live | انتخاب شغل از زاویه "باور به فراوانی و احساس لیاقت" - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

281 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2929 روز

    سلام و درود

    مدتی بود دنبال این سوالات بودم که جوابم را از خود استاد بشنوم

    خدا را بی نهایت سپاسگزارم که استاد در این موارد صحبت کردن

    یه جوی شده که هرسوال به ذهنم میرسه استاد یه فایل رایگان میزارن و صحبت می کنند و جوابم را میدن

    مرسی استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    Life time گفته:
    مدت عضویت: 1468 روز

    سلام

    من میتونم الان باور کنم که برای مهاجرت نیاز به پولای هنگفت ندارم

    میتونم باور کنم دلیل بودنم هرجایی ، به خاطر مدار و فرکانس من هست

    میتونم باور کنم خدایی که اینجا برام خونه لوازم و رزق مهیا کرده بی اونکه کارخاصی کنم

    هرجای این دنیا هم که هدایتم کنه برام فراهمه خونه لوازم و رزق من

    میتونم باور کنم مهاجرت نیاز داره به همفرکانس شدن باهاش

    ترسهام از مهاجرت امروز خیلی کمتر شد

    تونستم باور کنم این سالها که رو خودم کار کردم

    بالطف الهی ‌…

    نتیجه داده

    نتیجه برای همه به یک شکل نیست

    باور میکنم که مهاجرت میتونه خیلی راحت باشه

    خدا برای من اینجا به راحتی خونه و امکانات مهیا کرده پس هر جای این دنیام برم فراهم میکنه

    من فقط باید سمت خود رو بخوبی انجام بدم

    تسلیمش باشم

    عبد باشم

    بهابدم

    خداگونه تر باشم

    هرچه گفت من عمل کنم

    عمل گرا

    متعهد

    جدی

    متمرکز

    اصل رااز فرع تشخیص بدم

    من میتونم بایک ساک معمولی

    مهاجرت کنم

    شاخ و برگ اضافه رو بزنم

    من میتونم باور دارم میتونم

    من فقط نیاز دارم هم فرکانس بشم با خواسته ام

    من نیاز دارم حرکت کنم

    و بعد هدایت بشم

    خدای من باورم نمیشه

    امروز چقدر مهاجرت در ذهن من آسان و راحت شد

    در حالی که قبلا این طوری نبود

    خداوندا بینهایت سپاسگزارم

    خدایا خودت هدایتم کن

    ای رب بی انتهای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    علیرضا قلیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2483 روز

    الهی به امید تو…

    گام 19، انتخاب شغل از زاویه باور به فراوانی و احساس لیاقت،

    سلام استاد مهربون و نازنینم، سلام به همه دوستان عزیزم در سایت عباسمنش، امیدوارم حالتون خوب و لبتون خندون باشه، سپاس گذار خداوندم بابت این فرصت دوباره،

    نکته ها:

    ️جدیدت در کارم باعث تاثیر گذاری بیشتر روی مخاطبم میشه،

    ️هدف از زندگی تجربه احساس خوب است،

    ️در لحظه زندگی کردن در تمام ابعاد،

    ️ما انسان های متنوعی هستیم، یه شغل خاص یا یه آدم خاص نیست که می‌تونه مارو به آرزوهامون برسونه،

    ️انجام کار مورد علاقه م یعنی در لحظه زندگی کردن،

    ️پول نتیجه طبیعی لذت بردن از زندگی،

    ️الرزق رزقان،

    ️به الهاماتم عمل کنم، قدم بردارم، حرکت کنم، ناامید نشم،

    ️عاشق کارم باشم، نتایجم رو به پول گره نزنم،

    ️جوری زندگی کنم که لحظه مرگ راضی باشم،

    ️من خالق زندگیم هستم،

    ️من مسئول تمام جوانب زندگیم هستم،

    ️باید روی خودم سرمایه گذاری کنم نه عوامل بیرونی،

    ️عمل به الهامات و قدم برداشتن به سمت هدف،

    ️کیفیت زندگی بالاترین اولویت من باشه،

    ️چیزایی که تمرکز من رو از روی شغلم بر میداره حذف کنم،

    ️بادی به هر جهت نباشم،

    ️سعی کنم توی حوزه کاری پادشاه بشم،

    من خودم از اونایی بودم که هیچ انگیزه ای برای کار کردن نداشتم، اصلا کار مورد علاقه ای نداشتم، اصلا نمی‌دونستم این موضوعات رو، اصلا قانون کیلو چند بود، احساس خوبی در کار نبود اگرم بود از عوامل بیرونی بود و ناپایدار…

    دنبال فرصت می‌گشتم که کار نکنم، فکر میکردم کار کردن مال حیوناست…

    یادمه که این الگو هی داشت تکرار میشد الان که دارم خوب بهش فکر میکنم، اول شروع هر کاری برام سخت بود و بعد اینکه ادامه میدادم نجوا های ذهنم کم میشد و احساسم خیلی خوب میشد، و به این نتیجه رسیده بودم به طور ناخود آگاه که اولش سخته ولی اگه ادامه بدم همه‌چیز خوب پیش میره،

    یعنی طبق قانون بود همه چیز ولی ناخودآگاه، در شروع کار ذهن شروع میکرد به نجوا و میخواست منو منصرف کنه ولی من بخاطر ادامه زندگی و امرار و معاش مجبور بودم کار کنم و ادامه میدادم، خیلی جالب بود وقتی ادامه میدادم به طور جادویی همه چیز چینده میشد برای اینکه کار به بهترین شکل انجام بشه، انگار اون احساس بد اول کار محو میشد و اون احساس خوبی که در ادامه میومد توی وجودم کارو انجام میداد،

    من شغلم تاسیسات و تعمیرات ساختمانی، به طور مثال اگر قرار بود لوله کشی آب یا فاضلاب انجام بدم، هدایت میشدم از بهترین مسیر اون لوله رو بکشم، اتصالات و اندازه ها جور در میومد باهم و کار به بهترین شکل ممکن در 90 درصد مواقع انجام میشد، البته که من شخصیتی داشتم که وقتی هرکاری رو انجام میدادم دوست داشتم به بهترین شکل ممکن انجامش بدم، فکر میکردم اون کار مال خودم هست و اینکه مشتری راضی باشه از کارم هم برام مهم بود، یه بخشی از اون سعی در درست انجام دادن کار مربوط می‌شد به عزت نفس پایینم که تایید بقیه رو بگیرم و خوب بهم کمک میکرد که کارو درست انجام بدم، البته که همش ناخودآگاه بود، از اینکه بقیه ازم تعریف کنن بدم نمیومد… توی کار خودم و لولی که کار میکردم نسبت به تمام همکارام فنی تر و تمیز تر کار میکردم، فقط انگیزه ای برای کار کردن در سطوح بزرگتر رو نداشتم و قانع بودم به همون بخور نمیرم،

    یادمه جدا از کارم هر کار دیگه هم انجام میدادم چه کمک کردن به دیگران بود چه کار گروهی توی طبیعت گردی چه سفر یا موتور و یا ماشین چه مدیریت افراد و منابع مالی توی مسافرت چه مدیریت بچه هام و همسرم توی زندگی و… اون کارو با جدیدت و عشق انجام میدادم خوب به همین سبب مهارتم توی انجام اینکارها خیلی بالا رفته بود و اعتماد افراد هم خیلی تاثیر گذار بود توی این مسیر، همه از انجام دادن کار و مسافرت رفتن با من لذت می‌بردن، همه در هر سنی بودن هرکاری که من میگفتم انجام میدادن و مقاومتی در 90 درصد مواقع نبود بخاطر همین ویژگی من سفرها و کارها خیلی خوب پیش می‌رفت و خاطرات خوبی رو هم خودم و افراد دیگه داریم از اون دوران،

    یادمه عید ها به شهرستان مون می‌رفتیم، من پسر عمه زیاد دارم ولی اونها فقط یه پسر دایی دارن… جمعا در اکثر مواقع 8 یا 9 نفر می‌شدیم و با موتور سفر های 2 یا 3 روزه به دل کویر میرفتیم، از اونجایی که دهات ما در حاشیه کویر لوت واقع شده بود دسترسی آسون به کویر و مهارت ما در رانندگی با موتور خیلی به ما انگیزه رفتن به اینجور سفر های مجردی و در بعضی مواقع خانوادگی رو میداد، و از اونجایی که همه با هم صمیمی بودیم و هر کسی وظایفی داشت کارها خیلی جادویی انجام میشد و همه راضی بودیم، من که در جایگاه پسر دایی بودم و اسمم هم علیرضا بود بین پسر عمه های عزیزم به علی دایی شهرت یافته بودم، و محل اجتماع ما در عیدها روستای پدریم بود و در روستا بین دوستان هم به علی مشهدی شهرت داشتم، دوستان لطف کرده بودن الفاظی نسبت به جایگاه من به من نسبت داده بودن،

    بیشتر اوقات جوری بود که جدا از پسر عمه ها از دوستانم که ساکن روستای ما بودن با ما هم سفر میشدن و کلی بهمون خوش میگذشت، و تمام اون افراد این حرف به من زدن که چقدر با شماها خوش میگذره چقدر شما ها با هم خوبین و هیچ دلخوری و دعوایی بین تون اتفاق نمیوفته، چقدر همه به هم کمک میکنید و کار هارو انجام میدید و…

    همین ویژگی جمع های ما زبون به زبون بین بچه های روستا چرخیده بود و همه دوست داشتن با ما به سفرهای بیابانی بیان،

    وقتی بهش فکر میکنم میبینم که اون نتایج بخاطر مدیریتی بود که انجام میشد، وظایف همه مشخص بود و طرفی که مدیریت میکرد که در 90 درصد مواقع من بودم، از انجام دادن اون کار واقعا لذت میبردم، انگار پادگان بود ساعت شوخی و خنده به جای خودش ولی موقع انجام کارها بدون تعارف افراد موظف بودن تا کاری که به عهدشون گذاشته میشد انجام بدن حتی خودم که مسئول غذا درست کردن و مدیریت مواد غذایی بودم در سفر، یه حس زنده بودن به من دست میداد، یه شور و شوق برای انجام اون کارها که تو حالت عادی نبود…

    خیلی اون روزا دوست دارم…

    سر انتخاب شغلمم و اینکه بتونم عاشق شغلم باشم هم از خدا هدایت خواستم و اون گفت ما قرار از زندگی لذت ببریم و فرقی نمیکنه توی چه جایگاهی باشیم باید بتونیم این توانایی دیدن زیبایی ها رو در خودمون افزایش بدیم باید بتونیم یه شخصیت قوی برای خودمون بسازیم مابقی جزئیات…

    گفت عاشق همین کار خودت باش، باورهات رو نسبت بهش عوض کن تا احساستم عوض بشه، گفت بینهایت فضا داری برای پیشرفت و حرکت کردن توی شغل خودت برو حرکت کن مهم جاری شدن هست…

    هر موقع هم قرار باشه شغلتم عوض بشه من بهت میگم، و شرایطش رو برات فراهم میکنم، به من اعتماد کن،

    گفت تو که یاد داری از هر کاری که انجام مدی لذت ببری پس حرکت کن پس لذت ببر پس برو جلو تا وقتی میتونی من پشتتم، شاید فردایی نباشه اصلا، شاید همین لحظه بمیری و دستت از دنیا کوتاه بشه، اون موقع نیای بگی یه فرصت دیگه بهت بدم که من سر این چیزا با کسی شوخی ندارم…

    برای من اینجوری اتفاق افتاد جریان هدایت، شاید برای بقیه یه جور دیگه باشه، من شخصیتی دارم که میگم باید از همین شرایط و جایگاهی که دارم و الان توشم شروع کنم به تغییر، من سر جای درستم هستم توی هر جنبه ای و اگه کارم درسته باید همین چیزی که دارم رو درست کنم و نخوام چیزی رو از نو بسازم و به دست بیارم، با تغییر من شرایطم هم تغییر می‌کنه، با تغییر نگاه من معنی اتفاقات هم تغییر میکنه، با تغییر نگاه من باورهای من تغییر میکنه، هیچ چیز به خودی خود هیچ معنایی نداره این من هستم که دارم به اونا معنا میدم…

    الان از زندگیم راضیم از رویاهای اون موقع هام خیلی بهتره ولی من به این قانع نیستم و می‌دونم که هنوز جا داره که خیلی بهتر بشه و رویاهای جدیدی در من متولد شده و میشه ، و باید برای متولد شدنشون تلاشم رو بکنم،

    این تلاش کردن برای بهبود پایانی نداره و مسیر خودسازی بی انتهاست، عجله ای ندارم و خداوند هم داره پاداش روز به روز نتیجه سعی کردن من برای تسلیم بودن در مقابل خودش رو بهم میده…

    امیدوارم بتونم به این مسیر زیبا و توحیدی ادامه بدم، از خدا طلب کمک میکنم در برابر خودش، از خدا می‌خوام نزد خودش برام خانه امن در بهشت فراهم کنه و منو با صالحان محشور کنه،

    امیدوارم مفید باشه، عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    آرزو کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 518 روز

    به نام خداوندی که تازه پیداش کردم

    به نام خداوندی که رفیق جونجونیمه

    به نام خداوندی که همیشه و همه جا باهامه

    همه کسم ،عشقمه پدرمه مادرمه ضربان قلبمه

    آرامش قلبمه و در یک کلام مدیر تموم برنامه هامه

    اگه من وا بدم ….

    خدایا از همین تریبون اعلام می‌کنم عاشقتممممم

    باشه ؟؟؟

    استاد سلام به روی ماهت،سلام به قلب مهربونت انسان توحیدی

    میگما خدایی ،من عشق خدا رو نسبت به شما کاملا حس میکنم می‌شنوم من صدای کف دستای خدا رو برای شما می‌شنوم،خودتون هم میشنوید ها خوب گوش کنید …. فتبارک الله الاحسن الخالقین

    ماشاالله به دست ودلبازی شما بابا این فایل ارزشش میلیاردیه خدایا کمک کن شکرگزار باشیم

    عجب فایلی ،عجب رزقی ،عجب نشونه ای

    عجب هدایتی الحمدالله رب العالمین

    خیلی مات و مبهوت بودم که خدایا چه کنم چیکار کنم اصلا رسالتم چیه یا اینکه به چی علاقه دارم …و حتی یه هفته قبل به سرم زد که همین کار کوچکی که انجام میدم رو بگذارم کنار و داشتم خودم رو توجیه میکردم … اما خب خداوند هیچ وقت دیر نمیکنه … به دادم رسید قربونش بشم من

    و اگه بگم من تو 24 ساعت بالغ بر 10 بار یا بیشتر به این فایل نشانه ام گوش دادم و هر دفعش ذوقمندتر از قبل شدم دروغ نگفتم …

    انگار باید بیش‌ترتر روش تمرکز کنم ….

    استاد خیلیییییی مردی که اونهمه عشق و استقامت رو پای عشقتون (کارتون)گذاشتی

    خب بریم پای میز مذاکره ببینیم چند چندیم؟

    خب ارزو نمیخوام بگم بیا خودتو با استاد مقایسه کنی

    اما خدایی بگو چقدر برای این کاری که داری تلاش کردی؟

    … تلاشم کم بوده آره چون همیشه از نظر مالی تو مضیقه بودم و یه جورایی ترس داشتم

    واااااااا استاد هم یه بار به شدت هر چه تمام نسبت به تو بدهی بالا آورده ولی همزمان همه چی رو هندل کرده … و خیلی الگوهای دیگه هم هستن پس بهونه خوبی نبود

    میبینی استاد خانم شایسته چقدر عالی شغلشون رو معرفی و تبلیغ میکنن بدون هیچ هزینه ای تو چی تا حالا شده به یکی بگی این کارمه و از کارت تعریف کنی؟

    یا خدااااااا جواب سوال سخته گریم میگیره

    من از همون اول که شغلم رو انتخاب کردم از معرفیش خیلی خجالت میکشم میترسم از مسخره شدن خیلیییییی شدیدا اگر کسی هم بپرسه یه کاری میکنم ادامه نده …. فوری جمع میکنم بحثو

    استاد تا چندین سال از شغلش در آمدی نداشته تو چی آرزو خانومممممم میتونی دو سال بدون اینکه سود داشته بلشی با عشق ادامه بدی ؟ واوووووو دست میزنم رو سرم و شرمنده ی من قدرتمندم هستم

    استاد الگو نداشته تو چی؟ چرا من چندین روز پیش دیدم یکی با همین شغل من یه خونه خریده

    دیروز دیدم یکی با همین شغل من تو یه روز 130 تا ارسال داشته

    چقدر پای کارت عشق میدی و ازش لذت میبری؟؟

    صفر

    در این 24 ساعت اونقدر درگیر این فایل شدم که وقت نکردم برم دوره عزت نفس اما واقعا ارزششو داشت امروز یه حسی از درون بهم گفت آرزو این فایل برای تمام عمرته مثل غذا خوردن بخور این فایل و دانلودش کردم برای تمام عمر به لطف الله

    به این فایل هزاران بار گوش خواهم کرد و به مهم ترین رسالت زندگیم خوشبختی و لذت بردن تمام پ کمال وقت میزارم به لطف همون خدایی که امروز با زبان قرآن با کن حرف زد …..

    خاطره امروز رو مینویسم تا یادگاری بمونه برای روزهای بعد زندگیم

    دخترم امروز مریض بود باید میبردمش دکتر

    این فایل هم همش ریپیت میشد تو گوشم و من لذت دنیا رو می‌بردم و همش میگفتم خدایا بهم ایده بده سرنماز هم بهم گفت برای شغلت مارت ویزیت تهیه کن و با احساس لیاقت پخشش کن،

    منم گفتم اطاعت…

    بعد رفتیم دکتر نشستیم در انتظار تا وقتمون بشه

    رفتم عقل کل سرچ کردم چطور تو فروش قوی بشم و از اینا و الله اکبر هدایت شدم به کامنت آقای جمال معروف عقل کل (فکر کنم خیلیا بشناسنشون )قلم فوق العاده ای دارن ….

    و یه چیزی رو فهمیدم که تمام تنم مور مور شد

    یه بخشیش رو بخون

    منی که با زمین و زمان در صلح و دوستی هستم و به جهان و جهانیان و تمام ذرات عالم عشق میورزم، تمام ذرات عالم نیز عاشق من میشوند، و خداوند عاشق من میشود، خدا جایی در دلم دارد، خدا در طرف وجودی ام جایی دارد، الان خداوند به شکلهای (صوَر ، صورتهای) مختلف وارد زندکی ام میشه، خدا به شکل مشتری، به شکل ماشین دلخواهم، به شکل خونه، به شکل سلامتی و بینهایت صورتهای دیگه وارد زندگیم میشه و من با طرف وجودی آکنده از هر نامساعدی، تمام نعمتها و ثروتها و آگاهیها رو میتونم دریافت کنم، وهرچه ظرفم بزرگتر میشه دریافتیهام بیشتر میشه و هرچقدر بیشتر دریافت میکنم بیشتر شکرگزارتر میشم، هرچقدر شاکرتر، دریافتیها بیشتر، و … الی بینهایت.

    لذت بردم از کامنتشون بغضم گرفت از ذوق اصلا این روزا برای خدا خیلی اشکای زیبا و آرام بخش میریزم ،شکر گزار خداوند شدم و آروم آروم

    و بعدا یه ساعت یه چالشی به وجود اومد عاقاااااااا چشتون روز بد نبینه قاطی شد ذهنم یه کوچولو گذشت یعنی اعصابم داغون داغون شد انگار همون آدم نبودم هر چی تلاش میکردم که آروم بشم شدنی نبود و باورتون نمیشه یهو دخترم بهم گفت مامان معنی سوره ناس رو بهم میگی منو میگی اشک سرازیر شد وقتی با دقت به معنیش توجه کردم وفهمیدم خداوند داره از زبان دخترم باهام حرف میزنه و منو هدایت میکنه و میگه چرا اینقدر شدی و انگار سوره ناس آب روی آتیش شد برام و آرامشم برگشت خدایا شکرت که زمان اعصاب خوردیام کم شده الحمدالله رب العالمین…

    خلاصه که به لطف الله یکتا روز به روز هر چند آروم رو به جلو حرکت میکنم

    فقط از خداوند میخوام به زمانم برکت بده

    اصلا زمانمون کش بده ..

