https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-29 02:36:522024-11-08 04:54:02live | استفاده آگاهانه از قدرت تجسم خلّاق
732نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدارو شاکرم که در این جا هستم، در جمع دوستان عزیزی مثل شما، و با حضور استاد نازنین و خانم شایسته زندگی من سرشار از آرامش، حال خوب، سلامتی و روابط عالی است. آگاهی ها و اطلاعاتی که جناب استاد با ما به اشتراک میگذارند بسیار ارزشمند تر از آن چیزی است که فکر میکنیم. اگر به درک درستی از این آگاهی ها برسیم قطعاً زندگی ما دچار تغییرات مثبت و عالی میشود.
امیدوارم که همه بتوانیم به بهترین شکل از آموزش ها استفاده کنیم و آنها را در شخصیت و زندگی مان
(« اعمال ») کنیم.. با آرزوی موفقیت های بیشتر برای همه ️
اگر در کارم لذت یا نگرانی و ناراحتی و در کل عدم لذت وجود داره همه چیز سرجای درسته خودشه و خودم اینجوری دوست داشتم
صبح ها ک میومدم سرکار میگفتم وای الان دارم میرم قیافه فلانی رو ببینم و کلی جال بدی و …
اگر ک واقعا بخام بپذیرم ک ب این راحتی خودم خلق کردم پس به همین راحتیهم میتونم لذت رو خلق کنم
یعنی صبح ب حای کار قبلی تجسم خلاق خوب داشته باشم یعنی بگم خداروشکر دارم میرم کار لذت بخش انجام بدم و کلی اتفاقات خوب قراره رقم بخوره و این ها برام انفاق می افته چون خودم تنم میخاره برای اتفاقات خوب
اگر تفاقی بدی می افته و یا هر اتفاقی این یعنی این ک خوشم میومده از این جور اتفاقات
وقتی دارم خبرهای جنگ رو میخونم یعنی دارم میگم من دوست دارم از اتفاقاتی ک بهم احساس قربانی بودن بهم بده
خوشم میاد ک همه بهم ترحم کنن ب عنوان یک فرد ضعیف
من باید تمرکز بزارم روی قدرت روی احساس خوب کارهایی نکنم ک جهان برام اتفاقاتی رو رقم بزنه ک توش قربانی بشم
مم میخام اتفاقاتی رو تجربه کنم ک بهم احساس قدرت بده احساس کافی بودن احساس رشد و پیشرفت
به خدا قسم که خداوند صدای من را داره میشنوه و با نشانه هاش به طریق مختلف پاسخ مبده،من به شنیدن این فایل شدید نیاز داشتم و خدا امروز من را هدایت کردم که بشنومش، من حدود 6سال هست که با دوره ها شما دارم زندگی میکنم تو دو سال اول آشنایی ام با شما من به تموم خواسته هایم رسیدم اونم به راحت ترین شکل ممکن و هر کی از اطرافیانم شرایطم رو میدید میگفتن ممکن نیست تو این مدت کم از زیر صفر به این همه ثروت رسید احساس میکرد رفتم زیر خاکی پیدا کردم، استاد جان من تو اون مدت کم خونه مرکز شهر، اتومبیل لوکس به روز، دو شعبه کاری، ازدواج، سفر خارجی، تغذیه های مناسب و لباس های باکیفیت و خیلی چیزای دیگه بهش رسیدم و بعدش کم کم قانون رو جدی نگرفتم و فرکانسم اومد پایین و چشم باز کردم دیدم اطرافم رو پر کرده ام از انسان های ضعیف و رفیق های مشروب خور، و چون شرایط برام راکد شده بود تصمیم به خروج از اون محیط و مهاجرت به خارج کشور کردم و وقتی بدون حل کردن مورد ها و مسائلم از اون محیط بیرون اومد هر آنچه که به دست آورده بودم همشون رو از دست دادم و شدم زیر صفر و بدهکار،
تو کشور بیگانه بدون پول بدون کار هزارتا مشکل میدویدم که شرایط رو سرو سامان بدم اما هر چقدر تلاش میکردم بیشترین تو باتلاق فرو میرفتم تا اینکه ناخودآگاه گفتم خدایا من تسلیمم من هیچ قدرتی ندارم من نمیتونم این مشکل ها و نداری ها رو برطرف بکنم خودت هدایتم بکن، بعد این باز خدا با یادم انداخت که وقتی که تو ایران بودم از کجا و چجوری شروع کردم استاد باوربکنین خدا خیلی شفاف بهم گفت که باز از دوره های استاد شروع بکن، استاد از برنامه روز شمار تحول زندگی شروع کردم که اونجا گفتین که مهم نیست چه شغلی باشه مهم اینه که بیکار نمون و از ی کاری شروع بکن و تو مسیر هدایت میشی، و منم رفتم ی چندتا جا تو حرفه خودم در خواست کار دادم و یکی دو هفته منتظر موندم و هیچ خبری ازشون نشد که منو به کار میگیرن یا نه، پرداخت کرایه خونه داشت نزدیک میشد که به شدت تحت فشار روحی و روانی قرار گرفته بودم و یادم هست ساعت 8شب بود تلفنم رو برداشتم تا به چندتا تکستیل خیاطی پیام بزارم که حداقل برم اونجا تو بخش بسته بندی کار بکنم(حرفه خودم لابراتوار دندان هستش) همین که تلفن رو برداشتم تا شماره گیری کنم تلفنم زنگ خورد و وقتی جواب دادم دیدم یکی از لابراتوار ها که خودم درخواست کار داده بودم و باهاشون صحبت کردم و گفتن فردا صبح ساعت 10بیا صحبت بکنیم و وقتی تلفن رو قطع کردم از شدت شادی و خوشحالی داشتم گریه میکردم و میگفتم خدایا ازت ممنون و سپاسگذارم از اینکه امیدم رو ناامید نکردی و دری از امید رو به رویم گشادی و اونجا بود که دیدم استاد چقدر راست میگفته که از شغلی شروع بکن و فقط بیکار نمون، منم هدفم این شد که بیکار نمونم و از ی جایی از یه حرفه دیگه ای شروع بکنم اما حتی خدا نزاشت من سر ی شغلی که توش تخصص و علاقه ای هم بهش نداشتم برم
و من فردا صبح رفتم لابراتوار دندان به حرفه خودم و با صاحب کار صحبت کردم و بهم گفتن یک هفته تستی کار بکن اگه کارت رو پسندیدم پول اون یک هفته رو پرداخت میکنیم و ادامه کار میدیم، اگه نپسندیدیم نیز باز پول اون یک هفته رو پرداخت میکنیم که خدا رو شکر از کاری که ارائه میدادم رضایت داشتن و پول اون یک هفته رو پرداخت کردن و منم تونستم کرایه خونه رو پرداخت بکنم و کارم رو نیز ادامه بدم
من سه ماه تو اون مکان کار کردم و تونستم خیلی کوچک از بدهی هایم رو پرداخت بکنم
یکم که از شرایط روحی و روانی ام کمتر شده بودم تونستم رو ذهن خودم و برنامه های استاد بیشتر تمرکز بکنم و باز استاد گفتن از هر آنچه که داری برای خودت کسب و کار خودت رو راه بنداز و من تو دلم گفتم اگه چند ماه پیش خدا هدایتم کردی تا بتونم کار پیدا بکنم همون خدا باز هدایتم میکنه که بتونم کار مستقل خودم رو راه بندازم، و تو دلم از خدا هدایت خواستم و تصمیم گرفتم از اطاق خونه مون با وسایل های اولیه کار خودم رو راه بندازم، برای خرید وسایل ها نیز پول کافی نداشتم خدا ی فروشنده ای رو تو مسیرم قرار داد تا وسایل هایم رو ازش خرید بکنم و ماه به ماه پولش رو پرداخت بکتم، فروشنده ای که به خداوند قسم هیچ شناختی از همدیگه نداشتیم، فروشنده برگشت گفت من به کسی که نمیشناسمش چیزی رو قسط نمیفروشم اما نمیدونم چرا تو دلم افتاده که بهت اعتماد بکنم و گفت هر چیزی که نیاز داری بهم لیست بنویس، من تو ی کشور غریبه ای بدون اینکه با فروشنده آشنایی داشته باشم قبول کرد بدون دریافت هزینه ای بهم وسایل بده از شدت خوشحالی و اینکه خدا داره معجزه میکنه داشتم دیوانه میشدم
وسایل هارو آوردم خونه و به خانمم گفتم از خونه کارمون رو پیش میبریم و از همون فرداش با ی لابراتواری صحبت کردم و با کمترین سودممکن کار روشروع کردیم و تو این وسط خانمم نیز ازم کار یاد گرفت و تونست کمکم بکنه، 6ماه با اون شخص همکاری کردیم و 4ماه از حق و حقوقمون رو دریافت کردیم و 2ماه آخر رو پرداخت نکرد و ما هم چون فعالیتمون قانونی نبود نتونستیم به جایی شکایت بکنیم و باهاش قطع همکاری کردیم، اما در زمانی که داشتیم از داخل خونه فعالیت میکردیم من هر روز تمرین ستاره قطبی رو داشتم مینوشتم(فقط قدم 1رو تونسته بودیم بخریم) و تو دفترم مینوشتم که خدایا من یک کار قانونی و ثابت و بادرآمد پایدار میخوام من هر هفته اینو مینوشتم و تجسم میکردم که خواسته ام اجابت شده، حالا ما بعد اینکه با اون لابراتوار قطع همکاری کردیم 1هفته تو خونه بیکار موندیم تا اینکه هدایت شدم یک تبلیغ کاری انجام بدم من با 200لیتر که به پول ایران میشه 350هزارتومان یک تبلیغی توصفحه اینستاگرام انجام دادم و فرداش از یک جایی باهام تماس گرفتن و گفتن که بیاین در مورد کار صحبت بکنیم و من پا شدم رفتم به سمت آدرس و تو دلم احساس میکردم ی لابراتوار کوچک و با دو سه نفر نیروی کار هست اونجایی که میرم، اما وقتی رفتم به محل رسیدم دیدم یا خدا یک کلینیک دندانپزشکی بین المللی که تموم مشتری هاشون از اروپا به اینجا ترسفر میشن برگام ریخت و گفتم خدایا من با اینا چی میخوام صحبت بکنم اگه ازم مدرک کاری و محل کار معتبر بخوان چی من چی بگم بهشون، و باز یاد حرف استاد افتادم که میگفت. اگه خدا تا اینجا هدایت کرده از این به بعدش هم هدایتت میکنه و من رفتم تو و رفتم سالن گفتگو و در مورد نحوه کار و در مورد قیمت صحبت و توافق کردم قیمت پایین اما آخر هر هفته پرداختی داشته باشن به تفاهیم رسیدیم، چون این کلینیک انقدر شدت کارشون بیشتر بود و اون شخص قبلی نیز از کلینیک استعفا داده بود اینا اولویتشون این بود که کارهای عقب افتاده رو براشون آماده بکنم و در مورد مدرک کاری هم گفتن بعدا در موردش صحبت میکنیم حتی ازم نپرسیدن که تو چه محیطی کار میکنی و من خوشحال و بدو بدو اومدم خونه و این خبر خوش رو با خانمم هم در میان گذاشتم و از همون روز کارهارو با پیک موتوری برامون فرستادن،
3ماه از داخل خونه کارها رو براشون انجام دادیم و بعد 3ماه رییس کلینیک تماس گرفت و گفت بیا قرار داد سالانه بنویسیم و کارهای مارو شما ادامه بدین، چون از کیفیت کارهامون رضایت داشتن، حالا اینم بگم کاری که باید 4نفر تو یک محیط کاری و با تمام تجهیزات انجام میدادن رو من و خانمم باهم تو ی خونه 30متری داشتیم کار میکردیم یعنی همون جایی که کار انجام میدادیم هم میخوابیدیم هم غذا درست میکردیم و هم کارهای لابراتواری انجام میدادیم
من این بار با اعتماد ب نفس بیشتر رفتم پیش رییس کلینیک و گفت مدرک گفتم مدرک ندارم گفت پس کجا و چجوری داری کار انجام میدی گفتم تو خونه باخانمم،نمتونست باوربکنه از تو خونه دو نفری اون حجم کاری رو داریم ارائه میدیم گفت به خاطر این جسارت و شجاعت و کیفیت کاری که ارائه میدین من خودم براتون اجازه کار از دولت ترکیه دریافت میکنم و یک اتاق نیز از داخل کلینیک براتون در نظر میگیرم و یک نیرو دیگری نیز در اختیارت قرار میدم تا از این ب بعد کارها رو همین جا برامون کار بکنین و استاد نمیدونید که چقدر خوشحال شدم و فقط داشتم اشک شوق و شادی میریختم که وقتی خدا بخواد برات کار که نه شاهکار و معجزه میکنه که هزار تا آدم عاقل از اون ناتوان هستند
استاد عزیزم الان ما نزدیک 8ماه هست که تو کلینیک با روی گشوده و باز و عزت و اعتماد به نفس بالا داریم کار میکنیم و بیشترین ورودی مالی رو نیز نسبت به همکارهای ترکیه ای که سابقه کاری بیشتری رو نیز نسبت به ما دارن دریافت میکنیم و هر بار نیز از سمت رییس مون مورد محبت و هدایا قرار میگریم که اینم بلد شدم که این خود خداوند هست که داره از این طریق بهمون حال میده
استاد ما صددرصد شرایط زندگی مون تغییر کرده، استاد جان ما دوره سلامتی رو کار کردیم و الان نیز زیر یک مربی باشگاه بدنسازی داریم بدنمون رو میسازیم، یک مربی آموزش زبان انگلیسی نیز گرفتیم که بهمون زبان یاد میده
وضع مالی مون بهتر شده، ایمانمون بیشتر شده و خیلی تغییرات مثبت دیگه
استاد من یک هفته هست که اینکه میگفتین کنترل ذهن بکنین و تسلیم خداوند بشوین رو متوجه شدم یعنی چی،
و امروز نیز با این فایل مهر محکم کوبیدنین بر روی دیگر خواسته و آرزوهایم که اینکه اگه این همه معجزه و اتفاق خوب رخ داده پس بقیه خواسته هامون نیز اتفاق میفته
تحسینتون میکنم که خیلی خوب عمل کردید و حرکت کردید و قدم برداشتید و ایمانتون رو نشون دادید.
خداوند به شجاعان پاداش می دهد.
