درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2 - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-8.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-20 09:11:092025-04-30 07:30:56درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربان
استاد درمورد جسم ، من این باور رو ساختم که من سرما نمیخورم ، و بدن من همیشه اون چیزی که لازم دارم هدایت میشم به سمتش
هر بیماری اگه اومد سمتم هدایت میشم به سمتش
این ذهنیت خیلی کمک کرده توی زندگیم
الان چند سال هست که سرما اگه خوردم خیلی زمانش کوتاه بوده خودش بدون هیچ دارویی خوب شده
درمورد بدن ، یه بار خیلی بدنم خواب میرفت و ریزش موه داشتم، نمیدونستم چه ویتامینی چی نیاز داره بدنم
این ذهنیت رو داشتم که هدایت میشم ، خلاصه هدایت شدم به کره بادم زمینی ، نمیدونم چرا ، اصلا من قبلا نمیخوردم، رفتم یه جا دیدم کره بادم زمینی هست و من خوردم دیدم عه چقدر خوشمزه چرا من قبلا نخوردم، خلاصه از اونجا که رفتم مستقیم رفتم سوپرمارکت کره بادم زمینی گرفتم و خوردم
بعد مدتی فهمیدم دیگه اون مسائل رو ندارم ، بعد درمورد خاصیت کره بادم زمینی که خوندم دیدم دقیقا ویتامین هایی که داشته همون که من میخواستم
یا یک بار اتفاقی که افتاد ، اتهاب معده داشتم و این ذهنیت رو داشتم که دکتر نمیخواد برم و هدایت میشم ، توی خیابون میرفتم چشمم میخورد به توت فرنگی فروش ها و خیلی هوس میکردم
بعد خلاصه فهمیدم که چقدر خوبه واسه التهاب معده و این دلیلش بود که خوب شده
و این داستان که میخوام بگم برمیگرده به همین چند روز پیش
من گردن درد شدیدی گرفته بودم ، به این دلیل بود که مدت ها بود استخر نرفته بودم و وقتی رفتم سنگین شنا میردم ، مخصوصا شنا قورباغه
خلاصه این گردن درد داشتم و این ذهنیت رو داشتم که هدایت میشم
29 ام قبل از عید بود
مامانم گفت واسم نون بگیر ، رفتم صف نون وایی دیدم خیلی شلوغه
خلاصه سر صف وایسادم ، بین این همه آدم یه زنبور سیاه رنگ دقیقا پیش گردنم رو نیش زد
اولش شوکه شدم که چرا ، بعد گفتم این برنامه خداوند بوده
استاد نمیدونم چطور بگم این رو ، بعد نیش زنبور من گردن دردم خوب خوب شد
—-
درمورد مشتری ، من قبلا این باور رو داشتم که باید خیلی سختی بکشی، باید به زور مشتری رو راضی کنی و خیلی کار سختیه
من این ذهنیت رو ساختم که البته کار یک شبه نبود این ذهنیت
که خداوند مشتری ها رو به سمت من هدایت میکنه و من نیازی به تلاشی ندارم
خدا خودش شاهده ، چند مشتری اخیری که داشتم
خودشون میگفتن فقط میخوایم با تو کار کنیم
حتی دوتا از اونها نمونه کار هم ازم نخواستن ، اصلا کاری به سابقه کاریم و… نداشتن و هیچ شناختی هم از من نداشتن
و وقتی این فایل رو گذاشتید ، گفتم بله همین باید روی این خیلی کار کنم
باید هواسم به حرف های اطرافیانم باشه که باید کلی تبلیغ کرد و… برای مشتری
من این ذهنیت رو بسازم که خداوند اونها رو به سمت من هدایت میکنه
وقتی من سپاسگذاری میکنم دارم فرکانسی رو میفرستم که سپاسگذاری بیشتر و بیشتری رو جذب زندگیم میکنه به شکل تجربه
خب نیازی به سختی کشیدن برای مشتری ندارم دیگه
اونها جذب زندگیم میشن از بی نهایت طریق
فقط لازمه من کارهای سمت خودم رو انجام بدم ، خداوند هم کار سمت خودش رو انجام میده
من این مسیر عصبی رو در ذهنم ایجاد کنم که شخصیت من رو تغییر بده به یک شخصیت که نکات مثبت رو میبینه ، سپاسگذار هست ، فرواوانی رو میبینه
بعد این جنست تفکر فرکانس هایی رو ارسال میکنه که از اصل و اساس همین ها رو بیشتر و بیشتر جذب زندگیم میکنه…
همین وقتی دارم سپاسگذاری میکنم ، حالم خوب اتفاقات خوب میفته
و ممنتوم مثبت رو ایجاد میکنه
و دوباره حالم بهتر میشه میگم الان من حالم خوبه دارم شرایط بهتر و بهتر رو جذب میکنم
این انتظار رو ایجاد میکنه که اتفاقات هم جهت با خواسته هام اتفاقات بیفته توی زندگیم
من توی الگوهای تکرار شونده زندگیم دقیقا همچین چیزی رو دیدم
هر وقت احساس خوش بختی میکنم ، احساس اینکه روی دوش خداوند نشتستم و آرامش دارم
نه که یک بار ، مدتی اینجور هستم
اتفاقات خوب میفته ، درآمد بیشتر میشه ، شرایط همه چیز خوب پیش میره
وقتی که ناسپساس میشم ، یعنی میگم درآمد خوب شد ولی من میخوام اونقدر باشه
چرا این مشتریه فلان نکته منفی رو داره و….
میرم توی ممنتوم منفی و شرایط رو برای خودم سخت تر میکنم
این یک الگو که بارها و بارها بصورت دقیق توی زندگیم دیدم و تجربه کردم
به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد عباسمنش عزیز ذهن اختلالی است در معرفت
از یک دیدگاه، ذهن درست مانند امواج است ــ یک اختلال است
زمانی که اقیانوس آرام و ساکن است و مختل نشده، امواج وجود ندارند
زمانی که اقیانوس با یک تندباد یا جزر و مَد آشفته میشود، وقتی امواج عظیمی برمیخیزند و تمام سطح آن در آشوب است، این ذهن است از یک دیدگاه. اینها تمثیلهایی هستند فقط برای درک برخی کیفیتهای مشخص درونی که نمیتواند با واژگان توصیف شوند. این تمثیلها شاعرانه هستند. اگر بتوانیم آنها را با همدلی درک کنیم، به یک ادراک دست خواهیم یافت. ولی اگر سعی کنیم که آنها را بطور منطقی بفهمیم، نکته را از کف می دهیم
اینها تمثیل هستند.
ذهن اختلالی است در معرفت، درست همانگونه که امواج، اختلالهایی هستن در اقیانوس: چیزی خارجی وارد شده است
آن طوفان، چیزی از بیرون بر آن اقیانوس، بر معرفت انسان، واقع شده است. امواج همیشه در سطح قرار دارند؛ در ژرفای اقیانوس موجی وجود ندارد نمیتواند وجود داشته باشد زیرا که بادها نمیتوانند وارد عمق شوند
پس همه چیز فقط در سطح است
اگر به درون بروی، کنترل به دست آمده است. اگر از سطح به مرکز حرکت کنی؛ ناگهان، شاید که سطح مختل شده باشد، ولی تو مختل نشدهای.
تمام مدیتیشن چیزی نیست جز رفتن به سوی مرکز، مرکزیت یافتن، ریشهدار شدن در آنجا، منزلکردن در مرکز. و از آنجا، تمامی دیدگاه عوض میگردد. اینک امواج شاید باشند، ولی به تو نمیرسند. و از مرکز، وقتی که از آنجا نگاه می کنی، رفته رفته تضادها متوقف میشوند. رفتهرفته آسوده میشوی. آهستهآهسته می پذیری که البته تندباد وجود دارد و امواج برخاستهاند؛ تو نگران نیستی. و اگر نگران نباشی، حتی از امواج هم میتوان لذت برد!
هیچ اشکالی در آنها وجود ندارد. مشکل از آنجا برمیخیزد که تو نیز در سطح قرار داری. تو در قایقی کوچک در سطح آب نشستهای و تندبادها و جزومدها میآیند و تمام اقیانوس دیوانه می شود. البته که نگران میشوی:
تا حد مرگ وحشت میکنی. با آن قایق کوچک خود چه خواهی کرد؟
در خطر هستی. هرلحظه آن امواج میتوانند قایق کوچکت را واژگون کنند؛ هرلحظه مرگ می تواند فرا برسد. با آن قایق کوچک خودت چه خواهی کرد چگونه میتوانی کنترل کنی
اگر شروع کنی به جنگیدن با امواج، شکست خواهی خورد. جنگیدن کمکی نخواهد کرد. باید که امواج را بپذیری.
درواقع، اگر بتوانی امواج را بپذیری و بگذاری که:
قایق ات، هرچقدر هم که کوچک، همراه امواج حرکت کند و نه برعلیه آنها، آنوقت خطری وجود ندارد.
با عرض سلام وادب واحترام خدمت استاد عزیز ومریم جان شایسته وبقیه ی دوستان.
خدا را شکر که استاد عزیز ما به چنان باور ثروتی رسیده که آگاهی های به این با ارزشی را رایگان در اختیار دوستان در سایت قرار می دهد.
استاد جان به موضوع خیلی مهمی اشاره کردید وآن هم قانون باور.
برای ایجاد باور قوی از قدرت تلقین می توان استفاده کرد.
وقتی در مورد سلامتی مرتب به خودمون تلقین کنیم که کمر درد دارم یا سردرد دارم. کم کم این درد ها شدت می گیرند. به همان صورت اگر به خودمان تلقین کنیم که بدن ما قوی است وهر گونه بیماری را از خود دور میکند کمتر ویا اصلا بیمار نمی شویم.
در زمان بیماری همه گیر چند سال پیش یک باوری که تقریبا درفکر همه ی مردم نهادینه شده بود این باور بود که اگر یک نفر از اعضای خانواده مبتلا شد لاجرم بقیه هم مبتلا می شوند وبه اندازه ای که مردم باور کردند به همان میزان مبتلا شدند.
یادم میاد در همان زمان با خودم تکرار می می کردم بدن من قوی است وهیچ گونه بیماری را در خود نمی پذیرد واین گونه منطقی می کردم که به محضی که چیزی وارد بینی شود. بدن با عطسه آن را خارج میکند. اگر چیزی دارد گوش شود. چنان خارشی ایجاد می کندکه باعث بیرون آمدن آن مورد خارجی می شود یا اینکه چربی های گوش آن مثلا حشره را از بین می برد واز گوش خارج میکند.
اگر چیزی در چشم برود. غدد اشکی چشم خیلی سریع ترشح می شوند وبا اشک شئ خارجی را بیرون می اندازند.
اگر ویروسی وارد معده شود به اسهال یا تهوع از بدن خارج می شود. با این منطقی کردن در عالم رؤیا خودم را دیدم که در یک گوی شیشه ای حرکت می کنم به طوری که این گوس مانندتوپ حرکت می کرد وهمه جا را می دیدم ولی هیچ مورد خارجی نمی توانست به من نزدیک شود. به دنبال این رؤیا 7 نفر هم زمان در خانه ی ما مبتلا بودند چون باورشان این بود که از هم دیگر ویروس را می گیرند. ولی من با وجودی که بدون ماسک از آنها پرستاری می کردم به هیچ وجه مبتلا نشدم.
در مورد باور خوش شانس بودن. من دقیقا این باور را دارم وهمین باور باعث شده تا هر جا بهترین خریدها را داشته باشم. با قیمت خوب وکیفیت عالی.
یادمه در یک مسابقه ی پیاده روی وقتی بین چند هزار نفر قرعه کشی کردند اسم من جزو ده نفر اول بود ویک دوچرخه جایزه بردم.
در مورد موضوع خرید خانه که در فایل هم جهت با جریان خداوند کامل توضیح دادم همین باور باعث شد که آدم های خوب در مسیرم قرار بگیرند. خانه های خوبی نشانم بدهند وخیلی زود قرار داد بسته شود.
ولی همسرم معتقد است که اوضاع به ظاهر مشکوک میادو ممکنه کلاه برداری باشه ومگر میشه دوروزه هم خونه دید وهم معامله کرد. امروز دقیقا آنقدر غر زد که نزدیک بود مونتوم منفی در ذهنم شکل بگیرد. ولی شکر خدای مهربان توانستم کنترل ذهن کنم تا در نطفه خفه اش کنم.
استاد جان در این زمان در ماه مبارک رمضان یک باوری که خیلی مرا آزار میده وسعی میکنم دیگران را قانع کنم باور خراب شدن روزه است.
باور اینکه اگر از شهری به شهر دیگر حتی نزدیک سفر کنیم روزه مان خراب می شود ونماز مان شکسته.
غافل از اینکه هیچ جای آیه ی روزه در مورد نماز صحبت نشده وروزه گرفتن هیچ ارتباطی با نماز خواندن ندارد.
هیچ جای روزه در مورد افق اذان صحبت نشده. هیچ جای آیه ی روزه در مورد فرسخ وطی کردن این فرسخ برای درست بودن روزه صحبت نشده.
من در حال حاضر در سفر به سر می برم ولی با عشق روزه می گیرم. ولی افراد خانواده ام برای اینکه دوست دارند روزه بگیرند ودر عین حال به مهمانی هم بروند. قبل از اذان ظهر به شهر خود می روند وقتی اذان ظهر گفته شد دوباره به شهر مورد نظر بر می گردند وبه شدت خودشان را در سختی قرار می دهند. غافل از اینکه خداوند برای ما آسانی را میخواد وسختی را نمی خواهد.
باور خطرناک بعدی عذاب شدن برای روزه نگرفتن برای سفر رفتن.
خدایا چقدر ما همه چیز را با باور های اشتباه برای خودمان سخت می گیریم.
دوست دارم آگاهی که در مورد آیه ی روزه به دست آوردم وباعث شد بدون عذاب وجدان روزه بگیرم با شما به اشتراک بگذارم.
البقره
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻘﺮّﺭ ﻭ ﻟﺎﺯم ﺷﺪﻩ ، ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﭘﻴﺸﻴﻨﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﻘﺮّﺭ ﻭ ﻟﺎﺯم ﺷﺪ ، ﺗﺎ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭ ﺷﻮﻳﺪ .(١٨٣)
اینجا مخاطب کسانی هستند که ایمان آوردند یعنی قانون را می دانند وبه آن عمل می کنند.
البقره
أَیَّامًا مَّعْدُودَاتٍ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَهٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُوا خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ
ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﻲ ﭼﻨﺪ ; ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ; ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎﺳﺖ ، ﻃﻌﺎم ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﻛﻔﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﻛﻔﺎﺭﻩ ﻭﺍﺟﺐ ، ﺑﺮ ﻃﻌﺎم ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﺪ ، ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﮔﺮ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ .(١٨۴)
روز های شمرده شده. معدود. پس هر کس از شما که مریض بود یا بر سفر بود. کلمه ی علی یعنی بر. پس معنی در نمی دهد. به نظر میاد سفر به جای اینکه زمان باشد مکان است. یعنی سوار برمرکبی.مثل زمان پیامبرکه با اسب وشتر والاغ جا به جا می شدند ودر راه خسته و گرسنه می شدند. پس روز های دیگر این روز های شمرده شده را بگیرد. چون بحث سلامتی بدن در میان است. وعلی الذین یطیقونه. یعنی کسانی که طاقت ندارند. فدیه طعام مسکین. یعنی از غذای خودت کمی به مسکین بدی.
فمن تطوع منکم فهو خیر لکم.
پس هر کس از شما که میل داشت. تطوع از ریشه طوع. یعنی حسش بود.روزه گرفتن برای او بهتراست. وأن تصوموا خیر لکم آن کنتم تعلمون. واگر زوزه بگیرید برای شما بهتر است.
در واقع خود روزه قابل تأمل.
البقره
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ، ﻗﺮﺁﻧﻲ ﻛﻪ ﺳﺮﺍﺳﺮﺵ ﻫﺪﺍﻳﺘﮕﺮ ﻣﺮﺩم ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺩﻟﺎﻳﻠﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺍﺯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻭ ﻣﺎﻳﻪ ﺟﺪﺍﻳﻲاﺳﺖ . ﭘﺲ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﻩ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺪﺍﺭﺩ ، ﻭ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺍﺳﺖ ، ﺗﻌﺪﺍﺩﻱ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﻏﻴﺮ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ . ﺧﺪﺍ ﺁﺳﺎﻧﻲ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﺩﺷﻮﺍﺭﻱ ﻭ ﻣﺸﻘﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ . ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ : ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻨﻴﺪ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻤﺎﺭﻳﺪ ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ .(١٨۵)
با توجه به این آیات خدا برای ما آسانی را میخواهد نه سختی را.
وبیان فرموده که در این آیات تأمل وتفکر کنید.
در ادامه ی آیات. آیه معروف اذا سئلک می آید که باور رسیدن به خواسته را قطعی ومنطقی می کند.
البقره
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ،ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻦ ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ ، ﺩﻋﺎﻱ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ; ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻋﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ ، ﺗﺎ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﺑﻨﺪ .
(١٨۶)
پس لازمه ی اجابت شدن خواسته ها باور وایمان به دریافت خواسته است. تا انجام شود.
ممنون از استاد عزیز بابت فایل های خوب.
تا رد پایی دیگر وکامنت دیگر درود ودو صد بدرود.
در پناه خدا باشید.
به نام نور و رحمت و عشق و آنکه به شدت کافیست.
سلام استاد عزیزم و همه بچههای سایت عزیز عباس منش دات کام خیلی خوشحال و سپاسگزارم که در این مسیر هم قدم با شما ر این مسیر بهشتی قدم برمیدارم.
امشب شب قدر و من اومدم توی سکوت و یک محفل دو نفره خودم با خدای خودم دارم روی باورام کار میکنم و از این هوای عالی و بهاری و این سکوت لذت بخش شب استفاده میکنم و به قول گفتنی هوا هوای دو نفره است من و خدای خودم دو نفری با هم حال میکنیم و به قول استاد تقدیرمون رو رقم میزنیم و الان که دارم فکرشو میکنم که هر روز و هر شب برای من شب قدره هر لحظه برای من شب قدره میتونم تقدیرمو با باورهای خودم رقم بزنم
و به قول خود خدا:
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو:] یقیناً من نزدیکم، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا [به حقّ و حقیقت] راه یابند [و به مقصد اعلی برسند.
و این همواره بودن اجابت دعا در هر لحظه بدون هیچ شرایط خاصی و هیچ مکانی و هیچ زمانی خاصی اجابت دعاهای من داره رقم میخوره که استاد این همواره بودن رو با مثال مومنتوم به طرز عالی و شگفتانگیزی توی دوره هم جهت با جریان خدا داره آموزش میده خدا رو بینهایت سپاسگزارم که هم مسیر با این جریان هدایت هستم.
خدا را شکر به خاطر این بعد از باران رویایی و هوای بسیار عالی بهاری شکوفههای زیبای درختان میوه.
استاد بسیار ممنون و سپاسگزارم به خاطر این دو فایل فوق العاده که هر کدومشون هزاران نکته درس داشت.
در مورد پیش فرضها من تجربههای زیادی دارم ولی دو تاشو که برام واضح هستند رو میگم.
من قبل از اینکه به تهران مهاجرت کنم این پیش فرض رو داشتم که مردم تهران خیلی راحت خرج میکنند و خیلی لارج هستند و برای همدیگه خیر و برکت میخواهند و تنگ نظر نیستند ،با همین پیش فرض مهاجرت کردم و این چیزها رو توی همون اوایل دیدم و هنگامی که مشغول کار شدم و مغازه گرفتم از همسایهها بسیار بسیار خیر دیدم با اینکه هم صنفی خودم بودن برام مشتری می فرستادن در صورتی که خودشون می توانستند اون مشتری راه بندازن و ازش کسب سود کنند. و حتی یکی از همسایگان یک مبلغ بسیار مناسب و بالا از من خرید انجام داد که خرید عمده محسوب میشد و به صورت متداول و مرسوم یک مبلغی به عنوان تخفیف روی اجناس چون به صورت کارتونی بود و خرد نبود داده میشد که خود اون همسایه بهم گفت تخفیف نمیخواد بزنی تخفیف هایش رو برای خودت بردار و همون مبلغ لیست فروش برای مشتری رو برام فاکتور کن و من چقدر خوشحال شدم و خدا را سپاس گفتم. چون سود بسیار خوبی نصیبم شد.
و این پیش فرض خیلی توی رشد کسب و کارم بهم کمک کرد و به همون نسبت مشتریان خوبی را برایم به ارمغان آورد.
ولی کم کم توی اون بازار با یک نفر همشهری آشنا شدم و این حرف رو به من زد که نه بابا اینجا هم بدتر از شهر خودمونه و آدمای تنگ نظر زیاده زیاد چونه میزنن فقط همین حرف و منی که هنوز باورام جون نگرفته بود باعث شد تاثیر بسیار منفی روم بزاره و افراد مختلف مدام ازم درخواست تخفیف بکنن. ولی تا قبلش خیلی خیلی برام راحتتر بود.
و اما در بعد مثبتش و پیش فرض مثبت نسبت به موضوع ازدواج بود که چندین سال پیش که خواهر بزرگترم که تحصیل کرده بود و مورد اعتماد خانواده بود توی دورهمی نشسته بودیم که نگاهش به شست پای بزرگ من افتاد و نگاه کرد و گفت چقدر شست پات بزرگه و بعد اینو گفت که اونایی که شست پاها شون بزرگه همسر خوب پیدا میکنند و ازدواج خوبی دارند. چقدر بابت این موضوع خودم خندم میگیره ولی دمش گرم انگار 50 سال منو توی زندگی جلو انداخت همین جا براش بهترینها رو آرزو میکنم.
و دقیقاً با اینکه فقط یک بار اون حرف رو زد و اصلاً موقع ازدواج من یادم رفته بود همین صحبت خواهرم باعث شد ، بهترین شکل و راحتترین روش یکی از بهترین ها ازدواجها رو توی فامیل برامون رقم زد و و حتی برای خیلیها الگو شدیم.
و با اینکه مدت زیادی از ازدواجمون میگذشت و ما توی جمع خانواده دورهمی همسرم بودیم و با هم صحبت میکردیم یکی از اقوام گفت که چرا شما هنوز مثل زوجهای اول ازدواج و آشنایی اینقدر با هم صحبت میکنید.
و خدا را شکر بعد از 9 سال ازدواج هنوز که هنوزه خدا رو بینهایت سپاسگزارم به خاطر چنین نعمت بزرگی که به راحتی و بی منت به من عطا کرد.
کلاً مراسم آشنایی و عقد کنان و دوران عقد و مراسم عروسی به راحتی و لذت و آسانی برامون رقم خورد و توی خونه شخصی خودمون عروسی گرفتیم.
و در مورد یاد گرفتن ریاضی دقیقاً من هم همین مشکل سخت بودن اون رو داشتم و هنوزم دارم و تمام مراحل تحصیل رو ریاضی رو به سختی پاس کردم و حتی از معلمان ریاضی بسیار بدم میومد و هنوز هم که هنوزه با این موضوع مشکل دارم.
استاد بینهایت سپاسگزارم که این قوانین کیهانی رو که انسان باید چند 10 سال باید درس بخونه که بتونه یکم درکش کنه به این راحتی و لذت و شیرینی برایمان به رایگان با عشق به ما هدیه میدهی.
بنام خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تر هست ،بنام اوکه هرچه دارم ازاوست
خدایا شکرت ،شکرت بخاطر یه فرصت دیگه ویه صلاه دیگه
خدایا شکرت بخاطر رزق پربرکت وبی حسابی که امروز،روزی ام کردی
سلام به استاد عزیزم ،به استاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
اگر من صبح که از خواب بیدار میشم به خودم بگویم:
امروز قراره یک روز فوقالعاده را تجربه کنم
امروز ،روزی است سرشار از فراوانی
امروز سرشار از آدمهای خوب واتفاقات فوقالعاده هست واین ذهنیت را ایجاد کنم واین پیش فرض را ایجاد کنم واین انتظار را ایجاد کنم هم اتفاقات مثبت را جذب می کنم وهم اینکه برداشتم از اتفاقات خنثی مثبت خواهد بود وهم اینکه آگاهانه به نکات مثبت توجه می کنم ،نگاهم به سمت نکات مثبت هست ودنبال نکات مثبت میگردم چون صبح که از خواب بیدار شدم گفتم امروز یه روز فوقالعاده هست ،امروز یه تجربه عالی خواهم داشت ،امروز قراره که خداوند مرا هدایت کند ،امروز قراره یه فرصت خوب ببینم امروز قراره با یک آدم خوب آشنا بشم ،امروز قراره که پروژه ام را خیلی خوب انجام بدهم ،امروز ،…آن انتظاری که ایجاد میکنم خیلی از کارها را انجام می دهد
آن نگاهی که ما دارم، اگر نگاه مثبت باشد اتفاقات مثبت را جذب میکند وحتی اتفاقات خنثی را هم مثبت تفسیر میکند واگر منفی باشد برعکس ونکته جالبش اینجاست که چون من ذهنم را تربیت نکردم وهمین جوری انتظارم این است که اتفاقات ناجالب بیافته امروز ،این ماه ،این سال ،خیلی مزخرف خواهد بود …امروز از اولش معلوم هست …
چون این نگاه را دارم که امروز قراره روز مزخرفی باشد همیشه متمایلم که فردا وپس فردا هم همین نگاه را داشته باشم یعنی روزم را با انتظار منفی شروع میکنم وذهن متمایل هست که همانطور که قبلاً فکر میکرده عمل کند اینجوری نیست که یک دکمه بزنم وذهنم برگرده مثبت نگاه کند ویا انتظار اتفاقات مثبت را داشته باشم
ولی اینکه اجازه میدم ذهنیت منفی ادامه پیدا کند بعداً اینقدر قدرتمند میشه که هر بار ذهن تمایل دارد که هراتفاقی می افتد بدترین احتمال ممکن ببیندش ،ومنتظر اتفاقات ناجالب باشد منتظر بحث باشد، منتظره یه ناراحتی یا بیماری باشد بخاطر اینکه ذهن اینقدر آنجوری فکر کرده وآنجوری تربیت شده تمایل دارد که آنجوری فکر کند
من خودم دوروز پیش از خواب که بیدار شدم گفتم خدایا شکرت امروز چه روز فوق العادهای است وبطرز جادویی آنروز اتفاقات خیلی خوب برام رقم خورد حتی بعد ازظهرداشتم فکر میکردم چرا دوروز پیش اینقدر عالی بودو با توضیحات شما در این فایل دلیل آن برام روشن شد
اگر پزشک به من بگوید که این دارویی که دارم به شما می دهم صددرصد حال شما را خوب میکند واین یک داروی فوقالعاده هست ویک داروی آمریکایی خاص هست وبا اعتماد بهنفس این را بگوید به احتمال زیاد من آن دارو را مصرف میکنم وحالم خوب میشود
به این دلیل که دکترِ با اعتماد به نفس گفته ،ولی اگر دکترِ بیاد بگه حالا این دارو را بخور حالایکسری افراد جواب گرفتند ویکسری سخت جواب گرفتند حالا شما بخور ودوهفته دیگه بیا یکسری آزمایش بکنیم ببینیم دارو جواب داده یا نداده، کافیه این را بگه دیگه داروهِ جواب نمی دهد مهم نیست چقدر داروی به درد بخوری باشد یا تأثیر گذاری باشد اگر دکتر بگوید باید ببینیم ریکشن بدن شما به این دارو چه جوری هست ،حتی ممکن است دارو وضعیت جسمانی ات را بدتر کند ویا در سیستم گوارشت خللی ایجاد کند ،یا خوابت را بهم بزند یا سرگیجه وسردرد بیاره و… ولی بعضی افراد از آن نتیجه گرفتند حالا فعلاًهمین یه دونه دارو را در بازار داریم فعلا این رو مصرف کن این صحبت ِ چه ذهنیت و چه انتظار وباوری ایجاد میکند؟ اصلا دیگه دارو مهم نیست
حالا همان دارو را دکتر بیاد بگه که این دارو را هرکسی استفاده کرده بدون استثنا حالش خوب شده وکلاً مسائلش برطرف شده این ذهنیت کمک میکند بسیار آن داروهِ تأثیر گذارتر باشد بخاطر اینکه دکتر به این شکل وبا این اعتماد به نفس در موردش صحبت کرده
تجربه خودم دقیقا من این مورد را تجربه کردم وقتی برای معاینه رفتیم پیش پزشک معالجم یه دارو معرفی کرد گفت خیلی کمیاب هست اگر گیر بیاری خیلی خوبه ویکی از مراجعین با مشکل شما این دارو را مصرف کرده خوبِ خوب شده وبعد در ادامه گفت انشاالله برا شما هم خوب باشد دقیقاً این تردید دکتر شک وترس را به وجود من وهمسرم انداخت ودقیقاً دارو روی من جواب نداد وده ماه طول کشید که جواب بدهد
در مورد ذهنیتی که شما نسبت به درس ریاضی داشتید من این ذهنیت را نسبت به درس عربی داشتم وهیچ وقت دوست نداشتم بخوانم واغلب با اکراه سرکلاس عربی مینشستم وخدا خدا میکردم ساعت عربی تموم بشه وآخر ترم هم چون دانش آموز زرنگی بود با کمک معلمم سر جلسه وحفظ کردن نمونه سوالات نمره نسبتاً خوبی میگرفتم ودقیقا این ذهنیت به این علت در ذهنم شکل گرفت که آبجیم ودختر خاله ام واینا که از من بزرگتر بودند میگفتند مشکل هست معلم عربی سخت گیره و…وهمیشه هم سر کلاس وهم سرجلسه امتحان استرس داشتم ونگران بودم در واقع آن مقاومتی که نسبت به درس عربی درذهنم داشتم سبب شده بود بی انگیزه باشم و زیاد به آن توجه نکنم وحتی تمرینات آن هم دوستام برام انجام می دادند
وچقدر این دیدگاه قشنگ هست :
در واقع ما اصلا ً درس سخت وآسان نداریم ،ما یک نگاه وباوری در مورد درسها داریم
با این ذهنیت که من میتونم یادش بگیرم ومیرم یادش میگیرم آن ذهنیت قبلی را تغییر میدهم
من در ذهنم خودم اتفاقات را پیچیده میکنم واتفاقات را رقم میزنم ،اگر نگاهم به درسها جوری باشد که این درس،کاملاً قابل یادگیری هست وبسیار لذت بخش وجالب هست ومن استعداد وتوانایی اش را دارم ومن خیلی راحت میتونم یاد بگیرم به همان نسبت میتونم درسها را یاد بگیرم ولی اغلب اینجوری بوده که ریاضیات سخته،عربی سخته
در واقع اگر انتظارم این هست که یک کاری،یه درسی سخت است این اتفاق می افتد برای اینکه دارم به سختی های آن توجه میکنم ،بخاطر اینکه با یک پیش فرض منفی میرم سراغش ،همان مشکلات ،سختی ها ودردسرها را میبینم به این دلیل که انتظار داشتم سخت باشد مثل همان توتفرنگی 19 دلاری ژاپنی که افراد انتظار داشتند خوشمزه باشد آنجوری برداشت کردند وآن توت فرنگی ارزون که دقیقا مثل قبلی بود وهردو از همین معمولی ها وارزونها بودند ولی چون انتظار داشتند از این معمولی هاست وبه درد نخور ،گفتند یک دنیا تفاوت هست بین این دوتا ،با اینکه هردو را پشت سر هم خورده بودند
اینجوری ذهن داره اتفاقات را رقم میزند ،اینجوری نگرش ما ،ذهنیت ما شرایط را،اتفاقات راتفسیر میکند
ذهنیت من در مورد درس عربی اگر منفی باشد من یاد نمیگیرم نه به این دلیل که من استعدادش را ندارم ،توانایی اش را ندارم ،نه به این دلیل که ریاضیات خیلی برای یادگیری سخت هست ،به این دلیل که من اینجوری فکر کردم ،وبه خاطر اینکه اینجوری فکر کردم اینجوری هم دارم تجربه می کنم
در مورد همکار جدید در شرکت هم همین جور وقتی مدیر عامل شرکت تصمیم گرفت یک فردی که چند سال قبل مدیر تولید شرکت بودند رابه شرکت برگرداند وایشان را بعنوان مدیر داخلی شرکت انتخاب کند بقیه همکاران که ایشون را میشناختند می گفتند آدم مغرور وخودخواهی هست و… ودقیقا چون ما هم که شناختی به این شخص نداشتیم در مقابل ایشون گارد میگرفتیم با اکراه کاری که ازمون میخواست انجام می دادیم وهرروز ایشون هم رفتار بدتری را نسبت به ما نشون میدادند
در واقع آن ذهنیتِ هم توجه ما رو به سمت نکات منفی میبرد وهم اینکه رفتارهایی را نشون میدادیم که باعث میشد اون کارهای منفی بیشتری را انجام بدهد
وقتی من درمحل کار با یک شخص جدید با غرور صحبت میکنم ووقتی بی اعتنایی میکنم احتمالاً آن فرد هم میگه که حتماً از من خوشش نمیاد ویا اون هم آدم جالبی نیست پس منم بی اعتنایی به او میکنم ،درواقع آن ذهنیت سبب شده که من اون رفتارها رابکنم ورفتارهای من، سبب شده که آن طرف بخواد واکنش منفی نشان بدهد واکنش منفی من دارد تایید میکند ذهنیت اولیه مرا ،ذهنیتی که از همان اول دروغ بوده ،اشتباه بوده ،چرا که من پذیرفتم
در مورد ذهنیت به یه افراد خاص یا مکان خاص
من وقتی ازدواج کردم خب همسرم از یک شهرستان دیگه ای بود وقتی میخواستیم خانه اجاره کنیم مادر همسرم میگفت از این منطقه نگیرید آدمهاش اینجوری ،یا آنجا یه جوردیگه منم در جواب گفتم منکه کسی را نمیشناسم برام فرقی نمیکند واگر من خوب باشم بقیه هم خوب هستند اتفاقا یکی از محله هایی که خانه گرفتیم جزء همان جاهایی بودکه مادر همسرم می گفت آنجا خونه نگیرید ولی تو چند سالی که من آنجا بودیم به جزء خوبی ومحبت از آنها چیزی ندیدیم ،حتی صاحبخانه امان یه آدم شریف ونازنینی بود ودقیقا طبق صحبتهای شما چون من ذهنیتی که مادر همسرم در مورد این افراد داشتم قبول نکردم وهر موقعه من از آنها محبتی می،دیدم مثلاً صاحبخانه بر خلاف بقیه جاها سال جدید اجاره را افزایش نمی داد ،یا حتی من اگر خونه نبودم همسرم تنها بود غذا برای ایشان میبرد ومن همیشه به مادر همسرم میگفتم که اینا چه انسانهای فوقالعاده ای هستند تا جاییکه دوباره موقعه پندمیک که همسرم مغازه اش بسته بود کار نمیکرد از ما اجاره نگرفتند….
انتظار مثبت باعث ایجاد باور مثبت میشود واین انتظار مثبت سبب میشه رفتار مناسب تر با آدمها داشته باشیم ،رفتار مناسب باعث میشه بازخورد مناسب داشته باشیم وبازخورد مناسب سبب میشه باور مناسب تقویت بشود ،باورمناسب باعث میشه که ذهنیت مناسب داشته باشیم وذهنیت مناسب سبب رفتار مناسب ،بعد بازخورد مناسب واین چرخه ادامه دارد وهمه چیز تغییر میکند
قدرت باورها در جسم
خدا روشکر من خودم باورهای خوبی نسبت به جسمم دارم وحتی از اینکه زخم دستم یا پام بدون اینکه من کاری بکنم خودش خوب میشه وزود هم خوب میشه بعنوان یه فکت از این باور برای خاموش کردن ذهنم استفاده میکردم
چند وقت پیش بین دو انگشت پام خورد به گوشه دیوار وزخم شد همسرم خیلی نگران شد ومیگفت حتما انگشتت شکسته منم میگفتم نه یه زخم ساده هست زود خوب میشه میگفت بریم عکس،بگیریم، من میگفتم لازم نیست من دارم انگشت پام را تکان میدهم قول میدم فردا زخمش هم خوب میشه ودقیقا همین اتفاق افتاد
یا در مورد سرماخوردگی همسرم خیلی بقول معروف وسواس دارد بیشتر مواقع زمستان سرما میخوره ولی من نه اصلا میگم بدنم از عهده خودش بر میاد حتی جایی باشم کسی سرما خورده باشد عین خیالم نیست میگم سیستم ایمنی بدن من قوی هست ودقیقاً همین اتفاق را تجربه میکنم پسر دوستم سرماخورده بود وبرای چند روز مهمان ما بود دوستم پسرش را دعوا میکرد که چرا آمده پیش ما ممکنه که ماهم سرما بخوریم گفتم ما خوبیم حتی همسرم هم میبینم من اینجور رفتار میکنم اونم پذیرفته چند روز اینجا بود بدون اینکه مشکلی برا ما پیش بیاد وجالب تر اینکه دوستم خودش به شدت سرما خورد وچند روز درگیر بود
خدایا شکرت…شکرت….شکرت
استادجان صمیمانه از شما واستاد شایسته عزیز سپاسگزارم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
به نام خدایی که رحمتش بیاندازه است
و مهربانیاش همیشگی.
حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ
وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ
خدا مرا بس است. هیچ معبودی جز او نیست.
بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است.
سلااااااااام فهیمه جااااااانم
عااااااااشقتم رفیق بهشتیم
نوروزتون مباررررررررک نازنینم
الهی که سالی پراز سلامتی وخیر وبرکت وعشششششق ومهربانی داشته باشین به امید خداااا.
بببببیییین با چشای قلبی قلبی
پراز هیجان وعشششششق
بهت تبریک میگم که وارد دوره ی هم جهت با جریان خداوند شدی عزیزدلممممم
بی نهایت دووووست دارم
خداروشکر برای حال خوبت
برای وجود ارزشمندت دراین جهان زیبا
و سایت بهشتی مون …
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
بنام خداوندی که از رگ گردن به من نزدیک تر است
قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَهِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ
گفت: جزء گمراهان چه کسی از رحمت من نا امید میشود
سلام به روی ماهت فاطمه جان رفیق قشنگ و خوش قلبم
عزیزم، با چشمان قلبی که اشک در آنها جمع شده فرکانس کامنتت را دریافت کردم وبوسیدم
سپاسگزارتم عزیزدلم
منم سال نو را به شما وداداش رسول تبریک میگم وامیدوارم سال جدید برای همه سالی سرشار از موفقیت ،حس خوب وشادی وسلامتی باشد
ممنونم از خوش آمدگویی گرمت نازنینم، هرگز تصور نمیکردم این دوره اینقدر مرا به اصل خودم برگردوند سپاسگزار خداوندم که مرا این مسیر توحیدی و اساتید توحیدی ودوستان بهشتی ام هدایت کرد
روی چون ماهت را میبوسم قشنگم، سلام گرم مرا به داداش رسول برسان وهلیسا جان ومحمدحسن جان را از طرف من ببوس
امیدوارم در بهترین زمان این احساس خوبی که به قلبم روانه کردی به قلبت بشینه
خیلی دوست دارم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی
خدا را شکر میکنم برای وجود استاد عباس منش و اینکه خدا این انسان رو سر راه ما گذاشته تا بتونیم بهتر قوانین رو درک کنیم و یک اهرم رنج و لذت به صورت ناخودآگاه در ذهن ما ایجاد بشه که آگاهانه خودمون رو هدایت کنیم ه سمت خواستهها و احراز کنیم از ناخواستهها…
از وقتی با استاد عباس منش آشنا شدم مفهوم باور خیلی برای من روشن تر شد و جای بهتری در ذهن من گرفت
من اگه بخوام تجربه شخصی خودم رو بگم
باوری که نسبت به خودم دارم اینه که درایو کردن و رانندگی با هر وسیله نقلیه رو از هر کسی بهتر و با مهارت بالاتر یاد میگیرم
و دقیقاً رد و پاش در زندگی من به این صورت بوده که من از سن 13 14 سالگی رانندگی با موتور سیکلت و با ماشین رو به راحتی یاد گرفتم در کمترین زمان و از همون روزهای ابتدایی پدرم جازه میداد که در جادههای برون شهری رانندگی کنم به خاطر اعتمادی که به من پیدا کرده بود ه امید این کارو خیلی خوب میتونه انجام بده
که اونم باز برمیگرده به باور خودم که من خیلی هوشیار هستم در رانندگی وقتی سنم اومد بالاتر سال 97 در سن 24 سالگی ثبت نام کردم برای گواهینامه موتور سیکلت باورم به خودم این بود که من تمام مراحل ازمون های گواهینامه رو مون اولین بار قبول میشم و دیدگاهم این بود که یعنی چی ه خیلیها با اولین بار میافتند اگه دقت کنی اگه از هوشت استفاده کنی ه راحتی میتونی گواهینامت رو بگیری بچهها جالبش اینه که من تمام مراحل گواهینامه رانندگی رو با اولین بار قبول شدم حتی آیین نامه کتبی رو از 30 شدم 30 بدون حتی یه دونه غلط میخوام بگم این به خاطر هوش منه شاید من آدم خیلی باهوشی نباشم ولی گواهینامه گرفتن توی ذهن من بسیار بسیار کار آسونیه همینطور رانندگی یاد گرفتن و سال 401 هم وقتی گواهینامه ماشین رو گرفتم اونم همه رو یه ضرب قبول شدم و به یک ماه نکشیده گواهینامه گرفتم بهتون بگم که باور به آسوده بودن چیزی باعث میشه که هدایت بشید به افسری ه بغلتون میشینه و بهتون سخت نگیره و حتی یک جا اگه اشتباهی کردید بهتون ارفاق کنه همین الانم باورم اینه رانندگی بسیار کار آسونیه و من راننده هوشمند و باهوشی هستم شاید به نظر بعضیا خندهدار بیاد آخه یکی دو جا این موضوع رو مطرح کردم و اونا به من خندیدن و یه جورایی خواستن مسخره کنن من باورم به خودم اینه که حتی خلبانی با هواپیمای مسافربری رو در کمتر از یک سال یتونم یاد بگیرم شاید حتی بهتر از اون کپدان هواپیما خیلی باورهای دیگه هم دارم نسبت به خودم که توش مهارت بالایی دارم مثلاً خوشنویسی و اینکه دست خطم خیلی خوبه چه انگلیسی چه فارسی خیلیها هم از دست خطم شده تعریف و تمجید کردن ولی این بحث درایو و رانندگی چیزی بود که اول از همه به ذهنم خطور کرد و خواستم با شما دوستانم در میون بذارمش در پناه الله شاد ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام آقای اسدالهی عزیز
راستش من تا باحال ندیدم و نشنیدم از کسی که دفعه اول گواهینامه رانندگی ماشین گرفته باشه
من خودم همیشه نگران این موضوع بودم و تا به الان هم نرفتم سراغ اینکه گواهینامه ماشین بگیرم چون نگران بودم بابت اینکه من از پیش بر نیام حالا بماند مشکلات مالیی هم که دارم
ولی از کامنتتون خیلی خوشم اومد و تحسینتون میکنم این کامنت به من یاد میده که ببین آقا امید برا اولین دفعه تمام مراحل گواهینامش قبول شده و خیلی هم راحت بوده براش چون باور داشته است مسیر مسیر راحتیه
من خودم چند سال پیش میخواستم گواهینامه رانندگی بگیرم برا موتور سیکلت امتحان تئوری یا همون که باید سوال ها رو جواب بدی من دوسال داشتم این امتحان رو رد میکردم تا اینکه قبول شدم
ولی امتحان کله قندی که باید بری من قبلش پدرم و خوانوادم ذهنیت خوبی بهم دادند و من ذهنیت خوبی پیدا کردم و اون ذهنیت داشتم که من قبول میشم و برا دفعه اول قبول شدم
ولی خداییش از گرفتن گواهینامه ماشین هم فعلا شرایط مالیش رو ندارم و هم یه خورده هم نگرانم و میترسم
من باید بارها کامنت شما رو بخونم به یاری خداوند تا این ذهنیت اینکه آقا اسونه راحته این مسیر بر خلاف گفتهای دیگران به من که نه افسر گیر میده باید شانس داشته باشی افسر خوب گیرت بیاد و اینجور حرفا
خداوند منو به کامنت شما امروز هدایت کرد و بهم گفت مصطفی جان ببین میشه که این مسیر راحت باشه پس باور کن
سپاسگذارم از شما آقای امید اسدالهی
براتون آرزوی ثروت سلامتی خوشبختی شادی آرامش حال خوب و اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم
الهی بنام تو و یاد تو
اگه اینجام و اگه مینویسم به لطف توعه وگرنه من که بدون تو هیچم .
پس بگو تا بنویسم .
خدای مهربانم سپاس که هر لحظه هدایتم میکنی شکر.
سلاااااام به استاد و مریم عزیزم .
دوباره تعهد فولادین دادم تا تمرکز صد درصد بزارم روی دوره ها و سعی کنم شخصیتمو توی سال جدید بهبود بدم و این از هدف های سال 1404 من هست.
الان با این توضیحات شما خوب درک میکنم که همه چیز باوره ،باوره،باوره،،،،باور ها از پیش فرض ها میان و با تکرار فکر تبدیل به باور میشن ،چرا ما باید پیش فرض های بقیه رو زندگی کنیم ،چرا باید ما خودمون پیش فرض ها و باور های خودمونو نسازیم ،واقعاااا چرااااا،وقتی همه چیز باوره چرا به چیزی که به نفع منه باور پیدا نکنم
خب میخوام از تجربه خودم بگم …..
بعد از تموم شدن درسم ،،،برای تدریس منو به شهر همجوار شهر خودم فرستادن ،،،،،،دیدگاه های خوبی از این شهر خیلی ها نداشتن و میگفتن رفتی اونجا حواست باشه و ایتجوری ان اونجوری ان،اون موقه من تازه با آموزه های شما آشنا شده بودم ،،،،و عمل کردم ،،،،اینکه به هرچیزی باور داشته باشی همون وارد زندگیت میشه،خلاصه قبل رفتن به اونجا نشستم نوشتم پیش فرض ها و باور های مثبت درباره این شهر و بخصوص آدم هاش،بخدا قسم از همون لحظه که وارد این شهر شدم فقط خوبی دیدم و خوبی،منو به یه مدرسه معرفی کردن که باید اونجا میرفتم ،،،،از مکان مدرسه نگم براتون بهشت بود بهشت،،،،،ویو مدرسه و پنجره هاش رو به پارک جنگلی بود و درختای قشنگ ،،،یه طرفشم به یه رشته کوه اشترانکو و کوه پوشیده از برف ،،،اصلا وقتی بیرونو می دیدم لذت میبردم ،،،این از مکانش،،،،و اما مدیر مدرسه چنان انسان شریفی بود بخدا مثه مادر بود برام ،،،،میگفت تو شهر غریبی فکر کن من مادرتم ،،،،توی خوابگاه مدرسه برام یه اتاق جدا کرد ،،،،،موکت نو خرید ،،،،پتوی نو ،تخت و همه امکاناتی گذاشت که من توی زمستون رفت و آمد نکنم به شهرم و اذیت نشم ،،،،،،من پیش فرض های بقیه رو باور نکردم و فقط و فقط خوبی دیدم از مردمش از آدماش،،،،،و بقیع تعجب میکردن که چطور با تو این جوری هستن و با ما سردن،،،،،،،شاید اگه قبل بود میگفتم شانس اما از وقتی به قانون پی بردم میگم اسمش باوره.
و باور همه چیزه
همه چیززز
خدایاشکرت
دوست عزیزم سلام
اتفاقا منم یه جابجایی دارم و دقیقا همینارو به منم گفتند
چه خوب که به کامنت شما هدایت شدم تا منم از شما الگو برداری کنم
بهتون تبریک میگم که تونستید ذهنتون عالی کنترل کنید و به دیگران توجه نکنید و نتیجه تلاشتون هم گرفتید
انشالله برای منم همه چی راحت و عالی پیش بره
فقط میشه باورها و پیش فرض هایی که بخودتون گفتید اینجا بنویسید که منم بتونم از راهنمایی تون استفاده کنم
ممنونم دوست خوبم
سلام دوست عزیز
ممنون که به کامنت من پاسخ دادید و خوشحالم اگه تونستم ذره ای با کامنت نوشتنم به دوستانم کمک کنم.
من متناسب با باور های منفی که می شنیدم اونارو تو ذهنم برعکس میکردم و مدام برای خودم تکرار میکردم،
مثلا یکی این بود که مردمش آدمای سردی هستن ،،،،خب من باور نکردم ،و مدام به خودم یادآور میشدم که نه انسان های شریفی هستن و خیلی ان صمیمی هستند ،،،،و بخدا قسم دقیقا همینا شد،از راننده تاکسی گرفته تا تک به تک همکارام گل بودن گلللللل،چنان شریف و مهربون و انگار من نزدیک ترین آدما به اونا بودم،و خداروشکر که هدایت شدم به این مسیر که ببین همه چیز باوره ،،،،همه چیز پیش فرض هایی که از قبل قبول کردیم ،،،،،،خداروشکر ……
ایمان دارم امسال که سال میشه پر از عشق ،زیبایی،روابط عاشقانه،ثروت و سلامتی:)
منتظر هرچی باشیم همونو دریافت می کنیم بی شک:)
لاجرم
خود به خود
و طبیعی
قانون بی خطاست و همیشه اتفاق میوفته….
در پناه خدا باشید.
سلام مجدد استاد درمورد درس هم مثال یادم اومد منم زمان مدرسم نمرم تو درس ریاضی و هندسه افتضاح بود چون ذهنیت من این بود که من ادم خنگی هستم و ریاضی یادگیریش یه فزد باهوش میخواد پس ب درد من نمیخوزه و بالطبع هیچی هم یاد نمیگرفتم جالبه که موقع امتحان ترم که میشد هروقت دخترعموم باهام کار میکرد قبول میشدم وقتی اولین بار مختصاتو یادم داد گفتم وا چه اسون بود چه خوب یادش گرفتم ولی انقدر باور نداشتم که نه نمیشه ریاضی یاد گرفت مال من نیس هی فراموش میکردم جالبی ماجرا اینجاست من چون حفظیاتم عالی بود و عربی هم دقیقا مثل ریاضی میگفتم سخته ولی وقتی خودم تنها خوندم انقد برام اسون اومد که امتحانمو شدم 19 که هیچکس باورش نشد و دیگه همه گفتن پس ختما برو رشته انسانی چون هم عربیت خوبه هم حفظیاتت اما باخودم گفتم من چرا فیزیکم که مثل ریاضیه اعداد داره انقدر توش قوی ام که سرگروهم فقط ریاضیم بده فقط بخاطر این باور خانواده که ریاضی مال باهوشاس برای همین هنوز که هنوزه تو ریاضی صعیف عمل میکنم فقط بخاطر اینکه باهاش روبه رو نشدم
من درمورد ذهنیت و پیش فرض اکثرش منفی بوده که نوشتم تقریبا یکمشو هرچند میگم خیلی زیاده تجزبیات اما چون مثال خودتونم درمورد درس و ادما بود به یاد منم اورد مشابهش رو یا درمورد همین مریضی مثلا من قبلا این مدلی بودم که اگه یکی پیش من سرماخوزذه بود و من چندهفته بعد میفهمیذم که سرماخورذه بوده اونروز حتما سرما میخوزدم با اینکه طرف سه هفته بود مثلا خوب شده بود ولی من مریض میشدم عجب فایل پرباری بود مثل همیشه خداروشکر که چندین قسمت دیگم داره همین دوتاش هزارتا چراغ تو ذهن من روشن کرد استاد جان مرسی خدا قوت بابت این اگاهی های ناب
به نام خدا هدایت گر
سلام استاد عزیزم!
بانو شایسته ی مهربان و
تمام دوستان حاضر در این جمع بهشتی…
خدا رو شکر که دوباره و دوباره به کمک خودش و امداد دست های بی نهایت مهربانش،به مسیر سرسبز خوشبختی و سعادت برگشتم و اجازه ی قویتر شدن مومنتوم منفی رو ندادم!
درباره ی این ذهنیت،یادمه وقتی که در دوران افسردگی بودم اونم قبله آشنا شدن باسایت و آموزه هاش،یه دکتری بود که خیلی هم معروف و حاذق بود تو سطح استان و من با پیگیری های زیاد پیدایش کرده بودم!
چندین جلسه که رفتم پیش ایشون و دارو درمان می کردند و هر وقت می پرسیدم که تا کی من باید این داروها رو استفاده کنم چون کمتر نتیجه میدیم و روزانه نزدیک به 18عدد قرص آرام بخش مصرف می کردم و ایشون هر بار می گفتند که شاید تا آخره عمر و احتمالا دوز داروها رو کمتر می کنم ولی باید مصرف بشن و من هم باور کرده بودم که این تا پایان با من هست و اگه نخورم همان حالات روحی رو خواهم داشت و ذهنیت همیشه مریض بودن رو در ذهنم پذیرفته بودم و باور کرده بودم!
اما وقتی که باسایت شما آشنا شدم بدون اینکه مدت زمان زیادی رو طی کرده باشم حالم روز بروز بهتر میشد و اون آرامشی رو که همیشه دنبالش بودم رو داشتم کم کم بدست میاوردم و برای همین شروع کردم خودم داروها و زمان مصرفشون رو کمتر کردن و یادم نیست احتمالا در طی دو سه ماه تمام اون قرص ها رو کنار گذاشتم و ادامه درمان رو نگرفتم در حالیکه شدیدا توصیه کرده بودند که ماهی یه بار برم پیششون و احتمالا اکثره دکترها و پزشکان از قدرت ذهن و تاثیرش در زندگی افراد خبر دارند که اینگونه مریض رو وابسته به دارو و درمان می کنند و ذهن رو شرطی که اگه قرص نخوری بهتر که نمیشی هیچ ،بدتر هم میشی!
و بعده دو سه ماه کاملا اون 18عدد قرص روزانه رو کنار گذاشتم و حتی تمامشون رو با نسخه هاش دور ریختم تا ذهنم دوباره دلیل برای بد شدن پیدا نکنه و تا به الان به لطف الله مهربان و آگاهی ها استاد من حتی سرما هم نمی خورم،یادم نمیاد در طول سال که سرما خورده باشم یا مریض بشم ولی قبلا کلا بدنم رو عادت داده بودم به مصرف روزانه ی حتی قرص سردرد ها!
و اینکه وقتی هیچ ذهنیتی نسبت به فردی نداری و کلا درباره اش اطلاعات جمع نکرده ای نتایج و رفتارش متفاوت تر از بقیه میشه برات و این رو هر روز داریم تو زندگیمون تجربه می کنیم،وقتی که ذهنت رو خالی میکنی از اطلاعات اشتباه،رفتاری رو از طرف مشاهده می کنی که قابل هضم برای بقیه نیست چون واکنش متفاوتی نسبت به ذهنیت هر کسی ارائه میده!
خدایا شکر و سپاسگذارت هستم که منت نهادی و دوباره دستم رو گرفتی و با دوره ی قدرتمند هم جهت با جریان خداوند مسیر رو برام باز کردی و تکرار باورهای قوی و موندن در مسیر و رها نکردن باعث شد کلا نتیجه برگرده و این رو مدیون زحمات بی نظیر استاد الهی ام و مدد پروردگار میدونم و این یعنی هدایت میشیم بوسیله ی دستان خدا وقتی در مسیر درست هستیم!
خدا جانم!
تو را دارم و دارای جهانم
سلام استاد عزیزم وسلام به همه دوستان عزیز
استاد
سالی که نکوست از بهارش پیداست
امسال قراره برای من سال فوقالعاده ای باشه
امسال برای من سالی پراز نعمت ثروت و برکت خواهد بود
با دلیل و منطق میگم
به سادگی زیبایی وعزتمندانه
گوشی فوقالعاده ای یعنی دقیقا همون چیزی که میخواستم
بارنگ بسیار زیبا خریدم
وماشین خیلی بهتری نسبت به ماشین قبلی خریدیم
به سادگی زیبایی وعزتمندانه
قراره کلی اتفاقات عالی دیگه ای بیفته
چطور ؟
به سادگی زیبایی وعزتمندانه
قراره به همه چیزایی که میخوام برسم
ورویاهامو زندگی کنم
استاد الان درک میکنم که خداوند از بی نهایت دستانش به سادگی زیبایی وعزتمندانه
به ما نعمت و ثروت میرسونه
نه با سختی ورنج و گریه وزاری
ایمان دارم هر اتفاقی می افته خیر و به نفع منه
وخداوند هوای منو داره
در پناه الله یکتا