https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
732نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
متنی که میخونین ، نتیجه ی یک آزمایش جهت اثبات درست بودن قانون ، توسط بنده ست :)
البته متن کاملش داخل دوره روانشناسی ثروت قرار میگیره چون اون دوره بود که این ایده رو به من داد
خب، مختصر بگم که بعد از مهاجرت من خیلی از قانون فاصله گرفتم و تا جایی پیش رفتم که شرایط از قبل اشنایی من با قانون هم بدتر شد!
الهام اومد که یه دوره یک ماهه برگرد ایران، توی ایران من بهترین روزای زندگیمو تجربه کردم در عین حال انگار برای مهاجرت اماده شدم و با افرادی اشنا شدم تو مدار های فرکانسی بسیار بسیار بالا و از اول قانون رو یاد گرفتم
از بدو ورود دوباره من به خاک کشور جدید، معجزاتی رخ داد که فکر کردن بهشون اشک به چشمام میاره و حتما بعدا مفصل توضیح میدم
اما
من شروع کردم به دوباره یاد گرفتن قانون!
گفتم من فرض میکنم یک روزه وارد این سایت شدم هیچی نمیدونم هیچی هم باور ندارم
یه مدت هی میچرخیدم و فایل هارو نامرتبط گوش میدادم تا حسم گفت تمام وقتتو بذار رو دوره ثروت و احساس لیاقت
و حتما هم دوره ثروت رو از جلسه سوم شروع کن، ما هم زدیم تو گوش کمالگرایی و گفتیم چشم ، از سه شروع میکنیم
آقا :))))
قبل شروع جلسه من به خدا گفتم لطفا کمکم کن از این جلسه تمرین عملی واسه خودم طراحی کنم
تو پنج دقیقه اول ایده اومد که بیا قانون « جهت دهی اگاهانه به کانون توجه» رو امتحان کن
گفتم چطوری؟
گفت یادته رنگ مورد علاقت آبی بود؟ یه مدت بعدش از در و دیوارماشین آبی رنگ میدیدی؟
حالا بگو کدوم رنگا اصلا تو ماشینا نیست و تا حالا یکی دوبار بیشتر ندیدی؟ گفتم سبز و زرد و صورتی
گفت باریکلا
از الان فقط توجه ت رو بذار رو ماشین سبز
ببین چندتا میبینی
اگر بیشتر از قبل دیدی یعنی این قانون درسته
بچه ها
نزدیک 36 ساعت از این تصمیم گذشته
من که کل عمرم دوتا ماشین سبز شاید دیده بودم، نزدیک 16 تا ماشین سبز دیدم تو همین تایم
و نزدیک 10 تا ماشین صورتی!
خدایی خودتون چندتا ماشین صورتی دیدین تو کل عمرتون که من تو یک روز و نیم دیدم؟
حالا داستان اینکه چطور تجسم کردم و از قدرت نوشتن + تجسم خلاق + قدرت کلام استفاده کردم رو کامل تو کامنت های دوره ثروت میگم
ولی سارا خانم قصه ما همینجا متوقف نشد! از این تمرین، رهایی و کنترل استرس و قدرت تجسم رو یاد گرفت
پاشد رفت سوپر مارکت کوچه شون یه ربع نشست و به ازای هرکی خرید کرد خدا و شکر کرد که چقدر مشتری هست
رفت کل قفسه های خالی رو دید و هی شکر کرد و گفت مشتری زیاده، پول زیاده، فراوانی هست
گفت ببین مردم تو یه روز عادی چطور مغازه به این بزرگی رو جارو کردن
نتیجه ش ؟
همین دیشب بعد یک مدت طولانی ، یه مراجعه از ناکجا اباد واسم اومد و گرون ترین خدمات مشاوره منو خرید
شاید فکر کنین مگه مبلغش چقدر بوده
اماااااا
مبلغ مهم نیست!
مهم اینه من واسه اولین بار تو زندگیم با گوشت و پوست وو استخونم لمسسسسس کردم خلق کردن رو
بچه ها، من اون مشتری رو خلللللق کردم
یعنی قرار نبود اون بیاد، من آوردمششششش ، اونم با استفاده از قوانین
میدونین اگه هی اینو تمرین کنم، سه ماه دیگه چقدر نعمت تو زندگیم هست؟
آره منم سه سال میگفتم من خالق زندگی خودم هستم
ولی امروز واسه اولین بار فهمیدم « خلق کردن » چیه
و اعتراف میکنم هنوز یک هزارم حرفای استاد رو هم نفهمیدم :) این نتیجه عمل کردن به 5 دقیقه از یکی از هزاران فایل استاده
اینو واسه خودم مینویسم که یادم نره :
سارای من، خودتو تو اتاق حبس کردن و فایل گوش دادن ، عمل به قانون نیست
حرف زدن و دخالت و اظهار نظر توی دیگران ، عمل به قانون نیست
ساعت ها اسکرول توی اینستا و بعد سرزنش خودت، عمل به قانون نیست
عمل به قانون یعنی از در اتاق که درومدی، یه جور دیگه رفتار کنی
این بار اینکار رو کردی، و برد کردی
دیدی چقدر ترسناک نتیجه داد
اگر میخوای گلیم خودتو تو زندگی از آب بکشی بیرون و حتی رویای استقلال مالی رو داری
این مسیرش، بسم الله
اگه مرد عملی
تغییر کن
اون موقع ست که میفهمی چرا خدا گفت ، تو، تو انسان پیزوری که دماغتو بگیرن جونت درمیاد و بین حیوانات ضعیف ترین هستی
چطور خلیفه خدا روی زمین شدی
یعنی انقدرررر ذوق دارم واسه ازمایش کردن بقیه جنبه های قانون که حد نداره
از خدا میخوام هر لحظه ایمانمو به این مسیر بیشتر کنه و کمکم کنه ادامه بدم
و یه روزایی بیام این کامنتو بخونم و اشک شوق بریزم، و بگم آره
امروز بالاخره به جایی رسیدم که وقتی میخوام چیزی بخرم ، دیگه تیکت قیمت رو نگاه نمیکنم :)
توی این کامنت واقعا گل کاشتی مثل بقیه کامنت هات و من لذت بردم از این آزمایش و نتیجه اش
سارا جان همیشه پیگیر کامنت هات هستم و خیلی خوشم میاد از اینکه دست میزاری رو اصل موضوع و آدم رو میخکوب میکنی با درک و فهمت
من خودمم شاید چندین بار در شکل های مختلف قانون رو تست کردم و قشنگ و دقیق جواب داد و من چقدر خوشحال شدم ولی کمی بعد به راحتی فراموش میکنم و دیگه پیگیرش نمیشم.
در واقع این ذهن خیلی زود موضوع به این مهمی که جواب داده رو ول میکنه و میره سراغ راه هایی که بقیه مردم میرن و به نوعی بازگشت به کارخانه .
این کار دقیقا مثل کش میمونه که میکشی بعد یهو ول میشه و برمیگرده به حالت اول.
همش بازی ذهنه و به طور عمیق باور نکردن ما به این قوانین و الا همه ماها تا حالا چندین بار در شکل های دیگه امتحان کردیم و نتیجه هم گرفتیم ولی خیلی زود باز برمیگردیم به پله اول
به لطف خداوند اگر بتونیم با استمرار در این مسیر و حمله مداوم به بازی های ذهنی و شیطانی و نشون دادن و ثبت کردن نتایج استفاده از قوانین بریم جلو حتما مسیرمون لذت بخش خواهد بود با نتایج گهر بارش.
بازم تشکر میکنم از کامنت زیبات امیدوارم که مثل همیشه از درک های بی نظیرت برامون بنویسی و همه استفاده کنیم و لذت ببریم.
فقط اگه مایل بودی سارا جان کامنت هات یه جایی بزار که ما ببینیم تو دوره ثروت ما نیستیم.(اگر دوست داشتید اگه نه که بیخیال).
در این هوای تقریبا پاییزی هر جا هستی در پناه خدا شاد و تندرست .
سارا میدونم که میدونی خدا به ما هیچ احتیاجی نداره!
مائیم که هرلحظه به ای نور و عشق،به وصل شدن بهش محتاجیم.
سارا همه ی ما ممکنه یک وقتایی بزنیم جاده خاکی!
ولی در مقابل نودونه درصد آدم های جامعه که کلا توجاده خاکی دارن میرونند و تا لحظه ی مرگشون تجربه ی لذت رانندگی توجاده آسفالت رو به دست نمیارن،اون لحظاتی که اشتباهی میریم تو جاده خاکی،هیییچ اهمیتی نداره!
خدا!
خدا با انگشت کوچیکه ش،پشت یقه ی لباسمون رومیگیره،بلندمون میکنه و میارمتون تو جاده آسفالت ومیگه بچه !راه ازینوره!ازینجا برو!
خدا؟!
خدا عشق مطلقه!خدا خیر مطلقه!
خدا دل نداره ببینه کسی که بندگیش رو میکنه آسیب ببینه!
خدا همیشه آنلاینه،همیشه آن تایمه!
خدا جریان جاری خیر و نور مطلقه!
ما باید فقط روی دوووششش سوار باشیم و اون تموم قدم هارو برمیداره سارا!
خانم دکتر قشنگم،خیلی خوشحالم که خوشحالی.
برات از قرآن هدیه ی شخصی آوردم!
بوس به کله ی این خدای کریم و این قرآن کریم و این آیه های شیررررین
وما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿56﴾
و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم؛
سلام سعیده عزیزم، امیدوارم این کامنت به دستت برسه و بخونیش
دایره آبی کنار اسمم به موقع روشن شد، همون موقع که به خدا گفتم یه نشونه بفرست
و اگه بهت بگم میدونم که باور میکنی ولی خودم هنوز باورم نمیشه
این آیه ای که واسم هدبه آوردی رو صبح خدا بهم هدیه داده بود، اتفاقی بهش برخوردم و الان که شما عینا همون ایه رو نوشتی که چقدر هم اول صبح خوندنش بهم مزه کرد و روش گیر کرده بودم، از عظمت و قدرت خدا الان حس میکنم قلبم میخواد واسته :)
مگه میشه من این سر دنیا هدایت بشم به یه ایه ای، پنج ساعت بعدش شما اونو واسم بفرستی و از طرف خدا بگی سارا جون الرزاق رو دقت نکردی ها
ساراجون رفتی دانشگاه اه و ناله های بچه هارو شنیدی یادت رفت حرفامونو ها
الحق که سعیده جان ، کامنتات خوب وقتایی به داد من میرسن
دارت بازی کردی تا حالا؟ حسش مثل اون لحظه ای هست که همه چشما روی توئه و تو دارت رو دقیقا میزنی وسط خال و از ته دل میگی آخیششششش
حس کامنتات اینجوریه
اون کامنتی که واسم گذاشتی روی سوال عقل کل ام، همون باعث شد من یه رابطه خراب و مریض رو تموم کنم و دیگه سمت همچین روابطی نرم
کامنت الانت هم که یادم انداخت الرزاق رو
یادم انداخت افریده شدم واسه عبادت و پرستش
یادم انداخت همزمانی و قدرت قشنگ خدارو که چطور سر مووووقع دارت رو میزنه تو خال
راستی اگه برام توضیح بدی چرا ال قبل صفت رزاق مهمه عالی میشه
اگر نتونستی هم که انشالله خدا به جوابش هدایتم میکنه
در هر صورت ، منم خیلی دوستت دارم و ممنونم
بهتر از این نمیتونستی دست خدا بشی واسه رسوندن پیامش به من
سلام و درود به شما سارا خانم امیدوارم که حالتون عالی باشه و همواره به خداوند وصل باشید.
کامنت تون خیلی عالی بود. و البته جریان هدایت که دیگه اصلا برام مایه شگفتی و تعجب نیست، یه وقتایی ذهنم میگه طبیعیش اینه که همینجوری هدایت بشیم. شما به آیه ای هدایت شدی و دوباره سعیده جان همون آیه رو فرستاده براتون.
یه سوالی از سعیده جان پرسیده بودین که چرا «ال» قبل از «رزاق» مهمه، از خداوند هدایت میخوام بتونم یه جوابی به اندازه ظرف وجودم براش بنویسم.
توی زبان انگلیسی یه حرف تعریف the داریم.
وقتی میگیم
Give me a book یا وقتی میگیم Give me the book
این the یه حرف تعریفه که مشخص میکنه نه هر کتابی اون کتابه رو بده ، همون کتابی که منم میدونم شما هم میدونی کدومه. پس یه جورایی تعریفش کردیم و مشخصش کردیم از بین همه کتابهای موجود اون کتابه رو منظورمه.
توی قرآن یه آیه ای هست که میگه وقتی خداوند به همه موجودات و زمین و آسمانها و کوه ها امانتش رو عرضه داشت هیچ کدوم نتونستن امانت الهی رو بر عهده بگیرن. ولی انسان پذیرفت که امانتدار خداوند باشه، این امانت چی بود؟ این امانت این بود که انسان تجلیگاه صفات خداوند باشه روی زمین. یعنی قطره ای از اقیانوس بیکران خداوند باشه. یعنی از هر ویژگی و صفت خداوند یه ذره اش در وجود انسان هست. بعنوان مثال برای صفت «مهربونی» وقتی میگن فلانی آدم مهربونیه. ولی فلانی از فلانی مهربونتره… ولی فلانکس اون دیگه ته ته همه مهربونیاست، اصلا خداوندگار مهربونیه…
حالا همین مثال رو در مورد رزاق بودن بزنیم… آدمها ممکنه به فراخور جایگاه شون برای خانواده شون رزاق باشن. یکی از یکی دیگه رزاقتر … ولی ته ته نهایت همه رزاق بودنها کیه؟ اونیکه خداوندگار رزاق بودن هست؟ خود خداست. یا به عبارتی دیگه رزاق بودن با خداوند معنا پیدا میکنه.
این «ال» وقتی با صفات خداوند ترکیب میشه هم معنی حرف تعریف رو داره و هم معنی مطلق و بی نهایت بودن اون صفت.
وقتی به صفات خودمون نگاه میکنیم میبینیم یه سری صفات به شخصیت ما چسبیده. میتونیم کمتر و بیشترش کنیم. ولی وقتی به صفات خداوند نگاه میکنیم، نه تنها صفات به خداوند نچسبیده، بلکه این صفات هستن که از خداوند معنا میگیرن. مهربونی چیه؟ مهربونی با خداوند معنا میشه، خلاق بودن از خدا معنی میگیره، علم و آگاهی و دانش از خداوند سرچشمه میگیره…
و هر آدمی ممکنه فکر کنه میتونه رزاق باشه و این درحالیه که رزاق بودن از خداوند معنا پیدا میکنه چون خدا «الرزاق» هست.
و اینجاست که مغز خودمم هنگ میکنه و بیشتر نمیتونم توضیح بدم و اظهار عجز و ناتوانی میکنم. عجز و ناتوانی از اینکه ذهن کوچیک من نمیتونه یه قالب و چارچوب بسازه که خداوند توش جا بشه.
امیدوارم تا اینجای کامنت تونسته باشم یه تصویری رو از کلمه «الرزاق» بهتون داده باشم.
(یه چراغ توی خونه روشنه، ولی این چراغ با سیم وصله به پنل خورشیدی بالای سقف خونه، و اونم انرژیش رو از خورشید میگیره. حالا این چراغ کجا و اون خورشید کجا؟ آیا اصلا قابل مقایسه هستن؟ حکایت تقلای ذهن ما برای درک صفات خداوند، صفات ما آدمها یه چراغه که وصل میشه به پنل خورشیدی، ولی هر صفت خداوند خودش یه خورشید بینهایته)
آمادگیشو دارین بریم مرحله بعدی …؟
همون الرزاق با دوتا کلمه دیگه بهش تاکید شده. «ان» و «هو».
درسته ممکنه بگیم هو اشاره است به مخاطب . ولی اینجا علاوه بر اشاره به خداوند ، کار تاکید هم انجام میده ، یعنی خود خود الرزاق خداست.
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ»
همانا خداوند خود خود نهایت رزاق مطلق بودنه. خود خود خورشیده، ما همه مون آویزون پنل خورشیدی هستیم که یه ذره نور داشته باشیم…
میخواستم آیه 56 رو هم توضیح بدم، ولی الان میبینم آیه 58 هنوز تموم نشده و من ذهنم دیگه کشش درک بیشتر رو نداره. همون توضیحات الرزاق در مورد «القوه المتین» هم صدق میکنه.
امیدوارم تونسته باشم جواب قابل قبولی در مورد کلمه الرزاق داده باشم.
مالک مطلق همه گنجهای آسمانها و زمین خود خداست. ما آدمها هنوز نتونستیم بخشی از گنجینه های زمین رو هم کشف کنیم. در حالیکه خداوند مالک و صاحب و خالق و کنترل کننده همه کیهانه، هزاران میلیارد کهکشان عظیم؛
چند روز پیش توی گوگل یه خبری رو دیدم که توی رومانی (فکر کنم رومانی بود) یه پیرزنی سالها پیش یه سنگی رو پیدا کرده گذاشته پشت در خونه. توی خونه های قدیمی معمولاً یه سنگ پشت میذارن که بسته نشه، یا بسته بمونه. سالها بعد نوادگان پیرزن کنجکاو میشن این سنگه چرا اینقدر عجیب و غریبه، میبرن روش آزمایش میکنن، میبینن این سنگ پشت در خونه پیرزن در واقع یه کهربای 3 کیلویی بیش از 39 میلیون ساله است که ارزشش حدود 1 میلیون یوروئه. وقتی یه سنگ پشت در میتونه اینجوری ارزشمند باشه و سالها کسی متوجه نشه، اونوقت خداوند مالک همه گنجینه هاست.
یه کم بالاتر مثال خورشید رو زدم که منبع انرژیه برای زمین و جالبه که بدونید یه ستاره ای هست بنام VY Canis Majoris که قطرش 2000 برابر قطر خورشیده.
«تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»
ببخشید که اینقدر پرحرفی کردم ، که آخرش برسیم به ابراز عجز و ناتوانی به درگاه خداوند که خدایا ما از درک حقیقت و عمق صفات تو عاجز و ناتوانیم ، خدایا به ما نه به اندازه درک و فهم ذهنمون، بلکه به اندازه بخشش و رحمت و عطای خودت عطا کن.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
به به چقدر لذت بردم از این همه اگاهیی که دادین از خداوندمون به به واقعا لذتبخش ترین لحضهای عمرم شنیدن و شناخت عظمت شکوه خداونده
سپاس از شما که توی این مسیر هستین و موندین و قلبتون رو جایگاه نور خداوند کردین ماشالاه بهتون این نوشتنا خیلی ارزش داره این که بتونی ذهنت رو توی این افکار نگهداری و تفکر کنی خدایا شکر
دیدین بعضی ها از فامیل شون تعریف میکنن مثلا ثروتمنده یا ملک و املاکی داره اونم به برای این تحصین میکنن برای اینکه بگن فلانی داره فقط مثل رادیو که بگن فقط ی جیزی یا دیگه تو حالت بهترش بخان پز بدن فلانی فامیل ماست و بچسبونن خودشون رو به دم طرف که اره و اینا که قایم بشن پشت اون حرفا که اصل رو ردش کنن
ولی چه لذتی میبرم از شنیدن و دیدن قدرت خدایی که خالق و مالک همه کیهان هست و هیچ اداعای نداره و پاک ترین خالص ترینه در نوعه خودشه
دیروز تو حیاط نشسته بودم جاتون خالی انگور میخوردم فایلی از استاد که در مورد اینکه ضعیفها از بین میرن و قوی تر ها میمونن و اینکه حتی دایناسور ها هم با اون ابهت نتونستن بمونن و نابود شدن رو گوش میدادم
یک ان گفتم بابا دایناسور چطور نتونسته بمونه با اون هیکلش اخه چطور ؟
ولی چیزی به ذهنم نرسید جز اینکه یطوری شده دیگه بیخیالش
چه بهتر که نیست اگه بود الان انسانی وجود نداشت همرو قورت میداد
و یک سوال پیش اومد برام و به یک درکی رسیدم که همون دایناسوری که اون همه گنده بوده از یک نطفه بوجود میومده و میشده یک دایناسور ب اون بزرگی
و درکم این بود که برای خداوند هیچ فرقی نداره در دل یک نطفه یک دایناسور نهفته که میشه چندین تن نه زوری میزنه خداوند برای این کار می افرینه و قدرتش رو داره
و از دل یک بزر یک گل زیبا میرویونه یعنی برای خداوند هیچ کاری نیست که سخت باشه اصلا سختی در کار نیست این ما هستیم که میگیم چطور .چطور ولش کنیم بابا یکی هست که قدرت شو داره اونو بچسب
و اینکه داشتم میگفتم با خودم بابا از یک تک سلولی یک انسان میسازه یک سلول تقسیم میشه میره چشم رو تشکیل میده گوش رو قلب رو واقعا دیگه یجاهایی عقل بشر قد نمیده شاید بشر به علم چگونگیش پی برده که چطور شکل میگیره یک نوزاد ولی تمام انسان ها جمع بشن قدرت دست سازنده هستش سازنده اثر خداونده …
سلام داداش حمید قربونت برم ممنون که اینقدر بنده خوبی هستی که خدا بهت اجازه میده از اعماق وجودت برامون بنویسی
الان سر کار هستم ،کامنت توحیدی شما و سعیده و سارا رو خوندم
حالی دارم که هر لحظه ممکنه از شدت هیجان و عشق، قلبم وایسه
نه میتونم با صدای بلند گریه کنم و فریاد بزنم نه میتونم اتاقم رو ترک کنم فقط دستور اومد هیجانم رو با تایپ کردن روی کیبود خالی کنم
داداش حمید الان کاملا درک کردم که در مدار مشخص بودن انسانها هم خودش یک نعمت بی نهااااایت
بزرگ از جانب خداست و تاحالا بابتش خدارو شکر نکرده بودم
الان فهمیدم که این در مدار درست بودن هم از حکمت و لطف و مهربانی خداست
دیروز درخواست کردم که سرعت رشدم رو بیشتر کنه، امروز جوابم رو داد
که اگه اگاهی های مدار بالاتر رو زودتر دسترسی پیدا کنم ، قلب و روحم توان شنیدن و دیدنش رو نداره
و اگر بفهمه هم همون لحظه س که جان به جان تسلیم میکنم
این هیجانی که با خواندن کامنت های نورانی شما بهم وارد شد اگر یک اپسیلون بیشتر میشد همینجا پشت سیستم جسمم این دنیا رو ترک میکرد
یاد این ایه افتادم
« پس آنگاه که تجلی خدایش بر کوه تابش کرد کوه را متلاشی ساخت و موسی بیهوش افتاد.»
خیلی خوشحالم که مدارم بالاتر رفته ، من این حرفهای شما رو بارها و بارها قبلا شنیدم ولی این کجا و آن کجا …
این نشون دهنده اینه که خدا اجازه داده یه پله بالاتر بیام
پروین اینا رو برای تویی مینویسم که زود یادت میره ،
امروز 403/7/7 یکی از مهم ترین درس توحیدیت رو گرفتی .
اینکه اصلااااا عجله توی هیچ خواسته ایی نکنی ، خواسته ت رو با ایمان کامل ارسال کن و بعد رها شو
خداوند ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ داره پله به پله رشدت میده و خودش حواسش هست که کی و چه جوری مدارت رو بالاتر ببره
نه تنها در مورد مدار توحید ، بلکه تو مدارهای دیگه مثل ثروت و رابطه و .. همین درس صدق میکنه
{ خدا جونم ببخشید همینجا وسط کروشه یه سوال دارم ، من فرق بین رها شدن و تجسم کردن رو هم خوب درک نکردم فکر میکنم تناقض دارن باهم ، لطفا از طریقی که خودت میدونی حالیم کن… }
داداش حمید قربون شکل ماهت برم ممنونم ازت ، با همین فرمون برو جلو چرا که خیرش به ما و جهان هم میرسه
احسنت به شما و دوستان دیگه ایی که یکی از یکی بهتر هستید
و با کلام نورانیتون قلب ما رو روشن میکنید
خدا جونم قربونت بشم تو که دیگه جای خود داری تو که دقیق میدونی الان چه حالی دارم
سپاسگزاری من عبد ضعیفت رو بپذیر،
صبر ما و بساط این بزم عاشقانه رو روز به روز بیشتر و پر برکت تر کن
باورت میشه دارم مثل ابر بهار گریه میکنم و برات مینویسم ؟
میدونی چرا ؟
هدایت شدم به پروفایلت
اون آخر آخراش منو دیوونه کرد
خدا شاهده دارم گریه میکنم دلم میخاد زار بزنم
عزیز دلم با تمام وجودم برات خوشحالم
خوشحالم که صبر کردی و خدا جواب صبوریتو به بهترین شکل داد
برات خوشحالم که خوشحالی
واقعیتش دانشگاه آزاد مقطع ارشد مجاز شدم طبق هدایت الله انتخاب رشته کردم بخاطر شهریه بیخیال شده بودم و اصلا منتظر جوابش نبودم نشونه هایی برای من اومده که جواب اومد و من باید ثبت نام کنم
از دانشگاه تماس گرفتن شهریه ثابت 8 میلیون با متغیر میشه 15 تا 18 میلیون
و من الان فقط و فقط 2400000 موجودی دارم ک اونم با 100 تومن 200 تومن جمع کردم برای خرید دوره های استاد
از طرفی همسرم مخالفه ک من درس بخونم برم سرکار
من حتی کارشناسی را بدون رضایت ایشون خوندم
و امروز ک میخام حضورا برم دانشگاه شرایط ثبت نام را جویا بشم همسرم هیچ اطلاعی نداره
و اصلا هم نمیدونم باید چیکار کنم
و تنها چیزی که به ذهنم رسید وام دانشجویه ببینم آیا مبلغش میرسه برای شهریه یا خیر ؟
و از طرفی ترس ها و نجواها هجوم میارن اگه همسرت اجازه نده
اگه همسرت بگه یا درس یا برو خونه پدرت ….
من فقط خدا را صدا میزنم و میگم
خدایا اگه تو میگی خوبه
اگه من باید برم ارشد بخونم
اگه تو میخای که من بخونم
اگه این راه راست منه که بمن نعمت عطا میکنی
ایمانمو قوی کن ک ادامه بدم و برم ثبت نام کنم
میگم خدایا اگر راه درست منه شرایط را جوری هماهنگ کن که من بتونم ثبت نام کنم
دوست من خدا هست، خدا تو تک تک کد ها و گوشه کنارهای این سایته، اگه پیداش کنی همه چیز میشه واست
پدر میشه مادر میشه پول میشه شغل میشه پارتی میشه قاضی میشه وکیل میشه
چند بار تو قران واسم اومده باشه خدا وکیل شماست خوبه؟ خب دیگه چی میخوای؟ کسی که کهکشان هارو افریده وکیل توئه… پس بهونه نیار
این قسمت ها منو دیوانه کرد
چند بار خوندم
زار زدم خدا را صدا زدم
نمیدونم چی میشه امروز
به والا قسم اصلا اصلا قصدی برای نوشتن کامنت نداشتم اصلا
جالبه که میگی نمیدونی چی شد این کامنت رو نوشتی در صورتی که هیچ تصمیمی نداشتی ،هیچ کار خدا بی حکمت نیست خواستم تجربه خودم رو در اختیارت بزارم شاید به دردت بخوره عزیزم .
حدود 6 سال پیش من زنی بودم مستقل ،سالن زیبایی داشتم و از پس خودم بر میومدم .همون سالها ازدواج مجدد کردم با مردی که خیلی به نظرم محجوب و موقر و مومن میومد فکر کردم دیگه بهتر از این آدم توی دنیا نیست .اول که ازدواج کردیم گفت من پوشش و شخصیت تو رو همینجوری دیدم و قبول کردم و قصد تغییرت رو اصلا ندارم چون اگه بخوام تغییرت بدم از دستت میدم . خلاصه همون دو ،سه ماه اول ازدواج منو به زور برد کربلا و گفت اینو بزار پای ماه عسل مون
از کربلا که برگشتیم گفت خیلی چادر بهت میاد و من بهت افتخار میکنم اگه پوششت اینجوری باشه دوست و رفیق و آشنا تحسینم میکنن همچین همسری گرفتم .منم کور کورانه قبول کردم . کم کم شد آرایشت فقط برای خودم باشه و من دوست دارم زنم سر کار نره و وقتش برای من باشه و بدون من با فامیل رفت و آمد نکنه و ادکلن برای بیرون نزنه و به مرد همسایه سلام نکنه و……..
ومن ازش بت ساختم و فقط میگفتم چشم و تمام وقتم و فکرم این بود که چطوری خوشحالش کنم . چی دوست داره بپزم و کلی خدمات دیگه .
حدود 2سال زندگی ما زیباترین زندگی دنیا بود و رابطه مون به تمام معنی عاشقانه .
کم کم بی توجهیها شروع شد و غیب شدن ها و تلفنهای طولانی با همکارای خانم و خیلی نشونه های دیگه که مشخص شد با خانومهای زیادی در ارتباطه و صبح تا شب باهاشون پیامهای به ظاهر کاری اما طولانی داشت.
من دیدم حسابی از خودم دور افتادم و هم و غمم شده خدمات رسوندن و عشق یک طرفه .
تا اینکه دوره 12 قدم و عزت نفس رو خریدم و شروع کردم به کار کردن روی خودم .
خواستم همه اون چیزی که از دست داده بودم رو برگردونم از نظر مالی هم خیلی توی مضیقه بودم و همسرم میگفت قناعت کن توقعت رو بیار پایین و با اونچه که داریم بساز .
چون میدونستم اجازه کار بیرون بهم نمیده یه دوره مجازی گرفتم توی خونه شروع کردم به آموزش یه گردنبند داشتم که از سالهای پیش که کار میکردم خریده بودم اونو فروختم و وسایل خریدم شروع کردم به تمرین یکی از رشته های آرایشی وقتی همسرم فهمید کلی بحثمون شد . بهش گفتم توی خونه مشتری میگیرم .
به هر حال با خودم گفتم اینکه اجازه نمیده اما من به خدا میسپارم و ادامه میدم با تمام وجودم روی عزت نفسم کار کردم و دوباره جون گرفتم .
ازش خواستم اجازه بده برم سالن کار کنم بهم اجازه داد فقط 3 ماه شب عید رو امتحانی برم سالن که ببینم هیچ خبری نیست اما قول گرفت اگه موفق نشدم بشینم سر جام و دیگه حرفی از کار بیرون نزنم .
توی ماه اول با خوشرویی و بدون دعوا به قول معروف با پنبه سر میبرید .ساعاتی که من سر کار بودم اون خونه بود و زمانی که میرسیدم خونه سریع میرفت بیرون میگفت کار دارم وقت ندارم پیشت بمونم . کلی توی این یک ماه اذیت شدم اما گفتم برای رسیدن به هدفم ادامه میدم .
اوایل ماه دوم بود که متوجه شدم آقا یک ساله که یه زن دیگه گرفته و با کمال پر رویی میگفت حلال کردم کار خلافی که نکردم .
و من همونجا ازش جدا شدم و خدا رو هزاران بار شکر کردم که چقدر زیبا مدار ما جدا شد و من چه به موقع به فکر تغییر خودم و ارتقاء شخصیتم افتادم .
الان حدود 7 ماهه که جدا شدیم و هر روز بیشتر متوجه میشم که چه کار درستی کردم و از چه رابطه سمی بیرون اومدم .
تنها حسرتم اینه که 5 سال از عمرم رو پای این رابطه بیخود گذاشتم اما همش میگم قطعا درسی توش بود و من باید این مرحله رو طی میکردم . خدا رو شکر میکنم که باز هم به موقع تصمیم درست گرفتم و اقدام شجاعانه کردم .
به همون خدایی که آشنایی با این قوانین زیبا رو سر راه من گذاشته من دست خالی از اون زندگی اومدم بیرون و حتی ترس داشتم چطوری میخوام از پس خرج و مخارجم بر بیام ؟ اما فقط فایلهای توحیدی به دادم رسید و گفتم خدایی که حضرت موسی رو به اون زیبایی از رود نیل نجات داد خدای منم هست و من خودمو به دستش میسپارم تسلیمم و هیچ ایده ای ندارم .
به خداوندی خدا درهای رحمتش رو به روی من باز کرد و چنان پاداشی به توکلم داد که هر روز از شادی اشک میریختم و کارم فقط سجده شکر شد و معجزه ها برای من رخ داد که باورش برای خودم سخت بود .
خلاصه اینکه زهره جان نترس حرکت کن فقط وقت رو برای خودت صرف کن و به قدرت پروردگار خودتو بسپار اون همه چیز میشه واست .
امیدوارم خیلی زود بهترین خبرها رو ازت بشنوم . خودش به بهترین شکل ممکن واست میسازه و راه رو هموار میکنه تو خودت رو به دستش بسپار و حرکت کن .
خیلی از شما سپاسگزارم که تجربه خودتون را در اختیار من گذاشتید
ممنونم که به هدایت خداوند گوش دادی و برام کامنت گذاشتی و باعث شد ایمانم تقویت بشه
ممنونم که از خوبی های خدای بزرگمون گفتی
ممنونم که از حرکت کردن خودت و نترسیدنت گفتی و من هم قدم هام را محکمتر برداشتم
ممنونم که موفق شدی و ندای الله گوش دادی
من بعد خوندن کامنت شما آنچنان ایمانم تقویت شد رفتم دانشگاه برای مدرک کارشناسی که هنوز نیومده بود
و دانشگاه آزاد بمن گفت باید نامه ببرم براشون مبنی بر اینکه من فارغ التحصیل شدم و مهر و امضای رییس دانشگاه مقطع کارشناسی
موقع رفتنم مدام تکرار میکردم خدای یوسف خدای منم هست
همونطوری که یوسف را از قعر چاه نجات داد و عزیز مصر شد
من را که از قعر چاه نجات داد و مطمئنم موفقیت های بزرگی در انتظارمه و امروز هم حمایتم میکنه کارم را انجام میده
تا زمانیکه پله های دانشگاه میرفتم بالا تکرار کردم
قضیه را به منشی رییس دانشگاه خانم پناهی گفتم
خانم پناهی گفت : خانم ما اصلا نامه نمیدیم اصلا همچین چیزی ما نداریم
همزمان رییس دانشگاه اومد گفت تأیید معدل بیار امضا کنیم و ببر و رفت
معاون دانشگاه گفت : خانم نمیشه ما نامه نمیدیم
اونا باید نامه بدن و فلان ….
من رفتم آموزش و
مسئول آموزش گفت :
سه بار چهار بار اعلام کرد بلند بلند
خانم ما روی درب اتاق رییس دانشگاه زدیم اصلا چنین قانونی نداریم درخواست نامه نکنید
خانم عزیز هیچکاری ما نمیتونسم انجام بدیم
گفتم من باید چیکار کنم ؟
گفت هیچی باید منتظر باشی
مدرک بیاد
خانم جهنده مسئول پرونده ها گفت :
ما اصلا نمیتونیم نامه بدیم
ما یبار نامه دادیم خبردار شدیم مدرک کاردانی طرف کلاهبرداری بوده
اصلا نمیشه
ما چنین کاری نمیتونیم انجام بدیم
خدا شاهده یک لحظه اشکم داشت در میومد
تو دلم گفتم خدایا اگر من نباید برم دانشگاه آزاد برای ارشد
خب واضح بمن بگو
اینا دیگه چیه
اومدم بیرون دلم گفت برو اتاق رییس خودت به رییس دانشگاه بگو
رفتم به منشیش گفتم
خانم من میخام با رییس صحبت کنم
گفت بفرمایید
در زدم وارد شدم
سلام استاد وقتتون بخیر(یه ترم ایشون استاد ما هم بودن علاوه بر ریاست)
استاد شما فرمودید که فرم تأیید معدل باید از دانشگاه آزاد بیارم
ولی مسئول آموزش گفتن
اونا همچین کاری نمیکنن
گفت خب من الان چیکار کنم ؟
گفتم استاد اگر امکانش هست لطفی در حق من بفرمایید شما نامه بدید
گفت داری ارشد میخونی
گفتم بله
گفت چه رشته ای
گفتم حسابداری
گفت خانم پناهی یه نامه بزن برای خانم کارشونو انجام بده
کاملا این لحظه حضور خداوند را احساس کردم
کاملا احساس کردم این قلبی که نرم شد توسط خداوند انجام شد
کاملا حس کردم این برخورد رییس دانشگاه که 180 درجه تغییر کرد کار الله من بود
سپاسگزاری کردم تشکر کردم
خیلی خوشحال شدم
و فقط ته ته ته دلم میگفتم خدایاااااا من از تو سپاسگزارم
از همون اول بهم گفتی برو با رییس حرف بزن
من توجه نکردم
خدایااااا شکرت
خانم پناهی نامه را برد رییس امضا کنه
رییس گفت زودتر کار این خانم را انجام بده
دانشجو سرپا نمونه
معطل نشه
خانم پناهی گفت
ببین چه رییس خوبی دارین
میگه کارتو زودتر انجام بدم که شما معطل نشین
با تمام وجودم از ته قلبم گفتم رییس کیه
خدا داره اینا رو میگه
خدا میخاد کار من زودتر راه بیفته
و حتی رییس دانشگاه شیرینی دستشون بود و گفت بفرمایید شیرینی
خدای من شکرت
بله خدای یوسف خدای منم هست
خیلی ایمانم قوی تر شد ک ادامه بدم
که خدا میخاد
که خدا هست
که خدا حواسش هست
خدا مراقبمه که درست قدم بردارم
امروز تو دانشگاه من قشنگ و واضح حضور خداوند را احساس کردم
واضح احساس کردم که خداوند از طریق دستانش داره کارم را انجام میده
من برای هزارمین بار بهم ثابت شد
که خدا دوسم داره
خدا عاشق منه
خدا میخاد که من موفق بشم
خدا آرامش و موفقیت منو میخاد
با وجود اینکه همه و همه تأکید داشتن بر اینکه اصلا امکان نداره
اصلا نمیشه
چنین چیزی ما نداریم
ولی خداوند خیلی خیلی خیلی
قشنگ برای من امکان پذیرش کرد
وقتی که توکلت بر خدا باشه
خدا درها را باز میکنه
وقتی ایمان به خدا داشته باشی و نترسی نترسی و نتررررسی
خداوند تو را روی دوش خودش سوار میکنه و کارها را عالی و راحت پیش میبره (اینا را دارم بخودم میگم که نترسم که شجاع باشم و قدرت را بدم دست خداوند نه عوامل بیرونی)
خیلی خیلی خوشحال شدم که آرزوت رسیدی توی این مسیر اینقدر معجزه میبینی که هر روز سجده شکر به جا میاری .
از امروز به بعد منتظر هدبه های پروردگار باش بخاطر ایمان و توکلت به الله مهربان .
انشاالله به همین راحتی هم دل همسرت رام میشه و توی این مسیر همراهت میشه ،انشاالله خدا خودش همه این معجزات رو انجام میده فقط نترس توکل کن و حرکت کن و با خودت بگو توی این مسیر هر مساله ای که پیش بیاد قطعا به خیر و صلاح منه و در مسیر رشد منه.
سارای عزیز ما هر کدوممون یه نقشی تو این جهان دارییم..
و هر کدوممون شغلهای خاص و مربوط به خودمونو دارییم…
ولی میخای همه این موضوعات رو بزاری کنار هم…
میرسی به یه پکیج…پکیجی که ما فارغ از هر کتگوری..
فارغ از هر چیزی که جامعه توش نقش داره…
یه باوریه که میدونم خیلی از افراد بهش اکتفا کردن..
که میگن نون دکترا تو روغنه!
یا میگن فلانی استخدام فلان سازمان هست.
و ما دارییم خودمونو قفل میکنیم به یه شغل خاص!…
و دارییم با همین نگرش،’مسیرمونو ادامه میدیم..
مسیری که جامعه و گذشتگانمون بهمون تحمیل کردن…
…راستشو بخای..
وقتی وارد این سایت بهشتی شدم… منم بخاطر شرایطم،و موقعیتم….دیدم اصلا این روند درست و بجا نیست.که قبلا پیش میرفتم!…
که بگیم،موفقعیت به فلان چیز مشخص،افکار جامعه هست…
هر روز که میگذره…
دارم به این نوع دیدگاه، بیشتر میرسم…
که ما درون الهیمونو گم کردیم!…
و بیشتر به این درک میرسم..ما جایگاهمون فقط نزد الله هست…
فقط تنها تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می جوییم…
هر چی که باشی..اگه دیدی زجر و سختی میکشی..یعنی در مسیر نادرستی…حالا میخای هر شغلی داشته باش!
پس همه چیز بخداوند باز میگردد..
امروز یه نوشته با هدایت الله نوشتم.بعداش نور الهی برام روشن شد…
این صحبتو یبار دیگه برای یاداوری می نویسم.
شما با ایده الهامیتون تونستین چیزی رو خلق کنید.که اسانترین و راحت ترین هست…
همه ماها شغلهامونو دوستدارییم…ولی اونچیزی که ما ،رو متمایز میکنه با اکثریت جامعه..همون بحث هدایته…
انشالله که بتونیم تو هر برهه هایی از زندگیمون هستیم..سر سجده به درگاه خداوند داشته باشیم …و همیشه تسلیمش باشیم.تا سعادتمندی و لذت و خوشبختی را در دنیا و آخرت بهرمند بشیم!.
تشکر از شما!..فردی صبور و با استقامت….که تونستین پا روی ترسهاتون بزاریید و براحتی مهاجرت کنید.انشالله هر کجا که هستین سالم و تندرست باشید….
شک نکن ی عالمه قربون صدقت میرم و شک نکن که ی عالمه هم دعوات میکنم
سارای قشنگم
منو یادت میاد؟
ی کم فکر کنیااااا
سریع نری دنبال عکس پروفایلم
دختر معجزه گر
حدود یک سال و خورده ای پیش
دقیق یادم نیست چه ماهی
زمانی بود که من از ی رابطه فوق العاده زیبا ریجکت شده بودم و دنیا رو سرم آوار بود
اصلا یادم نمیاد برای چه فایلی کامنت نوشتم
که انگشتای زیبای تو بهم پاسخ داده بود
اصلا یادم نمیاد متن کامنتت چی بود اما ی جمله کامنت تو شد معجزه زندگی من
و من اون جمله رو بارها تو پاسخ به کامنت دیگران استفاده کردم و گفتم به قول ی دوستی که تو سایت هست و هیچوقت هم اسمت یادم نمی اومد
حالا جملت چی بود
برام نوشته بودی
حتی اگه ی ذره هم انرژی تو بدنت بود از سایت نرو
یادت میاد این جمله رو برای کی نوشته بودی؟؟؟
الان اومدی نوشتی بعد مهاجرتت زدی جاده خاکی؟
من چجوری آخه تورو بکشم که قتل محسوب نشه دختر
به تار به تار موهات قسم دقیقا همین جمله تو شد معجزه زندگی من
و منی که هر شب تو کف خیابون زار زار گریه میکردم و میگفتم خدایا تو منو تغییر بده شدم چسب یک دو سه و چسبیدم به سایت و هر روز و هر روز معجزه رو معجزه
من از کدوم نتایجم بهت بگم که اخه دختر
من تا صبح هم بنویسم بازم کم لطفی کردم از موهبت و نعمت های خدا
منی که حداقل 6 ماه تمام کنج اتاقم افسردگی روهر لحظه قورت میدادم
با ی قدرت آهنین دوباره شروع به کار کردم
دقیقا همین حرکت تو جلو سوپر مارکت
حداقل ی ماه تمام هر روز تو دفتر همکارم مینشستم و بابت هر مشتری که براش می اومد از خدا شکر گزاری میکردم و برای خودم باور فراوانی میساختم
و به والله سخت ترین کار عمرم بود
همکاری که یک سال قبل ترش اون از دفتر کار من استفاده میکرد
و صدها مشتری مشترک می اومد و منو اون وضع میدید من اب میشدم و تو درز سرامیک ها گم میشدم
و حتی اینو هم بگم چندین بار دقیقا همون شریک عاطفیم که جدا شده بودم منو اونجا دیده بود و پرسیده بود اینجا چیکار میکنه و همکارم به خاطر این شان من حفظ بشه گفته بود اومده جنس بخره برای مشتریش
و من با دیدن اون شخص هر سری افسرده تر و خجل تر و حتی دلتنگ تر برای اون شخص
اما تمام اینارو به جون خریدم و باور ساختم
و کم کم میرسیدم به باورهای سانازی که یک سال قبل ترش دفتر داشته برو بیایی داشته درامد ماهانه حداقل 172 میلیون داشته
و داشت دونه دونه باورهام تیکه هاش به هم چسب میخورد و ساخته میشد
هیچوقت یادم نمیره وقتی اولین فروشمو انجام دادم و 500 هزار تومان سود کردم مدت ها تو خیابون گریه میکردم و شکر گزاری میکردم و میگفتم پس من دارم میسازم
و پیش رفت تصاعدی به لطف خدا
بعد از اون ی ماه باور سازی دفتر کار گرفتم با پول دادشم
و تقریبا کمتر از یک ماه تمام بدهی های من پرداخت شد. بدهی شخصی که حتی پول ی صبحونه ساده رو نداشت
و هر ماه درامد من تصاعدی تر
دختر زیبا تا صبح برات مینویسماااا
تمام این نتایج فقط از همون جمله تو اومد
که چسبیدم به سایت هر لحظه و هر ساعت
من شدم ی خانم مستقل با دفتر کار مستقل با تجهیزات اداری خیلی شیک و با کلاس
هر ماه فروشم عالی و عالی تر
اینقدر کار کردم و پول ساختم که دوباره پول من پخش شد بین اطرافیان
و من شدم یکی از پخش کننده های جنس تو شهر خودم
مث نقل و نبات جنس به همکار میدادم
و من الان بعد از یک سال کارکردن در این سایت ده روزه که ی ماشین حداقل دو میلیاردی سوار شدم و دارم لذت میبرم
در زمینه روابط چی دوست داری برات بنویسم؟؟؟
تمام اون ادم های سمی و دوستان سمی اصلا نمیدونم چی شدن که حتی شمارشون تو گوشی من نیست
دقیقا یک ماه دفتر کارمو افتتاح کرده بودم ی مشتری اومده با شرایط عالی از من خواستگاری کرده و جواب من خیر
بعد از چند ماه تو اون محل بودن املاکی که دفتر کار برام اوکی کرده بود ازم خواستگاری کرده و جواب من خیر
ی دندونپزشک از ارومیه فقط یکبار منو دیده از من خواستگاری کرده و جواب من خیر
رفتم ماشین از نمایندگی بخرم مدیر فروش نمایندگی خواستگاری کرده و جواب من خیر
ی شب با دوستم برم خیابونگردی و ی نفر که سمت سرپرست ی بخش پتروشیمی رو داره با ی بار دیدن و حرف زدن خواستگاری کرده و من گفتم خیر
ی شخصی که ده سال پیش رابطه داشتم و بین راه گم شده بود اتفاقی منو تو تعمیرگاه ماشین ببینه و کلی التماس که بهم فرصت جبران بده و بهم اجازه بده که بیام خواستگاری و من قطعا خیر
رفتم برای پروندم پلبس فتا و بعد از چند بار مراجعه کردن افسر پرونده گفته چندتا پیشنهاد از بچه های اینجا داری و من بدون اینکه بپرسم کی
گفتم خیر
دیگه این خواستگارایی که اطرافیان معرفی میکنن که بماند
و خدا ی دوستایی سرند کرده و بهم داده که بی نهایت به این قانون مقدس ما ایمان دارن و بدون اینکه عضو سایت باشن هر سری همو میبینیم فقط درباره قانون حرف میزنیم
شدم دردونه خانواده و همشون بی نهایت با احترام با من رفتار میکنن
اون ارامشی که هر لحظه عاجزانه از خدا میخواستم هر لحظه تو زندگیم جاریه طوری که شب مث مرغ تا ساعت ده خوابیدم
هیچ خلائی نیس
هیچ کمبودی
هیچ حس نیازی
قند و ساکاروز حذف کردم و ی اندام فوق زیبا ساختم
اصلا تو تغذیه و ورزش شدم الگو تمام اطرافیان من سوسکی دارن روش تغذیشونو مث من انجام میدن
و از ایمانم چیزی نمیگم که ی رازه بین من و خدایی که استاد قشنگم بهم معرفی کرده
دختر زیبا
چشم درشته
مو مشکی دوست داشتنی
ی جمله تو منو بست به این سایت نزاشتم من بلغزم
بعد تو زدی جاده خاکی؟
من دعوات کنم موهاتو بکشم؟؟؟
تو مهاجرت کردی فقط مهاجرت جغرافیایی بود؟
اونجا خداش چه رنگی بود؟
چه جنس ایمانی میخواست؟
قلبت جابجا نشد از جاش بره سمت راست؟
ندیدی ابرهای قشنگو؟
درختی که هر روز طبق تغییر روز اونم تغییر کرد؟
ندیدی تغییر جهت طلوع و غروب خورشید رو؟
ندیدی باروناش هدایت خاصی داشت؟
مگه عصرا نسیمی که می اومد برات پیغام نمی آورد؟
صبحا گنجشکا برات نمیخوند؟
ندیدی ماشینا داشتن با روح و روان آدم حرف میزدن؟
ندیدی چقدر زندگی جاری بود؟
اصلا ندیدی چقدر زندگی واقعی بود؟
ندیدی ادما هر کدام عضوی از خدا بودن و ی صفت خوب خدارو حمل میکردن؟
ندیدی ملت اونجا از خدا خواستن ی دکتر خوش قلب بیاد و خدا تورو براشون هدیه داد؟
ندیدی واقعا؟؟
کجا بودی مگه؟
اون انگشتایی که رو صفحه تجویز دارو میکرد رو ندیدی؟ که درد ی ادمو کمتر کنه تا طرف شبا با درد کم بخوابه؟
ندیدی تو؟
تو حس نکردی قلب مهربون خانم دکتر رو ؟؟؟
تو عشق ترین موجود رو این کره خاکی هستی
دست معجزه گر خدا
میخوام جملتو به خودت برگردونم
ی امانتی پیش من بود
و به جان خودم با تک تک سلول های بدنم ازش مراقبت کردم و قلبم به هوای این جمله میتپید به جان جفت چشات
حتی اگه ی ذره انرژی هم تو بدنت بود تو سایت بمون
قشنگ ترین قشنگااا من بعد از حدود ی سال اومدم برات نوشتم
سربلندت کردم
از اون انگشت زیبات تشکر کردم و براش جبران کردم که برام نوشته
بهم قول بده سارا
قول بده کمتر از 6 ماه میای مینویسی
قول بده به قلبم که اینقدر با شوق برات نوشته
قول بده بهم که میدونم جنس قول های تو خیلی واقعی هست
با یه روش جدید که تصمیم گرقتم هرچی شنیدم فقط آزمون و خطا کنم
اینجوری انگار بهتر قانون رو یتد میگیرم
باورم نمیشه واقعا که یه جمله همچین تغییری تونسته به وجود بیاره برات
هرچند که هرکسی بر اساس ظرفیتش از اگاهی ها استفاده میکنه
نمیدونم چی بگم چقدر خجالت کشیدم هم از خودم هم از شما
و چقدر خوشحال شدم نتایجتو خوندم باور کن سر هرکدومش یه قطره اشک ریختم و خداروشکر کردم
دقیقا کامنتت سر فرصت به دادم رسید امروز حس کردم باز داره مودم پایین میاد
منم دیگه با هرچی توان دارم میچسبم به سایت
باور سازی میکنم
نمیدونم یکم گیجم ولی مطمئنم بهم گفته میشه
در این حد بهت بگم که من داشتم مجبور میشدم برگزدم ایران سر مسائل مالی و تو خیابون دوتا خانوم داشتن رو به روم از یه خوابگاه حرف میزدن که قیمتش یک پنجم خونه منه
و من یه مغازه کار داشتم خدا الهام کرده بود بهم که نرم، اگر رفته بودم نه اون خانومارو میدیدم نه اون خوابگاه رو پیدا میکردم و مجبور بودم برگردم
آه خدای من چقدر کامنت شما دو نفر زیبا بود و من بابت وجود شما که به آدم قوت قلب میده چقدر شکر گذار خداوند هستم.
واقعا چقدر زیبا قانون کارما انجام شده و جمله ای که یکسال پیش باعث نجات ساناز عزیزمون بوده به زیبایی هر چه تمام تر به خودت برگشته سارای عزیزم . امیدوارم هر روز و هر لحظه کامنتهای موفقیت آمیز جفتتون رو ببینم و لذت ببرم عزیزانم .
چقدر خوبه که اعضای این خانواده بهشتی اینقدر از موفقیت و بالا رفتن مدار بقیه لذت میبریم و بر ایمانمون افزوده میشه که قانون داره بسیار زیبا عمل میکنه .
موفق و سربلند باشی سارای زیبای ما .منتظر خبرهای خوشت هستیم عزیزم .
شهر پاییز زیبایی ها و خش خش برگ ها بشینه به جون آدم
هر وقت خواستی منو پیدا کنی فقط به خدا بگو
من خودم میام قربونت میرم خانم دکتر
چقدر دلم برات تنگ شده قشنگم
دوست قشنگم من کی ام که بخوام تورو قضاوت کنم که برم کامنت های قبلیتو بخونم ؟من اینجای مسیر باهات کانکت شدم و از اینجا به بعدش با همیم و چقدر حرف داریم با هم که این مسیر قشنگ و پر از هدایت رو عاشقانه بریم. عشق قشنگ من چرا میگی خجالت؟مگه زندگی مسابقه ست؟مگه مقصد ی نقطه هست؟مگه داره تموم میشه،؟مگه نعمت های خدا محدوده؟مگه یکی میقاپه چیزی نمیمونه؟گل دختر
همین جاده خاکی زدن والا خودش ی نعمته اصلا خودش ی موهبته که خدا رو ی بار دیگه پیدا میکنی اینبار عاشق تر این بار صادق تر اینبار واقعی تر این بار میچسبی و دیگه به هر قیمت شده رهاش نمیکنی
قدر بدون این موقعیت رو
قشنگم دختر ناز وقتی صبح که بیدار میشی و چشاتو باز میکنی ایمان داشته باش خدا دوباره فرصت داده که نعمت هاشو درو کنی ایمان داشته باش که برات میخواد
منم امروز زدم جاده خاکی ولی وقتی خدا بهم هدایت کرد گفتم خدایا شکرت بابت این جاده خاکی. من تو جاده مشهدم و دارم مادرم میبرم زیارت خلاصه که اولین باره تو این مسیر دارم رانندگی میکنم اونم با ماشین زیبایی که خدا بهم هدیه داده من با سرعت حداقل 130 داشتم رانندگی میکردم
دوبار جریمم کردن اونم با عدد بالا ولی بار سوم تو ی سبقت فوق العاده زشت با ماشین پلیس شاخ به شاخ شدم و بدبخت ماشین پلیس رفت تو خاکی
اقا افتادن دنبال من با سرعت جت و منم متوجه نبودم که اون ماشینه ماشین پلیس بوده ی ان منو خفت کردن و ریختن رو سرم که انگاری مافیای مواد گرفتن
خلاصه وقتی دیدن چندتا خانم تو ماشین هست اصلا جا خوردن و اولش خیلی تند باهام برخورد کرد ولی بعدش گفت فقط به این خاطر که چندتا خانم هستین ماشین توقیف نمیکنم البته ناگفته نماند که حسابی هم جریمه شدمااا
در حد چند دقیقه حالم گرفته شد ولی بعدش گفتم خدایا شکرت جریمه شدم تا سرعتمو بیارم پایین و درست رانندگی کنم.
خیلی هم مقصر نیستمااا آخه من روانی رانندگی با سرعت بالام و اصلا تمام لحظه های زندگیم همش تو ذهنم دارم با سرعت نور رانندگی میکنم
و گفتم خدایا تو چه درس بزرگی بهم دادی من اینقدر عاقل نبودم که در چارچوب درست رانندگی کنم و خدارو شکر همه این درسا با پرداخت چند میلیون جریمه بهم دادی اگه خدایی نخواسته اتفاق بدتر می افتاد دیگه چه ارزشی داشت اخه
اینو گفتم که بدونی خدا داره بهت درس میده
تو فقط درس رو بگیر مابقیش ول کن.
ی کاری میگم به محضی که پیام بهت رسید انجام بده
ی هندزفری بزن تو گوشت
و کانکتش کن به گوشیت
سه تا فایل استاد در مورد سه برابر کردن درامد خود در یک سال استاد رو پلی کن و گوش بده
اصلا بهش دست نزن فقط گوش بده بزار سه تاش تموم شه و دوباره برگرده به اولش اینو نان استاپ گوش بده حداقل سه روز
سلام مجدد ساناز قشنگم که معجزه کردی با کامنتت تو زندگیم
چقدر دوستت دارم اخه
واقعا از ته دل میگم
اول اینو بهت بگم
از روزی از کامنت واسم گذاشتی و گفتی میدونم به قول هات عمل میکنی
گفتم خدایا این بار دیگه داری واسه هدایتم سنگ تموم میذاری
اخه میدونی من هیچ وقت به قول هایی که به خودم میدم عمل نمیکنم، اما اگر به کسی قول بدم… دیگه تمومه
اون کار باید انجام بشه
تا حالا سعی کردم هرگز زیر قولم به کسی نزنم یا قول نمیدم یا اون کار حتما انجام میشه
و وقتی دیدم با چه ذوقی واسم نوشتی
ذوق و شوق ادم ها بی نهااااایت واسه من ارزشمنده
همون لحظه تو دلم بهت قول دادم که این بار عقب نکشم و شش ماه بعد دست پر بیام پیشت و قول دادم هر وقت خسته شدم یا نا امید شدم یا شرایط سخت شد یاد اون همه حس خوب و ذوقی بیافتم که واسه ی من داشتی بدون اینکه منو از نزدیک دیده باشی
وااااااااای واااااای از اون لحظه که این قول رو دادم
از همون تایمی که با هم صحبت کردیم تا الان من نزدیک صد دلار پول ساختم از پیج پزشکیم تو همین تایم کم
تو همین جایی که ساعتی 20 لیر میندازن جلو ایرانیا و اونا حاضر میشن قبول کنن چون باور ندارن به خدا
خدا کاری کرد من با روزی یک ساعت کار ، این همه پول دربیارم که اگر رفته بودم سر کار همین یک هفته رو و شیفت شب 12 ساعته واستاده بودم 30 دلار بیشتر درنمیاپردم با اون حجم کاااار تازه!
از اون موقع هر روز حتی شده با اخرین جونی که باقی مونده واسم میام تو سایت و معجزه شده واسم
ولی حرف ها دارم برات
که تاریخ زدم شیش ماه دیگه بیام اخرین کامنتت رو پیدا کنم و واست بنویسم
دختر این چند وقت انقدر نشونه فایل سه برابر کردن درامد رو خدا واسم فرستاده و چند بار از زبان دوستام بهم گفته که واقعا نمیدونم چرا هنوز نرفتم سراغش
امروز هرطور هست گوشش میدم
نگران جریمه ها هم نباش قشنگم، مطمئنم خطری سر راهت بوده و خدا دوبار با جریمه گفته سرعتتو کم کن و بار سوم دیگه پلیس اورده بالاسرت که ازت محافظت کنه
داری میری شهر آبا اجدادی من عزیزم
چقدر دلم برای تهران و مشهد و جاده شدتنگ شده
ولی اینجا یه کار ناتمومی دارم که باید انجام بشه
خدا دستمو گرفت اورد اینجا که یه چیزی یادم بده نمیدونم چی
ولی میدونم که الان تو مسیرشم و بی نهایت خوشحالم و باورم نمیشه دوباره افتادم رو ریل پول سازی و دریافت نعمت
راستی ساناز عزیزم نگم از تاثیراتی که روم گذاشتی، از روزی که کامنت قشنگت رو خوندم منم کلی پیشنهاد رابطه داشتم یکی شون از طرف یه فرد بسیار کله گنده توی علوم سیاسی ایران :) که خودش بارها استوری میذاشت که خانم ها بهش پیشنهاد میدن و ایشون رد میکنه
و عمیقا و شدیدا از من خوششون اومده بود و جواب منم مثل شما بود :))) که خیر
چون الان در حال حاضر باید رابطه ام با خودم و خدا رو درست بکنم و اولویتم فعلا این رابطه هست و تا درست نشده اجازه ورود هیچ چیزی به زندگیم رو نمیدم
خلاصه میخوام بهت بگم که جقدر تاثیرگذار بودی و هستی
و چقدر تو همین چند روز زندگیم قشنگ تر شده که هر لحظه تعجب میکنم و میگم واقعا این زندگی منه؟ و بعد میگم بلهههه
تازه اولشه…
انشالله میام و به قولم عمل میکنم دختر زیبا و مهربون
منم ازت ممنونم که دست خدا شدی و نجاتم دادی
خدا رو لا به لای تک تک کلمات کامنتت دیدم و هر روز کامنتتو میخونم
و دارم میرم سراغ فایل سه برابر شدن درامد
ممنونم ازت سانازجان
و سپاسگزارم از خداوند و استاد که باعث شدن همچین خانواده صمیمی دور هم جمع بشیم
شبیه کارت پستال های دهه هفتاد هستی که ما دهه شصتی ها تو دوران نوجوانی داشتیم بعنوان یه چهره ی زیبا و جذاب
چقدر مکالمه شما با سارا جان صمدی پور جذاب بود
و چقدر موفقیت های شما چشمگیر بود ، احسنت و دست مریزاد
مخصوصا تجربه خواستگاران فراوان و عالی که اتفاقا ترمز ذهن من بود که مگه میشه تعداد زیاد خواستگار و در عین حال عالی کسی داشته باشه؟؟ و کامنت شما چه عالی باور فراوانی روابط خوب و عالی رو در ذهن ما نهادینه کرد
و این نشونه ی فایل 3 برابر کردن درآمد توی این چند روز بارها و بارها برام اومد اما
خجالت زده و سرافکنده و با عذرخواهی از استاد عزیزمون میگم که نجواهای ذهنم میگفت مگه چی گفته بود استاد تو اون سه تا فایل رایگان؟؟ بابا تو 90٪ فایلهای استاد اونم گرون قیمت ترینها شو داری جواب دندون گیری نگرفتی ، فایل رایگان چه کمکی به تو میتونه بکنه؟؟؟
اما
این کامنت سراسر عشق و صداقت خالصانه ی شما که اینطور به دوست عزیزمون سارا جان توصیه کردید دیگه تیر خلاص و زد بهم که بابا برو همین و گوش کن
آخخخخ که همین الان که دارم مینویسم داره فایل اولش پلی میشه و استاد میگن بابا برو از اول یاد بگیر بعد بیا سراغ انتگرال
و این یه تلنگر بزرگ بود برام
چون من اوایل آشنایی با استاد درآمد بهتری از الان داشتم و اغلب محصولات سایت رو خریدم که آسانسوری رشد کنم چون فکر میکردم اونایی که پول ندارن دوره ها رو بخرن و مجبورن از فایل های رایگان استفاده کنن مثل من که پول دارم رشد نمیکنن
اما بارها و بارها دیدم که یعالمه از دوستان که مثلا مثل لیلا جان بشارتی که استاد بتازگی یک فایل از کامنت ایشون تهیه کردن ، با احساس خوب حاصل از فایل های رایگان و یه قالب کره تو یخچالش الان به درآمد ماهی 500 میلیون تومن رسیدن و زهی خیال باطل که من میخواستم با پول برسم به مدار بالاتر
این که گفتی :
(( سه تا فایل استاد در مورد سه برابر کردن درامد خود در یک سال استاد رو پلی کن و گوش بده
اصلا بهش دست نزن فقط گوش بده بزار سه تاش تموم شه و دوباره برگرده به اولش اینو نان استاپ گوش بده حداقل سه روز
حتی شبا هم که میخوابی بزار تو گوشت باشن
بهت قول میدم کمتر از 3 روز معجزشو میبینی.)))
رو منم بهت قول میدم از همین الان انجام بدم
و سه روز دیگه بیام از معجزاتش بنویسم
ازت ممنونم که تیر خلاص و به نشونه های خدا زدی و من و مجاب کردی که بالاخره برم سراغ این سه فایل ارزشمند
برات از خدا صد تا ماشین دو میلیاردی و هزار تا خونه ی صد میلیاردی و هزار تا خواستگار عباسمنشی درجه یک آرزو میکنم
سلام دوسی قشنگم. قربون جفت چشای قشنگت که منو زیبا میبینه و ایمان دارم شما خودت زیباترینی که چنین قلب مهربون و قشنگی داری.گل دختر چقدر خوشحال شدم که اینقدر با انرژی برام نوشتی و چقدر خوشحال تر شدم که کامنت من باعث انگیزه بهت شده. منو سارا که کلا داستان مجزایی داریم و فقط منتظرم ی جا خفتش کنم ببینم داره چیکار میکنه که خدارو شکر در حال حاضر دوره ثروت 1 رو شروع کرده. و خدارو شکر سارای قشنگ من باعث این ارتباط بین دوستان عزیزی مث شما شد خدارو هزاران بار شکرت. روزی که تصمیم گرفتم زندگیمو تغییر بدم با خدا عهد بستم که بیام همیشه و همیشه تو سایت بگم از نتایجم و جان خودم اینقدر نتایج من روز به روز فوق العاده تر میشن که یادم میره بیام بنویسم.
اول چندتا نکته به خود شما بگم. نگاه عزیز اگه تمام دوره های استاد رو بخری و هر لحظه هم گوش بدی هیچ معجزه ای در کار نیس اگه خودت نخوای تغییر کنی. یعنی زمانی که خودت تصمیم به تغییر میگیری رشد میکنی. استاد فقط باورهای درست رو به شما میگه نه جادو میکنه نه ورد میخونه نه دعا نویسه نه تکنیک خاصی داره. اصلا استاد تا الان من ندیدم حتی ی تکنیک ساده رو بگه همش داره به صورت ریشه ای باورهای مارو اصلاح میکنه.ببین اگه میخوای باور بسازی و ترمزهاتو بشکنی و رشد کنی دقیقا مث این میمونه که تو ی ظرفی هزاران تیکه سنگ با هزاران سایز درهم گره خوردن. خب شما چیکار میکنی اینجور مواقع؟؟اول سنگ ریزه ها رو برمیداری یعنی از کوچکترین سایز شروع میکنی به برداشتن و همینجور ادامه میدی که میرسی به اون سنگ درشت حالا این وسط هر سری که ی سنگ ریز برمیداری میبینی هی مسیر داره هموارتر میشه هی انگاری برای برداشتن سنگ سایز بعدی راحت تری و انرژی کمتری میخواد و انگاری ی چیزی درونت هی قلقلک میده ادامه بده حال میده. و وقتی میرسی به سنگ درشته میبینی عه کل ظرف خالی شده و فقط چندتا سنگ درشته شاید ی کم سنگین باشه ولی تو دیگه پر شدی از انرژی پر شدی از شور و انگیزه پر شدی از موفقیت های کوچک و مستمر قبلی و میگی اینکه چیزی نیس.
دوست قشنگم اگه واقعا تصمیم به تغییر داری همون 3 تا فایل معجزه میکنه هااااااا. دقیقا نوشتن همون تعهد معجزه میکنه هااااا همینکه استاد میگه اگه پول دار بشین فلان حرکتا میزنین اخ که من روانی تک تک اون کلمات هستم. تک تک اون کامنتارو که برای اون فایل نوشتن بخونی میبینی همه از اون 3 تا فایل معجزه دیدن. معجزه واقعی.
منی که تیر 1402 اون 3 تا فایل گوش دادم پول ی صبحونه ساده رو نداشتم به والله نداشتم اما الان ی ماشین حداقل 1.5 میلیاردی دارم ی دفتر کار ی عالمه پول برای رهن خونه و دفتر کارم ی عالمه نعمت و فراوانی تو زندگیم
من خواستم تغییر کنم و خدا هم مشتاق تر از من.
در مورد روابط و خواستگار من هر چی بگم کم گفتم. میخوام سر فرصت بیام برای سارا بنویسم یادته ی کامنت روابط باعث اشنایی منو تو شد و من الان ی رابطه بی نهایت مقدسی رو دارم تجربه میکنم که کلماتی من از این بشر میشنوم که اولین باره یکی داره بهم میگه. پسری که هر روز میگه من از خدا سپاس گذارم که تورو سر راه من قرار داده. پسری که تمام مقدمات خواستگاری رو چیده و هر لحظه بی صبرانه منتظر جشن عقدمونه. من فقط لبخند میزنم و میگم خدایا شکرت
میگم خدایا تو فقط خدای معجزه هایی.
فقط خدای معجزه ها
و دوست قشنگم بهت قول میدم که اگه بخوای تغییر کنی خدا و جهانش برات فرش قرمز پهن میکنن.
نمیدونی با خوندن داستان هدایت توی پروفایلت چقدر ایمانم قوی شد
باز هم از موفقیت هات بنویس برامون
تا هم به خودت کمک بشه هم صدها نفر مثل من
من مدتهاست دارم مثلا روی خودم کار میکنم ولی خب توی تمرین کردن و نوت برداری کردن یکم تنبلی میکنم و همش میگم چرا استپ شدم و تغییرات مویی هست ؟؟
تا اینکه این نکته توی این کامنت شما من و منفجر کرد:
(( سارای من، خودتو تو اتاق حبس کردن و فایل گوش دادن ، عمل به قانون نیست ))
تصمیم گرفتم این هفته تا آخر قدم 10 رو که بتازگی خریدم گوش کنم
و
از هفته بعد دوباره شروع کنم قدم ها رو از اول گوش دادن و نوشتن و موازی اون روانشناسی های ثروت رو از اولین جلسه هر روز یک جلسه از قدم ها + یک جلسه از روانشناسی ثروت ها + خانه تکانی ذهن و عمل به تمرینات کتاب معجزه شکرگزاری راندابرن
میدونم یکم برنامه سنگینی هست ولی
همینجا از خدا کمک میخوام خودش هدایتم کنه به انجام متعهدانه ی این تعهدم
چون من نمیتونم
اونه که میتونه
و کمکم میکنه
و
یه خواهش دیگه اینکه گفتی:
((حالا داستان اینکه چطور تجسم کردم و از قدرت نوشتن + تجسم خلاق + قدرت کلام استفاده کردم رو کامل تو کامنت های دوره ثروت میگم))
رو حتما بیا برامون بگو
چون من هنوز تو تجسم کردن به شیوه راحت مشکل دارم و
حس میکنم اصلا تجسم بلد نیستم. فکرم مدام در همین وضعیت کنونی فریز شده
بینهایت ازت ممنونم و تحسین ت میکنم بابت موفقیت های بزرگی که بدست آوردی مخصوصا زمان مهاجرت و اون دستان مهربان خدا رو جذب کردی که هزینه ی دانشگاه تو دادن ، بهترین خونه رو برات اجاره کردن ،کارای مهاجرتت و انجام دادن بدون اینکه به قول خودت یه انگشت بلند کنی و… و…
نمیدونم چطور، فقط همین که پیامتو دیدم حس کردم اگه تو دنیای واقعی میدیدمت حتما به دوستم میگفتم وای نگا اون دختره چقدر خوشگله :)
نگین عزیزم، فعلا راجب تجسم حرف نمیزنم چون خودم یه مدته توش مشکل پیدا کردم و درست نیست الان راجبش نظر بدم
ولی قول میدم وقتی ایرادمو توش پیدا کردم بیام زیر همین فایل بنویسم که ایمان همه مون قوی شه
اما یه توصیه بخوام برات بکنم هروقت تجسم ذهنی برات سخت بود بنویس، اون چیزی که میخوای اتفاق بیافته رو یه جور بنویس که مثلا اگه بدیش دست من، بتونم مثل فیلم بازیش کنم برات
یا تا حد زیادی منم بتونم اون تصویری که تو ذهن توئه رو ببینم
اگه واقعا این تمرین رو انجام بدی کم کم تو ذهنت هم میتونی انجامش بدی
و البته این فقط یه حدسه شاید درست نباشه، معمولا کسایی که نمیتونن خوب تجسم کنن یا ذهن خیلی منطقی دارن یا ذهن خیلی شلوغ و صدای ذهنشون این اجازه رو نمیده
یکم بهش فکر کن ببین ایا از این دو مورد چیزی هست تو وجودت؟
اگر باشه هم خدا خودش هدایتت میکنه برای برطرف کردنش، مطمئنم ؛)
یه چیزی فقط خواستم بهت بگم
همون جمله ای که تو گوشت زنگ خورد از کامنت من
جمله ای بود که دفعه اول که افسردگی گرفته بودم تو این سایت منو نجات داد
اول اینکه در مورد جمله ی اولت که گفتی ندید میگم زیبایی ، بگم:
اگه قبل از این آگاهی ها بود و قبل از دوره عزت نفس و احساس لیاقت ، میگفتم نه بابا انقدر دختر و خانوم زیبا هست که زیبایی من چیزی محسوب نمیشه در مقابل اونا
ولی خدا رو شکر این مدت با تمرکز لیزری که رو خودم گذاشتم حتی خیلی بیشتر و بهتر از 20 سالگی و 18 سالگیم قدر خودم و زیبایی خودم رو میدونم و خدا رو روزی هزار بار بابتش شکر میکنم
واقعا حالا دارم میفهمم که یه زیبایی هایی خدا به من داده که الان دارم می بینم خیلی از خانومها میرن تحت عمل های جراحی سخت و پرخطر و پر هزینه قرار میگیرن تا مثلا لبهای قلوه ای زیبایی مثل من داشته باشن ، تازه آخرش هم بعد از تحمل اونهمه درد و هزینه و دردسر باز هم مثل من نمیشه ، در صورتیکه تو دوران نوجوانی ما دهه شصتی ها ، لب نازک مد بود و اونایی که یکم لبهای قلوه ای تری داشتن به یه لقب زشت خطاب میشدن و من بابتش ناراحت بودم هر چند لبهام اونقدر بزرگ و گنده و دهن گشاد نبود که زشت باشه ، اتفاقا خیلی خیلی متناسب و اندازه و خوش فرم اونم با دندونهای صدفی مرتب و زیبا دقیقا شبیه همون لبخندهای زیبایی که همیشه تو مطب های دندونپزشکی از اون عکس ها برای تزئین مطب و تبلیغ کار دندونپزشک ازشون استفاده میشه و اونم با وجود یک چال گونه بسیار بسیار زیبا بهترین قسمت لپ م،
خدا گونه های بسیار زیبایی به من هدیه کرده که صدها نفر رو دیدم که باز میرن ژل تزریق میکنن و … تا بشه شبیه گونه های قشنگ من و نمیشه و حتی الان افرادی تو فامیل همسرم و خودم دیدم که با حسرت به گونه های طبیعی و زیبای من خیره میشگ ، ولی من چون توسط یکی از نزدیکانم تو نوجوانی مسخره میشدم که صورتت لوزی هست ، همیشه سعی میکردم با مقنعه یا روسری که داشتم اونا رو بپوشونم ولی واقعا الان می بینم موفق ترین عمل های کاشت گونه و تزریق ژل و… هم به پای شاهکاری که خدا تو صورت من انجام داده نمیرسه ومن ناسپاس بودم
چشمان عسلی و کشیده زیبا ، مژه های بلند و مشکی ، ابروهای خوش فرم و خوش حالت ، پوست مهتابی شادابم گوش های سلام و بسیار زیبا ، دست و پای سفید و انگشتها و ناخن های بسیار زیبا ، اصلا نمیدونم بابت کدومشون خدا رو شکر کنم ، این و هر روز که از خواب پا میشم به خدا میگم ، که من واقعا عاجزم از شکر حتی یکی از نعمت هات
و تحسین شما دوست خوبم رو که خودت هم بسیار بسیار بسیار زیبا و نمکین هستی با جون و دل می پذیرم و تایید میکنم که
بله
ما هر کدوم نقاشی های سحر انگیز خدای جمیل هستیم که خودش سراسر زیبایی ه
و اما بعد؛
گفتی:
(( معمولا کسایی که نمیتونن خوب تجسم کنن یا ذهن خیلی منطقی دارن یا ذهن خیلی شلوغ و صدای ذهنشون این اجازه رو نمیده))
نه، ذهن منطقی که ندارم
ولی
یکم ذهنم شلوغه
و
باید برم دنبال الگوهای زیاد از کسانیکه به خواسته های من رسیدن ببینم و در باره شون بخونم
این به باور من خیلی کمک میکنه
مثلا همون داستان هدایت شما و مهاجرتتون خیلی خیلی بهم کمک کرد
داستان جگرکی پردرآمد لیلا بشارتی که استاد یک جلسه اختصاصی در مورد کامنت ایشون اونم تو این بازه زمانی که تمرکزی از خیلی چیزها دور شدن تا به هدف جدیدشون برسن ، برام خیلی تاثیر گذار بود ، داستان شهرزاد قشنگم که تو کار صادرات و واردات چای هستن بهم خیلی قوت قلب داد
و… و…
اینا خیلی به من کمک میکنن
و اون پیام دوست نازنین شما ساناز زیبا و خوش قلب که به شما توصیه کردن سه شبانه روز سه تا فایل 3 برابر کردن درآمد رو حتی موقع خواب تو گوشتون بزارید و نان استاپ گوش بدید که معجزه میکنه دارم از پریشب اجرا میکنم و فقط الان که اومدم چند تا کامنت بخونم و چراغ آبی پروفایلم رو روشن دیدم ،قطعش کردم
انشالله که همه کسانیکه هدایت میشن به چنین نشونه هایی ، با دست پر بیان و از نتایج شگفت انگیزشون بگن
مخصوصا شما
شما که یکبار اون معجزات پی در پی رو تجربه کردید ، دیگه الان کار براتون خیلی راحت تره که بگید اگه یه بار شده ، بازم میشه
من خودم یه دونه معجزه ی اینچنینی دو سال قبل داشتم هنوز که هنوزه وقتی یادش میفتم اصلا انگار همبن الان برام اتفاق افتاده و کلی ازش انرژی میگیرم
داستان از این قرار بود که:
من با پولی که دستم اومده بود بعد از سالهای سال پراید سواری، قصد داشتم یه ماشین خوب بخرم ، ولی همسرم قصد دیگه ای داشتن که یه جوری اون پول رو از من بگیرن و جای دیگه ای برای خودشون سرمایه گذاری کنن که من برای اولین بار قاطعانه ایستادم و گفتم این حق خودمه و به کسی نمیدم.
البته که تضادهای زیادی رو بوجود آورد( که تو دلش رحمت های بینهایتی بود که یک دفعه حدود 50 شصت نفر آدم منفی و خنثی که هیچ کمکی به رشد من نمیکردن از دور و برم قلع و قمع شدن خدا رو شکر که اگه تو اون قضایا نمیرفتن من نمیدونم با اونهمه رودرواسی که داشتم و دارم چطور میتونستم تک تک اون آدمها رو از زندگیم حذف کنم) همسرم خودروی دناپلاس رو انتخاب کردن ولی من حدود 140 میلیون تومن کم داشتم و چک دادم چون ایشون یمقدار سکه داشتن و قول دادن که موعد چک سکه هاشون و میفروشن و محل چک و پر میکنن
روز قبل از سررسید چک گفتن ماشین و بنام من بزن تا من 140 تومن و بدم
و من قبول نکردم
و این تضاد هم خدا رو شکر باعث شد دسته چک بسیار معتبر کارمندی که تازه هم گرفته بودم ریز ریز کنم و دیگه چک ندم چون خیلی استرس کشیدم سر پاس شدن اون چک
خلاصه
زنگ زدم مسئول نمایندگی و ازشون خواهش کردم چند روز به من مهلت بدن و چکم رو برگشت نزنن
و ایشون قبول کردن
بعد اون مبلغ رو از برادرم قرض گرفتم و قول دادم یکماهه برگردونم
گفتم یا خدا جور میکنه یا نهایتش پرایدم رو میفروشم پول داداشم و میدم
یهو در کمال ناباوری اصلا از جایی که انتظارش نمیرفت انگار کلا قانون برای من عوض شد و وام بی دردسری که تا قبل از این ، اصلا و ابدا به بازنشسته ها تعلق نمیگرفت، همکارم زنگ زد و گفت فکر کنم به شما تعلق میگیره
اونم بجای 140 تومنی که من لازم داشتم 200 تومن
دیگه از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم
رفتم مدارک و فرمهاش رو از محل کارم گرفتم و پر کردم و امضاها شو گرفتم و پاکت رو که قرار بود پست کنم برای مدیریت مون که یه شهر دیگه بود و چند روز طول میکشید به دستشون برسه و تازه بزارن تو نوبت و کی نوبتم بشه و… بماند
باورت نمیشه سارا جان ، همین که در پاکت رو بستم و چسب آخر رو زدم دقیقا همون ثانیه یکی از همکاران قبلی خودم که یه مدت رئیس،من بودن و خیلی خیلی خیلی مرد نازنینی بودن و حالا بخاطر شایستگی هاشون توی سن کم ، به سمت بازرس منطقه ارتقا پیدا کرده بودن و اصلا 6 ماه یکبار هم از مرکز استان به شهرستان ما نمیومدن ، اومدن داخل ، و با عجله با تک تک همکارها دست دادن و احوالپرسی مختصری کردن و باعجله خواستن برن ، و جالبه که گفتن من اصلا قصد نداشتم بیام اینجا
داشتم رد میشدم برم همون مرکز استان ، گفتم سر راه بیام یه سلامی هم به همکارای قدیمی عرض کنم و سریع برم ، من بهشون گفتم آقای موسوی میشه پاکت درخواست وام من رو هم ببرید با خودتون مدیریت ؟؟ و
ایشون گفتن چرا که نه؟ کی از شما بهتر ؟؟ برای شما کار انجام ندم برای کی انجام بدم ؟؟؟
فقط،من خیلی خیلی عجله دارم اگه همه چیزش حاضره ببرم
و
من با خوشحالی فراوان که فقط دلم میخواست فریاد بزنم گفتم : آره ، تمومه تمومه، همه امضاها شو گرفتم و مهرهاش و زدم حتی در پاکت هم بستم و در حد یک چسب زدن هم شما معطل نمیشید ، بفرمایید خدمت شما
حالا ایشون کسی بود که هم از لحاظ اخلاق حسنه ، هم از لحاظ پست سازمانی که داشتن ، مورد احترام تک تک پرسنل مدیریت بودن و پاکت من به دست هیچکس بهتر از ایشون نمیتونست روی میز امور کارکنان قرار بگیره و اونهم تو چه فاصله زمانی کوتاهی
یعنی ظهر همون روز پاکت من توسط ایشون به مرکز استان و مدیریت منطقه رسید و در کوتاهترین زمان اون 200 میلیون تومن واریز شد و من قرض برادرم رو براحتی و زودتر از موعدی که قول داده بودم پس دادم و مابقی شو هم دوره روانشناسی ثروت 2 و 3 رو خریدم و یه وام دیگه م که اقساط سنگینی داشت رو تسویه کردم
اون سکانس اومدن سریع السیر آقای موسوی دقیقا عین فرشته ای که در بهترین زمان ممکن اومدن هیچوقت فراموش نمیکنم و دقیقا مثل معجزه ی زنده کردن مردگان برای ابراهیم بود برای من
این پیام ( زندگی در بهشت 34) شما رو هم به فال نیک میگیرم و الان انجامش میدم
منتظر خبرهای خوش موفقیت های چشمگیر تو دختر قشنگ با استعداد و موفق و توحیدی هستم عزیزم
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانم توی این سایت که از همینجا میگم عاشقتونم
این فایل برای من بود، خدا باعث شد تا این فایلو بعد 5 سال، امروز بخواید بذاریدش روی سایت تا من ببینمش و ایمانم قوی تر بشه؛
راجع به قسمتی که گفتید ممکنه یک دوره تنها بشید، من دقیقا توی این نقطه هستم
من اصلا آدم برونگرایی نیستم و خیلی کم ارتباط میگیرم برای همین کلا چند تا دوست که باهم وقت بگذرونیم دارم
با یکیشون هم خیلی صمیمی بودم
ایشون بواسطه رابطه چندین ساله ای که داریم، خیلی بهم وابستست و هر چند وقت یک بار میاد میگه هنوزم دوستیم؟ (که از کمبود احساس لیاقتشه)
منم خب قبلا خیلی آدم حامی و حمایت گری بودم و بهترین مشاوره هارو میدادم بهش توی همه زمینه ها، خلاصه این خوشیاشو با افراد دیگه میگذروند و وقتی از طرف اون آدما طرد میشد، سفره دلشو برام باز میکرد و منم کلی بهش دلداری میدادم و…
ولی از یک جا دیگه نخواستم از کسی حمایت کنم، نخواستم سنگ صبور بقیه باشم و برای همین کم کم مواقعی که افراد میخواستن باهام درمورد غم و غصه هاشون صحبت کنن، یا سریع بحثو عوض میکردم یا فقط گوش میدادم و هیچ تاییدی نمی کردم
حتی یک دفعه که تو ماشین بودم و این فرد صحبت میکرد، هیچکدوم ازین روشا جواب نمیداد و مجبور شدم وقتی ماشین رفت روی سرعت گیر، تظاهر کنم که سرم به سقف ماشین خورده
خلاصه من کم کم از این فرد دور شدم
جالبه که با دوستای قدیمی دیگه هم کلا ارتباطم قطع شده، اصلا نمی بینمشون
اما این فرد به دلیل نزدیک بودن، هنوز باهام بود ولی خب خیلی کم همو می دیدیم، شاید ماهی یک بار میرفتیم بیرون
و توی تمام اون ملاقات ها هم این فرد بهم میگفت که چرا دیگه مثل قبل نیستی و…
خلاصه دیشب ساعت 12 شب این فرد اومد و سر یک بحث خیلی مسخره باهام بحث کرد و از پیامای من یک برداشت اشتباه کرد و کلا باهام قطع ارتباط کرد؛
و این برای من یک نشونه بود، این فرد تقریبا نزدیک ترین فرد بهم بود و دوستیمون بیش از ده سال طول داشت و یجورایی سختم بود که کلا باهاش قطع ارتباط کنم،
منم این دغدغه که باید با این فرد قطع ارتباط کنمو داشتم ولی جرئت انجامشو نداشتم
و بالاخره خود این فرد که اینقدر بهم وابسته بود، به یک دلیل خیلی مسخره باهام قطع ارتباط کرد
تقریبا الان هیچ دوست نزدیکی ندارم
و افراد جدیدیو می بینم که فقط باهم لذت می بریم، مثلا من میرم بیرون تنهایی و یک دوست یهو پیداش میشه و باهم درمورد بحثایی که دوست داریم صحبت می کنیم و لذت می بریم
و من منتظر افراد جدید و همفرکانسم هستم و خدارو بابت این قوانین دقیق و هدایتش شکر
بازم سلام به استاد جونم به مریم گلی و همه دوستان گل گلی نازم .
و کامنت سوم برای نکات مثبت :
یعنی استاد من عاشق این راحتی شما هستم ، دوربین رو بدون وسواس گذاشتین و فیلم گرفتین
چقدر زیبا و روان صحبت کردین مثل همیشه موضوع رو راحت و با مثال از خودتون بیان کردین و این بی نهایت برای من مخاطب دلچسب و تاثیر گذار هست .
تیشرت سفید و زیبا تون با اون طرح زیبا هم که دیگه هیچی .
چقدر اون لحظه که بیرون از خونه رفتید حس خوبی داشت خصوصا وقتی گفتید تصویر همچین خونه و فضاهایی جز خواسته هاتون بوده ،خیلی حس خوبی گرفتم . آره همینه منم به خواسته هام میرسم منم راهش رو بلد شدم فقط باید اراده ام رو قوی کنم باید با توکل قدم بردارم ،باید ذهنم رو جهت بدم به خواسته ها .
من رسیدن به خواسته ها رو بارها تجربه کردم و دوره 12 قدم منو به خیلی از خواسته هام رسونده.
چه خونه های ویلایی زیبایی همه جا سرسبز و زیبا ،
هوا تمیز و آب روان که پر از حس خوب و سرشار از پاکی هست ،خدایا شکرت .
نوش جونتون هر چی که خلق کردین استاد جانم ،
لایقش هستید .
مریم عزیزم ممنون که این فایل های بینظیر رو با ما به اشتراک میذاری از خدا براتون بهترین ها رو آرزو دارم .
خدای من ممنون و شکر که در این مسیر عالی قراردادی
سپاسگزارتم
دوستتون دارم با عشق و آرزوی دیدن روی ماه شما دو عزیز دل و بغل کردنتون ، سلام بلند و گرم و صمیمی کیانا دختر 8 سالم رو هم بهتون میرسونم گفت که حتما بهتون بگم خیلی دوستتون داره .
میگه بهتون بگم که داره قدم اول جلسه یک رو کار میکنه و دو بار گوشش داده و قرار چکاپ فرکانسی رو انجام بده ، نمی دونم توی این سن براش زود هست یا نه ولی خودش خیلی علاقه داره .
سلام وادب استادعزیزم بخدانمیدونم چی بگم بنده داشتم توفروشگاهم فایل قدم دوم 12 قدم جلسه دومش که درموردتجسم هست روبازمیکردم الهام اومدگفت سایت استاد روبازکن باز کردم این فایل اومدواووووخدای من بی نهایت ازت سپاسگزارم ///
بچه ها باورتون نمیشه بنده حاضرم میلیاردهابارقصم بخورم که حرف استاددرسته درسته من خودم هم هرچی روازبچگی تا به الان داشتم ودارم روخودم باقدرت تجسم خودم وافکارم ساخته ام ///دوستان چه باورکنیدچه نکنیدشما خودتون بازم میگم خودتون خالق صفرتاصدزندگیتون هستیدچه بدوچه خوب تمام..
استادعزیزم خیلی خوشحالم که خداوندشماروبهم الهام ومعرفی کردچقدرشما دیدگاهتون وتخیلاتتون به بنده شباهت دارد/بنده ازعشقی که الان درکنارم هست وجایی که زندگی میکنم وکاری که همش تفریح هست ولذت وسلامتی واین دیدگاه مرغ وخروس وحیوانات که یکی ازتفریحاتم همین لذت خلق جوجه کشی هست کلیپی که 3روزپیش مثل کلیپ انگیزشی شمابهم الهام شدوساختم که درموردطریقه صحیح واصولی وطبیعی جوجه داریه نمیدونم چی بگم/خخخخخخ//خیلی خیلی خوشحالم وشادهستم بازم میگم ازخدام خیلی خیلی سپاسگزارم که شماروجلوی راه من قراردادوزندگیم رودرتمام مراحل تغییرداد
خداوندابی نهایت سپاسگزارم استادعزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم شما همیشه درقلب من خواهیدبود
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان عزیزم خداوند را هزاران مرتبه شکر
امروز می خواهم بخشی ار نتایج که از دوره دوازده قدم گرفتم را بنویسم و برای خودم رد پا بگذارم الهی شکرت
قبل از شروع دوره دوازده قدم
اصلا شرایط مناسب نداشتم
هر فکر در ذهنم میگذشت را نمی شناختم
نمیفهمیدم دلیل حال بدم چیست
میزان حسادت من نسبت به بقیه خییلی زیاد بود
ترس از تنهایی داشتم
همیشه دیگران را مسول اتفاقات زندگی ام می دانستم
همیشه پدرم راا در ذهنم محاکمه می کردم
عذت نفس نداشتم درست خودم را معرفی نمی توانستم بکنم
هر زمان در ذهنم اتفاق بد رخ می داد سناریو سازی منفی اش را انجام می دادم
و حال که در قدم چهارم هستم و جلسه هفتم
حالا بهتر میفهمم دلیل حال بدم را و خییلی منطقی حالم را خوب می کنم خییل کم پیش می آید حال بدم داشته باشم
حالا به صورت خودکار افراد را در ذهنم ام تحسین می کنم و برای خود هم منطقی میکنم و میزان حسادت من خییلی کم شده
حالا از تنهایییم خییلی لذت می برم و همیشه در تنهایی هایم با خداوند حرف میزنم الهی شکرت
حالا خودم را مسول تمام اتفاقات زندگی ام می دانم خدایاشکرت
حالا بیشترین سپاسگزاری را بخاطری پدر عزیزم انجام می دهم پدرم کسی بود که همیشه حمایتم کرد همیشه بهترین لباس ها را برای من خریده هر چی در توان داشت برای من گذاشت از همه چی خودش زد تا این که من بتوانم بهتر زندگی کنم شکرت بابت وجودش الهی شکرت
حالا بهتر میفهمم که هر اتفاق به ظاهر ناجالب باشد به خیر من است الخیر فی ما وقع
بخش کوچک از نتایج من تا قدم چهارم است و خداوند می داند تا قدم 12 چقدر درهای نعمت راهکار ها برایم گفته شود خدایا شکرت
فارغ از اشتباهات گذشته میتونه شرایطمون تغییر کنه، چطور ! با قدرت تجسم .
تجسم چیزی نیست به غیر از فکر کردن به یک موضوع (چه خوب و چه بد )
ما در محل کار ، حین رانندگی ،آشپزی و و ذهنمون یک جای دیگست و داریم به یک موضوع دیگه فکر میکنیم و آگاهانه باید بتونیم کار درست رو انجام بدیم .
کار درست یعنی هدایت کردن اون انرژی فکری ،هدایت کردن ذهن به چیزهای مثبت در واقع جهت دهی به سوی خواسته هامون .
تجسم چیزی غیر از جهت دهی افکار به یک موضوع در آینده نیست ،بیشتر مواقع ما داریم به چیزی که نمیخوایم فکر میکنیم و با تکرار این افکار موضوعات ناخواسته رو برای خودمون خلق میکنیم .
باید این ذهنیت رو ایجاد کنیم که آگاهانه به افکار ،به ذهنمون جهت بدیم به خواسته ها فکر کنیم و از شرایط فعلی موقعیت فعلی بیایم بیرون در واقع به چیزهایی که دوست داریم فکر کنیم .
من می پذیرم که شرایط فعلی رو خودم با افکارم خلق کردم چه آگاهانه چه نا آگاهانه .
یک کودک ناآگاهانه صورت خودش رو چنگ میزنه و گریه میکنه ولی خلق افکار یه فاصله ی زمانی داره (اگر یک فکری چه مثبت چه منفی بارها تکرار بشه در زندگی ما خودشون رو نشون میده )
از وقتی که این آگاهی ها شنیده و درک میشن میشه آگاهانه افکار رو مدیریت کرد ،افکار خوب ساخت ،خواسته ها رو خلق کرد.
روی افکارم سرمایه گذاری کنم : با خرید دوره ها و کار کردن روی خودم ،کتاب خوندن ،نوشتن و تجسم خواسته ها ..
در این موضوع توقع بی جا و سرزنش کردن خودمون ممنوع هست چرا که ما مدت ها افکارمون رو کنترل نکردیم و در واقع جهت مثبت بهش ندادیم پس با یک یا دوبار کار کردن روی خودمون انتظار نتیجه دلخواه نباید داشته باشیم.
و اما وقتی شروع میکنیم کار کردن روی خودمون و کنترل ذهنمون کم کم آدم های نامناسب از اطراف مون کم و کم تر میشن و این تنهایی فرصت بسیار خوبیه برای کار کردن بهتر با تمرکز بالاتر روی خودمون ، نیازی نیست ما کاری انجام بدیم جهان خودش آدم های منفی رو دور و آدم های هم فرکانس مون رو در زندگیمون نمایان میکنه .
ممنون از استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب و دوره عالی و بی نظیر 12 قدم که زندگی منو داره از نو میسازه ، من تا قدم شش رو خریداری کردم ولی تا جلسه اول قدم چهار بیشتر پیش نرفتم ،
انقدر این قدم ها عالی هستن که باید ماه ها در هر قدم باقی موند و از آگاهی های نابش استفاده کرد ، هر بار جلسات رو گوش میدم به درک بهتری از قوانین خداوند میرسم و کیفیت زندگیم هر بار بهترررر میشه .
سلام استاد عزیز و مریم جان پر مهر و دوستان هم مسیر سایت
مثل همیشه باید بگم این فایل چقدر به موقع بود هر چی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که قانون چی میگه چجوری خداوند همه چیز و برای آدم میچینه وقتی تو با تمام وجودت دنبال خواسته ات میری گاهی میترسی گاهی میلغزی تو ایمانت گاهی کم میاری گاهی نا امید میشی و احساس پوچی میکنی ذهنت یک باره همه چیز و بی معنی جلوه میده بهت میگه که چی ؟ اما همون موقع خداوند یا شاید هم نتیجه ی تلاش های تو از راه میرسه با یک نوشته با یک فایل با یک جمله از کسی با یک رفیق که مراقبته بهت میگه کم نیار ادامه بده این فایل امروز این نقش رو برای من داشت مسیر سخته نه اینکه سخت بگذره نه فقط صبر میخواد و انسان هم که عجول، راه طولانی میشه اگه نخوای بپذیری که باید تکامل رو طی کنی سرعت همه چیز تو دنیا انگار چند برابر شده سرعت پیشرفت علم سرعت رشد فضای مجازی انگار این فضا آدم رو می بلعه و هی میخواد بهت بگه بدو دیر شد همه دارن از تو جلو میزنن آخ که چقدر این فضا مسمومه، بعد به خودم میام فایل رو گوش میدم با خودم حرف میزنم متمرکز میشم خواسته هامو مینویسم دوباره تجسم میکنم و در آخر به خودم میگم فکر کن فضای مجازی وجود نداره هیچ امکاناتی نیست تو این دنیا تو تنهایی چجوری میخوای فعالیت کنی به نظرت خدا چه مسیرهایی رو برات باز میکنه چجوری هنرت رو عرضه میکنی به جهان بعد آروم میشم دقیقاً همینه من خدایی رو دارم که یک جهان رو مدیریت میکنه خواسته من که چیزی نیست در مقابل قدرت اون ، پس من فقط تلاش میکنم قدم برمیدارم و تجسم میکنم که توی اون جایی که میخوام ایستادم و لبخند میزنم به زندگیی که آخرش قراره با یک مرگ رضایت بخش و دلچسب تموم بشه و حسرت هیچ چیزی توی دلم نمونده چون هر لحظه توی همون لحظه حضور داشتم و کیف کردم خدایا شکرت برای یادآوری امروزم و نشونه های قشنگت . استاد جان خداوند نگهدار شما باشه که وسیله ای هستین برای تلنگر هر روزه به ما و مریم جان سپاسگزارم که یافته های نابتون از فایل های استاد رو در اختیار ما میگذارین.
سلام و دورود به استاد عزیزم و هم دانشجوهای عزیز دانشگاه خداوند
سلام استاد عزیزم الهی قربونت برم استاد توپل خوشگلم عاااشقتم استاد که هر وقت ما دانشجوها به یه تضادی میخوریم خداوند شما استاد عزیزمونو هدایت میکنه میگه عباسمنش بدو برو یه فایل بزار که بچها نیاز دارن به این فایلت و شما هم مثل همیشه میگی چشم خدا عاااشقتم استاد بزار اول بوست کنم که دلم برات یزره شده اووووماستادمن با دوازده قدم و ثروت 1 و دوره عزت نفس واصول کسب کار تونسم دوسال پیش مهاجرت کنم به شهر شیراز اخه من اهل گرگانم استاد جانم .اول یه دوسال کارگری کردم و وارد شغل نجاری شدم ومن یک سالی هست که کسب و کار خودمو شروع کردم یه مقدار ابزار خریدم یه ماشینم خریدم و شروع کردم والانم دارم پیش میرم خداروشکر اینارو کلی گفتم که رزومه داشته باشن بچها ازمن.میخام در کل به این لایو امروز برسم که استاد این لایو قدیمی شما امروز هم دوازده قدم بود هم ثروت 1بود قربونت برم که استاد به موقع اومدی اخه من یه چند وقتی هست یکم مشتریم کم شده اونم بخاطر تکاملمه که باید طی بشه ومن کلی دارم توهمین شرایط درسهایی برای کارم یاد میگیرم که چطوری به مشتری قیمت بدم چطوری برخورد کنم چطوری حتی جواب مشتری رو بدم ووووخیلی چیزهای دیگه .ولی ذهنه دیگه داعم داره میگه دیگه مشتری نیست دیگه مشتری از کجا میخاد پیدا کنی تو رو تو این شهر کسی نمیشناسه و خییییلی چیزهای دیگه ولی استاد شما تو این فایل حجت و تمام کردی یعنی دوازده قدم و به همراه ثروت 1 کامل گفتی تکمیلش کردی برامون .که من باید جور دیگه فکرکنم یعنی با ذهنم شرایط و تغییر بدم یعنی به افکار منفی جواب درست بدم مثلا خدا داره اون مشتری رو اماده میکنه اون مشتری مسافرته تا چند روز دیگه میاد تو فقط لذت ببر تو فقط احساستو خوب کن چون تو تا همینجایی هم که اومدی خداتو رو اورده و بازم از اینجا به بعدو هم میبره به شرطا شروطا یعنی اینکه احساست خوب باشه ایمان داشته باشی توکل داشته باشی و لذت ببری از لحظه به لحظه همین روزااا و داعما به افکار منفی جواب درست بدی اونم با لذت بردن .استاد عزیزم در این فایل از تضاد گفتین از خلق زندگی گفتین که چطوری خلق کنم مشتری برا خودم با فکر کردن در مورد اینکه مشتریهای خوب ثروتمند و اومدن دستان خدا با این که از تو دل همین تضادهااا کلی میوه قراره بیاد که ما اصلا ازش بیخبریم و اینجا رو خدا میداند و خدا علم است مثل شما استاد عزیز که تو خونه سیمانی بندرعباس با اون گاز و تلوزیون داشتین باخانم تیموری اونجا هم میگفتین میخندیدین به اون سقف چوبی و به اون گاز میخندیدین واون لحظه شما اصلا نمیدونستی که قرار بیای امریکا به این جای رویایی اونجا فقط تجسم میکردین و لذت میبردین و این کاریه که ما هرلحظه باید سعی کنیم انجامش بدیم .استاد بخدا اگه بچها زرنگ باشن از همین فایل میتونن کلی نتیجه احساس خوب و ارامش بگیرن که نتیجه این احساس ارامش ثروته ثروته سلامتیه.
استاد در مورد تنهایی که گفتین من دقیقا در این پوزشین هستم استاد بخدا از روزی که تنها شدم حتی عزیزترین کسای خانواده ام خواهر و برادر. مادر پدر بمن زنگ نمیزنن اگرم بزنن فقط برای پرسیدن حالم و خبرهای خوبشونو برام تعریف میکنن بخدا .بقول شما استاد از لورم جامعه اصلا کنده شدم اصلا من انگار تو یه سیاره دیگه زندگی میکنم .استاد خیلی ازتون ممنون و سپاسگزارم بخاطر این فایل زیباتون استاد جان روز به روز زندگی رو برامون راحت میکنین چرخ زندگیون روزبه روز داره روونتر میشه .استاد عزیزم دوست دارم زیاااد منتظر نتایجم باشید استاد جانم .چون تنها راه تشکر از شما نتایجمونه و استقامت بخرج دادنمون .به امید دیدار استاد جانم
همان ورودیهایی که تبدیل به افکارمانمان میشوند وبا تکرارشان تبدیل به باورهیمان وباورها شرایط واتفاقات زندگی پیش رو را برایمان رقم میزنند…
پس پروردگارم مرا آفرید واختیار را به عهده من گذاشت تا من انتخاب کنم چه چیزی میخوام….
پرودگارم، ای امپراطور وفرمانروای من ،هدایت از آن توست وپذیرش از من…
چه عدالتی فراتر از این که من انتخاب کنم وتو مرا هدایت کنی..
که اینکار احتیاج به جهاد اکبر دارد به قول استاد
من الان قدم ده را تمام کردم وبه زودی با عشق وارد
قدم یازده میشم
وبا اگاهی های الانم وقتی برمیگردم به جلسات گذشته درهای جدید از آگاهیهای تازه به اندازهای که رشد کرده ام دریافت میکنم…
ممنون استاد که با این فایل تکمیلی یاد آوردی جدیدی بود برای تجسم …
من خیلی از تجسم کردن نتیجه میگیرم
چند مورد میگم تا باور خودم ودوستانم تقویت بشه
ما توی تقسیم ارث برادرهایم توافق نداشتن ومادرم به شدت تحت تاثیر حرفهای اونها بود وخواهرم میگفت محاله مامان سهم ما رو زودتر از پسرها بده
ولی از اونجایی که من قانون رو یاد گرفته بودم فقط تجسم کردم که تو محضر هستیم وسند ملکهام تو دستمونه قسم میخورم به دوهفته شاید کمی بیشتر وکمتر مامانم زنگ زد وگفت همین فردا بیاین محضر
خواهرم باور نمیکرد ولی من میدونستم کار خودش بوده همون قدرت فوقالعادهای که این قوانین رو گذاشته..
این تنها یک مورد بود ..
بازم هزارن بار شکر که در مسیر اگاهی در کنار استاد عزیزم این مسیر لذت بخش رو حرکت میکنیم با لذت با لذت…🩵🩵🩵🩵🩵
به نام پروردگار عالمیان، خدایی که از کودکی در وجودم بوده و هست.
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو
و سلام به الهه جون.
خدارو شکر میکنم امروز صبح وارد سایت شدم و این فایل استاد را دیدم. خیلی درس گرفتم.
الهه جون ممنونم از شما که در خصوص ارثیه خانوادگی تون نوشتید.
خیلی ممنون از اینکه رفتی سر اصل مطلب و خیلی قشنگ و راحت یه مثال زدی و اصل موضوع را گفتی.
ما هم زمینی در شهر اهواز داریم که شهرداری گرفته بودش ولی به لطف خدا رای به نفع ما صادر شد. الان منتظریم که سندش به اسم ما زده بشه که بتونیم بفروشیم.
وقتی متن شما را خوندم خیلی ذوق کردم، چون منم هر روز از خدا میخوام پول زمین را به حساب ما واریز کنه و این پرونده چندین ساله بسته بشه و ما به حق مون برسیم.
ولی نمیدونم چه باورهایی براش بسازم.
خواهرها و برادرام (بجز یکی از خواهرام که اونم از شاگردهای استاد عباس منش است) میگن: شهرداری خیلی قدرت داره !!
مگه الکیه شهرداری بذاره سند زمین به اسم ما زده بشه!!
من به خدا میگم قدرتش که از تو بیشتر نیست. همانطور که رای دادگاه را به نفع ما صادر کردی براحتی سندش را به اسم ما میزنی.
اونا میگن: کی این همه پول داره که بیاد این زمین را بخره !! (زمین مون 1500 مترمربع است)
من به خدا میگم آدم های پولدار خیلی زیادن، تو اونا را به سمت ما هدایت میکنی .
خلاصه علاوه بر اونا، ذهن خودم هم داره اذیتم میکنه، و این باعث شده که این پرونده چندین سال طول بکشد.
به نام الله صمد
سلام خدمت دوستان عزیز دل و استادان عزیزتر از جان
متنی که میخونین ، نتیجه ی یک آزمایش جهت اثبات درست بودن قانون ، توسط بنده ست :)
البته متن کاملش داخل دوره روانشناسی ثروت قرار میگیره چون اون دوره بود که این ایده رو به من داد
خب، مختصر بگم که بعد از مهاجرت من خیلی از قانون فاصله گرفتم و تا جایی پیش رفتم که شرایط از قبل اشنایی من با قانون هم بدتر شد!
الهام اومد که یه دوره یک ماهه برگرد ایران، توی ایران من بهترین روزای زندگیمو تجربه کردم در عین حال انگار برای مهاجرت اماده شدم و با افرادی اشنا شدم تو مدار های فرکانسی بسیار بسیار بالا و از اول قانون رو یاد گرفتم
از بدو ورود دوباره من به خاک کشور جدید، معجزاتی رخ داد که فکر کردن بهشون اشک به چشمام میاره و حتما بعدا مفصل توضیح میدم
اما
من شروع کردم به دوباره یاد گرفتن قانون!
گفتم من فرض میکنم یک روزه وارد این سایت شدم هیچی نمیدونم هیچی هم باور ندارم
یه مدت هی میچرخیدم و فایل هارو نامرتبط گوش میدادم تا حسم گفت تمام وقتتو بذار رو دوره ثروت و احساس لیاقت
و حتما هم دوره ثروت رو از جلسه سوم شروع کن، ما هم زدیم تو گوش کمالگرایی و گفتیم چشم ، از سه شروع میکنیم
آقا :))))
قبل شروع جلسه من به خدا گفتم لطفا کمکم کن از این جلسه تمرین عملی واسه خودم طراحی کنم
تو پنج دقیقه اول ایده اومد که بیا قانون « جهت دهی اگاهانه به کانون توجه» رو امتحان کن
گفتم چطوری؟
گفت یادته رنگ مورد علاقت آبی بود؟ یه مدت بعدش از در و دیوارماشین آبی رنگ میدیدی؟
حالا بگو کدوم رنگا اصلا تو ماشینا نیست و تا حالا یکی دوبار بیشتر ندیدی؟ گفتم سبز و زرد و صورتی
گفت باریکلا
از الان فقط توجه ت رو بذار رو ماشین سبز
ببین چندتا میبینی
اگر بیشتر از قبل دیدی یعنی این قانون درسته
بچه ها
نزدیک 36 ساعت از این تصمیم گذشته
من که کل عمرم دوتا ماشین سبز شاید دیده بودم، نزدیک 16 تا ماشین سبز دیدم تو همین تایم
و نزدیک 10 تا ماشین صورتی!
خدایی خودتون چندتا ماشین صورتی دیدین تو کل عمرتون که من تو یک روز و نیم دیدم؟
حالا داستان اینکه چطور تجسم کردم و از قدرت نوشتن + تجسم خلاق + قدرت کلام استفاده کردم رو کامل تو کامنت های دوره ثروت میگم
ولی سارا خانم قصه ما همینجا متوقف نشد! از این تمرین، رهایی و کنترل استرس و قدرت تجسم رو یاد گرفت
پاشد رفت سوپر مارکت کوچه شون یه ربع نشست و به ازای هرکی خرید کرد خدا و شکر کرد که چقدر مشتری هست
رفت کل قفسه های خالی رو دید و هی شکر کرد و گفت مشتری زیاده، پول زیاده، فراوانی هست
گفت ببین مردم تو یه روز عادی چطور مغازه به این بزرگی رو جارو کردن
نتیجه ش ؟
همین دیشب بعد یک مدت طولانی ، یه مراجعه از ناکجا اباد واسم اومد و گرون ترین خدمات مشاوره منو خرید
شاید فکر کنین مگه مبلغش چقدر بوده
اماااااا
مبلغ مهم نیست!
مهم اینه من واسه اولین بار تو زندگیم با گوشت و پوست وو استخونم لمسسسسس کردم خلق کردن رو
بچه ها، من اون مشتری رو خلللللق کردم
یعنی قرار نبود اون بیاد، من آوردمششششش ، اونم با استفاده از قوانین
میدونین اگه هی اینو تمرین کنم، سه ماه دیگه چقدر نعمت تو زندگیم هست؟
آره منم سه سال میگفتم من خالق زندگی خودم هستم
ولی امروز واسه اولین بار فهمیدم « خلق کردن » چیه
و اعتراف میکنم هنوز یک هزارم حرفای استاد رو هم نفهمیدم :) این نتیجه عمل کردن به 5 دقیقه از یکی از هزاران فایل استاده
اینو واسه خودم مینویسم که یادم نره :
سارای من، خودتو تو اتاق حبس کردن و فایل گوش دادن ، عمل به قانون نیست
حرف زدن و دخالت و اظهار نظر توی دیگران ، عمل به قانون نیست
ساعت ها اسکرول توی اینستا و بعد سرزنش خودت، عمل به قانون نیست
عمل به قانون یعنی از در اتاق که درومدی، یه جور دیگه رفتار کنی
این بار اینکار رو کردی، و برد کردی
دیدی چقدر ترسناک نتیجه داد
اگر میخوای گلیم خودتو تو زندگی از آب بکشی بیرون و حتی رویای استقلال مالی رو داری
این مسیرش، بسم الله
اگه مرد عملی
تغییر کن
اون موقع ست که میفهمی چرا خدا گفت ، تو، تو انسان پیزوری که دماغتو بگیرن جونت درمیاد و بین حیوانات ضعیف ترین هستی
چطور خلیفه خدا روی زمین شدی
یعنی انقدرررر ذوق دارم واسه ازمایش کردن بقیه جنبه های قانون که حد نداره
از خدا میخوام هر لحظه ایمانمو به این مسیر بیشتر کنه و کمکم کنه ادامه بدم
و یه روزایی بیام این کامنتو بخونم و اشک شوق بریزم، و بگم آره
امروز بالاخره به جایی رسیدم که وقتی میخوام چیزی بخرم ، دیگه تیکت قیمت رو نگاه نمیکنم :)
به امید اون روز…
سلام و درود بر سارا جان
توی این کامنت واقعا گل کاشتی مثل بقیه کامنت هات و من لذت بردم از این آزمایش و نتیجه اش
سارا جان همیشه پیگیر کامنت هات هستم و خیلی خوشم میاد از اینکه دست میزاری رو اصل موضوع و آدم رو میخکوب میکنی با درک و فهمت
من خودمم شاید چندین بار در شکل های مختلف قانون رو تست کردم و قشنگ و دقیق جواب داد و من چقدر خوشحال شدم ولی کمی بعد به راحتی فراموش میکنم و دیگه پیگیرش نمیشم.
در واقع این ذهن خیلی زود موضوع به این مهمی که جواب داده رو ول میکنه و میره سراغ راه هایی که بقیه مردم میرن و به نوعی بازگشت به کارخانه .
این کار دقیقا مثل کش میمونه که میکشی بعد یهو ول میشه و برمیگرده به حالت اول.
همش بازی ذهنه و به طور عمیق باور نکردن ما به این قوانین و الا همه ماها تا حالا چندین بار در شکل های دیگه امتحان کردیم و نتیجه هم گرفتیم ولی خیلی زود باز برمیگردیم به پله اول
به لطف خداوند اگر بتونیم با استمرار در این مسیر و حمله مداوم به بازی های ذهنی و شیطانی و نشون دادن و ثبت کردن نتایج استفاده از قوانین بریم جلو حتما مسیرمون لذت بخش خواهد بود با نتایج گهر بارش.
بازم تشکر میکنم از کامنت زیبات امیدوارم که مثل همیشه از درک های بی نظیرت برامون بنویسی و همه استفاده کنیم و لذت ببریم.
فقط اگه مایل بودی سارا جان کامنت هات یه جایی بزار که ما ببینیم تو دوره ثروت ما نیستیم.(اگر دوست داشتید اگه نه که بیخیال).
در این هوای تقریبا پاییزی هر جا هستی در پناه خدا شاد و تندرست .
سلام سارای قشنگم
خیلی خوشحالم که خوشحالی.
کل وقت خوندن کامنتت،داشتم لبخند میزدم.
سارا میدونم که میدونی خدا به ما هیچ احتیاجی نداره!
مائیم که هرلحظه به ای نور و عشق،به وصل شدن بهش محتاجیم.
سارا همه ی ما ممکنه یک وقتایی بزنیم جاده خاکی!
ولی در مقابل نودونه درصد آدم های جامعه که کلا توجاده خاکی دارن میرونند و تا لحظه ی مرگشون تجربه ی لذت رانندگی توجاده آسفالت رو به دست نمیارن،اون لحظاتی که اشتباهی میریم تو جاده خاکی،هیییچ اهمیتی نداره!
خدا!
خدا با انگشت کوچیکه ش،پشت یقه ی لباسمون رومیگیره،بلندمون میکنه و میارمتون تو جاده آسفالت ومیگه بچه !راه ازینوره!ازینجا برو!
خدا؟!
خدا عشق مطلقه!خدا خیر مطلقه!
خدا دل نداره ببینه کسی که بندگیش رو میکنه آسیب ببینه!
خدا همیشه آنلاینه،همیشه آن تایمه!
خدا جریان جاری خیر و نور مطلقه!
ما باید فقط روی دوووششش سوار باشیم و اون تموم قدم هارو برمیداره سارا!
خانم دکتر قشنگم،خیلی خوشحالم که خوشحالی.
برات از قرآن هدیه ی شخصی آوردم!
بوس به کله ی این خدای کریم و این قرآن کریم و این آیه های شیررررین
وما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿56﴾
و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم؛
مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ ﴿5٧﴾
از آنان هیچ رزقی نمی خواهم، و نمی خواهم که مرا طعام دهند.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ ﴿5٨﴾
بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است.
سارا به ال های اول صفت ها دقت کن و بعد قهقه ی مستانه بزن از قدرت خدا !
الرَّزَّاقُ
ذُو
الْقُوَّهِ
الْمَتِینُ
آخییییش!خدایا شکرت که هدایتم کردی کامنت سارا رو بخونم!خدایا شکرت هدایتم کردی به صلات میانه ی روز !
قربه الی الله جانم!
دوستت دارم دختر
به امید دیدارت در بهترین زمان ومکان
سلام سعیده عزیزم، امیدوارم این کامنت به دستت برسه و بخونیش
دایره آبی کنار اسمم به موقع روشن شد، همون موقع که به خدا گفتم یه نشونه بفرست
و اگه بهت بگم میدونم که باور میکنی ولی خودم هنوز باورم نمیشه
این آیه ای که واسم هدبه آوردی رو صبح خدا بهم هدیه داده بود، اتفاقی بهش برخوردم و الان که شما عینا همون ایه رو نوشتی که چقدر هم اول صبح خوندنش بهم مزه کرد و روش گیر کرده بودم، از عظمت و قدرت خدا الان حس میکنم قلبم میخواد واسته :)
مگه میشه من این سر دنیا هدایت بشم به یه ایه ای، پنج ساعت بعدش شما اونو واسم بفرستی و از طرف خدا بگی سارا جون الرزاق رو دقت نکردی ها
ساراجون رفتی دانشگاه اه و ناله های بچه هارو شنیدی یادت رفت حرفامونو ها
الحق که سعیده جان ، کامنتات خوب وقتایی به داد من میرسن
دارت بازی کردی تا حالا؟ حسش مثل اون لحظه ای هست که همه چشما روی توئه و تو دارت رو دقیقا میزنی وسط خال و از ته دل میگی آخیششششش
حس کامنتات اینجوریه
اون کامنتی که واسم گذاشتی روی سوال عقل کل ام، همون باعث شد من یه رابطه خراب و مریض رو تموم کنم و دیگه سمت همچین روابطی نرم
کامنت الانت هم که یادم انداخت الرزاق رو
یادم انداخت افریده شدم واسه عبادت و پرستش
یادم انداخت همزمانی و قدرت قشنگ خدارو که چطور سر مووووقع دارت رو میزنه تو خال
راستی اگه برام توضیح بدی چرا ال قبل صفت رزاق مهمه عالی میشه
اگر نتونستی هم که انشالله خدا به جوابش هدایتم میکنه
در هر صورت ، منم خیلی دوستت دارم و ممنونم
بهتر از این نمیتونستی دست خدا بشی واسه رسوندن پیامش به من
بینهاااااااایت ازت سپاسگزارم
از 3000 کیلومتر فاصله ماچ بهت
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«إِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمْ وَلَا یَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَإِن تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُم مَّرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»
ﺍﮔﺮ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﻮﻳﺪ [ﺯﻳﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﻰﺭﺳﺎﻧﻴﺪ، ﺯﻳﺮﺍ] ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻲ ﻧﻴﺎﺯ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﻛﻔﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﻧﻤﻰﭘﺴﻨﺪﺩ؛ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﻣﻰﭘﺴﻨﺪﺩ. ﻭ ﻫﻴﭻ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺑﺎﺭﻱ، ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﻤﻰﺩﺍﺭﺩ. ﺳﭙﺲ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ[همواره] ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰﺩﺍﺩﻳﺪ، ﺁﮔﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ (٧ زمر)
——————————————————————
سلام و درود به شما سارا خانم امیدوارم که حالتون عالی باشه و همواره به خداوند وصل باشید.
کامنت تون خیلی عالی بود. و البته جریان هدایت که دیگه اصلا برام مایه شگفتی و تعجب نیست، یه وقتایی ذهنم میگه طبیعیش اینه که همینجوری هدایت بشیم. شما به آیه ای هدایت شدی و دوباره سعیده جان همون آیه رو فرستاده براتون.
یه سوالی از سعیده جان پرسیده بودین که چرا «ال» قبل از «رزاق» مهمه، از خداوند هدایت میخوام بتونم یه جوابی به اندازه ظرف وجودم براش بنویسم.
توی زبان انگلیسی یه حرف تعریف the داریم.
وقتی میگیم
Give me a book یا وقتی میگیم Give me the book
این the یه حرف تعریفه که مشخص میکنه نه هر کتابی اون کتابه رو بده ، همون کتابی که منم میدونم شما هم میدونی کدومه. پس یه جورایی تعریفش کردیم و مشخصش کردیم از بین همه کتابهای موجود اون کتابه رو منظورمه.
توی قرآن یه آیه ای هست که میگه وقتی خداوند به همه موجودات و زمین و آسمانها و کوه ها امانتش رو عرضه داشت هیچ کدوم نتونستن امانت الهی رو بر عهده بگیرن. ولی انسان پذیرفت که امانتدار خداوند باشه، این امانت چی بود؟ این امانت این بود که انسان تجلیگاه صفات خداوند باشه روی زمین. یعنی قطره ای از اقیانوس بیکران خداوند باشه. یعنی از هر ویژگی و صفت خداوند یه ذره اش در وجود انسان هست. بعنوان مثال برای صفت «مهربونی» وقتی میگن فلانی آدم مهربونیه. ولی فلانی از فلانی مهربونتره… ولی فلانکس اون دیگه ته ته همه مهربونیاست، اصلا خداوندگار مهربونیه…
حالا همین مثال رو در مورد رزاق بودن بزنیم… آدمها ممکنه به فراخور جایگاه شون برای خانواده شون رزاق باشن. یکی از یکی دیگه رزاقتر … ولی ته ته نهایت همه رزاق بودنها کیه؟ اونیکه خداوندگار رزاق بودن هست؟ خود خداست. یا به عبارتی دیگه رزاق بودن با خداوند معنا پیدا میکنه.
این «ال» وقتی با صفات خداوند ترکیب میشه هم معنی حرف تعریف رو داره و هم معنی مطلق و بی نهایت بودن اون صفت.
وقتی به صفات خودمون نگاه میکنیم میبینیم یه سری صفات به شخصیت ما چسبیده. میتونیم کمتر و بیشترش کنیم. ولی وقتی به صفات خداوند نگاه میکنیم، نه تنها صفات به خداوند نچسبیده، بلکه این صفات هستن که از خداوند معنا میگیرن. مهربونی چیه؟ مهربونی با خداوند معنا میشه، خلاق بودن از خدا معنی میگیره، علم و آگاهی و دانش از خداوند سرچشمه میگیره…
و هر آدمی ممکنه فکر کنه میتونه رزاق باشه و این درحالیه که رزاق بودن از خداوند معنا پیدا میکنه چون خدا «الرزاق» هست.
و اینجاست که مغز خودمم هنگ میکنه و بیشتر نمیتونم توضیح بدم و اظهار عجز و ناتوانی میکنم. عجز و ناتوانی از اینکه ذهن کوچیک من نمیتونه یه قالب و چارچوب بسازه که خداوند توش جا بشه.
امیدوارم تا اینجای کامنت تونسته باشم یه تصویری رو از کلمه «الرزاق» بهتون داده باشم.
(یه چراغ توی خونه روشنه، ولی این چراغ با سیم وصله به پنل خورشیدی بالای سقف خونه، و اونم انرژیش رو از خورشید میگیره. حالا این چراغ کجا و اون خورشید کجا؟ آیا اصلا قابل مقایسه هستن؟ حکایت تقلای ذهن ما برای درک صفات خداوند، صفات ما آدمها یه چراغه که وصل میشه به پنل خورشیدی، ولی هر صفت خداوند خودش یه خورشید بینهایته)
آمادگیشو دارین بریم مرحله بعدی …؟
همون الرزاق با دوتا کلمه دیگه بهش تاکید شده. «ان» و «هو».
درسته ممکنه بگیم هو اشاره است به مخاطب . ولی اینجا علاوه بر اشاره به خداوند ، کار تاکید هم انجام میده ، یعنی خود خود الرزاق خداست.
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ»
همانا خداوند خود خود نهایت رزاق مطلق بودنه. خود خود خورشیده، ما همه مون آویزون پنل خورشیدی هستیم که یه ذره نور داشته باشیم…
میخواستم آیه 56 رو هم توضیح بدم، ولی الان میبینم آیه 58 هنوز تموم نشده و من ذهنم دیگه کشش درک بیشتر رو نداره. همون توضیحات الرزاق در مورد «القوه المتین» هم صدق میکنه.
امیدوارم تونسته باشم جواب قابل قبولی در مورد کلمه الرزاق داده باشم.
مالک مطلق همه گنجهای آسمانها و زمین خود خداست. ما آدمها هنوز نتونستیم بخشی از گنجینه های زمین رو هم کشف کنیم. در حالیکه خداوند مالک و صاحب و خالق و کنترل کننده همه کیهانه، هزاران میلیارد کهکشان عظیم؛
چند روز پیش توی گوگل یه خبری رو دیدم که توی رومانی (فکر کنم رومانی بود) یه پیرزنی سالها پیش یه سنگی رو پیدا کرده گذاشته پشت در خونه. توی خونه های قدیمی معمولاً یه سنگ پشت میذارن که بسته نشه، یا بسته بمونه. سالها بعد نوادگان پیرزن کنجکاو میشن این سنگه چرا اینقدر عجیب و غریبه، میبرن روش آزمایش میکنن، میبینن این سنگ پشت در خونه پیرزن در واقع یه کهربای 3 کیلویی بیش از 39 میلیون ساله است که ارزشش حدود 1 میلیون یوروئه. وقتی یه سنگ پشت در میتونه اینجوری ارزشمند باشه و سالها کسی متوجه نشه، اونوقت خداوند مالک همه گنجینه هاست.
یه کم بالاتر مثال خورشید رو زدم که منبع انرژیه برای زمین و جالبه که بدونید یه ستاره ای هست بنام VY Canis Majoris که قطرش 2000 برابر قطر خورشیده.
«تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»
ببخشید که اینقدر پرحرفی کردم ، که آخرش برسیم به ابراز عجز و ناتوانی به درگاه خداوند که خدایا ما از درک حقیقت و عمق صفات تو عاجز و ناتوانیم ، خدایا به ما نه به اندازه درک و فهم ذهنمون، بلکه به اندازه بخشش و رحمت و عطای خودت عطا کن.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام اقا حمید عزیز
به به چقدر لذت بردم از این همه اگاهیی که دادین از خداوندمون به به واقعا لذتبخش ترین لحضهای عمرم شنیدن و شناخت عظمت شکوه خداونده
سپاس از شما که توی این مسیر هستین و موندین و قلبتون رو جایگاه نور خداوند کردین ماشالاه بهتون این نوشتنا خیلی ارزش داره این که بتونی ذهنت رو توی این افکار نگهداری و تفکر کنی خدایا شکر
دیدین بعضی ها از فامیل شون تعریف میکنن مثلا ثروتمنده یا ملک و املاکی داره اونم به برای این تحصین میکنن برای اینکه بگن فلانی داره فقط مثل رادیو که بگن فقط ی جیزی یا دیگه تو حالت بهترش بخان پز بدن فلانی فامیل ماست و بچسبونن خودشون رو به دم طرف که اره و اینا که قایم بشن پشت اون حرفا که اصل رو ردش کنن
ولی چه لذتی میبرم از شنیدن و دیدن قدرت خدایی که خالق و مالک همه کیهان هست و هیچ اداعای نداره و پاک ترین خالص ترینه در نوعه خودشه
دیروز تو حیاط نشسته بودم جاتون خالی انگور میخوردم فایلی از استاد که در مورد اینکه ضعیفها از بین میرن و قوی تر ها میمونن و اینکه حتی دایناسور ها هم با اون ابهت نتونستن بمونن و نابود شدن رو گوش میدادم
یک ان گفتم بابا دایناسور چطور نتونسته بمونه با اون هیکلش اخه چطور ؟
ولی چیزی به ذهنم نرسید جز اینکه یطوری شده دیگه بیخیالش
چه بهتر که نیست اگه بود الان انسانی وجود نداشت همرو قورت میداد
و یک سوال پیش اومد برام و به یک درکی رسیدم که همون دایناسوری که اون همه گنده بوده از یک نطفه بوجود میومده و میشده یک دایناسور ب اون بزرگی
و درکم این بود که برای خداوند هیچ فرقی نداره در دل یک نطفه یک دایناسور نهفته که میشه چندین تن نه زوری میزنه خداوند برای این کار می افرینه و قدرتش رو داره
و از دل یک بزر یک گل زیبا میرویونه یعنی برای خداوند هیچ کاری نیست که سخت باشه اصلا سختی در کار نیست این ما هستیم که میگیم چطور .چطور ولش کنیم بابا یکی هست که قدرت شو داره اونو بچسب
و اینکه داشتم میگفتم با خودم بابا از یک تک سلولی یک انسان میسازه یک سلول تقسیم میشه میره چشم رو تشکیل میده گوش رو قلب رو واقعا دیگه یجاهایی عقل بشر قد نمیده شاید بشر به علم چگونگیش پی برده که چطور شکل میگیره یک نوزاد ولی تمام انسان ها جمع بشن قدرت دست سازنده هستش سازنده اثر خداونده …
سلام داداش حمید قربونت برم ممنون که اینقدر بنده خوبی هستی که خدا بهت اجازه میده از اعماق وجودت برامون بنویسی
الان سر کار هستم ،کامنت توحیدی شما و سعیده و سارا رو خوندم
حالی دارم که هر لحظه ممکنه از شدت هیجان و عشق، قلبم وایسه
نه میتونم با صدای بلند گریه کنم و فریاد بزنم نه میتونم اتاقم رو ترک کنم فقط دستور اومد هیجانم رو با تایپ کردن روی کیبود خالی کنم
داداش حمید الان کاملا درک کردم که در مدار مشخص بودن انسانها هم خودش یک نعمت بی نهااااایت
بزرگ از جانب خداست و تاحالا بابتش خدارو شکر نکرده بودم
الان فهمیدم که این در مدار درست بودن هم از حکمت و لطف و مهربانی خداست
دیروز درخواست کردم که سرعت رشدم رو بیشتر کنه، امروز جوابم رو داد
که اگه اگاهی های مدار بالاتر رو زودتر دسترسی پیدا کنم ، قلب و روحم توان شنیدن و دیدنش رو نداره
و اگر بفهمه هم همون لحظه س که جان به جان تسلیم میکنم
این هیجانی که با خواندن کامنت های نورانی شما بهم وارد شد اگر یک اپسیلون بیشتر میشد همینجا پشت سیستم جسمم این دنیا رو ترک میکرد
یاد این ایه افتادم
« پس آنگاه که تجلی خدایش بر کوه تابش کرد کوه را متلاشی ساخت و موسی بیهوش افتاد.»
خیلی خوشحالم که مدارم بالاتر رفته ، من این حرفهای شما رو بارها و بارها قبلا شنیدم ولی این کجا و آن کجا …
این نشون دهنده اینه که خدا اجازه داده یه پله بالاتر بیام
پروین اینا رو برای تویی مینویسم که زود یادت میره ،
امروز 403/7/7 یکی از مهم ترین درس توحیدیت رو گرفتی .
اینکه اصلااااا عجله توی هیچ خواسته ایی نکنی ، خواسته ت رو با ایمان کامل ارسال کن و بعد رها شو
خداوند ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ داره پله به پله رشدت میده و خودش حواسش هست که کی و چه جوری مدارت رو بالاتر ببره
نه تنها در مورد مدار توحید ، بلکه تو مدارهای دیگه مثل ثروت و رابطه و .. همین درس صدق میکنه
{ خدا جونم ببخشید همینجا وسط کروشه یه سوال دارم ، من فرق بین رها شدن و تجسم کردن رو هم خوب درک نکردم فکر میکنم تناقض دارن باهم ، لطفا از طریقی که خودت میدونی حالیم کن… }
داداش حمید قربون شکل ماهت برم ممنونم ازت ، با همین فرمون برو جلو چرا که خیرش به ما و جهان هم میرسه
احسنت به شما و دوستان دیگه ایی که یکی از یکی بهتر هستید
و با کلام نورانیتون قلب ما رو روشن میکنید
خدا جونم قربونت بشم تو که دیگه جای خود داری تو که دقیق میدونی الان چه حالی دارم
سپاسگزاری من عبد ضعیفت رو بپذیر،
صبر ما و بساط این بزم عاشقانه رو روز به روز بیشتر و پر برکت تر کن
بسم الله الرحمن الرحیم
بقره:153
یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از صبر و صلات یاری جویید که بیگمان خدا با صابران است.
سلااااام سارای بی نظیر و دوست داشتنی و جذاب
چقدر عاااالی نوشتی
دمت گررررم
چقدر ایده خفنی خدا بهت داده
دقیقاً مثل زمانی می مونه که من بشینم جلوی تلویزیون کلی فیلم آشپزی ببینم و انتظار داشته باشم بدون تست کردن و عمل کردن، آشپز ماهری بشم…
بابد تست کرد تا باور کرد… آفرین بهت دختر
منم از خدا می خوام که قدم های عملی تر بردارم
برای آگاهی های استاد، هدایت بشم به تمرین های عملی
ساراجانم
می خواستم ازت درخواست کنم
این قسمتی که نوشتی رو:
«حالا داستان اینکه چطور تجسم کردم و از قدرت نوشتن + تجسم خلاق + قدرت کلام استفاده کردم رو کامل تو کامنت های دوره ثروت میگم»
لطفا اگر برات مقدور اینجا هم بنویس تا ماهایی که دوره ثروت استاد رو نداریم استفاده کنیم
مررررسی ازت دختر
در پناه نور خدا باشی
رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِـحِینَ
سلام سارای عزیز
نمیدونم چرا دارم برات مینویسم
نمیدونم چرا هدایت شدم به کامنت شما
الان ساعت 7:51 صبح سه شنبه ست
باورت میشه دارم مثل ابر بهار گریه میکنم و برات مینویسم ؟
میدونی چرا ؟
هدایت شدم به پروفایلت
اون آخر آخراش منو دیوونه کرد
خدا شاهده دارم گریه میکنم دلم میخاد زار بزنم
عزیز دلم با تمام وجودم برات خوشحالم
خوشحالم که صبر کردی و خدا جواب صبوریتو به بهترین شکل داد
برات خوشحالم که خوشحالی
واقعیتش دانشگاه آزاد مقطع ارشد مجاز شدم طبق هدایت الله انتخاب رشته کردم بخاطر شهریه بیخیال شده بودم و اصلا منتظر جوابش نبودم نشونه هایی برای من اومده که جواب اومد و من باید ثبت نام کنم
از دانشگاه تماس گرفتن شهریه ثابت 8 میلیون با متغیر میشه 15 تا 18 میلیون
و من الان فقط و فقط 2400000 موجودی دارم ک اونم با 100 تومن 200 تومن جمع کردم برای خرید دوره های استاد
از طرفی همسرم مخالفه ک من درس بخونم برم سرکار
من حتی کارشناسی را بدون رضایت ایشون خوندم
و امروز ک میخام حضورا برم دانشگاه شرایط ثبت نام را جویا بشم همسرم هیچ اطلاعی نداره
و اصلا هم نمیدونم باید چیکار کنم
و تنها چیزی که به ذهنم رسید وام دانشجویه ببینم آیا مبلغش میرسه برای شهریه یا خیر ؟
و از طرفی ترس ها و نجواها هجوم میارن اگه همسرت اجازه نده
اگه همسرت بگه یا درس یا برو خونه پدرت ….
من فقط خدا را صدا میزنم و میگم
خدایا اگه تو میگی خوبه
اگه من باید برم ارشد بخونم
اگه تو میخای که من بخونم
اگه این راه راست منه که بمن نعمت عطا میکنی
ایمانمو قوی کن ک ادامه بدم و برم ثبت نام کنم
میگم خدایا اگر راه درست منه شرایط را جوری هماهنگ کن که من بتونم ثبت نام کنم
دوست من خدا هست، خدا تو تک تک کد ها و گوشه کنارهای این سایته، اگه پیداش کنی همه چیز میشه واست
پدر میشه مادر میشه پول میشه شغل میشه پارتی میشه قاضی میشه وکیل میشه
چند بار تو قران واسم اومده باشه خدا وکیل شماست خوبه؟ خب دیگه چی میخوای؟ کسی که کهکشان هارو افریده وکیل توئه… پس بهونه نیار
این قسمت ها منو دیوانه کرد
چند بار خوندم
زار زدم خدا را صدا زدم
نمیدونم چی میشه امروز
به والا قسم اصلا اصلا قصدی برای نوشتن کامنت نداشتم اصلا
نمیدونم چرا نوشتم
ممنون از پروفایلت که بی نهایت من را آروم کرد
دوست عزیزم برات آرزوی بهترینها را دارم
سلام زهره عزیزم دوست همفرکانسیم
جالبه که میگی نمیدونی چی شد این کامنت رو نوشتی در صورتی که هیچ تصمیمی نداشتی ،هیچ کار خدا بی حکمت نیست خواستم تجربه خودم رو در اختیارت بزارم شاید به دردت بخوره عزیزم .
حدود 6 سال پیش من زنی بودم مستقل ،سالن زیبایی داشتم و از پس خودم بر میومدم .همون سالها ازدواج مجدد کردم با مردی که خیلی به نظرم محجوب و موقر و مومن میومد فکر کردم دیگه بهتر از این آدم توی دنیا نیست .اول که ازدواج کردیم گفت من پوشش و شخصیت تو رو همینجوری دیدم و قبول کردم و قصد تغییرت رو اصلا ندارم چون اگه بخوام تغییرت بدم از دستت میدم . خلاصه همون دو ،سه ماه اول ازدواج منو به زور برد کربلا و گفت اینو بزار پای ماه عسل مون
از کربلا که برگشتیم گفت خیلی چادر بهت میاد و من بهت افتخار میکنم اگه پوششت اینجوری باشه دوست و رفیق و آشنا تحسینم میکنن همچین همسری گرفتم .منم کور کورانه قبول کردم . کم کم شد آرایشت فقط برای خودم باشه و من دوست دارم زنم سر کار نره و وقتش برای من باشه و بدون من با فامیل رفت و آمد نکنه و ادکلن برای بیرون نزنه و به مرد همسایه سلام نکنه و……..
ومن ازش بت ساختم و فقط میگفتم چشم و تمام وقتم و فکرم این بود که چطوری خوشحالش کنم . چی دوست داره بپزم و کلی خدمات دیگه .
حدود 2سال زندگی ما زیباترین زندگی دنیا بود و رابطه مون به تمام معنی عاشقانه .
کم کم بی توجهیها شروع شد و غیب شدن ها و تلفنهای طولانی با همکارای خانم و خیلی نشونه های دیگه که مشخص شد با خانومهای زیادی در ارتباطه و صبح تا شب باهاشون پیامهای به ظاهر کاری اما طولانی داشت.
من دیدم حسابی از خودم دور افتادم و هم و غمم شده خدمات رسوندن و عشق یک طرفه .
تا اینکه دوره 12 قدم و عزت نفس رو خریدم و شروع کردم به کار کردن روی خودم .
خواستم همه اون چیزی که از دست داده بودم رو برگردونم از نظر مالی هم خیلی توی مضیقه بودم و همسرم میگفت قناعت کن توقعت رو بیار پایین و با اونچه که داریم بساز .
چون میدونستم اجازه کار بیرون بهم نمیده یه دوره مجازی گرفتم توی خونه شروع کردم به آموزش یه گردنبند داشتم که از سالهای پیش که کار میکردم خریده بودم اونو فروختم و وسایل خریدم شروع کردم به تمرین یکی از رشته های آرایشی وقتی همسرم فهمید کلی بحثمون شد . بهش گفتم توی خونه مشتری میگیرم .
به هر حال با خودم گفتم اینکه اجازه نمیده اما من به خدا میسپارم و ادامه میدم با تمام وجودم روی عزت نفسم کار کردم و دوباره جون گرفتم .
ازش خواستم اجازه بده برم سالن کار کنم بهم اجازه داد فقط 3 ماه شب عید رو امتحانی برم سالن که ببینم هیچ خبری نیست اما قول گرفت اگه موفق نشدم بشینم سر جام و دیگه حرفی از کار بیرون نزنم .
توی ماه اول با خوشرویی و بدون دعوا به قول معروف با پنبه سر میبرید .ساعاتی که من سر کار بودم اون خونه بود و زمانی که میرسیدم خونه سریع میرفت بیرون میگفت کار دارم وقت ندارم پیشت بمونم . کلی توی این یک ماه اذیت شدم اما گفتم برای رسیدن به هدفم ادامه میدم .
اوایل ماه دوم بود که متوجه شدم آقا یک ساله که یه زن دیگه گرفته و با کمال پر رویی میگفت حلال کردم کار خلافی که نکردم .
و من همونجا ازش جدا شدم و خدا رو هزاران بار شکر کردم که چقدر زیبا مدار ما جدا شد و من چه به موقع به فکر تغییر خودم و ارتقاء شخصیتم افتادم .
الان حدود 7 ماهه که جدا شدیم و هر روز بیشتر متوجه میشم که چه کار درستی کردم و از چه رابطه سمی بیرون اومدم .
تنها حسرتم اینه که 5 سال از عمرم رو پای این رابطه بیخود گذاشتم اما همش میگم قطعا درسی توش بود و من باید این مرحله رو طی میکردم . خدا رو شکر میکنم که باز هم به موقع تصمیم درست گرفتم و اقدام شجاعانه کردم .
به همون خدایی که آشنایی با این قوانین زیبا رو سر راه من گذاشته من دست خالی از اون زندگی اومدم بیرون و حتی ترس داشتم چطوری میخوام از پس خرج و مخارجم بر بیام ؟ اما فقط فایلهای توحیدی به دادم رسید و گفتم خدایی که حضرت موسی رو به اون زیبایی از رود نیل نجات داد خدای منم هست و من خودمو به دستش میسپارم تسلیمم و هیچ ایده ای ندارم .
به خداوندی خدا درهای رحمتش رو به روی من باز کرد و چنان پاداشی به توکلم داد که هر روز از شادی اشک میریختم و کارم فقط سجده شکر شد و معجزه ها برای من رخ داد که باورش برای خودم سخت بود .
خلاصه اینکه زهره جان نترس حرکت کن فقط وقت رو برای خودت صرف کن و به قدرت پروردگار خودتو بسپار اون همه چیز میشه واست .
امیدوارم خیلی زود بهترین خبرها رو ازت بشنوم . خودش به بهترین شکل ممکن واست میسازه و راه رو هموار میکنه تو خودت رو به دستش بسپار و حرکت کن .
دوستت دارم به امید موفقیت روز افزونت عزیزم .
سلام من بشما دوست عزیزم نسیم جانم
پیام شما بسیار بموقع و درستی به دستم رسید
خیلی از شما سپاسگزارم که تجربه خودتون را در اختیار من گذاشتید
ممنونم که به هدایت خداوند گوش دادی و برام کامنت گذاشتی و باعث شد ایمانم تقویت بشه
ممنونم که از خوبی های خدای بزرگمون گفتی
ممنونم که از حرکت کردن خودت و نترسیدنت گفتی و من هم قدم هام را محکمتر برداشتم
ممنونم که موفق شدی و ندای الله گوش دادی
من بعد خوندن کامنت شما آنچنان ایمانم تقویت شد رفتم دانشگاه برای مدرک کارشناسی که هنوز نیومده بود
و دانشگاه آزاد بمن گفت باید نامه ببرم براشون مبنی بر اینکه من فارغ التحصیل شدم و مهر و امضای رییس دانشگاه مقطع کارشناسی
موقع رفتنم مدام تکرار میکردم خدای یوسف خدای منم هست
همونطوری که یوسف را از قعر چاه نجات داد و عزیز مصر شد
من را که از قعر چاه نجات داد و مطمئنم موفقیت های بزرگی در انتظارمه و امروز هم حمایتم میکنه کارم را انجام میده
تا زمانیکه پله های دانشگاه میرفتم بالا تکرار کردم
قضیه را به منشی رییس دانشگاه خانم پناهی گفتم
خانم پناهی گفت : خانم ما اصلا نامه نمیدیم اصلا همچین چیزی ما نداریم
همزمان رییس دانشگاه اومد گفت تأیید معدل بیار امضا کنیم و ببر و رفت
معاون دانشگاه گفت : خانم نمیشه ما نامه نمیدیم
اونا باید نامه بدن و فلان ….
من رفتم آموزش و
مسئول آموزش گفت :
سه بار چهار بار اعلام کرد بلند بلند
خانم ما روی درب اتاق رییس دانشگاه زدیم اصلا چنین قانونی نداریم درخواست نامه نکنید
خانم عزیز هیچکاری ما نمیتونسم انجام بدیم
گفتم من باید چیکار کنم ؟
گفت هیچی باید منتظر باشی
مدرک بیاد
خانم جهنده مسئول پرونده ها گفت :
ما اصلا نمیتونیم نامه بدیم
ما یبار نامه دادیم خبردار شدیم مدرک کاردانی طرف کلاهبرداری بوده
اصلا نمیشه
ما چنین کاری نمیتونیم انجام بدیم
خدا شاهده یک لحظه اشکم داشت در میومد
تو دلم گفتم خدایا اگر من نباید برم دانشگاه آزاد برای ارشد
خب واضح بمن بگو
اینا دیگه چیه
اومدم بیرون دلم گفت برو اتاق رییس خودت به رییس دانشگاه بگو
رفتم به منشیش گفتم
خانم من میخام با رییس صحبت کنم
گفت بفرمایید
در زدم وارد شدم
سلام استاد وقتتون بخیر(یه ترم ایشون استاد ما هم بودن علاوه بر ریاست)
استاد شما فرمودید که فرم تأیید معدل باید از دانشگاه آزاد بیارم
ولی مسئول آموزش گفتن
اونا همچین کاری نمیکنن
گفت خب من الان چیکار کنم ؟
گفتم استاد اگر امکانش هست لطفی در حق من بفرمایید شما نامه بدید
گفت داری ارشد میخونی
گفتم بله
گفت چه رشته ای
گفتم حسابداری
گفت خانم پناهی یه نامه بزن برای خانم کارشونو انجام بده
کاملا این لحظه حضور خداوند را احساس کردم
کاملا احساس کردم این قلبی که نرم شد توسط خداوند انجام شد
کاملا حس کردم این برخورد رییس دانشگاه که 180 درجه تغییر کرد کار الله من بود
سپاسگزاری کردم تشکر کردم
خیلی خوشحال شدم
و فقط ته ته ته دلم میگفتم خدایاااااا من از تو سپاسگزارم
از همون اول بهم گفتی برو با رییس حرف بزن
من توجه نکردم
خدایااااا شکرت
خانم پناهی نامه را برد رییس امضا کنه
رییس گفت زودتر کار این خانم را انجام بده
دانشجو سرپا نمونه
معطل نشه
خانم پناهی گفت
ببین چه رییس خوبی دارین
میگه کارتو زودتر انجام بدم که شما معطل نشین
با تمام وجودم از ته قلبم گفتم رییس کیه
خدا داره اینا رو میگه
خدا میخاد کار من زودتر راه بیفته
و حتی رییس دانشگاه شیرینی دستشون بود و گفت بفرمایید شیرینی
خدای من شکرت
بله خدای یوسف خدای منم هست
خیلی ایمانم قوی تر شد ک ادامه بدم
که خدا میخاد
که خدا هست
که خدا حواسش هست
خدا مراقبمه که درست قدم بردارم
امروز تو دانشگاه من قشنگ و واضح حضور خداوند را احساس کردم
واضح احساس کردم که خداوند از طریق دستانش داره کارم را انجام میده
من برای هزارمین بار بهم ثابت شد
که خدا دوسم داره
خدا عاشق منه
خدا میخاد که من موفق بشم
خدا آرامش و موفقیت منو میخاد
با وجود اینکه همه و همه تأکید داشتن بر اینکه اصلا امکان نداره
اصلا نمیشه
چنین چیزی ما نداریم
ولی خداوند خیلی خیلی خیلی
قشنگ برای من امکان پذیرش کرد
وقتی که توکلت بر خدا باشه
خدا درها را باز میکنه
وقتی ایمان به خدا داشته باشی و نترسی نترسی و نتررررسی
خداوند تو را روی دوش خودش سوار میکنه و کارها را عالی و راحت پیش میبره (اینا را دارم بخودم میگم که نترسم که شجاع باشم و قدرت را بدم دست خداوند نه عوامل بیرونی)
خدایاااا شکرت
خدایااااا سپاسگزارم
سلام زهره جانم دوست عزیزم
خیلی خیلی خوشحال شدم که آرزوت رسیدی توی این مسیر اینقدر معجزه میبینی که هر روز سجده شکر به جا میاری .
از امروز به بعد منتظر هدبه های پروردگار باش بخاطر ایمان و توکلت به الله مهربان .
انشاالله به همین راحتی هم دل همسرت رام میشه و توی این مسیر همراهت میشه ،انشاالله خدا خودش همه این معجزات رو انجام میده فقط نترس توکل کن و حرکت کن و با خودت بگو توی این مسیر هر مساله ای که پیش بیاد قطعا به خیر و صلاح منه و در مسیر رشد منه.
منتظر خبرهای خوبت هستم عزیزم .
سلام و درود بشما دوست عزیزم!
سارای عزیز.چقدر داستان هدایتتون عالی بود..تحسینتون میکنم بابت اینهمه کنترلذهن …
سارای عزیز ما هر کدوممون یه نقشی تو این جهان دارییم..
و هر کدوممون شغلهای خاص و مربوط به خودمونو دارییم…
ولی میخای همه این موضوعات رو بزاری کنار هم…
میرسی به یه پکیج…پکیجی که ما فارغ از هر کتگوری..
فارغ از هر چیزی که جامعه توش نقش داره…
یه باوریه که میدونم خیلی از افراد بهش اکتفا کردن..
که میگن نون دکترا تو روغنه!
یا میگن فلانی استخدام فلان سازمان هست.
و ما دارییم خودمونو قفل میکنیم به یه شغل خاص!…
و دارییم با همین نگرش،’مسیرمونو ادامه میدیم..
مسیری که جامعه و گذشتگانمون بهمون تحمیل کردن…
…راستشو بخای..
وقتی وارد این سایت بهشتی شدم… منم بخاطر شرایطم،و موقعیتم….دیدم اصلا این روند درست و بجا نیست.که قبلا پیش میرفتم!…
که بگیم،موفقعیت به فلان چیز مشخص،افکار جامعه هست…
هر روز که میگذره…
دارم به این نوع دیدگاه، بیشتر میرسم…
که ما درون الهیمونو گم کردیم!…
و بیشتر به این درک میرسم..ما جایگاهمون فقط نزد الله هست…
فقط تنها تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می جوییم…
هر چی که باشی..اگه دیدی زجر و سختی میکشی..یعنی در مسیر نادرستی…حالا میخای هر شغلی داشته باش!
پس همه چیز بخداوند باز میگردد..
امروز یه نوشته با هدایت الله نوشتم.بعداش نور الهی برام روشن شد…
این صحبتو یبار دیگه برای یاداوری می نویسم.
شما با ایده الهامیتون تونستین چیزی رو خلق کنید.که اسانترین و راحت ترین هست…
همه ماها شغلهامونو دوستدارییم…ولی اونچیزی که ما ،رو متمایز میکنه با اکثریت جامعه..همون بحث هدایته…
انشالله که بتونیم تو هر برهه هایی از زندگیمون هستیم..سر سجده به درگاه خداوند داشته باشیم …و همیشه تسلیمش باشیم.تا سعادتمندی و لذت و خوشبختی را در دنیا و آخرت بهرمند بشیم!.
تشکر از شما!..فردی صبور و با استقامت….که تونستین پا روی ترسهاتون بزاریید و براحتی مهاجرت کنید.انشالله هر کجا که هستین سالم و تندرست باشید….
به نام خدای معجزه ها
سلام دوست قشنگم
دختر هیچ معلومه کجایی؟
وای که من چقدر دنبالت گشتم دلبر
من قربون جفت چشات
خدا میدونه من چقدر حرف دارم باهات
شک نکن ی عالمه قربون صدقت میرم و شک نکن که ی عالمه هم دعوات میکنم
سارای قشنگم
منو یادت میاد؟
ی کم فکر کنیااااا
سریع نری دنبال عکس پروفایلم
دختر معجزه گر
حدود یک سال و خورده ای پیش
دقیق یادم نیست چه ماهی
زمانی بود که من از ی رابطه فوق العاده زیبا ریجکت شده بودم و دنیا رو سرم آوار بود
اصلا یادم نمیاد برای چه فایلی کامنت نوشتم
که انگشتای زیبای تو بهم پاسخ داده بود
اصلا یادم نمیاد متن کامنتت چی بود اما ی جمله کامنت تو شد معجزه زندگی من
و من اون جمله رو بارها تو پاسخ به کامنت دیگران استفاده کردم و گفتم به قول ی دوستی که تو سایت هست و هیچوقت هم اسمت یادم نمی اومد
حالا جملت چی بود
برام نوشته بودی
حتی اگه ی ذره هم انرژی تو بدنت بود از سایت نرو
یادت میاد این جمله رو برای کی نوشته بودی؟؟؟
الان اومدی نوشتی بعد مهاجرتت زدی جاده خاکی؟
من چجوری آخه تورو بکشم که قتل محسوب نشه دختر
به تار به تار موهات قسم دقیقا همین جمله تو شد معجزه زندگی من
و منی که هر شب تو کف خیابون زار زار گریه میکردم و میگفتم خدایا تو منو تغییر بده شدم چسب یک دو سه و چسبیدم به سایت و هر روز و هر روز معجزه رو معجزه
من از کدوم نتایجم بهت بگم که اخه دختر
من تا صبح هم بنویسم بازم کم لطفی کردم از موهبت و نعمت های خدا
منی که حداقل 6 ماه تمام کنج اتاقم افسردگی روهر لحظه قورت میدادم
با ی قدرت آهنین دوباره شروع به کار کردم
دقیقا همین حرکت تو جلو سوپر مارکت
حداقل ی ماه تمام هر روز تو دفتر همکارم مینشستم و بابت هر مشتری که براش می اومد از خدا شکر گزاری میکردم و برای خودم باور فراوانی میساختم
و به والله سخت ترین کار عمرم بود
همکاری که یک سال قبل ترش اون از دفتر کار من استفاده میکرد
و صدها مشتری مشترک می اومد و منو اون وضع میدید من اب میشدم و تو درز سرامیک ها گم میشدم
و حتی اینو هم بگم چندین بار دقیقا همون شریک عاطفیم که جدا شده بودم منو اونجا دیده بود و پرسیده بود اینجا چیکار میکنه و همکارم به خاطر این شان من حفظ بشه گفته بود اومده جنس بخره برای مشتریش
و من با دیدن اون شخص هر سری افسرده تر و خجل تر و حتی دلتنگ تر برای اون شخص
اما تمام اینارو به جون خریدم و باور ساختم
و کم کم میرسیدم به باورهای سانازی که یک سال قبل ترش دفتر داشته برو بیایی داشته درامد ماهانه حداقل 172 میلیون داشته
و داشت دونه دونه باورهام تیکه هاش به هم چسب میخورد و ساخته میشد
هیچوقت یادم نمیره وقتی اولین فروشمو انجام دادم و 500 هزار تومان سود کردم مدت ها تو خیابون گریه میکردم و شکر گزاری میکردم و میگفتم پس من دارم میسازم
و پیش رفت تصاعدی به لطف خدا
بعد از اون ی ماه باور سازی دفتر کار گرفتم با پول دادشم
و تقریبا کمتر از یک ماه تمام بدهی های من پرداخت شد. بدهی شخصی که حتی پول ی صبحونه ساده رو نداشت
و هر ماه درامد من تصاعدی تر
دختر زیبا تا صبح برات مینویسماااا
تمام این نتایج فقط از همون جمله تو اومد
که چسبیدم به سایت هر لحظه و هر ساعت
من شدم ی خانم مستقل با دفتر کار مستقل با تجهیزات اداری خیلی شیک و با کلاس
هر ماه فروشم عالی و عالی تر
اینقدر کار کردم و پول ساختم که دوباره پول من پخش شد بین اطرافیان
و من شدم یکی از پخش کننده های جنس تو شهر خودم
مث نقل و نبات جنس به همکار میدادم
و من الان بعد از یک سال کارکردن در این سایت ده روزه که ی ماشین حداقل دو میلیاردی سوار شدم و دارم لذت میبرم
در زمینه روابط چی دوست داری برات بنویسم؟؟؟
تمام اون ادم های سمی و دوستان سمی اصلا نمیدونم چی شدن که حتی شمارشون تو گوشی من نیست
دقیقا یک ماه دفتر کارمو افتتاح کرده بودم ی مشتری اومده با شرایط عالی از من خواستگاری کرده و جواب من خیر
بعد از چند ماه تو اون محل بودن املاکی که دفتر کار برام اوکی کرده بود ازم خواستگاری کرده و جواب من خیر
ی دندونپزشک از ارومیه فقط یکبار منو دیده از من خواستگاری کرده و جواب من خیر
رفتم ماشین از نمایندگی بخرم مدیر فروش نمایندگی خواستگاری کرده و جواب من خیر
ی شب با دوستم برم خیابونگردی و ی نفر که سمت سرپرست ی بخش پتروشیمی رو داره با ی بار دیدن و حرف زدن خواستگاری کرده و من گفتم خیر
ی شخصی که ده سال پیش رابطه داشتم و بین راه گم شده بود اتفاقی منو تو تعمیرگاه ماشین ببینه و کلی التماس که بهم فرصت جبران بده و بهم اجازه بده که بیام خواستگاری و من قطعا خیر
رفتم برای پروندم پلبس فتا و بعد از چند بار مراجعه کردن افسر پرونده گفته چندتا پیشنهاد از بچه های اینجا داری و من بدون اینکه بپرسم کی
گفتم خیر
دیگه این خواستگارایی که اطرافیان معرفی میکنن که بماند
و خدا ی دوستایی سرند کرده و بهم داده که بی نهایت به این قانون مقدس ما ایمان دارن و بدون اینکه عضو سایت باشن هر سری همو میبینیم فقط درباره قانون حرف میزنیم
شدم دردونه خانواده و همشون بی نهایت با احترام با من رفتار میکنن
اون ارامشی که هر لحظه عاجزانه از خدا میخواستم هر لحظه تو زندگیم جاریه طوری که شب مث مرغ تا ساعت ده خوابیدم
هیچ خلائی نیس
هیچ کمبودی
هیچ حس نیازی
قند و ساکاروز حذف کردم و ی اندام فوق زیبا ساختم
اصلا تو تغذیه و ورزش شدم الگو تمام اطرافیان من سوسکی دارن روش تغذیشونو مث من انجام میدن
و از ایمانم چیزی نمیگم که ی رازه بین من و خدایی که استاد قشنگم بهم معرفی کرده
دختر زیبا
چشم درشته
مو مشکی دوست داشتنی
ی جمله تو منو بست به این سایت نزاشتم من بلغزم
بعد تو زدی جاده خاکی؟
من دعوات کنم موهاتو بکشم؟؟؟
تو مهاجرت کردی فقط مهاجرت جغرافیایی بود؟
اونجا خداش چه رنگی بود؟
چه جنس ایمانی میخواست؟
قلبت جابجا نشد از جاش بره سمت راست؟
ندیدی ابرهای قشنگو؟
درختی که هر روز طبق تغییر روز اونم تغییر کرد؟
ندیدی تغییر جهت طلوع و غروب خورشید رو؟
ندیدی باروناش هدایت خاصی داشت؟
مگه عصرا نسیمی که می اومد برات پیغام نمی آورد؟
صبحا گنجشکا برات نمیخوند؟
ندیدی ماشینا داشتن با روح و روان آدم حرف میزدن؟
ندیدی چقدر زندگی جاری بود؟
اصلا ندیدی چقدر زندگی واقعی بود؟
ندیدی ادما هر کدام عضوی از خدا بودن و ی صفت خوب خدارو حمل میکردن؟
ندیدی ملت اونجا از خدا خواستن ی دکتر خوش قلب بیاد و خدا تورو براشون هدیه داد؟
ندیدی واقعا؟؟
کجا بودی مگه؟
اون انگشتایی که رو صفحه تجویز دارو میکرد رو ندیدی؟ که درد ی ادمو کمتر کنه تا طرف شبا با درد کم بخوابه؟
ندیدی تو؟
تو حس نکردی قلب مهربون خانم دکتر رو ؟؟؟
تو عشق ترین موجود رو این کره خاکی هستی
دست معجزه گر خدا
میخوام جملتو به خودت برگردونم
ی امانتی پیش من بود
و به جان خودم با تک تک سلول های بدنم ازش مراقبت کردم و قلبم به هوای این جمله میتپید به جان جفت چشات
حتی اگه ی ذره انرژی هم تو بدنت بود تو سایت بمون
قشنگ ترین قشنگااا من بعد از حدود ی سال اومدم برات نوشتم
سربلندت کردم
از اون انگشت زیبات تشکر کردم و براش جبران کردم که برام نوشته
بهم قول بده سارا
قول بده کمتر از 6 ماه میای مینویسی
قول بده به قلبم که اینقدر با شوق برات نوشته
قول بده بهم که میدونم جنس قول های تو خیلی واقعی هست
من فدای اون چشمای دایره ایت دختر
خوشحالم پیدات کردم سنگ صبور اون روزهای من
دورت بگردم
ماچ به کلت
سلام ساناز جان
همون اسمتو دیدم شناختمت ولی کامنتت باعث شد جلو دوستام بزنم زیر گریه
چی بگم واقعا چی بگم
که حق داری
من حتی یادم نیست این جمله رو برات نوشتم
خودم بهش عمل نکردم
خودم رفتم
کاش حداقل نری کامنتای قبلیمو بخونی ببینی به کجا رسیدم اینجا
رسیدم به جایی که پول غذامو نداشتم دیگه
ولی برگشتم بالاخره برگشتم
با یه روش جدید که تصمیم گرقتم هرچی شنیدم فقط آزمون و خطا کنم
اینجوری انگار بهتر قانون رو یتد میگیرم
باورم نمیشه واقعا که یه جمله همچین تغییری تونسته به وجود بیاره برات
هرچند که هرکسی بر اساس ظرفیتش از اگاهی ها استفاده میکنه
نمیدونم چی بگم چقدر خجالت کشیدم هم از خودم هم از شما
و چقدر خوشحال شدم نتایجتو خوندم باور کن سر هرکدومش یه قطره اشک ریختم و خداروشکر کردم
دقیقا کامنتت سر فرصت به دادم رسید امروز حس کردم باز داره مودم پایین میاد
منم دیگه با هرچی توان دارم میچسبم به سایت
باور سازی میکنم
نمیدونم یکم گیجم ولی مطمئنم بهم گفته میشه
در این حد بهت بگم که من داشتم مجبور میشدم برگزدم ایران سر مسائل مالی و تو خیابون دوتا خانوم داشتن رو به روم از یه خوابگاه حرف میزدن که قیمتش یک پنجم خونه منه
و من یه مغازه کار داشتم خدا الهام کرده بود بهم که نرم، اگر رفته بودم نه اون خانومارو میدیدم نه اون خوابگاه رو پیدا میکردم و مجبور بودم برگردم
ولی اون خودش واسم خونه شد سرپناه شد
همه چی شد
چی بگم که هنوزم ازت خجالت میکشم دختر
چه قشنگ به همه آرزوهای من رسیدی
اگر بازم واسم پشنهادی داشتی خوشحال میشم بشنوم
ولی این بار، به خودم و خودت قول میدم
شش ماه این مسیر رو میرم
فقط واسه شوقی که باهاش واسم نوشتی
فقط واسه اون
هربار کم بیارم یادم میاد این قولی که بهت دادم
واست مینویسم عزیزم
کاش میشد یه جور پیدات کنم باهات صحبت کنم ولی خب
فقط بگم که یادم میمونه امروزم تو کمکم کردی
خیلی الان احساساتم قاطی پاتیه
هم بی نهایت خوشحالم بابت این خبرای فوق العاده
هم بینهایت شاکی ام از دست خودم
هم خجالت زدم هم خوشحالم
نمیدونم چی بگم
امیدوارم بیام واست بنویسم شش ماه دیگه
بگم همه چی درست شد همه چی
انشالله
آه خدای من چقدر کامنت شما دو نفر زیبا بود و من بابت وجود شما که به آدم قوت قلب میده چقدر شکر گذار خداوند هستم.
واقعا چقدر زیبا قانون کارما انجام شده و جمله ای که یکسال پیش باعث نجات ساناز عزیزمون بوده به زیبایی هر چه تمام تر به خودت برگشته سارای عزیزم . امیدوارم هر روز و هر لحظه کامنتهای موفقیت آمیز جفتتون رو ببینم و لذت ببرم عزیزانم .
چقدر خوبه که اعضای این خانواده بهشتی اینقدر از موفقیت و بالا رفتن مدار بقیه لذت میبریم و بر ایمانمون افزوده میشه که قانون داره بسیار زیبا عمل میکنه .
موفق و سربلند باشی سارای زیبای ما .منتظر خبرهای خوشت هستیم عزیزم .
به نام خدای معجزه ها
سارای قشنگم
چشم مشکی من
دورت بگردم قلب من
سلام دست خدا
من قربونت برم که همون لحظه اول منو شناختی
من قربون چشات برم که منو با ی بار دیدن شناخته
دوسی جونم
هر وقت خواستی منو پیدا کنی
شیراز
شهر زیبایی ها
شهر چهار فصل
شهر عشق و عاشقی
شهر عشاق
شهر باغ ارم و باغ جهان نما
شهر پاییز زیبایی ها و خش خش برگ ها بشینه به جون آدم
هر وقت خواستی منو پیدا کنی فقط به خدا بگو
من خودم میام قربونت میرم خانم دکتر
چقدر دلم برات تنگ شده قشنگم
دوست قشنگم من کی ام که بخوام تورو قضاوت کنم که برم کامنت های قبلیتو بخونم ؟من اینجای مسیر باهات کانکت شدم و از اینجا به بعدش با همیم و چقدر حرف داریم با هم که این مسیر قشنگ و پر از هدایت رو عاشقانه بریم. عشق قشنگ من چرا میگی خجالت؟مگه زندگی مسابقه ست؟مگه مقصد ی نقطه هست؟مگه داره تموم میشه،؟مگه نعمت های خدا محدوده؟مگه یکی میقاپه چیزی نمیمونه؟گل دختر
همین جاده خاکی زدن والا خودش ی نعمته اصلا خودش ی موهبته که خدا رو ی بار دیگه پیدا میکنی اینبار عاشق تر این بار صادق تر اینبار واقعی تر این بار میچسبی و دیگه به هر قیمت شده رهاش نمیکنی
قدر بدون این موقعیت رو
قشنگم دختر ناز وقتی صبح که بیدار میشی و چشاتو باز میکنی ایمان داشته باش خدا دوباره فرصت داده که نعمت هاشو درو کنی ایمان داشته باش که برات میخواد
منم امروز زدم جاده خاکی ولی وقتی خدا بهم هدایت کرد گفتم خدایا شکرت بابت این جاده خاکی. من تو جاده مشهدم و دارم مادرم میبرم زیارت خلاصه که اولین باره تو این مسیر دارم رانندگی میکنم اونم با ماشین زیبایی که خدا بهم هدیه داده من با سرعت حداقل 130 داشتم رانندگی میکردم
دوبار جریمم کردن اونم با عدد بالا ولی بار سوم تو ی سبقت فوق العاده زشت با ماشین پلیس شاخ به شاخ شدم و بدبخت ماشین پلیس رفت تو خاکی
اقا افتادن دنبال من با سرعت جت و منم متوجه نبودم که اون ماشینه ماشین پلیس بوده ی ان منو خفت کردن و ریختن رو سرم که انگاری مافیای مواد گرفتن
خلاصه وقتی دیدن چندتا خانم تو ماشین هست اصلا جا خوردن و اولش خیلی تند باهام برخورد کرد ولی بعدش گفت فقط به این خاطر که چندتا خانم هستین ماشین توقیف نمیکنم البته ناگفته نماند که حسابی هم جریمه شدمااا
در حد چند دقیقه حالم گرفته شد ولی بعدش گفتم خدایا شکرت جریمه شدم تا سرعتمو بیارم پایین و درست رانندگی کنم.
خیلی هم مقصر نیستمااا آخه من روانی رانندگی با سرعت بالام و اصلا تمام لحظه های زندگیم همش تو ذهنم دارم با سرعت نور رانندگی میکنم
و گفتم خدایا تو چه درس بزرگی بهم دادی من اینقدر عاقل نبودم که در چارچوب درست رانندگی کنم و خدارو شکر همه این درسا با پرداخت چند میلیون جریمه بهم دادی اگه خدایی نخواسته اتفاق بدتر می افتاد دیگه چه ارزشی داشت اخه
اینو گفتم که بدونی خدا داره بهت درس میده
تو فقط درس رو بگیر مابقیش ول کن.
ی کاری میگم به محضی که پیام بهت رسید انجام بده
ی هندزفری بزن تو گوشت
و کانکتش کن به گوشیت
سه تا فایل استاد در مورد سه برابر کردن درامد خود در یک سال استاد رو پلی کن و گوش بده
اصلا بهش دست نزن فقط گوش بده بزار سه تاش تموم شه و دوباره برگرده به اولش اینو نان استاپ گوش بده حداقل سه روز
حتی شبا هم که میخوابی بزار تو گوشت باشن
بهت قول میدم کمتر از 3 روز معجزشو میبینی.
و یادت نره تمریناتش
این روش برای من معجزه بود معجزه و معجزه و معجزه
من میدونم که میای و با شوق مینویسی
ایمان دارم
ماچ به کلت قشنگ دوست داشتنی
سلام مجدد ساناز قشنگم که معجزه کردی با کامنتت تو زندگیم
چقدر دوستت دارم اخه
واقعا از ته دل میگم
اول اینو بهت بگم
از روزی از کامنت واسم گذاشتی و گفتی میدونم به قول هات عمل میکنی
گفتم خدایا این بار دیگه داری واسه هدایتم سنگ تموم میذاری
اخه میدونی من هیچ وقت به قول هایی که به خودم میدم عمل نمیکنم، اما اگر به کسی قول بدم… دیگه تمومه
اون کار باید انجام بشه
تا حالا سعی کردم هرگز زیر قولم به کسی نزنم یا قول نمیدم یا اون کار حتما انجام میشه
و وقتی دیدم با چه ذوقی واسم نوشتی
ذوق و شوق ادم ها بی نهااااایت واسه من ارزشمنده
همون لحظه تو دلم بهت قول دادم که این بار عقب نکشم و شش ماه بعد دست پر بیام پیشت و قول دادم هر وقت خسته شدم یا نا امید شدم یا شرایط سخت شد یاد اون همه حس خوب و ذوقی بیافتم که واسه ی من داشتی بدون اینکه منو از نزدیک دیده باشی
وااااااااای واااااای از اون لحظه که این قول رو دادم
از همون تایمی که با هم صحبت کردیم تا الان من نزدیک صد دلار پول ساختم از پیج پزشکیم تو همین تایم کم
تو همین جایی که ساعتی 20 لیر میندازن جلو ایرانیا و اونا حاضر میشن قبول کنن چون باور ندارن به خدا
خدا کاری کرد من با روزی یک ساعت کار ، این همه پول دربیارم که اگر رفته بودم سر کار همین یک هفته رو و شیفت شب 12 ساعته واستاده بودم 30 دلار بیشتر درنمیاپردم با اون حجم کاااار تازه!
از اون موقع هر روز حتی شده با اخرین جونی که باقی مونده واسم میام تو سایت و معجزه شده واسم
ولی حرف ها دارم برات
که تاریخ زدم شیش ماه دیگه بیام اخرین کامنتت رو پیدا کنم و واست بنویسم
دختر این چند وقت انقدر نشونه فایل سه برابر کردن درامد رو خدا واسم فرستاده و چند بار از زبان دوستام بهم گفته که واقعا نمیدونم چرا هنوز نرفتم سراغش
امروز هرطور هست گوشش میدم
نگران جریمه ها هم نباش قشنگم، مطمئنم خطری سر راهت بوده و خدا دوبار با جریمه گفته سرعتتو کم کن و بار سوم دیگه پلیس اورده بالاسرت که ازت محافظت کنه
داری میری شهر آبا اجدادی من عزیزم
چقدر دلم برای تهران و مشهد و جاده شدتنگ شده
ولی اینجا یه کار ناتمومی دارم که باید انجام بشه
خدا دستمو گرفت اورد اینجا که یه چیزی یادم بده نمیدونم چی
ولی میدونم که الان تو مسیرشم و بی نهایت خوشحالم و باورم نمیشه دوباره افتادم رو ریل پول سازی و دریافت نعمت
راستی ساناز عزیزم نگم از تاثیراتی که روم گذاشتی، از روزی که کامنت قشنگت رو خوندم منم کلی پیشنهاد رابطه داشتم یکی شون از طرف یه فرد بسیار کله گنده توی علوم سیاسی ایران :) که خودش بارها استوری میذاشت که خانم ها بهش پیشنهاد میدن و ایشون رد میکنه
و عمیقا و شدیدا از من خوششون اومده بود و جواب منم مثل شما بود :))) که خیر
چون الان در حال حاضر باید رابطه ام با خودم و خدا رو درست بکنم و اولویتم فعلا این رابطه هست و تا درست نشده اجازه ورود هیچ چیزی به زندگیم رو نمیدم
خلاصه میخوام بهت بگم که جقدر تاثیرگذار بودی و هستی
و چقدر تو همین چند روز زندگیم قشنگ تر شده که هر لحظه تعجب میکنم و میگم واقعا این زندگی منه؟ و بعد میگم بلهههه
تازه اولشه…
انشالله میام و به قولم عمل میکنم دختر زیبا و مهربون
منم ازت ممنونم که دست خدا شدی و نجاتم دادی
خدا رو لا به لای تک تک کلمات کامنتت دیدم و هر روز کامنتتو میخونم
و دارم میرم سراغ فایل سه برابر شدن درامد
ممنونم ازت سانازجان
و سپاسگزارم از خداوند و استاد که باعث شدن همچین خانواده صمیمی دور هم جمع بشیم
خدایاشکرت
سلام ساناز قشنگ و موفق
واقعا چقدر زیبایی شما
شبیه کارت پستال های دهه هفتاد هستی که ما دهه شصتی ها تو دوران نوجوانی داشتیم بعنوان یه چهره ی زیبا و جذاب
چقدر مکالمه شما با سارا جان صمدی پور جذاب بود
و چقدر موفقیت های شما چشمگیر بود ، احسنت و دست مریزاد
مخصوصا تجربه خواستگاران فراوان و عالی که اتفاقا ترمز ذهن من بود که مگه میشه تعداد زیاد خواستگار و در عین حال عالی کسی داشته باشه؟؟ و کامنت شما چه عالی باور فراوانی روابط خوب و عالی رو در ذهن ما نهادینه کرد
و این نشونه ی فایل 3 برابر کردن درآمد توی این چند روز بارها و بارها برام اومد اما
خجالت زده و سرافکنده و با عذرخواهی از استاد عزیزمون میگم که نجواهای ذهنم میگفت مگه چی گفته بود استاد تو اون سه تا فایل رایگان؟؟ بابا تو 90٪ فایلهای استاد اونم گرون قیمت ترینها شو داری جواب دندون گیری نگرفتی ، فایل رایگان چه کمکی به تو میتونه بکنه؟؟؟
اما
این کامنت سراسر عشق و صداقت خالصانه ی شما که اینطور به دوست عزیزمون سارا جان توصیه کردید دیگه تیر خلاص و زد بهم که بابا برو همین و گوش کن
آخخخخ که همین الان که دارم مینویسم داره فایل اولش پلی میشه و استاد میگن بابا برو از اول یاد بگیر بعد بیا سراغ انتگرال
و این یه تلنگر بزرگ بود برام
چون من اوایل آشنایی با استاد درآمد بهتری از الان داشتم و اغلب محصولات سایت رو خریدم که آسانسوری رشد کنم چون فکر میکردم اونایی که پول ندارن دوره ها رو بخرن و مجبورن از فایل های رایگان استفاده کنن مثل من که پول دارم رشد نمیکنن
اما بارها و بارها دیدم که یعالمه از دوستان که مثلا مثل لیلا جان بشارتی که استاد بتازگی یک فایل از کامنت ایشون تهیه کردن ، با احساس خوب حاصل از فایل های رایگان و یه قالب کره تو یخچالش الان به درآمد ماهی 500 میلیون تومن رسیدن و زهی خیال باطل که من میخواستم با پول برسم به مدار بالاتر
این که گفتی :
(( سه تا فایل استاد در مورد سه برابر کردن درامد خود در یک سال استاد رو پلی کن و گوش بده
اصلا بهش دست نزن فقط گوش بده بزار سه تاش تموم شه و دوباره برگرده به اولش اینو نان استاپ گوش بده حداقل سه روز
حتی شبا هم که میخوابی بزار تو گوشت باشن
بهت قول میدم کمتر از 3 روز معجزشو میبینی.)))
رو منم بهت قول میدم از همین الان انجام بدم
و سه روز دیگه بیام از معجزاتش بنویسم
ازت ممنونم که تیر خلاص و به نشونه های خدا زدی و من و مجاب کردی که بالاخره برم سراغ این سه فایل ارزشمند
برات از خدا صد تا ماشین دو میلیاردی و هزار تا خونه ی صد میلیاردی و هزار تا خواستگار عباسمنشی درجه یک آرزو میکنم
به نام خدای معجزه ها
سلام دوسی قشنگم. قربون جفت چشای قشنگت که منو زیبا میبینه و ایمان دارم شما خودت زیباترینی که چنین قلب مهربون و قشنگی داری.گل دختر چقدر خوشحال شدم که اینقدر با انرژی برام نوشتی و چقدر خوشحال تر شدم که کامنت من باعث انگیزه بهت شده. منو سارا که کلا داستان مجزایی داریم و فقط منتظرم ی جا خفتش کنم ببینم داره چیکار میکنه که خدارو شکر در حال حاضر دوره ثروت 1 رو شروع کرده. و خدارو شکر سارای قشنگ من باعث این ارتباط بین دوستان عزیزی مث شما شد خدارو هزاران بار شکرت. روزی که تصمیم گرفتم زندگیمو تغییر بدم با خدا عهد بستم که بیام همیشه و همیشه تو سایت بگم از نتایجم و جان خودم اینقدر نتایج من روز به روز فوق العاده تر میشن که یادم میره بیام بنویسم.
اول چندتا نکته به خود شما بگم. نگاه عزیز اگه تمام دوره های استاد رو بخری و هر لحظه هم گوش بدی هیچ معجزه ای در کار نیس اگه خودت نخوای تغییر کنی. یعنی زمانی که خودت تصمیم به تغییر میگیری رشد میکنی. استاد فقط باورهای درست رو به شما میگه نه جادو میکنه نه ورد میخونه نه دعا نویسه نه تکنیک خاصی داره. اصلا استاد تا الان من ندیدم حتی ی تکنیک ساده رو بگه همش داره به صورت ریشه ای باورهای مارو اصلاح میکنه.ببین اگه میخوای باور بسازی و ترمزهاتو بشکنی و رشد کنی دقیقا مث این میمونه که تو ی ظرفی هزاران تیکه سنگ با هزاران سایز درهم گره خوردن. خب شما چیکار میکنی اینجور مواقع؟؟اول سنگ ریزه ها رو برمیداری یعنی از کوچکترین سایز شروع میکنی به برداشتن و همینجور ادامه میدی که میرسی به اون سنگ درشت حالا این وسط هر سری که ی سنگ ریز برمیداری میبینی هی مسیر داره هموارتر میشه هی انگاری برای برداشتن سنگ سایز بعدی راحت تری و انرژی کمتری میخواد و انگاری ی چیزی درونت هی قلقلک میده ادامه بده حال میده. و وقتی میرسی به سنگ درشته میبینی عه کل ظرف خالی شده و فقط چندتا سنگ درشته شاید ی کم سنگین باشه ولی تو دیگه پر شدی از انرژی پر شدی از شور و انگیزه پر شدی از موفقیت های کوچک و مستمر قبلی و میگی اینکه چیزی نیس.
دوست قشنگم اگه واقعا تصمیم به تغییر داری همون 3 تا فایل معجزه میکنه هااااااا. دقیقا نوشتن همون تعهد معجزه میکنه هااااا همینکه استاد میگه اگه پول دار بشین فلان حرکتا میزنین اخ که من روانی تک تک اون کلمات هستم. تک تک اون کامنتارو که برای اون فایل نوشتن بخونی میبینی همه از اون 3 تا فایل معجزه دیدن. معجزه واقعی.
منی که تیر 1402 اون 3 تا فایل گوش دادم پول ی صبحونه ساده رو نداشتم به والله نداشتم اما الان ی ماشین حداقل 1.5 میلیاردی دارم ی دفتر کار ی عالمه پول برای رهن خونه و دفتر کارم ی عالمه نعمت و فراوانی تو زندگیم
من خواستم تغییر کنم و خدا هم مشتاق تر از من.
در مورد روابط و خواستگار من هر چی بگم کم گفتم. میخوام سر فرصت بیام برای سارا بنویسم یادته ی کامنت روابط باعث اشنایی منو تو شد و من الان ی رابطه بی نهایت مقدسی رو دارم تجربه میکنم که کلماتی من از این بشر میشنوم که اولین باره یکی داره بهم میگه. پسری که هر روز میگه من از خدا سپاس گذارم که تورو سر راه من قرار داده. پسری که تمام مقدمات خواستگاری رو چیده و هر لحظه بی صبرانه منتظر جشن عقدمونه. من فقط لبخند میزنم و میگم خدایا شکرت
میگم خدایا تو فقط خدای معجزه هایی.
فقط خدای معجزه ها
و دوست قشنگم بهت قول میدم که اگه بخوای تغییر کنی خدا و جهانش برات فرش قرمز پهن میکنن.
بیا و برامون بنویس از نتایج خوبت عزیز دوست داشتنی
سارای عزیزم
نمیدونی با خوندن داستان هدایت توی پروفایلت چقدر ایمانم قوی شد
باز هم از موفقیت هات بنویس برامون
تا هم به خودت کمک بشه هم صدها نفر مثل من
من مدتهاست دارم مثلا روی خودم کار میکنم ولی خب توی تمرین کردن و نوت برداری کردن یکم تنبلی میکنم و همش میگم چرا استپ شدم و تغییرات مویی هست ؟؟
تا اینکه این نکته توی این کامنت شما من و منفجر کرد:
(( سارای من، خودتو تو اتاق حبس کردن و فایل گوش دادن ، عمل به قانون نیست ))
تصمیم گرفتم این هفته تا آخر قدم 10 رو که بتازگی خریدم گوش کنم
و
از هفته بعد دوباره شروع کنم قدم ها رو از اول گوش دادن و نوشتن و موازی اون روانشناسی های ثروت رو از اولین جلسه هر روز یک جلسه از قدم ها + یک جلسه از روانشناسی ثروت ها + خانه تکانی ذهن و عمل به تمرینات کتاب معجزه شکرگزاری راندابرن
میدونم یکم برنامه سنگینی هست ولی
همینجا از خدا کمک میخوام خودش هدایتم کنه به انجام متعهدانه ی این تعهدم
چون من نمیتونم
اونه که میتونه
و کمکم میکنه
و
یه خواهش دیگه اینکه گفتی:
((حالا داستان اینکه چطور تجسم کردم و از قدرت نوشتن + تجسم خلاق + قدرت کلام استفاده کردم رو کامل تو کامنت های دوره ثروت میگم))
رو حتما بیا برامون بگو
چون من هنوز تو تجسم کردن به شیوه راحت مشکل دارم و
حس میکنم اصلا تجسم بلد نیستم. فکرم مدام در همین وضعیت کنونی فریز شده
بینهایت ازت ممنونم و تحسین ت میکنم بابت موفقیت های بزرگی که بدست آوردی مخصوصا زمان مهاجرت و اون دستان مهربان خدا رو جذب کردی که هزینه ی دانشگاه تو دادن ، بهترین خونه رو برات اجاره کردن ،کارای مهاجرتت و انجام دادن بدون اینکه به قول خودت یه انگشت بلند کنی و… و…
دست مریزاد دختر
تو شگفت انگیزی
ادامه بده
و
بنویس برامون
سلام نگین زیبا
خوبی؟
ندید میگم خیلی زیبایی
نمیدونم چطور، فقط همین که پیامتو دیدم حس کردم اگه تو دنیای واقعی میدیدمت حتما به دوستم میگفتم وای نگا اون دختره چقدر خوشگله :)
نگین عزیزم، فعلا راجب تجسم حرف نمیزنم چون خودم یه مدته توش مشکل پیدا کردم و درست نیست الان راجبش نظر بدم
ولی قول میدم وقتی ایرادمو توش پیدا کردم بیام زیر همین فایل بنویسم که ایمان همه مون قوی شه
اما یه توصیه بخوام برات بکنم هروقت تجسم ذهنی برات سخت بود بنویس، اون چیزی که میخوای اتفاق بیافته رو یه جور بنویس که مثلا اگه بدیش دست من، بتونم مثل فیلم بازیش کنم برات
یا تا حد زیادی منم بتونم اون تصویری که تو ذهن توئه رو ببینم
اگه واقعا این تمرین رو انجام بدی کم کم تو ذهنت هم میتونی انجامش بدی
و البته این فقط یه حدسه شاید درست نباشه، معمولا کسایی که نمیتونن خوب تجسم کنن یا ذهن خیلی منطقی دارن یا ذهن خیلی شلوغ و صدای ذهنشون این اجازه رو نمیده
یکم بهش فکر کن ببین ایا از این دو مورد چیزی هست تو وجودت؟
اگر باشه هم خدا خودش هدایتت میکنه برای برطرف کردنش، مطمئنم ؛)
یه چیزی فقط خواستم بهت بگم
همون جمله ای که تو گوشت زنگ خورد از کامنت من
جمله ای بود که دفعه اول که افسردگی گرفته بودم تو این سایت منو نجات داد
یه پیشنهاد دارم برات
همین الان هرجا هستی ، آب هم دستته بذار زمین
برو سرچ کن « زندگی در بهشت 34 »
اصلا متنشو نخون اول برو قشنگ فیلمشو ببین
بعدش که حالت خوب شد
یه اهنگ بی کلام قشنگ بذار
بعد متنشو بخون و نت بردار
قوووول میدم تضمینی که کمکت میکنه
بعدا اگر کمکت کرد بیا برام بنویس عزیزم
کلی عشق بهت
سلام مجدد به سارای قشنگ و مهربونم
اول اینکه در مورد جمله ی اولت که گفتی ندید میگم زیبایی ، بگم:
اگه قبل از این آگاهی ها بود و قبل از دوره عزت نفس و احساس لیاقت ، میگفتم نه بابا انقدر دختر و خانوم زیبا هست که زیبایی من چیزی محسوب نمیشه در مقابل اونا
ولی خدا رو شکر این مدت با تمرکز لیزری که رو خودم گذاشتم حتی خیلی بیشتر و بهتر از 20 سالگی و 18 سالگیم قدر خودم و زیبایی خودم رو میدونم و خدا رو روزی هزار بار بابتش شکر میکنم
واقعا حالا دارم میفهمم که یه زیبایی هایی خدا به من داده که الان دارم می بینم خیلی از خانومها میرن تحت عمل های جراحی سخت و پرخطر و پر هزینه قرار میگیرن تا مثلا لبهای قلوه ای زیبایی مثل من داشته باشن ، تازه آخرش هم بعد از تحمل اونهمه درد و هزینه و دردسر باز هم مثل من نمیشه ، در صورتیکه تو دوران نوجوانی ما دهه شصتی ها ، لب نازک مد بود و اونایی که یکم لبهای قلوه ای تری داشتن به یه لقب زشت خطاب میشدن و من بابتش ناراحت بودم هر چند لبهام اونقدر بزرگ و گنده و دهن گشاد نبود که زشت باشه ، اتفاقا خیلی خیلی متناسب و اندازه و خوش فرم اونم با دندونهای صدفی مرتب و زیبا دقیقا شبیه همون لبخندهای زیبایی که همیشه تو مطب های دندونپزشکی از اون عکس ها برای تزئین مطب و تبلیغ کار دندونپزشک ازشون استفاده میشه و اونم با وجود یک چال گونه بسیار بسیار زیبا بهترین قسمت لپ م،
خدا گونه های بسیار زیبایی به من هدیه کرده که صدها نفر رو دیدم که باز میرن ژل تزریق میکنن و … تا بشه شبیه گونه های قشنگ من و نمیشه و حتی الان افرادی تو فامیل همسرم و خودم دیدم که با حسرت به گونه های طبیعی و زیبای من خیره میشگ ، ولی من چون توسط یکی از نزدیکانم تو نوجوانی مسخره میشدم که صورتت لوزی هست ، همیشه سعی میکردم با مقنعه یا روسری که داشتم اونا رو بپوشونم ولی واقعا الان می بینم موفق ترین عمل های کاشت گونه و تزریق ژل و… هم به پای شاهکاری که خدا تو صورت من انجام داده نمیرسه ومن ناسپاس بودم
چشمان عسلی و کشیده زیبا ، مژه های بلند و مشکی ، ابروهای خوش فرم و خوش حالت ، پوست مهتابی شادابم گوش های سلام و بسیار زیبا ، دست و پای سفید و انگشتها و ناخن های بسیار زیبا ، اصلا نمیدونم بابت کدومشون خدا رو شکر کنم ، این و هر روز که از خواب پا میشم به خدا میگم ، که من واقعا عاجزم از شکر حتی یکی از نعمت هات
و تحسین شما دوست خوبم رو که خودت هم بسیار بسیار بسیار زیبا و نمکین هستی با جون و دل می پذیرم و تایید میکنم که
بله
ما هر کدوم نقاشی های سحر انگیز خدای جمیل هستیم که خودش سراسر زیبایی ه
و اما بعد؛
گفتی:
(( معمولا کسایی که نمیتونن خوب تجسم کنن یا ذهن خیلی منطقی دارن یا ذهن خیلی شلوغ و صدای ذهنشون این اجازه رو نمیده))
نه، ذهن منطقی که ندارم
ولی
یکم ذهنم شلوغه
و
باید برم دنبال الگوهای زیاد از کسانیکه به خواسته های من رسیدن ببینم و در باره شون بخونم
این به باور من خیلی کمک میکنه
مثلا همون داستان هدایت شما و مهاجرتتون خیلی خیلی بهم کمک کرد
داستان جگرکی پردرآمد لیلا بشارتی که استاد یک جلسه اختصاصی در مورد کامنت ایشون اونم تو این بازه زمانی که تمرکزی از خیلی چیزها دور شدن تا به هدف جدیدشون برسن ، برام خیلی تاثیر گذار بود ، داستان شهرزاد قشنگم که تو کار صادرات و واردات چای هستن بهم خیلی قوت قلب داد
و… و…
اینا خیلی به من کمک میکنن
و اون پیام دوست نازنین شما ساناز زیبا و خوش قلب که به شما توصیه کردن سه شبانه روز سه تا فایل 3 برابر کردن درآمد رو حتی موقع خواب تو گوشتون بزارید و نان استاپ گوش بدید که معجزه میکنه دارم از پریشب اجرا میکنم و فقط الان که اومدم چند تا کامنت بخونم و چراغ آبی پروفایلم رو روشن دیدم ،قطعش کردم
انشالله که همه کسانیکه هدایت میشن به چنین نشونه هایی ، با دست پر بیان و از نتایج شگفت انگیزشون بگن
مخصوصا شما
شما که یکبار اون معجزات پی در پی رو تجربه کردید ، دیگه الان کار براتون خیلی راحت تره که بگید اگه یه بار شده ، بازم میشه
من خودم یه دونه معجزه ی اینچنینی دو سال قبل داشتم هنوز که هنوزه وقتی یادش میفتم اصلا انگار همبن الان برام اتفاق افتاده و کلی ازش انرژی میگیرم
داستان از این قرار بود که:
من با پولی که دستم اومده بود بعد از سالهای سال پراید سواری، قصد داشتم یه ماشین خوب بخرم ، ولی همسرم قصد دیگه ای داشتن که یه جوری اون پول رو از من بگیرن و جای دیگه ای برای خودشون سرمایه گذاری کنن که من برای اولین بار قاطعانه ایستادم و گفتم این حق خودمه و به کسی نمیدم.
البته که تضادهای زیادی رو بوجود آورد( که تو دلش رحمت های بینهایتی بود که یک دفعه حدود 50 شصت نفر آدم منفی و خنثی که هیچ کمکی به رشد من نمیکردن از دور و برم قلع و قمع شدن خدا رو شکر که اگه تو اون قضایا نمیرفتن من نمیدونم با اونهمه رودرواسی که داشتم و دارم چطور میتونستم تک تک اون آدمها رو از زندگیم حذف کنم) همسرم خودروی دناپلاس رو انتخاب کردن ولی من حدود 140 میلیون تومن کم داشتم و چک دادم چون ایشون یمقدار سکه داشتن و قول دادن که موعد چک سکه هاشون و میفروشن و محل چک و پر میکنن
روز قبل از سررسید چک گفتن ماشین و بنام من بزن تا من 140 تومن و بدم
و من قبول نکردم
و این تضاد هم خدا رو شکر باعث شد دسته چک بسیار معتبر کارمندی که تازه هم گرفته بودم ریز ریز کنم و دیگه چک ندم چون خیلی استرس کشیدم سر پاس شدن اون چک
خلاصه
زنگ زدم مسئول نمایندگی و ازشون خواهش کردم چند روز به من مهلت بدن و چکم رو برگشت نزنن
و ایشون قبول کردن
بعد اون مبلغ رو از برادرم قرض گرفتم و قول دادم یکماهه برگردونم
گفتم یا خدا جور میکنه یا نهایتش پرایدم رو میفروشم پول داداشم و میدم
یهو در کمال ناباوری اصلا از جایی که انتظارش نمیرفت انگار کلا قانون برای من عوض شد و وام بی دردسری که تا قبل از این ، اصلا و ابدا به بازنشسته ها تعلق نمیگرفت، همکارم زنگ زد و گفت فکر کنم به شما تعلق میگیره
اونم بجای 140 تومنی که من لازم داشتم 200 تومن
دیگه از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم
رفتم مدارک و فرمهاش رو از محل کارم گرفتم و پر کردم و امضاها شو گرفتم و پاکت رو که قرار بود پست کنم برای مدیریت مون که یه شهر دیگه بود و چند روز طول میکشید به دستشون برسه و تازه بزارن تو نوبت و کی نوبتم بشه و… بماند
باورت نمیشه سارا جان ، همین که در پاکت رو بستم و چسب آخر رو زدم دقیقا همون ثانیه یکی از همکاران قبلی خودم که یه مدت رئیس،من بودن و خیلی خیلی خیلی مرد نازنینی بودن و حالا بخاطر شایستگی هاشون توی سن کم ، به سمت بازرس منطقه ارتقا پیدا کرده بودن و اصلا 6 ماه یکبار هم از مرکز استان به شهرستان ما نمیومدن ، اومدن داخل ، و با عجله با تک تک همکارها دست دادن و احوالپرسی مختصری کردن و باعجله خواستن برن ، و جالبه که گفتن من اصلا قصد نداشتم بیام اینجا
داشتم رد میشدم برم همون مرکز استان ، گفتم سر راه بیام یه سلامی هم به همکارای قدیمی عرض کنم و سریع برم ، من بهشون گفتم آقای موسوی میشه پاکت درخواست وام من رو هم ببرید با خودتون مدیریت ؟؟ و
ایشون گفتن چرا که نه؟ کی از شما بهتر ؟؟ برای شما کار انجام ندم برای کی انجام بدم ؟؟؟
فقط،من خیلی خیلی عجله دارم اگه همه چیزش حاضره ببرم
و
من با خوشحالی فراوان که فقط دلم میخواست فریاد بزنم گفتم : آره ، تمومه تمومه، همه امضاها شو گرفتم و مهرهاش و زدم حتی در پاکت هم بستم و در حد یک چسب زدن هم شما معطل نمیشید ، بفرمایید خدمت شما
حالا ایشون کسی بود که هم از لحاظ اخلاق حسنه ، هم از لحاظ پست سازمانی که داشتن ، مورد احترام تک تک پرسنل مدیریت بودن و پاکت من به دست هیچکس بهتر از ایشون نمیتونست روی میز امور کارکنان قرار بگیره و اونهم تو چه فاصله زمانی کوتاهی
یعنی ظهر همون روز پاکت من توسط ایشون به مرکز استان و مدیریت منطقه رسید و در کوتاهترین زمان اون 200 میلیون تومن واریز شد و من قرض برادرم رو براحتی و زودتر از موعدی که قول داده بودم پس دادم و مابقی شو هم دوره روانشناسی ثروت 2 و 3 رو خریدم و یه وام دیگه م که اقساط سنگینی داشت رو تسویه کردم
اون سکانس اومدن سریع السیر آقای موسوی دقیقا عین فرشته ای که در بهترین زمان ممکن اومدن هیچوقت فراموش نمیکنم و دقیقا مثل معجزه ی زنده کردن مردگان برای ابراهیم بود برای من
این پیام ( زندگی در بهشت 34) شما رو هم به فال نیک میگیرم و الان انجامش میدم
منتظر خبرهای خوش موفقیت های چشمگیر تو دختر قشنگ با استعداد و موفق و توحیدی هستم عزیزم
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانم توی این سایت که از همینجا میگم عاشقتونم
این فایل برای من بود، خدا باعث شد تا این فایلو بعد 5 سال، امروز بخواید بذاریدش روی سایت تا من ببینمش و ایمانم قوی تر بشه؛
راجع به قسمتی که گفتید ممکنه یک دوره تنها بشید، من دقیقا توی این نقطه هستم
من اصلا آدم برونگرایی نیستم و خیلی کم ارتباط میگیرم برای همین کلا چند تا دوست که باهم وقت بگذرونیم دارم
با یکیشون هم خیلی صمیمی بودم
ایشون بواسطه رابطه چندین ساله ای که داریم، خیلی بهم وابستست و هر چند وقت یک بار میاد میگه هنوزم دوستیم؟ (که از کمبود احساس لیاقتشه)
منم خب قبلا خیلی آدم حامی و حمایت گری بودم و بهترین مشاوره هارو میدادم بهش توی همه زمینه ها، خلاصه این خوشیاشو با افراد دیگه میگذروند و وقتی از طرف اون آدما طرد میشد، سفره دلشو برام باز میکرد و منم کلی بهش دلداری میدادم و…
ولی از یک جا دیگه نخواستم از کسی حمایت کنم، نخواستم سنگ صبور بقیه باشم و برای همین کم کم مواقعی که افراد میخواستن باهام درمورد غم و غصه هاشون صحبت کنن، یا سریع بحثو عوض میکردم یا فقط گوش میدادم و هیچ تاییدی نمی کردم
حتی یک دفعه که تو ماشین بودم و این فرد صحبت میکرد، هیچکدوم ازین روشا جواب نمیداد و مجبور شدم وقتی ماشین رفت روی سرعت گیر، تظاهر کنم که سرم به سقف ماشین خورده
خلاصه من کم کم از این فرد دور شدم
جالبه که با دوستای قدیمی دیگه هم کلا ارتباطم قطع شده، اصلا نمی بینمشون
اما این فرد به دلیل نزدیک بودن، هنوز باهام بود ولی خب خیلی کم همو می دیدیم، شاید ماهی یک بار میرفتیم بیرون
و توی تمام اون ملاقات ها هم این فرد بهم میگفت که چرا دیگه مثل قبل نیستی و…
خلاصه دیشب ساعت 12 شب این فرد اومد و سر یک بحث خیلی مسخره باهام بحث کرد و از پیامای من یک برداشت اشتباه کرد و کلا باهام قطع ارتباط کرد؛
و این برای من یک نشونه بود، این فرد تقریبا نزدیک ترین فرد بهم بود و دوستیمون بیش از ده سال طول داشت و یجورایی سختم بود که کلا باهاش قطع ارتباط کنم،
منم این دغدغه که باید با این فرد قطع ارتباط کنمو داشتم ولی جرئت انجامشو نداشتم
و بالاخره خود این فرد که اینقدر بهم وابسته بود، به یک دلیل خیلی مسخره باهام قطع ارتباط کرد
تقریبا الان هیچ دوست نزدیکی ندارم
و افراد جدیدیو می بینم که فقط باهم لذت می بریم، مثلا من میرم بیرون تنهایی و یک دوست یهو پیداش میشه و باهم درمورد بحثایی که دوست داریم صحبت می کنیم و لذت می بریم
و من منتظر افراد جدید و همفرکانسم هستم و خدارو بابت این قوانین دقیق و هدایتش شکر
بنام رب العالمین قشنگم
بازم سلام به استاد جونم به مریم گلی و همه دوستان گل گلی نازم .
و کامنت سوم برای نکات مثبت :
یعنی استاد من عاشق این راحتی شما هستم ، دوربین رو بدون وسواس گذاشتین و فیلم گرفتین
چقدر زیبا و روان صحبت کردین مثل همیشه موضوع رو راحت و با مثال از خودتون بیان کردین و این بی نهایت برای من مخاطب دلچسب و تاثیر گذار هست .
تیشرت سفید و زیبا تون با اون طرح زیبا هم که دیگه هیچی .
چقدر اون لحظه که بیرون از خونه رفتید حس خوبی داشت خصوصا وقتی گفتید تصویر همچین خونه و فضاهایی جز خواسته هاتون بوده ،خیلی حس خوبی گرفتم . آره همینه منم به خواسته هام میرسم منم راهش رو بلد شدم فقط باید اراده ام رو قوی کنم باید با توکل قدم بردارم ،باید ذهنم رو جهت بدم به خواسته ها .
من رسیدن به خواسته ها رو بارها تجربه کردم و دوره 12 قدم منو به خیلی از خواسته هام رسونده.
چه خونه های ویلایی زیبایی همه جا سرسبز و زیبا ،
هوا تمیز و آب روان که پر از حس خوب و سرشار از پاکی هست ،خدایا شکرت .
نوش جونتون هر چی که خلق کردین استاد جانم ،
لایقش هستید .
مریم عزیزم ممنون که این فایل های بینظیر رو با ما به اشتراک میذاری از خدا براتون بهترین ها رو آرزو دارم .
خدای من ممنون و شکر که در این مسیر عالی قراردادی
سپاسگزارتم
دوستتون دارم با عشق و آرزوی دیدن روی ماه شما دو عزیز دل و بغل کردنتون ، سلام بلند و گرم و صمیمی کیانا دختر 8 سالم رو هم بهتون میرسونم گفت که حتما بهتون بگم خیلی دوستتون داره .
میگه بهتون بگم که داره قدم اول جلسه یک رو کار میکنه و دو بار گوشش داده و قرار چکاپ فرکانسی رو انجام بده ، نمی دونم توی این سن براش زود هست یا نه ولی خودش خیلی علاقه داره .
خلاصه خانوادگی عاشقتونیم
خدایا شکرت
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب استادعزیزم بخدانمیدونم چی بگم بنده داشتم توفروشگاهم فایل قدم دوم 12 قدم جلسه دومش که درموردتجسم هست روبازمیکردم الهام اومدگفت سایت استاد روبازکن باز کردم این فایل اومدواووووخدای من بی نهایت ازت سپاسگزارم ///
بچه ها باورتون نمیشه بنده حاضرم میلیاردهابارقصم بخورم که حرف استاددرسته درسته من خودم هم هرچی روازبچگی تا به الان داشتم ودارم روخودم باقدرت تجسم خودم وافکارم ساخته ام ///دوستان چه باورکنیدچه نکنیدشما خودتون بازم میگم خودتون خالق صفرتاصدزندگیتون هستیدچه بدوچه خوب تمام..
استادعزیزم خیلی خوشحالم که خداوندشماروبهم الهام ومعرفی کردچقدرشما دیدگاهتون وتخیلاتتون به بنده شباهت دارد/بنده ازعشقی که الان درکنارم هست وجایی که زندگی میکنم وکاری که همش تفریح هست ولذت وسلامتی واین دیدگاه مرغ وخروس وحیوانات که یکی ازتفریحاتم همین لذت خلق جوجه کشی هست کلیپی که 3روزپیش مثل کلیپ انگیزشی شمابهم الهام شدوساختم که درموردطریقه صحیح واصولی وطبیعی جوجه داریه نمیدونم چی بگم/خخخخخخ//خیلی خیلی خوشحالم وشادهستم بازم میگم ازخدام خیلی خیلی سپاسگزارم که شماروجلوی راه من قراردادوزندگیم رودرتمام مراحل تغییرداد
خداوندابی نهایت سپاسگزارم استادعزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم شما همیشه درقلب من خواهیدبود
دوستون دارم به امیدیدار///یاحق
به نام تنها فرمانروایی کیهان
خداوند را هزاران مرتبه شکر الهی شکرت
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان عزیزم خداوند را هزاران مرتبه شکر
امروز می خواهم بخشی ار نتایج که از دوره دوازده قدم گرفتم را بنویسم و برای خودم رد پا بگذارم الهی شکرت
قبل از شروع دوره دوازده قدم
اصلا شرایط مناسب نداشتم
هر فکر در ذهنم میگذشت را نمی شناختم
نمیفهمیدم دلیل حال بدم چیست
میزان حسادت من نسبت به بقیه خییلی زیاد بود
ترس از تنهایی داشتم
همیشه دیگران را مسول اتفاقات زندگی ام می دانستم
همیشه پدرم راا در ذهنم محاکمه می کردم
عذت نفس نداشتم درست خودم را معرفی نمی توانستم بکنم
هر زمان در ذهنم اتفاق بد رخ می داد سناریو سازی منفی اش را انجام می دادم
و حال که در قدم چهارم هستم و جلسه هفتم
حالا بهتر میفهمم دلیل حال بدم را و خییلی منطقی حالم را خوب می کنم خییل کم پیش می آید حال بدم داشته باشم
حالا به صورت خودکار افراد را در ذهنم ام تحسین می کنم و برای خود هم منطقی میکنم و میزان حسادت من خییلی کم شده
حالا از تنهایییم خییلی لذت می برم و همیشه در تنهایی هایم با خداوند حرف میزنم الهی شکرت
حالا خودم را مسول تمام اتفاقات زندگی ام می دانم خدایاشکرت
حالا بیشترین سپاسگزاری را بخاطری پدر عزیزم انجام می دهم پدرم کسی بود که همیشه حمایتم کرد همیشه بهترین لباس ها را برای من خریده هر چی در توان داشت برای من گذاشت از همه چی خودش زد تا این که من بتوانم بهتر زندگی کنم شکرت بابت وجودش الهی شکرت
حالا بهتر میفهمم که هر اتفاق به ظاهر ناجالب باشد به خیر من است الخیر فی ما وقع
بخش کوچک از نتایج من تا قدم چهارم است و خداوند می داند تا قدم 12 چقدر درهای نعمت راهکار ها برایم گفته شود خدایا شکرت
بنام خدای خوبی ها
قدرت تجسم خلاق
در هر شرایطی باید به
خداوند و نعمت هاش
قدرت تجسم
ایمان داشت و باور کرد که فارغ از شرایط
الان ،فارغ از شرایط خانوادگی ،
فارغ از اشتباهات گذشته میتونه شرایطمون تغییر کنه، چطور ! با قدرت تجسم .
تجسم چیزی نیست به غیر از فکر کردن به یک موضوع (چه خوب و چه بد )
ما در محل کار ، حین رانندگی ،آشپزی و و ذهنمون یک جای دیگست و داریم به یک موضوع دیگه فکر میکنیم و آگاهانه باید بتونیم کار درست رو انجام بدیم .
کار درست یعنی هدایت کردن اون انرژی فکری ،هدایت کردن ذهن به چیزهای مثبت در واقع جهت دهی به سوی خواسته هامون .
تجسم چیزی غیر از جهت دهی افکار به یک موضوع در آینده نیست ،بیشتر مواقع ما داریم به چیزی که نمیخوایم فکر میکنیم و با تکرار این افکار موضوعات ناخواسته رو برای خودمون خلق میکنیم .
باید این ذهنیت رو ایجاد کنیم که آگاهانه به افکار ،به ذهنمون جهت بدیم به خواسته ها فکر کنیم و از شرایط فعلی موقعیت فعلی بیایم بیرون در واقع به چیزهایی که دوست داریم فکر کنیم .
من می پذیرم که شرایط فعلی رو خودم با افکارم خلق کردم چه آگاهانه چه نا آگاهانه .
یک کودک ناآگاهانه صورت خودش رو چنگ میزنه و گریه میکنه ولی خلق افکار یه فاصله ی زمانی داره (اگر یک فکری چه مثبت چه منفی بارها تکرار بشه در زندگی ما خودشون رو نشون میده )
از وقتی که این آگاهی ها شنیده و درک میشن میشه آگاهانه افکار رو مدیریت کرد ،افکار خوب ساخت ،خواسته ها رو خلق کرد.
روی افکارم سرمایه گذاری کنم : با خرید دوره ها و کار کردن روی خودم ،کتاب خوندن ،نوشتن و تجسم خواسته ها ..
در این موضوع توقع بی جا و سرزنش کردن خودمون ممنوع هست چرا که ما مدت ها افکارمون رو کنترل نکردیم و در واقع جهت مثبت بهش ندادیم پس با یک یا دوبار کار کردن روی خودمون انتظار نتیجه دلخواه نباید داشته باشیم.
و اما وقتی شروع میکنیم کار کردن روی خودمون و کنترل ذهنمون کم کم آدم های نامناسب از اطراف مون کم و کم تر میشن و این تنهایی فرصت بسیار خوبیه برای کار کردن بهتر با تمرکز بالاتر روی خودمون ، نیازی نیست ما کاری انجام بدیم جهان خودش آدم های منفی رو دور و آدم های هم فرکانس مون رو در زندگیمون نمایان میکنه .
ممنون از استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب و دوره عالی و بی نظیر 12 قدم که زندگی منو داره از نو میسازه ، من تا قدم شش رو خریداری کردم ولی تا جلسه اول قدم چهار بیشتر پیش نرفتم ،
انقدر این قدم ها عالی هستن که باید ماه ها در هر قدم باقی موند و از آگاهی های نابش استفاده کرد ، هر بار جلسات رو گوش میدم به درک بهتری از قوانین خداوند میرسم و کیفیت زندگیم هر بار بهترررر میشه .
خدایا تنها تو را می پرستم
تنها از تو یاری می جویم
منو به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آن ها نعمت داده ای
سپاسگزارتم
به نام خداوند مهربان و نزدیک
سلام استاد عزیز و مریم جان پر مهر و دوستان هم مسیر سایت
مثل همیشه باید بگم این فایل چقدر به موقع بود هر چی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که قانون چی میگه چجوری خداوند همه چیز و برای آدم میچینه وقتی تو با تمام وجودت دنبال خواسته ات میری گاهی میترسی گاهی میلغزی تو ایمانت گاهی کم میاری گاهی نا امید میشی و احساس پوچی میکنی ذهنت یک باره همه چیز و بی معنی جلوه میده بهت میگه که چی ؟ اما همون موقع خداوند یا شاید هم نتیجه ی تلاش های تو از راه میرسه با یک نوشته با یک فایل با یک جمله از کسی با یک رفیق که مراقبته بهت میگه کم نیار ادامه بده این فایل امروز این نقش رو برای من داشت مسیر سخته نه اینکه سخت بگذره نه فقط صبر میخواد و انسان هم که عجول، راه طولانی میشه اگه نخوای بپذیری که باید تکامل رو طی کنی سرعت همه چیز تو دنیا انگار چند برابر شده سرعت پیشرفت علم سرعت رشد فضای مجازی انگار این فضا آدم رو می بلعه و هی میخواد بهت بگه بدو دیر شد همه دارن از تو جلو میزنن آخ که چقدر این فضا مسمومه، بعد به خودم میام فایل رو گوش میدم با خودم حرف میزنم متمرکز میشم خواسته هامو مینویسم دوباره تجسم میکنم و در آخر به خودم میگم فکر کن فضای مجازی وجود نداره هیچ امکاناتی نیست تو این دنیا تو تنهایی چجوری میخوای فعالیت کنی به نظرت خدا چه مسیرهایی رو برات باز میکنه چجوری هنرت رو عرضه میکنی به جهان بعد آروم میشم دقیقاً همینه من خدایی رو دارم که یک جهان رو مدیریت میکنه خواسته من که چیزی نیست در مقابل قدرت اون ، پس من فقط تلاش میکنم قدم برمیدارم و تجسم میکنم که توی اون جایی که میخوام ایستادم و لبخند میزنم به زندگیی که آخرش قراره با یک مرگ رضایت بخش و دلچسب تموم بشه و حسرت هیچ چیزی توی دلم نمونده چون هر لحظه توی همون لحظه حضور داشتم و کیف کردم خدایا شکرت برای یادآوری امروزم و نشونه های قشنگت . استاد جان خداوند نگهدار شما باشه که وسیله ای هستین برای تلنگر هر روزه به ما و مریم جان سپاسگزارم که یافته های نابتون از فایل های استاد رو در اختیار ما میگذارین.
سلام و دورود به استاد عزیزم و هم دانشجوهای عزیز دانشگاه خداوند
سلام استاد عزیزم الهی قربونت برم استاد توپل خوشگلم عاااشقتم استاد که هر وقت ما دانشجوها به یه تضادی میخوریم خداوند شما استاد عزیزمونو هدایت میکنه میگه عباسمنش بدو برو یه فایل بزار که بچها نیاز دارن به این فایلت و شما هم مثل همیشه میگی چشم خدا عاااشقتم استاد بزار اول بوست کنم که دلم برات یزره شده اووووماستادمن با دوازده قدم و ثروت 1 و دوره عزت نفس واصول کسب کار تونسم دوسال پیش مهاجرت کنم به شهر شیراز اخه من اهل گرگانم استاد جانم .اول یه دوسال کارگری کردم و وارد شغل نجاری شدم ومن یک سالی هست که کسب و کار خودمو شروع کردم یه مقدار ابزار خریدم یه ماشینم خریدم و شروع کردم والانم دارم پیش میرم خداروشکر اینارو کلی گفتم که رزومه داشته باشن بچها ازمن.میخام در کل به این لایو امروز برسم که استاد این لایو قدیمی شما امروز هم دوازده قدم بود هم ثروت 1بود قربونت برم که استاد به موقع اومدی اخه من یه چند وقتی هست یکم مشتریم کم شده اونم بخاطر تکاملمه که باید طی بشه ومن کلی دارم توهمین شرایط درسهایی برای کارم یاد میگیرم که چطوری به مشتری قیمت بدم چطوری برخورد کنم چطوری حتی جواب مشتری رو بدم ووووخیلی چیزهای دیگه .ولی ذهنه دیگه داعم داره میگه دیگه مشتری نیست دیگه مشتری از کجا میخاد پیدا کنی تو رو تو این شهر کسی نمیشناسه و خییییلی چیزهای دیگه ولی استاد شما تو این فایل حجت و تمام کردی یعنی دوازده قدم و به همراه ثروت 1 کامل گفتی تکمیلش کردی برامون .که من باید جور دیگه فکرکنم یعنی با ذهنم شرایط و تغییر بدم یعنی به افکار منفی جواب درست بدم مثلا خدا داره اون مشتری رو اماده میکنه اون مشتری مسافرته تا چند روز دیگه میاد تو فقط لذت ببر تو فقط احساستو خوب کن چون تو تا همینجایی هم که اومدی خداتو رو اورده و بازم از اینجا به بعدو هم میبره به شرطا شروطا یعنی اینکه احساست خوب باشه ایمان داشته باشی توکل داشته باشی و لذت ببری از لحظه به لحظه همین روزااا و داعما به افکار منفی جواب درست بدی اونم با لذت بردن .استاد عزیزم در این فایل از تضاد گفتین از خلق زندگی گفتین که چطوری خلق کنم مشتری برا خودم با فکر کردن در مورد اینکه مشتریهای خوب ثروتمند و اومدن دستان خدا با این که از تو دل همین تضادهااا کلی میوه قراره بیاد که ما اصلا ازش بیخبریم و اینجا رو خدا میداند و خدا علم است مثل شما استاد عزیز که تو خونه سیمانی بندرعباس با اون گاز و تلوزیون داشتین باخانم تیموری اونجا هم میگفتین میخندیدین به اون سقف چوبی و به اون گاز میخندیدین واون لحظه شما اصلا نمیدونستی که قرار بیای امریکا به این جای رویایی اونجا فقط تجسم میکردین و لذت میبردین و این کاریه که ما هرلحظه باید سعی کنیم انجامش بدیم .استاد بخدا اگه بچها زرنگ باشن از همین فایل میتونن کلی نتیجه احساس خوب و ارامش بگیرن که نتیجه این احساس ارامش ثروته ثروته سلامتیه.
استاد در مورد تنهایی که گفتین من دقیقا در این پوزشین هستم استاد بخدا از روزی که تنها شدم حتی عزیزترین کسای خانواده ام خواهر و برادر. مادر پدر بمن زنگ نمیزنن اگرم بزنن فقط برای پرسیدن حالم و خبرهای خوبشونو برام تعریف میکنن بخدا .بقول شما استاد از لورم جامعه اصلا کنده شدم اصلا من انگار تو یه سیاره دیگه زندگی میکنم .استاد خیلی ازتون ممنون و سپاسگزارم بخاطر این فایل زیباتون استاد جان روز به روز زندگی رو برامون راحت میکنین چرخ زندگیون روزبه روز داره روونتر میشه .استاد عزیزم دوست دارم زیاااد منتظر نتایجم باشید استاد جانم .چون تنها راه تشکر از شما نتایجمونه و استقامت بخرج دادنمون .به امید دیدار استاد جانم
سلام استاد عزیزم ومریم جانم
خدایا شکرت
تجسممم؟؟؟؟؟؟!!!
استاد من با تجسمممم بارها و بارها خیلی چیزها رو جذب کردم
قبل از آشنایی با قوانین با تجسم به راحتی وسادگی و بدون هیچ گونه هزینه ای رفتم کربلا..
بعد از قوانین به سادگی خونه دلخواهمو جذبش کردم ..ماشین رو که بارها تجسم کردم رو جذبش کردم…رو خریدم..
مشتریای ثروتمند و لاکچری رو که میان مغازه ام رو رو بارها و بارها تجسم میکنم..
خدایاشکرت بخاطر این دنیا و قانون ثابت و بدون تغییرت
بقول استاد بدون استثناء ما خودمون خالق زندگیمون هستیم..
باید یاد بگیرم و باور کنم خدا یک سیستم هست..
خداوند
نه به قدر رویاها
بلکه به اندازه ی ایمان و اطمینانویقین به
من می دهد.
دلم را فقط به خدا میسپارم
خودش بهترین ها را برایم میچیند
باور میکنم ..چون خدا میخواهد من صاحب همه چیز باشم..همه ی چیزهایی که دوست دارم و زندگی منو زیبا تر میکند.
خداوند همیشه منو به بهترینها هدایت میکند.
با خدا باشی همه چیز امکان پذیری
خدای من خدای ممکن هست..
یاممکن
به نام امپراطوری زیبای جهان🩵
که با قوانین بدون تغییرش به ما اجازه داد تا بتوانیم زندگیمان را آن طور که میخواهیم فارغ از شرایط درحال حاضرمان بسازیم ..
سلام براستاد توحیدیم استاد عباسمنش عزیز ومریم جون🩵🩵
وتمام دوستان در این خانواده بزرگ توحیدی…
تنها چیزی که برای رسیدن به اهدافمان نیاز داریم
کنترل ذهن و ورودیهایمان است…
همان ورودیهایی که تبدیل به افکارمانمان میشوند وبا تکرارشان تبدیل به باورهیمان وباورها شرایط واتفاقات زندگی پیش رو را برایمان رقم میزنند…
پس پروردگارم مرا آفرید واختیار را به عهده من گذاشت تا من انتخاب کنم چه چیزی میخوام….
پرودگارم، ای امپراطور وفرمانروای من ،هدایت از آن توست وپذیرش از من…
چه عدالتی فراتر از این که من انتخاب کنم وتو مرا هدایت کنی..
که اینکار احتیاج به جهاد اکبر دارد به قول استاد
من الان قدم ده را تمام کردم وبه زودی با عشق وارد
قدم یازده میشم
وبا اگاهی های الانم وقتی برمیگردم به جلسات گذشته درهای جدید از آگاهیهای تازه به اندازهای که رشد کرده ام دریافت میکنم…
ممنون استاد که با این فایل تکمیلی یاد آوردی جدیدی بود برای تجسم …
من خیلی از تجسم کردن نتیجه میگیرم
چند مورد میگم تا باور خودم ودوستانم تقویت بشه
ما توی تقسیم ارث برادرهایم توافق نداشتن ومادرم به شدت تحت تاثیر حرفهای اونها بود وخواهرم میگفت محاله مامان سهم ما رو زودتر از پسرها بده
ولی از اونجایی که من قانون رو یاد گرفته بودم فقط تجسم کردم که تو محضر هستیم وسند ملکهام تو دستمونه قسم میخورم به دوهفته شاید کمی بیشتر وکمتر مامانم زنگ زد وگفت همین فردا بیاین محضر
خواهرم باور نمیکرد ولی من میدونستم کار خودش بوده همون قدرت فوقالعادهای که این قوانین رو گذاشته..
این تنها یک مورد بود ..
بازم هزارن بار شکر که در مسیر اگاهی در کنار استاد عزیزم این مسیر لذت بخش رو حرکت میکنیم با لذت با لذت…🩵🩵🩵🩵🩵
به نام پروردگار عالمیان، خدایی که از کودکی در وجودم بوده و هست.
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو
و سلام به الهه جون.
خدارو شکر میکنم امروز صبح وارد سایت شدم و این فایل استاد را دیدم. خیلی درس گرفتم.
الهه جون ممنونم از شما که در خصوص ارثیه خانوادگی تون نوشتید.
خیلی ممنون از اینکه رفتی سر اصل مطلب و خیلی قشنگ و راحت یه مثال زدی و اصل موضوع را گفتی.
ما هم زمینی در شهر اهواز داریم که شهرداری گرفته بودش ولی به لطف خدا رای به نفع ما صادر شد. الان منتظریم که سندش به اسم ما زده بشه که بتونیم بفروشیم.
وقتی متن شما را خوندم خیلی ذوق کردم، چون منم هر روز از خدا میخوام پول زمین را به حساب ما واریز کنه و این پرونده چندین ساله بسته بشه و ما به حق مون برسیم.
ولی نمیدونم چه باورهایی براش بسازم.
خواهرها و برادرام (بجز یکی از خواهرام که اونم از شاگردهای استاد عباس منش است) میگن: شهرداری خیلی قدرت داره !!
مگه الکیه شهرداری بذاره سند زمین به اسم ما زده بشه!!
من به خدا میگم قدرتش که از تو بیشتر نیست. همانطور که رای دادگاه را به نفع ما صادر کردی براحتی سندش را به اسم ما میزنی.
اونا میگن: کی این همه پول داره که بیاد این زمین را بخره !! (زمین مون 1500 مترمربع است)
من به خدا میگم آدم های پولدار خیلی زیادن، تو اونا را به سمت ما هدایت میکنی .
خلاصه علاوه بر اونا، ذهن خودم هم داره اذیتم میکنه، و این باعث شده که این پرونده چندین سال طول بکشد.
لطفاً بگو چطور میتونم باورهای درست بسازم.
باز هم ممنونم بخاطر این کامنتی که گذاشتید
در پناه خدا شاد و تندرست باشید
سلام به دوست عزیزم در خانوده بزرگ توحیدی استاد
از نگاه زیبایت ممنونم شاهدخت عزیز
من تجربه قشنگی در این زمینه پیدا کردم
چون تو دوره دوازه قدم هستین میتونید درک جامع وکاملتری داشته باشین…
فقط وفقط اون لحظه پایانی رو تصور کنید یعنی تصور کنید که در بانک هستین وچک شما به نامتون صادر شده
یا هر پایانی که به شما احساس خوبی میده ودر واقعیت میشه نمود پیدا کنه..
فقط یه نکته ظریف داره اینکه با تمام جزییات تصویر سازی کنید که درآید وارد اون فضا میشین حتی چه لباسی پوشیدین چه کسایی کنارتون هستن
وچه موقع از روز هست
من حتی خوشحالی مادر م رو هم میدیدم تو تصوراتم
با تما جزییات مثل فیلم کوتاه برای خودتون درست کنید
نکته دومش احساس خوب هست
با ارامش وحس شادی این تصویرها رو بسازین
اصلا یه فیلم کوتاه چند دقیقه ای با کارگردانی خودتون بسازین وهر روز نگاهش کنین
نکته سومش رها باشید نگذارید نجواهاتون حس شما رو بد کنند
هر زمان حالتون خیلی خوبه با احساس خوب این کار رو انجام بدین ورهاش کنید چسبیدن بهش ونگران بودن اینکه میشه نمیشه رو اجازه ندین بهش احساستون رو خراب کنه
مطمئن باشین میشه قانونش همینه
امیدوارم در پناه پرودگار مهربان که امپراطوری وقدرتش برعالم گسترده است هممون در این مسیر الهی کنار هم وکنار استاد عزیزمون رشد کنیم🪷🪷