درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 2 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-07 07:45:292025-04-30 07:34:38درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند وهاب
سلام به استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان
من همیشه ادم عجولی بودم و هستم خیلی مثال ها دارم که براتون بگم یه نمونش رانندگی 0من حدود15سال پیش گواهینانه گرفتم اما اصلا پشت فرمون ننشسته بودم تا اینکه حدود3سال پیش بعد از یکی دوجلسه تمرین یهو رفتم تو خیابون اصلی و بچه ها رو میرسوندم کلاس که نتیجش چی شد همون اوایل تصادف کردم و چقدر خورد تو ذوقم و چه ترسی وجودم گرفت که حتی یکسال نتونستم دست به فرمون بزنم
اما بعد یکسال اروم اروم شروع کردم اوایل صبح خیلی زود از کوچه های خلوت بعد خیابون های فرعی و بعد خیابون های اصلی این بار نتیجه شد که خیلی عالی همه چی پیش رفت بدون کوچکترین مشکلی
اما کاش من بتونم درس هایی که میگیرم همیشه به یاد داشته باشم0الان یه مدت که شروع به یاد گیری خیاطی کردم و بازهم عجله دوباره میخوام تند تند همه دوره هارو بگذرونم و وارد بازار کار بشم که این دفعه زود به خودم اومدم و اجازه ندادم که از مسیر خارج بشم0ممنون از شما که همیشه به موقع قانون به ما یاداوری میکنین0 استاد عزیزم از خوندن کامنت بچه ها متوجه شدم که تولدتون در اسفند ماه هست اما دقیقا نمیدونم چه روزی
تولدتون هزاران بار مبارک باشه و پر تکرار
ایشالا که همیشه شاد و سلامت باشین
هوالرزاق
سلام به توحدیدی ترین نقطه ی کیهان
سلام به استاد عباسمنش واستاد شایسته و
تموم دوستانی که دارن در این مسیر رشد توحیدی فعالیت میکنند
استاد ممنونم بابت این فایل
ممنونم بابت یاداوری مهم ترین قانون (از نظر من)
که قانون تکامل هست
اعتراف میکنم
یکی از پاشنه های اشیل من هست
من ضربات بی نهایت سختی رو از عدم درک این قانون از جهان متحمل شدم
و بی نهایت بار خواستم خیلی زود خیلی زود خیلی زود
خودم رو به جهان ثابت کنم به بقیه نشون بدم
بگم من اینم
من به این چیزا رسیدم
همیشه میخواستم به همه ثابت کنم که من مسیرم درسته
راهی که من میرم درسته ایناهاش اینم نتایجم …
انقدر همیشه عجله داشتم و دویدم و خوردم زمین
و باز پاشدم و باز باسرعت زیاد دویدم واین بار خوردم به دیوار
و باز یه مدت زخم هام درمان شد باز بلند شدم
دوباره شروع کردم به دویدن و اینبار محکم تر خوردم به یک دیوار بتنی
و این بار خورددددد شدم
جوری که خدا گف تو چقدر پر رویی بچه
از رو نمیری ..نه؟
و من اونجا تازه فهمیدم معنای تسلیم شدن چیه
تازه درک کردم معنای سرسپردن رو
و اونجا چون دیگه توانی در من نبود
خودم رو سپردم به خدا
و گفتم من هرهنری داشتم رو کردم
هیییییییچ نتیجه ای نگرفتم
چندسال گذشته و واقعا خستم
کمکم میکنی؟
استاد خدا تو اون روزا وقتی نهایت عجز من رو دید
شما رو گذاشت سرراهم
و من با اموزه های توحیدی شما شروع کردم
چون به خوبی درک کرده بودم قانون تکامل چیه
هی خودم رو پایش میکردم و مدام از خودم سوال میکردم که چرا انقدر عجله داری؟
به خودم یاداوری میکردم که
استاد گفته هدفی نیست مقصدی نیست
هدف و مقصد همین مسیری هست که تو هی عجله داری زود زود زود تموم بشه بری مرحله بعد
راسی بزارین اینم بگم
ایتاد من وقتی متوجه پاشنه اشیل عجله درخودم شدم
خیلی فکر کردم دلیل و ریشه ش رو پیداکنم
بعد به این نتیجه رسیدم
پدرمن همیشه وهرلحظه به مامیگف مثلا زود بخوابین دیر شد صبح میگف زود پاشین دیر شد
میخواستیم بریم مهمونی میرف تو حیاط تو ماشین مینشست بوووووق میزد میگف زود باشبن دیر شد
تو مهمونی همه نشسته بودن زنگ میزد به ما پاشین بیاین بیرون که بریم دیر شد
بادمه هروقت میگفتم بزار پشت فرمون بشینم تا رانندگی یاد بگیرم میگف الان دیر شده بزار برسیم فلان جا برگشتنا میزارم تو بشینی
یعد برگشتنا هم میگف الان دیر شده باید زود برسیم خونه ساعتُ نگاه 12 شبه خیلی دیر شده
و……
کلا وقتی به خودم نگاه کردم دیدم من حتی سرعت راه رفتنم هم دوبرابر سرعت بقیه ست
چون همیشه تقریبا بدو بدو میکنم همیشه وقتی بادوستام میرفتم پیاده روی میگفتن اروم تر راه برو ما باید بدویم تا به تو برسیم
چرا انقدر عجله داری
استاد من حتی نمیتونم دوطبقه رو بااسانسور برم
باید با پله برم حس میکنم دیر میشه منتظر اسانسور بمونم
یا مثلا هیشوخ نمیتونم روی پله برقی بایستم تا اون خودش من رو ببره بالا
من همونم بدو بدو میرم بالا
همیشه برعکس همه ی دوستام من نیم ساعت زود تر میرسیدم سر قرار ها
و همیشه منتظر میموندم تا بقیه بیان
من واقعا وقتی تونستم این ترمز عجله رو تو خودم شناسایی کنم خیلی خوشحال شدم
خداروشکر از روزی که باشما اشنا شدم ضربه ی بدی نخوردم
ولی فقط یجا یبار من چون درگیر مقایسه شدم
و خودم رو با افرادی مقایسه کردم که تو صنف من فعالیت میکنن اما با تحربه های بالاتر و مدارهای بالاتر
من عجله کردم و گفتم من هم میخوام مثل اونها چنتا نیرو بگیرم برای کارگاهم و مثلا میخواستم بیزینس نوپا رو اینطوری گسترش بدم
ولی خداروشکر به یک ماه نکشیده بود که متوجه اشتباهم شدم و فهمیدم که من خودم میتونم بایک نفر نیروی کمکی این حجم کار رو پوشش بدم و نیازی به دونفر نیست
و خوشبختانه الان دارم خودم با یک نفر نیروی کمکی کار رو پیش میبرم و همه چیز عالیه …
این روزها فقط سپاسگزاری میکنم
و انقدر قلبم لطیف شده که هرروز به خدا میگم
مگه ازین بهتر هم میشه؟
اون میگه کجاشو دیدی؟!!
به نام الله مهربانیها
سلام و درو.د بر استاد توانمند و توحیدی ما و دوستان گرانقدر این سایت
واقعیت اینست که من در طول زندگیم احساس لیاقت پایینی داشتم و زمانیکه با این راه آشنا شدم به این موضوع پی بردم و این احساس لیاقت پایین خیلی از داشته های زندگیم رو از من گرفته بود و بعد از این بصورت تصاعدی من به شدت احساس بی ارزشی کردم و همینطور ادامه همین مسیر هر بار بد تر و بدتر شود این احساس بی ارزشی
دوره احساس لیاقت رو شروع کردم تا به امروز نسبت به قبل نتایج خیلی خوبی هم گرفتم اما باز این مقایسه با افرادی که در این موضوع خیلی خوب هستن دوباره بعضی مواقع خیلی حسم رو بد میکنه به منم احساس عجله ، احساس عقب افتادن از بقیه و احساس بی ارزشی میده ، در دوره احساس لیاقت مقایسه خودمون با بقیه بعنوان هسته اصلی تخریب احساس لیاقت معرفی شده ، مقایسه کردن خودمون با بقیه باعث میشه قانون تکامل رو فراموش کنیم ، مدام خودمون رو بابت اشتباهاتمون سرزنش کنیم و نعمت های زندگیمون رو نبینیم ، این اعتماد به نفسمون رو نابود میکنه
من باید فقط و فقط خودمو با گذشته خودم مقایسه کنم ، بابت کوچکترین پیشرفت خودمو تحسین کنم و به خودم جایزه بدم
و سعی کنم که در این دوره به انجام تمرینات تعهد داشته باشم و همیشه قانون تکامل رو به یاد داشته باشم قانونی که جهان بر اساس آن رشد و گسترش یافته
خدایا شکرت بابت این استاد و این دوستان توحیدی
امیدوام شاد و موفق و سلامت و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
به نام خداوند مهربان
سلام خدمت استاد بزرگواراستادشایسته وهمراهان گرامی سایت
واقعا زندگی کردن مثل یه بازی هستش ،که راه این بازی روباید یادگرفت خدایا شکروسپاسگزارم برای این هم زمانی آشنا شدن بااستادبزرگواروسایت ایشون که باعث شده من تکاملی سالها دارم حرکت میکنم ودرعمل نتایج رواحساس میکنم خدایا شکروسپاسگزارم مثال خودم تقوا(کنترل ذهن) وسپاسگزاری چقدر دررشد،وگردگیری روحم کمک کردتاروشنائی دردرونم نمایان شودخدایا شکروسپاسگزارم.
خدایا شکروسپاسگزارم که بهم عطا کردی ، مثال پرداخت بدهی ها،وکسب درآمدوتقسیم کاربا خداوندصبرچقدراین جمله آرام بخش بود برای من درشرایط به ظاهرپیچیده استادمن واقعا ازشما سپاسگزارم.
دربحث عجله کردن من همیشه ضربه خوردم ،به لطف خدا وآموزش های استادبزرگوار فنداسیون روازدرون رشددادم یعنی؛قرارگرفتن درفرکانس مثبت،فرکانس بالاتراجرا،فرکانس بالاترنتایج که میبینم چقدرعجله باعث رشدمن شده شکروسپاسگزارم.
برنامه من برای رشد فقط طی کردن تکامل هستش، موفقیت مسیر رسیدن به خواسته هاست،مقصدبی انتهاست؟!درپناه حق
به نام الله هدایتگر
خدایاهرانچه که دارم اران توست وازتوبه من رسیده است
سلام دوستان خوبم
یک حسی گفت بیاحتمااین فایل روببین برای کسبوکارت وجوابت تواین فایل هست وگوش دادم وچقدرعالی بازاستادتوضیح دادن ومن بهتردرک کردم
یادمه همون اول که اومدم توکاراملاک بدون این که درمورداین کارتحقیق بکنم ومهارت کسب کنم رفتم دنبال قراردادهایی بامبالغ سنگین وچندسال دنبال معاملات بزرگ بودم وهیچ پولی کسب نکردم چراچون هم مهارت نداشتم ونرفتم کتاب بخونم وبرم الگوهایی درموردکاراملاک راباهاشون صحبت کنم هم این که میخواستم همون اول پول های میلیاردی دربیارم که شدنی نبود
چون قانون تکامل رونمیدونستم وچقدرضربه خوردم ازعدم رعایت قانون وحال بدداشتم وخودم روبادیگران مقایسه میکردم واینوبگم بدترین مورددرباره مقایسه خود بادیگران فضای مجازی مخصوصااینستاهست که شمااون خونه های لاکچری رومیبینیدوبه خودتون میگین من ناتوانم یاادم های موفق رومیبینی
بعداحساس لیاقت توبه شدت پایین میاد
اماتوبایدببینی اون ادم چندسال کارکرده وزحمت کشیده که الان به این موقعیت رسیده وتوبابدبرای شروع کارازکارهای اسون توشروع کنی توحرفه موردعلاقت بعدهدایت بشی به مرحله بعدی وبهتروبهتربشی تانتایج عالی بگیری
عجله نکنیم وناامیدنشیم توکسبوکارمون وهمیشه درحال یادگیری وکسب مهارت باشیم
میگن زگهواره تاگوردانش بجوی
واقعاهم همینطوره
اشتباه کردن خوبه والی اگرهمون اشتباه روبارهاتکرارکنی نابودمیشی
شادوموفق باشید
احمدفردوسی
سلام
استاد خوش پوش و خوش اندام من
واقعا فکرش و نمیکردم یه بازی ساده بتونه برای من اینقدر درک عمیق درس زندگی و اجرای اون در عمل داشته باشه
البته که من همه اینها رو نشونه کار کردن روی دوره جدید و بینظیر هم جهت با خداوند میبینم
یکی از دوستان کامنت گذاشته بود که شما با پرتاب های موفق به ربات نه مغرور میشین و نه با پرتاب های ناموفق ناامید و سرخورده کاملا ساده دارین لذت میبرین و بازی میکنین و کنترل ذهن میکنین عالی عالی
اتفاقا برای خواهرمم داشتم تعریف میکردم چند روز پیش همکارم یه سوتی خیلی خیلی کوچیک از من گرفت و داشت خیلی بزرگش میکرد و منو میبرد تو مومنتوم منفی من هم با ارامش و مواردی که تو دوره اشاره کردین خودم و از ادامه ی فضای مومنتوم خارج کردم بعد چند ساعت هم حدود نیم ساعت اینا یه سوتی بزرگی داد و منم بهش گفتم ولی کاملا عادی و بدون هیچ گونه لج کردنی اولش در حد چند ثانیه ذهنم داشت میگفت اهان حقته ولی به ثانیه بعدی نکشید یاد همین مورد کامنت دوستمون و حرکت شما در این بازی افتادم گفتم نه مغرور نشو ولذت نبر از اشتباه کردن اون وکاملا بیطرفانه و بعنوان کسی که میخواد کارش و درست انجام بده کمکش کردم اصلا بعدش رفتارش زمین تا اسمون باهام تغییر کرد و تصمیم گرفتم این سبک رفتاری رو ادامه بدم چون خیلی جوابه :))))
استاد جانم قبلا هم تو فایل های دیگه گفتین بازم گوش جان سپردیم برای یاداوری
اینکه از همون ابتدا یه مهارت رو مهمه که به درستی یاد بگیریم این و من خیلی ازش استفاده کردم
و اینم بگم من هم مثل بقیه هم شما رو وهممریم جان در پرادایس وتحسین میکنم که گاهی حتی شده چند ماه تنها برای خودتون زندگی میکنین
در اخر اینکه ذوق عضله سازی دارم برای قانون سلامتی وقتی عضله شما رومیبینم و صورت و اندام بینظیر مریم جانم رو در زندگی در بهشت اصلا ذوقی دارم ک نگووو
دوستتون دارم مرسی بابت درس های زندگی و مرسی که لابلای کارهای جدی تون برامون فایل های هدیه با ارزش هم تهیه میکنید
ایموجی قلب و بوس و اینا
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد عباس منش عزیز وسرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز
سپاس خداوندی هستم که من را با شخصی به اسم عبس منشآشنا نمود ومن را به این مسیرزیبا هدایت کرد
در خصوص مطالب این فایل باید بگوییم که یک مثالی که به ذهنم آمده و باید آن را در اینجا ذکر کنم این هست که من خودم برنامه نویس هستم اگر بخواهم یک تکنولوژی یازبان برنامه نویسی جدید را یاد بگیرم نمی توانم اول از همه بپرم آخر کتاب و انتظار این را داشته باشم که من باید همه چیز را بلدباشم باید تکامل را رعایت کرد اول کتاب بیام مطالب فصل 1 اون کتاب را بخونم تمرین کنم کار کنم و بعد که اون فصل را بخوبی یاد گرفتم اون موقع برم سراغ فصل 2در این فصل هم باز باید مطالب رابخوبی یاد بگیری و اگر موردی هم بود مجددا برگردم به فصل 1 و باز اون مطالب را دوره کنم تا مطالب فصل 2 برات به خوبی جا افتاد بعد برم سراغ مطالب فصل بعد و همین روند را باید رعایت کرد تا اخرین فصل بطوری که باید اون زبان را بخوبی یاد بگیری مورد دیگری که دریک سال اخیر برای خودم اتفاق افتاد من دارم روی چند زبانگی یک سایت کار میکنم بارها و بارها این کار را انجام میدادم ولی جوابی که میگرفتم اشتباه بود تا اینکه خداوند منوهدایت کرد و یک بار به یک روش خاص پیش رفتم و تا الان با اینکه مشکلاتی هم بوده در حین کار خدا را شکر اون مشکلات را رفع کردم از دیدگاه من یکی از مهمترین کارهای که مردم و کلیه عموم مردم قانون تکامل را رعایت نمیکنن زندگی ماشینی امروزی هست چون هر چیزی را خیلی زود به دست میارن تصور این را دارن که باید برای هر کاری این صادق باشه که این تصور یک اشتباه کاملا فاهش هست ما باید سعی کنیم امروز از دیروز بهتر بشیم در تخصص خودمان و هر روز روی این تخصص خودم باید مطالب بیشتری را یاد بگیریم کتاب بخونیم وهر روز بهتر و بهتر بشیم تمرین کنیم وبه قول استاد جهان لاجرمهست اون موقع به ما پاداشها را بدهد
به امید دیدار مجدد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب استاد ودوستان عزیزم
این فایل ب موقه بود ک من دوباره بیام توی مسیر درست
دوسه روزه ک احساس کردم احساس خوبی ندارم
و انگار یکی همش در گوشم احساس بی لیاقتی ب من میداد
از جاییکه من تازه کسب وکارمو جدی شروع کردم یک محصول تولید کردم و خداروشکر نشانه های مشتری امد وچندتا فروش داشتم
سریع بدو افتادم توی عجله احساس،کردم خیلی روند کند هست
البته محصول جدیدتری تولید نکردم وتوی همون روند دارم حرکت میکنم
اما همش میبینم بقیه کارگاه دارن ومن ندارم احساسم بد میشه ک این از مقایسه میات
.کلا احساس مقایسه با احساس قربانی شدن ترکیب شد باهم و خیلی منو بهم ریخت
و خیلی واضح رفتار واخلاقم با عزیزانم تغییر کرد
واین نشون دهنده ی اینکه در مسیر غلط قرار گرفتم و برای اونا سوال شده بود ک من چرا اینطور شدم
و نشستم حرف زدیم منو همسرم ک هرکاری میکنم میخام مکانی برای کارم ردیف کنم تو میگی نه عجله نکن چقد باید صبر کنم اون چندتا دلیل اورد ک بنظرمن منطقی نبود و من چندتا دلیل اوردم ک اون گف تو خیلی سخت گرفتی این موضوع رو
و توی این سه چهار روز اخیر دوسه نفر بهم گفتن تو عجولی و بهم گفتن خیلی سخت گرفتی بقیه هم فرکانس منو دریافت کردن ک این احساسات رو دارم ک دیشب همسرم بهم ی چیز جالبی گف دوتا مثال متفاوت خرازی زدیم
یکی صبروتکامل طی کرد الان پرفروش ترین خرازی محل ما شده
دیگری صبرنکرد یکماهه جمع کرد وگف فایده نداره
دیشب همسرم گف تو تکاملت توی پس انداز تا مقداری ک خاستی طی کردی الان تو این پول باید بزنی ب کسب وکارت چون وسایل مورد نیازت باید خریداری بشه اول واخر چیزی نیس ک بگذری ازش
گفتم نه استاد گفته پولت خرج نکن گفت بله خرج نکن منظورش ولخرجی بوده ک یاد بگیری جمع کنی ن الان ک جمع کردی و باید وسیله مورد نیازتو بخری میگی نباید خرجشون کنم
و هی ب تعویق بندازی کارتو و احساس بدی بهت دست بده و بگی کی ب خاسته ام برسم و
مثال زد
یک شخصی ک اسنپ میخات کارکنه باید ماشین بخره دیگه گواهینامه ب تنهایی کاری براش نمیکنه !!!
اگه ماشین رو خرید بعد میشه گف راننده اسنپ هستش
بعد شروع میکنه کار کردن و پس انداز هرچیزی ک گیرش اومد پس انداز میکنه
الان تصمیم گرفتم یک قالی دارم گذاشتم کنار اونو بدم قالیشویی کل اتاق رو جمع وجور کنم
وسیله مورد نیازم ک ب لطف خدا پولش جمع شده بخرم و خیالم ازین بابت راحت بشه ک این خاسته ام تیک خورده چون خیلی منتظرش بودم ک عید 1404 این اتفاق افتاده باشه اتاق رو تبدیل ب کارگاه میکنم قالی رو پهن میکنم تخت خواب هارو جمع میکنم یک میز با وسایلم میچینم روی میز یک جعبه واسه ابزارهام میخرم و همونجا کارمو با توکل ب خدای مهربان سال جدید طی میکنم
وسال جدید هم
ک سال موفقیت توی کسب وکارم و درامد وثروت گذاشتم
.هرگز نباید تکامل رو فراموش کنم ک من ازیک محصول شروع کردم الان شدن سه محصول من تااینجا تکاملی اومدم واسه افزایش مهارتم
بازهم مهارتم ومشتریهام هربار بهترازقبل میشن باید اجازه بدم بابت هر مهارت جدیدم هر مشتری جدیدم شکرگذاری کنم از خداوند مهربان همینجوری روندرو برم ارام ارام
عجله ومقایسه نکنم ک میدونم اینا هست باید جلوی وسوسه ها رو بگیرم
خدایا هزاران مرتبه شکر ک ب هر بهانه ای منو میاری اینجا ک راه رو از چاه بفهمم
سپاسگذارم استاد جان ک توی تمام دوره هاتون درمورد تکامل صحبت کردید
سلام استاد واقعا خداروشکر میکنم معلمی مثل شما دارم
من راجب کسب کار مثال بزنم من الان 28 سالمه هیچ بک گراندی از کار و بیزینس نداشتم و از پول ساختن و کار کردن خالی بودم هیچ الگو و هیچ چیزی از کسب کار نمیدونستم و با دورهای شما و روانشناسی شروع کردم و خودم حس میکردم خوب میفهمم حرفاهای شمارو و مثالهاشو پیدا میکردم و تایید میکردم باورم میشد دلیلش این بود که من نه جای کار کرده بودم نه مشتری دیده بودم نه قرضی نه وامی نه خرید فروشی هیچی و خیلی خدارووشکر کردم خالی بودم و با دورهای شما با تمرین کسب کار و پول ساختنو دارم یاد میگیرم و همچی هروز خداروشکر هرماه داره بهتر میشه هم از تجربیات کاری هم باورها هم پول ساختن.
مثلا شما در قدم 2 جلسه 4 /12 قدم گفتید که میشود با ساعت کار کمتر تلاش کمتر درامد بیشتر شود و من اینو باور کردم از همون اول شروع کارم در این یکساله برای من همین طور شد و نمیتونم غیر از اینو باور کنم که باید برای درامد بیشتر ساعت بیشتری کار کرد بخاطر این باور من ب کار و ادمهای هدایت شدم ک این اتفاق افتاد و داره میفته و باور منو هروز قویتر میکنه و بخدا قسم میبینم ادمهایو که دارن برعکس این مورد کار میکنن درکشون نمیکنم الان ک دارم اینو مینویسم فکر کردم بهشا…
و خداروشکر میکنم برای این موهبت که خالی بودم و با اموزشهای شما هرماه همچی داره پله پله بهتر میشه خداروشکر خداروشکر
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت شما استاد عزیزم، خانم شایسته مهربان، و همه شما دوستان عزیز و ارزشمندم در این مسیر الهی
ماشاالله به به چه بدنی، چه استیلی، چه رخ و جمالی! واقعا حظ کردم و لذت بردم استاد جان، از این تجهیزات و ادوات هیولا که نگم آقا! واقعا تحسین برانگیزه و چقدر لذت بردم از دیدن این ویدیو و این ربات های نازنین و با حال که منو یاد فیلم ها و انیمیشن های زیبا و چشم نواز میندازن.
چقدر دوست دارم منم تجربه کنم این شرایط رو استاد و دلم کشید واقعا! یاد دوران قدیم و زمان نوجوانی و جوانیم افتادم که چقدر پینگ پونگ بازی میکردیم با خانواده و فامیل و چقدر توش پیشرفت داشتم و عالی شده بودم. مخصوصا که یدونه فقط راکت هیولای اِستیگای اصل سوئدی داشتیم که مال داداش بزرگم بود و جنگ و دعوا سر این راکت! : )) که حکم جام قهرمانی و مدال طلای مثلا مسابقات المپیک رو داشت واسمون! هر کسی با راکتای داغون و رنگ و رو پریده و تکه و پاره شده و چوب شکسته و نابود بازی میکرد و قشنگ با آسفالت شدن میتونست تا بالا بالاها خودشو بکشونه بالا، میتونست این راکتو بدست بگیره و حس فتح کردن قله اورست و مستقر کردن پرچم ایران به جای پرچم اِمریکا تو کره ماه رو داشته باشه برای لحظاتی! : )) خدایا شکرت بابت خاطرات خوب و خوش..
استاد نکته ای که توی دقیقه 20 فایل داشتین میگفتین یکی از نکاتی بود که دقیقا بصورت اتومات توی تجربه بازی پینگ پونگ توی سنین کم و نوجوانی که بازی میکردم، رعایت میکردم مخصوصا اون حرکتی که دقیقا بزنی روبروی دستی که راکت گرفتید و نه در جهت مخالفش یعنی پاسخ توپ زدنت کج و مخالف دستی که راکت گرفتی نباشه و این خیلی گول زننده و سخت هست پیش بینیش برای حریف. و چقدر این بازی فوق العادس و هم هوش و ذکاوت آدم رو تقویت میکنه و هم فیزیک آدم و چابک بودنش رو. اونم بدون هیچ آموزشی و حتی فیلم نگاه کردنی، و فقط با تمرین و تکرار و البته بازی بزرگتر ها رو نگاه کردن اونم بصورت نه حرفه ای، در حد متوسط بودیم هممون، اما چون مدت نسبتا طولانی و خوب چند ساله ای رو میشه گفت تقریبا بصورت ممتد بازی میکردیم، توش تا یه حد خیلی خوبی قوی و نسبتا حرفه ای شده بودیم.
نکته ای که داشتین در مورد رعایت قانون تکامل و مخصوصا اونجا که در مورد مشاغلی که یه اوستا مثلا میخواد کار رو یاد یه تازه وارد بده مثلا یه نوجوان یا سنین کم کلا، اینه که مخصوصا تو جامعه ما ایران خیلی این مورد پیش اومده و میاد هنوزم که فرهنگ درست هر چیز رعایت نمیشه متاسفانه و توی مشاغل بگیر تا هر موضوع دیگه ای، اصلا اصول درست و فرهنگ سازی درستی نمیشه، اول به قولی میخواد حتی اون استاد کار حرفه ای و با تجربه، بخاطر شاید عقبه و تجربه ای که احتمالا خودش داشته توی اون شغل و حرفه، که مثلا کتک خورده یا شاید تحقیر شده حسابی اولش، یا مثلا توی آزمایش های مختلف قرار گرفته و اوستاش اول کارهای خیلی سخت و در حدی که یه اوستا شاید خودش هم نتونه درست انجامش بده یا نیاز به تجربه و مهارت بالایی داره، بخواد به اون شاگرد یا تازه کار یاد بده یا حتی یادم نه، بخواد اصلا از عمد بهش کارهای سخت بده در حد خودش، که اون نتونه انجام بده و یا بزنه بلایی سر خودش بیاره یا آسیب ببینه، که بعد بهش بخنده اولش یا مثلا بخواد حتی خلاء و عقده های درونی خودش رو اینجور یه جورایی پر کنه و به طرف احساس حقارت بده یا فخر بفروشه و مثلا جلوی چهار نفر همکار یا به اصلاح با تجربه بگه، ها ها ببین تروخدا این کله پوک و صفر کیلومترو! یا ببین این بچه نادون رو تروخدا! بچه تو باید حالا حالاها درس یاد بگیری، حالا حالاها باید قشنگ صاف بشی زیر فشار و تجربه تا به جایی برسی یا اوستا بشی! و شاید ندونن یا حتی چرا اتفاقا هم بدونن که طرف ممکنه ول کنه بره یا ممکنه اصلا یه بلایی سرش بیاد که تا عمر داره نتونه فراموشش کنه یا هرچیزی تو این مایه ها، و این موضوع توی میگم مخصوصا جامعه ما ایرانیا خیلی دیده میشه که متاسفانه یه جور کلاس گذاشتن و مثلا غرور و بزرگی و آدم با تجربه ای بودن جلوه میکنه واسه خیلیا، و البته خیلیا هم هستن که واقعا برازنده لقب استادی و با تجربه بودن هستند که بینهایت انسان های شریف و درستکار و با اخلاقی هم هستند اتفاقا.
یه مثال اتفاقا خیلی هم تازه که برای خودم پیش اومد حتی همین یه مدت پیش که برای اولین بار توی یه فروشگاه زنجیره ای بزرگ مشغول به کار شده بودم از روی ناچاری و داستانش مفصله، و خب کارهایی بود که اصلا با اینکه من تجربه کارهای سخت فیزیکی رو داشتم از بچگی اما سالیان سال هست که دیگه طرف اینجور کارها نرفته بودم و آمادگیشو نداشتم و از طرفی بخاطر مشکل سلامتیم هم میشه گفت واسم ضرر هم داره و نباید انجام بدم، اما خب میگم بخاطر شرایطم و یه سری چیزها مجبور شده بودم برم خودم رو امتحان کنم، خب با تمام این حرفا، اتفاقا توش هم خیلی عالی بودم و با توجه به اینکه چند نیروی دیگه هم اونجا کار میکردند و برای انبار داری و چیدمان و کارهای سخت دیگه مثل بار خالی کردن های متعدد باید همیشه حی و حاضر میبودیم، خیلی عالی بودم هرچند واقعا چالش هایی رو مخصوصا بخاطر سلامتیم داشتم که آزار دهنده هم بود، تا اینکه یه قسمتی از کار بود برای مخصوصا بار خالی کردن با کامیون های بزرگ که از گاری ها و سبد های مخصوص حمل کالا هم استفاده میکردیم و من تا حالا از اون گاری های دسته بلند عمدی شکل استفاده نکرده بودم و اتفاقا خیلی خوب از عهده ای بر اومده بودم چون قبلا کارهای بدین شکل و مشاغل مختلفی رو توشون تجربه و مهارت کسب کرده بودم خیلی زود توی زمینه های مختلف دیگه هم راه میفتم و بازی دستم میاد به قولی.
اون راننده کامیون که چیزی هم بهش نگم! که آدمی کاملا نادرست و از همین دست آدما بود که بالاتر مثال زدم که یعنی یعنی بایدم با تجربه باشند و سن و سالش هم کم نبود، اومد بخاطر یه سری نابخرد بازی ها و توجه جلب کردن و البته شیطنتش گل کردن، یه خانم جوانی که توی ماشین توی خیابون اصلی شهر توی ماشین شخصی خودش نشسته بود دقیقا جلوی فروشگاه و پیش کامیون بار ما، و داشت نگاه میکرد از پنجره به ما، این راننده نامحترم ورداشت از عمد بارِ منو بیش از حد پر کرد اونم بار روغن های بزرگ سنگین که کارتوناش چندتا توش جا میگرفت و اینم از قصد اینقدر بار زد رو گاری که واقعا نباید تا این حد پر بشه اصلا، یعنی از حد معمولش هم کلی عبور کرده بود از سقف مجاز اون فرغون، من سریع حس درونیم بهم گفت که این اشتباهه، اولا که حتی حالت گذاشتن کارتونها رو اشتباه چید روی فرعون و ثانیا از عمد اینقدر پرش کرد که یه اتفاقی بیفته! من بهشم گفتم این خیلی پر شده ها اینجوری اشکالی نداره؟ یعنی ازش پرسیدم، و فکر میکردم طرف آدمه و راهنمایی میکنه و اصلا ذره ای تو فکر این نبودم که کسی بخواد همچین کاری بکنه که قصد بدی داشته باشه و بخنده بهم! بخدا با دل صاف و ساده و اینکه همه خوبن! من با آدما رفتار میکنم و کاری رو انجام میدم، آقا اومدم فرغون رو برعکس کنم که یه عقب گرد داشته باشم و بچرخم و دور بزنم برم تو فروشگاه، دیدم به زور تکون میخوره اصلا این فرغون! اینقدر پرش کرده بود راننده، بعد که به زور با کلی تقلا یکم خوابوندمش و اونم از عمد با پاش یکم هولش داد که یعنی بخوابودش سر دست من، یهو لنگر کرد و تعادلش بهم خورد و از دستم یهو افتاد و منم باهاش پرت شدم زمین، یه جوری خیلی شدید و با ضرب شدیدی نسبتا خوردم زمین گاری هم افتاد روم با بار، بعد بلند شدم و دیدم اون خانمه از تو ماشین روشو کرده اونطرف و داره هر هر هر میخنده بهم و چه بسا حتی فیلمم با گوشیش گرفته بود که شاید پخش کنه تو شبکه های مضخرف اجتماعی، و من بلند شدم اولش خب به شدت داشتم جلوی خودمو میگرفتم که فقط نزنم دهن یارو رو سرویس کنم ولی از اونجایی که مدتها روی خودم کار کرده بودم و درس ها از شما استادم یاد گرفته بودم و آموزه ها و تمرینات رو توی مواقع چالش مخصوصا اجرا میکردم، خیلی زود چندتا نفس گرفتم و خودمو آروم کردم و نجواها به شدت داشت عصبیم میکرد و من فقط آرومش میکردم و خودم رو به آرامش دعوت میکردم، اگر به قبل بود که هیچی دیگه همونجا بی برو برگرد باید طرفو از زیر دست و پام میکشیدن بیرون و کمترین اتفاقی که میفتاد سرش یا دستی پایی یه جاییش میشکست و خونین و مالین میشد قطعا. بعد جالبه که ول کن هم نبود، میگم بخاطر همین چیزا من متوجه شدم که اتفاقا قصد و غرض و مرضی تو جونش بوده، و الا میگم خداشاهده اصلا فکر بد نمیکردم و اصلا شاک شده بودم از این اتفاق و رفتار این بابا، هی میگفت چیکار کردی آبرومونو بردی جلو این دختره و چی و فلان.. من میدونین بهش چی گفتم؟ خیلی بد همه چیز داشت میرفت رو مخم ها حسابشو کنید استاد چه موقعیت بدی بوده واقعا واسم، من برگشتم سمت یکی آروم زدم رو شونش روش اونور بود، بهش گفتم از سنت خجالت نمیکشی واقعا؟ خیلی آروم و محترمانه گفتم بهش، گفتم مرد حسابی تو بجای اینکه یعنی یعنی آدم با تجربه ای هستی یعنی مثل یه کارگر ارشد و سوپروایزر هستی و بیای از تجربه و مهارتت به یکی مثل من و اینایی که دارن کار میکنن اینجا و با همچین فرغونی شاید تا حالا اصلا کار نکردن و یا بار اولشونه همچین جایی کار میکنن، بیای درست بهمون بگی چطوری باهاش کار کنیم و یا بار اندازه بزنی و چهارتا نکته فنی بگی، میخندی و میگی آبرومونو بردی؟؟ من دستشویی کردم (با اصطلاح خودمونی بهش گفتم) تو همچین تجربه ای و آبرویی که بخواد اینطوری بره! فکر کردی حواسم از اولش نبود که داشتی با دختره لاس میزدی و قصدت چی بود؟ بهش گفتم از سنت خجالب بکش، آبرو! این که هیچی، کل شهر بیان بخندن بهم من ککم نمیگزه و نگران نیستم که اشتباهی رخ داد و بخواد آبروم رفته باشه! تو آبروی خودتو بردی بنده خدا هم پیش خودت هم خدای خودت، برو که ایشالا سالم برسی به مقصدت و زندگی خوبی داشته باشی..
هیچی نگفت فقط یه نگاه خجالت زده کرد بهم و سرشو انداخت پایین و هی میخواست یه جوری صاف و صوفش کنه من یه نگاه بدی بهش کردمو گاریو گرفتم رفتم. استاد واقعا اتفاق به شدت تلخ و تجربه خیییییی ع ع ع لی بدی بود واسما، اونم توی شرایطی بودم که خیلییی داشتم روی خودم کار میکردم و کنترل ذهن و نفس انجام میدادم و تغییرات اساسی کرده بودم، و الا بخدا نمیتونم بگم چه گندی بالا میومد سر این اتفاق چون به هیچ وجه آدمی نبودم که ساده از خیر چیزی بگذرم قبلا. ولی مدتهاست که خیلی عوض شدم و حسابی تغییر کردم و آسان گیر تر شدم نسبت به خودم و هم دیگران.
در مورد رعایت نکردن قانون تکامل خیلی اشتباهات داشتم تو زندگیم، مثال زیاد هست بخوام بزنم، مثلا تو بحث ساز زدن و موسیقی، مدتی با وجود اینکه دیوانه به تمام معنای این مسیر و هنر هستم، قصد داشتم واردش بشم اما همون اولش با چالش هایی که داشتم خیلی زود ناامید شدم و منصرف شدم و دیگه ادامه ندادم و این شک اومد سراغم که من مال این مسیر نیستم شاید! اما هیچ نیرویی قوی تر از نیروی درونی و اون خدایی که تو وجودم هست نمیتونه بگه و اینو اثبات کنه که چقدر من واقعا مالِ این کارم و ساخته شدم برای این کار و واقعا ایمان دارم بهش و خودم و تواناییم تو این زمینه و اگر از سالها پیش ادامه داده بودم الان به یک هنرمند و موزیسین و یا خواننده و آهنگساز بسیار بسیار با تجربه و مشهور و لایق تبدیل شده بودم، به یاری خدا برنامه های زیادی دارم برای این مسیر و دارم حرکتایی میزنم که تا حالا نزدم، و با دوره بینظیر احساس لیاقت این تغییرات بزرگ رو در خودم ایجاد کردم و خودم رو بیشتر کشف کردم و به دل ناشناخته های بیشتری توی وجودم و زندگی پا گذاشتم.
یا تجربه های دیگه ای که داشتم، مثلا دوره هایی رو میرفتم شرکت میکردم، مثلا کارهای فنی مثل تعمیر و نصب لوازم برودتی مثل کولر و یخچال و تجهیزات اینچنینی، و با وجود اینکه عالی توشون خودمو نشون دادم و گل سر سبد اون کلاس و مجموعه فنی بودم مثلا، اما با یه چالش های اساسی و تضاد هایی، خیلی زود اون بعد کمال گرایی و بیمارگونه من اون ضعف ها اون رعایت نکردن قانون تکامل وارد عمل میشد و تمام اون فونداسیون و نهال تازه شکل گرفته رو خراب میکرد و میکشیدم کنار و میگفتم من بدرد این کار نمیخورم!
یا توی بحث برنامه نویسی! وای خدای من یادم میاد که اصلا من چقدر عالی و شگفت انگیز توش داشتم پیش میرفتم و اصلا خودم حتی باورم نمیشد که من اینقدر توی عمل انجام شده و توی زمینه هایی که از بچگی علاقه داشتم بتونم عالی عمل کنم و خودمو نشون بدم، اما میگم خیلی زود اون ضعف های درونیم وارد عمل میشد و کارو خراب میکرد واسم.
توی رشته های ورزشی هم همینطور، و هر بار دقت کردم که اتفاقا یه چالش های بدی هم واسم پیش میومد که اصلا هیچ جوره تو کتم نمیرفت که من مالِ این کارم و من ساخته شدم برای این کار و بتونم خودمو حفظ کنم توش، یعنی جوری میشد اینقدر فشار میومد تو تجربه هایی که داشتم کلا تو زندگیم که فقط این به ذهنم میرسید که اگر من واسه این کار بودم هیچوقت درگیر چنین تضادها و مشکلاتی نمیشدم که اینجوری رگمو بزنه! یعنی شما ببینید چقدر اون ضعف های درونی اون کمالگرایی و عجله و تکمل رو طی نکردن تو وجودم خودشو قوی کرده بوده که من فکر میکردم اصلا نباید همچین مشکلات و چالش هایی پیش بیاد واسم! اگر پیش میاد پس این نشون میده که من بدرد اینکار نمیخورم و باید برم سراغ چیز دیگه که بهتر عمل کنم توش یا اینقدر رو مخم نباشه!
رستوران و کبابی مجلل و معروف همینطور..
میکانیکی و لوله کشی گاز ساختمان و کار و بنایی و کارگر ساختمانی همینطور..
و و و..
تنها چیزایی که همیشه توش خوب بودم و مداومت داشتم و کم نیاوردم و خیلی خوب میفهمم که چقدر رو خودم کار کرده بودم بصورت ذاتی و حتی قبل از آشنا شدنم با این قوانین و آموزه های استاد، زبان انگلیسی بوده از بچگی، کامپیوتر مخصوصا سخت افزار و هم نرم افزار و هرچیزی تو زمینه کامپیوتر بوده البته به غیر از برنامه نویسی که هیچوقت بصورت جدی و با قاطعیت دنبالشو نگرفته بودم، و تیراندازی، و گیمری، و کشتی رانی و ملوانی. یعنی من این چند موردو واقعا به معنای واقعی کلمه همیشه توشون عالی عمل کردم و اتفاقا چالش ها و تضادهای خیلی رو مخ و ناجوری هم نداشتم، یا اگرم داشتم اون احساس لیاقته و اون گفتگوهای درونیه مثبت و خداگونه توم بیشتر بوده و به خودم آرامش و قدرت دادم و خودم خودمو تشویق کردم حتی اگر اشتباهی رخ داده باشه تو کار، و این نشون میده که چقدر به لحاظ ذهنی هم خوب روی خودم کار میکردم بصورت فطری و ذاتی و بدون این آگاهیا.
کلا تجربه آسان تو زندگیم نداشتم استاد : ) تا جایی که میدونم و یاد دارم اینطور بودم همیشه، همه چیزو به سختی و تلاش بینهایت و صاف شدن بدست اوردم تو زندگیم، بخاطر همین مثال ندارم که بزنم، مگر تو همین زمینه هایی که گفتم همین پاراگراف بالایی و اونم بخاطر اینکه از بچگی توشون خوب بودم و باورای خوبی داشتم در موردشون و بارها و بارها بصورت اتومات و درونی همیشه خودم رو تشویق کردم و حس خوب دادم به خودم وقتی که خوب میرم درون خودم و میکاوم خودم رو میبینم که اینطور بودم واقعا.
برنامم انشاالله اینه که از این به بعد به همون شکلی که بالاتر توضیح دادم و خودم رو بیشتر کشف کردم تو زندگیم مخصوصا با دوره احساس لیاقت، همین مسیرو پیش برم و همیشه روش کار کنم و همون کاری که تو بچگی در مورد مسیرها و علایقم طی کرده بودم و خودم برای خودم ارزش قائل بودم و خودم رو تحسین کردم واقعا همیشه تو اون موارد، برای باقی زندگیم و مسیرهای آینده زندگیم باز هم همونطور عمل کنم البته بهتر و قوی تر و از تجربیات زندگیم درس گرفته باشم و تو عمل و تو مسیرهای جدید ازشون استفاده کنم، و با درسهایی که از دوره احساس لیاقت گرفتم و چیزهایی که تو وجودم بیدار شد و تکان خورد با این دوره، برای تمام عمر ازشون استفاده کنم و رشد کنم و بزرگ تر بشم.
چقدر عاشقانه و دیوانه وار دوست دارم دوره جدید “هم جهت با جریان خداوند” که اتفاقا حتی به لحاظ نامگذاری هم برام کلی نشانه و درس و خاطرات داره استاد! و لبخند به لبانم میاد، رو داشته باشم و از خدا هدایت خواستم از خود لحظه قرار گرفتنش و معرفیش روی سایت، و چقدر نشانه های واضح دیدم، و چقدر از عمق وجودم ایمان دارم که برام به طرز شگفت انگیزی جادویی و راه گشا و خوش یمن خواهد بود و تمام تلاش ها و نتایج نصف و نیمه گذشته ام رو برام بازسازی و ترمیم و دست یافتنی میکنه، اما سپردم به خودش.. چون فعلا خبری نبوده که بتونم تهیه اش کنم..
واو! استادِ نازنینم راستی هپی برث دی! سوپرایر سوپرایییز!!! تولدت مبارک پیشاپیش استاد جان هزار ساله باشید همراه با موفقیت و سلامتی روز افزون انشالله.
سپاسگزارم