درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 13

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 813 روز

    به نام خدا

    ردپای17

    به به سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    شما دو عزیز درخواست من به دنیا بودید ،از آدم های سطحی خسته شده بودم و عاشق این بودم که اطرافیانم افرادی مثل شما باشند که حتی از یک بازی ساده ،چندین و چند درس مختلف میگیرن نگاه عمیقی به احساسات و افکارشون دارن ،رفتار هارو تحلیل میکنن و واسشون ارتقا شخصیت مهمه و هزار ویژگی مثبتی که تو آدما دنبالش بودم

    حالا با کیلومتر ها فاصله دو نفر که تا به حال افتخار دیدنشون به صورت حضوری نداشتم ، ساعت های زیادی از روز هم کلام من شدن

    بابت این دوستی که امیدوارم کمال همنشین در من هم اثر کنه ،از خدا سپاس گزارم

    مریم عزیز چقدر خوب اشاره کردید به حالاتی که انسان موقع انجام یک کار میتونه دچارش بشه ،کاملا همزاد پنداری کردم و درس های خوبی گرفتم

    ممنون که بهم یادآور شدید تااین اندازه به احساساتم آگاه باشم و چطور با خودم اون لحظه صحبت کنم

    چقدر برای من الهام بخش بود اونجایی که گفتید باهاشون مثل اعضای تیمم صحبت میکنم

    خیلی ایده خوبی بود و میتونم ازش موقع درس خوندن و… استفاده کنم ،سپاسگزارم

    درس دیگه برای من انجام کار تمرکزی و بهبود سریع تو اون ،که شما با تمرکز و تمرین تونستید تا این حد فوق العاده باشید و البته استمرار

    ممنونم که تو تک تک فایل ها چندین قانون مختلف زندگی می‌کنید و در لا به لای زندگی اوت قوانین به ما یادآوری میکنید

    اجرتون با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    آیلا خرسند گفته:
    مدت عضویت: 828 روز

    سلام و درود خدمت استاد بزرگوار و مریم عزیز که انقدر از تجربیات با ارزششون رو در اختیار ما گذاشتن . احساس میکنم این فایل رو در بهترین موقعیت گوش دادم و چقدر بهش نیاز داشتم و چقدر این صحبت ها پاسخ بن بست هایی بود که ما بهش برخورد میکردیم و از اون ها آگاهی نداشتیم . وقتی میبینم که قوانین هستی در یه بازی دوستانه انقدر تاثیر گذاره به وجد میام که یه بازی به ظاهر ساده چقدر کنترل ذهن و مکانیسم ما در برابر هر چالش چقدر میتونه تاثیر گذار باشه . همه ما این حس هارو تو موقعیت های مختلف تجربه کردیم و ازونا غافل بودیم و پیش خودمون لابد میگفتیم که کاریش نمیشه کرد و شانس و اقباله یا قسمت نبوده و این حرفا . در واقع این گونه حرفا از جایی نشات میگیره که استاد فرمودن که از بچگی به ما گفتن نابرده رنج گنج میسر نمیشود . بزارین من یه مثال بزنم وقتی یه معمای خیلی ساده رو از یه بچه میپرسن اون به سادگی جواب میده و در لحظه و در آن واحد جواب میده و اغلب با خلاقیته اما وقتی از یه بزرگسال یه معما رو میپرسی اونقدررر اونو تو ذهنش پیچیده میکنه و به دنبال یه جواب قلمبه سلمبه میگرده که از اصلش غافل میشه . این دقیقا همون چیزیه که ذهن ما بزرگش کرده و در نظرش اینه که به راحتی و سادگی نمیشه به جواب رسید . تو زندگی ما هم دقیقا همینجوریه و هر کاری رو میخوایم انجام بدیم منتظر یه موقعیت مناسبیم که اونو شروع کنیم در صورتی که شما شروع کن مسیرت هموار میشه و موقعیتت هم با تو سازگار میشه . درمورد مجازات خودمون هم بگم که همونطور که مریم جون گفت زمانی که تو ذهنمون میگیم چرا نشد چرا من با اینکه همه فاکتور هارو رعایت کردم پس چرا نتیجه نداد در واقع ما داریم این اطمینان و ساپورت رو به شیطان میدیم که تو کارتو درست انجام دادی و ذهن ما هم بیشتر و بیشتر موقعیت هارو نامطلوب میکنه . و در نهایت چیزی که بولده و همه ما باهاش آشناییم حس و حالمونه . حس و حال ما خیلی روی روند کار ها و گذراندن اون روز ما تاثیر گذاره . همه چیز رو ساده بگیرید تا همه چیز رو ساده به دست بیارید . خدایا شکرت که این فایل رو به موقع دیدم و ممنونم از مریم عزیز و استاد گرانقدر بابت این رسالتی که انجام میدن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  3. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام دوباره استاد ومریم جان ودوستان عزیزم

    دقیقه 23 این فایل از تغییر شرایط به نفع خودمون گفتید،دلم نیومد وقتی تو کامنت قبلیم انقدر از عشق به خدا ولطفش در حق خودم ورابطه ی قشنگمون گفتم، از چگونگی برقراری این رابطه و زیبایی هاش نگم..

    اینکه چطور وقتی با خدا دوتایی باهم هر روز هر ساعت هر دقیقه زندگیتو بازی میکنی، شرایط واوضاع چطور به نفع تو پیش میره…

    چندتا مثال میزنم اینجا..‌

    وقتی صاحب اختیارت خدا رو قرار میدی خداهم خوب صاحب اختیاری هست ..وقتی فقط روی خدا حساب باز میکنی خداوند جوری باهات حساب کتاب میکنه که دلت قرصه قرص باشه وراضی باشی همیشه… اینهارو که الان میخوام بنویسم چندتا مثال هست از دورانی که داشتم کم کم خدارو میشناختم، اون سالهاییکه فقط گیرنده بودم وطلبکار، اما خداوند به اون رابطه ی یه طرفه هم بسنده کرده بودو هر طوری بود با اون لطف ورحمت بی حدو حسابش رابطمون رو حفظ میکرد تا منه بنده از درگاهش ناامید برنگردم…

    من گفتم بابای بچم فوت شده میخوان بچمو که دارو ندارمه ازم بگیرن، بعد خدا گفت: صاحب بچت کیه؟ گفتم شما، گفت خب پس من میگم پسرت کجا پیش کی بزرگ بشه، مگه تو یقین داری که پیش تو خوشبخت میشه؟ بعد من گفتم خب من مادرش هستم، بعد خدا گفت: صبرکن بزودی میفهمی،من یه شب سر نماز تمام گریه هامو کردم بعد تسلیم شدم وگفتم خدایا پسرم تقدیم به تو اگه میخوای بدش به خانواده پدریش، هرچی توبگی هرچی تو بخوای، انوقت با اینکه اونا وکیل داشتن و همه چیز به نفع اونا بود..‌..دادگاه رای به نفع من داد ، به منی که 27 سالم بود، توشهر غریب تنها بودم، مستاجر بودم و هنوز شوکه از مرگ بابای بچم وبدون حمایت …

    من گفتم خدایا من چطوری هم برم سر کار هم پسرم رو ببرم مدرسه وهم ببرمش گفتار درمانی هم درس بخونم و…

    خداگفت: همشو باهم میخوای انجامش بدی؟ گفتم آره، گفت اوکی، خونه برات میگیرم توکوچه ی مدرسه، کارتم میبرم تو مرکز گفتار درمانی بشی دفتر داراونجا، پسرتم اونجا رایگان گفتار درمانی بشه، عصرهام برو سر کلاس درستم بخون…

    بخدا گفتم خیلی تنهام یه رابطه ی عالی میخوام،یه کسی که بتونه شرایطمو درک کنه دوستیمون بر پایه ی عشق باشه از اون عشق ها که هیچوقت نتونستم تجربش کنم،خدا گفت: بزودی برات مهیا میشه، ومن توی 30 سالگی عشق واقعی رو به مدت دوسال در کنار کسی که رنگ و بوی خدا رو داشت، وبهترین دوست زندگیم و همنفسم شد تجربه کردم ..

    بخدا گفتم، خب چند ساله که تنهام میخوام ازدواج کنم، بچه داشته باشم، عروسی اولم اصلا نفهمیدم چطور گذشت فقط 18 سالم بود، دلم میخواد اینبار به سبک وعلاقه خودم لباس عروس بپوشم، ارایشگاه درست حسابی برم وکلی توعروسیم خوش بگذرونم و باکسی ازدواج کنم که باهم اوکی باشیم، خدا گفت بزودی، 5 ماه بعد من توی 35 سالگی عروس شدم ،پسر 13 ساله ی من وپسر 3 ساله ی همسرم ساقدوش ما توعروسی بودن،جشن مفصلی گرفتیم عروسی فوق العاده….

    بخدا گفتم، خدایا من سختمه خیلی سخت، پسر همسرم بیماره منکه خودم سالها درگیر کم شنوایی پسرم بودم ، الان خیلی سختمه از بچه ی هموفیلی هم مراقبت کنم، وتمام وقتم مراقبش باشم، بچه ای که چشم ازش برگردونی میخوره زمین وخونریزی میکنه، همسرم پسرم رو نمی پذیره، خیلی خسیسه، اذییتمون میکنه تازه بهم وفادار هم نیست، خدا گفت: اوکی این ادم رو از زندگیت حذف میکنم تا دوباره با پسرت تنها بشی …

    به خدا گفتم برام شرط گذاشته، میگه مهریه وحق وحقوقت رو نمیدم، اگه میخوای جدا بشی، خب من چیکار کنم الان هیچ پس اندازی ندارم؟ بعد چطور زندگیم پیش بره؟

    خدا گفت: ببخش بگذر، خودتو رها کن، تو جنگ نرو، اون بامن….

    و چنان جبران کرد که فقط می تونم بگم تنها تورا می پرستم وتنها تویی عادلترین وتنها تویی باوفاترین به عهد وپیمان…

    این ها که گفتم، چندتا مثال بود از مسیر 12 ساله زندگی من، هر کجاش قشنگ بود و خدا خواسته بود وخدا رقم زده بود عالی بود ومعجزه وار و لذت بخش وبی نقص،

    هر کجا که بد شد ونشد ، من خواسته بودم، من انجام داده بودم، بدون خدا، واز روی خود محوری ….

    حالا دیگه قشنگ معلومه که این خدای عشق دل من برای من چیا کرده و چقدر باهام رفیقه، که حتی اونجاها که گند زدم، روش حساب نکردم، باهاش قهر کردم، بهش بی محلی کردم، اماااا اون با مهربونی پای رفاقتمون موند، دستمو گرفت، برا اشکهام شونه شد، برای بی کسی هام کس وکارم شد، وبرای بی پناهی هام پناه…

    هرجا خدا جاری وساری شد توی زندگیم همه چیز رویایی بود وهرجا به قول معروف خر گازم گرفت و نعمتهاش رو ندیدم و بهونه اوردم و رو برگردوندم، خودم با دست خودم، خودم رو محروم کردم از خوشی وخوشبختی وآرامش و امنیت وثروت وشادی…

    استاد عزیزم اگه آموزه های شما نبود، من هیچوقت نمی فهمیدم که بهترین رفیقم خداست، هیچوقت نمی فهمیدم که اونکه باید فقط وفقط روش حساب کنم خداست، هیچوقت نمی فهمیدم که تنهایی نمی تونم و خدا بوده که تمام مدت در کنارم بوده وبدون در نظر گرفتن مشرک بودن من، بدون در نظر گرفتن نادانی من، بدون در نظر گرفتی بی معرفتی من ، قدم به قدم کنارم بوده، هیچوقت نمی فهمیدم اونجاهاکه نادلخواه وبد بوده رو خودم با حس عدم لیاقت، یا ناسپاسی، گند زدم بهش…

    حالا از کجا فهمیدم؟؟؟

    از اونجایی که از وقتی بهش گفتم خدای من ، من بی تو هیچم بی تو پوچم، بی تو نمی تونم، بلدنیستم، کنارم باش تا باهم انجامش بدیم، همه چیز عالی پیش میره، حتی اگه یه وقتایی من یه کم ازش دور بشم و حالم بدبشه،سریع میاد بغلم میکنه ومیگه دیگه بسته هرچی به خودت آسیب زدی، دیگه من نمیذارم …دیگه بهت اجازه نمیدم، اخه تو بهم پناه آوردی ومن دیدم که چقدر عاجز و تسلیمی، اخه من میدونم جز من کس وکاری نداری، اخه من میدونم که از همه حتی از خودت بریدی و فقط روی من حساب باز کردی…

    الهی هزاران بارشکر، الله مهربان رو، که منو از طریق شما استاد عزیز، انقدر راحت وآسون وبی دردسر، والبته باعشق هدایت کردو به خودش متصل کرد…

    دوستتون دارم استاد عزیزم ومریم قشنگم..

    انشالله خیردنیا واخرت نصیبتون باشه هر لحظه تا همیشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
    • -
      شاهین حسن زاده گفته:
      مدت عضویت: 1371 روز

      سلام مینا خانوم عزیز

      امیدوارم که حالت عالی باشه

      دیدگاه ت خیلی بی نظیر و فوق العاده بود

      با خواندن کامنتت یه احساس فوق العاده بهم دست داد

      احساسی از جنس ایمان آرامش و درخواست کردن خواسته ها وسپردنشون به الله یکتا وپاسخ دادن خداوند به اون درخواست ها

      ممنونم بابت کامنت فوق العاده ت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سیده مینا سیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1582 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام به آقا شاهین عزیز

        من خیلی از رابطه ی قشنگم با خداوند هربار تو کامنت هام می نویسم، برای همین گفتم انصاف نیست که نیام ونگم که این مهربون خدای من، چطور همیشه برای خیر خواسته ، واین من بودم که با احساس عدم لیاقت، با بی توجهی، با نادیده گرفتن نعمتها وبرکتهایی که خداوند همیشه در اختیارم میذاشت به خودم بد میکردم،خداوند هزاران بار خواست از طریقهای مختلف اگاهم کنه، انقدر صبوری کرد و از خطاهام گذشت و عاشقانه هدایتم کرد تا در مسیر سیدحسین ومریم جان قرار گرفتم، تا از این دو فرشته بیاموزم بندگی کردن رو،بشناسم خداوند یکتا رو، بیاموزم سپاسگزاری وقدردان بودن رو

        الهی شکرالله مهربان رو، به خاطر همه چیز، به خاطر این بیدار شدن وهوشیار شدن وبینا وشنوا شدن…

        دوست عزیزم همواره در پناه امن خداوند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه روستایی گفته:
      مدت عضویت: 1311 روز

      سلام به مینا جان عزیزم من کلا کامنتهارومیخونم واهل تایپ نیستم ولی از نوشتتون لذت برم وچقدر قشنگ گفتید که وقتی رو خدا حساب باز کنی دیگه نیازی به دیگران نداری وقتی خدارو همه چیز ببینی که خدایا من بی تو هیچم بی تو پوچم وخدارودر کنارت ببینی وقتی یک موقع هایی احساست بد بشه وخدا بگه من کنارتم نگران نباش عالی بود چقدر احساس خوب به من داد این کامنتتون ممنونم از شما موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سیده مینا سیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1582 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام فاطمه جان

        خوشحالم که کلمنت دلیم به دلتون نشست، راستش یک هزارم از لطف بیکران خداوند رو، و یک هزارم نادانی وناسپاسی ام رو نوشتم تواین کامنت، که دوستانی که کامنتم رو خوندند به یاد بیارن که کجاها خداوند بدون اینکه مخالفتی با خواسته های ما داشته باشه، مارو به خواسته هامون رسونده، ولی ماهربار با خواسته های پشت سرهم و متعدد، یادم رفت اینهایی که الان داریم ارزو وخواسته ی دیروزمون بود، خواسته ای که برای داشتنش بیقراری میکردیم و چشم انتظاری می کشیدم، اینهارو نوشتم که بمونه اینجا به یادگار، اینکه خدای امروز من خدای دیروزهای من هم بوده، همیشه وهمیشه بوده، اونکه نبوده!!! اونکه نمی دیده، نمی شنیده، قلبش بسته بوده من بودم..

        خدارو صدهزار مرتبه شکر به لطف استادعزیزمون بیدار شدم،هوشیار شدم، تا انشالله بتونم بعد این بنده ی سپاسگزاری باشم وسهمم رو توی زندگیم درست انجام بدم وفقط متتظر این نباشم که جهان سهمش رو درست انجام بده..

        دوست عزیزم هرکجا هستید در پناه امن خداوند باشید انشالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سجاد محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 879 روز

      سلام مینا خانم..خیلی حالمو خوب کردی ،اشک شوق به چشمام نشوندی،،چی بگم بهت که خدارو دوباره بهم بخشیدی و خدا ببخشه تورو..خیلی ازت ممنونم بابت عشق بازیت با فرمانروای جهانیان..حال اساسی دادی ..با تشکر ازت خیلی دوستتون دارم که بهمون گفتین خدا خدا خدا..شکر خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سیده مینا سیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1582 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام دوست عزیزم آقا سجاد گل

        فقط کافیه توی زندگیمون اینو درک کنیم که هر خیرو خوشی بوده وهست از سمت خداست وهر شر وبدی از سمت خودمون …

        از سمت منه ناسپاس…

        جهان(خدا) هیچ مخالفتی با خواسته ها وآرزوهای ما نداره، وهمشون رو بهمون می بخشه، اما اونکه قدردان نیست، اونکه نمی فهمه، اونکه نمی بینه و نمیشنوه، چون اسیر منیت ها و مست باده غروره، و غرق در امال وآرزوهاشه وهربار بیشتر میخواد، بهترشو میخواد…

        خودشه که ضرر میکنه، خودشه که سرمایه ی عمرشو برباد میده!!

        خدارو صدهزار مرتبه شکر،که تونستم سرسوزن بزرگی وعظمت ومهربانی ورحمت وعدل خدای قشنگم رو توی کامنتم نشون بدم…

        دوست عزیزم در پناه امن خداوند باشید هر لحظه وهمیشه انشالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      احسان شهرکی گفته:
      مدت عضویت: 856 روز

      ب نام خدایی ک برایم کافیست

      سلام

      دوست هم فرکانسی خدا پشت و پناهت

      امشب با تک تک نوشته هات اشک چشام بند نیومد

      الانم ک دارم تایپ میکنم اشکم میاد

      خدارو شاکرم ک هر وقت اومدم تو سایت ب موضوعی بر خوردم ک مشکل منم بود

      سپاسگزار خدا هستم ک تنها پشت پناهم هست تنها تکیه گاهمه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سیده مینا سیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1582 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام به آقا احسان عزیز

        دوست خوبم، از وقتی خدامو تاحدود زیادی شناختم و از قوانینش سردرآوردم به لطف استاد عزیزمون، به خودم قول دادم تا روزی که زنده هستم جوری زندگی کنم، حرف بزنم، بنویسم، عمل کنم، که هرکسی دید وخوند وشنید بگه، منم میخوام خدای تورو داشته باشم وحسش کنم…

        همونطور که من همیشه آرزو داشتم ودارم که خدایی رو که سیدحسین عباسمنش درکش کرده شناختش وعاشق و تسلیمش شده بشناسم ودرکش کنم وتسلیمش باشم…

        خدایی که سراسر عشق ومحبت ومهربانی ورحمت وعدل وانصافه….

        خدایی که تکیه بهش ، توصل جستن بهش، وپناه بردن به درگاهش،یعنی داشتن سعادت وخیر دنیا وآخرت…

        انشالله هممون هر لحظه در پناه امن خداوند جزء پاکان ونیکان ورستگاران وسپاسگزارانش باشیم ..

        دوست عزیزم انشالله همیشه وهرلحظه اشک شوق وشادی بریزید وغرق در سلامتی ونعمت وسعادت وثروت باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نظری گفته:
    مدت عضویت: 2673 روز

    سلام بر استاد عزیز و‌بسیار دوست داشتنی و همچنین مریم عزیز خستگی ناپذیر

    من دقیقا چند وقتی بود برام مشکلاتی ناراحت کننده پیش آمد ، و مرتب وسوسه های ذهنی بسیار بالا برای من ایجاد شده بود ، درهمین دو الی سه هفته دقیقا شما هم مرتب فایلهای کنترل ذهن را ضبط و پخش کردید ، دقیقا اینگار با من بودید و داشتید با من صحبت میکردید ، منم با تمام وجود به این فایلها گوش کردم به جرات میتونم بگم بالای 15 تا 20 بار این چند فایل آخر کنترل ذهن رو‌گوش‌ کردم واقعا بسیار تاثیر گزار بود مثل همیشه .

    من حدودا 5 ساله که در سایت شما عضو هستم و‌محصولات هم خریداری کردم . بعداز 4 سال از اواخر سال 1400 تازه درک کردم که استاد چی میگن ، و هر وقت هر فایلی که قبلا گوش کرده بودم را دوباره گوش میکنم اینکار برای اولین بار هستش ، که چندین مطالب جدید در هر فایل پیدا میشه ، در این مدت از آخر سال 1400 ، هر چه تونستم ذهنم رو کنترل کنم و حال خوب و احساس خوبی داشتم باشم ، تمام در زندگیم احساس کردم و‌نتایجی متفاوتی گرفتم . در سال قبل در حالی که همه از بیکاری و گرانی و غیره صحبت میکردند من در عرض 3 ماه به اندازه درآمد یکسالم از یک پروژه سود کردم .

    همیشه دارم روی خودم کار می کنم و میگم به قول استاد اگر می خواهیم نتایج متفاوتی نسبت به ما بقی آدم ها بگیرم باید مواظب به ورودی های ذهنم باشم .

    خدا روشکر روز به بروز‌ در کسب و‌کارم دارم پله به پله بالاتر میرم و کسب و‌کار جدید هم در کنار این کار راه اندازی کردم در امر صادرات مواد غذایی که خوشبختانه به نتیجه رسیدم و‌صادرات داشتم .

    سید عزیز همیشه به یاد شما هستم و همیشه برای شما دعامی کنم ، که اینقدر باعث تغییرات در زندگی من شدید ،

    من هم با همسرم باهم کار می کنم و در ماشین و محل کارهرجا که هستیم در مورد کنترل ذهن و تمرکز برنکات مثبت و در مورد صحبتهای بسیار عالی شما صحبت می کنم .بیشتر صبحها سر مسیر کارمون به پارک جنگی میریم در‌کنار ورزش ، تمرکز در مورد کارها وایدهایی که در ذهنمون میگذره صحبت می کنیم .

    سید عزیز بسیار سپاسگزارم‌از شما ، امیدوارم همیشه شادو سالم و‌ثروتمند در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  5. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 868 روز

    سلام استاد

    واقعا از اون فایلایی هستش که باید بزارمش تو پوشه must over repeat

    اره استاد واقعا منم آخرای سال 1400 انقدر پول زیاد و راحت در می آوردم ( تو سن 19 سالگی در زمانی که هنوز شما رو نمیشناختم) که باعث شد در یک شب زمستونی به فکر فرو برم و به خودم بگم که:

    «معید خیلی راحت داری پول در میاری ها…

    بقیه دارن جون میکنن بعد تو راحت داری پول در میاری آخه واقعا دلت میاد .

    کسایی که این مقادیر رو درمیارن اون هم توی سن تو، باید خیلی خیلی کار کنند و عرق بریزند بعد اونوقت تو راحت هر روز یه جا میشینی ، اکثر اوقات هم میگی و میخندی و لذت میبری ، حالا یه ذره هم کار میکنی بعد آخه واقعا حقته این همه پول؟»

    و قشنگ یادمه که چقدر به لیاقتم آسیب زدم و از همونجا به بعد،

    استاد

    دقیقا از همونجا به بعد هیچی دیگه نیومد. هیچ ورودی مالی دیگه ای نیومد استاد و تازه ضرر هم میکردم و هر روز داشت وضعیت مالیم بدتر میشد.

    استادم ، این فایل به من یادآوری کرد که باید انقدر گوشش بدم تا همیشه و هر روز یادم بمونه که در مورد چی صحبت میکنه که من همیشه موقع اتفاقات به ظاهر بد ، یادم باشه که چکار کنم .

    یادم باشه که توی فایل چی گفتید و چه راهکارهایی دادید که زمان اتفاقات بد ، بدونم چکار کنم . بدونم که باید برای یک دقیقه حالم رو خوب کنم .بعدش دو دقیقه بعدش یک ساعت و بعدش کل روز

    چون اینو مطمئنم که ما انسان ها تو زمان اتفاقات بدمون ، همه صحبت های خوبتون رو یادمون میره و راهکاری که میمونه اینه که همش فایلای شما رو گوش بدیم تا یادآوری کنیم به خودمون.

    قبلا کمی مقاومت داشتم نسبت به گوش دادن فایل تکراری چونکه به خودم میگفتم بابا من یک بار ببینم کل مطلب رو میگیرم اصن وقتی استاد جمله اول رو میگه من تا تهش میخونم اما الان فهمیدم که مسئله اصلی معید یادگیری نیست. ماها این آگاهی های استاد رو از قبل داشتیم و اینارو میدونستیم . به قول خودتون استاد خودتون گفتید توی یکی از فایلاتون که وقتی در مورد قوانین جهان برای اولین بار شنیدید، قلبتون آروم گرفته. انگار که قلبتون از قبل اون رو پذیرفته بوده

    و ماهم همینطوریم و مسئله اصلی اینه که این آگاهی ها رو فقط یادآوری کنیم و از وقتی اینو فهمیدم ، متعهد شدم که فایل های مثل این رو همش گوش بدم با اینکه میدونم جمله بعدی استاد چیه.

    حالا فهمیدم که هدفم اینه که توی هر لحظه قوانین رو یادم باشه که استفاده کنم چون اطمینان دارم که موقع اتفاقات چالش برانگیز ، قوانین یادمون میره

    و

    خودم معتقدم که یادآوری یادگیری ها بهتر از خود یادگیریه چون امروزه ماها کلی چیز یاد گرفتیم اما فقط اونهایی رو یادمونه و بکار میبریم که زیاد یادآوریشون کردیم

    واقعا هم استاد من تجربه درس گرفتن از چیزهای کوچیک برای چیزهای بزرگ رو خیلی دارم . خیلی خیلی دارم. میتونم خیلی صحبت کنم اما بخوام خودم یکی از درسهایی که از چیزهای کوچیک گرفتم رو بگم میتونم این مورد رو بگم که :

    « من در سالها قبل در دوران نوجوانی فکر کنم، این رو درک کردم که شکستن و خوردن مغز تخمه خیلی لذت بخش تر از خوردن مغز تخمه آماده اس

    همیشه وقتی خودم و بقیه رو در حین تخمه خوردن میدیدم به فکر فرو میرفتم و تحلیل میکردم و تشبیه میکردم این رو به مسائل زندگی (دقیقا همینکاری که شما تو این فایل انجام دادید) و به یک نتیجه رسیدم. به این نتیجه رسیدم که

    هر چیزی مفتی و بدون تلاش به دستت برسه اصلا لذت بخش نیست و اونی لذت بخشه که براش تلاش کنی براش قدم ورداری.

    دقیقا مثل اینه که هیچوقت مسئله حل نکنی و همیشه تمام مسائل رو برات حل کنن

    یاد اون موقعی بیوفتیم که مسئله ای حل کردیم و چقدر احساس خوبی داشتیم و چقدر لذت بردیم از اینکه یک مسئله حل کردیم. چقدر اشتیاقمون زیاد شد چقدر اعتماد به نفسمون زیاد شد

    همین جمله ای که میتونه از یک اتفاق خیلی خیلی خیلی ساده برداشت بشه ، چقدر میتونه برای زندگیمون کاربرد داشته باشه و زندگیمون رو جهت بده. اون وقت دیگر لازم نیست آزمون و خطا بدیم (:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  6. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3816 روز

    وقت لذت بردن از بازیِ نوشتن

    به نام خداوند یکتای جهان آفرین که همه چیز از آنِ اوست و بازگشت ما به سوی اوست.

    توجه شما را به درس‌های زندگی یک روز خودم، جلب میکنم.

    خدایا خودت هدایتم کن، قلمم را، قدم‌هام را، نگاهم، زبانم … که تو بهترین هدایت کننده هستی.

    دیشب، بعد از مدت‌ها یک فیلم دیدم و توی فیلم داستان آدمایی هستند که توی یک سیلو زندگی میکنند ژنراتور تولید کننده برق مشکل براش پیش میاد، و زندگی ده هزار انسان به خطر می افته، یا باید برای اولین بار در این 140 سال زندگی ژنراتور را خاموش کنند تا دستگاه را تعمیر کنند اگر بتونند و یا اینکه منتظر یک فاجعه باشند و خرابی کل ژنراتور و رفتن تاریکی مطلق سیلو، برقا را میبرند برای 30 دقیقه فقط، ژنراتور پشتیبان را روشن میکنند و توی اون تایم بالاخره درستش میکنند، چون باور داشتند به کارشون و به کاری که میخواستند انجام بدند، وسط اون خاموشی‌ها دوربین را بردند سر یک شخصیت که معاون شهردار بود و گفت: حالا مردم قدر این داشته را بهتر میدونند، قدر برق را، قدر روشنایی را و من چقدر تحسین کردم از زاویه‌ی متفاوت نگاه کردن به مسئله را و امید و ایمان به اینکه همه چیز درست میشه … همه چیز .. امید .. ایمان.

    همون لحظه به خودم گفتم من چی ها را دارم که الان باید قدرشونو بیشتر بدونم؟ و سرسری ازشون گذشتم .. ( خدایا شکرت برای اشک های الان .. عاشقتم .. ممنونممم )

    چی‌هارو؟

    بودن با خودت؟

    بودن با خانواده ات بعد از مدت ها!

    روشن کردن کامپیوتر بعد از مدت ها و تایپ ده انگشتی چشم بسته!

    اومدن تو سایت یک لحظه حست بگه فایل جدید اومده و لحظه ی بعد عکس فایل جدید را دیدن و قربون این حس و احساست رفتن و شدن!

    از اینکه وصلیم از اینکه می بینیم می چشیم می‌تونیم راه بریم بخوابیم حرف بزنیم تفکر کنیم گوش بدیم در آغوش بکشیم هدف گذاری کنیم قدم برداریم براشون میتونیم یاد بگیرم یاد بدیم بنوازیم از اینکه دوباره امروز احساس کنی که توحید همه چیزه، خداوند همه چیز و تو باید اونو ببینی دست هاشو ببینی، ببینی که در همه چیز و همه جا جاریه، ببینی که خودش ِ … خدایاااا خدایاا به این اشک های مقدس قسم که تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم، پروردگارا مااراا مراا به راه راست به راه کسانی که به آن ها نعمت روز افزون اعطا میکنی هدایت کن و نه راه گمراهان و مورد غضب واقع شدگان، امین یا رب العالمین.

    داشتم فکر میکردم که این زندگی که هر کدام از ما اعضای گرم و صمیمی خانواده عباس منش داره و هر کس دیگه هر جای دنیای دیگه، میتونه واقعا اتفاقی بیافته و تو نباشی هیچ کدام از این چیزهایی که خلق کردی نباشن دیگه، تو هم نباشی جسمت .. یا مثل قبل نباشی .. داشتم میرفتم امشب از مغازه دلستر بخرم که با فلافل های مادر جان کنار پدر و مادرم میل کنیم تا درو وا کردم دیدم آمبولانس سر خیابون .. یک لحظه گفتم مرگ؟؟! به این فکر کنید بچه هاا تورخدا میتونه لحظه ی بعدی نباشه واقعا پس قدر بدونید، قدر خودتون را، قدر این زندگی را لحظه به لحظه اش را بدونید.

    قدر توانایی هایی که تا الان رشدشون دادید، قدر خلق کردن های به ظاهر ساده اتون را، قدر همین بودنتون اینجا را قدر همین توانایی نوشتن را، قدر همین دانستن و آگاه بودن را از قانون بچه ها به این فکر کنید که شما میتونستید اینجا نباشید و اگر هستید بدونید که واقعا چقدرر خدادوستون داره چقدر میخواد که موفق و ثروتمند باشید چقدر میخواد که تو بهترین حال باشید چقدر میخواد اون توو باشی که باعث رشد بیشتر جهان میشه ساده تر و سریع تر و تو بعد بزرگتررر .. باور کنید

    قدر این استادمون را بدونیم کــــــی بود کجا بود تو چه شرایطی بود …. الان چی؟!! الان کجاست … آه خدای من .. دلم حوس قهوه کرد این وسط .. چقدررر امشب خوشه خوشه خوشه ای خدای من عاشقتمممم .. خیلی وقت بود اینجوری نبودم .. دلم براش تنگ شده بودم .. این رهایی این برای خودم بودن با خدا بودنم که با شما بودنم و در اینجا بودنم و نوشتن به بهترین شکل هدایتی حس و حالم را.

    درست تو همین لحظه ساعت 09:00 برنامه‌ی آی پرزیا کلندر گوشیم بهم یادآوری کرد که، مارکو جان سه چیز که امروز برای ان ها شکرگزاری رو در یادداشت های تقویم بنویس. بیاید با هم بنویسم بچه ها؛ برای من بنویسید.

    خدایااا به اندازه ی تمام لحظه های زندگیم + به اندازه ی تمام ثانیه های حضورم تا به الان که بهم فرصت تجربه کردن خودم را دادی تا با شناخت خودم به تو پی ببرم، سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم.

    سپاس گزارم که بعد از مدت ها هفته ها کامپیوترم را بهم برگردوندی سالم تر از همیشه که لذت از نوع صفحه بزرگ و نوشتن خیلی راحت تر، در واقع سادگی بیشتر راحتی بیشتر را دوباره تجربه کنم از این جنس از این عشق، ممنونم عشق من ممنونم معبود من.

    سپاس گزارم که اول صبح وقتی بلند شدم حسم این نبود و تمام این حس نبودن ها را دریافتم که به خاطر چیه پس نوشتم توی تمرین ستاره قطبیم، که امروز قراره توحید بارون بشم و چه لذتی بالاتر از این. ممنونممم که پاسخ همه ی سوالات من را میدونی و چقدر قشنگ هدایت میکنی و چقدر قشنگ که قشنگ ترینی …

    و در پایان، امید دادن و نور به چیزی که میخوام، سفر به دور دنیا قاره به قاره، کشور به کشور، استان به استان، شهر به شهر، روستا به روستای این دنیا را میگردم میبینم و لذت میبرم از خلقت خداوندم و به اشتراک میذارم رسالتم را با دنیا. من امید دارم که تمام خواسته ها به تحقق می پیوندند تمام خواسته ها .. هیچ رویایی رویا نیست … هیچ رویا )

    عاشقتونم بدجور … مارکو)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام به مارکوی عزیز و توحیدی و ثروتمند

      خدایا شکرت و سپاس گذارم بخاطر وجود پر شور و نشاط مارکوعزیز در این سایت

      خدایا شکررررررررت بخاطر این حس و حال مارکوی عزیز که از پس کلمات قابل درک است.

      خدایا شکررررررررت بخاطر این پسر پرهیجان و پرشور و مهربان

      خدایا شکررررررررت بخاطر اینکه تو را شکر می گویم.

      در پناه حق، گشت و گذارهای بیشتر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      رویا گفته:
      مدت عضویت: 1451 روز

      سلام محمد عزیز

      خیلی وقت بود با خوندن کامنت ها اشکم درنمیومد. با چه احساس عمیقی این کامنت را نوشتی که اینقدر تاثیرگزار بود .

      این بخش از کامنتت خیلی تاثیرگزار بود برای من و اینجا کپی کردم که برای همیشه باشه و بخونمش .

      قدر توانایی هایی که تا الان رشدشون دادید، قدر خلق کردن های به ظاهر ساده اتون را، قدر همین بودنتون اینجا را قدر همین توانایی نوشتن را، قدر همین دانستن و آگاه بودن را از قانون بچه ها به این فکر کنید که شما میتونستید اینجا نباشید و اگر هستید بدونید که واقعا چقدرر خدادوستون داره چقدر میخواد که موفق و ثروتمند باشید چقدر میخواد که تو بهترین حال باشید چقدر میخواد اون توو باشی که باعث رشد بیشتر جهان میشه ساده تر و سریع تر و تو بعد بزرگتررر .. باور کنید.

      باز هم به من یادآوری شد که قدر اینجا بودن،با استاد،با شما دوستان عزیز بودن را بیشتر بدونیم . همینکه اینجا هستیم به تنهایی یک موفقیت بزرگ هست،یک نعمت بزرگی هست که سالها من همچین شناختی از خدا را آرزو میکردم،چنین استادی که واقعا هر چیزی میگه را بهش عمل میکنه،چنین دوستانی را آرزو داشتم… و الان خداروشکر خیلی فراتر از اون چیزی که تو ذهن من بود را خداوند نصیب من کرد و بی نهایت سپاسگزارم . خیلی ممنونم محمدجان یادآوری کردی در بهترین زمان .

      خیلی خوشحالم که خودم را و خدای خودم را شناختم و این تا آخر عمرم بزرگترین و بهترین نعمت و دستاورد خودم میدونم .

      محمد جان با خوندن کامنتت این تلنگر به من زده شد که به چیزهای باارزش زندگیت فکر کن نه اون حاشیه ها .

      از اول عید تقریبا تا 5م اردیبهشت با الهامی که خداوند با قران به من گفته بود سپاسگزاری سحر را شروع کرده بودم و محمد جان صدای پرنده ها اون موقع صبح خیلی منو به تحسین وادار میکرد،خدایا چقدر پرنده ها همه دارن عبادت میکنن بعد ما انسان ها خوابیم …. بعد از 5اردیبهشت انقدر کارهام زیاد شد که شب ها دیر میخوابیدم و یک وقفه برای عهدم ایجاد شد و دیشب گفتم خدایا خیلی دوست دارم دوباره بیدار بشم …. امروز صبح بدون اینکه ساعت را تنظیم کنم و با اینکه دیشب ساعت 2 خوابیدم ولی سحر خدا منو بیدار کرد رفتم جلوی در تراس و صدای دسته جمعی پرنده ها رو گوش دادم و چندین بار گفتم خدایا شکرت و دوباره خوابیدم . نمیدونم چطوری شد که من بیدار شدم،چی شد که من همیشه وقتی ساعت 2 بخوابم ساعت 5صبح هوشیار نیستم چه برسه به اینکه بلند بشم برم جلو تراس و تحسین و سپاسگزاری کنم به غیر از اینکه خداوند منو لایق دانست و بیدارم کرد و بردم جلو تراس،صدای عبادت پرنده ها رو به من نشان داد نه اینکه بگه ببین اینها عبادت میکنن و تو خواب بودی نه،برای اینکه خدا میدونست من خیلی این عبادت پرنده ها رو دوست دارم،خدا میدونست من واقعا دوست دارم عبادت سحر را ،خدا خواست علایق منو به من بده،خدایا چقدر تو مهربونی و بزرگی و ما چقدر کوچک .

      از همون صبح برای عشقم تعریف کردم و گفتم ببین خدا واسه من اینکار کرد و خیلی حس خوب و عالی داشتم و الان ساعت 11:40 که دارم این کامنت را مینوسم پایان امروز هست و امروز چه شروع و پایانی رویایی داشت .

      خدایا شکرت خدایاشکرت

      محمد جان همیشه بنویس و اجازه بده این نوشتن در جریان باشه چون استعداد بالا و انرژی عالی داری .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مصطفی شاه محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1162 روز

      مارکوی عزیز سلام

      《خدایااا به اندازه ی تمام لحظه های زندگیم + به اندازه ی تمام ثانیه های حضورم تا به الان که بهم فرصت تجربه کردن خودم را دادی تا با شناخت خودم به تو پی ببرم، سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم.

      سپاس گزارم که بعد از مدت ها هفته ها کامپیوترم را بهم برگردوندی سالم تر از همیشه که لذت از نوع صفحه بزرگ و نوشتن خیلی راحت تر، در واقع سادگی بیشتر راحتی بیشتر را دوباره تجربه کنم از این جنس از این عشق، ممنونم عشق من ممنونم معبود من.

      سپاس گزارم که اول صبح وقتی بلند شدم حسم این نبود و تمام این حس نبودن ها را دریافتم که به خاطر چیه پس نوشتم توی تمرین ستاره قطبیم، که امروز قراره توحید بارون بشم و چه لذتی بالاتر از این. ممنونممم که پاسخ همه ی سوالات من را میدونی و چقدر قشنگ هدایت میکنی و چقدر قشنگ که قشنگ ترینی …》

      از خوندن کامنت پر از درس و آگاهی و احساس ناب و خالصت لذت بردم و کیف کردم و احساس خیلی خوبی دارم

      سپاسگزارم که باعشق و انرژی نواشتی و برامون به اشترک گذاشتی .

      من تحسینت میکنم و تبریک میگم و آرزوی بهترینها برای تو دوست خوب و نازنینم دارم

      همیشه با اقتدار در اوج قله موفقیتها و رسیدن به خواستهات باشی

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 907 روز

    به نام خداوند وهاب و رزاق

    سلام به بهترین معلم دنیا

    سلام به مریم عزیزم‌

    ممنونم از شما دو عزیز که اینقدر با عشق دارین به ما کمک میکنین تا هر لحظه و هر روز مون بهتر از روز دیگه باشه سپاسگزارم

    تقریبا من سه ساله که میفهم زندگی چیه

    و معنی کنترل ذهن چیه

    شاید بعضی اوقات قانون رو نمیدونستم

    ولی در بعضی جاها درست عمل میکردم ولی بعضی جاهاهم پس گردنی محکم میخوردم و خودمم خبر نداشتم از کجا میخورم

    اما خدا رو شکر میکنم از موقعی که با شما استاد عزیز آشنا شدم

    زندگیم زیرو رو شد از همه لحاظ بهتر شدم

    ایمانم روز به روز داره بهتر میشه

    توکلم زیاد شده

    وقتی از چیزی ناراحت میشم سریع میام تو سایت کامنت میخونم و ذهنمو کنترل میکنم و حالمو خوب نگه میدارم

    کامنتهای دوستان به من خیلی کمک میکنه آگاهیهای بی نظیر شون رو میخونم و درس میگیرم از تک تک شون ممنونم

    ان شالله حال دلتون همیشه عالی باشه

    جیبتون پر پول و سلامت باشین

    و

    بهترینها نصیبتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    الهام و نگین گفته:
    مدت عضویت: 1042 روز

    سلام به استاد خوش تیپ ‌مریم جان خوشگلم

    چقدر این فایل اموزنده بود

    احساس خوب =اتفاقات خوب

    وای که چقدر این حس خوب عالیه عالیه

    من لایق بهترینها رادارم

    بارها و بارها تو زندگیم احساس عدم لیاقت کردم،‌چقدر رشد کرده بود تو وجودم و نااگاهانه بهم حمله ور می‌شد ‌با افکاری که داشتم فکر می‌کردم نباید به راحتی پول داشته باشم و‌خرید کنم و به مسافرت عالی برم و باعث میشه که پول بیاد به حسابم و از دست بدم

    احساس قربانی شدن که همیشه داشتم و خودم و قربانی میدونستم و نتونستم به خواسته های که داشتم برسم

    و من تو بازی هر موقع یه بازی میکردم نمیتونستم بازی کنم میگفتم من نمیتونم با طرف مقابلم بازی کنم من استعداد ندارم من تواناییش و ندارم و خودم و مقایسه میکردم با اون طرف که حرفه ای است و باعث می‌شد که دیگه نرم طرف بازی و خودم و سرزنش کنم و طرف هیچ بازی نرم

    یا اینکه موقعی که خواستم یه آموزشی ببینم و عجله کردم برای یاد گیری و دوباره خودم و سرزنش کردم چرا من یاد نمیگیرم من استعداد ندارم اون خیلی باهوشه و دوباره استپ میکردم و ادامه نمیدادم

    ولی خدایا هزاران هزار مرتبه شکر که با آگاهی‌هایی که از دوره عزت نفس و عشق و مودت،قدمها و فایلهای دانلودی دارم به دست میارم و که روی خودم کار کنم وخدا را هزاران مرتبه شکر که خیلی بهتر شدم و در هر لحظه ذهنم ‌‌جمع و جور میکنم و به خودم میگم من میخوام فقط لذت ببرم و شادی و تجربه کنم وتمرکز میکنم روی کاری که انجام میدم دارم نتایج فوق العاده ای میگیرم

    شورو شوقی که پیدا کردم فوق العاده است

    از خدای مهربان میخوام که هدایتم کنه که از این آگاهی‌ها استفاده کنم و در عمل

    که خدا آسان کنه برام همه ی اسانیها را

    یکی دیگه از کارهای که انجام میدم کارها را مرحله به مرحله انجام میدم خودم و تشویق میکنم به خودم میگم ببین چقدر باهوشی،ببین چقدر خوب آموزش میبینی،جقدر توانایی داری‌

    و سعی میکنم احساسم و خوب نگه دارم و موقعی که میرم پیاده روی با این حس و حال خوبی که دارم عشق میکنم با خدای خودم صحبت میکنم بغض گلوم و‌میگیره و بخاطر این حس ‌‌حال خوبی که دارم حرف میزنم باهاش و عشق بازی میکنم و اون من وهدایت میکنه به زیبایهای بیشتر

    امروز موقع پیاده روی وقتی که بارون می زد به صورتم و میگفتم همینه حس خوبته که داره جواب میده بهت ،داره ظرف وجودت بزرگ میشه،داره قلبت باز میشه و من دارم این قدرت جادویی را میبینم که چقدر حس و حالم خوبه جه لذتی دارم میبینم از این پیاده روی زیبا از این صحبت کردن با خدای خودم که هر روز به شوق حرف زدن با خدا میرم پیاده روی و از بوی گلها مست میشم ،از صدای جیک جیک پرندگان لذت میبرم،از صدای بارون مست میشم ،از صدای باد مست میشم ،از دیدن درختای سرحال ذوق زده میشم ،از این ابرهای زیبا مست میشم ،از این سلامتی که دارم و شکر کزاری میکنم که میتونم پیاده روی کنم

    فکر میکنم دنیا را دارم وبعضی مواقع دلم می‌خواد پرواز کنم از این همه حس خوبم،ماشینهای زیبا را که میبینم لذت میبرم

    خدای من چقدر زیباست این غروب خورشیدت

    خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر همه ی نعمتهای که بهم دادی

    خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر حضور استاد عزیزم و‌مریم جان درزندگیم بخاطر این درس‌های که بهم می‌دهند انشا..که آموزه‌هاشون و در عمل اجرا کنم

    خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر حس و حال خوبم

    خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر این زیبایهای که تو این فایل بود و لذت بردم از دیدنش

    خدایا هزاران مرتبه شکر از درس‌هایی که تو این فایل گرفتم

    سلامت،شاد،ثروتمند ،سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    سلام خوشحالم که اینجام تو این مدارم پر از عشق و پر از احساس بهتر بهتر شدن پر از احساس حرکت پر از احساسه شادی پر از ایده و الهام های قشنگ داشتم این فایلو میدیدم یاد یه چیزی افتادم خیلی قشنگ بود برام مثل جرقه بود توزهنم

    وای چقد زوق دارم بگم براتون:)

    برای این دو سه روز پیش اومد و یه جورایی حس میکنم نکته ای خدا یادم داد و امتحانم کرد و من ترکوندم و کلی اتفاق قشنگ افتاد بعد من خوشم اومد دوباره راحت انجامش دادم

    ماجرام این بود اقایی صب تو خاب بلند شد و خیلی بلند یه چیزی گفت و خیلی بلند من تا گفت از این گوش اومد و از اون گوشت رفت چون من خودمو خیلی دوس دارم چونن من خیلی خودمو لایق میدونم برای احساسه خوب چووون انقد یاد گرفتم احساسه خوب اتفاق خوب برام میاره بعد برای همه اینا من اینجا ندید گرفتم کنترل کردم احساسمو لذت بردم از اون لحظه و اروم خودمو خاب کردم و عین خیالم نبود عین خیالم نبود و راحت خابیدم و هیچ چیز نگفتم و راحت خابیدم و ظرفم بزرگتر شد سپاسگزار تر شدم

    بعد اقااایی خابالو یه چی گفت منم کاری به کسی ندارم فقط خوبی هارو میبینم بدون‌بحث با کسی با خدا همون دیروز خیلی راحت نشنیده گرفتم و راحت خابیدم بعدش بعددش رابطم با اقایییم بهتر شد بدون احساس قرابانی شدن بدون احساس طلافی کردن اون مسله حل شد و بعدش برااام رابطمون خیلی بهتر شد عشقم بیشترر شد وقتی زیبایی هارو میبینی و لذت میبرم و عشقمون واقعااا بیشتر شد و برکت بیشتر به سمتم اومددد این برام داره مشهود میشه چونن قشنگ برای خودم خیلی واضح کنترل کردم و با یه مسله طوری حل شد لذت بردم و احساسمو خوب نگه داشتم اینو تو رابطه امتحان کردم خیلی قشنگ جواب داد شکرررت خدایی که احساس میکنم بهت خیلی نزدیک ترم لذت و زیبایی هام بیشتر شده شکررت:))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم..

    امروز ظهر وقتی این فایل رو دیدم اومدم دیدگاهمو بنویسم کلی حرف وخاطره و …داشت توی ذهنم میچرخید که کجاها احساس قربانی بودن، احساس عدم لیاقت باعث شده نعمتهای خداوند رو نبینم و اونهارو از دست بدم، اومدم چند خط نوشتم بعد پاک کردم!!!!

    گفتم مینا چرا میخوای با یاد اوری گذشته هم حال خودت رو بد کنی وهم به بچه های سایت انرژی منفی بدی؟!

    همینکه خودت امروز اگاه شدی که چقدر در گذشته جاهل ونادان بودی بسه دیگه، همینکه الان داری یاد میگیری که چطور فقط برای یک روز زندگی کنی اونم از سر شوق وذوق، اونم با حس خوب وسرزندگی، باهوشیاری، با درایت با عقل واندیشه، با امید وتوکل وایمان به ربی که مدتهاست اختیارت کامل زندگیتو بهش دادی و لطفش بی نهایت نصیبت شده وتو نعمتها ولطف ورحمت بی حدوحسابش رو می بینی، حس میکنی، درکشون میکنی وقدردانشون هستی برات کافی نیست؟ آیا خدایی که پیدا کردی برات کافی نیست؟!!

    بنابراین رفتم کارهامو انجام دادم و الان اومدم احساسمو بنویسم..احساسی که داره فوران میکنه ..

    استاد جان الان که دارم این دیدگاه رو می نویسم حس خوشبختی زیادی دارم، برعکس ظهر که چند دقیقه حالم بد شده بود از فکر کردن به گذشته و اونهمه نادانی وناسپاسی هام…

    الان احساس میکنم که چقدر مورد لطف وعنایت خداوند هستم که منو در مسیر صراط مستقیم قرار داده، در مسیری که شما رو قرار داده برای من،تا به من یکتاپرستی رو بیاموزید،استاد جانم از وقتی که شما قوانین جهان هستی رو بهم آموختید ومنو با قوانین بدون تغییر خداوند آشنا کردید انقدر زندگی برای من راحت ودلچسب و دوستداشتنی شده، انقدر خودم رو دوست دارم وانقدر از مسیری که رد شدم تا به اینجا برسم راضی ام که خدا داند وبس…

    اینکه شاید فقط 10 درصد مردم دنیا قبل مردنشون به خودشناسی وخداشناسی ودیگر شناسی برسند، دروغ وکذب نیست واقعا…

    چون هرکدوم از ما هر روز شاهدیم که چطور اطرافیان ما اعم از پدرو مادر و خواهر وبرادر وهمسرو فرزندانمون متاسفانه در نااگاهی کامل وبا اصرار بر اون جهل و خود فریبی دارن روز وروزگار میگذرونند، اصلا گاهی فکر میکنم شما ومریم جان و دوستانی که توی این سایت دارن رو خودشون کارمیکنن وعملکرد دارن واز کامنتها مشخص هست ومن، از این دنیا کنده شدیم، وتوی کره ی دیگه ای هستیم انکاری فقط فیزیک ما اینجاست وروحمون در سطحی بالاتر از اون چیزیکه داریم توی مردم عادی می بینیم…

    اینکه من دیگه نمی تونم ونمی خوام پدر ومادرم وهمسرم و دولت ها وقوانین و خداوند وشرایط رو مقصر ومسئول زندگیم بدونم و مسئولییت صد درصد زندگیم رو پذیرفتم واین باور وقبول مسئولییت باعث شد هر تصمیمی میگیرم پای عواقبش بمونم، حالا چه خوب یا بد، اینکه من با دیگران در صلح هستم اونهایی که زمانی فکر میکردم باعث بدبخت کردنم شدن رو بخشیدم، خودم رو به خاطر اشتباهاتم بخشیدم،اینکه مثل گذشته روزهام رو به بطالت نمی گذرونم وهرروز برای رسیدن به اهدافم برنامه ریزی دارم، اینکه از تجربه های گذشته درس گرفتم وازشون در جهت رشد شخصییتیم استفاده میکنم، اینکه چشمم به مال وامول و ارث ومیراث و دست کسی نیست که بیاد برای من و بچم کاری بکنه و فقط خداوند رو تنها روزی رسون خودم می بینم، اینکه ازدواجهای ناموفقم، کم شنوایی پسرم، الکلی بودن پدرم، حمایت نشدن از طرف خانوادم و….هیچکدوم دیگه نمی تونه بهم حس قربانی بودن بده، چون من باور کردم که همشون رو خودم به زندگیم جذب کردم وهرکدوم هم که برای امتحان من توی زندگی توسط خداوند برنامه ریزی شده بود باعث رشد من شده باعث اینکه الان اینجام و یکتاپرستی پیشه کردم…

    اینکه مهمترین رابطه ی زندگیم رابطه ی بین خودم وخدای خودم وحفظ این رابطست…

    آیا همه ی اینها برای من ترقی وپیشرفت و ارزش نیست؟!!!!

    اصلا فکر کردن به اینکه تمام زندگی من یه بازی بوده، ومن قبلا بی تجربه بودم، ناپخته بودم اما حالا دیگه بلدم توهرنقشی قرار میگیرم، کارکردان عالم هستی هر نقشی بهم میده، تو اون نقش سعی میکنم عالی تر از قبل باشم ،خودش برام برگ برنده هست، دیگه حس قربانی بودن توی وجودم جایی نداره..

    وقتی به این درک رسیدم هیچکس هیچکس،به هیچ وجه توی زندگی من نقشی نداره نه کسی می تونه باعث خوشبخت کردنم بشه نه کسی می تونه بدبختم کنه، خیلی زندگی کردن برام راحت و دلچسب شده..

    هر روز تصورم از زندگی اینکه، که خدا میگه مینا امروز یه سری ادم وشرایط برای تو قرار دادم، حالا ببینم که چطور با این آدمها وشرایط عبور میکنی، از وقتی قرآن رو باعشق میخونم تواین دوسال، از وقتی می بینم خدا تو اکثر سوره ها وآیه ها می فرماید، در حضور خدا مراقب رفتارتان باشید، وقتی انقدر خدارو نزدیک می بینم، به حرمت حضورش، به عشق اینکه معشوقم کنارمه سعی میکنم جوری فکر کنم که دوست داره، جوری حرف بزنم که دوست داره جوری رفتار بکنم که دوست داره..

    شکر خدا داشتن گوشی واینترنت یه نعمت بزرگی هست که در دسترس ماست همیشه، هروقت تضادی پیش میاد سریع یعنی زیر 5 دقیقه میام چشامو می بندم یه نفس عمیق میکشم ومیگم عشقم، یه شماره بهم بگو برم ببینم کدوم سوره کدوم ایه جواب منه، به الله قسم که مستقیم منو میبره سر آیه ای که جواب سوال منه، خب وقتی خدا انقدر بهم نزدیکه، دیگه من جز حس پادشاهی جز حس خوشبختی، جز اینکه حس بنده ی برگزیده اش هستم مگه دیگه حس دیگه ای رو هم می تونم تجربه کنم؟

    یا بهش میگم خداجون الان این حسو دارم، الان این سوال رو دارم، هدایتم کن یه فایل از فایلهای 12 قدم یا فایلهای دانلودی استاد رو گوش بدم که جواب سوال وراهکار من باشه و 99 درصد به طور واضح وشفاف من جوابم رو دریافت میکنم…

    الان در این لحظه فارغ از اونچه که برمن گذشته، فارغ از اونچه که اطرافیان در مورد من میگن،‌ فارغ از اونچه که کشورم، مذهبم،شهرم، قوانین کشور، مردم اطرافم،خانواده ام، بهم دیکته میکنن…

    من یکی از بنده های هدایت شده ی خداوند هستم که نورش تمام وجودم رو احاطه کرده و عظمتش تمام منو در برگرفته وپناه داده…

    بیشتر سکوت میکنم بیشتر نگاه میکنم بیشتر اندیشه میکنم…واینها کمکم کرده تا رها باشم از هراسم ورسم و مال واموال و وابستگی و حرص وطمع و….

    نمیدونم باورتون میشه یا نه، زندگی من توی این دوسال اخیر طوری پیش رفته، و معجزه آموزه های استاد قشنگم توی زندگیم کاری کرده، که جوری زندگی میکنم هر روز که انگار قراره صدسال دیگه عمر کنم و در همین حال جوری زندگی میکنم که انگار الان وقته رفتن از این دنیاست برای من…

    این طرز نگاه من به زندگی باعث شده خیلی خیلی چیزها از نظرم بی ارزش، کم ارزش وبی اهمییت بشه(مثل مال واموال وملک و دارایی و اسم ورسم و شهرت و ظاهر و حرف مردم ….)، وخیلی چیزها برام با ارزش وپر اهمییت،( مثل اینکه خداوند شاهدوناظر بر اعمال منه، از من فقط درستی وراستی میخواد و قدردان بودن بابت نعمتهایی که بهم عطاء کرده،انقدر دوستم داره که گفته همه چیزت با من، فقط با من باش وروی من حساب کن)

    خب کسیکه چنین دیدگاهی داره، نمی تونه حسرت گذشته وترس از آینده رو داشته باشه..

    منو خدا رابطمون مثل دوتا دوست صمیمی هست که از خصوصی ترین حرفها تا عمومی ترینش رو باهم درمیون میذاریم…

    منو خدا هر روز باهم بازی می کنیم این زندگی رو..

    مثل الان که نشسته کنارم لبخند میزنه ومیگه،راضی ام ازت…منم میگم ،منم ازت راضی ام خدای قشنگ وخوبم….

    خدارو هزاران بارشکر به خاطر این درک واین باورم…

    استاد جانم شما میدونید من چی میگم…

    وقتی که انقدر خدارو می بینی که حتی توی تک تک این کلمات دیده میشه!!!

    توی این صفحه مجازی،اصلا چطور کار میکنه؟

    چطور میشه من بنویسم کلمات توصفحه گوشی ردیف بشه، ارسال رو بزنم، بیاد تو صفحه تک تک دوستان بخونند…

    مگه غیراز خدا کسی می تونسته این علم رو به بنده هاش بده؟ انسان کی وکجا می تونه از نگاه خدا پنهان بمونه؟ مگر اینکه خودخواسته بخواد روش رو برگردونه وفرو بره تو خودش، خودی که هیچه، پوچه، ومی برتش توی دنیای خشم و غم و گله وشکایت و ترس وتوهم و تنهایی و زندانی بی در و پنجره وتاریک…

    خدایا حالا که به راه راست هدایتمون کردی همواره مارو در این مسیر ثابت قدم نگهدار…آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: