https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/01/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-11 01:44:092024-11-08 05:09:27live | بهبود عملکرد، یک روند دائمی است
523نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و دورد به استاد عزیز و اعضای محترم سایت. فایل لایو قسمت 20 واقعا عالی بود. اول از دیدن لایو بگم که من بصورت اتفاقی متوجه لایو شدم (البته الان میدونم دیگه یه اتفاق نبوده و من هدایت شدم) توی حال خودم بودم و داشتم کارهامو انجام میدادم و فکرم درگیر اینکه خب چه کارهایی باید انجام بدم تا نتایج بهتری در زندگی بگیرم. چرا فلان کار فلان جور پیش نرفت و … که متوجه لایو استاد شدم و جواب سوالاتمو گرفتم. حدود دو سالی میشه که با استاد آشنا هستم و از محصولات سایت استفاده می کنم و کلی تغییر در زندگی خودم با ساختن باورهای درست و انجام تمرین ها ایجاد کردم که واقعا نتایج با توجه به مدت زمان آشنایی و اصلاح فکرم و باورهام و عملکرد خودم در انجام دادن تمرین ها، فوق العاده بوده اما یجاهایی اشتباه فهمیده بودم و خوب متوجه نشده بودم و به تبع اون مسیر رو داشتم غلط میرفتم که با توضیحات استاد چندتا مسئله برام کاملا جا افتاد و خودم متوجه اشتباهم شدم و راه حل ها رو پیدا کردم و ذهنم بازتر شد. مهمتر از همه جواب سوالاتی که تقریبا دو سه روزی درگیرش بودم پاسخ داده شد و واقعا خدا رو شکر میگم. نکته جالب توجه دیگری که دوست دارم به اشتراک بگذارم اینه هر زمانی سوالی در ذهنم مطرح میشه و از خداوند می خواهم که جوابشو بهم بگه به طرق مختلف به جواب سوال هام می رسم و این خیلی خیلی برام جالبه. در پایان از خداوند و از استاد عزیزم سپاسگزارم.
من به کل آگاهی های بی نظیر این فایل کار ندارم اونا رو بعدا کم کم هضمشون میکنم الان چند وقتی زمان میخوام تا به خودم و نحوه حرکتم تو این دو سال و اندی فکر کنم
سلام به استاد عزیزم شجاعترین فردی که میشناسمش
جمله بالا مث یه تشت آب سرد بود رو سرم
منی که دوساله تو مسیر عباسمنشم و شب و روزم شده فایل گوش کردن و تمرکز کردن ، چرا هنوز به ثروت نرسیدم ؟
معلومه که مسیر، مسیر عباسمنش کاملا صحیحه
این من بودم که مث مثالی که استاد اول فایل زدن و گفتن که مربی بدنساز بهت برنامه میده و رژیم غذایی اما تو اون برنامه رو جوری که دلت میخواد و راحتی میری و نتیجه نمیگیری تهشم میگی برنامه مربی اشکال داشت
الانم من اعتراف میکنم که مسیر عباسمنش مسیر سعادت و خوشبختیه این منم منم که ایراد دارم من مستمر ادامه دادم اما در زمینه ثروت ساختن ضعیف عمل کردم حتی همین دیروزم که یه نگاهی به چکاب فرکانسی دوازده قدمم انداختم دیدم در همممممممه زمینه ها معجزه شده برام و تنها تنها تنها سوالی که جوابم مث دو سال پیش بود درامد بود و بازم جلوش نوشتم صفر و همونجا به خودم گفتم قطعا یه جای مسیر رو غلط اومدی و تعهد دادم یکبار دیگه ١٢ قدم رو با تعهد شروع کنم و باورهای مخربم رو بیرون بکشم
حس میکنم شاید اولویت اولم پول درآوردن نبوده
آخه از وقتی ازدواج کردم و بچه دار شدم تمام هم و غمم رو گذاشتم روی تربیت بچه و تغذیه صحیحشون جای اینکه به خودمم اهمیتی بدم و زمان های خوبی رو به خودم اختصاص بدم
آره ایراد من همین بود
احساس لیاقت و ارزشمندی نداشتم که بعد دو سال بازم نتیجه مالی به شکل درامد ندارم
الانم اینطور نیست که از خودم ناراضی باشم ازینکه ثروت نساختم ولی این توقع رو دارم از خودم و انگار یجورایی بهم برخورده وقتی نتایج میلیاردی پگاه ها رو میبینم و میگم مگه چی بیشتر از تو دارن همین عقل و همین جسم و همین آگاهی ها رو دارن دیگه پس تو یه جای کارت میلنگه
وهمینجا بگم که تو خییییییلی موارد دیگه عالی عمل کردم برای همینم خودمو سرزنش نمیکنم و خودمو همینجوری که هستم دوست دارم و خودمو ارزشمند و عالی میدونم و میدونم که نتایج خوبی در انتظارمه
استاد عزیزم شما الگوی بی نظیری هستین و من بی نهایت تحسینتون میکنم که همیشه شجاع بودین و تو حاشیه امن نموندین ومهاجرت میکردین و نتیجه اون شجاعته اون ایمانه اون خودشناسیه و اون خداشناسیه همینه دیگه انسانی که ١۵ ساله یه قرص نخورده و بهترین زندگی دنیا رو داره از هر لحاظ
واقعا بی نظیرین و با سلول به سلول تنم تحسینتون میکنم
و چه مثال جالبی زدین که مهاجران در هر جا هستن بهترینن مثل بازار تهران مث ثروتمندان بندرعباس و مثل خود همین آمریکا که کلش رو مهاجران رشد دادن مث استرالیا و کانادا
خدایا شکرت
خدایا شکرت برای اینهمه آگاهی
خدایا من هم باید قدم های محکم تری بردارم یه قدم های ریزی برداشتم این چند ماهه ولی کافی نبوده شایدم با باورهای درست نبوده
آره من باورهامو درست میکنم و با توکل به خدا ادامه میدم انشالله به زودی میام و از نتایجم مینویسم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
متاسفانه چون خونه نبودم چندروزی ندیده بودمتون و واقعا دوری ازین فضا رو احساس میکردم،
تا اینکه بدنبال اتفاق دیشب تصمیم گرفتم بیام و کامنت بذارم که دیدم فایل لایو گذاشتید
و با اینکه هنوز ندیدمش وکلی ذوق دیدنشو دارم گفتم بیام و کامنتم رو اینجا بذارم …
نمیدونم کاردرستی میکنم چون نمیدونم حرفام ربطی به موضوع لایو داره یانه…
ولی خب حسم میگه بذارم،پس با اجازه تون …
دیشب یه اتفاقی افتاد و خدارو شکر میکنم برای این تفاوتی که در عکس العمل خودم درمقایسه با بقیه دیدم،
یک عکس العمل توحیدی 😍
من و خواهرم بهمراه مامانم و خواهرزاده ۵سالم سوار ماشین ک خواهرم پشت فرمونش بود دریکی از خیابونای شلوغ پشت چراغ قرمز بودیم،
که یهو ماشین خاموش شد و خواهرم که میخواست استارت بزنه دیگه ماشین روشن نشد،
چندبار امتحان کرد بازم نشد حالا بوق ماشین های پشت سرهم که دیگه استرس شرایط رو چندبرابر میکرد و سختیش اینجا بود ک ما دقیقا لاین وسط اون خیابون بودیم و کلا شرایط،شرایط مناسبی نبود،
مامانم که کلا تم شخصیتیشون اسپند رو اتیش بودن هست و خواهرم ک چند درجه ای بهتر هست پیاده شدن واسه اعلام کردن به ماشین های پشت سر و البته کمک خواستن ازشون
بعضیا که اصلا انگار نه انگار ، بعضیام حالا ی راهکارهایی میدادن ک کارساز نبود،
یه راننده ای خیلی جالب بود
وقتی مامانم ازش راهنمایی و کمک خواست گفت برو خانوم تو این کرونا چه توقعا داری،پیاده بشم !
ینی تا این حد😑
بگذریم …
منو خواهرزادم ک داخل ماشین بودیم، ازم پرسید خاله جون الان چی میشه؟
استاد شاید چند دقیقه بیشتر نگذشت که یک اقای جوونی اومد خیلی حرفه ای خواهرم رو پشت ماشین رهنمایی کرد ک اینکارو اینکارو بکنید منم از پشت هولتون میدم و از چهارراه ردمیشیم ..
وخیلی خوب هم همین اتفاق افتاد و ما به اون سمت چهارراه و لاین سمت راست رسیدیم.
(یعنی برنامه ریزی باین دقیقی که بین اون همه ماشین،ماشینی بیاد پشت سرما که راننده باین کاربلدی داره..)
و اینکه و خود اون اقا ماشینش رو پشت سر ما پارک کرد و استین بالا زد و به خواهرم گفت کاپوت رو بزن تا ماشین رو نگاه بندازم و راش بندازم …
حالا هواهم بشدت سرررد و نورهم کم.
ولی خب دست خدا بود دیگه کارشو بلد بود..
بعد از فکرکنم بیست دقیقه ماشین رو راه انداخت (مشکل از برق ماشین بود و سیم ها اتصالی کرده بوده ک گفت اصلا احتمال اتش سوزی بوده حتی..)
خلاصه اون اقای محترم یا بهتر بگم دست خداوند، ماشین رو راه انداخت و تا چندین کیلومتر همراه ما اومد.
ما رسیدیم خونه و تو راه و همینطور توخونه مدام مامانم و خواهرم و بابام ازون اقا قدر دانی میکردن و مدام میگفتن خداخیرش بده، خدا حاجت رواش کنه و ازین حرفا …
ولی من تو تک تک اون لحظات ک داشت ماشین رو تعمیر میکرد و بعدش، خدارو میدیدیم ک چطوری و با چه وسیله ای وارد میدون شد و مدام سپاسگزاریش رو میکردم،هرچند که اون اقاهم جای تشکر داشت و حتما روح بزرگی داشته که انتخاب شده از طرف خدا واسه کمک کردن.
و تو ماشین درحالی ک بقیه بالاسر ماشین بودن، به خواهرزادم گفتم میبینی خدا چطوری اومد و کمکمون کرد؟
بعد گفت مگه خدا کجابوده؟
مگه اون بالا نیست؟
گفت یعنی اینجام هست؟
گفتم اره،خدا همه جا هست ولی ما نمیبینیمش،
گفت مگه خدا پا داره؟
گفتم نه عزیزم،نمیدونم چجوری بهت توضیح بدم، اصلا بیا چندتا نفس بکش،گفت خب،
گفتم الان هوا رو دیدی؟
گفت نه،
گفتم خداهم مثل همین هوا هست، ک وجود داره و باعث زنده بودنت هست ولی تو نمیبینیش…
خلاصه نمیدونم چقدر متوجه شد یا نشد ولی دیگه سؤال نپرسید و به بازی با خودش مشغول شد.
واقعا استاد به بچه ها چطور باید توضیح داد وقتی ازین قبیل سؤال ها میپرسن تا هم بهترین جواب باشه و هم قابل درک واسشون ؟؟!
خلاصه که استاد امشب خیلی کیف کردم از حضور خدا تو اون شرایط و درک کردن من از حضورش..
ک مدیون صحبت و اموزش های شما هستم این جنس شناخت از خدارو …..
سلام به همه دوستان هم قدم در این مسیر الهی و لذت بخش🌹
ما شاگردا اینقدر هر روز میایم سایت رو چک می کنیم و منتظر صحبت های گوهربار شما هستیم که همگی فرکانس قوی ارسال می کنیم و باعث جلو دوربین اومدن شما میشه😄😊👌و این همه صحبت های ناب… خدای شکرت.
اینقدر این فایل عالی بود، کلی هیجان دارم که از کدوم بگم و بنویسم ولی به خودم مسلط میشم،😄 آرام می گیرم 😄 تا یکی یکی کلمات و جملات جاری بشن…
استاد در مورد اشتباه برداشت کردن بعضی ها از عملگرا نبودن باید بگم:
بخاطر اشتباه جا افتادن کلمه ی جذب هستش، اگر کسی کلمه ی جذب رو بشنوه فکر می کنه باید ریلکس کنه و تصور کنه به فلان ماشین یا خونه رویایی رسیده یا ازدواج فوق العاده ای داره تجربه می کنه…یک مدتی باید در کنار آموزه های شما بود، تا به درک درستی از مفاهیم جذب رسید. من به شخصه اگر قصد معرفی شما به کسی رو دارم، سعی می کنم اصلا از کلمه جذب استفاده نکنم، در عوض از کلمات موفقیت، اعتماد به نفس، عزت نفس، به آرامش رسیدن، ارتباط با خدا و این چنین کلمات استفاده کنم تا به طرف مقابلم بهتر منظورمو بیان کنم. چون این چیزهایی هستش که مردم می خوان و بیشتر از کلمه ی جذب باهاش ارتباط برقرار می کنن. ولی من هرچه بیشتر پیش رفتم، دیدم یه جورایی مبحث یکیه، همه اش به توحید و زندگی شاد و سالم میرسه، همه اش به خوشبختی و سعادت می رسه.
و کسی که به اشتباه مفهوم جذب رو برداشت کرده با همون ذهنیت وارد سایت میشه، و با همون ذهنیت عمل می کنه (ذهنیت: کاری نکنم و به خواسته هام برسم)
یا مثلا من نمی خواستم کاری نکنم، می خواستم کمتر کار کنم. نقل قول از گفته های شما: کاری باید انجام بدید ولی سخت نیست، مثل کوه کندن نیست، راحت تره. حتی همین یک جمله هم اگر من در مدار درکش نباشم، اونطوری میشنوم که خودم دوست دارم باشه. مثلا من کار انجام میدادم، پیش میرفتم، ولی مثلا اگر قبلا 100 درصد توانمو برای یک کاری میزاشتم، اوایل آشنایی با آموزه های شما، 30 درصد توان میزاشتم، (طبق همون جمله ای که نقل قول کردم). خب طبیعیه بازخورد و نتایج خیلی ضعیف داشتم و به مراتب حالم بد میشد. و مدام پیگیر ترمز توی درونم بودم که چی در درون منه که نمیزاره ثروت به زندگیم جاری بشه، درحالیکه ترمزی نیست بابا، همون گاز رو به جای 30 درصد بزارش روی 100 صددرصد، ثروت میاد. و الان در مرحله ای هستم که خیلی خیلی واضح ها و واقعیتر دارم صحبت های شمارو درک می کنم.
فقط کافیه با این سایت، فایل ها، کامنت ها و … در ارتباط باشیم، ارتباطمون رو قطع نکنیم، لاجرم بهمون گفته میشه و به درک درست تر و واضح تری میرسیم. من بعد از مدتی که کمتر عملگرا شده بودم، انگار هرچی کامنت می خوندم و هرچی فایل نگاه می کردم، همه اش به من عمل کردن رو یاداوری می کرد. مثل این جمله ی شما قبلش من خیلی به این موضوع رسیده بودم که هرچقدر ظرفم داره بزرگتر میشه، زندگی لذت بخش تر و شیرین تری از همه لحاظ دارم تجربه می کنم، و سوالم این بود چطور ظرفمو بزرگ تر کنم، و همه اش بهم گفته می شد عمل، عمل، عمل.
یا یه مثال دیگه، در فایل ثمره ی به روز رسانی بخش دانلودها که خانم شایسته در مورد این صحبت می کنن که خداوند کاراشونو پیش میبره، منم همه اش این خواسته رو از خدا داشتم. و می خواستم بدونم چطور اجازه بدم خدا پیش ببره. چون دارم طراحی سایتم رو برای بار سوم بهبود می بخشم (سایت تازه تاسیسم رو) همه اش سعی می کردم تمرکز کنم صدای خدا و الهام خدارو بشنوم…اما خب خیلی احساس نمی کردم. اتفاقا بیشتر کلافه می شدم. تا اینکه در یکی از قسمت های زندگی در بهشت، اونجایی که تراکتور در گل گیر می کنه، شما رها می کنید و میرید سراغ کار دیگه که دارید. همچنین به یاد آوردم زمان هایی که خودم این چنین عمل کرده بودم بعدش اون مساله به راحتی حل شده بود. و الان بیشتر مایل بودم همین روند رو پیش بگیرم. در روند طراحی سایتم انجام دادم. اصلا…نتیچه چی؟ هر لحظه دیوانه میشم از نتایج و به راحتی حل شدن مسائل…
خلاصه طی این یک هفته ده روز اخیر که این کارو انجام میدم، چقدر اصلا عالیه همه چی، یک قسمت که گیر می کنم، با کمی تلاش می بینم نمیشه، میرم سراغ کار بعدی و بعد از چند روز یا چند ساعت راه حل قبلی رو یهو پیدا می کنم (همین یهوها هدایت خداونده) قبلا همین طراحی سایت رو با اینکه علاقه داشتم با سختی و خسته گی و کلافه گی پیش رفتم، جاهایی که بلد نبودم اینقدر سرش می مونم که انجام بشه. و همین پافشاری ها سر همون قسمت، انرژی منو هدر می داد، حالمو بد می کرد، خسته و کلافه میشدم. الان واقعا بهتر درک می کنم اجازه بدیم خدا پیش ببره یعنی چی! بهتر درک می کنم کارها راحت تر پیش میره یعنی چی، بهتر درک می کنم کار رو باید انجام بدیم ولی سخت نیست یعنی چی!!! همین نقل قول از شمارو بهتر درک می کنم: کاری باید انجام بدید ولی سخت نیست، مثل کوه کندن نیست، راحت تره.
همچنین مطمئنم برای اینکه اجازه بدیم خدا انجام بده، فقط رهایی نیست، از خیلی جنبه ها باید بهش برسم و درک کنم. و اجازه بدم خدا پیش ببره، و میدونم به مرور بهشون آگاه میشم.
یک جمله طلایی هم که گفتید این بود که: با بالا بردن مهارت احساس لیاقت رو در خودت افزایش بده! واقعا باید این جمله رو آویزه ی گوش کرد، باید بارها به خودمون یادآوری کنیم. می دونید، هرچقدر من مهارت هام رو بالا ببرم، درونن به این حس می رسم که چقدر من توانا هستم، چقدر من قادر هستم، چقدر من لایق هستم، چقدر کاربلد هستم… و همین درونی شدن احساس لیاقت باعث میشه ما ثروت بیشتری کسب کنیم، نه اینکه عبارت تاکیدی بگیم و پاکسازی کنیم و …. و وقتی در این مسیر هستیم، یکسری اشتباهات داشتیم و طبق آموزه های شما بهشون آگاه میشیم و ترک می کنیم و باورهای درست می سازیم. مثلا به جای سرکوب کردن خودمون، میایم آگاهانه توانایی ها و نقاط مثبت خودمون رو می بینیم، به خودمون یادآوری می کنیم و ملکه ی ذهنمون میشه و همین تمرین به ظاهر ساده، باعث ایجاد احساس لیاقت میشه.
💖💖💖💖
در مورد انتخابات بایدن و ترامپ: استاد اون قسمتش من به شما افتخار کردم که اینقدر با عزت هستید و به خودم افتخار کردم که شاگرد شما هستم و بیشتر مطمئن شدم راهم درسته، اینکه در مورد پیش بینی قبلی تون صحبت کردید. اینکه خیلی واقع بینانه توضیح دادید، که قبلا چی پیش بینی کردید و پیش بینی اجرا نشد در کل ایالات. این نشان از عزت نفس و شهامت بالای شماست که وقتی این سوال رو در کامنت خوندید در موردش صحبت کردید، مگه نمی تونستید اصلا صداشو درنیارید و اصلا بهش توجه نکنید؟ خیلی از این حرکتتون خوشم اومد. عالی هستید شما استاد.
دقیقا همینی که گفتید، شما با توجه به اطرافیان خودتون، با توجه فقط به فلوریدا اون پیش بینی رو کردید، در مورد فلوریدا هم درست از آب درآمد، ولی شما از کل ایالت ها خبر نداشتید، پس اگر پیش بینی اجرا نشد، به این ربط داره که شما از کل ایالت ها خبر نداشتید.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
استاد چون این چند وقت آموزش های کسب درآمد از سایت و اینستارو دنبال می کنم (افزایش مهارت در کار با سایت و اینستا و…) یکی از چیزهایی که مدرس دوره تاکید دارند، استوری گذاشتن هستش. درواقع در استوری ها با مخاطب دوست شدن حساب میشه، مخاطب روند کارهاتو و سبک زندگیتو ببینه و باهات بیشتر ارتباط برقرار کنه. و امروز که داشتم سفربه دور امریکا و زندگی در بهشت میدیدم به همین موضوع فکر می کردم. درواقع شما با هدایت خداوند همون استوری ها رو به شکلی دیگه در کسب کار خودتون پیاده کردید و دقیقا همون نتایج و صدالبته خیلی بیشتر از اون رو کسب کردید. چون از وقتی این دو مستند زندگی تون رو شروع کردید، از اینکه سبک زندگی تون رو میبینیم بیشتر تونستیم ارتباط برقرار کنیم، بیشتر ایمان داشته باشیم به گفته هاتون … اصلا انگار با شما، در جمع شما و در کنار شما هستیم… و این خیلی خوشاینده. علاوه بر آموزش ها، یک همچین ویدئوهایی در سایت هست… اصلا قبل از اینکه استوری اینستا راه بیوفته یا جا بیوفته، شما چندسال قبل به این شکل در کسب و کارتون عمل می کردید و این خیلی باعث افتخاره و بهتون تبریم می گم و برای ما هم درس داره.👏👏👏
به چه موضوع عالی اشاره کردی که ما تمام توان رو نمیذاریم و بعد انتظار داریم تا نتیجه بگیریم همون برداشت اشتباست که منم دچارش شده بودم قبلا و خداروشکر میکنم خیلی وقت پیش خدا هدایتم کرد و بهم کمک کرد و دوباره اومدم توی مسیر چون من خیلی عملگرا هستم توی اطرافیان ام همه منو به شجاعت و دست به عمل شدن میشناسن حتی خودمم نمیدونستم و حرکت کردن برای من طبیعی بود که بعدش از اطرافیانم همیشه می شنیدم که می گفتن که حمید تو خیلی شجاعی و نمی ترسی و هر چیزی که میگی بهش عمل میکنی و من همینجا دوست دارم از خدای قشنگم تشکر کنم که همچین شخصیت زیبایی بهم داده و من فک میکنم توی مسیر علاقه مون تمام توان رو بذاریم شاید تلاش فیزیکی زیادی داشته باشه ولی چون بهش علاقه داریم اون تلاش فیزیکی لذت بخشی هستش و بقول استاد کلی مهارت و تجربه کسب میکنیم 🌹
چقدر چقدر با تمام وجودم. این عشق بینهایتت این ارامش و احساس نابت رو با تمام وجودم بینهایت تحسینت میکنمم چقدر چقدر بینهایت تحسینت میکننم چقدر چقدر این عالیدرک بینظیرت رو بینهایت تحسینت میکنم جان من چقدر زیباگفتی که دقیقا دقیقا با کسب مهارتام. تنها میتونممم احساس ناب لیاقتمو بالاتر ببرم و به جهان اعلام کنم با عملم که من ارزشمتدترین ارزشمندترینم من لایققق لایققق و ارزشمند ترینم و تواناایی عابییی دارم چقدررر بینهایت فوق ابعاده بود عاشققنممم چقدر چقدر این عملگرایی نابت رو با تمام وجودم بینهایتتت تحسینتت میکنمم عشق منن بینعایتت تحسینتت میکنمم افریننن افرینن عشق من الهی که جریانی از نعمت و برکت و ثروت جاری ترین و جاری ترین باشه بر لحظه لحظه اتت الهیکه هرلحظه غرق عشق خداوند ونعمت و برکت و هدایتت های نابش باشیی الهی که هدایتت نور لحظه لحظه ات باشه عاشقتنننممم
عزیزم چقدر این کامنت فوق العاده و تحسین برانگیز بود.
چه نگاه زیبا و جامعه ای داشته ای به مطالب گفته شده وچقدر عالی مفاهیم را درک کردی و چه خوب با متن زیبات اونارو منتقل کردی وما تونستیم احساس نابت از این کامنت درک کنیم.اون بخش از حرفات که درباره ی شجاعت استاد بود خیلی دلنشین بود.
عزیزم تحسینت میکنم به خاطر عزت نفست,شجاعتت,حال دلت و دوست داشتنی بودنت.
سلام و درود خدا بر تمامی انسانهای آزاده ای که همیشه به دنبال کشف قوانین و درک آن و به کار گیری آن در این مسیر زندگی هستند.❤️❤️❤️❤️
بسیار خوشحالم که یکبار دیگر متولد شدم و هر روز بیشتر به دنبال حقایق گشتم. 🌺🌺🌺
شاید از دید دیگران بسیار زندگی سخت و طاقت فرسایی داشته ام و حتی گاهی هم خودم خسته میشدم از این راه🌞🌞🌞🌞
اما بعد از 40 سال صبر و تلاش برای موفقیت و بکارگیری روشهای مختلف در آمد زایی برای راحتتر زندگی کردن،
بالاخره دریافتم که من فقط باید به ذهنم این آرامش رو بدم که در این مسیر راههایی هست که باید ببینم با کدام راه حال دلم خوش تر است.
صبورانه به باورهایم هر روز آب بدهم ودر این باورها و خاطر جمع شدن از نتیجه آنها هر روز از طریق خدا آنرا دریافت میکنم. چون لیاقت دارم و در این راه تجربیات زیادی کسب کردم
که الان قدر آن روزها را میدانم و فهمیدم که چطور و چگونه اجرا شدن آن عشق ها، آن آرزوها، آن رویاها با خدا 😍❤️
من هر روز تلاشم را بیشتر میکنم هر جا مساله ای بود که ذهنم را پریشان میکرد به خدا میسپردم و سراغ کار بعدی ام میرفتم.
اکنون باور دارم با سرعتی صد چندان با این همه آزمون و خطایی که در زندگی داشتم.
به سمت آرزوهایم در حرکتم.
و از استاد عزیزم از مریم جان از این سایت و از اینهمه انرژی مثبت که در این جا موج می زند سپاسگذارم
و از همه بیشتر شاکر و قدر دان پروردگار بزرگم هستم که مرا در بین شما دوستان عزیز قرار داد
تا هر روز هر لحظه هر جا که هستم
دلتنگتان شوم و هر چند وقت یکبار سری بزنم که بیشتر باور کنم خواب نمیبینم و در میان انسانهایی قرار گرفتم که هر کدام دستانی از دستان خدا هستند،
که به من میگویند: همه باورهایت درست بوده و تو الان در بهشت هستی.
و من میدانم اینجا کسی مرا دیوانه نمیپندارد و من در بهترین مسیر و لایق بهترینها هستم .
چون 40 سال واقعا صبر کردم بی آنکه بدانم خواستم و بی آنکه بدانم بخشیدم و رها کردم و بی آنکه بدانم بسیار بزرگ شدم حتی با آن باورهای سرکوب شده به هر آنچه میخواستم با آنکه باور نداشتم رسیدم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️😍😍😍😍
زبان و قلم قاصر است از شکر و سپاسگذاری.
و میدانم که امسال سال من است سال جهادی اکبر
با اینهمه دوست وبا این خانواده ی صمیمی. 🙏🙏🙏🙏🙏🌺
دوست عزیزم دیدگاه شما بسیار عاااالی بود🌺😍
و ممنونم از اینهمه زیبایی که در این نوشته ها بود❤️❤️❤️❤️❤️
دوست داشتم کمی هم از خودم بگویم💋
امیدوارم در پناه خدا شادو سلامت و ثروتمند باشید. 😍😍😍😍
خیلی جالب بود برام که من چندبار در روزهای مختلف این فایل رو دیدم و هرباری که صفحه رو باز کردم این جمله شما در لحظه اول بزرگ و بولد شد برام: ترمزی نیست به جای 30 درصد تلاشتو بکن 100 درصد!
و هفته قبل هم تو نشانه امرزوم برام بولد شد که ترمز من ترس و تردید و کمال گرایی هست.
و دقیقا درسته. من از کمال گرایی که حالا اول کارمو حرفه تر کنم بعد اقدام کنم، دیر به ایده هام عمل میکنم. همش میگم خب یه طرح دیگه بکشم بهتر باشه بعد اونو پرزنت میکنم.
تصمیم گرفتم تا پایان این هفته تمام طرح هامو با همین وضعیت موجودم به مراکز مربوطه پرزنت کنم.
با وجود ترس ها باید قدم برداشت وگرنه ترس ها هرگز از بین نمیرن و ذهن هرگز مارو در قدم اول تشویق نمیکنه.
سپاس برای این فایل و گسترش آگاهی هایی که دیگه مثل آب و غذا و اکسیژن شده برای من شنیدن صدا و کلام و آگاهی های شما به هر شکلی
لایو و محصول و فایل دانلودی همش گنجه ……
چون از اون وجود نورانی و ابراهیمی شما داره گقته میشه و چقدر خدارو شاکرم استاد عزیزم برای این همدمی و هم صحبتی و درک شما
یه چیزی میخواستم بگم بعد شنیدن این فایل
که همزمان شد با شنیدن فایل تجسم قدم دوم
اونم این که
برای درک شما و روش شما و منش شما استاد عباس منش عزیزم
نباید به یک فایل و یک لایو و یک جلسه اکتفا کرد
و فهم و درک شما نیاز داره که آدم با شما همدم بشه و اینقدر فایل هاتون رو ببینه و بشنوه تا اون جان مطلب رو متوجه بشه
شاید بچه هایی که این لایو رو ببینن و با شما آشنا نباشن فکر کنن شما مخالف تجسمید و یا ارزش کمی براش قائلید
فقط بک جمله و عبارت طلایی رو که از زبانتون شنیدم میگم از زبان خودتون
و اون اینه که وقتی برای بار اول سمینار دادید
اونم در تهران و اونم فقط بعد از شش ماه از تصمیمتون برای حرف زدن جلوی جمع در بندر عباس
وقتی برگزار کننده اون سمینار ازتون میپرسه که چه احساسی دارید و کمی فکر میکنید و می گید احساس خاصی ندارید
و این رو به عنوان دلیلش عنوان کردید که :
چون میلیون ها بار تو ذهنم این سمینار رو تجسم کردم و برگزار کردم ….
بله اینه استاد من
که خطابشون تو این لایو به افرادیه که حرکت رو حذف کردن و فقط نشستن و تجسم میکنن
که یه کیسه پول از آسمون نازل بشه
که نخواهد شد
من تجربه خودمو میگم
من آدمی بودم که تا روزی ۱۸ ساعت کار هم کردم
ولی فقط فکر میکردم باید کار کرد و یه موقع هایی بیهوش میشدم پای کامپیوترم
ولی الان به لطف الله یکتا و آشنایی با استاد عزیزم
اومدم بخشی از اون زمان
تاکید میکنم بخشی از اون زمان رو تجسم میکن و رو ذهنم کار میکنم و مینویسم و تمرین میکنم و دارم میبینم نتیج درخشانش رو و اینکه کارایی من صد برابر شده نسبت به قبل و احساس لذتم از کار و زندگیم خدارو شکر
من حس میکنم اینه اون چیزی که استاد منظورشونه
یعنی ترکیب ذهن و جسم
و اینکه همیشه یادمون باشه ما یه موجودی هستیم که ذهنمون ویژگی اصلیمون هست و باید تقویتش کنیم
و به لحاظ اینکه در این جهان و جسم زندگی میکینم باید حرکت هم بکنیم البته
باید ذهن رو هر روز آماده تر کنیم
و باورهامون رو قویتر کنیم
و اون وقت حرکت کنیم با الهاماتی که دریافت میکنیم
یعنی تجسمی که به حرکت منجر نشه وقت تلف کردنه
ولی تجسمی که ایده ای به آدم بده که کار رو هزرارن برابر ساده تر میکنه و ….
این تجسم و به دنبالش حرکت
من احساس میکنم منظور نظر استاد هستش
و اتفاقا تا جایی که من شنیدم و در کردم ایشون رو
تجسم و مراقبه رو بسیار بسیار لازم میدونن
ولی نه اینکه اصل قرارش بدیم و اینقدر غرق بشم در این تجسمات
که یادمون بره این تجسم باید باعث حرکت بشه
ایلان ماسک و بیل گیتس و جف بزوس هم تقریبا به اندازه ماها کار میکنند و حرکت میکنند
ولی اون ذهنی که ساختن و اون باورهایی که ساختن
باعث تفاوت از زمین تا آسمان نتایج ما با اونا شده
ولی ماهم میتونیم
منم میتونم
خدا میدونه تو کار خودم چقدر گشایش حاصل شده از عمل به حرف های استاد نازنین
و از خدا میخوام مدد بده هم من و هم همه بچه ها
اون جان مطلب رو از زبان استاد درک کنیم
که این حاصل نمیشه به نظرم مگر با تکرار و تکرار و تفکر و عمل به حرف های استاد عزیزم
استاد نازنین چقدر رویایی بود این بالکن برجتون در تمپا
خدایا شکر میکنم که میشه و استادم نشون داد بهم که میشه
خیلی راحت
یه نفر همزمان هم زندگی روستایی رو تجربه کنه با مرغ و خروس و اسب و با کار کردن در اون بهشت خاکی و گلی و آفتاب سوخته بشه
و از اون زندگی لذت ببره …
و همزمان بیاد خیلی فرش و سرحال بیاد به یه برج مجلل و با امکانات و از این فضا هم لذت ببره
اگه استاد تونسته
تو هم میتونی امین
استاد عزیز آخر لایو هم سطح با ابرها شده بودید روی بالکن و چقدر این منظره رویایی بود
و قبل لایو هم مارو با اون طلوع بی نظیر خورشید غرق در لذت کردید
خدایا رو شکر میکنم تو عصری بدنیا اومدم که شما هم در این کره خاکی زندگی میکیند
خیلی حسرت میخوردم چرا هم عصر مولانا و حضرت علی و حضرت محمد و موسی نیستم
ولی الان این حس حسرت به یه حس شکرگزاری عمیق مبدل شده با وجود نازنین شما و درک شما و دیدن شما
در عصر مولانا یک نفر باید کار و زندگیش رو رها میکرد وشب تا صبح دنبال مولانا میرفت …
ولی به لطف الله یکتا
به لطف گسترش کائنات
به لطف آرزوها و تجسمات انسان هایی که این موبایل و اینترنت و اینستاگرام و فضای وب رو اول تجسم و بعد باور و خلق کردن
من میتونم هم پشت سیستمم بشینم و اهدافم رو دنبال کنم و کار کنم و حرکت کنم
و همزمان از شراب آگاهی های شما بنوشم و مست شم و لذت ببرم
عاشقتونم استاد عزیز شیرین تر از عسلم
خدارو شکر میکنم برای این همه نعمت و زیبایی در زندگیم
سلام به استاد زیبااندیش و مهربونم، خانوم شایستهی با ایمان و همهی بچه های عباس منشی که مثلشون پیدا نمیشه و کمیاب یا بهتره بگم نایاب ترین شاگردهای این دانشگاه بزرگ و بی انتها هستن. استاد، پدر نازنینم، من تو دوره دوازده قدم تا قدم هشت اومدم، و نتایج فوق العاده ای گرفتم، از هر نظر که فکرش رو بکنید، من با شکیبای قبل قابل مقایسه نیستم.
یک هفته ای میشه که قدم یک رو دوباره شروع کردم، دوباره چکاپ نوشتم و تصمیم دارم وقتی به قدم هشت رسیدم بقیه قدم ها رو هم بخرم.
چند روزی بود یه سوالی تو ذهنم بود، که چون میدونم کلا سوال ها رو خداوند به راحتی پاسخ میده، قلبم منتظر جواب بود، میدونستم هر لحظه ممکنه جوابش فرا برسه، با شوق منتظر بودم که خدا ایندفعه چطور میخواد سورپرایزم کنه. چون ازش قول گرفته بودم، قول گرفتم که باید منو به تمام خواسته هام برسونه، همینطور به تمام جواب هایی که دنبالشم، و از اونجایی که « اِنَّ اللَّهَ لَا یُخلِفُ المِیعَاد» خدا هرگز زیر قولش نخواهد زد، دیشب راس ساعت ده من بدون اینکه بدونم شما میخواستین لایو بزارین اینستاگرام رو باز کردم و دیدم که لایو گذاشتید. همین که کلیک کردم و دیدم دارید دقیقا درباره جواب سوالم حرف میزنید ناخوداگاه قلبم لرزید. و صدایی در وجودم فریاد زد، خدای تو زبان دارد بی آنکه زبان داشته باشد، خدای تو حرف میزند، بی آنکه صدا داشته باشد…❤️
تمام مشکل من نوعی اینه که هنوز خدام رو اونطوری که باید نشناختم، بخاطر همین هنوز هم که هنوزه، یک درصد هم که شده تو دلم شک بوجود میاد که نکنه منو به خواستم نرسونه، اخه بندهی خوب، تو تا یادنگیری با چه خدایی روبرویی، تا نفهمی خدا کیه که نمیتونی ازش با ایمان و باور چیزی بخوای. تا اینکه از خدا خواستم خودش رو بهم ثابت کنه، گفتم خدایا من میدونم هستی، میدونم وجود داری، قرآنتو که میخونم بی اختیار اشک میریزم ولی واسه تصدیق قلبم نشانه ای بفرست. و شروع کردم به نوشتن اسم های خداوند…
وقتی به حضرت ابراهیم به عنوان پیامبر خدا نگاه میکنم، و میگم چیکار کرد که درباره خدا یاد بگیره و بیاموزه. چون بالاترین اشتیاق و آرزویی که تو زندگیمون داریم اینه که همراه و در رابطه با خداوند باشیم. و منفعتش اینه که خداوند همراه توست، هرجا که باشی…
اما برای اینکه همراه و در آغوش خداوند باشی، و از این منافع استفاده کنی، باید بدونی که خدا کیه! اصلا منطقیه که خدا رو پرستش کنیم و بگیم بهش ایمان داریم بدون اینکه بدونیم اون کیه؟ اگه میدونستیم خدا کیه تمام پرستیدن ها و دعاهامون به طور صد در صد انجام میشد.
گاهی بعضیا میپرسن چطور به دعا ها و پرستشمون به خدا ادامه بدیم؟ چطور همیشه به یادش باشیم؟ جوابش اینه که برو درباره خداوند یاد بگیر، برو دنبالش و ببین خدا کیه…
وقتی میشناسیش قدرت و اشتیاق پرستشش رو پیدا مبکنی، حداقل میدونی چه کسی رو داری ستایش میکنی.
و حضرت ابراهیم (ع) با گفتن و ایمان داشتن به «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ» بود که نجات پیدا کرد. تو سوره بقره «و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی» ابراهیم (ع) در جایی از زندگی از خداوند خواست که به من نشون بده چطور مرده رو زنده میکنی! «ارنی کیف تحیی الموتی» به من نشان بده! ابراهیم (ع) از خداوند نمیپرسه که آیا مرده رو زنده میکنی یا نه! باور داره که خدا اینکار رو میکنه، اینو میدونه. ولی از خدا میخواد بهش نشون بده که چطور این کار رو انجام میده.
یاد داستان نمرود میفتیم که نمرود گفت من زندگی ها رو میگیرم و زندگی میبخشم، و بعد ابراهیم (ع) گفت ربی الذی یحیی و یمیت، خدای من کسی هست که زندگی میگیرد و میبخشد. پس به این قضیه ایمان داره.
من علم الیقین الی عین الیقین
اون میخواست علم و داناییش نسبت به خداوند رو گسترش بده. اطمینان عقلی رو به اطمینان دیداریش هم تبدیل کنه. اینجاست که میفهمیم باید دانش و اگاهیمون نسبت به پروردگار رو آپگرید کنیم. و ما داریم درباره کیحرف مبزنیم؟ ابراهیم (ع) کسی که خدا اون رو مثل دوست خودش میپنداشت. و اتخذ الله ابراهیم خلیل. اون در اغوش خداوند بود. بخاطر اشتیاقش به یادگیری درباره الله.
پس خداوند بهش گفت «اولم تومن» باور نداری؟ ابراهیم (ع) گفت: «بَلَیٰ» معلومه که باور دارم. «ولکن لیطمئن قلبی» ولی برای اطمینان و رضایت قلبیم ازت اینو مبخوام. یعنی هرچی بیشتر درباره خداوند بادبگیریم، اطمینان و باور قلبی ما هم بیشتر میشه.
خداوند به ابراهیم گفت: « فخذ اربعه من الطیر فصرهن الیک» برو و چهار پرنده بیار.
فصرهن الیک، اونو نابود کن، روش پا بزار ، لهش کن، تکه تکش کن. فکر کن کن که استخوان و پر و گوشتش از هم جدا شد. هیچکس تو جهان قادر نیست دوباره این پرنده رو زنده کنه….
«ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءا» برو نوک کوه، چندین کوه رو بالا برو. و تکه های کوچک این پرنده رو روی یک کوه بزار. بیا پایین، از یه کوه دیگه بالا برو و تکه دیگه ای رو یه کوه دیگه بزار… میدونین چقدر طول میکشه ادم از کوه بالا بره؟ چندبن روز حتی چند هفته تا چند ماه ممکنه طول بکشه، ممکنه بین راه حتی بمیری… اما ابراهیم (ع) آمادست. آمادست که درباره خدا یادبگیره و به الهاماتش «عمل» کنه. در اون دوره مردمانش هم بودن که باید مراقبشون میبود، ولی اینطور نبود که حضرت ابراهیم به خدا بگه من خیلی سریع میخوام به این دانش دست پیدا کنم، مردمم بهم نیاز دارن. نه. هیچ عجله ای نیست وقتی میخوای به دانش الهی دست پیدا کنی. اگه حفاظت و مراقبت الله رو مبخوای باید بدونی که خدا کیه. و وقتی میگی حسبنا الله، حتی وقتی در آتش هستی هم جواب میده.ابراهیم (ع) که از کوه پایین اومد. خداوند قدم بعدی رو بهش الهام مبکنه «ثم ادعهن» صداشون کن، پرنده های مرده رو صدا بزن. صداشون بزن و قدرت و توانایی الله رو نسبت به تمام چیزهای دنیا ببین😭پس ابراهیم (ع) به پرنده ها گفت «ادعهن»
خداوند بهش گفت «یاتینک سعیا» اونها به سمت تو میان فقط صداشون بزن. و اون دید که تکه های جدا شده پرنده به هم متصل شدن و پرنده به سوی ابراهیم (ع) پرواز کرد……. داریم راجب همچین خدایی صحبت میکنیم. کن فیکون. این الله است. این کسیه که میخوای تحت حفاظت و مراقبتش باشی…. ولی وقتی الهام میکنه بهمون با همین اشتیاق بهش عمل میکنیم؟ که بعد میگیم چرا خدا به ما خواسته هامون رو نمیده؟
ان الله عزیز الحکیم…و چون ابراهیم (ع) معجزه هاش رو به چشم دیده بود در آتیش هم نترسید..
استادم…پدرم…رفیق ترین، دستان خدا
ازت ممنونم بابت این فایل زیبا که جز کلام خدا برای من چیزی نبود. انشالله خدا همه ما رو به سمت چیزی که میخوایم و بهش علاقه داریم هدایت کنه و قدم ها رو دونه به دونه با تصمیمات درست و پر از تجربه بهمون نشون بده
اخ چقدر چقدر عاشقتمم و چقدر دلم برات تنگ شده بود چقدر پرواز کردم با این همه عشقت خدای من خدای من چقدر زیبا نوشتی و چقدر زیبا از توحید گفتی چقدر عاشق این اتصال نابتمم چقدر چقدر عاشق این عشقممم چقدر غرق خدایی چقدر جای جای نوشته ی نابت بوی خداوند میده چقدر بینهیت تحسینت میکنم جان دلم قلب خواهری عاشقتمم
چقدر بینهایت تحسینت میکنم این اتصال نابت رو این عشق بیننهایتتت رو چقدر چقر بینهایت تحسینت میکنم چقدر این خنده ی نابت زیباست
عاشقتمم عاشقتمم روی ماهت رو میبوسمت زیبای خداوندم عاشقتم
دیروز بهم گفت براش بنویس… خدایا ولم کن مگه بیکارم وقت ندارم، هنوز این لایو رو هم ندیدم،بذار بعدا سر فرصت…
امروز؛ وقتی از سرکار برگشتم حین ظرف شستن یه آن محکم بهم گفت بنویس… سریع رفتم با ماژیک روی وایت بردم نوشتم «شکیبا» …که یادم باشه حتما امشب به الهامم کنم…
ای جانم…سلام به روی ماهت عزیزم…سلامی از جنس عشق و سپاس گزاری…
شکیبا!! خوب به من نگاه کن… به چشمام نگاه کن…من با چشمام حرف می زنم… منو نمیشناسی؟!… ولی من که تو رو میشناسم… چقدر مشتاق حضور ارزشمندت بودم… کجا بودی تا حالا دختر… چقدررر ذوق کردم وقتی کامنتت رو خوندم… شکیبا جانم عزیزم بذار خیلی ساده صادقانه و صمیمانه اعتراف کنم، من از همون اول خیلی نسبت بهت حسادت داشتم، هم از خودت هم از خواهر گلت… چه جالب مدت عضویت من و تو یکیه ولی من کجا تو کجا… من بهار امسال به این مجمع سراسر عشق و توحید هدایت شدم و تازه واردم(جریان مدت روز عضویتم رو فکر کنم توی کامنتم درقسمت ۱۱۰ سریال بهشت ذکر کردم)… یادمه گفتی ۱۶ سالت بود که با استاد و قانون آشنا شده بودی، و بخصوص وقتی رابطه بینظیر و هم مسیر و همراه بودن خودت و خواهرت رو فهمیدم دیگه از هر ناحیه ای که فکرش کنی سوختم… غبطه و حسادت… ولی الان عشق و صلح و آرامش غیر قابل توصیفم رو یجورایی مدیون اون حسادت هام… اون اوایل اصلا من نمیدونستم تضاد چی هست، من با اینکه اصولاً آدم حسودی نبودم توی زندگی ولی اوایل حضورم در سایت خدا به طرز عجیبی منو به کامنتا و اعضایی هدایت کرد که واقعا حس حسادتم رو برانگیخته میکرد… این تضاد منو وادار به صلح درونی کرد… چه شب ها و روزها اشک میریختم و گریه میکردم به درگاه خدا که خدایا منو خلاص کن چرا حسودیم میشه من میخام رها شم عاشق شم به معنای واقعی با خودم به صلح درونی برسم… تو نمیدونی این خدا با من چه کرده… «سکوت» بلند ترین جواب ممکنه… نمیدونم چی بگم
من به چند تا از دوستای عزیزمون که ذکر میکنم خیلی حسودیم میشد و یجورایی تنفر داشتم… چرا؟! چون خیلی خوب بودید.. خیلی حالتون خوب…
پرنسس الا؛ شکیبا کیانی فر؛ طیبه مرادی؛محمد فتحی(کینگ مارکو خودمون)… الان از دوستی و همراهی بینظیر پرنسس الا و من نگم که… من عشق و صلح درونیم رو یجورایی مدیون این دختر بینظیرم… مارکو رو هم همون اوایل خواستم سورپرایز کنم که خودش اول سورپرایزم کرد و توی قسمت ۵۳ با اون پیغام بینظیری که واسم فرستاد غافلگیر شدم( البته عمدا هنوز براش کامنت نذاشتم تا به موقش غافگیرش کنم)… طیبه مرادی رو هم خیلی وقته ازش خبر ندارم ولی خیلی وقته توی برناممه که باهاش صحبت کنم… و اما تو دختر…. بالاخره گیرت آوردم…کجا کجا؟؟!! توی قسمت ۵۳ که خودم کامنت گذاشتم،اتفاقی کامنت خودت رو هم اونجا دیدم، همون جا خواستم برات پیغام بذارم که به هر حال نشد دیگه…
کامنت خواهرت رو توی یکی قسمتای پاسخ به سوالات سریال زندگی در بهشت دیدم، همون جا هم خواستم براش کامنت مفصلی بذارم که فرصت نکردم و یادم رفت… دقیقا این یکی از جملاتی بود که مدام توی وجودم تکرار میشد:
عادله (شکیلا) ازت یه درخواست دارم لطفاً به اون خواهر خوشگلت بگو میلاد میگه پس کی میای سایت، چرا دیگه حضور فعالی نداری… یادت باشه به شکیبا بگو میلاد خیلی دوستت داره و مشتاق درخشش و حضورت پر قدرتته…
شکیبا جان حالا که خودم دیدمت یه درخواست دارم؛ لطفاً برو توی بخش کامنت های لایک شده پروفایلم و کامنتم در قسمت ۹۷ رو بخون… نمیدونم چرا اینو بهم میگه…ولی حسم میگه اینو بهت پیشنهاد بدم شاید چیزی دستگیرت بشه یا به ترمزی پی ببری…
عزیزم من صبح باید برم سرکار باید الان یکم بخوابم، انشا الله بعدا بیشتر برات مینویسم… خیلی باهات حرف دارم جانا… خیلی… خدایا شکرت خدایا شکرت شکرت شکرت
امیدوارم هر صبحی که چشمات رو باز میکنی، خداوند بهت سلام کنه، و چه سلامی خوش تر از سلام یار…
سراسر لبخند شدم، سراسر انرژی مثبت شدم وقتی کامنتت رو خوندم، نمیدونم که شما هم تو دوازده قدم بودید یا نه ولی اسمتون خیلی به چشمم خورده. احتمالا کامنت هاتون رو خوندم که اسمتون آشناست.
شاید خیلی ها به سادگی از چیزهای به ظاهر روزمره بگذرند، مثل همین کامنت هایی که در جواب دوستان داده میشه و شاید حتی خونده هم نشه. اما من نه! انقدر به نشانه ها ایمان دارم که همیشه چشم و گوشم بازه برای دریافت نشانه ها، و اینطور، رقص و شادی و گرفتن آرامش از هم صحبتی با یار و یاور و عشقم خدای مهربونم.
بله من یه مدت تو سایت کامنت نمیزاشتم اما هر روز و هر روز به فایل ها گوش میدادم، که اخیرا با این فایل لایو استاد کلا دگرگون شدم. همینه که استاد جان جانان میگن هرچه گوش بدی به فایلا بازم یچیزی هست که یاد بگیری، که البته مربوط میشه به مدارمون، و چه خوشنودم که درحال تماشای پیشرفت خود والام هستم😊و همچنین پیشرفت دوستان و همکلاسی هام تو دانشگاه بزرگ عباسمنش❤️
این کامنتتون یه تلنگری به من بود که باز هم شروع کنم به فعالیت بیشتر در سایت و گذاشتن کامنت، چون من ذاتا دختر ارومی هستم و زیاد نمیتونم چیزی که بهش فکر میکنم رو الهام کنم، اما هرچیزی که بهم الهام بشه رو خیلی خوب مینویسم و بخاطر همین عاشق نویسندگی هستم. چون احساسات با ارزش وجودم رو ثبت میکنم، یا در این سایت ارزشمند، یا در دفترهای ارزشمندم که سالهای سال برام باقی میمونن❤️که بدونم از کجا اومدم، به کجا میروم…
من دوباره قدم رو شروع کردم و الان قسمت سوم قدم اول هستم که دوباره از نو دارم نکات رو مینویسم و با اضافه کردن لایو استاد به فایل های قدم، حس میکنم خیلی بهتر دارم پیشرفت میکنم. عمل عمل عمل…
ابراهیم عمل کرد، عیسی عمل کرد، یوسف عمل کرد… چقدر دیدم از قبل هم باز تر شده
من تو دوازده قدم زندگیم از این رو به اون رو شد
من اسم دوره دوازده قدم رو گذاشتم «هیروشیمای زمانه»
واقعا همینطور عمل میکنه…از نظر سلامتی، مالی، ارامش درون…
که البته هنوز جای کار دارم
اما اما اما
من چکاپ فرکانسی سال ۹۸ رو با ۹۹ مقایسه کردم، دیدم خدای من….من فکر میکردم اونقدرها هم نتیجه نگرفتم. اما بیا و ببین…که این شکیبا یک شکیبای دیگست.
ولی انقدر برای این لایو جدید ذوق دارم که هر روز گوش ندم نمیخوابم
یه خبر خوبم میخواستم به استاد بدم ولی نتونستم منتظر شم
بزرگترین هدیه و نتیجه ای که میتونستیم من و خواهرم از ۱۲ قدم بگیریم، ازدواج خواهرم با یکی از بچه های قدم بود. سید علی خوشدل یکی از بهترین ادم های زمانست❤️و ما تو دوازده قدم بدجوری تو فرکانس هم بودیم، مثل اهن ربا به سمت هم کشیده میشدیم یک سری از بچه ها. و اینطوری شد که عادله و سید علی خوشدل هم عروسی کردن و الان یه سالی هست که شکر الله یکتا یکی از بهتریننننن ذوج هایی هستن که به چشم دیدم❤️چقدر صلح و ایماااانشون هم بیشتر شده از وقتی با هم دست تعهد دادن. مرسی استاد مرسی. میبوسمتتتتتت. خدایا شکرت
و اینکه من از یه شهرستان خیلی کوچیک طی این قدم مهاجرت کردم به یه شهر بزرگ و چقذرررررر من تجربه کسب کردم. تو کارم، تو اعتماد به نفسم. چقدر بزرگ تر شدم. و چند وقت دبگه هم دارم مهاجرت میکنم به شهری که خواهرم و علی هستن🤗و کلیییی برنامه دارم. و میخوام این فایل لایو استاد رو بهش عمل کنم و از ثمره هاش استفاده کنم و به جووون استاد جونم دعا کنم.
الهی به امید تو به عشق تو به رضای تو…به خودت توکل می کنم رب من…
سلام شکیبای نازنینم…سلام مهربون… سلام خوش زبون… سلام هم زبون… سلام خانم خوش فرکانس..سلام دختر خوش احساس… آره جانا حالم عالی عالی بود که با دیدن پاسخ ارزشمند و بینظیر شما و دیدن لایو استاد دیگه الان تو فضام و حالا حالاها فکر نکنم برگردم زمین… بیا بیرون یه نیگا به آسمون بنداز ببین شی نورانی در حال حرکت در امتداد آسمون نمیبینی… دارم ازون بالا به پهنای ایران نگاه میکنم از پشت شیشه محموله کپسول dragon ۱۱ برات دست تکون میدم ✋🙌😆😉… امیدوارم سیگنال ها و فرکانس و پیغامم رو دریافت کنی…
شکیبا جان ازت میخام که در شرایط مناسبی پیغامم رو با عشق و صبر بخونی… گفتم بهت که خیلی باهات حرف دارم… هیچ ایده ای برای صحبت ندارم فقط اون بهم گفت و منم میگم چشم… به خدا توکل میکنم حتی در کوچکترین و ریزترین مسایل،حتی در صحبت کردن و نوشتن… اون شب که برات پیغام گذاشتم هم الهام خدا…هدایت خدا بود… من واقعا هیچ الگوریتم خاصی برای کامنت خوندن ندارم اینکه بخوام مثلا از اول تا آخر همه کامنت های یه فایلو یا اینکه کامنتای لایک و امتیاز دار رو بخونم … فقط به خدا توکل میکنمو هدایتی میخونم… اون روز کاملا هدایتی کامنتت رو در این قسمت دیدم و بهم محکم الهام شد که برات کامنت بذارم…
شکیبا واقعاً نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بهت بگم… پریروز واقعا بهت زده شدم وقتی پیغامت رو دریافت کردم،اونجا دقیقا دقیقا باز هم متوجه شدم که گوش کردن به ندای درون و عمل به ریزترین الهامات چه نتایج و اتفاقات شگفت انگیزی رو در پی داره که حتی فکرشم نمیکردم، چیشد؟! پریروز به طور کاملا غیر منتظره هدایت شدم به یه مراسم خوش میمنتی… که با پیغام شما مواجه شدم و دیدم عععههه خود شکیبا بهم پاسخ داده و جالب اینه که توی پیغامت از چیزی حرف زدی که دیگه کاملاً واضح اون نشونه و مهر تأیید خدا رو گرفتم… من هیچ وقت به خودم شک و دو دلی راه نمیدم و در اجرای ایده ها و عمل به الهامات ،وجودم سراسر ایمان و توکله، ولی گاهی آدم به نشونه و علامت نیاز داره تا مطمئن تر و سرسپرده تر شه… خیلی حسم خوبه الان چون دقیقا دارم کاری رو انجام میدم که با نشونه و علامت خدا بهم گفته شده…
شکیبا جانم من چون عزت نفس و اعتماد به نفس خیلی خوبی دارم خیلی راحت با احساس لیاقت بالا «درخواست میکنم»… ازت صادقانه و صمیمانه میخام که لطف کنی بعد از اینکه این کامنتم رو خوندی بری توی پروفایلم و حداقل این کامنتایی که ذکر میکنم رو با صبر و شکیبایی با دقت بخونی تا یکم بیشتر منو بشناسی و هم شاید چیز مفیدی دستگیرت بشه…
(عجبا… شکیبا الان که دارم به نوشتن ادامه میدم در واقع چطور بگم،الان سحرگاهه و تازه یه چند ساعتی میشه که از خواب بیدار شدم و الان دارم کامنتم رو تکمیل میکنم… دیشب در اثنای نوشتن یادم اومد که به خودم قول دادم که امشب برای جایزه دادن به خودم برای خودم پیتزا درست کنم…آخه خیلی توی این دو هفته اخیر زحمت کشیدم،به یه ایده و تصمیمی که قبلاً گوشه ذهنم سنجاق زدمُ آرشیو کردم بالاخره هدایت شدم که اقدام و عملیش کنم و همچنان هم دارم ادامش میدم تا تکمیلش کنم، من عاشق دستپخت خودم و به خصوص پیتزای خونگی خودم هستم و گهگاهی برای تشکر و قدردانی بابت عالی پیش رفتن به خودم هدیه میدمش…رفتم فروشگاه که خرید کنم وقتی برگشتم دیدم انگار داداشم درارو به روم قفل کرده… وقتی در رو باز کرد متوجه یچیزی شدم که واقعا دل هر آدمی رو به درد میاره…در لحظه اول شوکه شدم و سریع خودمو جمع کردم و به روی خودم نیاوردم، «متوجه بوی سیگار از توی اتاق برادرم شدم»… پشت کنکوریه و بنابه دلایلی که قبلاً در کامنتام ذکر کردم چند ماهیه که پیش من نقل مکان کرده و زیر یه سقف با منه…این دو روز اخیر بیشتر خونه دوستش بود و شبا با جمعی از دوستاش اونجا میخابیدن، وقتی برمیگشت خیلی پرخاش میکرد و واقعا این چند روز اخیر بدجور بدحال و دپرسه، فکر کنم به خاطر فشار و حجم مطالب درسیش و عقب افتادن از برنامه آزمون های قلمچی باشه… دیشب متوجه جدیدترین ورژن خودم و اوج مهارت کنترل ذهنم شدم که در مواجه با اون شرایط چقدر حرفه ای و با تجربه عمل کردمُ و باورهای توحیدیم خودش رو بروز داد… اینکه واقعا شاک کنندس وقتی برای اولین بار متوجه بشی که برادرت ممکنه اونقدر تحت فشار ،شکننده و ضعیف شده باشه که به لذت های کاذب و سیگار و عوامل پوچ و بی ارزش بیرونی پناه برده باشه… از نیمه شب که از خواب بیدار شدم تا الان، که دارم برات مینویسم باورم نمیشه که من اینقدر مسلط تر و با تقوا تر شده باشم که حتی واکنشی نشون ندم؛ به جای اینکه ذهن خودم رو درگیرش کنم و بهش گیر بدم و بعدش جروبحث و دعوا، خیلی سریع به طور ناخودآگاه خودمو کنترل کردم و به جای توجه به ناخواسته ها، توجه به خواستم کردم و رفتم با عشق مشغول درست کردن پیتزا شدم، آخ چقدر خوشمزه بود و به دلم نشست چه لذتی داره جایزه دادن به خود و چه کیفی میده وقتی قارچشو زیاد میکنی و گرم گرم با سس کچاپ نوش جان کنی… وای بوش آدمو مست میکنه و چه حالی میده وقتی تیکه ها رو بالا میکشی پنیرش مثل آدامس کش میاد.. میدونم دهنت آب افتاده و سه جفت غده زیرآرواره ای و زیر زبانی و بناگوشی ت شروع به ترشح بزاق کرده.. میدونم نیشت تا بناگوش بازه و داری میخندی😁😆😉😍…بخند عزیزم که منم دارم باهات میخندم… من عاشق اون خنده های شیرین دخترونت هستم😍😘… اونقدر با عشق و سپاسگزاری خوردم که بعدش دیگه خوابم گرفت و نتونستم ادامه متنم رو تکمیل کنم…ولی وقتی همین که رفتم توی رخت خواب نجواها هجوم آوردن که منو نگران برادرم کنه، منم که منفعل نموندم که بخوام پشت سر نجواها راه برم سریع با خودم شروع کردم به حرف زدم و به خودم یادآوری کردم که میلاد هرکس مسوول زندگی خودشه و مسایل و مشکلاتش به خودش مربوطه و باورهای توحیدیم رو برای خودم بازگو کردم، و کنار بالش صدای دلنشین تلاوت شحات محمد انور رو گذاشتم و با نوای ملکوتی قرآن خوابیدم،شکیبا خدا رو شکر من اونقدر در شرایط حساس و تضادها و طوفان های زیادی تمرین کنترل ذهن کردم که واقعا به این حد رسیدم که با اعتماد به نفس بالا با زبون خودم بگم که مهمترین مهارت و توانایی و ویژگی بارز من مهارت کنترل ذهنه که خیلی خیلی براش حرف دارم و دایما در حال ارتقاء و بهبود مستمرش هستم… البته بگم که اونقدر ماهر و قوی شدم که دیگه زور نمیزنم و خودکار ذهنم در کنترلمه خصوصاً در شرایط به ظاهر ناجالب و بزنگاه ها… حالا فرض کن دیشب از قوانین سرپیچی میکردم احتمالا کار به جاهای باریک و نامطلوبی کشیده میشد ولی شهد شیرینش رو الان دارم میچشم، از لحظه ای که چشمامو باز کردم و صدای سلام کردن خدا و زمزمه دلنشین خدایا شکرت توی وجودم به جریان دراومد و بعد چند ساعت صلات و معاشقه و مراقبه یا به قول شما بچه های دوازده قدم تمرین ستاره قطبی، اومدم با عشق برات بنویسم… اوه این پرانتزه هنوز بازه و چقدر طولش دادمااا )
خوب کجا بودم؟! آهان داشتم میگفتم این کامنتایی که ذکر میکنم رو یکی پس از دیگری به ترتیب سرفرصت بخون،خصوصا گفت گوها و پاسخ های زیر کامنتام با دوستای عزیزمون رو بخون هرچند که زیاد یا طولانی باشه و لطف کن بعد خوندن هر کدومش اون فایو استار رو هم بزن تا من متوجه بشم که کدوم رو خوندی… تنک یو وری ماچ لیدی 😉😆😍👍💗😊
قسمت ۲۹….«۵۳»…..فایل مسیر موفقیت…۹۷…..«« ۱۱۰ »»و کامنتای آخرم….
شکیبا جان بذار تکاملی و تدریجی حرف بزنیم و کم کم بیشتر با هم دوست میشیم؛ شکیبا جان من همین ابتدا بگم که خیلی خیلی آدم رک و صادقی هستم، خیلی آدم ساده صمیمی و دلی هستم… خیلی خوب احساسم رو میفهمم و حسم رو درک می کنم خیلی خوب هم دیگران رو میفهمم و درک میکنم….به عواطف و احساساتم تسلط بالایی دارم و خیلی راحت احساساتم رو هم بروز میدم…، یکم مقاومت داشتم بگم ولی من هر مقاومتی و محدودیت ذهنی رو میشکنم وقتی که الهام و هدایت خداوند رو دریافت کنم؛ شکیبا جان،شاید باورت نشه ولی باید صادقانه بگم که بعید بدونم کسی اندازه من تو رو بشناسه، خیلی خوب میشناسمت…خیلی خوب میفهممت… انگار….انگار………….
میدونی شاید کسی تو رو جدی نگرفته یا خیلیا دست کم گرفتنت، من از همون اول با اینکه ازت حسودیم میشد و یجورایی ازت متنفر بودم ولی ته دلم دوستت داشتم… ببین این خدا داره چیکار میکنه و چجوری هدایت میکنه که دختری که ازش بدم میومد الان دارم صاف و مستقیم بهش عشق میورزم…ببین دیگه خودت حساب کن که چقدر عالی بودی و هستی که از بین اون همه اعضا تو حسادت منو برانگیخته میکردی…هووو جریان درازی داره واسه خودش… من از همون اول یه چیزی تو چنته تو دیدم که نظر منو به خودش جلب میکرد… شکیبا جانم عزیزم میدونم قلبت الان داره تند تند میزنه و آدرنالین و هیجان وجودتو پر کرده، میدونم…آره ….. شاید باورت نشه اگه بگم؛ میدونم از خیلی جهات به هم شباهت داریم… خیییلیی… یادمه حتی، مثل گذشته خودم خابالو بودی… سختی زیادی کشیدی در گذشته… ببین من حافظه بلند مدت قوی دارم حتی یادمه شماره سایز کفشت حدوداً ۳۹ هستش، با سمیه رازگزدانی خیلی رفیقی… اونقدر سرعت تایپت بالاست خرگوشی… با هلنا نروژی و آیدا هم رفاقت دیرینه داری…. اینو دیگه کجای دلم بذارم و چجوری بهت بگم؛ چند ماه پیش به طرز عجیبی که هدایت خدا بود کاملاً هدایتی و اتفاقی یه روز توی کامنتای اینستای استاد پی در پی ازون پیج به اون پیج رفتم، میرفتم فالیوینگای بچه ها رو نیگا میکردم ببینم کی به کیه و دوستای نازنین مون رو بیشتر بشناسم که رسیدم به پیج هلنا بیوتی گل 🌹💜 و اون پایینا عکس های دسته جمعی خودت و بچه ها رو دیدم…وای باورم نمیشد که خدا در عرض یه ساعت منو تا اونجاها هدایت کنه…ببین فرکانس داره چیکار میکنه… دقیق جزییات عکساتون یادمه، تو یکم از خواهر گلت قد بلندتری و جشن تولد هم برات گرفتن،کاخ سعدآباد… اگه اشتباه نکنم شال صورتی و شلوار مشکی…راستی اون دوست ژاپنیت که مداد رنگی اصل ژاپنی با شکلات واست فرستاده،چجوری فرستادش… در جریان نتایج بینظیرت و تغییر ۱۸۰ درجه ای محشرت هستم… اگه اشتباه نکنم قصد هجرت به مشهد رو داری به امید الله یکتا… در جریان پیوند شکیلا و آقا علی گل هستم،یه پسر فوق العاده با پشتکار و درجه یک که توی کدنویسی و برنامه نویسی و حوزه آی تی کارش حرف نداره… خواهر گلت هم مثل خودت همه چی تمومه و همه فن حریف،بهش بگو میلاد میگه اگه راس میگی الان چند تا شنا میری… احتمالا الان دیگه گمونم رکورد ایران دست خودم باشه… یادمه رتبه نجومی کنکورت و جبران کردنت،بنرت رو زدن توی شهر… میدونم شمالی هستی… آهان اینو بذار همین جا بگم؛ توی فرهنگ و محاوره عامیانه اصالت به معنای رگ و ریشه و موقعیت رشد جغرافیایی آدم تلقی میشه و من تعریف دیگه ای از اصالت دارم؛ اصالت برای من به معنای جوهره حقیقی آدمه… به معنای آگاهی،بیداری،دانش،تجربه،فرهنگ و هنره…به معنای عشق صمیمیت صداقت و اصل بودنه… نه بمعنای اینکه آدم اهل کجاس و پرورش یافته چه محیط یا خانواده اشراف زاده ای باشه… آدم اصیل آدمیه که سرشار از آگاهیه…سرشار از صمیمیت و عشق خالصه… آدم با اصالت خودِ واقعیشه و سرشار از صداقت یکرنگی و صافیه……..
و شما گل بانو 🌹💞💖 برای من نمونه بارز یه آدم خودساخته و اصیلی که واسه رسیدن به اصل خودش زحمت و بهای والایی به خرج داده و همواره داره تلاش میکنه که درصد خلوص خودش رو بالاتر ببره…
شکیبا دیگه ادامه ندم که تا چه حد میشناسمت، و الا غش میکنی و شک میکنی که نکنه این منو داره رصد میکنه…. نه جانا مگه بیکارم من وقت نمیکنم خودمو هم رصد کنم چه برسه استاد یا هر کس دیگه رو … فقط اون چیزی که اون اوایل، متن هات رو میخوندم یادمه…
رفیق عزیزم نمیخام زیاد طولانی بشه. اینکه بخوام کلی از حرفام توی یه کامنت بلند بنویسم میسر نیست.. کم کم بیشتر تعامل خواهیم داشت
راجع به تک تک جمله هات حرف دارم… از…
از کامنت دلنشینت که در مورد عملگرایی گفتی و مثال دقیق و روشنی بخشت در مورد اسطوره توحید حضرت ابراهیم
از اینکه توی این مدت نبود توی سایت… آخرین کامنتات مال دو سال پیشه، و فقط دو کامنت ازون موقع تا الان گذاشتی… خودم خوب میدونم در چه اوضاع و احوالی بودی و خیلی خوب درکت میکنم بعدا بیشتر درموردش میگم…
از تلنگر و فارجع البصر بگیر تا چکاپ فرکانسیت و دوازده قدم و نتایجت …از لایو کوبنده استاد بگیر تا اونجا که گفتی گله ای میریم پیش استاد تو هم بیا….؛؛؛ ببین مجال گفتن نیست و الا تا امشب تایپ میکردم…
چند شب پیش قبل اینکه بخوابم خیلی خیلی غرق معاشقه با عزیز دلم تمام وجودم ارباب درونم خدای عزیزم شدم… بقدری گریه کردم که داداشم صدای گریه کردنمو شنید… اونقدر غرق شکرگزاری و احساس ناب الهی شدم که دلم میخواست فقط ساعتها به عشق خودش اشک بریزم و باهاش حرف بزنم….
خواستم برای پرنسس الا کامنت بذارم که اونقدر احساساتی شدم اونقدر شور و شوق و عشق توی وجودم به جریان دراومد که دستام قفل کردو نمیتونستم تایپ کنم…
حداقل برای هشت نفر از دوستای عزیزمون باید کامنت بذارم،جواب کامنتاشون رو بدم هرچند با تاخییر زیاد…هیچ عجله ای ندارم، در زمان بندی مناسب به سمتش هدایت میشم… تایمم تماما پره و کمتر وقت میکنم کامنت بذارم… چند روز پیش آیسان توی فایل مسیر موفقیت برام کامنت گذاشت و من شاخ دراوردم که این دیگه چه سیستمیه که ذره ای رد خور نداره و نانو متری هم خطا نمیره، اونجا آیسان واسه منی پیغام داد و حرف از کنکور و تحصیلات زد که سردسته کنکور و تحصیلاته و دستی بر آتش و یدی نسبتا دراز در حوزه کنکور ایران داره…حتما باید به موقع جواب درخور و مفیدی بهش بدم هرچند که واسه خودم خط کشی کردم که درموردش توی سایت با کسی ابدا صحبت نکنم و خودمو درگیر مشاوره و راهنمایی دادن به دیگران نکنم…
شکیبا یادت باشه که گفتگوی بین من و زیبا رو و همچنین گفتگوی بین من و روشا رو توی کامنتای اخیرم کامل بخونی( حالا هرچند که ادامه داره و روزای بعد بیشتر باهاشون حرف میزنم که خوب به درک و شناخت عمیق تری برسم) که حداقل یه پیش زمینه و شناخت نسبی ازم داشته باشی… حالا هرچند که حرفای خصوصی بود و من ابایی ازین موضوع ندارم…
و اما…. یکی این که از توجه به کوچکترین نشونه ها گفتی و اینکه به راحتی ازشون نمیگذری… آباریکلا به این میگن آدم نشونه شناس؛ آدمایی که در مسیر زندگی خیلی خوب به علایم رانندگی در صراط مستقیم توجه میکنن و خیلی خوب به تابلو ها و نشونه های توی جاده توجه میکنن و به قوانین احترام میذارن، خیلی زیباتر آسون تر سریعتر و لذتبخش تر به سمت خدا سرمقصد منظور و خواسته هاشون میرسن… آفررررین بر تو دختر هوشیار و نشونه شناس…
و اما و اما… خدایا شکرت چقدر حسم خوبه و آرامشی طوفانی دارم الان که میخام اینو بهت بگم؛ شکیبا گفتی شکیلا و علی اونقدر توی فرکانس هم بودن که مثل آهنربا به سمت هم کشیده شدن… نمیدونم این حس خیلی برام تازه و عمیقه، نمیدونم دقیقاً چی پیش میاد ولی میدونم که حتماً خیره و قراره کلی بیشتر از قبل یاد بگیرم و رشد کنم؛ حقیقتش نیروی گرانشی و مغناطیسی بسیار عجیبی رو از طرف تو احساس میکنم که برای خودم هم شگفت انگیزه… راجبش «فکر» نکن، «حسش» کن…
میدونی شکیبا جانم هنوز اولین کامنتت در سایت یادمه که از استعداد و مهارت بینظیر نویسندگی و نقاشیت گفتی… وقتی دیدم گفتی من دختر آرومیم و ادامه جمله…… دلم برات غش رفت، اونقدر ذوق و شوق کردم که نگو، عین خودمی… یا بهتره بگم من عین شمام😆😉😊… وقتی دیدم از نویسندگی گفتی وای نگم که چقدر قلبم به تپش افتاد…. یعنی خدایا دارم خواب میبینم؟!!!… امکان نداره احتمالاً دارم توهم میزنم… آخه مگه میشه!!! توانمندی های ارزشمند و بینظیر شکیبا رو نیگا : ( حوزه رسالت من کلا بحثش جداست و حتی کسی ندیدم توی سایت ذره ای به سمتش رفته باشه… خیلی باید مواظب باشم که لو نرم و اصلا تحت هیچ شرایطی در موردش حرف نمیزنم که چی تو سرمه و چی تو دلم)
مسلط به زبان انگلیسی و ترکی و عاشق یادگیری زبان های مختلف
نویسنده خوش ذوق کتاب و مترجم
نقاش و آرتیست حرفه ای
ورزشکار در حد تیم ملی
و کلی توانایی و مهارت دیگه
ببین من دیگه هوایی شدم رفت، باورم نمیشه هنوز… خدایا من به خودت توکل کردم و پای در ره نهادم…
همه اینا به کنار…. من شیفته و عاشق یه چیزت شدم و بس.. و اونه که منو دیوانه کرده: توحید…توحید… و توحید…. اون تشنگی و عطش سیری ناپذیرت برای غرق خدا شدن، شما رو برام خواستی کرده…. شکیبای نازنینم دوست خوبم کار از تحسین و تصدیق و قدردانی گذشته .. من بهت افتخار میکنم جانا
میخام خیلی چیزا ازت یاد بگیرم میخام تعاملی اثربخش و البته دلی و صمیمی باهات داشته باشم…
چه جالب شده امروز، این چند روز انگار اینترنت ایران مشکل داره کلا فکر کنم اون بالا خبری باشه و حضرات دس بکار شدن، امروز قطع وصلی اینترنت بود الان که شب شده و تازه برگشتم خونه دارم برات ارسالش میکنم
حالا رها باش و با فالو کردن حس و ندای درونت برو کامنتایی که گفتم رو قدم به قدم بخون… و آخر سر، سرفرصت با تمرکز هرچی دلت حست و ندای درونت گفت رو اینجا برام بنویس…
الان انتهای شمارش معکوس ارسال کامنته… یه یک ساعتی میشه که روی تصویر بینظیر پروفایلت قفل زدم و همینجور فقط نگات میکنم… تو شاهکار هنری مدرنی… اون لبخندت دل منو برده… گیسوی کمندت… چشمای نافذ و گونه های نازت… مگه غیر از اینه که نمود و مظهر زیبایی خدا هستی…
عاشقتم شکیبای دوست داشتنی 💗💜💕💖🌹 shine bright like a diamond
به خداوندی خدا ک نمیدونم چی بنویسم اصلا شوکه شدم من اومدم سایتو باز کردم ولی اصلا نگاه نکردم کجام یه پیام اومد رو گوشیم از تو سایت خارج شدم رفتم دوستم در مورد عید فطر حرف زد اخه امروز عید فطر هست و گفت ک اصلا عید قربانو قبول نداره من سعی کردم قانعش نکنم فقط گفتم من اگه ازدواجم رخ بده دوس دارم تاریخش عید قربان باشه چون عاشق ابراهیمم و دوستم ک کلا از اون ور بوم افتاده بود و ادعای روشنفکری داره کلا اینا رو قبول نداره و چنتا متن برای من فرستاد ک این اعیاد رو نقض میکرد
خلاصه یه کوچولو بحث کردیم دیدم داره حسم بد میشه گفتم ازت خواهش میکنم تمومش کن من همین رفیقم رو چون خیلی برام عزیزه یه شب بهش گفتم بهترین هدیه ای ک میتونم بهت بدم اینه و سایت عباسمنش دات کام رو بهش معرفی کردم اونم اومد یه سر زد و رفت بعدآ گفت اینا چرته و هر روز متنایی برای من میفرستاد ک قانون جذب دروغه و فلان منم دیگه اصراری نکردم بیاد اما همکارمه اکثر اوقات با همیم سعی میکنم شاد باشیم با هم و در مورد هیچ موضوعی حرف نزنیم ک حسم کنارش بد بشه
خلاصه ک این لحظه ک داشت ابراهیمو مسخره میکرد من از چتش خارج شدم اومدم سایت دیدم فقط کامنت شما روی صفحه گوشیمه
الله اکبر همش در مورد ابراهیم بود اشکم در اومد خدایا متشکرم ازت ک هر لحظه منو توی مسیر همراهی میکنی
کامنت شما فقط و فقط از طرف خدا بود برای من برای اینکه بهم بگه مسیرت درسته ادامه بده گوش به چرت و پرتای ادمای اطرافت نگیر
ابراهیم حنیف بود ابراهیم مشرک نبود
من دیشب این فایلو گوش دادم الان نیازه مجدد گوش بدم ممنونم از استادم ک اینقد زیبا ما را با اصول اشنا میکنن و توحید در کلمه و کلمه حرفاش موج میزنه
جالبه یه متنی این دوستمون برام فرستاد ک درون خود متن نوشته بود وقتشه به فروع دین توجه کنیم همون ک استاد عزیزم توی تمام فایلا تلاش داره ما به اصول توجه کنیم نه فرعیات و علت نااگاهی مردم همین توجه به فرعیاته
خدایا عاشقتم
از تو دوست خوبم خانم شکیبا بسیار سپاسگذارم بابت کامنت زیبات
به نام خدایی که اجابت کننده تمام خواسته های من است
سلام به استاد توحیدیم و مریم جانم
سلام به دوستان عزیزم
وای خدای من،خدای من تو داری چیکار میکنی با من که هر روز باورهامو نسبت به خودت قوی و قوی تر میکنی
استاد من یه چند روزی بود که اصلا شدیدا دلم میخواست یه لایوی از شما ببینم
بعد دیروز بعدازظهر یهو این خواسته دوباره اومد تو وجودم،گفتم چقدر دلم میخواد استاد یه لایو بزاره،بعد گفتم حتما در زمان درست این اتفاق میوفته پس من خواستمو رها میکنم
شب که شد من خیلی خوابم میومد اومدم اخرین بار گوشیو چک کنم که برم بخوابم
یهو دیدم تو اینستا اومد عباسمنش استارتینگ ویدیو
ینییی من مردممم از ذوق چشمام پراز اشک شد،فقط دیوونه وار میخندیدم
وای وای من چه لذتی میبرم خدای خوبم که انقدر زیبا در زمان درست خواسته هامو برآورده میکنی
من اصلا متوجه نشدم با اونهمه خواب و خستگی چطوری بیدار موندم با لذت فقط به شما گوش میدادم
آگاهی هایی که از این فایل دریافت کردم:
۱-استاد من دقیقا حرفتون رو درمورد تجسم درک کردم من چند سالی هست که یه خواسته ای دارم و فقط تجسمش میکردم(البته از قانون اصلاا هیچ چیزی نمیدونستم) وبا تجسم به هیچ چیز نرسیدم حتی ازش دور تر هم شدم چون به شدت باور های مخرب داشتم
دقیقا همین تضاده و دور شدن از خواستم سبب شد با شما آشنا بشم
و متوجه شدم من هییچ حرکتی براش نکردم من هیچ باور هم جهتی برای خواستم نساختم
من اصلا عملگرا نبودم
تجسم،باور سازی،عملگرا بودن،رها بودن،احساس ایمان داشتن این ها همشون فاکتور های رسیدن به خواسته هاست،تنها با تجسم هیچ اتفاقی برات نمیوفته
چون قانون خدا تغییر ناپذیره،نمیشه دورش زد
۲-من خالق صددرصد زندگی خودمم،خدا درون منه،قرار نیست معجزه ای در جهان بیرونم اتفاق بیوفته تا من به خواسته هام برسم
معجزه ها در درون اتفاق میوفته،معجزه چیز عجیب و غریبی هم نیست،معجزه همین اتفاقات هر روز زندگیمون هست
همینکه امروزت بهتر از دیروزت باشه همینکه امروز یه قدم برداری در جهت خواسته هات
اونوقت که قدم ها رو دونه دونه برداشتی و تکاملت رو طی کردی نتایج فوق العاده دونه دونه میاد تو زندگیت
قرار نیست خواسته هامون یه شبه یهویی وارد زندگیمون بشه و ما اسمش رو بزاریم معجزه خدا
۳-بهشت را به بها دهند نه به بهانه
مهسا تو باید بهای رسیدن به خواسته هاتو بدی،باید انرژی بزاری،زمان بزاری،هزینه مالی بکنی،باید باور های درست بسازی باید حرکت کنی
۴-تو فقط باید خودتو با گذشته خودت مقایسه کنی نه با یه فردی بیرون از خودت
تو فقط با خودت مسابقه میدی
۵-قانون جهان همین چیزهای ساده ای هست که استاد میگه،فقط وفقط باید عمل کرد تمرین کرد تکرار کرد،مگه محمد و ابراهیم با تکنیک های خاصی به این مقام رسیدن اونا فقط به قانون اصلی جهان عمل کردن
اگر با تکنیک های من درآوردی بعضی از آدم ها بخوایم پیش بریم یعنی در واقع بخوایم قانون تکامل رو دور بزنیم قطعا نتایج پایدار نمیمونه و باورهامون به صورت ریشه ای تغییر نمیکنه
۶-تو این راه باید استقامت کرد باید پایدار بود
به محض نتیجه گرفتن اگر به مرور بیخیال بشیم و روی خودمون کار نکنیم اگر ذهنمون رو کنترل نکنیم دوباره برمیگردیم سر خونه اول
فقط باید حرکت کرد،این کار ذهن که گولمون میزنه میگه آره خوبه کلی نتیجه گرفتی و روحت کلی تغذیه شده پس دیگه لازم نیست که رو خودت کار کنی،باید مچ ذهنمون رو بگیریم که ما رو از مسیر صحیح خارج نکنه
۷- برای غلبه بر ترس هات برو تو دلش
وای چه حالی میده وقتی بر ترست غلبه میکنی یه احساس اعتماد به نفس بینهایت یه حس خیلی خوبی داره
من از اینکه تو جمع صحبت کنم یا حتی تو کلاس های مجازی دانشگاه سختم بود صحبت کنم و چند روز پیش گفتم مهسا تو باید حرف بزنی و انجامش دادم
انقددر بعدش حس خوب گرفتم انقدر خدا هوامو داشت تو اون لحظه ای که صحبت میکردم،بعدش گفتم فقط همین بود، الکی انقدر تو ذهنم این مسئله رو بزرگش کردم
۸-با اینکه من اصلااا برام مهم نیست که چه کسی رئیس جمهور بشه چون اصلاا به مسائل سیاسی علاقه ای ندارم اما زمانی که استاد تو لایو۱۹گفته بودن ترامپ
بعد اینکه انتخابات انجام شد متوجه شدم که بایدن شد ذهنم شروع کرد به نجوی های بیخود و مدام میگفت عه دیدی استاد اشتباه کرد دیدی قانون جواب نمیده و برای دو سه ساعت حالم اصلا بد شده بود
بعد گفتم خدایا خودت جوابمو بده خودت هدایتم کن.دقیقااااا همین جمله رو بهم گفت،گفت مگه استاد توذهن ترامپ بود؟؟مگه استاد از باورهای ترامپ خبر داشت؟؟قشنگ آرومم کرد گفتم دقیقا همینه، قانون به هیچ وجه اشتباه نمیکنه این ترامپ بود که با حال بد خودش با زورفیزیکی خودش میخواست نتایج رو تغییر بده و طبق قانون
احساس بد=اتفاق بد
۹-در مورد این بیماری که جهان رو فرا گرفت خیلی ها از این تضاد استفاده کردن و نتایج خوبی برای خودشون رقم زدن و بالعکس خیلی ها این اتفاق رو یه فاجعه پنداشتند
چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید
برای من بهتتترین وقشنگ ترین سال زندگیم تو این ۲۲سال بود
اتفاقا تو همین بیماری یه تضاد تو زندگیم اتفاق افتاد فقط به لطف الله مهربان
من هدایت شدم با استاداشنا شدم و اتفاقات خیلی خیلی خیلی خوبی تو زندگیم رقم خورد
اولش که من خدای حقیقی رو پیدا کردم و هدفم رو گزاشتم رو روابط و تو این زمینه هر روز بهتر وبهتر میشم و عشق ومحبتی از ادم ها دریافت میکنم که تا به حال تو زندگیم نبوده
من امکان نداشت سالی سه چهار باز سرما نخورم مریض نشم اما الان تو این مدت انقدر حال جسمیم خوبه انقدر این قوی بودن رو تو بدنم حس میکنم و به قول استاد که بدن ما بزرگترین داروخونه جهان هست
من زندگیم خیلی لذتبخش تر شده،من آسمونی رو که سالها شاید نمیدیدم الان با دیدنش فقط اشک شوق میریزم
استاد من سه سالی که دانشگاه میرفتم اصلا متوجه نمیشدم چطوری درس میخوندم فقط دلم میخواست زودتر تموم بشه هیچ لذتی ازش نمیبردم به اینکه رشتمو که روانشناسی هست دوسش داشتم
اما این ترم اصلا یه حس وحال دیگه ای داره برام
اصلا تو بعضی از کتابام ردپای قانون رو میبینم و از این روزام دارم بینهایت لذت رو میبرم و خیلی خوشحالم که دیدگاهم به زندگیم تغییر کرده و تمام سعیم اینکه به اتفاقات زندگیم طوری نگاه کنم که به احساس بهتری برسم و تا حدی که از این قانون استفاده کردم نتایح خوبی هم گرفتم
انقدر که نتایج زیاد بوده و همزمانی های بی نظیری برام اتفاق افتاده که اصلا قابل شمارش نیست،شاید نتایج خیلی بزرگ اتفاق نیوفتاده چون من باید تکاملم رو طی کنم و از همین نتایج به ظاهر کوچیک حال دلم خوب میشه باورم روز به روز به خدا قوی تر میشه وبا ایمان بیشتری حرکت میکنم
واای خدای من ابر هارو😍چه آسمون زیبایی
چه ساختمون های بی نظیری چقدر نعمت و ثروت و فراوانی
چه احساس آرامشی تو شهر حاکمه
خدایا هزاران مرتبه شکر که تو مدار دیدن این حرف های الهی وناب بودم
خدایا سپاسگزارم که امروز درکم عمیق تر بود
خدایا هزار مرتبه شکر که درس های قشنگی از این فایل گرفتم
همین نوشتن این کامنت انقدر ذهنمو کنترل کردواتقدر حالمو خوب کرد که گفتن نداره
استاد خوبم عاشقتم،به امیددیدارتون در ایران
خیییلی برای اون روز ذوق دارم حتی تصورش منو به وجد میاره
سلام استاد سال جدید مبارک و پر برکت باشه برا تون من کاملا حرفاتونو قبول دارم من تا اخر امسال سر این شغلم میمونم و قدم اول و دوم شمارو خریدم
اینو فهمیدم که دونستن برام لذت بخشه ولی بدون عمل هیچ تاثیری تو زندگیم نداره پس دارم رو احساس لیاقتم و اعتماد به نفس و سلامتیم کار میکنم ایشالله در حد توان بتونم به گفته هاتون عمل کنم اونوقت میام از معجزه ها میگم الان هم کلی اتفاق خوب افتاده ولی هدف من اشتغالزایی و استقلال مالی هست که به لطف خدا و تلاش خودم به زودی با خبر های خوب برمیگردم
مریم جان شماهم خسته نباشید و در کنار استاد سالی پر از شادی و ثروت وسلامتی داشته باشین
واقعیتش من لایو دیشب رو دیدم و قطعی اینترنت خب باعث میشد خیلی تمرکزی نگاه نکنم اما چند دقیقه هم دیدم
به شکل کاملا واضح متوجه تفاوت فضای بچه های سایت و اینستاگرام شدم
من با خودم گفتم اینا دارن سوال میپرسن منم یه چیزی بپرسم
بعد همونجوری موندم که چی بپرسم ؟
اصلا هیچی به ذهنم نمی رسید با خودم گفتم من اگه تو سایت با اون همه فایل رایگان که بخدا اسمش رایگانه ولی اصلا رایگان نیست و چون دوره عزت نفسم دارم اینو بخوبی درک کردم
نتونم جواب سوالمو پیدا کنم الان تو نیم خط چه جوری میتونم جوابو بفهمم
یعنی یه جورای خودمو گول میزنم حالا من قشنگ میدونم که کجاها ایراد دارم پاشنه آشیل کجاست
حتی کدوم فایل ها میتونه کمک حالم باشه
تفاوت اینجاست دیگه به قول شما فک میکنیم راهو پیدا کردیم آقا جان منه پوریا راهو دارم درست میرم پس کو نتیجه
نتیجه باید حرف بزنه نتیجه باید بگه که توی مسیر درستی
پس چرا هیچ نتیجه نیست
بجای اینکه خودمو گول بزنم بیام خلوت کنم با خودم دوتا دوتا چهارتا کنم بفهمم ایراد کجاست
برطرف کنم
من اعتراف میکنم تا چند وقت پیش خیال میکردم من قانون رو بلدم و تازه خودمو از بقیه افراد جامعه که هیچی از قانون نمیدونن بهتر میدونستم اما کو نتیجه
حالا نتیجه میاد تو راهه
بخدا با لاکپشتم میومد تا الان باید حداقل یه چیزی از دور معلوم بود
حداقل کله لاکپشته از دور تو افق معلوم بود
اما به لطف خدای مهربان و این سریال زندگی در بهشت خیلی بهتر شدم بهتر برای من یعنی عملگراتر تو دل ترسهام رفتم تنهایی یه جاهای رفتم که خودمم باورم نمی شد اعتماد بنفسم بیشتر شد خلاصه کلی تغییرات ریز ولی این ها باید ادامه دارتر باشه
استاد خیلی خوب به موقع در مورد این موضوع عمل کردن اشاره کردین انگار یه پازل رو داری درست میکنی همه چیز سرجاشه ولی یه قطعه اساسی نیست نمیدونی چیه ولی میدونی که نیست
وقتی میذاری سر جاش به خودت میگی اررررره بابا همییییینه
در مورد اون فن کشتی که حرف زدی یاد یه جمله از بروسلی افتادم که میگه از کسی نمی ترسم که هزار حرکت رو تمرین کرده بلکه از کسی میترسم که یه حرکت رو هزاران بار تمرین کرده
اون کشتی گیر سیاهپوست فکر کنم جردن باروز باشه
در مورد این موضوع خیلی واضح تو جلسه اول اعتماد بنفس بخش آخرش صحبت شده
خبر توافق برجام اعلام شد توی تلویزیون قشنگ یادمه بابام جلو تلویزیون بود و با صدای بلند کف میزد ذوق زده شده بود و کف میزد که از فردا همه چیز کلا مفت و مجانی میشه بعضی هارو که یادمه حتی ساز و دهل آورده بودن
هیچ تغییری توی زندگی پدر من ایجاد نشد بلکه بدتر الان کلی وام به بانک بدهکاره
یعنی پاشنه آشیل ما ایرانی ها این شرک عظیمه
همیشه همیشه خدا از یه چیزی گله داریم از رئیس جمهور از آمریکا از شاه که فرار کرد یا منتظریم یه منجی بیاد و ما رو از چنگال ظلم و ظالم در بیاره و خوشبختی رو دو دستی به ما هدیه کنه
خیلی خنده داره همینای که شاه رو انداختن بیرون سنگ پسرشو به سینه میزنن
چون اکثریت جامعه ما اینجوری باور دارند نتیجه هم که کاملا مشخصه
یه نفر نمیاد یه جور دیگه به این قضیه انتخابات آمریکا نگاه کنه که بابا چی میشه یه پیرمرد هشتاد ساله با اون سن و سال میشه رئیس جمهور چقدر انگیزه چقدر انرژی چقدر شور وشوق برای بهتر شدن برای رشد و پیشرفت چقدددر میل به رسیدن به موفقیت که تو اون سن و سال میای توی انتخابات آمریکا شرکت میکنی و رای میاری
حالا شما حساب کن این پروسه خودش کلی انرژی میخواد برای رفتن به این شهر و اون شهر مناظره انتخاباتی و …..
این نشون میده هیچ محدودیتی وجود نداره آقا سنت خیلی زیاده و پیر شدی و فلان
حالا آقای ترامپ خودش پیرترین رئیس جمهور آمریکا بود بایدن که دیگ از اون پیرتر
حتی تو سن داره خودشو میندازه تو یک چالش جدید
تو نقطه امن خودش باقی نموند که یک سناتور بود و جهان پاداششو داد
چیزی که خیلی از مردم بهش توجه نمیکنن این نکته بود برای من حتی یک نفر هم بهش اشاره نکرد نگفت بابا دمش گرم با این سن و سالش چه انگیزه ی داره
ولی کسانی که تو مدارش نباشن این چیزا رو نه میبینن و نه میفهمن
حتی اگرم ببینن درک نمیکنند مثل اون فایلی که استاد درمورد اون کشتی که روی آب بوده ولی بومی های آمریکا با چشم میدیدنش اما درکش نمی کردن
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان خوبم
خدارو شاکرم که منو هدایت می کنه به مسیر بسیار زیبا و لذت بخش زندگی ام. استاد عباسمنش عزیز این اولین دیدگاهی که میزارم راستش کلی ذوق دارم و احساس بسیار خوبی رو دارم تجربه میکنم. آخه قبلا بارها مینوشتم و پاک میکردم و امروز قدم اول رو برداشتم. خدایا سپاسگزارم منو هدایت میکنی استاد شما دستی از دستان خدا برام هستید ممنونم بابت تمام جملاتی که به من میگید اینکه گفتید ایده های گفته شده رو باید انجام بدیم چه غلط چه درس اگه جواب بده خیلی خوبه اگه جواب نده حتما تو دل اون جواب می خواد چیزی به من گفته بشه من باید قدمو بردارم. امروز بسیار احساس خوبی دارم که قدم اول رو برداشتم. اینجایی که گفتید خدا مسیر و بهمون میگه. ما عمل کنیم یا نکنیم مهمه… اینکه گفتیم 20 دقیقه روی اعتمادبنفس روی ترس ها روی شجاعت باید کار کرد…. اینکه گفتید مهاجرت کردن یعنی حرکت کردن درون ناشناخته ها یا رفتن در دل ناشناخته ها و حرکت کردن در ترساست…
وای خدای من کلی چیز توی این لایو گفته شد اینجایی که گفتید اتفاقات از بیرون نمیوفته اینکه من هر روز تصمیم درست بگیرم و عمل کنم به خواسته هام خیلی عالی هست خدایا شکر خدایا شکرت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ازتون ممنونم که زیبای ها رو بهم نشون میدید و کلی ایده های باحال بهم میدید ازتون ممنونم. وای چقدر همه چیز خوبه چقدر ارامش در صورت استاد هست چقدر استاد با خودشون در صلح هستند. حتی در چهره شون مشخصه.
سلام و دورد به استاد عزیز و اعضای محترم سایت. فایل لایو قسمت 20 واقعا عالی بود. اول از دیدن لایو بگم که من بصورت اتفاقی متوجه لایو شدم (البته الان میدونم دیگه یه اتفاق نبوده و من هدایت شدم) توی حال خودم بودم و داشتم کارهامو انجام میدادم و فکرم درگیر اینکه خب چه کارهایی باید انجام بدم تا نتایج بهتری در زندگی بگیرم. چرا فلان کار فلان جور پیش نرفت و … که متوجه لایو استاد شدم و جواب سوالاتمو گرفتم. حدود دو سالی میشه که با استاد آشنا هستم و از محصولات سایت استفاده می کنم و کلی تغییر در زندگی خودم با ساختن باورهای درست و انجام تمرین ها ایجاد کردم که واقعا نتایج با توجه به مدت زمان آشنایی و اصلاح فکرم و باورهام و عملکرد خودم در انجام دادن تمرین ها، فوق العاده بوده اما یجاهایی اشتباه فهمیده بودم و خوب متوجه نشده بودم و به تبع اون مسیر رو داشتم غلط میرفتم که با توضیحات استاد چندتا مسئله برام کاملا جا افتاد و خودم متوجه اشتباهم شدم و راه حل ها رو پیدا کردم و ذهنم بازتر شد. مهمتر از همه جواب سوالاتی که تقریبا دو سه روزی درگیرش بودم پاسخ داده شد و واقعا خدا رو شکر میگم. نکته جالب توجه دیگری که دوست دارم به اشتراک بگذارم اینه هر زمانی سوالی در ذهنم مطرح میشه و از خداوند می خواهم که جوابشو بهم بگه به طرق مختلف به جواب سوال هام می رسم و این خیلی خیلی برام جالبه. در پایان از خداوند و از استاد عزیزم سپاسگزارم.
✅ثروت نتیجه یک مسیر درسته ✅
من به کل آگاهی های بی نظیر این فایل کار ندارم اونا رو بعدا کم کم هضمشون میکنم الان چند وقتی زمان میخوام تا به خودم و نحوه حرکتم تو این دو سال و اندی فکر کنم
سلام به استاد عزیزم شجاعترین فردی که میشناسمش
جمله بالا مث یه تشت آب سرد بود رو سرم
منی که دوساله تو مسیر عباسمنشم و شب و روزم شده فایل گوش کردن و تمرکز کردن ، چرا هنوز به ثروت نرسیدم ؟
معلومه که مسیر، مسیر عباسمنش کاملا صحیحه
این من بودم که مث مثالی که استاد اول فایل زدن و گفتن که مربی بدنساز بهت برنامه میده و رژیم غذایی اما تو اون برنامه رو جوری که دلت میخواد و راحتی میری و نتیجه نمیگیری تهشم میگی برنامه مربی اشکال داشت
الانم من اعتراف میکنم که مسیر عباسمنش مسیر سعادت و خوشبختیه این منم منم که ایراد دارم من مستمر ادامه دادم اما در زمینه ثروت ساختن ضعیف عمل کردم حتی همین دیروزم که یه نگاهی به چکاب فرکانسی دوازده قدمم انداختم دیدم در همممممممه زمینه ها معجزه شده برام و تنها تنها تنها سوالی که جوابم مث دو سال پیش بود درامد بود و بازم جلوش نوشتم صفر و همونجا به خودم گفتم قطعا یه جای مسیر رو غلط اومدی و تعهد دادم یکبار دیگه ١٢ قدم رو با تعهد شروع کنم و باورهای مخربم رو بیرون بکشم
حس میکنم شاید اولویت اولم پول درآوردن نبوده
آخه از وقتی ازدواج کردم و بچه دار شدم تمام هم و غمم رو گذاشتم روی تربیت بچه و تغذیه صحیحشون جای اینکه به خودمم اهمیتی بدم و زمان های خوبی رو به خودم اختصاص بدم
آره ایراد من همین بود
احساس لیاقت و ارزشمندی نداشتم که بعد دو سال بازم نتیجه مالی به شکل درامد ندارم
الانم اینطور نیست که از خودم ناراضی باشم ازینکه ثروت نساختم ولی این توقع رو دارم از خودم و انگار یجورایی بهم برخورده وقتی نتایج میلیاردی پگاه ها رو میبینم و میگم مگه چی بیشتر از تو دارن همین عقل و همین جسم و همین آگاهی ها رو دارن دیگه پس تو یه جای کارت میلنگه
وهمینجا بگم که تو خییییییلی موارد دیگه عالی عمل کردم برای همینم خودمو سرزنش نمیکنم و خودمو همینجوری که هستم دوست دارم و خودمو ارزشمند و عالی میدونم و میدونم که نتایج خوبی در انتظارمه
استاد عزیزم شما الگوی بی نظیری هستین و من بی نهایت تحسینتون میکنم که همیشه شجاع بودین و تو حاشیه امن نموندین ومهاجرت میکردین و نتیجه اون شجاعته اون ایمانه اون خودشناسیه و اون خداشناسیه همینه دیگه انسانی که ١۵ ساله یه قرص نخورده و بهترین زندگی دنیا رو داره از هر لحاظ
واقعا بی نظیرین و با سلول به سلول تنم تحسینتون میکنم
و چه مثال جالبی زدین که مهاجران در هر جا هستن بهترینن مثل بازار تهران مث ثروتمندان بندرعباس و مثل خود همین آمریکا که کلش رو مهاجران رشد دادن مث استرالیا و کانادا
خدایا شکرت
خدایا شکرت برای اینهمه آگاهی
خدایا من هم باید قدم های محکم تری بردارم یه قدم های ریزی برداشتم این چند ماهه ولی کافی نبوده شایدم با باورهای درست نبوده
آره من باورهامو درست میکنم و با توکل به خدا ادامه میدم انشالله به زودی میام و از نتایجم مینویسم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
عاشقتم عباسمنش عزیزم مرد خدا
سلام استاد عزیزم
متاسفانه چون خونه نبودم چندروزی ندیده بودمتون و واقعا دوری ازین فضا رو احساس میکردم،
تا اینکه بدنبال اتفاق دیشب تصمیم گرفتم بیام و کامنت بذارم که دیدم فایل لایو گذاشتید
و با اینکه هنوز ندیدمش وکلی ذوق دیدنشو دارم گفتم بیام و کامنتم رو اینجا بذارم …
نمیدونم کاردرستی میکنم چون نمیدونم حرفام ربطی به موضوع لایو داره یانه…
ولی خب حسم میگه بذارم،پس با اجازه تون …
دیشب یه اتفاقی افتاد و خدارو شکر میکنم برای این تفاوتی که در عکس العمل خودم درمقایسه با بقیه دیدم،
یک عکس العمل توحیدی 😍
من و خواهرم بهمراه مامانم و خواهرزاده ۵سالم سوار ماشین ک خواهرم پشت فرمونش بود دریکی از خیابونای شلوغ پشت چراغ قرمز بودیم،
که یهو ماشین خاموش شد و خواهرم که میخواست استارت بزنه دیگه ماشین روشن نشد،
چندبار امتحان کرد بازم نشد حالا بوق ماشین های پشت سرهم که دیگه استرس شرایط رو چندبرابر میکرد و سختیش اینجا بود ک ما دقیقا لاین وسط اون خیابون بودیم و کلا شرایط،شرایط مناسبی نبود،
مامانم که کلا تم شخصیتیشون اسپند رو اتیش بودن هست و خواهرم ک چند درجه ای بهتر هست پیاده شدن واسه اعلام کردن به ماشین های پشت سر و البته کمک خواستن ازشون
بعضیا که اصلا انگار نه انگار ، بعضیام حالا ی راهکارهایی میدادن ک کارساز نبود،
یه راننده ای خیلی جالب بود
وقتی مامانم ازش راهنمایی و کمک خواست گفت برو خانوم تو این کرونا چه توقعا داری،پیاده بشم !
ینی تا این حد😑
بگذریم …
منو خواهرزادم ک داخل ماشین بودیم، ازم پرسید خاله جون الان چی میشه؟
گفتم نمیدونم صبرمیکنیم ببینیم خدا واسمون چیکار میکنه …
استاد شاید چند دقیقه بیشتر نگذشت که یک اقای جوونی اومد خیلی حرفه ای خواهرم رو پشت ماشین رهنمایی کرد ک اینکارو اینکارو بکنید منم از پشت هولتون میدم و از چهارراه ردمیشیم ..
وخیلی خوب هم همین اتفاق افتاد و ما به اون سمت چهارراه و لاین سمت راست رسیدیم.
(یعنی برنامه ریزی باین دقیقی که بین اون همه ماشین،ماشینی بیاد پشت سرما که راننده باین کاربلدی داره..)
و اینکه و خود اون اقا ماشینش رو پشت سر ما پارک کرد و استین بالا زد و به خواهرم گفت کاپوت رو بزن تا ماشین رو نگاه بندازم و راش بندازم …
حالا هواهم بشدت سرررد و نورهم کم.
ولی خب دست خدا بود دیگه کارشو بلد بود..
بعد از فکرکنم بیست دقیقه ماشین رو راه انداخت (مشکل از برق ماشین بود و سیم ها اتصالی کرده بوده ک گفت اصلا احتمال اتش سوزی بوده حتی..)
خلاصه اون اقای محترم یا بهتر بگم دست خداوند، ماشین رو راه انداخت و تا چندین کیلومتر همراه ما اومد.
ما رسیدیم خونه و تو راه و همینطور توخونه مدام مامانم و خواهرم و بابام ازون اقا قدر دانی میکردن و مدام میگفتن خداخیرش بده، خدا حاجت رواش کنه و ازین حرفا …
ولی من تو تک تک اون لحظات ک داشت ماشین رو تعمیر میکرد و بعدش، خدارو میدیدیم ک چطوری و با چه وسیله ای وارد میدون شد و مدام سپاسگزاریش رو میکردم،هرچند که اون اقاهم جای تشکر داشت و حتما روح بزرگی داشته که انتخاب شده از طرف خدا واسه کمک کردن.
و تو ماشین درحالی ک بقیه بالاسر ماشین بودن، به خواهرزادم گفتم میبینی خدا چطوری اومد و کمکمون کرد؟
بعد گفت مگه خدا کجابوده؟
مگه اون بالا نیست؟
گفت یعنی اینجام هست؟
گفتم اره،خدا همه جا هست ولی ما نمیبینیمش،
گفت مگه خدا پا داره؟
گفتم نه عزیزم،نمیدونم چجوری بهت توضیح بدم، اصلا بیا چندتا نفس بکش،گفت خب،
گفتم الان هوا رو دیدی؟
گفت نه،
گفتم خداهم مثل همین هوا هست، ک وجود داره و باعث زنده بودنت هست ولی تو نمیبینیش…
خلاصه نمیدونم چقدر متوجه شد یا نشد ولی دیگه سؤال نپرسید و به بازی با خودش مشغول شد.
واقعا استاد به بچه ها چطور باید توضیح داد وقتی ازین قبیل سؤال ها میپرسن تا هم بهترین جواب باشه و هم قابل درک واسشون ؟؟!
خلاصه که استاد امشب خیلی کیف کردم از حضور خدا تو اون شرایط و درک کردن من از حضورش..
ک مدیون صحبت و اموزش های شما هستم این جنس شناخت از خدارو …..
شادوسلامت باشین..
سلام به استاد بزرگوار🌹
سلام به همه دوستان هم قدم در این مسیر الهی و لذت بخش🌹
ما شاگردا اینقدر هر روز میایم سایت رو چک می کنیم و منتظر صحبت های گوهربار شما هستیم که همگی فرکانس قوی ارسال می کنیم و باعث جلو دوربین اومدن شما میشه😄😊👌و این همه صحبت های ناب… خدای شکرت.
اینقدر این فایل عالی بود، کلی هیجان دارم که از کدوم بگم و بنویسم ولی به خودم مسلط میشم،😄 آرام می گیرم 😄 تا یکی یکی کلمات و جملات جاری بشن…
استاد در مورد اشتباه برداشت کردن بعضی ها از عملگرا نبودن باید بگم:
بخاطر اشتباه جا افتادن کلمه ی جذب هستش، اگر کسی کلمه ی جذب رو بشنوه فکر می کنه باید ریلکس کنه و تصور کنه به فلان ماشین یا خونه رویایی رسیده یا ازدواج فوق العاده ای داره تجربه می کنه…یک مدتی باید در کنار آموزه های شما بود، تا به درک درستی از مفاهیم جذب رسید. من به شخصه اگر قصد معرفی شما به کسی رو دارم، سعی می کنم اصلا از کلمه جذب استفاده نکنم، در عوض از کلمات موفقیت، اعتماد به نفس، عزت نفس، به آرامش رسیدن، ارتباط با خدا و این چنین کلمات استفاده کنم تا به طرف مقابلم بهتر منظورمو بیان کنم. چون این چیزهایی هستش که مردم می خوان و بیشتر از کلمه ی جذب باهاش ارتباط برقرار می کنن. ولی من هرچه بیشتر پیش رفتم، دیدم یه جورایی مبحث یکیه، همه اش به توحید و زندگی شاد و سالم میرسه، همه اش به خوشبختی و سعادت می رسه.
و کسی که به اشتباه مفهوم جذب رو برداشت کرده با همون ذهنیت وارد سایت میشه، و با همون ذهنیت عمل می کنه (ذهنیت: کاری نکنم و به خواسته هام برسم)
یا مثلا من نمی خواستم کاری نکنم، می خواستم کمتر کار کنم. نقل قول از گفته های شما: کاری باید انجام بدید ولی سخت نیست، مثل کوه کندن نیست، راحت تره. حتی همین یک جمله هم اگر من در مدار درکش نباشم، اونطوری میشنوم که خودم دوست دارم باشه. مثلا من کار انجام میدادم، پیش میرفتم، ولی مثلا اگر قبلا 100 درصد توانمو برای یک کاری میزاشتم، اوایل آشنایی با آموزه های شما، 30 درصد توان میزاشتم، (طبق همون جمله ای که نقل قول کردم). خب طبیعیه بازخورد و نتایج خیلی ضعیف داشتم و به مراتب حالم بد میشد. و مدام پیگیر ترمز توی درونم بودم که چی در درون منه که نمیزاره ثروت به زندگیم جاری بشه، درحالیکه ترمزی نیست بابا، همون گاز رو به جای 30 درصد بزارش روی 100 صددرصد، ثروت میاد. و الان در مرحله ای هستم که خیلی خیلی واضح ها و واقعیتر دارم صحبت های شمارو درک می کنم.
فقط کافیه با این سایت، فایل ها، کامنت ها و … در ارتباط باشیم، ارتباطمون رو قطع نکنیم، لاجرم بهمون گفته میشه و به درک درست تر و واضح تری میرسیم. من بعد از مدتی که کمتر عملگرا شده بودم، انگار هرچی کامنت می خوندم و هرچی فایل نگاه می کردم، همه اش به من عمل کردن رو یاداوری می کرد. مثل این جمله ی شما قبلش من خیلی به این موضوع رسیده بودم که هرچقدر ظرفم داره بزرگتر میشه، زندگی لذت بخش تر و شیرین تری از همه لحاظ دارم تجربه می کنم، و سوالم این بود چطور ظرفمو بزرگ تر کنم، و همه اش بهم گفته می شد عمل، عمل، عمل.
یا یه مثال دیگه، در فایل ثمره ی به روز رسانی بخش دانلودها که خانم شایسته در مورد این صحبت می کنن که خداوند کاراشونو پیش میبره، منم همه اش این خواسته رو از خدا داشتم. و می خواستم بدونم چطور اجازه بدم خدا پیش ببره. چون دارم طراحی سایتم رو برای بار سوم بهبود می بخشم (سایت تازه تاسیسم رو) همه اش سعی می کردم تمرکز کنم صدای خدا و الهام خدارو بشنوم…اما خب خیلی احساس نمی کردم. اتفاقا بیشتر کلافه می شدم. تا اینکه در یکی از قسمت های زندگی در بهشت، اونجایی که تراکتور در گل گیر می کنه، شما رها می کنید و میرید سراغ کار دیگه که دارید. همچنین به یاد آوردم زمان هایی که خودم این چنین عمل کرده بودم بعدش اون مساله به راحتی حل شده بود. و الان بیشتر مایل بودم همین روند رو پیش بگیرم. در روند طراحی سایتم انجام دادم. اصلا…نتیچه چی؟ هر لحظه دیوانه میشم از نتایج و به راحتی حل شدن مسائل…
خلاصه طی این یک هفته ده روز اخیر که این کارو انجام میدم، چقدر اصلا عالیه همه چی، یک قسمت که گیر می کنم، با کمی تلاش می بینم نمیشه، میرم سراغ کار بعدی و بعد از چند روز یا چند ساعت راه حل قبلی رو یهو پیدا می کنم (همین یهوها هدایت خداونده) قبلا همین طراحی سایت رو با اینکه علاقه داشتم با سختی و خسته گی و کلافه گی پیش رفتم، جاهایی که بلد نبودم اینقدر سرش می مونم که انجام بشه. و همین پافشاری ها سر همون قسمت، انرژی منو هدر می داد، حالمو بد می کرد، خسته و کلافه میشدم. الان واقعا بهتر درک می کنم اجازه بدیم خدا پیش ببره یعنی چی! بهتر درک می کنم کارها راحت تر پیش میره یعنی چی، بهتر درک می کنم کار رو باید انجام بدیم ولی سخت نیست یعنی چی!!! همین نقل قول از شمارو بهتر درک می کنم: کاری باید انجام بدید ولی سخت نیست، مثل کوه کندن نیست، راحت تره.
همچنین مطمئنم برای اینکه اجازه بدیم خدا انجام بده، فقط رهایی نیست، از خیلی جنبه ها باید بهش برسم و درک کنم. و اجازه بدم خدا پیش ببره، و میدونم به مرور بهشون آگاه میشم.
یک جمله طلایی هم که گفتید این بود که: با بالا بردن مهارت احساس لیاقت رو در خودت افزایش بده! واقعا باید این جمله رو آویزه ی گوش کرد، باید بارها به خودمون یادآوری کنیم. می دونید، هرچقدر من مهارت هام رو بالا ببرم، درونن به این حس می رسم که چقدر من توانا هستم، چقدر من قادر هستم، چقدر من لایق هستم، چقدر کاربلد هستم… و همین درونی شدن احساس لیاقت باعث میشه ما ثروت بیشتری کسب کنیم، نه اینکه عبارت تاکیدی بگیم و پاکسازی کنیم و …. و وقتی در این مسیر هستیم، یکسری اشتباهات داشتیم و طبق آموزه های شما بهشون آگاه میشیم و ترک می کنیم و باورهای درست می سازیم. مثلا به جای سرکوب کردن خودمون، میایم آگاهانه توانایی ها و نقاط مثبت خودمون رو می بینیم، به خودمون یادآوری می کنیم و ملکه ی ذهنمون میشه و همین تمرین به ظاهر ساده، باعث ایجاد احساس لیاقت میشه.
💖💖💖💖
در مورد انتخابات بایدن و ترامپ: استاد اون قسمتش من به شما افتخار کردم که اینقدر با عزت هستید و به خودم افتخار کردم که شاگرد شما هستم و بیشتر مطمئن شدم راهم درسته، اینکه در مورد پیش بینی قبلی تون صحبت کردید. اینکه خیلی واقع بینانه توضیح دادید، که قبلا چی پیش بینی کردید و پیش بینی اجرا نشد در کل ایالات. این نشان از عزت نفس و شهامت بالای شماست که وقتی این سوال رو در کامنت خوندید در موردش صحبت کردید، مگه نمی تونستید اصلا صداشو درنیارید و اصلا بهش توجه نکنید؟ خیلی از این حرکتتون خوشم اومد. عالی هستید شما استاد.
دقیقا همینی که گفتید، شما با توجه به اطرافیان خودتون، با توجه فقط به فلوریدا اون پیش بینی رو کردید، در مورد فلوریدا هم درست از آب درآمد، ولی شما از کل ایالت ها خبر نداشتید، پس اگر پیش بینی اجرا نشد، به این ربط داره که شما از کل ایالت ها خبر نداشتید.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
استاد چون این چند وقت آموزش های کسب درآمد از سایت و اینستارو دنبال می کنم (افزایش مهارت در کار با سایت و اینستا و…) یکی از چیزهایی که مدرس دوره تاکید دارند، استوری گذاشتن هستش. درواقع در استوری ها با مخاطب دوست شدن حساب میشه، مخاطب روند کارهاتو و سبک زندگیتو ببینه و باهات بیشتر ارتباط برقرار کنه. و امروز که داشتم سفربه دور امریکا و زندگی در بهشت میدیدم به همین موضوع فکر می کردم. درواقع شما با هدایت خداوند همون استوری ها رو به شکلی دیگه در کسب کار خودتون پیاده کردید و دقیقا همون نتایج و صدالبته خیلی بیشتر از اون رو کسب کردید. چون از وقتی این دو مستند زندگی تون رو شروع کردید، از اینکه سبک زندگی تون رو میبینیم بیشتر تونستیم ارتباط برقرار کنیم، بیشتر ایمان داشته باشیم به گفته هاتون … اصلا انگار با شما، در جمع شما و در کنار شما هستیم… و این خیلی خوشاینده. علاوه بر آموزش ها، یک همچین ویدئوهایی در سایت هست… اصلا قبل از اینکه استوری اینستا راه بیوفته یا جا بیوفته، شما چندسال قبل به این شکل در کسب و کارتون عمل می کردید و این خیلی باعث افتخاره و بهتون تبریم می گم و برای ما هم درس داره.👏👏👏
به امید خبرای بزرگتر و بیشتر از نتایجم…
سلام زلیخا خانم
آفرین بهتون تبریک
به چه موضوع عالی اشاره کردی که ما تمام توان رو نمیذاریم و بعد انتظار داریم تا نتیجه بگیریم همون برداشت اشتباست که منم دچارش شده بودم قبلا و خداروشکر میکنم خیلی وقت پیش خدا هدایتم کرد و بهم کمک کرد و دوباره اومدم توی مسیر چون من خیلی عملگرا هستم توی اطرافیان ام همه منو به شجاعت و دست به عمل شدن میشناسن حتی خودمم نمیدونستم و حرکت کردن برای من طبیعی بود که بعدش از اطرافیانم همیشه می شنیدم که می گفتن که حمید تو خیلی شجاعی و نمی ترسی و هر چیزی که میگی بهش عمل میکنی و من همینجا دوست دارم از خدای قشنگم تشکر کنم که همچین شخصیت زیبایی بهم داده و من فک میکنم توی مسیر علاقه مون تمام توان رو بذاریم شاید تلاش فیزیکی زیادی داشته باشه ولی چون بهش علاقه داریم اون تلاش فیزیکی لذت بخشی هستش و بقول استاد کلی مهارت و تجربه کسب میکنیم 🌹
سلام بر زلیخای نازنینم عشق من
چقدر چقدر با تمام وجودم. این عشق بینهایتت این ارامش و احساس نابت رو با تمام وجودم بینهایت تحسینت میکنمم چقدر چقدر بینهایت تحسینت میکننم چقدر چقدر این عالیدرک بینظیرت رو بینهایت تحسینت میکنم جان من چقدر زیباگفتی که دقیقا دقیقا با کسب مهارتام. تنها میتونممم احساس ناب لیاقتمو بالاتر ببرم و به جهان اعلام کنم با عملم که من ارزشمتدترین ارزشمندترینم من لایققق لایققق و ارزشمند ترینم و تواناایی عابییی دارم چقدررر بینهایت فوق ابعاده بود عاشققنممم چقدر چقدر این عملگرایی نابت رو با تمام وجودم بینهایتتت تحسینتت میکنمم عشق منن بینعایتت تحسینتت میکنمم افریننن افرینن عشق من الهی که جریانی از نعمت و برکت و ثروت جاری ترین و جاری ترین باشه بر لحظه لحظه اتت الهیکه هرلحظه غرق عشق خداوند ونعمت و برکت و هدایتت های نابش باشیی الهی که هدایتت نور لحظه لحظه ات باشه عاشقتنننممم
سلام زلیخای نازنین
عزیزم چقدر این کامنت فوق العاده و تحسین برانگیز بود.
چه نگاه زیبا و جامعه ای داشته ای به مطالب گفته شده وچقدر عالی مفاهیم را درک کردی و چه خوب با متن زیبات اونارو منتقل کردی وما تونستیم احساس نابت از این کامنت درک کنیم.اون بخش از حرفات که درباره ی شجاعت استاد بود خیلی دلنشین بود.
عزیزم تحسینت میکنم به خاطر عزت نفست,شجاعتت,حال دلت و دوست داشتنی بودنت.
لحظه هات پر از شادی و آرامش و سلامتی
سلام بر دوستان
بسیار عالی و کاربردی…
جذب = هدایت به مسیر درست
هدایت در حرکت کردن معنی پیدا میکنه
جذب = حرکت و هدایت، حرکت و هدایت، حرکت و هدایت و و و
چقدر زیبا نوشتی زلیخای عزیزم
انشالله سایتت پر بار بشه.
سلام و درود خدا بر تمامی انسانهای آزاده ای که همیشه به دنبال کشف قوانین و درک آن و به کار گیری آن در این مسیر زندگی هستند.❤️❤️❤️❤️
بسیار خوشحالم که یکبار دیگر متولد شدم و هر روز بیشتر به دنبال حقایق گشتم. 🌺🌺🌺
شاید از دید دیگران بسیار زندگی سخت و طاقت فرسایی داشته ام و حتی گاهی هم خودم خسته میشدم از این راه🌞🌞🌞🌞
اما بعد از 40 سال صبر و تلاش برای موفقیت و بکارگیری روشهای مختلف در آمد زایی برای راحتتر زندگی کردن،
بالاخره دریافتم که من فقط باید به ذهنم این آرامش رو بدم که در این مسیر راههایی هست که باید ببینم با کدام راه حال دلم خوش تر است.
صبورانه به باورهایم هر روز آب بدهم ودر این باورها و خاطر جمع شدن از نتیجه آنها هر روز از طریق خدا آنرا دریافت میکنم. چون لیاقت دارم و در این راه تجربیات زیادی کسب کردم
که الان قدر آن روزها را میدانم و فهمیدم که چطور و چگونه اجرا شدن آن عشق ها، آن آرزوها، آن رویاها با خدا 😍❤️
من هر روز تلاشم را بیشتر میکنم هر جا مساله ای بود که ذهنم را پریشان میکرد به خدا میسپردم و سراغ کار بعدی ام میرفتم.
اکنون باور دارم با سرعتی صد چندان با این همه آزمون و خطایی که در زندگی داشتم.
به سمت آرزوهایم در حرکتم.
و از استاد عزیزم از مریم جان از این سایت و از اینهمه انرژی مثبت که در این جا موج می زند سپاسگذارم
و از همه بیشتر شاکر و قدر دان پروردگار بزرگم هستم که مرا در بین شما دوستان عزیز قرار داد
تا هر روز هر لحظه هر جا که هستم
دلتنگتان شوم و هر چند وقت یکبار سری بزنم که بیشتر باور کنم خواب نمیبینم و در میان انسانهایی قرار گرفتم که هر کدام دستانی از دستان خدا هستند،
که به من میگویند: همه باورهایت درست بوده و تو الان در بهشت هستی.
و من میدانم اینجا کسی مرا دیوانه نمیپندارد و من در بهترین مسیر و لایق بهترینها هستم .
چون 40 سال واقعا صبر کردم بی آنکه بدانم خواستم و بی آنکه بدانم بخشیدم و رها کردم و بی آنکه بدانم بسیار بزرگ شدم حتی با آن باورهای سرکوب شده به هر آنچه میخواستم با آنکه باور نداشتم رسیدم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️😍😍😍😍
زبان و قلم قاصر است از شکر و سپاسگذاری.
و میدانم که امسال سال من است سال جهادی اکبر
با اینهمه دوست وبا این خانواده ی صمیمی. 🙏🙏🙏🙏🙏🌺
دوست عزیزم دیدگاه شما بسیار عاااالی بود🌺😍
و ممنونم از اینهمه زیبایی که در این نوشته ها بود❤️❤️❤️❤️❤️
دوست داشتم کمی هم از خودم بگویم💋
امیدوارم در پناه خدا شادو سلامت و ثروتمند باشید. 😍😍😍😍
سلام دوست عزیز و ممنون از کامنتت
خیلی جالب بود برام که من چندبار در روزهای مختلف این فایل رو دیدم و هرباری که صفحه رو باز کردم این جمله شما در لحظه اول بزرگ و بولد شد برام: ترمزی نیست به جای 30 درصد تلاشتو بکن 100 درصد!
و هفته قبل هم تو نشانه امرزوم برام بولد شد که ترمز من ترس و تردید و کمال گرایی هست.
و دقیقا درسته. من از کمال گرایی که حالا اول کارمو حرفه تر کنم بعد اقدام کنم، دیر به ایده هام عمل میکنم. همش میگم خب یه طرح دیگه بکشم بهتر باشه بعد اونو پرزنت میکنم.
تصمیم گرفتم تا پایان این هفته تمام طرح هامو با همین وضعیت موجودم به مراکز مربوطه پرزنت کنم.
با وجود ترس ها باید قدم برداشت وگرنه ترس ها هرگز از بین نمیرن و ذهن هرگز مارو در قدم اول تشویق نمیکنه.
بازم ممنون
به نام الله یکتا
سلام بر استاد شیرین تر از عسلم
سپاس برای این فایل و گسترش آگاهی هایی که دیگه مثل آب و غذا و اکسیژن شده برای من شنیدن صدا و کلام و آگاهی های شما به هر شکلی
لایو و محصول و فایل دانلودی همش گنجه ……
چون از اون وجود نورانی و ابراهیمی شما داره گقته میشه و چقدر خدارو شاکرم استاد عزیزم برای این همدمی و هم صحبتی و درک شما
یه چیزی میخواستم بگم بعد شنیدن این فایل
که همزمان شد با شنیدن فایل تجسم قدم دوم
اونم این که
برای درک شما و روش شما و منش شما استاد عباس منش عزیزم
نباید به یک فایل و یک لایو و یک جلسه اکتفا کرد
و فهم و درک شما نیاز داره که آدم با شما همدم بشه و اینقدر فایل هاتون رو ببینه و بشنوه تا اون جان مطلب رو متوجه بشه
شاید بچه هایی که این لایو رو ببینن و با شما آشنا نباشن فکر کنن شما مخالف تجسمید و یا ارزش کمی براش قائلید
فقط بک جمله و عبارت طلایی رو که از زبانتون شنیدم میگم از زبان خودتون
و اون اینه که وقتی برای بار اول سمینار دادید
اونم در تهران و اونم فقط بعد از شش ماه از تصمیمتون برای حرف زدن جلوی جمع در بندر عباس
وقتی برگزار کننده اون سمینار ازتون میپرسه که چه احساسی دارید و کمی فکر میکنید و می گید احساس خاصی ندارید
و این رو به عنوان دلیلش عنوان کردید که :
چون میلیون ها بار تو ذهنم این سمینار رو تجسم کردم و برگزار کردم ….
بله اینه استاد من
که خطابشون تو این لایو به افرادیه که حرکت رو حذف کردن و فقط نشستن و تجسم میکنن
که یه کیسه پول از آسمون نازل بشه
که نخواهد شد
من تجربه خودمو میگم
من آدمی بودم که تا روزی ۱۸ ساعت کار هم کردم
ولی فقط فکر میکردم باید کار کرد و یه موقع هایی بیهوش میشدم پای کامپیوترم
ولی الان به لطف الله یکتا و آشنایی با استاد عزیزم
اومدم بخشی از اون زمان
تاکید میکنم بخشی از اون زمان رو تجسم میکن و رو ذهنم کار میکنم و مینویسم و تمرین میکنم و دارم میبینم نتیج درخشانش رو و اینکه کارایی من صد برابر شده نسبت به قبل و احساس لذتم از کار و زندگیم خدارو شکر
من حس میکنم اینه اون چیزی که استاد منظورشونه
یعنی ترکیب ذهن و جسم
و اینکه همیشه یادمون باشه ما یه موجودی هستیم که ذهنمون ویژگی اصلیمون هست و باید تقویتش کنیم
و به لحاظ اینکه در این جهان و جسم زندگی میکینم باید حرکت هم بکنیم البته
باید ذهن رو هر روز آماده تر کنیم
و باورهامون رو قویتر کنیم
و اون وقت حرکت کنیم با الهاماتی که دریافت میکنیم
یعنی تجسمی که به حرکت منجر نشه وقت تلف کردنه
ولی تجسمی که ایده ای به آدم بده که کار رو هزرارن برابر ساده تر میکنه و ….
این تجسم و به دنبالش حرکت
من احساس میکنم منظور نظر استاد هستش
و اتفاقا تا جایی که من شنیدم و در کردم ایشون رو
تجسم و مراقبه رو بسیار بسیار لازم میدونن
ولی نه اینکه اصل قرارش بدیم و اینقدر غرق بشم در این تجسمات
که یادمون بره این تجسم باید باعث حرکت بشه
ایلان ماسک و بیل گیتس و جف بزوس هم تقریبا به اندازه ماها کار میکنند و حرکت میکنند
ولی اون ذهنی که ساختن و اون باورهایی که ساختن
باعث تفاوت از زمین تا آسمان نتایج ما با اونا شده
ولی ماهم میتونیم
منم میتونم
خدا میدونه تو کار خودم چقدر گشایش حاصل شده از عمل به حرف های استاد نازنین
و از خدا میخوام مدد بده هم من و هم همه بچه ها
اون جان مطلب رو از زبان استاد درک کنیم
که این حاصل نمیشه به نظرم مگر با تکرار و تکرار و تفکر و عمل به حرف های استاد عزیزم
استاد نازنین چقدر رویایی بود این بالکن برجتون در تمپا
خدایا شکر میکنم که میشه و استادم نشون داد بهم که میشه
خیلی راحت
یه نفر همزمان هم زندگی روستایی رو تجربه کنه با مرغ و خروس و اسب و با کار کردن در اون بهشت خاکی و گلی و آفتاب سوخته بشه
و از اون زندگی لذت ببره …
و همزمان بیاد خیلی فرش و سرحال بیاد به یه برج مجلل و با امکانات و از این فضا هم لذت ببره
اگه استاد تونسته
تو هم میتونی امین
استاد عزیز آخر لایو هم سطح با ابرها شده بودید روی بالکن و چقدر این منظره رویایی بود
و قبل لایو هم مارو با اون طلوع بی نظیر خورشید غرق در لذت کردید
خدایا رو شکر میکنم تو عصری بدنیا اومدم که شما هم در این کره خاکی زندگی میکیند
خیلی حسرت میخوردم چرا هم عصر مولانا و حضرت علی و حضرت محمد و موسی نیستم
ولی الان این حس حسرت به یه حس شکرگزاری عمیق مبدل شده با وجود نازنین شما و درک شما و دیدن شما
در عصر مولانا یک نفر باید کار و زندگیش رو رها میکرد وشب تا صبح دنبال مولانا میرفت …
ولی به لطف الله یکتا
به لطف گسترش کائنات
به لطف آرزوها و تجسمات انسان هایی که این موبایل و اینترنت و اینستاگرام و فضای وب رو اول تجسم و بعد باور و خلق کردن
من میتونم هم پشت سیستمم بشینم و اهدافم رو دنبال کنم و کار کنم و حرکت کنم
و همزمان از شراب آگاهی های شما بنوشم و مست شم و لذت ببرم
عاشقتونم استاد عزیز شیرین تر از عسلم
خدارو شکر میکنم برای این همه نعمت و زیبایی در زندگیم
بسم الله الرحمن الرحیم
دیوانه و دلبسته ای اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و محنت
محنت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی، گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش
.
.
سلام به استاد زیبااندیش و مهربونم، خانوم شایستهی با ایمان و همهی بچه های عباس منشی که مثلشون پیدا نمیشه و کمیاب یا بهتره بگم نایاب ترین شاگردهای این دانشگاه بزرگ و بی انتها هستن. استاد، پدر نازنینم، من تو دوره دوازده قدم تا قدم هشت اومدم، و نتایج فوق العاده ای گرفتم، از هر نظر که فکرش رو بکنید، من با شکیبای قبل قابل مقایسه نیستم.
یک هفته ای میشه که قدم یک رو دوباره شروع کردم، دوباره چکاپ نوشتم و تصمیم دارم وقتی به قدم هشت رسیدم بقیه قدم ها رو هم بخرم.
چند روزی بود یه سوالی تو ذهنم بود، که چون میدونم کلا سوال ها رو خداوند به راحتی پاسخ میده، قلبم منتظر جواب بود، میدونستم هر لحظه ممکنه جوابش فرا برسه، با شوق منتظر بودم که خدا ایندفعه چطور میخواد سورپرایزم کنه. چون ازش قول گرفته بودم، قول گرفتم که باید منو به تمام خواسته هام برسونه، همینطور به تمام جواب هایی که دنبالشم، و از اونجایی که « اِنَّ اللَّهَ لَا یُخلِفُ المِیعَاد» خدا هرگز زیر قولش نخواهد زد، دیشب راس ساعت ده من بدون اینکه بدونم شما میخواستین لایو بزارین اینستاگرام رو باز کردم و دیدم که لایو گذاشتید. همین که کلیک کردم و دیدم دارید دقیقا درباره جواب سوالم حرف میزنید ناخوداگاه قلبم لرزید. و صدایی در وجودم فریاد زد، خدای تو زبان دارد بی آنکه زبان داشته باشد، خدای تو حرف میزند، بی آنکه صدا داشته باشد…❤️
تمام مشکل من نوعی اینه که هنوز خدام رو اونطوری که باید نشناختم، بخاطر همین هنوز هم که هنوزه، یک درصد هم که شده تو دلم شک بوجود میاد که نکنه منو به خواستم نرسونه، اخه بندهی خوب، تو تا یادنگیری با چه خدایی روبرویی، تا نفهمی خدا کیه که نمیتونی ازش با ایمان و باور چیزی بخوای. تا اینکه از خدا خواستم خودش رو بهم ثابت کنه، گفتم خدایا من میدونم هستی، میدونم وجود داری، قرآنتو که میخونم بی اختیار اشک میریزم ولی واسه تصدیق قلبم نشانه ای بفرست. و شروع کردم به نوشتن اسم های خداوند…
وقتی به حضرت ابراهیم به عنوان پیامبر خدا نگاه میکنم، و میگم چیکار کرد که درباره خدا یاد بگیره و بیاموزه. چون بالاترین اشتیاق و آرزویی که تو زندگیمون داریم اینه که همراه و در رابطه با خداوند باشیم. و منفعتش اینه که خداوند همراه توست، هرجا که باشی…
اما برای اینکه همراه و در آغوش خداوند باشی، و از این منافع استفاده کنی، باید بدونی که خدا کیه! اصلا منطقیه که خدا رو پرستش کنیم و بگیم بهش ایمان داریم بدون اینکه بدونیم اون کیه؟ اگه میدونستیم خدا کیه تمام پرستیدن ها و دعاهامون به طور صد در صد انجام میشد.
گاهی بعضیا میپرسن چطور به دعا ها و پرستشمون به خدا ادامه بدیم؟ چطور همیشه به یادش باشیم؟ جوابش اینه که برو درباره خداوند یاد بگیر، برو دنبالش و ببین خدا کیه…
وقتی میشناسیش قدرت و اشتیاق پرستشش رو پیدا مبکنی، حداقل میدونی چه کسی رو داری ستایش میکنی.
و حضرت ابراهیم (ع) با گفتن و ایمان داشتن به «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ» بود که نجات پیدا کرد. تو سوره بقره «و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی» ابراهیم (ع) در جایی از زندگی از خداوند خواست که به من نشون بده چطور مرده رو زنده میکنی! «ارنی کیف تحیی الموتی» به من نشان بده! ابراهیم (ع) از خداوند نمیپرسه که آیا مرده رو زنده میکنی یا نه! باور داره که خدا اینکار رو میکنه، اینو میدونه. ولی از خدا میخواد بهش نشون بده که چطور این کار رو انجام میده.
یاد داستان نمرود میفتیم که نمرود گفت من زندگی ها رو میگیرم و زندگی میبخشم، و بعد ابراهیم (ع) گفت ربی الذی یحیی و یمیت، خدای من کسی هست که زندگی میگیرد و میبخشد. پس به این قضیه ایمان داره.
من علم الیقین الی عین الیقین
اون میخواست علم و داناییش نسبت به خداوند رو گسترش بده. اطمینان عقلی رو به اطمینان دیداریش هم تبدیل کنه. اینجاست که میفهمیم باید دانش و اگاهیمون نسبت به پروردگار رو آپگرید کنیم. و ما داریم درباره کیحرف مبزنیم؟ ابراهیم (ع) کسی که خدا اون رو مثل دوست خودش میپنداشت. و اتخذ الله ابراهیم خلیل. اون در اغوش خداوند بود. بخاطر اشتیاقش به یادگیری درباره الله.
پس خداوند بهش گفت «اولم تومن» باور نداری؟ ابراهیم (ع) گفت: «بَلَیٰ» معلومه که باور دارم. «ولکن لیطمئن قلبی» ولی برای اطمینان و رضایت قلبیم ازت اینو مبخوام. یعنی هرچی بیشتر درباره خداوند بادبگیریم، اطمینان و باور قلبی ما هم بیشتر میشه.
خداوند به ابراهیم گفت: « فخذ اربعه من الطیر فصرهن الیک» برو و چهار پرنده بیار.
فصرهن الیک، اونو نابود کن، روش پا بزار ، لهش کن، تکه تکش کن. فکر کن کن که استخوان و پر و گوشتش از هم جدا شد. هیچکس تو جهان قادر نیست دوباره این پرنده رو زنده کنه….
«ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءا» برو نوک کوه، چندین کوه رو بالا برو. و تکه های کوچک این پرنده رو روی یک کوه بزار. بیا پایین، از یه کوه دیگه بالا برو و تکه دیگه ای رو یه کوه دیگه بزار… میدونین چقدر طول میکشه ادم از کوه بالا بره؟ چندبن روز حتی چند هفته تا چند ماه ممکنه طول بکشه، ممکنه بین راه حتی بمیری… اما ابراهیم (ع) آمادست. آمادست که درباره خدا یادبگیره و به الهاماتش «عمل» کنه. در اون دوره مردمانش هم بودن که باید مراقبشون میبود، ولی اینطور نبود که حضرت ابراهیم به خدا بگه من خیلی سریع میخوام به این دانش دست پیدا کنم، مردمم بهم نیاز دارن. نه. هیچ عجله ای نیست وقتی میخوای به دانش الهی دست پیدا کنی. اگه حفاظت و مراقبت الله رو مبخوای باید بدونی که خدا کیه. و وقتی میگی حسبنا الله، حتی وقتی در آتش هستی هم جواب میده.ابراهیم (ع) که از کوه پایین اومد. خداوند قدم بعدی رو بهش الهام مبکنه «ثم ادعهن» صداشون کن، پرنده های مرده رو صدا بزن. صداشون بزن و قدرت و توانایی الله رو نسبت به تمام چیزهای دنیا ببین😭پس ابراهیم (ع) به پرنده ها گفت «ادعهن»
خداوند بهش گفت «یاتینک سعیا» اونها به سمت تو میان فقط صداشون بزن. و اون دید که تکه های جدا شده پرنده به هم متصل شدن و پرنده به سوی ابراهیم (ع) پرواز کرد……. داریم راجب همچین خدایی صحبت میکنیم. کن فیکون. این الله است. این کسیه که میخوای تحت حفاظت و مراقبتش باشی…. ولی وقتی الهام میکنه بهمون با همین اشتیاق بهش عمل میکنیم؟ که بعد میگیم چرا خدا به ما خواسته هامون رو نمیده؟
ان الله عزیز الحکیم…و چون ابراهیم (ع) معجزه هاش رو به چشم دیده بود در آتیش هم نترسید..
استادم…پدرم…رفیق ترین، دستان خدا
ازت ممنونم بابت این فایل زیبا که جز کلام خدا برای من چیزی نبود. انشالله خدا همه ما رو به سمت چیزی که میخوایم و بهش علاقه داریم هدایت کنه و قدم ها رو دونه به دونه با تصمیمات درست و پر از تجربه بهمون نشون بده
آمین یا رب العالمین❤️
سلام به عشق من
به زیبای ممن
به خواهر نازنین توحیدی من
اخ چقدر چقدر عاشقتمم و چقدر دلم برات تنگ شده بود چقدر پرواز کردم با این همه عشقت خدای من خدای من چقدر زیبا نوشتی و چقدر زیبا از توحید گفتی چقدر عاشق این اتصال نابتمم چقدر چقدر عاشق این عشقممم چقدر غرق خدایی چقدر جای جای نوشته ی نابت بوی خداوند میده چقدر بینهیت تحسینت میکنم جان دلم قلب خواهری عاشقتمم
چقدر بینهایت تحسینت میکنم این اتصال نابت رو این عشق بیننهایتتت رو چقدر چقر بینهایت تحسینت میکنم چقدر این خنده ی نابت زیباست
عاشقتمم عاشقتمم روی ماهت رو میبوسمت زیبای خداوندم عاشقتم
الهی که هرلحظه غرق شادی غرق اتصال غرق عشق بینهایتتت خداوندم باشی
الهی که هرانچه در دل داری به چشم ببینی
الهی که هرلحظه دستان در دستان یگانه هدایتگر و قدرت جهان باشه گکه هرلحظه هدایتمون میکنه هرلحظه هدایتمون میکنه
عاشقتمم منن عاشقتممم نازنین دلم
دیروز بهم گفت براش بنویس… خدایا ولم کن مگه بیکارم وقت ندارم، هنوز این لایو رو هم ندیدم،بذار بعدا سر فرصت…
امروز؛ وقتی از سرکار برگشتم حین ظرف شستن یه آن محکم بهم گفت بنویس… سریع رفتم با ماژیک روی وایت بردم نوشتم «شکیبا» …که یادم باشه حتما امشب به الهامم کنم…
ای جانم…سلام به روی ماهت عزیزم…سلامی از جنس عشق و سپاس گزاری…
شکیبا!! خوب به من نگاه کن… به چشمام نگاه کن…من با چشمام حرف می زنم… منو نمیشناسی؟!… ولی من که تو رو میشناسم… چقدر مشتاق حضور ارزشمندت بودم… کجا بودی تا حالا دختر… چقدررر ذوق کردم وقتی کامنتت رو خوندم… شکیبا جانم عزیزم بذار خیلی ساده صادقانه و صمیمانه اعتراف کنم، من از همون اول خیلی نسبت بهت حسادت داشتم، هم از خودت هم از خواهر گلت… چه جالب مدت عضویت من و تو یکیه ولی من کجا تو کجا… من بهار امسال به این مجمع سراسر عشق و توحید هدایت شدم و تازه واردم(جریان مدت روز عضویتم رو فکر کنم توی کامنتم درقسمت ۱۱۰ سریال بهشت ذکر کردم)… یادمه گفتی ۱۶ سالت بود که با استاد و قانون آشنا شده بودی، و بخصوص وقتی رابطه بینظیر و هم مسیر و همراه بودن خودت و خواهرت رو فهمیدم دیگه از هر ناحیه ای که فکرش کنی سوختم… غبطه و حسادت… ولی الان عشق و صلح و آرامش غیر قابل توصیفم رو یجورایی مدیون اون حسادت هام… اون اوایل اصلا من نمیدونستم تضاد چی هست، من با اینکه اصولاً آدم حسودی نبودم توی زندگی ولی اوایل حضورم در سایت خدا به طرز عجیبی منو به کامنتا و اعضایی هدایت کرد که واقعا حس حسادتم رو برانگیخته میکرد… این تضاد منو وادار به صلح درونی کرد… چه شب ها و روزها اشک میریختم و گریه میکردم به درگاه خدا که خدایا منو خلاص کن چرا حسودیم میشه من میخام رها شم عاشق شم به معنای واقعی با خودم به صلح درونی برسم… تو نمیدونی این خدا با من چه کرده… «سکوت» بلند ترین جواب ممکنه… نمیدونم چی بگم
من به چند تا از دوستای عزیزمون که ذکر میکنم خیلی حسودیم میشد و یجورایی تنفر داشتم… چرا؟! چون خیلی خوب بودید.. خیلی حالتون خوب…
پرنسس الا؛ شکیبا کیانی فر؛ طیبه مرادی؛محمد فتحی(کینگ مارکو خودمون)… الان از دوستی و همراهی بینظیر پرنسس الا و من نگم که… من عشق و صلح درونیم رو یجورایی مدیون این دختر بینظیرم… مارکو رو هم همون اوایل خواستم سورپرایز کنم که خودش اول سورپرایزم کرد و توی قسمت ۵۳ با اون پیغام بینظیری که واسم فرستاد غافلگیر شدم( البته عمدا هنوز براش کامنت نذاشتم تا به موقش غافگیرش کنم)… طیبه مرادی رو هم خیلی وقته ازش خبر ندارم ولی خیلی وقته توی برناممه که باهاش صحبت کنم… و اما تو دختر…. بالاخره گیرت آوردم…کجا کجا؟؟!! توی قسمت ۵۳ که خودم کامنت گذاشتم،اتفاقی کامنت خودت رو هم اونجا دیدم، همون جا خواستم برات پیغام بذارم که به هر حال نشد دیگه…
کامنت خواهرت رو توی یکی قسمتای پاسخ به سوالات سریال زندگی در بهشت دیدم، همون جا هم خواستم براش کامنت مفصلی بذارم که فرصت نکردم و یادم رفت… دقیقا این یکی از جملاتی بود که مدام توی وجودم تکرار میشد:
عادله (شکیلا) ازت یه درخواست دارم لطفاً به اون خواهر خوشگلت بگو میلاد میگه پس کی میای سایت، چرا دیگه حضور فعالی نداری… یادت باشه به شکیبا بگو میلاد خیلی دوستت داره و مشتاق درخشش و حضورت پر قدرتته…
شکیبا جان حالا که خودم دیدمت یه درخواست دارم؛ لطفاً برو توی بخش کامنت های لایک شده پروفایلم و کامنتم در قسمت ۹۷ رو بخون… نمیدونم چرا اینو بهم میگه…ولی حسم میگه اینو بهت پیشنهاد بدم شاید چیزی دستگیرت بشه یا به ترمزی پی ببری…
عزیزم من صبح باید برم سرکار باید الان یکم بخوابم، انشا الله بعدا بیشتر برات مینویسم… خیلی باهات حرف دارم جانا… خیلی… خدایا شکرت خدایا شکرت شکرت شکرت
اون خدا داره واضح بهم میگه که بهت بگم…
عاشقتم شکیبا جان
و عاشقانه دوستت دارم دختر گل 🌹💕💖💜💞
به نام آرامش جان و جهان
سلام به میلاد عزیز و مهربون
امیدوارم حال دلت عالی عالی باشه
امیدوارم هر صبحی که چشمات رو باز میکنی، خداوند بهت سلام کنه، و چه سلامی خوش تر از سلام یار…
سراسر لبخند شدم، سراسر انرژی مثبت شدم وقتی کامنتت رو خوندم، نمیدونم که شما هم تو دوازده قدم بودید یا نه ولی اسمتون خیلی به چشمم خورده. احتمالا کامنت هاتون رو خوندم که اسمتون آشناست.
شاید خیلی ها به سادگی از چیزهای به ظاهر روزمره بگذرند، مثل همین کامنت هایی که در جواب دوستان داده میشه و شاید حتی خونده هم نشه. اما من نه! انقدر به نشانه ها ایمان دارم که همیشه چشم و گوشم بازه برای دریافت نشانه ها، و اینطور، رقص و شادی و گرفتن آرامش از هم صحبتی با یار و یاور و عشقم خدای مهربونم.
بله من یه مدت تو سایت کامنت نمیزاشتم اما هر روز و هر روز به فایل ها گوش میدادم، که اخیرا با این فایل لایو استاد کلا دگرگون شدم. همینه که استاد جان جانان میگن هرچه گوش بدی به فایلا بازم یچیزی هست که یاد بگیری، که البته مربوط میشه به مدارمون، و چه خوشنودم که درحال تماشای پیشرفت خود والام هستم😊و همچنین پیشرفت دوستان و همکلاسی هام تو دانشگاه بزرگ عباسمنش❤️
این کامنتتون یه تلنگری به من بود که باز هم شروع کنم به فعالیت بیشتر در سایت و گذاشتن کامنت، چون من ذاتا دختر ارومی هستم و زیاد نمیتونم چیزی که بهش فکر میکنم رو الهام کنم، اما هرچیزی که بهم الهام بشه رو خیلی خوب مینویسم و بخاطر همین عاشق نویسندگی هستم. چون احساسات با ارزش وجودم رو ثبت میکنم، یا در این سایت ارزشمند، یا در دفترهای ارزشمندم که سالهای سال برام باقی میمونن❤️که بدونم از کجا اومدم، به کجا میروم…
من دوباره قدم رو شروع کردم و الان قسمت سوم قدم اول هستم که دوباره از نو دارم نکات رو مینویسم و با اضافه کردن لایو استاد به فایل های قدم، حس میکنم خیلی بهتر دارم پیشرفت میکنم. عمل عمل عمل…
ابراهیم عمل کرد، عیسی عمل کرد، یوسف عمل کرد… چقدر دیدم از قبل هم باز تر شده
من تو دوازده قدم زندگیم از این رو به اون رو شد
من اسم دوره دوازده قدم رو گذاشتم «هیروشیمای زمانه»
واقعا همینطور عمل میکنه…از نظر سلامتی، مالی، ارامش درون…
که البته هنوز جای کار دارم
اما اما اما
من چکاپ فرکانسی سال ۹۸ رو با ۹۹ مقایسه کردم، دیدم خدای من….من فکر میکردم اونقدرها هم نتیجه نگرفتم. اما بیا و ببین…که این شکیبا یک شکیبای دیگست.
ولی انقدر برای این لایو جدید ذوق دارم که هر روز گوش ندم نمیخوابم
یه خبر خوبم میخواستم به استاد بدم ولی نتونستم منتظر شم
بزرگترین هدیه و نتیجه ای که میتونستیم من و خواهرم از ۱۲ قدم بگیریم، ازدواج خواهرم با یکی از بچه های قدم بود. سید علی خوشدل یکی از بهترین ادم های زمانست❤️و ما تو دوازده قدم بدجوری تو فرکانس هم بودیم، مثل اهن ربا به سمت هم کشیده میشدیم یک سری از بچه ها. و اینطوری شد که عادله و سید علی خوشدل هم عروسی کردن و الان یه سالی هست که شکر الله یکتا یکی از بهتریننننن ذوج هایی هستن که به چشم دیدم❤️چقدر صلح و ایماااانشون هم بیشتر شده از وقتی با هم دست تعهد دادن. مرسی استاد مرسی. میبوسمتتتتتت. خدایا شکرت
و اینکه من از یه شهرستان خیلی کوچیک طی این قدم مهاجرت کردم به یه شهر بزرگ و چقذرررررر من تجربه کسب کردم. تو کارم، تو اعتماد به نفسم. چقدر بزرگ تر شدم. و چند وقت دبگه هم دارم مهاجرت میکنم به شهری که خواهرم و علی هستن🤗و کلیییی برنامه دارم. و میخوام این فایل لایو استاد رو بهش عمل کنم و از ثمره هاش استفاده کنم و به جووون استاد جونم دعا کنم.
استاد اگه میخونی، تصدقت😍خیلی عاشقتممممم. همینطور خانوم شایسته عشقققق من❤️
میلاد جان، کلی خوشحالم کردی
انشالله استاد بعد از اروم شدن همه چی به ایران بیان
ما با بچه ها قرار گذاشتیم بیایم انقد استادو بغل کنیمممم ماچش کنیمممم کلی بخندیم. شما هم بیاین.
ما گله ای میایم استاد جان لطفا جای بغلتو واسه هممون باز کن🤗😂❤️فدای شما
«شکیبا»
الهی به امید تو به عشق تو به رضای تو…به خودت توکل می کنم رب من…
سلام شکیبای نازنینم…سلام مهربون… سلام خوش زبون… سلام هم زبون… سلام خانم خوش فرکانس..سلام دختر خوش احساس… آره جانا حالم عالی عالی بود که با دیدن پاسخ ارزشمند و بینظیر شما و دیدن لایو استاد دیگه الان تو فضام و حالا حالاها فکر نکنم برگردم زمین… بیا بیرون یه نیگا به آسمون بنداز ببین شی نورانی در حال حرکت در امتداد آسمون نمیبینی… دارم ازون بالا به پهنای ایران نگاه میکنم از پشت شیشه محموله کپسول dragon ۱۱ برات دست تکون میدم ✋🙌😆😉… امیدوارم سیگنال ها و فرکانس و پیغامم رو دریافت کنی…
شکیبا جان ازت میخام که در شرایط مناسبی پیغامم رو با عشق و صبر بخونی… گفتم بهت که خیلی باهات حرف دارم… هیچ ایده ای برای صحبت ندارم فقط اون بهم گفت و منم میگم چشم… به خدا توکل میکنم حتی در کوچکترین و ریزترین مسایل،حتی در صحبت کردن و نوشتن… اون شب که برات پیغام گذاشتم هم الهام خدا…هدایت خدا بود… من واقعا هیچ الگوریتم خاصی برای کامنت خوندن ندارم اینکه بخوام مثلا از اول تا آخر همه کامنت های یه فایلو یا اینکه کامنتای لایک و امتیاز دار رو بخونم … فقط به خدا توکل میکنمو هدایتی میخونم… اون روز کاملا هدایتی کامنتت رو در این قسمت دیدم و بهم محکم الهام شد که برات کامنت بذارم…
شکیبا واقعاً نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بهت بگم… پریروز واقعا بهت زده شدم وقتی پیغامت رو دریافت کردم،اونجا دقیقا دقیقا باز هم متوجه شدم که گوش کردن به ندای درون و عمل به ریزترین الهامات چه نتایج و اتفاقات شگفت انگیزی رو در پی داره که حتی فکرشم نمیکردم، چیشد؟! پریروز به طور کاملا غیر منتظره هدایت شدم به یه مراسم خوش میمنتی… که با پیغام شما مواجه شدم و دیدم عععههه خود شکیبا بهم پاسخ داده و جالب اینه که توی پیغامت از چیزی حرف زدی که دیگه کاملاً واضح اون نشونه و مهر تأیید خدا رو گرفتم… من هیچ وقت به خودم شک و دو دلی راه نمیدم و در اجرای ایده ها و عمل به الهامات ،وجودم سراسر ایمان و توکله، ولی گاهی آدم به نشونه و علامت نیاز داره تا مطمئن تر و سرسپرده تر شه… خیلی حسم خوبه الان چون دقیقا دارم کاری رو انجام میدم که با نشونه و علامت خدا بهم گفته شده…
شکیبا جانم من چون عزت نفس و اعتماد به نفس خیلی خوبی دارم خیلی راحت با احساس لیاقت بالا «درخواست میکنم»… ازت صادقانه و صمیمانه میخام که لطف کنی بعد از اینکه این کامنتم رو خوندی بری توی پروفایلم و حداقل این کامنتایی که ذکر میکنم رو با صبر و شکیبایی با دقت بخونی تا یکم بیشتر منو بشناسی و هم شاید چیز مفیدی دستگیرت بشه…
(عجبا… شکیبا الان که دارم به نوشتن ادامه میدم در واقع چطور بگم،الان سحرگاهه و تازه یه چند ساعتی میشه که از خواب بیدار شدم و الان دارم کامنتم رو تکمیل میکنم… دیشب در اثنای نوشتن یادم اومد که به خودم قول دادم که امشب برای جایزه دادن به خودم برای خودم پیتزا درست کنم…آخه خیلی توی این دو هفته اخیر زحمت کشیدم،به یه ایده و تصمیمی که قبلاً گوشه ذهنم سنجاق زدمُ آرشیو کردم بالاخره هدایت شدم که اقدام و عملیش کنم و همچنان هم دارم ادامش میدم تا تکمیلش کنم، من عاشق دستپخت خودم و به خصوص پیتزای خونگی خودم هستم و گهگاهی برای تشکر و قدردانی بابت عالی پیش رفتن به خودم هدیه میدمش…رفتم فروشگاه که خرید کنم وقتی برگشتم دیدم انگار داداشم درارو به روم قفل کرده… وقتی در رو باز کرد متوجه یچیزی شدم که واقعا دل هر آدمی رو به درد میاره…در لحظه اول شوکه شدم و سریع خودمو جمع کردم و به روی خودم نیاوردم، «متوجه بوی سیگار از توی اتاق برادرم شدم»… پشت کنکوریه و بنابه دلایلی که قبلاً در کامنتام ذکر کردم چند ماهیه که پیش من نقل مکان کرده و زیر یه سقف با منه…این دو روز اخیر بیشتر خونه دوستش بود و شبا با جمعی از دوستاش اونجا میخابیدن، وقتی برمیگشت خیلی پرخاش میکرد و واقعا این چند روز اخیر بدجور بدحال و دپرسه، فکر کنم به خاطر فشار و حجم مطالب درسیش و عقب افتادن از برنامه آزمون های قلمچی باشه… دیشب متوجه جدیدترین ورژن خودم و اوج مهارت کنترل ذهنم شدم که در مواجه با اون شرایط چقدر حرفه ای و با تجربه عمل کردمُ و باورهای توحیدیم خودش رو بروز داد… اینکه واقعا شاک کنندس وقتی برای اولین بار متوجه بشی که برادرت ممکنه اونقدر تحت فشار ،شکننده و ضعیف شده باشه که به لذت های کاذب و سیگار و عوامل پوچ و بی ارزش بیرونی پناه برده باشه… از نیمه شب که از خواب بیدار شدم تا الان، که دارم برات مینویسم باورم نمیشه که من اینقدر مسلط تر و با تقوا تر شده باشم که حتی واکنشی نشون ندم؛ به جای اینکه ذهن خودم رو درگیرش کنم و بهش گیر بدم و بعدش جروبحث و دعوا، خیلی سریع به طور ناخودآگاه خودمو کنترل کردم و به جای توجه به ناخواسته ها، توجه به خواستم کردم و رفتم با عشق مشغول درست کردن پیتزا شدم، آخ چقدر خوشمزه بود و به دلم نشست چه لذتی داره جایزه دادن به خود و چه کیفی میده وقتی قارچشو زیاد میکنی و گرم گرم با سس کچاپ نوش جان کنی… وای بوش آدمو مست میکنه و چه حالی میده وقتی تیکه ها رو بالا میکشی پنیرش مثل آدامس کش میاد.. میدونم دهنت آب افتاده و سه جفت غده زیرآرواره ای و زیر زبانی و بناگوشی ت شروع به ترشح بزاق کرده.. میدونم نیشت تا بناگوش بازه و داری میخندی😁😆😉😍…بخند عزیزم که منم دارم باهات میخندم… من عاشق اون خنده های شیرین دخترونت هستم😍😘… اونقدر با عشق و سپاسگزاری خوردم که بعدش دیگه خوابم گرفت و نتونستم ادامه متنم رو تکمیل کنم…ولی وقتی همین که رفتم توی رخت خواب نجواها هجوم آوردن که منو نگران برادرم کنه، منم که منفعل نموندم که بخوام پشت سر نجواها راه برم سریع با خودم شروع کردم به حرف زدم و به خودم یادآوری کردم که میلاد هرکس مسوول زندگی خودشه و مسایل و مشکلاتش به خودش مربوطه و باورهای توحیدیم رو برای خودم بازگو کردم، و کنار بالش صدای دلنشین تلاوت شحات محمد انور رو گذاشتم و با نوای ملکوتی قرآن خوابیدم،شکیبا خدا رو شکر من اونقدر در شرایط حساس و تضادها و طوفان های زیادی تمرین کنترل ذهن کردم که واقعا به این حد رسیدم که با اعتماد به نفس بالا با زبون خودم بگم که مهمترین مهارت و توانایی و ویژگی بارز من مهارت کنترل ذهنه که خیلی خیلی براش حرف دارم و دایما در حال ارتقاء و بهبود مستمرش هستم… البته بگم که اونقدر ماهر و قوی شدم که دیگه زور نمیزنم و خودکار ذهنم در کنترلمه خصوصاً در شرایط به ظاهر ناجالب و بزنگاه ها… حالا فرض کن دیشب از قوانین سرپیچی میکردم احتمالا کار به جاهای باریک و نامطلوبی کشیده میشد ولی شهد شیرینش رو الان دارم میچشم، از لحظه ای که چشمامو باز کردم و صدای سلام کردن خدا و زمزمه دلنشین خدایا شکرت توی وجودم به جریان دراومد و بعد چند ساعت صلات و معاشقه و مراقبه یا به قول شما بچه های دوازده قدم تمرین ستاره قطبی، اومدم با عشق برات بنویسم… اوه این پرانتزه هنوز بازه و چقدر طولش دادمااا )
خوب کجا بودم؟! آهان داشتم میگفتم این کامنتایی که ذکر میکنم رو یکی پس از دیگری به ترتیب سرفرصت بخون،خصوصا گفت گوها و پاسخ های زیر کامنتام با دوستای عزیزمون رو بخون هرچند که زیاد یا طولانی باشه و لطف کن بعد خوندن هر کدومش اون فایو استار رو هم بزن تا من متوجه بشم که کدوم رو خوندی… تنک یو وری ماچ لیدی 😉😆😍👍💗😊
قسمت ۲۹….«۵۳»…..فایل مسیر موفقیت…۹۷…..«« ۱۱۰ »»و کامنتای آخرم….
شکیبا جان بذار تکاملی و تدریجی حرف بزنیم و کم کم بیشتر با هم دوست میشیم؛ شکیبا جان من همین ابتدا بگم که خیلی خیلی آدم رک و صادقی هستم، خیلی آدم ساده صمیمی و دلی هستم… خیلی خوب احساسم رو میفهمم و حسم رو درک می کنم خیلی خوب هم دیگران رو میفهمم و درک میکنم….به عواطف و احساساتم تسلط بالایی دارم و خیلی راحت احساساتم رو هم بروز میدم…، یکم مقاومت داشتم بگم ولی من هر مقاومتی و محدودیت ذهنی رو میشکنم وقتی که الهام و هدایت خداوند رو دریافت کنم؛ شکیبا جان،شاید باورت نشه ولی باید صادقانه بگم که بعید بدونم کسی اندازه من تو رو بشناسه، خیلی خوب میشناسمت…خیلی خوب میفهممت… انگار….انگار………….
میدونی شاید کسی تو رو جدی نگرفته یا خیلیا دست کم گرفتنت، من از همون اول با اینکه ازت حسودیم میشد و یجورایی ازت متنفر بودم ولی ته دلم دوستت داشتم… ببین این خدا داره چیکار میکنه و چجوری هدایت میکنه که دختری که ازش بدم میومد الان دارم صاف و مستقیم بهش عشق میورزم…ببین دیگه خودت حساب کن که چقدر عالی بودی و هستی که از بین اون همه اعضا تو حسادت منو برانگیخته میکردی…هووو جریان درازی داره واسه خودش… من از همون اول یه چیزی تو چنته تو دیدم که نظر منو به خودش جلب میکرد… شکیبا جانم عزیزم میدونم قلبت الان داره تند تند میزنه و آدرنالین و هیجان وجودتو پر کرده، میدونم…آره ….. شاید باورت نشه اگه بگم؛ میدونم از خیلی جهات به هم شباهت داریم… خیییلیی… یادمه حتی، مثل گذشته خودم خابالو بودی… سختی زیادی کشیدی در گذشته… ببین من حافظه بلند مدت قوی دارم حتی یادمه شماره سایز کفشت حدوداً ۳۹ هستش، با سمیه رازگزدانی خیلی رفیقی… اونقدر سرعت تایپت بالاست خرگوشی… با هلنا نروژی و آیدا هم رفاقت دیرینه داری…. اینو دیگه کجای دلم بذارم و چجوری بهت بگم؛ چند ماه پیش به طرز عجیبی که هدایت خدا بود کاملاً هدایتی و اتفاقی یه روز توی کامنتای اینستای استاد پی در پی ازون پیج به اون پیج رفتم، میرفتم فالیوینگای بچه ها رو نیگا میکردم ببینم کی به کیه و دوستای نازنین مون رو بیشتر بشناسم که رسیدم به پیج هلنا بیوتی گل 🌹💜 و اون پایینا عکس های دسته جمعی خودت و بچه ها رو دیدم…وای باورم نمیشد که خدا در عرض یه ساعت منو تا اونجاها هدایت کنه…ببین فرکانس داره چیکار میکنه… دقیق جزییات عکساتون یادمه، تو یکم از خواهر گلت قد بلندتری و جشن تولد هم برات گرفتن،کاخ سعدآباد… اگه اشتباه نکنم شال صورتی و شلوار مشکی…راستی اون دوست ژاپنیت که مداد رنگی اصل ژاپنی با شکلات واست فرستاده،چجوری فرستادش… در جریان نتایج بینظیرت و تغییر ۱۸۰ درجه ای محشرت هستم… اگه اشتباه نکنم قصد هجرت به مشهد رو داری به امید الله یکتا… در جریان پیوند شکیلا و آقا علی گل هستم،یه پسر فوق العاده با پشتکار و درجه یک که توی کدنویسی و برنامه نویسی و حوزه آی تی کارش حرف نداره… خواهر گلت هم مثل خودت همه چی تمومه و همه فن حریف،بهش بگو میلاد میگه اگه راس میگی الان چند تا شنا میری… احتمالا الان دیگه گمونم رکورد ایران دست خودم باشه… یادمه رتبه نجومی کنکورت و جبران کردنت،بنرت رو زدن توی شهر… میدونم شمالی هستی… آهان اینو بذار همین جا بگم؛ توی فرهنگ و محاوره عامیانه اصالت به معنای رگ و ریشه و موقعیت رشد جغرافیایی آدم تلقی میشه و من تعریف دیگه ای از اصالت دارم؛ اصالت برای من به معنای جوهره حقیقی آدمه… به معنای آگاهی،بیداری،دانش،تجربه،فرهنگ و هنره…به معنای عشق صمیمیت صداقت و اصل بودنه… نه بمعنای اینکه آدم اهل کجاس و پرورش یافته چه محیط یا خانواده اشراف زاده ای باشه… آدم اصیل آدمیه که سرشار از آگاهیه…سرشار از صمیمیت و عشق خالصه… آدم با اصالت خودِ واقعیشه و سرشار از صداقت یکرنگی و صافیه……..
و شما گل بانو 🌹💞💖 برای من نمونه بارز یه آدم خودساخته و اصیلی که واسه رسیدن به اصل خودش زحمت و بهای والایی به خرج داده و همواره داره تلاش میکنه که درصد خلوص خودش رو بالاتر ببره…
شکیبا دیگه ادامه ندم که تا چه حد میشناسمت، و الا غش میکنی و شک میکنی که نکنه این منو داره رصد میکنه…. نه جانا مگه بیکارم من وقت نمیکنم خودمو هم رصد کنم چه برسه استاد یا هر کس دیگه رو … فقط اون چیزی که اون اوایل، متن هات رو میخوندم یادمه…
رفیق عزیزم نمیخام زیاد طولانی بشه. اینکه بخوام کلی از حرفام توی یه کامنت بلند بنویسم میسر نیست.. کم کم بیشتر تعامل خواهیم داشت
راجع به تک تک جمله هات حرف دارم… از…
از کامنت دلنشینت که در مورد عملگرایی گفتی و مثال دقیق و روشنی بخشت در مورد اسطوره توحید حضرت ابراهیم
از اینکه توی این مدت نبود توی سایت… آخرین کامنتات مال دو سال پیشه، و فقط دو کامنت ازون موقع تا الان گذاشتی… خودم خوب میدونم در چه اوضاع و احوالی بودی و خیلی خوب درکت میکنم بعدا بیشتر درموردش میگم…
از تلنگر و فارجع البصر بگیر تا چکاپ فرکانسیت و دوازده قدم و نتایجت …از لایو کوبنده استاد بگیر تا اونجا که گفتی گله ای میریم پیش استاد تو هم بیا….؛؛؛ ببین مجال گفتن نیست و الا تا امشب تایپ میکردم…
چند شب پیش قبل اینکه بخوابم خیلی خیلی غرق معاشقه با عزیز دلم تمام وجودم ارباب درونم خدای عزیزم شدم… بقدری گریه کردم که داداشم صدای گریه کردنمو شنید… اونقدر غرق شکرگزاری و احساس ناب الهی شدم که دلم میخواست فقط ساعتها به عشق خودش اشک بریزم و باهاش حرف بزنم….
خواستم برای پرنسس الا کامنت بذارم که اونقدر احساساتی شدم اونقدر شور و شوق و عشق توی وجودم به جریان دراومد که دستام قفل کردو نمیتونستم تایپ کنم…
حداقل برای هشت نفر از دوستای عزیزمون باید کامنت بذارم،جواب کامنتاشون رو بدم هرچند با تاخییر زیاد…هیچ عجله ای ندارم، در زمان بندی مناسب به سمتش هدایت میشم… تایمم تماما پره و کمتر وقت میکنم کامنت بذارم… چند روز پیش آیسان توی فایل مسیر موفقیت برام کامنت گذاشت و من شاخ دراوردم که این دیگه چه سیستمیه که ذره ای رد خور نداره و نانو متری هم خطا نمیره، اونجا آیسان واسه منی پیغام داد و حرف از کنکور و تحصیلات زد که سردسته کنکور و تحصیلاته و دستی بر آتش و یدی نسبتا دراز در حوزه کنکور ایران داره…حتما باید به موقع جواب درخور و مفیدی بهش بدم هرچند که واسه خودم خط کشی کردم که درموردش توی سایت با کسی ابدا صحبت نکنم و خودمو درگیر مشاوره و راهنمایی دادن به دیگران نکنم…
شکیبا یادت باشه که گفتگوی بین من و زیبا رو و همچنین گفتگوی بین من و روشا رو توی کامنتای اخیرم کامل بخونی( حالا هرچند که ادامه داره و روزای بعد بیشتر باهاشون حرف میزنم که خوب به درک و شناخت عمیق تری برسم) که حداقل یه پیش زمینه و شناخت نسبی ازم داشته باشی… حالا هرچند که حرفای خصوصی بود و من ابایی ازین موضوع ندارم…
و اما…. یکی این که از توجه به کوچکترین نشونه ها گفتی و اینکه به راحتی ازشون نمیگذری… آباریکلا به این میگن آدم نشونه شناس؛ آدمایی که در مسیر زندگی خیلی خوب به علایم رانندگی در صراط مستقیم توجه میکنن و خیلی خوب به تابلو ها و نشونه های توی جاده توجه میکنن و به قوانین احترام میذارن، خیلی زیباتر آسون تر سریعتر و لذتبخش تر به سمت خدا سرمقصد منظور و خواسته هاشون میرسن… آفررررین بر تو دختر هوشیار و نشونه شناس…
و اما و اما… خدایا شکرت چقدر حسم خوبه و آرامشی طوفانی دارم الان که میخام اینو بهت بگم؛ شکیبا گفتی شکیلا و علی اونقدر توی فرکانس هم بودن که مثل آهنربا به سمت هم کشیده شدن… نمیدونم این حس خیلی برام تازه و عمیقه، نمیدونم دقیقاً چی پیش میاد ولی میدونم که حتماً خیره و قراره کلی بیشتر از قبل یاد بگیرم و رشد کنم؛ حقیقتش نیروی گرانشی و مغناطیسی بسیار عجیبی رو از طرف تو احساس میکنم که برای خودم هم شگفت انگیزه… راجبش «فکر» نکن، «حسش» کن…
میدونی شکیبا جانم هنوز اولین کامنتت در سایت یادمه که از استعداد و مهارت بینظیر نویسندگی و نقاشیت گفتی… وقتی دیدم گفتی من دختر آرومیم و ادامه جمله…… دلم برات غش رفت، اونقدر ذوق و شوق کردم که نگو، عین خودمی… یا بهتره بگم من عین شمام😆😉😊… وقتی دیدم از نویسندگی گفتی وای نگم که چقدر قلبم به تپش افتاد…. یعنی خدایا دارم خواب میبینم؟!!!… امکان نداره احتمالاً دارم توهم میزنم… آخه مگه میشه!!! توانمندی های ارزشمند و بینظیر شکیبا رو نیگا : ( حوزه رسالت من کلا بحثش جداست و حتی کسی ندیدم توی سایت ذره ای به سمتش رفته باشه… خیلی باید مواظب باشم که لو نرم و اصلا تحت هیچ شرایطی در موردش حرف نمیزنم که چی تو سرمه و چی تو دلم)
مسلط به زبان انگلیسی و ترکی و عاشق یادگیری زبان های مختلف
نویسنده خوش ذوق کتاب و مترجم
نقاش و آرتیست حرفه ای
ورزشکار در حد تیم ملی
و کلی توانایی و مهارت دیگه
ببین من دیگه هوایی شدم رفت، باورم نمیشه هنوز… خدایا من به خودت توکل کردم و پای در ره نهادم…
همه اینا به کنار…. من شیفته و عاشق یه چیزت شدم و بس.. و اونه که منو دیوانه کرده: توحید…توحید… و توحید…. اون تشنگی و عطش سیری ناپذیرت برای غرق خدا شدن، شما رو برام خواستی کرده…. شکیبای نازنینم دوست خوبم کار از تحسین و تصدیق و قدردانی گذشته .. من بهت افتخار میکنم جانا
میخام خیلی چیزا ازت یاد بگیرم میخام تعاملی اثربخش و البته دلی و صمیمی باهات داشته باشم…
چه جالب شده امروز، این چند روز انگار اینترنت ایران مشکل داره کلا فکر کنم اون بالا خبری باشه و حضرات دس بکار شدن، امروز قطع وصلی اینترنت بود الان که شب شده و تازه برگشتم خونه دارم برات ارسالش میکنم
حالا رها باش و با فالو کردن حس و ندای درونت برو کامنتایی که گفتم رو قدم به قدم بخون… و آخر سر، سرفرصت با تمرکز هرچی دلت حست و ندای درونت گفت رو اینجا برام بنویس…
الان انتهای شمارش معکوس ارسال کامنته… یه یک ساعتی میشه که روی تصویر بینظیر پروفایلت قفل زدم و همینجور فقط نگات میکنم… تو شاهکار هنری مدرنی… اون لبخندت دل منو برده… گیسوی کمندت… چشمای نافذ و گونه های نازت… مگه غیر از اینه که نمود و مظهر زیبایی خدا هستی…
عاشقتم شکیبای دوست داشتنی 💗💜💕💖🌹 shine bright like a diamond
از «میلا» به «شکیبا»
بسم الله الرحمن الرحیم
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست
خوش ترین مایه دلبستگی من با اوست
سلام خواهر عزیز تر از جانم
امیدوارم حال دلت عالی باشه میخواستم بهت بگم
یک کره زمینو در نظر بگیر بزرگتر از مال خودمون پر از تشکر و سپاس گذاری
اون دنیا با تمام عشقم تقدیم به تو
داستان زندگی من مفصله و خیلی وقته تو دلم مونده
ماجرا از این قراره که که من در سال 99 با شما و خواهر فوق العادتون آشنا شدم
و همیشه برای من حکم خواهر بزرگتر نداشته ام را داشتید
شما امید به زندگی برای من شدید انگیزه برای حرکت کردن و فرصتی برای تغییر کردن شدید برای من
خیلی ازتون ممنونم خیلی ازتون سپاس گذارم
شاید خیلیا جرعت و جسارت برای اعتراف کردن به این موضوع رو نداشته باشن
ولی واقعیت اینه که
شما انسانهای بسیار بزرگ و خاص هستیدو قدرتمند در این مسیر
شما از روی استاد الگو برداری میکنید من از روی شما
شما روی ردپاهای استاد قدم میذارید من روی ردپاهای شما
من به وجود شما افتخار میکنم و دوست دارم شما هم به من افتخار کنید
دوست دارم بخشی از خانواده سه نفره شما باشم
نمی دونم این کامنت چه تاثیری میذاره روی شما روی خودم ولی باید می نوشتمش
امیوارم کار درستی کرده باشم
سلام خوبی عزیزم
من کیمیام
یه حسی گفت برات کامنت بزارم
خیلی مقاومت کردم اما نشد خخ
واااای دختر بخاطر تمام نتایجی گرفتی دمت گرم. آفرین خیلی خوب داری پیش میری و در مسیر هستی
این فایل حقیقتا جواب خیلی از سوالات منم داد
از طریق کامنت شما هدایت شدم یه بااار دیگه ببینمش
نوشته هات راجب ابراهیم منو به فکر فرووو برد ک منم خدای خودم رو بهتر بشناسم. منم ازش بخام هدایتم کنه بیشتر بشناسم. درک کنم و به قول تو ببینم
خداروشکر خیلی حس خوبی داره
❤️
راستی حسرت. حسادت!
کامنت میلاد رو هم خوندم
تلنگر خوبی بهم زد. خداروشکر الان راحتتر میتونم تحسین کنم اما خیلی جای کار داره و دارم روش کار میکنم😉
خدایا سپاس گزاااارم ک هدایت میشم به کامنتهای زیبا شما
خیلی لذت بخشه خوندن از دوستانم در این سایت
خیلی خیلی
چون حس میکنی آدم هایی هستند ک باهات هم مسیرو همراه و همسفر هستند
خدارووووشکر ک مهاجرت کردی. خیلی برات خوشحااالم
بهترین ها رو آرزو میکنم از خدا مهربونم برای تو دوست عزیزم
فلا
ببخشید ببخشید
معذرت میخوام
نمی خواستم ناراحتت کنم
واقعیت اینه که من حسادت میکنم بهت بخاطر همه چیزای که داری و من ندارم
از اول می دونستم این رابطه وابستگی محضه و سرانجام خوبی نداره پایان خوشی نداره
ولی نمی تونستم فکر تو رو از تو سرم بیرون بکشم و این منو دیوونه کرده بود فشار زیادی روی خودم احساس میکردم برای اینکه خیلی زود موفق بشم
از اول می دونستم من و تو هیچ وقت وجود نخواهد داشت و پیوندی بین ما نیست هیچ مایی وجود نداره
می خواستم یکی مقصر این داستان بکنم
ولی ولی
این خود منم که مقصر اصلی هستم
نه تقصیر خداست نه تقصیر توعه نه تقصیر استاده تقصیر خودمه اگر به این ذلت و خواری و بدبختی افتادم تقصیر خودمه
و حتی قدرت اقرار کردن به این موضوع رو نداشتم
حتی متوجه نبودم داشتم چیکار می کردم حتی نیگام نکردم ببینم دارم به کجا ها کشیده میشم
ببخشید متاسفم
سلام به خانواده صمیمی عباس منش
سلام به دوست هم فرکانسیم خانم شکیبا
به خداوندی خدا ک نمیدونم چی بنویسم اصلا شوکه شدم من اومدم سایتو باز کردم ولی اصلا نگاه نکردم کجام یه پیام اومد رو گوشیم از تو سایت خارج شدم رفتم دوستم در مورد عید فطر حرف زد اخه امروز عید فطر هست و گفت ک اصلا عید قربانو قبول نداره من سعی کردم قانعش نکنم فقط گفتم من اگه ازدواجم رخ بده دوس دارم تاریخش عید قربان باشه چون عاشق ابراهیمم و دوستم ک کلا از اون ور بوم افتاده بود و ادعای روشنفکری داره کلا اینا رو قبول نداره و چنتا متن برای من فرستاد ک این اعیاد رو نقض میکرد
خلاصه یه کوچولو بحث کردیم دیدم داره حسم بد میشه گفتم ازت خواهش میکنم تمومش کن من همین رفیقم رو چون خیلی برام عزیزه یه شب بهش گفتم بهترین هدیه ای ک میتونم بهت بدم اینه و سایت عباسمنش دات کام رو بهش معرفی کردم اونم اومد یه سر زد و رفت بعدآ گفت اینا چرته و هر روز متنایی برای من میفرستاد ک قانون جذب دروغه و فلان منم دیگه اصراری نکردم بیاد اما همکارمه اکثر اوقات با همیم سعی میکنم شاد باشیم با هم و در مورد هیچ موضوعی حرف نزنیم ک حسم کنارش بد بشه
خلاصه ک این لحظه ک داشت ابراهیمو مسخره میکرد من از چتش خارج شدم اومدم سایت دیدم فقط کامنت شما روی صفحه گوشیمه
الله اکبر همش در مورد ابراهیم بود اشکم در اومد خدایا متشکرم ازت ک هر لحظه منو توی مسیر همراهی میکنی
کامنت شما فقط و فقط از طرف خدا بود برای من برای اینکه بهم بگه مسیرت درسته ادامه بده گوش به چرت و پرتای ادمای اطرافت نگیر
ابراهیم حنیف بود ابراهیم مشرک نبود
من دیشب این فایلو گوش دادم الان نیازه مجدد گوش بدم ممنونم از استادم ک اینقد زیبا ما را با اصول اشنا میکنن و توحید در کلمه و کلمه حرفاش موج میزنه
جالبه یه متنی این دوستمون برام فرستاد ک درون خود متن نوشته بود وقتشه به فروع دین توجه کنیم همون ک استاد عزیزم توی تمام فایلا تلاش داره ما به اصول توجه کنیم نه فرعیات و علت نااگاهی مردم همین توجه به فرعیاته
خدایا عاشقتم
از تو دوست خوبم خانم شکیبا بسیار سپاسگذارم بابت کامنت زیبات
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نام خدایی که اجابت کننده تمام خواسته های من است
سلام به استاد توحیدیم و مریم جانم
سلام به دوستان عزیزم
وای خدای من،خدای من تو داری چیکار میکنی با من که هر روز باورهامو نسبت به خودت قوی و قوی تر میکنی
استاد من یه چند روزی بود که اصلا شدیدا دلم میخواست یه لایوی از شما ببینم
بعد دیروز بعدازظهر یهو این خواسته دوباره اومد تو وجودم،گفتم چقدر دلم میخواد استاد یه لایو بزاره،بعد گفتم حتما در زمان درست این اتفاق میوفته پس من خواستمو رها میکنم
شب که شد من خیلی خوابم میومد اومدم اخرین بار گوشیو چک کنم که برم بخوابم
یهو دیدم تو اینستا اومد عباسمنش استارتینگ ویدیو
ینییی من مردممم از ذوق چشمام پراز اشک شد،فقط دیوونه وار میخندیدم
وای وای من چه لذتی میبرم خدای خوبم که انقدر زیبا در زمان درست خواسته هامو برآورده میکنی
من اصلا متوجه نشدم با اونهمه خواب و خستگی چطوری بیدار موندم با لذت فقط به شما گوش میدادم
آگاهی هایی که از این فایل دریافت کردم:
۱-استاد من دقیقا حرفتون رو درمورد تجسم درک کردم من چند سالی هست که یه خواسته ای دارم و فقط تجسمش میکردم(البته از قانون اصلاا هیچ چیزی نمیدونستم) وبا تجسم به هیچ چیز نرسیدم حتی ازش دور تر هم شدم چون به شدت باور های مخرب داشتم
دقیقا همین تضاده و دور شدن از خواستم سبب شد با شما آشنا بشم
و متوجه شدم من هییچ حرکتی براش نکردم من هیچ باور هم جهتی برای خواستم نساختم
من اصلا عملگرا نبودم
تجسم،باور سازی،عملگرا بودن،رها بودن،احساس ایمان داشتن این ها همشون فاکتور های رسیدن به خواسته هاست،تنها با تجسم هیچ اتفاقی برات نمیوفته
چون قانون خدا تغییر ناپذیره،نمیشه دورش زد
۲-من خالق صددرصد زندگی خودمم،خدا درون منه،قرار نیست معجزه ای در جهان بیرونم اتفاق بیوفته تا من به خواسته هام برسم
معجزه ها در درون اتفاق میوفته،معجزه چیز عجیب و غریبی هم نیست،معجزه همین اتفاقات هر روز زندگیمون هست
همینکه امروزت بهتر از دیروزت باشه همینکه امروز یه قدم برداری در جهت خواسته هات
اونوقت که قدم ها رو دونه دونه برداشتی و تکاملت رو طی کردی نتایج فوق العاده دونه دونه میاد تو زندگیت
قرار نیست خواسته هامون یه شبه یهویی وارد زندگیمون بشه و ما اسمش رو بزاریم معجزه خدا
۳-بهشت را به بها دهند نه به بهانه
مهسا تو باید بهای رسیدن به خواسته هاتو بدی،باید انرژی بزاری،زمان بزاری،هزینه مالی بکنی،باید باور های درست بسازی باید حرکت کنی
۴-تو فقط باید خودتو با گذشته خودت مقایسه کنی نه با یه فردی بیرون از خودت
تو فقط با خودت مسابقه میدی
۵-قانون جهان همین چیزهای ساده ای هست که استاد میگه،فقط وفقط باید عمل کرد تمرین کرد تکرار کرد،مگه محمد و ابراهیم با تکنیک های خاصی به این مقام رسیدن اونا فقط به قانون اصلی جهان عمل کردن
اگر با تکنیک های من درآوردی بعضی از آدم ها بخوایم پیش بریم یعنی در واقع بخوایم قانون تکامل رو دور بزنیم قطعا نتایج پایدار نمیمونه و باورهامون به صورت ریشه ای تغییر نمیکنه
۶-تو این راه باید استقامت کرد باید پایدار بود
به محض نتیجه گرفتن اگر به مرور بیخیال بشیم و روی خودمون کار نکنیم اگر ذهنمون رو کنترل نکنیم دوباره برمیگردیم سر خونه اول
فقط باید حرکت کرد،این کار ذهن که گولمون میزنه میگه آره خوبه کلی نتیجه گرفتی و روحت کلی تغذیه شده پس دیگه لازم نیست که رو خودت کار کنی،باید مچ ذهنمون رو بگیریم که ما رو از مسیر صحیح خارج نکنه
۷- برای غلبه بر ترس هات برو تو دلش
وای چه حالی میده وقتی بر ترست غلبه میکنی یه احساس اعتماد به نفس بینهایت یه حس خیلی خوبی داره
من از اینکه تو جمع صحبت کنم یا حتی تو کلاس های مجازی دانشگاه سختم بود صحبت کنم و چند روز پیش گفتم مهسا تو باید حرف بزنی و انجامش دادم
انقددر بعدش حس خوب گرفتم انقدر خدا هوامو داشت تو اون لحظه ای که صحبت میکردم،بعدش گفتم فقط همین بود، الکی انقدر تو ذهنم این مسئله رو بزرگش کردم
۸-با اینکه من اصلااا برام مهم نیست که چه کسی رئیس جمهور بشه چون اصلاا به مسائل سیاسی علاقه ای ندارم اما زمانی که استاد تو لایو۱۹گفته بودن ترامپ
بعد اینکه انتخابات انجام شد متوجه شدم که بایدن شد ذهنم شروع کرد به نجوی های بیخود و مدام میگفت عه دیدی استاد اشتباه کرد دیدی قانون جواب نمیده و برای دو سه ساعت حالم اصلا بد شده بود
بعد گفتم خدایا خودت جوابمو بده خودت هدایتم کن.دقیقااااا همین جمله رو بهم گفت،گفت مگه استاد توذهن ترامپ بود؟؟مگه استاد از باورهای ترامپ خبر داشت؟؟قشنگ آرومم کرد گفتم دقیقا همینه، قانون به هیچ وجه اشتباه نمیکنه این ترامپ بود که با حال بد خودش با زورفیزیکی خودش میخواست نتایج رو تغییر بده و طبق قانون
احساس بد=اتفاق بد
۹-در مورد این بیماری که جهان رو فرا گرفت خیلی ها از این تضاد استفاده کردن و نتایج خوبی برای خودشون رقم زدن و بالعکس خیلی ها این اتفاق رو یه فاجعه پنداشتند
چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید
برای من بهتتترین وقشنگ ترین سال زندگیم تو این ۲۲سال بود
اتفاقا تو همین بیماری یه تضاد تو زندگیم اتفاق افتاد فقط به لطف الله مهربان
من هدایت شدم با استاداشنا شدم و اتفاقات خیلی خیلی خیلی خوبی تو زندگیم رقم خورد
اولش که من خدای حقیقی رو پیدا کردم و هدفم رو گزاشتم رو روابط و تو این زمینه هر روز بهتر وبهتر میشم و عشق ومحبتی از ادم ها دریافت میکنم که تا به حال تو زندگیم نبوده
من امکان نداشت سالی سه چهار باز سرما نخورم مریض نشم اما الان تو این مدت انقدر حال جسمیم خوبه انقدر این قوی بودن رو تو بدنم حس میکنم و به قول استاد که بدن ما بزرگترین داروخونه جهان هست
من زندگیم خیلی لذتبخش تر شده،من آسمونی رو که سالها شاید نمیدیدم الان با دیدنش فقط اشک شوق میریزم
استاد من سه سالی که دانشگاه میرفتم اصلا متوجه نمیشدم چطوری درس میخوندم فقط دلم میخواست زودتر تموم بشه هیچ لذتی ازش نمیبردم به اینکه رشتمو که روانشناسی هست دوسش داشتم
اما این ترم اصلا یه حس وحال دیگه ای داره برام
اصلا تو بعضی از کتابام ردپای قانون رو میبینم و از این روزام دارم بینهایت لذت رو میبرم و خیلی خوشحالم که دیدگاهم به زندگیم تغییر کرده و تمام سعیم اینکه به اتفاقات زندگیم طوری نگاه کنم که به احساس بهتری برسم و تا حدی که از این قانون استفاده کردم نتایح خوبی هم گرفتم
انقدر که نتایج زیاد بوده و همزمانی های بی نظیری برام اتفاق افتاده که اصلا قابل شمارش نیست،شاید نتایج خیلی بزرگ اتفاق نیوفتاده چون من باید تکاملم رو طی کنم و از همین نتایج به ظاهر کوچیک حال دلم خوب میشه باورم روز به روز به خدا قوی تر میشه وبا ایمان بیشتری حرکت میکنم
واای خدای من ابر هارو😍چه آسمون زیبایی
چه ساختمون های بی نظیری چقدر نعمت و ثروت و فراوانی
چه احساس آرامشی تو شهر حاکمه
خدایا هزاران مرتبه شکر که تو مدار دیدن این حرف های الهی وناب بودم
خدایا سپاسگزارم که امروز درکم عمیق تر بود
خدایا هزار مرتبه شکر که درس های قشنگی از این فایل گرفتم
همین نوشتن این کامنت انقدر ذهنمو کنترل کردواتقدر حالمو خوب کرد که گفتن نداره
استاد خوبم عاشقتم،به امیددیدارتون در ایران
خیییلی برای اون روز ذوق دارم حتی تصورش منو به وجد میاره
قلبتون پراز عشق به الله😍😍😍
سلام استاد سال جدید مبارک و پر برکت باشه برا تون من کاملا حرفاتونو قبول دارم من تا اخر امسال سر این شغلم میمونم و قدم اول و دوم شمارو خریدم
اینو فهمیدم که دونستن برام لذت بخشه ولی بدون عمل هیچ تاثیری تو زندگیم نداره پس دارم رو احساس لیاقتم و اعتماد به نفس و سلامتیم کار میکنم ایشالله در حد توان بتونم به گفته هاتون عمل کنم اونوقت میام از معجزه ها میگم الان هم کلی اتفاق خوب افتاده ولی هدف من اشتغالزایی و استقلال مالی هست که به لطف خدا و تلاش خودم به زودی با خبر های خوب برمیگردم
مریم جان شماهم خسته نباشید و در کنار استاد سالی پر از شادی و ثروت وسلامتی داشته باشین
به نام رب هدایتگر
سلام به همه و مخصوصا استاد عزیز
واقعیتش من لایو دیشب رو دیدم و قطعی اینترنت خب باعث میشد خیلی تمرکزی نگاه نکنم اما چند دقیقه هم دیدم
به شکل کاملا واضح متوجه تفاوت فضای بچه های سایت و اینستاگرام شدم
من با خودم گفتم اینا دارن سوال میپرسن منم یه چیزی بپرسم
بعد همونجوری موندم که چی بپرسم ؟
اصلا هیچی به ذهنم نمی رسید با خودم گفتم من اگه تو سایت با اون همه فایل رایگان که بخدا اسمش رایگانه ولی اصلا رایگان نیست و چون دوره عزت نفسم دارم اینو بخوبی درک کردم
نتونم جواب سوالمو پیدا کنم الان تو نیم خط چه جوری میتونم جوابو بفهمم
یعنی یه جورای خودمو گول میزنم حالا من قشنگ میدونم که کجاها ایراد دارم پاشنه آشیل کجاست
حتی کدوم فایل ها میتونه کمک حالم باشه
تفاوت اینجاست دیگه به قول شما فک میکنیم راهو پیدا کردیم آقا جان منه پوریا راهو دارم درست میرم پس کو نتیجه
نتیجه باید حرف بزنه نتیجه باید بگه که توی مسیر درستی
پس چرا هیچ نتیجه نیست
بجای اینکه خودمو گول بزنم بیام خلوت کنم با خودم دوتا دوتا چهارتا کنم بفهمم ایراد کجاست
برطرف کنم
من اعتراف میکنم تا چند وقت پیش خیال میکردم من قانون رو بلدم و تازه خودمو از بقیه افراد جامعه که هیچی از قانون نمیدونن بهتر میدونستم اما کو نتیجه
حالا نتیجه میاد تو راهه
بخدا با لاکپشتم میومد تا الان باید حداقل یه چیزی از دور معلوم بود
حداقل کله لاکپشته از دور تو افق معلوم بود
اما به لطف خدای مهربان و این سریال زندگی در بهشت خیلی بهتر شدم بهتر برای من یعنی عملگراتر تو دل ترسهام رفتم تنهایی یه جاهای رفتم که خودمم باورم نمی شد اعتماد بنفسم بیشتر شد خلاصه کلی تغییرات ریز ولی این ها باید ادامه دارتر باشه
استاد خیلی خوب به موقع در مورد این موضوع عمل کردن اشاره کردین انگار یه پازل رو داری درست میکنی همه چیز سرجاشه ولی یه قطعه اساسی نیست نمیدونی چیه ولی میدونی که نیست
وقتی میذاری سر جاش به خودت میگی اررررره بابا همییییینه
در مورد اون فن کشتی که حرف زدی یاد یه جمله از بروسلی افتادم که میگه از کسی نمی ترسم که هزار حرکت رو تمرین کرده بلکه از کسی میترسم که یه حرکت رو هزاران بار تمرین کرده
اون کشتی گیر سیاهپوست فکر کنم جردن باروز باشه
در مورد این موضوع خیلی واضح تو جلسه اول اعتماد بنفس بخش آخرش صحبت شده
خبر توافق برجام اعلام شد توی تلویزیون قشنگ یادمه بابام جلو تلویزیون بود و با صدای بلند کف میزد ذوق زده شده بود و کف میزد که از فردا همه چیز کلا مفت و مجانی میشه بعضی هارو که یادمه حتی ساز و دهل آورده بودن
هیچ تغییری توی زندگی پدر من ایجاد نشد بلکه بدتر الان کلی وام به بانک بدهکاره
یعنی پاشنه آشیل ما ایرانی ها این شرک عظیمه
همیشه همیشه خدا از یه چیزی گله داریم از رئیس جمهور از آمریکا از شاه که فرار کرد یا منتظریم یه منجی بیاد و ما رو از چنگال ظلم و ظالم در بیاره و خوشبختی رو دو دستی به ما هدیه کنه
خیلی خنده داره همینای که شاه رو انداختن بیرون سنگ پسرشو به سینه میزنن
چون اکثریت جامعه ما اینجوری باور دارند نتیجه هم که کاملا مشخصه
یه نفر نمیاد یه جور دیگه به این قضیه انتخابات آمریکا نگاه کنه که بابا چی میشه یه پیرمرد هشتاد ساله با اون سن و سال میشه رئیس جمهور چقدر انگیزه چقدر انرژی چقدر شور وشوق برای بهتر شدن برای رشد و پیشرفت چقدددر میل به رسیدن به موفقیت که تو اون سن و سال میای توی انتخابات آمریکا شرکت میکنی و رای میاری
حالا شما حساب کن این پروسه خودش کلی انرژی میخواد برای رفتن به این شهر و اون شهر مناظره انتخاباتی و …..
این نشون میده هیچ محدودیتی وجود نداره آقا سنت خیلی زیاده و پیر شدی و فلان
حالا آقای ترامپ خودش پیرترین رئیس جمهور آمریکا بود بایدن که دیگ از اون پیرتر
حتی تو سن داره خودشو میندازه تو یک چالش جدید
تو نقطه امن خودش باقی نموند که یک سناتور بود و جهان پاداششو داد
چیزی که خیلی از مردم بهش توجه نمیکنن این نکته بود برای من حتی یک نفر هم بهش اشاره نکرد نگفت بابا دمش گرم با این سن و سالش چه انگیزه ی داره
ولی کسانی که تو مدارش نباشن این چیزا رو نه میبینن و نه میفهمن
حتی اگرم ببینن درک نمیکنند مثل اون فایلی که استاد درمورد اون کشتی که روی آب بوده ولی بومی های آمریکا با چشم میدیدنش اما درکش نمی کردن
در پناه الله یکتا
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان خوبم
خدارو شاکرم که منو هدایت می کنه به مسیر بسیار زیبا و لذت بخش زندگی ام. استاد عباسمنش عزیز این اولین دیدگاهی که میزارم راستش کلی ذوق دارم و احساس بسیار خوبی رو دارم تجربه میکنم. آخه قبلا بارها مینوشتم و پاک میکردم و امروز قدم اول رو برداشتم. خدایا سپاسگزارم منو هدایت میکنی استاد شما دستی از دستان خدا برام هستید ممنونم بابت تمام جملاتی که به من میگید اینکه گفتید ایده های گفته شده رو باید انجام بدیم چه غلط چه درس اگه جواب بده خیلی خوبه اگه جواب نده حتما تو دل اون جواب می خواد چیزی به من گفته بشه من باید قدمو بردارم. امروز بسیار احساس خوبی دارم که قدم اول رو برداشتم. اینجایی که گفتید خدا مسیر و بهمون میگه. ما عمل کنیم یا نکنیم مهمه… اینکه گفتیم 20 دقیقه روی اعتمادبنفس روی ترس ها روی شجاعت باید کار کرد…. اینکه گفتید مهاجرت کردن یعنی حرکت کردن درون ناشناخته ها یا رفتن در دل ناشناخته ها و حرکت کردن در ترساست…
وای خدای من کلی چیز توی این لایو گفته شد اینجایی که گفتید اتفاقات از بیرون نمیوفته اینکه من هر روز تصمیم درست بگیرم و عمل کنم به خواسته هام خیلی عالی هست خدایا شکر خدایا شکرت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ازتون ممنونم که زیبای ها رو بهم نشون میدید و کلی ایده های باحال بهم میدید ازتون ممنونم. وای چقدر همه چیز خوبه چقدر ارامش در صورت استاد هست چقدر استاد با خودشون در صلح هستند. حتی در چهره شون مشخصه.
خدایا شکرت بابت امروز زیبا خدایا شکرت بابت شنیدن این فایل. عاشقتونم
شاد و در پناه خدا باشید.