    خوابم کمتر بیاد ،ذهنم بیش‌تر بکشه ،تمرکزم بره بالاتر تا بفهمم استاد چی میگن

    استاد ازتون مثبت نهایت سپاسگزارم

    آرامش سهم قلب مهربونتون

    ک

    من با این فایل خیلی کار دارم عینه معجزه و مسیر راهنماست برام …

    الحمدالله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    زهرا خداباور گفته:
    مدت عضویت: 1779 روز

    سلام استادخوبم

    مهاجرت:من بچه ی شهرستانم و از بچگی رویام این بود برم شهر بزرگ زندگی کنم، این رویا بامن بود تا این که به دلیل تضاد ها، این ایراد تو وجودم بوجود اومد که دیگه رویام برام حالت اضطرار پیدا کرده بود و صرفا لذت بردن از تجربیات جدید دلیل خواستم نشده بود بلکه فرار کردن از محیط و شرایطی که توشم تمام دغدغه ی ذهنی من بود

    و برای همینم تا الان تو همین شرایط موندم،بحث علاقه هم که گفتید، من همزمان چند کارو دویت دارم امااستعدادم تو همشون یکسانه، هرچند ایراد از اعتماد به نفسمم هست ولی نمیتونم بینشون یکیو انتخاب کنم

    من پاشنه های آشیلم رو شناختم و حالا با این فایل فوق العادتون میخوام روی نقطه ضعف هام کار کنم، وقتی مدتی درست روی خودت کار نکنی اوضاع خیلی بدتر میشه، من الان درگیر تضاد های زندگی شدم و میدونم باید یک مرحله برم بالاتر چون من یک مدت نتایج خوبی گرفتم

    آموزش های شما، با روزی یک ساعت فقط دیدن یاشنیدن نتیجه ای رو رقم نمیزنه

    باید مثل اون تایمی ک نتیجه میگرفتم با جون و دل گوش کنم

    برای هر کلمه قدم عملی بردارم

    تمام ورودی هارو ببندم و فقط به این مباحث پایبند باشم این بهای خوشبختیه، من برای چندین خوایتم این بهارو پرداختم و نتیجه گرفتم اما وقتی رهاش کردم ایمانمم از بین رفت، بهترین زمان شروع همین الانه

    استاد هرچی بگی از این لحظه فقط میگم چشم و نظر هیچ کس دیگه ای مهم نیست، تو سن 19سالگی،شوروشوق رفیق بازی، فضای مجازی و.. رو داری و اینا زمان زیادی رو ازت میدزده

    من متعهدانه از امروز میخوام برای هر فایلی کامنت بزارم و در مورد تغییراتی ک بعد عمل کردن تو خودم ایجاد کردم صحبت کنم تا بتونم به این شکل به خودم کمک کنم خداروشکر که هستید و کمک میکنید هدایت الهی رو بپذیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مجید بختیارپور عمران گفته:
    مدت عضویت: 975 روز

    به نام خداوند بحشنده ومهربان

    خداوند نشان دهنده مسیر خوبیها

    خداوندی که هر چه دارم ازاوست

    ردپای من در روز نوزدهم

    از گام نوزدهم

    خداروشکر که هنوز در مسیرم مسیر تغییر گام به گام برای خانه تکانی ذهن و خداروشکرررر که این 19روز خیلی فهم معنوی ام رفته بالا دیگه مثل قبل به حودم رنج نمیدم دیگه خودم و درگیر مسایل حاشیه ای نمیکنم دیگه تلاشم براینه که ذهنم وکنترل کنم و ایمانمو به توحیدی شدن بیشتر کنم،

    استاد عزیزم حرفای امروزتو با تمام وجودم می پذیرم و کاملااااا قلبم باهاش آرومه و خیلی وقته همچین نظری دارم و اصلاااا به فکر این نیستم برای انجام کاری به سرمایه مالی نیاز دارم اصلاااا نگران بی پولیم نیستم چون میدونم قراره باعث گسترش جهان باشم که اینجام پس اون خودش که منو به این مسیر آورده میدونه چیکار داره میکته وظیفه من فقط انتخاب اهداف والا وفکر کردن به هدف والاست و نگه داشتن حال خوبم برای همین با آگاهی های قبلی استاد عزیزم و آگاهی امروز دیگه میخوام زوم کنم به تغییر افکارم و کنترل ذهنم در هرشرایطی دیگه هدفم و از پول گرفتم دیگه بفکر اهداف مالی نیستم دیگه فهمیدم وآموختم که چه هدفی والاست واین هدف والا همه امکانات مادی دنیوی را برام از هموارترین و راحتترین راه مهیا میکنه از امروز خواسته ام شده این؛

    الهی پروردگارا،یارزاق ویا وهاب ؛

    برای من بخواه و مقدّر کن هرآنچه را که باعث آرامش بیشتر وحال خوب و زیباتر شدن زندگی من میباشد ومیشود و بر من ظاهرشو تا کارهایی انجام دهم که مرا به رستگاری میرساند الهی رشد پرنشاط و تکامل همه جانبه هر روزه ازتو میخواهم، چون تنها متبع قدرت وثروتم در دنیا وآخرت تویی از تو میخواهم،

    استادم واقعا که حضرت علی میگفتن؛

    که کار بهترین وبزرگترین تفریحه،

    دقیقا همینه که میگین کاری که ایلان ماسک ها بیل گیتس ها و خود استادباعشق دارن انجام میدن چه چیزی زیباتر ازاین که تو کارشون محو میشن و این محو شدن های باعشقه که باعث نتایج بزرگ شده که جهان و داره روشنتر و زیباتر و بزرگتر میکنه اگه ایلان ماسک کارش براش تفریح و باعشق نبود عمرااااا همجین پیشرفتی داشت و خود استاد ما تو ایران و سراسر دنیا مدرسین موفقیت هست و سایتهای مختلف چرا استاد ما با اختلاف از همشون جلوتر من خودم کتابهای آنتونی رابینز و خوندم با سه تا از مدرسین موفق ایران دوره برداشتم کار کردم کتابهای جووایتلی خانم هیکس و ناپلون هیل و خیلی از نویسنده های دیگه رو خوندم یک کتاب چگونه فکر خداروبخونیم استاد برابری میکنه به تمام آگاهی های اونا چرا این یعنی استاد داره عشق میکنه حال میکنه تفریح میکنه با کارش و جهانم دارره بهترین نتایج و براش رقم میزنه الگوی گفته حضرت علی بگردیم زیاد هستن در سراسر دنیا بودن هستن وخواهند بود و هرکسی با کارش حال کنه عشق کنه تفریح کنه موفق موفق ترینه ،نه اینکه بریم ببینیم کی تو چه کاری پول در آورده منم برم تو اون کار الان من خودم تو کاری که اومدم بخاطر کار خانوادگی مون بود تو بورس بود فکر کردم چون دوست وآشتا دارم موفق میشم ، این یعنی شرک واسه همین عقبگرد کردم الان که فهمیدم داستان چیه خیلی دارم توحیدی عمل میکنم جلوی خیلی از تفکرات اطرافیانم ایستادم تا اون چرا باور خودمه عمل کنم وگفتم باید تو اینکار موفق بشم حالم خوب باشه بعد برم دنبال کاری که براش ساخته شدم ولی ازاین کار بدم نمیاد و این کارو هم دوست دارم ولی چون شراکتی هستم با باور توحیدیم سازگار نیست و نمیدونم چیکار کنم ولی دیگه مثل قبل مقاومت ندارم و خودمو سپردم به دست پرتوان خدا تا خودش هدایتم کنه چون از این 19گام واز گام امروزم بهتر فهمیدم که چیکار باید بکنم و بدتبال چه اهدافی باید باشم و اینقد بدنبال این نباشم پول پول پول باید رها کنمش بهش چسبیدم واین نمیزاره پول سمتم بیاد خدایا کمکم کن این آگاهی های 19روزمو زودتر به باور و ایمانم تبدیل کنم میخوام عشق دنیارو بکنم میخوام هر روز به آرامش بیشتر وآزادی مالی وزمانی ومکانی بیشتر دست یابم میخواهم هرروز حالم بهتر وبهتر باشه میخوام روابط رویایی بسازم میخوام هرجا که هستم حالم خوب باشه میخوام از امروز به اهداف والا فکر کنم مثل سریال جومونگ که چیجوری بخاطر اهداف والاش از دل مرگ ها نجات پیدا کرد وچقد زیبا قانون تکامل وطی کرد وبه چه قدرتی در کشورش رسید که تونست از زیر استعمار چین بیرون بیاد و قدرت برتر منطقه بشه .عشق به هدف و داشتن اهداف والا روز بروز قوی تر و قدرتمندترت میکنه وخدایا شکزت برای درس امروزم و اینکه کاملااااا به این حرفای استاد ایمان دارم که درسته.

    الهی شکرت برای درس امروزم

    امضا .مجید قدرتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    معصومه سلمانی پور گفته:
    مدت عضویت: 1050 روز

    بنام الله مهربانم

    سلام به استادای جان و دوستای هم مدار

    گام 19 خانه تکانی ذهن

    شغل و سپاسگذاری

    چند وقت پیش خونه یکی از خواهرام مهمانی رفت خودم و پسرم ،بحث پیش اومد که پسرخواهرم بیکاره علاقه نداره و فلان و بهمان. گفتم صاحبکارم دنبال شاگرد میگرده که ازاین ساعت تا ساعت بیاد شاگردی کنه گفت برو بهش بگو شاید بحرف تو کنه منم رفتم ولی نه که بگم تو بیا برو گفتم فلانی دنبال شاگرد میگرده کسی رو سراغ داری بیاد بره با 10 ت ،میدونین چی گفت :گفت اینکه برا بچه دبیرستانی خوبه خیلی کمه وفلان،گفتم شما چکار میکنی ،گفت هیچی من دارم فعلا باشگاه میرم !!

    دورادور میدونستم اخلاقشو و رویه شو و چقدر ناراحت شدم و به حرف استاد بیشتر پی بردم که وقتی بی هدف زندگی میکنی و روزا رو میگذرونی و مثل کسی که میشینه تا ی کیسه پول از آسمون بیفته پایین اون بره خرج کنه

    اینکه یباره کارخوب بیاد براش درآمد خوب بیاد براش و اینکه نخواد تکاملشو طی کنه ،مطمئنن ضربه شو میخوره

    و وقتی اومدم و به خواهرم گفتم ،گفتن بهش میگفتی تو اول همینو دربیار و بعد بگو کمه ، منم فقط نگاهشون کردم ودیدم ادامه اش بی فایده است و هرچی هم بگم تفاوتی ایجاد نمیکنه.

    و اونجا بود که خداروشکر کردم که از قعر منجلابها به لطف خدا اومدم بیرون و هدایتم کرد به سمت شما که بدونم و ببینم که راه و مسیر درست چیه و چیکار باید بکنم و خوشحالم که تو این سایتم و هر روز زمانم رو اینجا با لذت میگذرونم

    و سپاسگذاری شده جز زندگیم

    بهتریم بهترینها رو برا تک تکمون ارزومندم

    ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    به نام رب هدایتگرم

    گام نوزدهم

    سلام و درود به همه عزیزان این سایت،امیدوارم حالتون همیشه خوب باشه.

    بهترین موضوعاتی که باید میشنیدم امروز شنیدم و به همه موارد فکر کردم خدایاشکرت در تمام موارد بهتر شدم و رشد کردم اما مهمترین موضوعی که حس عجیبی در وجودم ایجاد کرد قضیه مرگ بود .

    به لحظه مرگ فکر کنید: ب این موضوع فکر کردم . متوجه شدم هنوز خیلی چیزهاس که تجربه نکردم، هنوز به اندازه کافی پول نساختم ،هنوز از مسیر مورد علاقم به خوشبختی نرسیدم و دریک‌کلام بگم هنوز به اندازه کافی زندگی نکردم! ممکنه یک دقیقه دیگه بمیرم چون عمر ما دست خداست ولی اگه یک دقیقه دیگه بمیرم،راضی و خوشحال نیستم ! من دلم میخاد سفر کنم یعنی کل زندگیم تو سفر باشم ، با فرهنگ های مختلف آشنا بشم، جاهای مختلفی رو ببینم، توی شغلم آزادی داشته باشم در تمام جنبه هاش آزاد باشم ، چندین حوزه شغلی که دوست دارم واردش بشم و چالشاشو حل کنم رشد کنم و بقیه موارد .

    تلنگر : جوری زندگی کنید که وقتی مُردید،خوشحال و راضی باشید.

    علاوه بر اینکه در مورد مرگ فکر کنم تو حالت خاصی بود و بصورت خیلی واقعی تجسمش کردم که یک دقیقه بعد میمیرم ! وای خدایا قلبم به درد اومد چون از فرصتها استفاده نکردم ،خودمو دیدم که راضی و خوشحال نیستم و دارم التماس میکنه خدایا یکم دیگه بهم فرصت بده !!!!!!!

    چقدر خوب شد این موضوع رو مطرح کردید ماها یادمون میره یکروزی قراره بمیریم و این دنیای مادی دیگه برامون تموم میشه .

    من بعد از این تجسم حال عجیبی داشتم ، حس کردم تمام وقایع و اتفاقات برام بی اهمیت شده !

    وقتی ما همیشه به لحظه مرگمون فکر کنیم، مهربونتر میشیم، بیشتر میخندیم، بیشتر عشق میورزیم، حرص و طمعمون کمتر میشه، حتی آدمهایی که ازشون کینه داریم دوست داشتنی میشن ،نگاهمون به امکاناتی که داریم عوض میشه و به قول استاد خیلی چیزها اهمیتش رو از دست میده اینو واقعا حس کردم ، دیگه ازین شاخه به اون شاخه نمیپریم فقط دنبال عشقمون میریم ،دنبال چیزی که حس خوبی بهمون بده.

    امروز به خودم قول دادم در مسیری که هستم با حس خوب ادامه بدم چون آموزشی که شروع کردم همیشه دلم میخاسته تجربش کنم وقول دادم اگه آموزشها برام گنگ بود کمالگرا نباشم ادامه بدم خودم رو با کسی مقایسه نکنم و مطمعن باشم با حس خوب،همه چیز عالی پیش میره ، قول دادم باورهای خوبمو تقویت کنم ،باورهای ثروتساز بسازم ، احساس لیاقتم رو بیشتر کنمو…..سعی کنم از این مسیر الهی خارج نشم.

    خدارو شکر میکنم که در مدار این آگاهی ها قرار گرفتم خدایاشکرت که درکم بیشتر شده خدایاشکرت که امروز سعی کردم با کیفیت زندگی کنم .

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 719 روز

    گام نوزدهم

    به نام خدای نور

    سلام به استادعزیز و خانم شایسته دوسداشتنی و دوستان عباس منشی.

    خداروشکر بابت این صبح فوق العاده و حال هوای عالی که با نم بارون ترکیب شده و اون صبحانه ای که توی این حال و هوا خوردم خداروشکر که این همه نعمت رو دارم توی زندگیم حس میکنم.

    خداروشکر که حالم عالیه ارامش دارم و بیشتر با خودم درصلحم خداروشکر که ایده های الهامی رو بهم میگی و عمل میکنم خداروشکر که ایمانم قوی ترشده و راحت تر قدم برمیدارم.

    یه کامنتی دریافت کردم که من رو تحسین کرده بود که فقط با دوتا مشتری پاشدم رفتم با سالندار حرف زدم و نمونه کار زدم و شجاعتم رو تحسین کرده بود که قدم برداشتم چقدر اون کامنت حالم رو خوب کرد،منی که ذهنم میگفت خب طبیعی دیگه اینا که چیزی نیست اینا شجاعت نمیخواد وذهنی که میخواد همه ارزش ها و گام هامو زیرسوال ببره و منی که درتلاشم همه اینارو ارزشمند بدونم و بهشون افتخارکنم هنوز توی اینکار خوب نیستم چون ازریشه احساس لیاقتم ضعیفه و درتلاشم احساس لیاقتم رو بهبود ببخشم و باورهای مناسبی براش بسازم.

    چقدر حس زنده بودن دارم و به فکر اینم که خودمه با افکارمنفی اذیت نکنم چون من ارزشمندم و ارامش و حال خوب الویتم باید باشه و کارهارباید راحت تر پیش برن و ازانجام هرکاری لذت ببرم و جوری زندگی کنم هرروز و که انگار اخرین روز زندگیمه و هرلحظه رو زندگی کنم فقط…

    هنوز توی این کار عالی نیستم ولی میتونم کم کم توش بهتر بشم و روون بودن و رها بودن رو بهتر یادبگیرم.

    و چقدر ازاین ایده های الهامی نتیجه میگیرم و چقدر ایمانم قوی ترمیشه و چقدر بهتر میتونم برم تودل ترس هام و وقتی میبینم از تجربه موضوعی فراریم و یا ترسش رو دارم بیشتر میرم تودلش و خداروشکر واقعا ،منی که خیلی طول کشید ازمنطقه امنم بزنم بیرون الان خیلی راحت تراینکارو انجام میدم و حتی باید شجاعتم بیشتر بشه و اینم تکاملی و کم کم با تجربه کردن موضوعات مختلف شجاعتم بیشترهم میشه.

    و اما باورهای عالی که میشه ازاین فایل ساخت:

    1_هدف زندگی ماچیه؟خوشبختی و لذت بردن ازاین دنیای مادی.

    خیلی وقتا فراموش میکنم این موضوع رو بعد به خودم میام میبینم دارم میجگم دارم تقلامیکنم با ناخواسته ها درحالی که باید سعی کنم بهشون توجه نکنم و با هرچی بجنگم توی زندگیم اون رو موندگارترمیکنم و میگم اگر اخرین روز زندگیم بود واقعا اینطور میگذروندمش؟بافکر کردن و جنگیدن با ناخواسته ها و تضادها؟نه واقعا اگر اخرین روز زندگیم باشه ناخواسته و تضادها دیگه معنی نمیدن و چقدر خوب میشه بتونم لحظه به لحظه زندگیم رو واقعا زندگی کنم و فقط زندگی کنم و بس…

    توی این کار خوبم ها ولی باید بیشتر توش حرفه ای بشم و از لحظه به لحظم لذت ببرم.

    2_حرفه ای شدن توی کاری که عاشقشی اصلا کار سختی نیست.

    3_برو دنبال کاری که عاشقشی،توش حرفه ای بشو،باورهات رو درمورد ثروت و احساس لیاقت درست کن=تجربه یه زندگی رویایی

    شغل مورد علاقم رو دارم و دارم سعی میکنم توش بیشتر حرفه ای بشم ولی یه ترمزهایی هست که احساس لیاقت وباورهای غلط درمورد ثروت اینا نمیذارن اون چیزی که باید رو تجربه کنم و میدونم مشکل ازباورهای خودمه که هنوز فراوانی مشتری رو تجربه نکردم و رزق روزی دنبال نمیاد ولی خب اینم تضاد دیگه اینم باید درست بشه هدایت میشم به بهتر شدنش و عمل میکنم بهشون.

    4_پول نتیجه طبیعی لذت بردن از زندگی.

    5_وقتی من تو مسیر علایقمم رزق و پول من رو طلب میکنه.

    6_جوری زندگی کن که وقتی میمیری خوشحال و راضی باشی.

    7_پول همه جا هست تو فقط درمسیر علایقت حرکت کن.

    8_هدف زندگی تجربه شادمانه خودم دراین جهان.

    9_رزقی که خودش به دنبالت میاد نتیجه نگاه به شغل از دیدگاه باوربه فراوانی و احساس لیاقت.

    10_ثروت:نتیجه پرورش تفکر مولد بودن در ذهنه.

    11_پول:نتیجه طبیعی لذت بردن ازتجربه مسیر موردعلاقته.

    12_من توانایی پول ساختن از علایقم رو دارم و مولد ثروت هستم.

    13_خدایا من رو آسان کن برای آسانی ها.

    14_زندگی یه فرصت فوق العادس پس با هرچیزی که میتونه به ما حس بهتری بده ازش نهایت استفاده و لذت رو ببریم.

    15_پولی که من در میارم خیلی برکت داره خدایاشکرت‌.

    نورمن سپاسگذارم بابت دریافت این اگاهی ها سپاسگذارم بابت تجربه این زندگی عالی سپاسگذارم بابت امروز که فوق العادس.

    استادعزیزم و بانوشایسته دوسداشتنی ازشما‌کلی سپاسگذارممم و عاشقتونممم.

    شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    منیره صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 361 روز

    سلام به استاد گرامیم و مریم جان صبح تون بخیر!

    ممنونم بخاطر دوره خانه تکانی ذهن .

    زندگی مقصد نیست بلکه مسیره و من باید از مسیر لذت ببرم.

    مقصد پول نیست

    مقصد رابطه عالی نیست

    مقصد سلامتی نیست

    مقصد داشتن فرزند نیست

    مقصد از همه ی اینا اینه که با داشتن شون لذت بیشتری ببریم

    از چیزای که داریم و لحظه حال مون لذت ببریم اون وقت است که ثروت ، سلامتی ، رابطه عالی ، فرزند نتیجه این حال خوبه چون جهان به

    فرکانس

    احساس

    و

    باور

    ما پاسخ میده

    استاد امروز هفت روزه که مراقب کنترول افکارمم داره اتفاقات خوبی تو زندگیم میفته طوری که هر اتفاق گویی یک هدیه در بغل برام داره .

    استاد جان ممنونم خیلی خیلی زیاد که راه و رسم درست زندگی کردن رو برام آموختید و منو با خدایم که سال ها دنبال شناخت واقعیش بودم آشنا کردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: