من و خانواده ام بود و نعمتهای زیادی از خداوند وهاب دریافت کردیم که تماما برای دریافت آنها طبق آموزه های شما رفتار می کردیم
و خداوند به نیکویی هرچه تمام تر پاسخ میداد
و بسیار بسیار امیدوارم که سال جدید متفاوت تر باشیم برای دریافت نعمتهای متفاوت تر و البته بیشتر و بزرگتر
این امید زمانی در من شکل گرفت و قدرت گرفت که مفهوم مومنتوم مثبت و منفی رو به ما آموزش دادید و من تا الان به یاری خداوند به خوبی آن را به کار گرفته ام
و مرتبا دعا میکنم که خدایا مرا هم جهت با جریان خودت قرار بده مرا هماهنگ با خودت قرار بده مرا همواره در مومنتوم مثبت قرار بده الهی آمین
استاد عزیزم برای وجود ارزشمند تان خداوند را بی نهایت سپاسگزارم
خدا یار و نگهدارتان باشد و ایام به کام تان
به نام خدا
باسلام و احترام
سالهای اول در شغل ام یادمه صاحب کارم گفت فردا کسی میاد همکارت میشه از هر نظر فوق العاده است
اخلاق ، انضباط ، پرشور ، دست به آچار و کلی ازش تعریف کرد
و من چون صاحبکارم رو بعنوان یه فرد باتجربه و معنوی قبول داشتم حرف هاشو در مورد این شخص باور کردم و قبل از اینکه بیاد در ذهنم کلی بش بال و پر دادم
بلاخره این فرد اومد و ما باش همکار شدیم با این باور که این یه فرد ایده آل و فوق العاده اس
چند روز گذشت و ما دیدیم نه آچارا بدسته
نه با اخلاقه
نه شخصیت درست حسابی داره
ولی چون صاحبکارم باور خوبی ازش تو ذهنم ساخته بود ما ویژگی های منفیش رو نمیدیدیم و یا به ذهنیت مثبت تبدیلش می کردیم
خلاصله بعد از چند ماه دیدم نه بابا
این فرد خیلی اوضاعش خرابه
دیگه کار ناشایستی نیست که انجام نمیدی
آخرشم بخاطر دزدی اخراج شد
این فایل رو که استاد توضیح داد سریع بخودم گفتم
این رو بنویسیم
سپاسگزارم استاد بخاطر این فایل
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سال نو رو به خانواده سایت عباسمنش تبریک میگم
انشالله سالی مملو از ارامش و پیشرفت رو در پیش داشته باشید
با گوش کردن اگاهی های این فایل
به یاد اوردم زمانی در شهر و شهرستانمون این باور نادرست وجود داشت که ازمون رانندگی رو کسی نمیتونه دفعه اول قبول بشه و یه داستان هم گذاشته بودن پشتش که حتی اگر شما خوب هم رانندگی کنی از عمد شمارو رد میکنند که یه پولی از این جهت دریافت کنند و من میدیدم که هیچکس دفعه اول قبول نمیشه
اما از جایی که میدونستم این «افکار و باور های منه که داره زندگیم رو خلق میکنه» این موضوع رو باور نکردم و نپذیرفتم
گفتم من میخوام دفعه اول قبول بشم و اتفاقی که افتاد باور من رو به خودم قوی تر کرد من رفتم و ازمون رو انجام دادم و در اخر هم افسر گفت که شما قبول شدی و من کل مسیر اموزشگاه تا خونه رو با اشتیاق تحسین کردم و تایید کردم باورم رو
توی ایران بسیار این جمله روشنیدیم که خدمت سربازی سخته و دوسال تلف کردن عمر و … و چه بسیار راجب خدمت و حوزه های مختلف از این نوع افکار و باور هارو شنیدیم
راجب خدمت که نه کسی میدونه قرار چه اتفاقی بیوفته و کجا و در چه شرایطی خدمت کنه من برای خدمتم شرایط درخواست کردم قبول نکردم نپذیرفتم اون جنس از افکار عامیت جامعه رو و خدواند طی یک اتفاق شگفت انگیز منو به همون شرایطی که درخواست کرده بودم حتی بسیار با کیفیت تر هدایت کرد و خداروشکر توی خدمت بسیار بهم خوشگذشت و لذت بردم از خدمتم.
خدایا تورا سپاس که قدرت خلق زندگی ام را بدست خودم سپردی.
«هر» دیدگاهی راجب هر موضوعی داشته باشیم عینا همون رو جهان بهمون نشون میده.
بهترین راه اینه که هر چیزی دیدم و شنیدیم رو نپذیریم و بهش شک کنیم و خودمون اگاهانه از زاویه قانون بهش نگاه کنیم
خوبی ذهن ما انسان ها اینه که کنترلش بدست خودمون هست و خداروشکر میکنم که من هر اتفاق و موضوعی برام پیش میاد میشنوم یا میبینم رو جوری میچرخونم و از منظری بهش نگاه میکنم که بهم احساس «آرامش» میده.
و بر این باورم که از «تو هر موقعیتی استفاده کن تا به خدا برسی»
شب و روزتون بخیر .
به نام خداوند جان آفرین
سلام به همه عزیزان
مرسی استادجان که این فایل زیبا رو تهیه کردین و تحسینتون میکنم که از همین رفتارهای به ظاهر کوچک و مخفی اما درس های زیادی بیرون میکشید
این مسئله که در مورد ذهنیت گرفتن صحبت کردین ید طولانی داره و میشه انواع مثال ها رو زد که هرکس توی زندگیش داره
من دیروز میخواستم یه خمیر دندان بخرم و با خودم گفتم که این خارجی ها کیفیتش بهتره و قیمت ها رو که دیدم متوجه شدم واقعا خیلی فضایی هستن و اومدم یه نوع خمیر دندان ایرانی که خیلی هم ارزون هست رو بررسی کردم و متوجه شدم همه فرمول ها یکیه تازه این ارزون تره بیشتر ازش راضی بودن و من از خودم پرسیدم چرا فکر میکنم جنس خارجی یا اینکه قیمتش بالا یا پایین باشه نشون دنده اینه که اون خوبه یا بده.
یا در در دانشگاه و محیط کار که قبل اینکه استاد رو بشناسیم یا با کارفرما برخورد مستقیم کنم دیگران معمولا از جنبه منفی به شخصیت طرف نگاه میکردن و میگفتن این استاد یا فلانی همچین شخصیتی داره و منم همون ذهنیت رو دریافت میکردم
یا بارها از خوانوادم شنیدم و البته که خودم هم گفتم که از فلانی نخری این ادم گرون فروشه . شاید من یه تجربه داشتم یا خانوادم یه تجربه داشتن ولی همون میشد معیار و تاثیر خودش رو میذاشت
یا مثلا در بحث کشورهای خارجی مثلا امریکایی ها یا یهودی ها یا اروپایی ها اینقدر توی رسانه ها گفتن که ادم های سردی هستن . اونجا بی بند و باری هست . همو میکشن . یهودی ها فلان هستن و دقیقا این باعث شد که ما فکر کنیم دیگه اون طرف چه خبره .
چندسال پیش یه کلیپ کمدی دیدم که توی مطب دکتر سه نفر نشسته بودن بعد در یه تایم خاصی یه صدای زنگ به صدا در میومد و اونا بلند میشدن بعد همینطور که افراد کم کم میومدن و باهربار این زنگ همه بلند میشدن و کم کم مطب شلوغ شد و اون سه نفر اصل کاری دیگه تو مطب نبودن اما اون زنگ که پخش میشد بقیه بلند میشدن و اصلا نمیدونستن چرا چون فقط دیده بودن
حالا اون که یه کلیپ بود و تموم شد اما میشه دید که ادما زود تاثیر میگیرن .
من از همون بچگی مادرم بهم میگفت که تو موهات خیلی پرپشته و منم اینو پذیرفته بودم الان که سالهاست میبینم واقعا موهای من پرپشت مثل خوشه های گندمه
و یا در جنبه منفی حتا قبل اینکه من به دنیا بیام مادر بزرگم با همسایه اش مشکل داشت و قهر بود و چندبار از بدی های طرف میگفت و من نمیدونستم اما ذهنیت تنفر نسبت به همسایه داشتم و بعدا که بزرگ شدم و ارتباط بیشتر شد و بیشتر فکر کردم فهمیدم که چه ادم گلی هست و این نظر اون شخص بوده و منو درگیر خودش کرده در صورتی که هم من و هم اون شخص حالشو میپرسم و خبر منو از خانوادم میگیره
و اینو میشه فهمید که ما ادم ها چطور ذهنمون با اطلاعات چه دیداری و شنیداری و رفتاری برنامه ریزی و اماده میشه در صورتی که بازخورد فرد از باورهای خودشه که اون نتیجه رو دیده و به ما منتقل کرده و ما هم همون گفته برامون مثل سند شده و باور کردیم .
9 میلیارد ادم در دنیا .9 میلیارد نظر و فکر و باور و نتیجه دارن قرار نیست که من از دید اونا ببینم . من باید ذهنیتی که به من قدرت میده رو انتخاب کنم و برای خودم بسازمش.
خداروشکر
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و هم خونواده ای های عزیزم
خدارو شکر بابت این فایل زیبا و پر از آگاهی های ناب
4 سال پیش مادر من بعد یه تصادف وحشتناک یه ترسی تمام وجودش رو فرا گرفت که این ترس باعث شد همیشه تو فکر و خیال فرو بره همیشه نگران بود و تو خیال خودش بود هر کاری میکردیم که از نگرانی در بیاد نمیشد انقد تو این اوضاع گرفتار شد انقد روحیه اش بد بود که متاسفانه سرطان روده گرفت…
این حال خرابی دو چندان شد و رفته رفته اوضاع روحیش بدتر شد بعد از کلی کش و قوس بالاخره یه دکتر خوب پیدا کردیم و عمل شد و خدارو شکر عملش خیلی عالی بود ولی همچنان مادر من تو وضعیت بدی بود
قرار شد بعد عمل یه دوره شیمی درمانی داشته باش و این رو ما با کلی کلنجار به مادرمون گفتیم که باز همه چی بدتر شد
با کلی هماهنگی و آشنا بازی دوره شو تونستیم برا مهرانه زنجان بگیریم و قرار شد اونجا بقیه کاراش رو انجام بدیم محیط مهرانه فوق العاده بود با دکور و محیطی پر از آرامش و تقریبا حسی خوب نسبت به بقیه جاها با پرسنل فوق العاده عالی…این یه حرکت عالی بود که میتوانستیم بزنیم تا حال مادرمون و اون ذهنیتش کمی بهتر بشه ولی متاسفانه چندان تغییری تو روحیه مادرم ایجاد نکرد چون ذهنیت مادرم نسبت به سرطان و شیمی درمانی وحشتناک بود و اون مطالبی که از رسانه و بقیه شنیده بود قابل تغییر نبود…حرفهای ما رو هم قبول نمیکرد دکتر فارسی حرف میزد و میگفت اوضاع مادرتون خوبه و ما این رو به ترکی بهش میگفتیم قبول نمیکرد میگفت شما راستشو نمیگید و این حرفا…یه روز به دکترش گفتم خانم دکتر خواهشاً اگه میتونید ترکی بگید که وضعیت مادرم چطوره حرف ما رو قبول نمیکنه و روحیه اش رفته رفته بدتر میشه …خدا خیرش بده دکترش گفت که مادر جان اوضاعت داره رفته رفته بهتر میشه دیگه برات تزریقی نمی نویسم چون آخرای دوره ات هست این سه جلسه رو قرص مینویسم که تو خونه استفاده کنی و لازم نیست بیای مهرانه فقط اگه تونستید قرص خارجیشو (آمریکاییشو) پیدا کنید که عوارض نداره و عملکردش فوق العاده هست سرتون رو درد نیارم این یه جمله اش آبی بود رو آتیش …
ما برگشتیم شهرمون و از اون روز تمام تلاشمون رو کردیم تا اون قرص رو پیدا کنیم و بین خودمون قرار گذاشتید که اگه پیداش هم نکردیم میایم میگیم این همون قرص خارجی یه هست که دکتر میگفت و تونستیم به هر زحمت و قیمتی هم که شده پیداش کردیم …
همین هم شد قرص پیدا نشد و ما قرص ایرانی شو گیر آوردیم و گفتیم همون قرص خارجیه هست با این که عوارض هم داشت برا بنده خدا ولی چون تو ذهنش حرف دکتر مونده بود راضی بود که حالش داره هر روز بهتر میشه ما هم همیشه میگفتیم چقد حالت عالی شده چقد روحیه ات. بهتر شده و شد اون چه که باید میشد…
خدارو شکر همه چی تموم شد جواب آزمایشاتش منفی شد و با همه ی اون ذهنیت قدیم که داشت تونستیم این بیماری رو شکست بدیم…
چقد حرفاتون مصداق اتفاقات زندگی ما بود استاد
الان از اون اتفاق 4 سال میگذره و خدارو هزار مرتبه شکر که همه چی عالی یه….
عاشقتووونم…
ایشالا سال جدیدتون پر از اتفاقات خوب و حال خوب باشه براتون
دوستووون دارم
استاد من صالحه هستم و دارم در جنوب فرانسه نزدیک موناکو مدیریت لوکس و فشن می خوانم. و دقیقا دایم سر کلاس ها استادهامون {که خیلی خفنن یکی شون مدیر کارتیر بوده سالها و یکی هم مدیر پارالمپیک فرانسه است و یکی مشاور پادشاه موناکو و …} همیشه از همین تکنیک ها برای برند سازی لوکس استفاده می کنن و می گن نوع تبلیغات و قیمت در اینکه برداشت مشتری ازش لوکس هست یا نه چقدر موثره و از این به عنوان #قدرت قصه برند# نام می برند. شما که از این جنبه گفتید، گفتم وای خدای من دختر ببین اینکه راحت میشه ورودی های ذهن رو باهاش بازی کرد همینه.
استاد فقط ما صبر، و به کارمون باور نداریم من اینجا می بینم خدایی چندان هم این مارک های اروپایی حتی لوکس ترینشون کیفیت ویژه تری ندارن نسبت به تولیدات ایران ما، فقط ما اون عشق را که در هنرهای قدیمی مون بوده کمتر داریم اون حوصله اون ظریف کاریه، که حتی پیدا نیست ها. حتی اون باوره که کارمون عالیه از صاحب برند تا مشتری تا مردم تا عرق وطنی نداریم یا خیلی کمه! یه استادی اینجا حرف خیلی خیلی زیبایی گفت که در کنار حرف های شما به دلم خیلی نشست البته شاید شما هم گفتید اما من چون بازیگوشم دقت نکردم یا تو اون فاز نبودم و نشنیدم، گفت برای اینکه موفق بشین ، تو کار، تو برند، تو همه چی دیگه، می گفت فقط Everyday, Just One little more هر روز یه ذره بیشتر ، یه ذره بهتر ، اگه ازت مشتری یا رییست انتظاری داره هر دفعه یه ذره بهتر کن یه ذره بیشتر از انتظارش و من یاد قانون تکامل شما افتادم استاد
عجله داریم برای پولدار شدن؛ اعتماد نمی کنیم به اینکه ما فقط اومدیم که کارمون را درست انجام بدیم یا گم می کنیم درست چیه یا عجله می کنیم و هولیم و تمرکز نداریم که همش از بی ایمانی می یاد حتی خودم هم گاهی مسیر را گم می کنم و دایم صدای شما میاد تو مغزم خوبی ها را با خودت تکرار کن تا زیاد بشه ، زیبایی ها رو ستایش و تکرار کن. ذهنت را کنترل کن ولی استاد خدایی گرفتن جلوی ورودی ها خیلی سخته. مت الان بیش از 2 ساله اصلا تلویزیون نمی بینم تو اینستا هم نمی رم خیلی اما مگه می شه حرف های آدم ها رو به خصوص اگه نزدیک باشن بهت ازش فرار کرد. استا اومدم اینجا حرف زدنشون را بلد نباشم تا نشنوم اما با خانواده ام چیکار کنم او دیگه فرار کردنی نیست با نصیحت ها چی!!!
استاد این جا می گفتن روزانه فقط در حالت ساده ما 600000 دیتا مغزمون از محیط می گیره !!!! اصلا یعنی چی !! یعنی ما بریم تو خیابون همین بیلبورد ها رو ببینیم یه دیتاست آواز پرنده هم یه دیتا است و مراقبت چقدر دقیقع یا خود خدا فقط اون خودش هدایتم کنه
به نام خدای فراوانی ها
سلام مجدد به دو یار عزیزم و تمومی دوستان ارزشمندم
باتوجه به موضوع این فایل ازینکه خداروشکر همیشه سعی کردم باکمترین قیمت بهترین خوراکوپوشاک رو تجربه کنم و خیلیا هستند توی فامیلمون که زیادی میخوان سر دربیارن ما ازکجا پول میاریم و اینهمه دررفاهو آسایش هستیم،واقعا ازین دست افراد متعجب میشم…
یک خانمی هست که هم خودش و هم همسرش بیشترین درآمد رو نسبت به کل فامیل دارند،و اگه بگم که چقدر سطلشون سوراخه دروغ نگفتم
این خانم به راحتی پول میسازه،یعنی حتی بهترازمن که باقانون جهان بهتراشنا هستم و دارم تلاشمو میکنم که بتونم راحت پول بسازم،اما ایشون رو اگه کسی ببینه باور نمیکنه که ماهیانه بالای پنجاه ملیون پولسازی میکنه،چون اونقدر هزینه های الکی تو زندگیشون میکنن،و هیچوقت لباس خوبی نتونستن بخرند،یعنی واقعا وقتی سرو وضع لباسشون رو من میبینم تعجب میکنم که چراانقدر پول میسازه ولی هیچوقت لباس درست حسابی نمیپوشه،و خودش باافتخار میگه فلان لباسم رو بااین قیمت بالا خریدم و چون فکرمیکنه قیمت لباسش بالاست،خیلی هم باکیفیته و خیلی هم خوشگل به نظرمیاد!
اونوقت جالبه که وقتی لباسای منو میبینه و میگم بااین قیمت مناسب خریدم،باورنمیکنه و فکر میکنه من دارم جوری خودنمایی میکنم که بگم من هوای همسرمو دارم و نمیخوام هزینه ی زیادی بکنم
خیلی جالبتر اینه که اون همیشه برای خودش و دخترش به دنبال گرونترین لباس تو بازار هستند و باافتخار میگن لباس ما این قیمت شده
درصورتی که هیچوقت اون لباسها از نظر من نه کیفیت جالبی داشته و نه ظاهر مناسبی داشته…
بعدباخودم گفتم واقعا پول ساختن زیاد زمانی خوبه که بتونی درست ازش استفاده کنی و بتونی ورودی زیاد مالی رو داشته باشی و باکمترین خروجی بهترین زندگی رو تجربه کنی
واقعابااینکه فقط یک چهارم درآمد اون خانم رو میتونم بسازم،ولی انصافا هم ازلحاظ خوراکی و هم ازلحاظ لباسوپوشاک من تجربه ی بهتری دارم
نمیخوام مقایسه کنم،اما ایشون برای من یک الگویی شده که اگه یروزی بخوام درامد بهتری بسازم،باید بتونم درست ازون پول استفاده کنم،و نخوام جوری با پول رفتار کنم،که تحت تأثیر شرایط جوی جامعه نتونم ازپولم پس انداز کنم
کلا ویژگی شخصیتی من یک خانم اقتصاد دان هستم که دوست دارم بااون مقدار پولی که دارم هم پس انداز کنم و هم اینکه بهترین زندگی رو تجربه کنم،و انصافا تو شرایطی که ازلحاظ مالی خیلی خوب نبودیم هیچ کس متوجه نمیشد که ما داریم به چه شکل زندگیمون رو میگذرونیم
والان هم که خداروشکر ازلحاظ مالی پیشرفت کردیم هم هیچوقت نخواستم جوری شوآف بیام که فلان لباس رو با فلان قیمت بالا خریدم،همیشه یک زندگی ساده و سرشار از خیروبرکت رو دوست داشتم تجربه کنم و خداروشکر همینطور بوده و زندگیمون ساده و رضایتمندانه پیش رفته،بدون اینکه ناراحت باشم که چرا مثل بقیه ی خانمها نیستم که هربار یک لباس گرون قیمت بخرم و به این شکل فکر کنم که باید خرج کنی تا خدا جاش رو برات پر کنه
خیلی ازخانمها رو دیدم باهمین باور اشتباه،حتی وام گرفتن تا سرووضع خودشون رو نو کنند،اون وقت باورشون اینه که خدا خودش پول قسطای وامم رو جور میکنه!
من هیچوقت نخواستم بدون پول لباس بخرم و بگم خدا پولش رو بعدن جور میکنه،همیشه پول نقد باخودم میبرم،حتی کم شده از کارت بانکی استفاده میکنم،چون اینجوری خرید کردن بهتر بهم میچسبه…
ازنظرمن زندگی رضایتمندانه یعنی همین،که بتونی ازپولت درست استفاده کنی و نخوای تحت تأثیر جامعه جوری خرج کنی که همه انگشت به دهن بمونن و بگن وووااااوووو چقدر هزینه میکنی
بابیشترین ورودی مالی و کمترین خروجی مالی هم میشود بهترین زندگی رو تجربه کرد،من این نوع زندگی رو دارم تجربه میکنم و خیلی هم راضی ام…
خداروصدهزارمرتبه شکر برای بارش این باران پرازخیروبرکت و دراین ساعتهای پایانی سال خداوند داره رحمتش رو برسر ما سرازیر میکنه
خدایاصدهزاران مرتبه شکر میکنم برای این نعمت فراوانت که این بارش باران داره مژده ی بهاری پرازخیروبرکت رو بهمون میده ان شالله…
استادجان بی صبرانه منتظر قسمتهای بعدی این موصوع هستیم….
خدایارونگهدارتون
به نام خدای مهربان
سلام دوست عزیز
بهتون تبریک میگم سال جدید رو
و تحسینتون می کنم برای زندگی خوب و زیباتون.
من هم نظر شما رو دارم و همیشه توی زندگیم با کمترین هزینه بهترین چیزها و با کیفیت تربن اجناس رو برای خودم خریدم و همیشه پولی که داشتم واقعاً خیر و برکت زیادی داشته.
خدایا شکرت
من هم یه خاله آیی دارم که با وجود اینکه هر دو مون معلم هستیم و اما شوهر اون درآمد بسیار خوبی داره و
همیشه فکر میکنه چون پول بیشتری برای خرید میده بهترین وسیله رو میخوره ولی بعد از چند وقت همون جنس برندی که خریده تبدیل به یه بنجول بی کیفیت شده .
و فکر میکنه چون دختر خاله اش پزشک هست اونم پیشش کم نیاره
در صورتی که اون اصلا اینجوری نیست و به قول شما واقعاً سطلش سوراخه.
خدایا شکرت برای نعمت های فراوانی که در اطرافمان هست و داریم از اونا درست استفاده می کنیم.
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
سلام بر عزیزانم
سلام بر استاد عزیزم
استاد جان و خانم شایسته جان و دوستان عزیزم عید نوروز مبارک امیدوارم که امسال برای همه فوق العاده باشه
الان که دارم این کامنتو مینویسم حدود 2 ساعت از سال تحویل گذشته و من حس خوبی داشتم
استاد جان این اولین فایلی بود که در سال جدید گوش دادم یعنی در واقع سالمو با این فایل استارت زدم خدارو صد هزار مرتبه شکر
استاد جان من درمورد خوراکی ها باورهای خیلی اشتباهی داشتم به خاطر همین وقتی وارد دوره قانون سلامتی شدم با وجود اینکه همه چی رو رعایت میکردم اما یه سری چیزا درست پیش نمیرفت و من به تضادهایی برمیخوردم و دلیلشم این بود که هنوز باورهای قبلیمو داشتم مثلا من همیشه فکر میکردم اگر یه چیز شیرین نخورم فشارم انقدر میاد پایین که میوفتم میمیرم و همین باور باعث شده بود در دوره همش احساس ضعف کنم اما کم کم متوجه شدم که نه اینطور نیست و الان خدارو شکر 36 روزه که هیچ چیز شیرینی نخوردم و هر روز دارم سرحال تر و پرانرژی تر میشم و یکی از دلایلش هم خوندن نتایج دوستان در این دوره بود که خیلی راضی بودن.
اما گاهی اوقات هم اینطوری نیست مثلا چند وقت پیش یه فیلم خنده داری اومده بود و من دوست داشتم ببینمش و خواهرم که فیلمو دیده بود بهم گفت اصلا فیلم جالبی نبود اما وقتی من دیدم خیلی خوشم اومد و به نظرم خیلی هم خنده دار و جالب بود البته اینم بگم که سلیقه منو خواهرم درمورد فیلم مثل هم نیست شاید دلیلیش این بوده که چون یه جورایی میدونستم که همه چیز اونطور که خواهرم درمورد فیلم میگه هم اونطور نیست که من فکر میکنم من این تجربه رو به دست آوردم
استاد جان منتظر ادامه فایل هستم که ببینم چه طور میتونیم ذهنیت مثبت داشته باشیم نسبت به دیده ها و شنیده هامون تا به نفع خودمون ازش استفاده کنیم
استاد عزیزم خیلی ازتون سپاسگذارم برای این فایل عالی