این تسلیم بودن و ایمان و شجاعتتون و معجزات خداوند اشکم رو سرازیر کرد ، چه حس عالیه که فرق نمیکنه کجا باشی، چه سن و سال و مدرک و خانواده ای داشته باشی ، همیشه کنارت و بهت کمک میکنه و دستانش رو برای کمک بهت میفرست. آرامش خاصی بهت میده فقط کافیه باورش کنی.
دوست عزیز به شما و همسرتون تبریک میگم و بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
خیلی سخته که از اوج با کله بخوری زمین و دوباره بلند بشی.
اما شما تونستید این کارو انجام بدین.
ببینید وقتی 1 بار سنگ،میتونه شیشه رو بشکونه یا بار دیگه هم میتونه این کارو انجام بده
وقتی خدا یه بار تونسته از جایی که فکرش رو نمیکنی زندگیتو تغییر بده و آدما رو بیاره تو زندگیت ،دوباره هم میتونه.
یکی از مهمترین و زیباترین خصوصیاتی که خداوند داده اینه که وقتی تو موارد مثبت و خیر و رشد میخوای حرکت کنی،سریع العجابه!
یعنی خیییییلی زود کمکت میکنه و دستتو میگیره.
در حدی که تو فقط بلند شی و گوشیو رو برداری اون یه قدم از تو جلوتره!
من همیشه یه حرفی رو به خودم میزنم،اونم اینکه خدا همیشه سر کوجه وایساده تا تو رد بشی،خدا همیشه جلوتر از تو قدم برمیداره تا مسیرت رو هموار کنه.
آرزوی بهترین ها رو براتون دارم و لطف کنید بازجوم برامون کامنت بنویسین تا ایمانمان قوی تر بشه.
یکی از بهترین کارهایی که تو زندگیم کردم اینه که تو این حدودا 3،2 سالی که تو سایتم از همه ی مراحل زندگیم ،چالش ها،معجزات خدا،درخواستهام ،تو سایت ردپا گذاشتم
دیگه ذهنم نمیتونه از یادم ببره!
ذهنم نمیتونه انکار کنه!
شما هم با نوشتن قدم به قدم از رشدتون هم به خودتون کمک میکنین هم به ما.
درود و وقت بخیر خدمت شما آقا توحید عزیز و همسر گرامی تون . بخدا وقتی داشتم کامنت تون رو می خواندم قلبم به تپش افتاد همش میگفتم خدایااا شکرت .. خدایا شکرت که بازم مسیر رو پیدا کردید و برگشتید به جاده ی صاف خدایااا شکرت .. همش بخودم میگفتم رویا یادت نره هر وقت اوضاعت روبراه شد و رفتی اون بالا بالاها مبادا یک لحظه از این مسیر و ا ز این سایت و از این آموزش های استاد غافل بشی.. مبادا یادت بره که از کجا تونستی حرکت کنی .. مبادا یادت بره و یک لحظه به پشت سرت نگاه کنی بلکه همین طور به حرکتت در این سایت ادامه بده .. بخدا داشتم همش با خودم حرف میزدم .. گفتم استاد رو ببین با اینکه در همه ی جوانب زندگی رشد بالایی داشتند ولی هیچوقت حتی یک لحظه از حرکت کردن بسمت بهترین ها توقف نمیکنند چون موفقیت انتهایی نداره .. پس منم باید استادمونو الگو قرار بدم و همچنان در همین مسیر حرکت کنم و دستان استادانم رو رها نکنم و پامو جای پای استادانم قرار بدم تا مبادا راهور گم کنم..
آفا توحید عزیز ممنون و سپاسگذارم که آمدید و برامون نوشتید و از خداوند هم ممنونم که توسط دوستان عزیزم خانم الهام و آقا ابراهیم عزیز به این کامنت پر محتوای شما هدایت شدم .. واقعا شماها الگو های این سایت هستید و باید همیشه کامنت های شما رو بخونم . لطفاً بازم برامون بنویسید .. لطفاً بازم بیشتر در باره روند رشد و پیشرفت تون بنویسید .. واقعا تحسین تون میکنم .. و خدا رو شاکرم که ما همه مون از هدایت شدگانیم که در چنین سایت الهی و دوستان عزیز و با چنین استادان بینظیری همراه شدیم خدایااا شکرت
منم یکبار با مخ افتادم زمین و زیر زیره صفر رسیدم ولی قبل از آشنایی ام با استاد این اتفاقات رو تجربه کردم ولی خداوند دستمو گرفت و منو صاف آورد توی کلاس استاد عباسمنش و دستمو گذاشتم توی دستان هدایتگر خداوند خدا رو شکر که از اون روز تا بحال بطور مستمر در این مسیر الهی هستم ولی اینبار به شیوه ی درست و مناسب دارم رشد می کنم و خداوند یک زندگی دوباره بهم بخشید و اصلا حاضر نیستم یک لحظه مثل گذشته ام زندگی کنم
براتون بهترینع بهترین ها را در تمام جنبه های زندگی رو آرزو می کنم
روز و شب تون بخیریت و شادی و شادمانی
و ایام بکام تون شیرین و گوارا همراه با نور و عشق و پول و ثروت و نعمت و برکت های الهی
تحسین میکنم اون ایمانت ون به خداوند و شجاعتی که به خرج دادید و پلهای پشت سرتون رو خراب کردید و مهاجرت کردید به یک کشوری که فقط باید ایمان به غیب داشته باشی
خیلی کامنتتون برام مفید بود من دوبار خواندمش واقعا شما رو تحسین میکنم
شما سرمایهای بالایی دارید مثل صداقت درست کاری ایمان و باورهای درست
براتون آرزوی موفقیت سلامتی ثروت و شادابی و همچنین سعادتمند بودن در دنیا و آخرت خواستارم
به نام همون خدایی که این دو سه روزه اخیر خیلی پررنگ تر دارم احساسش میکنم و نمیدونم چطور داره این همزمانی ها و شرایط و اتفاقات رو سر راهم قرار میده تا نشونه و تاییدی باشه به درستی قانون ….
یکیش همین فایل لایو … خدایا بی نهایت شکرت …
همین الان اومدم تو سایت تا داستان خلق رویا مربوط به یکی از دوستانم (مهشید) رو تو قسمتی که ارتباط موضوعی داره، بنویسم و به محض اینکه اومدم رو ذره بین (آیکن سرچ) بالای صفحه کلیک کنم تا کلید واژه های مرتبط با “خلق رویا” ، “رسیدن به خواسته” ، “تحقق اهداف” و اینچنین واژه هایی رو سرچ کنم، یهو دیدم فایل جدید اومده رو سایت و گفتم خدایا، همینه…
همینجا باید این داستان رو تعریف کنم …
حتی من دیشب هم تو سایت بودم و تا ساعت 10 شب که داشتم یکی از قسمت های زندگی در بهشت رو میدیدم و گروه تحقیقاتی عباس منش رو تحسین میکردم به خاطر ویژگی جدید فهرست وار که روی سایت گذاشتن، این فایل لایو نبود…..
پس اول فایل لایو رو دیدم و الان مطمئن ترم که اینجا همون جای درسته
خدای عزیزم رو بی نهایت سپاسگزارم که منو آسان میکنه برای آسانی ها … و منو هدایت کرد به این لایو تا روایت واقعی رو بگم که شاید همون طور که برای من نور امید و انگیزه و اشتیاق بود برای میلیون ها نفری که قراره این داستان رو بخونن، چراغ امید و هدایت باشه و رویاهاشون رو زنده نگه دارن….
ماجرا مربوط میشه به دوست عزیزی به نام مهشید که حدود 3 سال پیش از طریق یکی از باشگاه های کوهنوردی تهران با هم آشنا شدیم و تا همین چند ماه پیش، تهران مشغول به کار بود و تحصیلاتش رو هم تا مقطع دکترا به پایان رسوند و شاهد موفقیتش چه در زمینه تحصیلی و چه در زمینه کوهنوردی بودم…
مهشید دوستی هست که تا وقتی تهران بود، هر هفته الی هر ماه یکبار همدیگه رو تو کوه میدیدیم و از طریق فضای مجازی و تماس تلفنی ، گاه دیر به دیر و گاه زود به زود، بدون برنامه مشخص از احوال هم جویا میشدیم و کسی هست که وقتی تو فاز گفتگوهای مرتبط با قانون و موفقیت و ارتعاش و فرکانس باشیم، میتونیم تا دو سه ساعت در موردش صحبت کنیم. یعنی تا امروز، تنها دوستی که تونستم باهاش به مدت طولانی در مورد موضوع مشترک در حیطه ارتعاش و فرکانس و موفقیت صحبت کنم و خیالم راحت باشه که قضاوت نمیشم و میفهمه چی میخوام بگم، همین مهشیده.
(و البته خب فضای سایت هم همینجوریه که به راحتی میتونم در مورد هر چیزی که میخوام صحبت کنم و خیالم راحته که بقیه دوستان میفهمن که چی دارم میگم)
و طی این ارتباط و شناخت کمی که از مهشید دارم، تو ذهنم اونو به عنوان یه انسان موفق و پرانگیزه و پرتلاش می بینم و خب نتایجی هم که داره رقم میزنه، برام تاییدی هست که واقعا یه انسان موفقه و با تمام وجودم خوشحالم که با این بشر دوست هستم و یکی از اشتیاق ها و دلخوشی های من اینه که به موفقیت جدیدی برسه و داستانش رو از زبون خودش بشنوم تا منم به همون اندازه که خوشحاله و ذوق داره و با اشتیاق برام تعریف میکنه، ذوقی و هیجان زده بشم …
چند ماه پیش ، مهشید برای گذروندن دوره پسا دکترا، مدت 2 سال دعوت شد به کشور آلمان و در حال حاضر هم یکی از شهرهای آلمان زندگی میکنه تا این دوره دو ساله تموم بشه …
حدود 1 هفته پیش، هر چی پیام تو واتساپ میدادم، 2 تا تیک میخورد ولی سین نمیشد، این قضیه تا دو روز ادامه داشت و روز سوم که دیگه اصلا 2 تا تیک هم نمیخورد … چیزی که در مورد مهشید اصلا سابقه نداشت که یهو برای چندین روز آنلاین نشه…. یکم براش نگران شدم … و همین 2 روز پیش با خط جدیدش بهم پیام داد …
ماجرا از این قرار بود که مهشید برای مدت 7 روز کشور آلمان رو به قصد صعود قله فوجی سان ژاپن ترک میکنه و تو مسیر صعود به قله، به خاطر بارش باران شدید، گوشیش میسوزه و به همین خاطر تا وقتی برگرده آلمان و بتونه گوشی جدید بخره، از دسترس خارج شده بود که خداروشکر با خرید گوشی جدید و اتصال به واتساپ، برامون یه کلیپ بامزه و جذاب و دوست داشتنی از صعودش فرستاد و یه گزارش برنامه مفصل از اینکه چطور رویایی که سال ها پیش در ذهنش شکل گرفته، امروز به واقعیت تبدیل شده و من عین گزارش برنامه رو به قلم خودش براتون میفرستم:
نمیدونم اجازه دارم که دوستان رو ارجاع بدم به سایت باشگاه کوهنوردی سرکچال تا عکس های مربوط به این برنامه رو از طریق این سایت سرچ کنن و ببینن؟! اگر خلاف قوانین سایت هست، لطفا این پاراگراف رو پاک کنید و البته درخواست دارم از گروه تحقیقاتی عباس منش که امکان ارسال مستندات تصویری و ویدئویی رو هم در سایت برای کاربران فراهم کنید.
گزارش صعود به قله فوجی سان ژاپن
در روزهای پر از التهاب و اضطراب نوشتن رساله دکتری در سال 1398 بود که کتاب کفشباز نوشته فیل نایت، بنیانگذار برند نایکی را میخواندم. قسمتی از کتاب که درباره سفرش به ژاپن و کوه فوجی بود، بدجوری دلم را برد. چه ایده جذابی: سفری معنوی برای تطهیر روح و رسیدن به خلوص. به اعتقاد بسیاری از مردم مذهب شینتو، هر کسی که قله فوجی را صعود کند، آرزوهایش برآورده خواهد شد. اما برای من، در آن لحظه، خود فوجی به یک آرزو تبدیل شد؛ آرزویی که در آن روزها خیلی امیدی به تحققش نداشتم.
رساله تمام شد و روزها از پی هم گذشتند، اما رویای سفر به ژاپن و صعود فوجی همچنان باقی ماند، تا اینکه…
در ماههای اول پذیرشم در دوره پسا دکترا (1403)، به دلیل اینکه سابقه کارم در ایران هنوز تأیید نشده بود، حداقل حقوق را دریافت میکردم و به همان نسبت هم هزینههایم را تنظیم کرده بودم. اما بعد از سه ماه، با تأیید سابقه کاریام، حقوقم افزایش زیادی پیدا کرد و مابهالتفاوت این سه ماه پس اندازی شد تا رویای قدیمیام را دوباره زنده کنم.
غول مرحله اول: ویزای ژاپن
ژاپنیها به سختگیری و دقت مشهورند. با اینکه فرمها را با دقت پر کرده بودم، درخواست اولم برای ویزا رد شد. اما در تلاش دوم، با اصلاح و تکمیل مدارک، بالاخره موفق شدم و از غول این مرحله عبور کردم.
غول مرحله دوم: آب و هوای ژاپن
از آنجایی که برای ویزای ژاپن باید حتماً بلیط و اقامت از پیش تهیه میکردم، بلیطم را زودتر گرفته بودم و با نزدیک شدن به تاریخ سفر، مرتب وضعیت آب و هوا را برای صعود بررسی میکردم. اما متأسفانه، پیشبینیها از بادهای شدید و بارش سنگین حکایت داشت. بادهایی با سرعت 100 کیلومتر و باران شدید در تمام مدت اقامتم هیچ امیدی برای صعود باقی نمیگذاشت. شب قبل از سفر، پروازم را کنسل کردم، به امید اینکه شرایط بهتری پیش بیاید. به جرات میتوان گفت، در تمام ماه آگوست، هوای کوه فوجی افتضاح بود.
چند روز آخر آگوست، در حالی که تنها 10 روز از مدت ویزایم باقی مانده بود، در کمال ناباوری دیدم که برای 30 آگوست هوا کاملاً آفتابی پیشبینی شده است. فوراً بلیط و اقامت را گرفتم و دو روز بعد راهی ژاپن شدم.
کوه فوجی با ارتفاع 3776 متر بلندترین کوه ژاپن و یک آتشفشان فعال است که مانند کوه دماوند به صورت مخروطی و شبیه به هرم دیده میشود. این کوه چهار مسیر اصلی برای صعود دارد که شامل مسیرهای یوشیدا، سوباشیری، گوتمبا و فوجینومیا هستند.
روز اول:
پس از حدود 20 ساعت در راه بودن (14 ساعت پرواز)، در بارانی شدید، حوالی ساعت 8 شب به محل اقامت در نزدیکی ایستگاه کاواگوچیکو رسیدم. اتوبوسهایی که کوهنوردان را به پای کار میبرند، از این ایستگاه حرکت میکنند.
روز دوم:
به دلیل پرواز طولانی شب را نتوانستم بخوابم. صبح زود، ساعت 5 به سمت ایستگاه کاواگوچیکو رفتم، اما نه آدمی بود و نه اتوبوسی برای رفتن به پای کار. یکی از رانندههای تاکسی گفت که به دلیل خراب بودن هوا و وقوع طوفان (تایفون)، گیتهای مسیر یوشیدا (مسیر نرمال صعود فوجی) بسته شده و هیچکس اجازه صعود ندارد و پیشنهاد داد که میتوان با تاکسی به مسیر سوباشیری رفت و از آنجا صعود کرد، اما با توجه به شرایط بد هوا و اینکه تنها بودم، تصمیم گرفتم این ریسک و هزینه را نکنم.
روز سوم:
شب قبل گفته بودند که گیتها همچنان به دلیل احتمال وقوع طوفان بستهاند و هیچ اتوبوسی برای رسیدن به پای کار وجود ندارد. اما صبح دوباره ساعت 5 صبح شال و کلاه کردم و به ایستگاه کاواگوچیکو رفتم، شاید فرجی شود. هوا کاملاً صاف و آرام بود و کوه فوجی تمام قد دیده میشد. نه ابری بود، نه بادی، نه بارانی. از مسافران و رانندههای اتوبوس مختلف پرسوجو کردم تا راهی برای رسیدن به پای کار پیدا کنم. در این بین، سه نفر دیگر به من ملحق شدند و تصمیم گرفتیم که ماشین اجاره کنیم و خودمان را به پای کار برسانیم. اجاره کردن ماشین در ژاپن به دلیل دقت و سختگیریها زمان زیادی برد، و نهایتاً حدود ساعت 11 به ابتدای مسیر گوتمبا رسیدیم. این مسیر به ندرت صعود میشود و برخلاف مسیرهای دیگر، گیت نداشت و برای صعود نیازی به دریافت مجوز نبود. مسیر گوتمبا از ارتفاع حدود 1,400 متر شروع میشود، و بخش زیادی از آن شناسکی است.
هوا ظاهراً بد نبود؛ باد میوزید، اما مانع حرکت نمیشد. آرامآرام به سمت قله حرکت کردیم. در مسیر شاهد یکی از شگفتانگیزترین پدیدههای طبیعی بودم: شکل گیری ابر عدسی. برخلاف معمول که این ابرها روی قله شکل میگیرند، این یکی حدود 500 متر پایینتر از قله و با فاصله عرضی زیاد از ما ایجاد شده بود. ابتدا یک دایره تشکیل داد و سپس مثل جاروبرقی، ابرهای اطراف را به درون خود کشید و به شکل عدسی تبدیل شد. همچنان که از این منظره هیجانزده و مبهوت شده بودم ایستگاه ششم را رد کردیم، هوا بارانی شد و هرچه بالاتر میرفتیم، شدت باران بیشتر میشد. نزدیک ساعت 3 و در نزدیکی ایستگاه هفتم (در ارتفاع حدود 3,000 متر)، باران و باد به شدت افزایش یافت و ناگهان رعد و برق شروع شد. در حالی که حدود 1.5 تا 2 ساعت تا قله فاصله داشتیم، تصمیم گرفتیم که به سرعت به پایین برگردیم. انگار که زیر دوش آب با شدت زیاد در حال دویدن بودم با وجود پانچو و گرتکس ذره ای از وجودم خشک نمانده بود. با توجه به شناسکی بودن مسیر، فرودمان زمان زیادی نبرد و نهایتاً حدود ساعت 4 به سان موش آبکشیده به ابتدای مسیر رسیدیم.
روز چهارم:
به دلیل باران شدید روز قبل، موبایلم که تنها وسیله من برای پیدا کردن مسیر و تعامل با مردم ژاپن بود، سوخت. روز چهارم را به خرید موبایل جدید گذراندم. از طرفی، هوا هم بسیار خراب و بارانی بود و مچ پایم به دلیل دویدنهای روز قبل در شن اسکی حسابی داغان شده بود.
روز پنجم:
طبق گزارش هواشناسی، طوفان عبور کرده بود و گیتهای مسیر دوباره باز شده بودند. دوباره ساعت 5 صبح به سمت ایستگاه کاواگوچیکو راه افتادم و سوار بر اتوبوس به ایستگاه پنجم یوشیدا شدم که معمولاً نقطه شروع صعود در این مسیر است. پس از دریافت مجوز صعود و پرداخت هزینهای برای حفاظت از محیط زیست، یک دستبند کاغذی به ما دادند تا آمار دقیق کوهنوردانی که بالا میروند و برمیگردند را داشته باشند.
بالاخره، حوالی ساعت 7:50 صبح، صعودم را آغاز کردم و ساعت 12:30 از دروازه توریی (Torii) در قله فوجی عبور کردم. تا ایستگاه هشتم (ارتفاع حدود 3,200 متر) هوا خوب بود، اما پس از آن باد و باران خفیف شروع شد. روی قله، باد شدید بود و سرعتی نزدیک به 45 کیلومتر در ساعت داشت، بهطوری که تعادل کسی مثل من که وزن کمی دارم، به راحتی به هم میخورد. از طرفی، وجود مه و باران باعث شد که دهانه آتشفشان قله را نتوانم ببینم.
پس از خوردن سوپ میسا در پناهگاه، فرود را آغاز کردم و بالاخره ساعت 4:40 بعدازظهر، پس از چندین روز تلاش و تکاپو، به ایستگاه پنجم یوشیدا رسیدم و سفر معنوی خود به قله فوجی را به پایان رساندم.
تاریخ صعود: 12 شهریور 1403
گزارش: مهشید ستوده
و در پایان میخوام وویسی که مهشید در واتساپ برام فرستاد و با لحن پر هیجان و پر امید و انگیزه ، نور امید رو تو قلبم روشن کرد، به صورت متنی بنویسم. چون حرفی رو زد که ارزش نوشتن داره. شما موقع خوندن، با همون لحن پرهیجان و پر از اشتیاق بخونید :))))
وویس مهشید:
آرمین وااااقعا با تماااااام قلبم بهت میگم، رویاشو بساز… عکسشو بگیر و بذار جلوی چشمت …. ژاپن واقعااااا ارزش مسافرت کردن داره …
ببین مثلا من بگم بیا اروپا، اروپا هیچ چیز خاصی نداره. ولی ژاپن اینقدر تنوع داره، غذاهای خوشکل، خوش رنگ و لعاب، ساختمون، معماری، آدما …. اصلا ژاپن بییییینظیره …. واقعا برای سفر کردن، اگه از من بپرسن یه بار تو زندگیت فرصت داری سفر کنی، اونو کجا میری؟ من میگم ژاپن … خیییییلی خوبه …. خیییییلی خوبه …
اصلا بهش فکر نکن چطوری!!!! فقط …. رویاشو تو وجودت نگه دار…
سلام دوست عزیز ممنون وسپاسگزارم که کامنت زیباو پر از آگاهی که این همه وقت گذاشتید و نوشته اید.دوستان عزیزی که به این کامنت هدایت می شوند بسیار نکته می آموزند و مهمترینش ((رویا بسازند)) . وهمه مان دوستانی چون مهشید را آرزو داریم که قوانین را بلد باشند و قضاوت نکنندوساعت ها با عشق هم صحبت شویم و از همدیگر بیاموزیم با آرزوی موفقیت برای جنابعالی و دوست عزیزتون مهشید جان .امید وارم شرایط عالی برایتان جور شود و با همراهی یکدیگر کوهی که فتح اش آرزوی مشترکتان است رابپیمایید.از الان تصورش را دارم که با ذوق و آرامش در پناهگاه نشسته اید سوپ گرم میخورید اطرافیان از کشورهای مختلف هستند.وشما از موفقیت های معجزه واری که کسب کرده ایدسخن میگویید هم دیگر را تحسین میکنید وشکر گزار خداوند هستید.
به نام خدای رزاق،روزی رسان بی حساب. با سپاس و قدر دانی از استاد عباسمنش جان و استاد شایسته عزیز که زبان قاصر است از سپاسگذاری از شما عزیزان که به والاترین حالت ممکن در راه توحید قدم گذاشتید وبا حمایت و هدایت رب العالمین قوانین بدون تغییر جهان را تکامل وار آموختید وبهترین تصمیم ها را گرفتید که هر آنچه آموخته اید به کسانی که آمادگی اش را دارند و در مدار درست هستند بیاموزید .یاد چند سال پیشم افتادم که در اوج تضاد مالی که بعد از سالها آسایش تجربه کردم (توضیح اش اینکه چقدر و واقعا چقدر سخت است که قبول کنم خودم خالق شرایطش بودم ،قبل ها با این مورد خیلی درگیر ی فکری داشتم چند ماهی طول کشید تا کنکاش کنم در گذشته و کم کم بپذیرم که شرایط عالی آن دوره در تهران را ناسپاس بودم انگار همیشه ثابت می بود ،قوانین کائنات را نمی دانستم ،رشد ،تغییرواینکه آرام آرام یا پیشرفت داریم یا آرام آرام پسرفت .رفتن به شهرستان و تجربه بدترین شرایط از هر لحاظ و که نمی خواهم توضیح دهم البته بدون دانستن قانون به سختی دو تا مورد مثبت پیدا می کردم که آرام شوم اما در نهایت آنها باعث رشد شدند و دوباره برگشتم تهران ،خیلی عبادت می کردم که خداوند مرا راهنمایی کند ،بسیار ،بسیار گریه میکردم چند استان از خانواده ام دور بودم چند بار می خواستم در آن سالها از محصولات استادان دیگر استفاده کنم شرایط مالی خوبی نداشتم اما عجیب هم بود مثلا خواهرم محصول یکی از اساتید را شاگرد استاد جان بودند اما هیچ وقت نتوانست برایم بفرستد .سال بعد هر کار میکردم نمی توانستم وارد سایت استاد عرشیانفر شوم چون خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و ایشان از قرآن هم استفاده می کردند و شایدروحانی هم بودند بیشتر مرا جذب کردند نسبت به دیگران در اینستاو تلگرام و…الان فهمیدم که باید مدار تکامل را طی می کردم. یک نکته جالب من سالهای نوجوانی ام که همه سریال تلویزیون می دیدند عشق کتاب بودم.به خاطر شغل پدرم در شهر کوچکی در خراسان بودیم پدرم به دو تا از کتابفروشیهای آنجا پول میداد آن هم زیادو میگفت بچه هایم هرکتابی که دوست دارند یا شما پیشنهاد میکنید بگیرند ،خدا خیرشان دهد به دختر راهنمایی کتابهای روانشناسی وموفقیت، فلسفه،کتاب دو جلدی زبان تخصصی و… جمع می کردیم خانه می آوردیم.البته رمان های پر فروش وکتاب شعر وکتابهای دیل کارنگی را خودم انتخاب کرده بودم چون بچه که بودم پدر بزرگم زیاد میگفت که وقتی صحبت میکنی همه ساکت می شوند گوش میدهند سخنران خوبی میشی .کتاب آیین سخنرانی دیل کارنگی را گرفتم بعد کتابهای دیگر . اول دبیرستان بودم دوست داشتم آدمهای مختلف را بشناسم روانشناسی بسیار خوندم،مذهب،باستان شناسی.وکتابهای زیادی که به لطف پدرم و کتابفروشی های سعدی و برادران به من رسید .این را توضیح دادم برسم به مطلب مهمتر اینکه همیشه در ذهنم از دیگران بیشتر می فهمیدم و همیشه انتظارم از استاد خود آگاه و شاید ناخودآگاه بسیار زیاد بود و منتظر بهترین ها بودم. وقتی از خراسان رفتم استان دیگری باستان شناسی بخوانم اغلب استادان تحصیل کرده خارج بودندوهمچنین سالها بعد که علوم سیاسی خواندم باز هم برترین استادان که باز هم تحصیل خارج ونویسنده چند ده کتاب با اینکه خودم نخبه نیستم اما به خاطر مطالعه زیاد دانشجوی پررنگ در نگاه استادان بودم،گفته های استادجان باعث شد یاد آوری شود برایم چرا نمی توانستم دوره ها وکتابهای آن استادان را داشته باشم. ذهن من فقط والاترین و خاص ترین ها قبول داشت.وقتی صحبت های استاد جان را اوایل می شنیدم خیلی از خداوند سپاسگذار بودم که خدایا این استاد را از کجا برایم پیدایش کردی که انگار فقط برای من صحبت میکند و گذشته ام را می داند میداند چگونه دستم را بگیرد. همان اوایل که قدرت تجسم را فهمیده بودم.میخواستم امتحان کنم ببینم واقعی هست جواب میدهد یا نه چند سال پیش در تضاد شدید مالی و غیره بودیم به دو پسرم گفتم سه تایی سجده کنیم وتجسم و چند بار بگوییم خدا را شکر ،خدا را شکر رفتیم مسافرت خیلی خوش گذشته.چه هوای خوبی ،چه غذای خوشمزه ای ،چه کوه ورودخانه قشنگی یعنی مثل معجزه ما 3 روز بعد برای اولین بار هدایت شدیم جاده اسالم خلخال وبعد سرعین برای اولین بار بسیار خوش گذشت و ایمانم قوی تر شد به خداوند چندسال پیش بود ، یه مطلب دیگه هم بگم خیلی تاثیر گذار بود برام یکی از فایلهای زندگی در بهشت بودچقدر استفاده میکنیم من و دوستان ازاین و سفر به دور آمریکا و اما در آن قسمت چند روز پیش استاد جان در دریاچه شنا می کردند ووقتی آب گرم بود از آسمان باران خنک می بارید یکباره به ذهنم آمد مثلا چند بار این صحنه را ببینم کجا می خوام برم که وقتی آب گرم هست از بالا آب سرد به صورتم بخوره .این خانمی هم یه چیز میگه بعضی وقتها خدا هدایتشان میکندو با صدای بلند خندیدم نمی دانم چرا دقیقا 3 روز بعد در مسافرتی که رفته بودیم راه را انگار اشتباهی رفتیم بعد دیدن زیبایی های بسیار از درختان و باغهای زیباسر از آبگرم سر در آوردیم داخل که رفتم خدایا از سقفش آب سرد هدایت کرده بودند که وقتی داخل استخر آبگرم طبیعی بودم وروی صورتم آب سرد میریخت بلند گفتم خدایا شکرت ممنون خانم مریم . الان که داشتم تایپ میکردم چشمام پر اشک شد.خیلی فایلها را گشتم زیرش پست بگذارم اما آن فایل را پیدا نکردم.برگردیم به این لایو استاد جان.چندین روز هست پاشنه آشیل را پر رنگ تر میبینم کمال گرایی و در سایت الهی دنبال مطلب مرتبط بودم که نمی دانم چگونه اما در دوره عالی حل مسائل زندگی بود از متن های مرتبط یاد داشت برداری کردم فعلا نمی توانم دوره را بگیرم .امروز هم این لایو قدیمی خیلی به من کمک کرد .جرات داد که از کمال گرایی به بهبود گرایی برسم وگرنه جرات نداشتم اولین کامنت را بنویسم. در ضمن وقتی فیلم خانه بندر عباس را دیدید چند ثانیه حال عجیبی داشتید خیلی آن فیلم پر ارزش است صد بار اگر شرایط آن روزهایتان را توضیح می دادید خوب متوجه نمیشدیم چه می گویید اما این فیلم خیلی تاثیر گذار هست خدا را شکر پاک نشده یا پاک نکردید نمی دانم شاید اگر کس دیگری بود هیچ وقت این راپخش نمی کرد وفقط توضیح خالی را کفایت میدید. این فایل یک چکیده کامل از آموزش ها است مثل جزوه های قدیم که چکیده مطالب را برای یاد آوری خلاصه نویسی می کردیم.ممنونم که مرا مخصوصا به بهبودگرایی هدایت کردید .آرام آرام تکاملم را طی میکنم. پیشرفت روز افزون درهر آنچه مد نظرتان است را برای استادان گرامی و سایر عزیزان آرزومندم.
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و گرامی و سرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز
درود خداوند به شما استاد گرامی که باز هم با یک فایل بسیار بسیار خوب و عالی و پر از نکات کلیدی و کاربردی همه ما را خوشحال و شاد کردین قطعا دیگر دوستان هم این چنین نظری دارند و همه یه جورایی با بنده موافق هستن حقیقتا استاد این فایل را نباید اینقدر دیر در سایت درج میکردین این فایل خیلی جا داره برای تفکر و خیلی نکات کاربردی خوبی در خودش داره که خیلی خیلی نیاز به دقت بیش از حد داره و میشه خیلی نکارت را ازش بیرون کشید و خیلی از نکات را فهمید باید بگوییم که من در این فایل جواب خیلی از سوالاتم را گرفتم که یکی از سوالاتم همین مسئله تنهایی بود که من خیلی خیلی از بابت این تنهایی خیلی خیلی خوشحال و خرسندم و حتی شده که من یکبار مزاحم دفتر تهران شما شدم از خانم فرهادی سوال پرسیدم و این مسلئه را با ایشون در میان گذاشتم ولی استاد من خودم الان یک سوال و درخواست از شما دارم:
سوال : الان از قبل خیلی بهتر هستم ولی خب هنوز بازم افرادی را می بینم که از وجودشون لذت نمی برم چه باوری در ذهنم ایجاد کنم که افرادی را که نمی خوام ببینم اصلا نبینم و باهاشون برخورد نداشته باشم
درخواست :
استاد لطفا طی یک فایل همین موارد را برای کسب پول و ثروت از طریق کسب و کار خودم باز کنید و توضیح دهید
لازم به ذکر هست که باید بگوییم که من از دو روز پیش برای بار چهارم مجدد دوره روانشناسی ثروت1 را از اول شروع کردم به نگاه کردن ولی با اینکه در دفعات قبل هم نکته برداری میکردم و هم تمرینات را انجام میدادم ولی چرا نمی تونم از طریق کارم پولی کسب کنم حتی اگر شده کمترین مقدار ممکن لازم به ذکر میدانم که بگوییم کسب و کار من اینترنتی هست و خواهشا در این خصوص بنده را راهنمایی بفرمایید
سلام دوست عزیز .جواب سوالتون در حدی که فهمیده ام را خدمتتان عرض میکنم . چند وقت قبل منم مثل شما بودم با یکی از محصولات استاد جان زیاد گوش میکردم بعد در عقل کل بعد مقاله های مختلف که خانم شایسته عزیز نوشتند خلاصه غرق ،غرق بودم اما آن نتیجه عالی را نمی گرفتم تا موقع سرچ کردن اتفاقی به کامنت دوستی برخوردم که راه حل داده بودن چرا نتیجه نمی گیرند وقتی این همه کار میکنند؟ جوابش جالب و کاربردی بود منم استفاده کردم .اینکه قرار نیست که هنذفری اینقدر گوشتان باشد که مشکل شنوای پیدا کنید یا کلا با محصولات خودتون را منظور خفه کنید باید صحبت های استاد باعث شوند افکار و باورها و فرکانسهایت عوض شود تا نتیجه بگیری وگفته بودند ذهنت پر شده از افکار مختلف ،حرفها، شبکه اجتماعی و…چند روز یا حتی هفته کلا محصول را وحتی چند روز گوشی را کلا کنار بگذار تا ذهنت خالی شود.بعد وقتی آمادگی داشتی دوباره شروع کن.منم محصول را دو روز کنار گذاشتم توی سایت نیامدم رفتم پیاده روی ،وفرداش استخر یا کوه یا جایی مدیتیشن کنید ذهنتون خالی شه انصافا برای من جواب داد.صحبت های استاد را جور دیگری میشنیدم بعد دو روز ،شما هم امتحان کنید . نکته دیگر که چرا نتیجه نمیگیریداینه که استاد جان در یکی از سریال زندگی در بهشت با قطع کردن درخچه پیچک مانند از درخت اصلی همچنان از بالا متصل مانده بود و نیفتاد،استاد جان فرمودندباورهای محدود کننده که مشخص هستند مشکل داری راحت هست کار کردن شون اما باورهای محدود کننده ای مثل این شاخه ها هستند که دیده نمی شوند و بد قلقندو در لایه های زیرین هستند که زحمت بیشتری هم دارند وقتی آنها را کار میکنیم تغییر کرد جریانی از ثروت وارد می شود. نکته بعد افکار منفی که داری که به هم متصل اند باعث سرزنش کردن خودو خود کم بینی میشود مثل چرا دیر تر وارد این حوزه شدم یا مهارت کافی ندارم یا بازار اشباع شده… نکته بعد عدم لیاقت و عزت نفس که خودتان را لایق ثروت نمی دانید شاید در لایه های زیرین باورهایتان و… بروید در مقاله ها و عقل کل سرچ کنید دوستان دانا جوابهای فوقالعاده داده اند با توجه به شرایط خودتان راه حل ها را بنویسید وقت بگذارید تا به قول استاد جان جریانی از ثروت وارد شود به صورت معجزه وار
با سلام و درود فراوان خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیز همراه
خیلی خوشحال شدم از فایل عالی که امروز قرار دادید و روحمون را جلا دادید
خیلی زیباست این فایل و با حال وهوای امروز من مچ شده بود من دوبار این فایل را تا به اینجا گوش دادم و به قول استاد که میفرمایند هر فایلی را 5 دقیقه به 5 دقیقه استپ کنید ودرموردش بنویسید من این کار را انجام دادم در مورد فایل نوشتم در مورد خواسته هام نوشتم در مورد استفاده از تضاد ها برای رسیدن به خواسته هام نوشتم و دارم عمل میکنم مثلا من دیروز حالم خیلی خوب بود و شاد بودم ومثل استاد پیش خودم میگفتم احساس خوب اتفاقات خوب با همراه داره بعد دوروز متوالی به پارک نزدیک خونمون رفتم و از فضای عالی اونجا درکنار انسانهای شاد و منظم و مقید به دانسته هاشون قرار گرفتم و بیقید وشرط شاد بودیم و خندیدیم خیلی عالی بود ومن لذت بردم یا زمانی که افکارم را درجهت عالی هدایت کردم و کم کم تونستم بر خودم غلبه کنم و افکار مثبت و عالی وسازنده را جایگزین افکار ناخواسته ام کنم جملات تاکیدی نوشتم تجسم عالی کردم و خواسته های عالی خودم را با صحبت های استاد مطابقت دادم ونوشتم اونجا که فرمودید که یک پیامکی میاد حالت عوض میشه ولی میتونیم اینجور زیبا جهتش بدیم به خوبی و من با تک تک جملاتتون نوشتم که( بایک جمله ناخواسته که شنیدیم) برای ساکت کردن ذهن و جهت مثبت دادنش نوشتم همونجوری که خودم یه جا حرف نامناسب زدم وبعد درتلاش بودم که حرکتی کنم که فضا را مناسب کنم که اول حال خودم را خوب کنم و حال بچهام را خوب کنم فضای خانه را عالی کردم که لذت ببریم اون حرفی راهم که من شنیدم و اون آدم به من زد اون هم درتلاشه که حرفش را درست کنه زندگی را عالی و آرام کنه اصلا خدا کاری میکنه که همه چیز به نفع من باشه و خیلی حس خوبی بهم داد تجسم کردم و نوشتم بر خلاف گذشته و چند روزی بود که پشت سر هم نشانه ای میدیدم که چقدر حرف زدن خوب و عالی میتونه همه جا تاثیر داشته باشه هم در تجسم و واقعیت اتفاقات خوبی به همراه داشته باشه مچکرم و سپاس گزارم
من آزاده خواهر حمید رضام که دوره ها رو باهم تهیه میکنیم
امروز که این لایو گذاشتین مصادف شد با زمانی که مندارم روی دوره دوازده قدم جلسه سوم قدم دوم کار میکنم
واقعا از خداوند سپاسگزارم به خاطر این همزمانی که چقدر قشنگ داره هدایتم میکنه که خواسته هامو تجسم کنم وبهشون برسم
از شما استاد گرامیم هم نهایت تشکرو دارم
یه نکته دیگه ای که میخواستم در مورد تجسم بگم اینه که من هر بار خواسته هامو با وضوح تجسم میکنم اشک شوقم سرازیر میشه ودقیقا اونجاست که شکر گزار خداوند وقوانینش میشم واین نشون میده که مطابق صحبتهای استاد ثروت وخواسته ها چقدر با حضور خداوند مرتبطه وفقر وکمبود چقدر مخالف حضور خداونده
سلام خدمت استاد عزیز جناب سید حسین عباسمنش.
و سلام خدمت تمامی دوستان حاضر در سایت عباسمنش..
خدارو شاکرم که در این جا هستم، در جمع دوستان عزیزی مثل شما، و با حضور استاد نازنین و خانم شایسته زندگی من سرشار از آرامش، حال خوب، سلامتی و روابط عالی است. آگاهی ها و اطلاعاتی که جناب استاد با ما به اشتراک میگذارند بسیار ارزشمند تر از آن چیزی است که فکر میکنیم. اگر به درک درستی از این آگاهی ها برسیم قطعاً زندگی ما دچار تغییرات مثبت و عالی میشود.
امیدوارم که همه بتوانیم به بهترین شکل از آموزش ها استفاده کنیم و آنها را در شخصیت و زندگی مان
(« اعمال ») کنیم.. با آرزوی موفقیت های بیشتر برای همه ️
بنام خداوند بخشنده و کریم
سلام استاد و دوستان عزیزم
این فایل هم خیلی عالیه مانند سایر فایل های استاد
نکات خیلی مهمی از اون یاد گرفتم
مثل تجسم کردن و اگاهی های دوره ی 12 قدم ،که لازمه دوباره بخودم یادآوری کنم و دوره ی 12 قدم رو از اول شروع کنم.
امروز که به لطف الله به قول استاد و درواقع به لطف قانون ،به این فایل هدایت شدم ،مهم ترین نکته ای که توجه منو جلب کرد ،این جمله ی استاد ه:
«««اگه تنها شدین ،این یعنی قانون داره کار می کنه ودارین عالی رو خودتون کار می کنین»»
من تازمان شنیدن این فایل ،ناراحت بودم که تنها شدم
اما الان متوجه شدم که این یه نعمت ودستاورده وخودمو بابتش تحسین می کنم
الان زمانی که تو جمع خانواده م قرار می گیرم،بقول استاد احساس می کنم دارم وقتمو هدر میدم واصلا علاقه ای به شنیدن حرفاشون ندارم
چون اونا فقط غیبت و ذکر مصیبت وبدبختی و ناامیدی می کنن و من دیگه علاقه ای به شنیدن این حرفا ندارم
اما بعلت کمبود عزت نفس ودلسوزی ،و وابستگی ،این الگوی تکرار شونده برام مرتب اتفاق میفته
یعنی تو جمع ادمای قرار می گیرم ،که ا ز صحبت هاشون متنفرم و هیچی به من اضافه نمی کنه.
اما چون دلم براشون می سوزه باز میرم سمت شون
وبا قرار گرفتن کنارشون احساس ناارامی می کنم
انشالا به لطف خداوند این پاشنه ی آشیلم رو حل می کنم
واین یه مسئله است که می تونم حلش کنم و پاداش حلش به من داده خواهد شد.
من باورهای زیادی رو ساختم
تغییرات زیادی ایجاد کردم
پس حتما می تونم عزت نفس رو ایجاد کنم وهدایت خواهم شد
از خدا و استاد عزیزم ممنونم
خداوند شمارو حفظ کنه و براتون آرزوی خوشبختی بیشتر دارم
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
اگر در کارم لذت یا نگرانی و ناراحتی و در کل عدم لذت وجود داره همه چیز سرجای درسته خودشه و خودم اینجوری دوست داشتم
صبح ها ک میومدم سرکار میگفتم وای الان دارم میرم قیافه فلانی رو ببینم و کلی جال بدی و …
اگر ک واقعا بخام بپذیرم ک ب این راحتی خودم خلق کردم پس به همین راحتیهم میتونم لذت رو خلق کنم
یعنی صبح ب حای کار قبلی تجسم خلاق خوب داشته باشم یعنی بگم خداروشکر دارم میرم کار لذت بخش انجام بدم و کلی اتفاقات خوب قراره رقم بخوره و این ها برام انفاق می افته چون خودم تنم میخاره برای اتفاقات خوب
اگر تفاقی بدی می افته و یا هر اتفاقی این یعنی این ک خوشم میومده از این جور اتفاقات
وقتی دارم خبرهای جنگ رو میخونم یعنی دارم میگم من دوست دارم از اتفاقاتی ک بهم احساس قربانی بودن بهم بده
خوشم میاد ک همه بهم ترحم کنن ب عنوان یک فرد ضعیف
من باید تمرکز بزارم روی قدرت روی احساس خوب کارهایی نکنم ک جهان برام اتفاقاتی رو رقم بزنه ک توش قربانی بشم
مم میخام اتفاقاتی رو تجربه کنم ک بهم احساس قدرت بده احساس کافی بودن احساس رشد و پیشرفت
سلام خدمت استاد عزیزم
بابت این فایل بی نهایت ازتون ممنون و سپاسگزارم
به خدا قسم که خداوند صدای من را داره میشنوه و با نشانه هاش به طریق مختلف پاسخ مبده،من به شنیدن این فایل شدید نیاز داشتم و خدا امروز من را هدایت کردم که بشنومش، من حدود 6سال هست که با دوره ها شما دارم زندگی میکنم تو دو سال اول آشنایی ام با شما من به تموم خواسته هایم رسیدم اونم به راحت ترین شکل ممکن و هر کی از اطرافیانم شرایطم رو میدید میگفتن ممکن نیست تو این مدت کم از زیر صفر به این همه ثروت رسید احساس میکرد رفتم زیر خاکی پیدا کردم، استاد جان من تو اون مدت کم خونه مرکز شهر، اتومبیل لوکس به روز، دو شعبه کاری، ازدواج، سفر خارجی، تغذیه های مناسب و لباس های باکیفیت و خیلی چیزای دیگه بهش رسیدم و بعدش کم کم قانون رو جدی نگرفتم و فرکانسم اومد پایین و چشم باز کردم دیدم اطرافم رو پر کرده ام از انسان های ضعیف و رفیق های مشروب خور، و چون شرایط برام راکد شده بود تصمیم به خروج از اون محیط و مهاجرت به خارج کشور کردم و وقتی بدون حل کردن مورد ها و مسائلم از اون محیط بیرون اومد هر آنچه که به دست آورده بودم همشون رو از دست دادم و شدم زیر صفر و بدهکار،
تو کشور بیگانه بدون پول بدون کار هزارتا مشکل میدویدم که شرایط رو سرو سامان بدم اما هر چقدر تلاش میکردم بیشترین تو باتلاق فرو میرفتم تا اینکه ناخودآگاه گفتم خدایا من تسلیمم من هیچ قدرتی ندارم من نمیتونم این مشکل ها و نداری ها رو برطرف بکنم خودت هدایتم بکن، بعد این باز خدا با یادم انداخت که وقتی که تو ایران بودم از کجا و چجوری شروع کردم استاد باوربکنین خدا خیلی شفاف بهم گفت که باز از دوره های استاد شروع بکن، استاد از برنامه روز شمار تحول زندگی شروع کردم که اونجا گفتین که مهم نیست چه شغلی باشه مهم اینه که بیکار نمون و از ی کاری شروع بکن و تو مسیر هدایت میشی، و منم رفتم ی چندتا جا تو حرفه خودم در خواست کار دادم و یکی دو هفته منتظر موندم و هیچ خبری ازشون نشد که منو به کار میگیرن یا نه، پرداخت کرایه خونه داشت نزدیک میشد که به شدت تحت فشار روحی و روانی قرار گرفته بودم و یادم هست ساعت 8شب بود تلفنم رو برداشتم تا به چندتا تکستیل خیاطی پیام بزارم که حداقل برم اونجا تو بخش بسته بندی کار بکنم(حرفه خودم لابراتوار دندان هستش) همین که تلفن رو برداشتم تا شماره گیری کنم تلفنم زنگ خورد و وقتی جواب دادم دیدم یکی از لابراتوار ها که خودم درخواست کار داده بودم و باهاشون صحبت کردم و گفتن فردا صبح ساعت 10بیا صحبت بکنیم و وقتی تلفن رو قطع کردم از شدت شادی و خوشحالی داشتم گریه میکردم و میگفتم خدایا ازت ممنون و سپاسگذارم از اینکه امیدم رو ناامید نکردی و دری از امید رو به رویم گشادی و اونجا بود که دیدم استاد چقدر راست میگفته که از شغلی شروع بکن و فقط بیکار نمون، منم هدفم این شد که بیکار نمونم و از ی جایی از یه حرفه دیگه ای شروع بکنم اما حتی خدا نزاشت من سر ی شغلی که توش تخصص و علاقه ای هم بهش نداشتم برم
و من فردا صبح رفتم لابراتوار دندان به حرفه خودم و با صاحب کار صحبت کردم و بهم گفتن یک هفته تستی کار بکن اگه کارت رو پسندیدم پول اون یک هفته رو پرداخت میکنیم و ادامه کار میدیم، اگه نپسندیدیم نیز باز پول اون یک هفته رو پرداخت میکنیم که خدا رو شکر از کاری که ارائه میدادم رضایت داشتن و پول اون یک هفته رو پرداخت کردن و منم تونستم کرایه خونه رو پرداخت بکنم و کارم رو نیز ادامه بدم
من سه ماه تو اون مکان کار کردم و تونستم خیلی کوچک از بدهی هایم رو پرداخت بکنم
یکم که از شرایط روحی و روانی ام کمتر شده بودم تونستم رو ذهن خودم و برنامه های استاد بیشتر تمرکز بکنم و باز استاد گفتن از هر آنچه که داری برای خودت کسب و کار خودت رو راه بنداز و من تو دلم گفتم اگه چند ماه پیش خدا هدایتم کردی تا بتونم کار پیدا بکنم همون خدا باز هدایتم میکنه که بتونم کار مستقل خودم رو راه بندازم، و تو دلم از خدا هدایت خواستم و تصمیم گرفتم از اطاق خونه مون با وسایل های اولیه کار خودم رو راه بندازم، برای خرید وسایل ها نیز پول کافی نداشتم خدا ی فروشنده ای رو تو مسیرم قرار داد تا وسایل هایم رو ازش خرید بکنم و ماه به ماه پولش رو پرداخت بکتم، فروشنده ای که به خداوند قسم هیچ شناختی از همدیگه نداشتیم، فروشنده برگشت گفت من به کسی که نمیشناسمش چیزی رو قسط نمیفروشم اما نمیدونم چرا تو دلم افتاده که بهت اعتماد بکنم و گفت هر چیزی که نیاز داری بهم لیست بنویس، من تو ی کشور غریبه ای بدون اینکه با فروشنده آشنایی داشته باشم قبول کرد بدون دریافت هزینه ای بهم وسایل بده از شدت خوشحالی و اینکه خدا داره معجزه میکنه داشتم دیوانه میشدم
وسایل هارو آوردم خونه و به خانمم گفتم از خونه کارمون رو پیش میبریم و از همون فرداش با ی لابراتواری صحبت کردم و با کمترین سودممکن کار روشروع کردیم و تو این وسط خانمم نیز ازم کار یاد گرفت و تونست کمکم بکنه، 6ماه با اون شخص همکاری کردیم و 4ماه از حق و حقوقمون رو دریافت کردیم و 2ماه آخر رو پرداخت نکرد و ما هم چون فعالیتمون قانونی نبود نتونستیم به جایی شکایت بکنیم و باهاش قطع همکاری کردیم، اما در زمانی که داشتیم از داخل خونه فعالیت میکردیم من هر روز تمرین ستاره قطبی رو داشتم مینوشتم(فقط قدم 1رو تونسته بودیم بخریم) و تو دفترم مینوشتم که خدایا من یک کار قانونی و ثابت و بادرآمد پایدار میخوام من هر هفته اینو مینوشتم و تجسم میکردم که خواسته ام اجابت شده، حالا ما بعد اینکه با اون لابراتوار قطع همکاری کردیم 1هفته تو خونه بیکار موندیم تا اینکه هدایت شدم یک تبلیغ کاری انجام بدم من با 200لیتر که به پول ایران میشه 350هزارتومان یک تبلیغی توصفحه اینستاگرام انجام دادم و فرداش از یک جایی باهام تماس گرفتن و گفتن که بیاین در مورد کار صحبت بکنیم و من پا شدم رفتم به سمت آدرس و تو دلم احساس میکردم ی لابراتوار کوچک و با دو سه نفر نیروی کار هست اونجایی که میرم، اما وقتی رفتم به محل رسیدم دیدم یا خدا یک کلینیک دندانپزشکی بین المللی که تموم مشتری هاشون از اروپا به اینجا ترسفر میشن برگام ریخت و گفتم خدایا من با اینا چی میخوام صحبت بکنم اگه ازم مدرک کاری و محل کار معتبر بخوان چی من چی بگم بهشون، و باز یاد حرف استاد افتادم که میگفت. اگه خدا تا اینجا هدایت کرده از این به بعدش هم هدایتت میکنه و من رفتم تو و رفتم سالن گفتگو و در مورد نحوه کار و در مورد قیمت صحبت و توافق کردم قیمت پایین اما آخر هر هفته پرداختی داشته باشن به تفاهیم رسیدیم، چون این کلینیک انقدر شدت کارشون بیشتر بود و اون شخص قبلی نیز از کلینیک استعفا داده بود اینا اولویتشون این بود که کارهای عقب افتاده رو براشون آماده بکنم و در مورد مدرک کاری هم گفتن بعدا در موردش صحبت میکنیم حتی ازم نپرسیدن که تو چه محیطی کار میکنی و من خوشحال و بدو بدو اومدم خونه و این خبر خوش رو با خانمم هم در میان گذاشتم و از همون روز کارهارو با پیک موتوری برامون فرستادن،
3ماه از داخل خونه کارها رو براشون انجام دادیم و بعد 3ماه رییس کلینیک تماس گرفت و گفت بیا قرار داد سالانه بنویسیم و کارهای مارو شما ادامه بدین، چون از کیفیت کارهامون رضایت داشتن، حالا اینم بگم کاری که باید 4نفر تو یک محیط کاری و با تمام تجهیزات انجام میدادن رو من و خانمم باهم تو ی خونه 30متری داشتیم کار میکردیم یعنی همون جایی که کار انجام میدادیم هم میخوابیدیم هم غذا درست میکردیم و هم کارهای لابراتواری انجام میدادیم
من این بار با اعتماد ب نفس بیشتر رفتم پیش رییس کلینیک و گفت مدرک گفتم مدرک ندارم گفت پس کجا و چجوری داری کار انجام میدی گفتم تو خونه باخانمم،نمتونست باوربکنه از تو خونه دو نفری اون حجم کاری رو داریم ارائه میدیم گفت به خاطر این جسارت و شجاعت و کیفیت کاری که ارائه میدین من خودم براتون اجازه کار از دولت ترکیه دریافت میکنم و یک اتاق نیز از داخل کلینیک براتون در نظر میگیرم و یک نیرو دیگری نیز در اختیارت قرار میدم تا از این ب بعد کارها رو همین جا برامون کار بکنین و استاد نمیدونید که چقدر خوشحال شدم و فقط داشتم اشک شوق و شادی میریختم که وقتی خدا بخواد برات کار که نه شاهکار و معجزه میکنه که هزار تا آدم عاقل از اون ناتوان هستند
استاد عزیزم الان ما نزدیک 8ماه هست که تو کلینیک با روی گشوده و باز و عزت و اعتماد به نفس بالا داریم کار میکنیم و بیشترین ورودی مالی رو نیز نسبت به همکارهای ترکیه ای که سابقه کاری بیشتری رو نیز نسبت به ما دارن دریافت میکنیم و هر بار نیز از سمت رییس مون مورد محبت و هدایا قرار میگریم که اینم بلد شدم که این خود خداوند هست که داره از این طریق بهمون حال میده
استاد ما صددرصد شرایط زندگی مون تغییر کرده، استاد جان ما دوره سلامتی رو کار کردیم و الان نیز زیر یک مربی باشگاه بدنسازی داریم بدنمون رو میسازیم، یک مربی آموزش زبان انگلیسی نیز گرفتیم که بهمون زبان یاد میده
وضع مالی مون بهتر شده، ایمانمون بیشتر شده و خیلی تغییرات مثبت دیگه
استاد من یک هفته هست که اینکه میگفتین کنترل ذهن بکنین و تسلیم خداوند بشوین رو متوجه شدم یعنی چی،
و امروز نیز با این فایل مهر محکم کوبیدنین بر روی دیگر خواسته و آرزوهایم که اینکه اگه این همه معجزه و اتفاق خوب رخ داده پس بقیه خواسته هامون نیز اتفاق میفته
بهترین معلم زندگی ام استاد عزیزم تا ابد سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده مهربانم
سلام دوست عزیز
سپاسگزارم ازتون که نوشتین واین رشد وپیشرفتتون خیلی خیلی قابل تحسین هستش وچقدر از این بابت خوشحالم وتحسین میکنم شما وهمسر نازنینتون .
با خوندن کامنت شما حضور ومهربانی ورحمان ورحیم بودن خداوندم رو درک کردم این حداز عشق خداوند اشکمو درآورد.
سپاسگزارم که این معجزه ی زندگیتون رو با ما به اشتراک گذاشتین.
برای شما وهمسر عزیزتون آرزوی بهترینها رو دارم انشاالله شاد وسالم وموفق وثروتمند باشین.
سلام به برادر عزیزم
عالی عالی
دمتونگرم..
با خوشحالی تون اشک ریختم
تحسینتون کردم
لذت بردم
ایمانم قویتر شد..
درک کردم که هر لحظه و همیشه باید روی خودم و ورودی هام کار کنم.
و استمرار داشته باشم.
هدفم توحید ویکتا پرستی باشه..
اینکه به جایی رسیدم. فراموش نکنم از کجا به کجا رسیدم..
و همواره روی خدا حساب کنم و بیشتر از همیشه شکرگزار باشم..
بینهایت سپاسگزارم از شما وکامنت ارزشمند تون
سلام دوست عزیز
تحسینتون میکنم که خیلی خوب عمل کردید و حرکت کردید و قدم برداشتید و ایمانتون رو نشون دادید.
خداوند به شجاعان پاداش می دهد.
این تسلیم بودن و ایمان و شجاعتتون و معجزات خداوند اشکم رو سرازیر کرد ، چه حس عالیه که فرق نمیکنه کجا باشی، چه سن و سال و مدرک و خانواده ای داشته باشی ، همیشه کنارت و بهت کمک میکنه و دستانش رو برای کمک بهت میفرست. آرامش خاصی بهت میده فقط کافیه باورش کنی.
دوست عزیز به شما و همسرتون تبریک میگم و بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
در پناه حق
سلام به دوست خوبم.
سلام من رو به همسر خوبتون برسونید.
خیلی سخته که از اوج با کله بخوری زمین و دوباره بلند بشی.
اما شما تونستید این کارو انجام بدین.
ببینید وقتی 1 بار سنگ،میتونه شیشه رو بشکونه یا بار دیگه هم میتونه این کارو انجام بده
وقتی خدا یه بار تونسته از جایی که فکرش رو نمیکنی زندگیتو تغییر بده و آدما رو بیاره تو زندگیت ،دوباره هم میتونه.
یکی از مهمترین و زیباترین خصوصیاتی که خداوند داده اینه که وقتی تو موارد مثبت و خیر و رشد میخوای حرکت کنی،سریع العجابه!
یعنی خیییییلی زود کمکت میکنه و دستتو میگیره.
در حدی که تو فقط بلند شی و گوشیو رو برداری اون یه قدم از تو جلوتره!
من همیشه یه حرفی رو به خودم میزنم،اونم اینکه خدا همیشه سر کوجه وایساده تا تو رد بشی،خدا همیشه جلوتر از تو قدم برمیداره تا مسیرت رو هموار کنه.
آرزوی بهترین ها رو براتون دارم و لطف کنید بازجوم برامون کامنت بنویسین تا ایمانمان قوی تر بشه.
یکی از بهترین کارهایی که تو زندگیم کردم اینه که تو این حدودا 3،2 سالی که تو سایتم از همه ی مراحل زندگیم ،چالش ها،معجزات خدا،درخواستهام ،تو سایت ردپا گذاشتم
دیگه ذهنم نمیتونه از یادم ببره!
ذهنم نمیتونه انکار کنه!
شما هم با نوشتن قدم به قدم از رشدتون هم به خودتون کمک میکنین هم به ما.
در پناه خدای واحد موفق باشید
درود و وقت بخیر خدمت شما آقا توحید عزیز و همسر گرامی تون . بخدا وقتی داشتم کامنت تون رو می خواندم قلبم به تپش افتاد همش میگفتم خدایااا شکرت .. خدایا شکرت که بازم مسیر رو پیدا کردید و برگشتید به جاده ی صاف خدایااا شکرت .. همش بخودم میگفتم رویا یادت نره هر وقت اوضاعت روبراه شد و رفتی اون بالا بالاها مبادا یک لحظه از این مسیر و ا ز این سایت و از این آموزش های استاد غافل بشی.. مبادا یادت بره که از کجا تونستی حرکت کنی .. مبادا یادت بره و یک لحظه به پشت سرت نگاه کنی بلکه همین طور به حرکتت در این سایت ادامه بده .. بخدا داشتم همش با خودم حرف میزدم .. گفتم استاد رو ببین با اینکه در همه ی جوانب زندگی رشد بالایی داشتند ولی هیچوقت حتی یک لحظه از حرکت کردن بسمت بهترین ها توقف نمیکنند چون موفقیت انتهایی نداره .. پس منم باید استادمونو الگو قرار بدم و همچنان در همین مسیر حرکت کنم و دستان استادانم رو رها نکنم و پامو جای پای استادانم قرار بدم تا مبادا راهور گم کنم..
آفا توحید عزیز ممنون و سپاسگذارم که آمدید و برامون نوشتید و از خداوند هم ممنونم که توسط دوستان عزیزم خانم الهام و آقا ابراهیم عزیز به این کامنت پر محتوای شما هدایت شدم .. واقعا شماها الگو های این سایت هستید و باید همیشه کامنت های شما رو بخونم . لطفاً بازم برامون بنویسید .. لطفاً بازم بیشتر در باره روند رشد و پیشرفت تون بنویسید .. واقعا تحسین تون میکنم .. و خدا رو شاکرم که ما همه مون از هدایت شدگانیم که در چنین سایت الهی و دوستان عزیز و با چنین استادان بینظیری همراه شدیم خدایااا شکرت
منم یکبار با مخ افتادم زمین و زیر زیره صفر رسیدم ولی قبل از آشنایی ام با استاد این اتفاقات رو تجربه کردم ولی خداوند دستمو گرفت و منو صاف آورد توی کلاس استاد عباسمنش و دستمو گذاشتم توی دستان هدایتگر خداوند خدا رو شکر که از اون روز تا بحال بطور مستمر در این مسیر الهی هستم ولی اینبار به شیوه ی درست و مناسب دارم رشد می کنم و خداوند یک زندگی دوباره بهم بخشید و اصلا حاضر نیستم یک لحظه مثل گذشته ام زندگی کنم
براتون بهترینع بهترین ها را در تمام جنبه های زندگی رو آرزو می کنم
روز و شب تون بخیریت و شادی و شادمانی
و ایام بکام تون شیرین و گوارا همراه با نور و عشق و پول و ثروت و نعمت و برکت های الهی
شاد و موفق و پایدار باشید
با عرض سلام خدمت شما آقای ابیض عزیز
تحسین میکنم اون ایمانت ون به خداوند و شجاعتی که به خرج دادید و پلهای پشت سرتون رو خراب کردید و مهاجرت کردید به یک کشوری که فقط باید ایمان به غیب داشته باشی
خیلی کامنتتون برام مفید بود من دوبار خواندمش واقعا شما رو تحسین میکنم
شما سرمایهای بالایی دارید مثل صداقت درست کاری ایمان و باورهای درست
براتون آرزوی موفقیت سلامتی ثروت و شادابی و همچنین سعادتمند بودن در دنیا و آخرت خواستارم
سلام دوست عزیز بنده ی محبوب خدای رحمان
خدای وهاب
خدای رحیم
خدای رحیم
خدای ستار فرکانس های پایین و منفی
خدای عشق و عطوفت
واقعا ازتون سپاسگزارم برای کامنت و ردپایی که گذاشتید
چقد رحیم بودن خدابرام منطقی شد و تو دهنی محکمی به ذهن نجواگرم زدین
ان شاالله هر روزتون پرنعمت تر از دیروزتون باشه
به نام خدا
به نام همون خدایی که این دو سه روزه اخیر خیلی پررنگ تر دارم احساسش میکنم و نمیدونم چطور داره این همزمانی ها و شرایط و اتفاقات رو سر راهم قرار میده تا نشونه و تاییدی باشه به درستی قانون ….
یکیش همین فایل لایو … خدایا بی نهایت شکرت …
همین الان اومدم تو سایت تا داستان خلق رویا مربوط به یکی از دوستانم (مهشید) رو تو قسمتی که ارتباط موضوعی داره، بنویسم و به محض اینکه اومدم رو ذره بین (آیکن سرچ) بالای صفحه کلیک کنم تا کلید واژه های مرتبط با “خلق رویا” ، “رسیدن به خواسته” ، “تحقق اهداف” و اینچنین واژه هایی رو سرچ کنم، یهو دیدم فایل جدید اومده رو سایت و گفتم خدایا، همینه…
همینجا باید این داستان رو تعریف کنم …
حتی من دیشب هم تو سایت بودم و تا ساعت 10 شب که داشتم یکی از قسمت های زندگی در بهشت رو میدیدم و گروه تحقیقاتی عباس منش رو تحسین میکردم به خاطر ویژگی جدید فهرست وار که روی سایت گذاشتن، این فایل لایو نبود…..
پس اول فایل لایو رو دیدم و الان مطمئن ترم که اینجا همون جای درسته
خدای عزیزم رو بی نهایت سپاسگزارم که منو آسان میکنه برای آسانی ها … و منو هدایت کرد به این لایو تا روایت واقعی رو بگم که شاید همون طور که برای من نور امید و انگیزه و اشتیاق بود برای میلیون ها نفری که قراره این داستان رو بخونن، چراغ امید و هدایت باشه و رویاهاشون رو زنده نگه دارن….
ماجرا مربوط میشه به دوست عزیزی به نام مهشید که حدود 3 سال پیش از طریق یکی از باشگاه های کوهنوردی تهران با هم آشنا شدیم و تا همین چند ماه پیش، تهران مشغول به کار بود و تحصیلاتش رو هم تا مقطع دکترا به پایان رسوند و شاهد موفقیتش چه در زمینه تحصیلی و چه در زمینه کوهنوردی بودم…
مهشید دوستی هست که تا وقتی تهران بود، هر هفته الی هر ماه یکبار همدیگه رو تو کوه میدیدیم و از طریق فضای مجازی و تماس تلفنی ، گاه دیر به دیر و گاه زود به زود، بدون برنامه مشخص از احوال هم جویا میشدیم و کسی هست که وقتی تو فاز گفتگوهای مرتبط با قانون و موفقیت و ارتعاش و فرکانس باشیم، میتونیم تا دو سه ساعت در موردش صحبت کنیم. یعنی تا امروز، تنها دوستی که تونستم باهاش به مدت طولانی در مورد موضوع مشترک در حیطه ارتعاش و فرکانس و موفقیت صحبت کنم و خیالم راحت باشه که قضاوت نمیشم و میفهمه چی میخوام بگم، همین مهشیده.
(و البته خب فضای سایت هم همینجوریه که به راحتی میتونم در مورد هر چیزی که میخوام صحبت کنم و خیالم راحته که بقیه دوستان میفهمن که چی دارم میگم)
و طی این ارتباط و شناخت کمی که از مهشید دارم، تو ذهنم اونو به عنوان یه انسان موفق و پرانگیزه و پرتلاش می بینم و خب نتایجی هم که داره رقم میزنه، برام تاییدی هست که واقعا یه انسان موفقه و با تمام وجودم خوشحالم که با این بشر دوست هستم و یکی از اشتیاق ها و دلخوشی های من اینه که به موفقیت جدیدی برسه و داستانش رو از زبون خودش بشنوم تا منم به همون اندازه که خوشحاله و ذوق داره و با اشتیاق برام تعریف میکنه، ذوقی و هیجان زده بشم …
چند ماه پیش ، مهشید برای گذروندن دوره پسا دکترا، مدت 2 سال دعوت شد به کشور آلمان و در حال حاضر هم یکی از شهرهای آلمان زندگی میکنه تا این دوره دو ساله تموم بشه …
حدود 1 هفته پیش، هر چی پیام تو واتساپ میدادم، 2 تا تیک میخورد ولی سین نمیشد، این قضیه تا دو روز ادامه داشت و روز سوم که دیگه اصلا 2 تا تیک هم نمیخورد … چیزی که در مورد مهشید اصلا سابقه نداشت که یهو برای چندین روز آنلاین نشه…. یکم براش نگران شدم … و همین 2 روز پیش با خط جدیدش بهم پیام داد …
ماجرا از این قرار بود که مهشید برای مدت 7 روز کشور آلمان رو به قصد صعود قله فوجی سان ژاپن ترک میکنه و تو مسیر صعود به قله، به خاطر بارش باران شدید، گوشیش میسوزه و به همین خاطر تا وقتی برگرده آلمان و بتونه گوشی جدید بخره، از دسترس خارج شده بود که خداروشکر با خرید گوشی جدید و اتصال به واتساپ، برامون یه کلیپ بامزه و جذاب و دوست داشتنی از صعودش فرستاد و یه گزارش برنامه مفصل از اینکه چطور رویایی که سال ها پیش در ذهنش شکل گرفته، امروز به واقعیت تبدیل شده و من عین گزارش برنامه رو به قلم خودش براتون میفرستم:
نمیدونم اجازه دارم که دوستان رو ارجاع بدم به سایت باشگاه کوهنوردی سرکچال تا عکس های مربوط به این برنامه رو از طریق این سایت سرچ کنن و ببینن؟! اگر خلاف قوانین سایت هست، لطفا این پاراگراف رو پاک کنید و البته درخواست دارم از گروه تحقیقاتی عباس منش که امکان ارسال مستندات تصویری و ویدئویی رو هم در سایت برای کاربران فراهم کنید.
گزارش صعود به قله فوجی سان ژاپن
در روزهای پر از التهاب و اضطراب نوشتن رساله دکتری در سال 1398 بود که کتاب کفشباز نوشته فیل نایت، بنیانگذار برند نایکی را میخواندم. قسمتی از کتاب که درباره سفرش به ژاپن و کوه فوجی بود، بدجوری دلم را برد. چه ایده جذابی: سفری معنوی برای تطهیر روح و رسیدن به خلوص. به اعتقاد بسیاری از مردم مذهب شینتو، هر کسی که قله فوجی را صعود کند، آرزوهایش برآورده خواهد شد. اما برای من، در آن لحظه، خود فوجی به یک آرزو تبدیل شد؛ آرزویی که در آن روزها خیلی امیدی به تحققش نداشتم.
رساله تمام شد و روزها از پی هم گذشتند، اما رویای سفر به ژاپن و صعود فوجی همچنان باقی ماند، تا اینکه…
در ماههای اول پذیرشم در دوره پسا دکترا (1403)، به دلیل اینکه سابقه کارم در ایران هنوز تأیید نشده بود، حداقل حقوق را دریافت میکردم و به همان نسبت هم هزینههایم را تنظیم کرده بودم. اما بعد از سه ماه، با تأیید سابقه کاریام، حقوقم افزایش زیادی پیدا کرد و مابهالتفاوت این سه ماه پس اندازی شد تا رویای قدیمیام را دوباره زنده کنم.
غول مرحله اول: ویزای ژاپن
ژاپنیها به سختگیری و دقت مشهورند. با اینکه فرمها را با دقت پر کرده بودم، درخواست اولم برای ویزا رد شد. اما در تلاش دوم، با اصلاح و تکمیل مدارک، بالاخره موفق شدم و از غول این مرحله عبور کردم.
غول مرحله دوم: آب و هوای ژاپن
از آنجایی که برای ویزای ژاپن باید حتماً بلیط و اقامت از پیش تهیه میکردم، بلیطم را زودتر گرفته بودم و با نزدیک شدن به تاریخ سفر، مرتب وضعیت آب و هوا را برای صعود بررسی میکردم. اما متأسفانه، پیشبینیها از بادهای شدید و بارش سنگین حکایت داشت. بادهایی با سرعت 100 کیلومتر و باران شدید در تمام مدت اقامتم هیچ امیدی برای صعود باقی نمیگذاشت. شب قبل از سفر، پروازم را کنسل کردم، به امید اینکه شرایط بهتری پیش بیاید. به جرات میتوان گفت، در تمام ماه آگوست، هوای کوه فوجی افتضاح بود.
چند روز آخر آگوست، در حالی که تنها 10 روز از مدت ویزایم باقی مانده بود، در کمال ناباوری دیدم که برای 30 آگوست هوا کاملاً آفتابی پیشبینی شده است. فوراً بلیط و اقامت را گرفتم و دو روز بعد راهی ژاپن شدم.
کوه فوجی با ارتفاع 3776 متر بلندترین کوه ژاپن و یک آتشفشان فعال است که مانند کوه دماوند به صورت مخروطی و شبیه به هرم دیده میشود. این کوه چهار مسیر اصلی برای صعود دارد که شامل مسیرهای یوشیدا، سوباشیری، گوتمبا و فوجینومیا هستند.
روز اول:
پس از حدود 20 ساعت در راه بودن (14 ساعت پرواز)، در بارانی شدید، حوالی ساعت 8 شب به محل اقامت در نزدیکی ایستگاه کاواگوچیکو رسیدم. اتوبوسهایی که کوهنوردان را به پای کار میبرند، از این ایستگاه حرکت میکنند.
روز دوم:
به دلیل پرواز طولانی شب را نتوانستم بخوابم. صبح زود، ساعت 5 به سمت ایستگاه کاواگوچیکو رفتم، اما نه آدمی بود و نه اتوبوسی برای رفتن به پای کار. یکی از رانندههای تاکسی گفت که به دلیل خراب بودن هوا و وقوع طوفان (تایفون)، گیتهای مسیر یوشیدا (مسیر نرمال صعود فوجی) بسته شده و هیچکس اجازه صعود ندارد و پیشنهاد داد که میتوان با تاکسی به مسیر سوباشیری رفت و از آنجا صعود کرد، اما با توجه به شرایط بد هوا و اینکه تنها بودم، تصمیم گرفتم این ریسک و هزینه را نکنم.
روز سوم:
شب قبل گفته بودند که گیتها همچنان به دلیل احتمال وقوع طوفان بستهاند و هیچ اتوبوسی برای رسیدن به پای کار وجود ندارد. اما صبح دوباره ساعت 5 صبح شال و کلاه کردم و به ایستگاه کاواگوچیکو رفتم، شاید فرجی شود. هوا کاملاً صاف و آرام بود و کوه فوجی تمام قد دیده میشد. نه ابری بود، نه بادی، نه بارانی. از مسافران و رانندههای اتوبوس مختلف پرسوجو کردم تا راهی برای رسیدن به پای کار پیدا کنم. در این بین، سه نفر دیگر به من ملحق شدند و تصمیم گرفتیم که ماشین اجاره کنیم و خودمان را به پای کار برسانیم. اجاره کردن ماشین در ژاپن به دلیل دقت و سختگیریها زمان زیادی برد، و نهایتاً حدود ساعت 11 به ابتدای مسیر گوتمبا رسیدیم. این مسیر به ندرت صعود میشود و برخلاف مسیرهای دیگر، گیت نداشت و برای صعود نیازی به دریافت مجوز نبود. مسیر گوتمبا از ارتفاع حدود 1,400 متر شروع میشود، و بخش زیادی از آن شناسکی است.
هوا ظاهراً بد نبود؛ باد میوزید، اما مانع حرکت نمیشد. آرامآرام به سمت قله حرکت کردیم. در مسیر شاهد یکی از شگفتانگیزترین پدیدههای طبیعی بودم: شکل گیری ابر عدسی. برخلاف معمول که این ابرها روی قله شکل میگیرند، این یکی حدود 500 متر پایینتر از قله و با فاصله عرضی زیاد از ما ایجاد شده بود. ابتدا یک دایره تشکیل داد و سپس مثل جاروبرقی، ابرهای اطراف را به درون خود کشید و به شکل عدسی تبدیل شد. همچنان که از این منظره هیجانزده و مبهوت شده بودم ایستگاه ششم را رد کردیم، هوا بارانی شد و هرچه بالاتر میرفتیم، شدت باران بیشتر میشد. نزدیک ساعت 3 و در نزدیکی ایستگاه هفتم (در ارتفاع حدود 3,000 متر)، باران و باد به شدت افزایش یافت و ناگهان رعد و برق شروع شد. در حالی که حدود 1.5 تا 2 ساعت تا قله فاصله داشتیم، تصمیم گرفتیم که به سرعت به پایین برگردیم. انگار که زیر دوش آب با شدت زیاد در حال دویدن بودم با وجود پانچو و گرتکس ذره ای از وجودم خشک نمانده بود. با توجه به شناسکی بودن مسیر، فرودمان زمان زیادی نبرد و نهایتاً حدود ساعت 4 به سان موش آبکشیده به ابتدای مسیر رسیدیم.
روز چهارم:
به دلیل باران شدید روز قبل، موبایلم که تنها وسیله من برای پیدا کردن مسیر و تعامل با مردم ژاپن بود، سوخت. روز چهارم را به خرید موبایل جدید گذراندم. از طرفی، هوا هم بسیار خراب و بارانی بود و مچ پایم به دلیل دویدنهای روز قبل در شن اسکی حسابی داغان شده بود.
روز پنجم:
طبق گزارش هواشناسی، طوفان عبور کرده بود و گیتهای مسیر دوباره باز شده بودند. دوباره ساعت 5 صبح به سمت ایستگاه کاواگوچیکو راه افتادم و سوار بر اتوبوس به ایستگاه پنجم یوشیدا شدم که معمولاً نقطه شروع صعود در این مسیر است. پس از دریافت مجوز صعود و پرداخت هزینهای برای حفاظت از محیط زیست، یک دستبند کاغذی به ما دادند تا آمار دقیق کوهنوردانی که بالا میروند و برمیگردند را داشته باشند.
بالاخره، حوالی ساعت 7:50 صبح، صعودم را آغاز کردم و ساعت 12:30 از دروازه توریی (Torii) در قله فوجی عبور کردم. تا ایستگاه هشتم (ارتفاع حدود 3,200 متر) هوا خوب بود، اما پس از آن باد و باران خفیف شروع شد. روی قله، باد شدید بود و سرعتی نزدیک به 45 کیلومتر در ساعت داشت، بهطوری که تعادل کسی مثل من که وزن کمی دارم، به راحتی به هم میخورد. از طرفی، وجود مه و باران باعث شد که دهانه آتشفشان قله را نتوانم ببینم.
پس از خوردن سوپ میسا در پناهگاه، فرود را آغاز کردم و بالاخره ساعت 4:40 بعدازظهر، پس از چندین روز تلاش و تکاپو، به ایستگاه پنجم یوشیدا رسیدم و سفر معنوی خود به قله فوجی را به پایان رساندم.
تاریخ صعود: 12 شهریور 1403
گزارش: مهشید ستوده
و در پایان میخوام وویسی که مهشید در واتساپ برام فرستاد و با لحن پر هیجان و پر امید و انگیزه ، نور امید رو تو قلبم روشن کرد، به صورت متنی بنویسم. چون حرفی رو زد که ارزش نوشتن داره. شما موقع خوندن، با همون لحن پرهیجان و پر از اشتیاق بخونید :))))
وویس مهشید:
آرمین وااااقعا با تماااااام قلبم بهت میگم، رویاشو بساز… عکسشو بگیر و بذار جلوی چشمت …. ژاپن واقعااااا ارزش مسافرت کردن داره …
ببین مثلا من بگم بیا اروپا، اروپا هیچ چیز خاصی نداره. ولی ژاپن اینقدر تنوع داره، غذاهای خوشکل، خوش رنگ و لعاب، ساختمون، معماری، آدما …. اصلا ژاپن بییییینظیره …. واقعا برای سفر کردن، اگه از من بپرسن یه بار تو زندگیت فرصت داری سفر کنی، اونو کجا میری؟ من میگم ژاپن … خیییییلی خوبه …. خیییییلی خوبه …
اصلا بهش فکر نکن چطوری!!!! فقط …. رویاشو تو وجودت نگه دار…
سلام دوست عزیز ممنون وسپاسگزارم که کامنت زیباو پر از آگاهی که این همه وقت گذاشتید و نوشته اید.دوستان عزیزی که به این کامنت هدایت می شوند بسیار نکته می آموزند و مهمترینش ((رویا بسازند)) . وهمه مان دوستانی چون مهشید را آرزو داریم که قوانین را بلد باشند و قضاوت نکنندوساعت ها با عشق هم صحبت شویم و از همدیگر بیاموزیم با آرزوی موفقیت برای جنابعالی و دوست عزیزتون مهشید جان .امید وارم شرایط عالی برایتان جور شود و با همراهی یکدیگر کوهی که فتح اش آرزوی مشترکتان است رابپیمایید.از الان تصورش را دارم که با ذوق و آرامش در پناهگاه نشسته اید سوپ گرم میخورید اطرافیان از کشورهای مختلف هستند.وشما از موفقیت های معجزه واری که کسب کرده ایدسخن میگویید هم دیگر را تحسین میکنید وشکر گزار خداوند هستید.
سلام به برادر عزیزم
خیلی قشنگ نوشتی و منم طوری تجسم کردم که کنارشون هستم..
لذت بردم..
و این حرف استااااد( رویاهایی که رویا نیستن..)
میشه به راحتی وسادگی خلقش کنیم..
با ایمان
با توکل
با باور یقین.
میشه به هر آنچه که دوست داریم
برسیم..
بینهایت ممنونم از شما و کامنتون
سلام خدمت شما دوست عزیز
چقدر کامنتتون قابل تحسین هست واقعا لذت بردم از متنی که از دوست عزیزمان مهشید نوشته بودید
راستش همراه با خواندن کامنتتون ناخودآگاه تجسم میکردم اون ارتفاع و بارون رو و یهو وقتی کامنتتون رو تموم کردم حالم خیلی عالی شد و واقعا لذت بردم
شما قابل تحسین هستید که توانستید اون احساس واقعی رو که در ویس واتساپ داشت رو برامون به اشتراک بزارید من با شور و شوق خواندمش و لذت بردم
سپاسگذارم ازتون امیدوارم همیشه شاد سالم سربلند و موفق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدای رزاق،روزی رسان بی حساب. با سپاس و قدر دانی از استاد عباسمنش جان و استاد شایسته عزیز که زبان قاصر است از سپاسگذاری از شما عزیزان که به والاترین حالت ممکن در راه توحید قدم گذاشتید وبا حمایت و هدایت رب العالمین قوانین بدون تغییر جهان را تکامل وار آموختید وبهترین تصمیم ها را گرفتید که هر آنچه آموخته اید به کسانی که آمادگی اش را دارند و در مدار درست هستند بیاموزید .یاد چند سال پیشم افتادم که در اوج تضاد مالی که بعد از سالها آسایش تجربه کردم (توضیح اش اینکه چقدر و واقعا چقدر سخت است که قبول کنم خودم خالق شرایطش بودم ،قبل ها با این مورد خیلی درگیر ی فکری داشتم چند ماهی طول کشید تا کنکاش کنم در گذشته و کم کم بپذیرم که شرایط عالی آن دوره در تهران را ناسپاس بودم انگار همیشه ثابت می بود ،قوانین کائنات را نمی دانستم ،رشد ،تغییرواینکه آرام آرام یا پیشرفت داریم یا آرام آرام پسرفت .رفتن به شهرستان و تجربه بدترین شرایط از هر لحاظ و که نمی خواهم توضیح دهم البته بدون دانستن قانون به سختی دو تا مورد مثبت پیدا می کردم که آرام شوم اما در نهایت آنها باعث رشد شدند و دوباره برگشتم تهران ،خیلی عبادت می کردم که خداوند مرا راهنمایی کند ،بسیار ،بسیار گریه میکردم چند استان از خانواده ام دور بودم چند بار می خواستم در آن سالها از محصولات استادان دیگر استفاده کنم شرایط مالی خوبی نداشتم اما عجیب هم بود مثلا خواهرم محصول یکی از اساتید را شاگرد استاد جان بودند اما هیچ وقت نتوانست برایم بفرستد .سال بعد هر کار میکردم نمی توانستم وارد سایت استاد عرشیانفر شوم چون خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و ایشان از قرآن هم استفاده می کردند و شایدروحانی هم بودند بیشتر مرا جذب کردند نسبت به دیگران در اینستاو تلگرام و…الان فهمیدم که باید مدار تکامل را طی می کردم. یک نکته جالب من سالهای نوجوانی ام که همه سریال تلویزیون می دیدند عشق کتاب بودم.به خاطر شغل پدرم در شهر کوچکی در خراسان بودیم پدرم به دو تا از کتابفروشیهای آنجا پول میداد آن هم زیادو میگفت بچه هایم هرکتابی که دوست دارند یا شما پیشنهاد میکنید بگیرند ،خدا خیرشان دهد به دختر راهنمایی کتابهای روانشناسی وموفقیت، فلسفه،کتاب دو جلدی زبان تخصصی و… جمع می کردیم خانه می آوردیم.البته رمان های پر فروش وکتاب شعر وکتابهای دیل کارنگی را خودم انتخاب کرده بودم چون بچه که بودم پدر بزرگم زیاد میگفت که وقتی صحبت میکنی همه ساکت می شوند گوش میدهند سخنران خوبی میشی .کتاب آیین سخنرانی دیل کارنگی را گرفتم بعد کتابهای دیگر . اول دبیرستان بودم دوست داشتم آدمهای مختلف را بشناسم روانشناسی بسیار خوندم،مذهب،باستان شناسی.وکتابهای زیادی که به لطف پدرم و کتابفروشی های سعدی و برادران به من رسید .این را توضیح دادم برسم به مطلب مهمتر اینکه همیشه در ذهنم از دیگران بیشتر می فهمیدم و همیشه انتظارم از استاد خود آگاه و شاید ناخودآگاه بسیار زیاد بود و منتظر بهترین ها بودم. وقتی از خراسان رفتم استان دیگری باستان شناسی بخوانم اغلب استادان تحصیل کرده خارج بودندوهمچنین سالها بعد که علوم سیاسی خواندم باز هم برترین استادان که باز هم تحصیل خارج ونویسنده چند ده کتاب با اینکه خودم نخبه نیستم اما به خاطر مطالعه زیاد دانشجوی پررنگ در نگاه استادان بودم،گفته های استادجان باعث شد یاد آوری شود برایم چرا نمی توانستم دوره ها وکتابهای آن استادان را داشته باشم. ذهن من فقط والاترین و خاص ترین ها قبول داشت.وقتی صحبت های استاد جان را اوایل می شنیدم خیلی از خداوند سپاسگذار بودم که خدایا این استاد را از کجا برایم پیدایش کردی که انگار فقط برای من صحبت میکند و گذشته ام را می داند میداند چگونه دستم را بگیرد. همان اوایل که قدرت تجسم را فهمیده بودم.میخواستم امتحان کنم ببینم واقعی هست جواب میدهد یا نه چند سال پیش در تضاد شدید مالی و غیره بودیم به دو پسرم گفتم سه تایی سجده کنیم وتجسم و چند بار بگوییم خدا را شکر ،خدا را شکر رفتیم مسافرت خیلی خوش گذشته.چه هوای خوبی ،چه غذای خوشمزه ای ،چه کوه ورودخانه قشنگی یعنی مثل معجزه ما 3 روز بعد برای اولین بار هدایت شدیم جاده اسالم خلخال وبعد سرعین برای اولین بار بسیار خوش گذشت و ایمانم قوی تر شد به خداوند چندسال پیش بود ، یه مطلب دیگه هم بگم خیلی تاثیر گذار بود برام یکی از فایلهای زندگی در بهشت بودچقدر استفاده میکنیم من و دوستان ازاین و سفر به دور آمریکا و اما در آن قسمت چند روز پیش استاد جان در دریاچه شنا می کردند ووقتی آب گرم بود از آسمان باران خنک می بارید یکباره به ذهنم آمد مثلا چند بار این صحنه را ببینم کجا می خوام برم که وقتی آب گرم هست از بالا آب سرد به صورتم بخوره .این خانمی هم یه چیز میگه بعضی وقتها خدا هدایتشان میکندو با صدای بلند خندیدم نمی دانم چرا دقیقا 3 روز بعد در مسافرتی که رفته بودیم راه را انگار اشتباهی رفتیم بعد دیدن زیبایی های بسیار از درختان و باغهای زیباسر از آبگرم سر در آوردیم داخل که رفتم خدایا از سقفش آب سرد هدایت کرده بودند که وقتی داخل استخر آبگرم طبیعی بودم وروی صورتم آب سرد میریخت بلند گفتم خدایا شکرت ممنون خانم مریم . الان که داشتم تایپ میکردم چشمام پر اشک شد.خیلی فایلها را گشتم زیرش پست بگذارم اما آن فایل را پیدا نکردم.برگردیم به این لایو استاد جان.چندین روز هست پاشنه آشیل را پر رنگ تر میبینم کمال گرایی و در سایت الهی دنبال مطلب مرتبط بودم که نمی دانم چگونه اما در دوره عالی حل مسائل زندگی بود از متن های مرتبط یاد داشت برداری کردم فعلا نمی توانم دوره را بگیرم .امروز هم این لایو قدیمی خیلی به من کمک کرد .جرات داد که از کمال گرایی به بهبود گرایی برسم وگرنه جرات نداشتم اولین کامنت را بنویسم. در ضمن وقتی فیلم خانه بندر عباس را دیدید چند ثانیه حال عجیبی داشتید خیلی آن فیلم پر ارزش است صد بار اگر شرایط آن روزهایتان را توضیح می دادید خوب متوجه نمیشدیم چه می گویید اما این فیلم خیلی تاثیر گذار هست خدا را شکر پاک نشده یا پاک نکردید نمی دانم شاید اگر کس دیگری بود هیچ وقت این راپخش نمی کرد وفقط توضیح خالی را کفایت میدید. این فایل یک چکیده کامل از آموزش ها است مثل جزوه های قدیم که چکیده مطالب را برای یاد آوری خلاصه نویسی می کردیم.ممنونم که مرا مخصوصا به بهبودگرایی هدایت کردید .آرام آرام تکاملم را طی میکنم. پیشرفت روز افزون درهر آنچه مد نظرتان است را برای استادان گرامی و سایر عزیزان آرزومندم.
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و گرامی و سرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز
درود خداوند به شما استاد گرامی که باز هم با یک فایل بسیار بسیار خوب و عالی و پر از نکات کلیدی و کاربردی همه ما را خوشحال و شاد کردین قطعا دیگر دوستان هم این چنین نظری دارند و همه یه جورایی با بنده موافق هستن حقیقتا استاد این فایل را نباید اینقدر دیر در سایت درج میکردین این فایل خیلی جا داره برای تفکر و خیلی نکات کاربردی خوبی در خودش داره که خیلی خیلی نیاز به دقت بیش از حد داره و میشه خیلی نکارت را ازش بیرون کشید و خیلی از نکات را فهمید باید بگوییم که من در این فایل جواب خیلی از سوالاتم را گرفتم که یکی از سوالاتم همین مسئله تنهایی بود که من خیلی خیلی از بابت این تنهایی خیلی خیلی خوشحال و خرسندم و حتی شده که من یکبار مزاحم دفتر تهران شما شدم از خانم فرهادی سوال پرسیدم و این مسلئه را با ایشون در میان گذاشتم ولی استاد من خودم الان یک سوال و درخواست از شما دارم:
سوال : الان از قبل خیلی بهتر هستم ولی خب هنوز بازم افرادی را می بینم که از وجودشون لذت نمی برم چه باوری در ذهنم ایجاد کنم که افرادی را که نمی خوام ببینم اصلا نبینم و باهاشون برخورد نداشته باشم
درخواست :
استاد لطفا طی یک فایل همین موارد را برای کسب پول و ثروت از طریق کسب و کار خودم باز کنید و توضیح دهید
لازم به ذکر هست که باید بگوییم که من از دو روز پیش برای بار چهارم مجدد دوره روانشناسی ثروت1 را از اول شروع کردم به نگاه کردن ولی با اینکه در دفعات قبل هم نکته برداری میکردم و هم تمرینات را انجام میدادم ولی چرا نمی تونم از طریق کارم پولی کسب کنم حتی اگر شده کمترین مقدار ممکن لازم به ذکر میدانم که بگوییم کسب و کار من اینترنتی هست و خواهشا در این خصوص بنده را راهنمایی بفرمایید
سلام دوست عزیز .جواب سوالتون در حدی که فهمیده ام را خدمتتان عرض میکنم . چند وقت قبل منم مثل شما بودم با یکی از محصولات استاد جان زیاد گوش میکردم بعد در عقل کل بعد مقاله های مختلف که خانم شایسته عزیز نوشتند خلاصه غرق ،غرق بودم اما آن نتیجه عالی را نمی گرفتم تا موقع سرچ کردن اتفاقی به کامنت دوستی برخوردم که راه حل داده بودن چرا نتیجه نمی گیرند وقتی این همه کار میکنند؟ جوابش جالب و کاربردی بود منم استفاده کردم .اینکه قرار نیست که هنذفری اینقدر گوشتان باشد که مشکل شنوای پیدا کنید یا کلا با محصولات خودتون را منظور خفه کنید باید صحبت های استاد باعث شوند افکار و باورها و فرکانسهایت عوض شود تا نتیجه بگیری وگفته بودند ذهنت پر شده از افکار مختلف ،حرفها، شبکه اجتماعی و…چند روز یا حتی هفته کلا محصول را وحتی چند روز گوشی را کلا کنار بگذار تا ذهنت خالی شود.بعد وقتی آمادگی داشتی دوباره شروع کن.منم محصول را دو روز کنار گذاشتم توی سایت نیامدم رفتم پیاده روی ،وفرداش استخر یا کوه یا جایی مدیتیشن کنید ذهنتون خالی شه انصافا برای من جواب داد.صحبت های استاد را جور دیگری میشنیدم بعد دو روز ،شما هم امتحان کنید . نکته دیگر که چرا نتیجه نمیگیریداینه که استاد جان در یکی از سریال زندگی در بهشت با قطع کردن درخچه پیچک مانند از درخت اصلی همچنان از بالا متصل مانده بود و نیفتاد،استاد جان فرمودندباورهای محدود کننده که مشخص هستند مشکل داری راحت هست کار کردن شون اما باورهای محدود کننده ای مثل این شاخه ها هستند که دیده نمی شوند و بد قلقندو در لایه های زیرین هستند که زحمت بیشتری هم دارند وقتی آنها را کار میکنیم تغییر کرد جریانی از ثروت وارد می شود. نکته بعد افکار منفی که داری که به هم متصل اند باعث سرزنش کردن خودو خود کم بینی میشود مثل چرا دیر تر وارد این حوزه شدم یا مهارت کافی ندارم یا بازار اشباع شده… نکته بعد عدم لیاقت و عزت نفس که خودتان را لایق ثروت نمی دانید شاید در لایه های زیرین باورهایتان و… بروید در مقاله ها و عقل کل سرچ کنید دوستان دانا جوابهای فوقالعاده داده اند با توجه به شرایط خودتان راه حل ها را بنویسید وقت بگذارید تا به قول استاد جان جریانی از ثروت وارد شود به صورت معجزه وار
به نام خدای مهربان
سلام به همه دوستان
سلام به استاد بزرگوارم
این فایل یکی از بزرگترین درسها رو امروز بهم داد وچقدر در زمان مناسب اتفاق افتاد
من تمام کلماتتون رو گوش میدادم از اول تا آخر دونه دونه کلمات شما بر دلم مینشست
خدا رو شکر
اصلا هدایتهای خدا از در و دیوار برام میاد
استاد چه صحبتهای به جایی گفتید
از اینکه چند وقته که تنها تر از قبل شده بودم و دیگه نمی توانم با هر کسی هم کلام بشم ونمی دونستم یعنی چی بیدار تر شدم
وقتی دیگه پدر و مادرمون هم مارو نمیشناسن و تردت می کنن
نمی دونی چه کار کنی
وهیچ کس جز خدا تو رو نمی فهمه
وقتی دنبال باورای جدیدت پیش میری می بینی
دیگه مورد تایید بقیه نیستی ویکی یکی ازت فاصله میگیرن و تنها با خودت حالت خوبه
استاد چقدر درست گفتید ودقیق وبه جا
گاهی اصل رو یادمون میره فقط روی خودم کار کنم و اینکه خودم خلق می کنم و میتونم از اول شروع کنم همه چیو بسازم
خدا رو شکر بابت قدرتی که خدا بهم داده
بازم ممنون استاد عزیز بابت فایل صادقانه وپر از عشق و محتوا و درسهای بزرگی برامون میزارین
به توکل نام اعظمت بسم الله ارحمن ارحیم
با سلام و درود فراوان خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیز همراه
خیلی خوشحال شدم از فایل عالی که امروز قرار دادید و روحمون را جلا دادید
خیلی زیباست این فایل و با حال وهوای امروز من مچ شده بود من دوبار این فایل را تا به اینجا گوش دادم و به قول استاد که میفرمایند هر فایلی را 5 دقیقه به 5 دقیقه استپ کنید ودرموردش بنویسید من این کار را انجام دادم در مورد فایل نوشتم در مورد خواسته هام نوشتم در مورد استفاده از تضاد ها برای رسیدن به خواسته هام نوشتم و دارم عمل میکنم مثلا من دیروز حالم خیلی خوب بود و شاد بودم ومثل استاد پیش خودم میگفتم احساس خوب اتفاقات خوب با همراه داره بعد دوروز متوالی به پارک نزدیک خونمون رفتم و از فضای عالی اونجا درکنار انسانهای شاد و منظم و مقید به دانسته هاشون قرار گرفتم و بیقید وشرط شاد بودیم و خندیدیم خیلی عالی بود ومن لذت بردم یا زمانی که افکارم را درجهت عالی هدایت کردم و کم کم تونستم بر خودم غلبه کنم و افکار مثبت و عالی وسازنده را جایگزین افکار ناخواسته ام کنم جملات تاکیدی نوشتم تجسم عالی کردم و خواسته های عالی خودم را با صحبت های استاد مطابقت دادم ونوشتم اونجا که فرمودید که یک پیامکی میاد حالت عوض میشه ولی میتونیم اینجور زیبا جهتش بدیم به خوبی و من با تک تک جملاتتون نوشتم که( بایک جمله ناخواسته که شنیدیم) برای ساکت کردن ذهن و جهت مثبت دادنش نوشتم همونجوری که خودم یه جا حرف نامناسب زدم وبعد درتلاش بودم که حرکتی کنم که فضا را مناسب کنم که اول حال خودم را خوب کنم و حال بچهام را خوب کنم فضای خانه را عالی کردم که لذت ببریم اون حرفی راهم که من شنیدم و اون آدم به من زد اون هم درتلاشه که حرفش را درست کنه زندگی را عالی و آرام کنه اصلا خدا کاری میکنه که همه چیز به نفع من باشه و خیلی حس خوبی بهم داد تجسم کردم و نوشتم بر خلاف گذشته و چند روزی بود که پشت سر هم نشانه ای میدیدم که چقدر حرف زدن خوب و عالی میتونه همه جا تاثیر داشته باشه هم در تجسم و واقعیت اتفاقات خوبی به همراه داشته باشه مچکرم و سپاس گزارم
سلام به استاد عزیزم
من آزاده خواهر حمید رضام که دوره ها رو باهم تهیه میکنیم
امروز که این لایو گذاشتین مصادف شد با زمانی که مندارم روی دوره دوازده قدم جلسه سوم قدم دوم کار میکنم
واقعا از خداوند سپاسگزارم به خاطر این همزمانی که چقدر قشنگ داره هدایتم میکنه که خواسته هامو تجسم کنم وبهشون برسم
از شما استاد گرامیم هم نهایت تشکرو دارم
یه نکته دیگه ای که میخواستم در مورد تجسم بگم اینه که من هر بار خواسته هامو با وضوح تجسم میکنم اشک شوقم سرازیر میشه ودقیقا اونجاست که شکر گزار خداوند وقوانینش میشم واین نشون میده که مطابق صحبتهای استاد ثروت وخواسته ها چقدر با حضور خداوند مرتبطه وفقر وکمبود چقدر مخالف حضور خداونده
ودر واقعا فراوانی وثروت چقدر معنویه