درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-8.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-20 09:11:092025-04-30 07:30:56درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
من به شخصه مثالهای فراوانی از این ذهنیت منفی و مثبت دارم، و اولیش این بود که مادرم معلم بود و در روستاها هم درس داده بود و حالا این ذهنیت رو داشت که دخترها ریاضی رو خیلی سخت میفهمن و پسرها با یک بار مثال زدن ،به راحتی مطلب رو میگیرن ،منم بچه اخری بودم و هر وقت این خاطره رو جلوی من و برادرهام میگفت ،اونا کلی منو مسخره میکردن ،خلاصه این شد و من کلاس اول رفتم ،واقعا احساسم این بود که درس ریاضی اصلا برای من نیس و من چون دختر هستم این درس رو هرگز نمیفهمم و سال دوم هم همینطور ،حالا جالب این بود که از کلاس دوم که تا حدود زیادی خجالتی بودن رو کنار گذاشته بودم ،بلااستثنا تا دبیرستان در همه دروس حفظی ،عالی بودم و کمترین نمره من ،فقط ریاضی و ورزش بود،البته برای ورزش هم توضیح میدم.
حالا این فرضیه تو ذهن من اینجوری بود که دخترا توی ریاضی درکشون کمتر هس، و وقتی کسی رو هم میدیدم که ریاضیش خوب باشه،پس حفظییاتش ضعیف هس،و واقعا هم این افراد رو میدیم که طرف فقط ریاضیش بیست میشه و دروس دیگه ش تعریفی نداره،و اون موقع ها هم انگار فقط ریاضی مهم بود و اتفاقا اون طرف که فقط ریاضیش عالی بود مفسر میشد و کلی امتیاز داشت .و این قضیه ادامه داشت تا دوران راهنمایی که معلم ریاضیمون گفت کی معدل سال قبلش بالا هس و خلاصه من انتخاب شدم که تا اخر سال بیام پای تخته و تمارین رو حل کنم،البته معلممون گفت گاهی اوقات هم از روی دفتر دیگران رو صدا میکنه ،یعنی من اون شب،خواب نداشتم ،فرداش رفتم و به معلممون گفتم میشه یکی دیگه جای من بیاد ،و ایشون هم خیلی قاطع گفت بی خود که نمیخوای بیای،برو پا تخته.
خلاصه من که دیدم اصرار فایده نداره،دیگه واقعا تمام تلاشم رو میکردم که درس رو یاد بگیرم ،چون فرداش باید تمارین حل میکردم و اگر جایی هم متوجه نمیشدم از یکی از بچه ها مبپرسیدم .
فقط اینو بگم که پیش اومد که امتحان ریاضی داشتیم و من اصلا نمیدونستم و مطالعه نکرده بودم ولی وقتی امتحان دادم نمره خیلی عالی اوردم.
و حتی نمرات ثلث ،ریاضی من ،برای اولین بار دیدم بیست شده بود که خودم هم باور نمیکردم ،و من پذیرفته بودم که قرار نیس که ریاضی و حفظیات هر دوتاشون خوب باشم .
حالا از درس ورزش بگم،اونم ذهنیت منفی پدرم داده بود که اصلا اخبار ورزشی میومد فحش میداد که به جای کار ،میرن ورزش و از این حرفا.
این تو ذهنم بود از همون کلاس اول و اینکه بچه های اون روزا که ورزششون خوب بود معمولا درسخون نبودند،یعنی هر دوتای این موارد ،باعث شده بود که من مطمین باشم که یا درس یا ورزش،این بود که اصلا تلاش برای اینکه نمره ورزشم بیست بشه انجام نمیدادم و با اینکه همه حفظیاتم خوب بود بی خیال ورزش بودم و به همون نمره 17تا 19قانع بودم ،در صورتیکه اگر باور مثبت داشتم ،قطعا عملکرد بهتری داشتم.
حالا برای ذهنیت مثبت ،این بود که توی مسابقات قران همیشه برنده میشم و واقعا اینطور هم میشد.
چون مدرسه مون پایین شهر بود و کسی زیاد تلاش برای این مسابقات نمیکردن ،من نخونده هم مقام میاوردم ،اما همینکه میرفتیم برای مرحله استانی،دیگه مطمین بودم که من قبول نمیشم ،و اگرم میخوندم تمام تلاشم رو نمیکردم چون میگفتم اونا بچه های بالاشهر هستن ،با همون بچگی این ذهنیت رو داشتم ،نتیجه هم مشخصه.
خلاصه خیلی مثال دارم از رانندکی چقدر سخت گواهینامه گرفتم اونم به خاطر خانواده با ذهنیت منفی ،یه تراژدی برای خودش بود ،از اینکه خودمم باور داشتم که من تئوری همیشه عالی هستم ولی کار عملی واقعا فقط در حد نمره پاس میخواستم و اصلا میگفتم من نمیتونم کار رو وقتی معلم میخواد درست انجام بدم یا مثلا فلان غذا رو خوب درست میکنم ولی اگر کسی بیاد ببینه دیگه حتما خراب میشه.
خدایا شکرت به خاطر این فایل زیبا
سلام سولماز جان
منم تایید میکنم باورهایی ک درمورد درس وحفظیات نوشتی
منم اینجوری بودم اینقد تلقین میکردم وبهم تلقین شده بود حفظیات همیشه عالی بودم اما ریاضی نه ورزش اصلا نمیکردم ب اجبار معلم ک بهم نمره بده فقط
کلا میگفتم من عملی خوب نیستم فقط حفظیات
بعد رفتم رشته انسانی چقد کتاب میخوندم فقط اطلاعات اضاف میکردم
اگه اون وقتو میذاشتم واسه هنر توی همون سالها من استاد میشدم
بعد ازدواج کردم اشپزیم افتضاح بود میگفتم خدایا من چطور اشپزی کنم شوهرم اشپزیمو اصلا دوست نداشت گذشت ومن بااین مباحث اشنا شدم دیدم علکی واسه پختن غذا اینهمه زحمت میکشم
توی ستاره قطبی مینوشتم خدایا میخام غذام خوشمزه بشه
هربار مینوشتم
الان اشپزی ک من دارم مادرم نداره خیلی خوشمزه شده شوهرم ودخترم خیلی دوست دارن همش تعریف میکنن چقد غذایی ک پختی عالیه خودمم باورم شده توی اشپزی عالی شدم …
توی گواهینامه آیین نامه بار اول قبول شدم
اما دست فرمون امتحان عملی بودم بار چهارم قبول شدم
بااینکه بار اول میتونستم قبول بشم اما بخاطر این باور ک من فقط بدرد حفظیات میخورم ماشین رو علکی خاموش میکردم هل میشدم جلوی افسر اونم سریع میگف مردود …
توی خیاطی بااینکه علاقه ام بود میگفتم خدایا من تمام تلاشمو میکنم چرا هر لباسم یک ایرادی داره من که خوب انجام دادم و دقت بالایی داشتم تمیز کار کردم
بخاطر این باور ک من بدرد کارهای عملی نمیخورم
این کد خراب داشت ران میشد
و باعث میشد من یک اشتباه رو هربار انجام بدم و برای اینکه استادم فکر نکنه من مبتدی هستم ازش نمیپرسیدم
تا اومدم حلش کردم اما واقعا بعداز یکسال این اتفاق افتاد شاید بیستمین لباسم عالی شد دیگه بعداز اونهمه تلاش
الان فهمیدم چقد علکی بود
برات سالی پراز شادی سلامتی ثروت آرزومندم
با سلام خدمت شما دوست خوبم:
چقدر تجربیات شما شبیه من بوده،حتی در کار خیاطی هم که فرمودین،دفتر خیاطیم رو به دقت تمام اماده کرده بودم و واقعا تمام تلاشم رو هم میکردم که کار رو اماده کنم ،اما همون باور اینکه من به درد کارهای عملی نمیخورم ،نتیجه رو صفر میکرد .
در رانندگی هم به راحتی ایین نامه رو قبول شدم همون دفعه اول،ولی چون عملی قبول نشدم و ازدواج کردم و به شهر دیگری رفتم ،از اول ایین نامه امتحان دادم و اول بار قبول شدم،نوبت به عملی رسید،دفعه ی چهارم ،با زجر و بدبختی قبول شدم.یعنی وقتی برای عملی میرفتم دست و پام می لرزید مربی ام میگفت قرص ارامبخش بخور ،اصلا یه وضعی.
بعدش هم چون خودم انرژی منفی می دادم ،همسرم که بسیار مهربان هس ،اون لحظه که کنارم بود ،اصلا اخلاقش عوض میشد و همیشه بحث می کردیم.
خلاصه من فهمیدم که کاملا باورهای خودم این اخلاق رو در ایشون و تمام مربی هایی که داشتم و حتی افسری که امتحان میگرفت ،برانگیخته می کرد که بدترین وجه رو داشته باشن.فقط دفعه ی اخر که خیلی بهتر شده بودم و ریلاکس بودم ،قبول شدم و افسر هم خیلی اسون پرسید.
این در حالی بود که من ده ها کیلومتر در جاده های خلوت تمرین کرده بودم ،اما وقتی خودم رو قبول نداشتم ،نتیجه این میشد.
بسیار بسیار سپاسگزارم از شما و ارزوی بهترین هارو براتون دارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشنده مهربان
خدایا شکرت که هرآنچه دارم از آن توست و توسط تو به من داده شده است .
امروز دوست دارم از نتایج جدیدم بنویسم و توی ذهنم مرور کنم اتفاقات قشنگ و خوبی که برام روزهای آخر سال به خوبی رقم خورد .
یادمه اولین فایلی که از استاد توسایت دیدم نشان از فراوانی در زندگی استاد عباسمنش بود و تعداد ماشینهای و موتورهای استاد رو دیدم ، تازه وارد سایت شده بودم و بادیدن ماشینها و موتورها و فراوانی در زندگی استاد عباسمنش ذوق زده شده بودم و این باور در ذهن من مرور شد که ببین میشود تعدای از ماشینها و موتورهای دلخواه رو همزمان با هم داشت ، همان رویایی که من از بچگی داشتم و توی ذهنم و رویاهام تعداد خیلی زیادی ماشین و موتور داشتم در هر جایی که دوست داشتم ملک و وسایل نقلیه درجه یک داشتم .
امروز تاریخ 1404/01/01 طبق روال بیدار شدم و لباس پوشیدم و برای شروع خوب یک روز و یک سال عالی راهی مسیر زیبای دوچرخه سواری و پیاده روی خارج از شهر شدم .
نم نم باران و جاده خیس که نشان از بارش خیلی زیاد باران قبل از آمدن من به این مسیر زیبا داشت
هنوز راه زیادی نرفته بودم که طبق روال پول پیدا کردم ( پانصد هزار تومانی زیبا ) به دلیل بارش باران پشت پول کمی گلی شده بود در آب جاری باران پول زیبا رو شستم و روی تنه دوچرخه انداختم تا خشک شود و بعداز سپاسگزاری و شکر گزاری به این مسیر زیبا ادامه دادم .
دوست عزیزی که معمولا قبل از من به کوه میرود رو دیدم ، پیاده شده در آغوش گرفتیم همدیگر رو و تبریک گفتم و از خوبی مسیر و هوای زیبا صحبت کردیم و برای همه آرزوی بهترینها در سال جدید و موقع خدا حافظی دوست نازنیم نگاهی به دوچرخه کرد و گفت که عیدیت رو هم که گرفتی گذاشتی روی دوچرخه .
وقتی که راه افتادم به حرف دوستم فکر کردم ، که راست میگه این عیدی من در روز اول سال و روز عید از خداوند و جهان هستی بود ، اما چون من همیشه در این مسیر پول و این نشانه هارو پیدا میکنم به نکته عید و عیدی توجه نکرده بودم .
و توی ذهنم مرور کردم و گفتم که اولین فایلی که از استاد اومد بیام و از نتایج جدیدم بگم .
من روز1403/12/25 ماشین سوم خودم رو بطور نقد و به راحتی و به آسانی و به سادگی با بهترین شکل خریداری کردم و 1403/12/27 هایمای 8s خریداری رو تحویل گرفتم و این اولین ماشین اتوماتی بود که خریداری کردم و سوارشده و با لذت و باعشق همراه خانوادم به خونه رفتیم ، البته بعد از ساعتها گشتن و دور زدن و لذت بردن از این ماشین اتومات زیبا و جذاب و دیدنی .
اوایل با خرید ماشین چینی خیلی مقاومت داشتم و همیشه به زمان فروش اون فکر میکردم که کلی افت قیمت داره و مشتری نداره و هزار فکر دیگه
شب قبلش یک کیا مدل 2014 اسپورتیج قیمت کردم 2600 با خانواده صحبت کردم همه راضی بودن بخریم و باید یکی از ماشینهارو میفروختم تا اونو بخرم .
فرداش با همکارام که برای انبار گردانی در دفتر کارم حضور داشتن صحبت کردیم یکی از دوستان گفت ماشینه خوبیه اما یازده سال کارکرده چرا ماشین چینی نمیخری ، من پارسال خریدم و دارم حالشو میبرم هیچ مشکلی هم نداره ( ایشون دقیقا 27 اسفند پارسال ماشینش رو تحویل گرفت ) بعداز ظهر بعد از اتمام کار ماشین 207 رو بردم باطری سازی و مشکلش رو درست کردم چراغ استوپش روشن میشد و بعداز اتمام کارم پیش خودم گفتم برم نمایشگاه برای دیدن هایما s7 رفتم نمایشگاه 8s رو دیدم و قیمت گرفتم رفتم خونه چنتا فایل مرتبط دیدم با همسرم صحبت کوتاهی کردم راهی شدم برای خرید ، دخترهام بیرون بودن با دوستاشون رفته بودن بگردن به من ملحق شدن ، به اتفاق رفتیم نمایشگاه و مثل آب خوردن قولنامه کردیم 140 م بیعانه پرداخت شد و قرار شد مابقی فردا پرداخت بشه ، اول صبح 1100 بحساب فروشنده پرداخت کردم و مابقی هم تا بعداز ظهر پرداخت شد . و روز 1403/12/27 ماشین سوم من به اتفاق خانواده تحویل گرفته شد و وارد پارگینک خانه شد .
بدون اینکه من ماشینی رو بفروشم
الهی صد هزار مرتبه شکرت
من کامنتم رو قبل از ایکنه فایل رو ببینم و گوش بدم نوشتم و حالا که فایل رو دیدم خودم سوپرایز شدم
خدایا شکرت که هرآنچه که دارم از آن توست و توسط توبه من داده شده است
خدایا من تسلیمم
خدایا من آماده هستم
خدایا من قلبم رو باز میکنم
خدایا من اجازه میدهم
خدایاتنها تورا میپرستم و تنها از تو کمک و یاری میجویم
خدایا منو هدایت کن به راه راست ، به راه کسانی که نعمت داده ای به آنها
خدابا شکرت
سلام آقا مصطفی عزیز
خیلی ممنونم از کامنت خوبی که گذاشتید
چقدر کامنت شما به دل من چسبید چقدر کامنت خوبی بود
مصطفی جان من در دریم بوردم عکس دنا پلاس و فونیکس اف ایکس و هایما 8s گذاشتم الان که کامنت شما دیدم حال دلم خوب شد عکس اون هایما قرمز هست وقتی من می بینم کیف می کنم
خدارو شکر که بی نهایت میشه موتور و ماشین و ملک و خونه و باغ و تراکتور داشت الحمدلله رب العالمین
جهان نامحدود جهان فراوانی الحمدلله رب العالمین الحمدلله رب العالمین الحمدلله رب العالمین
خیلی خیلی ممنونم از ذکر کردن جزییات دقیق ماشین
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم در این سایت فوق العاده
با تموم وجودم سپاسگذار خداوندم منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده؛ خوشحالم شروع سال جدید اتفاقات فوق العاده ایی برام رقم خورد تو همین 3 روز ؛ و سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ این اتفاقات عالی که تو این چند روز برام رقم خورد نوید این رومیده که امسال شگفت انگیز ترین سال زندگی من خواهد بود
وقتی داشتم مطالب این فایلوگوش میدادم؛ خییییلی خوشحال بودم و هستم که اولا دوره هم جهت با جریان خداوند روتهیه کردم و جلسه اول رو دارم کارم میکنم و به برام این صحبت ها خیلی آشنا و قابل درک بوده و دوم خیلی خوشحال بودم و هستم که دوره آفرینش رو دارم و الان 5 ماهه دارم روش کار میکنم و تو بخش چهارم؛ استاد در خصوص گفت گوهای مثبت در خصوص تلقین، در خصوص اینکه این صحبت کردن های مثبت چه قدر خوبه صحبت میکنن و یه سری جملات عالی به من دادن تا من هر روز تکرارش کنم و یکی از بهترین و قدرت مندترینش: این جمله ( زندگی من هر روز و هر روز از هر جهت بهتر و بهتر میشه ) بعد اینکه این فایلو گوش دادم به این نتیجه رسیدم؛ تمرکز بیشتری رو قانون آفرینش و دوره هم جهت با جریان خداوند بذارم؛ تا اتفاقات، شرایط اونجور که دوست دارم برام رقم بخوره.
در خصوص محتوای این فایل؛ یه مثال داغ داغ از خودم بزنم
یه پروژه کاری بود که من داشتم کاراش رو انجام میدادم؛ یه ویلایی که داشتم بازسازیش میکردم، توافق کردیم که من تا قبل اید پروژه رو تحویل بدم؛ یه سری اتفاقات تو پروژه رقم خورد؛ که پروژه برج 10 استوپ خورد؛ مالک ویلا کاملا نا امید شده بود که این ویلا قبل عید آماده بشه؛ اما من بهش میگفتم: شما سفره هفت سین خودتو تو این ویلا میچینی: ولی این شخص باورش نمیشد، تا اینکه پروژه استارت خورد و من تمام تمرکزم رو گذاشتم رو کار؛ وقتی استاد کارا میومدن مشغول میشدن من تاکید میکردم؛ کار رو تعطیل نکنن؛ قراره این پروژه روقبل عید تحویل بدم؛ همه میگفتن غیره ممکنه این پروژه قبل عید تکمیل بشه، کارا به سرعت پیش رفت تا رسید به 3 هفته موند به عید؛ مالک ویلا وقتی دید: کار به این سرعت داره پیش میره امیدوار شد که کارشو من بهش تحویل میدم قبل عید؛ وقتی یه سری موانع تو کار پیش میومد؛ و اون شخص ابراز نگرانی میکرد؛ من فقط یه جمله تکراری بهش میگفتم؛ نگران نباشید من اینجام، من حلش میکنم، خیالتون راحت باشه من کار رو بهتون تحویل میدم قبل عید.
تا اینکه یه چالش بزرگ رخ داد: 3 هفته مونده به عید؛ زمانی که کار مثه موشک داشت پیش میرفت؛ زیر سقف بالکن؛ آب چکه میکرد؛ صاحب ویلا نگران و آشفته از اینکه سیستم گرمایش از کف با مشکل مواجه شده؛ سوراخ شده و آب میده؛ اما من با قدرت بهش گفتم این امکان نداره این از گرمایش از کف باشه؛ چون من چندین بار گرمایش از کف کار کرده بودم و دقیق میدونستم چکار کنم که به هیچ وجه گرمایش از کف آسیب نبینه؛ اما مالک ویلا اصرار داشت سیستم گرمایش از سوراخ شده؛ من اولا بهش گفتم من به کارم ایمان دارم، ولی اگرم یه درصد از سیستم گرمایش باشه من درستش میکنم و تا قبل عید بهت تحویل میدم.
ایشون اصرار داشت که تیم نشت یاب؛ چون سیستم گرمایش از کف زیر سرامیک یا پارکت دفن میشه به هیچ وجه بهش دست رسی نخواهی داشت؛ من با یه تیم حرف زدم و با دستگاه اومدن و یک نقطه ایی رو نشون داد گفت همینجاست؛ من به مسئولیت خودش 2 تا سرامیک رو تخریب کردم؛ ولی هیچ اثری از نشتی نبود؛ تا چند روز بعد با یه تیم دیگه حرف زدم؛ گفتم اول مطمعن بشو که لوله گرمایش سوراخ هست بعد شروع کنیم به نشت یابی: 600 متر لوله تو این ویلا بود؛ با یه سری آزمایش ها ما متوجه شدیم اصلا سیستم گرمایش کاملا سالم هست؛ و اون چکه آب برا چیز دیگه بود که کاملا قطع شد.
و حالا یک هفته مونده به عید؛ دوباره پر قدرت ادامه دادیم؛ تا جایی که روزی 20 نفر تو ویلا مشغول به کار بودن؛ یعنی تو 7 روز 140 نفر اومدن و رفتن
وقتی کابینت کار اومد که حالا 3 روز مونده بود به عید بهم گفت معجزه کردی؟ چجوری این ویلا کارش تموم شد؟ چون 2 هفته قبل برا اندازه گیری اومده بود و من وقتی بهش میگفتم قبل عید میخام کار رو تحویل بدم بهم میخندید
یادمه به پیامی که 3 روز مونده بود به عید به مالک ویلا دادم؛ گفتم بهت قول میدم کارا تو این چند روز تموم میشه و شما با پدرو مادرت تو همین ویلا سفره هفت سین رو میندازی و سال رو تحویل میکنین
29 اسفند نقاش کارش تموم شد؛ تمیز کاریا انجام شد، سیستم گرمایش از کفو راه اندازی کردیم و کف ویلا کاملا گرم شد: 29 اسفند پدرو مادرش تشریف آوردن و اسباب روچیدن و تو همون ویلایی که هیچ کس باورش نمیشد تموم بشه کار تموم شد و سال رو تحویل کردن؛ حتی کل همساده ها بهش میگفتن غیره ممکنه؛ امسال بخوای تو این ویلا سال رو تحویل کنی؛ حتی حقیقتا من خودمم گاهی اوقات فکرشو نمیکردم بتونم کار رو تحویل بدم؛ اما این جمله رو فقط میگفتم من این پروژه رو قبل عید تحویل میدم، و 100 بار این پیام رو به مالک ویلا دادم؛ نگران نباش، خیالت راحت باشه من قبل عید بهت تحویل میدم
کاری که تو 3 هفته جمع شد: دقیقا به اندازه 2 ماه کار بوده؛ حقیقتا معجزه رخ داده
دوست داشتم این مثال رو بزنم که همین اواخر برام رخ داده؛ خیالت راحت من تحویلش میدم
خیالت راحت من موفق میشم
خیالت راحت من ثروت مند میشم
خیالت راحت من به تموم خواسته هام میرسم
خدایا شکرت
سلام به افلاطون عزیز
امیدوارم امسال هم مثل سال های قبل بدرخشید و خوشبختی را هر چه بیشتر و بهتر تجربه کنید.
لذت بردم از کامنت شما و چند جمله اخر کامنت تون خیلی تاثیر گذار بود برام و چشمام اشکی شد.
و یه حس خوب و حس امید در وجودم حس کردم.
«خیالت راحت من موفق میشم
خیالت راحت من ثروت مند میشم
خیالت راحت من به تموم خواسته هام میرسم»
خیلی وقته کامنت هاتون رو دنبال می کنم و الگوی عالی در سایت هستید.
که در تمام جنبه ها موفقیت کسب کردید (سلامتی. روابط. ثروت)
و نوش جانتون که پاداش تعهد شماست به مسیر توحید.
و این جمله های اخر کامنت تون سرشار از خودباوریه و اینکه چه کسی بهتر از اینکه خودمون به خودمون بگیم
خیالت راحت من میرسم به تمام خواسته هام.
ممنونم برادر عزیز و دمت گرم و شما همین الان ارزوی خیلی ها رو دارید زندگی میکنید.
موفق باشید.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام میکنم خدمت شما دوست عزیز سرکار خانم غلام زاده
بینهایت سپاسگذارتونم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتین.
و سپاسگذار خداوندم بابت بودن در این سایت فوق العاده، در این دوره فوق العاده، کنار شما دوستان عزیز و ارجمندم
امیدوارم امسال بهترین و شگفت انگیز ترین سال زندگیتون باشه و به تموم آرزوهاتون و خواسته هاتون برسین دوست خوبم؛ موفق و ثروتمند باشید خانم غلام زاده
سلام دوست عزیز
اولا لذت بردم از خوندن کامنتت
وبعدش تحسینت میکنم
آفرین ک بااعتماد بنفس یک پیام تکراری ب مشتریت میدادی ک ویلا رو قبل عید تحویل میدی
دقیقا منم واسه چندروز پیش ب مشتریم اینو گفتم ک نگران نباش من اینو همونجوری ک میخای تحویلت میدم
و واقعا با تجسم و پیش فرض مثبت انجامش دادم و نجوا میومد ک چ اشتباهی کردی بابا بعد چطور جواب میدی اما صدای ندای قلبم خیلی بلند میگف انجام میشه ب بهترین شکل
جوری ک مشتری خوشحال شد کارشو دید
وبا خوشحالی دستمزدمو براحتی پرداخت کرد
اتفاقا همین امروز داشتم ب خودم میگفتم نمیدونم چطور اما من موفق میشم امسال 1404 ب هدفم میرسم
نمیدونم چطوراما من حتما ثروتمند میشم
نمیدونم چطور اما روابطم باافراد جدید و عالی باب دل خودم شکل میگیره
نمیدونم چطور خدا ب موقش هدایتم میکنه
همونطور ک برای خاسته های قبلی هدایتم کرد
این فایل اهمیت ستاره قطبی رو ب من یاداوری کرد
با پیش فرض ذهنی مثبت دنبال هدف امسالم باشم روزها رو آغاز کنم قدم بردارم و توکل کنم ب نیرویی ک همیشه با منه ..
برات ارزوی ثروت سلامتی وشادی دارم
الهی بنام تو و یاد تو
اگه اینجام و اگه مینویسم به لطف توعه وگرنه من که بدون تو هیچم .
پس بگو تا بنویسم .
خدای مهربانم سپاس که هر لحظه هدایتم میکنی شکر.
سلاااااام به استاد و مریم عزیزم .
دوباره تعهد فولادین دادم تا تمرکز صد درصد بزارم روی دوره ها و سعی کنم شخصیتمو توی سال جدید بهبود بدم و این از هدف های سال 1404 من هست.
الان با این توضیحات شما خوب درک میکنم که همه چیز باوره ،باوره،باوره،،،،باور ها از پیش فرض ها میان و با تکرار فکر تبدیل به باور میشن ،چرا ما باید پیش فرض های بقیه رو زندگی کنیم ،چرا باید ما خودمون پیش فرض ها و باور های خودمونو نسازیم ،واقعاااا چرااااا،وقتی همه چیز باوره چرا به چیزی که به نفع منه باور پیدا نکنم
خب میخوام از تجربه خودم بگم …..
بعد از تموم شدن درسم ،،،برای تدریس منو به شهر همجوار شهر خودم فرستادن ،،،،،،دیدگاه های خوبی از این شهر خیلی ها نداشتن و میگفتن رفتی اونجا حواست باشه و ایتجوری ان اونجوری ان،اون موقه من تازه با آموزه های شما آشنا شده بودم ،،،،و عمل کردم ،،،،اینکه به هرچیزی باور داشته باشی همون وارد زندگیت میشه،خلاصه قبل رفتن به اونجا نشستم نوشتم پیش فرض ها و باور های مثبت درباره این شهر و بخصوص آدم هاش،بخدا قسم از همون لحظه که وارد این شهر شدم فقط خوبی دیدم و خوبی،منو به یه مدرسه معرفی کردن که باید اونجا میرفتم ،،،،از مکان مدرسه نگم براتون بهشت بود بهشت،،،،،ویو مدرسه و پنجره هاش رو به پارک جنگلی بود و درختای قشنگ ،،،یه طرفشم به یه رشته کوه اشترانکو و کوه پوشیده از برف ،،،اصلا وقتی بیرونو می دیدم لذت میبردم ،،،این از مکانش،،،،و اما مدیر مدرسه چنان انسان شریفی بود بخدا مثه مادر بود برام ،،،،میگفت تو شهر غریبی فکر کن من مادرتم ،،،،توی خوابگاه مدرسه برام یه اتاق جدا کرد ،،،،،موکت نو خرید ،،،،پتوی نو ،تخت و همه امکاناتی گذاشت که من توی زمستون رفت و آمد نکنم به شهرم و اذیت نشم ،،،،،،من پیش فرض های بقیه رو باور نکردم و فقط و فقط خوبی دیدم از مردمش از آدماش،،،،،و بقیع تعجب میکردن که چطور با تو این جوری هستن و با ما سردن،،،،،،،شاید اگه قبل بود میگفتم شانس اما از وقتی به قانون پی بردم میگم اسمش باوره.
و باور همه چیزه
همه چیززز
خدایاشکرت
دوست عزیزم سلام
اتفاقا منم یه جابجایی دارم و دقیقا همینارو به منم گفتند
چه خوب که به کامنت شما هدایت شدم تا منم از شما الگو برداری کنم
بهتون تبریک میگم که تونستید ذهنتون عالی کنترل کنید و به دیگران توجه نکنید و نتیجه تلاشتون هم گرفتید
انشالله برای منم همه چی راحت و عالی پیش بره
فقط میشه باورها و پیش فرض هایی که بخودتون گفتید اینجا بنویسید که منم بتونم از راهنمایی تون استفاده کنم
ممنونم دوست خوبم
سلام دوست عزیز
ممنون که به کامنت من پاسخ دادید و خوشحالم اگه تونستم ذره ای با کامنت نوشتنم به دوستانم کمک کنم.
من متناسب با باور های منفی که می شنیدم اونارو تو ذهنم برعکس میکردم و مدام برای خودم تکرار میکردم،
مثلا یکی این بود که مردمش آدمای سردی هستن ،،،،خب من باور نکردم ،و مدام به خودم یادآور میشدم که نه انسان های شریفی هستن و خیلی ان صمیمی هستند ،،،،و بخدا قسم دقیقا همینا شد،از راننده تاکسی گرفته تا تک به تک همکارام گل بودن گلللللل،چنان شریف و مهربون و انگار من نزدیک ترین آدما به اونا بودم،و خداروشکر که هدایت شدم به این مسیر که ببین همه چیز باوره ،،،،همه چیز پیش فرض هایی که از قبل قبول کردیم ،،،،،،خداروشکر ……
ایمان دارم امسال که سال میشه پر از عشق ،زیبایی،روابط عاشقانه،ثروت و سلامتی:)
منتظر هرچی باشیم همونو دریافت می کنیم بی شک:)
لاجرم
خود به خود
و طبیعی
قانون بی خطاست و همیشه اتفاق میوفته….
در پناه خدا باشید.
بنام خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تر هست ،بنام اوکه هرچه دارم ازاوست
خدایا شکرت ،شکرت بخاطر یه فرصت دیگه ویه صلاه دیگه
خدایا شکرت بخاطر رزق پربرکت وبی حسابی که امروز،روزی ام کردی
سلام به استاد عزیزم ،به استاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
اگر من صبح که از خواب بیدار میشم به خودم بگویم:
امروز قراره یک روز فوقالعاده را تجربه کنم
امروز ،روزی است سرشار از فراوانی
امروز سرشار از آدمهای خوب واتفاقات فوقالعاده هست واین ذهنیت را ایجاد کنم واین پیش فرض را ایجاد کنم واین انتظار را ایجاد کنم هم اتفاقات مثبت را جذب می کنم وهم اینکه برداشتم از اتفاقات خنثی مثبت خواهد بود وهم اینکه آگاهانه به نکات مثبت توجه می کنم ،نگاهم به سمت نکات مثبت هست ودنبال نکات مثبت میگردم چون صبح که از خواب بیدار شدم گفتم امروز یه روز فوقالعاده هست ،امروز یه تجربه عالی خواهم داشت ،امروز قراره که خداوند مرا هدایت کند ،امروز قراره یه فرصت خوب ببینم امروز قراره با یک آدم خوب آشنا بشم ،امروز قراره که پروژه ام را خیلی خوب انجام بدهم ،امروز ،…آن انتظاری که ایجاد میکنم خیلی از کارها را انجام می دهد
آن نگاهی که ما دارم، اگر نگاه مثبت باشد اتفاقات مثبت را جذب میکند وحتی اتفاقات خنثی را هم مثبت تفسیر میکند واگر منفی باشد برعکس ونکته جالبش اینجاست که چون من ذهنم را تربیت نکردم وهمین جوری انتظارم این است که اتفاقات ناجالب بیافته امروز ،این ماه ،این سال ،خیلی مزخرف خواهد بود …امروز از اولش معلوم هست …
چون این نگاه را دارم که امروز قراره روز مزخرفی باشد همیشه متمایلم که فردا وپس فردا هم همین نگاه را داشته باشم یعنی روزم را با انتظار منفی شروع میکنم وذهن متمایل هست که همانطور که قبلاً فکر میکرده عمل کند اینجوری نیست که یک دکمه بزنم وذهنم برگرده مثبت نگاه کند ویا انتظار اتفاقات مثبت را داشته باشم
ولی اینکه اجازه میدم ذهنیت منفی ادامه پیدا کند بعداً اینقدر قدرتمند میشه که هر بار ذهن تمایل دارد که هراتفاقی می افتد بدترین احتمال ممکن ببیندش ،ومنتظر اتفاقات ناجالب باشد منتظر بحث باشد، منتظره یه ناراحتی یا بیماری باشد بخاطر اینکه ذهن اینقدر آنجوری فکر کرده وآنجوری تربیت شده تمایل دارد که آنجوری فکر کند
من خودم دوروز پیش از خواب که بیدار شدم گفتم خدایا شکرت امروز چه روز فوق العادهای است وبطرز جادویی آنروز اتفاقات خیلی خوب برام رقم خورد حتی بعد ازظهرداشتم فکر میکردم چرا دوروز پیش اینقدر عالی بودو با توضیحات شما در این فایل دلیل آن برام روشن شد
اگر پزشک به من بگوید که این دارویی که دارم به شما می دهم صددرصد حال شما را خوب میکند واین یک داروی فوقالعاده هست ویک داروی آمریکایی خاص هست وبا اعتماد بهنفس این را بگوید به احتمال زیاد من آن دارو را مصرف میکنم وحالم خوب میشود
به این دلیل که دکترِ با اعتماد به نفس گفته ،ولی اگر دکترِ بیاد بگه حالا این دارو را بخور حالایکسری افراد جواب گرفتند ویکسری سخت جواب گرفتند حالا شما بخور ودوهفته دیگه بیا یکسری آزمایش بکنیم ببینیم دارو جواب داده یا نداده، کافیه این را بگه دیگه داروهِ جواب نمی دهد مهم نیست چقدر داروی به درد بخوری باشد یا تأثیر گذاری باشد اگر دکتر بگوید باید ببینیم ریکشن بدن شما به این دارو چه جوری هست ،حتی ممکن است دارو وضعیت جسمانی ات را بدتر کند ویا در سیستم گوارشت خللی ایجاد کند ،یا خوابت را بهم بزند یا سرگیجه وسردرد بیاره و… ولی بعضی افراد از آن نتیجه گرفتند حالا فعلاًهمین یه دونه دارو را در بازار داریم فعلا این رو مصرف کن این صحبت ِ چه ذهنیت و چه انتظار وباوری ایجاد میکند؟ اصلا دیگه دارو مهم نیست
حالا همان دارو را دکتر بیاد بگه که این دارو را هرکسی استفاده کرده بدون استثنا حالش خوب شده وکلاً مسائلش برطرف شده این ذهنیت کمک میکند بسیار آن داروهِ تأثیر گذارتر باشد بخاطر اینکه دکتر به این شکل وبا این اعتماد به نفس در موردش صحبت کرده
تجربه خودم دقیقا من این مورد را تجربه کردم وقتی برای معاینه رفتیم پیش پزشک معالجم یه دارو معرفی کرد گفت خیلی کمیاب هست اگر گیر بیاری خیلی خوبه ویکی از مراجعین با مشکل شما این دارو را مصرف کرده خوبِ خوب شده وبعد در ادامه گفت انشاالله برا شما هم خوب باشد دقیقاً این تردید دکتر شک وترس را به وجود من وهمسرم انداخت ودقیقاً دارو روی من جواب نداد وده ماه طول کشید که جواب بدهد
در مورد ذهنیتی که شما نسبت به درس ریاضی داشتید من این ذهنیت را نسبت به درس عربی داشتم وهیچ وقت دوست نداشتم بخوانم واغلب با اکراه سرکلاس عربی مینشستم وخدا خدا میکردم ساعت عربی تموم بشه وآخر ترم هم چون دانش آموز زرنگی بود با کمک معلمم سر جلسه وحفظ کردن نمونه سوالات نمره نسبتاً خوبی میگرفتم ودقیقا این ذهنیت به این علت در ذهنم شکل گرفت که آبجیم ودختر خاله ام واینا که از من بزرگتر بودند میگفتند مشکل هست معلم عربی سخت گیره و…وهمیشه هم سر کلاس وهم سرجلسه امتحان استرس داشتم ونگران بودم در واقع آن مقاومتی که نسبت به درس عربی درذهنم داشتم سبب شده بود بی انگیزه باشم و زیاد به آن توجه نکنم وحتی تمرینات آن هم دوستام برام انجام می دادند
وچقدر این دیدگاه قشنگ هست :
در واقع ما اصلا ً درس سخت وآسان نداریم ،ما یک نگاه وباوری در مورد درسها داریم
با این ذهنیت که من میتونم یادش بگیرم ومیرم یادش میگیرم آن ذهنیت قبلی را تغییر میدهم
من در ذهنم خودم اتفاقات را پیچیده میکنم واتفاقات را رقم میزنم ،اگر نگاهم به درسها جوری باشد که این درس،کاملاً قابل یادگیری هست وبسیار لذت بخش وجالب هست ومن استعداد وتوانایی اش را دارم ومن خیلی راحت میتونم یاد بگیرم به همان نسبت میتونم درسها را یاد بگیرم ولی اغلب اینجوری بوده که ریاضیات سخته،عربی سخته
در واقع اگر انتظارم این هست که یک کاری،یه درسی سخت است این اتفاق می افتد برای اینکه دارم به سختی های آن توجه میکنم ،بخاطر اینکه با یک پیش فرض منفی میرم سراغش ،همان مشکلات ،سختی ها ودردسرها را میبینم به این دلیل که انتظار داشتم سخت باشد مثل همان توتفرنگی 19 دلاری ژاپنی که افراد انتظار داشتند خوشمزه باشد آنجوری برداشت کردند وآن توت فرنگی ارزون که دقیقا مثل قبلی بود وهردو از همین معمولی ها وارزونها بودند ولی چون انتظار داشتند از این معمولی هاست وبه درد نخور ،گفتند یک دنیا تفاوت هست بین این دوتا ،با اینکه هردو را پشت سر هم خورده بودند
اینجوری ذهن داره اتفاقات را رقم میزند ،اینجوری نگرش ما ،ذهنیت ما شرایط را،اتفاقات راتفسیر میکند
ذهنیت من در مورد درس عربی اگر منفی باشد من یاد نمیگیرم نه به این دلیل که من استعدادش را ندارم ،توانایی اش را ندارم ،نه به این دلیل که ریاضیات خیلی برای یادگیری سخت هست ،به این دلیل که من اینجوری فکر کردم ،وبه خاطر اینکه اینجوری فکر کردم اینجوری هم دارم تجربه می کنم
در مورد همکار جدید در شرکت هم همین جور وقتی مدیر عامل شرکت تصمیم گرفت یک فردی که چند سال قبل مدیر تولید شرکت بودند رابه شرکت برگرداند وایشان را بعنوان مدیر داخلی شرکت انتخاب کند بقیه همکاران که ایشون را میشناختند می گفتند آدم مغرور وخودخواهی هست و… ودقیقا چون ما هم که شناختی به این شخص نداشتیم در مقابل ایشون گارد میگرفتیم با اکراه کاری که ازمون میخواست انجام می دادیم وهرروز ایشون هم رفتار بدتری را نسبت به ما نشون میدادند
در واقع آن ذهنیتِ هم توجه ما رو به سمت نکات منفی میبرد وهم اینکه رفتارهایی را نشون میدادیم که باعث میشد اون کارهای منفی بیشتری را انجام بدهد
وقتی من درمحل کار با یک شخص جدید با غرور صحبت میکنم ووقتی بی اعتنایی میکنم احتمالاً آن فرد هم میگه که حتماً از من خوشش نمیاد ویا اون هم آدم جالبی نیست پس منم بی اعتنایی به او میکنم ،درواقع آن ذهنیت سبب شده که من اون رفتارها رابکنم ورفتارهای من، سبب شده که آن طرف بخواد واکنش منفی نشان بدهد واکنش منفی من دارد تایید میکند ذهنیت اولیه مرا ،ذهنیتی که از همان اول دروغ بوده ،اشتباه بوده ،چرا که من پذیرفتم
در مورد ذهنیت به یه افراد خاص یا مکان خاص
من وقتی ازدواج کردم خب همسرم از یک شهرستان دیگه ای بود وقتی میخواستیم خانه اجاره کنیم مادر همسرم میگفت از این منطقه نگیرید آدمهاش اینجوری ،یا آنجا یه جوردیگه منم در جواب گفتم منکه کسی را نمیشناسم برام فرقی نمیکند واگر من خوب باشم بقیه هم خوب هستند اتفاقا یکی از محله هایی که خانه گرفتیم جزء همان جاهایی بودکه مادر همسرم می گفت آنجا خونه نگیرید ولی تو چند سالی که من آنجا بودیم به جزء خوبی ومحبت از آنها چیزی ندیدیم ،حتی صاحبخانه امان یه آدم شریف ونازنینی بود ودقیقا طبق صحبتهای شما چون من ذهنیتی که مادر همسرم در مورد این افراد داشتم قبول نکردم وهر موقعه من از آنها محبتی می،دیدم مثلاً صاحبخانه بر خلاف بقیه جاها سال جدید اجاره را افزایش نمی داد ،یا حتی من اگر خونه نبودم همسرم تنها بود غذا برای ایشان میبرد ومن همیشه به مادر همسرم میگفتم که اینا چه انسانهای فوقالعاده ای هستند تا جاییکه دوباره موقعه پندمیک که همسرم مغازه اش بسته بود کار نمیکرد از ما اجاره نگرفتند….
انتظار مثبت باعث ایجاد باور مثبت میشود واین انتظار مثبت سبب میشه رفتار مناسب تر با آدمها داشته باشیم ،رفتار مناسب باعث میشه بازخورد مناسب داشته باشیم وبازخورد مناسب سبب میشه باور مناسب تقویت بشود ،باورمناسب باعث میشه که ذهنیت مناسب داشته باشیم وذهنیت مناسب سبب رفتار مناسب ،بعد بازخورد مناسب واین چرخه ادامه دارد وهمه چیز تغییر میکند
قدرت باورها در جسم
خدا روشکر من خودم باورهای خوبی نسبت به جسمم دارم وحتی از اینکه زخم دستم یا پام بدون اینکه من کاری بکنم خودش خوب میشه وزود هم خوب میشه بعنوان یه فکت از این باور برای خاموش کردن ذهنم استفاده میکردم
چند وقت پیش بین دو انگشت پام خورد به گوشه دیوار وزخم شد همسرم خیلی نگران شد ومیگفت حتما انگشتت شکسته منم میگفتم نه یه زخم ساده هست زود خوب میشه میگفت بریم عکس،بگیریم، من میگفتم لازم نیست من دارم انگشت پام را تکان میدهم قول میدم فردا زخمش هم خوب میشه ودقیقا همین اتفاق افتاد
یا در مورد سرماخوردگی همسرم خیلی بقول معروف وسواس دارد بیشتر مواقع زمستان سرما میخوره ولی من نه اصلا میگم بدنم از عهده خودش بر میاد حتی جایی باشم کسی سرما خورده باشد عین خیالم نیست میگم سیستم ایمنی بدن من قوی هست ودقیقاً همین اتفاق را تجربه میکنم پسر دوستم سرماخورده بود وبرای چند روز مهمان ما بود دوستم پسرش را دعوا میکرد که چرا آمده پیش ما ممکنه که ماهم سرما بخوریم گفتم ما خوبیم حتی همسرم هم میبینم من اینجور رفتار میکنم اونم پذیرفته چند روز اینجا بود بدون اینکه مشکلی برا ما پیش بیاد وجالب تر اینکه دوستم خودش به شدت سرما خورد وچند روز درگیر بود
خدایا شکرت…شکرت….شکرت
استادجان صمیمانه از شما واستاد شایسته عزیز سپاسگزارم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
به نام خدایی که رحمتش بیاندازه است
و مهربانیاش همیشگی.
حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ
وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ
خدا مرا بس است. هیچ معبودی جز او نیست.
بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است.
سلااااااااام فهیمه جااااااانم
عااااااااشقتم رفیق بهشتیم
نوروزتون مباررررررررک نازنینم
الهی که سالی پراز سلامتی وخیر وبرکت وعشششششق ومهربانی داشته باشین به امید خداااا.
بببببیییین با چشای قلبی قلبی
پراز هیجان وعشششششق
بهت تبریک میگم که وارد دوره ی هم جهت با جریان خداوند شدی عزیزدلممممم
بی نهایت دووووست دارم
خداروشکر برای حال خوبت
برای وجود ارزشمندت دراین جهان زیبا
و سایت بهشتی مون …
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
بنام خداوندی که از رگ گردن به من نزدیک تر است
قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَهِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ
گفت: جزء گمراهان چه کسی از رحمت من نا امید میشود
سلام به روی ماهت فاطمه جان رفیق قشنگ و خوش قلبم
عزیزم، با چشمان قلبی که اشک در آنها جمع شده فرکانس کامنتت را دریافت کردم وبوسیدم
سپاسگزارتم عزیزدلم
منم سال نو را به شما وداداش رسول تبریک میگم وامیدوارم سال جدید برای همه سالی سرشار از موفقیت ،حس خوب وشادی وسلامتی باشد
ممنونم از خوش آمدگویی گرمت نازنینم، هرگز تصور نمیکردم این دوره اینقدر مرا به اصل خودم برگردوند سپاسگزار خداوندم که مرا این مسیر توحیدی و اساتید توحیدی ودوستان بهشتی ام هدایت کرد
روی چون ماهت را میبوسم قشنگم، سلام گرم مرا به داداش رسول برسان وهلیسا جان ومحمدحسن جان را از طرف من ببوس
امیدوارم در بهترین زمان این احساس خوبی که به قلبم روانه کردی به قلبت بشینه
خیلی دوست دارم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوندبخشاینده بخشایشگر
خدایاهرانچه راکه دارم ازآن تواست
خدایاهرانچه که به من رسیده ازتورسیده است
باسلام وعرض ادب حضوراساتیدنازنین وهمه دوستان همراه
مجدداسال جدید رابه استادعباسمنش استادشایسته وهمه شماسروران گرامی تبریک وتهنیت عرض میکنم امیدوارم امسال بهترین سال زندگی مان باشد
تازه ترین معجزه خداوند:
شب اول سال جدید جمع 50 نفره میهمان باجناق عزیزمون بودیم میهمانی خوبی بوداما به علت جمعیت بالا یه مقدارشلوغ بودوبعضی ازمیهمانان ابرازنارضایتی داشتند درهرصورت شکرخدا میهمانی خوب برگزارشد قراربراین شد یک شب بعد یعنی شب گذشته نصف همین جمع منهای بچه ها میهمان ماباشند آنهم به علت اینکه خونه مااپارتمانی بودوفکرمیکردیم گنجایش برگزاری میهمانی 50 نفره رونداره ودرنگاه اول هم همینطوربود خوب بچه های فامیل دعوت نشدند ازطرفی بچه های فامیل خیلی دوست داشتنددرمیهمانی باشند تاروزشنبه مسله روباهمسرعزیزم تحلیل بررسی میکردیم که چکارکنم تابچه هاروهم دعوت کنیم تااینکه ظهرشنبه ایده ای ازطرف خداوند الهام شدکه آقاجان تراس خونه روباچادریانایلون بپوشانیم واقایون روی تراس بشینند بلافاصله رفتیم موسسه نایلون به اندازه کافی بود برداشتیم ورفتیم فروشگاه مرغ ماهی چندکیلو مرغ وبال دیگر اضا فه کردیم قراربود شام جوجه کباب باقورمه سبزی باشه آمدیم نایلون رونصب کردیم اماانطورکه مدنظرمون بود خوب نشد همسرم نگران بود میگفت شب هواسردمیشه بادمیاد ممکنه میهمانی خوب نشه تاحدودی هم حق داشت امامن گفتم توکل به خدابچه هادعوت شدند وجمع 50 نفره تکمیل شد
صبح دیروزساعت 6صبح ازخواب بیدارشدم همان جاروی تخت رفتم سایت متوجه شدم فایل جدید قسمت دوم توت فرنگی 19دلاری روی سایت بودبلافاصله دانلود کردم باهندس فری پلی کردم تعجب کردم شروع فایل فوق العاده بوداستادباصدای گرم وآرامش بخشش شروع به سخن کرد
آقاجان روزت راباذهنیت مثبت وانتظارت مثبت شروع کن بگو امروز روزفوق العاده ای خواهم داشت امروزروز بی نظیری درپیش خواهم داشت
امروزهمه چیزبروفق مرادمن خواهدبود روزت راباتمرکزبرنکات مثبت شروع کن
این فایل بااین مضمون دلم روقرص ترکرد که امشب میهمانی عالی برگزارخواهد اولین نشونه
بلافاصله تمرین ستاره قطبی راانجام دادم یک صفحه درمورد برگزارشدن میهمانی به بهترین شکل ممکن باخداصحبت کردم ونوشتم
حدودساعت 11بوددراثرسرعت بادبخشی ازنایلون تراس کنده شد درهمین هنگام یکی ازهمان بچه ها که شب میهمان بودباخانمش برامون اش شنبه اول سال آوردند که برای اولین باربود همچین کاری میکردند متوجه موضوع شد که بخشی ازنایلون کنده شده گفت اصغرآقا من یه تکه بزرگی ازاین سایه بانها ( شید) دارم بزاربرم بیارم اینجارودرستش کنیم اول من تعارف کردم گفتم زحمتت میشه رفت آورد ودرکمتراز20دقیقه همان طورکه دوست داشتیم وانتظارداشتیم روی تراس پوشیده شد دومین نشانه با همسرعزیزم شگفت زده شدیم گفتم ببین مهمتری ترین واساسی ترین مشکل که فکرمیکردیم اینقدرراحت حل شد خدادستانش رابرامون بسیج کرده تاهمه چیزعالی انجام بشه
اماهنوز یه کم استرس داشتیم خصوا همسرعزیزم چون اولین باربود ماداشتیم دراپارتمان درفضای 120 متری میهمانی 50 نفره برگزارکنیم
شب شد میهمانان یکی یکی آمدند ازفضایی که درتراس براشون آماده شده بود شوکه شدند سقف کاملا پوشیده شده بود چیدمان تراس تخت ومیزپزیرایی باگلدون های خوشکل بهاری تزئین شده بود آتش برپاشده بود هواارام بودازبادخبری نبود فضا کاملا زیبا ومهیابود
ازِشلوغی میهمانی دوشب پیش خبری نبود پذیرایی عالی وراحت انجام میشد شام فوق العاده خوشمزه بود جوجه کباب وبال وقورمه سبزی خیلی خوشمزه شده بود همه همکاری کردند کلی با میهمانان گفتیم خندیدیم رقصیدیم عکس گرفتیم درپایان همه میهمانان ضمن تشکرگفتند واقعا همه چیزعالی بود وخیلی به همه خوش گذشت این نتیجه توکل من به خدای رحمان وایجادذهنیت مثبت وانتظارات مثبت بود
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
سلااااااااام آقای ابراهیمی عزیزم
نوروزتون مباررررررررک باشههه
الهی که سال پراز سلامتی وخیر وبرکت وحال خوب در کنار عزیزان تون داشته باشید به امید خداااا.
کامنت تون خیلی قشنگ بود
خیلی ایده ی باحالی اجرا کردین
دمتون گررررم مخصوصا خانوم تون
با دست پخت فرکانسیش ..
همزمانی این فایل و آگاهی هاش
نشونه های به موقع خودخداست
که با ذهنیت عالی روزتون قشنگ
ساختین وستاره قطبی تون تیک خورد به شکل عااالی خداروشکر.
دستتون پربرکت که با رزق های الهی
از مهمونای قشنگ تون پذیرایی کردین و دورهمی خوبی داشتین ..
نوش جانتون زندگی توحیدی
گوارای وجودتون نتایج خوشگلتون
خداروشکر برای حضور ارزشمندتون
در دوره ی هم جهت شدن با جریان خداوند ..
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
سلام و درود فراوان خدمت استاد عزیزم و مریم خانم نازنین و همه ی دوستان گرامی
مخصوصا فاطمه جان عزیز
سال نو رو به همه ی شما خوبان تبریک میگم و براتون از خدای بزرگ ،بهترینها رو آرزو میکنم
پرسیلا هستم
فاطمه جان ،این جواب پر از مهرشما به کامنت اصغر جان ،بهانه ای شد که من هم احساس واقعی و قلبی خودم رو نسبت به شما و همسر عزیزتون ابراز کنم ،چون همیشه کامنتهای شما زوج نازنین رو با عشق میخونم و از این مسیر همواری که به لطف خداوند و آموزشهای استاد عزیزمون برای خودتون فراهم ساختین ،لذت میبرم و تحسینتون میکنم و براتون خوشبختی و موفقیت بیشتر آرزو میکنم
راستش این تجربه که همین چند شب پیش برامون اتفاق افتاد ،ایمان هردوی ما رو به مسیر درستمون صدبرابر بیشتر کرد
الان حدود 4،5 ساله که ما در این مسیر زیبا همراه استاد عباسمنش عزیز هستیم
ولی درکی که از زمان همراه شدن با دوره ی ارزشمند و بی نظیر هم جهت با جریان خداوند در این یکماهه که دوره ی جدید رو شروع کردیم،پیدا کردیم ، قابل مقایسه با قبلِ دوره نیست !!!
منم دوست دارم از زاویه دید خودم، این مسئله رو براتون توضیح بدم
شاید در اول ،این مسئله خیلی پیش پا افتاده و ساده بنظر برسه ،راهکارهای مختلفی میشه براش اجرا کرد که مسئله رو بسادگی حل کنه :
مثلا میشه مهمون کمتر دعوت کرد(پاک کردن صورت مسئله)
میشه مهمونا رو به رستوران برد
میشه مهمونی به جای شام ،عصرونه باشه
میشه مهمونا رو در یک خونه ی دیگه مثلا در خونه ی مادر ،پذیرایی کرد
وووو
ولی اینکه بخوای با همین لوکیشن و با همین امکانات ،مهمونی کامل بدی یه کم ایجاد استرس و نگرانی میکرد و اینکه ما قبلا چون خونه مون ویلایی و بزرگ بود ،مهمونیهای بزرگتر از این رو هم تو خونه بدون مشکل برگزار کرده بودیم و الان کوچک بودن خونه برای من اذیت کننده بود و حسم رو کمی بد میکرد (نمیگم خیلی زیاد چون من یه آدم خیلی احساسی و واکنش گرا نیستم)
و از طرفی در این موقعیت دوست نداشتم به این حسم پروبال بدم و خودم رو در احساس منفی زیاد بندازم ،چون ازین دوره یاد گرفتم که به هر دلیلی حس و حالمون رو بد کنیم ،اتفاقات بدی رو تجربه میکنیم !!
فرق نمیکنه که مسئله ی تو کوچک باشه مثل برگزاری یه مهمونی که امکاناتشو نداری و یا خدای نکرده هر مسئله ی بزرگتری
من با خودم گفتم بیام راهکارها و درسی که از دوره ی جدید استاد گرفتم رو در عمل پیاده کنم تا یه تمرین عملی باشه برام و این آگاهیها رو کم کم با همین موضوعات و تضادهای کوچک تمرین کنم تا اولا به تضادهای بزرگتر برنخورم و دوما ایمانم قویتر بشه که بتونم بیشتر به خدا و نیروی قدرتمندش توکل کنم و از نیروی خدا در زندگیم بیشتر استفاده کنم ،تا اینکه بخوام همه چی رو خودم سروسامون بدم و کنترل کنم
اولین قدم، پیشگیری از مومنتوم منفی بود ،حالا باید طبق درسی که از استاد یاد گرفته بودم ،میرفتم سراغ جعبه ابزار :
اولین ابزاری که بنظرم اومد که میتونه برام کمک کننده باشه ،سکوت کردن و حرف نزدن بیش از اندازه در باره ی این موضوع بود ،ترجیح دادم که یکی دو روزی رو حتی با همسر و بچه هام هم کمتر حرف بزنم تا چیزی نگم که واکنش اونا رو در پی داشته باشه و حسم رو بدتر کنه و منم مجبور بشم واکنش نشون بدم ،پس سکوت در اینجور مواقع فک کنم یک ابزار قویه ،
دومین ابزارم این بود که در جواب تماسهای تلفنی مهمونای عزیزم که خواهرها و برادرهام بودن و همشون ابراز نگرانی میکردن که مهمونیت خراب میشه و دعوت رو کنسل کن ،میگفتم همه چی رو پیش بینی کردیم و به امید خدا خوب پیش میره (استفاده از ابزار قدرتمند احتمالات مثبت)
و یجورایی نمیگذاشتم که ادامه بدن تا حسم رو بد کنن (با عوض کردن بحث)
بعد از اون در ستاره قطبیم و همینطور دفتری که برای اینجور مواقع تدارک دیدم ،شروع کردم به نوشتن (به همون روشی که در یکی از کامنتهای دوره هم جهت با جریان خداوند ،توضیح دادم)
نوشتم: ای خدای مدیر و مدبر ،ای توئی که اداره کننده ی کیهان و کائناتی و اداره ی آسمانها و زمین در دست توست ،تویی که ارباب قدرتمند جهانی و صاحب قدرت مطلق هستی
من نمیدونم چطور میتونم این مسئله رو حلش کنم ؟؟ولی تو میدونی ،تو باید امروز کارگردان و مدیر مهمونی من باشی تا همه چی عالی پیش بره و به همه خوش بگذره ، من رو آسون کن برای آسانی ها
و بعد هم چند باری جمله تاکیدی : من به هر خیری از جانب تو به من برسه ،محتاج و نیازمندم \” رو با خودم تکرار کردم و با سکوت رفتم دنبال کارهام و بقولی رهاش کردم و بهش فکر نکردم و مطمئن بودم که خدا بیشتر از من حواسش به این کار هست و بیشتر از ما میخواد که کارها خوب پیش بره ،چون جهان به سمت خیره
شاید باورتون نشه ولی کمتر از یکی دو ساعت ،خواهر زاده ای که تا به اون روز ،هیچوقت بدون دعوت من( 15،16 ساله که ازدواج کرده) ،به خونه م نیامده بود ،برامون آش آورد (اینم بگم که از بین 5 تا خاله ای که داره ،تصمیم گرفته بود فقط برای من آش بیاره !!!!)
و بعد هم که همسر عزیزم در کامنتشون توضیح دادن که چه اتفاقی افتاد و چطور مسئله ی نگران کننده ی ما به همین راحتی و آسونی حل شد و یک شب عالی داشتیم
من و همسرم بعد از این جریان ،بارها برا خودمون تکرارش کردیم که یادمون باشه خدا همینقدر نزدیکه و سریع الجواب ، اگر ما اجازه ی مدیریت و دخالت در زندگیمون رو بهش بدیم
و ازین به بعد تصمیم داریم که خواسته های بزرگتری رو از خدا به همین روش درخواست کنیم
این در حالیه که من بشخصه از آرامش و خوشبختی و رفاه نسبی که در زندگیم دارم ،راضی و خشنود و سپاسگزارم
از این موضوع میخوام در مورد همه ی خواسته هام استفاده کنم و تعمیمش بدم به خواسته های دیگه م و به خودم در موقعیتهای مشابه بگم که همون خدایی که میتونه مدیر مهمونی من بشه ،بقیه کارها رو هم میتونه به سرانجام نیک برسونه ،چون براش خواسته ی کوچک و بزرگ نداره ،فقط کافیه من ازش درخواست کنم تا اونم منو اجابت کنه
فاطمه ی عزیزم باز هم از کامنت پر از مهر شما که بهانه ی ارزشمندی شد که من بتونم این موضوع رو از دید خودم در اینجا برای ایمان بیشتر خودم و شما همراهان استاد بنویسم ،تشکر و قدردانی میکنم و صمیمانه روی ماهتونو میبوسم
استاد عزیزم ممنونم که هستی و از خدا برای شما طول عمر با عزت و لذت آرزو دارم ،انشالله که همیشه برامون بمونید،دوستتون دارم
در پناه خداوند سربلند و پایدار باشید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است ومهربانیاش همیشگی.
و اعتماد به خدا ،محکم ترین امید است.
سلااااااام پرسیلاااا جاااانم
عااااااااشقتم رفیق بهشتیم
بوووووووووووس به روی ماهت عزیزدلم
از خوندن کامنتت چشام قلبی قلبی شد
از هیجان و ذوق مهربونی تون ..
خداروشکر برای نتایج قشنگتون
خداروشکر برای زندگی توحیدی تون
خداروشکر برای حال واحساس
خوبتون رفیق بهشتیم
بی نهایت دوستتون داررریم
سپاسگزارم از مهر ولطفت
سپاسگزارم از کامنت پربرکتت که واسم از مراحل قشنگ باورسازی درستت نوشتی ولذت بردم
وتحسینت میکنم نازنینم .
باعث افتخاره که وجود پربرکت شما رفیقهای بهشتیم رو تو زندگی قشنگم دارم و باید ازتون یاد بگیرم مثل همیشه .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
بانام خداوندرزاق
باسلام وعرض ادب خدمت شمادوست همراه وهم فرکانس درخانواده عباسمنش
فاطمه خانم نازنین
امیدورام همیشه حال دلتون خوب خوب خوب باشد
امیدوارم درسال جدید درکنارهمسرگرامیتان داش رسول عزیز وفرزندان نازنیتون هلیساجان ومحمدحسبن جان بهترین لحظات راتجربه کنید
خداوند رابی نهایت سپاسگزارم که بادوستانی نظیرشماهمراه وهمسفرهستم
درجمع توحیدی وصمیمی عباسمنش انگارهمه عضو یک خانواده واقعی هستیم وخیلی به همدیگراحساس نزدیکی میکنیم البته این احساس قلبی من است
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خداشکرت
واقعا تجربیات وکامنتهای گرانبهای دوستان درکناراموزه های استادمکملی است برای درک بهترقوانین
خدارابی نهایت شکر که چنین بسترمناسبی توسط استادعباسمنش عزیزایجادشده است
سپاسگزارخداوندهستم که کامنتم موردتوجه وعنایت شمانازنین قرارگرفت
درپایان تشکرمیکنم ازابرازلطف ومحبت شما
امیدوارم همواره درپناه ایزدمنان شادسلامت پیروزوثروتمندباشید
سلام وتبریک سال نوبه استادان بزرگواروسما دانشجوى هم دوره ى خودم
خداروهزاران مرتبه سپاسگزارم که امروز صبح هدایت شدم به کامنت زیباوپرازاگاهى ودرس شما
من هم براى اولین بار درخونه ى تبریز براى افطارى شب جمعه که باعشق هست دعوت کردم
وحقیق تاش به قول استاد اولین قدم اش روبرداشتم وفدم هاى بعدى روسپردم به هدایت خداوند که همیشه منوهمراهى میکنه
من تهران زندگى مى کنم
ولى فامیل ام تبریز هست وچندوقتى به شکرانه و خداوهدایت خودش تبریزهم خونه دارم ودوست داشتم به مناسبت دومین سالگرد مادرشوهرمهربونم یه دورهمى وافطارى داشته باشم
وبااگاهى هایى که ازاموزش هاى استادکردم
کارروشروع مى کنم ومىگویم خداخودش کارهایم رومدیریت مى کنه واسون مى کنه کارهارو
اولین معجزه ام
دیروزباهمسرجان دوتایى براى تمیز کردن ازخونه ى پدرى مون رفتیم خونه ى خودمون وجمله اى که به زبان داشتم این بود خداخودش کمک مى کنه وممنواسون مى کنه به اسونى کارها
چند ساعتى باعشق وبه اسونى باهمسرجان کارکردیم
گوشى همسرم زنگ زد یکى که مدتى براش کارکرده تماس گرفت زنگ خورد
همسرم گفت اگه زودترتناس مى گرفت مى گفتم بیادشیشه هاروکمک کنه
گفتم اگه دوست دارى بگو بیاد نهارهم داریم
تماس گرفت وگفت دوست دارى بیا این خونه مون همدیگروببینیم وبه ماهم کمک کن
اونموقع بود اشک شوق درچشمان ام حلقه زد وگفتم خدایا شکرت که این بار هم ایمان اام به توحیدى بودنش هزاران هزاران برابرببشترشد
وووووو هرچقدربگم ازدستان خدا
کارهاى خودم
معجزات
زبان ام قاصرهست
خدایااااادوست دارممممممممم
براى نعمت هایت
براى فراوانى هایت
براى حضورت درتک تک ثانیه هاى زندگى ام
هم کلاسى
هم فرکانسى ان
کامنت امروزشما هم معحزه اى بود ازمعجزات من
که منیژه جون دوست داشتنى
خدامهمونى ان روبه خوبى برگزار میکنه توخوش باش وروبال هاى خدابه پروازت ادامه بده
خدایااااا شکرت
درپناه خدا
شاد
تندرست
سلامت
سعادتمند
پرروزى
ثروتمند
باشیدددددددددد
بانام خداوند رحمان
باسلام وعرض ادب حضوردوست همراه وهم فرکانس خانم منیژه نازنین
سال جدیدرابه شماوخانواده محترم تبریک وتهنیت عرض میکنم امیدوارم امسال بهترین سال زندگیتون باشد
خداوند رابی نهایت سپاسگزارم که دراین جمع توحیدی وصمیمی حضوردارم
سپاسگزارخداوندهستم که کامنتم موردتوجه وعنایت شما دوست عزیزقرارگرفت وتشکرمیکنم ازابرازلطف ومحبت جنابعالی
برخودواجب دانستم به رسم ادب ازشمانازنین تشکرکنم
امیدوارم همواره درپناه الله یکتا شادسلامت پیروزوثروتمندباشید
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَمِنْ آیَاتِهِ أَن یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»
ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ [ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺭﺑﻮﺑﻴﺖ ] ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﮋﺩﻩ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻣﻰﻓﺮﺳﺘﺪ، ﻭ ﺗﺎ ﺑﺨﺸﻲ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﭽﺸﺎﻧﺪ، ﻭ ﺗﺎ ﻛﺸﺘﻲﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻭ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﺭﺯﻕ ﻭ ﺭﻭﺯﻱ ﺍﻭ ﺑﺠﻮﻳﻴﺪ، ﻭ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ)
(سوره روم آیه 46)
—————————————————————————
سلام خدای من، حمد و ستایش و سپاسگزاری فقط و فقط از آن توست؛ خدایا ازت ممنون و سپاسگزارم که بازم بهم فرصت صلات و بندگی عطا کردی ؛ ازت متشکرم که قلب من رو جایگاه دریافت الهامات خودت قرار دادی ، ازت متشکرم که خودت رو بهم عطا کردی و منو از هدایت یافتگان قرار دادی ، خدایا خدایا خدایا ، تنها و تنها تو رو میپرستم و فقط از تو یاری و حمایت و هدایت میخوام.
خدایا بخاطر باران رحمتت شاکر و سپاسگزارم. خدایا ازت متشکرم که ظرفیت وجودم رو هر روز بیشتر و بیشتر گسترش میدی تا نعمتهای بیشتری بهم عطا کنی. خدایا شکرت که منو از اهل عذاب قرار ندادی و حزن و اندوه رو ازم دور کردی، خدایا شکرت که قلبم رو با نور خودت روشن کردی.
پروردگارا ، ای یگانه فرمانروای مطلق همه ملکوت عالم ، ای رب العالمین ، ای رب من، من به هر خیری که بر من عطا کنی محتاج و فقیر و نیازمندم، در هر ثانیه از زندگیم به تو محتاج ترینم؛ کمکم کن در مدار بندگی تو باقی بمونم، بندگی کنم تا لایق باشم که فقط و فقط تو بر من اربابی کنی.
الحمدلله رب العالمین.
«رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و همچنین سلام و درود به استاد شایسته بزرگوار و باز هم سلام و درود بیکران به دوستان نازنین و هم خانواده ای های عزیزم در این سایت…
اگه میشد اون آهنگ آغاز سال نو رو براتون اتچ این کارو میکردم، حالشو ببرید.
بقول حافظ شیرازی ، «ساقیا آمدن عید مبارک بادت ، وان مواعید که کردی مرواد از یادت» سال نو شما عزیزانم مبارک ، براتون از درگاه خداوند متعال بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و شادکامی درخواست میکنم. سالی پر از موفقیت های بزرگ و دستاوردهای طلایی خیلی بیشتر از سالهای گذشته، الهی بهترین سال زندگی تون باشه…
دوستان یه ایده ای به ذهنم رسید دوست داشتم باهاتون به اشتراکش بذارم. الان که تازه دومین روز ساله، یه چکاپ فرکانسی برای خودتون بنویسید (شبیه تمرین چکاپ فرکانسی ، جلسه اول قدم اول ، دوره دوازده قدم)
من دیروز خیلی اتفاقی این ایده بهم الهام شد و دیشب نوشتمش. یعنی وضعیت مالی ، وضعیت سلامتی و روابط و معنویت و وضعیت عزت نفس و بقیه جزییات رو نوشتم تا هر جایی توی مسیر به مسئله و چالش خوردم یه بار دیگه به یاد بیارم که ابتدای سال چه وضعیتی داشتم و از کجا شروع کردم و چقدر در طول سال پیشرفت داشتم و مباحث استاد عباس منش چقدر تاثیر گذار بوده.
این باعث میشه امیدمو حفظ کنم و ایمان داشته باشم که مسیر جواب میده. باعث میشه بتونم در برابر نجواها کنترل ذهن بهتری داشته باشم و مومنتوم مثبتم رو ادامه بدم.
—————————————————————————
و اما توت فرنگی 19 دلاری
روی فایل اول یه کامنت نسبتاً خوب و طولانی نوشتم ولی به علت فیلترینگ جریان هدایت توسط پارازیت های شیطانی ذهن نتونستم ادامه ش بدم و نهایتاً پاکش کردم.
و الان بریم سراغ این موضوع که «باورهای ذهنی ما چقدر اتفاقات و شرایط مون رو کنترل میکنه» ؟؟
چندتا مثال و تجربه شخصیم رو براتون بنویسم، مثلاً توی حوزه روابط با همکاران ، یه مدیر واحد داریم (که میشه رئیس رئیس رئیس اداره آتشنشانی) که خیلیا ازش بدگویی میکنن و البته خیلیا هم خوبیاش رو میگن. ولی من آگاهانه سعی کردم به ویژگیهای مثبت این بنده خدا دقت کنم و خداییش چندباری که باهاش هم کلام شدم بسیار آدم تحسین برانگیزیه، توی مدیریت آدم تواناییه و خیلی بهبود ایجاد کرده و پیگیر بهبودهای بیشتر و بیشتره. با اینکه بقیه همکارا، روز اولی که همین بنده خدا مدیر شد رفتن پیشش و برای بهبود شرایط شون صحبت کردن، همونها بعداً شروع کردن به بدگویی کردن، خدا شاهده به جز احترام و کلام خوش و بزرگواری از این بنده خدا هیچی نشنیدم.
یا مثلاً رئیس ایستگاه آتشنشانی ، خیلیا ازش بدگویی میکنن، ولی من همیشه به ویژگی های مثبت این بنده خدا دقت میکنم. بسیار انسان خوب و منصفی هست، بسیار محترم و خوش برخورد، بسیار با عزت نفس، ولی عزت نفسش باعث غرور نمیشه. اطلاعات بسیار زیادی توی موضوعات شغلی و حتی روانشناسی افراد داره. خوشتیپ و ورزشکار (چون مثل خودمه جذبش کردم) و خداییش از وقتی رئیس مون شده شرایط خیلی خیلی بهتر از قبل شده به لحاظ بروکراسی اداری و پیگیری امکانات برای ایستگاه و حق و حقوق پرسنل.
واقعاً ذهنیت من در مورد این بندگان خدا رفتارشون رو هم در قبال من رو هم شکل میداد. و همیشه با من خوش برخورد بودن با اینکه نه من محتاج شون بودم و نه اونها محتاج من.
یه مثال دیگه در مورد بعضی از فیلمها که استاد توی فایل اول اشاره کردن؛ خود من فیلمها رو بر اساس امتیاز Rotten tomatoes تحلیل میکنم و اگه امتیاز بالای 90٪ داشته باشه میرم میبینم. و بقیه فیلمها رو حتی اگه خوب باشن ولی امتیازشون پایین باشه نمیبینم. (روتن تومیتو امتیاز منتقدین آثار سینمایی هست) یا اگه کسی در مورد فیلمی نظر مثبت بده میرم میبینم ، یا مثلاً فیلمهای تام هنکس رو میرم میبینم با هر امتیازی چون شخصیت تام هنکس رو دوست دارم … یا مثلاً فیلمهایی که کریستوفر نولان کارگردانی میکنه ، هر چی که باشه. یا اگه فیلمی به هر دلیل اسکار گرفته باشه، یا موضاعات خاصی داشته باشه که مورد علاقه من باشه.
پس پیش فرضهای من در مورد فیلمها شد امتیاز روتن تومیتو ، توصیفات افراد، یا شخصیت بعضی از بازیگران و کارگردانان یا جوایز. پس بازم قضاوتها و پیش فرض های دیگران در نظر من تأثیر داشت.
یا مثلاً در مورد موزیک و آهنگ؛ قبلاً وقتی بعضی از آهنگهایی رو دوست داشتم و توی ماشین گوش میدادم و عیال میگفت اینو رد کن این آهنگه رو دوست ندارم، خواه ناخواه اون آهنگ دیگه برام خوشایند نبود. و میذاشتم وقتی فقط تنها هستم گوش میدادم… (بماند که دیگه مدتهاست توی ماشین آهنگ گوش نمیدم، سمت مخالف هندزفری میزنم، و فایلهای استاد رو گوش میدم، و سکوت میکنم، بنده خدا نمیدونه ماجرا چیه که من ساکتم)
توی فایل قبلی استاد مثال قهوه استارباکس و برندهای معمولی رو زدن. من اینو به این شکل تجربهاش کردم که طعم قهوه رو با دکوراسیون و زرق و برق و ادا و اصول کافی شاپ ها مخلوط نکنم… وقتی یه جایی زیادی ادا اصول در بیارن کلاً میگم اینها پوچن و دارن خودشون رو پشت این ادا و اصول درآوردن ها قایم میکنن. یه کافی شاپ معمولی سر کوچه مون هست که همیشه ازشون قهوه میگیرم. خداییش طعم قهوه شون هم خوبه، قبلاً بهتر بود. بنا به دلایلی مجبور شدن دستگاه شون رو عوض کنن، وقتی دستگاه جدید آوردن من بلافاصله متوجه یه کوچولو تفاوت طعم قهوه شدم، یبار ساعت 2 شب، قرار بود بزنم به دل جاده و بازم بنا به دلایلی نمیخواستم از مغازه های سر راهی چیزی بگیرم و رفتم ببینم یه کافه ای چیزی این موقع شب بازه و دیدم توی یه محله نسبتاً گرون قیمت یه کافهای بازه و کلی هزینه کرده برای دکوراسیون و تزئینات، وقتی رفتم داخل گفتن خیلی خوش اومدین جناب، سفارشتون…
گفتم یه قهوه دبل لطفاً…
چیز دیگه ای میل دارین؟ میخواین براتون اشتراک ثبت کنیم و … بفرمایید اینم قبضتون ، منم با تعجب به برگه نگاه میکنم ، آقاااااااا جان مادرت بیخیال، ساعت 2 شب این حرکات چیه… خلاصه اینکه همون کافه ای که تو طول روز کلی شلوغ میشه و یه سالن بزرگ داره برای مشتریاش و قبض و اشتراک میده، یه قهوه بهم دادن گرونتر از بقیه کافه ها، و عصاره زهرمار آناکوندا، آبکی و بی کیفیت و قشنگ مشخص بود بیش از 7-8 ماهه دستگاه شون رو سرویس نکردن…
ولی اکثریت مردم درگیر همین ادا و اصول ها و زرق و برقها هستن. بقول قرآن «و أکْثَرُهُمْ لا یَشْعُرُونَ»
(کنجکاو شدم بعد از ماه رمضون برم تمام کافه های مثلاً لاکچری بوشهر رو تست کنم و دست آخر برگردم سراغ همون کافه سر کوچه مون)
توی فایل استاد مثال زدن از شروع صبح و کانون توجه ما و بقول حافظ شیرازی یادم از کِشته خویش آمد و هنگام درو …
وقتی که تمرکز میکنم روی بوق زدن ها ، بد رانندگی کردنها، زباله ها و ناهنجاری ها و چاله چوله های کف خیابون که میبینم و میشنوم و تجربه میکنم، تا شب همین اوضاع رو دارم ولی اگه گیوآپ کنم و با خداوند گفتگو کنم و بگم من چی میخوام ماجرا خیلی بهتر پیش میره. همین چند شب پیش که چهارشنبه سوری بود و من از سر کار برگشته بودم و خسته خسته بودم و فقط دلم میخواست بخوابم (حوالی 8-9 شب) چندتا صدای ترقه بیرون میومد، دیدم اگه بخوام روی اینا تمرکز بذارم میافتم روی مومنتوم منفی و اون شب عذاب الیم دارم تا خود صبح … گفتم خدایا، من میخوام بخوابم و ازت درخواست آرامش و امنیت میکنم، میخوام براحتی و به آسودگی بخوابم … و گرفتم خوابیدم تا ساعت حوالی 2 و خورده ای بیدار شدم. دیدم بیرون هنوز تک و توکی صدای ترقه میاد. ولی من با آرامش خوابیده بودم و اصلا هیچی متوجه نشده بودم. اون جهت دهی آگاهانه باعث شد که بتونم خواب راحتی داشته باشم.
قبلاً یه وقتایی که میخواستم برم سر کار به همکارم میگفتم امروز از اون روزاست که حسش نیست بری سر کار و واقعاً هم حق با من بود، چون تمام اتفاقات اون روز علیه من بود و منو خستهتر میکرد… و به مرور زمان با تمرین ستاره قطبی تونستم، ذهنم رو آگاهانه جهت دهی کنم برای انتظارات مثبت و در کمال تعجب بازم حق با من بود چه از اون به بعد اتفاقات و شرایط همه اش برام آرامش بخش و مثبت بود.
استاد مثال تاثیر داروها رو زدن؛ پزشک متخصص سالهای اخیر برای بابام یه سری داروها رو تجریز میکرد، و بابام عادت داشت بره بروشورهای داخل بسته ها رو بخونه، و مخصوصاً توجه کنه به قسمت عوارض داروها. و در مورد عوارض داروها برای بقیه حرف بزنه که مثلاً این دارو این عوارض داره، اون یکی اونو داره و … و نکته اش اینکه یبار متخصص با تعجب فراوان بهمون گفت من تا حالا هیچ کیسی نداشتم ، و ندیدم و نشنیدم که روند پیشرفت بیماریش اینقدر سریع باشه، اصلا این بیماری نباید اینقدر سرعت داشته باشه. خیلیا بودن با همون بیماری تا 100 خورده ای سالگی هم زندگی کرده بودن. و من و خواهرم طی یه حرکت سامورایی گونه بروشورهای داروها رو برمیداشتیم، و وقتی بابا دنبال بروشورها میگشت با عذاب وجدان ابراز بی اطلاعی میکردیم که شاید شرکتهای داروسازی بخاطر کاهش هزینه ها بروشورها رو حذف کردن. (الهی العفو) ؛ 10٪ بیماری و 90٪ تلقین و ذهنیت بابام رو از پا درآورد … هروقت میرفتم دیدنش فقط در مورد عوارض بیماریش صحبت میکرد و منم نمیتونستم بهش بگم پدر من اینقدر در مورد بیماری حرف نزن، مجبور بودم سکوت کنم و شنونده باشم (با اینکه اون موقع قانون رو نمیدونستم و اصلا شاگرد استاد عباس منش هم نبودم، ولی چون سالها قبل در مورد اثر تلقین های ذهنی شنیده بودم و فیلم راز رو دیده بودم میدونستم این موضوع باعث بدتر شدن ماجرا میشه)
حرف از تلقین شد، چندسال پیش زمانی که نیروی دریایی بودن و توی ناوچه خدمت میکردم، رستهام مکانیک بود، یعنی محل کارم توی موتورخانه بود. موتورخانه پایینترین قسمت کشتیه. یعنی نسبت به بقیه افراد مجبور بودم پله های بیشتری رو برم بالا و برم پایین. اکثر افراد نهایتاً از این کابین به کابین بغل میرفتن و یا نهایتاً تا یه عرشه بالاتر. من باید از دوتا راه پله با شیب خیلی تند میرفتم و میومدم. و نتیجتاً دچار یه زانو درد خفیفی شدم. و رفتم پیش دکتر متخصص و عکس رادیولوژی برام نوشت. وقتی رفتم عکس رو تحویل بگیرم دیدم چیزی شبیه ریشه درخت توی عکسم پیداست و من وحشت زده شدم که یا خدا این چیه دیگه … نتونستم صبر کنم عصر مطب دکتر متخصص باز بشه ، همون موقع رفتم پیش دکتر عمومی ، دکتر عمومی هم از دیدن این صحنه متعجب شد، و گفت منم تا حالا همچین چیز عجیبی ندیدم، گفتم دکتر بنظرت این شکستگیه؟؟ گفت نه، شکستگی خطوط سفید می افته، این خطوطش سیاهه. و نهایتاً درد زانوی من چند برابر شد، به حدی که من لنگ لنگان راه میرفتم… خلاصه با درد شدید تا عصر صبر کردم و بعدش رفتم پیش متخصص …
گفتم دکتر این چیه توی زانوی من، وحشتناک داره درد میکنه، دکتر زد زیر خنده، گفت این اصلا توی زانوی تو نیست. خلاصه منم خیلی جدی به دکتر اصرار که دکتر واقعیتش رو بهم بگو (یه جورایی از بیخیالی و خنده دکتر شاکی شده بودم) . با کلی خنده بهم گفت این خطای پرسنل بخش رادیولوژیه، که مایع مخصوصی که فیلم رادیولوژی رو باهاش آماده میکنن، از دستشون چکیده و روی فیلم پخش شده. و وقتی پرسیدم پس این درد چی میگه، گفت تو به خودت تلقین کردی. و بعد یه ماجرایی رو برام تعریف کرد که یه اسیر جنگی توی شوروی از پایگاه ارتش سرخ توی سیبری فرار میکنه و میره توی واگن حمل گوشت یه قطار قایم میشه که سالها خراب بوده، و چون تابلوی دمای منفی 18 درجه رو میبینه و باور میکنه که واگن منفی 18 درجه دما داره ، و در اثر سرما میمیره. با اینکه واگن اصلا سرد نبوده، و این سرما همون سرمای بیرونه که بقیه رو نمیکشه ولی این بنده خدا رو کشت.
استاد مثال درس ریاضی رو زدن … پیش فرضهای من در مورد این درس همه اش برمیگشت به خانواده ، اونها از ریاضی بدگویی میکردن، و دائماً تاکید میکردن که بچه های ما استعداد درس رو ندارن ولی بچه های فلان خانواده استعداد دارن ، همه شون ریاضی فیزیک خوندن و باعث شد منم باور کنم که استعداد ریاضی و فیزیک رو ندارم. چه کرد این پیش فرضهای سمی خانواده. دیروز داشتم به جلسه 2 قدم 12 گوش میدادم و استاد یه تمرین میده در مورد خودباوری که یه لیست تهیه کنید از موفقیت هاتون، حتی کوچکترین موفقیتها از بچگی و من شروع کردم به نوشتن، همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا رسیدم به سال اول دبیرستان و شدت گرفتن سختگیری ها و سرزنشهای خانواده و بعدش به زور انتخاب رشته کردن شون. من به ریاضی علاقه داشتم و به کامپیوتر… ولی خانواده اصرار و اجبار که فقط رشته انسانی، و بارها و بارها اون پیشفرض های غلط شون رو به خورد ذهن من میدادن، و دائماً مقایسه و دائماً سرزنش. نکته جالب موضوع برام اینه که بعد از سالها الان متوجه این نکته شدم که همون سالها موازی با درس و مدرسه، زبان انگلیسی رو هم توی زبانسرا میخوندم، و چون توی زبانسرا اون پیشفرض ها و اون سرزنشها نبود من همیشه بهترین نمرات رو داشتم. چون به زبان به شدت علاقه داشتم، هم زبان انگلیسی و هم زبان عربی ، هر دوشون رو دوست داشتم. در مورد زبان انگلیسی چون زبانسرا میرفتم این اعتماد به نفس رو داشتم و هر کسی در مورد زبان انگلیسی بدگویی میکرد من میگفتم نه اتفاقاً زبان انگلیسی از فارسی خودمون هم ساده تره، ولی در مورد عربی چون کلاس نمیرفتم بالاخره اون ذهنیت های اطرافیان تونست روم اثر بذاره و به مرور زمان درس عربی رو برام سخت کنه.
همون ذهنیت منفی اولیه وقتی افتاده بود روی چرخه و مومنتوم و ادامه پیدا کرده بود و عدم اطلاع من از قدرت ذهن و قانون باعث شده بود خودم بهش کمک کنم تا منو به وضعیت بسیار بدی بندازه.
ولی خداییش من همیشه معتقد بودم من آدم خوش شانسی هستم و خداییش بارها و بارها فرصتهای بهتری نسبت به بقیه رو تجربه کنم.
—————————————————————————
قبلاً وقتی که ورزش میکردم یه سری فایلهای صوتی رو میذاشتم که ترکیب آهنگ های انگیزشی بود با صحبتهای بعضی از افراد موفق مثل آرنولد شوراتزنگر، سیلورستر استالونه، محمدعلی کلی، آدمیرال ویلیام مک ریون و افراد موفق دیگه. (از جایی که فهمیدم بعضی از جملات باورهای غلطه دیگه گوش ندادم) یکی از این افراد یه شخصی هست بنام دیوید گاگینز David Goggins که نیروی عملیات ویژه دریایی آمریکا بوده بهشون میگن Navy Seal ، میگفت عاشق این بودم که یه نیوی سیل باشم، و وقتی داشتم اعزام میشدم پشت تراک که نشستم همه بهم میگفتن تو نمیتونی تو از پسش برنمیای. من 300 پوند وزن داشتم و تارگتم این بود که برسم به 175 پوند. (از 136 کیلو برسه به حدود 79 کیلو)
میگفت همه ما توی زندگی به جایی میرسیم که بهمون اینو میگن و بهترین مهارت برای ما اینه که باید بتونیم کنترل ذهن کنیم.
همه بهم میگفتن نمیتونی، من به خودم میگفتم چی میشه اگه من بتونم این معجزه رو رقم بزنم ؟؟ در پایان که به موفقیت رسیدم چه حسی خواهم داشت نسبت به این نظرات منفی ؟؟
میگه توی همون مرکز آموزش بهم گفتن تو نمیتونی چون توی تاریخ نیوی سیل بعد از 70 و خورده ای سال فقط 35 تا سیاهپوست تونستن دوام بیارن، تو از پسش برنمیای، من گفتم: چی میشه اگه من سی و ششمی باشم؟
میگفت بیشتر مردم به این علت ذهنیت های منفی به شما میدن چون خودشون باور ندارن که خودشون بتونن انجامش بدن. چون نمیتونن تجسمش کنن، پس عین یه آینه اون تصویر رو به شما منعکس میکنن. و میگفت من همه اون ذهنیت های منفی رو تبدیل میکردم به What if I could ، چی میشه اگه بتونم …؟ همه منفی ها رو تبدیل میکردم به سوخت حرکتی خودم.
الان دیوید گاگینز یه ورزشکار و دونده ، و یه سخنران انگیزشی و یه نویسنده کتاب و صد البته یه نیوی سیل بازنشسته ست.
—————————————————————————
استاد عباس منش جانم، امیدوارم خیلی از موضوع اصلی منحرف نشده باشم ؛ به بزرگواری خودتون ببخشید.
حافظ شیرازی میگه :
«کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجود ؛ بنفشه در قدمِ او نهاد سر به سجود»
«بنوش جامِ صبوحی به نالهٔ دَف و چنگ ؛ ببوس غَبغَب ساقی به نغمهٔ نی و عود»
«به دورِ گُل منشین بی شراب و شاهد و چنگ ؛ که همچو روزِ بقا هفتهای بُوَد معدود»
«شد از خروجِ رِیاحین چو آسمان روشن ؛ زمین، به اخترِ میمون و طالعِ مسعود»
«ز دستِ شاهدِ نازکعِذار عیسیدَم ؛ شراب نوش و رها کن حدیثِ عاد و ثمود»
«جهان چو خُلدِ بَرین شد به دورِ سوسن و گل ؛ ولی چه سود که در وِی نه ممکن است خُلُود»
«چو گل سوار شَوَد بر هوا سلیمانوار ؛ سحر که مرغ درآید به نغمهٔ داوود»
«به باغ، تازه کن آیینِ دینِ زردشتی ؛ کنون که لاله برافروخت آتشِ نمرود»
«بخواه جامِ صَبوحی به یادِ آصفِ عهد ؛ وزیرِ مُلکِ سلیمان، عمادِ دین، محمود»
«بُوَد که مجلس حافظ به یمن تربیتش ؛ هر آنچه میطلبد جمله باشدش موجود»
تفسیرش هم اینه که : الان وقت لذت بردنه، پاشو برو حالشو ببر فرزندم که خداوند همه اسباب عالم رو برات فراهم کرده تا تو به خواسته هات برسی.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
«رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی ۖ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»
—————————————————————————
در پناه رب العالمین همواره شاد و سلامت و موفق باشید. در مدار «اعطیٰ و اتقیٰ ، و صدَّقَ بالحسنیٰ» باشید و آسان باشید برای آسانیها و نعمتها و ثروتها و سلامتیها و شادکامیها.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام خدمت شما دوست عزیزم جناب حمید امیری
امیدوارم که همیشه حالت خوب و احساست قشنگ و در مدار زیبایی ها باشی
من همیشه کامنت های شما را مطالعه می کنم و خلی لذت می برم و درس های خوبی ازش می گیرم
این کامنت شما هم خلی پر بار و آموزنده بود
لذت بردم و تحسین تون کردم
انشالله که همیشه چرخ زندگیت روان و قشنگ بی چرخد
این ایده زیبایی را که مطرح کردی تمرین چکاب فرکانسی من خلی لذت بردم از این کار اگر انجام دهیم
چون من خودم به نوشتن و یاد داشت برداری کردن راحت هستم هر سال موقع تحویل سال خواسته هایم را می نویسم و امسال هم همین کار کردم و حین نوشتن بهم الهام شد که در مورد بعضی خواستههای که داری را عباراتی تاکیدی بینویس و در گوشیت ریکارد کن
و منم گفتم چشم و عبارات تاکیدی را نوشتم و سریع با صدای خودم ریکارد کردم و با احساس خوب این کار انجام دادم تن صدایم خلی خوشایند و لذت بخش بود
حالا که دارم گوش می دهم خلی بهم حس قشنگ می دهد
حال وقتی این ایده شما را دیدم تحسین تون کردم و مصمم شدم که انشالله امشب این کار را انجام دهم
و با جزییات بینوسم و امسال به لطف خداوند چی سالی شود
آنهم با دوره زیبایی هم جهت با جریان خداوند
دوست خوبم خداوند برای شما بهترین ها را رقم زند که این ایده قشنگ را اینجا شریک ساختی
در پناه الله مهربان شاد و سلامت باشید
سلام و درود به شما دوست گرامی.
امیدوارم که حالتون عالی عالی عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین متصل باشید.
سال نو شما مبارک ؛ ان شاالله سال جدید برای شما پر از خیر و برکت و رحمت و نعمت و ثروت و شادکامی و موفقیت باشه.
از شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندی که برام نوشتین. ایده بسیار خوبیه. من هم قبلاً امتحانش کردم. واقعاً بسیار تأثیرگذار هست اینکه باورها رو به شکل صوتی گوش بدین و اجازه ندین ذهن بخواد نجوا کنه و ما رو ببره سمت احساس منفی. من هر وقت فایلهای صوتی باورهای توحیدی و احساس لیاقت رو گوش میدادم خیلی زود یه سری نشانه ها و اتفاقات وارد زندگیم میشد. ممنونم که یادآوری کردین بازم برم سراغ همون فایلها.
همواره در پناه رب العالمین باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بنام خالق زیبایی های بی انتها
عرض ادب و درود به شما دوست عزیز
کامنتهای شما فوق العاده ان و من بی نهایت لذت میبرم
اینقدر دلی و شفاف و ساده بیان میکنید که به دل میشینه
تحسین تون میکنم برای نیایش های زیباو اتصال تون به منبع همه ی خوبی هاو برکتها و عشق
تحسین تون میکنم برای پیشرفتهای عالی تون در این مسیر توحیدی
تحسبن میکنم شما رو برای آیات زیبایی که انتخاب میکنید و با نوشته ها و اطلاعات عالی که تو موضوعات متفاوت دارین با ما به اشتراک میزارید
اطلاعات بسیار ارزشمند که من به شخصه بسیار لذت میبرم
الهی که بهترینها همواره نصیب تون بشه و خداوند یار و نگهدارتون
بهار سرسبز و زیبا بر شما هم مبارک
خدایا سپاسگزار تو هستم با تمام وجودم برای حضورم در این جمع فوق العاده و این عزیزان دوست داشتنی
فالله خیر الحافظین و هو الرحم الراحمین
سلام و سعادت قرینتان
سال نو را به شما و خانواده بزرگ عباس منش تبریک عرض میکنم
ان شا الله که سالی سرشار از آرامش الهی، و قرار گرفتن در مدار ثروت و سلامتی و موفقیت و زیباییها براتون باشه
لذت بردم از کامنت زیباتون،
آقا حمید عزیز شما همیشه خوش فکر و خوش قلم و خوش ذوق بوده و هستید و کامنتاتون برای من خیلی آموزنده هست
این فایل زیبا رو که استاد تو سایت قرار دادند من به همراه خانواده همسرم شمال بودم در یکی از زیباترین مکانها همراه با بارش فراوان باران، این نعمت زیبای الهی و چه قدر این باران را من دوست داشتم با اینکه شاید تو این 5 روز ما کلا نیم ساعت آفتاب را ندیدیم و همه تقریبا شاکی بودند که ای بابا تا کی میخاد بباره و نتونستیم جایی بریم ولی من سعی کردم فقط به زیباییها، طراوت عالی هوا و رفع تشنگی زمینها و جبران کمبود آب و…. فکر کنم
خلاصه که بشدت لذت بردم از ترکیب بارون و دریا و جنگل و رانندگی در هوای بارانی
آقا حمید
استاد همیشه میگن شما قرآنم که میخواید بخونید بدون هیچ پیش فرضی بخونین و این یه اصله
یه سری پیشفرضهایی تو ذهن ما شکل گرفته که عمدتا از حرف دیگرانه، یعنی ما زندگیمون را سوار کردیم بر این پیشفرضها و بعد خودمون به اونها باورپیدا میکنیم و اونها را شکل میدیم و میگیم دیدید چی شد؟ وغافلیم که از یه چنین ورودیهایی چنین خروجیهایی باید انتظار داشت
مثال از بیمه و قرص و دارو زدید، منم خیلی هم دیدم هم تجربه کردم
تو همون بیماری پاندامیک خیلیها فقط به خاطر تلقین و ترس نابود و تلف شدند در حالیکه این یه بیماری خیلی ساده و با درمان خیلی ساده تر بوده
اواخر عمر بابام که خیلی از درد بخودش میپیچید و دیگه هیچ قرصی بهش تاثیر نداشت من چندباری بهش قرص استامینوفن معمولی دادم و بهش میگفتم من این قرص را به سختی تهیه کردم و این یه دستور مصرف خاصی داره و اگه بخوری فلان میکنه بهمان میکنه و در کمال تعجب میدیدم که بعد ازگذشت چند ساعت میگفت بابا، این قرصه یه کم دردمو کمتر کرده و بهتر شدم ولی خب اینقد باورهای ذهنیشون در مورد سلامتی خراب بود که آخرشم کم آوردند و ازدنیا رفتند
اینه تاثیر تلقین
بههر حال مثال زیاده آقا حمید عزیز و شما هم الحق و الانصاف مثالهای جامعی زدید
خدا حفظتون کنه
سپاسگذارم ازشما، و از جناب استاد عباس منش، عبد صالح خداوند، که چلچراغ راه هدایت هستند
امیدوارم همیشه به شادی باشید
به نام خدای رحمن و رحیم
خدای رب العالمین
خدای مالک یوم الدین
مهربانم؛ تنها تو را بندگی میکنم
و اجازه ی کمک و یاری تنها از خودت میخواهم
که مرا به راه راست و به مدار هم جهت و هماهنگ با جریانت هدایت کنی؛
که فقط آنهایی در آن مدار، لایق زندگی کردن هستند که پاداش ِ هماهنگی با تو را، از دستان پرمهر و لطف و فضل تو دریافت کردند
و تاج پادشاهی و ملکه بودن را با افتخار بر سرشان نهادی
و متنعم و سرشارشان کردی از نعمت ها و ثروت های بیکرانت، که ارزشمندترین نعمتت برای آنها، انس و الفت و نزدیکی و هم صحبتی با خودت بوده؛ که هدفت از آفرینش این جهان هستی هم همین بوده است و بس!
خدایا شکرت که مرا هم لایق این هدایت دانستی و مرا به جایگاه ِ نزدیکی به خودت رساندی و در مقام قرب خودت جای دادی که با این نعمت، دیگر هیچ چشمداشتی به هیچ چیز دیگری ندارم!
الهی به امید تو، به عشق تو، به رضای تو و به شوق دیدار ِ هر لحظه ی تو
اول مهرماه امسال توی کامنتی که گذاشتم،
از هدایت ها، الهامات، نشانه ها و ایده هایی که خدای مهربانم منو به سمتشون هدایت کرد و از من ایمان، عمل صالح و اقدام در راستای اون هدایت ها و الهامات خواست براتون نوشتم
حالا 6 ماه از اون روز گذشته؛
و امروز اول فروردین 1404 هست و آغاز سال نو؛ که به نوبه خودم این سال جدید و شکوفایی طبیعت و بهار فصل ها و بهار دل ها رو به استاد عزیزم و همه دوستان نابم در این خانواده صمیمی و دوست داشتنی تبریک میگم
من اقدام برای این هدایت ها را با دوره مقدس 12 قدم و همزمانی اش با پروژه ی “خانه تکانی ذهن” و در طی مسیر هم پروژه ی “مهاجرت به مدار بالاتر” شروع کردم و چکاپ فرکانسی ام رو در روز اول مهرماه برای خودم نوشتم
لینک کامنتم در قدم اول: abasmanesh.com
و تایم رو هم 6 ماهه گذاشتم که ماهی 2 قدم رو پیش ببرم و روی این تعهدم هم پایبند بودم، فقط چون از قدم 7 تا 9 رو کمی تکاملی تر پیش اومدم، پایان 5 ماه یعنی پایان بهمن ماه که باید تا قدم 10 پیش میرفتم، من به پایان قدم 9 رسیده بودم و اون زمان هم در سایت در فایل معرفی دوره “هم جهت با جریان خداوند” کامنتی گذاشتم
لینک کامنتم:
abasmanesh.com
و ماه اسفند به صورت کمی فشرده، سه قدم آخر رو کار کردم که همزمان هم شد با دوره بینظیر “هم جهت با جریان خداوند” که لایق ِ همراهی با این دوره فوق العاده هم بودم و تهیه اش کردم و دارم باهاش پیش میرم
و تونستم دقیقا در روز پایان سال 1403 که دِ تایم (the time) برای دوره 12 قدم گذاشته بودم اون رو به پایان ببرم و چکاپ فرکانسی پایان دوره رو هم نوشتم و مقایسه کردم و واقعا شوکه و شگفت زده شدم!
از این جهت که اگر ما به تعهداتمون، سرسختانه و مستمر پایبند باشیم، پاداش های الهی و جایزه های جهان رو به نیکویی و با شگفتی ِ هرچه تمام تر دریافت خواهیم کرد که این برای من رخ داد!
( توی پرانتز اینو بگم که من قصد دارم برای ِ نمیدونم چندمین بار، دوباره این دوره مقدس و بینظیر 12 قدم رو که میدونم استاد عزیزم، در فرکانس فوق العاده ای این دوره رو با آگاهی ها و هدایت های الهی دریافت و ارائه کردند، از اول شروعش کنم و دیگه براش دِ تایم (the time) نمیزارم و میخوام بشه مثل وعده غذایی ام، جزوی از خوراک همیشگی و روزانه ی روحم در هر روزم!)
من این تعهدم در مهرماه، همزمان شد با هدایت و الهامی از طرف خداوند برای مهاجرتی دوباره از شمال کشور که 2 سال و نیم در یکی از بهترین مناطقش زندگی کرده بودم، که من قصد داشتم آبان ماه مهاجرت کنم، ولی هدایت الهی اومد که مهاجرتم همزمان بشه با شروع این تعهد و شروع 12 قدم و شروع چکاپ فرکانسی یعنی اول مهرماه و هدایت شدم به مهاجرت به جزیره زیبای کیش؛ که خوشبختانه 4 ماه مامور به این مهاجرت بودم و دقیقا یه دوره دانشگاهی ِ خودسازی و پیشرفت شخصیتی برام بود که من عزتمندانه ازش سربلند بیرون اومدم و یه گام بلند و تصاعدی ِ تغییر مدار، اونجا به وضوح داشتم
خوشبختانه همون طور که استاد عزیزم در دوره جدید “هم جهت با جریان خداوند” در مورد مومنتوم مثبت یعنی روی دور افتادن در جهت مثبت میگن؛ یعنی باید با تعهد و استمرار اجازه بدیم یه عادت در شخصیتمون شکل بگیره و به ثبات برسه و نتیجه ی اون تغییر و عادت شخصیتی یعنی در مدار درست قرار گرفتن و نتیجه ها لاجرم در زندگی مون پدیدار میشه
و در اصل باید گفت ما با شکل گیری مومنتوم مثبت و صحیح و درست، در مدار خواسته های قلبی و واقعی مون قرار میگیریم و لاجرم اونها در زندگی ما شکل میگیرند و ما به راحتی دریافتشون میکنیم
من توی این 6 ماه ، هدف ها و تعهداتی برای خودم تعیین کردم که برای رشد شخصیتم و تقویت احساس لیاقت و خودارزشمندی ام بود، که مستمر و پیوسته بهشون عمل کردم و نتایجی که در شخصیتم و زندگیم رخ داد باورنکردنی بود که چه زود و آسان هدایت میشدم به آسانی ها و لذت های بیشتر در زندگیم و اینو بعد از چکاپ فرکانسی 12 قدم فهمیدم و باعث شگفتی ام شد و منو سپاسگزارتر و شکرگزارتر کرد به درگاه رب قدرتمندم
یکی از تعهداتم در مورد قانون سلامتی بود که من خوشبختانه 2 سال میشه (از فروردین 402) که سبک تغذیه ام به روش قانون سلامتی هست ولی به ثبات خوبی نرسیده بودم، البته خیلی کم چیت داشتم ولی نتونسته بودم کامل و مستمر فست 24 ساعته داشته باشم و خیلی روزها 2 وعده بودم ولی دوست داشتم اتوفاژی در بدنم اتفاق بیفته و نتایجش رو در بدنم ببینم.
که با این تعهدم فست 24 ساعت همیشگی دارم، وزنم از شروع دوره که 63 کیلو بود، الان روی 52 کیلو با قد 162 به ثبات رسیده و اتوفاژی رو احساس میکنم چون نتایج عالی گرفتم،
پیاده روی که سالها یعنی حدود 20 سال هست که داشتم و دارم ولی هیچ وقت پیوسته بیشتر از نهایت 2 ساعت نمیتونستم ادامه بدم که الان رسیده به روزی 4 ساعت پیاده روی پیوسته و مداوم در هر روز، که نشون میده انرژیم خیلی بالا رفته
و هدف من از این دوره بینظیر، انرژی جسمانی بالا و تمرکز ذهنی بالا بود که به هردوش رسیدم یعنی در طول 4 ساعت پیاده رویم، با تمرکز و ذهن باز، ایده ها و آگاهی ها و الهامات عالی بهم میشه و ارتباط بینظیری که با خدای خودم گرفتم که در هر لحظه از روز و شبم و برای هر کاری حتی کارهای کوچیک باهاش صحبت میکنم و بهم میگه چیکار کنم و هدایتم میکنه …
در کل تعهد ِ سرسختانه و پیوسته باعث این همه نتایج عالی برام شده …
در مورد سحرخیز شدنم سالها بود که ساعت 8 و 9 صبح بیدار میشدم و خیلی دوست داشتم که سحر و اذان صبح بیدار باشم و این معجزه رخ داد و از همون روزهای تعهدم ولی کاملا تکاملی این مومنتوم مثبت هم شکل گرفته و من هر روز 5 صبح بیدار میشم و متعهدانه تر سپاسگزاری هام و ستاره قطبیم را توی دفترم مینویسم و بعد هم قهوه صبحم و بعد هم 4 ساعت پیاده روی مستمر و گوش کردن به فایل ها و دوره ها و صحبت کردن در موردشون با خودم و خدای مهربونم، هدایت خواستن و ایده گرفتن و عمل کردن و …
در مورد وضعیت مالی ام هم، بعد از مهاجرتم از شمال به کیش، سرمایه ام 400 میلیون تومان افزایش داشت و درآمدم هم 16 میلیون در هر ماه افزایش پیدا کرد، اون هم از نوع رزق ِ بغیرالحساب و رزق ِ من حیث لایحتسب و رزقی که به دنبالم میاد و من نیازی ندارم کار شاقی براش انجام بدم و بینهایت و هزارااان بار شاکر خدای مهربانم هستم برای رزاق و وهاب بودنش
در مورد آموزش گرفتن در زمینه کار مورد علاقم هم باز هم معجزه وار چند روز قبل از شروع دوره “هم جهت با جریان خداوند” به اون دوره آموزشی هدایت شدم و دارم همزمان با دوره جدید استاد، روی اون دوره آموزشیم هم متعهدانه کار میکنم و بسیار برای کارم عالیه
محل زندگی فعلیم هم توی کامنت قبلیم گفتم که در حال حاضر بعد از زندگی ِ 4 ماهه یا بهتره بگم ماموریت 4 ماهه ام به کیش، به شهر محل تولدم برگشتم و در یک ویلای فوق العاده عالی و لاکچری و با تمام امکانات رفاهی که رزق بغیرالحساب از طرف خداوند بوسیله یکی از بهترین دستانش بود دارم تنهایی و در سکوت و خلوت و آرامش و در دل طبیعت زیبا در منطقه ای روستایی زندگی میکنم و هر روز بیشتر و بیشتر به اصلم، به خودم، و به خدای درونم و به ربّ ِ رحمن و رحیمم نزدیک و نزدیک تر میشم …
و در کل باید بگم یه مهدیه دیگه توی این 6 ماه تعهدم از من ساخته شده که از همه نظر صعود ِ مداری ِ عالی و بالایی داشتم؛
از نظر ایمان، تقوا و کنترل ذهن و احساس، توکل، صبر و طی کردن تکامل، انس شدید با قرآن و درک فوق العاده ازش، عمل صالح، اعتماد به خدای مهربان، امید به زندگی فوق العاده بالا، سلامتی جسمی و روحی و روانی و ذهنی و فکری در حد بسیار عالی و بالا و ….
اگر بخوام در مورد مسیرم، رفتارهام و عملکرد رشدم برای رسیدن به این همه نتایج فوق العاده بگم، باید یک کتاب قطور بنویسم!
ولی اگر بخوام فقط اصل ِ و اساس و ریشه ی همه اون ها رو بگم :
باید بگم “تعهد” ، “استمرار” و “ایمان و باور” به اینکه “خدا و جهان به شجاعان پاداش می دهد” و نتیجه همه اونها اصل ِ اساسی هست که استاد در دوره جدید روی اون تاکید دارن؛ یعنی: ” مومنتوم مثبت”
خیلی نتایج ریز و درشت دیگه هم در ابعاد دیگه شخصیتم و زندگیم دارم که شاید بعدا اگه بهم گفته بشه بیام و در موردشون بنویسم
از استاد عزیزم با تمام وجود و از اعماق قلبم سپاسگزارم که بهترین دستان خداوند توی زندگی ِ توحیدی ام هستند و بابت وجودشون هزاران بار خدا رو شاکرم
شاید این کامنتم برای موضوع این فایل نبود، ولی من دوست داشتم نتایجم رو برای استاد عزیزم بنویسم
و با کمی تغییر در جلسه پایانی قدم 12 هم گذاشتم
الهی که همگی مون، همیشه در این صراط المستقیم، ثابت قدم باقی بمونیم به مدد هدایت های الهی
در پناه الله مهربان، همگی همیشه سلامت و شاد و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
خدایا شکرت، خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سلام مهدیه جاااااااانم
عاشقتم من رفیق بهشتیییییییم
نوروزت مباررررررک دوست نازنینم
بهارررررررت پر از عشق و مهربونی وحااااال خووووب
بی نهایت تحسینت میکنم برای دونه دونه نتایج خوشگلت
برای احساس خوبت واتفاقهای خوب زندگیت .
نوش جوووووونت همه ی نتایج قشنگ زندگیت عزیزدلم
اسم دوره مقدس 12 قدم که توکامنتت به چشمم خورد
حالم دلی تر شد و لذت بردم
قلبم پراز هیجان خندید وکیف کرد ازبس دوستش دارم
و این روزها با اگاهی های دوره ی الهی هم جهت با جریان خداوند شدن
لذت فهم ودرک از دوره مقدس 12 قدم و دوره احساس لیاقت (خودشناسی محض)
خیلی بیشتر احساس میکنیم واین خیلی قشنگه ….
خداروشکر برای وجود ارزشمندت در این جهان زیبا وسایت بهشتی مون
کلی از کامنت پربرکتت عشق و آگاهی نوش قلبم کردم خداروشکر
الهی که همیشه سرشار ازنگاه خداوند باشی وزندگی خوشگلت در بهترین مدارها باشه ان شا الله
سلام به شما مهدیه خانم عزیز
خیلی خوشحالم از اینکه کامنت شما رو خوندم
خوشحالم از اینکه نتیجه گرفتید
من همیشه مشکل ماندن روی تعهد داشتم و دارم تلاش میکنیم این رو حل کنم و بهتر بشم
وقتی خوندم که 6 ماه تعهد داشتید که حاصلش هم شد این نتایج عالی خیلی لذت بردم و گفتم ببین میشه
میشه بهتر شد میشه متعهد موند و به نتیجه رسید
ممنون از شما که این ها رو با ما به اشتراک گذاشتید
انشالله همیشه موفق باشید
به نام خداوند هادی و هدایتگر
سلام مهدیه جان
سال جدید رو بهت تبریک میگم
به خودم قول دادم از اول سال دوره دوازده قدم رو مجدد کار کنم
و از اینکه از نتایج گفتی خیلی خوشحال شدم
و مصمم تر شدم
چون باور دارم خودم زندگی رو خلق میکنم ک بابت تک تک اتفاقات بینهایت سپاسگزارم
خدایا شکرت که در مسیر هدایت قرار داریم
ما را به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن مرا به سمت خواسته ها و آسانی آنها هدایت کن
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته مهربونم
و همه ی دوستای بهشتیم
خدایا شکرت بی نهایت شکر برای این رزق پربرکت
بریم سراغ داستان باور وذهنیت که اصل واساس قانون هستن و تکاملی داریم با کمک خدا و
آگاهی های دوره هم جهت با جریان خداوند
و یادگیری باورهای مرجع رشدشون میدیم ..
ذهنیت مثبت داشتن میتونه خیلی راحت اتفاق های خوشگلی رو وارد زندگیمون بکنه ..
دیشب میخواستیم پیاده روی کنیم
که بچه ها گفتن ماهم میاییم
هلیسا طبق معمول دنبال حلزون پیدا کردن بود
که کلی هم پیدا کرد کرد و خداروشکر سرگرم شد
حلزون رو گذاشته بود روی دستاش و ناز میکرد
من ذهنیت جالبی نسبت به حلزون نداشتم
بیشتر هم بخاطر لزج بودنش…
هلیسا حلزونی که رو دستش بود آورد
سمت من که مامان این حلزون بذار رو دستت
خیلی آروم حرکت میکنه
محمدحسن هم گفت هلیسا عمرا مامان حلزون دستش بگیره ،بی خیال شو وبرو پی بازی کردنت ….
واقعا بهم برخورد یه لحظه که بچه های من حلزون
تو دستشون میگیرن !
اونوقت میذارن تو ظرف و به حرکت وشاخک هاش وچشمهاش وصدفش نیگا میکنن
من هنوز درگیر ذهنیت غلط لزج بودنشم
گرفتم و گذاشتم روی دستم و نازش کردم
حس خوبی بود ، حرکت آروم حلزون منو
یاد قانون تکامل انداخت ..
خلاصه از مزایای این سفر ذهنیت مثبتم
نسبت به حلزون جان هم بود خداروشکر
محمدحسن به هلیسا گفت نظرت چیه به خدا بگیم
یه کفشدوزک برامون بفرسته ؟
منم باخنده گفتم آره خیلی خوبه
قبل از خواب یه کفشدوزک هم ببینیم ..
ولی منطق ذهنم میگفت
آخه کدوم کفشدوزکی این وقت شب بیداره!؟
محمدحسن گفت مامان یادته تو جنگل
کبریت خواستم خدا فرستاد ،
خدا میفرسته
کفشدوزک هم میفرسته!
به دودقیقه نکشید من خودم روی برگ
گیاه کفشدوزک دیدددم وگریه م دراومد
همونجا تلنگر خوشگلی دریافت کردم
که باور وذهنیت بچه بیشتر از منطق من کار میکنه .
خدا خیلی خداست
خدا شاهکار میکنه ..
حتی از این حلزون ها و کفشدوزک شب زنده دار،
فیلم گرفتم وواسه سعیده جان هم
فرستادم که اولین باربود من شب کفشدوزک میدیدم…
اونم انقدر ناز وقشنگ ..
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
و استاد شایسته مهربونم
بابت این فایل پربرکت وارزشمند
خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ ﴿٢5روم﴾
و از نشانه های او این است که آسمان و زمین به فرمانش برپایند، سپس زمانی که شما را با یک دعوت از زمین بخواند، ناگاه بیرون می آیید،
وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ ﴿٢6روم﴾
و هر که در آسمان ها و زمین است، فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست، و همه برای او فروتن و خاضع اند،
=====================================
سلام به استاد عباس منش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به بچه های گل محله !
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربان از روشنی قلبم به قلب روشنتون…
الهی که حال دلتون عالی باشه و روز های اول سال رو با مثبت ترین مونتوم های توحیدی شروع کرده باشید …
راستش قصد داشتم فردا سرفرصت برای این فایل کامنت بزارم اما گفتم چرا برای تمرین ستاره ی قطبی ازین فایل استفاده نکنم ؟!چی بیشتر از کامنت نوشتن من رو مثبت میکنه ؟!پس بسم الله …
استاد جان خیلی وقت پیش یک کلیپ توی فضای مجازی پخش شد بود که به یک بنده ی خدایی که یکم ساده احوال بود ،گفته بودند دوستت علی مرده!بعد که اون بنده ی خدا خودِ علی رو توی خیابون میبینه با تعجب میگه :علییییی تو مرررررده بودی علللیییی :))) چرا زنده ای پس:)
حالا الان من وقتی شنیدم شما گفتید اگر قرار باشه هرکی بره بیمارستان مریض بشه پس این پرستارها همه شون تا حالا مرده بودند،کلی خندیدم:) احساس میکردم میگید سعیده تو مرده بودی :))) چرا هنوز زنده ای :))))
والا به خدا … یک زمانی تو مدار های پایین،تو استخر کرونا یعنی icu ی کرونا ،یعنی خیلی دیگه کرونا :) کار میکردم ،ولی نمردم :) اگر مرده بودم چه جوری دارم کامنت مینویسم ؟!:) به قول اون بنده خدا ،تو مرده بودی سعیده،پس چرا زنده ای :)))
استاد اینو از ته قلبم میگم.الهی صد هزار مرتبه شکر برای دوره ی پر برکت هم جهت با جریان خداوند.
من نجات پیدا کردم استاد …واقعا برای من مثل دم مسیحایی بود ،مخصوصا بعد از جلسه 5 …اصلا شما با توضیح درمورد رودخانه ی افکار،روش بازی رو برای من عوض کردید،یعنی من تازه فهمیدم چرا تموم این مدت تلاش های ذهنی من به ثمر نمینشست.
استاد،شما،استاد تمام شرح قوانین به شکل ساده و کاربردی با بیشترین بنفیت هستید.
به خدا قسم امروز هدایت شدم به جلسه ١ قدم ١٢ …اصلا از یک زاویه ی دیگه ای انگار حرفاتون رو میشنیدم…به خودم میگفتم چقدر استاد قشنگ داره قانون رو توضیح میده …
شاید اون موقع آدم فکر میکرد این دیگه ته آموزش قوانینه،ازاین دیگه بهتر نمیشه …اما الان تو دوره ی جدید انقدر قشنگ با مفهوم مونتوم ، قانون رو برای ما توضیح دادید که من یکی که تازه فهمیدم اصلا ستاره ی قطبی یعنی چی و چرا انقدر اهمیت داره.
استاد من میدونم نیاز به قسم خوردن نداره و فرکانس صداقت من کاملا به هرکسی که این کامنت رو میخونه میرسه،میخوام بگم دوره ی هم جهت با جریان خداوند یک مکمل برای تمووووم دوره هاست… برای همه شون!
به خدا استاد فقط با همین درک مفهوم مونتوم من تونستم یک بار سنگینی که چندین ماه داشتم به دوش میکشم رها کنم …نفس بکشم…آزاد بشم …خودمو پرت کنم تو آغوش خدا …
میدونید چقدر دلم برای فرکانس خدا تنگ شده بود ؟چقدر دلم یک آرامش پایدار میخواست؟چقدر دلم میخواست مثل قبلنا با خدا عشق بازی کنم …؟!
همه شون…تموم اون تجربیات دارند آروم آروم برمیگردند…فقط با درک قانون مونتوم و اجرای اون در عمل …
ازونجا که فقط نتیجه ی مالی به چشم میاد،اینم بگم که فقط توی همین یک هفته که تلاش کردم مونتوم رو به شکل عالی ادامه بدم …فارغ از نعمت هایی که وارد زندگیم شد،فارغ از خرج هایی که از دوشم برداشته شد،نتنها اجاره ی خونه ی کیش با عزت و احترام و با یک بکشن واریز شد…چیزی که این چند ماه خودش به اندازه ی صدتا نشتی،انرژیم رو در مسیر نادرست هدر میداد،که دستان خداوند اومدن و ازم خواستن که باهم توی عید بریم کیش…
کلی عزت و احترام که تو اونجا خونه داری،تو همه ی جای کیش رو بلدی ،تو بگو کی بریم,از کدوم فرودگاه بریم،چه جوری بلیط بگیریم …
قرار هم نیست من یک هزاری خرج کنم …هیچی …نتنها خرج نکنم که برام هزینه هم کنند …
من همون سعیده م که توی کیش بودم و شرایط مالیم اینقدر سخت شد که برای غذا خوردن دودوتا چهارتا میکردما!!!
این آپشن ها قبلا نبوده!اینا از رحمت پروردگاره،اینا نشونه ی حرکت درست انرژی افکار و ایجاد رودخانه های جدیده،اینا یعنی مونتومم داره حرکت میکنه به شکل عالی …چه این سفر رو برم چه نرم!
چون سپردم به خدا …گفتم ریش و قیچی دست خودت …اگر باید برم خودت همه چیز رو مدیریت کن.اگر هم نباید برم خودت کنسلش کن …
به قول استاد جونم تو جلسه 4،قدم5 و جلسه 5 دوره ی هم جهت با جریان خداوند:
الخیررررر فی ماوقع!
هرچه آن خسرو کند ،شیرین بُوَد!
اِی الهی قربونت برم،تو شیریییین منی خدا،تو ابریشم منی،تو قشنگ منی،تو ناز منی،تو قلب منی،تو دلبر منی!
رفیقم بهم یاد داده که تو سال جدید فقط بگم:
من پات محکم وایسادم خدااااااا.
الهی شکرت،خدایا هزاران مرتبه شکرت.برای همین لحظه،همین حال،همین فرصت شکرگزاری ،همین احساس خوب …
الهی که همیشه تو باشی و تو باشی و تو باشی …
استاد جاااانم،دوستون دارم از روشنی قلبم.خدا شمارو برای ما حفظ کنه …خدا مارو در مدار شما نگه داره …
به قول آقای امیری :
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
سلام به سعیده عزیزم
سعیده جان چند روز پیش به صورت کاملا اتفاقی یکی از کامنت هات را خوندم که نوشته بودی من پرستارم و یکم راجع بهش گفته بودی.
دقیقا حس کردم چقدر اون موقع مثل الان من بودی ! منم پرستارم یعنی در واقع کارشناس اتاق عمل هستم که خدا کمکم کرد و از اتاق عملی که پر بود از انرژی منفی و همه فرکانسشون پایین بود فرار کردم و رفتم درمانگاه بیمارستان کار کردم که اون هم هدایت خداوند بود و پا گذاشتن روی ترس هام .
ولی خودت میدونی که موقع عید نوروز که میشه شیفتایی که به اجبار بهت میدند چقدر اذیتت میکنه و چقدر توی روح و روانت اثر میزاره ،امسال شیفتای من داشت مومنتوم منفی را برام راه مینداخت و شتاب میگرفت که گلوله برفی را تبدیل کنه به یک بهمن که دوره هم جهت با جریان خدا به دادم رسید و حرفهای استاد کمکم کرد تا جلوش را بگیرم .
سال تحویل را توی بیمارستان بودم ولی خدا میدونه که چقدر حالم خوب بود و فرکانس الهی داشتم.
ولی همون موقع هم از خدا خواستم کمکم کنه و هدایتم کنه که از اونجا هم رها بشم و از شغلی که باید مطیع مسئولم باشم بیام بیرون و منم آزادی زمانی و مکانی را تجربه کنم و چه بسا که آزادی مالی را هم بتونم به دنبالش داشته باشم.
میدونم که تو رها شدی از این شغل ،و خیلی خوشحالم برات و از خدا میخوام به منم کمک کنه مثل تو آزاد بشم.
میبوسمت و بهترین ها را برات از خدا میخوام
سلام سعیده جان
امیدوارم خوب و خوش و خوش تر باشی و سال جدید رو مثل موشک رشد کنی و بروی بالا و بالاتر
بدون مقدمه میگم
من دانشجوی دوره قانون آفرینش هستم و آنجا کلی تمرین هست که ریخته رو سرم و باید انجام بدهم!!
به همین خاطر دوره هم جهت با جریان خداوند رو نگرفته ام فعلا
سوالم از شما که در این دوره هستید این است:
به طور خیلی خلاصه و مختصر و مفید: آیا مومنتوم یعنی استمرار در کارها و باورهای درست و ناامید نشدن در میانه راه؟
البته میدونم که پنج جلسه یک دوره رو اصلا نمیشه در یک جمله و پاراگراف خلاصه کرد، ولی اگر ساده و خلاصه بخواهی بگی، مومنتوم همین است که در بالا گفتم
درسته؟ یا نه
مرسی با این کامنت های آموزنده و قشنگت
سلام اقای جزایری امیدوارم حالتون عالی باشه..
من امروزتوعقل کل یه سوالی یکی ازدوستان 4سال پیش درموردمومنتوم پرسیده بودن خوندم وخیلی عالی مفهوم مومنتوم به طورخلاصه توضیح داده بودن براتون لینکش میزارم دوست داشتین مطالعه کنید.
abasmanesh.com
امیدوارم براتون مفیدباشه.
سلام بر شما
سال نو مبارک و خوش یمن و پربرکت باشد برای تان
ممنون از پاسخ و محبت شما
متن رو در عقل کل خواندم و استفاده بردم و تا حدودی حدسی که خودم می زدم تقویت شد
ولی دوست دارم مومنتوم رو با توجه به مطالبی که استاد در این دوره جدید می گوید ، آشنا بشوم
یعنی همین دوره هم جهت با جریان خداوند
با تشکر دوباره از شما
اگر هر کسی از دوستان هم به این سوال جواب بده خوبه :):)
البته سعیده جان ظاهرا به من جواب داده و ایمیلش هم برایم اومده ولی احتمالا به خاطر اشکالی که سایت با آن مواجه شده ، این جواب پریده
سلام
شما تحسینبر انگیزی…
واقعا تحسینت میکنم
ستاد،شما،استاد تمام شرح قوانین به شکل ساده و کاربردی با بیشترین بنفیت هستید.
به خدا قسم امروز هدایت شدم به جلسه ١ قدم ١٢ …اصلا از یک زاویه ی دیگه ای انگار حرفاتون رو میشنیدم…به خودم میگفتم چقدر استاد قشنگ داره قانون رو توضیح میده …
شاید اون موقع آدم فکر میکرد این دیگه ته آموزش قوانینه،ازاین دیگه بهتر نمیشه …اما الان تو دوره ی جدید انقدر قشنگ با مفهوم مونتوم ، قانون رو برای ما توضیح دادید که من یکی که تازه فهمیدم اصلا ستاره ی قطبی یعنی چی و چرا انقدر اهمیت داره.
استاد من میدونم نیاز به قسم خوردن نداره و فرکانس صداقت من کاملا به هرکسی که این کامنت رو میخونه میرسه،میخوام بگم دوره ی هم جهت با جریان خداوند یک مکمل برای تمووووم دوره هاست… برای همه شون!
کاملا درسته درست میفرمایید منم موافقم
بسم الله الرحمن الرحیم..
سلام سعیده عزیزم! حالت چطوره.راسی سال نوت “مبارک..
.
سعیده جان!!! ..امروز یه لحظه نگاه به ردپاهات توی دوره جدید .هم جهت با خداوند رو دیدم..
گفتم خدایا …این دوستان تو چه مداری با تو قرار گرفته اند…
اینروزا این شور و عشق و درون الهیمون ..دیگه یه لحظه هم بیکار نیست!!!حتی به چیزهای جهنمی “هم به لطف خدا ،فکر کنه…
خوشحالم که در مسیر الهی هستم!!!..داره پرتوهای نور .این دوره بینظیر. ورحمتش! تکه هاش به ما هم برخورد میکنه…
دیشب یه لحظه رفتم بیرون تو حیاط..اسمون زیبا پر از نور ستاره های زیباش بود..دیدم یه پرنده ایی بزرگ با بالهای بزرگ…
بخدا سعیده شبیه ققنوس بود..!!!
اینقدر آهسته میرفت…اینقدر بالهاش زیبا بود..اگه به کسی بگم میگه دیوانه شدی..
دقیقا 28 سال پیش همین حدودا..همین پرنده رو تو اخرای شب دیدم..فکر میکردم توهم زدم..
ولی این نشانه ها بی حکمت نیست…
این لطف پروردگار نسبت به بنده هاشه..داره با نشانه هاش به او وعده درست و حقیقت میده…
همین الان..تو کله صبح بعد از انجام تمریناتم!…
هدایت شدم به کامنت شما!!!!..که یه روز مدارمو بالا قرار داد….تا بدونم همه چیز احساسات خوب و لذت بردن وجود منه…
اینم کامنتته!..برییم برای مومنتمی مثبت..دوستتدارم دوست عزیزم..در پناه خداوند یکتا شاد و سرحال خوش و سلامت باشی….
………….
…………..
چند تا جمله همینجوری از قلبم اومد
تو بازی رو بردی سعیده!
هرکسی توی سایت هست،بازی رو برده !
ماااا برنده ایم!
ما قبل ازینکه بمیریم خدارو پیدا کردیم !
ما قبل ازینکه تو خاک بریم،اصلمون رو پیدا کردیم !
ما قبل اینکه بمیریم گفتیم لا اله الا الله …
ماااا باااااازی رو بررردیم !هورااااا :)))))
اصلا من دیوونه شدم ازین آگاهی که خدا بهم داد …احساس کردم دیگه هیچ چیزی کم نیست ..همه چیز سرجاشه،همه چیز درسته!من فقط باید از زندگیم لذت ببرم ..از هرچیزی که الان هست …فقط باید تلاش کنم هر روز سپاسگزارتر،تسلیم تر و با ایمان تر باشم …باید هر روز برای هدف های بزرگم،قدم های کوچیک تکاملی بردارم …و همین کافیه ..و همین کافیه …بقیه ی کارها رو خدا انجام میده…بدون شک انجام میده …همیشه انجام میده ..
خداوند کارها رو به شکل درستش به شکلی که برای من عالیه،”کارها رو پیش میبره .
خداوندیکه بدن مرا افریده و بهم چشم گوش دست پا سیستم بدن و سلول هر چی هست برام افریده..
اون خدا هم بهترینها رو برای من میخاد فقط من باید بهش اجازه بدم که کارها رو به طرز درستش که برای من خوبه انجام بده..
چون همزمانی من با خاسته ام .درست و دقیقه.و برای من خوبه..
خداوند از شرایط من اگاهه و منو دوستداره.و منو هدایت میکنه.و اسانم میکنه بسوی اسانیها
خداوندم یارو هدایتگرمه خداوند تمام کلاممه من و خدا یوی هستیم..
…سعیده جان..یه روز خداوند خیلی عجول بودم برای خاسته هام..
بهم گفت!!!!
برای رسیدن به خاسته هات…نرگسم!عجله نکن…
بسپار بخدایی که تمام کارهاش به موقع هست…
منم انشالله به یاری خودش سعی میکنم تو مدار احساس خوب و حفظ این مومتتمی مثبت بمونم تا زندگی خوب و تجربیات خوب زندگی رو بنفع خودم تموم کنم…
انشالله…
به امید کامنتا و ردپاهای نازنین قلب سلیمت….