https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
732نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
مرور دوباره فایل استفاده اگاهانه از قدرت تجسم خلاق
این فایل خیلی عالی و خوب و موقع مناسب در سایت قرار گرفت و حسابی احساسات خوبی رو در من ایجاد کرد
حالا خداروشکر میکنم تا فرصتی دارم تا این فایل رو مرور کنم و اگاهی هاش رو سعی کنم بیشتر در زندگیم عملی کنم و طبق یک دستورالعمل مشخص این مسیر رو ادامه بدم و مرور دوباره ایی داشته باشم از لایو هایی که دیدم و ادامه دادن گام هایی که روی سایت قرار میگیره.
در کل این باور که افکار من اتفاقات رو رقم میزنه و من میتونم با قدرت و انرژی فکری که دارم به اتفاقات شکل بدم کمک میکنه که بیشتر تجسم کردن رو جدی بگیرم ؛ کمک میکنه شروع کنم به خلق اتفاقات دلخواه ؛ به انتظارات مثبت داشتن
یعنی به خودم بگم : اگر اینجوریه که منم که با افکارم اتفاقات رو رقم میزنم بیام و از این قدرت استفاده کنم و اون چیزی که میخوام رو بهش فکر کنم و رقم بزنم فارغ از هر شرایط و هرچیزی
یکی از منطق هایی که کمک میکنه که بازم تجسم ما قدرتمند تر بشه و این فرکانسش خالص تر بشه یا به قول دوره کشف قوانین کد های مخرب توش کمتر بشه اینه که بدونم وظیفه من فکر کردن به چگونگی اون خواسته نیست و بدونم که خداوند بدون استثنا به افکار من پاسخ میده
میدونی خیلی وقتا بازم ریشه در باور به ربوبیت الله وقدرت خداوند داره که این باور باید توی ذهن من باشه که خداوند این قدرت رو بیش از حد تصور و درکم داره تا اون چیزی که من میخوام رو برام رقم بزنه. خداوند داره اجابت میکنه و بدون استثنا پاسخ افکار من داده میشه به بینهایت طریق کار من اینه فقط اون تصویر نهایی رو تجسم کنم و نزارم این افکار چطور و چگونه منو از تجسم کردن اون تصویر باز بداره و بذر ناامیدی و ترس رو در دلم بکاره
بازم من دارم اینارو میگم و مینویسم اما صد در صد توی ذهن من نمیره باید تکرار و تکرار و تکرار بشه
این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ایی شاید دارم اهمیت تکرار ورودی های مناسب و منطق های درست و باور های خوب رو بیشتر درک میکنم
قبلا فکر میکردم یک بار یک چیزی رو میگم و ذهن میپذیره دیگه مثلا یک بار اگر من بیام و اهرم رنج و لذت رو بخونم دیگه عادت های مناسب برام خیلی لذت بخش میشه و از عادت های نامناسب متنفر میشم
ولی الان درک من اینه که این یک مسیری هست که باید تکرار بشه و وقتی به اندازه کافی تکرار میکنی با تراکم بالا اون میره توی شکل فکر کردن مغزت
به همین دلیل هم الان من دارم میگم نباید به چگونگی فکر کنم ؛ میگم منم خالق زندگیم هستم و شرایط رو رقم میزنم ؛ اما تکرار کردنش خیلی مهمه وگرنه خیلی زود فراموش میشه و بازم برمیگردم به همون روند قدرت دادن به عوامل بیرونی و شرک و فکر کردن به چطور و چگونه ایی که اصلا وظیفه من نیست !
حالا چطور میتونم بهتر باور پذیر کنم؟ مثال هایی رو از خودم به یاد بیارم که فکر کردم و تجسم کردم و اتفاق افتاده بدون اینکه بدونم چطور میخواد این اتفاق بیفته؟ و الان میرم و توی گوگل کیپ تمرینش رو انجام میدم -به صورت مفصل-و میام و ادامه این فایل و کامنت
+++++++++++
خدایا شکرت کلی تجربه نوشتم از چیزایی که تجسم کردم از خواسته هایی که میخواستم و رخ داده و واقعا یک احساس بینظیری داشتم که چقدر قانون داره دقیق کار میکنم و چقدر وظیفه من تجسم تصویر نهایی هست
وظیفه من حفظ ایمان هست
جاهایی که هیچ دری نبود و خداوند در هارو باز کرد واییی خدا من بینظیرهه
یادمه چه صبح هایی بیدار میشدم و خواسته هام رو مینوشتم توی دفترم و سپاسگزاری میکردم حدود دو سه سال پیش و چطور الان اون اتفاقات و اون خواسته ها رقم خورد
وقتی اینارو نوشتم تصمیم گرفتم دوباره از همین الگویی که خیلی زود فراموشم شده استفاده کنم و دوباره بنویسم و تجسم کنم و فکر کنم و درراستاش قدم بردارم و انرژی ذهنیم رو به سمتش جهت دهی کنم تا لاجرم اتفاق بیفته
مهم نیست الان توی چه شرایطی هستم اگر افکارم رو به سمتی که میخوام تغییر بدم شرایط منم لاجرم به سمت اون افکار تغییر میکنه خدایا شکرت ؛ باید دوباره همین الگو رو تکرار کنم و بیارمش توی زندگیم و با دقت بیشتری دریم بوردم رو تکمیل تر کنم و نگاهش کنم و شروع کنم به نوشتن و نوشتن و نوشتن
فارغ از اینکه چه شرایطی داری و چ گذشته ایی داشتی میتونه شرایط بنیادین عوض بشه من میتونم هر شرایطی رو تغییر بدم ؛ من قدرت تغییر زندگی خودم رو دارم وقتی این باور هارو داشته باشی میای و از قدرت تجسم استفاده میکنی
هربار که ازش استفاده میکنی اتفاقاتی میفته و اگر بتونی اونارو ببینی باز باورت قوی تر میشه باز بهتر استفاده میکنی با باور های بهتر و باز اتفاقات بزرگتر و بهتر و باز باورت قوی تر میشه و این مسیر تکاملی خیلی زیبا طی میشه.
ما همیشه داریم تجسم میکنیم ؛ همیشه یک چیزی توی ذهن ما هست داره با ما حرف میزنه!
استفاده اگاهانه
خیلی وقت ها من حتی بعد از اگاهی از قانون به صورت به قول استاد : پیش فرض زندگی کردم یعنی همینجوری بدون اینکه بخوام از این قدرت افکارم که به اتفاقات جهت دهی میده استفاده کنم روز هام رو سپری میکردم انگار نه انگار که اصلا اگاه هستم به قدرت افکارم
حالا کار ما و وظیفه ما اینه که به صورت اگاهانه از این قدرت تفکرمون استفاده کنیم یعنی از خلق ناآگاهانه و بادی به هرجهت بریم به سمت خلق اگاهانه
دقیقا من مشخص کنم که بقیه چه رفتاری با من داشته باشن ؛ دقیقا من باشم که مشخص کنم امروز چه اتفاقاتی میخوام بیفته؛ من رابطه ام با پارتنرم رو کدش رو بزنم ؛ من مشخص کنم شرایط شغلیم به چه سمتی پیش بره
غیر از این باشه یعنی احساس قربانی بودن ؛ غیر از این باشه یعنی شرک و قدرت بخشیدن به عوامل بیرونی
من خوشبختی و حقیقت زندگیم رو برای خودم رقم بزنم
حالا که افکار منه که داره اتفاقات رو رقم میزنه بیام و از این قدرت استفاده کنم به شکل اتفاقات زندگیم جهت بدم
حالا که منم که جهان اطراف خودم رو رقم میزنم بیام و در طول روز خودم کنترل افکارم که هر لحظه داره زندگیم رو برنامه نویسی میکنه رو به دست بگیرم
مرور باور های مناسب : من کسی هستم که افکارم ، احساساتم و انتخاباتم رو کنترل میکنم
من بیام ناظر بر افکارم باشم و افسار ذهنم رو در دست داشته باشم و اونجوری که میخوام اون شرایطی که میخوام رو تجسم کنم
میخواد واقعیت هررچیزی باشه، باشه! کار من اینه که اون چیزی که میخوام رو بسازم
موقعیت فعلی شما چیزی نیست جز افکار گذشته شما
خودم بودم که خلق کردم هرچیزی که در زندگیم هست کاملا شرایط رو در هر جنبه ایی خودم خلق کردم توی روابط توی سلامتی توی هرچیزی
نیام صبح تا شب توی ذهنم با پدرم و مادرم بجنگم و بگم تقصیر شما بود چرا جلوی من این حرفا رو زدین اگر نمیگفتین من الان باورهام خوب بود اگر فلان رفتار رو میکردن الان من احساس لیاقت داشتم و..
نه مسئولیتش کاملا بر عهده خودمه ! من تاثیر پذیرفتم من اونارو تکرار کردم توی ذهنم من همه چی من بودم
اصلا به محض اینکه اینطوری فکر کنی خیلی سریع تر دست به کار میشی برای تغییر ذهنیتت خیلی با مقاومت کمتر
یعنی فکر نمیکنی چون پدرم باور کمبود رو به من القا کرده منم دیگه باید تا همیشه این باور رو داشته باشم
میگی نه! این خودم هستم که مسئولیت این باور رو میپذیرم حالا هم میتونم تغییرش بدم.
اگر احساس لیاقتم پایینه نمیام یقه فرهنگ و جامعه رو بگیرم چون این چیزی نیست جز بهونه برای تغییر نکردن!
وااقعا من استاد رو تحسین میکنم که اینقدر عالی با اینکه توی اون فضای عجیب و غریب بزرگ شدن با اون باور ها اما مسئولیت صد در صد زندگیشون رو پذیرفتن و شروع به تغییر ذهنیتشون کردن فارغ از اینکه به چه دلیل و عواملی اون ایجاد شده مسئول تغییر اون باور من هستم!
اصلا خود اینکه مسئولیت رو بپذیری یک نشتی انرژی بزرگی رو از توی زندگیت برمیداره.
و با تکرار همین ورودی ها و همین حرفاست که این میره توی ذهن
برگردیم دوباره به اصل یعنی توحید:
اگر فکر کنی که بخاطر پدرت شرایط مالی خوبی نداری و نمیتونی این شرایط رو تغییر بدی این شرکه
اگر احساس عدم لیاقتت رو بندازی گردن جامعه و باور هایی که به ما القا کرده و فکر کنی نمیتونی شرایط رو بهبود بدی این یعنی قدرت دادن به همون جامعه و این شرکه
اگر فکر کنی شهری که توش بدنیا اومدی و نمیتونی موفقیت در این شهر با همین شرایط کسب کنی این شرکه!
همه اینا شکلی از قدرت دادن به عوامل بیرونی هست
فکر کردن به چگونگی و چطور هم ریشه در شرک داره ریشه در عدم باور به ربوبیت الله داره که داره جهان رو مدیریت میکنه
چون در آخر اون چگونگی و چطور برمیگرده به همون شرک
چقدررر ارتباط تنگاتنگی داره توحید و این باور که : من هستم که صد در صد اتفاقات زندگیم رو با باور هایم رقم میزنم
این باور قدرت رو از تمام عوامل بیرونی میگیره و میده به خدایی که هرلحظه داره اجابت میکنه.
اینکه فکر کنی نمیتونی تبدیل به یک سخنران و مدرس موفقیت بشی بخاطر اینکه مدرک روانشناسی نداری این یعنی باور نداری که خودتی که با افکارت اتفاقات رو رقم میزنی. ولی استاد عباسمنش باور کرد که منم که خلق میکنم مهم نیست عوامل بیرونی منو واجد شرایط میدونه یا نمیدونه
و…
چقدر ما واقعا توی زندگیمون این باور رو داریم ؛ توی رفتار هامون این باور نشون داده میشه که این منم که اتفاقات رو رقم میزنم ؟ چقدر؟
به همین دلیل هم تکرار این اگاهی ها و بمبارون کردن خودم با این اگاهی ها الان یکی از مهم ترین وظایف من شده. چون میدونم اگر این باور خوب ساخته بشه و اگر بپذیرمش چه قدر برای من حیاتی میتونه باشه.
افکار یک فاصله زمانی میخواد تا نتیجه اشون مشخص بشه
دقیقا همینه اما نکته ای که هست اینه که چطور بفهمم این فکری که دارم دنبال میکنم نتیجه اش خواسته های بیشتر هست یا ناخواسته های بیشتر ؟ از احساسی که اون لحظه اون فکر به من میده. یعنی احساس خوب معیار دقیقی هست برای اینکه نشون بده که دارم مسیر درستی رو با افکارم میرم
تجسم باید منجر به احساس خوب بشه. وقتی من دارم تجسم میکنم اما ذهنم داره اینو تکرار میکنه که : چه فایده این که امکان پذیر نیست رخ بده ؛ شرایطش موجود نیست و… احساس نه تنها به سمت مثبت نمیره بلکه بدتر هم میشه
و اینم بازم از همون نکته های مهم هست که باید توجه کرد بهش که اگر من دارم انتظارات مثبتی رو مرور میکنم و تجسم میکنم اما احساسش نمیکنم و احساس خوبی رو در قلبم ایجاد نمیکنم یعنی من هیچ کاری نکردم.
احساس خوب اون نتیجه اولیه است احساس خوب یعنی من تیون شدم در مسیر درست و افکار درست حالا بعدش باید اون فکر تکرار و تکرار بشه تا اون فرکانس قدرت بگیره تا اتفاقات رو برای من رقم بزنه چه مثبت چه منفی
مرور دوباره اصل باور ها :
وقتی یک فکری بارها و بارها تکرار میشه –> باور ایجاد میکنه –>وقتی هم باور ایجاد کنه اتفاقات رو رقم میزنه!
حالا من میام اگاهانه افکارم رو مدیریت میکنم و به آن چیزی که میخوام توجه میکنم و همینو هعی تکرار و تکرار میکنم.
تکرار یک فکر هم اینجوری هم نیست که بشینی یک جایی
تغییر افکار همون تغییر ورودی هاست یعنی ورودی هایی که من دارم میدم به صورت فکر داره توی ذهن من هعی جنریت میشه حالا هرچقدر این ورودی هارو قدرتمند تر بدم ؛ جوری بدم که احساسات منو بیشتر برانگیخته کنه ؛ با تمرکز بیشتر و تراکم بیشتری بدم اون فکر بیشتر و بیشتر تکرار میشه.
واای که چقدر این درک ورودی ها و تاثیری که روی مغز میزاره کمک میکنه که کنترل زندگیمون رو به دست بگیریم
برای مثال
اگر بدونم که افکار من هستند که اتفاقات رو رقم میزنند و هرچقدر این فکر قدرتمند تر باشه یعنی اتفاقات بزرگتری رو رقم میزنه میام و شروع میکنم به ورودی هایی رو به ذهنم دادن که اون افکار رو ایجاد میکنه حالا برای اینکه بازم اون افکار قدرت پیدا کنه میام و خودمم اگاهانه میرم و به افکارم جهت میدم یعنی مثلا هم زمان که دارم فایل استاد رو میبینم که استاد میگه ما خالق زندگی خودمون هستیم منم توی ذهنم چندین بار دیگه تکرارش میکنم و به شکل گفتگو های ذهنی با خودم صحبت میکنم.
درک این موضوع کمک میکنه افکار قدرتمند تر رو در زمان کوتاه تری ایجاد کنیم.
و وقتی یک چیزی رو خیلی زیاد تکرار کنیم و این تکرار همراه با منطق های محکم باشه اون دیگه شروع میشه خودش توی ذهن تکرار شدن و میشه فکر غالب ما در طول روز و باز ما برای اینکه قدرتمند ترش کنیم میتونیم اونو اگاهانه گسترشش بدیم.
دوباره برای کسب و کار مثال بزنم که خودم نیاز دارم هنوز درکش کنم و اجراییش کنم :
خب من فهمیدم که افکار من هستند که دارن اتفاقات رو رقم میزنند اگر من میخوام که توی کاری که میکنم رشد کنم باید تمرکزم روش باشه تمرکز یعنی چی ؟ یعنی مدت زمان بیشتری رو به یک چیزی توجه کردن یعنی چی یعنی تکرار افکاری که ربط پیدا میکنند به اون کسب و کار حالا چطور از این الگو باید استفاده کنم ؟ تنها کار من اینه که درمورد اون موضوع شروع کنم به ذهنم ورودی دادن و کانون توجهم رو درگیرش کردن و البته که همواری مسیر ارتباط مستقیمی داره با جنس کانون توجه که دقیقا روی چه نقطه ایی از اون کسب و کار هست روی فراوانی و فرصت ها یا روی کمبود ها…
حتی من وقتایی بوده از یک چیزی خوشم نمیومده اما وقتی یک مدت خیلی متراکم درموردش به ذهنم ورودی دادم دیدم بسیار بسیار علاقه مند و کنجکاو شدم تا بازم درموردش برم تحقیق کنم و بخونم
حالا من از زندگی خودم مثال تا بتونم بهتر از این اصل در زندگیم استفاده کنم چون طبق دستورالعملی که خانم شایسته برای لایو ها به ما دادن باید ما بتونیم از این اگاهی ها به صورت شخصی در زندگیمون بهره برداری کنیم :
من کلاس هشتم که بودم اون زمان کلاس ها انلاین شده بود و دبیر ریاضی ما درس رو توی گروه شاد تدریس میکرد به این صورت که یک عکس از جزوه میزاشت و یک ویس هم توضیح اون بود و ما میتونستیم هر چندبار که میخوایم اونو گوش کنیم و تمرین کنیم. من تا قبلش از ریاضی واقعا خوشم نمیومد و با اینکه شاگرد زرنگی بودم اما توی نمره پایینی میگرفتم و خیلی علاقه نداشتم گوش کنم بهش سر کلاس و یادش بگیرم.
اما اون سال چون این شرایط به وجود اومده بود من شروع کردم به گوش دادن بارها و بارها هر ویس و دیدن تصاویر و تمرین کردن اتفاقی که افتاد این بود که من بعد از چند هفته دیدم دارم عااشق ریاضی میشم یعنی مشتاق این بودم یک صفحه دیگه از جزوه قرار بگیره و من گوشش بدم و جالبه اصلا تحول عجیبی اون سال من توی درس ریاضی داشتم که اتفاقی که افتاد این بود از سال های بعدش اصلا درس ریاضی شده بود نقطه قوت من یعنی سرکلاس میرفتم به راحتی حرف های استاد رو متوجه میشدم اصلا توی خونه درس نمیخوندم و با همون سرکلاس گوش دادن اینقدر عاشق ریاضی شده بودم که خیلی راحت همون قبل امتحان سر کلاس سریع درس رو مرور میکردم و میرفتم امتحان میدادم
حتی همین امسال که امتحانات نهایی بود من بالاترین نمره ام درس ریاضی بود.و اینطوری ورودی دادن درمورد یک چیز به صورت صبح تا شبی باعث میشه که ذهن هم خودش از یک جا به بعد کمکت کنه و جالبه جهان هم کمکم میکرد مثلا همون سال هشتم معلم ما برای هرکسی که سوال میپرسید مثبت میزاشت و این مثبتا مثلا اضافه نمره امتحانات بود و اتفاقی که میفتاد دقیقا شرایط جوری پیش میرفت که معلم هعی از من سوالایی که بلدم رو بپرسه و من مثبت بگیرم و باز علاقه ام بره بالا و ای حرف رو از معلم بارها بشنوم که : چقدر ریاضیت خوبه و این انگار بره اصلا توی هویت من
یا توی درس عربی هم همین مثال رو دوباره دارم
میدونی یعنی وقتی رو یک چیزی تمرکز میکنی و ورودی درموردش میدی خود به خود ذهنت اینقدر درموردش کنجکاو میشه و اینقدر درمورد اون موضوع تغذیه اش کردی که دیگه نمیتونه بهش فکر نکنه.
من الان این ایده رو یک چندروزیه دارم روی اموزش های استاد تست میکردم
چون شرایطی رو توش بودم که خیلی سخت بود برام که روی فایل های استاد تمرکز کنم حوصله نداشتم برم فایل دوره هارو ببینم و اصل قانون رو مرور کنم. دلیلش چی بود ؟ دلیلش ورودی های دیگه ایی بود که به ذهنم داده بودم و فقط دوست داشتم برم همون ورودی هارو ادامه بدم که بیشتر درمورد فیلم و سریال دیدن بود و حتی بازی های کامپیوتری چیزی که من شاید چندین ماه بود یک ثانیه هم بازی کامپیوتری نکرده بودم
خلاصه اومدم گفتم من باید این ورودی هارو کات کنم و شروع کنم به مرور فایل های استاد خدا منو هدایت کرد به کتاب رویاهایی که رویا نیستند و مرور فایل های کشف قوانین و بعد این الهام بهم شد که دارم کتاب رو میخونم بیام و کامنت منتشر کنم و اتفاقی که افتاد اون کامنت نوشتن چون خیلی متمرکزانه بود و توی سایت بود خیلی کمک میکرد تمرکز کنم روی اون اگاهی ها و اتفاقی که الان بعد از 8،9 روز افتاده اینه که من اگر فایل های استاد رو نبینم و مرورشون نکنم قشنگ احساس میکنم یک چیزی کمه اصلا میل دیدن به سریال و فیلم و… تقریبا میتونم بگم صفر شده و اصلا جنس رفتار هام هم هماهنگ شده با قانون
حالا که این موضوع رو درک کردم تصمیم گرفتم بعد از پروژه کتاب بیام سراغ لایو ها و همین کامنت نوشتن.
وقتی هم اینو درک کردم دیگه جلوی خودم رو نمیگیرم برای نوشتن چیزایی که بهم گفته میشه چون میدونم کار من اینه که این ورودی رو با تراکم بالا به ذهنم بدم برای همین فارغ از عنوان اون فایل من هر لحظه از کامنت نوشتنم رو فرصتی میدونم برای مرور قانون و باور اینکه من خالق زندگیم هستم و توحید و درک اهمیت ورودی ها و…
*حالا من میخوام باور های خوبی درمورد ثروت بسازم فقط باید صبح تا شب شروع کنم به ورودی دادن و توجهم رو درگیر ثروت و فراوانی کردن
*میخوام توی کسب و کارم رشد کنم باید شروع کنم به صبح تا شب ورودی دادن و مرور کردن کارهایی که باید انجام بدم و کانون توجهم رو درگیر اون کارها به شکلی که احساس بهتری بهم بده کردن
(اینکه میگم احساس بهتری بده منظورم اینه که مثلا من دارم فایل های استاد رو میبینم همزمان اینارو توی ذهنم مرور کنم که : الان این اگاهی رو شنیدم مشتاقم ازش استفاده کنم ، خدا میدونه چقدر اتفاقات خوبی بیفته بعد از اجرای این اگاهی ، چقدر این اگاهی ها ارزشمنده و.. یعنی این جنس توجه بازم به روند بهبود پیدا میبخشه یعنی از زاویه اون فایل یا اون اموزش توی کارم رو ببینم که به من احساس بهتری بده)
چون این صبح تا شب ورودی دادن درمورد یک موضوع و مخلوط نکردن افکار نامربوط باهاش باعث میشه اون فرکانس خالص باشه و اتفاقات رو رقم بزنه
-چیزی که تقریبا میبینیم همه توش مشکل داریم به همین دلیل هم من هعی تکرار میکنم تا اینا بره توی مغزم بره توی شخصیتم و بشه شکل رفتاریم-
اگه افکار منه که زندگی منو رقم میزنه کار من اینه که سرمایه گذاری کنم روی این افکار
چه باور مهمیه این باور و چه احساس فوق العاده ایی رو ایجاد میکنه :
من میتونم افکارمو عوض کنم ، من میتونم زندگیم رو عوض کنم چه ذوق و شوقی میده برای تغییر افکارمون
چه نکته ایی: یک خبر بد میشنوی این افکار توعه که میتونه اون خبر رو واقعی کنه
یک اتفاقی میفته این تو هستی که مشخص میکنی اون اتفاق به نفعت بشه یا به ضررت بشه
ما اینقدر خالق هستیم! اینقدر کنترل میکنیم شرایط زندگی مون رو !
این قدرت رو خدا داده تا خلق کنم زندگیم رو
خداروشکر که تو یک همچین دنیایی زندگی میکنیم ، حضور داریم و ارزشمند هستیم و میتونیم خلق کنیم.
++++
دقیقا منم وقتی شروع کردم به جدی تر کار کردن روی خودم خیلی تنها تر شدم و خیلی بیشتر فرصت پیدا کردم تا روی خودم کار کنم به ندرت میشه که گوشی من زنگ بخوره که بخواد تمرکز منو بهم بزنه و همه اون دوستان قبلی که هماهنگ بودن با افکار قبلی تا حد زیادی از زندگی من دور شدند و این هم همون چیزیه که واقعا خودم میخوام
گوشیم حتی تقریبا همیشه سایلنت هست مگر اینکه بخوام یک استفاده مهمی بکنم ، همه نوتیفیکشن هام هم قطع ، توی فضای مجازی هم نیستم که بخوام درگیر این باشم الان چه عکسی از خودم بزارم ، الان چطور نظر فلانی رو جلب کنم و..
همه اینا یک ارامش خیلی خوب و یک وقت ازاد صبح تا شبی رو به من داده تا من بتونم روی خودم و پروژه هام کار کنم.
پس با خودم صحبت کنم ، اون چیزایی رو که میخوام بدون اینکه توی ذهنم قدرت به عوامل بیرونی بدم تجسم و من حقیقت زندگی خودم رو خلق کنم
خداروشکر بازم طبق اصل بهبود گرایی تونستم این کامنت رو منتشر کنم حالا چه هزار خط چه ده خط خودش رشد حساب میشه الان که فرصت داشتم بیشتر نوشتم و روی خودم کار کردم الهی شکرت
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
گام 26: استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلاق
خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم بابت زمان حالی که دارم خدایا شکرت بابت بودنم در این مسیر آگاهی بخش خانم شایسته مهربون از صمیم قلب سپاسگزازتم برای مسیری که برای بچههای سایت فراهم کردید تا بتونیم از این آگاهی ها استفاده کنیم برای بهتر حرکت کردنمان در این مسیر إلهی هر اتفاقی تو این سایت زیبا رخ میده فقط برای بهتر شدن مسیرمونه برای خوب فکر کردن برای زیبا زندگی کردن برای با دید خوب به جهان نگاه کردن فقط خوبی و فقط خوبی و فقط خوبی ممنونم از زحمات شما که همه چیز و در زمان مناسب انجام میدید و چقدر من خوشبختم و حال خوبی دارم که در این مکان مقدس قرار دارم مکانی که افرادی هستند که خوب زندگی کردن و به من یاد دادن چیزی که یاد ندارم جز مادرم و پدر عزیزم کسی دیگر چنان با اشتیاق مسیر و فراهم کند برای اینکه من بتونم خوب زندگی کنم و خوب فکر کنم و خوب حرکت کنم و از همه مهمتر به اصل که همان خداوند است نزدیکتر شوم
اگه بگم زندگی که الان دارم فقط با تجسم کردن بوجود آوردم به گزافه نگفتم از موقعیتی که دارم و هر چیزی که وارد زندگیم شده فقط و فقط با تجسم کردن و فکر کردن و با خواستم زندگی کردن بوجود آوردمش از مغازه ای که دارم از تک تک وسایلی که برای آرامش خودم تهیه کردم از ماشینی که دارم و هر چیزی که برام در زمان حالش غیر ممکن بوده فقط با تجسم کردن به صورت کاملا طبیعی و به راحتی و به آسانی وارد زندگیم کردم بدون اینکه اذیت بشم خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم برای قدرت خلق کردنی که در من قرار داده و اون افکارمه و من میتونم افکارم و به هر سمتی که دوست دارم جهت دهی بدم و خلق کنم چیزی رو که دوست دارم، شده چیزی رو هم که نمیخواستم نا آگاهانه خلق کردم و فهمیدم که کار کار خودمه مثل دزدیده شدن ماشینم و تونستم حال خوبمو در زمان کمتری بدست بیارم و ذهنم و کنترل کنم و زیر یک هفته ماشینم بدون اینکه چیزی ازش کم بشه پیدا کنم همه چیز به خودمون برمیگرده هر اتفاقی تو زندگیمون رخ میده حاصل افکارمونه پس باید به خودمون یاد بدیم که در هر شرایطی سعی کنیم ذهنمون و کنترل کنیم و به چیزهای خوب توجه کنیم ، این فایل انقققققدر به دلم نشسته انقققققدر دوسش دارم که تا حالا نمیدونم چقدر نگاش کردم چقدر حس و حال استاد و دوست دارم تو این فایل چقدر به آرامش میرسم وقتی نگاش میکنم نشستن استاد کنار رودخونه رو چقققققدر حس خوبی بهم دست میده در حین صحبت کردن سلام دادن به همسایه با روی خوش چقدر درس داره برای من خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت این فایل یکی از زیباترین فایلهایی بود که حس فوقالعاده ای بهم داد من که اینطورم صد در صد میدونم خیلی از بچه ها هم همین حس و دارن استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم بهترین ها رو براتون از درگاه خداوند متعال خواهانم چون لایق بهترینها هستید…
سلام به استاد عزیز و گوگولیم که البته تو یه سری از فایلا این وجهتون بروز میکنه
سلام به مریم عزیز و صد هزار بار مرسی که این فایل زیر خاکی به معنای واقعی زیر خاکی و با ارزش را پیدا کردی. و تدوین کردی روی سایت گذاشتین
مرسی که این فایلای دانلودی را به صورت پایدار و نه مدت دار و بدون هزینه مالی در اختیار من گذاشتین
به قول یکی از دوستام الان میخوام گریه کنم انقد که خوشحالم
چقدددددد محتوای این فایل عزیز بود
این کامنتی که دارم مینویسم بیشتر جنبه تشکر داره
اما چون شما استاد عزیز و همین طور همه ی ما دوست داریم یه نتیجه ای رو هم بشنویم
اینو میمویسم که واقعا بخدا این ماییم که داریم خلق میکنیم و تا چه حد قدرت مند هستیم
این مثال یه کوچول شاید خصوصی طور باشه
من یه مدتی یه کتاب خون ای دارم میرم در جهت هدفم و اونجا یه شخصی و دیدم و برام جالب شده بود که این فرد کیه و هیچ اطلاعاتی ازش نداشتم ولی خیلی میخواستم بدونم کیه اسمش چیه البته بگم این کتابخونه اکثرا فقط دانشجویا پزشکی دانشگاه خودمون هستن خلاصه به طور اتفاقی و حدسی من متوجه شدم که ایشون ورودی چه سالی هستن و بعد یه شب همینجوری تو کانال تلگرام اون ورودی دانشگاهمون داشتم سرچ میکردم بعد نفهمدیم چجوری هدایت شدم به یه کانال دیگه که لینکش تو این کانال اولیه بود بعد نمیدونم به یه پیامی هدایت شدم که زیرش چندتا کامنت بود و بازم هدایتی یکیشونو که عکس پروفشم درخت بود و اسمشم مخفف بود را باز کردم و وقتی عکسارو ورق زدم دیدم ببببله خودشه و واقعا احتمال این قضیه یک در میلیارد بود بماند چون اسمش مخفف بود و من میخواستم بدونم اسمشم چیه باز یه جوری به یه کانال دیگه هدایت شدم که هم اسم هم شماره مارت و حتی شماره موبایلشم پیدا کردم از کجا از هیچ جا فقط طرف و دیده بودم
