اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چه همزمانی جالبی از دیروز استارت دوره روانشناسی ثروت یک را زدم و اتفاقا دیروز جلسه دوم این دوره را داشتم گوش میدادم چقدر توضیحات استاد در مورد اینکه ثروت ربطی به کشور،جنسیت،شغل،سن نداره و فقط ذهن عامل ثروتمند شدن و چقدر کامنت های دوستان فوق العاده بود که چندین صفحه و به تفکیک نشسته بودن و جزء به جزء نوشته بودن
عدم تکامل و افتادن در تله یک شبه ثروتمند شدن شاید در ظاهر زرق و برق داشته باشه بله هیچ کار نکنی صبح پاشی تو حسابت میلیون ها و میلیارد ها باشه که اگه این اتفاق هم بیفته همون جور که یه شبه اومده یک شبه هم میره چون هنوز ذهن ما نمیتونه اون مقدار پول را هضم کنه و باهاش راحت باشه هی به ما سک میزنه که برو خرج منه پس برای کی میخوای برو بهترین لباس،ماشین،ساعت،ویلا،مغازه بخر
تو فکر ما اینه که اگه هر چی پولدار تر بشیم هزینه هامون هم بیشتر میشه هر چی ثروتمندتر بشم باید پول بیشتری صرف مخارج زندگیمون کنیم به قولی هر که بامش بیش برفش بیشتر
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم ،مریم جون و دوستان گلم ،استاد جان بینهایت خودم و لایق ثروتمند شدن میبینم ،من لایق ترینم برای رشد درست و عاقبت بخیری ،به این دلیل که قبل از شنیدن این فایل تمام فایلهایی که دوستم به اصرار خودش بهم داده بود و از گوشی و فلشم پاک کرده بودم و تصمیم گرفته بودم که ماهانه یکمیلیون تومان از سایت محصولی بخرم(قانون آفرینش) تا وقتیکه آمادگی برای شنیدن فایلهای گران تر و داشته باشم و باهاشون هم مدار شده باشم ،رضایت شما برام خیلی مهم بود ،اگه این کار و نکرده بودم حرفای امروزتون برام خیلی گرون تموم میشد ،من خیلی دقیق به صدای قلبم گوش میکنم ،دندان طمع رو کندم و دور انداختم ،باورهای کمبود در وجودم وحشتناک زیاد بود ،جوری که وقتی میشنیدم چیزی داره گرون میشه حتی وام میگرفتم و از اون جنس میخریدم ،دارم روی این باور کار میکنم و خیلی خوب هم دارم جواب میگیرم ،از روزی که در سایت اعلام کردید که 15 آبان افزایش قیمت دارید ناراحت بودم، اما با خودم گفتم این باود کمبود فراوانی هست و من میتونم با فایلهای دانلودی و دوره قانون آفرینش که خودم به تازگی خریدم ثروت زیادی بسازم و مهم نیست که دوره ها چقدر گرون شده باشن من میخرم( البته گرون واژه جالبی نیست ،اونقدر دوره ها و فایلهای دانلودی با ارزشن که باید عمرمون و بابت یادگیریشون به عنوان بها بپردازیم ) ،اما انگار این باورها خیلی ریشه دار تر از این حرفا هستن ،چند دقیقه قبل از اینکه این فایل و گوش کنم تصمیم گرفتم طلاهام و بفروشم تا 15 آبان تمام محصولات و بخرم( من هم انگار مثل شما از یه حدی که طلا میخرم بیشتر بهم نیومده و تا پولی لازم میشه سریع با کلی ضرر میفروشم ،همون باور شما که با پول و طلای زیاد راحت نیستم،از سال گذشته تصمیم گرفتم به هیچ عنوان تحت هیچ شرایطی حتی 1 گرم طلام و نفروشم ،اما باز … ) و همه محصولات و با قیمت فعلی محاسبه کردم تا ببینم پول طلاهام کافی هست یا نه، قیمتهارو با قیمت جدید حساب کردم ،اما خداوند تو قلبم گفت (من اینجا هستم ،نگران چی هستی ،این چند تکه طلای کوچک داره حال خوب بهت میده ،اونقدر بهت پول میدم که تمام دوره ها رو براحتی و به آسونی میخری) ،دلم آروم گرفت ،حس عجیب و عالی دارم ،خدایا شکرت ،نشونه های تغییر باورم اینه که خودم و قانع نکردم و با تمام وجودم به فراوانی باور دارم, فراوانی یعنی من چند روزه که به هر اداره و بانکی پا میذارم انگار خداوند بزرگم تمام جهان هستی و از کار میندازه تا کار من راه بیافته ،همه آدما رو به خدمت من درمیاره ،من و پیش تمام مردم بزرگ و با عزت کرده ،همه خیلی دوستم دارن ،خیلی بیشتر از قبل ،مگه میشه بری دفتر پیخوان که هر روز حسابی شلوغه اما روزی که تو کار داری هییییچچچکس نباشه و آخرای کار مردم یواش یواش بیان ،مگه میشه بری شلوغترین بانک ،بانک ملی مرکزی ،چند نفر جلو تر از تو باشن همه مدارکشون ناقص باشه و در عرض دو دقیقه نوبت من بشه و همینکه کار من شروع میشه پشت سرم صف طولانی از مردم باشه ،فراوانی یعنی تماااام کارام به آسونی توسط عالی تری و با اخلاق ترین کارمندا و پرسنل و مردم انجام بشه ،در حدی که امروز وقتی کارمند بانک با شرافت و اخلاق خوش کارم و انجام داد رفتم اتاق رئیس بانک و رفتار اون کارمند و به رئیس انعکاس دادم ،هم رئیس بانک خیلی خوشحال شد و هم از من خیلی تشکر کرد که خوبی کارمندش و گفتم،فراوانی یعنی حدود دو هفتست که تمرکز صددرصد خودم و از ناخواسته ها برداشتم ( اینستاگرامم و پاک کردم ) به خدا قسم هر شب از خداوند هدایت میخوام فقط و فقط داره فایلهای سفر به دور امریکا ،زندگی در بهشت ،تمرکز بر روی نکات مثبت و بهم نشون میده ، فراوانی یعنی همسرم یهو میگه هیجا خونه خود آدم و دست پخت تو نمیشه ،فراوانی یعنی همسرم یهو بهم میگه نمیدونم چرا چند روزه وقتی کارم بیرون تموم میشه دلم میخواد سریع بیام خونه تو و بچه ها رو ببینم و با شما وقت بگذرونم ،خدایا هزاران بار شکرت ،کامنتم خیلی طولانی شد ،اولش نمیدونستم چی بگم اما بی اختیار فقط دلم میخواد از تجربه های جدید و عجیبم بنویسم ،البته عجیب از نگاه دیگران ،خودم میدونم این اتفاقا نتیجه چی هستن استاد عزیزم بینهایت ازتون سپاسگذارم که یکی از بهترین دستان خداوند شدید در زندگی من ،از مریم جون بینهایت سپاسگذارم به خاطر تمام زحماتی که برای این فایلها متحمل میشن ،از خدای مهربانم بینهایت سپاسگذارم به خاطر وجود شما و این فضای بینظیر
روزپنجاه وهفتم،روز شمار توانایی تشخیص اصل از فرع..
ذهن فقیر…..
وقتی داشتم به این دو کلمه فکر میکردم، کلی خاطره از ذهنم گذشت، خاطره هایی که تلخن، خوب نیستند، اصلا آدم دوست نداره که بیادشون بیاره …
اما واقع بینانه که نگاه می کنم، می بینم اتفاقا باید به یاد بیارمشون، تا بتونم فرق ذهن فقیر و ذهن ثروتمندو بتونم بفهمم واز هم تشخیصش برم…
من کلا هربار اومدم روی یه شخصی حساب باز کردم وبهش امید بستم دقیقا از همونجا سرخورده وناامید شدم، البته اینکارو سالها پیش انجام میدادم اینکه بخوام روی کمک مالی یا عاطفی پدرم حساب کنم، یا روی کمک ودارایی مالی وعاطفی همسرم، یا حمایت کارفرمام ویا حمایت پدرشوهر و….
واگه از جانب اونا حمایت نمیشدم، خیلی ضربه روحی میخوردم و همیشه خودم رو بی پناه حس میکردم وبه عنوان یه خانم خیلی برام دردناک بود که نمیتونستم حمایت کسی مثل ویا شوهرم رو داشته باشم وخیلی جالبه، هربار هم میگفتم خدایا اخه چرا همچین پدر وهمچین شوهری نسیبم شده تو زندگی؟
همه شانس دارن جز من،همه حامی وحمایتگر دارند جزء من…
اما وقتی همسرم به رحمت خدا رفت و پدرشوهرمم همینطور قبل همسرم فوت شدند، و پدرمم همچنان نمی تونست که منو حمایت کنه، پیش خودم گفتم خب حالا تکلیف معلوم شد من باید خودم دست به کار بشم و خودم وبچم رو حمایت کنم، وگرنه کسی دلش به حال ما نمی سوزه…
خب سالها گذشت ومن هربار که به در بسته میخوردم، کم میاوردم، آدمها پشتم رو خالی میکردند ، کارمو از دست میدادم، یا مهارت کافی توی کاری که ازم میخواستند رو وقتی نداشتم، یا وقتی خودم وپسرم مریض میشدیم و یا نیاز مالی داشتیم و کسی نبود که حمایتمون کنه، با هر بار شکستن توی خودم، انگار بیشتر به این درک میرسیدم که اصلا من به تنهایی کاری ازم برنمیاد واتفاقا نه تنها از خودم به تنهایی بلکه از هیچکس هم برای من وپسرم کاری برنمیاد…
شاید خانواده و اطرافیان از روی عشق، یا دلسوزی، یا ترحم حواسشون بهمون بود، اما زندگی من یه چیز کم داشت..
یعنی در اصل زندگی من معنی خاصی نداشت جز تقلاهای بیخود و تلاشهای سخت وطاقت فرصا…
اما کم کم با خدایی آشناشدم که فهمیدم می تونم بهش بسپارم کوله بار خستگیهام رو تا باهم شراکتی مسائل ومشکلاتم رو حل وفصل کنیم…
وهرچقدر من بیشتر میسپردم،زندگی بیشتر روی خوشش رو بهم نشون میداد…
اما این کافی نبود، چون من هنوز شناخت درستی از خداوند وقوانینش نداشتم،فقط عجز وناتوانیم از تکیه برخودم ودیگران باعث شده بود بهش رو بیارم وازش کمک بخوام…
انموقعه ها، رابطه ی منو خدا صمیمانه واز روی عشق نبود، یعنی از طرف من از روی عشق وصمیمانه نبود، یه حالتی مثل اجبار، مثل رودربایسی، مثل حالا دیگه مجبورم، حالا خدا همه کارست ومنم بنده ناچیزو، حالا شاید دلش بسوزه به حال منو بچمو، حالا دیگه …
قربون بزرگی وعظمت ومهربونیش برم من، که الانم هربار یاد اونهمه عشق ومهربونیش در حق خودم وپسرم میفتم اشک میریزم و حمدش رو به جا میارم…
اصلا اونموقعه هام که درست نمیشناختمش و رابطه صمیمانه ای باهاش نداشتم، ولی اون دوستم داشت، اونکه منو خوب میشناخت ونیازهامو میدونست و همیشه نه تنها سهم بیشتری از زندگیم رو برعهده داشت بلکه عاشقانه همیشه کاری میکرد تا ما راحت زندگی کنیم وکمبودی نداشته باشیم، چون هر جور حساب میکنم منه ناسپاس نادان که حتی سهم خودم رو نمی تونستم تو زندگی به درستی انجام بدم کجا قدرت اینو داشتم که اون زندگی رو به اون خوبی مدیرییت کنم واون شرایط عالی رو ادمهای عالی رو، سلامتی و برکت ونعمت و شادی رو برای خودم خلق کنم؟؟؟؟؟
من اصلا نه عقلش رو داشتم نه قدرتش رو…
همه اش فقط خودش بود ….
تا اینکه با آموزه های شما استاد عزیزم،آشنا شدم وبه درک وشناخت بیشتری نسبت به خداوند وقوانین جهان هستی رسیدم…
تازه متوجه شدم که خدا که همون خدا بوده وهست ونعمتها هم همیشه پیرامون من ودر دسترس من بودند، اما چون ذهن فقیر داشتم، چون باور به فراوانی نداشتم، چون نمی تونستم به داشته هام توجه کنم، چون تمرکزم روی نعمتها و زیبایی های زندگیم نبود، چون به ایمانی که داشتم ایمان واعتماد نداشتم و نمی تونستم موحد ویکتاپرست وتوحیدی باشم، چون احساس عدم لیاقت داشتم، چون اکثرا ناسپاس بودم ، اونچه که حتی برای من وسهم من بود و خیلی راحت بدست آورده بودم وخداوند روزی من کرده بود رو هم مثل آب خوردن از دست میدادم..
ودر نهایت میگفتم ، صلاح نبوده، مال من نبوده، خدا نخواسته، شانس ندارم و……از این دست باورهای اشتباه وغلط..
هرچقدر به عظمت وبزرگی وبخشندگی ومهربانی خداوند بیشتر پی بردم، خیالم از اینکه نعمتها همیشه هستند و رزق وروزی من دست خداست باور فراوانی در من پررنگتر شد….
هرچقدر بیشتر به این درک رسیدم که من برای هدفی خلق شدم، ومن خودم خالق شرایطم هستم و من می تونم با پرورش توانایی ها واستعدادهام ارزش خلق کنم وباعث پیشرفت وگسترش جهان بشم، احساس قدرت بیشتری کردم و هر روز قدم محکمتری برای دنبال کردن اهدافم برداشتم…
هرچقدر قدرت واختیار رو از دیگران گرفتم و خداوند رو تنها قدرت هستی دیدم بیشتر اعتقاد پیدا کردم که آدمها وسیله ای هستند تا خداوند از طریق اونها منو به مقصد برسونه، برای همین وجود ومهربانی و لطف انسانها رو ، از حضور خداوند دیدم و آدمهای بیشتر ونیکوتری سر راهم قرار گرفتند که بهم عشق لاعوض بدن…
هرچقدر زندگیم بر پایه این باورهای جدید والبته درستم پیش رفت، ذهن من هم فقر رو پشت سر گذاشت….
شکر الله دیگه ترسی از اینکه فرداها چی میشه ندارم…
چون خدای عاشق ومهربون وبخشنده من دیروزها بوده امروز بوده فرداها هم هست وتنها صاحب اختیارم خداست و به قول شما استاد عزیزم محاله که کسی در مسیر راستی ودرستی وتوحید ویکتاپرستی باشه وجهان چیزی رو ازش بگیره….
برای کسیکه تنها روی قدرت خداوند وکمکش تکیه کرده، برای کسیکه سعی میکنه سهم ونقشش رو هر روز توی زندگی به درستی انجام بده، زندگی سراسر خیر هست وبرکت وشادی و سلامتی وامنیت وآرامش….
دیگه از دست دادن معنی نداره…
چون دیگه به این یقین رسیده که اگر هم چیزی رو از دست بده بدون شک بهتر از اون رو جهان بهش میده خیلی زود وخیلی راحت….
برای همین آزادانه وباعشق از اونچه که خداوند روزیش کرده استفاده میکنه ونگران تمام شدنش نیست….
بلکه هر روز منتظر معجزه ها وسورپرایزهای جدید والبته قشنگ وشگفت انگیز خداوند هست…
نه توانش رو دارم به طور کامل وشایسته از خداوند سپاسگزاری کنم که منو در این مسیر پرخیروبرکت قرارداد، نه از شما استاد عزیزم که با آگاهیهای نابتون زندگیمو ساختید…
استاد چقدر من این فایلتون رو دوست دارم این فایل از اون دسته فابل هایی که باید مدام
گوش داد.
توی این سلسله از فایل هاتون من متوجه شدم با وجود اینکه شروع کردم به کسب درآمد و از
صفر کلوین و بعد از چند سال بیکاری در حال پول ساختن با شروع عدد 100 میلیون با فقط چند ساعت کار و
آزادی کامل در خانه خودم از کشور دیگه ای در حال پول آوردن هستم متوجه شدم و شده بودم که سطل من
سوراخ های ریز درشتی داره که باید دونه به دونه اونها رو ترمیم کنم تا در کنار اینکه ثروت بیشتری رو دریافت
کنم بتونم از این ثروت بهره ببرم و لذت و زیبایی بیشتری رو به وجود و ذهن خودم دعوت کنم
این درآمد به لطف و مدد الله و آگاهی های شما در دوره 12 قدم تحقق پیدا کرد
اما نکته ای که هست و خودم هم بعضا باهاش درگیر بودم و الان بسیار کمتر اینجاست که بعضی از ماها نمی تونیم تمیز بدیم مرز بین خرج کردن رو با منطقی خرج کردن یعنی طرف مثلا در ماه 1000 تومن درآمد داره عین 1000 تومن رو میره تو هفته اول خرج می کنه بعد میگه خب دیگه استاد گفتن یا تو کامنت ها بچه ها نوشتن اگر پول داشته
باشی و خرج نکنی گندیده میشه پس بریم خرج کنیم و هر چی دوست دارین بخریم از اون
طرف خدا بزرگه میرسونه اینجا همون مرز هست که میگم باید مراقب باشیم
اینجا بحث مازاد خرج و مخارج زندگی روزمره هست یعنی من هزینه های جاری زندگی رو
انجام میدم و اخر ماه از 1000 تومن 500 تومنش میمونه و با اون 500 تومن نمیرم آن
چیزی رو که خودم احتیاج دارم رو بخرم و استفاده کنم و لذت ببرم از زندگی بنابراین به
قولی این پول یه بلایی سرش میاد یا به نحو بدی خرج میشه و یا خودت میکی ای کاش
رفته بودم حداقل فلان چیز که لازمم بوده رو برای خودم میخریدم
من بارها این اتفاق افتاده و من متوجه شدم ذهن فقیری داشتم.قدم اول اینکه که من بود این ذهن فقیره
حالا اگر مرد عمل باشم شروع می کنم به آموزه ها یعنی شنیدم، قبول کردم حالا میرم برای انجامش تا نتایجش
رو ببینم البته خیلی جاها خیلی خوب عمل کردم بعضی از جاها هم نه و باید روی همون بعضی از جاها وقت
بزارم باورهاشو بسازم و عمل کنم به اون باورها.
سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت این اگاهی های بسیار بسیاااار ارزشمند بود
سلام به دوستانم دراین سایت وتشکربرای کامنت های زیباومفیدشون..
جالبه که برای امروز این سوال رونوشته بودم که من چه مانع هایی درذهنم برای ثروت دارم؟ وچه مانع هایی برای کاری که دارم انجام میدم بعنوان یک حرفه شغلی دارم؟
اینکه شدیدا من باوربه اینکه پول زیاد برخلاف خواسته خداونده وثروت باخواست خداوند مغایره، رودارم چون درخانواده فقیر مذهبی بزرگ شدم، ودومین مانع ذهنم هم آسان بدست آمدن پول هست، چون من بارها شنیده بودم که پول آسان منبعش فساد هست که یا دزدیه، یا مال مردم خوری به شکل های گوناگون، پول حلال هرگزآسان بدست نمیاد.. یادمه من ازبچگی عاشق معامله گری بودم خودکار ومداد های اضافیم رومیفروختم به بچه ه تومدرسه ا، یا ازیکی میخریدم وگرونترمیفروختم به یه کسی دیگ، مامانم وقتی فهمیدخیلی دغوام کرد وگفت این پول حلال نیست تواگه چیزی کسی لازم داره باید بهش بدی رایگان وکمکش کنی نه اینکه بهش بفروشی.. والبته بابام هم معامله گری بود که پول میساخت ازمهارتی که درخرید وفروش داشت ولی با باوری که داشت همیشه چیزهاشو میبخشید به دیگران وبرای خودش هیچوقت چیزی نمیخواست وهمیشه باعث افتخارش بودکه مردم ازش راضی ان… من بزرگترکه شدم هم میخواستم سودکنم هم احساس گناه داشتم که این سودی که کسب کردم حلال نیست، باعث میشد همیشه وقتی برای کسی کارمیکردم اضافه کاری کنم، وتوی فروش هم ارزون ترازحدمعمول بدم جنسم رو، همیشه چیزهایی که دوسشون داشتم رواگه کسی ازش خوشش میومدمیبشیدم نه اینکه دوست داشتم اینکاروبکنم، برای این بودکه عذاب وجدان میگرفتم وفکرمیکردم اگه ندم خداازم میگره پس بهتره بدم، چون بابام میگفت اگه خودت ندی خدا ازت میگیره… همیشه خواسته ها وآرزوهام این بودکه یه سرمایه ای داشته باشم که بتونم یه چیزی روخریدوفروش کنم، اولش چندسال پیش بابازارسهام اشناشدم اونجا خوب بود ولی من دوست نداشتم یه چیزی بخرم. منتظربمونم که ببینم حالا چه اتفاقی بیفته تا من به سودبرسم، گفتم پس حتما کارهای دیگ ای هست که میتونم انجام بدم وآزادی زمانی ومکانی هم داشته باشه برام، تا اینکه رسیدم به بازارجهانی فارکس، وفهمیدم که اینجا میشه باتوجه به مهارتت معامله کنی وخودت تصمیم بگیری کجا بخری وکجابفروشی، سرچ کردم الگوهایی که بعنوان معامله گران موفقی بودن روپیداکردم وفهمیدم که معامله گری با سهامداربودن خیلی حرفه متفاوتی هست، سهامداری باید بنیادشرکت هاروبررسی کنی ومثل وارن بافت وبعد سرمایه گذاری کنی، ولی معامله گری نیازی به سپردن پولت وخواب پولت به مدت زمان خاصی که ازاون شرکت سودبگیری نیست، چون بازارفارکس حجم سرمایه بالایی داره میشه روی جفت ارزهای کشورها مثل اختلاف قیمت یورو با دلار معامله کرد باعلمی که داری وابزارهایی هم برای مدیریت سرمایه ومیزان ریسک هست برعکس سهامداری دربورس، اختیارسرمایه ات دست خودت هست وبسته به مهارتت میتونی نتیجه بگیری… خلا صه من هدایت شدم به ادم های که تواین حرفه بودن وازتجربشون استفاده کردم، وازاونجایی که من عاشق اینکاربودم اصلا دنبال سریع نتیجه گرفتن نبودم برام جذاب بود یادگرفتن،،، اروم اروم من یه سرمایه کم رشد کردم وسرمایه ام بزرگترشد، ولی یه جایی دیدم من دارم طبق الگوهای قبلیم رفنارمیکنم تصمیماتی رومیگیرم برای سودی که بدست آوردم ازدستش بدم، تودوره شیوه حل مساعل متوجه شدم که من بایدیکسری مساعل روحل کنم وآروم آروم پیش برم ازخودم انتظاربینقص بودن نداشته باشم، ومتوجه شدم من خودمولایق موفقیت نمیدونم، چون درشغل قبلیم هم که مغازه داشتم همین تصمیمات خیلی بیجا وبیخودم باعث ورشکستگیم شد.. تودوره احساس لیاقت تازه فهمیدم که چقدراوضام خرابه ودیگ تا همین الان بجای شغل عوض کردن تصمیم گرفتم درونموتغییربدم، روباورفراوانی بافایلایی که ازدوره هایی که داشتم کارکردم وهمینطور معنوی بودن ثروت، یه کم بهترشدم..
تا اینکه متوجه شدم تواین کارچون پول آسان بدست میاد ذهن من باهاش مشکل داره وحلال نمیدونه، واین مانع که تواین کار ارزشی نمیشه خلق کرد برای کسی هم بود توذهنم، خب این منطق که هرکسی هرکاری شروع کرده اولش برای اینکه مهارت خودشوبهبود بده وشرایط زندگی خودش تغییرکنه بوده وبعدش حزفه ای ترکه شده اومده به بقیه هم تواون حوزه کاری کمک کرده ومساعلی که داشتن حل کرده مثل بسیاری ازاساتیداین حوزه، مثل کسانی که الان اومدن شرکت هایی روتواین حوزه بعنوان تامیین سرمایه برای معامله گرانی که مهارت دارن ایجادکردن وبینهایت ایده دیگ که خداوند درزمان مناسبش به انسان الهام میکنه برای گسترش…حل مساله که حتما نباید بصورت یه چیزفیزیکی باشه، مگه هاوگینگ محصول فیزیکی ارائه داد نه با دانشی که داشت درمورد انرژی بودن جهان ووجودسیاهچاله ها که خیلی ها نصف بیشترجمعیت جهان به کارشون نمیومد این نظریه ها، ولی اون آدم کارش ارزشمندبودبرای جهان… یاانیشتن چ محصول فیزیکی مگه تولید کرد برای عموم مردم هیچی، اما نظریه هاش برای علم وشناخت کارکردجهان ارزشمندبود، ومسعله دراون حوزه کاری حل کرد، پس هرکسی میتونه توحوزه کاری خودش وچیزی که بهش علاقه داره وخیلیای دیگ هم هستن که علاقه دارن حل کنه باتجزبه ای که داره، پس وقتی ازانجام یک کاری لذت ببریم وتکامل که قانون اصلی جهان هست روهم درک وعمل کنیم درهرکاری که باشیم باعث رشدجهان میشیم صد درصد هرروز جهان داره بسمت تکنولوژی وآسانترشدن پیش میره انجام کارها بسمت تلاش ذهنی رفته تا کاریدی وفیزیکی.. اینا فکت هایی بود که برای خودم امروزنوشتم،
اگر دوستانی هستن که تجربه ای ودیدگاهی دارن ممنون میشم که تجربه ودیدگاهشون روبگن که من بهتربتونم برای خودم منطق بسازم
هرگز به شما دیر توصیف نمیگردد زان طرفه ای که خدا به شما تقدیر داشت
سلام بر استاد عزیز و گرامی و مریم بانو همراه شایسته و بینظیر استاد
و سلام خدمت دوستان هم فرکانسی این سایت بزرگ به وسعت جهان
إیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعِینُ(پرورداگارا) تنها تو را میپرستیم (تسلیم تو هستیم) و تنها از تو (فقط خودت) یاری میجوییم.
خدا رو شکر امروز هم تونستم یک فایل پر از درس و نکته استاد رو ببینم و کلی مطلب و نکات یاد بگیرم و خداجونم هدایتم کن بتونم به این نکات و درسهایی که یاد گرفتم عمل کنم
منم مثل استاد از سن 14یا15سالگی خودم به روشهای مختلف برای خودم پول تولید کردم، کارگری کردم، کارگری ساختمان، کارگری شرکت، اپراتور مخابرات، کاسبی کردم، منم مثل استاد تو سن 16سالگی یک درآمد رویایی داشتم، پدرم و عموم یه کاسبی داشتند که من و پسرعموم در سه ماه تابستان اون سال با هم تو اون کاسبی شریک بودیم و از پدرم و عموم خرید میکردیم و برای خودمون میفروختیم و از همه بیشتر ما دو نفر فروش داشتیم هرروز صبح ما بارمون رو میخریدیم و تا شب میفروختیم و مجدد برای فردا بار جدید، اونقدر فروش داشتیم بعد از سه ماه که عموم و پدرم برامون حساب و کتاب کردند فکر میکردند ما باید کلی پول داشته باشیم ولی فقط هزینه خرید لباس و کفش و کیف و کتاب مدرسه رو داشتیم که هم پدرم و هم عموم تعجب کرده بودند که اون باری که ما از اونا خریده بودیم در بدبینانه ترین حالت و با سود خیلی کم کلی پول باید میداشتیم ولی نداشتیم چرا چون هر چقدر درآمد داشتیم با سن جوانی که خام بودیم هزینه های الکی داشتیم کرایه ماشین چندبرابر بیشتر میدادیم که هر روز صبح و شب موقع رفتن با ماشین اتوبوس ها و یا تاکسی به خاطر اینکه ما دو نفر مسافرشون بشیم با هم دعوا میکردند… هزینه تفریح و سینما و مکانهای گردشگری تو اون شهری که بودیم غذاهای مختلف.. هزینه هایی که خیلی هاش الکی بود و میشد که نشه… اره از همون زمان این سطل من سوراخ بوده و هست و هنوز یاد نگرفتم که تعمیرش کنم، چرا؟! من هیچ وقت پولی به عنوان حساب پس انداز نداشتم، خونه خریدم، ماشین خریدم، مغازه خریدم، موتور خریدم دوچرخه خریدم و… و همه اینها رو به جزئ مغازه چند بار عوض کردم و بهترش هم کردم و… کل هزینه های زندگی خودم از 14سالگی با خودم بوده نه پدرم و نه کس دیگه ای… ولی هنوز اون ذهن من ایراد داره، چرا؟! با اینکه درامدم همیشه خوب بوده و از راههای مختلف پولسازی کردم با اینکه کارمند هم هستم ولی باز مشکل پس انداز کردن و جمع کردن پول رو دارم، تازه فهمیدم به قول استاد سطلم سوراخه..
همین ماه من تو تمرین جلسه ششم قدم اول دوره 12قدم، تعیین اهداف، من سه هدف مالی نوشتم، پرداخت بدهی قسطم که در مدت یک هفته که تعیین کرده بودم بهش رسیدم، هدف دومم پرداخت چکم در تاریخ 20مهرماه بود که بهش رسیدم یعنی پولش رو تولید کردم، هدف سوم هم یک سوم به درآمدم در مهرماه اضافه کنم که تا الان که دارم کامنت مینویسم علاوه بر یک سوم اضافه که تا 20مهر بهش رسیدم بیشتر از حتی در آمدم یعنی حدود 20درصد هم بیشتر درآمدم بیشتر بوده نسبت به ماه قبل، ولی همین امروز ته حسابم هیچی نیست، یعنی خرجم بیشتر از درآمدم شده، با اینکه درآمدم دوبرابر و بلکه بیشتر شده ولی حسابم خالی است. تازه میفهمم که سطلم سوراخه و باید یاد بگیرم که این ذهن فقیرم رو با تولید باورهای فراوانی درستش کنم خداجونم هدایتم کن
وقتی ظرف فرد سوراخ است یعنی حتی اگر فرد پول ساختن را نیز بلد باشد، پول می سازد اما ذهنیت او به شکلی با پول رفتار می کند که همیشه لنگ هزینه ها باشد
این قانون و وعدهی خداوند است که: شرایط و نتایج شما تغییر میکند وقتی، شخصیت شما و نگرش شما از اساس درباره ثروت ثروت تغییر میکند.
خدایا هزاران بار شکرت خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
امروز توی سایت یک ساله شدم 365 روزه که با شمام و یک ساله داره بهم آگاهیی ناب الهیی جاری میشود
اولی که من اومدم سایت شما دوستم سایت شما رو معرفی کرد و گفت اول برو فایل های رایگان توحید در عمل رو گوش بده و وقتی من این فایل هارو گوش دادم تازه مفهوم توحید رو درک کردم و فهمیدم چقدر من دور بودم از خدا چقدر من توی در و دیوار بودم…
قبلش من توی زمینه آگاهیی لایو میزاشتم و کلی با دوستام راجب آگاهیی صحبت میکردیم و جلسه میزاشتم….
بعد از شنیدن حرف های شما من میخکوب گوش دادن به شما شدم اصلا فقط دلم میخواست بشنوم ….
رفتم توی فایل های دانلودی و فایل پشت فایل فایل پشت فایل گوش دادم دوستام میومدن میگفتن سهند برامون حرف بزن من میگفتم اصلا حرفم نمیاد و فقط دلم میخواد گوش کنم و
از وقتی هم که رفتم توی فرکانس شما دوستام کم و بیش کم رنگ شدن و انگار هنوز توی مدار شما نبودن…
به جز یکی از دوستام که ازمنم جلو تر بود و حتی دوره 12 قدم شما رو هم تهیه کرده بود و بهم این دوره رو پیشنهاد کرد و من بهمن پارسال خریدم قدم اول رو شروع کردم به گوش دادن انگار مثل این قحطی زده ها بودم که منتظر رسیدن غذا بود و وقتی رسیدم به حرفهای شما گفتم بابا اصلا من کجا این فرکانس کجا….
دیگه هیچی تا به امروز در خدمت شما هستیم و هرچی میرم جلو تر تازه میفهمم هیچ نمیفهمم و به قول شاعر مولانا
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهانبندی در آن دریا کفی افیون
و همکنون دیگر اصل رو شناختم و چسپیدم به اصل و قدم به قدم میریم جلو ببینیم خیر و مصلحت ما چیست….
درود بر شما استاد گرامی وقتتون بخیر و درود به همه عزیزان خانواده صمیمی استاد عباس منش.
بسیار خوشحالم که وارد خانواده صمیمی و دوست داشتنی عباس منش شدم. الان حدود یک ماهه که من بصورت جدی با دوره روانشناسی ثروت 1 در حال آموزش دیدن هستم. من کارمند وزارت دفاع هستم ولی عاشق هنر و بخصوص هنر خوشنویسیم. سالهای زیادی زحمت کشیدم بصورت شبانه روزی و مدرک فوق ممتاز خوشنویسی درنستعلیق وشکسته رو گرفتم ولی بخاطر باورهای محدود کننده ای که داشتم ادامه ندادم ولی با آموزشهای کاربردی شما استاد عزیز تصمیم گرفتم کاری که عاشقش هستم رو دنبال کنم. به همین خاطر تمرینهام رو دوباره شروع کردم با یک آموزشگاه هم دارم همکاری میکنم و آموزش رایگان میدم و چند تا شاگرد هم گرفتم که فعلا بصورت رایگان اونها رو آموزش میدم. و مطمئنم که با عشقی که به خوشنویسی دارم و اصلاحی که در باورهام بصورت تکاملی ایجاد میکنم به همه آرزوهام میرسم. از شما بسیار سپاسگزارم که باعث شدید هدایت خداوند در زندگی من جاری بشه.
من با توجه به تجربه ها و نتایجم میتونم بگم که توانایی پول ساختنم متاسفانه ضعیفه. یعنی از وقتی یادم میاد همیشه درآمدم در حد درآمد یه کارگر بوده و تجربه درآمد های بالاتر رو نداشتم.
ولی روز بروز دارم باورهام رو بهتر میکنم و نتیجش شده اینکه پولام رو خیلی خوب میتونم مدیریت کنم، هم به اندازه خرج میکنم و هم میتونم پولامو ذخیره هم بکنم و خداروشکر ورودی های مالیم هم خیلی بیشتر از قبل شده جوری که نعمت ها همیشه به سمتم میاد و نشده تو دو سال اخیر بخام از کسی پولی قرض بگیرم یا دنبال وام باشم.
در مورد بحث خرج کردن پول، من کلا خیلی ادم کم خرجیم، خیلی. یعنی خیلی سعی میکنم هزینه هام با دلیل باشه و از هزینه های بیخودی اجتناب میکنم ولی خداروشکر برای خودم، همیشه خرج میکنم، مخصوصا برای بهبود خودم.
یه تحربه ای اخیرا درمورد خرج کردن دارم که خیلی کمکم کرده.
من تا چندوقت پیش داشتم روی یه پروژه کار میکردم و به صورت دائم کار نمیرفتم و ورودی های مالیم خیلی کم بود و هر وقت یه ورودی مالی داشتم، به شدت سعی میکردم خرجش نکنم، مثلا ممکن بود یه وقتی هوس یه چیزی بکنم ولی به خودم اجازه نمیدادم اون چیزو تهیه کنم و دلیلشم این بود که میترسیدم که نکنه بی پول بشم، نکنه نتونم دوباره پول بسازم، نکنه تا مدت طولانی پول نسازم و این حرفا.
در همین حین همیشه روی خودم هم کار میکردم و به این نکته هدایت شدم که اگر من پولامو خرج نمیکنم به این دلیل که نکنه دوباره نتونم پول بسازم، خیلی واضح دارم به جهان فرکانس این باور رو میفرستم که من نمیتونم پول بسازم، و یادمه استاد هم میگفتن نباید از خرج کردن پولاتون حس بدی داشته باشید، حس اینکه پولتون رو دارید از دست میدید، و باید بجاش به اینکه این پول چه لذت هایی برای شما ایجاد میکنه فکر کنید.
و من هم تو همون شرایط شروع کردم به خرج کردن پول هام هروقت که نیاز بود یا دوست داشتم، با این دیدگاه که من میتونم چندین برابرش پول بسازم و تمرکزم رو هم گذاشتم روی حال خوبی که با این پول برام ایجاد شده.
و آقا از همون موقع شروع شد ، من قشنگ میدیدم، که ورودی های مالیم خیییییلی بیشتر از قبل شده، خیلی بهتر میتونم مدیریت کنم، خیلی بهتر میتونم ذخیره کنم و به قول معروف برکت افتاد تو اوضاع مالیم و الان هم خداروشکر هر روز داره ورودی های مالیم بیشتر میشه و منم تمرکزم رو گذاشتم روی حس خوب داشتن از مصرف پول هام و تقویت این باور که من میتونم پول بسازم.
الآن هم رفتم سراغ کار علاقم و دارم به صورت تکاملی کارم رو شروع میکنم، باید روی اهرم رنج و لذتم کار کنم تا بتونم تو کار مورد علاقم هم ثروت بسازم. مطمئنا هدایت میشم.
سلام به استاد نازنین🌺، خانم شایسته مهربون🌻 و سلام دارم خدمت بچههای پشتیبانی سایت و همه دوستای گلم در خانواده صمیمی عباس منش🌹، امیدوارم حال همگی شما عالی باشه.
من از این فایل یه سری نکاتی رو برداشت کردم که اون ها از این قرار هستن:
الان که صحبتهای استاد رو شنیدم، پیشم طبیعی بود که یه نفر بگه: فلان سهم رو گرفتم یا فلان محصول رو خریدم و ضرر کردم😕 و قیمتش آمد پایین و یا اینکه فلان محصول رو فروختم و قیمتش رفت بالا.📈 این موضوع از ذهن فقیر میاد.
اگه توجه کنید، من این مورد رو شنیدم که میگن: فلان ماشین رو میخری، باهاش یک سال یا چند سال کار میکنی و اگر خواستی بفروشی، به همون قیمتی که خریدی، یا قیمتی بیشتر میفروشی📈 و متاسفانه با این مثال قدرت رو از خودشون میگیرن و میدن به تورم، به شرایط بد اقتصادی کشور، به عوامل محیطی و با این صورت تحمل میکنن شرایط رو. ما باید بگیم من نمیپذیرم این شرایط رو🌺، مسئول وضع زندگیم خودم هستم، بهانهها و فرافکنی ها رو بذارم کنار🌟، من باورهام مشکل داره، من کد برنامهنویسی ام ایراد داره، نه زبان برنامهنویسی👨💻، من هستم که احساس لیاقتم پایینه، عزت نفسم مشکل داره، تمرکزم روی کمبوده، چطور میشه که افرادی ثروتهای کلانی میسازن و من نساختم؟ اگه قدرت خلق زندگی اون افراد ثروتمند دست خودشونه، چون باور کردن که این قدرت رو دارن✨ و اگه اونها تونستن، من هم میتونم🌹
من یاد گرفتم که وقتی باورهای یک نفر ضعیف باشه، ذهنش فقیر میشه. ذهن فقیر میگه این وسیله رو بگیرم چون جلوی مردم باهاش پز بدم، یا اینکه فلان وسیله رو بگیرم چون فردا گرون میشه و نمیتونم بخرم، یعنی همون باور به کمبود.🤔
یا اینکه ذهن فقیر از خرج کردن میترسه😱. چون میگه پول کمه، پولهات رو صرفهجویی کن، بذارشون برای یه کار واجبتر، بذارشون برای روز مبادا🤔 چطوری بگم، بعضی وقتها میگم نکنه سوء برداشت بشه، در این موضوع به یاد فایل ارزش ابزار میوفتم. ما باید به خودمون بگیم: یکم فراوانی هست و کمبودی نیست، هرچیزی به بینهایت مقدار خودش وجود داره و اگه من الان ندارمش، نه به این خاطر هست که یه صف طولانی بوجود آمده (تقاضا هست و اون محصول تمام شده) بلکه فقط به این خاطر من ندارمش، چون غالب باورهام محدودکننده هستن، چون توی ذهنم فکر میکنم هرچقدر پولدارتر بشم، از خدا دورتر میشم. اینقدر گذشتگان ما بک گراندها ساختن برای ما که با یه روز و با یک بشکن، باورهای من تغییر نمیکنه🌻، اما درصورتیکه تعهد بدم که جهاد اکبری برای تغییر باورهام در درونم راه بندازم، میتونم به هرچیزی که میخوام برسم، کما اینکه استاد به هرآنچه دوست داشته و حتی به فراتر از رویاهاش رسیده✨، دوم اینکه من لیاقت بهترینها رو دارم💪، من لیاقت جنس با کیفیت رو دارم، چون ذهن فقیر میگه ارزونتر بگیر، تا بیشتر بتونی داشته باشی، سوم این محصول که به ظاهر قیمتش بالاست، چقدر در آینده برام صرفهجویی میکنه، چقدر به نفعم میشه.🌷
ذهن فقیر تمرکزش روی کمبوده، بخاطر همین با وجود اینکه ورودی مالی داره، اما از خرج کردن میترسه و درنهایت ما رو به خواستههامون نمیرسونه.🌼
من یاد گرفتم که به سبکی که دوست دارم زندگی کنم و مثل استاد کاری به کار حرف مردم نداشته باشم. برای مثال استاد آر-وی گرفته، چون لازم داشته، چون یکی از آرزوهاش بوده🚃، چون باید برسیم به ثروت و لمسش کنیم، بعد سیر میشیم و چون حرف مردم برامون مهم نیست و چون مهمه که تمرکزمون به کدوم سمت بره (ثروت به ما خدمت کنه یا اینکه ما با صرف تمرکز و انرژی به ثروت خدمت کنیم🌟)، زندگی سادهتری رو انتخاب میکنیم.💖
توی مستند زندگی وارن بافت دیدم که این آقا میگه وقتی با ماشینم میرم سر کار، توی راه از مک دونالد یه ساندویچ یا چیزی شبیه این میگیرم، دو دلار💰. و با خودم میگم پسر، این همه ثروت داشته باشی و صبحونه ات اینقدر ساده باشه، هنوز هم درست و حسابی درک نکردم این موضوع رو، اما میتونیم بگیم این فرد الان درجایگاهی هست که بگه من آنقدر پول و ثروت رو تجربه کردم، که ازش به راحتی میگذرم✨، کما اینکه وارن بافت یه مبلغ خیلی بالایی رو به بنیاد خیریه بیل و ملیندا گیتس کمک کرده. این فرد به ما یاد میده: ثروتمندان، نیکوکارترین افراد هستن❤️. این فرد به ما یاد میده: ثروتمندان، انسانهای خودساخته ای هستن که حرف مردم براشون مهم نیست، باور دارن که بیانتها هستن و محدودیتی ندارن و اینقدر از ثروت سیر شدهاند، که خیلی ساده زندگی میکنن.😍
خدایا شکرت. 🙏
درمورد وارن میگن: این مرد فوقالعاده است، اگر تنها توی بیابون رهاش کنی، از اونجا پول میسازه. چقدر زیبا😍، به این میگن کسی که فراوانی جهان رو باور کرده. کسی که ذهن ثروتمند و قدرتمند داره💪
من از استاد یاد گرفتم که پاشنههای آشیل از بین نمیرن، فقط میشه خیلی کمرنگ بشن، باید همیشه حواسمون بهشون باشه.😎
به نام خدا
سلام و درود بر استاد،خانم شایسته و دوستان عزیز
چه همزمانی جالبی از دیروز استارت دوره روانشناسی ثروت یک را زدم و اتفاقا دیروز جلسه دوم این دوره را داشتم گوش میدادم چقدر توضیحات استاد در مورد اینکه ثروت ربطی به کشور،جنسیت،شغل،سن نداره و فقط ذهن عامل ثروتمند شدن و چقدر کامنت های دوستان فوق العاده بود که چندین صفحه و به تفکیک نشسته بودن و جزء به جزء نوشته بودن
عدم تکامل و افتادن در تله یک شبه ثروتمند شدن شاید در ظاهر زرق و برق داشته باشه بله هیچ کار نکنی صبح پاشی تو حسابت میلیون ها و میلیارد ها باشه که اگه این اتفاق هم بیفته همون جور که یه شبه اومده یک شبه هم میره چون هنوز ذهن ما نمیتونه اون مقدار پول را هضم کنه و باهاش راحت باشه هی به ما سک میزنه که برو خرج منه پس برای کی میخوای برو بهترین لباس،ماشین،ساعت،ویلا،مغازه بخر
تو فکر ما اینه که اگه هر چی پولدار تر بشیم هزینه هامون هم بیشتر میشه هر چی ثروتمندتر بشم باید پول بیشتری صرف مخارج زندگیمون کنیم به قولی هر که بامش بیش برفش بیشتر
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم ،مریم جون و دوستان گلم ،استاد جان بینهایت خودم و لایق ثروتمند شدن میبینم ،من لایق ترینم برای رشد درست و عاقبت بخیری ،به این دلیل که قبل از شنیدن این فایل تمام فایلهایی که دوستم به اصرار خودش بهم داده بود و از گوشی و فلشم پاک کرده بودم و تصمیم گرفته بودم که ماهانه یکمیلیون تومان از سایت محصولی بخرم(قانون آفرینش) تا وقتیکه آمادگی برای شنیدن فایلهای گران تر و داشته باشم و باهاشون هم مدار شده باشم ،رضایت شما برام خیلی مهم بود ،اگه این کار و نکرده بودم حرفای امروزتون برام خیلی گرون تموم میشد ،من خیلی دقیق به صدای قلبم گوش میکنم ،دندان طمع رو کندم و دور انداختم ،باورهای کمبود در وجودم وحشتناک زیاد بود ،جوری که وقتی میشنیدم چیزی داره گرون میشه حتی وام میگرفتم و از اون جنس میخریدم ،دارم روی این باور کار میکنم و خیلی خوب هم دارم جواب میگیرم ،از روزی که در سایت اعلام کردید که 15 آبان افزایش قیمت دارید ناراحت بودم، اما با خودم گفتم این باود کمبود فراوانی هست و من میتونم با فایلهای دانلودی و دوره قانون آفرینش که خودم به تازگی خریدم ثروت زیادی بسازم و مهم نیست که دوره ها چقدر گرون شده باشن من میخرم( البته گرون واژه جالبی نیست ،اونقدر دوره ها و فایلهای دانلودی با ارزشن که باید عمرمون و بابت یادگیریشون به عنوان بها بپردازیم ) ،اما انگار این باورها خیلی ریشه دار تر از این حرفا هستن ،چند دقیقه قبل از اینکه این فایل و گوش کنم تصمیم گرفتم طلاهام و بفروشم تا 15 آبان تمام محصولات و بخرم( من هم انگار مثل شما از یه حدی که طلا میخرم بیشتر بهم نیومده و تا پولی لازم میشه سریع با کلی ضرر میفروشم ،همون باور شما که با پول و طلای زیاد راحت نیستم،از سال گذشته تصمیم گرفتم به هیچ عنوان تحت هیچ شرایطی حتی 1 گرم طلام و نفروشم ،اما باز … ) و همه محصولات و با قیمت فعلی محاسبه کردم تا ببینم پول طلاهام کافی هست یا نه، قیمتهارو با قیمت جدید حساب کردم ،اما خداوند تو قلبم گفت (من اینجا هستم ،نگران چی هستی ،این چند تکه طلای کوچک داره حال خوب بهت میده ،اونقدر بهت پول میدم که تمام دوره ها رو براحتی و به آسونی میخری) ،دلم آروم گرفت ،حس عجیب و عالی دارم ،خدایا شکرت ،نشونه های تغییر باورم اینه که خودم و قانع نکردم و با تمام وجودم به فراوانی باور دارم, فراوانی یعنی من چند روزه که به هر اداره و بانکی پا میذارم انگار خداوند بزرگم تمام جهان هستی و از کار میندازه تا کار من راه بیافته ،همه آدما رو به خدمت من درمیاره ،من و پیش تمام مردم بزرگ و با عزت کرده ،همه خیلی دوستم دارن ،خیلی بیشتر از قبل ،مگه میشه بری دفتر پیخوان که هر روز حسابی شلوغه اما روزی که تو کار داری هییییچچچکس نباشه و آخرای کار مردم یواش یواش بیان ،مگه میشه بری شلوغترین بانک ،بانک ملی مرکزی ،چند نفر جلو تر از تو باشن همه مدارکشون ناقص باشه و در عرض دو دقیقه نوبت من بشه و همینکه کار من شروع میشه پشت سرم صف طولانی از مردم باشه ،فراوانی یعنی تماااام کارام به آسونی توسط عالی تری و با اخلاق ترین کارمندا و پرسنل و مردم انجام بشه ،در حدی که امروز وقتی کارمند بانک با شرافت و اخلاق خوش کارم و انجام داد رفتم اتاق رئیس بانک و رفتار اون کارمند و به رئیس انعکاس دادم ،هم رئیس بانک خیلی خوشحال شد و هم از من خیلی تشکر کرد که خوبی کارمندش و گفتم،فراوانی یعنی حدود دو هفتست که تمرکز صددرصد خودم و از ناخواسته ها برداشتم ( اینستاگرامم و پاک کردم ) به خدا قسم هر شب از خداوند هدایت میخوام فقط و فقط داره فایلهای سفر به دور امریکا ،زندگی در بهشت ،تمرکز بر روی نکات مثبت و بهم نشون میده ، فراوانی یعنی همسرم یهو میگه هیجا خونه خود آدم و دست پخت تو نمیشه ،فراوانی یعنی همسرم یهو بهم میگه نمیدونم چرا چند روزه وقتی کارم بیرون تموم میشه دلم میخواد سریع بیام خونه تو و بچه ها رو ببینم و با شما وقت بگذرونم ،خدایا هزاران بار شکرت ،کامنتم خیلی طولانی شد ،اولش نمیدونستم چی بگم اما بی اختیار فقط دلم میخواد از تجربه های جدید و عجیبم بنویسم ،البته عجیب از نگاه دیگران ،خودم میدونم این اتفاقا نتیجه چی هستن استاد عزیزم بینهایت ازتون سپاسگذارم که یکی از بهترین دستان خداوند شدید در زندگی من ،از مریم جون بینهایت سپاسگذارم به خاطر تمام زحماتی که برای این فایلها متحمل میشن ،از خدای مهربانم بینهایت سپاسگذارم به خاطر وجود شما و این فضای بینظیر
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روزپنجاه وهفتم،روز شمار توانایی تشخیص اصل از فرع..
ذهن فقیر…..
وقتی داشتم به این دو کلمه فکر میکردم، کلی خاطره از ذهنم گذشت، خاطره هایی که تلخن، خوب نیستند، اصلا آدم دوست نداره که بیادشون بیاره …
اما واقع بینانه که نگاه می کنم، می بینم اتفاقا باید به یاد بیارمشون، تا بتونم فرق ذهن فقیر و ذهن ثروتمندو بتونم بفهمم واز هم تشخیصش برم…
من کلا هربار اومدم روی یه شخصی حساب باز کردم وبهش امید بستم دقیقا از همونجا سرخورده وناامید شدم، البته اینکارو سالها پیش انجام میدادم اینکه بخوام روی کمک مالی یا عاطفی پدرم حساب کنم، یا روی کمک ودارایی مالی وعاطفی همسرم، یا حمایت کارفرمام ویا حمایت پدرشوهر و….
واگه از جانب اونا حمایت نمیشدم، خیلی ضربه روحی میخوردم و همیشه خودم رو بی پناه حس میکردم وبه عنوان یه خانم خیلی برام دردناک بود که نمیتونستم حمایت کسی مثل ویا شوهرم رو داشته باشم وخیلی جالبه، هربار هم میگفتم خدایا اخه چرا همچین پدر وهمچین شوهری نسیبم شده تو زندگی؟
همه شانس دارن جز من،همه حامی وحمایتگر دارند جزء من…
اما وقتی همسرم به رحمت خدا رفت و پدرشوهرمم همینطور قبل همسرم فوت شدند، و پدرمم همچنان نمی تونست که منو حمایت کنه، پیش خودم گفتم خب حالا تکلیف معلوم شد من باید خودم دست به کار بشم و خودم وبچم رو حمایت کنم، وگرنه کسی دلش به حال ما نمی سوزه…
خب سالها گذشت ومن هربار که به در بسته میخوردم، کم میاوردم، آدمها پشتم رو خالی میکردند ، کارمو از دست میدادم، یا مهارت کافی توی کاری که ازم میخواستند رو وقتی نداشتم، یا وقتی خودم وپسرم مریض میشدیم و یا نیاز مالی داشتیم و کسی نبود که حمایتمون کنه، با هر بار شکستن توی خودم، انگار بیشتر به این درک میرسیدم که اصلا من به تنهایی کاری ازم برنمیاد واتفاقا نه تنها از خودم به تنهایی بلکه از هیچکس هم برای من وپسرم کاری برنمیاد…
شاید خانواده و اطرافیان از روی عشق، یا دلسوزی، یا ترحم حواسشون بهمون بود، اما زندگی من یه چیز کم داشت..
یعنی در اصل زندگی من معنی خاصی نداشت جز تقلاهای بیخود و تلاشهای سخت وطاقت فرصا…
اما کم کم با خدایی آشناشدم که فهمیدم می تونم بهش بسپارم کوله بار خستگیهام رو تا باهم شراکتی مسائل ومشکلاتم رو حل وفصل کنیم…
وهرچقدر من بیشتر میسپردم،زندگی بیشتر روی خوشش رو بهم نشون میداد…
اما این کافی نبود، چون من هنوز شناخت درستی از خداوند وقوانینش نداشتم،فقط عجز وناتوانیم از تکیه برخودم ودیگران باعث شده بود بهش رو بیارم وازش کمک بخوام…
انموقعه ها، رابطه ی منو خدا صمیمانه واز روی عشق نبود، یعنی از طرف من از روی عشق وصمیمانه نبود، یه حالتی مثل اجبار، مثل رودربایسی، مثل حالا دیگه مجبورم، حالا خدا همه کارست ومنم بنده ناچیزو، حالا شاید دلش بسوزه به حال منو بچمو، حالا دیگه …
قربون بزرگی وعظمت ومهربونیش برم من، که الانم هربار یاد اونهمه عشق ومهربونیش در حق خودم وپسرم میفتم اشک میریزم و حمدش رو به جا میارم…
اصلا اونموقعه هام که درست نمیشناختمش و رابطه صمیمانه ای باهاش نداشتم، ولی اون دوستم داشت، اونکه منو خوب میشناخت ونیازهامو میدونست و همیشه نه تنها سهم بیشتری از زندگیم رو برعهده داشت بلکه عاشقانه همیشه کاری میکرد تا ما راحت زندگی کنیم وکمبودی نداشته باشیم، چون هر جور حساب میکنم منه ناسپاس نادان که حتی سهم خودم رو نمی تونستم تو زندگی به درستی انجام بدم کجا قدرت اینو داشتم که اون زندگی رو به اون خوبی مدیرییت کنم واون شرایط عالی رو ادمهای عالی رو، سلامتی و برکت ونعمت و شادی رو برای خودم خلق کنم؟؟؟؟؟
من اصلا نه عقلش رو داشتم نه قدرتش رو…
همه اش فقط خودش بود ….
تا اینکه با آموزه های شما استاد عزیزم،آشنا شدم وبه درک وشناخت بیشتری نسبت به خداوند وقوانین جهان هستی رسیدم…
تازه متوجه شدم که خدا که همون خدا بوده وهست ونعمتها هم همیشه پیرامون من ودر دسترس من بودند، اما چون ذهن فقیر داشتم، چون باور به فراوانی نداشتم، چون نمی تونستم به داشته هام توجه کنم، چون تمرکزم روی نعمتها و زیبایی های زندگیم نبود، چون به ایمانی که داشتم ایمان واعتماد نداشتم و نمی تونستم موحد ویکتاپرست وتوحیدی باشم، چون احساس عدم لیاقت داشتم، چون اکثرا ناسپاس بودم ، اونچه که حتی برای من وسهم من بود و خیلی راحت بدست آورده بودم وخداوند روزی من کرده بود رو هم مثل آب خوردن از دست میدادم..
ودر نهایت میگفتم ، صلاح نبوده، مال من نبوده، خدا نخواسته، شانس ندارم و……از این دست باورهای اشتباه وغلط..
هرچقدر به عظمت وبزرگی وبخشندگی ومهربانی خداوند بیشتر پی بردم، خیالم از اینکه نعمتها همیشه هستند و رزق وروزی من دست خداست باور فراوانی در من پررنگتر شد….
هرچقدر بیشتر به این درک رسیدم که من برای هدفی خلق شدم، ومن خودم خالق شرایطم هستم و من می تونم با پرورش توانایی ها واستعدادهام ارزش خلق کنم وباعث پیشرفت وگسترش جهان بشم، احساس قدرت بیشتری کردم و هر روز قدم محکمتری برای دنبال کردن اهدافم برداشتم…
هرچقدر قدرت واختیار رو از دیگران گرفتم و خداوند رو تنها قدرت هستی دیدم بیشتر اعتقاد پیدا کردم که آدمها وسیله ای هستند تا خداوند از طریق اونها منو به مقصد برسونه، برای همین وجود ومهربانی و لطف انسانها رو ، از حضور خداوند دیدم و آدمهای بیشتر ونیکوتری سر راهم قرار گرفتند که بهم عشق لاعوض بدن…
هرچقدر زندگیم بر پایه این باورهای جدید والبته درستم پیش رفت، ذهن من هم فقر رو پشت سر گذاشت….
شکر الله دیگه ترسی از اینکه فرداها چی میشه ندارم…
چون خدای عاشق ومهربون وبخشنده من دیروزها بوده امروز بوده فرداها هم هست وتنها صاحب اختیارم خداست و به قول شما استاد عزیزم محاله که کسی در مسیر راستی ودرستی وتوحید ویکتاپرستی باشه وجهان چیزی رو ازش بگیره….
برای کسیکه تنها روی قدرت خداوند وکمکش تکیه کرده، برای کسیکه سعی میکنه سهم ونقشش رو هر روز توی زندگی به درستی انجام بده، زندگی سراسر خیر هست وبرکت وشادی و سلامتی وامنیت وآرامش….
دیگه از دست دادن معنی نداره…
چون دیگه به این یقین رسیده که اگر هم چیزی رو از دست بده بدون شک بهتر از اون رو جهان بهش میده خیلی زود وخیلی راحت….
برای همین آزادانه وباعشق از اونچه که خداوند روزیش کرده استفاده میکنه ونگران تمام شدنش نیست….
بلکه هر روز منتظر معجزه ها وسورپرایزهای جدید والبته قشنگ وشگفت انگیز خداوند هست…
نه توانش رو دارم به طور کامل وشایسته از خداوند سپاسگزاری کنم که منو در این مسیر پرخیروبرکت قرارداد، نه از شما استاد عزیزم که با آگاهیهای نابتون زندگیمو ساختید…
بی نهایت از خداوند وشما سپاسگزارم
بنام رب
استاد عزیزم سلام
استاد چقدر من این فایلتون رو دوست دارم این فایل از اون دسته فابل هایی که باید مدام
گوش داد.
توی این سلسله از فایل هاتون من متوجه شدم با وجود اینکه شروع کردم به کسب درآمد و از
صفر کلوین و بعد از چند سال بیکاری در حال پول ساختن با شروع عدد 100 میلیون با فقط چند ساعت کار و
آزادی کامل در خانه خودم از کشور دیگه ای در حال پول آوردن هستم متوجه شدم و شده بودم که سطل من
سوراخ های ریز درشتی داره که باید دونه به دونه اونها رو ترمیم کنم تا در کنار اینکه ثروت بیشتری رو دریافت
کنم بتونم از این ثروت بهره ببرم و لذت و زیبایی بیشتری رو به وجود و ذهن خودم دعوت کنم
این درآمد به لطف و مدد الله و آگاهی های شما در دوره 12 قدم تحقق پیدا کرد
اما نکته ای که هست و خودم هم بعضا باهاش درگیر بودم و الان بسیار کمتر اینجاست که بعضی از ماها نمی تونیم تمیز بدیم مرز بین خرج کردن رو با منطقی خرج کردن یعنی طرف مثلا در ماه 1000 تومن درآمد داره عین 1000 تومن رو میره تو هفته اول خرج می کنه بعد میگه خب دیگه استاد گفتن یا تو کامنت ها بچه ها نوشتن اگر پول داشته
باشی و خرج نکنی گندیده میشه پس بریم خرج کنیم و هر چی دوست دارین بخریم از اون
طرف خدا بزرگه میرسونه اینجا همون مرز هست که میگم باید مراقب باشیم
اینجا بحث مازاد خرج و مخارج زندگی روزمره هست یعنی من هزینه های جاری زندگی رو
انجام میدم و اخر ماه از 1000 تومن 500 تومنش میمونه و با اون 500 تومن نمیرم آن
چیزی رو که خودم احتیاج دارم رو بخرم و استفاده کنم و لذت ببرم از زندگی بنابراین به
قولی این پول یه بلایی سرش میاد یا به نحو بدی خرج میشه و یا خودت میکی ای کاش
رفته بودم حداقل فلان چیز که لازمم بوده رو برای خودم میخریدم
من بارها این اتفاق افتاده و من متوجه شدم ذهن فقیری داشتم.قدم اول اینکه که من بود این ذهن فقیره
حالا اگر مرد عمل باشم شروع می کنم به آموزه ها یعنی شنیدم، قبول کردم حالا میرم برای انجامش تا نتایجش
رو ببینم البته خیلی جاها خیلی خوب عمل کردم بعضی از جاها هم نه و باید روی همون بعضی از جاها وقت
بزارم باورهاشو بسازم و عمل کنم به اون باورها.
سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت این اگاهی های بسیار بسیاااار ارزشمند بود
الحمداالله رب العالمین
بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم
سلام ودرودبراستادعزیزم وبانوشایسته
سلام به دوستانم دراین سایت وتشکربرای کامنت های زیباومفیدشون..
جالبه که برای امروز این سوال رونوشته بودم که من چه مانع هایی درذهنم برای ثروت دارم؟ وچه مانع هایی برای کاری که دارم انجام میدم بعنوان یک حرفه شغلی دارم؟
اینکه شدیدا من باوربه اینکه پول زیاد برخلاف خواسته خداونده وثروت باخواست خداوند مغایره، رودارم چون درخانواده فقیر مذهبی بزرگ شدم، ودومین مانع ذهنم هم آسان بدست آمدن پول هست، چون من بارها شنیده بودم که پول آسان منبعش فساد هست که یا دزدیه، یا مال مردم خوری به شکل های گوناگون، پول حلال هرگزآسان بدست نمیاد.. یادمه من ازبچگی عاشق معامله گری بودم خودکار ومداد های اضافیم رومیفروختم به بچه ه تومدرسه ا، یا ازیکی میخریدم وگرونترمیفروختم به یه کسی دیگ، مامانم وقتی فهمیدخیلی دغوام کرد وگفت این پول حلال نیست تواگه چیزی کسی لازم داره باید بهش بدی رایگان وکمکش کنی نه اینکه بهش بفروشی.. والبته بابام هم معامله گری بود که پول میساخت ازمهارتی که درخرید وفروش داشت ولی با باوری که داشت همیشه چیزهاشو میبخشید به دیگران وبرای خودش هیچوقت چیزی نمیخواست وهمیشه باعث افتخارش بودکه مردم ازش راضی ان… من بزرگترکه شدم هم میخواستم سودکنم هم احساس گناه داشتم که این سودی که کسب کردم حلال نیست، باعث میشد همیشه وقتی برای کسی کارمیکردم اضافه کاری کنم، وتوی فروش هم ارزون ترازحدمعمول بدم جنسم رو، همیشه چیزهایی که دوسشون داشتم رواگه کسی ازش خوشش میومدمیبشیدم نه اینکه دوست داشتم اینکاروبکنم، برای این بودکه عذاب وجدان میگرفتم وفکرمیکردم اگه ندم خداازم میگره پس بهتره بدم، چون بابام میگفت اگه خودت ندی خدا ازت میگیره… همیشه خواسته ها وآرزوهام این بودکه یه سرمایه ای داشته باشم که بتونم یه چیزی روخریدوفروش کنم، اولش چندسال پیش بابازارسهام اشناشدم اونجا خوب بود ولی من دوست نداشتم یه چیزی بخرم. منتظربمونم که ببینم حالا چه اتفاقی بیفته تا من به سودبرسم، گفتم پس حتما کارهای دیگ ای هست که میتونم انجام بدم وآزادی زمانی ومکانی هم داشته باشه برام، تا اینکه رسیدم به بازارجهانی فارکس، وفهمیدم که اینجا میشه باتوجه به مهارتت معامله کنی وخودت تصمیم بگیری کجا بخری وکجابفروشی، سرچ کردم الگوهایی که بعنوان معامله گران موفقی بودن روپیداکردم وفهمیدم که معامله گری با سهامداربودن خیلی حرفه متفاوتی هست، سهامداری باید بنیادشرکت هاروبررسی کنی ومثل وارن بافت وبعد سرمایه گذاری کنی، ولی معامله گری نیازی به سپردن پولت وخواب پولت به مدت زمان خاصی که ازاون شرکت سودبگیری نیست، چون بازارفارکس حجم سرمایه بالایی داره میشه روی جفت ارزهای کشورها مثل اختلاف قیمت یورو با دلار معامله کرد باعلمی که داری وابزارهایی هم برای مدیریت سرمایه ومیزان ریسک هست برعکس سهامداری دربورس، اختیارسرمایه ات دست خودت هست وبسته به مهارتت میتونی نتیجه بگیری… خلا صه من هدایت شدم به ادم های که تواین حرفه بودن وازتجربشون استفاده کردم، وازاونجایی که من عاشق اینکاربودم اصلا دنبال سریع نتیجه گرفتن نبودم برام جذاب بود یادگرفتن،،، اروم اروم من یه سرمایه کم رشد کردم وسرمایه ام بزرگترشد، ولی یه جایی دیدم من دارم طبق الگوهای قبلیم رفنارمیکنم تصمیماتی رومیگیرم برای سودی که بدست آوردم ازدستش بدم، تودوره شیوه حل مساعل متوجه شدم که من بایدیکسری مساعل روحل کنم وآروم آروم پیش برم ازخودم انتظاربینقص بودن نداشته باشم، ومتوجه شدم من خودمولایق موفقیت نمیدونم، چون درشغل قبلیم هم که مغازه داشتم همین تصمیمات خیلی بیجا وبیخودم باعث ورشکستگیم شد.. تودوره احساس لیاقت تازه فهمیدم که چقدراوضام خرابه ودیگ تا همین الان بجای شغل عوض کردن تصمیم گرفتم درونموتغییربدم، روباورفراوانی بافایلایی که ازدوره هایی که داشتم کارکردم وهمینطور معنوی بودن ثروت، یه کم بهترشدم..
تا اینکه متوجه شدم تواین کارچون پول آسان بدست میاد ذهن من باهاش مشکل داره وحلال نمیدونه، واین مانع که تواین کار ارزشی نمیشه خلق کرد برای کسی هم بود توذهنم، خب این منطق که هرکسی هرکاری شروع کرده اولش برای اینکه مهارت خودشوبهبود بده وشرایط زندگی خودش تغییرکنه بوده وبعدش حزفه ای ترکه شده اومده به بقیه هم تواون حوزه کاری کمک کرده ومساعلی که داشتن حل کرده مثل بسیاری ازاساتیداین حوزه، مثل کسانی که الان اومدن شرکت هایی روتواین حوزه بعنوان تامیین سرمایه برای معامله گرانی که مهارت دارن ایجادکردن وبینهایت ایده دیگ که خداوند درزمان مناسبش به انسان الهام میکنه برای گسترش…حل مساله که حتما نباید بصورت یه چیزفیزیکی باشه، مگه هاوگینگ محصول فیزیکی ارائه داد نه با دانشی که داشت درمورد انرژی بودن جهان ووجودسیاهچاله ها که خیلی ها نصف بیشترجمعیت جهان به کارشون نمیومد این نظریه ها، ولی اون آدم کارش ارزشمندبودبرای جهان… یاانیشتن چ محصول فیزیکی مگه تولید کرد برای عموم مردم هیچی، اما نظریه هاش برای علم وشناخت کارکردجهان ارزشمندبود، ومسعله دراون حوزه کاری حل کرد، پس هرکسی میتونه توحوزه کاری خودش وچیزی که بهش علاقه داره وخیلیای دیگ هم هستن که علاقه دارن حل کنه باتجزبه ای که داره، پس وقتی ازانجام یک کاری لذت ببریم وتکامل که قانون اصلی جهان هست روهم درک وعمل کنیم درهرکاری که باشیم باعث رشدجهان میشیم صد درصد هرروز جهان داره بسمت تکنولوژی وآسانترشدن پیش میره انجام کارها بسمت تلاش ذهنی رفته تا کاریدی وفیزیکی.. اینا فکت هایی بود که برای خودم امروزنوشتم،
اگر دوستانی هستن که تجربه ای ودیدگاهی دارن ممنون میشم که تجربه ودیدگاهشون روبگن که من بهتربتونم برای خودم منطق بسازم
به رب بی همتا میسپارمتون
بنام خدا و بیاد خدا و برای خدا
هرگز به شما دیر توصیف نمیگردد زان طرفه ای که خدا به شما تقدیر داشت
سلام بر استاد عزیز و گرامی و مریم بانو همراه شایسته و بینظیر استاد
و سلام خدمت دوستان هم فرکانسی این سایت بزرگ به وسعت جهان
إیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعِینُ(پرورداگارا) تنها تو را میپرستیم (تسلیم تو هستیم) و تنها از تو (فقط خودت) یاری میجوییم.
خدا رو شکر امروز هم تونستم یک فایل پر از درس و نکته استاد رو ببینم و کلی مطلب و نکات یاد بگیرم و خداجونم هدایتم کن بتونم به این نکات و درسهایی که یاد گرفتم عمل کنم
منم مثل استاد از سن 14یا15سالگی خودم به روشهای مختلف برای خودم پول تولید کردم، کارگری کردم، کارگری ساختمان، کارگری شرکت، اپراتور مخابرات، کاسبی کردم، منم مثل استاد تو سن 16سالگی یک درآمد رویایی داشتم، پدرم و عموم یه کاسبی داشتند که من و پسرعموم در سه ماه تابستان اون سال با هم تو اون کاسبی شریک بودیم و از پدرم و عموم خرید میکردیم و برای خودمون میفروختیم و از همه بیشتر ما دو نفر فروش داشتیم هرروز صبح ما بارمون رو میخریدیم و تا شب میفروختیم و مجدد برای فردا بار جدید، اونقدر فروش داشتیم بعد از سه ماه که عموم و پدرم برامون حساب و کتاب کردند فکر میکردند ما باید کلی پول داشته باشیم ولی فقط هزینه خرید لباس و کفش و کیف و کتاب مدرسه رو داشتیم که هم پدرم و هم عموم تعجب کرده بودند که اون باری که ما از اونا خریده بودیم در بدبینانه ترین حالت و با سود خیلی کم کلی پول باید میداشتیم ولی نداشتیم چرا چون هر چقدر درآمد داشتیم با سن جوانی که خام بودیم هزینه های الکی داشتیم کرایه ماشین چندبرابر بیشتر میدادیم که هر روز صبح و شب موقع رفتن با ماشین اتوبوس ها و یا تاکسی به خاطر اینکه ما دو نفر مسافرشون بشیم با هم دعوا میکردند… هزینه تفریح و سینما و مکانهای گردشگری تو اون شهری که بودیم غذاهای مختلف.. هزینه هایی که خیلی هاش الکی بود و میشد که نشه… اره از همون زمان این سطل من سوراخ بوده و هست و هنوز یاد نگرفتم که تعمیرش کنم، چرا؟! من هیچ وقت پولی به عنوان حساب پس انداز نداشتم، خونه خریدم، ماشین خریدم، مغازه خریدم، موتور خریدم دوچرخه خریدم و… و همه اینها رو به جزئ مغازه چند بار عوض کردم و بهترش هم کردم و… کل هزینه های زندگی خودم از 14سالگی با خودم بوده نه پدرم و نه کس دیگه ای… ولی هنوز اون ذهن من ایراد داره، چرا؟! با اینکه درامدم همیشه خوب بوده و از راههای مختلف پولسازی کردم با اینکه کارمند هم هستم ولی باز مشکل پس انداز کردن و جمع کردن پول رو دارم، تازه فهمیدم به قول استاد سطلم سوراخه..
همین ماه من تو تمرین جلسه ششم قدم اول دوره 12قدم، تعیین اهداف، من سه هدف مالی نوشتم، پرداخت بدهی قسطم که در مدت یک هفته که تعیین کرده بودم بهش رسیدم، هدف دومم پرداخت چکم در تاریخ 20مهرماه بود که بهش رسیدم یعنی پولش رو تولید کردم، هدف سوم هم یک سوم به درآمدم در مهرماه اضافه کنم که تا الان که دارم کامنت مینویسم علاوه بر یک سوم اضافه که تا 20مهر بهش رسیدم بیشتر از حتی در آمدم یعنی حدود 20درصد هم بیشتر درآمدم بیشتر بوده نسبت به ماه قبل، ولی همین امروز ته حسابم هیچی نیست، یعنی خرجم بیشتر از درآمدم شده، با اینکه درآمدم دوبرابر و بلکه بیشتر شده ولی حسابم خالی است. تازه میفهمم که سطلم سوراخه و باید یاد بگیرم که این ذهن فقیرم رو با تولید باورهای فراوانی درستش کنم خداجونم هدایتم کن
وقتی ظرف فرد سوراخ است یعنی حتی اگر فرد پول ساختن را نیز بلد باشد، پول می سازد اما ذهنیت او به شکلی با پول رفتار می کند که همیشه لنگ هزینه ها باشد
این قانون و وعدهی خداوند است که: شرایط و نتایج شما تغییر میکند وقتی، شخصیت شما و نگرش شما از اساس درباره ثروت ثروت تغییر میکند.
خدایا هزاران بار شکرت خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
خدایا هدایت هر ثانیه زندگیمو به خودت سپردم.
خدایا من نمیدونم چکار کنم خودت بهم بگو چکار کنم؟
درود و عشق بر استاد جان
خدا قووت بر شما باد
تشکر برای این فایل زیبا….
امروز توی سایت یک ساله شدم 365 روزه که با شمام و یک ساله داره بهم آگاهیی ناب الهیی جاری میشود
اولی که من اومدم سایت شما دوستم سایت شما رو معرفی کرد و گفت اول برو فایل های رایگان توحید در عمل رو گوش بده و وقتی من این فایل هارو گوش دادم تازه مفهوم توحید رو درک کردم و فهمیدم چقدر من دور بودم از خدا چقدر من توی در و دیوار بودم…
قبلش من توی زمینه آگاهیی لایو میزاشتم و کلی با دوستام راجب آگاهیی صحبت میکردیم و جلسه میزاشتم….
بعد از شنیدن حرف های شما من میخکوب گوش دادن به شما شدم اصلا فقط دلم میخواست بشنوم ….
رفتم توی فایل های دانلودی و فایل پشت فایل فایل پشت فایل گوش دادم دوستام میومدن میگفتن سهند برامون حرف بزن من میگفتم اصلا حرفم نمیاد و فقط دلم میخواد گوش کنم و
از وقتی هم که رفتم توی فرکانس شما دوستام کم و بیش کم رنگ شدن و انگار هنوز توی مدار شما نبودن…
به جز یکی از دوستام که ازمنم جلو تر بود و حتی دوره 12 قدم شما رو هم تهیه کرده بود و بهم این دوره رو پیشنهاد کرد و من بهمن پارسال خریدم قدم اول رو شروع کردم به گوش دادن انگار مثل این قحطی زده ها بودم که منتظر رسیدن غذا بود و وقتی رسیدم به حرفهای شما گفتم بابا اصلا من کجا این فرکانس کجا….
دیگه هیچی تا به امروز در خدمت شما هستیم و هرچی میرم جلو تر تازه میفهمم هیچ نمیفهمم و به قول شاعر مولانا
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهانبندی در آن دریا کفی افیون
و همکنون دیگر اصل رو شناختم و چسپیدم به اصل و قدم به قدم میریم جلو ببینیم خیر و مصلحت ما چیست….
و این چیستی را فقط اوس کریم میداند و بس….
من عاشقتونم سهند(:
به نام خدا
درود بر شما استاد گرامی وقتتون بخیر و درود به همه عزیزان خانواده صمیمی استاد عباس منش.
بسیار خوشحالم که وارد خانواده صمیمی و دوست داشتنی عباس منش شدم. الان حدود یک ماهه که من بصورت جدی با دوره روانشناسی ثروت 1 در حال آموزش دیدن هستم. من کارمند وزارت دفاع هستم ولی عاشق هنر و بخصوص هنر خوشنویسیم. سالهای زیادی زحمت کشیدم بصورت شبانه روزی و مدرک فوق ممتاز خوشنویسی درنستعلیق وشکسته رو گرفتم ولی بخاطر باورهای محدود کننده ای که داشتم ادامه ندادم ولی با آموزشهای کاربردی شما استاد عزیز تصمیم گرفتم کاری که عاشقش هستم رو دنبال کنم. به همین خاطر تمرینهام رو دوباره شروع کردم با یک آموزشگاه هم دارم همکاری میکنم و آموزش رایگان میدم و چند تا شاگرد هم گرفتم که فعلا بصورت رایگان اونها رو آموزش میدم. و مطمئنم که با عشقی که به خوشنویسی دارم و اصلاحی که در باورهام بصورت تکاملی ایجاد میکنم به همه آرزوهام میرسم. از شما بسیار سپاسگزارم که باعث شدید هدایت خداوند در زندگی من جاری بشه.
به نام خدا
سلام به عزیزانم.
به به بحث شیرین ثروت.
من با توجه به تجربه ها و نتایجم میتونم بگم که توانایی پول ساختنم متاسفانه ضعیفه. یعنی از وقتی یادم میاد همیشه درآمدم در حد درآمد یه کارگر بوده و تجربه درآمد های بالاتر رو نداشتم.
ولی روز بروز دارم باورهام رو بهتر میکنم و نتیجش شده اینکه پولام رو خیلی خوب میتونم مدیریت کنم، هم به اندازه خرج میکنم و هم میتونم پولامو ذخیره هم بکنم و خداروشکر ورودی های مالیم هم خیلی بیشتر از قبل شده جوری که نعمت ها همیشه به سمتم میاد و نشده تو دو سال اخیر بخام از کسی پولی قرض بگیرم یا دنبال وام باشم.
در مورد بحث خرج کردن پول، من کلا خیلی ادم کم خرجیم، خیلی. یعنی خیلی سعی میکنم هزینه هام با دلیل باشه و از هزینه های بیخودی اجتناب میکنم ولی خداروشکر برای خودم، همیشه خرج میکنم، مخصوصا برای بهبود خودم.
یه تحربه ای اخیرا درمورد خرج کردن دارم که خیلی کمکم کرده.
من تا چندوقت پیش داشتم روی یه پروژه کار میکردم و به صورت دائم کار نمیرفتم و ورودی های مالیم خیلی کم بود و هر وقت یه ورودی مالی داشتم، به شدت سعی میکردم خرجش نکنم، مثلا ممکن بود یه وقتی هوس یه چیزی بکنم ولی به خودم اجازه نمیدادم اون چیزو تهیه کنم و دلیلشم این بود که میترسیدم که نکنه بی پول بشم، نکنه نتونم دوباره پول بسازم، نکنه تا مدت طولانی پول نسازم و این حرفا.
در همین حین همیشه روی خودم هم کار میکردم و به این نکته هدایت شدم که اگر من پولامو خرج نمیکنم به این دلیل که نکنه دوباره نتونم پول بسازم، خیلی واضح دارم به جهان فرکانس این باور رو میفرستم که من نمیتونم پول بسازم، و یادمه استاد هم میگفتن نباید از خرج کردن پولاتون حس بدی داشته باشید، حس اینکه پولتون رو دارید از دست میدید، و باید بجاش به اینکه این پول چه لذت هایی برای شما ایجاد میکنه فکر کنید.
و من هم تو همون شرایط شروع کردم به خرج کردن پول هام هروقت که نیاز بود یا دوست داشتم، با این دیدگاه که من میتونم چندین برابرش پول بسازم و تمرکزم رو هم گذاشتم روی حال خوبی که با این پول برام ایجاد شده.
و آقا از همون موقع شروع شد ، من قشنگ میدیدم، که ورودی های مالیم خیییییلی بیشتر از قبل شده، خیلی بهتر میتونم مدیریت کنم، خیلی بهتر میتونم ذخیره کنم و به قول معروف برکت افتاد تو اوضاع مالیم و الان هم خداروشکر هر روز داره ورودی های مالیم بیشتر میشه و منم تمرکزم رو گذاشتم روی حس خوب داشتن از مصرف پول هام و تقویت این باور که من میتونم پول بسازم.
الآن هم رفتم سراغ کار علاقم و دارم به صورت تکاملی کارم رو شروع میکنم، باید روی اهرم رنج و لذتم کار کنم تا بتونم تو کار مورد علاقم هم ثروت بسازم. مطمئنا هدایت میشم.
خدایا شکرت.
ممنونم ازتون استادجانم🫡
شاد باشید
به نام خدای غفور و رحیمم
سلام به استاد نازنین🌺، خانم شایسته مهربون🌻 و سلام دارم خدمت بچههای پشتیبانی سایت و همه دوستای گلم در خانواده صمیمی عباس منش🌹، امیدوارم حال همگی شما عالی باشه.
من از این فایل یه سری نکاتی رو برداشت کردم که اون ها از این قرار هستن:
الان که صحبتهای استاد رو شنیدم، پیشم طبیعی بود که یه نفر بگه: فلان سهم رو گرفتم یا فلان محصول رو خریدم و ضرر کردم😕 و قیمتش آمد پایین و یا اینکه فلان محصول رو فروختم و قیمتش رفت بالا.📈 این موضوع از ذهن فقیر میاد.
اگه توجه کنید، من این مورد رو شنیدم که میگن: فلان ماشین رو میخری، باهاش یک سال یا چند سال کار میکنی و اگر خواستی بفروشی، به همون قیمتی که خریدی، یا قیمتی بیشتر میفروشی📈 و متاسفانه با این مثال قدرت رو از خودشون میگیرن و میدن به تورم، به شرایط بد اقتصادی کشور، به عوامل محیطی و با این صورت تحمل میکنن شرایط رو. ما باید بگیم من نمیپذیرم این شرایط رو🌺، مسئول وضع زندگیم خودم هستم، بهانهها و فرافکنی ها رو بذارم کنار🌟، من باورهام مشکل داره، من کد برنامهنویسی ام ایراد داره، نه زبان برنامهنویسی👨💻، من هستم که احساس لیاقتم پایینه، عزت نفسم مشکل داره، تمرکزم روی کمبوده، چطور میشه که افرادی ثروتهای کلانی میسازن و من نساختم؟ اگه قدرت خلق زندگی اون افراد ثروتمند دست خودشونه، چون باور کردن که این قدرت رو دارن✨ و اگه اونها تونستن، من هم میتونم🌹
من یاد گرفتم که وقتی باورهای یک نفر ضعیف باشه، ذهنش فقیر میشه. ذهن فقیر میگه این وسیله رو بگیرم چون جلوی مردم باهاش پز بدم، یا اینکه فلان وسیله رو بگیرم چون فردا گرون میشه و نمیتونم بخرم، یعنی همون باور به کمبود.🤔
یا اینکه ذهن فقیر از خرج کردن میترسه😱. چون میگه پول کمه، پولهات رو صرفهجویی کن، بذارشون برای یه کار واجبتر، بذارشون برای روز مبادا🤔 چطوری بگم، بعضی وقتها میگم نکنه سوء برداشت بشه، در این موضوع به یاد فایل ارزش ابزار میوفتم. ما باید به خودمون بگیم: یکم فراوانی هست و کمبودی نیست، هرچیزی به بینهایت مقدار خودش وجود داره و اگه من الان ندارمش، نه به این خاطر هست که یه صف طولانی بوجود آمده (تقاضا هست و اون محصول تمام شده) بلکه فقط به این خاطر من ندارمش، چون غالب باورهام محدودکننده هستن، چون توی ذهنم فکر میکنم هرچقدر پولدارتر بشم، از خدا دورتر میشم. اینقدر گذشتگان ما بک گراندها ساختن برای ما که با یه روز و با یک بشکن، باورهای من تغییر نمیکنه🌻، اما درصورتیکه تعهد بدم که جهاد اکبری برای تغییر باورهام در درونم راه بندازم، میتونم به هرچیزی که میخوام برسم، کما اینکه استاد به هرآنچه دوست داشته و حتی به فراتر از رویاهاش رسیده✨، دوم اینکه من لیاقت بهترینها رو دارم💪، من لیاقت جنس با کیفیت رو دارم، چون ذهن فقیر میگه ارزونتر بگیر، تا بیشتر بتونی داشته باشی، سوم این محصول که به ظاهر قیمتش بالاست، چقدر در آینده برام صرفهجویی میکنه، چقدر به نفعم میشه.🌷
ذهن فقیر تمرکزش روی کمبوده، بخاطر همین با وجود اینکه ورودی مالی داره، اما از خرج کردن میترسه و درنهایت ما رو به خواستههامون نمیرسونه.🌼
من یاد گرفتم که به سبکی که دوست دارم زندگی کنم و مثل استاد کاری به کار حرف مردم نداشته باشم. برای مثال استاد آر-وی گرفته، چون لازم داشته، چون یکی از آرزوهاش بوده🚃، چون باید برسیم به ثروت و لمسش کنیم، بعد سیر میشیم و چون حرف مردم برامون مهم نیست و چون مهمه که تمرکزمون به کدوم سمت بره (ثروت به ما خدمت کنه یا اینکه ما با صرف تمرکز و انرژی به ثروت خدمت کنیم🌟)، زندگی سادهتری رو انتخاب میکنیم.💖
توی مستند زندگی وارن بافت دیدم که این آقا میگه وقتی با ماشینم میرم سر کار، توی راه از مک دونالد یه ساندویچ یا چیزی شبیه این میگیرم، دو دلار💰. و با خودم میگم پسر، این همه ثروت داشته باشی و صبحونه ات اینقدر ساده باشه، هنوز هم درست و حسابی درک نکردم این موضوع رو، اما میتونیم بگیم این فرد الان درجایگاهی هست که بگه من آنقدر پول و ثروت رو تجربه کردم، که ازش به راحتی میگذرم✨، کما اینکه وارن بافت یه مبلغ خیلی بالایی رو به بنیاد خیریه بیل و ملیندا گیتس کمک کرده. این فرد به ما یاد میده: ثروتمندان، نیکوکارترین افراد هستن❤️. این فرد به ما یاد میده: ثروتمندان، انسانهای خودساخته ای هستن که حرف مردم براشون مهم نیست، باور دارن که بیانتها هستن و محدودیتی ندارن و اینقدر از ثروت سیر شدهاند، که خیلی ساده زندگی میکنن.😍
خدایا شکرت. 🙏
درمورد وارن میگن: این مرد فوقالعاده است، اگر تنها توی بیابون رهاش کنی، از اونجا پول میسازه. چقدر زیبا😍، به این میگن کسی که فراوانی جهان رو باور کرده. کسی که ذهن ثروتمند و قدرتمند داره💪
من از استاد یاد گرفتم که پاشنههای آشیل از بین نمیرن، فقط میشه خیلی کمرنگ بشن، باید همیشه حواسمون بهشون باشه.😎
شاد و سلامت باشید🌺