درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-04 05:51:392023-08-04 05:53:32درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند خالق قوانین
سلام
خدایا سپاسگزارم از مسیر هدایتی که میکنی
من صبح امدم گوش کنم فایل را فهمیدم تو 2دقیقه اول موضوع برسی فیلمه قشنگ فایل قطع کردم و گفتم میرم فیلم نگاه کنم بعد بیام فایل گوش کنم ببینم با این فرکانسی که دارم چه درک میتونم داشته باشم بسنجم
خدایا تو به من وسعت نگاه تو حیدی و قوانین یاد دادی
یعنی استاد عزیزم تک تک جملاتی را که فرمودید در فایل از فیلم من دقیقا دقیقا تک تک نکاتی که گفتید من درک کرده بودم و خدا رو شاکرم از این فرکانسم که به من نگاه تشخیص اهل ها رو عطا میکنی تا تو هر موضوع اصل ها همون قوانین ببینم و طبق اون عمل کنم طبق اون کد بنویسم زندگی رو و سپاسگزار خداوند و استاد بسیار عزیزم هستم
به نام الله مهربان. سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان و سلام به دوستای خوبم ..استاد بازم سپاسگذارم از اینکه دستی هستی از دستان خداوند برای هدایت ما..استادبهشتتون زیباس اون دریاچه زیبا اون کلبه چوبی قشنگ روی اب.اسمان ابی.سکوت و ارامش اونجا حقا که لایقش هستین..وقتی داشتی درمورد این انیمشن صحبت میکردی من صحنه های اون فیلم جلوی چشمم رد میشد من این کارتون رو به لطف بچه خواهرم که داشت ازشبکه پخش میشد دیده بود البته از نصف اخرش..میدونی چی برام جالب بود؟نگاه ودرکتون از این کارتون..چیزی که من اصلا حتی بهش فکرم نکردم..بعد دیدن و گوش دادن فایلتون رفتم مجدد دانلود کردم و دیدم.انگار تازه متوجه درک این فیلم.شدم.این فرق شما و ما شاگردهاس استاد..واقعا ازتون سپاسگذارم برای هدایت ما و اموزشهای در قبال فایل رایگان..درک توحید و اینکه فقط باید روی خدا حساب کنیم..من یه مدته بشدت روی فایلها و دورههایی که از شما تهیه کرد تمرکز کردم ..چند روز پیش سر شیفت بودم توی بخش دیالیز کار میکنم دیگه اخرین شیفت من بودم با چهارتا بیمار..اخرین بیمار رو به دستگاه دیالیز وصل کردم اما دمای دستگاه بشدت بالا رفت و مرتب دستگاه الارم میزد و دیالیز انجام نمیشد..رنگ زدم به مهندسش(اینم بگم مهندسهای این دستگاه تهران هستن و گاهی یه ماه زمان میبره برای درست شدنشون)اون هم یه سری اموزش داد برای درست شدن انجام بدم..بیمار خیلی استرس داشت .بیمار رو از دستگاه جدا کردم و باید خاموشش میکردم اخر هفته بود و بیمار حتما باید دیالیز میشد و دستگاه خالی نبوود.میدونی استاد من حس میکنم خدا خواست من رو ازمایش کنه..ببینه واقعا خوب میتونم ذهنم رو کنترل کنم..استاد من اگه فرزانه قبل بود استرس شدید میگرفتم که الان دستگاه خراب شد..باید بمونم تا اخرشب..آنکال هم خودم بودم یا صبح جمعه که تعطیلی ماست مجبور بشم بیام برای دیالیزوووووو..خلاصه من سکوت کردم و توجهمو از روی خرابی دستگاه برداشتم.اموزشهاس مهندسو انجام دادم و مجدد دستگاه روشن کردم بیمارخیلی استرس داشت..با خنده بهش گفتم نگران نباش درست میشه..وقتی بیمار رو مجدد وصل کردم بازم دستگاه کار نکرد.تماس گرفتم گفت دستگاه باید دو روز خاموش شه..اشک بیمار دراومد منم اروم همون لحظه از خدا خواستم که دستگاه درست بشه..استاد یهو دستگاه خودبخود کار .البته نه بخودی خودبلکه خدا اون رو درست کرد..من میدونستم..و فقط خندیدم..خواستم بگم خدا همیشه و همه جا کنارمونه فقط کافیه ازش بخوایم..وبهش ایمان داشته باشیم..خیلی خوشحال شدم که تو نستم ذهنمو کنترل کنم..امیدوارم تا وقتی زنده هستم همیشه روی خودم کار کنم و فقط ایمانم به الله باشه.من در گذشته افکار خوبی نداشتم خیلی ناشکر بودم.توی همه چیز خدارو مقصر میدونستم.استاد سپاسگذارم که دستی از دستان خدا شدی برای هدایت ما. از خداوند هم برای تمامی چیززهایی که توی زندگیم هست..و همچنین سلامتی ..سپاسگذارم. درپناه حق باشید
بنام خدای هدایتگر و مهربونم
سلام به روی ماه استاد جونم
سلام به روی ماه بانوی پارادایس مریم جونم
من صبح فایل دیدم و کلی لذت بردم و یک ساعتی هم تفکر کردم
اما چون تو سفر هستم وقت نداشتم کارتون و ببینم
استاد میخوام از هدایتِ این چند روز بنویسم
بخدا لحظه به لحظه خدا هدایتم کرد در زمان مناسب به مکانِ مناسب
خونه ایی که گرفتیم موقعیتش عالیه ی تراس داره رو به کوه که پوشیده شده از درخت و منظره بینظیر خداروشکر
روزی که رسیدیم هوا آفتابی و گرم و صاحبخونه ی زوج جوان و خیلی مهربان و گفتن شما خیلی خوش شانسی که هوا عالیه چون هفته پیش همش بارونی بود و دقیقا این سه روز اینجا هوا بینظیره خداروشکر
البته که شانسی وجود نداره و طبق قانون من درخواست دادم و با احساس خوب ایمان داشتم خداجونم هوا و تنظیم میکنه
دیروز رفتیم آبشار راین و بینظیر بود بینظیر
عجب عظمت و شکوهی داشت
من بی اختیار اشک ریختم از قدرت نمایی خداوند ،وقتی پایین آبشار بودم یاد فایل آبشار نیاگارا افتادم و حرفهای مریم جان که آب هیچ مرزی نمیشناسه
الله اکبر از قدرت و عظمت خداوند
ساعت ها اونجا نشستم و لذت بردم و همونجا از خدا خواستم هدایتم کنه به زیبایی بیشتر
امروز هدایت شدم به ی پارک تاریخی در 10 کیلومتری زوریخ که تو دل کوه بود با مجسمه های غول پیکر که همش با سنگ ساخته شده بود
در پارک باز بود اما هیچکسی تو پارک نبود ، با دخترم رفتیم داخل و اینقدر بینظیر بود و سرشار از انرژی طوری که احساس میکردم ی چیزی داره رو دست و پام حرکت میکنه ی حالِ عجیبی بود
بعد از ی ساعت گشت و گذار و کلی عکاسی به ی امارت رسیدیم که خیلی خیلی قشنگ بود و ی خانوم مسن از ساختمون اومد بیرون و گفت امروز اینجا تعطیله اما شما میتونید تا هر وقت خواستین اینجا باشین و در ساختمون و برامون باز کرد و کلی چیزهای جذاب بهمون نشون داد و 100 فرانک هم بهم داد
همون لحظه که پول و داد بارون شروع به باریدن گرفت و شما نمیدونید چه حالی داشتم و موضوع جالب این بود که
من به اون خانوم گفتم اینجا خیلی هیجان انگیز و خاصِ و اینجا ی انرژی خاصی داره که خانومه بهم گفت اینجا رو شوهرم ساخته و تمام این مجسمه ها کار شوهرمِ و درست متوجه شدی اینجا روح داره
و عکس شوهرش و بهم نشون داد و سال 2011 فوت کرده بود و تو همون پارک دفن شده بود
پارک هم به اسم شوهرش بود
اگه دوست داشتین میتونید عکسهای این پارک بینظیر و ببینید در گوگول
Bruno weber اسم شوهر خانوم است و اسم پارک
خیلی جای جالبی بود
ساعتها نشستم و به مجسمه ها نگاه کردم
همه چی با تضادش بود
زن و مرد
ماه و خورشید
خوشحال و ناراحت
شاد و غمگین
خیلی خیلی جالب بود و زیبا زیبا زیبا
و جالبتر اینکه هیچ کس جز ما اونجا نبود و با خیال راحت تا عصر اونجا بودیم و لذت بردیم
همش داشتم به هدایت فکر میکردم
این سفر ی مدلِ خاصی برام
دقیقا انگار رو شونه های خدا هستم و خدا داره من با خودش میبره
من به هدایتِ خدا ایمان دارم
چقدر سفر و دوست دارم
حرکت کردن و در سفر بودن روحم و جلا میده ،قلبم و باز میکنه
خدایا بینهایت سپاسگزارتم که هر لحظه هدایتم میکنی
خدا جونم بابت هوای بینظیر سپاسگزارتم
خدا جونم بابت هر لحظه سپاسگزارتم
خداجونم سپاسگزارتم که به بهترین آدمها هدایتم میکنی
خداجونم سپاسگزارتم که به نعمت و لذت هدایتم میکنی
خدایا سپاسگزارتم که در زمان مناسب در مکان مناسب هدایتم میکنی
خدایا سپاسگزارتم برای بدن سالمی که دارم
خدایا سپاسگزارتم که میتونم به راحتی سفر کنم و لذت ببرم
خدایا سپاسگزارتم که آسانم کردی برای آسانی ها
استاد جونم سپاسگزارتم برای تمام عشقی که نثارمون میکنی
خدایا سپاسگزارتم بابت همین لحظه اکنون
به نام خدا
سارای عزیزم سلام
امیدوارم که حالت خوب باشه و سفر خیلی خیلی بهت خوش بگذره
کامنت زیبای شما رو خوندم
و چقد لذت بردم، تک تک لوکیشن هایی رو که تو کامنت تون گفتین سرچ کردم و دیدم عکساشونو.
و چقد دلم خواست که کشور فوق العاده ی سوییس رو از نزدیک ببینم.
چقد فرکانس قشنگی و زیبایی فرستادید که دارید سوییس رو از نزدیک میبینید.
در پناه خداوند بزرگ باشید
و براتون بهترین ها رو ارزو میکنم
بنام خداوند سرشار از لطافت و مهربانی و زیبایی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی که مدیونتون هستم
سلام به خانم سارا مرادی عزیز که با این توصیفات زیبا میشه تا حدِ درکم ارتباط زیبا با خدای درونتون رو متصور شم و چقدر واضح با تصویری که در ذهنم ساختین، از اماکنی که بازدید کردید میشه انرژی اون فضا رو لمس کرد..مثل اینکه خودم هم اونجا بودم..امیدوارم لحظه به لحظه با هدایت خدای زیبا به زیبایی های بیشتری هدایت بشوید…امیدوارم که من هم مانند دوستانی نظیر شما قدرت درک هدایت هر لحظه ی خداوند رو کسب کنیم و از خداوند بخوایم که این قدرت رو بهمون بدهد.
شاد و سلامت و در آغوش خداوند باشین
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استادعزیز وهمراهان سایت عباسمنش
حتما این کارتون رو باید ببینم
امادرکی که من ازصحبت های شما داشتم:
بینهایت سپاسگزارم استاد که از موقعیت ها فیلم ها بادرک قانون همیشه ما رو راهنمایی میکنید واز یه کارتون قوانینی رو میکشید بیرون
که میتونه درسی برای زندگی باشه
نمونه شو دارم که غرور چه بر سرم اورد
حدودا چند سال پیش حدود چند سال رو به جلو بودم ودرامد خوبی داشتم که از نورم جامعه بالاتر بود ومن فک میکردم همه چیز پوله وبا پول میشه همه کار کرد ودیگه خودمو بالاترمیدیدم و نگاه تکبری در من شکل گرفته بود وارام ارام کارم را از دست دادم وشرایط به سمتی رفت که روز به روز اوضاع داغونتر میشد ومنجر به روابط بد با همسر وبدهکاری بالا ایمان ضعیف وهیچی سر جای خودش نبود وبرای فرار از این شرایط دنبال خوب کردن حالم با عوامل بیرونی بودم
تا وقتی که با سایت واستاد اشنا شدم وبا تعهدوپیگیری ادامه دادم وامروز. چقدر ارامتر شده ام وچقدر امیدوارتر وچه مسیری داریم که در جهت خواست خداوند همه داریم نتایج خوبش رو احساس میکنیم
وقتی اعتبار همه چیز خداوند باشه وفروتن باشی همه چیز روانتر میشه وطبیعی وبه راحتی وارد زندگی مامیشه
ترس ها رو بایدشناخت وبرای رفع اون ایمان داشته باشی خداوند حامی توست وهیچ وقت تنهات نمیزاره
فقط شکرگزار باشی وبدون دلیل شاد باشی
همه چیز خدا درست میکنه
وبدانی در مقابل خداوند دوست داره توفقط خودش را بپرستی واز او هدایت بطلبی
فاطمه سادات
سلام بهمه دوستان و استاد عزیزم
امروز منو همسرم،الیاس جان،ابتدای فایل رو که دیدیم،گفتیم اول انیمیشن رو دانلود کنیم و بعد ببینیمش و نکته برداری کنیم،بعدش صحبتهای استاد رو گوش بدیم و ببینیم چقدر تونستیم نکته های مشابه متوجه بشیم.
قسمت اول گربه چکمه پوش رو دیدیم و کلی نکته برداری کردیم و بعد که فایل رو ادامه اش رو دیدیم،متوجه شدیم اصلا استاد یه قسمت دیگه اش رو دیدن.ولی باز هم خوبه تونستیم کلی صحبت کنیم و درباره قوانین صحبت کنیم.همون قسمت یک هم کلی نکته داش.و خدارو شکر کردیم از تولید این انیمیشن و لذت بردیم از دیدنش.
(ما مدتیه هدفگذاری کردیم رو ساخت خونه،بدون قرض و وام و فروش چیزی و گفتیم استاد گفته واسه هدفت از همون جایی که هستی با همون چیزایی که داری شروع کن.
الان مستاجریم و یه زمین داریم.ماهم گفتیم واسه شروع به ساخت منزل هرچند روز میریم به زمینمون سر میزنیم،میبینیمش و بخاطرش خداروشکر میکنیم،نقشه های مختلف میکشیم،واسه ساختش نظر میدیم ،خارو آتوآشغالای توی زمینو جمع میکنیمو…
همچنین گفتیم الان که یه خونه کوچیک روستایی که قابل سکنت نیس داریم هر جمعه بریم اونجا واسه ارسال فرکانس ساخت منزل،به این خونه روستایی برسیم،همون مصالحی که اونجا هست رو استفاده کنیم.مقداری موزاییک و کاشی و مصالح و…بلااستفاده بوده از پدرشوهرم،که ما هرجمعه میریم و شروع کردیم به موزاییک کردن و آستر کشی و نمای کاه گلی و …خلاصه پابه پای هم زحمت میکشیم وبا عشق به اون خونه میرسیم.)
امروز هم اونجا مشغول کار بودیم که دیدیم یه گربه ی ضعیف و لاغر اومد و میو میو میکنه.گفتیم عجب بلده خودشو مظلوم نشون بده ها:/
داشتیم بلال میخوردیم و از همونا یه مقدار ریختیم با تعجب دیدیم همشو خورد.چقدر گرسنه بود.
فکر کردیم مریضه آخه جون نداش.
ما هم وسط بنایی و شلوغی غذای خاصی نداشتیم.چنتا بیسکویت داشتم اونارو جلوش گذاشتم بو کشید رفت و برگشت همونا رو خورد.
خلاصه که مشغول کارا بودیم دوباره اومدو واقعا التماس میکرد انگار.
دعواها و پیشته پیشته های ماهم فایده نداش.
الیاس رف از پشت خونه وسایل بیاره که داد زد فاطمه سادات بدو بیا اینجا.
از تو انباری یه صدای میو میوی ضعیفی میومد.بله پیشی خانم داستان ما تو انباری زایمان کرده بود.
زیر وسایلا گشتیم و دوتا بچه گربه ی کوچولوی بانمک که هرکدوم یه طرف انباری زیر کلی وسیله بودن،پیدا کردیم.
یه جای تمیز و نرم واسشون همون اتاقی که کار میکردیم درست کردیم و خیلی جالبه که مادرشون اصلا ناراحت یا عصبانی نبود ازینکه بچشونو برداشتیم و حمله نکرد.قبلا یادمه یبار یه همچین موردی بود،گربه ی مادر عصبانی شد.گفتمالیاس ببین فرکانسامون عوض شده،حتی برخورد حیوونای اطرافمون هم با ما عوض شده.
یه بسته تخم بلدرچین برده بودیم واسه شام آب پز کنیم،که همش روزی پیشی خانوم شد و قید شامو زدیم.یه ظرف هم روغن محلی با نون واسش هم زدیم تا بخوره.
ما اول فک میکردیم این یه گربه مریضه و پر از بیماریه نزدیکمون نشه و امروز و فرداس که بمیره.
ولی بعدش متوجه شدیم اون تازه زایمان کرده و غذا پیدا نکرده یه قطره شیر هم نداشته واسه بچه هاش.
بچه گربه ها بهش میپیچیدن و دنبال شیر میگشتن و میومیو میکردن،مادرشون هم بیحال و جون کنارشون دراز کشید.وقتی غذاها رو خورد کلی انرژی گرفت و یه دوری زد و یه مدت بعد به بچه هاش شیر داد.چقققدر دیدن این تصاویر برامون جالب بود.واقعا لذت بردیم و خوشحال بودیم.
دوباره مشغول کارها بودیم که پیشی خانون رفت و انگار خیالش راحت بود از جای بچه هاش و به ما اعتماد کرده بود.تقریبا یک ساعت نبود ما میخواستیم کمکم بریم.گفتم این چرا رف آخه.بیاد پیش بچه هاش.یه دونه از اونا رو الیاس گرف دستش،دوتا میومیو کرد،سریع مامان گربه اومد.دیدیم رو سرش چنتا دونه کاه هس.الیاس گف این چرا باز تو انباری بوده؟؟آخه فقط همونجا یه کیسه کاه بود.
یهویی گف نکنه یه بچه دیگه اونجا هنوز مونده؟؟
خلاصه رفتیمو گشتیم زیر وسایلا و یه بچه گربه دیگه دیدیم یه گوشه اس.طوری که انگار مادرش نمیتونسته بهش دسترسی داشته باشه و این مدت که نبوده سعی میکرده بره به اونم شیر بده.
سومین بچه گربه رو هم الیاس برداشت و گذاشت پیش مامان پیشی و بعد از ساعتها بالاخره پیشی خانوم تونست آروم بگیره بخوابه و سه تا بچه اش هم تو آغوش گرمش.
غذا دادن به اونا یکی از برنامه های روزانمون شد
ما کلی درس گرفتیم امروز ازین ماجرا
_ما امروز فایل استاد درباره گربه چکمه پوش رو دیدیگ،انیمیشن گربه چکمه پوش رو دیدیم و هم زمانی ها دست به دست هم داد تا ما یه روز پر گربه داشته باشیم.:)
_افکار ما تاثیر دارن در اتفاقات
_بودن اون گربه و بچه هاش برامون مثه یه جایزه از طرف خدابود برای حرکتی که واسه رسیدگی به اون خونه متروکه و وسایل و مصالح بی استفاده داشتیم
_انگیزه گرفتیم که به بهانه دیدن اون گربه ها و غذا بردن واسشون،به اون خونه بیشتر برسیم
_اون گربه چقققدر برای بدست آوردن غذا تلاش کرد.هم اطرافو گشت و هم پیش ما میومد.حتی اگ سختی میدید تو مسیر رسیدن به هدفش و با برخورد بد ما مواجه میشد بازم ناامید نمیشد.
_خداوند چقدر وهابه،چقدر رزاقه.چقدر حواسش به همه چیز و همه کس هست.
حواسش به چنتا بچه گربه زیر کلی آتوآشغال و شلوغی هس.بهمه روزی میرسونه.
_چقدر جالبه که با تا اون موقع بمونیم و گربه ی بزرگ نباشه و برگرده و ما بچه بعدیشو پیدا کنیم.این کارا،این فکرا،این حدس زدنا،این گشتنا،اینا همش لحظه لحظه هدایت های خداونده .
_بخوای به یه هدفی برسی خداوند تمام کائنات رو هماهنگ میکنه،کلی همزمانی رخ میده،همه اتفاقات دست به دست هم میدن تا تو به هدفت برسی اگه بخوای واقعا و براش تلاش کنی.
و کلی درس دیگه که هنوز ما دوتاکلی باید در موردش صحبت کنیم چون استاد عزیزمون گفته از هر اتفاقی درس بگیرید.
استاد عریزم ممنونم بینهایت از شما که باعث شدید،افکار و رفتار و توجهات و صحبتها و در کل زندگیمون،عوض بشه و روز به روز بهتر ببینیم،بهتر درک کنیم،بهتر تصمیم بگیریم،بهتر صحبت کنیم و بهتر زندگی کنیم.
خداروشکر
درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش.
سلام به دو عزیز دوست داشتنی وبزرگوار.
چ نگاه قشنگی !
چ جالبه که استاد ومریم جون بانگاه قشنگی که به جهان دارن ،این انیمیشن رو تحلیل وبررسی کردن.
حتمن انیمیشن جذابی بوده که استاد این همه درس ومطلب ازنگاه کردن بهش ،پیداکردن .
باتوجه به مطالبی که استاد ومریم جون گفتن ،درسهایی که تو این انیمیشن بودعبارت بودن از:
از بین بردن غرور.
تواضع و فروتنی.
لذت بردن از لحظه.
دیدن زیبایی ها ،توجه وتمرکز به زیبایی ها.
دیدن توانایی ها.
قدر دان نعمتها وداشته ها.
سپاسگزاری از همه ی داشته ها.
با هدایت خدا پیش رفتن وتسلیم بودن.
غلبه به ترسها.
ایجاد روابط خوب بادیگران.
کمک گرفتن ودرخاست کردن از دیگران.
الگوی مناسب پیدا کردن.
هدفگذاری .
اعلام عجز وناتوایی در برابر خداوند.
تکبر نداشتن در برابر پروردگارمون.
تغییر زاویه نگاه تو زندگی.
اعتبار قدرت وموفقیت رو به خدا دادن.
لذت بردن از زندگی با هر شرایط وهر موقعیت.
دیدن ودرک کردن زیبایی های جهان ،باعث ایجادخلق زیبایی های بیشترتو زندگیت.
اینکه وقت وزمان رو هدر ندیم .
اینکه فرصتها رو ازدست ندیم.
قدر همه ی نعمتهای خداوند رو بدونیم تا نعمتهای بیشتری دریافت کنیم.
فقط با ایمان به خدا میتونیم در مسیر درست حرکت کنیم وله رشد وپیشرفت برسیم.
با ایمان وتوکل به خدا میتونیم صاحب همه چیز باشیم.
ایمان داشته باشیم که قدرت بی انتها از عان خداست ،اونوقت صاحب همه چیز در جهان میشیم .
واما درس اصلی ومهم « تغییر افکار وباورها» بود.
خب اینا درسهای بسیار بسیار قشنگی بود که استاد عزیزمون روی تک تکشون تو فایلهای مختلف باهامون صحبت کردن وتجربیات خودشونو گفتن.
که همه ی اینا در یک انیمیشن جمع شده بودواستاد باز همشونو بهمون یاد آوری کردن.
استاد جون منم لطمه های زیادی به خاطر غرورم خوردم.
منم مغرور بودم چنان که هیچ جوره از غرورم پایین نمیومدم.
با غروری که داشتم احساس قدرت میکردم.
منم مثل همین گربه ی چکمه پوش همه ی دورامو زدم ودر آخر به این نتیجه رسیدم که کجای زندگیم هستم وچقدر نعمتها وداشته های فراوانی داشتم که قدردانشون نبودم که اصلا !
یه جاهایی نمیدیدمشون.
کسی بودم که باوجود داشتن هر نعمتی ،سرجنگ با مسائل دیگه داشتم .
اون نعمتهایی که داشتمو نمیدیدم .اون چیزایی که نداشتمو ،پر رنگ وزیادمیدیدم وزیاد ازش میگفتم.
دقیقن از اون دسته افرادی بودم که توجه وتمرکزم روی ناخواسته هام بود.
در واقع میگفتم فلان چیزو میخام وفلان چیز خواستمه اما تو عمل کردم تمام توجهم سمت ناخواسته هام بوده .اینکه من میدونم برآورده نمیشه .من که میدونم خدا به من نمیده.من که میدونم بدسش نمیارم.
بعد بااین افکار وباور،توقع برآورده شدن خواسته هامو داشتم .البته که اتفاق نمیافتاد.
ولی در گذشته که نمیدونستم چرا اتفاق نمیفته ،میگفتم خدا نمیده.
منم به خاطر غرورم خیلی چیزا رو ازدست دادم.
اول از همه عمر و جوانیمو .
روزهای طلایی وباارزش وپر نشاطمو.
میدونید آدمای مغرور چطورین؟
آدمای مغرور دنیاشون تو یه چار چوب کوچیکه!
وبیشتر از این چار چوب نمیتونن به آدمها ودنیای اطرافشون نگاه کنن.
ظاهراً زور وقدرت دارن اما ازدرون ترسو هستن.
آدم مغرور همیشه تنهاس.
ودوست داشتنی به نظر نمیرسه.
آدمای مغرور امرونهی زیاد میکنن .
چون خودشونو بالاتر و برتر ازهمه میبینن ومیدونن .
توقع وانتظارتشون از همه بالاس.در حالیکه خودشون کار خاصی برای کسی انجام نمیدن .
آدمای مغرور دیگران را راحت قضاوت میکنن .اونا به راحتی نمیتونن احساساتشونو بیان کنن.
جای صداقت ،با دروغ زیاد حرف میزنن.
شکست رو نمیتونن بپذیرن .
به نظر وعقاید دیگران احترام نمیزارن .
وبه هیچوجه فروتن و متواضع نیستن.
آدمای مغرور به طور محسوس خدا رو پس میزنن.
همه ی این صفتهایی که گفتمو ،متاسفانه خودمم داشتم ودر طول سالهای زندگیم خیلی خوشگل همه رو بکار بردم.
نا گفته نمونه از زمین وزمان چوبشم خوردم.
به قول استاد جهان چک و لگدهای خودشو نثارم کرده
.
از جهانم گله ندارم چون حالا فهمیدم این خودم بودم که با یه سری افکار مزخرف وباورهای غلط ،تو یه باتلاقی افتاده بودم که باتقلاهای بیشترم ،بیشتر غرق میشدم .
بله منم ناسپاس بودم.
داشته هامو نمیدیدم.
به نعمتهایی که داشتم توجهی نمیکردم.
با همه چی سر جنگ داشتم.
ازهمه گله داشتم.
از نظر من زیبایی ای وجود نداشت.
تو دنیای به این قشنگی وزیبایی ، حتی تو طبیعت هم فقط نازیبایی هاشو میدیدم.
در مقابل خدا هم هیچ تواضعی نداشتم .اتفاقا همیشه مثل طلبکارا باهاش حرف میزدم.
انگار من آدم خوبه ی جهان بودم وبقیه همه وهمه آدمهای بیخود وبدرد نخوری بودن .
خوبه سمتی نداشتم .اگه پادشاه یا یه کله گنده بودم که ……
میتونستم ازاون غرورم جاهای خوب استفاده کنم .
توشخصیتم غرور به خرج بدم تا هم خودم برای دیگران محترم باشم وهم دیگران برای من ارزشمند باشن.
میتونستم غروری داشته باشم که عزت نفسم را بالا ببرم.
کاری کنم که هیچ وقت محتاج کسی نباشم وخودم با قدرت روی پای خودم بایستم.
میتونستم غروری داشته باشم که منو از انجام اشتباهات دور بکنه .
یااینکه باعث بشه وظایف خودمو به نحو احسن انجام بدم.
غرور تو کسب موفقیت یا رشد وپیشرفت خوبه .اونم در حد تعادلش که به خودت ببالی که به اینجا ها رسیدی .
کسی که عیب ونقص خودشو نمیبینه ،نمیتونه از یه صفتی مثل غرور در راستای درستش استفاده کنه .
به خاطر غرورم بنده خدا همسرمو ،خیلی اذیت کردم.
مطمئنا به اطرافیانم بخصوص خانواده ی خودم هم خسارتهای زیادی وارد کردم.
زیادی خودمو بالا میدونستم .
هیچکس جز استاد عزیزم نتونست منو از اون بالا بیاره پایین .
نه پایینی که دیده نشم .پایینی که خودمو در سطح همه ببینم .
نگاهم به همه به یک شکل باشه .نه کسیو از خودم بالاتر بدونم ونه خودمو از کسی.
اینو بدونم همه ی ما یکسان هستیم ولی طبق ارزشها وتوانایی های خودمون مورد احترام بیشتری قرار میگیریم .
تمام صحبتها وتجربیات وتحلیلهای استاد در آخر این فایل سمت خدا رفت .
همه ی اشتباهات ما با داشتن خدا ،از بین میره.
هر جا که خدا هس ترس وغرور ومنیت وهر عیب ونقص دیگه ،همه از بین میرن.
عجز وناتوایی در برابر قدرت خداوند منو صد قدم جلوتر پیش میبره.
منتهی درک وانجامش خیلی سخته .
اینکه بدونم جایگاه من کجاس؟من یه بنده ی ضعیف وناتوانی بیش نیستم.
چرا زیادی به خودم قره میام.
فکر میکنم کیم ؟منی که اگه خدا هر عان جونمو بگیره ،کاری از دستم بر نمیاد چرا انقد خودمو ،سر خود رها کردم؟
چرا نمیام بچسبم به پروردگارم ؟
به کسی که منو خلق کرده .به کسی که دین به گردن من داره .چرا باید درمقابل معبود خودم انقد باتکبر رفتار کنم ؟!
امسال یاد گرفتم قدرتشو بپذیرم وبا هدایتش پیش برم.
سال خوبیو آغاز کردم .
خیلی بهتر از سال گذشتم ،بهش تکیه میکنم .
جمله ی طلایی استاد«منتظر اتفاق خاص یا آدم خاص نباشید،که فکر کنید اگه اونا باشن تو خوشبخت میشی»که اگه اینطور پیش بری هیچ وقت رنگ خوشبختیو نمیبینی.
باز بگم دقیقن من اینطور فکر میکردم و هیچ لذتی از لحظه ی حال نمیبردم .همش منتظر بودم .
اما خدا رو شکر بودن تو این سایت واستاد عزیز نگاهمو کلی تغییر دادوالان به هیچ وجه به این شکل عمل نمیکنم و اینطور فکر نمیکنم وچنین باوری ندارم.
از وقتی نگاهمو به دنیا زیبا کردم ،زیبایی های بیشتری دریافت کردم .
ونشانه های زیادی دیدم .
خداروشکر حال بدی میاد ومیره دیگه مثل سابق لنگر نمیندازه.
دیگه نه من حوصلشو دارم که در گیر احساس بد بشم ونه دیگه خدا توقع داره اون صحنه ها رو از من ببینه .
استاد درست میگن ،مسیر زندگی کاملا آسون میشه.
خدارا شاکرم به خاطر همه ی نعمتهایی که به من ارزانی داشته .
یه همسر خوب ومهربون وقدر شناس وسالم.
دو فرزند خوب وصالح وسالم.
خانواده ی خوب ودوست داشتنی خودم و همسرم.
دوستان خوب وعالی.
در حال حاضر ثروت به اندازه ی کافی.
سلامتی و رو به پیشرفت خودم.
شناخت خدای خودم.
بهبودی وکار کردن روی تغییرات خودم.
داشتن استاد عزیزی مثل عباس منش.
وجود مریم جون و دوستان گلم تو سایت .
به خاطر همه ی داشته هام سپاس .
به گذشته که به هیچ وجه فکر نمیکنم .
از آینده هم هراسی ندارم وذهنمو در گیرش نمیکنم چون نمیدونم هستم یا نیستم.
تمام تمرکزم، لذت بردن از لحظه ی کنونی هستش.
باید لحظه هام خوب بگذره .
باید همیشه احساسم خوب باشه.
باید رشد بیشتری بکنم .
باید به موفقیتها وپیشرفتهای چشمگیر برسم.
ارتباطم با خدا ،شناختم به خدا باید بیشتروبیشتر بشه .بقدری که در هر لحظه باوجود داشتنش حس آرامش رو داشته باشم.
اگه اینطور بشه ینی خدا در هر لحظه با منه.
خدا رو که داشته باشم همه چیو دارم .
خدایا منو به درک بیشتر از خودت برسون .
استاد جونم مریم جونم خوشگلای من ،ازتون ممنونم .
وجود هردوتون باعث حس خوب منه.
الهی باشید همیشه.
به نام خدای یکتا هدایتگرم از تاریکیها به نور و روشنایی
سلام
این ولین کامنت من با تصویر خودم هست و خیلی برام لذت بخشه و احساس خوبی دارم که وارد این ترسم شدم. خدایا شکرررررت .استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر بابت این فایل و این تصاویر زیبا از بهشت و فرشتگانی چون شما سپاسگذار خداوند و شما هستم.چقدر هر فایلتون بیشتر من رو از باگهای بزرگ و پنهان وجودم اگاه میکنه و هر بار با هر فایلتون بیشتر به خودم میام که چقدر کار دارم رو خودم.اما بیشتر از اینکه بخوام از اگاهیها و از زیباییهای غیر قابل شمار این فایل بگم میخوام فقط امشب از یه اتفاق خیلی جالب و زیبا بگم که از برکات گنجینه وجود شما و این سایت الهی و بهشتی هست.مدتیه که دارم یه کاری رو انجام میدم که خیلی به تعویق انداخته بودم تو یکی از فریم هام کاراکتری رو باید تصویرسازی میکردم که خیلی برام چالش بود. بارها اتود زدم ولی اون چیزی که میخواستم نمیشد تا جایی که رهاش کردم و از خداوند هدایت خواستم فردای همون روز قسمت 3 سفر به دور امریکا رو میدیدم و اون استیت پارک فوق العاده زیبا و بزرگ در ایالت جورجیا تو یکی از صحنه های اون فایل یه سنجاب خیلی دوست داشتنی و گوگولی داشت کنار شما هندونه میخورد خیلی دوسش داشتم و استپ کردم و خدا رو بابت زیباییش با تمام وجودم شکر میکردم .یک لحظه صدای خدا رو درونم شنیدم که گفت از صحنه هندونه خوردن سنجاب اسکرین شات بگیر .ذهن نجواگرکارش رو مثل همیشه شروع کردو گفت چه کاریه اگه بخوام تو نت پر هست عکس از پوزیشن های مختلفش.چون تصویرسازی از حیوانات هم تو برنامم هست فکر کردم به خاطر اون هست و حرف ذهن رو گوش کردم که بابا اینترنت …اما بزرگی خداوند شگفت زدم کرد.الان که دارم مینویسم چشمام پر از اشک شده.عصر یه استراحت کوتاه داشتم خواب دیدم تصویر همون سنجاب رو رو به روم تو لبتاپ استوپ کردم و دارم از روش طراحی میکنم اما چیزی که کشیده بودم کارکتری بود که به دنبالش بودم.وقتی بیدار شدم یادم نمیومد چی کشیده بودم اما سنجاب و پوزیشنش رو خوب یادم بود و ایمان داشتم این هدایت خداونده پس همون کار رو انجام دادم دوباره ویدئو رو پلی کردم و از صحنه وجود سنجاب و هندوانه خوردنش اسکرین شات کردم و شروع کردم به تمرین وای واقعا سخته توصیف اون لحظات عرفانی چون کاملا خدا رو حس میکردم اولین اتودم دقیقا دقیقا دقیقا همون کاراکتری شد که برام کشیدنش چالش بود .کاراکتر من یه انسان بود در حال انجام یه نوع خاصی از شادی و شکل و فرم بدن و اناتومی انسان با سنجاب خب خیلی متفاوته ولی دقیقا اون سنجاب کاراکتر داستانم شد ونه تنها همون انسانی که بایدتصویرسازی میکردم که کل اون فریم از بقیه انسانها و کانسپت و هر چیزی که هست رو کلا تعریف کرد ونتیجش عااااااالی شد به لطف خدا.واقعا این برکت از وجود خداوند در وجود استاد و خانم شایسته تحسین بر انگیز و شگفت انگیزه که همه چی این سایت رو حساب کتاب الله بنا شده و همه چیش سر جای درسته و درستی پایه و اساسشه.استاد عااااسقتونم که انقدر برام برکت خداوندین و از شما هم سپاسگذارم خانم شایسته عزیز و زیبا که تصاویری که ثبت میکنین همه جوره برکت خالص و هدایت خداونده.عاااشقتونم .راستی استاد بدهی که مدتها داشتم چند هفته پیش صاف شد.چند روز پیش تولدم بود هدایای غیر منتظره ای رو از افرادی دریافت کردم که روزی تو دفتر ارزوهام داشتن رابطه خوب باهاشون رو آرزو کرده بودم .امروز از جایی که فکرشم نمیکردم به یک مهمانی عزتمندانه دعوت شدم.
خدایا هزاران هزار هزار مرتبه شکرت
زهرا کیانمهر
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده بادهشان هم خون خویش
هرکسی اندر جهان مجنون لیلایی شدند
عارفان لیلای خویش و دمبهدم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
حضرت مولانا
بنام نامی خدا خدای مهربانیها
سلام ودرود براساتید نازنین وهمه دوستان همراه
خداوند راشاکرم که منو لایق دونست تابازم یک فایل جدیدوزیباوپرازاگاهی ازاستادعزیز روتماشاکنم ولحظات شادی روتجربه کنم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
درحال حاضر که دارم این دل نوشته رو مینویسم بسیارتابسیارشرمنده خدای خوبم هستم زیراشب گذشته میهمانی فامیلی بودیم ومتاسفانه یکی ازنزدیکانم که ازدید من انسان به شدت منفی هستن وهمیشه درهرجمعی ومیهمانی بلافاصله شروع به نالیدن وشکایت اززمین زمان میکند ومن چندین مرتبه به شوخی ازش خواسته ام که حداقل درجمع مثبت باشه وحرفهای قشنگ بزنه ولی کارساز نبوده تااینکه شب گذشته هم این موضوع تکرار شد ومن درکمال تاسف یک لحظه کنترل خودم روازدست دادم ودرجمع باصدای بلند ازش خواستم که درمواردمنفی وازاردهنده صحبت نکنه که یه جورایی باعث ناراحتی اش شدم وخودم هم خیلی زود پشیمان شدم ولی دیگه سودی نداشت اتفاقی که نباید می افتاد پیش آمده بود هرچنداخرشب هنگام خداحافظی ازشون عذرخواهی کردم وباخوشرویی ازهمدیگه جداشدیم .
اما ادامه داستان شکل بوی تازه ای به خودش گرفت و نجواها ی شیطان به سوی من هجوم اوردندوباعث شدکه من شب گذشته خواب راحتی نداشته باشم وصبح هم دقیقا باهمون افکار ازخواب بیدارشدم ولحظه به لحظه برهجوم افکارمنفی افزوده میشد سریع اومدم سایت دیدم که فایل جدید اومده وبلافاصله فایلو دانلودکردم وتماشاکردم وسعی کردم ذهنم رو کنترل کنم وبه احساس خوب برسم اما باتوجه بهپایین بودن فرکانسم کارساز نبود رفتم دوش گرفتم صبحانه وچای خوردم وتمرین کدنویسی برنامه روزانه ام راانجام دادم
دوباره فایل روازطریق lcdتماشا کردم واینباربرخلاف باراول اون فضای زیباو رویایی بهشت بااون دریاچه فوق العاده بااون درختان سبز مخملی وبااون پوشش گیاهی بی نظیر سطح زمین واون استاد خوش تیپ وخوش استایل با اون صدای جادویی واون فیلمبرداری باکیفیت خانم شایسته نازنین وازهمه مهمتر محتوای فایل ومباحث مطرح شده که رنگ بوی توحیدی داشت خیلی سریع کارخود شوکرد وبه لطف الله مهربان فرکانس من کم کم اومدبالا وبازم تماشاکردم وفایل صوتی روهم دانلود کردم وگوش کردم وجلسه روخلاصه نویسی کردم
ومتوجه شدم که بازم اسیر الگوی تکرارشونده ای شدم که
هرچند وقت یکبارسراغم می آید وباهربهانه ای حالمو بدمیکنه وباعث میشه که دراحساس بد قرارگیرم گرچه ازقبل خیلی بهترشدم وفاصله تکراراین الگوی ازاردهنده خیلی زیادشده ودرهمین جا متعهد میشوم وبه خودم قول میدهم تاباکنترل ذهنم این آخرین باری باشد که این الگو برام تکرارشده
خدایا ازت درخواست دارم که هدایتم کن وکمکم کن تابجای نجواهای شیطان فقط فقط صدای خودت رابشنوم صدایی که امید، عشق ،فراوانی ،لذت ،زیبایی وبرکت روفریاد میزنه.
اما مطالب این فایل ارزشمند وبی نظیر که داستان گربه چکمه پوش بود انگار فقط برای من دراین برهه زمانی آماده شده بود دقیقا صبح روزبعد که من به این تضادبرخورده بودم ونیازداشتم تامطالبی که تاکنون ازاستادنازنین فراگرفته بودم برام یاداوری بشه
_ من شاید اسیر یک غرور کاذب شده بودم وخودم بی اطلاع بودم وفکرمیکنم حالا که چندسالی است دراین مسیرزیباهستم تافته جدابافته شدم وبه راحتی به خودم حق میدهم که ازافرادایرادبگیرم ویه جورایی میخوام به همه بفهمونم که من چقدرخوش به حالم شده تغییر کردم ونظرم روبه بقیه تحمیل کنم که بارها استاد گوشزد کردند وتاکیددارند آقا توتوانایی تغییر هیچ کسی رونداری تو وظیفه داری دراین جورمواقع فقط ازناخواسته ها اعراض کنی همین
_یاانجایکه استاداشاره میکنن که وقتی به یه تضاد برخوردمیکنیم تمام ترسهای دنیاسراغمون میاد وواقعا همینطوره فقط کافیه به یه مشکل بربخوریم چنان نجواها وافکارمنفی هجوم میارن که ا نگاردنیا به اخررسبده چونکه ذهن منفی ونجواگر برای بقای خودش به افکارمنفی بیشتری نیازداره واینجاست که بایدخیلی حواسم باشه تا اسیرنجواها نشوم ویاداوری وتلنگر بجایی بود
_مطلب بعدی که بازم به من یاداوری کرداین بود که اقادیدونگاهت روبه دنیا وجهان عوض کن بجای ایرادگرفتن وتمرکز کردن روی نکات منفی افراد ویژگیهای مثبتشون روبین اینقدرمسیرزندگی روبه خودت سخت نکن اسانگیرباش دنیاانجوری برای من میشه که به آن نگاه میکنم
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِیفروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
سخت میگرد جهان بر مردمانِ سختکوش
پس باید حواسم باشه وبه هوش باشم که درهرلحظه کنترل ذهن داشته باشم بایدنگاهم روبه جهان تغییردهم به همه چیز خوشبین باشم سپاسگزارباشم احساس لیاقت کنم واینجاست که دنیا دقیقا مثل اینه عمل میکنه
_ ودرادامه بازم به من یاداوری شد که آقا هروقت آزچیزی ترسیدی جهان بوی ترس رواحساس میکنه وترس تو باعث میشه دراحساس بدبمونی ونتیجه احساس بد ارسال فرکانسهای نامناسبه که
انوقت است که جهان واکنش نشون میده وازجنس واساس همون فرکانسها شرایط واتفاقات واردزندگی ام میشه
احساس خوب =بااتفاقات خوب
احساس بد=اتفاقات بد این است قانون جهان هستی
_ درادامه بازم به من یاداوری شد که آقا چرانعمتهایت رونمبینی سلامتی ات، خانواده خوبت، آرامشت، موقعیت اجتماعی ات ،عزتی که داری ودرحال حاضرمگر توکم نعمت داری چرااین نعمتها به چشمت نمیاددنبال چی هستی؟
چراسپاسگزارنیستی پسرخوب مگه خوبیها ولذتهای دنیا غیرازاینهاست که تودرحال حاضرداری که قطعا هستن افرادی که داشتن آرزوی یکی ازنعمتهای که توداری پس نیازبه هیچ جادویی نیست پس باید ازهمین فرصتی که دارم استفاده کنم واز زندگی ام لذت ببرم
متعهد میشوم که درمقابل ترسها ایمانم راحفظ کنم هروقت اوضاع سخت میشه ناامیدنشوم ودرمقابل تضادها ایمانم روحفظ کنم ودرمقابل خداوند فروتن باشم دنبال ارزوهای دوردراز نباشم ازهمین شرایطی که دارم لذت ببرم وسپاسگزار خداوندباشم هرچه نعمتهایم روبیشترببینم وشکرگذارباشم درمقابل خداوند فروتن میشوم هرچه سپاسگزارترخداوند باشم خداوندظرف من روبزرگترمیکنه تابیشتربتونم نعمتهایش رادریافت کنم ولذت ببرم
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ
و (باز به خاطر آرید) وقتی که پروردگارتان اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.
خدایاازت درخواست دارم که قدرت سپاسگزاری بیشتری به من عطاکن
امین یارب العالمین
دوستان گلم در این روز زیبا دعا می کنم تمام زندگی تان مالا مال از یاد و نگاه خداوند منان باشد. روز و روزگارتان سرشار از نگاه خداوند
به نام تنها رب جهان
سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته
سلام خدمت همه هم فرکانسی ها
استاد چه هوایی عالیه چه جای با حالیه خیلی لذت میبرم هر وقت از پرادایس فیلم میذارید
استاد یک بار از اون سمت چپ برید اون طرف هم ببینیم وقتی از خونه میاید وارد محوطه میشید سمت چپ برید لطفا
استاد واقعا کلمه استاد برازنده شماست
من اگر هزار بار هم میدیدم باز هم به این نکات توجه نمیکردم
وقتی نصف فایل رو دیدم استپ زدم رفتم انیمیشن رو با دقت نگاه کردم هم خیلی خیلی باحال و جذاب بود و هم کلی قانون توش بود
به قول بقراط
سلامتی تاجی است بر سر افراد سالم
که تنها اشخاص بیمار قادر به دیدن آن هستند
ما هر چیزی ک تو زندگی داریم برامون عادی میشه به چشممون نمیاد ولی کسی ک از اون نعمت محروم هستش آرزو داره جای ما باشه یا اونو داشته باشه
درآمد
پول
ماشین
خونه
مغازه
همسر
فرزند
پدر
مادر
دوستهای خوب
اعتبار
سلامتی
و……
بابت داشتن اینها هر لحظه باید خدا رو از وجودمون شکر کنیم سپاسگذارش باشیم
استاد عزیز سپاسگذارتم بابت وقت ی که برامون میذارید و این فایل هارو آماده میکنید
خانم شایسته از شما هم متشکرم ک استاد رو همراهی و کمک میکنید
خدایا بی نهایت سپاسگذارتم
سلام استاد خانم شایسته
و همه دوستان عزیزم
پرده از رخ زبانم بگشا خدا
تا نهان کنم اشکار
من فقط میخواهم در مورد اون خاطر برخوردتون با سگ ها صحبت کنم
من دیروز صبح برایم چنین اتفاقی افتاد با لول پایین تر
اما من شکست خوردم
من ترسیدم خیلی خیلی بد بطوری که تا یک ساعت بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر میشد
بزارید داستان را از قبل تر تعریف کنم
در یک پنچ شنبه زیبا من به همراه خانواده بزرگ مادری ام به قصد تفریح و عشق و حال به صحرا رفتیم که مانند یک روستای ک.چیک پر از خانه های کوچک ساده است اما کسی اونجا زندگی نمیکنه چون نزدیک شهره مردم میرن و میان
دیروز پنچ شنبه بود
ما ساعت 6 حرکت کردیم و رفتیم قراره بود اشکنه بخوریم شب اما پیتزا سفارس دادیم و کلا بگو بخند و عشق و حال با یک جمع سراسر باحال فقط همین
با خاله همو بودیم بچه هاشون ببین دیگه راحت راجت بودیم فارغ از همه چی
من الهام رمضانی
عاشق حشراتم همه جور حشره ای میگیرم از کجول و ملخ و…
ولی از مارمولک حالا توی جمع ما بزمجه
ترس شدیدی داشتم خیلی
موقعیت مناسبی بود که به ترسم غلبه کنم خب او جا هم پر از این موجود بود و هم پسر دایی دارم بسیار شجاع و تحسین برانگیز با دستش مارمولک میگیره
بهش گفتم میخوام منم بگیرم مارمول
برام 2تا گرفت توی شیشه کرد تا یه کم ببینم که ترسی نداره
بماند که چقدر این پسر واقعا مهربونه خیلی عالی و با دقت با بزمجه ها برخورد کرد و یه مورچه که به جا کنده شدن دم مارمولک دندون میگرفت رو جدا کرد اخرش هم با نهایت ارامش مارمولک ها را رها کرد توی طبیعت
چون من خودم احتمال داشت بکشمشون:)
با کمک ازموش های پسر دایی عزیزم من مارمولک ها رو با دستم گرفتم
یعنی تصور کنید دو تا مارمولک رو با دو تا دستام گرفتم و از خوشی روی هوام که من به بزرگترین ترس خودم غلبه کردم
واقع یادم نمیاد که از خدا تشکر کرده باشم
ولی قشنگ یادمه بارها و باره اون شب گفتم من دیگه از هیچی نمیترسم
و یه سر خوشیخیلی بدی گرفته بودم اون موقعه نمفهمیدما الان میفهمم:)
خلاصه چندین و چند بار جلو ی همه گفتم که مندیگه از هیچی نمیترسمو عکسام با مارمولک ها رو به همه نشون دادنو اینا……
خلاصه ما شبم اونجا خوابیدیم البته موندیم فقط من که نخوابیدم بازی و خوشی داشتیم
و چقدر زیبایی دیدم ماه پر نور تغریبا کامل هوا خنک و عالی درختا سبز غذای های لذیذ وچایی های خاله معصوم و اینا یعنی خدا کم نزاشت
دیگه هوا که داشت روشن میشد تصمیم گرفتم که برم روی یه جای بلند و دور از خانواده بالذت طلوع افتاب روز 13 مرداد رو تماشا کنم
و غرور غرور و غرور
کل وجودم را گرفته بود
تنها رفتم
خیلی خیلی به خودم متکی شدم اصلا زره ای خدا در دلم نبود اینو میدونم
گوشی هم نبردم
رفتم رفتم تغریبا 1000 متر دور شده بودم از خانواده
زیبایی های عالی دیدم
طلوع رو دیدم و در راه باز گشت یک سگ دیدم کنار جاده خوابیده بود
(داستان تازه داره شروع میشه)
سیاهم بود اما کاملا اروم بود
من تنها وسط یک جاده که هیچی نبود داشتم مسیرم رو طی میکردم
(وقتی داشتم میفرتم این دوتا سگ رو دیدم اما سگه سیاه که اروم اروم بود و اون یکی سفیده هم دور بود و اونم اروم)
و الان زمان برگشتنم بود سیاهه همچنان رام بود اما سگ سفیده با فاصه 15 یا 20 متر اون ور تر ایستاده بود و یه چیزی هم گرفته بود خدا میدونه چنان صاهایی در اورد وقتی منو دید که من واقعا روحم رو احساس کردم
توی چشمام نگاه کرده بود و صداا میکرد که دیگه نگم براتون قلب داشت داد میزد بروووووووو فقط الهام از کنارش رد شو کارت نداره بررووووو
اما من ترسیده بودم فیریز شده بودم
مثل گربه چکمه پوش که از زخمی شدنش از گرگ خیلی میترسید
نگم براتون
رد شدم اما از کنار سگ سیاه نه اون سفیده اون خیلی ترستاک بود و من جرعتش رو نداشتم
رفتم از مسیر اصلی کاملا خارج شدم و
یک ادمم دیدم که گفت دنبال چی میگردی صحبحیه؟
خیلی ترسیدم یعنی فکر کنم از ادمه بیشتر سگه ترسیدم اگه از کنار سگه رد شده بودم این خاطره بد برام نمیموند
اما ترسیدم
من کاملا در پناه الله یکتا بودما اما خودم ترسیدم
خلاصه با حال زار برگشتم پیش بقیه و تا یک ساعت اشکم همین طور میومد خدا هوامو داشت خیلی خیلی
اما من خودم نه
من در نهایت صحت و سلامت رسیدم فقط ترسیده بودم
ترس ئاقعا مرگه خود ترس مرگه
و گرنه ما مرگ به معنای نابودی نداریم
من از الان به بعد میخواهم فقط فقط نابودی و نیست شدن رو که بعضی ها میگن مرگ رو بزارم روی ترس
ترس یعنی تو داری خودتو میکشی و چقدر بده
اماتوکل
الله الله چه نعمتیه
این تجربه بماند برایم هم به عنوان درس و تجربه در ستاره قطبی ام میخواستم بنویسم اما قلبم گفت که اینجا بنویسم
هم اینکه یه روزی برسه من به ترس سگ و هم ادم های غریبه غلبه کنم و متوکل باشم
و اگه موفقیتی دارم مثل غلبه به ترسم برای مارمولک از خداوند تشکر کنم تشکر
و خدا باشه توی دلم
نه چیزای زود گذر زمینی
الله یکتا بامنه
استاد احتمالا وقتی که این فایل روی سایت بوده این اتفاق برام افتاده
نمیدونم اگه میدیمش این فایل رو چه عکس العملی نشون میدادم
اما به نظرم
به اندازه انفاق افتادنش برام خیر داشت
اینکه از خدا بترس بقیه چین اصلا
استد چقدرر تحسنتون میکنم افرین برای این شجاعتتون در مقابله با سگ ها
قانون همیشه جواب میده
االله و اکبر
الحمدلله رب العالمین
خیلی خیلی همزمانی گفتن تجربه خودتون برای سگ ها و این اتفاق رو برای خودم
تحسین میکنم چون باعث شد درس های بیشتری بگیرم
مرسی استاد
خدایا شکر