بعد خواسته ی بعدیم این بود که یه کم باهم صحبت کنیم و این قضیه رو هی توی ذهنم میساختم و بعد باورتون میشه حتما که دقیقا یه روز که اون داشت میرفت همون لحظه من رسیدم و باهم صحبت کردیم و اسمم و پرسید و منم کلی اطلاعات دیگه ازش کسب کردم
الان در جواب این سوالم که احساس خوب دقیقا کجای قانونه فهمیدم احساس خوب مجوز دسترسی به قدرت خلق کنندگی خداست
بنظر من البته اینو از خدا پرسیدم هنوز مطمئنم نکرده ولی بنظر من ذهن ما یا من و شما هیچ قدرتی نداریم و اینکه توی زندگیمون ناخواسته خلق میکنیم درواقع ناخواسته خلق نمیکنیم بلکه خواسته خلق نمیکنیم یعنی اینکه ناخواسته ها خلق کردنی نیستن و در اثر نبودن اون قدرت خلق توی زندگیمون هستن و اگه من میخوام زندگیم خواسته بشه باید با احساس خوب به خدا وصل بشم و بتونم از قدرت خلق کنندگی اون که تنها قدرت خلق کنندگی. و حتی تنها قدرت و نیرو هست استفاده کنم و اگه وصل بهش نباشم هیچ قدرتی برای خلق چیزی که میخوام ندارم و درنتیجه ناخواسته خلق میشه
البته اینجاشو دقیق نمیدونم با توضیحی که استاد گفت که ما با شرح و بسط دادن به اتفاقا بد و منفی اونو بیشتر میکنیم و یعنی کلا با توجهمون داریم بیشتر میکنیم پس بعنی ما یه قدرتی برای خلق اونچیزی که توجه میکنیم حتی با احساس بد هم داریم؟
این یه نمونه از سوالانی که از خدا میپرسم و یقین دارم تا چند وقت دیگه بهم جواب میده همون جور که تا الان جواب داده
سلام به همه ی دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین
خدایا این فایل چقدددر آرومم کرد، من تابستون تو مدرسه ت درس دادم، خود خدا بهم گفت برو اونجا، فکر میکردم برای سال تحصیلی داره بهم میگه و همچین انتظاری داشتم، اما بعد هدایتم کرد به مدرسه خ همون جایی که چند سال پیش هم درس میدادم، و فهمیدم هدایت خدا به مدرسه ی ت برای کلاس تابستونی بوده، اول اینجوری بود که این مدرسه ی ت خیلی طول کشید و جوابی برای سال تحصیلی به من نداد من هم گفتم مدارکم رو بده و گفت نه من میخوامت اما معلوم نیست برای پایه ی چندم، تو این مدت رفتم مدرسه ی خ که خییلی خوش برخورد بودن و خییلی نزدیک خونمه و من رو برای کلاس ششم خواست، من باز هم به مدرسه ت گفتم مدارکم رو بده، هییچ ایده ای نداشتم که چی بهش بگم و این رو هم بگم که من اصصصلا بلد نیستم دروغ بگم و این رو خییلی بد میدونم طوریکه یکبار وقتی پلیس خواست بابام رو جریمه کنه گفته بود مسافر عقب کمربند نبسته و منکه همیشه کمربند میبستم بابام گفته بود امکان نداره دختر من همیشه میبنده اومدن ازم پرسیدن من که بر خلاف همییشه کمربندم روباز کرده بودم نتونستم دروغ بگم و حق رو بدم به بابام گفتم کمربندم رو باز کرده بودم، پلیس آنقدر خندید که من نتونستم دروغ بگم بچه هم نبود 24 سالم بود و مقدار کمی جریمه کرد، حالا برگردم به موضوع مدرسه ت، وقتی ازم پرسید چرا میخوای مدارکت رو بگیری نمیدونم چرا گفتم میخوام خونه رو عوض کنم، خب بعدش بهم زنگ زد که حالا که میخوای بری جای دیگه معرفیت کنم به همکارم به یه مدرسه دیگه ولی من گفتم نه هنوز کارم مشخص نیست(تو ذهنم بود که میخواد مچم رو بگیره)، نگفتم میخوام برم مدرسه خ وااقعا نمیدونم چرااا؟!! شاید چون متوجه شده بودم اون دوتا مدیر باهم خوب نیستن!!! و همش تو ذهنم بود که اون مدیر ت فهمیده من بهش دروغ گفتم، خب دو هفته گذشته و پولم رو نداده، تو ذهن من چی بوود؟ مدیر ت میگه حالا که دروغ گفتی بدو تا پولت رو بدم، دیروز بهش زنگ زدم، دوباره شماره کارت ازم گرفت ولی هنوز نریخته، تو ذهنم از دیروز تا الان چی میگذره؟ هرر جا میشینم میگم این مدرسه ت پول نمیده که!، تو ذهنم تا جایی پیش رفتم که مستقیم رفتم پیششون و دارم بحث میکنم میگم شما پول من رو ندادید!، تو این دو هفته خیلی نکات مثبت اون خانم رونوشتم اما دلم باهاش صاف نشده، کاامل میدونستم باید درباره اش خوب فکر کنم اما از دیروز دیگه بدتر هم شده بودم، صبح خواستم دوباره بهش زنگ بزنم اما هی تو دلم یه چیزی میگفت نزن نزن، گفتم باشه این تویی دیگه خدا! چون اگه زنگ بزنم بحث میکنم و حسم بد میشه و این یعنی شیطان، میسپرمش به تو ببینم تو برام چکار میکنی، بعد این فایل اومد قششنننگ حال و روز من بود و شما دقیقا مثال من رو زدید که از کسی پول میخواهید که بهتون نداده، من باید بنویسم که اس ام اس برام اومده و پول رو برام واریز کرده، اینکه دروغ گفتم هیچ ربطی به پول من نداره، اون خانم پول من رو میریزه حتی ازم معذرت میخواد که یادش رفته، چشمام رو میبندم و حس میکنم دارم پیامکهام رو چک میکنم و میبینم که پول رو برام واریز کرده(اینجا قشنگ لبخند اومد رو لبم) دوباره باید نکات مثبت اون خانم رو هم بنویسم، چرا از بین اون همه معلم فقط پول من رو نریخته یا به قول خودش یادش رفته؟ چون من خودم انتظار داشتم بخاطر دروغی که گفتم پولم رو نده حالا باید برعکسش رو تجسم کنم.
راستی دیروز پشت یه ماشین چی دیدم؟ رو صفحه های لاستیکی پشت چرخهای عقب یه تریلی! نوشته بود:
قانون زندگی قانون باورهاست
چشمام گرد شده بود از دیدنش آنقدر که تعجب کرده بودم، خدایا شکرت هر لحظه قانون رو بهم یادآوری میکنی.
سلام استاد عزیز وبانوی مهربانی که این فایل رو با عشق آماده کردن
تجسم خلاق رو من از قبل از اینکه با قانون آشنا بشم انجام میدادم اون لحظه از شرایطم راضی نبودم وچون از شرایط احساس خوبی نداشتم برای رسیدن به احساس خوب تجسم میکردم چون لذت میبردم از تجسم از فکری که میکردم از جمله تجسم هایی که داشتم واصلا فکر نمیکردم یه روزی واقعیت بشه از وسایل خونه تا همسرم فرزندانم کارم روابطم ودرآمدم هست حالا بعضی از تجسم ها بیشتر طول کشید چون ورودی دیگه ای جز تجسم وخواسته های من هم بود مثل فیلم هایی که میدیدم چون آگاهانه از قانون استفاده نمیکردم فکر می کردم کنترل کاملی بر زندگیم ندارم تا اندازه ای که باور داشتم مسئول زندگی خودم هستم اتفاق خواسته رو تجربه میکردم وبیشتر از یه حدودی چون باور نا درست داشتم از یه حدی بالا تر نمی رفت تا زمانی که ازدواج نکرده بودم هر کاری میخواستم بکنم مادرم میگفت بابات اجازه نمیده و چون خیلی تکرار شده بود تبدیل به یک باور شده بود وقتی ازدواج کردم دیگه باور کردم خودم برای خودم تصمیم میگیرم وبابا دیگه تاثیری تو تصمیم من نداره وچون تغییر کرد باور من به اندازه ای رشد کردم که دیگه هیچ ربطی به قبل ندارم چون اون باور تموم شده بود هرچند هنوز خیلی جاها باید کار کنم یکی دیگه از تجسم های من خونه مون بود منم دقیقا تو شرایط مشابه خونه شما استاد تو بید خون عسلویه بودم وبه اندازه ی دو سال تجسم کردم وقتی هیچ چیز در واقعیت نداشتم خونه و آرامش الانم رو تجسم کردم وخدارو شکر الان سیزده ساله صاحب خونه شدم تو شهر خودم .واز صفر به درآمد رسیدم البته این نتایج از تجسم ناآگاه میتواند هزار بار بطور آگاهانه بهتر بشود یه مثال دیگه پنج سال بچه دار نشدیم چه داروها که مصرف کردم تو این چند سال ولی نمی دونستم بخاطر باور های نادرستی که از ورودی نامناسب داشتم اما به وضوح دیدم که دقیقا توی همون زمانی که هیچ دارویی مصرف نکردم ولی هنوز از نظر منطقی در واقعیت اون مشکل بود هنوز از نظر منطقی شرایط هیچ تغییری نکرده بود ولی من تغییر کرده بودم رها کردم واز اون فرکانس بیرون اومدم بچه دار شدم الان که قانون رو می دونم دلیل اتفاقات رو متوجه میشم حتی تعداد وجنسیت بچه هامو تجسم کردم وخیلی جالب عسلویه که بودم تو کوچه ی ما چند تا همسایه بودیم که باهم در ارتباط بودیم همدیگر رو میدیدیم مشکلات مشابه داشتیم واون چند تا همسایه دیگه ای که اصلا تو فرکانس ما نبودن جهان جوری از ما جدا شون کرده بود که ما اصلا نمی دیدیمشون فقط میدونستیم اینجا زندگی میکنن کمکم از اون فضا دور شدم و فرکانسم تغییر کرد تمرکز بیشتری روی تجسم خواسته هام داشتم ویکی یکی در واقعیت اتفاق افتادن برای همین ایمان دارم به این قانون وتجسم کردن خواسته ها. خدا رو شکر اگه نا آگاهانه شده با تجسم خلق کنم مطمئناً آگاهانه در زمان کمتری وبا ایمان بیشتر می شود خلق کنم آنچه رو که دوست دارم تجربه کنم خدا را شکر که درک کردم قانون رو وامکان اینکه خواسته هامو تجربه کنم صددرصد هست فقط باید خودم بخوام این خواستن انگیزه ساخته متعهدم کرد تا روی خودم آگاهانه کار کنم وبسازم خواسته هامو
خدارو شکر وسپاسگزارم از استاد عزیزم ومریم عزیزم که دستان خدا روی زمین هستن ومارو درمسیر خوشبختی وسعادت همراهی میکنن
خیلی خوشحالم ازاینکه این فایل عالی روی سایت اومد چون من این فایل رو توی آپارات سال گذشته دانلود کرده بودم ومتاسفانه نصفه ونیمه دانلود میشد وتاانتها نمیشد حرفهای ناب استادجان رو گوش کرد.
چندروزی ام بود که با چشمهای ملتمس هی مدام میومدم به سایت سرمیزدم وچشم انتظار فایل جدیدبودم که طبق معمول این فایل جادویی به موقع ازراه رسید با ی بغل آگاهی های بی نظیر.
برای منی که دقیقا پریشب تمام موسیقی های بی کلام دانلودشده گوشیم رو دسته بندی کردم برای وقتایی که میخواهم تجسم خلاق کنم.گفتم همش پشت هم با آهنگهای تجسمی استادپلی شه تا ساعتها بتونم به تجسم بپردازم.
ومنی که تابه الان فکرمیکردم فقط توی سکوت وخلسه ویا توی صدای طبیعت باچشمان بسته وکاملا متمرکز میشه تجسم کرد.منی که نمیدونستم افکارغالب مادر روز تجسم محسوب میشن.اونم تجسم ازنوع خلاقش.یاخداااااااا
خداروسپاسگزارم که اززمانی که بااستادآشناشدم دونه به دونه جواب سوالهام رو میگیرم ناخواسته و راهم رو پیدا میکنم.وسپاسگزارم از استادجانم ومریم خانم که چراغهای هدایت رو روشن میکنن و جلوی راه ماقرارمیدن تا راه رواز بیراهه تشخیص بدیم.قدردان محبت های شما هستم
پر بود از نکات مثبتی که من با دیدنش بیشتر تشویق شدم که دوزه 12 قدم رو گوش بدم و کار کنم
از قدرت تجسم خواستهام دست نکشم چون جهان به پشت کار من نگاه میکنه پس من باید ادامه بدم حتما
با کلام خودم خواستهام رو جهت دهی کنم تا به خواسته های خودم برسم
البته که بعد هر هدفی هدفدیگه ای هست خ استه دیگه ای هست
چند روز پیش که راننده ای نداشتم خودم خواستم که برای کارها برم و رفتم خودم برای دیلی وری
و دیدم که چقد آسان شده ام برای آسانی ها
وقتی که استاد میگه اومدم آگاهانه به اون چیزایی که دوس داشتم تو زندگیم تجربه کنم شروع کردم توجه کردم و جهان هم از اون جنس رو سر راه من قرار داد و با فکر کردن و حرف زدن به خواستهام به این نقطه ای که هستم رسیدم و همه ما هم میبینیم که استاد از کجا به کجا رسیده از ی اتاق سیمانی با سقف چوبی
به فلوریدا آمریکا در این مرحله زیبا رسیده
استاد تعهد داشته تو این مسیری که بود تعهد داشته تعهد داشته که به این جا رسیده
بازم میگم تعهد داشته و بازم تعهد داشته و در مسیر مونده
چند روزی که سخت واقعا مشغول کارم دلم میخواد بیام خو سایت در پا بذا ن از خودم اما یا تنبلی کردم یا خسته بودم نمیدونم کدومش اما ورودی های ذهنم رو خیلی کنترل کردم و سعی کردم روی زیبایی ها اگه تمرکز نمیکنم حداقل به نکات منفی هم توجه نکنم
و بیشتر اوقات همین کارم باعث شده که شکر گذار تر باشم خداروشکر و هروز هم زیبا بوده
اما از این بگم که استاد میگه وقتی شما شروع به کار کردن روی خودت میکنی
دنیای اطرافت هم خودبه خود عوض میشه آدمای اطرافت هم تغییر میکنن
الا در محیط کاری من چقد من تنها شدم اما کارهام انجام میشه به راحتی
چقد همه چی خوب میچرخهداره پول بدهی های مجموعه راحت جور میشه و به سمت تسویه شدن میره و چقد لذت بخش برام و خیلی خوبه که میدونم توی کارم چه خواسته ای دارم خداروشکر
اما من خواستم رو نمیدونم چطوری بهش میرسم اما حالم خوبه گیر نمیدم به چیزی
و خیلی خیلی خوشحالم که استاد به من و به کلیه سایت داره یاد میده چطوری به زندگی لذت بخش برسیم
و امروز که این فایل رو برای چندمین بار خوب نگاه کردم داشتم با حرفای استاد تجسم میکردم اون خواستهام رو و چقد ِلذت بخش بود به خدا که استاد بارها این حرفارو زده در تمامی دورها اما بازم ذهن فراموش میکنه
و باید تکرار کرد تنها راه موفقیت تکرار و تکرار و تکرار و موندن در مسیر موفقیت
استاد واقعا ممنونم ازت برای این فایل پر از آگاهی هر کلمه ای که میگی رو باید با طلا نوشت مرد بهشتی
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
دارم به این فکر میکنم که کاملا با شما موافقم و این من هستم که تاکنون زندگیم را با افکارم ساختهام و اگر هم کسی این افکار را در کودکی به من القاء کرده است، این من بودهام که آنها را پذیرفتهام، حالا آگاهانه و یا ناآگاهانه. به هر حال، من بودهام که این امر کار را به ذهنم راه دادهام.
برای نمونه، وقتی میدانم بودن در بین کسانی که پیوسته در حال دادن خبرهای نامطلوب و منفی و ایجاد باورهای محدود کننده هستند، برای من سم است و باورهای مرا مسموم میکند، چرا به دلیل واهی ترس از تنهایی و مثلا محروم شدن از خوردن یک غذای خوب در کنار آنها، میخواهم که آیندهام را نابود کنم؟ آیا به مراتب بهتر نیست که با دروی کردن از همهی چنین کسانی، حتا برای همیشه، خود را از شر این باورهای محدود کننده در مورد تواناییهای نامحدودم خلاص کنم؟! دیشب این کار را کردم! از پرینت تصاویر مربوط به تابلوی رویاهام بازمیگشتم که یهو هوای خونهی خواهرم را کردم( همسر و پسر کوچک من برای پیشرفت پسر کوچکم در والیبال و … به تهران رفتهاند و پسر بزرگم هم در دوران خدمت سربازی است) که کمی از تنهایی بیرون بیایم! ولی با خود گفتم، آیا دلت میخواد که باز هم با همنشینی با آنها که نه از روی عمد و البته کاملا ناآگاهانه، به خدمت همهی باورهای مثبت تو میرسند و پیوسته ناله میکنند و این را هنر خویش میدانند، از مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت بیرون روی و از سرعت خودت بکاهی؟ این بود که تصمیم گرفتم که به خانه بازگردم و تنها باشم و روی محصولات استاد بزرگوارم کار کنم و سبب رشد شخصی خود شوم که هر چه دارم از همین است و بس!
به یادم آمد وقتی را که با تمرکز روی درس ریاضی یک در دوران کارشناسی، آن درس را به همراه یازده نفر دیگر در بین هفتاد و هشت نفر دانشجو با تلاش بسیار و البته عشق و امید پای کردم و یک آنهم به پاس نکردم آن نیاندیشیدم! همین تمرکز و امید سبب شد تا آن درسی را که همیشه از آن میترسیدم را پاس کرده و از آن عبور کنم! البته آن روزها، از مسئلهی باور و اینها خبری نداشتم ولی، یک آن هم به پاس نکردم آن درس نیاندیشیدم و همین شد که بدون آگاهی، باوری در من شکل گرفت و خود را از دستهی کسانی میدیدم که آن درس را به خوبی پاس کرده است و همین هم شد. خدا را سپاس!!!
پس همینه، کل ماجرا همینه! وقتی من میتونم که با تمرکز و تجسم فعال، به خواستههایم برسم چرا کوتاهی کنم. همین شب گذشته سه بخش نخست دورهی الهی آفرینش را خریداری کردم و آغاز کردهام به کار کردن.
باز هم ذهن نجواگرم داره من را گول میکنه. بهم میگه: تو دیگه پیر شدی! اگه میبینی استاد بزرگوارمان تونسته که زندگیش را عوض کنه، ایشان در جوانی اینکار را کرده! نه تو که حتا یه خونه از خودت نداری! نه تو که حتا یه ماشین درست و درمون نداری! من هم در پاسخ بهش گفتم که اشتباه نکن! درسته که استاد عباسمنش در جوانی این کارها را کرده ولی، مگه چقدر طول کشیده؟ تازه اون موقع کسانی مانند خودشون نبودند که کمکشان کنند ولی من که دارم از آموزههای ایشان استفاده میکنم. پس، بهتر و سریعتر میتونم نتیجه بگیرم! درضمن، مگه عمر ما اگر هم هزار سال بشه، در برابر عمر کائنات الهی چقدره؟ اصلا عمر ما مثل نقطه است در برابر وسعت یک زمین فوتبال!
پس، نه سن و سال مهمه و نه جنس و نه اینکه و نه این که پیش از این در چه شرایطی بودهام. همانطور که خودم روزی با باورهای خودم این وضعیت را برای خودم ایجاد کردهام، میتوانم این بار با کار کردن آگاهانه بر روی رشد شخصیام و باورهایم، به آنچه که میخواهم البته با رعایت مراحل تکاملی برسم!!!
به نام خداوند اجابتگر خداوند هدایتگر رزاق روزی دهنده
سلام
تجسم به نظرم اون چیزیه که من بیشترین نتایج رو ازش گرفتم آگاهانه و ناآگاهانه
استاد شما چقدر درک بالایی از قانون دارین و چقدر خوب توضیحش میدین تنها کسی هستین که من این جمله رو ازتون شنیدم:تجسم چیزی نیست غیر از اینکه دارید به یه موضوعی فکر میکنید
و چقدر این جمله تشخیص اصل از فرع رو راحت میکنه
اینکه نری تو حاشیه و فقط تمرکزتو بزاری روی اصل که توجه به خواسته هاست
اصل اینه که در هرلحظه نوع نگاهت رو به همه چیز به شکلی تغییر بدی که احساس بهتری بهت بده تو این ایام عید یه چیزی که با شرایط و اتفاقات برام خیلی بولد شد و خوب برام جا افتاد اینه که همیشه میشه جور دیگه ای نگاه کرد اوضاع هرچقدر سخت و بد باشه بازهم کلی نکته مثبت و کلی چیز هست برای سپاسگزاری
اون اول که من تازه اسم قانون جذبو شنیدم و کتابهاشو خوندم چند وقت بعدش یه روز داداشم در اتاقمو باز کرد و یه کامپیوتر گزاشت روی میزمو رفت گفت این مال تو نو بود مال من بود من هاج و واج مونده بودم آرزوم بود ولی باورم نمیشد که بشه و از جایی که فکرشو هم نمیکردم خواسته من اجابت شد فقط با قدرت تجسم خلاق
بعد از اون من این کارو ادامه دادم گاهی وقتا آگاهانه گاهی هم نا آگاهانه ولی به خیلی از خواسته هام رسیدم
حتی در جهت منفی به بی نهایت ناخواسته رسیدم که با قدرت تجسم خودم خلقش کردم و هرچی بهش فکر میکنم بهتر درکش میکنم
از مشتری هایی که پول نمی دادن چون من از قبل فقط به این فکر میکردم که الان میاد و پول نمیده یا از مشتری های که گیر میدادن سخت گیر بودن که چرا کار من اینجوریه اونجوریه و...
دوست دارم بیشتر در جهت مثبتشو بگم که به خودم این باورو بدم که امکان پذیره رسیدن به هر آنچه بخواهی من آرزوی یه گوشی موبایل داشتم و با تجسم دارمش من یه آدمی بودم که زندگیم به بطالت میگذشت ارزو داشتم یه کاری یادبگیرم یه کاری انجام بدم یه منبع درآمدی داشته باشم و بهش رسیدم بعدش آرزوم بزرگتر شد که برای بقیه کار نکنم برای خودم کار کنم و بهش رسیدم وسایل کارمو همش تصور میکردم گوشه اتاقم ولی گرون بود نمیدونستم چجوری از کجا اما شد خدا بهم داد اجابت شدم الان تو زندگیمه مدتهاست که دارمشون بعد از اون آرزوی مشتری های خاص با ویژگی های خاصی رو داشتم که اونارو هم تجربه کردم درآمدهای خاص میخواستم اونو هم تجربه کردم
یادمه از بچگی آرزوی یه اتاقو داشتم که پنجره داشته باشه چون من تا زمان نوجوانیم اصلا اتاقی نداشتم کمدی نداشتم محیط شخصی نداشتم ولی الان اتاق من مثله بهشته در اتاقم رو به حیاطه و در کاملا شیشه ای از بالا تا پایین شیشه است این یعنی یه ویوی کامل از محیط روبروم حالا محیط روبروم چیه؟یه باغچه پر از گل و گیاه و درختای خوشکل و سرسبز و آسمان آبی پهناور هر روز یه ارکست سمفونی جانانه از صدای هماهنگ پرنده ها دارم که انگار وسط جنگلم خیلی لذت بخشه ،من درمورد این خواسته به بیش از اونچه که در بچگیم تصور میکردم رسیدم من فقط عاشق پنجره بودم ولی خدا منو لعلک ترضی کرد بهترین اتاق خونه بهترین ویو مال منه
یه سفرهایی ارزوم بود که تجربش کردم دقیقا یادمه روی ارتفاعات ماسال اون بالا بالاها بودم صفحه گوشیمو باز کردم که از ویو عکس بگیرم دیدم ویوی روبروی من دقیقا دقیقا دقیقا بک گراند گوشی منه متحیر شدم باورم نمیشد اما خداوند پاسخ میدهد
اگه بخوام مثال بزنم هزار صفحه هم که بنویسم تمام نمیشه باید تک تک وسایلمو بنویسم تک تک لباسهام حتی ایرپدم باورتون نمیشه چقدر تصورش میکردم ، حتی ماشینم وای وای ماشینم که یه معجزه بود تمام جاده هایی که رفتم حتی دوره هایی که از سایت خریدم باشگاهی که رفتم کلاسها و دوره های مختلفی که شرکت کردم ،رشدی که از لحاظ مالی کردم پول های بزرگی که وارد زندگیم شد پس اندازم ……
من تازه میفهمم هر آنچه که به دست آوردم با قدرت تجسم خلاق بود و زمانی به دستشون آوردم که باور کردم که امکان پذیره که میشود زمانی محقق شد که من لذت بردم از همون چیزی که داشتم اونوقت خدا بهترشو بهم داد من به احساس رضایت رسیدم از لحظه حال و خدا اجرشو به شکل نعمت و ثروت و سلامتی و به شکل خواسته هام وارد زندگیم کرد
این فایل باعث شد جور دیگه ای به داشته هام نگاه کنم به نعمتهایی که وارد زندگیم شده به دلیلی که این نعمتها وارد زندگیم شده متفاوت نگاه کنم
اینکه میگین تضادها نعمته ،واقعاااا نعمته الان بهتر میفهممش که چقدر به سپاسگزارتر شدنمون کمک میکنه و اینکه قدر داشته هامون رو بدونیم منی که تا سالها حتی یه اتاق یا یه کمد شخصی نداشتم الان خیلی قدر اتاقم و وسایلمو میدونم منی که مدتها و شاید سالها پیاده بودم مسافتهای طولانی رو پیاده میرفتم الان خیلی بیشتر قدر ماشینمو میدونم منی که تو بچگیم در فقر بود آرزوی یه لباس و اسباب بازی و حتی آرزوی یه تیکه گوشتو داشتم الان خیلی بیشتر قدر شغلمو پولمو داشته هامو میدونم
تقریبا ده روز پیش یه مشکلی برام پیش اومد که من دوست ندارم توضیح بدم تمرکز کنم رو نکات منفی ولی اوضاع جوری بود که من نفس نمیتونستم بکشم اصلا نفسم بالا نمیومد مثله یه ماهی که از آب میکشی بیرون بالا پایین میپره و داره میمیره منم نفس نفس میزدم و نمیتونستم نفس بکشم خلاصه که اون اتفاق خیلی سخت بود ولی خیلی سپاسگزارم که اون موضوع برام پیش اومد چون اصلا دیدگاه منو خیلی تغییر داد و منو خیلی سپاسگزارتر کرد خیلی باعث شد که قدر داشته هامو بدونم حتی قدر یه نفس کشیدنمو قدر یک نفس راحت یه نفس عمیق
واقعا که قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
چقدر ما باید درسها بگیریم از این زندگی تا بزرگتر بشیم
اگر میتونی نفس بکشی خوشبخت ترین انسان روی زمینی اگه میتونی راه بری ببینی بشنوی تو خوشبختی اینا سرمایه های زندگیمونن که باید قدرشونو بدونیم خانوادمون سلامتیمون شغلمون شخصیتمون اینا نعمتن اینا ثروتن اینا سرمایه ان مطمئن باش همین لحظه کلی نعمت تو زندگیت داری که نمیبینیش
خدایا چشم مارو به روی نعمتهای زندگیمون باز کن
من مطمئنم همینطور که به تمام این آرزوها و داشته ها رسیدم به هرآنچه که بخوام میتونم برسم هدف امسال من ساختن کسب و کار مورد علاقمه وارد شدن بهش و پیشرفت کردن توی اون کار و اولین هدایت من در مورد این هدف این بود که از قدرت تجسم خلاق استفاده کن همونطور که تورو به خیلی از خواسته هات رسوند به هرآنچه که بخوای هم میتونی برسی چون این قانون بدون تغییر خداونده
به نام خدای مهربان
مرور دوباره فایل استفاده اگاهانه از قدرت تجسم خلاق
این فایل خیلی عالی و خوب و موقع مناسب در سایت قرار گرفت و حسابی احساسات خوبی رو در من ایجاد کرد
حالا خداروشکر میکنم تا فرصتی دارم تا این فایل رو مرور کنم و اگاهی هاش رو سعی کنم بیشتر در زندگیم عملی کنم و طبق یک دستورالعمل مشخص این مسیر رو ادامه بدم و مرور دوباره ایی داشته باشم از لایو هایی که دیدم و ادامه دادن گام هایی که روی سایت قرار میگیره.
در کل این باور که افکار من اتفاقات رو رقم میزنه و من میتونم با قدرت و انرژی فکری که دارم به اتفاقات شکل بدم کمک میکنه که بیشتر تجسم کردن رو جدی بگیرم ؛ کمک میکنه شروع کنم به خلق اتفاقات دلخواه ؛ به انتظارات مثبت داشتن
یعنی به خودم بگم : اگر اینجوریه که منم که با افکارم اتفاقات رو رقم میزنم بیام و از این قدرت استفاده کنم و اون چیزی که میخوام رو بهش فکر کنم و رقم بزنم فارغ از هر شرایط و هرچیزی
یکی از منطق هایی که کمک میکنه که بازم تجسم ما قدرتمند تر بشه و این فرکانسش خالص تر بشه یا به قول دوره کشف قوانین کد های مخرب توش کمتر بشه اینه که بدونم وظیفه من فکر کردن به چگونگی اون خواسته نیست و بدونم که خداوند بدون استثنا به افکار من پاسخ میده
میدونی خیلی وقتا بازم ریشه در باور به ربوبیت الله وقدرت خداوند داره که این باور باید توی ذهن من باشه که خداوند این قدرت رو بیش از حد تصور و درکم داره تا اون چیزی که من میخوام رو برام رقم بزنه. خداوند داره اجابت میکنه و بدون استثنا پاسخ افکار من داده میشه به بینهایت طریق کار من اینه فقط اون تصویر نهایی رو تجسم کنم و نزارم این افکار چطور و چگونه منو از تجسم کردن اون تصویر باز بداره و بذر ناامیدی و ترس رو در دلم بکاره
بازم من دارم اینارو میگم و مینویسم اما صد در صد توی ذهن من نمیره باید تکرار و تکرار و تکرار بشه
این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ایی شاید دارم اهمیت تکرار ورودی های مناسب و منطق های درست و باور های خوب رو بیشتر درک میکنم
قبلا فکر میکردم یک بار یک چیزی رو میگم و ذهن میپذیره دیگه مثلا یک بار اگر من بیام و اهرم رنج و لذت رو بخونم دیگه عادت های مناسب برام خیلی لذت بخش میشه و از عادت های نامناسب متنفر میشم
ولی الان درک من اینه که این یک مسیری هست که باید تکرار بشه و وقتی به اندازه کافی تکرار میکنی با تراکم بالا اون میره توی شکل فکر کردن مغزت
به همین دلیل هم الان من دارم میگم نباید به چگونگی فکر کنم ؛ میگم منم خالق زندگیم هستم و شرایط رو رقم میزنم ؛ اما تکرار کردنش خیلی مهمه وگرنه خیلی زود فراموش میشه و بازم برمیگردم به همون روند قدرت دادن به عوامل بیرونی و شرک و فکر کردن به چطور و چگونه ایی که اصلا وظیفه من نیست !
حالا چطور میتونم بهتر باور پذیر کنم؟ مثال هایی رو از خودم به یاد بیارم که فکر کردم و تجسم کردم و اتفاق افتاده بدون اینکه بدونم چطور میخواد این اتفاق بیفته؟ و الان میرم و توی گوگل کیپ تمرینش رو انجام میدم -به صورت مفصل-و میام و ادامه این فایل و کامنت
+++++++++++
خدایا شکرت کلی تجربه نوشتم از چیزایی که تجسم کردم از خواسته هایی که میخواستم و رخ داده و واقعا یک احساس بینظیری داشتم که چقدر قانون داره دقیق کار میکنم و چقدر وظیفه من تجسم تصویر نهایی هست
وظیفه من حفظ ایمان هست
جاهایی که هیچ دری نبود و خداوند در هارو باز کرد واییی خدا من بینظیرهه
یادمه چه صبح هایی بیدار میشدم و خواسته هام رو مینوشتم توی دفترم و سپاسگزاری میکردم حدود دو سه سال پیش و چطور الان اون اتفاقات و اون خواسته ها رقم خورد
وقتی اینارو نوشتم تصمیم گرفتم دوباره از همین الگویی که خیلی زود فراموشم شده استفاده کنم و دوباره بنویسم و تجسم کنم و فکر کنم و درراستاش قدم بردارم و انرژی ذهنیم رو به سمتش جهت دهی کنم تا لاجرم اتفاق بیفته
مهم نیست الان توی چه شرایطی هستم اگر افکارم رو به سمتی که میخوام تغییر بدم شرایط منم لاجرم به سمت اون افکار تغییر میکنه خدایا شکرت ؛ باید دوباره همین الگو رو تکرار کنم و بیارمش توی زندگیم و با دقت بیشتری دریم بوردم رو تکمیل تر کنم و نگاهش کنم و شروع کنم به نوشتن و نوشتن و نوشتن
فارغ از اینکه چه شرایطی داری و چ گذشته ایی داشتی میتونه شرایط بنیادین عوض بشه من میتونم هر شرایطی رو تغییر بدم ؛ من قدرت تغییر زندگی خودم رو دارم وقتی این باور هارو داشته باشی میای و از قدرت تجسم استفاده میکنی
هربار که ازش استفاده میکنی اتفاقاتی میفته و اگر بتونی اونارو ببینی باز باورت قوی تر میشه باز بهتر استفاده میکنی با باور های بهتر و باز اتفاقات بزرگتر و بهتر و باز باورت قوی تر میشه و این مسیر تکاملی خیلی زیبا طی میشه.
ما همیشه داریم تجسم میکنیم ؛ همیشه یک چیزی توی ذهن ما هست داره با ما حرف میزنه!
استفاده اگاهانه
خیلی وقت ها من حتی بعد از اگاهی از قانون به صورت به قول استاد : پیش فرض زندگی کردم یعنی همینجوری بدون اینکه بخوام از این قدرت افکارم که به اتفاقات جهت دهی میده استفاده کنم روز هام رو سپری میکردم انگار نه انگار که اصلا اگاه هستم به قدرت افکارم
حالا کار ما و وظیفه ما اینه که به صورت اگاهانه از این قدرت تفکرمون استفاده کنیم یعنی از خلق ناآگاهانه و بادی به هرجهت بریم به سمت خلق اگاهانه
دقیقا من مشخص کنم که بقیه چه رفتاری با من داشته باشن ؛ دقیقا من باشم که مشخص کنم امروز چه اتفاقاتی میخوام بیفته؛ من رابطه ام با پارتنرم رو کدش رو بزنم ؛ من مشخص کنم شرایط شغلیم به چه سمتی پیش بره
غیر از این باشه یعنی احساس قربانی بودن ؛ غیر از این باشه یعنی شرک و قدرت بخشیدن به عوامل بیرونی
من خوشبختی و حقیقت زندگیم رو برای خودم رقم بزنم
حالا که افکار منه که داره اتفاقات رو رقم میزنه بیام و از این قدرت استفاده کنم به شکل اتفاقات زندگیم جهت بدم
حالا که منم که جهان اطراف خودم رو رقم میزنم بیام و در طول روز خودم کنترل افکارم که هر لحظه داره زندگیم رو برنامه نویسی میکنه رو به دست بگیرم
مرور باور های مناسب : من کسی هستم که افکارم ، احساساتم و انتخاباتم رو کنترل میکنم
من بیام ناظر بر افکارم باشم و افسار ذهنم رو در دست داشته باشم و اونجوری که میخوام اون شرایطی که میخوام رو تجسم کنم
میخواد واقعیت هررچیزی باشه، باشه! کار من اینه که اون چیزی که میخوام رو بسازم
موقعیت فعلی شما چیزی نیست جز افکار گذشته شما
خودم بودم که خلق کردم هرچیزی که در زندگیم هست کاملا شرایط رو در هر جنبه ایی خودم خلق کردم توی روابط توی سلامتی توی هرچیزی
نیام صبح تا شب توی ذهنم با پدرم و مادرم بجنگم و بگم تقصیر شما بود چرا جلوی من این حرفا رو زدین اگر نمیگفتین من الان باورهام خوب بود اگر فلان رفتار رو میکردن الان من احساس لیاقت داشتم و..
نه مسئولیتش کاملا بر عهده خودمه ! من تاثیر پذیرفتم من اونارو تکرار کردم توی ذهنم من همه چی من بودم
اصلا به محض اینکه اینطوری فکر کنی خیلی سریع تر دست به کار میشی برای تغییر ذهنیتت خیلی با مقاومت کمتر
یعنی فکر نمیکنی چون پدرم باور کمبود رو به من القا کرده منم دیگه باید تا همیشه این باور رو داشته باشم
میگی نه! این خودم هستم که مسئولیت این باور رو میپذیرم حالا هم میتونم تغییرش بدم.
اگر احساس لیاقتم پایینه نمیام یقه فرهنگ و جامعه رو بگیرم چون این چیزی نیست جز بهونه برای تغییر نکردن!
وااقعا من استاد رو تحسین میکنم که اینقدر عالی با اینکه توی اون فضای عجیب و غریب بزرگ شدن با اون باور ها اما مسئولیت صد در صد زندگیشون رو پذیرفتن و شروع به تغییر ذهنیتشون کردن فارغ از اینکه به چه دلیل و عواملی اون ایجاد شده مسئول تغییر اون باور من هستم!
اصلا خود اینکه مسئولیت رو بپذیری یک نشتی انرژی بزرگی رو از توی زندگیت برمیداره.
و با تکرار همین ورودی ها و همین حرفاست که این میره توی ذهن
برگردیم دوباره به اصل یعنی توحید:
اگر فکر کنی که بخاطر پدرت شرایط مالی خوبی نداری و نمیتونی این شرایط رو تغییر بدی این شرکه
اگر احساس عدم لیاقتت رو بندازی گردن جامعه و باور هایی که به ما القا کرده و فکر کنی نمیتونی شرایط رو بهبود بدی این یعنی قدرت دادن به همون جامعه و این شرکه
اگر فکر کنی شهری که توش بدنیا اومدی و نمیتونی موفقیت در این شهر با همین شرایط کسب کنی این شرکه!
همه اینا شکلی از قدرت دادن به عوامل بیرونی هست
فکر کردن به چگونگی و چطور هم ریشه در شرک داره ریشه در عدم باور به ربوبیت الله داره که داره جهان رو مدیریت میکنه
چون در آخر اون چگونگی و چطور برمیگرده به همون شرک
چقدررر ارتباط تنگاتنگی داره توحید و این باور که : من هستم که صد در صد اتفاقات زندگیم رو با باور هایم رقم میزنم
این باور قدرت رو از تمام عوامل بیرونی میگیره و میده به خدایی که هرلحظه داره اجابت میکنه.
اینکه فکر کنی نمیتونی تبدیل به یک سخنران و مدرس موفقیت بشی بخاطر اینکه مدرک روانشناسی نداری این یعنی باور نداری که خودتی که با افکارت اتفاقات رو رقم میزنی. ولی استاد عباسمنش باور کرد که منم که خلق میکنم مهم نیست عوامل بیرونی منو واجد شرایط میدونه یا نمیدونه
و…
چقدر ما واقعا توی زندگیمون این باور رو داریم ؛ توی رفتار هامون این باور نشون داده میشه که این منم که اتفاقات رو رقم میزنم ؟ چقدر؟
به همین دلیل هم تکرار این اگاهی ها و بمبارون کردن خودم با این اگاهی ها الان یکی از مهم ترین وظایف من شده. چون میدونم اگر این باور خوب ساخته بشه و اگر بپذیرمش چه قدر برای من حیاتی میتونه باشه.
افکار یک فاصله زمانی میخواد تا نتیجه اشون مشخص بشه
دقیقا همینه اما نکته ای که هست اینه که چطور بفهمم این فکری که دارم دنبال میکنم نتیجه اش خواسته های بیشتر هست یا ناخواسته های بیشتر ؟ از احساسی که اون لحظه اون فکر به من میده. یعنی احساس خوب معیار دقیقی هست برای اینکه نشون بده که دارم مسیر درستی رو با افکارم میرم
تجسم باید منجر به احساس خوب بشه. وقتی من دارم تجسم میکنم اما ذهنم داره اینو تکرار میکنه که : چه فایده این که امکان پذیر نیست رخ بده ؛ شرایطش موجود نیست و… احساس نه تنها به سمت مثبت نمیره بلکه بدتر هم میشه
و اینم بازم از همون نکته های مهم هست که باید توجه کرد بهش که اگر من دارم انتظارات مثبتی رو مرور میکنم و تجسم میکنم اما احساسش نمیکنم و احساس خوبی رو در قلبم ایجاد نمیکنم یعنی من هیچ کاری نکردم.
احساس خوب اون نتیجه اولیه است احساس خوب یعنی من تیون شدم در مسیر درست و افکار درست حالا بعدش باید اون فکر تکرار و تکرار بشه تا اون فرکانس قدرت بگیره تا اتفاقات رو برای من رقم بزنه چه مثبت چه منفی
مرور دوباره اصل باور ها :
وقتی یک فکری بارها و بارها تکرار میشه –> باور ایجاد میکنه –>وقتی هم باور ایجاد کنه اتفاقات رو رقم میزنه!
حالا من میام اگاهانه افکارم رو مدیریت میکنم و به آن چیزی که میخوام توجه میکنم و همینو هعی تکرار و تکرار میکنم.
تکرار یک فکر هم اینجوری هم نیست که بشینی یک جایی
تغییر افکار همون تغییر ورودی هاست یعنی ورودی هایی که من دارم میدم به صورت فکر داره توی ذهن من هعی جنریت میشه حالا هرچقدر این ورودی هارو قدرتمند تر بدم ؛ جوری بدم که احساسات منو بیشتر برانگیخته کنه ؛ با تمرکز بیشتر و تراکم بیشتری بدم اون فکر بیشتر و بیشتر تکرار میشه.
واای که چقدر این درک ورودی ها و تاثیری که روی مغز میزاره کمک میکنه که کنترل زندگیمون رو به دست بگیریم
برای مثال
اگر بدونم که افکار من هستند که اتفاقات رو رقم میزنند و هرچقدر این فکر قدرتمند تر باشه یعنی اتفاقات بزرگتری رو رقم میزنه میام و شروع میکنم به ورودی هایی رو به ذهنم دادن که اون افکار رو ایجاد میکنه حالا برای اینکه بازم اون افکار قدرت پیدا کنه میام و خودمم اگاهانه میرم و به افکارم جهت میدم یعنی مثلا هم زمان که دارم فایل استاد رو میبینم که استاد میگه ما خالق زندگی خودمون هستیم منم توی ذهنم چندین بار دیگه تکرارش میکنم و به شکل گفتگو های ذهنی با خودم صحبت میکنم.
درک این موضوع کمک میکنه افکار قدرتمند تر رو در زمان کوتاه تری ایجاد کنیم.
و وقتی یک چیزی رو خیلی زیاد تکرار کنیم و این تکرار همراه با منطق های محکم باشه اون دیگه شروع میشه خودش توی ذهن تکرار شدن و میشه فکر غالب ما در طول روز و باز ما برای اینکه قدرتمند ترش کنیم میتونیم اونو اگاهانه گسترشش بدیم.
دوباره برای کسب و کار مثال بزنم که خودم نیاز دارم هنوز درکش کنم و اجراییش کنم :
خب من فهمیدم که افکار من هستند که دارن اتفاقات رو رقم میزنند اگر من میخوام که توی کاری که میکنم رشد کنم باید تمرکزم روش باشه تمرکز یعنی چی ؟ یعنی مدت زمان بیشتری رو به یک چیزی توجه کردن یعنی چی یعنی تکرار افکاری که ربط پیدا میکنند به اون کسب و کار حالا چطور از این الگو باید استفاده کنم ؟ تنها کار من اینه که درمورد اون موضوع شروع کنم به ذهنم ورودی دادن و کانون توجهم رو درگیرش کردن و البته که همواری مسیر ارتباط مستقیمی داره با جنس کانون توجه که دقیقا روی چه نقطه ایی از اون کسب و کار هست روی فراوانی و فرصت ها یا روی کمبود ها…
حتی من وقتایی بوده از یک چیزی خوشم نمیومده اما وقتی یک مدت خیلی متراکم درموردش به ذهنم ورودی دادم دیدم بسیار بسیار علاقه مند و کنجکاو شدم تا بازم درموردش برم تحقیق کنم و بخونم
حالا من از زندگی خودم مثال تا بتونم بهتر از این اصل در زندگیم استفاده کنم چون طبق دستورالعملی که خانم شایسته برای لایو ها به ما دادن باید ما بتونیم از این اگاهی ها به صورت شخصی در زندگیمون بهره برداری کنیم :
من کلاس هشتم که بودم اون زمان کلاس ها انلاین شده بود و دبیر ریاضی ما درس رو توی گروه شاد تدریس میکرد به این صورت که یک عکس از جزوه میزاشت و یک ویس هم توضیح اون بود و ما میتونستیم هر چندبار که میخوایم اونو گوش کنیم و تمرین کنیم. من تا قبلش از ریاضی واقعا خوشم نمیومد و با اینکه شاگرد زرنگی بودم اما توی نمره پایینی میگرفتم و خیلی علاقه نداشتم گوش کنم بهش سر کلاس و یادش بگیرم.
اما اون سال چون این شرایط به وجود اومده بود من شروع کردم به گوش دادن بارها و بارها هر ویس و دیدن تصاویر و تمرین کردن اتفاقی که افتاد این بود که من بعد از چند هفته دیدم دارم عااشق ریاضی میشم یعنی مشتاق این بودم یک صفحه دیگه از جزوه قرار بگیره و من گوشش بدم و جالبه اصلا تحول عجیبی اون سال من توی درس ریاضی داشتم که اتفاقی که افتاد این بود از سال های بعدش اصلا درس ریاضی شده بود نقطه قوت من یعنی سرکلاس میرفتم به راحتی حرف های استاد رو متوجه میشدم اصلا توی خونه درس نمیخوندم و با همون سرکلاس گوش دادن اینقدر عاشق ریاضی شده بودم که خیلی راحت همون قبل امتحان سر کلاس سریع درس رو مرور میکردم و میرفتم امتحان میدادم
حتی همین امسال که امتحانات نهایی بود من بالاترین نمره ام درس ریاضی بود.و اینطوری ورودی دادن درمورد یک چیز به صورت صبح تا شبی باعث میشه که ذهن هم خودش از یک جا به بعد کمکت کنه و جالبه جهان هم کمکم میکرد مثلا همون سال هشتم معلم ما برای هرکسی که سوال میپرسید مثبت میزاشت و این مثبتا مثلا اضافه نمره امتحانات بود و اتفاقی که میفتاد دقیقا شرایط جوری پیش میرفت که معلم هعی از من سوالایی که بلدم رو بپرسه و من مثبت بگیرم و باز علاقه ام بره بالا و ای حرف رو از معلم بارها بشنوم که : چقدر ریاضیت خوبه و این انگار بره اصلا توی هویت من
یا توی درس عربی هم همین مثال رو دوباره دارم
میدونی یعنی وقتی رو یک چیزی تمرکز میکنی و ورودی درموردش میدی خود به خود ذهنت اینقدر درموردش کنجکاو میشه و اینقدر درمورد اون موضوع تغذیه اش کردی که دیگه نمیتونه بهش فکر نکنه.
من الان این ایده رو یک چندروزیه دارم روی اموزش های استاد تست میکردم
چون شرایطی رو توش بودم که خیلی سخت بود برام که روی فایل های استاد تمرکز کنم حوصله نداشتم برم فایل دوره هارو ببینم و اصل قانون رو مرور کنم. دلیلش چی بود ؟ دلیلش ورودی های دیگه ایی بود که به ذهنم داده بودم و فقط دوست داشتم برم همون ورودی هارو ادامه بدم که بیشتر درمورد فیلم و سریال دیدن بود و حتی بازی های کامپیوتری چیزی که من شاید چندین ماه بود یک ثانیه هم بازی کامپیوتری نکرده بودم
خلاصه اومدم گفتم من باید این ورودی هارو کات کنم و شروع کنم به مرور فایل های استاد خدا منو هدایت کرد به کتاب رویاهایی که رویا نیستند و مرور فایل های کشف قوانین و بعد این الهام بهم شد که دارم کتاب رو میخونم بیام و کامنت منتشر کنم و اتفاقی که افتاد اون کامنت نوشتن چون خیلی متمرکزانه بود و توی سایت بود خیلی کمک میکرد تمرکز کنم روی اون اگاهی ها و اتفاقی که الان بعد از 8،9 روز افتاده اینه که من اگر فایل های استاد رو نبینم و مرورشون نکنم قشنگ احساس میکنم یک چیزی کمه اصلا میل دیدن به سریال و فیلم و… تقریبا میتونم بگم صفر شده و اصلا جنس رفتار هام هم هماهنگ شده با قانون
حالا که این موضوع رو درک کردم تصمیم گرفتم بعد از پروژه کتاب بیام سراغ لایو ها و همین کامنت نوشتن.
وقتی هم اینو درک کردم دیگه جلوی خودم رو نمیگیرم برای نوشتن چیزایی که بهم گفته میشه چون میدونم کار من اینه که این ورودی رو با تراکم بالا به ذهنم بدم برای همین فارغ از عنوان اون فایل من هر لحظه از کامنت نوشتنم رو فرصتی میدونم برای مرور قانون و باور اینکه من خالق زندگیم هستم و توحید و درک اهمیت ورودی ها و…
*حالا من میخوام باور های خوبی درمورد ثروت بسازم فقط باید صبح تا شب شروع کنم به ورودی دادن و توجهم رو درگیر ثروت و فراوانی کردن
*میخوام توی کسب و کارم رشد کنم باید شروع کنم به صبح تا شب ورودی دادن و مرور کردن کارهایی که باید انجام بدم و کانون توجهم رو درگیر اون کارها به شکلی که احساس بهتری بهم بده کردن
(اینکه میگم احساس بهتری بده منظورم اینه که مثلا من دارم فایل های استاد رو میبینم همزمان اینارو توی ذهنم مرور کنم که : الان این اگاهی رو شنیدم مشتاقم ازش استفاده کنم ، خدا میدونه چقدر اتفاقات خوبی بیفته بعد از اجرای این اگاهی ، چقدر این اگاهی ها ارزشمنده و.. یعنی این جنس توجه بازم به روند بهبود پیدا میبخشه یعنی از زاویه اون فایل یا اون اموزش توی کارم رو ببینم که به من احساس بهتری بده)
چون این صبح تا شب ورودی دادن درمورد یک موضوع و مخلوط نکردن افکار نامربوط باهاش باعث میشه اون فرکانس خالص باشه و اتفاقات رو رقم بزنه
-چیزی که تقریبا میبینیم همه توش مشکل داریم به همین دلیل هم من هعی تکرار میکنم تا اینا بره توی مغزم بره توی شخصیتم و بشه شکل رفتاریم-
اگه افکار منه که زندگی منو رقم میزنه کار من اینه که سرمایه گذاری کنم روی این افکار
چه باور مهمیه این باور و چه احساس فوق العاده ایی رو ایجاد میکنه :
من میتونم افکارمو عوض کنم ، من میتونم زندگیم رو عوض کنم چه ذوق و شوقی میده برای تغییر افکارمون
چه نکته ایی: یک خبر بد میشنوی این افکار توعه که میتونه اون خبر رو واقعی کنه
یک اتفاقی میفته این تو هستی که مشخص میکنی اون اتفاق به نفعت بشه یا به ضررت بشه
ما اینقدر خالق هستیم! اینقدر کنترل میکنیم شرایط زندگی مون رو !
این قدرت رو خدا داده تا خلق کنم زندگیم رو
خداروشکر که تو یک همچین دنیایی زندگی میکنیم ، حضور داریم و ارزشمند هستیم و میتونیم خلق کنیم.
++++
دقیقا منم وقتی شروع کردم به جدی تر کار کردن روی خودم خیلی تنها تر شدم و خیلی بیشتر فرصت پیدا کردم تا روی خودم کار کنم به ندرت میشه که گوشی من زنگ بخوره که بخواد تمرکز منو بهم بزنه و همه اون دوستان قبلی که هماهنگ بودن با افکار قبلی تا حد زیادی از زندگی من دور شدند و این هم همون چیزیه که واقعا خودم میخوام
گوشیم حتی تقریبا همیشه سایلنت هست مگر اینکه بخوام یک استفاده مهمی بکنم ، همه نوتیفیکشن هام هم قطع ، توی فضای مجازی هم نیستم که بخوام درگیر این باشم الان چه عکسی از خودم بزارم ، الان چطور نظر فلانی رو جلب کنم و..
همه اینا یک ارامش خیلی خوب و یک وقت ازاد صبح تا شبی رو به من داده تا من بتونم روی خودم و پروژه هام کار کنم.
پس با خودم صحبت کنم ، اون چیزایی رو که میخوام بدون اینکه توی ذهنم قدرت به عوامل بیرونی بدم تجسم و من حقیقت زندگی خودم رو خلق کنم
خداروشکر بازم طبق اصل بهبود گرایی تونستم این کامنت رو منتشر کنم حالا چه هزار خط چه ده خط خودش رشد حساب میشه الان که فرصت داشتم بیشتر نوشتم و روی خودم کار کردم الهی شکرت
در پناه الله …
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
گام 26: استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلاق
خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم بابت زمان حالی که دارم خدایا شکرت بابت بودنم در این مسیر آگاهی بخش خانم شایسته مهربون از صمیم قلب سپاسگزازتم برای مسیری که برای بچههای سایت فراهم کردید تا بتونیم از این آگاهی ها استفاده کنیم برای بهتر حرکت کردنمان در این مسیر إلهی هر اتفاقی تو این سایت زیبا رخ میده فقط برای بهتر شدن مسیرمونه برای خوب فکر کردن برای زیبا زندگی کردن برای با دید خوب به جهان نگاه کردن فقط خوبی و فقط خوبی و فقط خوبی ممنونم از زحمات شما که همه چیز و در زمان مناسب انجام میدید و چقدر من خوشبختم و حال خوبی دارم که در این مکان مقدس قرار دارم مکانی که افرادی هستند که خوب زندگی کردن و به من یاد دادن چیزی که یاد ندارم جز مادرم و پدر عزیزم کسی دیگر چنان با اشتیاق مسیر و فراهم کند برای اینکه من بتونم خوب زندگی کنم و خوب فکر کنم و خوب حرکت کنم و از همه مهمتر به اصل که همان خداوند است نزدیکتر شوم
اگه بگم زندگی که الان دارم فقط با تجسم کردن بوجود آوردم به گزافه نگفتم از موقعیتی که دارم و هر چیزی که وارد زندگیم شده فقط و فقط با تجسم کردن و فکر کردن و با خواستم زندگی کردن بوجود آوردمش از مغازه ای که دارم از تک تک وسایلی که برای آرامش خودم تهیه کردم از ماشینی که دارم و هر چیزی که برام در زمان حالش غیر ممکن بوده فقط با تجسم کردن به صورت کاملا طبیعی و به راحتی و به آسانی وارد زندگیم کردم بدون اینکه اذیت بشم خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم برای قدرت خلق کردنی که در من قرار داده و اون افکارمه و من میتونم افکارم و به هر سمتی که دوست دارم جهت دهی بدم و خلق کنم چیزی رو که دوست دارم، شده چیزی رو هم که نمیخواستم نا آگاهانه خلق کردم و فهمیدم که کار کار خودمه مثل دزدیده شدن ماشینم و تونستم حال خوبمو در زمان کمتری بدست بیارم و ذهنم و کنترل کنم و زیر یک هفته ماشینم بدون اینکه چیزی ازش کم بشه پیدا کنم همه چیز به خودمون برمیگرده هر اتفاقی تو زندگیمون رخ میده حاصل افکارمونه پس باید به خودمون یاد بدیم که در هر شرایطی سعی کنیم ذهنمون و کنترل کنیم و به چیزهای خوب توجه کنیم ، این فایل انقققققدر به دلم نشسته انقققققدر دوسش دارم که تا حالا نمیدونم چقدر نگاش کردم چقدر حس و حال استاد و دوست دارم تو این فایل چقدر به آرامش میرسم وقتی نگاش میکنم نشستن استاد کنار رودخونه رو چقققققدر حس خوبی بهم دست میده در حین صحبت کردن سلام دادن به همسایه با روی خوش چقدر درس داره برای من خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت این فایل یکی از زیباترین فایلهایی بود که حس فوقالعاده ای بهم داد من که اینطورم صد در صد میدونم خیلی از بچه ها هم همین حس و دارن استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم بهترین ها رو براتون از درگاه خداوند متعال خواهانم چون لایق بهترینها هستید…
یا حق
به نام خدای پایه و عزیزم
سلام به استاد عزیز و گوگولیم که البته تو یه سری از فایلا این وجهتون بروز میکنه
سلام به مریم عزیز و صد هزار بار مرسی که این فایل زیر خاکی به معنای واقعی زیر خاکی و با ارزش را پیدا کردی. و تدوین کردی روی سایت گذاشتین
مرسی که این فایلای دانلودی را به صورت پایدار و نه مدت دار و بدون هزینه مالی در اختیار من گذاشتین
به قول یکی از دوستام الان میخوام گریه کنم انقد که خوشحالم
چقدددددد محتوای این فایل عزیز بود
این کامنتی که دارم مینویسم بیشتر جنبه تشکر داره
اما چون شما استاد عزیز و همین طور همه ی ما دوست داریم یه نتیجه ای رو هم بشنویم
اینو میمویسم که واقعا بخدا این ماییم که داریم خلق میکنیم و تا چه حد قدرت مند هستیم
این مثال یه کوچول شاید خصوصی طور باشه
من یه مدتی یه کتاب خون ای دارم میرم در جهت هدفم و اونجا یه شخصی و دیدم و برام جالب شده بود که این فرد کیه و هیچ اطلاعاتی ازش نداشتم ولی خیلی میخواستم بدونم کیه اسمش چیه البته بگم این کتابخونه اکثرا فقط دانشجویا پزشکی دانشگاه خودمون هستن خلاصه به طور اتفاقی و حدسی من متوجه شدم که ایشون ورودی چه سالی هستن و بعد یه شب همینجوری تو کانال تلگرام اون ورودی دانشگاهمون داشتم سرچ میکردم بعد نفهمدیم چجوری هدایت شدم به یه کانال دیگه که لینکش تو این کانال اولیه بود بعد نمیدونم به یه پیامی هدایت شدم که زیرش چندتا کامنت بود و بازم هدایتی یکیشونو که عکس پروفشم درخت بود و اسمشم مخفف بود را باز کردم و وقتی عکسارو ورق زدم دیدم ببببله خودشه و واقعا احتمال این قضیه یک در میلیارد بود بماند چون اسمش مخفف بود و من میخواستم بدونم اسمشم چیه باز یه جوری به یه کانال دیگه هدایت شدم که هم اسم هم شماره مارت و حتی شماره موبایلشم پیدا کردم از کجا از هیچ جا فقط طرف و دیده بودم
بعد خواسته ی بعدیم این بود که یه کم باهم صحبت کنیم و این قضیه رو هی توی ذهنم میساختم و بعد باورتون میشه حتما که دقیقا یه روز که اون داشت میرفت همون لحظه من رسیدم و باهم صحبت کردیم و اسمم و پرسید و منم کلی اطلاعات دیگه ازش کسب کردم
الان در جواب این سوالم که احساس خوب دقیقا کجای قانونه فهمیدم احساس خوب مجوز دسترسی به قدرت خلق کنندگی خداست
بنظر من البته اینو از خدا پرسیدم هنوز مطمئنم نکرده ولی بنظر من ذهن ما یا من و شما هیچ قدرتی نداریم و اینکه توی زندگیمون ناخواسته خلق میکنیم درواقع ناخواسته خلق نمیکنیم بلکه خواسته خلق نمیکنیم یعنی اینکه ناخواسته ها خلق کردنی نیستن و در اثر نبودن اون قدرت خلق توی زندگیمون هستن و اگه من میخوام زندگیم خواسته بشه باید با احساس خوب به خدا وصل بشم و بتونم از قدرت خلق کنندگی اون که تنها قدرت خلق کنندگی. و حتی تنها قدرت و نیرو هست استفاده کنم و اگه وصل بهش نباشم هیچ قدرتی برای خلق چیزی که میخوام ندارم و درنتیجه ناخواسته خلق میشه
البته اینجاشو دقیق نمیدونم با توضیحی که استاد گفت که ما با شرح و بسط دادن به اتفاقا بد و منفی اونو بیشتر میکنیم و یعنی کلا با توجهمون داریم بیشتر میکنیم پس بعنی ما یه قدرتی برای خلق اونچیزی که توجه میکنیم حتی با احساس بد هم داریم؟
این یه نمونه از سوالانی که از خدا میپرسم و یقین دارم تا چند وقت دیگه بهم جواب میده همون جور که تا الان جواب داده
بازم از استاد کله عسلی خودم ممنونم
سلام به همه ی دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین
خدایا این فایل چقدددر آرومم کرد، من تابستون تو مدرسه ت درس دادم، خود خدا بهم گفت برو اونجا، فکر میکردم برای سال تحصیلی داره بهم میگه و همچین انتظاری داشتم، اما بعد هدایتم کرد به مدرسه خ همون جایی که چند سال پیش هم درس میدادم، و فهمیدم هدایت خدا به مدرسه ی ت برای کلاس تابستونی بوده، اول اینجوری بود که این مدرسه ی ت خیلی طول کشید و جوابی برای سال تحصیلی به من نداد من هم گفتم مدارکم رو بده و گفت نه من میخوامت اما معلوم نیست برای پایه ی چندم، تو این مدت رفتم مدرسه ی خ که خییلی خوش برخورد بودن و خییلی نزدیک خونمه و من رو برای کلاس ششم خواست، من باز هم به مدرسه ت گفتم مدارکم رو بده، هییچ ایده ای نداشتم که چی بهش بگم و این رو هم بگم که من اصصصلا بلد نیستم دروغ بگم و این رو خییلی بد میدونم طوریکه یکبار وقتی پلیس خواست بابام رو جریمه کنه گفته بود مسافر عقب کمربند نبسته و منکه همیشه کمربند میبستم بابام گفته بود امکان نداره دختر من همیشه میبنده اومدن ازم پرسیدن من که بر خلاف همییشه کمربندم روباز کرده بودم نتونستم دروغ بگم و حق رو بدم به بابام گفتم کمربندم رو باز کرده بودم، پلیس آنقدر خندید که من نتونستم دروغ بگم بچه هم نبود 24 سالم بود و مقدار کمی جریمه کرد، حالا برگردم به موضوع مدرسه ت، وقتی ازم پرسید چرا میخوای مدارکت رو بگیری نمیدونم چرا گفتم میخوام خونه رو عوض کنم، خب بعدش بهم زنگ زد که حالا که میخوای بری جای دیگه معرفیت کنم به همکارم به یه مدرسه دیگه ولی من گفتم نه هنوز کارم مشخص نیست(تو ذهنم بود که میخواد مچم رو بگیره)، نگفتم میخوام برم مدرسه خ وااقعا نمیدونم چرااا؟!! شاید چون متوجه شده بودم اون دوتا مدیر باهم خوب نیستن!!! و همش تو ذهنم بود که اون مدیر ت فهمیده من بهش دروغ گفتم، خب دو هفته گذشته و پولم رو نداده، تو ذهن من چی بوود؟ مدیر ت میگه حالا که دروغ گفتی بدو تا پولت رو بدم، دیروز بهش زنگ زدم، دوباره شماره کارت ازم گرفت ولی هنوز نریخته، تو ذهنم از دیروز تا الان چی میگذره؟ هرر جا میشینم میگم این مدرسه ت پول نمیده که!، تو ذهنم تا جایی پیش رفتم که مستقیم رفتم پیششون و دارم بحث میکنم میگم شما پول من رو ندادید!، تو این دو هفته خیلی نکات مثبت اون خانم رونوشتم اما دلم باهاش صاف نشده، کاامل میدونستم باید درباره اش خوب فکر کنم اما از دیروز دیگه بدتر هم شده بودم، صبح خواستم دوباره بهش زنگ بزنم اما هی تو دلم یه چیزی میگفت نزن نزن، گفتم باشه این تویی دیگه خدا! چون اگه زنگ بزنم بحث میکنم و حسم بد میشه و این یعنی شیطان، میسپرمش به تو ببینم تو برام چکار میکنی، بعد این فایل اومد قششنننگ حال و روز من بود و شما دقیقا مثال من رو زدید که از کسی پول میخواهید که بهتون نداده، من باید بنویسم که اس ام اس برام اومده و پول رو برام واریز کرده، اینکه دروغ گفتم هیچ ربطی به پول من نداره، اون خانم پول من رو میریزه حتی ازم معذرت میخواد که یادش رفته، چشمام رو میبندم و حس میکنم دارم پیامکهام رو چک میکنم و میبینم که پول رو برام واریز کرده(اینجا قشنگ لبخند اومد رو لبم) دوباره باید نکات مثبت اون خانم رو هم بنویسم، چرا از بین اون همه معلم فقط پول من رو نریخته یا به قول خودش یادش رفته؟ چون من خودم انتظار داشتم بخاطر دروغی که گفتم پولم رو نده حالا باید برعکسش رو تجسم کنم.
راستی دیروز پشت یه ماشین چی دیدم؟ رو صفحه های لاستیکی پشت چرخهای عقب یه تریلی! نوشته بود:
قانون زندگی قانون باورهاست
چشمام گرد شده بود از دیدنش آنقدر که تعجب کرده بودم، خدایا شکرت هر لحظه قانون رو بهم یادآوری میکنی.
بنام خداوند هدایتگر مهربان
سلام استاد عزیز وبانوی مهربانی که این فایل رو با عشق آماده کردن
تجسم خلاق رو من از قبل از اینکه با قانون آشنا بشم انجام میدادم اون لحظه از شرایطم راضی نبودم وچون از شرایط احساس خوبی نداشتم برای رسیدن به احساس خوب تجسم میکردم چون لذت میبردم از تجسم از فکری که میکردم از جمله تجسم هایی که داشتم واصلا فکر نمیکردم یه روزی واقعیت بشه از وسایل خونه تا همسرم فرزندانم کارم روابطم ودرآمدم هست حالا بعضی از تجسم ها بیشتر طول کشید چون ورودی دیگه ای جز تجسم وخواسته های من هم بود مثل فیلم هایی که میدیدم چون آگاهانه از قانون استفاده نمیکردم فکر می کردم کنترل کاملی بر زندگیم ندارم تا اندازه ای که باور داشتم مسئول زندگی خودم هستم اتفاق خواسته رو تجربه میکردم وبیشتر از یه حدودی چون باور نا درست داشتم از یه حدی بالا تر نمی رفت تا زمانی که ازدواج نکرده بودم هر کاری میخواستم بکنم مادرم میگفت بابات اجازه نمیده و چون خیلی تکرار شده بود تبدیل به یک باور شده بود وقتی ازدواج کردم دیگه باور کردم خودم برای خودم تصمیم میگیرم وبابا دیگه تاثیری تو تصمیم من نداره وچون تغییر کرد باور من به اندازه ای رشد کردم که دیگه هیچ ربطی به قبل ندارم چون اون باور تموم شده بود هرچند هنوز خیلی جاها باید کار کنم یکی دیگه از تجسم های من خونه مون بود منم دقیقا تو شرایط مشابه خونه شما استاد تو بید خون عسلویه بودم وبه اندازه ی دو سال تجسم کردم وقتی هیچ چیز در واقعیت نداشتم خونه و آرامش الانم رو تجسم کردم وخدارو شکر الان سیزده ساله صاحب خونه شدم تو شهر خودم .واز صفر به درآمد رسیدم البته این نتایج از تجسم ناآگاه میتواند هزار بار بطور آگاهانه بهتر بشود یه مثال دیگه پنج سال بچه دار نشدیم چه داروها که مصرف کردم تو این چند سال ولی نمی دونستم بخاطر باور های نادرستی که از ورودی نامناسب داشتم اما به وضوح دیدم که دقیقا توی همون زمانی که هیچ دارویی مصرف نکردم ولی هنوز از نظر منطقی در واقعیت اون مشکل بود هنوز از نظر منطقی شرایط هیچ تغییری نکرده بود ولی من تغییر کرده بودم رها کردم واز اون فرکانس بیرون اومدم بچه دار شدم الان که قانون رو می دونم دلیل اتفاقات رو متوجه میشم حتی تعداد وجنسیت بچه هامو تجسم کردم وخیلی جالب عسلویه که بودم تو کوچه ی ما چند تا همسایه بودیم که باهم در ارتباط بودیم همدیگر رو میدیدیم مشکلات مشابه داشتیم واون چند تا همسایه دیگه ای که اصلا تو فرکانس ما نبودن جهان جوری از ما جدا شون کرده بود که ما اصلا نمی دیدیمشون فقط میدونستیم اینجا زندگی میکنن کمکم از اون فضا دور شدم و فرکانسم تغییر کرد تمرکز بیشتری روی تجسم خواسته هام داشتم ویکی یکی در واقعیت اتفاق افتادن برای همین ایمان دارم به این قانون وتجسم کردن خواسته ها. خدا رو شکر اگه نا آگاهانه شده با تجسم خلق کنم مطمئناً آگاهانه در زمان کمتری وبا ایمان بیشتر می شود خلق کنم آنچه رو که دوست دارم تجربه کنم خدا را شکر که درک کردم قانون رو وامکان اینکه خواسته هامو تجربه کنم صددرصد هست فقط باید خودم بخوام این خواستن انگیزه ساخته متعهدم کرد تا روی خودم آگاهانه کار کنم وبسازم خواسته هامو
خدارو شکر وسپاسگزارم از استاد عزیزم ومریم عزیزم که دستان خدا روی زمین هستن ومارو درمسیر خوشبختی وسعادت همراهی میکنن
به نام فرمانروای جهانیان که خدای بزرگ و مهربان است
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
خدایا شکرت برای این همه آموزه های فوقالعاده
تجسم خلاق ،،،قبلا که از قانون چیزی نمیدونستم هم خیلی از تجسم استفاده کردم
در طول زندگی و به نظر میرسه خیلی از اتفاقاتی
که رغم زده هم مربوط میشه به همون تجسم کردن
و حالا که از قانون درک بهتری دارم
باید خیلی واضح و شفاف تجسم کنم
چون دارم درک میکنم که قانون چطوره،،، وباید درست استفاده کنم و از نعمت ها بهره ببرم
و استاد چقدر خوب همه آنچه که خواسته بود رو تجسم میکرده و بهش رسیده
خدایا شکرت برای این همه آگاهی و شناخت
کلا ، افکار و باورهای ما همه اتفاقات
رو به وجود میاره
کنترل افکار خیلی تأثیر گذار است
ما باید در سخت ترین شرایط هم
طوری تجسم کنیم که
حالمون خوب بشه و بهمون احساس خوب بده
همه چی تغییر میکنه زمانی که روی خودت کار کنی
افکار باید جهت دهی بشه به سمت اتفاقات خوب
از این واضع تر که استاد همین طور که تجسم کرده
واسش اتفاق افتاده
وحالا داره ازشون لذت میبره
چقدر مسیر واسه ما روشن و واضح است
خدا رو شکر تا امروز که توی دوره دوزاده قدم هستم
و این صحبت های فوقالعاده هم مطابق همون مدارم پیش میره خیلی شرایط
خوبی رو دارم طی میکنم
و طرز رفتار و گفتارم بسیار عالی شده و ربطی به گذشته ام ندارم
خدا رو هزاران بار شکرت برای این همه تغییر وپیشرفت
خدایا سپاسگزارم ازت برای این مسیر زیبا و پر از اتفاقات خوب،چقدر همه چی عالیه
موفق و پیروز و سربلند باشید
سلام به استادعزیز وخوش استایل ومریم جون زیبا
وسلام به همه دوستان عزیزم درسایت عباس منش
خیلی خوشحالم ازاینکه این فایل عالی روی سایت اومد چون من این فایل رو توی آپارات سال گذشته دانلود کرده بودم ومتاسفانه نصفه ونیمه دانلود میشد وتاانتها نمیشد حرفهای ناب استادجان رو گوش کرد.
چندروزی ام بود که با چشمهای ملتمس هی مدام میومدم به سایت سرمیزدم وچشم انتظار فایل جدیدبودم که طبق معمول این فایل جادویی به موقع ازراه رسید با ی بغل آگاهی های بی نظیر.
برای منی که دقیقا پریشب تمام موسیقی های بی کلام دانلودشده گوشیم رو دسته بندی کردم برای وقتایی که میخواهم تجسم خلاق کنم.گفتم همش پشت هم با آهنگهای تجسمی استادپلی شه تا ساعتها بتونم به تجسم بپردازم.
ومنی که تابه الان فکرمیکردم فقط توی سکوت وخلسه ویا توی صدای طبیعت باچشمان بسته وکاملا متمرکز میشه تجسم کرد.منی که نمیدونستم افکارغالب مادر روز تجسم محسوب میشن.اونم تجسم ازنوع خلاقش.یاخداااااااا
خداروسپاسگزارم که اززمانی که بااستادآشناشدم دونه به دونه جواب سوالهام رو میگیرم ناخواسته و راهم رو پیدا میکنم.وسپاسگزارم از استادجانم ومریم خانم که چراغهای هدایت رو روشن میکنن و جلوی راه ماقرارمیدن تا راه رواز بیراهه تشخیص بدیم.قدردان محبت های شما هستم
درپناه خداباشید.آمین
به نام خداوند مهربان
سلام استاد جانم
سلام خانم شایسته و همه دوستان عزیزم
این فایل درسته کیفیت نداشت اما پر از آگاهی بود
پر بود از نکات مثبتی که من با دیدنش بیشتر تشویق شدم که دوزه 12 قدم رو گوش بدم و کار کنم
از قدرت تجسم خواستهام دست نکشم چون جهان به پشت کار من نگاه میکنه پس من باید ادامه بدم حتما
با کلام خودم خواستهام رو جهت دهی کنم تا به خواسته های خودم برسم
البته که بعد هر هدفی هدفدیگه ای هست خ استه دیگه ای هست
چند روز پیش که راننده ای نداشتم خودم خواستم که برای کارها برم و رفتم خودم برای دیلی وری
و دیدم که چقد آسان شده ام برای آسانی ها
وقتی که استاد میگه اومدم آگاهانه به اون چیزایی که دوس داشتم تو زندگیم تجربه کنم شروع کردم توجه کردم و جهان هم از اون جنس رو سر راه من قرار داد و با فکر کردن و حرف زدن به خواستهام به این نقطه ای که هستم رسیدم و همه ما هم میبینیم که استاد از کجا به کجا رسیده از ی اتاق سیمانی با سقف چوبی
به فلوریدا آمریکا در این مرحله زیبا رسیده
استاد تعهد داشته تو این مسیری که بود تعهد داشته تعهد داشته که به این جا رسیده
بازم میگم تعهد داشته و بازم تعهد داشته و در مسیر مونده
چند روزی که سخت واقعا مشغول کارم دلم میخواد بیام خو سایت در پا بذا ن از خودم اما یا تنبلی کردم یا خسته بودم نمیدونم کدومش اما ورودی های ذهنم رو خیلی کنترل کردم و سعی کردم روی زیبایی ها اگه تمرکز نمیکنم حداقل به نکات منفی هم توجه نکنم
و بیشتر اوقات همین کارم باعث شده که شکر گذار تر باشم خداروشکر و هروز هم زیبا بوده
اما از این بگم که استاد میگه وقتی شما شروع به کار کردن روی خودت میکنی
دنیای اطرافت هم خودبه خود عوض میشه آدمای اطرافت هم تغییر میکنن
الا در محیط کاری من چقد من تنها شدم اما کارهام انجام میشه به راحتی
چقد همه چی خوب میچرخهداره پول بدهی های مجموعه راحت جور میشه و به سمت تسویه شدن میره و چقد لذت بخش برام و خیلی خوبه که میدونم توی کارم چه خواسته ای دارم خداروشکر
اما من خواستم رو نمیدونم چطوری بهش میرسم اما حالم خوبه گیر نمیدم به چیزی
و خیلی خیلی خوشحالم که استاد به من و به کلیه سایت داره یاد میده چطوری به زندگی لذت بخش برسیم
و امروز که این فایل رو برای چندمین بار خوب نگاه کردم داشتم با حرفای استاد تجسم میکردم اون خواستهام رو و چقد ِلذت بخش بود به خدا که استاد بارها این حرفارو زده در تمامی دورها اما بازم ذهن فراموش میکنه
و باید تکرار کرد تنها راه موفقیت تکرار و تکرار و تکرار و موندن در مسیر موفقیت
استاد واقعا ممنونم ازت برای این فایل پر از آگاهی هر کلمه ای که میگی رو باید با طلا نوشت مرد بهشتی
در پناه خداوند شاد سالم سلامت و ثروتمند باشید
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
دارم به این فکر میکنم که کاملا با شما موافقم و این من هستم که تاکنون زندگیم را با افکارم ساختهام و اگر هم کسی این افکار را در کودکی به من القاء کرده است، این من بودهام که آنها را پذیرفتهام، حالا آگاهانه و یا ناآگاهانه. به هر حال، من بودهام که این امر کار را به ذهنم راه دادهام.
برای نمونه، وقتی میدانم بودن در بین کسانی که پیوسته در حال دادن خبرهای نامطلوب و منفی و ایجاد باورهای محدود کننده هستند، برای من سم است و باورهای مرا مسموم میکند، چرا به دلیل واهی ترس از تنهایی و مثلا محروم شدن از خوردن یک غذای خوب در کنار آنها، میخواهم که آیندهام را نابود کنم؟ آیا به مراتب بهتر نیست که با دروی کردن از همهی چنین کسانی، حتا برای همیشه، خود را از شر این باورهای محدود کننده در مورد تواناییهای نامحدودم خلاص کنم؟! دیشب این کار را کردم! از پرینت تصاویر مربوط به تابلوی رویاهام بازمیگشتم که یهو هوای خونهی خواهرم را کردم( همسر و پسر کوچک من برای پیشرفت پسر کوچکم در والیبال و … به تهران رفتهاند و پسر بزرگم هم در دوران خدمت سربازی است) که کمی از تنهایی بیرون بیایم! ولی با خود گفتم، آیا دلت میخواد که باز هم با همنشینی با آنها که نه از روی عمد و البته کاملا ناآگاهانه، به خدمت همهی باورهای مثبت تو میرسند و پیوسته ناله میکنند و این را هنر خویش میدانند، از مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت بیرون روی و از سرعت خودت بکاهی؟ این بود که تصمیم گرفتم که به خانه بازگردم و تنها باشم و روی محصولات استاد بزرگوارم کار کنم و سبب رشد شخصی خود شوم که هر چه دارم از همین است و بس!
به یادم آمد وقتی را که با تمرکز روی درس ریاضی یک در دوران کارشناسی، آن درس را به همراه یازده نفر دیگر در بین هفتاد و هشت نفر دانشجو با تلاش بسیار و البته عشق و امید پای کردم و یک آنهم به پاس نکردم آن نیاندیشیدم! همین تمرکز و امید سبب شد تا آن درسی را که همیشه از آن میترسیدم را پاس کرده و از آن عبور کنم! البته آن روزها، از مسئلهی باور و اینها خبری نداشتم ولی، یک آن هم به پاس نکردم آن درس نیاندیشیدم و همین شد که بدون آگاهی، باوری در من شکل گرفت و خود را از دستهی کسانی میدیدم که آن درس را به خوبی پاس کرده است و همین هم شد. خدا را سپاس!!!
پس همینه، کل ماجرا همینه! وقتی من میتونم که با تمرکز و تجسم فعال، به خواستههایم برسم چرا کوتاهی کنم. همین شب گذشته سه بخش نخست دورهی الهی آفرینش را خریداری کردم و آغاز کردهام به کار کردن.
باز هم ذهن نجواگرم داره من را گول میکنه. بهم میگه: تو دیگه پیر شدی! اگه میبینی استاد بزرگوارمان تونسته که زندگیش را عوض کنه، ایشان در جوانی اینکار را کرده! نه تو که حتا یه خونه از خودت نداری! نه تو که حتا یه ماشین درست و درمون نداری! من هم در پاسخ بهش گفتم که اشتباه نکن! درسته که استاد عباسمنش در جوانی این کارها را کرده ولی، مگه چقدر طول کشیده؟ تازه اون موقع کسانی مانند خودشون نبودند که کمکشان کنند ولی من که دارم از آموزههای ایشان استفاده میکنم. پس، بهتر و سریعتر میتونم نتیجه بگیرم! درضمن، مگه عمر ما اگر هم هزار سال بشه، در برابر عمر کائنات الهی چقدره؟ اصلا عمر ما مثل نقطه است در برابر وسعت یک زمین فوتبال!
پس، نه سن و سال مهمه و نه جنس و نه اینکه و نه این که پیش از این در چه شرایطی بودهام. همانطور که خودم روزی با باورهای خودم این وضعیت را برای خودم ایجاد کردهام، میتوانم این بار با کار کردن آگاهانه بر روی رشد شخصیام و باورهایم، به آنچه که میخواهم البته با رعایت مراحل تکاملی برسم!!!
ارادتمند شما
به نام خداوند اجابتگر خداوند هدایتگر رزاق روزی دهنده
سلام
تجسم به نظرم اون چیزیه که من بیشترین نتایج رو ازش گرفتم آگاهانه و ناآگاهانه
استاد شما چقدر درک بالایی از قانون دارین و چقدر خوب توضیحش میدین تنها کسی هستین که من این جمله رو ازتون شنیدم:تجسم چیزی نیست غیر از اینکه دارید به یه موضوعی فکر میکنید
و چقدر این جمله تشخیص اصل از فرع رو راحت میکنه
اینکه نری تو حاشیه و فقط تمرکزتو بزاری روی اصل که توجه به خواسته هاست
اصل اینه که در هرلحظه نوع نگاهت رو به همه چیز به شکلی تغییر بدی که احساس بهتری بهت بده تو این ایام عید یه چیزی که با شرایط و اتفاقات برام خیلی بولد شد و خوب برام جا افتاد اینه که همیشه میشه جور دیگه ای نگاه کرد اوضاع هرچقدر سخت و بد باشه بازهم کلی نکته مثبت و کلی چیز هست برای سپاسگزاری
اون اول که من تازه اسم قانون جذبو شنیدم و کتابهاشو خوندم چند وقت بعدش یه روز داداشم در اتاقمو باز کرد و یه کامپیوتر گزاشت روی میزمو رفت گفت این مال تو نو بود مال من بود من هاج و واج مونده بودم آرزوم بود ولی باورم نمیشد که بشه و از جایی که فکرشو هم نمیکردم خواسته من اجابت شد فقط با قدرت تجسم خلاق
بعد از اون من این کارو ادامه دادم گاهی وقتا آگاهانه گاهی هم نا آگاهانه ولی به خیلی از خواسته هام رسیدم
حتی در جهت منفی به بی نهایت ناخواسته رسیدم که با قدرت تجسم خودم خلقش کردم و هرچی بهش فکر میکنم بهتر درکش میکنم
از مشتری هایی که پول نمی دادن چون من از قبل فقط به این فکر میکردم که الان میاد و پول نمیده یا از مشتری های که گیر میدادن سخت گیر بودن که چرا کار من اینجوریه اونجوریه و...
دوست دارم بیشتر در جهت مثبتشو بگم که به خودم این باورو بدم که امکان پذیره رسیدن به هر آنچه بخواهی من آرزوی یه گوشی موبایل داشتم و با تجسم دارمش من یه آدمی بودم که زندگیم به بطالت میگذشت ارزو داشتم یه کاری یادبگیرم یه کاری انجام بدم یه منبع درآمدی داشته باشم و بهش رسیدم بعدش آرزوم بزرگتر شد که برای بقیه کار نکنم برای خودم کار کنم و بهش رسیدم وسایل کارمو همش تصور میکردم گوشه اتاقم ولی گرون بود نمیدونستم چجوری از کجا اما شد خدا بهم داد اجابت شدم الان تو زندگیمه مدتهاست که دارمشون بعد از اون آرزوی مشتری های خاص با ویژگی های خاصی رو داشتم که اونارو هم تجربه کردم درآمدهای خاص میخواستم اونو هم تجربه کردم
یادمه از بچگی آرزوی یه اتاقو داشتم که پنجره داشته باشه چون من تا زمان نوجوانیم اصلا اتاقی نداشتم کمدی نداشتم محیط شخصی نداشتم ولی الان اتاق من مثله بهشته در اتاقم رو به حیاطه و در کاملا شیشه ای از بالا تا پایین شیشه است این یعنی یه ویوی کامل از محیط روبروم حالا محیط روبروم چیه؟یه باغچه پر از گل و گیاه و درختای خوشکل و سرسبز و آسمان آبی پهناور هر روز یه ارکست سمفونی جانانه از صدای هماهنگ پرنده ها دارم که انگار وسط جنگلم خیلی لذت بخشه ،من درمورد این خواسته به بیش از اونچه که در بچگیم تصور میکردم رسیدم من فقط عاشق پنجره بودم ولی خدا منو لعلک ترضی کرد بهترین اتاق خونه بهترین ویو مال منه
یه سفرهایی ارزوم بود که تجربش کردم دقیقا یادمه روی ارتفاعات ماسال اون بالا بالاها بودم صفحه گوشیمو باز کردم که از ویو عکس بگیرم دیدم ویوی روبروی من دقیقا دقیقا دقیقا بک گراند گوشی منه متحیر شدم باورم نمیشد اما خداوند پاسخ میدهد
اگه بخوام مثال بزنم هزار صفحه هم که بنویسم تمام نمیشه باید تک تک وسایلمو بنویسم تک تک لباسهام حتی ایرپدم باورتون نمیشه چقدر تصورش میکردم ، حتی ماشینم وای وای ماشینم که یه معجزه بود تمام جاده هایی که رفتم حتی دوره هایی که از سایت خریدم باشگاهی که رفتم کلاسها و دوره های مختلفی که شرکت کردم ،رشدی که از لحاظ مالی کردم پول های بزرگی که وارد زندگیم شد پس اندازم ……
من تازه میفهمم هر آنچه که به دست آوردم با قدرت تجسم خلاق بود و زمانی به دستشون آوردم که باور کردم که امکان پذیره که میشود زمانی محقق شد که من لذت بردم از همون چیزی که داشتم اونوقت خدا بهترشو بهم داد من به احساس رضایت رسیدم از لحظه حال و خدا اجرشو به شکل نعمت و ثروت و سلامتی و به شکل خواسته هام وارد زندگیم کرد
این فایل باعث شد جور دیگه ای به داشته هام نگاه کنم به نعمتهایی که وارد زندگیم شده به دلیلی که این نعمتها وارد زندگیم شده متفاوت نگاه کنم
اینکه میگین تضادها نعمته ،واقعاااا نعمته الان بهتر میفهممش که چقدر به سپاسگزارتر شدنمون کمک میکنه و اینکه قدر داشته هامون رو بدونیم منی که تا سالها حتی یه اتاق یا یه کمد شخصی نداشتم الان خیلی قدر اتاقم و وسایلمو میدونم منی که مدتها و شاید سالها پیاده بودم مسافتهای طولانی رو پیاده میرفتم الان خیلی بیشتر قدر ماشینمو میدونم منی که تو بچگیم در فقر بود آرزوی یه لباس و اسباب بازی و حتی آرزوی یه تیکه گوشتو داشتم الان خیلی بیشتر قدر شغلمو پولمو داشته هامو میدونم
تقریبا ده روز پیش یه مشکلی برام پیش اومد که من دوست ندارم توضیح بدم تمرکز کنم رو نکات منفی ولی اوضاع جوری بود که من نفس نمیتونستم بکشم اصلا نفسم بالا نمیومد مثله یه ماهی که از آب میکشی بیرون بالا پایین میپره و داره میمیره منم نفس نفس میزدم و نمیتونستم نفس بکشم خلاصه که اون اتفاق خیلی سخت بود ولی خیلی سپاسگزارم که اون موضوع برام پیش اومد چون اصلا دیدگاه منو خیلی تغییر داد و منو خیلی سپاسگزارتر کرد خیلی باعث شد که قدر داشته هامو بدونم حتی قدر یه نفس کشیدنمو قدر یک نفس راحت یه نفس عمیق
واقعا که قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
چقدر ما باید درسها بگیریم از این زندگی تا بزرگتر بشیم
اگر میتونی نفس بکشی خوشبخت ترین انسان روی زمینی اگه میتونی راه بری ببینی بشنوی تو خوشبختی اینا سرمایه های زندگیمونن که باید قدرشونو بدونیم خانوادمون سلامتیمون شغلمون شخصیتمون اینا نعمتن اینا ثروتن اینا سرمایه ان مطمئن باش همین لحظه کلی نعمت تو زندگیت داری که نمیبینیش
خدایا چشم مارو به روی نعمتهای زندگیمون باز کن
من مطمئنم همینطور که به تمام این آرزوها و داشته ها رسیدم به هرآنچه که بخوام میتونم برسم هدف امسال من ساختن کسب و کار مورد علاقمه وارد شدن بهش و پیشرفت کردن توی اون کار و اولین هدایت من در مورد این هدف این بود که از قدرت تجسم خلاق استفاده کن همونطور که تورو به خیلی از خواسته هات رسوند به هرآنچه که بخوای هم میتونی برسی چون این قانون بدون تغییر خداونده
خدایا شکرت
درپناه رب