live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین و یگانه گفته:
    مدت عضویت: 978 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش

    سپاس گذار پروردگارم هستم که در هر لحظه داره هدایت می‌کنه اگر من آگاه باشم

    این بهترین مثال استاد برای کنترل ذهن و اینکه چطور میشه انجامش داد رو با ذکر مثال درک کردم

    خیلی خوشحالم

    واقعا از این که میشه اینقدر بالذت زندگی خیلی حس خوبی دارم

    احساس میکنم هر چیزی که میخوام رو بدست آوردم

    از اینکه دارم یه درسی رو می آموزم که کار کرد جهان رو بررسی می‌کنه حس خوشحالی دارم

    از دورانی که یادم میاد همیشه آرزو داشتم که ای کاش بتونم دلیل

    صحبت‌ها

    منطق ها

    افکار

    جامعه اطراف رو در مورد زندگی کردن را درک کنم

    و احساس میکردم چون من مثل اونها فکر نمیکنم من مشکل دارم

    خوشحالم

    خواسته من از زندگی کردن

    آرامش

    آسایش

    سلامت

    روح و جسمم هست

    و اینکه ثروت مند باشم

    وقتی به این راه هدایت شدم متوجه شدم

    با آرام بودن

    شاکر بودن

    توجه کردن به خواسته ها

    میشه هم در این دنیا و هم در آخرت

    در راه رستگاری قدم برداشت

    خدا رو شکر میکنم

    و از این هدایت سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    محسن رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 254 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    با سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته

    و شما دوستان هم مدار

    چند روز قبل رفتم بانک و میخواستم کارت بانکی ام

    رو تعویض کنم شماره گرفتم و بعد از یکساعت که

    گذشت و با احساس بدی که داشتم نوبتم که شد

    متصدی بانک گفت سیستم خراب شده است و

    من صادقانه زمین و زمان رو مقصر میدونستم و

    و از اونجایی که روز بعد عید بود و بانک تعطیل

    بود و متصدی بانک گفت برید و چهارشنبه بیا

    برای تعویض کارت واقعاً نتونستم احساسم رو

    خوب کنم و رفتم بماند که تا شب احساسم بد از

    من خارج نشد

    روز چهارشنبه اومدم باز هم نزدیک نوبت من شده

    بود کارمند بانک اومد و یک برگه زد روی دستگاه

    دریافت نوبت دهی که سیستم تعویض کارت

    قطع هست اول حقیقتا حالم بد شد اما یک نگاه به دور و بر کردم و زمزمه کردم که خدایا چی کار کنم

    که در اون لحظه چشمم افتاد به اطاق رییس بانک

    و ناخودآگاه لبخند زدم و رفتم نزد رییس بانک و

    به ایشون گفتم که من روز دوشنبه اومدم و نوبتم

    که سیستم تعویض کارت قطع شده به همینجا که

    رسید برگه رو با روی خوش گرفت و گفت برید تا

    کارتون رو انجام بدند باز من از ایشون سوال کردم

    کدوم باجه بریم که آقای رییس گفتند باجه یک

    رفتم باجه یک رفتم و برگه ای که آقای رییس امضا

    کرده بودند نشون دادم و اون خانم گفت تشریف

    داشته باشید تا صداتون بزنم من نشستم روی

    روی صندلی و سه تا شماره صدا زد و کسی نیومد

    باجه و نزد این خانم و من دوباره بلند شدم و گفتم

    خانم آقای رییس امضا کردند و گفتند که بیام نزد

    شما اما باز هم اون خانم گفت آقا بنشینید صداتون

    میزنم باز هم ناراحت شدم و غر غر کنان نشستم

    اما یکباره مثل اینکه کسی به من می‌گفت رییس

    امضا کرده و کارت انجام میشه خیالت راحت باشه

    در همین افکار بودم و به باجه های دیگه نگاه

    میکردم که باجه 3یا4 بود که شماره ای که خونده

    شده بود کسی مراجعه نکرد و من بلند شدم رفتم

    و با لبخند برگه رو از دریچه شیشه‌ای گذاشتم داخل

    باجه گفتم با فرم درخواستی که پر کرده بودم و

    اون آقای کارمند بانک مدارک گرفت و شروع کرد

    به وارد کردن اطلاعات به سیستم و من همون

    موقعه گفتم خدایا شکرت اما لحظه ای به قول

    استاد شیطان اومد به سراغم که سیستم تعویض

    کارت قطع شده چطوری میخواد کارت برای من

    صادر کنه و پشت‌بند کارمند بانک هم گفت سیستم

    بالا نمیاد و من نمی‌دونم چیشد که گفتم خدا بزرگ

    هست و خنده ام گرفت و گفتم خدایا شکرت تا

    اینو گفتم بنده خدا گفت برین از معاون شعبه

    کارتتون رو بگیرید بیاین پیش من رفتم گرفتم

    و کارتم رو گرفتم واقعاً به قول استاد من فراموش

    کردم که انجام این کار خودم نبودم بلکه خداوند

    بود و شکر گزاری که همون لحظه کردم و چون

    فراموش کردم در همون لحظه زمزمه میکردم

    که این نامردها اگر سیستم قطع شده چطور کارت

    برای من صادر کردند و هزار تا چیز دیگه زمزمه

    میکردم تا نزدیک درب ورودی که شدم چشمم افتاد

    به آقای رییس با وجود اینکه سرش پایین بود و

    داشت کار کسی دیگه ای رو انجام می‌داد گفتم

    آقای رییس خیلی ممنون بنده خدا سرش رو بالا

    کرد و به من نگاه کرد و با اشاره و صدای خیلی

    دلنشینی گفت خواهش می‌کنم

    دوستان الان من با گوش کردن این فایل ها

    میفهمم که من فراموش کردم تمام عواملی که کار

    منو راه انداختند دستان خداوند بودند و دقیقا

    فراموش کردن و عجله و قضاوت کردن کار شیطان

    بوده و اینکه با شکر گزاری باز هم به قول استاد

    عباس منش حتی همون لحظه نتایج رو میبینیم

    واقعاً من تجربه کردم و چقدر زیباست که توی این

    فایل در مورد معلولیت ذهنی گفته شد که من این

    مورد آگاهی رو هم یاد بگیرم و برم بیشتر روی

    خودم کار کنم

    خدایا شکرت که هر روز منو هدایت میکنی تا به

    پرندگانی که توی بهار خواب خونه مون میاند غذا

    بدم و چه لذتی داره

    خدایا شکرت برای تمامی نعمت‌هایی که به من

    دادی

    در پناه حق سلامت و شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1553 روز

    با سلام و احترام و یک دنیا عشق و حس خوب به خانواده ی عباسمنش نازنین

    این کامنت رو از این جهت میزارم که یک نشانی باشد برای خودم ..

    صبح که از خواب بیدار شدم وارد سایت شدم و گفتم خدایا با من حرف بزن بهم بگو دقیقا چیکار کنم توی این مسیر چون گیج و گنگ شدم ..

    من تقریبا سه هفته پیش بایک سلسله تضاد هایی مواجه شدم که با کار کردن روی خودم جواب های شگفت انگیزی گرفتم اما خب درگیر روزمرگی های زندگی شدم و کمی از مسیر خارج شدم حالم یک طوری بود …

    هر چقدر با خودم فکر میکردم که من اون روزها واقعا چکار میکردم چه ورودی هایی داشتم از ذهنم پاک شده بود

    امروز واقعا با تمام وجودم از خداوند مهربانم خواستم هدایتم کنه گفتم خدا جون با من حرف بزن ….

    این قسمت هدایت من بود وقتی گوش دادم همه چیز برام مثل یه نوار فیلم تو ذهنم اومد حتی کیفیت اون حال خوبم ….

    در اون شرایط سخخخخخت تلفنی که به من شد اتفاقات به ظاهر بدی که واقعا هیچ ایده ای برای حلش نداشتیم اما من واقعاااااا در اون لحظات آرامش داشتم سپاسگزار بودم انگار یکی در وجود من بود که به جای این من الان بود …

    با گوش دادن این فایل خیلی از سوال هام بر طرف شد…

    ورودی های ذهنی که اون روزها داشتم همش تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت ادمها و وقایع بود ….

    خدایاااااا هزاران مرتبه شکر که باهام حرف میزنی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷

    این یک رد پاست از حال این روزهای من …روزهایی که تمام ذهنم درگیر پسر کلاس اولیم هست و خودم رو خواسته هام رو و تمرکزم رو فراموش کرده بودم اما خداروشکر دارم برمیگردم توی این مسیر سبز و زیبا

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    برای همه دوستان بهترین هارو آرزو دارم …زندگی تون سرشار از خیر و برکت و سلامتی و زیبایی🍁😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    طوبی گفته:
    مدت عضویت: 1040 روز

    بنام خداوند هدایتگرم

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    سپاسگزاری تنها ابزاری که باعث رسیدن به احساس خوب میشه وباعث میشه بتونیم داشته ها ونعمت هامونو ببینیم و حتی درشرایطی که به ظاهر هیچ چیزی به نفع مانیست ، شرایط عوض میشه. و رفتار ادمایی که باما خوب نیست ..صدوهشتاد درجه عوض میشه.خودم همین دیروز اینو تجربه کردم. وخدارو شکر کردم وخودمو موظف گردم که هرروز شکر گزاری کنم . وهمبن باعث احساس خوبم میشه.

    خدایا شکرت . خدایا شکرت که هر روز هدایتم میکنی .خدایا شکرت که همیشه حواست به من هست .خدایا شکرت که به من فهموندی فقط روی خودت حساب کنم ونه هیچکس دیگه .خدایا شکرت که هرروز وهر لحظه دارم باتو صحبت میکنم .خدایا شکرت که پیدات کردم .وبا هیچ چیزی عوض نمیکنم ای ن حس واین حضورت رو که در لحظه هام جاریه.خدایا شکرت که صبح که چشامو باز میکنم اول به توسلام میکنم .تویی که هیچوقت خواب نیستی وهمیشه بیداری .خدای عزیزم .خدای مهربونم خدای بخشنده من خدای وهابم خدای که من فقط و فقط به تومحتاجم وهر وقت هر چیزی خواستم به من گفتی که بیا پیش خودم .از من بخواه .من بهت میدم .من ادما رو بسیج میکنم برات تا کاراتو انجام بدن. من مواظبتم .من قادر مطلقم . تو همیشه در محافظت و مراقبت کامل من هستی .من تورو از خودت بیشتر دوست دارم .

    خدایا دوست دارم .حس بچگیامو دارم وقتی بابام منو میزاشت رو دوشش من راه میبرد واز اون بالا انگار دنیا در تسخیر من بود .همه چیز کوچکتر معلوم میشد ومن قدرتی داشتم که تا حالا حسش نکرده بودم .مثل ملکه ها ..خدایا الانم وقتی قلبم رو به توباز میشه همین حسودارم .عاشقتم که با قلبم با من حرف میزنی .پشتم فقط به تو گرمه .تا الان هر چی حواستم بهم دادی خواسته هایی که داشتم رو تاالان تو ستاره قطبیم همهرو تیکشو زدی .میدونم خواسته الانم رو هم داری مسیرو برام هموار میکنی تا من ظرفم بزرگتر شه وموقع دریافتش برسه.وبهم بدی .شکرت عشقم .شکرت عزیزم .شکرت سرورم .شکرت اربابم .شکرت که هرچی شکرت کنم بازم کمه برای منی که تا یه چیزی کج میشه میرم توفاز ناسپاسی.ولی ابنقدر دوسم دا ی که در لحظه اگاهیاتو از طریق استاد به من میرسونی.شکرت برای این سایت واین فضای توحیدی .شکرت خدای مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    Hassan گفته:
    مدت عضویت: 2542 روز

    سلام و درود بی نهایت خداوند بر بندگان صالح و هدایت یافته اش

    (همه چیز به این بستگی داره ک من چقدر باور کنم این مسیر و تفکر و قانون ک برا من جدیده چقدر جواب میده و چقدر این قانون باور میکنم)

    استاد دقیقا من هم گرفتار همچین چیزی شدم ک شما میفرمایید،، من بعد از اینک تو دوره دوازده قدم شرکت کردم بعدش دوره عزت نفس و روانشناسی ثروت خریداری کردم زندگیم خیلی تغییر کرد،

    رابطه افتضاحی ک داشتم تموم شد و ی رابطه عاشقانه عالی شروع شد از اون شخصیت حسود و طمع کار و عصبی و مشرک و زننده گذشتم،، ماشین خریدم ی شغل عالی با شرایط عالی برام فراهم شد تونستم خونه رهن کنم وسایل های خونه تونسم بخرم و همه چیز ب شکل عالی پیش رفت،،

    تا اینک من بواسطه شرک هایی ک تو وجودم بود گیر دادم ب شرایطی ک ایجاد شده بود و یادم رفت ک چیشد این نتایج اومد،، رفتم تو دردیوار،، جوری بود ک حتی نمیخاستم فایل های شمارو گوش بدم در حالی ک من دوره های شمارو داشتم و تقریبا تمام فایل های رایگان شمارو گوش داده بودم،،

    تقریبا یکسالی تو در دیوار بودم و فراموش کردم ک چیشد و نمیتونسم باور کنم این تغییرات رو و هی دوس داشتم برگردم ب افکار و باور ها و رفتار های گذشته،،

    یادم رفت ک اون فایل گوش دادن ها نوشتن ها سپاسگزاری ها کنترل ذهن ها این نتایج اورد من نباید گیر بدم ک چرا اینجوری شد،،

    اما درحال حاضر ب لطف خدا و فایل های شما استاد گرانقدرم حال و احساسم خیلی بهتر شده

    بیشتر با خودم و شرایط موجود در صلح قرار گرفتم و سعی میکنم همیشه سپاسگزار باشم و بخودم یاداوری کنم ک این نتایج از کجا اومد چیشد ک این اتفاقات افتاد چ چیزی تغییر کرد،،

    درسته ک هنوز نتونسم از لحاظ مالی خودمو پیدا کنم اونم بخاطر احساس لیاقت ضعیفیه ک دارم و بواسطه باورهای مذهبی ک دارم، ک اونم باید کار کنم تلاش کنم بتونم تغییرش بدم،، اما از لحاظ سلامتی و روابط و شغلی و شرایط زندگی نسبت ب گذشتم خیلی تغییر کردم البته ک این تغییرات میتونه بزرگ و بزرگتر بشه،،،

    و استاد جان من هم جز معلولان فکری ثروت هستم و فقط از خداوند میخام ک کمکم کنه در حالی دوره روانشناسی ثروت یک رو دارم ازشم استفاده میکنم ولی باورهام خیلی سخته خیلی محکمه مخصوصا باورهای مذهبی و احساس لیاقتم در مورد پولدار شدن (اینو از نتایج مالی زندگیم میفهمم) و من مطمعنم ک گذر زمان و ادامه دادن این مسیر و سپاسگزاری و بودن و یاداوری کردنه نتایجی ک گرفتم میتونه منو هدایت کنه ب مسیری ک پول بیشتری وارد زندگیم شه،،همونطور ک زندگی مالی شما و این همه افراد ک از محصولات شما استفاده کردن تغییر کرده، شرایط مالی من هم میتونه تغییر کنه،،

    و در اخر اینو ب خودم بگم ک خدا باید کمکم کنه تا بتونم باورهام تغییر بدم و اینک ب اندازه ای ک طول بکشه حرف های استاد باور کنم ب همون اندازه طول میکشه ک نتایج بیاد،،و البته ک من ب اندازه ای ک تغییر کنم شرایط زندگیم تغییر میکنه،،

    درپناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    زهره برزه کار گفته:
    مدت عضویت: 944 روز

    بنام رب جهانیان بنام خداوند بخشنده مهربان بنام خداوند هدایتگر

    استاد عزیزم سلام مریم جان عزیز سلام بچه های سایت عباسمنش و دوستان عزیزم سلام

    سلام از پر مهر به شماها

    بله من این فایل رو امروز شاید بیش از پنج بار از ساعتی بیدار شدم گوش کردم خدایا شکرت

    امروز اومدم بعد از چند روز سپاس گزاری نوشتن و اینو میدونم نوشتن غوغا میکنه چون تو یکی فایل ها استاد گفتن حتی مییتونی با حست با وجودت سپاس گزاری کنی ولی من با نوشتن تمام تمرکزم رو میزارم روی سپاس گزاری و خالم خوب میشه حسم خوب میشه خدایا شکرت بله اتفات عالی در لحظه برای من رخ میده و امروز تک تک بچه ها که سر کار بودم کلی اتفاق خوب برام رقم خورد از اوردن چایی بدون اینکه من درخواست بدم خوردن قهوه امدن سرویس تعویض فاکتورم که تغییر گفتن انجام نمیشه ولی شد خدایا شکرت و اینکه من در حینی که دارم مینویسم هر لحظه ش برام اتفاق خوب و عالیه

    حالا ادامه ش چیه دوستم زنگ زده میگه سالن گرفتم بیا باهم اتفاق زیبا و عالی واقعا عصرهام نمیدونستم باید چیکار کنم دوست داشتم کار مفیدی انجام بدم امروز گفتم نباید فضای مجازی بری و اگه رفتی فقط و فقط بابت کارت باید بری نرفتم ممنون استاد قشنگم

    و اما من دقیقا هر اتفاقی میخوام با حس خوبم تجسم میکنم با حس زیبام و بعد اون اتفاقه برام رخ میده خب بعد چی میشه بعد از یه مدتی چرا همچین شد چرا همچین حرفی زدی چرا اون کار رو انجام ندادی بعد میگم خب نمیدونم چی شد هر دلیلی پیدا میکنم حتی نظر کردن جز خودمو مقصر بدونم و امروز با این فایل بسیار زیبا متوجه بله زهره خانم گل مقصر همه تویی یادمه من اویل رابطه هام اصلا اعتراضی ندارم اصلا همه چی به کاممه بعد توقع هام بالا میره بعد همه چی از هم میپاشه و اینکه خدای من خواسته هامو انجام میده و من اصلا نیاز نیست دنبال چیزی باشم از خدا بخوام خدا هم به بهترین شکل انجحام ش میده خدایا شکرت نوشتن برای من معجزه میکنه در همه حالت در همه صورت خدایا سپاس گزارم

    چند روز ننوشتم ولی عین چند روز من حتی نمتونستم تمرکز کنم که چی میخوام باحترام با محبت صدا هارو میشنوم خدایا شکرت بله فراوانی هست نعمت هست زیبایی هست کار فوق العادههست خدایا شکرت خدایا شکرت قشنگه تک تک کلمه هارو میتونی با جسم و روحت حس کنی خدایا شکرت خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    محمد صدرا شهبازیان گفته:
    مدت عضویت: 3140 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خدایی که برای بنده اش کافیست

    استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز سلام

    از شما سپاسگذارم که مزه شیرین میوه توحید رو به ما چشاندید

    این چند روز با وجودیکه فایل های جدید روی سایت میومد و دوره هدیه اپدیت میشد اما من تا جایی که تونستم این فایل رو گوش دادم

    و سعی کردم درکش کنم هربار بهتر از قبل

    اگاهی های این فایل از جایی شروع شد که یک نفر پرسید چکار کنم که کار کردم روی خودم رو متوقف نکنم

    و استاد مثالی فرضی میزنه از فردی که با کار کردن روی خودش یک نتیجه دلخواهی رو برای خودش خلق میکنه

    اما درگیر نکاتی از اون شرایط میشه که کار روی خودش رو متوقف میکنه

    منی که خودم دقیقا همین وضعیت رو تجربه کردم دلیلش رو خوب میبینم

    دلیل این که بعد از دریافت یک نتیجه دلخواه توی زندگیمون ، اون رو از دست میدیم و کار‌کردن روی خودمون متوقف میکنیم ذهن چموش ماست

    حالا میفهمم استاد چرا میگه اگر روی خودت کار نمیکنی اگر پیشرفت نمیکنی یعنی داری پسرفت میکنی ، توقف معنایی نداره یا داری بالا میری یا سقوط میکنی

    مثل رانندگی ، وقتی داری توی جاده میری اگر دستت رو از روی فرمون برداری و ماشین رو کنترل نکنی حتما تصادف میکنی و اصلا مهم نیست چقدر قبلش مواظب بودی و فرمون رو خوب نگه داشتی اگر ولش کنی حتما تصادف میکنی

    اینجا هم اگر کنترل ذهنت رو ول کنی حتما نتیجه خراب میشه چون شاید تو بیکار بشینی نفس و شیطان بیکار نمیشینه و شروع می‌کنه از کوچک ترین نکته به ظاهر بدِ همون چیزی که خاسته خلق شده خودت بوده ، حال تو رو بد کردن

    و همین میشه که به خودت میای میبینی این شغل دیگه بهت حال نمیده

    رفتار بقیه باهات دیگه مثل قبل نیست

    مثل قبل احترام نمیبینی

    و

    به خودت میای میبینی نتیجه از بین رفته

    این دقیقا همون چیزی بود که سر من اومد

    حالا هر چقدر که توی این مسیر اشتباه بدی نتایج نا خواسته بیشتری هم میگیری به قول اسناد چک و لقد هایی که جهان بهت میزنه سنگین تر میشه

    و چی میشه که بتونیم فرمون کنترل ذهن رو همیشه تو دستمون داشته باشیم ؟

    درواقع چی میشه که بتونیم همیشه زیبایی ها و خوبی هارو ببینیم ؟

    بهترین و راحت ترین راه همون راهیه که خدا گفته

    شکر گذاری

    شکر گذاری به نظر من کلی موضوعات رو تو دل خودش داره

    وقتی شکرگذاریم یعنی توجه به نکات مثبت داریم یعنی تسلیم هستیم در برابر خدا و چیزی که بهمون داده ، یعنی عذت نفس داریم و خودمون رو فردی بهره مند از نعمت های الهی میبینم . فراوانی نعمت هایی که اگر دریا ها مرکب شن و درختا قلم نمیشع همشونو نوشت باور فراوانی رو برای من تقویت میکنه

    سپاسگذار بودن باعث میشه روی خوب هرچیزی رو ببینیم مثلا من توجه و شکر میکنم بخاطر پتویی که الان دارم بجای توجه به پتوی لوکسی که ندارم

    اونقت معلومه که راحتی و ارامشی که اون پتو برام میاره توی زندگی من بیشتر میشه به بینهایت شکل مختلف از جنس همون چیزی که بهش توجه کردم وارد زندگیم میشه

    بخاطر همین قانون مندی و ثبات قوانین خدانده که میگه حتما اگر شکر کنید شمارو می‌افزایم

    من خدارو شکر میکنم بخاطر قواینی که خلق کرده

    بخاطر جهانی که تک بعدی نیست و ما توش حق انتخاب داریم و فرکانسی هامون زندگیمون رو تعین میکنن

    و خداروشکر میکنم بخاطر این که از این قوانین باخبر شدم و با اسناد عباسمنش همزبان بودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    زینب اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1824 روز

    به نام ربّ یگانه هدایتگر جهان هستی

    گام هفدهم از پروژه “خانه تکانی ذهن، گام به گام”

    سلام به دوستان عزیزم در این پروژه هدایتی

    این جلسه رو دوست دارم با مطلبی شروع کنم که تمرین جلسه قبلم رو باهاش به اتمام رسوندم یعنی ظرف

    ظرفی که آماده بودنش موضوع اصلی دریافت نعمت و رسیدن به خواسته هاست؛ چون ظرف هست که تعیین کننده این موضوعه چون هرکس به اندازه ظرفی که آماده داره دریافت میکنه و نه ظرفی که می خواد داشته باشه!

    اولین بار که آیه 7 سوره ابراهیم رو خوندم، اولین برداشتم تا مدت ها این بود که “شکر نعمت، نعمتت افزون کند” یعنی خداوند میگه که شکرگزار باشم تا بیشتر بهم بده.. اما وقتی از استاد شنیدم که معنای این آیه “تا شما را بیفزایم” هست،، کل معادله های ذهنیم بهم خورد که این همه تاکید خداوند برای سپاسگزار بودن این نیست که فقط نعمت های بیشتری بهم بده بلکه من رو می افزای درونم رو گسترش میده؛ ظرف من رو بزرگتر و آماده تر میکنه برای دریافت نعمت

    چند سال پیش که به این مفهوم از زبان استاد عزیزم رسیدم، تلاش کردم سپاسگزاری هایی که داخل دفترم می نویسم با هدف گسترش دادن ظرفم باشه برای اینکه بزرگتر بشه درونم برای اینکه ظرفیت دیدن و لذت بردن از زیبایی های بیشتر رو داشته باشم چون تجربه کرده بودم، حسش کرده بودم که وقتی آماده دریافت نعمتی نباشی حتی اگر اون نعمت رو داشته باشی ازش درست لذت نمی بری! اونطور که باید ذوق و اشتیاق نداری که از وجودش بهره ببری، جوری که بود و نبودش برات تفاوتی ایجاد نمی‌کنه و خب از دستش میدی.. فقط چون به قول خداوند هنوز ظرفت آماده و بزرگ نشده! شاید بخاطر همینه که خیلی حساسم نسبت به نوشتن سپاسگزاری و دیدن نکات مثبت و زیبایی ها،، چون نگاه من بیشتر از اینکه به نعمت ها و زیبایی ها و فروانی های بعدش باشه که قراره وارد زندگیم بشن، به ظرف درونیم و اندازه اون هست تا بتونم هربار هر نعمتی که وارد زندگیم میشه رو جوری از وجودش لذت ببرم و سپاسگزار باشم که باید

    سپاسگزاری واقعا دروازه‌ای به سمت تجربه معجزه ها و زیبایی ها و روانه کردن نعمت ها به زندگیِ،،

    هروقت میشینم دفتر سپاسگزاریم رو باز می کنم تا بنویسم، احساس می کنم که چطور قلبم سبک تر، آرام تر و رها میشه و اون آمادگی درحال ایجاد شدنِ و اون ظرفیت درحال گسترشِ

    من گاهی اوقات تنبلی می کنم در نوشتن سپاسگزاری و به خودم میگم اوکی توی ذهنم سپاسگزاری می‌کنم اما به چشم دیدم که نوشتن اصلا یک قدرت و انرژی دیگه‌ای داره که هر نوع توجه کردن دیگه حتی به گرد پای نوشتن هم نمیرسه شاید برای من اینطوره ولی این تنها روش مؤثر برای منه که لیزری درباره نعمت های زندگیم بنویسم و اون قدرت و معجزه رو در زندگیم جاری کنم،، استاد طوری شده که اگر بخوام درباره نکات مثبت، زیبایی ها و نعمت های یک روزم بنویسم صفحه هااا پر میشه تا جایی که انقدر دستم درد میگیره که دیگه بیخیال نوشتن نصف روز میشم!! اینه که میگم گاهی اوقات تنبلی می‌کنم درواقع انقدر نعمت و زیبایی زیاده که دستم ناتوان میشه و این موقع هاست که شرمنده میشم و اشک تو چشمام جمع میشه از این همه عظمت و سخاوتمندی ربّ که من رو با نعمت هاش احاطه کرده و من ناتوان در سپاسگزاری به شکلی که شایسته و برازنده خودش باشه میشم؛

    اما از جایی که نوشتن مؤثرترین و بهترین شیوه برای منه ادامه میدم به نوشتن این شواهد و برکاتی که می‌تونم در زندگی تجربه کنم و فرصت سپاسگزاری و گسترش دادن ظرف درونم رو بهم میده تا نه تنها از زیبایی ها و نعمت های اون لحظه‌ام لذت ببرم، بلکه نسبت بهشون آزاد و رها باشم تا خداوند با توجه ظرفیتم من رو هدایت کنه به سمت زیبایی ها و نعمت های بیشتر..

    اگر بخوام مثل استاد مثال بزنم،،

    من یکشنبه باید می‌رفتم دندانپزشکی وقتی رفتم اونجا و کارتم رو تحویل دادم یکی از منشی ها گفت آخرین تاریخ نوبت برای چند ماه قبل بوده و برای امروز نوبت نداشتی؟ گفتم نه و اینکه هرچی به کلینیک زنگ زدم کسی پاسخگو نبود.. و یه منشی دیگه خیلی قاطعانه گفت حتما باید نوبت داشته باشی وگرنه کلا امروز نمیشه و باید هفته بعد بیای! اما من لبخند زدم و توضیح دادم که دکتر گفته جلسه آخر هست و هفته بعد شیراز نیستم.. بهشون گفتم هرچقدر لازم باشه اینجا می‌مونم تا نوبتم بشه و منشی گفت تا چند دقیقه دیگه اگر خلوت شد بهتون میگم می‌تونید بمونید یا نه،،

    من یه گوشه نشستم و داشتم از زیبایی محیط لذت می‌بردم، کامنت می‌خوندم، فایل گوش می‌دادم و هر از گاهی دکتر و دستیار ها رو از پشت شیشه کدر می‌دیدم که درحال رد شدن هستن خیلی ذوق می‌کردم و به خودم می‌گفتم ایول قراره دکتر رو ببینم،، کلینیک هر دقیقه که می‌گذشت شلوغ تر از قبل میشد اما من مطمئن بودم که منم قراره برم داخل و خیلی راحت و آرام نشسته بودم تا صدام بزنند که برم داخل و نه اینکه به قول منشی بهم خبر بدن که باتوجه به شلوغی می‌تونم بمونم یا نه! دقیقا 20 دقیقه گذشت و من جزو اولین افرادی بودم که صدا زدن و رفتم داخل انقدررر خوشحال شدم و لذت بردم که اون بحث و نگرانی کوچولوی اول کار الان همه به نفع من تمام شده بود و بخاطر نوبت نداشتن به قول شما استاد یه گوشه ذهنم خیلی کمرنگ این فکر اومد که آخرین نفر من رو بفرستن اما این قدرت سپاسگزاری و معطوف کردن کانون توجه به سمت زیباییِ که هر شرایط ظاهری هرچند ناجالب رو به نفع تو تغییر میده و تو میشی جزو اولین افرادی که صدات می‌زنند و میری داخل و کارت به زیبایی و در نهایت کیفیت و حساسیت انجام میشه یو هووو ایول واقعا خداروشکر

    یه مثال دیگه هم که جدیدا داشتم این بود که وقتی داشتم رانندگی می‌کردم توی جاده یه بحثی بین من و بابام پیش اومد که کنترل ذهنم رو از دست دادم، نتیجه این شد که وقتی رسیدیم خونه و ماشین رو پارک کردم یه لحظه متوجه شدم یکی از انگشترام تو دستم نبود! و من خیلی دوستش داشتم، سه دور ماشین رو با داداشم گشتیم اما چیزی نبود،، رفتیم بالا اما قلبم احساسش می‌کرد من خیلی به هدایت اعتقاد دارم خیلی به همکاری با خداوند و نشانه ها اعتقاد دارم و تجربه کردم بخاطر همین می‌تونستم احساس کنم که خداوند بهم میگه بازم رو بگرد برو دست از تلاش نکش حتی اگر ظاهر اینه که چندبار وجب به وجب گشتی! دو دور دیگه گشتم، ماشین رو جلو عقب کردم، باغچه و.. رو گشتم ولی نه،، آخرش دیدم من تلاشم رو کردم و خداوند بهم گفت چرا جشن نگیری؟؟! گفتم ایول همینه، میام مراسم یادبود(!) انگشترم رو جشن می‌گیرم و کلیی ازش تشکر می‌کنم بخاطر تمام اون روزهایی که داشتمش و بهم خدمت کرد و از وجودش لذت بردم.. انقدر با داداشم با فلاش موبایلم رقص نور زدیم توی ماشین و آهنگ خوندیم و شادی کردیم که گفتم حالا بیا جا مون رو هم عوض کنیم من برم عقب تو جلو بشین فضای پشت رو هم تجربه کنم،، و در بین این لذت بردن ها و به نیکی یاد کردن ها از انگشترم دیدم یه پلاستیک اونجا بود که هیچ ربطی نداشت، داخلش رو که نگاه کردم دیدم خدای بزرگ انگشترم اینجاستتت و کلییی خوشحال شدم و مراسم یادبود تبدیل شد به مراسم پیدا شدن انگشتر و کلییی شادی و سپاسگزاری دیگه و وقتی رفتم بالا به مامانم گفتم از قدرت کنترل ذهن و متمرکز کردن کانون توجه روی زیبایی ها و رها بودن نسبت به نتیجه خلاصه که انقدررر بزرگش کردم که تا چند ساعت بعدش داشتم تو اتاق می خوندم و می رقصیدم… یا ماجرای گم شدن گوشیم و پیدا کردنش و.. کلی مثال های دیگه از این جنس که همش به لطف خداوند و ابزار در دسترسی که برای ما گذاشته تا کنترل ذهن بیشتری داشته باشیم همگی به بهترین شکل اتفاق افتادن

    خداروشکر بخاطر فرصتی که دارم تا این گام رو هم با تعهد بردارم^^

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    ریحانه اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    سلام ودرود براستاد بزرگوار وخانم شایسته عزیز وتمام هم فرکانسی های عزیزم

    امروز پنج شنبه ۹۹/۱۲/۲۱

    دیشب ساعت ۱۵دقیقه بامداد شهر ما زلزله اومد ومیخوام بگم چطور با این لایو استاد آروم شدم وواقعا برای من آب بر آتش بود.با فشار روحی واسترسی که داشتم حالم زیاد خوب نبود یه چیزی میخواستم که بااون به آرامش برسم نمیدونستم چی ولی یه چیزی کم داشتم فایل استاد که باز کردم کلام استاد درک کردم انگار واقعا واز ته دل برای من بود

    خدارو صد هزار مرتبه شکر که با خانواده خوشبخت وبی نظیر عباس منش همراه هستم من امروز از ته دل وبدون ادا خدارو شکر کردم

    شکر کردم بابت تمام داشته هایم که گه گاهی به چشمم نمی اومد شکر کردم بابت سلامتی امنیت وآرامشی که دارم شکر کردم بابت همسرم و فرزندانم شکر کردم بابت خونه وماشین و….

    چقدر بابت شکر گزاری که داشتم حالم خوب شد وخدارو بابت این حال خوبی که بدست آوردم شکرررر کردم من این شکر گزاری با تک تک سلول های بدنم حس کردم وحال فهمیدم شکر گزاری ولذت شکرگزاری واقعی چیه ومن از خداوند این حال رو بیشتر وبیشتر خواستارم

    😢😢😢😢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    فرزانه الهی گفته:
    مدت عضویت: 2649 روز

    به نام یگانه قدرت جهان هستی

    سلام استاد جان

    چقدر این فایل رو دوست داشتم ،مناسب شرایط الان من بود ،

    هروقت فقط لفظ سپاسگزاری میاد من قلبی میشم نه که کامل عمل کنم نه ، من چشیدم فرق وقتی که سپاسگزارم بابت همه چی با وقتایی که شل میگیرم ، انگار سپاسگزاری مثل آب روی آتیش تمام چلنج ها کاری منو خاموش می‌کنه ، آرامش محض و برای من دو سه روز بعد نتیجه ظاهر میشه ، قشنگ می بینم آسون شدم برای آسونیها

    چند وقته دارم به لطف خدا خوب عمل می‌کنم کمردردم برطرف شد ، آلرژیم خوب شد و اصلأ یه وضعی ، قانونه خدای مهربونه دیگه

    تو کتاب ماورای طبیعی شدن نوشته سطح آنتی بادی های مخاطی در حالت سپاسگزاری بیشتر بوده این یعنی ایمنی ما هم با امواج سپاسگزاری تنظیم میشه

    الآن دو تا دغدغه دارم یکی اینکه بتونم بهتر به این قانون عمل کنم

    و دوم اینکه رو خوبی های آدمها تمرکز کنم ، این نقطه ضعف رو دارم که انتظار کامل بودن از آدمها دارم و سریع نظرم بهشون منفی میشه ، تو خلوت هم تمرین می‌کنم ولی وقتی روبرو میشم باهاشون میفتم باز تو حالت ناخودآگاهی

    باید خیلی تمرین کنم و این عضله رو تقویت کنم

    به نظرم اگر به خودمون حس مثبتی داشته باشیم در مورد بقیه هم بهتر عمل می کنیم

    ان شالله

    خدایا شکرت که اجازه دادی بنویسم

    مریم جان از شما بسیار ممنونم ، این فایل ها رو خلاصه کردین عالیه و همه لذت می بریم و استفاده می کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: