درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1 - صفحه 28
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-19 05:37:312025-04-30 07:31:22درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و احترام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
مدتی است که فایلهای صوتی و تصویری شما را دنبال میکنم و واقعاً از دل و جان از حرفها و نکات زیبایتان لذت میبرم. هر بار که یکی از فایلها را میشنوم، احساس میکنم از دفعه قبل بهتر است و حرفهای شما بیشتر به دلم مینشیند.
اما وقتی به فایل “توت زمینی 19 دالری” رسیدم، حس کردم که این فایلها واقعاً خاص و استثناییاند. حرفهایی که زدید هم با عقل من جور بود و هم از ته دلم آنها را حس کردم. واقعاً تأثیرگذار بودند.
من باور دارم که ما در افکار و ذهن خودمان زندگی میکنیم و هر چیزی که فکرش را کنیم یا بشنویم، کمکم در همان مسیر قرار میگیریم.
تحقیق در مورد همان توت زمینی برایم خیلی جالب بود. حتی توت زمینی سادهای مثل آن، که با دید بهتری فروخته شود و با ذهنیت خاصی نگاهش کنیم، حس خیلی متفاوتی به ما میدهد.
از شما ممنونم بابت این حرفهای آموزنده و انرژیبخش. امیدوارم همیشه موفق باشید و این مسیر زیبا را ادامه بدهید.
و در اخیر از نازنین 🫶 جان عزیز هم سپاس گذارم بابت قرار دادن من در این مسیر عالی و پسندیده.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیز و همه دوستان. من با گوش دادن فایل اول این داستان یاد یکسری از مثالهای واضح در زندگی خودم افتادم که میخوام براتون بازگو کنم.
مثلا قبل از اشنایی با شما قرآن را زیاد نمیخوندم و وقتی میخوندم همش عذاب ،کباب پزون روز قیامت و این حرفها را ازش متوجه میشدم که خیلی از ماها از وقتی بادیدی که شما گفتید قرآن را خواندیم فهمیدیم نه بابا قرآن راهه روشه شریعته راه راستی راه بهشته توی قرآن کباب پزون نداریم خدا سرهرچیزی ما را نمیبره جهنم قرآن توحید را به ما یاد میده قرآن موحد بودن،درست زندگی کردن و ذهنیت مثبت داشتن را به ما یاد میده و خلاصه که خیلی بهتر از گذشته قرآن را درک میکنیم و قرآن خواندن الان جز روتین من هست ترجمه اش را میخونم زیر قسمت های مهم خط میکشم و بارها باخودم تکرار میکنم و قرآن داره با گوشت و خونم آمیخته میشه و این به دلیل دید درستی عست که از فایل های شما درمورد قرآن پیدا کردم.
خب بریم سراغ مثال دوم: یکی از گروه های صنعت کیپاپ به اسم اکسو که دارای نه عضو هست ، من خیلی وقت پیش ها اسم این اعضا را یاد گرفته بودم ولی زیاد تو بهرشون نرفتم و فقط بر اساس چهره گفتم این مهربونه،این خوشگله،این اینطور اون اونطور و…. درمورد یکی از اعضا اینطور بودم که از نظر قیافه یکم انگار خودشو میگیره و خشکه و از این ادمایی که نمیشه باهاش زیاد گرم گرفت، خلاصه این ذهنیت من براساس چهره آنها بود و از کس دیگه اطلاع خاصی درمورد این گروه نشنیده بودم تا اینکه یک روز دوستم اومد خونمون و درمورد کیپاپ صحبت کردیم گفتم راستی مهربانترین عضو این گروه کیه؟؟به نظر من فلانیه( بر اساس چهره) خب دوستم اطلاعات خیلی زیادی درمورد کیپاپ داره و گفت نه ببین فلانی مهربونترین عضو گروه هست. من که از تعجب داشتم شاخ درمی اوردم که :چی؟؟؟امکان نداره ؟؟؟ پس چرا من تا الان فکر میکردم فلانی خشک و بی روحه…. بعد از این حرف دوستم و ایجاد ذهنیت جدید حالا وقتی تصاویر این آقا را تو گوشی میبینم و فیلم هاشو میبینم میگم وای آره چه مهربونه وای باید رفتم کره اول با این دوست بشم، حتی وقتی توی گوشی لبخندشو میبینم میگم که وای از خنده های قشنگش معلومه چقدر مهربونه. وای چه دوست داشتنیه چرا من فکر میکردم خشک و نچسب هست؟؟!
خلاصه که این دوتا مثال کامل نشون میده که ذهنیت میتونه تا چه حد آدمو عوض کنه. البته چون من به این دوستم خیلی اعتماد دارم حرفهاشم برام خیلی راحت قابل پذیرش هست.
خلاصه که هممون یک عالمه از این مثالها داریم تو زندگی که ذهنیت باهامون چیکارا کرده
سلام درود حضور شما دوست و عزیزان دل
استاد عزیزم ممنونم بخاطر این فایل بی نظیر
استاد جانم ممنونم از شما ممنونم
این فایل همونیه که هزاران بار چه مثبت چه منفی زندگیش کردم
بخصوص این روزها که دانشجوی دوره12قدم هستم خیلی سعی میکنم نگاهم مثبت باشه نسبت به اتفاقات اطرافم
الحق که جواب هم میگیرم
واین یه حقیقت بزرگ در زندگی ماست که نوع نگاه ما به
اتفاقاته که بهش معنی میده
نه خود اتفاق
من از خداوند میخوام که هر لحظه به ما کمک کنه که بهترین نگاه رو در مسیر در زندگی بهمون هدیه بده
خیلی خیلی عالی بود ممنوم استاد
مچکرم
سلام وقت خوش
معصومه انوری هستم از تهران
من بعد از شنیدم داستان توت فرنگی تجربه ای دارم که برام اتفاق افتاد حدودا 8 ساله پیش پدر من برای بار دوم تصادف وحشتناکی کرد یه ماشین پراید بهش زد و ساق پاش شکست و بعد اینکه بستری شد و عمل شدو تو پاش پلاتین گذاشتن مرخص شد . جالب بدونید بابا رو با اسنپ آوردیم خونه و واکر و گرفت و تا آسانسور خودش اومد اما به محض اینکه وارد خونه شد احساس ناتوانی تمام وجود پدرم و گرفت و طوری شد که بابافقط یا مینشست یا میخوابید . اونقدر ترس بهمراه ضعف بهش غالب شد که دیگه خودشو زمین گیر کرد اون موقع 61 سالش بود و واقعا برای مادرم سخت شده بود برای سرویس بردنش یا حمام دادنش طوری که روی یه پادری مینشست و چند نفری ما تا حموم میکشیدیمش و اونجا دونفر یطرفشو میگرفتیم دو نفرم یه طرف دیگشو تا روی لگن بزاریمش که برای اجابت مزاج . بابا ماشالا خیلیم پر وزن بود خیلیم خجالت میکشید و گاها گریه هم میکرد این وضعیت دو تا سه هفته ادامه داشت یه روزی مادرم واقعا کم اورد وگفت این وضعیت تا کی قرار ادامه داشته باشه
تو همین حال و اوضاع بود که من فکر بکری به ذهنم رسید و اومدم یه نقشه کشیدم گفتم بابا یه عطاری هست نزدیک خونمون خیلی معروفه میگن یه عسلی داره معجزه میکنه اما خیلیم گرونه میخوای برم وضعیتت و بگم ببینم چی میگه بابام برق ذوق تو چشماش روشن شد گفت برو دخترم بخدا اگه من بلند بشم راه برم تا اخر عمرم دعات میکنم من که بله رو گرفته بودم رفتم خونه ی خودم عسل درجه یک داشتم اومدم با یه حجم زیادی از پودر دارچین مخلوط کردم و تو یه ظرف درب دار ریختم و برداشتم رفتم خونه ی بابا اینا رسیدم گفتم بابا رفتم عطاری آقاهه گفت این عسل و ببر بده به بابات بگو هر روز یه قاشق چایخوری بخوره ازش عسل که تموم بشه پامیشه راه میفته اینو که گفتم گفت راست میگی بابا خدا الهی هر چی میخوای بهت بده دختر گفتم بابا خیلیم گرون گرفتم گفت چند گفتم یه میلیون گفت عه اشکال نداره من راه بیفته بهت میدم پولشو گفتم این چه حرفیه بابا تو خوب بشو فدای سرت . خلاصه پدرم هر روز این عسل و به امید اینکه راه میفته خورد هر روزم که میرفتم ظرفشو نشون میداد میگفت دیگه چیزی نمونده که تموم بشه انشاالله من راه میفتم روز اخری که عسل و خورده بود گویا به مادرم میگه واکر و بیار میخوام پاشم مادرم میگه مطمئنی بزار بگم معصومه بیاد کمکت بعد به من زنگ میزنن من میرم میبینم پدرم با واکر فقط تونسته وایسته تازه شروع کردم بهش اموزش دادن که خدا رو شکر دیگه راه افتاد و اینقدر از من تشکر میکرد که خودم خجالت میکشیدم و همش میگفتم بزار جریان و به خواهر و برادرام بگم بعد گفتم لزومی نداره اونا فکر میکنن من دروغ گفتم و تا امروز هیچ کس نمیدونه از این راز
مرسی که دیدگاهیه منو میخونید
درووووود فراوان ، این فایل یهویی به چشم خورد گفتم خوب خیلی وقتها پیش اومده که من پیش فرض بد داشتم ولی لتفاقا آن فیلم یا دیدار خوشایند برعکس بوده ……….. گفتم اشتباهه …….! بعد اون وقایع یا مثالهای خودم بیشتر ارزیابی کردم دیدم ، راستش چون علاقه عجیبی به آموزه های استاد داشتم دیدم اون پیش فرضها یا دیتاهایی که بصورت منفی به من داده شده بود به این دلیل تجربه منفی نداشته که در اغلب موارد فقط یک شنیده بوده و عمق نفوذ نداشته …. و روی باور و اندیشه ی و احساس من اثر نذاشته و به این دلیل پیامد یا تجربه همسان نبوده …………..
و حقیقتا مواقعی که ذهنیت بد عمق نفوذ داشته و باورمند به آن شده ام پیامد همسان بوده است
این یک خطای یا سوء تفاهمی که من دچارش میشدم و خواستم به اشتراک بزارم
از خدا میخام ذهنیت ما و باورهای سازنده و مثبت را که نمود باور بنیادین فراوانی و اصل ذات بیکران و لایتناهی خداوند است
شاد و پیروز باشید
سلام به استاد عزیزم
عاشقتم به خدا
میخواستم بگم این مثال اخر شما منو یاد کارتون میتیکومان انداخت که داداش کاییکو وقتی دستمال قدرت رو میبست انرژی خودش رو صد برابر میکرد
خیلی جالبه برام
یا مثلا توی فیلم شمشیر زن دوره گرد اون شخصیت اول فیلم همیشه شمشیر مخصوصی داشت که با اون قدرتش چند برابر میشد و بهتر شمشیر میزد
یا مثلا پر فروش تری سیگار توی دکه ها سیگار ماربرو سفید هستش با اینکه هم گرون تر و هم ارزون تر از اون سیگار توی فروشگاه ها هست اما همه دنبال ماربرو سفید هستن
وای که چقدر ذهن ادم ها اونها رو هدایت میکنه به خرید چیزهای که ذهن قبول کرده که این بهتره و ما چقدر راحت میتونیم از این قانون به نفع خودمون استفاده کنیم و شرایط مالی خودمون رو بهتر کنیم
عاشقتم استاد
به نام الله
سلام به استاد عزیزم و مریم جان …
وسلام به همه ی دوستان
این فایل منو یاد چند سال پیش خودم انداخت سال 1389.
من توی جمع دوستان نشسته بودم یکی از بچه ها تعریف میکرد که اگر یه گربه سیاه ببینی پول در میاری واین رفت تو ذهن من و اون موقعه من آتلیه فیلمبرداری داشتم .
فردای اون روز یه گربه ی سیاه تو خیابان دیدم و پیش خودم گفتم اوفی امروز مراسم عروسی رزرو میکنم و اون روز من مراسم عروسی گرفتم و من اینو باور کرده بودم و تو روز های بعدی این اتفاق افتاد برا من .
و من میرفتم تو خیابان دنبال گربه ی سیاه میگشتم و چقدر رو من این تاثیر گذاشته بود ولی به هر کی میگفتم مسخره میکرد .
اون موقعه نمیدونستم قوانین چیه ولی الان با آکاهی های این سایت فهمیدم من این را باور کرده بودم و چقدر باور برا ما کار میکنه .
استاد این فایل شما واقعا ارزش میلیون دلاری داره واقعا ازتون ممنونم .
خدا نگهدار
سلام به همه عزیزان واستادم
استاد نشانه امروز منو مطالعه کن و کیف کن -خدا الان بمن الهام کرد کامنت بنویس برای استادت این نشانه- گفتم چشم .
سوره محمد
به نام خداوند بخشنده مهربان
ایه 35)پس شما ای اهل ایمان درکاردین سستی روامدارید ودعوت به صلح مکنید که شما برکفارغالب وبلند مقامترخواهیدبودوخداباشماست
وازاعمال شما هیچ نمی کاهد.
سوره فتح
به نام خداوند بخشنده مهربان
ایه 1)ماتورابه فتح آشکاری درعالم پیروز می گردانیم
2)تا ازگناه گذشته وآینده تو درگذریم ونعمت خود را برتو به حد کمال رسانیم وتورابه راه مستقیم شرع اسلام به وحی خود هدایت کنیم .
3)وخدا تورابه نصرتی باعزت وکرامت یاری خواهدکرد.
4)اوست خدایی که سکینت و وقار بردلهای مومنان آورد تابریقین وایمانشان بیفزاید وکامل تر ازآن که بودند گرداند وبدانید که سپاه قوای زمین وآسمانها همه لشکرخداست وخدا به حکمت نظام آفرینش داناست .
5)برای آن بود که خدامیخواست مردان وزنان مومن راتا ابد دربهشت هایی که زیر درختانش نهرها جاری است داخل گرداند وگناهانشان راتمام ببخشدواین به حقیقت نزد خدافیروزی بزرگ وسعادت ابداست .
7)وبدانید که سپاه قوای زمین واسمانها لشکرخداست وخدابسیار مقتدروبه تدبیر نظام عالم داناست .
8)ماشخص تورابه عالم فرستادبم که شاهد نیک وبد امت باشی وخلق رابه لطف ورحمت حق بشارت دهی وازقهر وعذاب اوبترسانی .
9)تا توخود به صالحان امتت ایمان آورده ودبن اورایاری کنید وبه تعظیم وجلالش صبح وشام تسبیح اوگویید .
استاد ببین چه شاگردی آموزش دادی
خدابهمون افتخارمیکنه به من وشما
خدایاشکرت عاشقتم خیلی خوشحالم :)))
بنام خدایی مهربان
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
خداره صد هزار مرتبه شکر برای این همه آگاهی که درین سایت وجود دارد و کمک میکند که هزاران فرد این آگاهی ها را دریافت کنند و به گفته استاد به پیشرفت جهان کمک میکنه.
بزرگترین درس که میشود ازین فایل ارزشمند گرفت اینست که
” همه چیز باور و شیوه نگرش ماست ، همه چیز ”
یک تجربه که من دارم اینست که من قبلا فکر میکردم که وارد شدن در دانشگاه های دولتی خیلی مشکل است باید خیلی لایق و باهوش و در عین حال درسخوان باشی تا در دانشگاه های دولتی کامیاب شوی و این باور را حالا از جامعه و قوم و خویش گرفته بودم و باعث شد که من بیحد درس بخوانم ، در حالیکه میتوانستم با زحمت کمتر به همچو نتیجه که مدنظرم بود برسم و ووو همه ما و شما میتوانیم همچو مثالهای را بزنیم.
در یکی مثال دیگر ، چند سال پیش نزد یک داکتر من و مادرم میرفتیم و در هر بار ملاقات با داکتر ، داکتر میگفت که یک بوتل آب نیز با خود بیارید تا دوا را همرایش مخلوط کنم و وقتیکه بوتل آب را میگرفت و از اطاق خود خارج میشد و میگفت میروم که دوا آب مانند را با آن مخلوط کنم در حالیکه اصلا دوای وجود نداشت تا بیرون میرفت و دوباره میآمد، و چون خیلی با اعتماد به نفس بالا میگفت حتما این دوا تأثیر گذار است و چون مشتریان زیاد داشت این را باور کرده بودیم که حتما جواب گو است و جالب اینجاست که هر روز وضعیت مادر من روبه بهبود بود و میگفت که وقتی این دوا را میخورم حالم چقدررر عالی شده . و بعد از چند وقت خود داکتر هم حیران مانده بود و به ما میگفت که این آب خالی بود و من فقط یک دعا میخواندم در آن .
و چقدر همه مان مثال داریم از اینگونه مسائل که همش مربوط ذهنیت و باور های ما میشود
خداره صدهزار مرتبه شکر
سلام استاد خیلی خیلی جالب بود این فایل
تو روزمرگی هام خیلی ازین موارد دیدم
چند روز پیش یه نفر اومد خونمون وشب خوابید
قبل خواب بحث درباره داروهای تقویتی بود به من گفت یکی از قرصات بده من بخورم
منم قرص منیزیوم بهش دادم
طبق شناختی که ازش داشتم میدونستم شبها اصلا خوابش نمیبره و خیلی جابجا میشه واینو به شوهرمم گفتم ولی صبح بیدار شدم دیدم همونطور که شب خوابیده حتی جابجا هم نشده بود خودش بیدار شد و گفت عجب قرصی بهم دادی من تا صبح خوابم برد و عکس از جعبه داروت بگیر بهم بفرست
البته ناگفته نماند که من بهش گفته بودم داروم خارجیه و ساخت انگلیس و خریدمش 500هزار تومن در صورتی که بعد جعبه اش دیدم و فهمیدم خریدم 120هزار تومن
و اون فرد باور کرد که این دارو بهترین دارو هستش و راحت خوابید در حالی که با قرص خواب هم خواب نمیره
خیلی مثال مشابه توت فرنگی هست و من ازین موضوع خیلی استفاده کردم
همیشه غذایی که میپزم خواصش بیان میکنم و میگم این غذا برا فلان بیماری که داری خیلی خوبه یا خواص میوه ها میگم و آدما یجوری میخورن و مدتی بعد بیماریشون خوب خوب میشه
ایجاد این ذهنیت مثبته یا حتی ذهنیت منفی خیلی رو ما آدما تاثیر داره
و حتما یادم باشه تو فایل بعدی جریان بچه دار شدنم تعریف کنم که یکی از نتایج عالی زندگیمه که با کمک قانون خیلی راحت بهش رسیدم
خدانگهدارتون
سلام ارزو جان
خیلی لذت بردم از کامنت زیبات
🩷🩷 منم یه بار. ی قرص ویتامین دادم ب مادربزرگم گفتم دوستم برای مادرش برای زانو دردش اورده از خارج و کلی تعریف کردم و اونم خورد و هر روز میگف این قرص ک سمانه اورده خ خوبه و من کاملا خوب شدم و از این حرفا!!
گذشت تا اینکه ی هفته بعد قرص و ب زن داییم نشون میده و ایشون میگه این چیزی نیست ی قرص ویتامین معمولی ایرانی هسش!! ودقیقا از فردای اون روز مادربزرگم گفت نه ننه! اصلن این قرصم فایده نکرده و خوب نیست اصلن!!!!
کامنت بچه دار شدنتون رو گذاشتین؟ خیای دوست دارم این تجربه تون رو بشنوم و ایده بگیرم. ممنون میشم یا زیر همین پست کامنت بذارید یا اینکه لینک کامنت تون رو اینجا بفرسین
من شخصا نیاز دارم ک باور کنم با تصحیح فکرم و افکارم باردار میشم ب سادگی و فرزندانم رو میتونم بدنیا بیارم و مادر میشم
سلام سمانه جونم چقدر زیباهستی گلم و عکست فوق العاده است
کامنت شماهم دریاره مادر بزرگت عالی بود
درباره بچه دار شدن هنوز کامنت نذاشتم ولی الان که شما گفتی تازه یادم افتاد به قول و قرارم و تصمیم گرفتم بنویسمش امیدوارم شماهم به زودی بچه دار بشی و از فرزندت لذت ببری گلم
خوب بریم سراغ داستان بچه دار شدنم همینجا میگم واست گلم
من و همسرم سال 1401عروسی کردیم و از همون اولش ایشون بچه میخواست و من نمیخواستم و کلا از بچه فرارری بودم حس میکردم خیلی زوده و حداقل دوسال باید صبر کنیم خوب ماهیانه من عقب میوفتاد و بی بی چک استفاده میکردم و میدیدم خبری نیست بازم ول کن نبودم میرفتم آزمایش میدادم سونو گرافی میرفتم و هیچی نبود یجورایی خودمم ناراحت میشدم اما بازم میگفتم اگه بچه باشه سقطش کنیم من الان شرایطش ندارم و بقیه میگن سریع بچه آورد و بی کلاسه
تا اینکه نزدیکای سالگرد ازدواجمون رفتیم دکتر و آزمایش های قبل بارداری نوشت و برای همسرمم یه آزمایشی نوشت گفت همیشه مشکل از خانوما نیست همین الان آقا هم بررسی شه
خلاصه جوابا اومد و من سالم بودم و آقا مشکل داشت
جواب آزمایش که دیدم فهمیدم اوضاع خرابه ولی بهش گفتم چیزی نیست عزیزم و تو خوبی 2ملیون بود تعدادش
و رفتیم پیش دکتر گفت سری دارو و آمپول نوشتم بخرید آقا استفاده کنه و چهار ماه بعد دوباره آزمایش بده
شوهری رفت ویزیت حساب کنه رفتم کنار دکتر گفتم ممکن بچه دار بشیم گفت نه به هیچ وجه اوضاع همسرت خرابه
و به طور طبیعی بچه دار نمیشین
رفتم بیرون شوهرم گفت دکتر چی میگه گفتم هیچی گفت داروهای خوبیه جواب میده حتما
اون موقع غمگین بودم و دل تو دلم نبود رفتیم خونه و هی شوهری میگفت چرا ناراحتی میگفتم خستمه عزیزم
رفتم گوشی برداشتم و شروع کردم سرچ کردن
درباره کسایی که اسپرم صفر بچه دار شدن
درباره معجزه های که رخ داده
درباره داروهای طب سنتی برای بچه
و دیدم خیلی اوساع ما خراب اما خداهم بزرگه و کسایی بودن که با این اوصاف حتی بدتر بچه دار شدن (علاوه برتعداد کم حرکت هم صفر بودا)
داروهارو خورد آمپول ها زد ولی هنوز خبری نبود
منم حسادت میکردم به کسایی که حامله بودن
گریه میکردم
دیگه خیلی دعا میکردم استاد یه فایلی گذاشت درباره حضرت ذکریا من اونو گوش دادم و دعای ذکریا تکرار کردم
یجوری خیلی سخت بود رها کردن ولی دوماه طول کشید تا با خودم کنار اومدم و بچه رو رها کردم
حتی دعا هم نکردم دیگه فقط حسادت نکردم و خوشحال بودم زنای حامله میدیدم
کنار شوهرم بودم حس میکردم حامله ام و شکمم بزرگه
راه میرفتم تصور میکردم نی نی دارم تو دلم میخندیدم و شاد بودم
حسم خوب بود خیلی
اینم بگم کل این یک سال و شش ماهی که من ناراحت بودم و گریه زاری شوهرم عین خیالش نبود حتی دارو هم دیگه نخورد گفت خدا میخواد بده همینجوری میده
حتی دکتر گفت باید سونو گرافی بده اما شوهرم گفت ول کن خدا میده
بعد که به دکتر گفتم شوهرم انتظار داره طبیعی باردار شم گفت اون الکی امید داره
من سه ماه یبار ماهانه میشدم و در حالت پزشکی نوین یجورایی احتمال بچه کم بود حتی اگه شوهرمم سالم بود
نشستم باورهای مناسب ساختم
رها کردم و سپردم به خدا
و وقتی که حتی فکرشم نمیکردم و تو مسافرت بودیم
در کمال تعجب بیبی چک زدم و مثبت شد
و معجزه خدا رخ داد
الانم وروجک خانوم داره تکون میخوره تو شکمم
واقعا قانون جواب میده
واقعا خدابزرگتر از تمام دکترا و تمام مشکلات و تمام نگرانی ها
خدا میدهد به قدری که باورش کنی
الهی شماهم خیلی خیلی راحت بچه دار شی
من کسایی میشناسم که چندین سال دکتر رفتن دارو خوردن ولی نتیجه نداده با وجود اینکه خیلی اوضاعشون از ما بهتر بوده
ولی همه چیز باوره واقعا و خداراشکر میکنم بابت نعمتی که بهم داده و اینقدر دوس داشتنی و ناز و سالمه
خدایا شکرت
ممنون که سوال پرسیدی و باعث شدی من این موضوع یادآوری کنم واسه خودم شکر گذار بچم بشم