درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 5

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ثريا حشمتي گفته:
    مدت عضویت: 1775 روز

    سلام

    چقدر من با شخصیت های این داستان ،همزاد پنداری کردم،انگار هر کدوم از شخصیت هارو که میگفتید ،ثریا رو توصیف میکردید

    اونجاهایی که گفتم الخیر فی ماوقع و با دید خوش بینی به موضوعات نگاه کردم و دیدم و طعم شیرینش رو چشیدم که

    چطورر اتفاقات به نفع من شد و مسیر برام هموار شد

    (وقتی یه روز دوستم گفت ثریا پشت سرت فلان حرف رو تو اتاق عمل گفتن که با فلان جراح رابطه داری ووووخلاصه ابروت رو میبرن مواظب باش وووو

    اون روز بعد از کشیک شب رفتم خونه و اجازه ندادم نجواها حالم رو بد کنن

    مدام اینو بیاد خودم اوردم که هیچ برگی بدون اذن خدا نمیافته حالا ابروی من بریزه فقط بخاطر حرف چند نفر ،؟؟!!

    گفتم من حسم خوبه

    دارم رو خودم کار میکنم امکان نداره برام اتفاق بد بیافته ،خدا منو تو پر قو بزرگم میکنه ،من یتوکل الله فهو حسبه،کنترل ذهنم رو با نوشتن چندین صفحه با این مضامین انجام دادم،و از اون جایی که خدا خیلی خداست،

    دقیقا به یک ماه نکشید خدا کاری کرد که اون جراح از اتاق عمل ما رفت که اصلا حتی اگر کسی هم بخاد حرف بیخود بزنه،اسباب و عللش رو نداشته باشه ،

    ومن دیدم که چطور خدا حتی نخواست به اشتباه هم به من اسیبی برسه و حرفی پشتم باشه و در کمال ارامش بتونم کار کنم ،من تجربه کردم توکل بخدا و الخیر فی ماوقع رو )

    اونجاهایی که ترسها غلبه کرد و من پا پس کشیدم و کلی توجیه برای عدم انجام کار اوردم و روبرو نشدم با تمام انچه که توهم بود و من واقعی میدیدم

    ولی جاهایی که با تکیه بر خدا و بنا کردن اعتماد بنفسم بر روی توانایی های خدا و هدایتهاش،جسارت به خرج دادم و نتایج دلچسبش رو لمس کردم

    استادتو قدم هفت بود فک کنم شما اینو گفتید که وقتی تو مدار خوبیها باشی اتفاقات بد دسترسی فرکانسی به شما نخواهند داشت و مثال حیوانات وحشی رو زدید که اصلا بهتون اسیبی نمیروسنن وقتی شما حالتون خوبه و تو فرکانس خوبی هستید

    من اینو شنیدم و باورش رو ساختم و بقدری باورش کردم که حتی دو روز بعد، از کنار چندتا سگ رد میشدم فقط این عبارتها رو که ،این حیون تحت سیطره خداست و ازش فرمون میگیره و من حالم خوبه پس هیچ کاری به کارم ندارندوبرام اتفاق خاصی نمیافته

    ،در کمال ارامش از کنارشون رد شدم و بارها بعد از اون این شرایط پیش اومد برام و تنها با همین باور درست و توحیدی تونستم به ترسم غلبه کنم،حتی برا تمرین دوره عزت نفس تنهایی رفتم جنگل کنار ویلایی که گرفته بودیم صب زود و مدام میگفتم خدا با منه و من در فرکانس خوبیها هستم و احساسم خوبه پس برام فقط اتفاق خوب میافته(البته این ترس کامل ریشه کن نشده ولی تا این حد از رشد

    تو روبرو شدن با این موقعیت ها برای من بیگ شات محسوب میشه )

    (مثال دیگه از جسارتی که بخرج دادم

    اینه که من اولین کیکم رو بعد از اموزشی که دیدم

    با جسارت که من تکاملم رو طی خواهم کرد با اینکه مبتدی بودم و خیلی جالب هم در نیومد و با عکاسی ساده نه حرفه ای ،اومد م گذاشتم تو پیجم

    وبا دید خوش بینی که انقدر تو کارم رشد میکنم یه روزی میام این اولین کارهامو نگاه میکنم و متوجه میشم از کجا به کجا رسیدم مث چکاپ فرکانسی میشه برام

    جایی که ترس و نجوا نمیذاشت و مدام میگفت عالی نشده ،اصلا بزار رشد کنی بعدا پیج بزن ،وووو

    من بقدری که اموزشهای استاد رو کار کرده بودم ،در عمل اجرا کردم هر انچه که یاد گرفته بودم از این دوره ها رو

    وحتی برای بار دوم بعداز یک هفته کیک خامه ای بمناسبت روز پزشک درست کردم و بردم اتاق عمل و کلی مورد تحسین قرار گرفتم

    الان بخدااا دارم مینویسم باورم نمیشه

    رو چه حسابی واقعااا این کارو انحام دادم،چه حد از عزت نفس در من بود،چه حد از ایمان به خدا بود که نترسیدم از قضاوت دیگران ،از طعمش و دکور سادش وو من اون موقه مث یوزر خام بودم تمرین نکرده بودم انقدر مث الان اطلاعات نداشتم از کار قنادی ولی جسارت بخرج دادم

    و خدا پاداش داد و همون روز اولین سفارشم رو گرفتم

    امان از اون جاهایی که ترس منو تا حد مرگ برد و من کوتاه نیومدم و به ترسیدنم ادامه دادم

    در حالیکه میدونستم که بااااید بهش حمله کنم تا از بین بره

    اون جاهایی که غرررق در نعمت بودم و هستم البته

    که شیطان از در مقایسه کردن وارد شد و من جز نازیبایی ندیدم

    نرسیدم به صلح با خانوادم ،با محیط کارم،با درامدم،با نکات مثبت خودم ،با تفریحاتم،با خونمون،با فامیل و همکارووووو

    هر انچه که فکرش رو بکنید

    چرا؟؟

    درسته وقتی که حالم خوب بود و میشدم جز

    قلیل من عبادی الشکور

    خووووب سپاسگزاری میکردم اشک میریختم بابت تک تک داشته هام و فقط از خدا میخاستم توان شکر گزاری بده ،از بس که سرم گیج میرفت از تمااااام نعمتهایی که عطا کرده بود

    انچه که بدون درخواست اگاهانه داده بود،هرانچه که ارزویم بود و الان داشتمش ،هرانچه که بیادم نمیاد که نعمته ولی هست و دارم لذتشو میبرم و حتی اگاه به بودنش نیستم

    ولی

    همین ادم که مث اون سگ خوش بین و سپاس گزار داستان بود

    جوری به لباس اون دختر ناسپاس و گربه مغرور در میمود که با هیج ترفندی نمیشد ،ذهن چموشش رو افسار کشید

    چرا ؟

    عین همون مثالی که تو کتاب رویاها زدید،

    وقتی شروع میکردم به مقایسه کردن دیگه لذتی نمیبردم ،دیگه چششم کور میشد از دیدن نعمتها،دیگه شکارچی نکات منفی میشدم

    شغلم؟؟ ،،اخه من از محیط منفی بیمارستان و اتاق عمل بدم میاد فلانی رو ببین چه شغلی داره

    مامان و بابا؟؟ اوف که نمیشه دو دقیقه دل به دلشون بدی میرن سر وقت حرفای فقر و شکر الود

    فامیل و همکار و دوست و برادر او خواهرا هم که کلا ،فاز منفی و سیاست و اتفاقات ناگوار و بیماری رو برای حرف زدن دارند

    درامدم ؟؟خوبه ؟؟ببین فلانی چقدر رشد داشته ،تو چی داری اخه درسته خونه و ماشین و طلا و سکه و بهترین ورژن گوشی و پس انداز وووو داری ولی چرا رشدت بیشتر نمیشه ؟

    پیشرفت تو مسیر علاقت ؟؟کدوم رشد؟سفارشاتت کمه،چرا استعفا نمیدی،چرا تمرکز صد در صد نداری ووو

    وبا این مقایسه ها بهشتی که توش بودم رو برام طوری جهنم میکرد که انگار هیچ روزنه امیدی نیست !!!!

    چقدر وقتی حالم خوب میبود و از مسیر صاف و جنگلی عبور میکردم ،نقشه راه رو نگاه میکردم مث اون سگ داستان،یه خط مستقیم میدیدم

    همون راهی که خدا گفته

    انعمت علیهم

    به خودم قول میدادم که همیشه شکرگزار بمونم

    میگفتم که بابا

    ثریا

    لامصب چی میخای اخه

    الان که ،داری

    هرانچه که باید حست رو خوب کنه

    ولی

    اعتراف میکنم نمیتونستم اون حس لذت بردن از لحظه رو در بیشتر اوقات زندگیم داشته باشم

    البته زندکی ام به قبل و بعد از این هدایت خدا و اشنایی با قوانین تقسیم میشه(،قبل از اشنایی با این مفاهیم که چوب لای چرخای زندگیم بود)

    وقتی که توحید برام مفهومی نداشت و الانی که دارم تازه مزه مزه ش میکنم و مزه ش زیر زبونم میمونه و دلم میخاد بازم بچشم

    میخام بگم خیییلی بهتر از قبل شدم

    خیلی نگاهم زیباتر شده

    زندگیم هموارتر شده

    دستان خدا رو حس کردم تو احظاتی که نیاز داشتم به کمک

    متوجه این تفاوت هستم انقدر که با این کشمکش ها ادامه دادم و الان بهتر از قبل از پس این نجواها برمیام

    واینو قبول کردم که

    من تو جهان دو قطبی زندگی میکنم و باید وظیفه ام که کنترل ذهنه رو همیشه انجام بدم و تاوقتی تو تلاشت رو میکنی خدا هم به کمکت میاد تا بتونی راحتتر اینکارو انحام بدی

    با تایید تمام نشونه هایی که از اجرای توحید و قوانین میبینم ،بیشتر بهم اثبات میشه که باید بمونم تو این راه و چنگ بزنم به ریسمان الهی

    و یادم باشه که اعتبار همه چیز رو بدم به خدا

    جالبه دیشب داشتم با خدا معاشقه میکردم

    خیلی سپاسگزاری کردم و هر چی که به ذهنم میمود رو مینوشتم و میگفتم اعتبارش به توست

    حتی الان قصد دارم یه ملکی رو بخرم ،بعد گفتم خدایا من فلان مبلغ رو دارم مابقی رو برام جورکن

    دقیقا بعدش اومدم به خدا گفتم

    همین مبلغ هم که روش حساب کردم هم مال توئه،از کجا اومده به حسابم؟؟شغلم ؟؟کی بهم این شغل رو داده؟؟استخدام شدن؟کی باعث شد بلافاصله بعداز فارغ التحصیلی اگهی استخدام بیاد و تو باعث شدی استخدام بشم

    قبولی تو دانشگاه؟کی باعث شد که قبول بشم؟درس خوندم؟کی باعث شد که هوش و استعدادداشته باشم که بتونم بخونم و قبول شم؟؟اصلا خدایا

    من هرطور حساب میکنم باز نقش توست والاغیر!!!

    من حتی نمیتونم یه بند انگشتم رو بدون اراده تو خم و راست کنم

    کدوم پول ؟کدوم رزق؟کدوم حساب بانکی؟طلا ووو

    هممممش از جانب تو بوده و تو صاحبشون هستی

    تا این مقدار دادی مابقی رو هم برام برسون تا بتونم بخرم این ملک رو

    چه جوری؟؟

    من براش ایده ندارم چون قراره تو بدی

    و تو ثابت کردی خودتو و من روی تو حساب کردم

    من دسته چکی که خیلی هم استفاده نمیکردم رو پاره کردم،سراغ وام نرفتم سه ساله،قرض که خط قرمزمه،وووو

    پس من هیچم و تو بی نهایت راه داری که منو به این خواسته ام برسونی

    بخدا دیشب عین این مکالمات رو با خدا داشتم

    وقتی به کارهایی که تو زندگیم انجام داده فکر میکنم

    مغزم سوت میکشه از فضل و مهربونیش

    همین

    همین اشنایی با قوانینش

    همین یه نعمت

    بنظرم

    بزرکترین لطف خدا بوده

    خیلی وقتا میگم من جز بندگان خاص خدا هستم

    چون منو با این قوانین و درک بهتر قران و توحید اشنا کرده

    ولی چه کنیم که ناسپاس میشیم گاهی

    ولی خودش باز هم دستمون رو رها نمیکنه و سرخط میارتمون

    هممون اون نقشه رسیدن به ارزوهامون رو داریم تو دستمون واون

    قرانه

    و تا حدی که بتونیم عمل کنیم به گفته های خدا تو قران

    به همون اندازه

    مث اون سگ بسیارخوش بین،مسیر رسیدن به خواسته هامون ،بسیار لذت بخش و بدون تقلا و خیلی اسون میشه

    همون چیزی که خود خدا گفته که

    یرید الله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر (بقره 185)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      ستاره حیدری گفته:
      مدت عضویت: 773 روز

      به نام خداوند بخشنده ومهربانم

      سلام به ثریای عزیزم

      وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم اسمت کا دیدم گفتم خدایا چقدر آشناست یکم به عکست دقت کردم گفتم اگه تو کامنت از بیمارستان و..حرف بزنه همون دوستمون که مدتی تو یه گروه تلگرامی بودیم وقتی اینجا دیدمت خیلی خوشحال شدم

      من همون ستاره ام که دوقلو دوست داشت بهم میگفتی مامان دوقلوها اما خدا بهم یه پسر خوشگل و دوست داشتنی داد خداروشکر

      برای این همه توانایی هایی که داری بهت تبریک میگم عالی هستی کیف کردم از اینهمه موفقیت و پشتکار و تلاشت و با این کامنت زیبات

      ثریا جون برات بهترینها رو از خداوند مهربان میخوام

      خداوند یارو نگهدارت

      حالا ان شالله اشتباه نگرفته باشم استیکرخنده و بوس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        ثريا حشمتي گفته:
        مدت عضویت: 1775 روز

        سلام عزیزم

        تا حدودی یه چیزایی یادم افتاد ولی دقیقا بخاطر نمیارمت

        همون گروهی که فک کنم تو داستان هدایتم بهش اشاره کردم ؟سال ٩٩ بود که من سه ماه بیشتر تو گروه نبودم و بعدش خودم از طریق این سایت مسیرم رو پیش گرفتم

        ممنون از ارزوی های قشنگ

        خداروشکر که خدا بهت نعمت داده یه گل پسر

        امیدورام موفق باشی

        روز به روز به سمت حال خوب بری

        به امید ارتباط بیشتر باهم عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          ستاره حیدری گفته:
          مدت عضویت: 773 روز

          سلام عزیزم

          داستان هدایتت رو خوندم خیلی شبیه داستان خودم هست که حالا تو وقت مناسب مینویسم

          الان مطمئن شدم که دقیقا همون ثریا هستی

          چقدر قشنگ و زیبا مینویسی کیف میکنم انقدر موفق بودی برات خیلی خوشحالم منم مثل خودت پیگیر این مباحث بودم و مطمئن باش انقدر خوب روی خودت کار کردی که اینجا هستی توی بهترین سایت دنیا

          ثریا جون مطمئنم موفقیت های بهتر و بیشتر هرروزه منتظرت هست به امید خبرهای خوب و عالی

          در پناه خداوند مهربان سالم وسلامت و شاد و ثروتمند باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            ثريا حشمتي گفته:
            مدت عضویت: 1775 روز

            با ارزوی موفقیت برات دوست خوبم

            و منتظر خبرای خوب و خوندن داستان هدایتت هستم

            خداروشکر تو مسیر بودم و ادامه دادم و لطف خدا بوده و با گذشته ام خیلی متفاوت شدم

            شما که پیام گذاشتید یکم به اون روزا فک کردم دیدم ادم اروم رشد میکنه متوجه نمیشه ولی کمی که عمیق میشه میبینه چقدر تغییرات داشته

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    محمد خالصی گفته:
    مدت عضویت: 1942 روز

    درود به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    امروز که اومدم سایت رو چک کنم وقتی دیدم یه فایلی با اسم درس هایی که از انیمیشن گربه چکمه پوش سریع اومدک ببینم چیه!

    چون این انیمیشن رو من قبلاً چندین بار دیده بودم و واقعا انیمیشن فوق العاده ای هستش.

    چقدر فیلم و انیمیشن خوب میتونه هم برای بچه ها و هم برای بزرگسالان آموزنده باشه.

    با دیدن این فایل و توضیحات دقیق شما باعث شد که من به نکات بیشتری از این انیمیشن توجه کنم مثل جون های قبلی که گربه از دست داده بود در جایی بوده که غرور بر اون حاکم شده، و دیدگاه زیبای اون سگ به همه چیز و اتفاقاتی که براش افتاده بوده رو زیبا میدید.

    من با اون قسمتی که گربه چکمه پوش ترسید و اون گرگ بوی ترس رو احساس کرد خیلی ارتباط برقرار کردم چون دقیقاً یه همچین اتفاقی برای من افتاد

    من در یه موقعیتی قرار گرفتم که در مقابل آدمی بودم که از من خیلی گنده تر بود و در مقابل من بود و من خیلی ترسیده بودم و ترس بر من چیره شد

    و دقیقا زمانی که ترس بر من چیره شد ایمان من در اون لحظه از بین رفت

    شما استاد عزیز توی کتاب رویاهایی که رویا نیستند یه جمله خیلی قشنگ گفتید که ایمان و ترس 2 روی یک سکه هستند جایی که ایمان باشه ترس نیست و جایی که ترس باشه ایمان نیست

    و این ترسیدن من باعث شد که ذهن من به مدت طولانی من رو از اون آدم و تکرار اون اتفاق بترسونه

    و همیشه ذهنم با این سلاح بهم حمله میکرد و میدونستم اگر روی این ترس کار نکنم قطعاً در آینده برای من مشکل ساز میشه

    اگر ما با ترسای زندگیمون روبرو نشیم و نریم تو دلشون قطعاً برای ما مشکل ساز خواهند شد ولی اگر بریم توی دل ترس و اون رو حلش کنیم آدمی که بعد از رد کردن اون ترس میشیم اصلأ با آدم قبلی و شخصیت قبلیمون قابل مقایسه نیست.

    و در طی این مسیر شروع کردم کار کردم روی توحید خودم واینکه هیچکس به غیر از خدای من قدرت نداره برگی به بدون اذن خداوند از درخت نمیوفته

    و خوب هرچی جلوتر میرفتم شجاعتم بیشتر میشد و این ادامه دادن باعث شد که از هیچکس و هیچ شرایطی ترس نداشته باشم

    تنها کسی که میتونم روش حساب کنم فقط خدای خودمه و نه هیچ کس دیگه و با لذت زندگی می کنم و از لحظه به لحظه زندگیم لذت می برم.

    و اون اتفاق برای من خیر شد چون باعث شد که متوجه بشم در این مورد خیلی مشکل دارم و باید خیلی بیشتر روی توحید کار کنم

    غلبه بر ترسم نه تنها شجاع ترم کرد بلکه اون آدم رو هم دیگه ندیدم

    ما آدمها هرجایی که غرور بر ما چیره میشه خودمون رو نابود می کنیم و هر جایی که همه چیز رو به خدای خودمون وصل می کنیم آسون میشیم برای آسونی ها.

    یه فیلم دیگه ای هم من دیدم که ساعت ها میشه راجب درسها و باورهایی که داره صحبت کرد و به همه دوستان عزیز پیشنهاد میکنم که ببینند

    فیلم True spirit ساخته نتفیلیکس فیلم با داستان واقعا فوق العاده و واقعی.

    خداروشکر به خاطر این لحظه زیبا و درس های ارزشمند

    سپاس از شما استاد عزیز برای تمامی آموزه ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    زینب سلمان زاده گفته:
    مدت عضویت: 2438 روز

    بنام خدایی که بشـــــــــدت کافیست

    سلام

    خدای من شکــــــرت یه فایل ناب دیگه و منی که در مدار دریافتش هستم و بالاتر از اون می تونم بنویسم

    درس هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش

    استاد عزیزم و مریم بانوی عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم برای یاد دادن نگاهی که به دنبال آگاهی باشه به دنبال درس باشه به دنبال رشد باشه و برای همین آگاهانه غذای ذهن مون رو بر این اساس انتخاب کنیم، میخواد فیلمی باشه که قراره ببینیم روابطی باشه که میخوایم داشته باشیم کلامی باشه که از زبونمون جاری میشه چیزایی که نگاه میکنیم یا هـــــــر چیز دیگه ای؛ وقتی آکاهانه انتخاب میکنیم اینطوری باشیم دیگه احترام می زاریم به هر چیزی که از طریق حواس مختلفمون وارد جسممون میشه؛ دیگه بهمون بر میخوره هر چیزی رو نگاه کنیم هر چیزی رو گوش بدیم

    قبل از ادامه این کامنتی که تا دقیقه 25 این فابل ناب رو دیدم و stop کردم بیام کامنتم رو شروع کنم تا جایی که قراره بنویسم و بعد ادامه اش رو ببینم از بس ذوق داشتم برای نوشتن، نوشتنی که خــــــــدای من چه فرکانس قویِ نــــــــــابی داره، میخوام عاشقانه تحسین کنم این زیبایی ناب پرادایسی که تکاملی زیباتر کردنش به دستان شما استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین درســــــــها واسمون داشت، برای این استقلال مالی و زمانی و مکانی نــــــــابی که شما دو نازنینم برای خودتون ساختید و ما با دیدنش تا جایی که باورش کردیم یاد گرفتیم ازش، بی نهایت از شما سپاسگذارم؛ دوسِتون دارم خـــــــــــیلی

    و اما این انیمیشن جذاب فوق العاده که منخیلی وقت پیش دیده بودمش و اتفاقا صحنه هایی که پررنگ تر ازش تو ذهنم حک شد مربوط به اون سگِ بود گه تحسین میکنم کارگردان و تهیه کننده اش رو که چقدر قشنگ به تصویر کشیده بودنش، شخصیتی که که با خوشبینی و جنس نگاهی که داشت می دیدیم که چقدر زندگی واسش لذت بخش تر بود نسبت به گربه چکمه پوش و دوستش، هم تو جنگل که سگ بخاطر در لحظه بودن و لذت بردن از هر چیزی که باهاش روبرو میشه چــــقدر راحت و بدون نگرانی رد میشد ولی گربه ها بخاطر جنگیدن با هر چیزی که روبروشون بود جنگل (جهان) بهشون اجازه عبور بهشون نمی داد تا اینکه به توصیه سگ گوش دادند و تونستن مثل اون راحت عبور کنند

    یا اونجا که گربه ها از سگ درمورد داستانش می پرسند که بگو ببینم اصلا داستان تو چیه و چــــــقدر قشنگ داستان زندگی اش رو اول از نگاه دیگران تعریف میکنه و بعد از نگاه خودش که در نهایت این جنس نگاهش نه تنها باعث میشه از هر لحظه اش لذت برده باشه بلکه هم باعث میشه نعمت های بیشتری رو خودش دریافت کنه و هم الهام بخش دیگران باشه برای حال خوب و زندگی لذت بخش تر

    منم از وقتی وارد این مسیر شدم سعی کردم هر روز بیشتر سپاسگذار باشم هر روز بیشتر لذت ببرم از همون چیزایی که دارم تا اجازه بدم نعمت های بیشتر وارد زندگیم بشه

    یه موردش رو بخوام مثال بزنم درمورد گوشی جدیدم که چند ماهی میشه خریدم، که من فقط یکی دو مدل بالاترش رو از خدا خواسته بودم ولی اون چندین برابرش رو بهم داد گوشی 6 پلاس آیفون داشتم که با اینکه میخواستم یه مدل حالا فوقش 11 رو بخرم ولی اون 13 رو بهم داد و می دیدم که بعضی ها چقدر بابتش نگرانن با نگرانی استفاده می کنند ازش نکنه بیفته تو خیابون سعی کن کسی زنگ زد درنیاری جواب بدی ولی می دیدم خودم خــــــیلی راحت ترم نسبت به این قضیه و اون نگرانی ها رو ندارم و قبل اینکه گوشی جدیدم رو بخرم همون مدل 6 پلاسی که داشتم هم بابتش خدا رو شکر میکردم مخصوصا که حجمش 16 گیگ بود ولی از همون 16 گیگ اش هم سعی میکردم بهترین استفاده رو بکنم با اینکه بخاطر ماهیت کارم که عکاسی و ادیت هست خیلی واسم مهمه ولی واقعا همونو هم لذت می بردم ازش، وقتی گوشی جدیدم رو خواستم بخرم یا یکی از دوستام که صحبت میکردم میگفت نری 128 گیگ بخری ها پشیمون میشی و من اونجا بهش گفتم بابا من 16 گیگ داشتم راحت ازش استفاده میکردم و کارم رو راه می انداخت

    خدایا شـــــکرت برای سپاسگذارتر شدنم/ خدایا قدرت سپاسگذاری هر روز بیشتر از خودت از جهان و نعمت هایی که بهم بخشیدی و می بخشی رو بده

    هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1748 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه عزیزان این سایت توحیدی

    چقدر زیبا

    چقدر درس آموز

    چقدر ما خوشبختیم که در فرکانس این آگاهی ها قرار داریم

    باشد که جزو عمل کنندگان باشیم و جزو آن دسته ای نباشیم که خدا آنها را به الاغی تشبیه میکند که…

    مَثَلُ ٱلَّذِینَ حُمِّلُوا۟ ٱلتَّوۡرَاهَ ثُمَّ لَمۡ یَحۡمِلُوهَا کَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ یَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢا…

    [سوره الجمعه 5]

    گاهی اوقات خدا از لفظ الاغ استفاده میکنه تا به ما بربخوره تا شاید عمل کننده باشیم…

    واقعا پناه بر خدا از اینکه در فرکانس أُو۟لَـٰۤئکَ کَٱلۡأَنۡعَـٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ باشیم

    پناه بر خدا…

    چه زیبا استاد عباس منش در مورد شاه ترمزی بنام “منیت” صحبت کردند…

    این روزها داشتم با خدا میگفتم که خدایا چکار کنم؟

    جوابش یک بیت زیبا از عطار نیشابوری بود

    این بیت را من خیلی خیلی خیلی دوست دارم…

    تو مباش اصلا کمال این است و بس

    تو ز تو لا شو وصال این است و بس

    “لا”در زبان عربی یعنی “هیچ”

    میخواد بگه که هیچ شو…

    میخواد بگه مراقب باشی که مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ نشوی…

    وقتی که هیچ شوی به خدا میرسی…

    امام سجاد علیه السلام در دعای زیبا و توحیدی ابوحمزه ثمالی یک جمله ای زیبا را به خدا میگویند…

    و أنّ الراحلَ إلیک قریبُ المسافه

    و آن کس که قصد مسافرت به سوی تو را بکند چه مسیر نزدیکی را در پیش دارد

    مسیر رسیدن به سوی خدایی که نَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَیۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِید است به ما ؛ خیلی خیلی خیلی نزدیک است و آن عبور از یک دست اندازی است بنام “منیت”

    به قول حافظ عزیز

    میان  عاشق  و  معشوق  هیچ  حائل  نیست

    تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز

    همین است و بس ، حالا نمیدانم چرا ما  اینقدر پیچیده اش میکنیم و دنبال تکنیک های دنیای مادی هستیم که آقا خواسته ات را اینجوری بنویس و بگذار دور گردنت تا بهش برسی و وقتی میخوای آب بخوری خواسته ات را به آب بگو و بخور تا بهش برسی و…

    هنوز مشکل کنتور برق را حل نکردیم بعدش دنبال تعویض سیم پیچی خانه هستیم…

    دقیقا مثل وقتی که میخواهیم وارد خانه شویم کفش هایمان را درمی آوریم و بعد وارد خانه میشویم ، باید ادب رفتن به سمت خدا را هم رعایت کنیم و آن همین یک کلمه است

    (إِنِّیۤ أَنَا۠ رَبُّکَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ إِنَّکَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى)

    [سوره طه ١٢]

    خدا میگه خوش آمدی

    تو را با همه آلودگی های گناهانت در آغوش میگیرم

    تو را با همه زخم هایی که خودم بهت زدم تا برگردی پیش خودم در آغوش میگیرم

    ولی اگر منیت با خودت آوردی شرمنده ات هستم ، برو یکم بیشتر سختی بکش و زخم بخور تا دوباره برگردی پیشم منتها این بار بدون ذره ای منیت

    (این نکته را در پرانتز بگویم که داستان های هدایت دوستانم را که میخوانم اکثریت نقطه مشترکی دارند و آن این است که از یه جایی به بعد خسته و درمانده بودند از همه تدابیر خودشان و با یک ندای خالص از منیت فریاد رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ سر دادند و الان در این وادی مقدس در حال عشقبازی با پادشاه جهانیان هستند)

    عکسی را از اینترنت دانلود کردم که یک جنینی است که سقط شده و اینقدر این جنین کوچک است که به اندازه کفِ دستِ یک انسان است و در زیر این عکس این آیه زیبا نوشته شده است که

    (یَـٰۤأَیُّهَا ٱلۡإِنسَـٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ)

    [سوره الانفطار 6]

    این عکس را دانلود کردم تا هر از چند گاهی نگاه کنم تا بدانم که چه بودم و چه شدم و همه اینها از لطف او بوده و هست و خواهد بود…

    و هم این عکس جوابی به این نجوای شیطان باشد که دائم به من میگوید “چطوری و از کجا؟”(تو خود حدیث مفصل از این مجمل بخوان که آخه چطوری از یک سلول تبدیل شدی به هشتاد کیلو گوشت و پوست و …)

    همین است و بس

    خدا یعنی “به خود آ” ، یعنی برگرد به خود راستینت و رها شو از این من دروغین….

    وقتی که منیت در ما بمیرد ، خدا در ما تجلی میکند و وقتی که خدا در درون ما تجلی کند چه بهشتی در بیرون برای ما ایجاد میشود

    میشویم مثل حضرت یوسف که وقتی وارد جمعی میشویم همه لال میشوند و کسی جرات نمیکند در مورد گرانی و منفی ها حرف بزند دقیقا مثل زمانی که حضرت یوسف وارد مجلس زنان مصر شد و همه مات تماشایش شدند و …

    میشویم مثل عیسی مسیح که وَ جَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیۡنَ مَا کُنتُ بود که طبق کتاب انجیل یکی از معجزاتش غذا دادن به 5000 نفر بود و میشویم مثل یکی از پیروان عیسی مسیح یعنی حضرت رضا علیه السلام که در زمان بعد از حیاتشان روزانه حداقل 5000نفر در مهمانسرای حرم ایشان غذا خورده اند و میخورند و خواهند خورد بدون اینکه این حجم از تغذیه خدای فراوانی را به عجز درآورد…

    و چه زیباست وقتی معجزاتی این چنینی را از حضرت رضایی که وجود فیزیکی اش در بین ما نیست میبینیم ، به خود بیاییم و بجای این رفتارهای شرک آلود که او را همتای خدا قرار دهیم و از او درخواست کنیم که واسطه ای شود و…. بیاییم اینگونه دعا کنیم

    تَوَفَّنِی مُسۡلِمࣰا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّـٰلِحِینَ

    [سوره یوسف ١٠١]

    خدایا مرا مسلمان بمیران و در روز قیامت مرا با انسان های صالحی چون حضرت رضا هم فرکانس کن تا مصداق متقینی باشیم که

    (یَوۡمَ نَحۡشُرُ ٱلۡمُتَّقِینَ إِلَى ٱلرَّحۡمَـٰنِ وَفۡدࣰا)

    [سوره مریم 85]

    نمیدانم چرا بحثم به اینجا کشیده شد

    حالا که اینها را نوشتم این جملات پایانی را میگویم خطاب به آنهایی که امامان و پیامبران را منشی های دفتر خدا میدانند که باید از آنها بخواهیم تا آنها وقت ملاقاتی برای ما بگیرند و…

    ببینید با استناد به قرآن ، حضرت عیسی مسیح با اذن خدا کارهای خداگونه میکرد

    مرده زنده میکرد ، مریض شفا میداد و…

    و با وجود اینکه در جمع های عمومی اعلام کرد که من بنده خدا هستم ، اما مردم نتوانستند درک کنند و نسبت فرزند خدایی به او دادند و بجای خداپرستی به عیسی پرستی روی آوردند

    حالا داستان ما هم همین است

    ما معجزات زندگی این بزرگواران را دیدیم و شنیدیم اما نتواستیم درک کنیم که آنها بندگان صالحی بودند به درگاه خدا و نسبت های خدایی دادیم و در توجیه این کارهایمان ندای هَـٰۤؤُلَاۤءِ شُفَعَـٰۤؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ  سر دادیم…

    نمیدانم چه شد متن به اینجا رفت

    به قول سعدی

    او میکشد قلاب را…

    از بحث “منیت”دور نشوم و این متن را با یک بیت زیبا از مولوی تمام کنم که میگوید…

    رحمت حقْ ، آب بُوَد جز که به پستی نرود

    خاکی و مرحوم شوم  تا برِ  رحمان  برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  5. -
    رضا غریبی گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم بانوی بزرگوار …

    استاد عزیز باز هم سپاسگزارم که از طریق شما بازبه یاد آوردم که من کجاها این افکار مغرورانه داشتم و به خاطر این که من به خاطر اینکه توی ذهنم به خاطر این افکارم چه آسیب هایی به خودم زدم و قدرت رو از خداوند گرفتم و اعتبارشو به ذهن خودم به قدرت خودم و حرکت خودم دادم و ضربه ها رو دیدم البته همون اتفاق ها که از روی ناآگاهی انجام دادم باعث شد که این فرد آگاه از نظر خودم باشم …

    داستان غرور من بر میگرده به سال 87که در رشته وشوو به عنوان مبارز در سن 19سالگی بازی میکردم و به خاطر قدرت بدنی که در کارهای سخت بدست آورده بودم و چند سالی هم ورزش میکردم باعث شده بود در شهرستان خودم حریف نداشته باشم و حتی در استان خود..ز

    یک دوره مسابقات انتخابی در دوره سنی نوجوانان و جوانان برگزار شد که من از مربی خودم درخواست کردم که در هر دو دوره شرکت میکنم به خاطر شرایط سنی که داشتم میتونستم در هر دو مسابقه شرکت کنم که با توجه به توانایی که داشتم مطمعن بودم که در هر دو مسابقه نتیجه خوبی میارم که با شروع مسابقه حریفامو یکی پس از دیگر شکست دادم و در سن نوجوانان قهرمان شدم و آخرین بازی در سن جوانان بود که اگر اون بازی رو هم میزدم قهرمان هر دو دوره مسابقات انتخابی میشدم و برای من بزرگترین امتیاز برای بازی کردن در تیم های بالاتر بود خلاصه کنم…

    قبل از آخرین بازی که میخواستم وارد تشک بازی بشم یکی از دوستانم از من خواست که حریفم رو فقط ناک اوت (دراز کش) کنم و من با این فکر وارد زمین شدم …بازی که شروع شد من با چنان قدرت و روحیه ای وارد زمین که هیچ چیز نمی‌توانست جلوی منو بگیره من راند یک رو از حریفم با اختلاف خیلی بالا بردم ولی هدف من چیز دیگه ای بود و بخاطر اینکه از صبح من دهمین بازی بود که انجام میدادم بدنم آسیب پذیر شده بود و در آخرین زیری که گرفتم تا حریفم رو پایین بیارم دست من از ناحیه ساعد دچار دو تا شکستگی شد که منو از قله به دره پرت کرد و نه تنها در اون مسابقات انتخاب نشدم بلکه یک سال از تمرین هم عقب موندم و دیگه از شوق رفتن به تیم ملی باز موندم و خداوند کمکم کرد که با این تضاد بزرگ اولین هدایتم انجام بشه و الان که در سن 34سالگی یکی از الگوهایی هستم که به عنوان مربی هنرهای رزمی میتونم به شاگردان خودم از تجربیات خودم بگم….و خداوند بزرگ ممنونم که ما رو هر لحظه داره هدایت می‌کنه و از استاد بی نظیر خودم که آنقدر با عشق حتی از انیمیشن برامون قوانین رو در میاره من با وجود اینکه با پسرم این انیمیشن رو دیده بودم اونقدر ریز بین نبودم استاد شما واقعا بی نظیرین سپاس سپاس سپاس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    محمد دالوند گفته:
    مدت عضویت: 3529 روز

    سلام به خانواده توحیدی عباس منش و سلام به استاد و مریم عزیز

    سپاسگزارم از تهیه این فایل بسیار آموزنده که پر از درسها و نکات آموزنده و کاربردی بود که همه ما در زندگی روزمره با این موارد سر و کار داریم خیلی برام قابل تحسینه این نگاه تیز بین استاد که در دل هر چیزی قانون رو در میاره و با ما به اشتراک میزاره که یادآوری بشه برای ما که انسان فراموش کار هستیم چقد این موضوع ترس و غرور و ناسپاسی در قرآن آمده و شیطان به خداوند گفته که کاری میکنم که بیشتر بندگانت رو ناسپاس ببینی دقیقا نا سپاسی و ترس و غرور از صفات شیطانه که ما رو از مسیر هدایت خارج کنه ولی به قول استاد اگه ما سپاسگزار باشیم و در مسیر هدایت الهی حرکت کنیم تمام این ترسها واهی هستند و در واقع با شکرگزاری و زیبا بین بودن در مسائل مختلف زندگی مثل شخصیت سگ این داستان دنیا روی خوشش رو به ما نشون خواهد داد.

    از مریم عزیز هم بسیار سپاسگزارم که در مورد شخصیت استاد که برای همه ما شناخته شده است مواردی رو اشاره کردند درخصوص تواضع و فروتنی در برابر قدرت لایزال آفریدگار بزرگ که برای همه ما درس و نکته داره که دلیل اصلی موفقیتهای استاد در تمام جنبه های مختلف زندگی سپاسگزار بودن و تواضع در برابر خداونده در واقع هم بخوبی اشاره شد که تمام هستی و حتی گردش خون در رگهای ما پمپاژ قلب ما ساختار منظم بدن ما بارشهای باران گردش روز و شب و رشد گیاهان و تکثیر حیوانات و میلیاردها اتفاقات دیگر که در هر لحظه در جهان میفته توسط خداوند ما رو باید در برابر این عظمت و نظم و شکوه فروتن و سپاسگزار باشیم تا به قول فرمایش قرآن تا از هدایت شدگان باشیم .

    من خودم این مثال ترس رو هزاران بار در زندگیم برام اتفاق افتاده مثلاً با موتور از ی مسیر رد شدم ی سگ کنار جاده بوده هر وقت می ترسیدم سگ به سمت من حمله میکرد حتی چند بار زمین خوردم با موتور ولی هر موقع حواسم نبود سگ رو نمی‌دیدم یا نمی‌ترسیدم اصلا حرکتی برای اذیت کردن من انجام نمی‌داد حتی در موارد مربوط به کارم هر موقع از عقب افتادن اقساط و کم شدن یا اخراج شدن از سر کار میترسیدم همین اتفاق رو دقیقا تجربه میکردم .

    امیدوارم در برابر ذات مقدس و پاک خداوند و قدرت الهی ما هم به خود خداوند توکل کنیم و وارد ترسهامون بشیم و به قول استاد با ازبین بردن ترس و توحیدی بشیم و سپاسگزارتر باشیم تا خداوند ظرف ما رو بزرگتر کنه که از نعمتهای فراوانی که هر لحظه داره بر جهان عرضه می‌کنه استفاده کنیم .

    استاد نمی‌دونید چقد این حرفتون به من تلنگر زد که ما فکر میکنیم ی جای خاص و ی فرد خاص و ی وقت خاص می‌تونه حال ما رو خوب کنه در حالی که ما در همین لحظه و از همین شرایط باید لذت ببریم سپاسگزار نعمت‌هایی که برامون بدیهی شده باشیم و در لحظه زندگی کنیم تا به احساس خوب برسیم مثل شخصیت سگ این انیمشین که بی نهایت زیبا بین و مثبت اندیش و سپاسگزاره اینها همش برا ما درسه که بیدار بشیم و به خودمون بیاییم و برای هر نفس میلیونها بار شکر خدا کنیم .

    بی نهایت از استاد و مریم عزیز و سایر دوستان که این فضا رو درست کردند این جای متفاوت که حال آدم رو خوب می‌کنه و عده ای بندگان شایسته خداوند دور هم جمع شدند و به قول قرآن سخن نیک می گویند و هر روز کلی موارد آموزنده که به بهتر شدن شخصیت و کیفیت زندگی ما کمک می‌کنه اینجا عنوان میشه از بین این فایلها ارزشمند و هزاران کامنت ارزش مند میشه هر روز مثالها و داستان‌هایی برای ذهن فرار ‌‌‌‌فراموشکار و چموش ما یاداور شد و با خاموش کردن نجواهای ذهنی در مسیر شناخت خداوند ،توحید عملی ،سپاسکزاری و تواضع در برابر عظمت خداوند قدم برداریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سام احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1140 روز

    به نام الله .سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی و خانم شایسته عزیز

    استاد بازم خیلی سپاس گزارم که این فایلهارو برای ما میزارید از تجربه تون از یه کارتون شاید هرکس دیگه بود میگفت ولش کن ولی شما ب خاطر ما این فایلهای عالی رو میگیرد و واقعا من از شما و خانم شایسته سپاسگزاری می کنم .خدایا شکرت

    استاد ترس ینی بنای شخصیت و اعتماد ب نفس یه آدم رو کلا میرزه وقتی میترسم احساس پوچی میکنم احساس سرزنش و گناه میاد زود سراغم و افکار منفی من رو احاطه میکنن

    ولی وقتی الله تو دلت باشه ترس معنای نداره زوود میرزه و فروتنی و تواضع در پیش الله جان ب قول شما عزت و سربلندی بهت میده .وقتی بترسی هیچ چیزی لذت نداره مثل گربه که 9 بار زندگی کرد و بازم ترس داشت .تا خودشو پیدا کرد و گفت حتی بادیه بارزندگی کردن میشه لذت برد از نعمتهامون از داشته هامون مثل خودم بخدا ینی وقتیدمیگی خدایا شکرت بخدا قسم افکار منفی اون لحظه دور میشن .و همیشه خوش بین باشیم هرچیزی اتفاق میفته همون اتفاق خوبس و بخشی از هدایت و خواسته های ماست .خدا یا شکرت

    استاد عزیزم خیلی دوست دارم از مریم خانوم عزیز که 40 دقیقه گوشی دستشون بود تاداین فایل اماده بشه واقعا سپاس گزاری میکنم انشالله هردوتون عمری بادعزت کنار هم داشته باشید .الله یار و یاورتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    به نام تنها فرمانروای هستی

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و تمامی دوستان خوب همفرکاسی

    سپاس بیکران از استاد که با فایل انیمیشن گربه چکمه پوش درس‌های زیادی برای من داشت و برداشت‌های زیادی می‌شود از این فایل گرفت استاد من هم مدت 6 ماهی هست که برنامه کودک را به جدیت دنبال می‌کنم چون معتقدم چیزهای زیادی می‌شود یاد گرفت و در زندگی روزمره خود به کار برد و من هم برنامه کودک خارجی به نام تی فی تی را خیلی نگاه می‌کنم حتی چندین و چند بار و و این فیلم حکایت از دختری است که

    توانایی بالایی دارد و شکست را اصلاً قبول ندارد و این کنجکاوی و شهامت اون در زندگی به یک دختر قوی و با توانایی بالا شناخته شده است وتوصیه میکنم دوستان فیلم خوب واموزنده ودرسهای زیادی می‌شود ازاین فیلم دریافت کرد

    اما این فایل رو حتماً می‌بینم که استاد شما توصیه کردید و روی آن تمرکز و نکته برداری می‌کنم من هم مثل گربه چکمه پوش غرور و منیتی در بعضی از موارد زندگی من باعث شده که من را به عقب و در زندگی به جاهایی نرسم و در جا بزنم با اینکه می‌دانم و اذیت می‌شوم اما باز هم ادامه می‌دهم و برای من درس و تجربه نمی‌شود

    فرصت‌ها همیشه در زندگی پیش نمی‌آید اگر با آگاهی تجربه را تجربه نکنم غرورها و ترس‌ها از من کنار می‌رود و برای یک تصمیم عاقلانه درست می‌توانم قدم بردارم اگر گربه داستان ما غرور زیادی داشته و باعث شده که به خواسته‌های خودش در مسیر نرسد چون ترس و مسیرهای سخت و دشوار را انتخاب می‌کردند

    اما اگر در صلح باشی و نگاه خوبی به زندگی داشته باشی مسیر را گل و بلبل می‌بینیم و از آن رد می‌شویم و دنیا جوری دیگری میبینیم یک قانون است اگر زندگی ما آدم‌ها در بعضی مواقع سخت یا آسان است اگر درون ما دنبال زیبایی‌ها و سپاسگزاری باشیم همان را جهان به ما نشان می‌دهد که در وجود ما است من هم موضوع ترس وقتی بر من غلبه می‌کند کلاً ذهنمان از کار می‌افتد و نمی‌توانم کاری انجام دهم در این فیلم خیلی واضح و شفاف نشان می‌دهد اما جمله خوبی که استاد فرمودید این است که

    اگر بترسیم جهان ترس را احساس می‌کنه و هرجا بروی دنبالت می‌آید

    اگردرزندگی پیشرفت صورت نمی‌گیرد یا روابط تیره و تار است یا کار خوب پیدا نمی‌شود یا شغلی برای خودم دست و پا نمی‌کنم و یا اینکه نمی‌توانم تغییر را به راحتی برای خودم انجام دهم یا هر چیزی که در زندگی اتفاق پیش می‌آید که ما رو به سمت جلو حرکت نکنیم دلیل آن فقط ترس و ترس و ترس است درس‌هایی که این کارتون داشت اگر با عشق و لذت و انسان بهتری باشیم این یه فرصت کافی است که می‌توانیم زندگی بهتری را داشته باشیم که فروتن باشیم و امید مان را از دست ندهیم و از لحظه‌هایمان لذت ببریم اگر مثبت فکر کنیم

    استاد خیلی این فایل ارزشمند خوب و فوق العاده بود واقعا ممنونم از خانم شایسته هم بابت این فایل در طبیعت زیبای پردایس با دوربینی که قدم به قدم با استاد پیش رفت و صحبت‌های خوب استاد و شما هم آگاهی زیادی برای من داشت همه دوستان را به خدای بزرگ و مهربان می‌سپارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3816 روز

    به به چه روزیه امروز! بهترین روزه امروز …

    الهی به امید تو، و به یاد تو

    خدایا شکرت برای یک فرصت دوباره دیدن و نوشتن، سلام میکنم به همه‌ی عزیزانم خداروشکر برای وجود ارزشمندتون تو زندگی من و این دنیای قشنگ.

    اتفاقا دیروز تو دلم بود یک انیمیشن ببینم خیلی وقت بود ندیده بودم و داشتم میگفتم بریم یک انگری بیردزی ببینیم یا مردعنکبوتی جدید را که از قضا صبح که بلند میشم میبینم واووو موضوع جدید و فایل جدید دری درینگ؛ درس‌هایی از انیمیشن گربه‌ی چکمه پوش.

    بریم بریم ببینیم نکات مثبت را شکار کنیم؛

    من این انیمیشن را دیدم قبلا، الان که گفتید درس‌هایی زیادی توشه یک لحظه استاپ کردم ببینم چی یادمه و خب گربه‌ای بود که داستان هفت جونش به نمایش میذاره و عزراییلی که میخواد ببرش با خودش.

    تنها درسی که یادمه ازش این بود که عزراییل میخواست بهش بگه قدر لحظه به لحظه زندگیت را بدون قدر جون، عمر، نفس به نفستو بدون.

    این یاد من)

    و حالا درس‌های بعد من( عه نه تا جون بود.

    چقدر این پارادایس زیباست

    و چقدر قشنگ این درس، هر وقتی که ما مغرور میشیم و فکر میکنیم ضدضربه‌ایم و درست همینجا نقطه‌ی شکست ماست

    توی زندگی ما با تمام موفقیت هامون میتونه اتفاقی بیافته که مارو انقدر به دنیای ترس و وحشت و ناتوانی ببره که تمام موفقیت هامون را ازیادمون ببره .

    استاد این داستان که اینجا گربه چکمه پوش قبول میکنه بره گربه‌ی خونگی بشه و اولشم یکم میخواد استایل خودشو حفظ کنه ولی میبینه نمیتونه و بعد خودشو وفق میده منو یاد خاطره‌ی سربازیم انداخت ( خنده ) اون اوایلش که تو اموزشی بودم بعد تو یگان بعدی و بعد یگان بعدش. اوایل میخواستم اون استایل خودمو حفظ کنم اون موفقیت ها هم یادم بوده ولی نمیشد .. سخت شده بود برام ولی ناامیدم هرگز نبودم و خوش بینم بودم و میگفتم من میتوتم شرایطی را که میخوام بسازم حتی اگر نظام باشه و تو این دوران با تمام باورهای محدودکننده نسبت بهش، به هر حال من اولین قدم و دومین را برداشتم خدا بازم تو قدم بعدیم کمکم میکنه.

    خلاصه که شد … واقعا شد واقعا وقتی به دوران 15 ماهه سربازیم بین تیر 400 تا مهر 401 نگاه میکنم در مل جز دوستای خوب و خوبی و مهربونی و تمرین عملی عزت نفس چیزی نمیبینم و نخواهم دید. واقعااا بزرگتر شدم حالا گفتم در کل اما بخوام برم تو جز اولش واقعا همین بود اولش سخت بود برام کنترل ذهن هم سخت بود اما همه چیز از کم کم شروع شد همه چیز بهتر شد.

    مرسی استاد که این فایل را گذاشتی و اینجوری که در مورد ویژگی‌های مثبت این قسمت میگی واقعا برام درس بزرگتری شده که بهتر بخوام به هر چیزی/مستندی/فیلمی/انیمیشنی … توجه کنم، و البته مکمل توجه کردن + عمل هم کنم.

    و چقدر مو این کارگردانو تحسین میکنم که این انیمیشن را به این زیبایی تصویرگری کرده و نشون داده که اگر دنیا را سخت ببینی هر جوری ببینی فقط برمیگردونه به خودت .

    چقدر اینجا این نقطه خداروباید شکر کرد که داره به این شکل میگه من هستم هااا! من دارم بهت توجه میکنم! من همونی میشم که تو توجه میکنی هاا!

    اره دقیقا اون صحنه شجاعت گربه چکمه پوش تو انتهای فیلم فوق العاده بود حسش کردم که دوباره برگشته به اون خویش قدرتمند، و چقدرر دیدنی بود چقدررر ..

    استاد گفتی شهریار و سگ یاد دو تا خاطره دیگه افتادم که واقعا شکفت انگیزن: مخصوصا دومی

    خرداد امسال رفته بودیم شهریار کنار دوستای بینظیرمون تو یک باغ و دقیقا این سگ ها را یادمه لامصب سگ نبود غول بود ایقدررر بزرگ و دقیقا این را یادم بود که اگر من بترسم میان سمتم و دیگه کنترل ذهن واویلا ( خنده ) اخه بچه بودم فکر کنم اول دبستان یادمه رفته بودیم اردوی مدرسه نارنجستان و من سگی دیدم و ترسیدم و پا به فرار گذاشتم به سمت جایی که ادم بزرگترها بودند یکی از بچه ها سنگی انداخت و اون سگ به سمت سنگ رفت و خداروشکر مارو فراموش کرد اما اگر فکر کردید که من حواسم بود سخت در اشتباهید و من هنوز داشتم دوو میکردم و هر چی صدا میزدند بچه ها منو من سرعتمو بیشتر کردم کردم تا اینکه یهو چشمامو باز کردم دیدم تو رود افتاده بودم! ( خنده ) خب شوخی بود این داستان اونجا که بچه ها سنگ انداختند دیگه مو ایستادوم. ( عاشقتونمم من )

    خاطره دوم، برمیگرده به یک سفر گروهی 7 نفره در پیمایش ماسوله به ماسال با 32 کیلومتر پیاده روی تو دل جنگل اقااا این داستان یعنی ته ماجراجویی و ترس و شجاعت و خنده است انقدرررر خاطره دارم و میتونم داستان سرایی کنم براتون که باید تمام برنامه هاتوو لغو کنید بشینید جلوم تا مو بگوم براتون هرچند سفرنامه کاملشو نوشتم و به اشتراک گذاشتم هم تصویری هم نوشتاری .. اقا اولین روز پیمایش تو ماسوله رسید دیدیم سگ هم زیاده ها، یکی دو تا سگ اومدند بامون بالا رسیده بودیم به قسمت چالشی اول پیمایش که از 500 متر سطح دریا تا بالای 2200 متر بازم اومدند بامون بالا صبح بود ظهر شد، ظهر بود داشت غروب میشد کم کم تو روز اول، از فاصله‌ی نه چندان دور یک کلبه نمایان بود اقا صاحب کلبه کلی سگ داشت ما هم سگ داشتیم ( خنده ) همینجور که پیمایش داشتیم حالا نمای سمت راستمون میدونید چی بود؟ جنگلی پهناوررر از ابرررر واووو یادش بخیر، خلاصه نزدیکتر که شدیم سگ های نگهبان گله الیاس ( صاحب کلبه ) به سمت ما حمله کردند و چندتا سگ ما هم د بدوو برو سمتشون اقاا چنان احساس غروری میکردیم د نگو ( خنده ) تو این سه روز پیمایش و 32 کیلومتر پنج – شش تا سگ بامون بود و هر کسی دقیقا هر کسی مارو میدید اولین چیزی که میگفتند مشترکاا این بود که این سگ‌ها را چرا با خودتون اوردید با هشت تا علامت تعجب !!!!!! میگفتیم اینا بابا از اول مسیر خودشون اومدند بعد میگفتیم چرا؟ میگفتند بابا اینا سگ‌های گله ان و بعد من، مرتضی، نادر، نگین، ساناز و الهه یک نگاه به هم مینداختیم و لبخند میزدیم و ادامه میدادیم … باورتون میشه استاد سگ ها تا خود مقصد اولمون یعنی روستای چسلی اومده بودند! روز دوم پیمایش استاد جایی رسیده بودیم وسط وسط وسط جنگل دوتا دور هیچی حز درخت نبود تقریبا اول یال کوه بودیم سگ ها از وقتی که هوا تاریک میشد پارس میکردند هر کدام دقیقا کنار یک چادر دراز میکشیدند حالا این قسمت ربطی به خود موضوع فایل نداره ولی این نکته مثبت هست که چقدر خلقت خدا ارزشمند و بینظیر و باحکمت هست

    تو سفرنامه‌ام موقع نوشتن این جاری شد که انگار سگ های نگهبان بودند، خیلی حس خوبیه خیلی. شب هر کدام از بچه ها بیرون چادر میرفت یکی از سگ‌ها همراهشون میرفت. و خلاصه اصلا ترسی نمونده بود و از خیلی وقت پیش ما خود نقش اول شجاع دل را بازی میکردیم به خاطر همین، همین یاری را میدیدیم.

    ولی نکته اینجاست که مرگ به گربه گفت من فعلا باهات کاری ندارم گفت فعلا نگفت کلا کاری باهات ندارم این خودش نشون میده که جهان ما پویاست و اینجوری نیست که اگر الان خوبی فردا هم خوب تری یا برعکس میشه تغییر داد و تا زمانی که تو روی خودت کار میکنی به شکل درست نتایج بهتر میشه.

    رابطه ی عاطفی هر دوی شما را تحسین میکنم استاد و مریم عزیز واقعا زیباست واقعا دارم لذت میبرم. خداروشکر

    واقعا داستان جیراف و خلاقیت اخ اخ نگاه تو داستانتو میسازه.

    این داستان صداقتی که در مورد شخصیتتون مریم جان + داستان استاد را گفتید، داره بهم میگه چقدر میتونه یک ادم تاثیرگذار و الهام بخش باشه، و چقدر مهمه داشتن اصول خودت را داشتن.

    وهمینطوره چه بخوایم چه نخوایم وقتی که منیته گل کرده همه چیز از ان خداست و مال خودشه و مااا همم مال خودشیم جزیی از خودشیم و البته که اناالله الیه الراجعون به سوی او بازمیگردیم.

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    فکر نکنید یک جای خاصی یک شخص خاصیه که اگر برسی بهش و داشته باشی خوشبختی، خوشبختی یعنی لذت بردن از همین لحظه از همین دیدن از همین نوشتن از همین قهوه خوردن ( بفرمایید قهوه – خنده ) خوشبختی یعنی فرصت قشنگ زندگی داشتن یعنی داشتن شما یعنی داشتن پروژه لبخند خدا …

    عاشقتونم

    الهی شکر

    واقعاا این فایل چسبید،

    عه بوی کتلت میاد از خونه … ( ذوق و شوق )

    میدونید کتلتو اگر برعکسش کنید چی میشه؟!

    .

    .

    خب

    اون ورش سرخ میشه ( خنده )

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      الهه السادات میرمحمدی گفته:
      مدت عضویت: 2294 روز

      به نام خدا

      سلام آقای فتحی

      امیدوارم که هرجا که هستید حالتون خوب باشه

      اول تشکر کنم بابت کامنت قشنگ و فان تون.

      و بعدش میخوام بگم چه جالب که من و همسرمم رو تجربه ی مشابه شما رو داشتیم،ما هم چون طبیعت و سفر رو خیلی دوست داریم، تصمیم گرفته بودیم که کمپ کنیم توی جنگل ،که یه سگ ولگرد کل دوشب رو ازمون محافظت کرد و چسبیده بود به چادرما، با اینکه ما نه میشناختیمش و نه حتی غذایی بهش داده بودیم.

      اما اون کل شب مدام پارس میکرد و مراقب ما و وسایلمون بود.

      و اینکه خیلی مشتاقم که سفرنامه هاتونو ببینم، حتی یه بار داخل یوتوب هم اسمتونو سرچ کردم اما چیزی پیدا نکرد.

      هرکجا که هستید شاد و سالم باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      رویا گفته:
      مدت عضویت: 1451 روز

      سلام محمد جان خوش ذوق و مهربون

      همیشه از خوندن کامنت هات لذت میبرم و درس ها یاد میگیرم ، میدونی شما مثل اون معلم هایی هستی که با شادی درس یاد بچه ها میدن و بچه ها هم سریع درس رو میگیرن .

      چقدر حضور خدا رو حس کردن شیرین و دوست داشتنی هست و حتی به نظرم غرور مثبتی هم داره واسه ادم البته من بازهم میگم خدایا بیشتر آگاهم کن ، خدایا درک نشانه و عمل به آنها را بیشتر به من بده .

      ممنونم محمد جان که انقدر راحت مینویسی ،آفرین . انشاالله که هر آنچه که با همین قلم زیبات تو دفتر آرزوهات نوشتی براحتی و عزتمندانه برآورده بشه .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    یداله رحمانی قورتانی گفته:
    مدت عضویت: 1040 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم و تمام همسفران و دوستان دوست داشتنی که از خوندن کامنتاتون لذت میبرم و کیف میکنم واقعا از تک تک دوستان و استاد که این محیط را ایجاد کرده سپاسگزارم و خدا را شکر که هدایت شدم به همچین جایی

    وقتی عنوان فایلا دیدم حال کردم چون من به شخصه عاشق کارتون بودم از بچگی گرفته تا الان که 32سالمه و دقیقا از پارسال که تلویزیون را گذاشتم کنار بازم اگه جایی کارتون بود می‌دیدم و مثل شما استاد می‌گشتم تو فیلم دنبال نکاتی که بهم حال خوب بده آخه در کل من با انیمیشن حال میکنم و این کارتون هم دیده بودم و من عاشق او سگ بودم و دقیقا مثل مریم خانوم اونجایی که فقط اون نقشه براش راحت بود مونده بودم که چقدر احساس خوب مهم یا مثلاً همون جا که گل ها به اونا حمله میکردند و فقط با اون کار نداشتند چقدر نکته داره چقدر درس داره واقعا یا دقیقا چند روز پیش بود که تو ذهنم یک سری نجواها بود و نمی‌تونستم کنترلش کنم عصر که رفتم خونه کارتون پوریا ولی داشت من عاشق این کارتون هم هستم واقعا خیلی درس داره بهتون پیشنهاد میکنم حتما ببینید دقیقا همون روز داشت نشون میداد که یکی از یارای پوریا هم نجوا اومده بود سراغش خیلی قشنگ بود که با هم جنگیدند کشتی گرفتن و در آخر به لطف خدا تونست بر اون افکار منفی پیروز بشه و نشون میداد فقط باید تلاش کنی،هر بار که یک قسمت از این کارتونا میبینم فقط درس و نکته داره برام و همیشه به خانومم میگم که ببین چقدر این نکته را جالب و آموزنده هستش برای ما و لذت میبرم،قبلا میگفتم کارتونم نباید ببینم ولی امروز گفتم چقدر عالی که منم با دیدن کارتونا هم لذت میبرم و هم نکات اموزندشا بلد میکنم هر کارتونی که دیدم ی نکته برام داشته و همیشه به خانومم گفتم،انگار دوست دارم همیشه بچه باشم یه خصوص از وقتی پدر شدم که بیشتر لذت میبرم بیشتر با پسرم بازی میکنم البته که من بیشتر از پسرم از بازی کردن لذت میبرم و حال میکنم خدا شاهده که اینقدر من از ی بچه 2/5سال درس میگیرم که حد نداره اینکه اینقدر خودشان دوست داره می‌ره جلو آینه و ملی با خودش حرف میزنم و میگه و می‌خنده اینکه اصلا نگران هیچی نیست هر جور ولش کنی می‌ره بیرون و هزاران هزار درس که من ازش میگیرم و به خودم میگم اصل زندگی کردن مثل اینه و جالب ما میگیم چرا اینجوریه باید مثل ما باشه،یا وقتی حس و حالم خوبه انگار می‌فهمه اینقدر بهم حال میده که حد نداره اگه بخوام بگم که باید ساعت ها بگم اونا که بچه دارند اگه دقت کنند میفهمند و اونایی که ندارند انشالله که پدر و مادر باشند و لذت ببرند و حال کنند،دقیقا وقتی میخواد ی کاری بکنه اینقدر تلاش می‌کنه تا انجامش بده،و از وقتی این چیزا را درک کردم خیلی بیشتر با هم در صلح هستیم،و اونجایی که در مورد ترس گفتید من دقیقا اون تجربه را داشتم آخه من قبلاً خیلی از یک میترسیدم و پارسال وقتی دوره عزت نفس را شروع کردم و قانون سلامتی صبحا پیاده میرفتم سرکار نزدیک 7کیلومتر اونم وسط بیابون،اولش میترسیدم آخه بیابون پر از سگ های ولگرد بود اولین بار وقتی داشتم میرفتم یهو دیدم ی گله سگ به طرف من دویدن و پارس میکردم منم ی لحظه ترسیدم ولی گفتم برگی هم بدون اذن خدا از درخت نمیفته و خدا حافظ منه و دقیقا تا نزدیک من اومدند و کاریم نداشتند و از اون به بعد دیگه ترسم کمتر شد چون دیدم وقتی نترسم و فرار نکنم اصلا کاری به آدم ندارند،واقعا عاشقتونم استاد که هر فایلی که میذارید دقیقا همون چیزیه که میخواستم بشنوم،واقعا ازتون ممنونم،خیلی خوشحالم خیلی حسم خوبه و مطمنم امروز کلی اتفاق قشنگ و عالی برام میفته،واقعا مطمنم،امشب حتما میام زیر این کامنت بنویسم تا مطمنم بشم که صد در صد پشت احساس خوب اتفاقات خوبه،صد در صد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      یداله رحمانی قورتانی گفته:
      مدت عضویت: 1040 روز

      سلااااام

      وااااای که دیروز چه روز فوق‌العاده ای بود و چقدر لذت بردم

      وقتی مغازه سرکار بودم ی لحظه دیدم ی موتور خفن و بزرگ ی نیش ترمز زد و رفت و دوباره برگشت و وایساد و پیاده شد ی مرد آلمانی بود که اومده بود ایران برای گردش اومد توی رستوران و دست و پا شکسته و با مترجم گوشی با هم حرف زدیم و به قول خودش با هم دوست شدیم،وای که چقدر خدا را شاکر بودم آخه وقتی شغلشا پرسیدم فهمیدم مثل خودم آشپز هستش و وقتی عکساشا نشونم داد فهمیدم سرآشپز ی کشتی خیلی بزرگ هستش چقدر حال کردم و احساسم خوب شد و جالبه که 2دلار بهم داد که گفتم نگه میدارم ب عنوان یادگاری از ی دوست آلمانی و خدا را شکر کردم که به این راحتی پول وارد زندگیم شد،و بعدشم تا شب کلی اتفاق عالی دیگه،خدا را شکر کردم که قوانینش چقدر عالی و خوب جواب میده،خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: