درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 17

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سهیلا سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 274 روز

    سلام استاد عزیزم سپاسگزارم ازشماعجب فایلهای بی نظیری چقدر کمک میکنه ما باورهای اشتباهمون را پیداکنیم وبا خواندن کامنتهای بچه ها خیلی کار برامون راحت‌تر شده

    استاد باورتون نمیشه همین چند وقت پیش خیلی دوست داشتم بدونم چطوری راحت باورهای غلط خودم را پیدا کنم ممنون از شما وبچه های سایت اولین چیزی که بهش پی بردم باورها درموردخدابود چیزهایی که از خداقبلا شنیده بودیم وهمیشه احساس گناه یا قربانی شدن وبا آشنایی با سایت شما این باورها به یک باره از بین رفت،بعدی گریه کردن بعد از خنده وخوشحالی که بیشتر اوقات اتفاق می افتاد واین هم حل شد،در سالی که گذشت یادمه من یه مقداری داروی جوشاندنی برای سرماخوردگی از عطاری خریده بودم اگر بچه ها یا همسرم کوچکترین علائمی پیدامیکردن آن را دم کرده ومیگفتم اصلا نیازی به داروی شیمیایی نیست وفقط یک بار که از این جوشانده که شامل گل گاو زبان وگل بنفشه ویه سری گیاهان طبیعی بی ضرر بود بخورید خوب خوب میشید وهمیشه بهشون میگفتم الهی شکر بدن ما بسیار قوی هستش ودقیقا فقط یکبار این دمنوش را میل میکردن وتمام. خودم هم باورم شده بود

    من قبلا سر درد زیاد میگرفتم البته قبل از آشنایی باشما یادمه شما میگفتید من چیزی بنام سردرد را، حتی یکبار در زندگی تجربه نکردم استاد باورتون میشه من از اون روز به این طرف هرگز سردرد نگرفتم واگر احساسش بیاد سریع میگم نه بابا الان خوب میشم بدنم الان نیاز به یه مقدار نوشیدن آب داره که خوب بشه وسریعا حالم عالی میشه وبی نهایت مثال‌ها دارم من وقتی فایل را تماشا کردم با خودم میگفتم من خیلی دوست دارم کامنت بنویسم اما چی باید بگم ولی وقتی چندتا کامنت از بچه های سایت راخواندم ذهنم باز شد ودیدم بابا خودم هم کلی مثال دارم برای این موردها

    خیلی خوشحالم که من هم هستم بین بچه های سایت وهمگی یک خانواده هستیم وبا استاد عزیزمان وخواهر گلمون خانم شایسته درکنار جان جانان عشق میکنیم الهی که همیشه تنتون سالم ولبتون خندون باشه الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 13 فروردین رو با عشق مینویسم

    پارادایس

    تغییر مدار

    رها بودن

    تغییر شخصیت

    آگاهانه عمل کردن

    ادامه دادن و استمرار داشتن

    اگر سعی کنم مومنتوم مثبت رو ادامه بدم و حفظش کنم هدایت میشم به پارادایسی که خدا به من عطا میکنه

    امروز اولین 13 به در ،روز طبیعت عمرم بود ، که من با خودم در صلح بودم و به قدری پر بودم از عشق عظیم ربّ ماچ ماچی ، که فقط لذت بردم از تک تک لحظات زندگیم و من بودم و خدا

    خدایاشکرت

    امروز صبح که بیدار شدم و تمرین ستاره قطبیم رو آغاز کردم و با احساسی ناب تر از روز قبل با عشق تجسم کردم ،مادرم گفت برم نون بخرم و میخواست بره دربند که گل سراشو بفروشه ، اما بعد منصرف شد و نرفت

    منم با خودم گفتم ببینم اگر شد منم کمی تمرین طراحی انجام بدم و بعد با مادرم برم دربند اما همه چیز تغییر کرد و خدا منو هدایت کرد به پارادایس

    من حاضر شدم و روز بهشتیم رو آغاز کردم

    اولین توجهم به درختانی بود که امروز متوجه شدم دیگه رنگاشون تغییر کرده و به قدری این تغییر رو به وضوح حس میکردم که با خودم گفتم چقدر زود تغییر رنگ دادین ؟!

    و جواب این بود

    جهان به سرعت در حال تغییره و طیبه باید تو هم هماهنگ باشی با این تغییرات

    و این تغییر رو از طبیعت میتونی یاد بگیری

    یادته از روز تولدت 27 اسفند ماه شاهد تغییرات اولیه درختان بهاری شدی که تازه شروع به جوانه زدن کرده بودن ؟؟

    و سعی کردی هر روزی که میرفتی بیرون ، تک تک لحظاتش رو خوب ببینی و لذت ببری

    و هر روز شاهد تغییراتی بودی که از نظر رنگ ،مثلا رنگ درختا شفاف تر و زیبا تر میشد و هیچ روزی از سال چنین رنگ هایی رو نمیشه دید و به دقت نگاه کردی

    حتی توجه میکردم به اندازه برگ ها که چقدر به سرعت از هیچ تبدیل شدن به برگ هایی که قد نخود بود و چند روز بعدش همون برگ های قد نخود ، تبدیل به برگ های کمی بزرگتر شده بودن و شکل و فرمشون تغییر کرده بود

    حتی بارها با خودم گفتم ببین، خدا چقدر عظیم و بزرگه که چجوری به این همه برگ شکل و زیبایی داده و بزرگ شدن و بارها در پیاده روی هام میگفتم که خدایی که به این دقت داره جهان هستی رو مدیریت میکنه ، صد در صد میتونه که زندگی من رو به بهترین شکل مدیریت کنه

    من وقتی نون خریدم و رفتم خونه ،سهم خودمو با گردو و پنیر برداشتم و چای هم بردم تا برم تنهایی با خدا عشق و حال کنم و لذت ببرم

    اولش رفتم بلوار محله مون که یه طبیعت بسیار بسیار زیبا داره و درسته دو طرفش خیابونه اما وسطش درختای بهشتی و صندلی های زیبا و جذاب گذاشتن

    و قسمت وسطش سراسر چمنه و درخت

    من رفتم و روبه روی دیواری که اولین بار ،خدا بهم هدیه داد و در رنگ کردنش سهیم بودم و کار نقاشی دیواری رو شروع کردم ،نشستم و روی چمنا که نشسته بودم صبحانه مو خوردم و به دیوار نگاه میکردم و خدا رو شکر میکردم که من هم سهمی در رنگ کردن این دیوار داشتم ، بعد زنگ زدم به خواهرم که اگه دوست داشتن اونا هم بیان که فقط خواهر زاده ام قرار شد بیاد

    یه پسر بسیار بسیار مودب و مهربان که 13 سالشه و خوشحالم از اینکه با خودم به صلح رسیدم و الان دیگه هیچ یک از رفتارهای خواهر زاده ام اذیتم نمیکنه ،بلکه هر روز رفتار هاش خداگونه تر و مودبانه تر و با احترام تر هم میشه

    خدایا شکرت

    من از خودم کلی عکس گرفتم و به دیواری که نقاشی کشیدم نگاه میکردم و خدا رو شکر میکردم و میگفتم دیوارهای بی نهایت زیادی هستن که مشتاقن تا برم نقاشی بکشم و لذت میبردم و میگفتم سپاسگزارم ربّ من که به من اعتماد کردی

    و کار نقاشی بهم دادی

    و میدونم که خدا با توجه به باورهای من بود که به من پاسخ داد و باورهام تغییر کرده بود که پاسخ خدا رو دیدم

    بعد که خواهر زاده ام اومد بهش گفتم کجا بریم؟ گفت بریم پارک بزرگی که مثل بهشته ،آزادگان؟ گفتم باشه و اول رفتیم براش بستنی و چیپس و پفک و آب خریدم و راه افتادیم

    وقتی رفتیم و رسیدیم به قدری پر از ماشین و آدم های شاد بود در پارکی که خیلی شبیه خونه استاد عباس منش هست و دقیقا دریاچه و خونه وسط دریاچه داره ، ما رفتیم و وقتی رسیدیم برای خواهرزاده ام توپ خریدم و رفتیم تا بازی کنیم ،اما همه جای پارک که درخت بود و سایه داشت پر بود و ما کمی دور زدیم و از دیدن دریاچه لذت بردیم و اردکامونم دیدیم و بهشون نون دادیم

    انقدر حس و حالم خوبه وقتی میام این پارک بهشتی که حس میکنم خونه خودمه

    یه قسمت از پارک رو دیدیم که سایه درختی هست که کسی نبود ،رفتیم و حدود نیم ساعتی نشستیم

    من جورابامو درآوردم و پاهامو گذاشتم رو چمنا خیلی حس خوبی داشت ،رو چمنا دراز کشیدم و برخلاف قبل که من میگفتم رو چمن نمیشه دراز کشید و زیاد نشست و این از باور محدودم میومد که از چمن به بدن سردی میاد و ناخوبه

    اما خداروشکر میکنم که باورهام تغییر کرده و مثل قبل فکر نمیکنم

    و بازهم دارم کار میکنم روی این باور

    ما داشتیم شادی بچه ها و خانواده ها رو نگاه میکردیم و ذوق میکردم به این همه شادی که تو پارک پیچیده و مردم لذت میبرن

    دختر پسرهایی که دوچرخه کرایه کرده بودن و دوچرخه سواری میکردن و لذت میبردن ، انسان های زیبا و خوشگلی که امروز در پارک دیدم ،همه و همه منو یاد خدا مینداخت

    بچه کوچیکایی که باهم بازی میکردن و لذت میبردن

    خدایا شکرت

    خیلی لذت بخش بود ،وقتی خواستیم برگردیم از درخت و خدا سپاسگزاری کردم که نشستیم زیر سایه درخت و لذت بردیم

    وقتی دریاچه رو دور میزدیم دیدیم یه عالمه ماهی انقدر بزرگ بودن که بارها گفتم از ماهیای خونه استاد عباس منش هستن ،ماهیای نزدیک یک متری بودن و خیلی خیلی بزرگ

    برای ماهیا هم نون دادیم و تماشا کردیم این همه زیبایی و عشق خدارو و دوباره راه افتادیم و با خواهر زاده ام برگشتیم محله خودمون

    یکم نشستیم سمت بلوار محله مون و من کفشامو بازم درآوردم و خواهرزاده ام هم کفشاشو درآورد

    من فقط داشتم‌بلند بلند هی میگفتم خدایا شکرت به من این کفش های خوب و نرم و عالی رو عطا کردی و چند باری کفشامو بغل کردم و از خدا تشکر کردم

    درختای ملچ که دونه هاشون رنگ عوض کرده بودن و با وزیدن باد تو هوا به رقص درمیومدن ،یه بهشت فرا بهشتی بود که من داشتم تجربه میکردم ،از دونه هاش برمیداشتم و مینداختم بالا و باد میبردشون انقدر کیف کردم که هیچ 13 بدری رو انقدر حالم فوق العاده عالی نبود

    حتی ماشینایی که میومدن و رد میشدن رو تحسین میکردم و میگفتم چقدر یاد خدا در همه جا پیچیده

    چون باورهایی با ایمان به خدا داشتن که تونستن ماشین بخرن

    حتی دوباره ماشین kmc دیدم ،وقتی بلوار نشسته بودم یه ماشین اومد و رد شد و به قدری لذت میبردم انگار ماشین خودم بود

    قبل آگاهی ،طیبه ای بودم که با حسرت به ماشینا نگاه میکردم و میگفتم کاش ماهم ماشین داشتیم و یا با فامیلامون میرفتیم ،یا دختر پسرارو که میدیدم حسرت داشتم که من چرا عشق ندارم ، یا اینکه چرا پدر ندارم و پدرم زود فوت کرد و خیلی چیزای دیگه که سبب میشد خدا رو فراموش کنم و لذت نبرم

    در اصل من وقتی امروز با خدا بودم ،هیچ یک از حسرت های گذشته رو نداشتم‌ و اولین باری بود که من هیچ فکری نداشتم و فقط میخواستم لذت ببرم

    البته شد چند باری بگم‌اگه مثلا با خانواده و یا عزیزانم و یا اگر عشق دلی بود و میومدیم بیشتر خوش میگذشت

    اما این گفتن دیگه با گفتن های قبل آگاهیم کاملا متفاوت بود و هیچ حسرت و ای کاشی درش نبود

    بعد که از خواهر زاده ام فقط رفتارهای خداگونه میدیدم سبب میشد خوش بگذره ،اینکه من با خودم به صلح رسیدم که خواهر زاده ام هم رفتارهاش خیلی عالی شده

    بعد باهم رفتیم پارک محله مون و برگشتیم تو همون بلوار کنار ساختمون که سایه داشت توپ بازی کردیم و رفتیم خونه مون

    وقتی رسیدیم خواهرزاده ام گفت میای تو حیاط مسجد توپ بازی کنیم ،گفتم باشه و وقتی بازی کردیم و داشتیم برمیگشتیم خونه تا ناهار رو برداریم و بیاریم تو حیاط مسجد بخوریم

    دیدم یه دختر صدام کرد

    خیلی عجیب بود

    چون هنرجوی استاد رنگ روغنم بود و من تجریش دیده بودمش و فکر نمیکردم هم محله ای باشیم

    ازم پرسید دختر اینجا چیکار میکنی ؟گفتم خونه مون اینجاست و دقیقا سوالشو از خودش پرسیدم و گفت خونه مون اینجاست و برگشتیم تو حیاط مسجد و بهش گفتم ناهار خوردی ؟

    گفت نه و رفتم و ناهارمونو از مادرم گرفتم و ماکارونی بود

    باهم خوردیم

    خیلی لذت بخش بود کلی صحبت کردیم و بعد مادرش اومد و ما برگشتیم خونه

    من امروز دوبار دنبال وسیله گشتم

    یه بار مقنعه ای که برای نقاشی دیواری میبردم سر کار رو گشتم و آخرش مادرم پیداش کرد

    یه بارم شب دنبال برگه هایی که مربوط به دادگاه روز یک شنبه میشد برای تابلوی نقاشیم

    و متوجه الگوی تکرار شونده ای شدم

    که سبب شد متوجه بشم که باید به اتاقم نظم بدم و هرچی رو در کمد میذارم ،دسته بندی کنم و یاد سریال زندگی در بهشت افتادم که مریم خانم کارگاه رو سازماندهی میکردن

    امروز خیلی روز خاص و زیبایی بود از طبیعت گرفته تا هوای آفتابی و زیبای که داشت و پرنده هایی که لذت میبردن

    یه چیزی هم یادم اومد

    امروز گنجشکا داشتن جفت گیری میکردن ،وقتی با خواهرزاده ام برمیگشتیم دیدیم که از درخت پایین اومدن و خواهر زاده ام گفت دعوا میکنن ،اولش منم فکر کردم دعوا میکنن

    اما بعد که وایستادیم نگاه کردیم دیدم جفت گیری میکنن و سر یه گنجشک مادره ،دو تا گنجشک نر بحث داشتن

    و بدون خجالتی به خواهر زاده ام گفتم دارن جفتشونو انتخاب میکنن تا جفت گیری کنن

    من حتی قبلا از این صحبت ها اصلا نمیگفتم به خواهر زاده ام اما از وقتی دوره عشق و مودت و عزت نفس رو گوش دادم ، سعی کردم در چنین مسائلی دیگه خجالت نکشم

    چون این طبیعت جهان هستی هست و نباید هیچ خجالتی بابتش داشته باشم

    خدایا شکرت بابت امروز بی نهایت زیبات

    سپاسگزارم

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خالق خوبیهاو زیباییها خدای بخشنده و مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو شایسته

    سلام به دوستان گلم یه بار دیگه سال نو رو به همه شما عزیزان این سایت عشق و مهربانی تبریک میگم

    ان شالله به لطف خداوند مهربان و هدایتش امسال سالی پر خیر و برکت و شادی و بهبود شخصیت و بهبود ایمان و توکل به خداوند

    و درآمد عالی و فراوانی و رزق و روزی زیاد باشه

    خدایا ممنونتم که داری منو هدایت میکنی که هر روز بهتر و بهتر در این مسیر زیبا قدم بردارم و ایمانمو بهت نشون بدم

    خدایا شکرت سپاسگزارتم برای نزدیک شدنم به خودت

    کنترل ذهن خیلی مهمه در زندگی وقتی کنترل کنی هم احساست خوبه هم‌حالت خوبه هم فرکانست خوبه آرام تری قشنگ حرف میزنی و کارهات روان تر انجام میشه

    برای همین استاد عزیزم میگن تو فایلهاشون

    معیار اصلی زندگی احساس ست

    خدارو شکر خیلی ساله خوبی ست برای من و خانواده ام

    خدارو شکر فایلها رو بهتر میفهم درک میکنم

    خدارو شکر امسال‌ متعهد تر کار می‌کنم

    خداروشکر امسال تلاش ذهنیم بهتر میشه

    خداروشکر امسال‌ خیلی بهترم تو احساسه خوبی قرار دارم

    خدایا شکرت سپاسگزارتم برای تمام داشته هایم

    ممنونتم ای زیباترین استادم

    در پناه خداوند مهربان باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    حمیدرضا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3770 روز

    چه محتوای عمیق و الهام‌بخشی!

    “خداوند را آن‌گونه که می‌اندیشی، تجربه می‌کنی…”

    این جمله به تنهایی کلیدی است برای باز کردن دری از خوشبختی و هم‌جهتی با جریان بی‌پایان نعمت‌های الهی.

    استاد عباس‌منش عزیز، سپاسگزارم برای این درس‌های ارزشمند که مثل چراغی، مسیر درک “قانون خداوند” را برایمان روشن می‌کنند. داستان شخصی شما و آن گفتگوی روح‌افزای با خداوند—«فقط ادامه بده…»—یادآوری قدرتمندی است که وقتی باور کنیم او پشتمان است، هر خواسته‌ای نه‌تنها ممکن، بلکه اجتناب‌ناپذیر می‌شود.

    برای من، این بخش عمیق‌ترین بصیرت را داشت:

    “اگر باور کنی خداوند بیشتر از تو می‌خواهد که در خوشبختی زندگی کنی، ترس از مسیر محو می‌شود.”

    این اصل، تحول عظیمی در نگاهم به چالش‌ها ایجاد کرد. دیگر موانع، سنگ‌فرش‌های راه نیستند، بلکه نشانه‌هایی هستند که می‌گویند: «حمایت الهی در کار است، قدم بعدی را بردار!»

    سوالی که الان در ذهنم ایجاد شد:

    – امروز چطور می‌توانم “فرکانس حامی‌بودن خداوند” را در کوچک‌ترین رفتارها و انتخاب‌هایم جاری کنم؟

    دوستان عزیزم بیایید با هم به این وعدهٔ الهی تکیه کنیم: «کیست وفادارتر از خداوند به عهد خویش؟» و هر روز، قدم‌هایمان را با اعتماد به این حقیقت برداریم.

    دستمریزاد استاد!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    لیلا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 543 روز

    به نام الله‌ یکتا، فتاح، بخشاینده مهربان خدایم

    سلام خدمت استاد عزیزم و اهالی سایت وتبریک سال جدید وآرزوی بهترینها برای تک تک تون

    استاد درباره این تاثیر باورها و قدرت وباور پذیری ذهن باید بگم که منم تجربه جالبی دارم

    من تا قبل مهاجرت م و تجربه رویارویی با آدمای جدید ومکان جدید شنیده های زیادی داشتم راجب مردم مناطق لرستان که آدمای جالبی نیستن از لحاظ معاشرت ،رابطه ،نوع پوشش و نحوه برخورد با آدمای دیگه زیاد می‌شنیدم آدمای بزن بهادری هستن غیرتی ان،تعصبات شدید قومی دارن اهل جنگ وخشونت درگیری هستن اصلا نمیشه باهاشون کناراومد اما باور قلبی من این بود که هرجا میرم همه باهام بهترین برخورد و رفتار دارن و فقط آدمای خوب سر راه من قرار میگیرن تا اینکه اومدم به صورت هدایتی سمت منطقه لرستان از طریق اشنایی با دوستی و منجر شد کلا بیام وساکن بشم یکی ازشهرهای استان لرستان و خدا گواهه که ظرف مدت 6 ماهی که اینجا ساکن شدم فقط برخورد عالی محترمانه و سرشار از احترام دیدم از این مردم و فقط خیر وبرکت و نعمت رسیده بهم از جانب شون چه همسایه هام چه اطرافیانم چه جاهایی که تفریحی میرم و فقط تجربه های بی نظیری از روابط عالی داشتم و برا دوستانم تعریف میکنم تعجب میکنن و میگن اونجا جای خطرناکیه چطور زندگی میکنی طبق پیش فرض های اشتباه خودشون و باورهایی که اشتباه شکل گرفته تو ذهن شون اما من چون باورهای ذهنی خوبی داشتم تو روابط همیشه بهترینها رو تجربه میکنم و خدارو شکر میکنم که وسط بهشت تو قلب پایتخت طبیعت ایران دارم زندگی میکنم و هروز زیبایی های بی حد وحصر میبینم اینجا اکثرا تو گشت و گذار و تفریح و هروز یه قطعه از این بهشت رو دارم میبینم و یادمه چندماه قبل از خدا میخاستم تجربه سفر و دیدن زیبایی هارو داشته باشم از اونچه فکر میکردم فراتر از تصورم رخ داده برام تو زمینه روابط همیشه روابط دوستانه بی نظیری داشتم ودارم و سریع خودمو وفق میدم با شرایط جدید آدمای جدید بدون هیچ احساس تنهایی یا وابستگی خاصی به ادمای نزدیک زندگیم یا منطقه خاصی واین خودش یه مزیته و به خودم افتخار میکنم که همیشه مثبت اندیشی و ذهنیت و باور های درست داشتم و بادیدن این زیبایی ها بیشتر تقویت میشه باورام همیشه دوستانم بهم گفتن این مثبت نگری تو داستان میشه برات آخرش امامن توجهی به حرفاشون ندارم و فقط میگم ممنون که نگران منی وسعی کردم فقط بشنوم و توجه نکنم وهمچنان مسیر فکری خودمو داشته باشم وهیچوقت ازاین نگرش مثبت ضرر نکردم همیشه تحت هرشرایطی به نفع من پیش رفته اون شرایط .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  6. -
    آرمان قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1524 روز

    به نام خالق یکتا

    به نام خالق انرژی

    به نام خالق آسمان و زمین

    به نام خالق این بارون زیبا که الان داره میاد و من دارم لذت میبرم ازش

    خدایا ممنون که این جسمو بهم دادی تا این همه زیبایتو ببینم

    خدایا سپاس گذارتم که منو داری هر لحظه هدایت میکنی به عشق و نعمت و زیبایی و ثروت و فراوانی سلامتی بیشتر

    من فقط تعجب موندم خداوندا این من مارو دوست داری این همه عشق و نعمت خلق کردی برا ما!!! خداوندا

    من فقط مبهوت عشق خداوندم که چ قدر مارو دوست داره واییی نمیدونم چه جوری حسمو اینجا توصیف کنم

    از تک تک لحظاتت ممنونم

    من تو این کره خاکی جز این لحظه صاحب هیچی نیستم حتی جسمم

    اقای عباس منش استاد واقعی من خدا منو به برنامه های شما هدایت کردش تا بتونم بیشتر باهاش ارتباط داشته باشم

    هر چقدر سپاس گذار خداوند باشم باز کم گفتم

    ممنون بابت این باور که خداوندی که جسم منو بهم داده

    وقتی من حرکت کنم به بی نهایت طریق افراد رو به برنامه های من هدایت میکنه

    من دیروز با خودم گفتم خداوندا من این کار انلاینم که شروع کردم

    با چه باوری و فرکانسی میتونم بیننده جذب کنم

    که به ویدو شما هدایت شدم که به این باور زیبا رسیدم

    خداوندا مرسی که منو هر لحظه داری هدایت میکنی فقط لازمه افسار ذهنمو دستم بگیرم

    کنترل بدم دست خودت اون وقته که میفهمیم خداوند خیلییی بیشتر از چون چیزی که فکرشو میکنی میخواد تو شاد تر و ثروت مند و ترو خوشبخت تر بشی چون تو قسمتی از خودشی

    استاد به زودی امریکا میبینمتون !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  7. -
    ناصر محمدی گفته:
    مدت عضویت: 272 روز

    درود و عشق به استاد عزیزم امیدوارم در پناه تک فرمانروای گیتی حالت دلت خوب باشه و هرکس هدایتی کامنت منو میخونه در فرکانس عشق و قدرت و فضل او نامحدود بودن و در یکلام خوشبختی رو در هر لحظه تجربه کنه، چقدر لذت بردم ایده گرفتم خاطراتم مرور شد از این فایل و سلسه مراتبش و کلا من کم کامنت میزارم ولی لازم دیدم و گفته شد که بقول استاد به رسم سپاسگزاری از رب و دستان قدرتمندش دوستان عزیزم کامنت بزارم و من دارم با عشق این کارو میکنم، جدا از مسئله مرفین ک دوستمون تعریف کرد و من شخصا تجربش کردم تو دوره ای ک بستری بود همینکارو با من میکردن و بعدشم اون پرستار بهم گفت فکر نکنی معتاد شدی اونا نصف بیشترش اب مقتر بود برای اینکه خیلی گیر میدادی و با توهم ذهنت بود که میخابیدی ن با مرفین چون مرفین به شکلی ک تو باور کردی و خب من روز مرخصیم چون گیر دادم ک اقا الان من شب چجوری بخابم بمن مرفین بدین اینا رو بهم گفتن ک اقا مرفینی در کار نبود بعلت گیر دادن شما بهت میگفتیم اینا مرفینه در صورتی ک نبود پس برو راحت بخاب نیازی به مرفین به شکلی ک تو باور کردی نبود و نیست ساخته ذهنت بود، هزاران خاطره و باور محدود کننده برای گفتن دارم و حتما هممون داریم، ولی مهمترینش این بود که تا نزدیک به 7 سال پیش که تازه با قوانین اشنا شدم لکنت زبون شدیدی داشتم به شکلی ک باید بعضی کلمات رو میاوردم رو کاغذ تا طرفم بفهمه من چی میگم و از روزی که خودم شناختم تا سن 30خورده ای سال این مسئله رو داشتم و انقدر سر حرف زدن لبامو گاز میگرفتم ک داخل لبم همیشه زخم بود و تا اون روز شنیده بودم و نکته کلید حرفمو بگیری بردی،باور کرده بودم راه درمانی نداره باور باور و هیچ دکتر و هیچ مشاوری و هیچ جای اینترنت نخونده بودم ک لکنت زبون تو سن بالا راه درمان داره و روزی که از فشار زیاد و رنج این موضوع و خب موضوعات دیگه ک بعلت نبود آگاهی برای خودم درست کرده بودم تصمیم به خودکشی گرفتم و بخدا گفتم تو حتی منو به این ی ارزو ک به همه دادی راحت حرف میزنن هم نتونستی برسونی پس تو توانا نیستی بمن خدایی نکردی….و از اونجای ک پروردگار عشق مطلقه من عاشق دیدمش و میبینمش قدرتی نامحدود که با عشق کار میکنه برامم مهم نیست خلافشو کسی بگه من دیدم و باورم اینه اون منو هدایت کرد به دیدن ی فایل که شخصی ک اسمشو نمیبرم در حال سمینار بود و برای چند هزار نفر صحبت میکرد و یهو گفت من لکنت زبون شدید داشتم و ی راه درمان ساده گفت که از این طریق خوب شدم، که نوشته بود من میخاهم زیبا سلیس با قدرت صحبت کنم و خودم و هرکس با من صحبت میکنه لذت ببره و ی توضیح کوچیک دیگه که من اصلا برق از چشمام پرید گفتم مگه میشه و از ادمینش پرسیدم ک فلانی راست میگه این مورد رو داشته؟! و اینجوری خوب شده اون تاید کرد و اولین شخصی بود ک من بیاد دارم بهم گفت اتفاقا شما صدات بشدت زیباست و دلنشین و خلاصه من اینکارو تست کردم گفتم اگه ی نفر تونسته شاید منم تونستم اون موقع اصلا به این حد باور و ایمانم نبود ولی دیدم تو 10 روز این اتفاق افتاد و همههه با تعجب بمن میگفتن تو چکار کردی مگه میشه اخه تو رو خدا شفا داده از این حرفا…خدا که عشقه اگر قرار بود یکیو شفا بده یکیو نده ک من بهش نمیگفتم عشق چون عشق بی قید و شرطه فیلتری نداره مگر من فیلترش کنم، باران یکسان میباره میزان برداشت اب بقول استاد به ظرف ماست، و خلاصه از روزی که این باور رو عوض کردم ک میشه شد و اتفاقا اسم بیزینسمم نمیگم تبلیغ نباشه چون با عشق گفتم با عشق بخونی دنبال نتیجش نیستم نتیجش برا من از هزاران طریق میخاد چون از عشق گفتن جاده دو طرفس میندازی از یطرف ک نمیبینی برمیگرده و اصلا جذابیتش اینه، خلاصه بیزینسم حرف زدنه فکر کن حرف زدن بیزینسمه ازش پول در میارم از زبونم!!!! زبونی ک حتی قبلا نمیتونسته تکلم کنه، اونم با کیا حرف میزنم با مولتی میلیاردرای ایران ک ن تنها تو ایران جز ثروتمندترینها هستن بلکه عده ایشون تو دنیا برندای بزرگ دارن و جز ثروتمندای بزرگ دنیا هستن باورت میشه؟!! باورت بشه چون دارم صادقانه و با عشق میگم و جالبه از روزیم که باور کردم صدام زیباترین صداست جز بهترین صداهای دنیاست اون رب شاهد و ناظره برای تاید نمیگم بالای 1000نفر چه تو حضوری چ مجازی چ ایرانی چ خارجیای که صحبت کردم باهاشون گفتن صدای شما فوق العادس صدات اصلا ی صوت خاصه و ازم درخواست میکنن فلان شعر فلان حرفو تو ویس بگو ما بشنویم این صدا الهیه جور خاصه، ببین اینا رو برای تحسین شدن نگفتم برای تغیر باور و با عشق گفتم و بقول شاعر پیرو راهی که استاد میره که الهیه منم چراغ خودمو روشن کرده باشم بگم اگر کسی هستی ک مشکل قبلا منو یا شبیهشو داری کلید پیش خودته باورته عوضش کن تا ببینی اسمان و زمین به تسخیر تو در اومده اصلا ینی چی، الله نور سماورات و العرض و از رگ گردن بتو نزدیکتر ینی چی، بهش تدبیر کنیم، بقول باز شاعر مرا اسرار از این گفتگو بالاتر است اما بگوش خلق از این بالاتر نمیگنجد، الهی هرکی هستی هرجا هستی و هدایتی کامنتمو خوندی ک پر از عشق بود ن چیزی دیگه در پناه تک فرمانروای گیتی هر لحظه شو و شعف رو تو زندگیت تجربه کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      اذر ارین کیا گفته:
      مدت عضویت: 2758 روز

      سلام دوست عزیز

      انقدرازخوندن دیدگاهتون پرازعشق و حال خوب شدم که اشک ازچشمام سرازیرشد شاید زیباترین حس وحال ممکن ازخوندن این دیدگاه باهدایت خدانصیبم شد.اینکه باتغییرباوردنیای ما متحول میشه با خوندن دیدگاه شما انگار مهرتاییدی بود از طرف خداوند.. چقدرلذت بردم وپرازاشک شوق شدم از اجابت خداوند..میشه از تغییرشرایطتون با تغییرباورتون بیشتربگین..صددرصداین دیدگاه میتونه نورامیدرو دردل بسیاری روشن کنه.ازشما دوست عزیزسپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ناصر محمدی گفته:
        مدت عضویت: 272 روز

        درود و عشق به شما بنده مومن رب، منم خوشحالم بابت وجود این سایت الهی و مومنا، مومن از دیدگاه خدا برام ارزشمنده(من مذهبی نیستم یکتا پرستم)سوره مومنات حجت رو تمام کرده که عشق خدا که مومنا هستن کیان چ ویژگیهای دارن، نگفته چ جنسیتی دارن نگفته چ دیدن و مذهبی دارن چ لوکیشن چ بیزینسی دارن اینا جالبها، گفته مومن من یکی از ویژگیهاش اینه پرهیز میکنه هرجای نمیره هر حرفیو نمیزنه هرکاریو نمیکنه، و شکرگذاره منه، اهل تدبیره و نکته های که کد کلیدهای زندگی هستن اخرش جالبه میگه هرچی هست اموال منه(نظریه نیکلا تسلا هم تاید میکنه همه چیز اتر و در غالب فرکانس و ارتعاش)و خلاصه میگه همش ماله منه و منم صاحب و اینجاش اخ اخ اشک ادمو در میاره میگه مومن وارث اموال منه وارث ملک فردوس و جاودانس، و سر این عاشق مومنم چون از دیدگاه مالک مومن عشقه جنسیتش مهم نیست تفاوتش مهمه، پس قطعا شما بنده مومن هستی که با عشق خوندین و پاسخ دادین، باز این قانون فرکانس و ارتعاش رو تاید میکنه نظم مالک رو تاید میکنه من صبح ی چیزای رو مینویسم و میخام که باهاش برخورد کنم، یکی از خاسته هام این بود با مومنای بیشتر دوست و برخورد کنم(درسته همه چیز یک چیز یک چیز همه چیز در اشکال ابعاده و فرکانسهای مختلف)ولی مالک اجازه انتخاب داده با عشق بخام کدوم فرکانس بازی کنم من بالا رو از دید ذهنم میشه بالا خلاصه بالا رو انتخاب کردم و مومن بالاست هر فرکانسی بقول استاد تو ی مدار خاصیه و اون مدار محدودیت خودشو داره پس کسی ک محدودیت رو رد میکنه میاد بالا و میشه مومن عشقه عشق قابل احترامه و با عشق نوشتن وقت گذاشتن برای مومن لذت بخش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          اذر ارین کیا گفته:
          مدت عضویت: 2758 روز

          سلام

          سپاسگذارم ازجواب ارزنده وارزشمندشمادروصف مومن..

          خیلی دوست دارم راجع به اتفاقی که واستون باتغییرباورتون افتاده بیشتربدونم و‌بفهمم که باورکردن وتغییرباورهاچطورمیتونه انقدرقشنگ همه چیز وتغییربده.اینکه چطوراون باوروساختین و‌انجام دادین .ممنون میشم اگه بیشترتوصیف کنین که باوری روکه ساختین چطور درعمل اجراکردین بانوشتن وتکراریا موارد دیگه که انقدرقشنگ مشکل شمابرطرف شدبعدازسالها واین همه نتایج باتغییرذهنتون اتفاق افتاد

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    عاطفه معین گفته:
    مدت عضویت: 802 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و همه دوستان خوبم در این سایت بهشتی .

    بی نهایت از شما سپاسگزارم بابت این 4 فایل عالی در مورد باورها ، من هر روز این فایل ها رو کنار دوره هم جهت با جریان خداوند گوش میدم و بهشون فکر میکنم و سعی می‌کنم آگاهانه در زندگیم بهشون عمل کنم .

    استاد مثال های زیادی میشه زد از باورهای نادرستی که ما پذیرفتیم و دارم باهاشون شرایط رو برای خودمون خلق میکنیم.

    مثلا ما خانم ها باور کردیم که وقتی پریود میشیم اعصابمون بهم می ریزه و زود عصبی میشیم ، یا باید یکسری نکات رو مثل حمام نرفتن یا ورزش نکردن رو تا چند روز رعایت کنیم چون باعث بیماری های زنانه میشه و چون باور کردیم برای اکثرا هم رخ میده در صورتی که اصلاااا اینطور نیست و من از وقتی که با سایت و این مباحث آشنا شدم باورم رو تغییر دادم و هیچوقت در زمان پریودم عصبی نمیشم ،راحت هر روز دوش میگیریم و راحت ورزش میکنم در صورتی که قبلا چون باور کرده بودم که اینا خوب نیست عصبی میشم

    این باور باعث شده بود زود از کوره در برم گریه کنم و اگر دوش میگرفتم یا ورزش میکردم طبق همون باور حالم بد می‌شد و بسیاااااری از خانم ها در واقع میشه گفت 80 درصد خانم ها اینو باور کردن و براشون اتفاق میفته ، در صورتی که این فقط یه باور اشتباست که رایج شده بین بیشتر خانم ها و دخترها

    همسر من مغازه آبمیوه بستنی فروشی داره و جدایی از کارتخوان ها یکسری از مشتری ها پول نقد میدن ، گاهی که من به مغازه میرم پول های نقد رو میده میارم خونه و گاهی اگه خودش در طول روز بیاد خونه پول های نقد میاره خونه ( چون مبلغ بالاست) همسرم بارها و بارها بهم گفته (طی چندین سال) که وقتی پول نقدها در روز میارم خونه یا تحول تو میدم دیگه تا شب پول نقد زیادی بدست نمیارم و مبلغ نقدی ها کم میشه !!

    و اینو باور کرده و براش اتفاق میفته و الان متوجه شده که این از باور خودش میاد نه چیز دیگه.

    خاله بزرگ من حدودا 80 سال سن داره و کاملا سالم و سلامت هست با این باور که دکتر تو تی وی گفته اگر روزی یک حبه سیر تازه رو مثل قرص با آب بخورید همیشه سالم سلامت می مونید ، و خاله جانم با این باور 20 ساله که هر روز، روزی یک حبه سیر با آب میخوره و سلامت مونده.

    خودم همیشه از بچگی باور داشتم که اگر جایی از بدنم زخم بشه خیلی راحت و زود خوب میشه و حتی وقتی برای بدنیا اومدن دخترم سزارین کردم از همون روز اول خیلی راحت خودم کارهای شخصیم انجام دادم و از روز دوم دیگه کاملا سر پا بودم و حتی آشپزی می کردم ( با این باور که من خوش زخمم و زود خوب میشم ،

    ولی برعکس من خواهرم باور داره که بد زخم هست و اگر دستش یه خراش کوچیک برداره هفته ها درگیرش هست.

    بچه های من به ندرت مریض میشن ، مثلا شاید سالی یکبار سرما بخورن و چون من بهشون یه قاشق شربت سرما خوردگی میدم و خوب میشن باور کرده بودن که با اون یک قاشق حالشون خوب میشه( البته خودمم اینو باور کرده بودم )

    سری آخر ( چند ماه پیش) پسرم سرما خورد و من بجای شربت بهش یک قاشق آب ولرم دادم خورد و بهش چیزی نگفتم ، صبح که از خواب بیدار شد کاملا خوب شده بود و به همسرم میگفت دیشب شربت خوردم و الان خوبه خوب شدم .

    مادرم سال هاست باور کرده که زانوهاش سابیده شدن و اصلا نمیتونه از پله بالا پایین کنه و باور کرده بود که دیگه خوب نمیشه ! بردیمش دکتر و دکتر براش آمپول تو زانوش تزریق کرد، من با هماهنگی خواهرم کلی با مادرم صحبت کردیم که این آمپول خارجیه و دکتر گفته خیلی گرونه و معجزه میکنه و من چند روز بعدش به دروغ بهش گفتم مادر دوستم از همین آمپول تزریق کرده و الان کاملا خوب شده راحت میتونه بیرون بره از پله بالا پایین کنه و مادرم اینو باور کرد و چند روز پیش از خواهرم شنیدم که مادرم راحت خودش از پله ها پایین میره، میره بیرون خرید میکنه و کلی بهتر شده

    از بچگی شنیده بودم که مادرم وقتی منو باردار بوده قرص اعصاب استفاده کرده و روی من تاثیر گذاشته و برای همین من همیشه زود عصبانی میشدم و اعصابم بهم می ریخت ! در واقع باور کرده بودم ! وقتی ازدواج کردم مادرم همیشه بهم میگفت تو همه چیزت مثل منه( چهره ، اندام ..)

    خدا کنه مثل من بیماری اعصاب نگیری و این باور باعث شد من چند سال پیش قرص اعصاب استفاده کنم و مادرم میگفت دیدی گفتم مثل خودمی .

    با هدایت های خداوند و وارد شدن به سایت ، گوش دادن فایل های هدیه اونم بارها و بارها به مدت یکسال و دوره 12 قدم من تونستم تغییرات خوبی داشته باشم و باورم رو تغییر بدم و الان خییییلی کم پیش میاد عصبانی بشم و اطرافیانم بهم میگن باورمون نمیشه آنقدر تغییر کرده باشی ! چیکار کردی !

    من باورم به این موضوع تغییر دادم و روی خودم کار کردم ، باور کردم که کسی نمیتونه روی من تاثیر بذاره مگه من اجازه بدم

    باور کردم که در دل هر مسئله راه حلش هست و خدا هدایتم میکنه و نباید حرص بخورم یا عصبانی بشم و الان در 90 درصد مواقع من آرومم و دیگه کسی یا چیزی نمیتونه عصبیم کنه ، چرا ؟ چون باورم رو تغییر دادم و روی خودم کار کردم .

    یکسری باورها آنقدر در ما عمیق هستند که باید خیلی زیاد روی خودمون کار کنیم تا بتونیم تغییرش بدیم ولی واقعا ارزشش رو داره .

    پس همه چیز برمیگرده به باور ما، و چقدر ما از بچگی با باورهای مختلف چه خوب و چه بد بزرگ شدیم . و الان خبر خوب برای من به شخصه این هست که با این آگاهی ها میتونم باورهای اشتباهم رو تغییر بدم و از همه جهت رشد داشته باشم .

    استاد در همین مدت کوتاهی که این فایل های ارزشمند روی سایت قرار داده شدن من سعی کردم مدام گوششون بدم نت برداری کنم و در زندگیم ازشون استفاده کنم و بنظرم چقدر مکمل خوبی هستند برای دوره بی نظیر هم جهت با جریان خداوند .

    بی نهایت ازتون سپاسگزارم

    و خدا رو شاکرم بابت قرار دادنم در این مسیر زیبا و سرشار از آگاهی و ارزشمند.

    خدا نگهدار همه مون باشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    سلام و درود به همه ی دوستان همراه

    امیدوارم که سال جدید را پرانرژی و شاد شروع کرده باشین

    باورهایی در مورد خداوند، امیدوارم باورهای توحیدی درقلبمون و ذهنمون حک بشه

    خداوند به عنوان نیروی مطلقی که این جهان را خلق کرده و هدایت می کند.

    زیرا طبق قانون خداوند، تو همان‌طور که خداوند را در ذهنت می‌سازی، ویژگی‌های این نیرو در تجربه‌ی زندگی‌ات ظاهر می‌شود.

    اگر خداوند را حامی خودت می‌بینی، خداوند به عنوان حامی و کارساز تو در زندگی‌ات ظاهر می‌شود.

    اگر باور کنی خداوند—به‌عنوان نیرویی که تمام جهان را مدیریت می‌کند—بیشتر از تو می‌خواهد که در خوشبختی زندگی کنی؛اگر باور کنی خداوند برایت آسانی می‌خواهد نه سختی؛اگر باور کنی خداوند حامی و کارساز توست،

    دیگر ترسی از ورود به مسیر تحقق خواسته ات نداری، دیگر تمرکزت بر موانع مسیر خواسته‌ات نخواهد بود، چون این باور در تو شکل گرفته که: «خداوند بیشتر از من می‌خواهد که پیشرفت کنم، و در این مسیر، پشت من است و حمایتم می‌کند.»

    تو فقط این مسیر را ادامه بده. من هرچه بخواهی، به تو می‌بخشم. آن‌قدر نعمت به تو می‌بخشم که نتوانی بشماری؛ آن‌قدر نعمت می‌دهم تا راضی شوی… فقط ادامه بده.»

    کیست وفادارتر از خداوند به عهد خویش؟»

    اساس این باورهای مرجع، توحید است

    توحید میگه تمام قدرت دست من و خدای منه و هیچ عامل بیرونی دیگه ای در زندگی من دخیل نیست

    رحمت خدا برای من بی نهایته

    خدا روزی رسان من هست

    خدای من خدایی که نشدنها را تبدیل به شدنها مینماید

    خدای من کار نمیکنه شاهکار می‌کنه

    خدای من عاشقانه من دوست داره

    دربهای رحمت خدا برای من بی نهایته

    خدا دربهای رحمتش به روی من باز کرده

    خدابه اسونی راحتی کارام انجام میده

    من معشوقه خدا هستم

    -خداوند در هر لحظه همراه من است-خداوند همواره هدایتم میکند-خداوند دوستم داره-خداوند بهترین شرایط رو برام میخواهد

    خداوند مرا به تمام خواسته هایم میرساند-خداوند در هر شرایط در هر اتفاق همراه منه و کمکم میکند

    خدا همیشه همراه منه . خدا هر لحظه من رو هدایت میکنه . خدا مهربانه . خدا خواستار شاد بودن منه . خدا حمایت میکنه . من به خدا ایمان دارم . من در پناه الله یکتا زندگی میکنم . من امور زندگیم رو به خدا می سپارم تا به بهترین نحو برام انجام بده ؛ خدا یار و یاور همه ی انسانهاست . من نزد خداوند محبوب هستم . خداوند عاشقانه من رو دوست داره ؛ خداوند بینهایت قدرت داره . خداوند دوست داره من موفق و ثروتمند باشم. من به خداوند توکل میکنم . خداوند با منه . خداوند همیشه و همه جا هست . خداوند برترین قدرت دو عالمه . خداوند تنها نیروی خیر جهانه . خداوند در درون من است

    خداوند با من حرکت میکند و هر جا لازم باشد به کمک من می آید

    -خداوند در هر لحظه همراه من است

    -خداوند همواره هدایتم میکند–خداوند بهترین شرایط رو برام میخواه

    -خداوند مرا به تمام خواسته هایم میرساند

    -خداوند در هر شرایط در هر اتفاق همراه منه و کمکم میکند

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قل هوالله احد ،الله الصمد،لم یلد و لم یولد، و لم یکن له کفوا احد

    بگو خداوند یکتاست2- خدا بی نیاز است3- نه زاییده و نه زاییده شده ( فرزند ندارد و فرزند کسی نیست)4- هیچ کس همتای او نیست

    در قرآن خیلی قشنگ یکتایی خدا را بیان کرده هست و عظمت و قدرت خداوند را نشون داده است

    خداوندا قلبم را آرامش ده و یاریم ده از مسیر لذت ببرم و احساس خوب داشته باشم

    خداوندا دوستت دارم و عاشقتم هستم و ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم الصراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین م

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 176 روز

    سلام ودرود به همه عزیزان

    استاد برای 13بدر اومدم باویانا دهات درطالقان –

    خونه عمه ام .جای همه بچه ها سایت و شما خالی بود خیلی خوش گذشت – من باند عمه روگرفتم گذاشتم وسط باغ ویلا صدای اهنگ روتا اخرزیادکردم . یک عمه دیگه دارم – ثروتمندن وجایگاه شغلی عالی دارن .توباغ ویلای ایشون بودیم با کل خانوادش .

    خیلی خانواده اش مذهبی هستن منم که تیپم به روزه باند روگذاشتم وسط باصدای اهنگ بلند همشون رفتن درانرژی مثبت . کباب هم مهمون ماشدن همگی – بهشون گفتم من به نیت مجردها سبزه به نیت مجردها گره زدم بختشون بازمیشه تا حالا چندتا مجرد سبزه گره زدم بختشون بازشده :)))

    عمم گفت برای دخترای من سبزه گره بزن –

    وسبزه گره زدم براشون البته دختراخودشون تهران بودن دهات نبودن

    آقاااااا به نیت خودمم سبزه گره زدم .

    میدونی چیشد استاد !! اون جمع اقوام از-دم همشون بهشون الهام شد که پرنیا احتمالا عاشق شده و باویانا میخاد بره امریکا :)))

    عمم گفت توکل بخدا سبزه گره برن ببینیم امسال اتفاقات عالی میوفته .برای مجردها :))

    شب تیوی نگاه میکردن همه-البته منو عمم بودیم ویانا بادخترعمم بقیه برگشتن تهران .

    عمم گفت پرنیا فیلمو نگاه کن چشماتونبند نخوابی -گفتم خواب نیستم دارم فکرمیکنم

    آقاااااا یدفعه عمم گفت فکرنکن یا خودش میاد یانامه اش:)))

    آقااااانمیدونستم بخندم یاگریه کنم اونجا فهمیدم همه بمن شک کردن -بجهنم که شک کردن بهتر – خب باید به اهدافم برسم حتما خدابهشون الهام کرده :)))

    اخه عمه هام عاشق منن روز شماری میکنن منو ویانا بیایم باغ ویلاهاشون .

    بچه هاشو بعد از 6سال دیدم .توباغ ویلا نوه اش رو اولین بار دیدم . همشون خیلی ثروتمندن.

    البته یک عمه ام قویه .

    پسرعمه ام جایگاه اجتماعیه شغلیه خیلی قوی تو ایران داره بازن وبچش دیدمشون برا اولین بار اشنا شدم باخانمش . .چون بعد6سال منو دید ایشون شاخکهاش تیزبود دوزاریش افتاد با ویانا میخام برم امریکا .اخه اینا همشون میدونن بابا خیلی عاشق من بوده وبابا دلش داماد عالی میخاسته چون بابا توفامیل موفق بود .

    همش توفکربودپسرعمم- حرف نمیزد بهم الهام شد داره میگه پرنیا برو مسیرت درسته برو امریکا وخوشبخت بشو ودایی روحش شادبشه .

    شان وشخصیت قویه خودتو دایی رو توفامیل به نمایش بزار .میدونی استاد همشون منو مثل خواهرشون میدونن بچه های فامیل فرق نمیکنه دختر وپسر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: