live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نادر خراسانی گفته:
    مدت عضویت: 2085 روز

    به نام خداوند مهربان

    با سلام و عرض ادب به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و خونواده عزیزم در این سایت شگفت انگیز

    اول اینو بگم که چقدر خوب و عالی استاد عزیزم تغییر کردید و از 5 سال گذشته تا الان چقدر تکاملتونو بیشتر طی کردید از لحاظ تناسب اندام و زیبایی و شادابی

    دوره 12 قدم واقعا بینظیر و عالیه من تا قدم 11 پیش رفتم کلی نتایج خوب گرفتم هم از لحاظ مالی هم مهاجرت به تهران هم شغلی که بهش علاقه دارم و خیلی نتایج دیگه و دقیقا به این حرفتون رسیدم برای کسایی که تعهد دارن نتیجه میده و اتفاقات خوب میوفته منم تعهد داشتم ولی نه اون تعهدی که همیشگی باشه و به محض اینکه یخورده فاصله میگرفتم دوباره همه چیز تغییر میکرد و برمیگشتم عقب الان حدود4 ساله که این دوره رو شروع کردم ولی به خاطر همین نداشتن تعهد هنوز کامل تموم نکردم خیلی نتیجه گرفتم خیلی رشد کردم ولی اگر تعهد داشتم تا الان به خیلی از اهداف دیگه ام رسیده بودم و مسیر خیلی کوتاهتر میشد به لطف خدای مهربان الان دوباره برگشتم به مسیر و با تعهد میخوام ادامه بدم و یکی از همون عهد هایی که با خودم بستم اینه که هروز یک فایل جدید از سایت ببینم چه روزشمار باشه چه فایل جدید و چه نشونه باشه و کامنت بذارم از نتایج و تجربیات خودم و چقدر واضح هروز دارم نتایج همین کار کوچیک رو میبینم نمونه اش همین دیروز که صبح زود از خواب بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد حدود ساعت 3 و تصمیم گرفتم بلند شم یک نشونه بگیرم و کامنت بذارم که باعث شد همین دیروز بدون اینکه تلاشی واسش انجام بدم خدا توسط دستانش مشتری هایی رو هدایت کرد سمتم که حدودا 4 میلیارد تومان در یک روز فروش انجام بدم و ثروت خوبی وارد زندگیم شد خدارو صدهزار مرتبه شکر

    چقدر تجسم در این مسیر هم حال منو خوب کرده که خودش مثل رسیدن به اهداف و تجربه اون حال خوبه و هم منو به خیلی از خواسته ها رسونده خدای مهربان رو بینهایت سپاسگزارم بابت دستان خوبی که همیشه سر راهم قرار میده و هر لحظه هدایتم میکنه و بینهایت از شما استاد عزیزم سپاسگزارم بابت این فایل فوق العاده که بعد از 5 سال روی سایت گذاشتید و باعث شد کلی آگاهی ها واسم مرور بشه و بینهایت سپاسکزارم استاد بابت تمام فایل ها و آموزش هایی که روی سایت هست و میزارید که هرکدومش بینهایت ارزش داره

    عاشقتونم در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و پیروز باشید و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  2. -
    فریبا فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 2135 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استادان عزیزم

    و سلام به دوستای خوبم در این سایت الهی

    خدایا ممنونم به خاطر این سایت به خاطر این همه آگاهی

    خدایا ممنونم بخاطر این عدد 1818 روز عضویت در این سایت الهی وبه قول خانم سعیده شهریاری عزیز غار حرا

    موضوع فایل

    استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق

    حدوداً دو هفته قبل کامنتی که در ارتباط با نشانه روزانه م بود بررسی حجاب در قرآن قسمت 6 نوشتم

    که منتظر ویزای پسرم هستم و قراره که به کشور هلند مسافرت کنه و قرار شد که اگه ویزا اومد تو کامنتا بنویسم

    اما امروز می خوام ادامه اون ماجرا

    واز

    قدرت تجسم بگم

    من چند ساله که مهاجرت پسرم رو دارم تجسم می‌کنم تجسم می کردم که تو فرودگاهم و دارم بدرقش می‌کنم تجسم می کردم که اون بهترین رشته تو بهترین دانشگاه قبول شده تجسم می کردم که اونجا کار برای خودش پیدا کرده و کلی موفقه اینا همه رو تجسم می کردم و پنجشنبه 22 شهریور 1403 مرحله اول تجسمم به وقوع پیوست و پسرم رو برای تحصیل به کشور هلند بدرقه کردم

    البته حدوداً سه سال پیش برای تحصیل در کشور آمریکا پذیرفته شد اما ویزاش دیر اومد و ما ناراحت شدیم بعد که ویزا اومد دانشگاهش تعطیل شده بود

    ولی همش سعی میکردم خودم رو کنترل کنم احساسم رو کنترل کنم

    وبا خودم تکرار می‌کردم حتماً این اتفاقات خیره و الخیر فی ماوقع رو مرتب به خودم وپسرم می‌گفتم و خیرشم این بود که فهمیدیم خداوند برنامه و پلن بهتری رو برای ما چیده و اون این بود که تو این مدت عروس بگیرم

    و پسرم به همراه خانمش بتونه مهاجرت کنه و این خیلی برنامه بهتری بود که خدا برای ما چید

    خدایا من به هدایت‌هات،به نشونه هات و به کمک هات ایمان دارم.

    خدایا شکرت که می‌تونم سپاسگزار تو و قوانینت باشم ،می‌تونم سجده شکر به جا بیارم ممنونم که یاد گرفتم که تجسم‌های خوب بکنم من قبلاً به علت وابستگی شدید به خانواده اصلا دوست نداشتم که بچه‌هام مهاجرت کنند ولی با ورود به این سایت و این آگاهی‌هایی که استاد عزیز در اختیار ما قرار دادند این تغییر رو در خودم به وجود آوردم و اینو جز نتایجی که از این سایت گرفتم می‌دونم

    من با استفاده از قدرت تجسم به خیلی از خواسته هام رسیدم

    و این خواسته چون در زمان ارسال

    این فایل رخ داد نوشتمش

    ذهن ما همیشه درگیر تجسمه ولی چقدر خوبه که بیایم آگاهانه بهش جهت بدیم و تجسم‌هایی رو که دوست داریم تو زندگیمون اتفاق بیفته انجام بدیم

    وقتی

    با احساس خوب و لذتی که میبری

    خواسته هاتو تجسم میکنی انوقت اون همه کار برات میکنه

    خداااایاااا شکرررت من سپاسگزار تو و قوانینت هستم

    خدایا شکرت به خاطر این سایت و این همه آگاهی خدایا شکرت به خاطر استاد عباس منش عزیز

    خدایا شکرت به خاطر دوستان خوبم که باعث تشویق من به نوشتن این کامنت شدن

    ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  3. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1364 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا ۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (آیه 93 نمل)

    و بگو: همه ستایش ها ویژه خداست؛ به زودی نشانه های خود را به شما نشان خواهد داد، پس آنها را خواهید شناخت. و پروردگارت از آنچه انجام می دهید، بی خبر نیست

    =====================================

    سلام استاد عزیزم

    سلام دوستان ارزشمندم

    این کامنت رو از بابت کنترل ذهنم مینویسم

    خدایا تو خودت میدونی که من جزء تو کسی رو ندارم

    خدایا به عظمتت قسمت میدم خودت یاری ام کن

    کمکم کن بتونم این ذهنمو کنترل کنم

    خدایا بدون هدایت های تو اصلاً نمیتونم زنده بمونم چه برسه به اینکه زندگی کنم

    خدایا من هر لحظه به تو

    به هدایت های تو

    به قدرت تو

    به آگاهی نامحدود تو

    به علم تو

    به توانایی نامحدود تو

    محتاجِ محتاجِ محتاج هستم

    خدایا الان ما بیشتر وسایل های خونمون رو جمع کردیم داریم نشونه هایی که برامون هر روز میفرستی رو دنبال می‌کنیم

    از طرفی هم پروژه ای که دارم روش کار میکنم به مسئله هایی توش خوردم که فقط تو خدای هدایتگرم فقط تو ربّ وهابم میتونی کمکم کنی

    جان هر کی رو دوست داری مثل همیشه کمکم کن

    جان من که حاضرم خدایا به عظمتت قسم فدای تو میکنم فقط یاری ام کن که من به یاری تو محتاجم

    من به تو ایمانم

    مثل همون زمانیکه حضرت موسی وقتی رسید به رود نیل کل بنی اسرائیل ناامید شدن از رحمت و هدایت شما و فقط موسی بود که گفت نه هرگز اینچنین نیست پروردگارم به زودی مرا هدایت می‌کند

    خدایا من تسلیم تو هستم

    اجازه نمیدم نجوای ذهنم منو از رحمت تو و هدایت هات ناامیدم کنه

    فقط خودت کمکم کن این مرحله از زندگیمو به سلامت با هدایت های خودت بگذرونم

    مطمئنم مهاجرت بسیار بسیار پر خیر و برکتی خواهیم داشت

    همه اتفاقات به نفع ما رُخ میده

    خدایا من بهت ایمان دارم

    تو کمکمون میکنی

    خودت قلب منو از ایمان به خودت پر کن

    من عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1308 روز

      سلام حسن جان

      داشتم به سوره ی ضحی گوش میدادم و باهاش تکرار میکنم،یک چیزی توی قلبم گفت برو به حسن بگو این سوره رو‌زیاد گوش بده،منم گفتم چشم.

      حسن جان،کنترل ذهن‌توی شرایطی که تا دوردست ها تاریکی و چیزی معلوم نیست،خیلی سخته،ولی پاداش رو کسایی که میگیرند که تو شرایط سخت ایمانشون رو حفظ میکنند.

      به قول استاد،خدا هیچ جا تو قرآن نگفته پیامبرها شاخ غول شکوندن،فقط گفته باید ایمان داشته باشید و‌در ایمانتون استقامت بورزید.

      حسن،جهان ساز و‌کار ساده ای داره و‌همه چیز رو باید خیلی آسون به ما بده!

      اگر جایی داره کار سخت پیش میره،ایراده!

      اذ قال له ربه اسلم،قال اسلمت لرب العالمین!

      نیاز به هیچ دست و‌پا زدنی نیست،میدونم اول مهر باید پروژه رو‌تحویل بدی،ببین منم باید اول مهر دوتا بچه رو‌بفرستم مدرسه،باید تکلیف‌خونه رو تا اول مهر مشخص کنم!

      هرچیزی که هست بسپارش به خدا،یک سری مسائل هست که ما از پسش برنمیایم!خدا از پسش برمیاد!

      هیچ ذهن منطقی نمیتونست پیش بینی کنه دریا برای موسی باز میشه!

      هیچ ذهن منطقی نمیتونست یوسف رو از دل چاه،عزیز مصر کنه!

      هیچ ذهن منطقی نمیتونست نوزاد شیرخواره رو‌به حرف بیاره تا آبروی مریم حفظ بمونه!

      هیچ‌ذهن منطقی نمیتونست پیش بینی کنه وسط بیابون بی اب و علف،از زیر پای اسماعیل چشمه بیرون بزنه!

      پسر ،خدا همیشه در هارو از جایی باز میکنه که به عقل جن هم نمیرسه!

      اونجایی که ما دستمون به شاخه نمیرسه،خدا شاخه رو میاره پایین!

      فقط تلاشت رو‌بکن رو ذهنت رو از مسائل غیر قابل حل برداری،و‌بزاری روی چیز های دیگه!

      وبعد اون مسئله به بهترین شکل حل میشه!

      قانونش اینه،نمیتونه جور دیگه ای باشه!

      ببین‌من تو‌ خیال خودم بودم و‌داشتم میرفتم ظرفا رو بشورم!

      ببین این خدا چه کارها نمیکنه!

      امیدوارم این تلگراف به کارت بیاد،منتظر خوندن کامنتای پر از معجزه ت هستم.

      در پناه نور میسپارمت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 80 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1364 روز

        تا چند بار باید این پیام های الهی تو بخونم تا سیر بشم

        تو بگو سعیده

        من یادم نمیاد جایی توی کامنت هام گفته باشم تا اول مهر باید پروژه رو تحویل بدم

        از کجا میدونستی که تا اول مهر باید پروژه رو تحویل بدم سعیده!

        نمیخواد بگی

        تو سیمت وصله

        نیازی به گفتن من نیست

        کافیه فقط خدا بهت بگه

        به خدا قسم موندم

        موندم از این خدا و هدایت هاش

        دیروز برای اینکه بتونم یکم ذهنمو کنترل کنم گفتم بیخیال کار اصلاً

        پاشدم رفتم نیاوران یکم بگردم و از فضای سرسبز پارک نیاوران استفاده کنم

        ما خونمون تا اونجا 2-3 ساعتی فاصله ست

        وقتی رسیدم مترو تجریش ، امدم اسنپ بگیرم که تا پارک نیاوران منو ببره

        به خدا گفتم خدایا خودت یه ماشین خوب با یه راننده خوب برام بفرست

        میخواستم برم یکم با خودم و خدای خودم خلوت کنم

        ماشین رسید و من سوار ماشین شدم

        داشتیم همینجوری با هم صحبت می کردیم

        بعدش میدونی راننده به من داشت چه حرف هایی میزد

        به الله قسم مثل شما که امشب هدایت شدی تا برام بنویسی اونم داشت پیام خدا رو بهم میرسوند

        میگفتش ، خدا همه چیزه برای من

        میگفتش تو فقط کافیه سیمت بهش وصل باشه همون خدا برات کافیه

        میگفتش من الان توی زندگیم هیچکسی رو ندارم چون خدا برای من کافیه

        میگفتش دو روز پیش من تولدم بود یه مسافر سوار کرده بودم کرایه ماشینش 100 هزار تومن میشد ولی اون 500 هزار تومن واریز کرد! بعد برگشت بهم گفت نمیدونم چرا ولی احساس کردم باید 500 هزار تومن برات واریز کنم

        همون جا گفتش که این کادوی خدا برای من بود

        بعد امشب خدا به قلبت الهام کنه که بیای برای من بنویسی و بگی حواسم باشه ، من نمیتونم جایی رو ببینم خدا که میتونه

        اون خودش راه رو به من نشون میده

        اصلاً نمیدونم چی بگم سعیده

        نمیدونم

        این از کارم که دیروز داشتم به خدا میگفتم خدایا فقط یه معجزه میتونه بیوفته که من این پروژه رو به سلامت تمومش کنم

        اینم از مهاجرتی که داریم

        فرش هامون هم جمع کردیم

        کفِ خونه موکت پهن کردیم

        تلویزیونمون هم هفته پیش به آقایون سمساری فروختیم رفتش

        بقیه وسایل های خونمون هم توی راه پله خونمون انداختیم

        تا خدا قدم بعدی رو بهمون بگه

        از کی تا حالا شدی خواهر توحیدیمون؟

        اون از کامنتی که برای ابراهیم نوشتی تا بتونه بهتر ذهنش رو کنترل کنه

        اینم از کامنتی که برای من نوشتی تا بتونم بهتر ذهنمو کنترل کنم

        حالا تو خودت از صبح تا شب داری روی خودت کار میکنی تا بتونی راحت تر ذهنتو کنترل کنی

        شاید الان کل مادرهای ایران بچه هاشون رو تا الان برای مدرسه ثبت نام کردن ولی یک نفر تو کل ایران گفته من فقط طبق اون چیزی که خدا بهم میگه عمل میکنم نتایجت هم که به اندازه یه ایران فرق داره

        لطف کردی که به ندای قلبت گوش دادی برام نوشتی

        ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      نیلوفر گفته:
      مدت عضویت: 444 روز

      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

      فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاکُمْ ۚ نِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ

      پس بدانید که البته خدا یار شماست، که بهترین یار و بهترین یاور است.

      سلام دوست عزیز

      کامنتتون رو‌ خوندم، بسلامتی اسباب وسایلو جمع کردید و منتظر نشونه ها هستید

      من هم شرایط مشابه شمارو تجربه کردم، قلبم گفت براتون تجربه خودم رو تعریف کنم

      همسرم پرستار بودن و چون به کارشون علاقه نداشتن سال گذشته استعفا دادن و تصمیم گرفتن که کسب و کار خودشونو راه اندازی کنن

      حالا بماند که چه مسائلی رو حل کردیم و ظرفمون بزرگتر شد و خدای رحمان و رحیم چه نعمت هایی رو وارد زندگیمون کرد…

      اردیبهشت امسال موعد قرار دادخونمون بود، چندسال پشت سرهم بود که ما تمدید میکردیم

      هم خونه نوساز و شیک بود هم همسایه ها و صاحبخونه خوب، ولی امسال تکلیمون روشن بود، باید بلند میشدیم چون واقعا پولی نداشتیم که پول پیش رو افزایش بدیم و کرایه اش هم با توجه به درآمدمون بالا بود

      انقدر فکرمونو مشغول کرده بود که نگم براتون! بعد تعطیلات عید شروع کردیم به خونه دیدن با توجه به پولی که داشتیم

      یعنی یه خونه هایی نشونمون میدادن که واقعا احساس بدی بهم دست میداد

      گفتم خدایا با این مبلغی که داریم نمیتونیم خونه خوبی بگیریم خودت هدایتمون کن

      دیگه منتظر نشونه ها شدیم واقعا یک ماه و چند روز گذشت هیچ خبری نشد

      حالا ببینید چقدددرر تسلیم بودن کنترل ذهن میخواد واقعا

      همینجوووری روزا میگذشت و خبری نبود دیگه فرصتی نبود منم همه وسایلو کارتون کرده بودم، اتاقو کلا جمع کرده بودم، فقط 2 تا کاسه بشقاب نگه داشته بودم، ماهم مثل شما که تلویزیون رو فروختید، سرویس خواب روفروختیم چون خونه هایی ک میدیدیم خیلی اتاق خوابشون کوچیک بود

      یوقتایی پیش خودم تعجب میکردم واقعا چرا هیچ اتفاقی نمیوفته میگفتم نکنه جدی جدی قراره تو کوچه چادر بزنیم

      صاحبخونه هم عجله داشت خونه رو اجازه بده ما هم فقط 5 روز دیگه فرصت داشتیم

      یه خونه ای پیدا کردیم سال ساختش بالا بود، کوچیکم بود ولی تمیز بود من با صاحبخونه قرار گذاشتم گفت هماهنگ میکنم با مستاجر برید ببینید(ایشونم گفت مستاجرش عجله داره سریع میخاد بره)

      گفتم احتمالا دیگه همین اوکی بشه

      دو روزی گذشت من دو سه باری پیام دادم ایشون میگفت مستاجر جواب نمیده و…

      بعد یهو دیدم کلا آگهی رو از سایت حذف کردن

      گفتم ولش کن حتما خیر نبوده

      یه خونه دیگه پیدا کردیم صابخونه گفت شهرستانیم ساعت 5 عصر میرسیم، ما دقیقا ده دقیقه به 5 جلوی خونشون وایستادیم تا بیان ایشون اومد گفت ینفر دیگه خونه رو پسندید ولی حالا شما چون زحمت کشیدید تا اینجا اومدید خونه رو ببینید که اگه اونا اوکی نکردن دیگه شما قرار داد ببندید ( من مونده بودم ایشون که خونه نبود چجوری یکی دیگه اومده بود و دیده بود و پسندیده بود!!)

      احساس میکردم خونه هایی که من میپسندم عین یه حبابی ان که تا دستمو دراز میکنم بگیرمشون میترکن!!

      دیگه 2 روز مونده بود خونه رو خالی کنیم دیگه کلا رها کردم و تسلیم تسلیم

      راستشو بخواین خیلی برام جالب بود دلم میخواست ببینم واقعا چه اتفاقی میخاد بیفته، واقعا میخاستم ببینم خدا چجوری میخاد کمک کنه؟ اصلا میخاد کمک کنه یا پاشو گذاشته رو پاش فقط داره نگام میکنه؟( اونموقع مثل الانم فکت تو دستم نداشتم، هنوز معجزه تسلیم بودن رو ندیده بودم)

      فرداش خانواده همسرم زنگ زدن گفتن یه اتاق تو خونمون خالی کردیم فعلا بیاید اینجا تا سر فرصت خونه پیدا کنید

      اسباب اثاثیه هم بذارید تو پارکینگ

      قلبم سریع قبولش کرد، گفتم حتما خیره ، خدا هوامو داره، هیچ مقاومتی نکردم برای رفتن

      ولی خوب در عین حال سختم بود برام دیگه، پذیرشش خیلی سخت بود بالاخره چندسال مستقل زندگی کرده بودیم

      روزهای اول چون فرکانس های خودم تو در و دیوار بود اطرافیان هم درحالی که سعی میکردن ظاهرو حفظ کنن ولی مثل یه مزاحم باهام برخورد میکردن( خانواده خودم خیلی اصرار میکردن که من این مدت رو برم پیششون و مثل دوران عقد آخر هفته ها برم پیش شوهرم، درسته که شوهرم خونه پدرش بود و راحت تر از من بود ولی من نمیتونستم تو اون موقعیت که خودشو مقصر میدونست که به این وضع افتادیم تنهاش بزارم برم)

      الان حدودا 4 ماه از اون موقع میگذره ، اوایل همش از خدا ، از خودم میپرسیدم این واقعا هدایت بود؟؟؟

      الان که نگاه میکنم میبینم یه شاهکار بود

      ظاهرش ناحالب بود ولی خیلی نعمت و برکت داشت برامون

      دقیقا یک ماه که گذشت از شرکت تعاونی مسکنی که عضو بودیم نامه اخطار اومد که باید مبلغی رو واریز کنید وگرنه اخراج میشید(همون موقع خانواده همسرم گفتن راستش ما یه مبلغی رو براتون گذاشته بودیم کنار تا بتونید یه خونه رهن کنید ولی حالا اشکالی نداره واریز کنید واسه این خونه)

      چقدر آرامشمون بیشتر شد، چقدر اون دغدغه ها و استرس ها ازبین رفت

      کسب و کارمون رو راه انداختیم به لطف خدا

      و جالبه بهتون بگم یکی از پاشنه های آشیلم رو پیدا کردم

      من 5 ساله از کارشناسی فارغ التحصیل شدم و 2سال طرح رفتم( اون 2 سال رو تو دوران عقد بودم) و بعدش هرچی تلاش کردم برم سرکار نمیتوستم، هر چی آزمون استخدامی میدادم کتبی قبول میشدم مصاحبه رد میشدم

      ولی الان حدودا 2 روزه که من وارد کار شدم

      تازه متوجه شدم که تو این چندسال با وجود اینکه عاشق رشته ام بودم و مهارتش هم داشتم و هی به خدا درخواستش رو میدادم و پام رو گاز بود چرا موفق نمیشدم بعد از طرحم برم سرکار

      چون من درست کردن ناهار و شام و رسیدگی به کارهای خونه و وقت گذروندن با همسرم برام تو اولویت بود!

      الان چون با خانوداه همسرم هستیم دیگه دغدغه خونه داری و ناهار و شام کلا حذف شده بنابراین این ترمز هم خود به خود حذف شد دیگه خیالم از این بابت راحته و درها باز شد هدایت شدم به کاری که عاشقشم

      یکی دیگه از نعمت هایی که برامون داشت اینه که به فکر مهاجرت افتادیم و یکی دو ساعت شب ها با همسرم زبان میخونیم( در صورتی که اگه خونه خودم بودم دیگه وقت نمیشد)

      خدارو شکر واقعا، از هر طرف که به این ماجرا نگاه میکنم میبینم خدا واقعا جبران کننده ست، به قول دوستمون آقا ابراهیم

      مگه میشه خودتو پرت کنی تو بغل خدا ،جا خالی بده و بهمون بخنده؟

      مگه میشه بهش بگی خدایا به تو پناه آوردم،جز تو پناهی ندارم بهت بگه برو حوصلتو ندارم؟

      بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

      آری، کسانی که همه وجود خود را تسلیم خدا کنند در حالی که نیکوکارند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته و مناسب است، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.

      در پناه جان جانان بهترین ها براتون رقم میخوره، مطمئن باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1516 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام استاد و بانوی عزیز

    سلام به خانواده بهشتیم

    تجسم همه کار می‌کنه …

    واسه اینکه بتونم رو خودم بیشتر کار کنم و از خیلی از افراد دور باشم بهار سال 1402 از کارم انصراف دادم و این در حالی بود که محل کار من که یک فروشگاه عرقیجات بود ( خیلی هم به طب سنتی علاقه داشتم )سر کوچه بود و 5 دقیقه بیشتر با سوئیتی که در آن زندگی میکردم فاصله نداشت اما احساس خوب و کار کردن رو خودم را خیلی بیشتر دوست داشتم و خداوند هم شرایطی را واسم جور کرد که تا چندین ماه هزینه ی زندگیم بر طرف میشد اما از یه جایی کم کم اوضاع و شرایط طوری پیش رفت که به بدهی و نداشتن تغذیه برخورد کردم که خود همین اوضاع مسائلی بود که باید حل میشد و به مرحله ی بعدی میرفتم

    واسه اینکه بتونم ذهنم کنترل کنم به خیابان شیراز در تهران هدایت شدم و کلی زمانم را صرف دیدن مغازه هایی میکردم که دکورهای لوکس و وسایل خانه ی شیک و زیبایی داشت و مدام تجسم میکردم که در این خونه ها هستم و تجسم میکردم در آشپزخانه لوکس هستم غذا درست میکنم و لبخند میزدم و احساسم خیلی خوب میشد ،(( در حال حاظر در بهترین آشپزخانه هایی که فراتر از تجسمم بود غذا درست میکنم و لذت میبرم ))

    حمام های شیشه ای و سرویس های لوکس را می‌دیدم و خودم تجسم میکردم که تو این حمام ها هستم و دارم دوش میگیرم (( در حال حاظر یکی از خونه هایی که توش زندگی میکنم و در کیش هست حمام شیشه ای داره که تجسم کرده بودم و سرویس های لوکسی که میخواستم ))

    با شرایطی که داشتم اما حالم خیلی خوب بود و آگاهانه ذهنم به سمت خواسته هام می‌بردم بعضی روزها تا 48 ساعت هیچ غذایی نمی‌خوردم و میرفتم یه بربری می‌خریدم و تجسم میکردم که بهترین غذایی که میخورم و اشک میریختم از اون احساس و خدارا شکر میکردم هر زمانی که فایل های سفر به دور آمریکا را می‌دیدم و تغذیه ها و گوشتهای خوشمزه را می‌دیدیم تجسم میکردم که دارم نوش جان میکنم و میگفتم به به عجب مزه ای داره ،واسه خودم تو قابلمه یه پیاز میذاشتم و با نان بربری نوش جان میکردم و مدام تجسم میکردم که این غذای خوشمزه ای که میخورم بهترین تغذیه است و مدام احساس خوبی داشتم ((در حال حاظر سریال سفر به دور آمریکا را میبینم اما این بار با تغذیه های قانون سلامتی و اصل جنس تغذیه که بهترین هست را نوش جان میکنم ))

    با یه کفشی که زیرش پاره بود پیاده روی میکردم و همیشه یک لباس را می پوشیدم اما تجسم میکردم که با امکانات بهتری ورزش و پیاده روی میکنم و احساسم خوب بود از این که میدونستم به یه شرایط خوب هدایت میشم ((در حال حاظر بازهم پیاده روی میکنم اما این بار با بهترین برندهای کفش و لباس ورزشی و در بهترین باشگاه شهر عضو هستم ))

    اون زمان چون به طب سنتی علاقه داشتم و کمی راجع بهش اطلاعات داشتم و درمان های اندکی را بلد بودم با خواهرم و یکی از دوستانم که هر دو از شاگردان سایت هستند صحبت میکردم و میگفتم که یه روزی از یه کسی مراقبت میکنم و کلی واسش پول میگیرم و لذت میبرم …((در حال حاظر از یک پسر نوجوان اوتیسم به قول خودش 14 ساله مراقبت میکنم که بیشترین تکه کلامش دوست دارم هست و روزی بیش از صد بار این جمله را به من و اطرافیانش میگه و مهم نیست که اون فرد کی باشه ،مدام با خودش صحبت می‌کنه و هرچیزی که بخواد ازش عکس میگیره و تو گوشیش و لپ تاپش مدام راجع بهش صحبت می‌کنه و اگر یک ذره احساس من خوب و بد باشه متوجه میشه و به اون احساسم واکنش نشون میده و من هر روز احساسم خوب نگه میدارم و این تمرین داره خیلی شدید رشدم میده و هر مسئله ای به وجود میاد کلی جایزه میگیرم و هر روز خداوند از طریق این پسر به من قوانین یاد آوری می‌کنه )))))

    سال قبل مدام با خودم و ربم صحبت میکردم و حالم خوب بود تا اینکه اتفاق افتاد و خواب دیدم که رفتم به یه شهر و مهاجرت کردم که قبلا داستان مهاجرتم تعریف کردم از ابتدای سفر که با 700 هزار شروع کردم و هیچ جا و مکان و کسب و کاری نداشتم میدونستم که خدا هوامو داره و هدایتم می‌کنه و مدام تجسم میکردم که راجع به این مهاجرتم تو سایت کامنت می‌ذارم و کلی از بچه ها کیف میکنند و کامنت واسم میذارن و دقیقا همین شد و اون کامنتی که در باره ی مهاجرتم گذاشتم بیش از 25 کامنت واسم اومد و چقدر ایمانم قویتر شد و یادآور مسیرم بود .

    ایمان داشتم که همه چیز واسم خوب پیش می‌ره و یه روز که 48 ساعت از بی پولی هیچی نخورده بودم از خودم فیلم گرفتم و رد پا کردم و هروقت میبینمش مسیر به یادم میاد و ایمان و شجاعتم بیشتر میشه

    لینک کامنت هدایت ها در مهاجرتم و اینکه چطور به که با چه باورهایی به این شرایط رسیدم

    abasmanesh.com

    تجسم میکردم که مثل استاد با دوتا ساک مهاجرت میکنم و واقعا با دوتا ساک این کار کردم و تمام پل های پشت سرم خراب کردم و هرچی که داشتم فروختم و بدهی هامو پس دادم .

    با همون دوتا ساک رفتم داخل قطار مترو و با شجاعت چند تا از نکات مثبتم گفتم و از خودم فیلم گرفتم و ردپا شده واسم .

    سال قبل خواستم این بود که در فصل گرم به شهر های خنک برم و در فصل سرد به شهرهای گرم برم و الان به همون صورت زندگی میکنم ((در سرما میرم کیش ،و در گرما میرم کلاردشت و پردیس و لواسان ))

    سال قبل در یک سوئیت 12 متری در یک زیر زمین زندگی میکردم ولی مدام احساس خوبی داشتم و حالم خیلی خوب بود در حال حاظر در بهترین شهرهای ایران و در بهترین منطقه ها در بهترین خونه های لوکس و زیبا هستم .

    سال قبل چند نفر اطرافم بودن که مدام میگفتن از این تفکر بیا بیرون که به هیچ جا نمی‌رسی و به فکر یه کاری باش در حال حاظر فقط با این پسر نوجوان زندگی میکنم و نصف هفته همکارم میاد و من به تنهایی در کلبه ی بهشتیم در پرادایس زندگی میکنم

    کلبه ای که مثل کلبه ی استاد در پرادایس هست اما در ابعاد کوچکتر ،درختان و گل و گیاهان زیادی هست که بهشون آب میدم و رسیدگی میکنم و خیلی زیبا شدن ،همون چیزی که در سریال زندگی در بهشت میدیم و دوست داشتم که انجام بدم .

    آنقدر خوب به این کار هدایت شدم که همه میگن یک معجزست و با این همکارم متولد یک روز و یک ماه هستیم و جدیدا بدون این که بخوام کاری بکنم عضو سایت استاد عباسمنش شده و داره رو خودش کار می‌کنه .

    کار من شاید خفن ترین و راحت ترین و آسانترین و لذت بخش ترین کار جهان باشه اما دارم رو خودم کار میکنم که به مرحله ی بعد برم (اما عجله ای ندارم )و می‌دونم که به دبی سفر میکنم و بعد از مدتی به آمریکا میرم و استاد عزیز میبینم و بزرگترین خواسته ی روح من تلاوت قرآن چون صدای بهشتی دارم که خداوند بهم هدیه داده .

    استاد در سمینار شما و در پرادایس حتما قرآن با صوت خداوند از زبان من تلاوت خواهد شد .

    عاشق همتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1550 روز

      سلام به برادر عزیز توحیدی

      از خوندن کامنتت کیف کردم ولذت بردم..بهتون تبریک میگم.وتحسینتون میکنم . اینقدر قشنگ و عالی قانون رو درک کردین و توحیدی عمل میکنید..

      چقدر باورهای قویتر شد. ..من الان حدود یک ماهی میشه یک خواسته آمو مدام تجسم میکنم و حس خوبی میگیرم ولذت می‌بریم و دقیقا مثل شما که میام وکامنت می‌نویسم و….

      امروز گفتم بیام وکامنت های دوستان رو بخونم و ورودی مناسب بدم به ذهنم تا باور پذیر تر بشه برام..

      هدایت شدم به کامنتون ..

      چقدر لذت بردم..چقدر گریه کردم که خدا اینقدر زیبا با نشونه ها باهام حرف میزنم..

      ومن به زودی زود به خواسته ام میرسم.. خدایا شکرت

      سپاسگزارم از کامنت ارزشمند تون..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مجید عزیزی پیردوستی گفته:
        مدت عضویت: 1516 روز

        به نام خالق هدایتگر

        سلام خواهر عزیزم

        عجب خدایی داریم ما …

        امروز گفتم بیام وکامنت های دوستان رو بخونم و ورودی مناسب بدم به ذهنم تا باور پذیر تر بشه برام..

        هدایت شدم به کامنتتون ..

        چقدر لذت بردم..چقدر گریه کردم که خدا اینقدر زیبا با نشونه ها باهام حرف میزنم..

        دقیقا همین الان در نوشتن این کامنت واسه منم اتفاق افتاد و اشک میریزم از این جنس هدایت و مهربانی رب العالمین

        چقدر استاد برنامه ریزی و در زمان مناسب شما را به کامنت من هدایت می‌کنه تا آنچه که لازم دارین را از این کامنت دریافت کنید و چقدر منو به خوبی هدایت می‌کنه به این سایت و احساسم با دیدن نقطه ی آبی که شما به کامنت من جواب دادین بهتر شد

        همه چی ایمان و توحید و هرچقدر روی خودش حساب کنیم جنس هدایت و نشانه ها را بهتر می‌بینیم .

        خود امروز بود که بهش گفتم هر زمانی کمی از مسیرم دور شدم محکم گوشمو بپیچ و چقدر خوب و لذت بخش این کار کرد و به کامنت شما هدایت شدم

        سپاس گذارم بانوی عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    محمد نوروزیان عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1550 روز

    سلام به استاد عزیز و گروه بسیار خوب عباس منش

    من امروز صبح این فایل رو گوش دادم ، و اولین چیزی که به ذهنم اومد اون تجسمی هست که همیشه در مورد شغل خودم داشتم. من همیشه ارزو و رویای برنامه نویس شدن داشتم ، همین فروردین امسال که خدمت سربازیم تموم شد، من دقیقا روز بعدش روز اول کاریم بود.

    یعنی من 31 فروردین خدمتم تموم شد و 1 اردیبهشت وارد محل کار جدیدم شدم ، اونم نه هر برنامه نویسی ، دقیقا همون چیزی که بهش علاقه داشتم و همیشه تو تصوراتم بهش فکر میکردم ، حتی یک رویای بزرگتر هم دارم که همیشه اون رویامو از چندسال پیش دارم بهش فکر میکنم و تجسمش میکنم و چندبار هم این تصورمو برای همسرم تعریف کردم ، و میبینم که چقدر دارم بهش نزدیک میشم.

    در اواخر فایل شما یه تجسم دیگه به یادم اومد که با تجسم کردن ، بهش رسیدم وقتی من خیلی بچه بودم فکر کنم سوم یا چهارم ابتدایی که بودم همیشه تصور میکردم که یه کامپیوتر دارم ، و رویای داشتن کامپیوتر واقعا منو به وجد می آورد.

    یادمه پدرم قول داد که وقتی به کلاس پنجم رسیدم و معدلم 20 شد برام بخره ، من همه اون 4 سال معدلم 20 بود ، اما اون سال یادمه نمیدونم به چه علت معدلم شد مثلا 19 و 75 ، قبل این که من اصلا برم کارناممو بگیرم یه روز از بیرون برگشتم خونه و دیدم پدرم برام کامپیوترمو خریده . انقدر خوشحال شدم که سر از پا نمیشناختم . من حتی موقعی که نداشتمش یه بالشت میزاشتم جلوم و تصور میکردم که اون یه کامپیوتره ، بعد شروع میکردم باهاش کار کردن .

    خودم الان به اون موقع خودم میخندم و به خودم میگم ببین محمد حرفای استاد عباسمنش که گفت بچه ها چجوری به خواسته هاشون میرسن . چون صبح تا شب دارن به اون خواسته تا جای ممکن فکر میکنن. خدایا ازت ممنونم که این دنیایی که خلق کردی همه چیزش بی نقصه.

    به نظرم یکی از بهترین بما قدمت ایدیهم ها همین تجسم کردنه ، تجسمی که ایندمونو شکل میده به بهترین و لذت بخش ترین روش ممکن

    استاد عزیز از شما ممنونم که این فایلو منتشر کردید.

    من الان قدم اول دوره 12 قدم هستم. در واقع دوسال پیش قدم اول رو خریدم ، قبل این که برم سربازی.

    الان دوباره بعد خدمتم مجددا پیگیر تر از قبل و با آگاهی های بیشتر شروع کردم دوره رو

    من تو اون چکاب فرکانسی که استاد گفته بود چند سال بعد خودتونو کجا میبینید ، نوشته بودم که فلان شغل و فلان خونه و فلان ماشینو میخوام ، بیشتر از 60 درصد خواسته هام فقط با یاداوری همون قدم اول ساخته شد. اون موقع فکر نمیکردم دو سال بعد اوضاعم انقدر خوب بشه و فقط تو رویاهام تجسمش میکردم. الان که به اونجا رسیدم و چند روز پیش دفتری که برای قدم اول تهیه کرده بودم رو میدیدم فهمیدم چقدر اوضاعم فرق کرده ، خدایا شکرت بابت این حال خوب

    در واقع اون موقع من نوشتم و تجسمش کردم چند مدت ولی اتفاق افتاد ولی نه کاملا مطابق ، میتونم بگم 60 درصد مطابق با خواسته هام بوده و الان که فکرشو میکنم به نظرم واقعا هم به اندازه 60 درصد داشتم بهش فکر میکردم و تجسم میکردم .

    این تجربه من از تجسمه .

    امیدوارم این تجربیات بتونه به بقیه دوستان کمک کنه که قدرت تجسم رو بیشتر باور کنن .

    باور کنید میشه ، من اون موقع فکرشو نمیکردم بتونم خونه بخرم ولی همین امروز به همراه فروشنده دارم میرم یه سری کارای اداری خونه رو پیش ببرم ، تازه به همون طریقی که خودم نوشته بودم هم شد ، خدایا شکرت ، تازه میتونست به روش بهتری هم بخرم ولی چون اون موقع تصور و تجسمم این شکلی بود خدا هم به همون شکل منو هدایت کرد .

    دوستان باور کنید با تجسم می‌شود فقط درست تجسم کنید و مطابق قوانین بدون تغییر خدا تجسم کنید تا خداوند به بهرتین شکل و حالت ممکن براتون ردیفش کنه.

    این اولین کامنت طولانی بود که نوشتم ، استاد و هم فرکانس های عزیز امیدوارم حالتون همیشه خوش باشه .

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 54 رای:
  6. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1611 روز

    به نام خدای مهربون و سخاوتمندم

    گام بیست و ششم ذهن خلاق و تحلیل گرم

    استااااااااااااااااااااااااااااد هرروز ک میگذره من شادتر و آروم ترم و سپاسگزارتر ک تو این برهه از زمان هستم و مسئولیت کل زندگیم رو پذیرفتم و دارم اون چیزی رو برداشت میکنم ک کاشته بودمش استاد واقعا عاشقتونم قبل از این فقط تظاهر ب خوب بودن بوده اما الان واااااااقعیه دارم میبینم الهامی ک تو کل بچگیش خیلی آرزوهای کوچیکی داشت الان همه چیز و با هم داره مایی ک تو ی اتاق میخوابیدیم الان خونمون فقط 3تا اتاق خواب داره تو بهترین و لوکس ترین جای شهرم از روابط خیلی داغونه پدر و مادرش خسته شده بود و حتی چندبار ب پایان دادن زندگیش فکر کرده بود الان ی رابطه فوق‌العاده با همسرش داره همیشه لنگ یه قرون دوهزار بود و هرچی کار می‌کرد هیچی تهش نبود الان حسابش پره پره پس‌انداز داره لباس های خوشگل و باکلاس داره جوری شده ک کفش اورجینالش از آلمان براش میاد استاد وقتی اینارو مینویسم انگار درونم ی دریچه باز میشه و من و تو خودش فرو میبره و بغلم میکنه استااااااااد ازتون میلیون هاااااااا سپاسگزارم ک خوب زندگی کردین و ب رشد جهان ب این شکلی ک دور هم هستیم و فقط کیف میکنیم کمک میکنین اون زمانی ک من هیچی از قانون نمیدونسم همه اینارو درخواست کرده بودم تجسمشون کرده بودم و ب قول شماااااا واقعا هزار برابر رویاییش و الان دارم استاد الانی ک اینارو مینویسم چشام پر از اشک شیرینه خوشمزس ک راحت و روان رو گونه هام سرازیر میشن قبلا وقتی گریه میکردم ب سنگینی جاری میشدن و تلخ بودن اما الان حتی اشک چشممم با من تو صلحه همه چیز در این جهان با من تو صلحه خودم با خودم تو صلحم من اون زمان تجسم میکردم میخاستم ولی چون نمیدونسم ک انقدر قدرتمندم یکم رسیدن بهشون طولانی شد

    (تجسم چیزی غیر از جهت دهی افکار ب یک موضوعی در آینده نیست )

    استاد من پذیرفتم ک این چیزی ک الان دارم زندگیش میکنم خودم ساختمش با اینک انقد روی ذهنم کار میکنم و مواظبم ب حاشیه ها نپره و اخبار بیهوده رو دنبال نکنه ولی باز هم ب قول شما بعضا سخت میشه کنترلش کرد ممنون ک بهم یادآوری کردین ک اینم طبیعیه و اتفاقات مثبت و منفی همون لحظه ک تو فکرت هستن اتفاق نمیفتن اول فرکانس ارسال میشه و اگ قدرت بگیره و تقویت شه تبدیل ب اتقاق و شرایط و موقعیت زندگی میشه هرلحظه باید آگاهانه ب چیزی ک میخام توجه کنم این دو تا باور رو من تو دفترم قبلا نوشته بودم ولی فقط نوشته بودم درکی ازش نداشتم

    (تنهااااا راااااااااه رسیدددددددن به خداااااااااوند ثروتمندددددددددد شدن من هست)

    معنوی ترین کار دنیا ثروتمند شدنه اگ من ب ثروت برسم میتونم هرررررکاری ک دوس دارم و انجام بدم و ب رشد جهان کمک کنم

    این افکار منه ک یک خبر و واقعی میکنم من میتونممممممم همه چیز رو تغییر بدم و آگاهانه جهتی ک خودم میخام هدایتش کنم الهی صدهزار مرتبه شکرت ک همین الان شااااااادم و رها از کل وابستگی های این دنیا

    استاد منم خبر خوبم رو بدم باز هم الان ب درکش رسیدم ک خدا وقتی منو ب اون تنهایی رسوند اولش سخت بود ولی کم نیاوردم و ادامه دادم رو خودم کار کردم و ب بهشت فوق‌العادش هدایت شدم و زندگیم از هرنظر ب صورت معجزه‌ آسایی تغییر کرد تازه فقط منی ک ی کوچولو از افسار ذهنم رو با کار کردن روی فایلهای دانلودی و کتابای فوق‌العادتون تونستم جهت بدم و کنترل کنم و ب این همه حال خوب برسم ب خودم تعهد دادم ک بعد عروسیم تو خونه خودم فقط و فقط با تمرکز بالاتری روی قدم ها کار کنم اگ همسرمم خودش خواست تو این مسیر همراهیم میکنه و توکل ب الله با هم پیش میریم و حال خوبمونو گسترش میدیم الهی صدهزار مرتبه شکرت از عمق جانممممممم سپاسگزارم پروردگارم تنها رب من فرمانروای کل کائنات ک من میخام و تو فقط راه و برام هموارتر و کوتاه‌تر میکنی دگ من با هیچی هیچ کاری ندارم خدایا شکرت

    استاد قشنگم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    خدای مهربونممممم بی نهایت عاشقتممممم

    الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و خوشحال و سالم و پرروزی باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
  7. -
    مسعود تربتی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1713 روز

    سلام و دورود به استاد عزیزم و هم دانشجوهای عزیز دانشگاه خداوند

    سلام استاد عزیزم الهی قربونت برم استاد توپل خوشگلم عاااشقتم استاد که هر وقت ما دانشجوها به یه تضادی میخوریم خداوند شما استاد عزیزمونو هدایت میکنه میگه عباسمنش بدو برو یه فایل بزار که بچها نیاز دارن به این فایلت و شما هم مثل همیشه میگی چشم خدا عاااشقتم استاد بزار اول بوست کنم که دلم برات یزره شده اووووماستادمن با دوازده قدم و ثروت 1 و دوره عزت نفس واصول کسب کار تونسم دوسال پیش مهاجرت کنم به شهر شیراز اخه من اهل گرگانم استاد جانم .اول یه دوسال کارگری کردم و وارد شغل نجاری شدم ومن یک سالی هست که کسب و کار خودمو شروع کردم یه مقدار ابزار خریدم یه ماشینم خریدم و شروع کردم والانم دارم پیش میرم خداروشکر اینارو کلی گفتم که رزومه داشته باشن بچها ازمن.میخام در کل به این لایو امروز برسم که استاد این لایو قدیمی شما امروز هم دوازده قدم بود هم ثروت 1بود قربونت برم که استاد به موقع اومدی اخه من یه چند وقتی هست یکم مشتریم کم شده اونم بخاطر تکاملمه که باید طی بشه ومن کلی دارم توهمین شرایط درسهایی برای کارم یاد میگیرم که چطوری به مشتری قیمت بدم چطوری برخورد کنم چطوری حتی جواب مشتری رو بدم ووووخیلی چیزهای دیگه .ولی ذهنه دیگه داعم داره میگه دیگه مشتری نیست دیگه مشتری از کجا میخاد پیدا کنی تو رو تو این شهر کسی نمیشناسه و خییییلی چیزهای دیگه ولی استاد شما تو این فایل حجت و تمام کردی یعنی دوازده قدم و به همراه ثروت 1 کامل گفتی تکمیلش کردی برامون .که من باید جور دیگه فکرکنم یعنی با ذهنم شرایط و تغییر بدم یعنی به افکار منفی جواب درست بدم مثلا خدا داره اون مشتری رو اماده میکنه اون مشتری مسافرته تا چند روز دیگه میاد تو فقط لذت ببر تو فقط احساستو خوب کن چون تو تا همینجایی هم که اومدی خداتو رو اورده و بازم از اینجا به بعدو هم میبره به شرطا شروطا یعنی اینکه احساست خوب باشه ایمان داشته باشی توکل داشته باشی و لذت ببری از لحظه به لحظه همین روزااا و داعما به افکار منفی جواب درست بدی اونم با لذت بردن .استاد عزیزم در این فایل از تضاد گفتین از خلق زندگی گفتین که چطوری خلق کنم مشتری برا خودم با فکر کردن در مورد اینکه مشتریهای خوب ثروتمند و اومدن دستان خدا با این که از تو دل همین تضادهااا کلی میوه قراره بیاد که ما اصلا ازش بیخبریم و اینجا رو خدا میداند و خدا علم است مثل شما استاد عزیز که تو خونه سیمانی بندرعباس با اون گاز و تلوزیون داشتین باخانم تیموری اونجا هم میگفتین میخندیدین به اون سقف چوبی و به اون گاز میخندیدین واون لحظه شما اصلا نمیدونستی که قرار بیای امریکا به این جای رویایی اونجا فقط تجسم میکردین و لذت میبردین و این کاریه که ما هرلحظه باید سعی کنیم انجامش بدیم .استاد بخدا اگه بچها زرنگ باشن از همین فایل میتونن کلی نتیجه احساس خوب و ارامش بگیرن که نتیجه این احساس ارامش ثروته ثروته سلامتیه.

    استاد در مورد تنهایی که گفتین من دقیقا در این پوزشین هستم استاد بخدا از روزی که تنها شدم حتی عزیزترین کسای خانواده ام خواهر و برادر. مادر پدر بمن زنگ نمیزنن اگرم بزنن فقط برای پرسیدن حالم و خبرهای خوبشونو برام تعریف میکنن بخدا .بقول شما استاد از لورم جامعه اصلا کنده شدم اصلا من انگار تو یه سیاره دیگه زندگی میکنم .استاد خیلی ازتون ممنون و سپاسگزارم بخاطر این فایل زیباتون استاد جان روز به روز زندگی رو برامون راحت میکنین چرخ زندگیون روزبه روز داره روونتر میشه .استاد عزیزم دوست دارم زیاااد منتظر نتایجم باشید استاد جانم .چون تنها راه تشکر از شما نتایجمونه و استقامت بخرج دادنمون .به امید دیدار استاد جانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
  8. -
    سمیرا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1708 روز

    به نام خداوند مهربان و نزدیک

    سلام استاد عزیز و مریم جان پر مهر و دوستان هم مسیر سایت

    مثل همیشه باید بگم این فایل چقدر به موقع بود هر چی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که قانون چی میگه چجوری خداوند همه چیز و برای آدم میچینه وقتی تو با تمام وجودت دنبال خواسته ات میری گاهی میترسی گاهی میلغزی تو ایمانت گاهی کم میاری گاهی نا امید میشی و احساس پوچی می‌کنی ذهنت یک باره همه چیز و بی معنی جلوه میده بهت میگه که چی ؟ اما همون موقع خداوند یا شاید هم نتیجه ی تلاش های تو از راه میرسه با یک نوشته با یک فایل با یک جمله از کسی با یک رفیق که مراقبته بهت میگه کم نیار ادامه بده این فایل امروز این نقش رو برای من داشت مسیر سخته نه اینکه سخت بگذره نه فقط صبر میخواد و انسان هم که عجول، راه طولانی میشه اگه نخوای بپذیری که باید تکامل رو طی کنی سرعت همه چیز تو دنیا انگار چند برابر شده سرعت پیشرفت علم سرعت رشد فضای مجازی انگار این فضا آدم رو می بلعه و هی میخواد بهت بگه بدو دیر شد همه دارن از تو جلو میزنن آخ که چقدر این فضا مسمومه، بعد به خودم میام فایل رو گوش میدم با خودم حرف میزنم متمرکز میشم خواسته هامو می‌نویسم دوباره تجسم می‌کنم و در آخر به خودم میگم فکر کن فضای مجازی وجود نداره هیچ امکاناتی نیست تو این دنیا تو تنهایی چجوری میخوای فعالیت کنی به نظرت خدا چه مسیرهایی رو برات باز می‌کنه چجوری هنرت رو عرضه می‌کنی به جهان بعد آروم میشم دقیقاً همینه من خدایی رو دارم که یک جهان رو مدیریت می‌کنه خواسته من که چیزی نیست در مقابل قدرت اون ، پس من فقط تلاش میکنم قدم برمی‌دارم و تجسم می‌کنم که توی اون جایی که می‌خوام ایستادم و لبخند میزنم به زندگیی که آخرش قراره با یک مرگ رضایت بخش و دلچسب تموم بشه و حسرت هیچ چیزی توی دلم نمونده چون هر لحظه توی همون لحظه حضور داشتم و کیف کردم خدایا شکرت برای یادآوری امروزم و نشونه های قشنگت . استاد جان خداوند نگهدار شما باشه که وسیله ای هستین برای تلنگر هر روزه به ما و مریم جان سپاسگزارم که یافته های نابتون از فایل های استاد رو در اختیار ما میگذارین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
  9. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1355 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    وقت همگی بخیر وشادی

    برای رسیدن به خوشبختی و موفقیت 2 عامل اصلی لازم است:

    1- داشتن شور و شوق رسیدن به خواسته

    2_ داشتن باورهای درست در مورد آن خواسته هست.

    شورواشتیاق وقتی به تضاد و ناخواسته ها برخورد می کنیم ایجاد میشه و تازه می فهمیم که چی را الان لازم دارم .

    عامل بعدی برای رسیدن به خواسته: داشتن باور های درست در مورد آن خواسته هست تا موتور محرک ما بشه.

    چنانچه خواسته در ما ایجاد شد و شور واشتیاق سوزان برای رسیدن به آن خواسته درست شد اما باورهای مناسب برای آن نداشته باشیم حرکتی نمی کنیم از طرفی انگیزه قوی داریم حرکت‌ کنیم ولی چون باور نامناسب داریم مانع حرکت میشه و بعد دچار افسردگی و اضطراب میشیم .

    تجسم هم بعنوان بخشی از این داستان هست ، تجسم یعنی جهت دهی آگاهانه به افکار مان به سمت خواسته و هدفمان، و نکته مهم اینکه بعد از تجسم کردن حتما باید اقدام عملی بکنیم و حرکتی هرچند کوچک در را راستای اهداف انجام بدهیم .

    اصل قانون اینکه:

    ما با افکارمان تمام اتفاقات زندگی را خلق می کنیم پس حالا که آگاهی یافیم به اصل قانون آرام آرام و با رعایت تکامل افکارم را در هرلحظه کنترل می کنم ، ورودهای ذهن را کنترل می کنم تا فرنکاس خوبی بفرستم و البته که این کار راحتی نیست ولی شدنی هست و ما می توانیم.

    تجربه شخصی خودم بگم که دیروز اتفاق افتاد، ماشینم را بردم میدان ابوطالب مشهد تعمیر گاه اگزوز تا عوض کنه و طرف رفت چاله سرویس وداشت کاتالیزور اگزوز را جوشکاری می کرد و من داشتم نگاه می کردم و تجسم می کردم الانه که ماشین منفجر بشه و هی این تجسم قوی‌تر شد تا جایی که داشتم آن دود انفجار را می دیدم و بعد از 2 دقیقه غرفه بغلی منبع اگزوز ماشین منفجر شد و صدای عجیبی ایجاد شد و کل مردم جمع شدن و من به چشم خودم قدرت تجسم را دیدم و الان فکر می کنم که میشه در راستای رسیدن به اهداف از این نیرو استفاده کرد.

    علیرضا یکتای مقدم

    مشهد مقدس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 986 روز

      سلام و درود بر علیرضای عزیز

      خیلی لذت بردم از کامتت زیباتون بسیار عالی بود و ازاینکه از تجربه تجسمت درباره انفجار نوشتی ممنونم آکاهی خوبی بهمون دادی خضوصا ازاین قسمت کامنتت که گفتین:

      چنانچه خواسته در ما ایجاد شد و شور واشتیاق سوزان برای رسیدن به آن خواسته درست شد اما باورهای مناسب برای آن نداشته باشیم حرکتی نمی کنیم از طرفی انگیزه قوی داریم حرکت‌ کنیم ولی چون باور نامناسب داریم مانع حرکت میشه و بعد دچار افسردگی و اضطراب میشیم .

      خیلی خیلی حال کردم و حالم خوب شد که چیکار کنم اصلا اشتیاق سوزان و خلاقم ایجاد بشه و به عمل تبدیل بشه بایدددد باورهامو تغییر بدم که با تغییر باور که همه چی مثل آب خوردن انجام میشه خیلی خیلی آگاهتر شدم با خوندن این قسمت کامنت زیباتون و نوشتمش تا یاداوری بشه برام که تا باورهام تغییر نکنن هیجی عوض

      نمیشهههههه مجید اینو بفهم

      دمتگرم رفیق که روشنم کردی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    الهه امیری گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    به نام امپراطوری زیبای جهان🩵

    که با قوانین بدون تغییرش به ما اجازه داد تا بتوانیم زندگیمان را آن طور که میخواهیم فارغ از شرایط درحال حاضرمان بسازیم ..

    سلام براستاد توحیدیم استاد عباسمنش عزیز ومریم جون🩵🩵

    وتمام دوستان در این خانواده بزرگ توحیدی…

    تنها چیزی که برای رسیدن به اهدافمان نیاز داریم

    کنترل ذهن و ورودیهایمان است…

    همان ورودیهایی که تبدیل به افکارمانمان میشوند وبا تکرارشان تبدیل به باورهیمان وباورها شرایط واتفاقات زندگی پیش رو را برایمان رقم میزنند…

    پس پروردگارم مرا آفرید واختیار را به عهده من گذاشت تا من انتخاب کنم چه چیزی میخوام….

    پرودگارم، ای امپراطور وفرمانروای من ،هدایت از آن توست وپذیرش از من…

    چه عدالتی فراتر از این که من انتخاب کنم وتو مرا هدایت کنی..

    که اینکار احتیاج به جهاد اکبر دارد به قول استاد

    من الان قدم ده را تمام کردم وبه زودی با عشق وارد

    قدم یازده میشم

    وبا اگاهی های الانم وقتی برمیگردم به جلسات گذشته درهای جدید از آگاهیهای تازه به اندازه‌ای که رشد کرده ام دریافت میکنم…

    ممنون استاد که با این فایل تکمیلی یاد آوردی جدیدی بود برای تجسم …

    من خیلی از تجسم کردن نتیجه میگیرم

    چند مورد میگم تا باور خودم ودوستانم تقویت بشه

    ما توی تقسیم ارث برادرهایم توافق نداشتن ومادرم به شدت تحت تاثیر حرفهای اونها بود وخواهرم میگفت محاله مامان سهم ما رو زودتر از پسرها بده

    ولی از اونجایی که من قانون رو یاد گرفته بودم فقط تجسم کردم که تو محضر هستیم وسند ملکهام تو دستمونه قسم میخورم به دوهفته شاید کمی بیشتر وکمتر مامانم زنگ زد وگفت همین فردا بیاین محضر

    خواهرم باور نمیکرد ولی من میدونستم کار خودش بوده همون قدرت فوق‌العاده‌ای که این قوانین رو گذاشته..

    این تنها یک مورد بود ..

    بازم هزارن بار شکر که در مسیر اگاهی در کنار استاد عزیزم این مسیر لذت بخش رو حرکت میکنیم با لذت با لذت…🩵🩵🩵🩵🩵

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
    • -
      شاهدخت گفته:
      مدت عضویت: 1542 روز

      به نام پروردگار عالمیان، خدایی که از کودکی در وجودم بوده و هست.

      سلام به استاد عزیزم و مریم بانو

      و سلام به الهه جون.

      خدارو شکر می‌کنم امروز صبح وارد سایت شدم و این فایل استاد را دیدم. خیلی درس گرفتم.

      الهه جون ممنونم از شما که در خصوص ارثیه خانوادگی تون نوشتید.

      خیلی ممنون از اینکه رفتی سر اصل مطلب و خیلی قشنگ و راحت یه مثال زدی و اصل موضوع را گفتی.

      ما هم زمینی در شهر اهواز داریم که شهرداری گرفته بودش ولی به لطف خدا رای به نفع ما صادر شد. الان منتظریم که سندش به اسم ما زده بشه که بتونیم بفروشیم.

      وقتی متن شما را خوندم خیلی ذوق کردم، چون منم هر روز از خدا میخوام پول زمین را به حساب ما واریز کنه و این پرونده چندین ساله بسته بشه و ما به حق مون برسیم.

      ولی نمی‌دونم چه باورهایی براش بسازم.

      خواهرها و برادرام (بجز یکی از خواهرام که اونم از شاگردهای استاد عباس منش است) میگن: شهرداری خیلی قدرت داره !!

      مگه الکیه شهرداری بذاره سند زمین به اسم ما زده بشه!!

      من به خدا میگم قدرتش که از تو بیشتر نیست. همانطور که رای دادگاه را به نفع ما صادر کردی براحتی سندش را به اسم ما میزنی.

      اونا میگن: کی این همه پول داره که بیاد این زمین را بخره !! (زمین مون 1500 مترمربع است)

      من به خدا میگم آدم های پولدار خیلی زیادن، تو اونا را به سمت ما هدایت می‌کنی .

      خلاصه علاوه بر اونا، ذهن خودم هم داره اذیتم میکنه، و این باعث شده که این پرونده چندین سال طول بکشد.

      لطفاً بگو چطور میتونم باورهای درست بسازم.

      باز هم ممنونم بخاطر این کامنتی که گذاشتید

      در پناه خدا شاد و تندرست باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        الهه امیری گفته:
        مدت عضویت: 1331 روز

        سلام به دوست عزیزم در خانوده بزرگ توحیدی استاد

        از نگاه زیبایت ممنونم شاهدخت عزیز

        من تجربه قشنگی در این زمینه پیدا کردم

        چون تو دوره دوازه قدم هستین میتونید درک جامع وکاملتری داشته باشین…

        فقط وفقط اون لحظه پایانی رو تصور کنید یعنی تصور کنید که در بانک هستین وچک شما به نامتون صادر شده

        یا هر پایانی که به شما احساس خوبی میده ودر واقعیت میشه نمود پیدا کنه..

        فقط یه نکته ظریف داره اینکه با تمام جزییات تصویر سازی کنید که درآید وارد اون فضا میشین حتی چه لباسی پوشیدین چه کسایی کنارتون هستن

        وچه موقع از روز هست

        من حتی خوشحالی مادر م رو هم میدیدم تو تصوراتم

        با تما جزییات مثل فیلم کوتاه برای خودتون درست کنید

        نکته دومش احساس خوب هست

        با ارامش وحس شادی این تصویرها رو بسازین

        اصلا یه فیلم کوتاه چند دقیقه ای با کارگردانی خودتون بسازین وهر روز نگاهش کنین

        نکته سومش رها باشید نگذارید نجواهاتون حس شما رو بد کنند

        هر زمان حالتون خیلی خوبه با احساس خوب این کار رو انجام بدین ورهاش کنید چسبیدن بهش ونگران بودن اینکه میشه نمیشه رو اجازه ندین بهش احساستون رو خراب کنه

        مطمئن باشین میشه قانونش همینه

        امیدوارم در پناه پرودگار مهربان که امپراطوری وقدرتش برعالم گسترده است هممون در این مسیر الهی کنار هم وکنار استاد عزیزمون رشد کنیم🪷🪷

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: