درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3 - صفحه 5

250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی نازی کلیشمی گفته:
    مدت عضویت: 1599 روز

    به نام خدای وهابی که رب من است

    سلام استاد جون و مریم عزیز

    سلام به همه بچه های سایت الهی عباسمنش.

    استاد جون ما چقدر مورد لطف خداوند قرار گرفتیم که توی سایتی عضو هستیم که با اختلاف نامبروان شده. خیلی ذوق میکنم هر وقت شما در مورد باورهایی صحبت می کنید که سایت مون رو به اینجا رسونده. الهی شکرت.

    کامنت های دوستان خیلی زیبا بود. یکی از تجربه های من راجب به پیش فرض های ذهنی که خیلی از پسرها هم دارند این بوده که:

    اگر بخوای عضله بسازی باید حتما به باشگاه بری

    اگر بخوای عضله بسازی باید خیلی تمرین کنی

    اگر بخوای عضله بسازی بایستی خیلی بخوری

    اگر بخوای عضله بسازی حتما باید مربی خوبی داشته باشی

    فقط فرض کنید کسی این باورها رو داشته باشه و وقت باشگاه نداشته باشه یا هزینه اش رو نداشته باشه یا تایم نداشته باشه زیاد باشگاه بره و یا مربی خوبی توی شهرشون نباشه.

    بچه ها نکته طلایی: مهم نیست چقدر تلاش می کنه تا عضله بسازه و بدنی فیت داشته باشه هرگز بهش نمی رسه

    اتفاقی که برای من افتاد. حتی چون که من این باورها رو بعد از دوره سلامتی داشتم و به خوبی نشکسته بود عضله سازی اتفاق نمی افتاد. استاد توی جلسات انتهایی دوره سلامتی کلی درباره اینکه براحتی میشه عضله ساخت صحبت کرده بود ولی چون باورهای من متفاوت بود منجر به عمل نمی شد. پیش فرض ذهن من چیز دیگه ای بود. طول کشید تا تغییر کرد و بهتر شد. مخصوصا وقتی مومنتوم ورزش رو هم درک کردم دیگه اوج گرفت.

    الان توی خونه با چند تا دمبل و کش ورزشی عضلاتم قشنگ داره شکل می گیره و هر روز بهتر می شه. ضمن اینکه من روزی یک وعده غذا می خورم و ورودی زیادی هم ندارم.

    به جاش از تجسم نقطه پایانی هدفم استفاده می کنم. خودم رو در هیبتی می بینم که به تناسب اندام دلخواهم رسیدم. برای این کار وقت می ذارم. عجله نمی کنم. از مسیر لذت می برم. هر وقت دارم ورزش می کنم بسیار لذت می برم و به خودم بارها یادآوری می کنم که داره مومنتوم بزرگتر میشه. داره عضلاتم قوی تر میشه. داره بدنم خوش فرم تر میشم. به همون میزان اعتماد به نفسم بیشتر می شه. روابطم عالی تر می شه. احساسم نسبت به خودم بهتر می شه و …

    وقتی پیش فرض های ذهنی راجب موضوعی تغییر کنه عملکردت عوض می شه. با پیش فرض اینکه می شود توی خونه با یه چندتا دمبل عضله سازی کرد باعث میشه اقدام کنی. وقتی عمل می‌کنی نتایج کوچیک آروم آروم میان. نتایج کوچیک رو می بینی که استاد توی دوره هم جهت با جریان خداوند بهشون میگن نشانه ها. نشانه ها رو دنبال می کنی، بابتشون سپاسگزاری می کنی، به احساس خوب می رسی، به خودت قانون رو یادآوری می کنی، در نتیجه نتایج طبق قانون بزرگ تر میشن و این سیکل رو باید آنقدر ادامه بدی که خواسته ات به صورت فیزیکی اتفاق بیفته و قابل اندازه گیری بشه.

    استاد جون سپاسگزارم بابت این فایل های بی نظیری که برامون می ذاری. دارم تمرکزی روی خودم در فضای بی نظیری کار می کنم. تنها هستم. خودم و خدای مهربونم. این تمرکز و خلوت توی شروع بهار برام رقم خورده. از خداوند سپاسگزارم که منو به خواسته هام رسونده. الهی شکرت.

    خدانگهدار

    در پناه الله یکتا شاد، سالم و ثروتمند باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  2. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2754 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    چه مثالای قشنگی زدن بچه ها واقعا اشاره کرده بودن به الص قانون

    دقیقا همین غذاخوری داخل کوچه ای که فرمودید در اصفهان هم داریم، کافه انقلاب در خیابان چهارباغ عباسی، یه گوشه ای از یه کوچه اییه که به قول شما صندلی هاش مال زمان شاهه و صبحانه و املت و نیمرو و از این چیزا میده

    یادم نمیاد مثلا یه ساعت پرت و پلا رفته باشیم و مشتری نداشته باشه، خیلی از مواقع که بخوایین ساعتای اصلی برین که باید واسه تو صف وایسادنم جا بگیرین. جایی که خودشون کار میکنن هم 2 متره کلا در حد یه گاز و یخچال

    یا مثلا ساعت های حاج صباغ در اصفهان به قدری موفق هستن که در گرون ترین شاپینگ مال های شهر گرون ترین مغازه ها رو ایشون دارن و شعبه هاشونم خیلی زیاده. تعریف میکرد که مثلا 50 سال پیش ژاپن گفته بود اگه سالانه 400 هزار تومن یا دلار یادم نیست ازشون ساعت بخرن، یه نفرو میبرن ژاپن واسه بازدید از کارخانه، ایشون گفتن ما سالانه خریدمون 4 میلیون بود و 10 نفر رفتیم ژاپن

    یا مثلا یه آش فروشی نزدیک خونه ما هست که ماه رمضون من از جلوش رد شدم دیدم نزدیک ظهر، هنوز 6/7 ساعت تا اذان مونده، باور کنین تا کجا صف کشیده بودن

    یا مثلا چند قدم اونطرف تر یه قنادی تازه راه افتاده بود جلوی باشگام، من صبح میرفتم باشگاه از در که میومدم بیرون میدیدم مثلا 100 نفر آدم دم درش منتظر وایسادن و جا نیست دیگه حتی تو پیاده رو وایسن، به مدت چند روز قبل از عید . بعدش دیگه اومدیم سفر ندیدم چطوری شده ولی هیچکدوم از این مثالهایی که زدم نه در مکان خیلی بالاشهر و خفنی هستن، به غیر از حالا اون ساعتا که کم کم رفتن بالاشهر، و نه خیلی مغازه هاشون زلم زیمبو الکی داره و خیلی سادس و خدا میدونه چقدر فروش دارن

    یا مثلا چرا جای دور برم، قبل عید 3 هفته یه کافه ای کار کردم در خاص ترین و گرون ترین منطقه مسکونی شهر، همه آدماش ثروتمندان و خونه هاش همه خفن و گرون و ماشینا اصا فضایی و اینا… اولا که ما روزای خلوتمون روزانه حداقل 30 میلیون فروشو داشتیم، بعد از تاثیر پلاسیبو که بخوام بگم، من هیچ وقت نتونستم قهوه های 100 عربیکا و حتی 80 درصد عربیکامونو بخورم چون تا زبونم بهشون میخورد از شدت اسیدی و ترش بودن حالم به هم میخورد و سرفم میگرفت و گلوم میسوخت

    ولی کسایی بودن که میومدن هرروز خدا اونجا فقط 100 عربیکا میخوردن با عشق!!!

    یکی بود میگفت ترشی قهوه هاتونو امروز حس نمیکنم بعد من همون روز داشتم خفه میشدم

    یا مثلا یه آیتم داریم یه جلبک سبزه میریزیم تو شیر بهش میگیم لاته ماچا، مزه کف حوض میده ولی یه سریا که نمیدونن و خیلی به نظرشون چیز عجیب و خفنیه میان میخورن لذت میبرن

    یکی بود میگفت مزه ماچاش کمه، دو برابر جلبک ریختیم واسش اصا یه دورانی بود

    واقعا هرچیو آدم باور کنه همونو تجربه میکنه

    مثلا یه شاگرد داشتم میگفت این کراتینی که دارم میخورم اصا یه چیز قدرتمندیه تا قورتش میدم اصا پرواز میکنم،همکارمم همینطور بود ولی من یه اسکوپشو میخوردم، قهوه میخوردم، پری ورک اوت هم میخوردم باز خوابم میگرفت وسط تمرین اونجا بود که فهمیدم اینا از یه جایی موقع خریدن باور کردن که این دیگه آخرت کراتینه و اصا با بقیه چیزا فرق داره

    یا یه مثال خنده دار که شاید دیده باشید، یارو میره رستوران یه کاسه آب میذارن جلوش شروع میکنه به خوردن میگه به به چه سوپ خوشمزه ای بعد بهش میگن این مال دست شستنه

    آره خلاصه که این پلاسیبو ما رو اسیر خودش کرده

    عاشقتونم

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  3. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 655 روز

    سلام استاد عزیزم

    متشکرم بابت این ویدئو زیبا

    دوستان عزیز چقدر زیبا کامنت گذاشته بودند واقعا لذت بردم

    دقیقا باورهای ما زندگی مارو می سازند

    ثروت ، عشق ، فراوانی نعمت ها زمانی وارد زندگیمون میشن که باورهای مناسب دریافت شون رو داشته باشیم

    محدویت ها فقط در ذهن ماست و ذهن به راحتی میتونه مارو گول بزنه

    من اگر باور داشته باشم ثروت در حال سرازیر شدن به زندگی منه ، قطعا این اتفاق می افته ،از وقتی ایمان دارم ثروت وارد زندگیم شده ، خیلی وقت ها بدون اینکه حتی کار بکنم ثروت داره وارد زندگیم میشه ، قبلا باورش نداشتم اما الان انگار توی ذهنم یک در بازه بروی آسمان که ازش ثروت وارد زندگیم میشه و دقیقا حتی تو تعطیلات واریزی هایی دارم که نشانگر باور عمیق منه

    در حوزه روابط هم از وقتی باور کردم آدم های خوب و ثروتمند و عاقل ، آدم های قوی و ادم هایی که کنترل ذهن دارند ، وجود دارند ، دقیقا با چنین آدم هایی مواجه میشم

    اما قبلا بخاطر باور هام اینجوری نبود

    همه چیز ذهن و ذهنیته

    قطعاتغییر ذهنیت آسون نیست ولی شدنیه

    حتی شاید همین هم یک باور اشتباهه که فکر میکنیم تغییر ذهنیت آسون نیست و حتی خیلی آسون باشه

    فقط اگر مقاومت ها رو بزاریم کنار

    اصلا بیاییم مثل یه بچه باشیم که وقتی تو آستین مون فوت می‌کنند احساس قوی بودن داشته باشیم

    اگر بتونیم مثل یک بچه باور کنیم ، قطعا هرچیزی که بخواییم رو میتونیم انجام بدیم

    ازتون سپاسگذارم استاد عزیز و دوست داشتنی من

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    عاطفه اکبری گفته:
    مدت عضویت: 699 روز

    سلام استاد عزیزم وخانم شایسته دوست داشتنی،

    استاد در مورد کنترول زهن من هم چند سال پیش مادرم همیشه میگفت خانه ماه مورچه پیدا شده اتفاق بدی برای ماه میفته، یک از باورهای مادرم این بود وقتی مورچه توی خانه پیدا شود ما اسباب کشی میکنم، همیشه نگران بود خیلی غصه می‌خورد میگفت ما تازه خانه گرفتیم مورچه ما را بیرون می کند از این خانه، من همین طوری گفتم اگر مورچه توی خانه ماه پیدا میشه برای ماه اتفاق های خیلی خوب عالی برای ما میفته،

    بعد من از آلمان رفتم پیش مادرم گفتم مادر دیدی چقدر اتفاق زیبایی افتاد من آمدم پیشت، هر اتفاقی خوبی که می افتاد میگفتم دیدی مادر مورچه توی خانه باشد چقدر خوبه، باورش شد. بعدبرادرم از یونان آمد گفتم دیدی مادر تو اشتباه فکر میکردی ببین برادرم بعد از چند سال پیشت آمد، من هم بعد از شش سال پیشت آمدم چقدر اتفاق های خوبی برات افتاد استاد دیگه صد در صد باورش شد. من خودم کلاس زبان آلمانی می رفتم .ما همیشه بعد از ساعت درس میرفتیم. کافی یا چای می خوردیم. من عاشق کافی بودم. یک روز یکی از دوستان گفت من وقتی کافی میخورم دل شوره میگرم، حالم بد میشه، استاد باورت میشه من بعد از همان روز تا حالا نمی تونم کافی بخورم، حالم بد میشه، دلشوره میگرم دیگه مصلی قبلا دوست ندارم.

    از خداوند سپاسگزارم که کمکم کرد پیام بذارم،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3980 روز

    سلام استاد. این داستان توت فرنگی من را یاد پاندای کونگ فو کار قسمت اول می اندازد. زمانی که پاندا انتظار داشت یک طومار به او قدرتهای خاصی بدهد و به یک جنگجوی اژدها تبدیل شود. اما خدا از زبان پدر خوانده اش به او گفت برای اینکه چیزی مخصوص شود فقط باید باور کنی که مخصوص است. بعد پاندا فهمید که باید خودش را باور کند و برای توانایی هایش ارزش قایل شود. بعد جهان به احساس ارزشمندی اش و توانایی هایش پاسخ می دهد و او را به خواسته هایش می رساند.

    راستی استاد جایی که الان هستید کجاست؟ خانه جدید خریده اید؟ به نظر دنج و دلنشین است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1958 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    چطور میشه ذهن رو با پیش فرضهای درست با باورهای درست به تجربه خواسته ها رسوند به نفع خودم ازش استفاده کنم؟

    ️باید بپذیرم ذهن من خیلی ساده و زود باوره هر ورودی رو از جامعه دیده و شنیده پذیرفته من ذهن ساده و زودباورم رو رها شده در جامعه و هر ورودی قرار دادم حالا که با این اگاهبها درک کردم این پیش فرضهای من چطور داره اتفاقات زندگی منو رقم میزنه که حتی حس لامسه و بویایی و چشایی منو با اون ورودی‌ها و پیش فرضها و باورها تحت تاثیر قرار میده میام تصمیم میگیرم این ذهن رها شده رو در اختیار ورودیهای درست باورها و پیش فرضهای درست قرار بدم تا به راحتی خواسته هام رو خلق کنم به نفع خودم ازش استفاده کنم

    من این باور رو بااااارها تکرار میکنم من دختر خیلی خوش شانسی هستم به بهترین نعمتها از ساده ترین و راحترین و زیباترین مسیر که مسیر خود خداونده رسیدم

    🪴الگو :هدایت شدنم به بهترین سایت الهی بهترین اساتید توحیدی بهترین اگاهیها بهترین دوره ها از مسیر ساده و آسون و زیبا از مسیر خداوند

    هدایت شدنم به دوره قانون سلامتی بهترین سبک غذایی و زندگی از مسیر ساده و آسون و زیبا از مسیر خداوند

    هدایت شدنم به کسب و کار شخصی خودم از بهترین مسیر ساده و آسون و زیبا از مسیر خداوند

    هدایت شدنم به داشتن آرامش مالی از بهترین مسیر ساده و آسون و زیبا از مسیر خداوند

    هدایت شدنم به داشتن سبک شخصی خودم و زندگی در آزادی و آرامش و شادی در هر لحظه کنار خواهرم از بهترین مسیر ساده و آسون و زیبا از مسیر خداوند

    هدایت شدنم به جدا شدن از مدار افراد غیر فرکانس و متفاوت از من از بهترین مسیر ساده و آسون و زیبا از مسیر خداوند

    من هرروز فقط منتظر اتفاقات خوب معجزات خداوندم

    🪴باورهای قدرتمند کننده درباره کسب و کارم

    خداوند عاشقانه و مشتاقانه تر از من میخواد که من به اسونی و سادگی ثروتمند باشم دست پرقدرتش بشم برای رشد جهان

    باور دارم که فروش محصولم و ارائه خدماتم بسیارساده و آسون و زیبا با مشتریهای ساده پسند که راحت پول میدند انجام میشه

    باوردارم خداوند ار بی نهایت طریق مشتری های مناسب و هم فرکانس با کار و محصول منو میاره زمانی که من فقط روی خودم کار میکنم و در فرکانس و مدار بالاترم لاجرم با مشتری های بهتر در فرکانس بالاتر هم مدار میشم

    تنها روزی دهنده من خداونده که از بی نهایت طریق به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و کاملا طبیعی و بدیهی به من رزق به غیرالحساب میبخشه از فضل و رحمت و برکت و محبت خودش میبخشه

    🪴باورهام در مورد سلامتی

    من دختر بینهایت قوی و سالم و پرانرژیم ،شاد و آروم ،آزاد و زیبا و لایق توسط خدا خلق شدم و بعد خداوند خودش رو در وجود پاک من خودشو جاری کرده

    من بهترین سیستم ایمنی قوی و توانمند رو دارم من منبع سلامتی خدا رو در تمام وجودم دارم

    🪴در مورد روابط عاطفی

    خداوند فراوانی رو در همه زمینه ها جاری کرده این وعده خداونده و هرگز زیر قول و وعده خودش نمیزنه خداوند فقط و فقط برای من اسونی رو میخواد

    خداوند بهترین همسر هم فرکانس رو از بهترین مسیر ساده و آسون و زیبا با من هم مدار میکنه

    همیشه قانون کبوتر با کبوتر باز با باز بی نقص و دقیق مثل قانون جاذبه هرررررلحظه اجرا میشه من روی خودم کار میکنم بقیه کارها رو خداوند جهان داره خیلی ساده و آسون و زیبا اجرا میکنه

    🪴باورم در مورد معنویت ارتباط با خداوند

    من تنها خودم با باورهام فرکانس هام با احساسم دارم اتفاقات زندگیم رو رقم میزنم این نهایت عدل خداونده

    من فقط روی خدا که تنها ولی و سرپرست و حامی منه حساب میکنم توحید رو در عمل خودم میارم و جریانی از معجزات خداوند رو دریافت میکنم

    باارزش ترین شما نزد خداوند با تقوی ترین شماست (کنترل ذهن ) وظیفه الهی و انسانی و عبادی و مقدس منه

    پاداش کنترل ذهن خیلی زود و وسیع و بزرگ داده میشه

    این باورها باید بشه جزء شخصیت من نگرش و عادت رفتاری من اونوقت من طبیعی و بدیهی با تنهااااااا جریان جاری جهان که جریان خیر و برکت و ثروت و نعمت و سلامتی و خوشبختی و شادی و لذته لاجرم هدایت میشم

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت بهم اجازه دادی این اگاهیها رو بشنوم و درکم رو بنویسم خدایا من بی هدایت تو هیچم آنی و کمتر از آنی منو به حال خودم وا مگذار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  7. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2226 روز

    به نام خدایی که بشدت کافی ایست

    سلام بر بندگان خاص خدا، سلام به قافله عشق سلام به رهروان درستی و صداقت

    خدا را هزاران بار شکر که این سایت الهی به لطف الله مهربان بر پاست و بهترین خودش است خدایا شکررررررررت.

    قبل از ماه رمضان خانوادگی به خونه برادر همسرم رفتیم. برادر همسرم یکم صداش گرفته بود و حالت سرماخوردگی داشت، که همسرش گفت بعلت گردو خاکی بود که چند روز پیش اومده و سرماخوردگی نیست. برگشتیم خونه همسرم سرما خورد و گفت: احمد سرما خورده بوده و شما به من راستش رو نگفتید و من الان سرما خوردم. بهش گفتم اگه قراره سرما خورده باشه، پس چرا ما سرما نخوردیم و فقط تو سرما خوردی. خلاصه از بس همسرم از آدم سرما خورده میترسه، وسریع سرما میخوره، خونه کسی که کوچکترین علائم سرماخوردگی داشته باشه نمیریم. حتی اگه بالفرض من تنهایی برم خونه خواهرم که بچه اش سرما خورده باشه، و اون متوجه بشه، سرما میخوره، چون که به خیال خودش من ویروس سرماخوردگی رو آوردم خونه.(البته این ترس از سرماخوردگی بعد از کرونا و درگیر شدن ایجاد شد و گرنه ما قبلا هر کس سرما میخورد می رفتیم عیادتش)

    بچه که بودیم، برادرم از بیرون اومد، دستش رو روی سرش گذاشته بود، بهش گفتم چته؟ گفت بچه ها با سنگ زدن تو سرم، بعد که دستش رو برداشت، دستش خونی بود، برادرم با دیدن خون، شروع کرد به گریه کردن. من خنده ام گرفته بودم و کلی بهش خندیدم ولی اون همچنان گریه می کرد، چون خون رو دیده بود، فکر می‌کرد سرش درد میکنه.(خخخ)

    استاد با آموزه های شما در دوره ی بی‌نظیر عزت نفس و احساس لیاقت تونستم سالن زیبایی ام رو با کمترین امکانات ممکن راه اندازی کنم. حتی صندلی اصلاح هم نداشتم ولی کم کم با کار کردن تونستم صندلی اصلاح و صندلی استادکار بگیریم. قبل از عید نوروز گفتم کاش یه ناخن کار که خونشون نزدیک خونه ما بود میومد برا سالن کار انجام بده. برا همین گفتم واتساپ استوری می کنم، شاید موردی پیدا بشه. ولی سرم شلوغ بود استوری نکردم. شب همون روز که تو سالن بودم و داشتم کار مشتری رو انجام میدادم، یه خانمی اومد و گفت: که من ناخن کار هستم و خونمون همین نزدیکی هاست و علاوه بر ناخن، ماساژ درمانی و اسپا پا و پاکسازی صورت هم انجام میده. و همون شب وسایل اش رو آورد. میز مطالعه ام رو بعنوان میز کارش آوردم تو سالن و وسایل اش رو چیدم.

    این همان داستان شما که میگید افراد رو خدا میاره ، نه با تبلیغ و این همونی که گفتید، با افراد کمتر کار بیشتر، این شخص به تنهایی کار چهار نفر رو میتونه انجام بده.

    خدا را شکر علاوه بر مشتری های که تو منطقه مون هست از جاهای دیگه هم میاد.

    و خدا را هزاران بار شکر که خبرهای خوبی در راه است.

    خدا را شکر بخاطر این رزق بی حساب

    خدایا حافظ همه عزیزانم باش.

    در پناه حق همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین.

    حسبی الله و نعم الوکیل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 159 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1449 روز

      بنام خداوند یکتا

      سلام ب رضوان عزیز و دوست داشتنی و همه بجه های سایت و استاد و مریم جان عزیز

      آقا مبارکت باشه سالن آرایشی ک راه انداختی

      دمت گرم دختر،افرین بهت

      که باکمترین امکانات تونستی سالنتو راه اندازی کنی انشالله مثل خانوم عاطفه کبیری عمارت بزرگ 1000 متری خودتو راه بندازی روزی 30 تا عروس داشته باشی

      میدونی کامنتو خوندم خیلی برات خوشحال شدم نتونستم برات کامنت ننویسم

      خیلی تحسینت میکنم بخاطر احساس لیاقت و عزت نفس بالات ک تونستی حتی دستی از دستان خدا بشی برای خیررساندن ب بقیه

      در پناه الله باشی عزیزم

      میبوسمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    مانیا نورا گفته:
    مدت عضویت: 1225 روز

    سلام استاد جان

    ممنونم بابت این فایل فوق العاده و اینکه کامنت بچه ها رو خوندید و راجبش حرف زدید من فکر که کردم دیدم خودم هم این تجربه رو داشتم.

    تجربه من در مورد قرآن بود که سالها این باور رو توی مغز من کرده بودن که فهم و درک آیات قرآن کار هر کسی نیست و سالها باید مطالعه کرده باشی و گاها افرادی که تمام عمرشون در حال مطالعه هستن و علامه شدن اونا میتونن ی مقداری قرآن رو بفهمن برای همین هر وقت شروع به خوندن قرآن میکردم احساس میکردم نمیتونم درکش کنم و با پیش فرض هایی که داشتم فقط آیاتی که در مورد عذاب و جهنم و اینا بود می دیدم و حسم بد میشد میترسیدم و احساس گناه میومد سراغم . من اون روزها منظورم قبل از آشنایی با شماست خیلی مذهبی بودم ی وقتایی هم میرفتم تفاسیر قرآن رو میخوندم برای هر آیه ای چند صفحه تفسیر نوشته شده بود و شان نزول داشت و خلاصه میگفتم من نمیتونم بفهمم و هر بار از خوندن قرآن منصرف میشدم

    من لیسانس عمران دارم و روزهایی که دانشجو بودم باور داشتم که درسهای محاسباتی رو خیلی خوب متوجه میشم و توی درکشون خیلی باهوشم ‌ درس استاتیک توی دانشگاه معروف بود به افتاتیک برای اینکه همه می گفتن خیلی سخته و ی بار می افتادن و دفعه دوم پاس می کردن ولی به نظر من ساده ترین درس بود و من کلی کتاب راجبش خوندم و کلی تمرین حل کردم و نمره 20 گرفتم ترم های بعد از نظر بقیه بچه ها درس ها سخت تر میشد و من بیشتر حال میکردم و باورم تقویت میشد که وای من چقدر باهوش و با استعدادم در صورتی که من تمرکز و باور درست تری داشتم و باعث میشد با علاقه بیشتری کلی تمرین حل کنم ولی اونا چون باور داشتن سخته و نمی فهمند تمرین هم حل نمی کردن .من کتاب های 500 صفحه ای محاسباتی رو توی دو روز میخوندم و 20 میشدم و همه انگشت به دهن میموندن ولی از خیلی سال پیش این باور شکل گرفته بود و کم کم تقویت شده بود تا به اینجا رسیده بود

    ولی در مورد قرآن گفته بودن و من باور کرده بودم که قرآن 7 بطن داره و توی هر بطنش هم نمی دونم چند تا بطن داره و قابل درک برای همه نیست و…

    تا اینکه من با شما آشنا شدم و با اینکه چندین ساله فایل های شما رو گوش میدم الان که فکر میکنم می بینم فایل های دانلودی که در مورد قرآن بود سریع ازش می گذشتم و اصلا هم نمیرفتم توی قرآن دنبالش ببینم مثلا بقیه آیه هایی که در مورد حزن بوده چی بوده فقط فایل های شما رو گوش می کردم و می گفتم شما خیلی مطالعه کردید و توی این قضیه درکتون خیلی بالاست و به همون اکتفا می کردم تا اینکه چند ماه پیش واقعا دلم میخواست قرآن بخونم ولی مقاومت داشتم و خداوند منو هدایت کرد به خرید دوره دوازده قدم و استاد جان جلسات قرآنی این دوره واقعا عالیه ذهنیت من رو در مورد خدا و قرآن تغییر داد.

    من دیروز برای اولین بار بعد سالها و با ذهنیت و باور جدید که قرآن بسیار ساده و قابل درکه و با زبان ساده خداوند با ما صحبت کرده شروع کردم به خوندن سوره آل عمران و باورم نمیشد که دارم می فهمم و هر جا که مثلا گفته بود خدا به هر کس بخواهد روزی به غیر الحساب می دهد می رفتم نگاه می کردم نوشته یشا می گفتم این مربوط به اراده خدا نیست مربوط به مشیت الهیه پس تو هم میتونی مانیا طبق قانون عمل کنی و صد در صد نتیجه بگیری.

    استاد جان شما توی مغز من این باور رو تغییر دادید و خیلی خیلی خوشحالم که الان دیگه میتونم بهترین کتاب این عالم رو بارها و بارها بخونم کتاب قوانین الهی رو بخونم و باورم نسبت به خیلی چیزها تغییر کنه واقعا دیروز باورم نمیشد قرآن اینقدر ساده و راحت و قابل درک باشه و خداوند اینقدر ساده با ما صحبت کرده باشه جالبه که دیروز وقتی قرآن میخوندم دیگه فقط آیه های عذاب رو نمی دیدم خیلی خیلی زیاد قدرت و لطف و محبت خداوند و آمرزنده بودن خدا رو میدیدم .

    استاد جان بابت دوره فوق العاده 12 قدم بی نهایت سپاسگزارم که زندگی من تبدیل شده به معجزه و به راحتی به راحتی به خواسته هام میرسم هر چیزی رو فقط ی بار شاید از قلبم بگذره که فلان چیز رو میخوام و به طرز باور نکردنی وارد زندگیم میشه و بعد یادم میاد من ی لحظه از قلبم و مغزم گذشت که چه خوب میشه فلان اتفاق بیفته یا فلان چیز رو داشته باشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 744 روز

    1404/1/6روز263

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیز و دوستان گل

    خدایا شکرت که امروز هدایت شدم این فایل فوق العاده رو‌گوش کنم .

    دقیقا به نکاتی اشاره کردید و من در حال حاظر دارم باهاش دسته و پنجه نرم می‌کنم

    من چندماه کسب ‌کارم و شروع کردم اما فقط چندتا دونه مشتری داشتم و چندتا هم که اومدن و به قرارداد نرسید وهمش دنبال دلیلم اینکه منکه به اندازه ایی که از پس حل مساله پروژه بربیام مهارت دارم پس چرا مشتری ندارم

    برمیگردم به ریشه و گذشته که میبینم اره من باورم اینه که یک طراح باید دفتر کار داشته باشه تا بهش اعتماد کنن و پروژه بدن اره من باور اینه که باید نمونه کارهای خیلی خفن و با مهارتهای خاص داشته باشم تا مشتری بهم اعتماد کنه چون نه دفتر دارم و نه نمونه کار خاص بخاطر همین مشتری هم ندارم یا دقیقا مشتری همین دو تا سوال و ازمن میپرسه ؟ بخاطر باورهای خودم میگه دفتر دارید؟یا دفترتون کجاست؟ یانمونه کارهای بیشتر و خاص تر !!!!!

    جهان دقیقا داره افکارم باورهای خودمو منعکس میکنه

    وحتی وقتی مشتری اینارو میپرسه چون من باور دارم که مشتری بخاطر نمونه کار و دفتر باید به من رجوع کنه و من خدماتمو بفروشم و نمیشه و احساسم بد میشه و میگم دیدی گفتم چون دفتر ندارم مشتری پروژه اشو به من نمیده و….

    اره دقیقا درسته من باید این دوتا باور و درست کنم تا درست نکنم اوضاع همینطور پیش میره

    خدایا خودت هدایتم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    به نام خدای مهربان

    استاد عزیزم سلام

    بچه‌ها که این دلنوشته و می خوانید سلام.

    خانم شایسته عزیز که با مقاله ها و توضیحات خوبش ، من بهتر می تونم جلسه و بفهمم ، خدا قوت.

    استاد من دارم هر روز سعی می کنم که با باورهای توحیدی که خدا بهم همه چیز میده ، به شرط ایمان ، توکل ، عمل.

    وقتی من باور داشته باشم…

    وقتی من با این ذهنیت که تربیت ش کنم که همه چیز خداست، و کل زندگی من او داره مدیریت می کنه اما به شرط اجازه بدم به او ، پس دگه حله.

    اگه بخوام در زمینه ی کسب کارم بگم، ….

    من نزدیک به 7/8 ماهست که استارت زدم و از هیچ شروع کردم.

    چون با این ذهنیت که فاطمه تو بلند شو، حرکت کن و باور داشته باش خودش قدم به قدم میگه.

    من از سه ، چهار میلیون تومان شروع کردم ، از یه خوراکی که سوغات مهم شهرم به حساب میادکه در گذشته های دور تو خونه مادریم، دیده بودم فقط دیده بودم حتی خودم هیچ وقت تنهایی اون کار و انجام نداده بودم، هر وقت هم که خودم می خواستم او محصول خوراکی و تو خونه داشته باشم از راهنمایهای مادرم استفاده می کردم.

    اما روزی که تصمیم گرفتم خودم شروع کنم ، خودم یاد بگیرم با هزینه خیلی کم شروع کردم و ازش پول بسازم

    یادمه از پنج کیلو شروع کردم…

    و آروم آروم تا اینجا اومدم که به ده کیلو گاهی اوقات به بیست کیلو هم می‌رسه.

    اما مهم اینه که شروع کردم.

    مهم اینکه که الان تنهایی خودم می تونم.

    مهم اینکه اون روز اول یک محصول بود، اما امروز رسیده به هفت نوع محصول.

    من در این مدت یا توجه به باورهایی که من می توانم ، می شود، و ایمان دارم هدایت میشم.

    من از خونه شروع کردم و هنوزم تو خونه کار می کنم ، در این مدت با هدایت های خداوند و پشتکار خودم آروم آروم رسیدم به اینجایی که الان می تونم با قدرت و جرأت بگم که تو شهرم حتی تو استان م، من تنهاترین فردی هستم که هم کیفیت عالی داره محصول م، و هم طعم و مزه ای که هیچ فردی تابه حال نتونسته انجام بده.

    اما من به لطف خدا خودم اختراع ش کردم خودم دارم با کار کردن به مراتب بالاتر هم می‌رسم.

    من با باورهای توحیدی دارم رو خودم کار می کنم که این ذهنم و طوری تربیت کنم که به قول استاد اگه در پایین شهر و با کمترین امکانات باشم مشتری برام میاد و فراوان هست.

    در زمینه ی روابط…

    من بیست و چند سال که از زندگی م میگذره امروز دارم با این باور که تمام آنچه می بینم خلق خودم هست.

    یک ماه پیش که همزمان با ورود به دوره ی جدید هم جهت با جریان خداوند…

    وقتی با این باور که خدا هست و خودش هدایت می‌کنه ، تو کافیست بلند بشی، حرکت کنی و با یک عمل ایمان ت و نشون بدی، من انجام دادم امروز چقققققدر رها و چقققققدر آرامم.

    زندگی هم این روزای آخر تبدیل شده بود به یک دریای مواج طوفانی که هر روز ترس و نگرانی و برام می آورد.

    وقتی باورکردم که خدا هست و تو فقط رها باش و بزار مومنتوم شکل بگیره به بعدش کار نداشته باش، من آغوش باز خدا و حس کردم، و سوار دوش او شدم و رها ، و رها ، و رها….

    امروز زندگی من در هر جنبه ای که فکر می کنم، اگه تغییر هست که هست فقط با این باور که خدا هست خودش هدایت می کنه.

    من با این ذهنیت دارم تربیت می کنم،

    من با این ذهنیت دارم باور می کنم.

    و چون باور می کنم هر لحظه نشانه ها و دارم می بینم.

    شکر گزاری همسرم و زیاد می بینم ، و تکه ی کلامش در هر جمع و محفل، که میگه خدا بزرگه، فقط باید بلند شد و توکل کرد.

    آرامش بچه‌ها و می بینم ، شادی ها و حال خوبشون، که همه چیز داره خوب میشه چون خدا هست و خودش راه و نشون میده.

    استاد من با این ذهنیت دارم این روزا چقققققدر زندگی می کنم.

    همه میگن خدا هست ، همه میگن خودش درست می کنه،

    من قسم می خورم با این باور قدرتمند دارم پیشرفت می کنم، چقققققدر ایده‌ها وارد زندگیم میشه، چقققققدر شرایط ، آدم ها فقط بر وفق مراد من داره پیش می‌ره.

    خدایا شکرت که هستی و آرامش دل منی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: