درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 22

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا جوهری گفته:
    مدت عضویت: 1900 روز

    به نام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام به اساتید عزیزم ودوستان خوبم

    قسمت چهارم درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری

    تجربه ای از این مسافرت در ایام تعطیلات دارم

    که پیش فرضهای ذهنی من رو در موارد مختلفی تقویت میکنه که آگاهانه موارد مثبتش رو سعی میکنم یادآوری کنم

    چند روز قبل در جمع خانوادگی مطرح شد که چه کسی میتونه مسافت حدود 18 کیلومتر رو که در اپلیکیشن نشان پیاده روی 3 ساعته رو مطرح کرده

    در زمان کمتری طی کنه ؟؟وتقریبا همه طی مدت 2 ساعت رو غیر ممکن میدونستند

    من وچند نفر دیگه گفتیم این پیاده روی رو طی میکنیم

    از اونجایی که پیش فرضهای ذهنی من در مورد قدرت بدنی وآمادگی برای پیاده روی وهر ورزش دیگه ای که تجربه ای ازش داشته باشم خوبه

    اولین نفر خواستم تجربه کنم،،ومسیر رو خواهر زاده ام برای دلگرمی من، باهام همراهی میکرد ویه نفر دیگه هم برای مستند شدن گفته ها وعملکرد من فیلمبرداری میکرد،،،با اینکه ورزش مرتب ومنظمی ندارم وفقط پیاده روی دارم ،،ولی ذهنیت خوبی با باورهای مناسب در مورد قدرت جسمانی ام دارم که خیلی بهم کمک میکنه که امیدوار باشم وادامه بدم

    از اونجایی که باور قوی حامی بودن خداوند رو هم در خیلی از چالشها تجربه کردم،،در شروع پیاده روی مرتبا تجسم انتهای مسیر وتمرکزم بر تنفسم وهدایت خداوند درهر لحظه قدرت بیشتری بهم میداد وامیدوارم میکرد که ادامه بدم و میگفتم حداقلش اینه که پیاده روی روزانه ام رو انجام دادم ونگران نتیجه نبودم

    کم کم سرعتم ،با تفکری که آگاهانه در مورد سلامتی ام یادآوری میکردم ،مومنتوم گرفت واحساس خیلی خوبی تجربه میکردم،گاهی در سراشیبی میدویدم واز طبیعت اطرافم آگاهانه لذت می‌بردم وسرعتم رو بیشتر میکردم بعد از طی کردن 10 کیلومتر ونان استاپ ادامه دادن( چهار دقیقه در طی مسیر فقط برای آب خوردن توقف داشتم)

    با تشویق اطرافیان وخودم در ذهنم که ببین چه قدرت بدنی خوبی داری واینکه خواهر زاده ام عقب تر از من گهگاهی سوار ماشین می‌شد ومن رو تشویق میکرد،امیدوار ادامه می‌دادم

    علی رغم اینکه بعد از یکساعت ونیم خسته هم بودم ولی با انگیزه می‌دویدم وباور داشتم که میتونم به مقصد برسم وبالاخره چهارده کیلومتر رو در عرض دوساعت وهشت دقیقه طی کردم( که مقصد اولیه ،میدان اول شهر مربوطه بود ،،، و طی کردن18 کیلومتر یکی از میادین وسط شهر بود)

    پس از اتمام پیاده روی ورسیدن به میدان اول شهر، خوشحال از اینکه باورم وتوانایی ام برای تجربه خلق خواسته هام بیشتر شد وهدایت خداوند وحامی بودنش در هر لحظه از زندگی ام، ایمانم رو بیشتر کرد ،،باسپاسگزاری حضور افرادی که تو این مسیر همراهم بودند،حتی حین رانندگی،،آگاهانه احساس خودم قبل وبعد از پیاده روی وهدایت خداوند در طی مسیر که چه زمانی بدوم وچطوری سرعتم را برای خلق انرژی بیشتر مدیریت کنم رو مرور می‌کردم

    به چالش کشیدن خودمون در شرایطی که حتی کمی ترس ونگرانی ممکنه همراهش باشه،،با ایمان به هدایت خداوند لذت بخش وراحت تر میشه ودلمون از انجامش قرص میشه

    سلامت وبرقرار ومصصم در این مسیر زیبا باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 27 فروردین رو باعشق مینویسم

    دومین روز نقاشی دیواری من ، که پر از عشق بود و یادگیری

    امروز صبح که بیدار شدم و تمرین ستاره قطبیم که شکر گزاری بود رو انجام دادم ،حاضر شدم و خداروشکر چند روزه حدود یک هفته شده که پایبند بودم در ورزش کردن

    وقتی مومنتوم برای ورزش شکل بگیره خیلی خیلی عالی میشه

    وقتی حاضر شدم و رفتم، از لحظه ای که از خونه بیرون اومدم به قدری لذت بخش بود و سبزی برگ درختا رو که میدیدم خیلی خیلی حس خوبی داشتم

    وقتی رسیدم پارک بانوان ، به قدری کارمندا و مدیر پارک مهربون و رفتار بسیار عالی و با احترام داشت و همه شون خدا گونه بودن ، که خیلی خیلی حس فوق العاده ای داشتم

    وقتی کارمو شروع کردم و رنگا و همه وسایلامو بردم سمت دیواری که باید کار میکردم

    به قدری حالم خوب بود و کار میکردم که اصلا متوجه زمان نمیشدم وظهر که شد دیدم یکی از کارمندا اومد گفت ناهار خوردی

    گفتم آوردم و گفت نگه دار بعدا میخوری ، ما برات غذا سفارش میدیم بیاد

    مدیر پارک بانوان هم بسیار بسیار خانم مودب و با احترام و خداگونه بود ،که وقتی رفتارهاشو میدیدم یاد خدا میفتادم

    خیلی آرام بود و مهربان و وقتی اومد سر بزنه یهویی گفت یه هدیه ای در نظر گرفتیم برای شما

    تو دلم گفتم چرا ؟ هدیه چرا ؟ من که اومدم کار کنم پول کارمو میگیرم ،هدیه چرا

    این گذشت و من دیوار اولو کار کردم و گلای قرمز کشیدم

    وقتی نوبت دیوار بعدی شد رنگام تقریبا تموم شد و نقاشای دیگه که اسفند ماه گروهی باهم کار میکردیم ،برام رنگ آوردن و ناهاری که از طرف مدیریت پارک ،که البته همه توجه خداست برای من ، آوردن و من رفتم تو یه آلاچیق نشستم و با لذت ناهارمو خوردم و کارمو شروع کردم

    تا غروب اصلا نه خستگی ،نه گرسنگی و تشنگی هیچی متوجه نمیشدم خیلی حالم عالی بود

    خدایا شکرت

    وقتی کار میکردم ،از صبح تا غروب ،دخترای مدرسه ای و زن و بچه و همه که تو پارک بودن و میومدن رد میشدن ،به طرق مختلف میومدن و سلام میدادن

    چند نفرشون توجهمو جلب کردن از این که رفتارشون خیلی جالب بود و با خودم گفتم ببین طیبه ،هستن افرادی که عاشق نقاشی هستن و ارزش نقاشی رو میدونن و براشون جذابیت داره

    مثلا داشتم کار میکردم ،یه دختر فکر کنم 5 یا 6 باری تو اون بازه زمانی ،از صبح تا غروب اومد به من سر زد و باهام صحبت کرد و گفت علاقه داره به نقاشی

    وقتی نزدیک غروب شد اومد و گفت خاله اگه چیزی میخواین براتون بخرم

    چیپس و پفک و چیزای دیگه

    تشکر کردم اما بازم گفت ،همه اینا محبت های خداست

    که از طریق بی نهایت دستانش داره به من میگه حواسم بهت هست طیبه جانم

    بعد دوتا دختر اومدن و گفتن چند سالته ؟

    از لحن صحبتش فهمیدم حس کرده هم سنشم

    چون خیلی خودمونی و یهویی بدون سلام و حرف خاصی ،سوالشو پرسید

    گفتم به نظرت چقدر میخوره

    گفت 20 دوستشم گفت 18

    وقتی گفتن فقط خندیدم

    گفتم 34 سالمه

    متعجب شده بودن

    خدایا شکرت

    از اینکه بدنم سلامته و جوان و جوان تر هستم به نسبت هر روزم و هر روز شاد تر و سلامت تر میشم چون یه کلیدی از استاد عباس منش یاد گرفتم که وقتی من حالم خوبه سلول های بدنم به شدت حالشون عالیه و همه چی خودش خود به خود در بدنم به سمت سلامتی میره

    کافیه که من شکرگزار تر و سپاسگزارتر باشم که خدا من رو بیفزاید طبق گفته اش که کسانی که شکر گزار باشن می افزاید

    و خدای من ازت سپاسگزارم که هر روز سلول های بدنم سلامت تر و پوست بدنم جوان تر و جوان تر میشن

    وقتی کارم تموم شد دیدم مدیر پارک یه کادو آورد و گذاشت کنار وسایلام گفت هدیه ما به شما

    همون لحظه که تشکر کردم، حدس زدم یا شال باشه یا روسری

    خدایا شکرت

    تو از دی ماه تا به الان ، مدام داری به طرق مختلف بهم هدیه میدی شکرت ربّ دل انگیز و ماچ ماچی من

    حالا عشقی که عطا میکنی یا حس خوب هست یا هدیه مادی از بی نهایت دستانت یا توجه و احترام و سپاسگزاری و زیبایی و خیلی هدایای دیگه

    خدایا شکرت

    وقتی وسایلامو جمع کردم و راه افتادم ، تو راه فقط سپاسگزاری میکردم و لذت میبردم و به طبیعت نگاه میکردم. با خدا صحبت میکردم

    وقتی رسیدم خونه دیدم هدیه ای که بهم دادن یه شال صورتی و سفیده و خوش رنگ بود و زیبا ، مادرم گفت چه جالبه این روزا برای تو و داداشت هی هدیه میدن

    برای داداشمم شاگرداش از خارج براش یه سری خودکار برای خط تحریری و کادوهای دیگه خریده بودن

    اینا یعنی خدا به صورت ویژه حواسش بهمون هست

    خدای من سپاسگزارم

    وقتی موهامو که بافته بودم و موقع رنگ موهام رنگی شده بود خواستم موهامو با قیچی کوتاه کنم که متوجه شدم خیلی کوتاه شد و وقتی رفتم حموم چون از استاد عباس منش یاد گرفتم که میگفتن توی استخر یا زیر دوش تجسم کنید خواسته هاتونو ، منم همیشه تجسم میکردم و لحظه پایانی رسیدن به خواسته هامو میدیدم

    اما اینبار فرق داشت با همه تجسم هایی که داشتم

    آخه از فایل جلسه 8 دوره هم جهت با خداوند یاد گرفته بودم که دیگه خواسته هامو نگم و ننویسم و تجسم نکنم

    خدا خودش از باطنم آگاهه و همون لحظه که آرزویی شکل میگیره خودش میدونه و نیاز نیست بهش بگم و یا هر بار هی بنویسم و یا تجسمش کنم

    یاد گرفتم که باید هر لحظه سپاسگزار باشم

    از فایلای قبلی استاد در دوره هایی که خریدم یاد گرفته بودم که وقتی زیر آب و یا دوش هستم ،تجسم کنم خواسته هامو

    اما اینبار طبق گفته های استاد عباس منش. من تصمیم گرفتم دیگه خواسته هامو تجسم هم نکنم ،

    به جاش اومدم تجسم کردم ، که در دریای نور خدا آزاد و رها هم قایق و هم پارو و هرآنچه که دارم رو رها کردم و در دریای نورش ، به راحتی به سمت منبع نورش میرم و حالم خیلی فوق العاده بود

    من زیر دوش تک تک اون لحظه ای رو که در دریایی از نور شناور بودم و به سمت منبع نور در حرکت بودم رو میدیدم ،به قدری حالم عالی بود که یهویی گریم گرفت و عمیقا خندیدم

    خیلی حس خوبی داشتم

    حسی آزاد و رها

    یه چند دقیقه بعدش به زبونم جاری شد

    خود به خود این آهنگ رو خوندم

    خوشبختی یعنی فوق العاده دوستت دارم

    خوشبختی یعنی زندگیمو به تو بسپارم

    خوشبختی یعنی یه لبخند طولانی

    اسم این احساسو عشق میذارم

    شکر

    خدایا شکر

    وای خدای من دقیقا مرتبط بود با این تجسم من

    خدا این آهنگو به زبونم جاری کرد که بهم بگه حواسم بهت هست ، و نشونه میدم که مسیرت درسته

    وقتی از حموم اومدم سریع آهنگ رو دانلود کردم

    آیندم روشن میشه تو بگی میشه حتما میشه

    خدا رو شکر خدا رو شکر

    حس خوب دنیامی تو امید فردا هامی

    خدا رو شکر خدا رو شکر

    خوشبختی یعنی فوق العاده دوست دارم

    خوشبختی یعنی زندگیمو به تو بسپارم

    خوشبختی یعنی یه لبخند طولانی

    اسم این احساسو عشق میزارم

    شکر بخاطر هرچی که دادی و ندادی

    شکر صاحب مهر و ماه و ابرو بادی

    شکر داره میره دلم غیر ارادی سمت تو

    شکر بخاطر هرچی که دادی و ندادی

    شکر صاحب مهر و ماه و ابرو بادی

    شکر داره میره دلم غیر ارادی سمت تو سمت تو

    وقتی زیر بارونم آروم آروم میخوانم

    خدا رو شکر خدا رو شکر

    هرچی خسته تر میشم به تو وابسته تر میشم

    خدا رو شکر خدا رو شکر

    خوشبختی یعنی فوق العاده دوست دارم

    خوشبختی یعنی زندگیمو به تو بسپارم

    خوشبختی یعنی یه لبخند طولانی

    اسم این احساسو عشق میزارم

    شکر بخاطر هرچی که دادی و ندادی

    شکر صاحب مهر و ماه و ابرو بادی

    شکر داره میره دلم غیر ارادی سمت تو

    شکر بخاطر هرچی که دادی و ندادی

    شکر صاحب مهر و ماه و ابرو بادی

    شکر داره میره دلم غیر ارادی سمت تو سمت تو

    خدایا شکر

    دوست دارم این آهنگو با صحبت های استاد که در فایل دوره هم جهت با جریان خداوند گفتن و یا در دورهای دیگه ، درموردش بنویسم

    اینجا که آهنگ میگه :

    آیندم روشن میشه تو بگی میشه حتما میشه

    خدا رو شکر خدا رو شکر

    دقیقا همونجایی یادم میاد که استاد میگفت غیر ممکن ممکن میشه ونوشته روی دیوار ساختمون روبه روی خونه مون که از مسجد با پروژکتور انداختن و نوشته الا ان یشاء الله رب العالمین

    اگر خدا بخواهد غیر ممکن ممکن میشود

    در فایل مراقبه گفتن که ممکن میشه ، راهی جز ممکن بودن نداره

    وای خدای من

    انگار از وقتی درمورد فایل جلسه که سپاسگزاری هست رو گوش دادم هم فرکانس شدم با سپاسگزاری که این آهنگ رو بهم عطا کرد تا درمدار شنیدنش قرار بگیرم

    این آهنگ رو یادمه چند بار فقط از تلویزیون شنیده بودم ودانلود کرده بودم قبل از آگاهیم و بعد حذفش کرده بودم

    این بار متفاوت تر داشتم میشنیدم تک تک جملات این آهنگ رو

    و برای من تک تک جملاتش مفهومی خاص داشت و پیامی پر از عشق از طرف خدا

    امروز من پر بود از لحظاتی که داشتم تمرین میکردم تا یاد بگیرم بیشتر سپاسگزار باشم

    خدایا شکرت که این روز بهشتی رو به من عطا کردی و انسان هایی سر راهم قرار دادی که بسیار خداگونه و بسیار مهربان و با احترام و با عشق ،هستن و من با دیدنشون یاد خدای خوبم میفتم

    خدای من رب دل انگیز و ماچ ماچی من سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    امیرحسین آقابابازاده گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز

    خیلی درگیر حاشیه نمیشم فقط از داستان جالبی ک امروز واسم اتفاق افتاد میگم

    من خب دانشجو هستم و خوابگاه زندگی میکنم و تو خوابگاه هم انواع و اقسام آدم ها رو تقریبا میشه دید ترم جدید ک شروع شد چند تا فرد جدید وارد خوابگاه شدن و یه اتاق نزدیک اتاق ما گرفتن در ابتدا خب من فکر میکردم اینا خودشون رو میگیرن و سلام نمیکنن و اخلاقشون بده واسه همین طبق قانون بازخوردی ک میگرفتم دقیقا همینطور بود و سلام نمیکردن حتی وقتی چشم تو چشم میشدیم و احوالپرسی نمیکردییم بعد از فایل استاد تصمیم گرفتم واقعا اینجوری نباشم و نسبت به افراد نگاه مثبت داشته باشم و ویژگی مثبتشون رو ببینم این دوستای ما باشگاه هم میومدن منم خب باشگاه چند ساله میرم دیگ هی تو باشگاه وارد ک میشدم سلامشون میکردم یا موقعی میدیدمشون سلام و احوالپرسی تا اینکه شکل گرفت و یکی از اون افراد واقعا هروقت میدید منو سلام با لبخند و احترام و کلی احوالپرسی ولی یکی دیگشون نه فقط سر تکون میداد ولی باز سعی میکردم روی ویژگی مثبتش تمرکز کنم امروز از بیمارستان برگشتم خوابگاه و داشتم دستم رو میشستم ب طرز عجیبی داشتم به همین فرد فکر میکردم و تلاش کردم ک روی ویژگی مثبتشون تمرکز کنم خیلی عجیب بود واقعاً تو ذهنم انگار میخواست قانون ثابت شه و من هی با خودم گفتم ک اره ایول باشگاه میاد بدنش خوبه تلاش میکنه صبح زود بیدار میشه و …تا اینکه یهو اومد داخل و سلام کرد و احترام ک میشه بگی مشکل بدن من چیه من چیکار باید بکنم چند وقت باید تمرین کنم تا هیکلم خوب شه و سوالای متفاوت من داخل ذهنم داشتم فکر میکردمااا نه ک بگم بلند بلند حرف میزدم و اینکه در حد شاید سی ثانیه موقع دست شستنم بهش فکر کردم دیگ خلاصه منم کلی باهاش حرف زدم انگیزه و انرژی بهش دادم ک خیلی تغییر کردی آفرین بهتر شدی ادامه بده رژیمت رعایت کن و …. خلاصه خیلی اهل حرف زدن و کامنت گذاشتن نیستن ولی استاد رو دنبال میکنم اینم یهو خواستم تو اتفاقات خوبم داخل نوت گوشیم بنویسم گفتم اینجا بذارم بعد کپیش کنم اونجا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مینا گفته:
    مدت عضویت: 916 روز

    بنام خدای که تورا آفرید

    همین الان میخواستم بنویسم ولی چیزی نداشتم توی کمتر از چند ثانیه هدایت شدم به یک ویدیویی مرتبط با همین موضوع و تصمیم گرفتم بیام کامنت بذارم

    یک برندی بوده کفش می‌فروخته هیچکس حاضر نبوده حتی با قیمت پایین از 20 تا 30 دلار بالاتر برای خرید این کفش‌ها بده تیم بازاریابی این برند تصمیم گرفت که هم مغازه رو تغییر بده و هم کفش هارو با دکور خیلی مجلل توی مغازه جدید بزاره و نام برند رو هم تغییر داد قیمت این کفش‌ها شد 700تا 800دلار و از روابطی که داشته استفاده کرده از بازیگران و مدلها برای تبلیغ کفش استفاده کرد هم بازیگرا و هم مردم حاضر شدن برای همون کفشی که 30 دلار هم ارزش نداشت نزدیک 800 دلار هزینه کنند وقتی ازشون پرسیدن چرا از این برند می‌خرید گفتن که خیلی لاکچریه کیفیت بالایی داره درحالی که همون برندی بود که هیچ طرفداری نداشت

    در این مورد خپ خیلی‌ها به راحتی پیش فرض هاشون رو قبول میکنن در این مورد انتظار بالایی داریم چون پول زیادی پرداخت کردیم چون بازیگرا تبلیغیش کردن اینجوری باور میکنیم که قطعا محصول فوق العاده عالیه حتی اگه در واقعیت به این شکل نباشه ولی این باورها تجربه مارو رقم میزنه

    استاد تشکر میکنم بابت وجود پر برکتتون

    ایشالله که همیشه در سلامتی و ثروتمندی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1584 روز

    به نام خدای مهربون و حمایتگرم

    این فایلهای توت فرنگی هارو تو راه اصفهان ک داشتیم میرفتیم گوش میکردیم بعدش کلی باهمسرم بحث میکردیم برای خودمون مثال می‌آوردیم و ذهنمون و در جهت مثبت جهت دهی میکردیم الان ک برگشتم ب ارامش اتاقم دوباره از نو گوش کردم تا کامنتش و بذارم آخرش ک میخاست تموم بشه و میخاستم شروع ب نوشتن کنم کامنت سمیه عزیز توجهمو جلب کرد تو کامنتای قبلم شاید اشاره داشتم ب چند سال قبلم ک رابطم چطور بود با خدا الانم دلم خاست دوباره برای خودم یادداشت کنم ک چطور شد وقتی نگاه و باورمو ب خدای یکتا و بی همتام عوض کردم کل زندگی من زیر و رو شد دگرگون شد و هرروز و هرلحظه داره مسیرهای قشنگ تری و طی میکنه قبل آشناییم با این بهشت آدمی ب شدت منزوی و بی اعتماد ب نفس بودم ک یه ترس خیلی خیلی بزرگ نسبت بخدا داشتم ک هرلحظه مواظب بودم خطایی ازم سر نزنه ک مبادا نرم تو جهنم کلا زندگی دنیارو ول کرده بودم و چسبیده بودم ب یه سری باورهای غلطی ک جامعه و خانوادم بهم داده بودن ( در واقع شرک خفی تو وجودم ) تقریبا میتونم بگم بعد از انجام هرکاری عذاب وجدان بود ک یقه مو می‌گرفت و تا منو زمین نمیزد آروم نمی‌گرفت و ب طبع حس بد پشت حس بد و تجربیات تلخ و تلخ تر

    چادری ک از روی اجبار سرم کردم ،نمازی ک نه از روی بندگی و خالصی بلکه از روی ترس ک مبادا جایگاهم تو اون دنیا جهنم نباشه،روزه ای ک تماما از روی ریا و جلب توجه بود ،زدن خودم ب مظلومیت که پیش خدا عزیز باشم و اون شاهده ک چقد دارم زجر میکشم ی روزی بلاخره پاداش این عذاب و زجرامو میده و هزاران مثال دگ هیچ کدوم برای من رهایی و آرامش نداشت برعکس روح و جسمم و هرروز بیشتر تو تنگنا قرار می‌داد ولی تو همون قعر چاه ازش هدایت خاستم یجوری از دل تاریکی بیرونم کشید و توسط استادم خودش و بهم شناسوند ک واقعا واقعا هیچ ربطی به گذشته خودم ندارم فقط باورش کردم نگاهمو بهش عوض کردم ک دنیامو رنگارنگ و زیباتر کرد الان دگ فقط اراده میکنم و برای یه چیزی ب راحتی برام میچینه و بیشتر و بیشتر غرق خودش میکنه هرچی اون خدا سنگدل و ظالم و بی عدالت بود خدای الانم وهابه ،رزاقه،بخشنده و مهربونه،رفیقه ک هیچ وقت پشتشو خالی نمیکنه استادم ازتون میلیون هاااااااا بار سپاسگزارم ک منو با خدایی آشنایی کردین که همه چیه حی و حاضر و ناظر و هر لحظه باهامه و هدایتم میکنه الهی صدهزار مرتبه شکرت

    الهی تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    استادم بی نهایت عاشقتونممممم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    خدای مهربونم بی همتای من یکتای من عاشقتممممم

    الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطمه خواجویی گفته:
    مدت عضویت: 1655 روز

    سلام استاد عزیزم خیلی دوستتون دارم کلامتون خیلی تاثیرگذاره و انگار خود خدا حرف میزنه خدا شاهده این فایل گوش دادم اشک از چشمام اومد چرا؟من چند ساله شمارو دنبال میکنم دوره خریدم به خیلی از خواسته هامم رسیدم حتی بزرگترین خواسته زندگیم ولی از نظر مالی نه درجا میزنم یه مدته دارم رو رابطه خودم با خدا کار میکنم و الان که حرفهای شمارو شنیدم با اینکه اینارو قبلنم گفته بودین انگار دفعه اوله می‌شنوم قفل کرد ذهنم همش میگفتم خدا پس چرا با من حرف نمیزنه الان که درباره ابهامی که خدا بهتون کرده گفتید با اینکه قبلنم گفته بودید دیدم خدا به منم که هزار بار گفته تو نمی‌فهمی خدا هر روز داره بهت وعده ثروت میده تو زبان الهامات خداوند رو نمی‌فهمی خیلی خوشحال شدم خدا با منم حرف زده خیلی زیاد.

    احساس کردم درکم از خدا از چند سال گذشته بیشتر شده . چند وقت پیش برای شغلم یه آزمون باید میدادم و اول باید سه گروه برای آزمون انتخاب میکردم یادمه شما می‌گفتید برای بورس می‌گفتید خدایا من می‌خوابم بهم بگو کجا سرمایه گذاری کنم بعد تو خواب بهتون الهام میشد و روی همون سرمایه گذاری می‌کردید و با اینکه برای بقیه خیلی عجیب بوده ولی شما از همون کلی سود کردید منم قبل خواب از خدا خواستم خدایا بگو کدوم گروه بزنم بهتره تاکید میکنم از بین شش گروه فقط سه گروه اول تاپ بودن توی خواب خدا بهم گفت بزن گروه شش و منم زدم گروه شش همه گفتن اشتباه کردی گروه خوبی نزدی گفتم نه خدا گفته پس اعتماد میکنم چند روز پیش آزمون دادم از همون موقع یه احساس خوب دارم که قبول میشی من چند بار شرایط مشابه این داشتم همه میگفتن نمیشی ولی حسی بهم میگفتی میشی چند سال پیشم آزمون دادم قبول شدم چند وقت پیشم در عین تعجب همه باز کارم درست شد همه میگن پارتی تو کیه نمیدونن که پارتی من خداست . ایمانم به خودشه می‌دونم از خواسته دل من آگاهه و شرایط و به نحوی جلو میبره که من از راحت‌ترین شما ممکن به خواسته هام برسم حالا چه قبولی این آزمون باشه چه کسی و کاری که تازگیا راه انداختم و اونم خدا هدایتم کرد . خیلی حالم خوبه با اینکه شرایط چیزی دیگه ای میگه ولی من حالم خوبه ایمان دارم درست میشه خوب میشه . از خدا سپاسگزارم که منو به این فایل هدایت کرد تا تلنگری برایم باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    محمدرضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد خوبم و همه دوستانم در سایت عباسمنش

    خیلی وقته کامنت نمی‌نویسم و روی باورهای توحیدی در قرآن کار می‌کنم.

    از وقتی که استاد گفت خود دست به کار شو و خودت قرآن را بخون و تحقیق کن.

    من سعی کردم. روی تک تک باورهای که گیر داشتم کار کردم. دنبال آنها در قرآن گشتم.

    خداوند بینهایت بخشنده است.

    خداوندقبل از روز اولی که اولین نفری و اولین انسانی که خلق کرد بخشندگی داشته و بخشندگی خود را ثابت کرده.

    تا روز قیامت هم که خودش صاحب و مالک آن روز هست بخشنده است و حتی به ابلیس هم فرست داده یعنی آن روز می‌تواند از بخشش خداوند استفاده کند.

    خداوند خودش مالک و صاحب اختیار سیستم بخشش است.

    خداوند خودش مالک و صاحب اختیار سیستم هوشمند هدایت اللهی است.

    خداوند خودش مالک و صاحب اختیار قدرت و سیستم توضیع قدرت در جهان است .

    خداوند خودش مالک و صاحب اختیار شکرگزاری و سیستم شکرگزاری است.

    خداوند خودش مالک و صاحب اختیار نعمت و ثروت‌های که در وجود دارد و همچنین مالک و صاحب اختیار سیستم توضیع عادلانه نعمت و ثروت در جهان است.

    خداوند خودش مالک و صاحب اختیار و پادشاه آسمانها و زمین و هرآنچه بین آنها هست می‌باشد.

    این فایل هم از هدایت خداوند است.

    آنچه استاد گفت هم برایم گیر من ، گره من بود.

    خداوند خودش می‌بیند و می‌شنود.

    دیدن نعمت‌های خداوند خودش علم می‌باشد و آنرا خودش در قرآن کریم گفته است.

    از خداوند راستگوتر و مطمئن‌تر و در وعده‌هایش صادقتر ندیدم.

    من ذره‌ای از وجود خداوند هستم.

    من آنقدر خداوند متعال باورداشته باشم همانقدر او را خواهم دید و خداوند هم همان‌قدر به من توجه خواهد کرد نه برای باور من بلکه برای اینکه جای بهبود را برای من نشان دهد و هرلحظه خودش را بزرگتر از آنچه می‌بینم نشان می‌دهد.

    ….

    خلاصه خیلی دلم می‌خواست ادامه دهم.

    دلم برای شما و کامنتهای دوستان تنگ شده است.

    در پناه خداوند آرامش‌بخش، آرام و سربلند و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 511 روز

    به نام خداوند بی نهایت رحمان وهدایتگر

    سلام خدمت استاد عزیز وسخاوتمندم،مریم بانو وتمام همراهان این دانشگاه عالی

    استاد جان درمورد باور وباور کردن یه نمونه داغ وتازه از تنور در اومده خودم دارم

    من دوسه روزی هست که خونه تکونی رو شروع کردم وبه خاطر مشغله هام این کارو به بعد تعطیلات انداختم تا دیشب بیشتر کارام انجام شد فرشا رو که قالیشویی آورد پهن کردم، پرده هارو نصب کردم جارو زدم ویه اتاق که برا دخترم هستو گذاشتم آخر ودیشب میخواستم برم سراغش که دختر خالم اومد با اومدنش من کارو به آخر شب انداختم با این بنده خدا داشتیم صحبت میکردیم چون هردوتامون خیاطی میکنیم از پارچه واینکه برا مانتو تابستونی چی بخریم می‌گفتیم

    دختر خالم اشاره کرد به مانتوی یکی از فامیلا وگفت با این قیمت خریده ،به نظر من مانتوش به اون قیمت نمی ارزید ،(همین جا بگم که من درمورد باورهای فراوانی ثروت احساس لیاقت نیاز به کار دارم ودارم تلاشمو میکنم)آقا خلاصه صحبت ادامه داشت ومن گفتم اوهوک چه خبره

    دختر خالم گفت بله عزیز جان هرکسی خرج داره ارج داره تو اینستا زده بود زنی که خرج میکرد یه تشت طلا جلوش بود وزنی که خرج نمیکرد یه تشت دارو وقرص ،بعدشم گفت مردم بلدن

    این حرفاش یه ترس بدی توی دلم انداخت وبا خودم گفتم تو که برا خودت هیچی نخریدی هیچی ندوختی تو اون خانم دومی هستی خلاصه دختر خالم رفت ومن اومدم سر کارم با احساس بد که چرا من خرج نمیکنم چرا اینجوریم واینا تو ناخودآگاهم می‌گشت وچیزای مشابه رو پیدا میکردو منم مشغول تمیزکاری،داشتم سرتخت رو به کنارش پیچ میکردم که جانمیخورد یهو سر تخت داشت میوفتاد که ترسیدم بشکنه پامو دادم زیرش افتاد رو پام وانگشتم ورم کرد کبود شد منم یه ساعتی گریه کردم وپماد زدم آخر شبم خوابیدم کل شب اذیت بودم

    صبح رفتم حموم ودر حین دوش گرفتن همش از خودم میپرسدم چی شد که اینطوری شد؟با خودم گفتم دیدی حالا باید پولایی که میشد خرج خودت وعلایقت کنی بری بدی دکتر وعکس وپات رو گچ بگیری همونی شد که گفته بود تو لیاقت نداری، ناگهان ندایی از درونم گفت تو باور کردی تو ارزش خودت رو به لباس گره زدی توخودت رو مقایسه کردی تو حال خوب خودت رو بد کردی وخلاصه صحنه ها از جلوی چشام میگذشت تو خودت رو به پول سپردی نه به خدا وهمونجا توبه کردم از خدا طلب بخشش کردم وخدارو برای این آگاهی شکر کردم از بدنم از پام عذر خواهی کردم وهمچنین تشکر کردم ویادم از فایل باورها وتوت فرنگی نوزده دلاری اومد وباخودم گفتم اینو همین امروز کامنت کنم الانم پامو ضماد گزاشتم واز لطف خداوند رحمان بهترم

    اره استاد شما راست گفتین ما خودمون خالق زندگی خودمون هستیم من اجازه دادم که اون چرندیات بشه باورم

    استاد جان یه فایل دارین درمورد خوراک ذهن اون اینجا برا من کاربرد داره

    باسپاس فراوان از شما استاد عزیزم وتمام دوستان که کامنتهای عالی میزارن ودرسها برامون داره

    درپناه خداوند جهان آفرین موفق وپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    به نام خدای نور

    امروز دفتر اهداف یک سال پیشم رو داشتم چک میکردم که دیدم به خیلی از خواسته هایی که اونموقع آرزوم بودن رسیدم اونم به راحتی و همه ی کارهارو خدا انجام داده برام.

    ولی گاهی باز این نجوا و تقلا میاد بازاین عجله کردن و اینکه خودم میخوام انگار همه چیو هندل کنم و… ولی این درست نیست چون تا من میخوام دست بکاربشم حسم بد میشه اما وقتی با تمام وجودم میسپارم به خداوند خدا خیلی خوب بلده خداییش رو کنه و من فقط باید بندگیم رو کنم و واقعا باز میخوام دست از تقلا کردن بردارم و بذارم خداوند که شریک کاری منه خدایی که بانکدار منه و هروقت هرچی رو میخوام وارد زندگیم میکنه خداوند به من وعده ی فزونی داده میخوام اون خدایی که هرگززز زیر قولش نمیزنه کارهارو برام انجام بده خدا وعده فراوانی داده وعده داده انقدر به من نعمت و ثروت بده که من نتونم بشمارم خداوند کاری میکنه که فراوانی نعمت و ثروت رو زندگی کنم.

    نورمن کار فردارم به خودت میسپارم که خودت برام به بهترین شکل حلش کنی و هدایتم کنی و بازم مثل همیشه مشتریم با لبخند رضایت از پیشم بره و جمله مثل همیشه عالیه رو بگه نورمن ازت میخوام رو دور مثبت زندگیم در سرسبزی و رهایی و زیبایی قدم بزنم و تویی که بهم وعده دادی که از بینهایت طریق ازجاهایی که به ذهنم نمیرسه برام مشتری و نعمت و ثروت بیاری و وعده های توحقن من به وعده هات باور دارم خودت به بهترین شکل هدایتم کن.

    “اتفاق های زندگی ما چیزی جز افکار و ارتعاشات و فرکانس هایی نیست که ما میفرستیم .”

    نشونمم این بود چشم به افکارم توجه میکنم و زیباترین سناریو رو میسازم.

    خدایا هدایتم کن توی حرفه موردعلاقم پیشرفت کنم و حرفه ای تربشم.

    خدایاشکرت زیااد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    آسیه رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 2291 روز

    سلام به استاد دانا و گرانبهای خودم

    سلام به خانم شایسته عزیز دل همه

    و سلام به تمام دوستان ارزشمندم در سایت و این کلاس توحیدی در تمام ابعاد زندگی

    وقتی فایل توت فرنگی نوزده دلاری تو پیج اینستای استاد بارگزاری شد ، ناخواسته یه حسی بهم گفت اینو بفرست برای یکی از دوستام که تقریبا تو این فضا هم هست .

    فایل رو براش فوروارد کردم و بعد وارد سایت شد و سلسله فایل های توت فرنگی رو نگاه کرد و یه تجربه مشابه از بازی ذهن رو برام نوشت و من گفتم از طرف این دوستم اینجا تو سایت کامنت بذارم تا همههه این اتفاق رو بخونن و ایمان و باورشون قوی بشه .

    به نقل از دوست عزیزم :

    “”” این قضیه توت فرنگی رو من تو زندگیم از سال 68 تا 90 ب چشم دیدم ک چطوری تاثیر داره .

    پدربزرگ من سال 68با سردرد های عجیب و طولانی و ممتد رف پیش دکتر خلعتبری

    ما اون زمان تهران زندگی میکردیم

    از شمال اومدن خونه ما تهران

    با پدرم رفتن بیمارستان آرات پیش دکتر خلعتبری متخصص مغز و اعصاب

    یسری آزمایشات و ام آر ای و اینا متوجه شدن پدربزرگم تومور تو جمجش داره

    قرار بر این شد ک نمونه برداری کنن تا ببینن بدخیمه یا خوش خیم

    پدربزرگ من هم خدابیامرز بشدت آدم جان ترس و مریضی ترسی بود

    بعد نمونه برداری مشخص شد تومور ن تنها بد خیمه ،جایی از مغز رشد کرده ک قابل جراحی نیس

    بخاطر ریسک بالا عمل،و اینکه احتمال فلج شدن و نابینا شدن بیمار وجود داشت

    پدرم خدابیامرز ب دکتر گفت اگ مریض متوجه وضعیت بیماریش بشه ،از ترس ب یک هفته نمی‌رسه ،میمیره

    دکتر گفت ب بیمار نگین ،اصلا هم پی درمان نباشین ک اذیت نشه،نهایت 1تا دوسال بیشتر از عمرش نمونده بزارین بی خبر از مشکلش عمر کنه تا این مدت کوتاه زمین گیر نشه

    ی مخدر خاب آور ب پدربزرگم زدن

    دو سه ساعت خابید

    بعد ک بیدار شد

    پدرم میگف دکتر اومد بالا سرش

    گف ما از راه بینی جراحی کردیم لخته خون بود تو سرت درآوردیم

    الان هم خوب خوب شدی آقای صفایی نگران چیزی نباش

    چنتا قرص هم می‌نویسم هر وقت سر درد داشتی بخور

    این قرص‌ها خیلی قوی هستن درجا سردردت خوب میشه

    این قرص‌ها و فقط برا بیمارهایی مث شما میدم قرص معمولی نیس

    حالا قرصش چی بود استامینوفن 500معمولی

    پدرم می‌خرید می‌ریخت تو ی جعبه دارو

    هر وقت تومور باعث سردرد پدربزرگم میشد

    پدرم ی دونه بهش میداد

    تو باورت نمیشه سردرد تومور مغزی ک با مخدر آروم نمیشه با استامینوفن 500 خوب میشد

    چون پدربزرگم باور داشت این قرص امریکاییه و مخصوص سردرد اینه دکتر براش داده

    از این قضیه هم تو تمام سال عمر پدربزرگم فقط پدرم و مادرم و عمه بزرگم مطلع بودن

    حالا ببین مریضی ک دکتر خلعتبری گف نهایت دوسال زنده بمونه

    32سال عمر کرد

    خود دکتر زودتر از پدربزرگم مُرد

    این 3ماه اخر عمر ک پدربزرگم دوباره سردرد میشد

    پدرم ی بار مدارک پزشکی مربوط ب اون سال رو برده بود پیش دکتر اصغری جراح مغز و اعصاب

    بعد دکتر گف این عکسا برا چند سال قبله

    پدرم گفت مربوط ب سال 68

    دکتر گف خو این بیمار ک الان سالهاس مرده ،این عکسا چ ربطی ب بیمار الان داره

    ک‌پدرم گف این عکسا برا همین بیمار الانه اونا مدارک مربوط ب سال 68هس ک آوردم شما ببینی

    دکتر هنگ کرده بود

    میگف این ک هنوز زندس فقط معجزس

    این الان باید سی سال از مرگش گذشته باشه ،چطوری زندس با چ‌دارویی

    استامینوفن 500 ک پدرم میداد ب پدربزرگم همون توت فرنگی 19دلاری یا معجزه زندگی پدربزرگم بود “””

    اتفاق های زندگی ما چیزی جز افکار و ارتعاشات و فرکانس هایی نیست که ما میفرستیم .

    استاد عزیزم ازت دنیا دنیا دنیا سپاسگزارم که این اگاهی ها رو بهمون اموزش میدی و زندگی رو با عمل به اموزه هاتون برامون راحت تر میکنید .

    در پناه پروردگار همیشه مهربان باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1725 روز

      بنام رب جمیل و خدای آسانی ها

      سلام آسیه جانم دوست عزیزم

      خییلی ازت ممنونم بخاطر کامنت زیبایی ک از دوست ارزشمندت برامون نوشتی

      چقد منو تحت تاثیر قرار داد

      الله اکبر از قدرتی ک خداوند در وجود ما قرار داده

      عجب قدرتی داره ذهن ما

      واقعا فوق العاده اس هرچی رو ک ذهن بتونه باور کنه و بپذیره 100٪ اتفاق میفته

      چقد ایمان من قوی تر شد ب ساختن باورها ک چقد میتونه زندگی مون رو متحول کنه

      فردی ک ی تومور داره تو سرش و خودشم خبر نداره ب گفته ی دکترش 2 سال از عمرش باقی نمونده

      با خوردن قرص سرماخوردگی در جلد داروی خارجی

      32سال ب زندگیش ادامه میده

      الهی صدهزار بارشکرت بخاطر این آکاهی ها

      سپاسگزارم ازشما دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: