درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-04 05:51:392023-08-04 05:53:32درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به پیامبر زمان
سلام به استاد عزیزم
این فایلو ک من گوش کردم واقعا ی احساس فوق العاده ای بهم دست داد
و همون لحظه ی خاسته ای در قلبم رخ داد و دوست دارم بگم و انرژیش جاریش بشه
از خداوند میخوام استاد عزیزمو ببینم و دقیقا وسط پیشونیشو ببوسم و همونجا ب چشاش نگاه کنم و بگم استاد از خدامیخوام عمری بهت بده ک باشی تا لحظه ای ک جهان هست
اینو واقعا قلبا میخوام و ب صورت خیلی ساده و خودمونی گفتم
به نام خدای هدایتگرم به سوی فراوانی ها
سلااااااااااااامی به زیبایی این بهشت زیبا و پاک به دو استاد عزیزم
استاد واقعا سپاسگزارم از شما که انقدر سخاوتمندانه به ما درس زندگی و خداشناسی می دهید
به تازگی فهمیدم که برای اینکه پیشرفت کنم و بزرگتر بشوم باید روی باور های توحیدی ام کار کنم (یکی از جاهایی که بسیاااار توش ایراد دارم و به قول استاد یکی از پاشنه های آشیل اصلی ام هست
و از زمانی که این رو فهمیدم دارم بیشتر و بیشتر به سوی این نوع فایل ها به صورت معجزه آسا هدایت میشم)
که این کار کردن با یک بار و دو بار نتیجه ای نخواهد داشت
باید من هررر روز روی این باور کار کنم و فایل های استاد رو در این باره گوش کنم و با خودم صحبت کنم و بنویسم و در نهایت این باور بعد از تمامی اینها در عملم نمود پیدا کند
و در نهایت نتیجه حاصل خواهد شد اگرررررر عمل کنم به این باور
و استاد واقعا چقدددر این تو گوش من زنگ زد که تا زمانی که من از یک چیزی می ترسم اون دائما به دنبال من هست و در زمان های مختلف و در مکان های مختلف به سراغ من میاد و باعث میشه که کلا فیریز بشم به قول استاد و اگر من به دل این ترس نرم تاااااا ابد من در حال فرار هستم و او به دنبال من! (همانند موسی که جنگید و جنگید و جنگید و بعد دائما در حال فرار بود چرا؟ چون تا اون موقع فقط روی ذهن و عقل خودش حساب باز کرده بود و نتیجه اش هم این بود که در زندگی اش کلا در حال فرار بود فرار
ولی زمانی که روی یک انرژی که تمااااام جهان هستی رو تشکیل داده و هیچ چیزی جز اون نیست حساب کرد و گفت آقاااا جان من تسلیمم
و به اون توکل کرد،
به اون ایمان آورد،
خودش و به اون سپرد، نه به عقل خودش،
راه ها براش باز شد و خداوند برایش چه ها که نکرد
چرا؟
چون به یک نیرویی فراتر از خودش ایمان آورد و روی اون حساب کرد و خودش رو به “اون” سپرد نه به خودش)
من هم میگم که خدایااا من دیگه نمی خوام فرار کنم با توکل بر تو و ایمان به این جمله که “خدا با شجاعانه” میرم تو دل ترسم و اون موقع است که من بزرگ می شوم و اعتماد به نفسم بالاتر می رود
و نعمت های بیشتری به زندگی ام وارد می شود در نتیجه ی بزرگ تر شدن شخصیتم
چون هر چقدر که ما از ترس هایمان بزرگ تر می شویم با رفتن تو دل اونها و فهمیدن اینکه این ترس هییییچ بوده و فقط من اون رو بزرگش کرده بودم
و چقدر بیشتر از زندگیمون لذت می بریم اینطوری و رهاااتر می شویم و با ایمان تر و به قولی سبک می شویم از ترس هایی که برای خود ساخته بودیم
و زمانی که از خودمون ایمااااان نشون میدیم در برابر ترس ها واقعا خداوند دستمان را رها نخواهد کرد و به پاداش ایمانمان نعمت هاست که به زندگیمان سرازیر می کند
همانطور که به زندگی استاد و هزاراااان نفری که از قانون استفاده می کنند وارد کرده بدوووون هیچ گونه زجر و عذابی
فقط با لذت و این یکی دیگر از نشانه های وجود خداوند هست و من عاشقاااااانه این خدا را دوست می دارم و سعی می کنم سپاسگزارش باشم هر لحظه به خاطر این جهان قانونمند و وجود استاد و مریم جان عزیزم که عاشقانه دوستشان دارم و از صمیییییم قلب برایشان احترام قائلم
سعادت و خوشبختی و ثروت و نعمت را برای تماااامی شما آرزومندم و امیدوارم خداوند بیشتر لذت وجودش را در قلبمان به ما بچشاند
به نام خدای مهربان خدایاااا شکرتتتتتت ک من ب ایننن فایل زیبا هدایت شدممم خداروووو هزار مرتبه شکررررررررر واقعاااا ارزششش این فایللللل میلییاردهااااااااااا دلار میرزه واقعا یاد گرفتم که دیگه غرور مو هر روز کمتر کنم و و فقططط منتظر هدایت الله باشم خدایاااااا تو بزرگ ترینییییی من فردا میخوام با هدایت تو درس بخونمممم خدای خوبمممم من قبلا هم این فایل رو دیدم ولی کلا برام جدید بود و سپاس خدای بزرگ ک من رو ب این بهشت هدایت کرد و من هر لحظه بیش تر دارم میفهمم ک این جایی ک هستم بهترین جای جههانه با دعای خوشبختی برای همه موفق و شاد و پیروز باشید
درودبه استادعزیزم ومریم جونم
وهمه دوستان عالیم
خداروشاکروسپاسگزارم که هرلحظه یادگرفته ام شاکرش باشم وباذهن بازوپاک وقلب آرام بابت امروزم ویک زندگی سراسربهشتی اوراشکرگویم وبه قول استادم همیشه به خودم یادآوری کنم ازکجابه کجارسیده ام وهرچه دارم ازلطف وکرم خداونداست ،چقدرزندگی برایم لذت بخش شده است ،چقدرهمه چیزعالی پیش می رودچون درهمه لحظاتم خداوندرادیدم وبه همه چیزخوش بین شدم، گفتم من فقط وظیفه ام مسیرراست ومستقیم است که درقرآن ذکرشده است وهمین مسیرراپیش می روم ودرکناراستادتوحیدیم هرروزازهرلحاظ زندگیم رارشدوپیشرفت می دهم آنطورکه خواست واراده خداونداست وچقدرهمه چیزروال عادی وعالی اش رابه خودگرفته است چون به صلح درون رسیده وهمه اموررابه خداوندسپرده ام وچه زیباهرلحظه مراهدایت،حمایت وراهنمایی می کندومن تمام سعی وتلاشم آرامش درون به همراه احساس عالی است چون آمادگی هرچیزی راخداوندازهمین دوموردبرایم امکان پذیرمی کندوچقدرایمان وتوکل
معجزاتش رادرتمام زمینه هاواضح وروشن نشان می دهد،خدایاشکرت که وقتی باتمام وجودسرجای خودقرارگرفتم وآرام آرام تغییرکردم همه چیزرابرایم فراهم نمودی ومن هرروزتمام سعی وتلاشم این هست که بنده ای باشم موردخواست خودت وکارنامه ام درخشان پس چه وصالی عالی ترازاین مکان مقدس وتوحیدی که مرابه سویش هدایت نمودی وهرروزمن اززندگیم لذت می برم وچقدرمثبت اندیشم کرده ای ،بی نهایت سپاسگزارت هستم.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
بسم الله الرحمن الرحیم
خدارو صدهزار بار شکر که امروز هم فرصت زندگی کردن و خدا بهم داد و تونستم برای بار دوم این فایل و تماشا بکنم
اول از همه استاد نازنینم از شما یک دنیا سپاسگزارم که این فایل رو در اون زمان تهیه کردید و روی سایت قرار دادید تا بتونم از درسایی که این انیمیشن دوست داشتنی داشت در زندگیمون استفاده و اجرا کنیم
اولین باری که من این فایل و دیدم بر میگرده به حدود 1 و نیم سال پیش اگر اشتباه نکنم! و اون موقع خیلی قوانین و نمیشناختم و درک به اون صورتی که الان دارم و نداشتم! ( البته فکر کنم اگر سال بعد دوباره همین فایل و ببینم بازم میخوام کامنت بذارم و بنویسم ایندفعه واقعا ظرفم نسبت به پارسال بزرگتر شده و چیزایی رو متوجه شدم که دفعه پیش متوجه نشده بودم!! )
خلاصه اون سال که این فایل و میبینم بلافاصله بعدش میام و با خانواده کارتون گربه چکمه پوش و میبینیم و خلاصه از اون سال به اینور من انقدر این کارتون و دوست داشتم که تا به الان 3 بار دیدمِش!!
آخرین بار هم حدود کمتر از یک ماه پیش بود که دوباره با خواهرم دیدیمش و کلی از درسایی که داشت باهمدیگه صحبت کردیم!
امروز این فایل، فایل هدایتی بود و من این فایل و تو لپتاپ دارمش! اما زورم اومد تا برم لپتاپ و روشن کنم و ببینمش! با خودم گفتم این فایل با ارزش تر از این حرفاست پس اصلا مهم نیست که چقدر نت پاش خرج بشه!!
و بصورت آنلاین با خواهرم گوشش دادیم!
واقعا چیزایی رو داشتم میشنیدم که انگار اولین بار بود! اصلا یادم نبود حتی محتوا فایل چی بود!
وقتی استاد در رابطه با فروتنی و خاشع بودن و کِرِدیت کارها رو به خدا دادن صحبت کردند یک لحظه یاد حرفام، رفتارام و نشون دادن فروتنیم افتادم!!
اتفاقا دیشب بود یا پریشب قبل خواب داشتم با شکوفه درباره همین قضیه خاشع بودن در برابر خداوند صحبت میکردیم!
خدا شاهده بهش گفتم که ببین شاید ظاهر قضیه این باشه که نه من ساعت ها نشستم و کلمه و گرامر یاد گرفتم و جمله ساختم و الان این زبان و بلدم؛ یا نه من دو ساعت تو یوتیوب گشتم و بافت با قلاب و یاد گرفتم؛ من تلاش کردم و این بدن و ساختم و فلان و اینا…. اما وقتی میای بِیس و ریشه قضیه رو نگاه میکنی میبینی که آقا من برای داشتن این مغز سالم که میتونه خوب تصمیم بگیره، که میتونه یه زبان دیگر و یاد بگیره، که میتونه بافتنی با قلاب و یاد بگیره، یا برای داشتن دست و چشم سالم که ببینن و انجام بدن، برای اینکه دستمون پوست داره تا اگر من مدادی رو تو دستم گرفتم گوشت تنم از درد نسوزه! پسمن کاری رو انجام ندادم ! بلکه هرچیزی که دارم ازآن خداست!، حالا میخواد موفقیت باشه، هیکل خوب باشه،یه نمره خوب باشه! هرچیزی
هر آنچه که دارم ازآن توست
من برای داشتنشون هیچ تلاشی، واقعا هیچ تلاشی نکردم و تو به رایگان به من بخشیدیش! و به ذهنم انداختی که ازش به درستی استفاده کنم!!
اتفاقا چند وقت پیشا خالم خونمون بود و داشتن با مامانم صحبت میکردن! نمیدونم حرف به کجا رسید یهو مامان برگشت به شکو گفت که آره بابا تو تلاش کردی و یه هیکل خوب ساختی و…
خداشاهده شکوفه گفتم نه بابا من کارینکردم که! همش کار خداس! اون بهم بخشیده!
بعد مامان تعجب کرد گفت وا! شکوفه! تو بخاطرش زمان گذاشتی !! خوب ورزش کردی و درد عضله کشیدی و فلان و اینا
اما شکو قلبش میگفت نه!! و من اونجا که سکوت شکوفه و قیافش و دیدم فهمیدم که قانون و خیلی خیلی خوب درک کرده و به هیچ عنوان بحث نکرد با مامان!!
بهاره یادت باشه تو هرچیزی که داری ازآن خداست!
خواهرت یه الگو مناسب برای تو توی این قضیَس
خداروشکر میکنم که خدا من و در زمانی هدایت کرد تا این فایل و ببینم که نتیجه دستم بود!
بازم من برای داشتن این آگاهی ها تلاشی نکردم!
من فقط یه خواسته داشتم و خدا من و بصورت تکاملی هدایت کرد و بالاخره به سایت استاد رسیدم!!
یه مبحث دیگه که استاد صحبت کردند و درباره ترس بود:
من به تازگی یک ترمز و در خودم اونم بصورت هدایتی و به لطف الله پیدا کردم
اونم قضیه ترس هستش و باید تو خودم درست کنم این قضیه رو!!! از دیروز دارم به فایلایی هدایت میشم که موضوعشون درباره ترس و مقابله باهاش صحبت میشه هدایت میشم!
این یه نقطه ضعفه که حدود 3 الی 4 روزه که پیداش کردم و وقتی فهمیدم یه ترمز به چه بزرگی اونم به اسم ترس دارم فهمیدم که چقدر جای کار کردن و تمرین کردن دارم!!
آخ که چقدر نیاز به تلاش و کمک الله مهربونم دارم تا بتونم این مبحث و این ترمز و تو خودم درست کنم!! از خدا میخوام که کمکم کنه تا حلش کنم!
چون واقعا نمیدونم چجوری!!
خدایا شکرت که هر لحظه درحال هدایت کردن من و رشد دادت من هستی
ازت یک دنیا ممنونم
از استادن نازنین و جذابمم بسیار بسیار متشکرم که این آگاهی ها رو با ما به اشتراک گذاشت!!
خداشاهده انقدر این کارتون و دوست دارم که با شکوفه تصمیم گرفتیم دوباره ببینیمش و ازش لذت ببریم
خدای نازنینم دوستت دارم
درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش
بنام خداوند وهاب و رزاق و غفور و بخشنده و مهربان هدایتگرم
سلام به استادان عزیز و نازنینم
و سلام خدمت دوستان زیبابینم نازنینم
میخوام داستانی رو تعریف کنم که سبب خیر برام شد تا بیام در این قسمت از فایل دانلودی بینظیر کامنتی رو بنویسم.
داستان از این سیزده بدر سال 1404 شروع شد
روز سیزده بدر رو چطوری گذروندم
روز سیزده بدر واقعا در کنار خواهرم اینا خیلی خوش گذشت و در پارک نزدیک محلشون در مهرشهر کرج بودیم .. خیلی خیلی بهمون خوش گذشت .. یعنی یک روز بیاد ماندنی و زیبا در کنار عزیزانم . واقعا همه چی عالیع عالی بود تا شب .. ولی فرداش با یک تضادی دنیا یهویی برامون وارونه شد .. دخترم یک چیزی رو بهونه کرد و با من جار و جنجال به پا کرد و با عصبانیت تمام و بحالت قهر از منزل خواهرم رفت .. هم اوقات خودشو تلخ کرد و هم اوقات منو و خواهرم اینا رو تلخ کرد..
خلاصه همش داشتم روی باورهایی در مورد روابط خوب و احساس لیاقت کار میکردم .. در صورتی که من یکی از هدفهام برای سال جدید 1404 برنامه ریزی و هدفگذاری برای پول و ثروت و کسب و کار و فروش اجناس و کالاهای خانگیم بود .. و کلا تمام تمرکزم روی فروش اجناسم بود .. ولی انگار جهت باد منو بسمت دیگری پرتاب کرد. با این تضاد آنقدر ذهنم درگیر شد که کلا بهم ریختم ..
با اینکه هر روز صبح شکرگذاری هامو مینویسم .. و ستاره ی قطبی که همون هدفگذاری روزانه است رو مینویسم و کامنت ها رو میخونم و توی سایت حضور دارم ولی انگار هنوز نتونستم ذهنمو کنترل کنم و با اینکه میدانم مهم ترین کار من در جهان کنترل ذهن هست ولی در مورد بعضی چیزها هنوز نتونستم باورها مو تقویت کنم .. چقدر جالب همین الان درحال نوشتن بودم که فهمیدم من در مورد کنترل ذهنم کم کاری کردم . یعنی مهمترین اصل زندگیم کنترل ذهن با کیفیت هست که من از آن غافل شدم و الگوهای تکرار شونده در مورد بحث با دخترم در مورد هر چیزی بیشتر شده هر چقدر هم سکوت میکنم و سعی میکنم جوابی ندم ولی رگباری مورد قضاوت و توهین قرار میگیرم .. انگار هر چقدر روی این الگوهای تکرار شونده کار میکنم ذهنم در مورد این موضوع بیشتر مقاومت میکنه .. انگار باید یک راه حل اساسی براش پیدا بشه..
قضاوت .؟ و یا سوءتعبیر؟?
و یا کج فهمی ?
همه ی این موارد در این جر وبحث ها بطور کاملا واضح مشهود بود
در مورد این موضوع باید روی باورهام خیلی کار کنم. .. چقدر خوبه که مینویسم . یعنی وقتی شروع به نوشتن میکنی کلمات و جمله ها خودش میاد توی ذهنمون .. انگار یک چیزی تو رو به آن اصل و ریشه هدایت میکنه که قبلش یک تصور دیگه ای از آن موضوع داشتم . ولی وقتی شروع به نوشتن کردم انگار تمام اون صحنه ها برام مثل یک فیلم و تصویر از ذهنم گذشت و فهمیدم پاشنه ی آشیلم کجاست . آنها و یا بعبارتی طرف مقابل پاسخ افکارشون رو دریافت میکنند و من هم پاسخ افکار خودمو.. وقتی خوب فکر کردم و صحنه ها رو مرور کردم فهمیدم برای یک سری کارها و یا اعمال و رفتار و صحبت هام همیشه مورد قضاوت نزدیکانم قرار میگیرم .. با اینکه خودمو خیلی تغییر دادم ولی انگار گذشته ی خودمو دارم میبینم . گذشته ای که همیشه همه چی و همه کس رو قضاوت میکردم و یا اینکه اون چیزی رو که خودم دوست داشتم رو میشنیدم و میفهمیدم … انگار دنیا منو با افکار گذشته ام روبروم میکنه و و میگه ببین این رفتارهایی رو که از نزدیکانت میبینی خودت بودی تو اینجوری بودیااا ..
همشش پیش خودم میگم . من که خیلی مواظب رفتارم هستم
من که خیلی مواظب حرف و صحبت هام هستم
من که خیلی سعی میکنم کسی رو از خودم نرنجونم… پس چرا با کوچکترین موضوع بی اهمیتی در برابرم گارد میگیرند?
وقتی داشتم بطور مرتب از خودم این سوالات رو میپرسیدم به یک پاسخی رسیدم .. پیش خودم گفتم حتما من برای خودم ارزش قایل نیستم !! و یا خودمو دوست ندارم .
داستان چیع ؟؟؟ چرا اینقدر داستان توی زندگیم خودنمایی میکنه ..
داستان از آنجایی شروع شد که برای عید دیدنی رفتیم کرج منزل خواهرم اینا..
وقتی خونه ی خواهرم بودیم .شب موقع خوابیدن . یک ملافه تر و تمیز روی مبل پذیرایی جدید خواهرم پهن کردم که بخوابم .. دخترم هم آن طرفتر روی تختخواب شوی پذیرایی خوابید . و خواهرم هم روی آن مبل اسپورت راحتی جدیدشون خوابیده بود و دختر خواهرم هم کنار آنها روی زمین تشک پهن کرده بود.. خلاصه یکجورایی هر کسی یک طرف خوابیده بود . فقط پسر خواهرم توی اتاق خودش خوابید . آن یکی اتاق هم بخاطر اتاق تکونی دختر خواهرم پشت و رو بود و کسی نمیتوانست وارد آنجا بشه !!! خلاصه بگذریم
.. اینها رو گفتم که شرایط رو توی ذهن تون خوب تصور کنید .. انگار همه مون رفته بودیم مسافرت شمال . منم طبق عادت هر شبم داشتم توی تاریکی کامنت های دوستانم رو میخوندم و چشمام گرم خواب شد و هنوز چند لحظه ای از خوابیدنم نگذشته بود که یهویی گربه ی پلنگی خواهرم با شدت پرید روی همون مبلی که من خوابیده بودم روی سرم با وحشت از خواب پریدم و جیغ و داد و فریاد و ترس .. آنها هم از جیغ و داد و فریادهای من بیدار شدن .. بجای اینکه یک لیوان آب به دست من بدن و نگران حال آشفته ی من باشند . و یا آن گربه ی عزیزتر از جانشون رو مهار کنند که اینجوری نصفه شب روی سر و کول میهمان و کسی نپره !!! خیلی ریلکس و با قربون صدقه رفتن به دور سر گربه شون آقا میراکل به من میگفتن چیزی نیست داره بازی میکنه ..تازه از من دلخور شدن که چرا ترسیدم و سر و صدا کردم !؟?
یا اصلا چرا اعتراض کردم … خلاصه دخترم هم داغ تر و شورتر از آش شده بود و به حمایت از آنها کلی زبان درازی و جر و بحث کرد .. در صورتی که من قبلن چندین بار گفته بودم. من توی داخل خونه اصلا نمیتونم با پت و حیوان خانگی زندگی کنم .. همین یک جمله ی من به ریش عبای همه برخورد ؛ که چرا به آقا میراکل ما میگی حیوان!!!! میراکل بچه ی ماست!!?
میراکل اعضای خانواده ی ماست!!
خلاصه آنقدر قربون صدقه ش میرفتن و ناز و نوازشش میکردن که انگار من پریدم روی سر گربه شون و آنها رو ترسوندم …
من احساس کردم یک غریبه ای هستم که وارد حریم خصوصی زندگیشون شدم و تازه حق اعتراض نداشتم اینکه توی اون شرایط نباید میترسیدم ..(یعنی توی خواب یک چیزی یهویی روی سرت پریده . حق نداری بترسی و بپری و حالت خراب بشه و اعتراض کنی)
خلاصه بعد از این سر و صداها همهشون خیلی ریلکس رفتن زیر لحاف پتوشون و خوابیدن . ولی من توی آن تاریکی روی مبل نشستم و به اطرافم خیره خیره نگاه میکردم که مبادا دوباره گربه شون خیز برداره و ناقافلی بپره روی سر و کله ام و یا میپرید روی مبل و روی اوپن آشپزخانه و بالای کابینت و روی یخچال ها و ظرفشویی و میز ناهار خوری و غیره ..
آخه یکی از ویژگی های گربه اینه که اولش خیلی نرم و بی سر و صدا حرکت میکنه و بعدش خیره خیره نگات میکنه و بعدش یک حرکت تکواندوی غافلگیرانه ای انجام میده که اصلا فکرشو نمیکنی و حرکاتش غافلگیرانه و پُرسر وصداست . یعنی وقتی میپرید روی مبل و بالای اینور اونور صدای پَرش پاهاش محکم و بلند بود .
ولی تمام این کاراش برای خواهرم اینا خیلی عادی و جالب و دوست داشتنی بود چون مدت دوسالی هست که از نوزادی بزرگش کردن و خیلی هم مراقبش هستن ولی برای منی که عادت به این چیزها نداره بسیار سخت بود . البته بخاطر همین موضوع دو سالی خونه شون نرفتم ولی امسال تحت تاثیر اصرار و پافشاری خواهرم رضایت دادم که برم خونه شون..
خلاصه آنقدر روی مبل نشستم و به اطرافم خیره میشدم که مبادا یهویی از یک گوشه ای یواشکی پیداش بشه . تا اینکه بعد از یک ساعتی خواهرم سرشو بالا آورد و از لابه لای آن مبل ها منو دید که دستم زیر چانه ام هست و نشستم دارم اطرافمو نگاه میکنم.. بعد بلند شد و با ناز و نوازش و قربون صدقه گربه ی گنده و چاق و چله شون رو برد توی اتاق پسرش که با دوستش داشتند بازی کامپیوتری بازی میکردند . خلاصه انگار خیالم راحت شد و بعدش خوابیدم . ولی فردا صبحش دخترم جریان شب قبل رو دوباره مطرح کرد و بحث میکرد و شروع کرد به کش دادن اون موضوع . که با ادامه دادن این بحث ها دلخوری ها بیشتر شد و روز بعد از سیزده بدرمون تبدیل به مسایل اینچنینی شد و دخترم بحالت قهر و آشفته از خونه ی خواهرم رفت خونه مون پردیس .. در صورتی که میخواستیم با هم برگردیم ولی شرایط یک جور دیگه ای پیش رفت و به اصرار خواهرم پیش شون موندم که مجبور شدم دو شب دیگه منزل خواهرم بمونم که اون هم بازم . سبب دلخوری خواهرم شد . چون همینطوری که داشتیم راجب این مسایل صحبت میکردیم و داشتم توضیح میدادم که من نمیتونم با حیوان توی خونه زندگی کنم و آنها هم دوباره حرف خودشون رو میزدند و قربون صدقه و از این حرفها و غیره و بخاطر اینکه شرایط رو تغییر بدم و مثلا احساسمو خوب کنم و حالمون بهتر بشه با شوخی و خنده و قهقه به خواهرم میگفتم .. بخدا اگر یکبار دیگه نصفه شب بپره روی سرم. دمشو میگیرم و توی آسمان میچرخونم و میندازمش بالا و توی هوا میچرخونمش و هااااههههاااااااا هااااا.. همینطوری هم داشتم با دستهام این حرکات رو نشون میدادم و همینطوری هم داشتم با قهقه این حرفا رو میزدم و میخندیدم و شوخی میکردم .. که دیدم خواهرم یهویی جدی شد و اخماش تو هم رفت و چهره اش کج و کوله شد و رفت توی آشپزخانه!!! منم زیاد این حرکت خواهرمو جدی نگرفتم .
اولش فکر کردم قضیه تمام شد و رفتم دفتر تقویم مو آوردمو جریان و وقایع روزانه ام رو توش نوشتم و و با خواندن چند کامنت خوابم برد .. و خواهرم بازم گربه ی نازنین و قشنگ چاق و چله سفید حنایی زرد رنگشو برد توی اتاق پسرش و درب اتاق رو بست و منم تونستم با آرامش بخوابم .
از پنج روز و چهار شبی که منزل خواهرم در کرج بودم فقط دوشب راحت خوابیدم .شب آخر انگار دوباره فراموش کردن که من آنجا هستم بقول خودشون بچه شون رو رها کردن و صبح زود دوباره با یک پرش رو مبل ها و پرش روی سرامیک خونه و دوباره پرید روی آن مبل تکی . دوباره با وحشت زیادی از خواب شیرینم پریدم که با فریاد گفتم .: چی شده زلزله اومده ؟؟؟؟?
که خواهر عزیزم با آرومی و قربون صدقه رفتن گربه ی عزیزش خیلی آروم گفت . قربونش برم صبحها یکمی بازی میکنه و بعدش میره میخوابه !!!
یعنی میخواستم خودمو بزنم .. یعنی وقتی میگن طرف خودزنی کرده ! تازه میفهمم برای چی!!!! ولی سعی کردم همچنان به افق خیره بشم و خودمو کنترل کنم . و زودی جعور و پلاسمو جمع کنم برگردم پردیس .. ولی از آنجایی که هوا بارندگی شده بود و جاده ی کرج بسمت تهران بخاطر تعطیلات پایانی بعد از سیزده بدر قفل شده بود مجبور شدم تا آخر شب آنجا بمونم تا بلکه اسنپ گیرم بیاد و برگردم پردیس .. و خدا رو شکر دیشب یعنی شنبه ساعت 10:30 شب با یک اسنپ با راننده ی فوق العاده عالی خوب بسرعت نور برگشتم پردیس .. هر چند خواهرم اصرار میکرد که امشبو هم بمون و فردا صبح برو خونه تون .. ولی من آستانه ی تحملم همین قدر بود یعنی اگر وسایل و ساک و اینجور چیزا همراهم نبود احساس میکردم با پای پیاده از کرج راه میوفتادم و میومدم تهران و بعدش پردیس!!
موقع خداحافظی خواهرم مدام میگفت ترو خدا بازم بیا پیشمون .. نکنه بخاطر میراکل نیایی!!؟ ( ایموجی کَندن موهام)
منم میگفتم .. شماها با خاله فرشته جان بیایید دور هم آبگوشت میذارم ..( خدارو شکر گربه شون رو خونه مون نمیارن )
که باز دوباره خواهرم در همون لحظات آخر بهم گفت . خیلی از دستت ناراحت شدم . برای چی بهم گفتی :دم گربه تو میگیرم و توی آسمون میچرخونم؟؟? تو حق نداری به بچه مون از این حرفا بزنی..
منم میگفتم .. بابا جان داشتم به شوخی این حرفها رو میزدم!! مگه من از این کارا میکنم .. مگه نمیبینی من چقدر از گربه میترسم و فاصله میگیرم!
دوباره خواهر عزیزم گفت .. وقتی این حرفها رو میزدی قلبم درد گرفت . حتی بشوخی هم نباید این حرفو میزدی ..( حالا آنچنان با حرکات غلیظ این حرفها رو میزد که نگم براتون )
خلاصه من دو پا داشتم دو پای دیگه قرض کردم و سوار استپ شدم و الفرار ررررر ..
دوستان عزیزم یک وقتی به دوستانی که پت خانگی دارند جسارت نشه و خواهشن از این کامنتم دلخور نشن و قضاوتم نکنن .. و یا سوء برداشت نکنن … یوقتی فکر نکنن افرادی مثل من حیوانات رو دوست ندارند .. اتفاقا من خودم از آن آدمهایی هستم که فوق العاده حیوانات رو دوست دارم حتی بارها شده ویدیوهای بامزه ی گربه ها و یا سگ های خوشکل و پشمالو رو توی یوتیوپ نگاه میکنم و لذت میبرم . و حتی برای هاپو های محله مون غذا و آب میبرم .. یعنی کلن حیوانات رو دوست دارم و از آواز پرندگان لذت میبرم ولی باور کنید اصلا توانایی نگهداری یک پرنده در قفس رو هم ندارم .. یعنی دورادور دوسشون دارم و از دید نشون لذت میبرم ولی توانایی نگهداری پت های خانگی رو ندارم چون احساس میکنم از نظر احساسی هم آنها به من وابسته میشن و هم من به آنها وابسته میشم و مثل کسی که زنجیری به پاش داره آزاد و رها نیستم . چون دلم میخواد همیشه آزادی زمانی و آزادی مکانی داشته باشم ..
البته به سگ ها راحتر نزدیک میشم و لمس شون میکنم و ناز و نوازش میکنم ولی از نزدیک شدن به گربه و لمس کردنشون کمی هراس دارم و نکته ی دیگری که خیلی و بشدت مقاومت ذهنی من هست اینه که دوست دارم محیط اطرافم ساکت و آرام باشه و دلشوره پت خانگی رو نداشته باشم . چون باید مسعولیت و تعهد بیشتر و یا وقت و زمان بیشتری رو صرف نگهداری و گردش و تر و تمیزی و بازی کردن و غذا دادن و همراهی با این پت های خانگی را داشته باشی و این انرژی رو در خودم نمیبینم .
دیشب وقتی نیمه شب رسیدم خونه مون . فوری اومدم توی سایت و خیلی هدایتی لیست ایمیل هامو نگاه کردم به کامنتی هدایت شدم که پاسخی در عقل کل روبرو شدم که. واجب شد فقط و فقط روی باورها و آگاهی های توحیدی ام کار کنم . سوال این بود باورهای توحیدی برای فروش نقدی همینطوری که داشتم پاسخ ها رو میخوندم به پاسخ آقای Reza757 رسیدم و جالب بود که پرسش و سوال هم از طرف آقا Reza757 بود .. یعنی انگار خداوند منو از طریق ایمیل یکی از دوستان عزیز آقای میثم رخشان بسمت چنین سوال و پاسخ توحیدی در زمینه ی کسب و کار و بدهکاری و ایمان و اعتقاد به خداوند هدایتم کرد و آنقدر کامنت هاشون توحیدی و عالی بود که سبب شد برم پروفایل آقا Reza رو ببینم و هدایت شدم به خواندن کامنت های فایل های دانلودی توحیدی ایشون در قسمت فقط روی خدا حساب کنید یعنی آنچنان میخکوب کامنت های آقا رضا شدم که اشکم در اومد و بخودم گفتم .. دقیقا باورهای توحیدی من خیلی خیلی کار داره من برای تمام کارها و تمام امورات زندگیم و تمام جنبه های زندگیم فقط و فقط روی باورهای توحیدیم باید کار کنم تا بتونم رشد کنم و موفق بشم
امروز از صبح شروع کردم به نوشتن این کامنت در کیپ بوک گوشیم فقط نمیدونستم در کدام قسمت از سایت ثبت کنم ولی از آنجایی که تعهدی سه ماهه نوشته بودم که روی تغییر باورهای الگوهای تکرار شونده ام کار کنم و همچنین روی بیزنس و کسب و کار فروش خانه گیم به سمت اون پرسش در عقل کل هدایت شدم و پاسخ تمام سوالات مو گرفتم .. حالا نمیدونم این کامنت رو در قسمت درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش ثبت کنم و یا الگوهای تکرار شونده | قسمت 10
و باز هم هدایت شدم به دیدن فایل درس هایی از انیمیشین گربه های چکمه پوش اومدم در این قسمت ردپای خودمو ثبت کنم .. هر چند از داستان های این چند روزم هنوز حیران و سرگردانم ولی حتما همه چیز بنفع من شده تا من خودمو از طریق فایل های توحیدی پیدا کنم
خدایااا کمکم کن که بتونم بیشتر از همیشه در این فایل های توحیدی فعالیت و تلاش ذهنی بیشتری داشته باشم تا بتونم الگوهای تکرار شونده ی منفی و مخربی که سالیان سال با من همراه بوده را شناسایی و در ادامه ی مسیرم بنفع خودم تغییرشون بدم الهی آمین
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت و تداوم و پایداری و تمرکز. و نعمت و برکت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
سلام و درود خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی. واقعا تصاویر این ویدئو و صحبت های شما دو تا عزیز مملو از عشق و زیبایی بود .استاد صحبتهای شما از عمق وجود شماست و باور کردن حرفهای شما ساده ترین کار دنیاست. ایمان دارم که در همه لحظه های زندگی ما ، لطف و مهربونی خداوند همراه ماست و بدون خواست خدا من حتی بند کفش خودم رو هم نمیتونم ببندم.راه پیروز شدن و موفقیت از ترس و غرور جداست. مزد ترس و غرور برابر است با از دست دادن، فنا شدن. استاد عزیز من قوانین این دنیای زیبا رو نمیدونستم و تاوان های زیادی دادم اما یک نوری در قلب من روشن بود که همه چیز درست میشه و حالا که با خانواده بزرگ شما آشنا شدم ایمانم هزار برابر شد وهدایت خداوند رو به زیبایی حس کردم. و نشانه ها یکی یکی خودشون رو به من نشون میدن. دوستتون دارم 1402/5/17
درود
وای که چقدر این فایل خوب بود. هر وقت گفتیم میترسم کارمندم … بشه میشه، میترسم این ماه کم بیارم پیش بیاد پیش میاد، میترسم فلانی، فلان چیز، فلان نعمت رو از دست بدم از دست میدهم، چون اون ترس را باور میکنم و از باور فقط و نداشتن می آید. و بارها بوده در اوج ترس بودم و لبه پرتگاه بزرگی بودم یهو گفتم احسان تو برای رسالت دیگه ای اومدی و به جهان گفتم اسلحتو بردار من از تو راهم رو پیدا خواهم کرد و پروردگار بالاخره مسیر رو نشون میده اون وقت اوج ادرنالین بوده و لبه پرتگاه به لبه پیروز تبدیل شده و یه درجه فرکانسم بالاتر رفته.
سپاس از شما
به نام خداوند یکتای بی همتا
سلام به شما بزرگواران
سلام به خانواده صمیمی ام
و باز هم سپاس سپاس سپاس فراوان برای درک و فهم این مطالب که خداوند مرا به آنها اگاه میکند هرلحظه
ترمزهای کوری که دیدنشون با تاباندن نور ایمان فقط پدیدار میشوند
اینهمه دنبال جملات تاکیدی
دنبال ساختن باورهای قوی
و بعد جواب نمیگیری میبینی همچنان تنها
همجنان کمبود …….
و ترمز خاموشی که پرقدرت کار خودش را میکند
غرور
و سوال پرسیدن اینکه
من آدم مغروری هستم
من با ایمان هستم
من شچاع هستم
اگر مغرور نیستم ایا همه اطرافیانم در ارتباط با من احساس آرامش و عزتمندی دارند حتی فرزندانم یا چون آنان در زیر دست من در منزل من توسط من بدنیا امده اند اجازه دارم هر رفتاری با آنان داشته باشم ولی عزت و احترام مهمان را دارم
و بعد بدنبال شناخت خودم هستم.
اگر با ایمان هستم آیا وقت و انرژی که برای دوست و فامیل و آشنا میگذارم برای بهبود وضعیت خودم هم میگذارم یا اینکه تا به خودم میرسم خسته و بیحال و بی انرژی در خانه ای شلوع و بهم ریخته بی ناهار و شام ، گرسنه طی میکنم و اسمش را هم میگذارم بی نیازی
اگر شجاع هستم آیا انقدر جهان را در امنیت می بینم که سحرگاهان یا در دل تاریک شب با توکل به او گام بردارم بدون تپش قلب.
چقدر چسبیده به من هستند نقاط ضعفی که مانع خلق زندگی دلخواهم میشوند و چقدر خوب بیان میشوند توسط بزرگوارانی که با تجربه همان شرایط توانسته اند این تل هیزمی که با نادانی ها و بی اندیشه و بی فکر گردآورده شده را به گلستانی بدل کنند
و گویا این داستان ابراهیم همجون عشق از هر زبانی که میشنویم نامکرر است.
در هدایت خداوند بی همتا
سلامت و شاد و پیروز و سعادتمند و ثروتمند باشیم.
بنام الله مهربانم
سلام وهزاران سلام خدمت استاد بزرگوارم ومریم جان نازنینم
سلام وعرض ادب به هم خانواده های دوست داشتنیم
استاد چطوری تحسینتون کنم که حق تحسین ادا بشه
هربار که فابل جدید میزارید یا وقتی که به صحبتهاتون گوش میدم فقط این جملتون از ذهنم میگذره که واقعا شما از هر جنبه از زندگی بخوشبختی که مبخواین رسیدین داشتن کار دلخواه،داشتن عشق واقعی زمینی،داشتن ازادی مالی،ازادی زمانی ومکانی اخه چطور یک انسان انقدر میتونه متعهد وتوانمند باشه که از خدای وهاب همچیو دریافت کنه وبااینکه تقوای خودش کنترل ذهن خودش اونو به اینجا برسونه وباز هم متواضعانه وبا قدرت بگه همچی از خدای منه این ارامش این زندگی بهشتی همش از خداوند منه
استاد من ادمهای زیادی رو دیدم که مثلا به پول رسیدن ودیگه بیا وببین خدم وحشم وخونه انچنانی وبگیرو ببند اما وقتی بیشتر تو زندگیشون زوم میکنی فقط یه وجهش درست شده از چند جهت این زندگی میلنگه یا زمان برای سفر ندارن ،یا سلامتی ندارن،یا عشق درستی ندارن،یاخیلی چیزهای دیگه
زندگیتون در ظاهر سادس خودتون کارهاتونو انجام میدید ولی همش بااگاهیه با درک از قانون جهانه وخداوند ارامش رودر کنار ثروت در کنار همه چیزهای عالی دنیا بهتون داده،این فایل شاید از خیلی چیزها صحبت شده ولی نمیدونم چرا ذهنم زوم زندگی ورفتار شما شده که چقدر میتونید عمیق از قلبتون از هدایت خداوند جهت بگیرید ورشد کنید.خدایا منو هم بنده سپاسگزاری قراربده بهم عنایت کن تا از الطاف تو بهرمند بشم متعهدم کن به درک قوانین خودت وانجام اونها به نحو احسنت
اینجا این خانواده رو داشتن رو مدیون شمام ،بهم حس ارامش واعتماد بنفس میده ،اینجا وشما دواستاد دوست داشتنی وتمام بچهای این سایت واقا ابراهیم وخانم فرهادی همه وهمه برام ارزشمند هستین به حدی که بهم هرجا کم میارم قدرت میدین انگیزه میدین توان بلند شدن میدین
الهی که بگرده دنیا به کام همتون وهممون
دوستتون دارم️️
استاد باز هم سپاسگزار محبتهاتون هستم️