درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1 - صفحه 9

350 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1056 روز

    سلام دوستان

    نمیدونم از تکامل میاد یا اینکه این فایل واقعا یک فایلی بود که انقدر واضع درباره باور صحبت شد

    یک مثل واضح از اینکه وقتی با ذهنیت مثبت به سمت کاری میری اون کار درست اتفاق میفته

    می خوام بگم وقتی باور هات رو درست میکنی به آنی یک ایده به ذهنت میاد همان الهام خداونده

    بار ها شده ایده به ذهنم خطور کرده که گفتم چرا تا حالا این ایده به ذهنم نیومده چرا واقعا

    این که خیلی واضح بود اینکه خیلی دم دستیه چرا واقعا

    همه چیز به ذهنیت بستگی داره خیلی وقت ها خودمون میام این مسائلی که استاد بهمون یاد دادن رو به دیگران میگیم مخصوصا اوایل بعد میبینیم بابا اینا که خیلی واضح خیلی روشن پس چرا بقیه قبول نمیکنند

    چرا میگن تو خیالاتی

    اونا باوراشون فرق داره ذهنیتشون فرق داره و اصلا نمی تونند اون باور های جدید رو بپذیرند

    خلاصه که فایل خیلی زیبا بود مخصوصا این ادیت که تلفیق شده بود از صحبت های استاد با اون فایل ویدیو و بخش بخش کردن مطالب خیلی زیبا خدا میدونه چند قسمت خواهد شد ولی درس های زیادی برای یادگیری داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2027 روز

    به نام الله مهربان.سلام به استادعزیزم ودوستان همراه

    وین دایر یه کتاب در این زمینه داره به نام باور کنید تا ببینید .هرچی رو ذهنمون باور کنه همو میبینیم.

    من چندسال پیش اومدم شیفت از همکارا پرسیدم دکتر بیهوشی کیه امروز، گفتن دکتر فتحی درصورتی که اشتباه لفظی بوده ودکتر توکلی بودن .منم ذهنم باور کرد که فتحی هست.مریض اومد برای بیهوش کردنش زنگ زدم به اتاقش که بیاد خیلی قشنگ طبق انتظارم صدای دکتر فتحی رو شنیدم ووقتی اومد بالا سرمریض دیدم دکتر توکلیه.تا به چشم خودم دیدم فهمیدم اشتباه کردم.طبق باورم صدا رو هم اشتباه تشخیص دادم ونفهمیدم که فتحی نیست.

    این تجربه تو ذهنم مونده بود.

    یه همکارم تعریف می‌کرد ترشی کلم زیاد درست کرده بود ومونده بود وشوهرم ایراد می‌گرفت ونمیخورد منم تحویل مادرشوهرم دادم بعد که دعوت بودیم مادرشوهرم همون ترشی ها رو سر سفره آورد وشوهرم چنان با ولع می‌خورد وتعریف میکردکه حد نداشت .این آقاهه دست پخت مادرشو وترشی های مادرشو خیلی قبول داشته وبعد با این ذهنیت که اینها هم مال مامانمه پس خیلی عالیه می‌خورده. بعد که همکارم بهش گفته این همون ترشی خودمونه که نمیخوردی باورش نمی‌شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  3. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    به نام هدایت الله

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی

    خدا را شکر می‌کنم امروز هم با فایل ارزشمند چقدر لذت بخش و انرژی خوبی گرفتم از این فایل ارزشمند گاه متفاوت به یه چیز یکسان ،نتایج را هم متفاوت می‌کنه خدایا شکرت بخاطر این رزق پربرکت خدایا شکرت که جدا از آحاد جامعه اینجا دور هم جمع شدیم وداریم به معنای واقعی لذت می‌بریم ویه حس خوب درونی داریم پیشاپیش سال نو را به همه دوستان عزیزم به خصوص استادجان ومریم عزیزم تبریک عرض میکنم امیدوارم سال جدید برای همگی پر باشد از اتفاقات قشنگ ،حال خوب ،ثروت ،نعمت ،سلامتی وشادی استاد جان از شما سپاسگزارم، این فایل در عین حالی که خیلی فان بود پر از درس بود

    باید مراقب باشم چی می بینم ،چی می‌شنوم ،چی باور می کنم چون ذهن خیلی کارها میشه باهاش انجام بدی وله نفع خودم استفاده کنم نه به ضررم

    خدایا شکرت بابت ذهن که به ما بخشیدی که باعث شد زندگی خودمون را خودمون خلق کنیم وازاد ما را آفریدی احساس میکنم بزرگ ترین ظلم به خودم اینکه این برنامه رو بپذیرم شاید حتی شرکم میتونه باشه اینکه من در خدمت ذهنم باشم نه ذهنم در خدمت من اینو میدونم که تغییر این سیستم یک اراده محکم میخواد که هر لحظه حواسم باشه به هر حرف یا دیدگاهی که بهم کمک میکنه به خواسته هام نزدیکتر شم توجه میکنم،

    اتفاقات خوبی که برای دیگران میفته رو تحسین میکنم، هرچی بیشتر میگذره بیشتر میتونم منطق هایی برای باورهای جدیدی که دارم میسازم پیدا کنم، تسلیم تر شدم دربرابر خدا و تقریبا تو همه کارها بهش میگم تو بهم بگو الان چه کار کنم و بعد آروم میشم و اونم بهم میگه و البته که عملگرا تر هم شدم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    محدثه سادات موسوی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 584 روز

    سلام استاد عزیزم خدا قوت و سال نو پیشاپیش مبارک

    من یکم اول فایلو گوش دادم یاد یک خاطره بامزه افتادم از ذهنیت ما انسانها

    پدربزرگ بابام خدارحمتش کنه امپول میزد

    یکبار یک اقایی دوتا امپول اورد پیشش که براش بزنه

    یکی از امپولا روغنی بود و درد داشت

    یک امپول دیگه ساده بودو درد نداشت

    بابا بزرگم اون آمپول ک درد نداشت و ساده بودو بهش گفت این خیلی درد داره و برای بنده خدا زد و اون اقا کلی آهو ناله کرد هخخخخ

    بعد امپول دومی ک روغنی بودو واقعا درد داشتو گفت این یکی درد نداره و براش زد و طرف کلن ساکت بودو بعدم کلی گفت اولی چقدر درد داشت خخخ این داستانو خدابیامرز برای ما همیشه تعریف میکرد و کلی میخندیدیم و من بعدن ک با قوانین اشنا شدم کلی از داستانش درس گرفتم

    ذهنیت و باورهای قدیمی ک شخصیت مارو شکل دادن واقعا قوی هستن

    من خشحالم توی این مسیر قشنگ دارم قدم میزنم و درحال تغییر ذهنیت هستم و خرافاتو کنار گذاشتم

    من ماه اخر بارداریمه و منتظرم دردام شروع بشه تا هدیه خداوندو در آغوش بگیرم

    بزرگان فامیل برام خاک کربلا میارن که بچه بدنیا اومد ته کام بچه خاک کربلا بریزن

    یا میگن ترنجبین بخرم ک برای زردی ب نوزاد بدم

    استاد منو همسرم فقط میخندیم و سپاسگزار خداوندیم که تونستیم این ذهنیت داغونو خرافاتیو کاملن بشکنیم و تسلیم هدایت خداوند بشیم و زندگی سرشار از ارامش و حال خوب داشته باشیم

    استاد من درمورد غذا مخصوصا برنج که تو قانون سلامتی حذفه ذهنم چون باردارم مقاومت داره

    بخاطر ذهنیت و خرافات اطرافیان ک از کودکی توی ذهنمون فرو رفته ( خدایا شکرت منو هدایت کردی خدایاشکرت که من راه پدرانمو نمیرم)

    از نوزادی وقتی درد داشتیم بهمون نبات داغ دادن

    چایی نبات و انواع خوراکیها به نوزاد یکروزه اب قند میدن که قندش نیوفته و همیشه گفتن خوبه ( مثل توت فرنگی نونزده دلاری) و ماها قبول کردیم و باورکردیم برنجو حبوبات و عسلو خرما برای بدنمون ضروریه و باید بخوریم و با لذت میخوردیم

    خدایاشکرت خدایا سپاسگزارم تا یک سنی خرافاتو میپذیریم ولی از یک سنی به بعد از یکجایی به بعد باید تسلیم بود باید فهمید ک راه پدران و گذشتگانو نباید رفت

    استاد شما عالی خانوم شایسته عزیز بینظیری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  5. -
    حیدر علی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 844 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم

    سلام ویژه ب استاد و خانم شایسته گرامی

    با گوش دادن به این موضوع خیلی دوست دارم باور هامو عوض کنم ..

    یعنی دوست دارم باور کنم که من میتونم خوب زندگی کنم خوب پول بسازم خوب خرج کنم از زندگیم لذت ببرم بتونم کنترل ذهنمو در دست داشته باشم دوست دارم توجهم به نکات مثبت باشه در هر لحظه دلم میخواد مقاومت نداشته باشم برای تغییر احساسم ب سمت بهتر شدن کوشا باشم

    می‌خوام باور کنم ک جهان خیر مطلقه

    اگه من خودم و افکارم را تحت کنترل داشته باشم همه چیز به سمت خیر پیش می‌ره

    دوست دارم باور کنم فراوانی جهان رو ک همه چیز برای همه بیش از حد موجوده

    دوست دارم باور کنم بهترین کار اینه که روی ذهنم کار کنم روی بخش درونی روی ریشه ها

    با کار کردن روی ریشه ها میتونم میوه ها یعنی نتایج رو تغییر بدم

    دوست دارم همواره شکرگزاری را انجام دهم مهمترین کار برای تغییر احساسم اینه که بیام و شکر گزاری کنم بخاطر هر چیزی ک دارم یا هر اتفاق خوبی ک برام اتفاق افتاده

    ودر نهایت خیلی خیلی دوست دارم همه این باور هارو تکرار کنم آنقدر که د ضمیر ناخودآگاه ثبت بشه میدانم ک خداوند مهربان کمکم می‌کنه وبا من همراه میشه وهدایتم می‌کنه

    چون من بهش اعتماد دارم و اونو تنها نیروی قدرتمند جهان میدانم

    امیدوارم حال همتون خوب باشه و ثروتمند باشید

    خدایا هزاران مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    سلام‌به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز و یک فرصت جدید الهی شکرت

    سال جدید را پیشا‌پیش به همه عزیزانم تبریک می گویم انشالله که سال پر اتفاقات رنگارنگ و و عالی داشته باشین و سوار بر موج مومنتوم مثبت باشین

    خدایا شکرت بابت خواسته های که تا هنوز تیک خوردن

    خدایا شکرت بابت حال خوب و حس خوب که امسال داشتم

    خدایا شکرت بابت اتفاقات عالی که امسال برایم افتاد

    خدایا شکرت بابت این که امسال گوشی که می خواستم را گرفتم

    خدایا شکرت بابت گواهینامه که گرفتم به طرز خیییلی عالی الهی‌شکرت

    و اتفاقات خوب و عالی که قرار است در سال جدید برایم رقم بخورد پیشاپیش خوش آمد میگویم

    الهی شکرت بابت همه چی همه نعمت های که بی حساب وارد زندگی من کردی الهی شکرت

    خدایا شکرت بابت آرامش که دارم قلب پاک و بدون کینه الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    امیرمحمد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 335 روز

    سلام به دوستان عزیز و بهشتی ام

    استاد عزیز واقعا این فایل انگار برای منه.

    من بعضی از صبح ها با انرژی خوب و بالا بیدار میشدم و ذهنم رو کنترل می کردم اون روز من آسان بودم برای آسانی

    ولی بعضی از روز ها بیدار می شدم حس بدی داشتم یه خودم میگفتم امروز واقعا گرته حوصلش ندارم همینجور افکار منفی و اون روز واقعا من آسان شده بودم برای سختی ها

    واقعا جهان به افکار ما پاسخ میدهد

    دوستان من چطوری باور خوب رو در ذهنم بسازم

    من همیشه یه باور می سازم ولی بعدش انگار که نابود میشه انگار که نسبت به باور منفی خیلی ضعیفه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    رزا موذنی گفته:
    مدت عضویت: 395 روز

    استاد بی نظیر من

    عاشقتونم. عالی هستید. حتی فایل های رایگانتون پر از نکته های نابه. ازتون ممنونم بابت فایل عالی امروز. دقیقا ذهنیت همه کار میکنه. توی یکسال اخیر که با ویس های شما جلو اومدم این دیدگاه بهم ثابت شد. انسان هارو دستان خدا دیدم و برام همه کار کردن. برعکس وقتی ناامید بودم ازشون بازم ناامیدتر شدم. خودم رو به شدت بااستعداد و حرفه ای دیدم و دیگران هم همین رو بهم گفتن. و …. واقعا حسابش از دستم در رفته. بی شمارن اتفاقات عالی زندگیم. خداروشکر که با شما اشنا شدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    سیده اسوه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 895 روز

    سلام و هزاران سلام به استاد عزیزم

    به مریم بانوی زیبا و جذاب

    به دوستای عزیز سایت بی نظیر عباسمنش

    الهی سال پیش رو، چندین و‌ چند برابر پر برکت تر از سالی که گذشت باشه برای همه‌تون و هر کسی که دنبالش هست

    من از وقتی یادم میاد و از وقتی وارد سایت شدم کم کم متوجه این شدم قبل اینکه استاد یه فایلی رو بذاره من یا یه روز قبلش یا چند ساعت قبل یه تجربه راجع به آگاهی فایل داشتم یا درباره‌ش چیزی شنیدم

    و استاد میاد اون مبحث رو باز میکنه و تاکید درست بودن اون قضیه رو برای من تمام میکنه

    الهی بی نهایت بار شکر از این مسیر زیبا و تمام نشدنی

    دیروز با دو تا از خواهرام رفتیم سمت دست‌فروشها خرید

    خواهر بزرگم ساجده میخواست شال بخره

    یه چرخی زدیم و من یه دست لباس خریدم اومدیم خونه دیدم این اونطوری که میخواستم نبود به این نتیجه رسیدیم بریم عوضش کنیم

    شبش رفتیم و عوضش کردیم دست فروش میگفت همین لباس رو بری تو مغازه دو برابر باید پولش رو بدی

    من با اینکه آگاه بودم همین جنس و همین کیفیت تو‌ مغازه گرون تره با این حال خیلی با ارزش نگاش نکردم.

    میدونستم خوب خریدم و جنسش خوبه ولی خودم که آگاهم و میدونم اگه واقعا از یه مغازه و یه جای شیک میخریدم گرون هم میخریدم خیلی با ارزش تر نگاش میکردم

    صبح بیدار شدم یه حسی میگفت برو تو سایت شاید جلسه ششم دوره جدید اومده باشه

    دیدم بنر سایت عکس توت فرنگی به به

    من عاشق توت فرنگیم، اولین و آخرین میوه‌ای که همیشه انتخابمه، (نشانه و‌ حس خوب)

    موضوع فایل، مطمئن بودم یه چیزی داره که من می‌خواستم

    وارد صفحه شدم توضیحات رو خوندم بعد یهو وسطش رفتم لباسهام رو جمع و جور کنم

    داشتم لباس جدید رو میذاشتم تو‌ کمد نگاش کردم گفتم چه قشنگه اسوه وقتی تن کردی چقدر بهت میومد و شیک بود

    باور کن انگار کلی پولش رو دادی چرا فکر می‌کنی اونقدری ارزش نداره چون از مغازه نخریدی

    خدا تو رو هدایت کرد یه جای خوب یه جنس خوب با قیمت خوب خریدی کار آسان پیش رفت تو‌ قصد نداشتی و اصلا از دستفروشهای اونجا خبر نداشتی خواهرت بهت گفت بیا بریم من شال میخوام و تو به راحتی اونجا خرید کردی

    به قول استاد وقتی کارها آسان پیش میره یعنی خدا داره انجام میده و تمام دیگههه

    و من بعد با لذت به لباس نگاه کردم و گذاشتمش تو کمد

    و بعد با خواهرم شاهده نشستیم تصویری فایل رو دیدیم وسط فایل و‌ صحبت‌های استاد من فایل رو استُپ کردم و به خواهرم گفتم منم قبل فایل به همین فکر کردم همینجوری، شاهده هم گفت وای آره منم میخواستم همینو بگم

    و باز هم همزمانی، نشانه و هدایت… الله اکبر

    ماچ و‌ بوسه‌ی فراوان

    دوستتون دارم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2226 روز

    ﻣﺴﺖ و ﻏﺰل ﺧﻮان زد ﺣﻠﻘﻪ ﺑﻪ در ﻧﻮروز

    ﭼﻬﺮه ﮔﺸﺎﻳﺪ ﺑﻬﺎر روز ﻣﻦ اﺳﺖ اﻣﺮوز

    ﭼﺸﻤﻪ ﺑﻪ ﺟﻮ آﻣﺪ ﻣﻰ ﺑﻪ ﺳﺒﻮ آﻣﺪ

    از ﻧﻔﺲ ﺣﺎﻓﻆ ﻓﺎﻟﻪ ﻧﻜﻮ آﻣﺪ

    ﻣﮋده ی ﻋﻴﺪ آﻣﺪ ﺑﺨﺖ ﺳﻌﻴﺪ آﻣﺪ

    ﻣﺸﺖ زﻣﻴﻦ وا ﺷﺪ ﺳﺒﺰه ﭘﺪﻳﺪ آﻣﺪ

    ﺳﺒﺰه ی ﻳﺎر آﻣﺪ ﻋﻄﺮ ﻣﺴﻴﺤﺎﻳﻰ ﮔﻴﺴﻮی ﻧﮕﺎر آﻣﺪ

    ﻗﻔﻞ ﻏﺰل وا ﺷﺪ ﻫﻠﻬﻠﻪ در ﻫﻠﻬﻠﻪ آواز ﭘﺮﺳﺘﻮی ﺑﻬﺎر آﻣﺪ

    ﺧﻠﺪ ﺑﺮﻳﻦ آﻣﺪ ﻓﺼﻞ ﺷﻜﻮﻓﺎﻳﻰ روﻳﺎی زﻣﻴﻦ آﻣﺪ

    ﻛﺎر دﻟﻪ ﻋﺸﺎق ﺳﻜﻪ ﺷﺪ و ﺳﻴﻦﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺳﻔﺮه ی ﺳﻴﻦ آﻣﺪ

    ﺷﻮر ﺑﻬﺎران ﺷﻜﺎﻓﺖ از دﻟﻪ وﻳﺮاﻧﻪ ﻫﺎ

    ﺧﺎل ﺗﺒﻪ ﮔﻞ ﺑﺒﻴﻦ ﺑﺮ ﺗﻦ ﭘﺮواﻧﻪ ﻫﺎ

    ﻧﻮ ﺷﺪن از ﻛﻬﻨﮕﻰ ﻣﻮﺳﻢ ﺷﻴﺪاﻳﻰ اﺳﺖ

    در ﺗﻦ و ﺟﺎن ﺑﻬﺎر روح اﻫﻮراﻳﻰ اﺳﺖ

    ﺗﺨﺖ ﭼﻤﻦ ﺳﺒﺰه ی دوﻟﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺷﺪ

    ﻫﻤﺖ ﻛﻮروش ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎر دﮔﺮ ﻋﻴﺪ ﺷﺪ

    ﻣﻮﺳﻢ ﺷﻴﺪاﻳﻰ اﺳﺖ

    ﻓﺮﺻﺖ ﻣﺠﻨﻮن ﺷﺪن از ﺧﺮﻗﻪ ی لیلایی است

    (خدایی با آهنگ بخونینا)

    $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

    سلام سلاااام به دو استاد عشقم و به دوستان نازنینم

    نوروزتون عیدتون مبارک پیشاپیش…

    انشالله این بهار خاطره انگیزترین، پربارترین، زیباترین بهار زندگیمون تا به اینجا باشه… استاد خیلی دلم روشنه و امید دارم که امسال به امید الله مهربان از نزدیک می بینمتون… از نوشتنش اشک جمع شد تو چشام…

    از اون فایلایی بود که خیلی به دل می نشست…واقعا عظمت و قدرت خدا رو نشون می ده… تبارک الله احسن الخالقین… چی خلق کردی خداجون… عجب جالبه این کارکرد ذهن…برای نود درصد جامعه شاید فقط در حد این مثال توت فرنگی و اینا باشه که ناآگاهانه دارن نتایجش رو می بینن… چیزی که من بعد از دیدن فایل ذوقش رو داشتم این بود که به لطف خدای مهربان ما دانشجوهای استاد، از این ویژگی آگاهانه استفاده می کنیم و داریم (تلاش می کنیم) زندگیمون رو خلق می کنیم باهاش. همینکه شب سپاسگزاری می نویسم و می خوابیم، صبح رو با سپاسگزاری شروع می کنیم، داریم ذهنمون رو عادت می دیم که امروز قراره اون توت فرنگی 19 دلاریه باشه روزمون… داریم انتخاب می کنیم که چقدر لذت ببریم از روزمون… خدایی این نعمت چقدر جای شکر داره؟؟

    خیلی خوب بود و مشتاقم بقیه حرفای استاد رو بشنوم در این باره. اینکه پیش فرض و ذهنیت از قبل، چقدر می تونه در کیفیت نتیجه تفاوت ایجاد کنه… واسه همینه که مثلا وقتی لباس شیک می پوشم خودم حس خوبی دارم. یا یادم افتاد به ظرفای دکوری که تو ایران خیلی مرسومه، یه دکور پر از ظرفای خوشگل که شاااید برای مهمون سالی یکی دوبار بیاد بیرون و استفاده یشه. یادم نمیاد سر چی شد که یه همچین بحثی اون زمان که هنوز ما تهران بودیم و خونه ی خودمون بودیم شد با مامان و خواهرام و دیگه از اون ظرفا برای لذت خودمون استفاده می کردیم. البته که من خودم کلا با این سیستم دکور و کریستال و اینا مشکل داشتم که و سر ازدواجم یادمه با وجود اصرار مامان اینا تو اون زمان، کریستال ایرانی گرفتیم بجای کریستال چک! با کلی هزینه ی کمتر. بگذریم… از کجا به کجا رفتم. می خوام بگم این بازی ذهن می تونه در مورد غذا خوردن تو ظرف خوشگل باشه… طرز سرو کردن غذا… در مورد قهوه از اونجایی که من عشق قهوه هستم و واقعا برام تفریح و لذته، اتفاقا خیلی به اسم کاری ندارم. قهوه ی استارباکس عالیه خوشمزه س ولی وقتی قهوه ی لوکال (مغازه های محلی هر شهر) رو امتحان می کنم که دونه ی قهوه شون رو خودشون رُست می کنن، بقدری اون طعم تازگی و چرب بودن قهوه لذت داره که ده ها پله از استارباکس بهتره… الان دارم به این نکته پی می برم که ما که داستان این بازی رو می دونیم، آگاهانه داریم انتخاب می کنیم که کجا بازیش رو بخوریم مثلا من در مورد طرز لباس پوشیدن (نه لزوما برند، ولی آراسته و مثلا رنگ ست شده)، یا ظرفی که توش غذا میاریم، و بعضی جاها به ظاهر قضیه کاری ندارم، مثلا برند قهوه، یا مثلا خوندن ریویوها تو آمازون، چون می دونم آدما چقدر می تونه نظراتشون متفاوت باشه ممکنه اگه از محصول الف با ریویوی 4.2 خیلی خوشم میاد درحالیکه محصول با ریویوی 4.7 هم هست، اونی که بیشتر خوشم میاد رو بگیرم…

    حالا همین پیش فرضا تو روابط و باورهای مالی هم داره همینجوری کار می کنه دیگه… وقتی گوش می دادم، دیدم مثلا در ارتباطم با سام یا دخترم تینا، اگر واقعا بتونم اون پیش فرضها رو پاک کنم چقدر نظرم متفاوت میشه… و البته مدتی هست دارم آگاهانه تلاش می کنم اینکارو بکنم. اینکه من منتظر باشم و تو ذهنم مرور کنم که الان که من اینو میگم تینا چه عکس العملی خواهد داشت، همون داستان تمرکز و کانون توجه میشه دیگه، خب احتمال اون عکس العمل رو بیشتر می کنم. واقعا بازی ساده س، قانون ساده س… احساس خوب = اتفاقات خوب ساده س. ماییم که ایمان بالغیب به اندازه ی کافی نداریم… ماییم که پیچیده ش می کنیم. خداجونم تویی که دستمون رو گرفتی آوردی سر کلاس درس استاد ابراهیم نشانمون، همون خودت هم درکمون رو عمیق تر کن، باورمون رو ریشه دار تر کن… فقط خودتی و خودت… اول و آخر و ظاهر و باطن تویی، منبع قدرت و سلامتی و ثروت و آرامش تویی… گوشام رو شاخکام رو تیزتر کن، عاشق ترم کن خداجون…

    برم برای ساختن باتری های جدید به امید خدا… همه تون رو به الله مهربان می سپارم… الهی که سال فوق العاده ای باشه برای هممون…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای: