live | انتخاب شغل از زاویه "باور به فراوانی و احساس لیاقت" - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-20.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-14 01:35:252024-11-08 05:00:36live | انتخاب شغل از زاویه “باور به فراوانی و احساس لیاقت”شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیز وتشکراز از خانم شایسته بحث مهاجرت که استاد توضیح دادند که ما اول باید شخصیت خودمان را تعقیر دهیم وبعد با توکل به خدا مهاجرت کنیم نه اینکه از روی ترس ویا فرار از یک منطقه به منطقه دیگر بلکه وقتی از روی عشق و علاقه برای پیشرفت و آگاهی هجرت کنیم هم باعث رشد خود میشویم و هم باعث گسترش جهان میشویم
در مورد موفقیت مالی وشغل هر کسی که با علاقه و اشتیاق دنبال شغل مورد نظر خود برود هم از اون کار لذت میبرد وهم کسب درآمد میکند
وقتی که با عشق کار کنیم نه خستگی تاثیر دارد نه
زور زدن برای درآمد
خدایا شکرت که من را دراین مسیر هدایت قرار دادی انشالله خدا من را هم هدایت کند به یک راه مستقیم وراست که در این راه اول خدای خودم را
بیشتر بشناسیم وهم از این زندگی لذت ببرم
بنام خالق که تمام قدرت جهان هستی از اوست
ومن در مقابل او هیچ هستم .وچیزی از خودم ندارم .ومن به خاک میفتم وسجده میکنم .چرا که اوقدرتمندترازهر کسی هست .و تمام قدرت از اوست .او خالق من هست ومن رو خالق آفرید.
تا بتونم خالق زندگیم ام باشم .بنام پروردگاری که تورو از اوج به ذلت میکشاند چرا که میخواهد به خودت بفهماند که تو هیچ هستی و هرچی داری از من هست .پس منیت ات رو کنار بگذار ومرا باور کن . تا به هرآنچه میخواهی برسی
این فایل نشانه امروز من بود
منی که یک روز ادعا منیت داشتم ومنم منم میکردم الان هیچی نیستم .یعنی هیچ اعتباری رو به خودم نمیدم وهمه چیز خالق ورب من هست
بنده ای بودم که سر خم میکردم پیش دیگران که دستم رو بگیرین و خودم رو گول میزدم
ترس داشتم و توی ترس های مونده بودم و این امنیت رو دوست داشتم
و خودم رو توجی میکردم
ولی الان دیگه تصمیم رو گرفتم و با توکل به خدا میخام کسب وکاری رو که بهش علاقه دارم رو دنبال کنم ..چون اینه که به من لذت میده …به من احساس خوب میده …حالا میفهمم اون پوله هم مهم نیست …اون عشقی که دارم و اون احساس خوبی که دارم برام ثروت میشه
حالا میدونم چرا انقدر میدویدم ولی باز هم صفر میشدم … چون من فقط زجر میکشیدم تا بتونم از دیگران پولی بگیرم ….
ولی هروقت با عشق کار کردم ..واحساس خوب داشتم توی کارم …و همه چیز برای مهیا بود …چقدر کارم رضایت بخش میشد هم برای خودم وهم مشتری
استاد میخام یک اعترافی بودم …به خاک افتادم یعنی از منیت افتادم .. و هرچی فکر میکردم چطور بتونم کسب درآمد کنم عقلم به جای نمیرسید…به خیلی جاها سر زدم کسی منو نمیخواست…تا اینکه یک فکری به ذهنم رسید گفتم بر میگردم پیش صاحب کار قبلی که یک سال پیش جاش بودم وفقط پیام دادم ومنو پذیرفت گفت بیا با هم حرف بزنیم و درصد 60 به 40 رو گذاشت
گفت میتونی شروع کنی ولی گفت قبلش خبرت میکنم …من هم خوشحال رفتم خونه که دیگه درست شد اما یک هفته گذشت خبری نشد تا اینکه پیام دادم ولی خبری نشد …من داشتم همون موقع روی باورهای توحیدی کار میکردم
تا اینکه یک روز زنگ زد گفت بیا کارت دارم صاحبکار قبلیم
من هم رفتم سالن ..وباز چند روز نبودن من به تضاد بر میخوردم نمیشد برم
حس رفتن به اونجا رو نداشتم چون عزت وعظمت رو خورد کرده بودم و دوباره رفتم سر خم کردم که منو بگیره …واون هم منو رد نکرد
بعد یک روز همونجوری رفتم سالن به من یک مشتری داد گفت برو کار رنگ موهاشو انجام بده
ومن هم همین کار رو کردم به من مواد داد وشروع کردم به کار
استاد من یک حسی دارم درونم که میتونم موی طرف رو به پایه برسونم ..هر کسی تا بحال زیر دست من نشسته موهاش خیلی عالی شده
ولی مشتری این صاحبکار
با موادی که بهم دادن اصلا موهاش خوب نشد اونجوری که خودم میخواستم…و حالم بد شد توی کار چون مواد رنگی که میخواستم رو در اختیار من نمیذاشت دقیقا مثل دفعه قبل که بخاطر همون موضوع اومدم بیرون
والان هم دو مرتبه همین جوری شد .کارم تمام شد ومشتری ناراضی که چرا اینطوری شده من اصلا پول نمیده بعد زنگ زدیم به صاحبکارم گفت فردا بیام خودم دوباره موهاتو درست میکنم
بعد از اون شب من فهمیدم بابا من دوست دارم کارم رو با احساس خوب انجام بدم …ولذت ببرم …اصلا مثلا پولش نیست من دوست دارم وقتی کار انجام میدم با تمام وجودم وعشق وعلاقه ام انجام میدم .اینطوری اصلا زمان رو نمیفهمم و نتیجه کار عالی میشه
اونجا بود که فهمیدم خواسته ی من چیه
برای همین امشب تصمیم گرفتم ونوشتم روی کاغذ با توجه به فایلی که روی خودت سرمایه گذاری کن
که من چی میخوام …فهمیدم برای خودم کار کنم …چون خدا رو دارم نگران این نباشم چطور میشه از کجا
فهمیدم تو کارم متخصص بشم …والان پیام رو نوشتم که دیگه به سالن نرم
وارد ترسم بشم از منطقه امنم بیام بیرون و خداوند منو هدایت میکنه ..واحساس خوبی دارم
اینجا مینویسم تا یک ردپا بزارم
سپاسگزارم ازشما و کلمات ارزشمندی که میگید تا مسیر درست رو پیدا کنیم
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام به استادعزیزم و مریم جان نازنین وهمه دوستان عزیزم
ردپای من درگام نوزدهم:
زندگی لذت بردن است از لحظه به لحظه ای که هستم ،واقعا اگر این باور رو بتونم تو خودم نهادینه کنم خیلی خیلی مسیر برام هموارتر میشه ،خدایا شکرت واقعا تو این نوزده روزی که تو دوره خانه تکانی ذهن هستم وتوهر شرایطی که بودم خودم رو مقید کردم که حتی اگه شد باید بیام یکبارفایل رو گوش بدم و برای خودم از برداشتم رد پابزارم خیلی ذهنم مثبت نگر شده خیلی جسمم تواناییش رفته بالاتر و حالم بهتره و نعمتهامم داره بیشتر وبیشتر میشه و من مطمئنم که این مسیررو به لطف الله ادامه بدم به عشقم هم خواهم رسید برای اینکه الان عشق من حال خوبمه میخوام توهمین زمینه کارکنم اول ذهنمو قلبمو از باورهایی که آلوده ش کردن باحوصله با فروتنی با علاقه وممارست پاک کنم دونه دونه بعد که ذهن وقلبم پاک شدن و جابرای نکات مثبت و ورودی های مثبت بیشتر وبیشتر شد مطمئنم که استعدادم رو هم درک میکنم وشکوفا خواهم شد از خدا میخوام که تو این مسیر زیبا بمونم وهمینطور به بهترین ها هدایت بشم خداروشکر می کنم برای همه اتفاقات خوبی که هرروز داره تو زندگیم میفته باافکاروباورهای مثبت خودم .
عاشقتونم
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ، یگانه رَب و خالق آفرین من ،،
خیلی وقتا به این موضوع فکر کردم و سعی کردم علاقه ی خودمو برای کسب روزی از پروردگارم پیدا کنم خیلی هدایت شدم به سمت حرفه های مختلف ولی تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم که مهم اینه دقیقاً شخص خودم چی میخوام ، باید بجای خواستن درآمد تو هر حرفه ای باید به انجام اون خواسته ی خودم فکر کنم ،،
باید قدم بردارم تا هدایت های بعدی و بعدی بهم گفته بشه ،،
خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که تو تک تک قدم های زندگیم کنارم بوده و کمکم کرده ،،
بی نهایت دلم میخواد این شغل بی مکانی و بی زمانی که استاد عزیزم میگن رو بهش هدایت بشم و انجامش بدم ،، خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار
من چندین بار این فایل دانلودی رو گوش دادم ولی هر بار با شنیدنش حسم عالی و خوب تر شده
من رشته تحصیلی ام تربیت بدنی بوده و الان هم نزدیک ب 15سال ک دارم در حرفه مربی گری کار میکنم .
عاشق کارم هستم .عاشق اموزش دادن هستم .هر روز صبح با عشق ساعت 4صبح بلند میشم به کارهام میرسم فایل گوش میدم .ستاره قطبی امو مینویسم و یک ربع ب 6از خونه میرم بیرون ک ساعت 6شاگرد دارم .
خدا رو شکررر میکنم بابت ارامش صبح ک ب واسطه ی کارم به من هدیه داده کلی باهاش عشق بازی میکنم .قبل رفتنم حتما کامنت میخونم و روزمو با کامنتهای بچه های باعشق سایت و فایل های موجود در سایت میسازم .
خدا رو شکرر هر روز داره درامدم بیشتر میشه تعداد شاگردام بیشتر میشه و من تو محیط کارم با دیدن هر شاگردم ک داره ب اندام دلخواه میرسه کلی ذوق میکنم و شاکر خداوند دوست داشتنی ام هستم .
هر لحظه تو محیط کارم با شوق و شعف تمرین میدم و میبینم چقدددد حالم خوبه نمیفهمم چطوری ظهر میشه .
خدایا ممنونتم ک من و در مسیر خواسته هام هدایت میکنی .
ممنونممم ک هر روز عشق و علاقه من و به کارم بیشتر و بیشتر میکنی
استاد ممنونممم از شما بسیار زیاد شما و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی ام و تحسین میکنم و خدا رو شکر میکنم ک در این مسیر هستم
به نام خدا
سلام
مهاجرت
من که خیلی با مهاجرت موافقم در ذهن من مهاجرت یعنی بریدن تعلقات و نقطه ی امن مثل بچه ای که تازه بدنیا اومده و بند نافش را قطع میکنن برای رهایی از اون محیط امنش و زندگی در یک محیط بسیار بزرگتر
مهاجرت هم همین جوره رفتن به دل ناشناخته ها و کشف استعداد ها
مهاجرت شاید با ترس همراه باشه ولی ترسی که وقتی میری تو دلش هیچ خبری نیست
هدف ما از به دنیا آمدن لذت و تجربه خوشبختی بوده و پول و ثروت نتیجه لذت بردن از زندگی هست
سلام به استاد گرامی و خانم شایسته گرامی.
از شما سپاسگزار هستم که این دوره بی نظیر رو آماده کردید که آگاهیهاش واقعا تکان دهنده هست برای من و میگم من این اشکالات رو دارم و نمیدونستم؟
اگاهیهای این فایل به من میگه که کسانی تو کارشون موفق میشن و ثروتمند میشن که میرن دنبال علایقشون. بررسی کن ببین رفتی سراغ کاری که میگن توش پول هست و یا رفتی سراغ علایقت؟
در مورد زندگی شخصی خودم، من از همون بچگی به کامپیوتر علاقه داشتم و ساعتها زمانم رو برای یادگیری و استفاده از اون گذاشتم نه به این دلیل که ازش پول در بیارم بلکه چیزی که از همون بچگی چیزی که برام جذاب بوده همیشه کامپیوتر بود و به طبع اون باهاش کار میکردم ور میرفتم خرابش میکردم و بعد دوباره درستش میکردم و همینطوری بهش ور میرفتم و چیز یاد میگرفتم.
من مسائلی که باهاشون برخورد میکردم رو حل میکردم و اینطوری نبود که بگم باید برم دوره ببینم و آموزش ببینم و کلش رو یادبگیرم. نه نگاه من این بود که الان دوست دارم یک ویدیو کلیپ درست کنم از عکس های خانوادگیمون؟ خب میرفتم نرم افزارش رو دانلود میکردم نصب میکردم باهاش ور میرفتم یاد میگرفتم کلیپم رو درست میکردم و بعد به دیگران نشون میدادم لذت میبردم و به همین صورت. بعد همینطوری که پیش میرفتم حوزههای مختلف رو یاد میگرفتم. مثلا یادم هست که میرفتم تو اینترنت که تازه اون موقع اومده بود Dial-up بود و سرعتش نهایت 5 کیلوبایت بود میرفتم با همون سرعت تو اینترنت چرخ میزدم و در مورد مطالب مورد علاقهام در ورد صفحاتی درست میکردم. من به نجوم علاقه داشتم به سیارات و میرفتم در مورد همین موضوع مورد علاقم مطالب جمع آوری میکردم و در نرم افزار ورد ذخیره میکردم و دسته بندیشون میکردم. بعد اینها رو روی فلش میریختم. یک روز تو مدرسه راهنمایی که بودم مدیرمون ازم فلشم رو خواست که یک چیزی بریزه روش و بعد فایل های فلشم هم چک کرد. – تو پرانتز بگم تو مدرسمون یک جایی داشتیم که کلی جایزه گذاشته بودن و میگفتن هر کی امتیاز بیشتری بیاره میتونه این جایزه ها رو ببره، امتیاز هم تو فعالیت هایی که تو مدرسه برگزار میشه مثل شرکت در مسابقات گروه سرود و.. بدست میومد و در قبال اون میتونیم آخر سال اون جایزهها رو برای خودمون برداریم با امتیازهامون. من خواستم این بود که این جایزه های خفن رو برنده بشم و میخوام بگم دلیل اینکه مدیرمون فایل های فلش من رو چک کرد همین خواسته من بود و هدایت خدا – بعد مدیرمون اون صفحاتی که من آماده کرده بودم رو دید و به قول معروف پشماش ریخت و گفت این چیه؟ اینو تو درست کردی؟ گفتم آره کار خودمه. باور نکرد ولی چون دید من اطلاعات کاملی از فایله دارم و بهش توضیح میدم باور کرد و گفت ببین محمدصادق اینو باید بیشتر روش کار کنی تر و تمیز ترش کنی بفرستیمش برای مسابقات مقاله پژوهشی شهرستان. منم که از خدام بود دنبال یک راهی بودم امتیاز بگیرم گفتم باشه. رفتم نشستم بهش رسیدم جداول رو درست کردم عکس ها رو درست کردم مطالب رو بیشتر کردم و بعد دادم رنگی چاپشون کنم و بعد دادم به پدر عزیزم که خداحفظش کنه رفت صحافیاش کرد یک طلاکوبش کرد و یک چیز خفن شد و دادیم به مدیر و اونم برد برای مسابقات تحویل داد و من شدم نفر دوم شهرستان و بهم پلاک طلا جایزه دادن و به امتیازات مدرسه ام هم اضافه شد و آخر سال یک میکروسکوپ پلاستیکی البته خیلی کارآمد و جذاب تحویل گرفتم و چقدر ذوقش رو داشتم. من به درس علوم خیلی تو دوران مدرسه علاقه داشتم و کلا تو کارهای علمی برام سیارات جالب بودن.. برام دنیای میکروسکوپی و زیست جالب بود و پیگیریشون میکردم. کلا تو مدرسه من علاقم به سمت کارهای عملی بود. تئوری رو زیاد دوست نداشتم مگر اینکه کاربردی داشته باشه تو عمل و تو کارهای علمی. به همین دلیل من به مطالب آزمایشگاهی خیلی علاقه داشتم و خداروشکر پدرم من رو مدرسه غیرانتفاعی میگذاشت و دستش درد نکنه که انقدر بهمون میرسید و به همین دلیل مدرسه ما آزمایشگاه داشت و من میرفتم تو آزمایشگاه و کلی کارهای جالب انجام میدادیم. تو بحث شیمی، تو بحث لحیم کاری، تو بحث زیست شناسی، و همچنین دوران دبیرستان که مدرسه دولتی رفتم اونها هم آزمایشگاه خوبی داشتن و تو بحث فیزیک و شیمی و زیست و … آزمایش هایی رو داشتیم. من انقدر علاقهام به سمت کارهای آزمایشگاهی بود که یادم هست جذب های خفنی رو هم داشتم. مدرسمون میکروسکوپ های نوری بسیار قوی ای داشت.. فلزی و سنگین بودن و از زیر نور میزد به جسم زیر میکروسکوپ و میتونستی تا هم فیها خالدون اون جسم رو زیر میکروسکوپ ببینی.. ولی زمان نداشتیم تو مدرسه آنچنان که باهاشون کار کنیم. یک زنگ بود اونم معلم همش داشت توضیح میداد و من میخواستم دل و روده این میکروکوپ رو بکشم بیرون. یک روز رفتم به معاون مدرسمون گفتم میتونم یکی از اینها رو با خودم ببرم خونه؟ پیش خودمم فکر کردم این ماله مدرسه است نمیگذارن ولی در عین ناباوری گفت باشه ببر. من بال دراوردم و ظهر با همون میکروسکوپ رفتم خونه و همه سوال که اینو از کجا آوردی و .. داستان های بعد از اون که چقدر ازش لذت بردم از مورچه تا مگس تا دستمال کاغذی رو باهاش تست کردم. خلاصه سر همین علاقهای که داشتم و البته باورهایی که میگفتن پول تو پزشکیه اعتبار تو پزشکیه من رفتم رشته تجربی. واقعا به شیمی علاقه داشتم. واقعا به زیست علاقه داشتم. ولی کنکور رتبه خوبی نیاوردم و جای درستی قبول نشدم و یا باید میرفتم سال دیگه شرکت میکردم یا باید میرفتم یک رشتهای. وقتی تو تجربی بودم میگفتم من علاقم کامپیوتره. چون بعد از مدرسه که میرفتم خونه من به یک چیز علاقه عجیب داشتم. کامپیوتر و همچنین بازی های کامپیوتری. اصلا اولین کاری که بعد از مدرسه میکردم این بود که یا با دوستانم برم گیم نت بازی کنم یا اینکه برم تو خونه با کامیپوتری که پدر برامون تهیه کرده بود و بازم خدا حفظش کنه که انقدر برامون تلاش کرد بازی کنم. یعنی من دیوانه بازی کردن بودم. من اصلا کلاس تایپ نرفتم فکر کنم یک مدت یک ماهه مادرم یکجا ثبت ناممون کرده بود ولی من اصلا کامل نرفتمش، ولی در ادامه سرعت تایپ کردنم مثل نور شد به این دلیل که بازی آنلاین انجام میدادم و باید تو بازی برای ارتباط برقرار کردن با دیگران تایپ میکردیم و تو مدت زمان کوتاه باید این کار انجام میشد و من تایپ سریع رو از بازی کردن خود به خود یاد گرفتم. خلاصه من عشق عجیبی به این کار داشتم و این علاقه انقدر در من زیاد بود که از بازی آفلاین رفتیم سراغ بازی آنلاین. تو بازی انلاین به قول معروف Noob محسوب میشدیم در برابر دیگران ولی بازی کردم مهارت کسب کردم و در بازی مورد علاقم کانتر استرایک تبدیل شدم به یکی از چند نفر برتر بازی های انلاین. بعد تو فضای انلاین که بازی میکردیم با افراد دچار یک سری مسائل شدیم. یکی اینکه تو سرورها مرتب فحش میدادن و این من رو اذیت میکرد که چرا انقدر بی در و پیکر هست. بعد خیلی دعوا میشد. دعواهای قومی و قبلیه ای لرا با ترک ها، نمیدونم فلان گروه با فلان گروه بعد میشستن به هم فحش میدادن هم دیگه رو تخریب میکردن و اصلا یک داستانی بود. بعد من میدیدم مدیرهای اون سرورهای بازی اصلا بلد نیستن بازی رو یک جوری مدیریت کنن که آدم بیشتر حال کنه. بعد یکی من رو مدیر یک سروری کرده بود و من بازی رو مدیریت میکردم بعد میدیم که یک روز مدیر هستی یک روز نیستی و تنظیمات بازی رو به هم میریزن و خلاصه این تضادها باعث شد که من بگم آقا تو هر چی تو کامپیوتر مسئله ات بوده دل و روده اش رو در آوردی و حلش کردی، بیا این گیم سرور زدن رو هم یاد بگیر و تمامی این مسائل رو خودت حل کن. اما خب من از همون کودکی دنبال کار کردن برای خودم بودم و تو مدرسه سی دی میبردم میفروختم، بازی میفروختم حتی تو یک بازه زمانه تابستانی یک مغازه باز کرده بودم و مغازه از پدرم بود و من خدمات کامپیوتری میدادم که البته پول آنچنانی ای نساختم هر چی پول ساخته بودم دادم یک ام پی فور اون موقع خریدم بعد از این داستان و انجام بازی های کامپیوتری تصمیم گرفتم که سرور گیم بزنم و یادم هست کل پولم 40 هزار تومان بود. من سرور زدن رو یادگرفتم به صورت خیلی مبتدی و از دوستام هم درخواست کردم که بهم پول بدن تا یک سرور برای خودمون بزنیم و با هم بازی کنیم و من با همون پول یک VPS یا همون سرور مجازی خریداری کردم و گیم سرور زدم. سرومون خیلی مبتدی و داغون بود ولی من پیشرفت کردم پیشرفت کردم پیشرفت کردم تا جایی که تبدیل شدم به یکی از بهترین گیم سرورهای ایران. و از یک جایی به بعد مسائل اساسیتری رو حل کردم که دیگه شدم بهترین گیم هاستینگ ایران. من به این کار علاقه داشتم و پول هم باید ساخته میشد چون هزینه های سرورها رو باید میدادیم، و با دیدن الگوهای ایرانیای که از این راه پول میساختن و استفاده از روشهایی که اونها انجام میدادن برای فروش و خود تبلیغی که داشتم من هم پول ساختم و تا یک مدت هم درآمدش عالی بود برای اون موقع من و به درامد 4 میلیون تومان در ماه رسیده بودم زمانی که دلار 1000 تومان بود و من باهاش میرفتم سرورهای بیشتر میخریدم تا بیشتر سرور راه اندازی کنم و موفقیت بیشتر. کاری ندارم من به دلیل باورهای محدود کننده ای که در من ایجاد شد و به دلیل مسیرهای غلطی که رفتم و ورودی های نامناسبی که به خودم میدادم مثل اخبار و اینجور چیزها درآمدم افت کرد و بعد دچار مشکلات شخصیتی هم بودم که نمیخوام بازشون کنم و از طرفی 24 ساعت پای کامپیوتر بودم مثل ایلان ماسک که تو محیطی که کار میکرد میخوابید منم با تمام تمرکز روی کار بودم ولی کار به جایی رسید که درآمد و هزینه با هم نمیخوند و من هم میخواستم تکاملم رو طی نکنم و گام های بزرگ بردارم از طرفی دیگه تمرکزی برای افزایش مهارت هام نمیگذاشتم دیگه انرژی نداشتم و باورهای عجیب و غریب داشتم که چشمم میزنن آدم ها و من همون زمان به شدت از درون داشتم به خدا میگفتم که آقا من باید چی کار کنم این شرایط رو درست کنم من کلی تلاش کردم کلی کار کردم داره نابود میشه دیگه باید چی کار کنم.. و همون زمان ها خواهرم شما رو معرفی کرد بهم و به زور داشت میگفت از این آموزش ها استفاده کن و من مونده بودم که چرا خواهرم انقدر اصرار داره در صورتی که کلامی هم باهاش صحبت نکرده بودم ولی به دلیل درخواست درونی ای بود که از خدا داشتم که باید چی کار کنم و من میخوام مشکلم رو حل کنم و بعد فایل های شما رو موقع کار میگذاشتم گوش میکردم اصلا نمیفهمیدم چی میگین در کل به یک جایی رسید کارد به استخوان رسید و اون کسب و کار ترکید و من هم داشتم فایل های شما رو گوش میدادم و اولش هم فکر میکردم که این فایل ها دلیل بدبختی من شده و تمرکز من رو از روی کار برداشته. و البته این فکر رو میکردم که ببین بالاخره چشم خوردی. من تو فایل های شما میشنیدم که ما خالق شرایط خودمون هستیم. ما هستیم که زندگیمون میسازیم. ما اگر افکارمون رو تغییر بدیم که درکش نمیکردم اصلا افکار چی هست زندگیمون عوض میشه. و خلاصه خیلی مطالب دیگه ولی همش به خودم میگفتم اگه ما خالقیم پس چرا من هرچقدر بیشتر فایل گوش میدم و هرچقدر بیشتر تلاش میکنم چرا کسب و کارم درست نمیشه؟ کاش یکی اون موقع بود بهم بگه نباید صبح تا شب فایل گوش بدی و روزی 2-3 ساعت کافیه و بقیه اش رو باید بگذاری روی جنبههای دیگه زندگیت و عمل کردن، خلاصه اون کسب و کار ترکید و فایل ها به من کمک نکرد که در اون مسیر علاقم بتونم رشد کنم. ولی توی یکی از فایلهاتون بعد از اینکه اون کسب و کار خراب شده بود و سالها ازش گذشت گفتید که من روی خودم کار میکردم و بعد پیکان دنده آرژانتینی من زدیده شد و دلیل اینکه من به این ثروت و نعمت رسیدم از اون دزدیدن تاکسیه شروع شد و این مسیرش بود. باید اون تاکسی دزدیده میشد تا من حرکت کنم به سمت این کسب و کار و ثروت نعمتی که بعدش برام ایجاد کرد. اگر اون تاکسیه برده نمیشد من تا ابد راننده تاکسی میموندم و هیچ پیشرفتی نمیکردم. و بعد من گفتم آهان.. پس دلیل اینکه اون کسب و کاره ترکید این بود که اون من رو به مسیر درست نمیبرده. خلاصه بعد از شنیدن این فایل شکایتم از اینکه چرا قانون جواب نداد برام کمتر شد چون من انگار یک تکه از وجودم رو بعد از دست دادن اون کار از دست دادم. مثل این میمونه که الان به استاد بگن دیگه نمیتونی تو حوزه موفقیت کار کنی و سایت عباس منش دات کام ازت گرفته میشه و باید بری یک کار دیگه کنی. یعنی باید علاقه اصلیت رو بگذاری کنار. این درد داشت برای من و مدت ها طول کشید تا هضمش کردم. خلاصه من روی باورهام کار کردم و کار کردم و کار کردم و خیلی از مراحل طی شد و خیلی خواسته های که به ظاهر کوچک بود رو بهش رسیدم ولی یک خواسته که خیلی من رو اذیت میکرد که چرا درست نمیشه بحث پول بود و نداشتن ورودی مالی تا اینکه رسیدیم به دوره سفر به دور آمریکا که یک تحول عظیم شخصیتی و احساسی در من ایجاد کرد و من واقعا نمیدونم چرا در اون زمان این انرژی زیاد رو این فایلهاتون به من میداد و انگار انرژیش با تمام فایل هایی که از قبل داشتم متفاوت بود و انگار من تازه متوجه شده بودم در عمل باید چه کار بکنم و شروع کردم به تحسین کردن ثروتی که تو فایل ها میدیم تحسین کردن افراد ثروتمند الگو پیدا کردن که ببین اگه این افراد به ثروت رسیدن پس قطعا ثروتمند شدن امکان پذیره و خیلی بارهای دیگه که در فایل ها شنیده بودم الگوشون داشت بهم داده میشد و منطقی میشد و از طرفی این فایلها در تمام جنبه های زندگی من باورهای خوب ایجاد میکرد و من از این فایل ها استفاده میکردم و به قول استاد این فایلها یک جنراتور تولید فرکانس خوب هستن و من استفاده کردم از این فایلها و مخصوصا در اون زمان این فایل ها یک انرژی ای داشتن انگار اون حسی که شما باهاش اون فایلها رو گرفته بودید به ما هم منتقل میشد انگار ذهن هامون به هم متصل شده بود و من میفهمیدم که شما چطور دارید فکر میکنید در مورد موضوعات؟ مثلا اینکه میگفتید باید احساستون خوب باشه و توجهتون رو نکات مثبت باشه انگار اونجا برام معنی پیدا میکرد – یک نکته رو تو پرانتز بگم تجربه ی من هست با مشتق و انتگرال نمیتونم وصفش کنم.. ولی چیزیه که من تجربه اش کردم و فکر میکنم درسته اونم این هست که الان که سالها از دیدن اون فایلها گذشته وقتی ازشون استفاده میکنم بهم خیلی کمک میکنه و الگو میده ولی اون انرژی رو یا به قولی سینرژی رو حس نمیکنم انگار که وقتی آدم ها کنار هم دیگه تمرکزشون رو میبرن روی خواسته ها و ما هر روز فایل صبح فایل ها رو میگرفتیم میدیدیم کامنت میگذاشتیم انگار یک ارتباطی از نظر انرژی بینمون بوجود اومده بود انگار انرژی میگیرم از هم و این انرژی مخصوص همان زمان بود چون در سال های بعد از قرار گیری اون فایل ها من با کار کردن روی اون فایل ها اون انرژی رو حس نمیکردم مثل اون موقع نمیدونم چطور بیانش کنم و همیشه هم برام سواله که چی میشه این انرژی بالا ایجاد میشه که انقدر احساسش خوبه چه قانونی در کاره و من دنبال این بودم که با کار کردن روی اون فایل ها همون انرژی رو بازم تجربه کنم ولی انرژیه نبود البته که اون فایلها هنوزم بهم کمک میکنه و برام مثبت هست – خلاصه کلام بعد از استفاده از دوره سفر به دور آمریکا من آروم آروم هدایت شدم به سمت ثروت و یک دفعه یک سایتی بهم معرفی شد که آقا تو که مهارت تایپ داری و تو که کلی از کامپیوتر یک عالمه چیز بلد هستی الان میتونی از این محیط استفاده کنی و ثروت بسازی. آروم آروم شروع کردم به پروژه گرفتن از اون سایت و ثروت و ورودی مالی برام ایجاد شد و من دیدم ببین قانون جواب میده. یادم هست اولین درآمدی که کسب کردم انقدر خوشحال شده بودم که در سایت فکر میکنم زندگی در بهشت پخش میشد یک کامنت گذاشتم و انرژیم رو منتقل کردم و شما و استاد اون کامنت رو به عنوان کامنت منتخب انتخاب کردید و گذاشتید روی اون قسمت و من خیلی خوشحال بودم با اینکه مبلغش کم بود ولی اینکه تونسته بودم بعد از اون کسب و کار که نابود شده یک مسیر درآمدی رو بهش هدایت بشم که حلاله حلاله خیلی خوشحال شده بودم.
اما حالا بریم سراغ این مطلب که چی شد من به درآمد رسیدم از طریق حتی همین کار؟ پرداختن به کار مورد علاقه. من یادم هست برای معلم هامونم در دوران دبیرستان سوالات رو تایپ میکردم. اصلا حوزه های مختلف کامپیوتر رو دوست داشتم و مهارت درشون کسب و میکردم. علاقه من بود دنبال این نبودم که چون میخوام پول در بیارم برم یادش بگیرم. نه من دوستش داشتم رفتم یادش گرفتم و توش حرفهای شدم.
استاد سالهای پیش در یک فایل مصاحبه با استاد قسمت 16 فکر میکنم گفت که باید برای خودتون اصول داشته باشید. اگر یک کسی کاری کنه که تو اذیت میشوی این باید اصول تو باشه که اون کار رو در مورد دیگران انجام ندی. اگر اذیت میشی از اینکه کسی ازت دزدی کنه تو باید یادبگیری که از دیگران دزدی نکنی و بهای اون کارهاشون رو پرداخت کنی. بعد از شنیدن این آگاهی من با خودم فکر کردم تو زندگیم ببینم دارم چی کار میکنم. رسیدم به این موضوع که این ویندوزی که الان روی کامپیوتر من نصبه این بازی هایی که هستن اینها همشون کرک شده هستن. در واقع اینها دزدی هستن. آیا من خودم دوست دارم کسی محصولاتم رو دزدی کنه؟ پس چرا دارم از ماکروسافت و این همه شرکت دزدی میکنم. حالا اینکه این توی مملکت رواج داره نباید باعث بشه که من هم همون کار اشتباه رو بکنم. من باید بهاشون رو بدم. اون موقع هم که پول این مبالغ دلاری محصولات خارجی رو نداشتم ولی گفتم پس من دیگه استفاده نمیکنم و این کار غلطه. بعد گفتم شاید یک راهکاری باشه که من بتونم با کامپیوترم همچنان کار کنم و مسائلم رو حل کنم، تو اینترنت گشتم سیستم عامل اوبونتو رو پیدا کردم که لینوکسی هست و کاملا رایگان اما بسیار بسیار با کیفیت هست. اصلا یک انجمنی هست به نام نرم افزار آزاد در دنیا که دارن سیستم عامل و نرم افزارهای مختلف رو به صورت رایگان برای تمام مردم جهان درست میکنن. خداحفظشون کنه چه کار ارزشمندی انجام دادن. البته این نرم افزارهای آزاد کلی منفعت دیگه هم داره که شاید بعدا درموردش صحبت کردم یکی از مهمترین مزیت هاشون بحث امنیت و سلامت نرم افزار هست چون کد ها برای همه بازه و نمیتونن توش تقلب و بک دور و .. انجام بدن. بگذریم رسیدم به اینکه من میرم اوبونتو نصب میکنم و کله ویندوز و نرم افزارها و بازی های کرک شده رو به کل پاک میکنم و حتی سی دی هاشونم از زندگیم پاکسازی میکنم. سی دی هایی که پول داده بودم از بازار خریده بودم ولی متاسفانه همه کرک شده بودن تو بازار ایران. یک نرم افزار اصل نیست مگر ایرانی باشه. خلاصه من اوبونتو رو نصب کردم و طی یک مسیر چند ماهه کل اوبونتو دسکتاپ رو یادگرفتم و البته خیلی بزرگ هست علمی که باید بدست بیاری ولی من میتونم بگم تقریبا کلش رو یاد گرفتم و شاید چیزهای خیلی محدودی باشه که الان بلد نباشم و با فکر کردن و تحقیق کردن یادش میگیرم بعد که این کار رو انجام دادم روی باورهای ثروتم هم کار کرده بودم این ایده اومد که تو این همه تجربه داری و این همه مهارت داری در مورد این سیستم عامل بیا و مثل استاد که آموزش تولید میکنه میگذاره روی سایت تو هم سایت بزن آموزش تولید کن و بگذار برای ایرانی ها که استفاده بکنن. البته خیلی ایدههای دیگه هم گفته شده بود ولی گفت تو که علاقه داری به کامپیوتر بیا تو این حوزه فعالیت کن و من گفتم چشم و اعتماد به نفس میخواست که این اعتماد به نفس رو از آگهی بازرگانی دریافت کردم و اومدم سایت راه انداختم. اولش تو یوتیوب آموزش گذاشتم بعد از اینکه چند ده تا آموزش گذاشتم سایت زدم و دوره گذاشتم. کلی مهارت این وسط یادگرفتم از تدوین اموزشی تا افزایش کیفیت فایل صوتی تا کم حجم کردن ویدیوها تا نمیدونم اسلاید سازی مخصوص آموزش تا آموزش دادن عملی و صد در صد کاربردی بدون کوچکترین اضافه گویی فایل آماده کردن و خیلی چیزهای دیگه. در همون ابتدا هم مشتری اومد و خرید انجام شد و فایل های ویدیوییم که الهامی ضبطشون کرده بودم یعنی قشنگ خداوند ایده اش رو داد که ضبط کن من اونها رو ضبط کردم و نتایج اونها بین تمام فایل هایی که تا الان من منتشر کردم بهترین بوده و بیشترین بازدید ها رو گرفته. اما خب این مسئله برام بوجود اومد که در ادامه کار فروشم چندان چنگی به دل نمیزد و مشتری نمیومد که به خاطر باورهام هست صد در صد. و همین موضوع که پول نیومد باعث شد که من انگیزه و اشتیاقم رو برای اینکه دوره های بیشتر آماده کنم رو از دست بدم. هرچند که هنوزم فایل درست میکنم ولی احساس میکنم با اشتیاق و علاقه نیست هرچند که واقعا فایل های مفیدی هستن و واقعا مسئله اساسی حل میکنن از کاربری که در اوبونتو داره فعالیت میکنه.
اما این مدت که این فایل رو گذاشتید دوباره به این موضوع دارم فکر میکنم که آیا انجام این کار واقعا علاقهات هست؟ اگر علاقه و عشقت هست چرا زمان و انرژی درستی روش نمیگذاری؟ چرا هر روز کار نمیکنی و الان هر ده روز یکبار یک فایل روی سایت و کانالت قرار میگیره؟ اگر علاقه ات کامپیوتر هست چرا اشتیاق این رو نداری که مهارتهات رو افزایش بدی؟
من دارم به این موضوع فکر میکنم که الان مسئله ی من چی هست. آیا گذشت زمان باعث میشه علایق ما متفاوت بشه؟ آیا به دلیل اینکه پول در نیاوری علاقه و انرژی نداری؟ یا فاکتورهای دیگه تاثیر گذار هست؟ به این فکر میکنم که چرا مثل گذشته دل روده ی مسائل دیگه کامپیوتری رو در نمیاری؟ چرا موتور حرکتت کنده؟
من تو ذهنم همه اش به این فکر میکنم که علت این موضوع چیه؟ چرا من موتور حرکتم کنده؟ ببین تو موقعی که مدرسه میرفتی ذهنت کاملا درگیر مدرسه بود و کارهای مربوط به اون و اشتیاق داشتی بیای خونه با کامپیوتر کار کنی. تو اون موقع ارتباطات زیادی داشتی مهارت های مختلف درسی ای رو کسب میکردی ورزش میکردی بازی میکردی تفریح میکردی تو مدرسه و هزار تا چیز دیگه و خیلی موشک وار پیشرفت میکردی و مخصوصا انرژی و انگیزه و اشتیاق فراوان داشتی و بمب انرژی بودی یعنی ولت میکردن یک روز تو خونه 24 ساعت پای کامپیوتر مینشستی و کسب علم و دانش میکردی، ولی الان تو خونه هستی، کامپیوتر دم دستت هست، برای پیاده روی و خرید کردن یا کمک به اعضا خانواده و .. بیرون میری، ارتباط چندانی با آدم های جدید و دوست نداری، روزی دو تا چند ساعت روی باورهات کار میکنی و سپاسگزاری میکنی، پروژه از طریق اینترنت میگیری و انجام میدی چون باید ورودی مالی داشت، و ساعت هایی هم به دیدن فیلم های خنده دار مصاحبههایی که با افراد موفق و معروف انجام میشه داری ولی دیگه مثل قبل نمیری رشد کنی. اصلا انرژیش رو نداری. انگیزه اش رو نداری. چه رفتارها و باورها و عملکردی در تو هست که اینطوری شدی در صورتی که استاد در زمینه ی مورد علاقه اش که اشاعه توحید و یکتاپرستی بوده و آموزش مسیر موفقیت بوده با اشتیاق و علاقه هنوزم که هنوزه داره کار میکنه و اصلا فایل های جدیدش رو که گوش میدی انرژی استاد رو دریافت میکنی که چقدر مثبت هست و چقدر شور و اشتیاق برای فعالیت کردن درش دیده میشه، حالا تو چرا این انرژی رو نداری؟ تو چرا انگیزهه رو نداری؟ من واقعا مطمئن هستم که علاقه حوزه کامپیوتر هست حالا شاخههای مختلف که تجربه کردم ولی چرا مثلا اشتیاقش رو ندارم برم دورهی Lpic ببینم؟ که یکی از دوستام گفت که اگه تو لینوکس فعالیت میکنی باید این دوره ها رو بگذرونی، چرا اشتیاقش رو ندارم که زبان برنامهنویسی فلان رو که دورهاش رو خریدم ببینم؟ چون با این مهارت میشه بازیهای آنلاین رو بهبود بدی و از طریق بهبودش به کاربران زیادی خدمت کنی و ثروت بیشتری هم بسازی (البته الان که فکر میکنم به خاطر اینه که فکر میکنم تو برنامه نویسی پوله، نه اینکه عاشقش باشم، ولی از طرفی هم منی که به بازی کامپیوتری علاقه دارم با این مهارت برنامه نویسی میتونم خلق های جالبی رو در حوزه گیم داشته باشم)
در صورتی که همین بنده، اگه یک شرایطی بوجود بیاد که دیگه دسترسی به کامپیوتر نداشته باشم و مدتی از کل این فضا تکنولوژی بیرون بیام اصلا برم یک سفر یک ماهه، ذهنم پر میشه از ایده و اشتیاق برای اینکه برسم خونه و دوباره کلی کار کنم ولی وقتی میرسم به خونه این انرژیه دوباره میخوابه و یا زمانم رو هدر میکنم به جای اینکه بگذارم روی اون مهارته کار کنم. چه تغییری رو باید در خودم بوجود بیارم؟ این سوالیه که دارم. علت اینکه اشتیاقه نیست به چی برمیگرده؟
من به حوزه های دیگهای هم علاقه دارم و قبل از خواب تو تجسمهام میبینم که دارم خود به خود یک سری خواستهها رو تجسم میکنم. مثلا در حوزه موسیقی هست. من همیشه قبل از خواب تجسم میکنم که دارم یک موزیک باحال خوب رو برای یک جمعی میخونم و با سازم مینوازم. تجسمم هم این هست که یک ترانه خوب نوشتم یا یک موزیک خیلی پر انرژی ساختم یا حتی دارم موزیک بقیه رو با صدای خودم و ساز خودم اجرا میکنم و خیلی این تجسم بهم احساس خوبی میده. ساز بلد هستم ولی در زندگی واقعی اصلا وقتی به این فکر میکنم که باید کلی زمان بگذارم تا توی اون موضوع پیشرفت کنم باید کلاس برم باید ویدیو آموزشی ببینم و تمرین کنم میگم نه بیخیال کی حوصله این همه کار رو داره انگار قراره اون تجسمه معجزه کنه. خب باید مهارتهاش یادگرفته بشه تا بتونی چنین خواستهای رو تجربه کنی. اینم بگم که من دوره آموزشی مقدماتی هم در مورد مهارت های این حوزه گرفتم ولی اصلا سراغشون نمیرم. میگم کی حوصله داره. پدرم میگه باید بری کلاس حضوری تا اشتیاقش درت ایجاد بشه و نمیشه همه چیز همیشه مجازی یادگرفت.. نمیدونم درست هست یا نه ولی به نظرم میتونه درست باشه چون وقتی در یک محیط جمعی قرار میگیری که به صورت حضوری ارتباط داری با یک کسی و باید یک کاری انجام بشه با اینکه شاید حوصله اش رو نداشته باشیم ولی انجام میدیم اهمال کاری نمیکنیم. اصلا انرژی انجامش بهمون داده میشه. نمیدونم چطوری بیانش کنم.
خلاصه این فایل بهم اینو یادآوری کرد که برای اینکه در کاری موفق باشی و ثروتمند بشی باید بهش علاقه داشته باشی.
یک آگاهی فوق العادهی دیگه که من به صورت عملی در خانوادمون دیدم که چه ضربهای بهشون زده بحث این هست که پولمون رو بدهیم به یک کس دیگه و اون برامون کار کنه پول بسازه و بهمون بده. مثلا پول رو بگذاریم بانک. مثلا پول رو بگذاریم تو شرکتها، مثلا بریم این برنامههایی مثل «کارمانی» رو ببینیم که میگن پولتون رو بیایید سرمایهگذاری کنید در شرکتهایی که معرفی میکنیم و بهتون مثلا سالی 40 درصد سود میدن و چقدرم تبلیغ میکنن که این برنامه به سود شماست. اینها همشون یک توهم هستن و هیچ وقت ثروتمندون نمیکنن. خود من تو خانوادمون دیدم که پول یک خونه رو گذاشتن تو بانک سودش رو میگرفتن که کار نکنن یا بازار بهتر بشه ارزش پول بیاد بالا و یک خونه بهتر بخرن ولی در عرض چند سال اون پوله، دیگه پوله یک دهم یا حتی بیشتر اون خونه هم نیست. یادمه 200 میلیون تومان بود پوله اگر اشتباه نکنم ولی الان همون خونه در این لحظه 6 میلیارده و در آینده بالا تر هم میره. پوله ترکید. سرمایه یک عمر کار کردنش ترکید. نباید پول بگذاری تو بانک سود بگیری این تفکره اشتباهه و باعث میشه از ثروت فاصله بگیری. اینکه پول دستم بیاد بگذارم یک جایی بهم پول بده یک باور فقر آلوده. من تو زندگیم دیدم نتیجهاش رو. به حرف استاد گوش کنید. به خودمم میگم.
امیدوارم این کامنتم به شما کمک کرده باشه هرچند که به خودمم خیلی کمک کرده تا همینجا به شناخت بهتری از خودم و باورهام رسیدم.
امیدوارم که خداوند هر روز به سمت ثروت، نعمت، برکت، خوشبختی، عشق، سلامتی، عزت و سربلندی و قدرت بیشتری هدایتتون کنه و از پس تمام چالش های زندگیتون سربلند بیرون بیایید.
سلام به محمد صادق عزیز
بسیار سپاسگزارم از کامنت خوبت
نوشتن این کامنت طولانی در نوع خودش شگفتی بود
اینم از مهارت شما در تایپ کردن هست حتما
من موقع خوندن کامنتتون وقتی رسیدم به کلمات مشتق و انتگرال.. دوباره این کلمه انتگرال برام پررنگ شد قبلا به فکر اومده بود که برم انتگرال را یاد بگیرم نمیدونم چجوری به ذهنم اومده بود اما فراموش کردم تا اینکه کامنت شما رو خوندم و به کلمه انتگرال رسیدم و یادم افتاد
داستان انتگرال برای من این جوریه هست که سال اخر دبیرستان من برای درس دیفرانسیل همه فصل ها خوندم ولی اون اواخر دیگه مدرسه نرفتم کلا با مدرسه دیگه همراه نشدم و چون سرکلاس حاضر نشدم انتگرال یاد نگرفتم و خودمم پلنی برای خوندنش نداشتم گذشت تا اینکه من امتحان دوم نهایی تصمیم گرفتم برم فوتسال و کلا بساط کتاب و دانشگاه جمع شد و هیچ وقت از اون موقع تا الان نشد که من با انتگرال و مشتق و.. برخورد کنم
بعد خوندن کلمه انتگرال من یادم افتاد که باید برم یادش بگیرم نمیدونم چرا با اینکه درمورد آینده هیچ پلنی ندارم یعنی دارم که مدتهاست برای فوتسال دارم تلاش میکنم اما اینکه برای چی خدا گفت باید انتگرال یاد بگیری نمیدونم ولی این تصمیم گرفتم و میخوام زمان بذارم و به ساده ترین و راحت ترین روش بفهمشش و یادش بگیرم و حل کنم مسائلش رو
وقتی با خودم فکر میکنم میبینم من توی مدرسه و تایمی که برای کار کردن روی ذهنم میذاشتم خیلی تمرکز میکردم روی مسائلی که حل کردم من خوره مسئله های فیزیک و شیمی و ریاضی بودم مثلا یادمه هر بار یه تست شیمی را حل میکردم کلی تحسین میکردم خودم رو و حتی میرفتم به معلم شیمی خودم توی دفتر میگفتم خانم این تست کنکور فلان سال حل کردم و درستم حلش کردم
یا روی مقوا بزرگ مشتق تمام توابع مینوشتم و کل مقوا را چسب میزدم با خودم توی خونه به خصوص حمام میبردم (واااااای خودمم خندم گرفته، این چه کاری بود دختر) موقع شستن و شو، توابع رو میخوندم و هی تکرار میکردم همرو تا حفظم بشه
یا تمام اتاقم و میزم پر بود از این جمله که من مسائل را به راحتی آب خوردن حل میکنم این جمله به هزار شکل و جمله بندی مینوشتم میچسبوندم و تکرار میکردم (اخرش مادرم وقتی دید میخوام برم فوتسال همرو کند از عمد با خودم اینجوری فکر میکنم حتما خدا ایمان منو آماده دیده بود و گفته دیگه مریم به این که این جملات همه جای اتاقت باشه احتیاج نداری داری میری مرحله بالاتر البته این به معنی این نیست که تکرار نکنیم مقصودم اینکه راهکارهای مناسب برای ساختن باور توی هر مرحله ممکن متفاوت باشه)
دیگه نگم که این عبارت های تاکیدی و جملات و باورها من کجا که نمیچسبوندم
خلاصه هر مسئله ای حل میکردم سریع خوشحال میشدم میگفتم مریم ببین تو تونستی این مسئله حلش کنی و کلی تاییدو…
اینقدر تمرکز کردم که وقتی رسیدم به اون نقطه که بهم الهام شد باید دانشگاه رو بیخیال بشی و اصلا استاد گفته 100 درصد تمرکز باید باشه نه 99 درصد حتی اگر میخوای به بالاترین ها برسی، اینو مدیون آگاهی های جلسه 4 راهنمای عملی هستم که استاد گفت تمام وجودت تمااااام وجودت بذار و به هیچ چیز دیگه ای ام فکر نکن اونوقت ببین به کجاها که نمیرسی
و من از همون لحظه بیخیال شدم و همه چیز جمع کردم و این درحالی که هیچ مهارتی توی فوتسال نداشتم ولی احساس میکردم که این همون چیزی عاشقش هستم چون همزمان که درس میخوندم از راهنمایی تا به بالاتر این فوتبال مثل سایه باهام میومد اما من تمرکزم روی درس بود و یه جای خیلی کوچیک توی ذهنم داشت اما هیچ وقت فرررررصت اینو پیدا نمیکرد که ببینمش یا خودش نشون بده و من تنها دل خوشیم بعد از درس این بود که آخر شب بیام برنامه عادل فردوسی پور ببینم این درحالی که بارها توی دفتر خاطراتم نوشته بودم میخوام ورزشکار بشم و فوتسالیست.
با اعتماد به نفسی که از اون تایم توی مدرسه گرفتم تونستم باور کنم که میتونم فوتسال یاد بگیرم و موفق بشم و با این باور شروع کردم به یادگرفتن مهارت جدید یا یادگرفتن چیزی که همیشه احساس میکردم دوسش دارم ولی فرصت و فضایی نداشت
و جالبه همون روند توی فوتسال هم بکار بردم یعنی هر روز هر روز که از تمرین برمیگشتم تک تک رشد هایی که داشتم مینوشتم و تایید میکردم و تحسین میکردم که ببین تونستی
اگر تونسته بودم توی اون روز فقط یه کار انجام بدم و اون زدن یا تکل زدن توپ حریف روبروم بود میگفتم آفرین همین خوبه من تونستم انجامش بدم
و در ادامه درمورد پیشرفت های دیگه ام همین بودم
کار هر روزم بعد از تمرین بلافاصله نوشتن تک تک اتفاقات و رشدهای مثبتم بود. و این باعث شد تا اون تایمی که این تمرکز و تعهد داشتم کم کم رشد کنم و بازی کنم.
داشتم با خودم فکر میکردم چرا میخوام انتگرال یاد بگیرم و این چه دلیلی میتونه داشته که شروع کردم با خودم صحبت کردن و تکرار و این موضوعات به ذهنم اومد که همینطور که من تونستم اون مسائل فیزیک و شیمی و ریاضی حتی هندسه و گسسته با این میونه خوبی زیاد باهاشون نداشتم اما حل کنم پس انتگرال میتونم یاد بگیرم و حل کنم و پس فوتسال میتونم یاد بگیرم مهارت هایی که لازمه و تسلطی که نیاز دارم هر مهارت یا تکنیک یا تاکتیکی و نیاز به تمرین داره
و این فرمولش اره با این تمرکز و توجه مدام و تعهد مهم تر از همه، شور و شوق برای انجام دادن اون کاری که میخوام انجامش بدم به وجود میاد فقط باید ادامه بدم و متعهد باشم.
موفق و پیروز باشی در ادامه مسیر
ممنونم مریم عزیز. سپاسگزارم بابت لطفت. شما هم ماشاالله متن پر و پیمونی نوشتی و مهارت خوبی در تایپ داری. پیشنهاد میکنم برای یادگیری انتگرال یک جستوجویی در یوتیوب به صورت فارسی بزنی معمولا افرادی که خیلی توانمند هستن در این حوزه در یوتیوب ویدیو میگذارن و آموزش میدن و میتونی از اون آموزه ها استفاده کنی برای اینکه یادش بگیری و پیش نیاز هاشم هر چی بلد نبودی در همون یوتیوب جستجو کن مطالب پایهای قرار گرفته و میتونی استفاده کنی و لذتش رو ببری و یادبگیری. افزایش مهارت در هر حوزهای به آدم اعتماد به نفس و احساس لیاقت میده و انجام این کار هم قطعا برای شما مفید و مثبت خواهد بود چون بهش علاقه داری فقط باید تکامل رو طی کنی و تا پایان مسیر حرکت کنی. از اونجایی که به صورت ویدیو آموزش ها رو میبینی هر جا درک نکردی میتونی چندین بار ویدیو رو تکرار کنی تا به درک بهتری برسی یا میتونی بین اساتید در یوتیوب جا به جا بشی و برای درک بهتر از اون آموزه استفاده کنی.
خوشحالم که در مسیر علاقیت حرکت کردی که فوتسال بوده و امیدوارم در هر مسیری که مورد علاقه ات هست بهترین نتایج رو بگیری و ازش پول و ثروت خوبی هم بسازی که سوختت بشه برای حرکت بیشتر و کسب موفقیتهای بیشتر. سلامت باشی عزیزم. به خدای یکتا میسپارمت.
به نام انرژی قدرتمندی که به خوشبختی و ثروتمندی من بیشتر از خودم مشتاق و مصر است و از رگ گردن به من نزدیکتر است.
به نام سیستمی قانونمند که جهانی پر از زیبایی، خوبی، آدهام خوب، نعمت، فرصت، برکت، ثروت و فراوانی را خلق کرده و من را از بدوم تولد موجودی ارزشمند آفریده که لیاقت رسیدن به تمام رویاهاش و برخورداری از تمام نعمتهایش را دارد.
سلام به هر ذره از خوبی که در جهان زیبای ما در جریانه
سلام به تمام زیباییها و نعمت های کوچک و بزرگ
سلام به آدمهای خوب و باوجدان در تمام نقاط جهان
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
هدف زندگی ما خوشبختی و لذت بردن از این دنیای مادی است.
هدف شهرت نیست، هدف پول نیست… مهمترین چیز اینه که آیا از این فرصتی که داشتی به درستی استفاده کردی یا نه.
شغل ما باید عشق ما باشه؛ باید بریم سراغ چیزی که دوستش داریم؛ چیزی که نگیم داریم کار میکنیم بگیم داریم حال میکنیم.
وقتی عاشق چیزی باشی، حرفهای شدن توش چیز سختی نخواهد بود.
باید باورهامون رو در مورد ثروت درست کنم و برم دنبال چیزی که دوستش دارم؛ اون وقت میبینم که شغل من عشق منه، به جای کار کردن کل زندگیم عشق میکنم و در عین حال ثروت و نعمت و شهرت و سلامتی و عشق هم وارد زندگیم میشه و در عین حال به جهان خدمت میکنم بواسطه چیزی که توش این همه خوب هستم و مهارت دارم.
باید زمان زندگیم رو بزارم روی چیزی که عاشقشم؛ پول خودش میاد دنبالم، من نباید هدفم رو بزارم پول درآوردن.
وقتی که ما در مسیر علائقمون قرار میگیریم، رزق و روزی و پول و ثروت میاد دنبال ما.
باید نگاهمون به کیفیت زندگی باشه نه چیز دیگهای مثل پول درآوردن.
امام علی (ع) میفرماید:
اِنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَرِزْقٌ یَطْلُبُکَ؛ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ.
روزی دو گونه است: روزیای که تو به دنبالش میروی و روزیای که به دنبال تو میآید؛ پس اگر تو به سراغ آن نروی، خود به سوی تو خواهد آمد.
یعنی بخشی از روزی ما با تلاش و کوشش به دست میاد و بخشی دیگر بدون تلاش، از جانب خداوند به سوی ما میاد.
پول نتیجه طبیعی لذت بردن از زندگی است.
پول نتیجه طبیعی لذت بردن از زندگی است.
پول نتیجه طبیعی لذت بردن از زندگی است.
اگر توی هر کاری که عاشقشم، متعهد باشم نسبت بهش و ازش لذت ببرم و توش برم حرفهای بشم، بینهایت مسیر هست برای اینکه از اون کاری که عاشقشم پول بسازم؛ اگر ادامه بدم و قدم بردارم براش حتما توش موفق میشم.
باید از بین چیزهایی که فکر میکنم بهشون علاقهمند هستم، ببینم به کدومش هم علاقه دارم و هم استعدادشو دارم و هم تواناییشو دارم واردشش بشم و اطمینان داشته باشم که هدایت میشم.
باید جوری زندگی کرد که وقتی میمیریم خوشحال و راضی باشیم.
اینکه من پولم رو بدم کس دیگری کار کند و به من سود برساند باور اشتباه و فقیری است.
باید روی مغزم، روی استعدادهام، روی تواناییهام، روی مهارتم، روی چیزی که عاشقشم، روی خودم سرمایهگذاری کنم.
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
من بارو دارم که خوشبخت شدن و بهرهمندی از ثروت پایدار ، روند طبیعی زندگی منه؛ چون ذات من ارزشمنده.
من بارو دارم که خدا منو به تمام آرزوهام میرسونه و من میتونم تمام رویاهام رو به تجربه زندگیم تبدیل کنم
من بارو دارم که قراره نقشی در گسترش این جهان سخاوتمند داشته باشم و اثر خوبی از خودم به جا بزارم
و در آخر کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم خداوند از من راضی باشه
خدای بزرگ، مهربان و بخشنده بابت تمام نکات خوبی که امروز یاد گرفتم ازت ممنونم و به خاطر اینکه هر روز من رو به سمت زندگی ایدهآلم و شرایط دلخواهم هدایت میکنیم و از همه مهمتر کمکم میکنی تا به خودشناسی برسم و بتونم اون شخثیت ایدهالی که برای خودم میخوام رو بسازم، هزاران هزار بار تو را سپاس.
خدایا برای اینکه سلامتم، جوونم، زیبام، آدم خوبیم، خودم رو دوست دارم، به خودم افتخار میکنم، به تواناییهام ایمان دارم، آرامش دارم، آبرومندم، خانواده خوبی دارم، در جای قشنگی زندگی میکنم، طلوع خورشید رو میتونم ببینم، میتونم زیر آسمان شب و نور ماه قدم بزنم، میتونم بیام اینجا و به تو نزدیکتر بشم، غذای سالم بخورم، هنوز فرصت زیادی دارم برای عشق ورزیدن و لذت بردن، شوق دارم، انگیزه دارم، آرزوهای قشنگی دارم، سرمایههای درونی ارزشمندی دارم، هر روز دارم خودمو بهتر میشناسم و از همه مهمتر، در دلم پر از ایمان و یقین به لطف تو هست، در ذهنم پر از باورهای قدرتمندکننده هست و در سرتاسر جسم و جانم، امید به زندگی، امید به زندگی و امید به زندگی وجود داره؛ هزاران هزار بار شکرت.
خدایا برای تمام نعمتهای کوچک و بزرگی که از اولین روز زندگیم تا همین لحظه کنونی بهم دادی و اونهایی که در آینده نزدیک خواهی داد، ازت متشکرم.
خدایا برای تمام نعمتهایی که به من دادی ولی من حواسم نبوده و هیچ وقت متوجهشون نشدم، شکرت.
خدایا برای تمام نعمتهایی که به من دادی ولی من فراموششون کردم، شکرت.
خدایا من به هر خیر و برکتی که از تو به من برسه نیازمندم و همیشه آمادگی دریافت هدایتها، حمایتها، برکات و نعمات بیشتر رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت هزاران بار ممنونم.
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام استاد ودوستان گلم
گام نوزدهم
انتخاب شغل
استاد من قبلا فکر می کردم پول تو بعضی شغل ها هست وبه فراوانی فرصت ها اعتقاد نداشتم
مثلا فکر می کردم طلا فروش ها پول دارند
یا دکترا پولدارند
و باور داشتم اگه این شغل ها رو نداشته باشم دیگه پولدار نمیشم
ولی شما میگید توی تمام شغل ها به یک لندازه فرصت پولسازی هست ،اگر باور درست نسبت به خودم وخدا و جهان داشته باشم وعمل کنم
ثروت توی هر شغلی هست ونتیجه ی طبیعی باور درسته
یعنی مشکل اصلی من اینه که باور ندارم با تغییر باورها ثروتمند میشم اگر به ایده ها عمل کنم
استاد اینکه چرا شما دوره ی تند خوانی رو حذف کردید هنوز من کمی در مقابلش مقاومت دارم ،اما با گذشت زمان قطعا دلیلش رو می تونم بپذیرم
اونم کاری که اینقد درامد داشت
بنظرم در مسیر پیشرفت بعضی شغلا برا اینن که سرمایه ی اولیه رو برای ما جور کنن و مهارت های مارو افزایش بدهند
یعنی تندخوانی ،شغل بدی نبود وبه کار اصلی شما مربوط میشد ،اما شما چون احساس کردید تمرکز شمارو پخش می کنه ،اونوگزاشتید کنار.
اینکه شما می گویید که هر بار یه شغلی باب میشه وملت می دوند و میرن ،به دلیل این نیست که اون شغل ها بد هستند ،بلکه مورد علاقه ی شما نیست.
و منظور شما اینه که مردم باید روی خودشون وعلایق شون سرمایه گذاری کنن و نتایج هم قطعا میاد.
استاد من اساتید خیلی بزرگی رو می شناسم که توی فارکس به ثروت های میلیاردی رسیدن وتمام قانونو آگاهانه یا نآگاهانه دارن اجرا می کنن
ومنم دارم توی این زمینه کار می کنم
اینکه بارها از شما شنیدم نباید پول و بدید که یه نفر دیگه بهش سود بده ،قبول دارم طبق قوانین
اما اگر خودم برم مهارت پیدا کنم و در فارکس کار کنم ،آیا این با قوانین جهان مخالفه؟
بازارهای مالی یه قسمت بزرگی از درامد بانک های جهانیه و کل دنیا توی این زمینه فعال هستن
انچه من تالان درک کردم اینه که من اگر خونه مو بفروشم وبرم تو بورس این قماره و نتیجه ش اشتباهه
اما اگر برم اموزش ببینم و فارکس رو سالها یاد بگیرم ووقت بزارم بازم با عملکرد جهان مخالفه؟
باید هرکاری که تمرکز م رو پخش می کنه بزارم کنار
وفقط تمرکزم روی علاقه م باشه
وبا جدیت توی این مسیر بمانم وایده ها رو اجراکنم
استاد امیدوارم پاسخ سوال منو توی یه فایل بدین
چون این سوال خییلی ها هست حتما
ممنونم
سلام فاطمه جان شما منظور استاد رو درست متوجه نشدید ،ایشون نگفتن که بازار مالی شغل درستی نیست ویا بهت ثروت نمیده ،منظور استاد اینه که به دلیل اینکه فلان شغل فرصت پولی و آینده خوبی داره و ما بریم اونو انتخاب کنیم چون توش پوله ،این انتخاب اشتباهیه وقتی ما به شغلی علاقه داشته باشیم میتونیم از علاقمون بسیار بسیار پول بسازیم ،من خودم به شخصه تو بازار مالی هیچ سررشته ای ندارم اما دوستام رفتن تو این شغل با اینکه شغلشون چیز دیگه ای هست فقط به دلیل اینکه میگن پول توشه و این کاملا اشتباهه ،پیشنهاد میکنم گام نوزدهم رو چند بار ببینید،موفق و شاد باشید️️
سلام دوست عزیزم
از پاسخ شما ممنونم
الان منظور استاد رو بهتر متوجه شدم
ایشون منظورش اینه نباید از این شاخه به اون شاخه بپریم وفقط یه شغل روکه عاشقش هستیم دنبال کنم با عشق وعلاقه و توی اون کار به استادی برسم
از شما دوست خوبم بابت پاسخ ممنونم
به نام رب العالمین
گام نوزدهم
سلام بر استاد عزیز
هدف ما لذت بردن از زندگی است و هیچ چیزی دیگه مهم نیست.
چه چیزی خوشحالت میکنه ؟
چه چیزی احساس خوب بهت میده؟
چه کاری انجام میدی زمان را متوجه نمیشی و انگار در این دنیا نیستی؟
این همون کاری است که باید انجام بدی.
دیروز یه جایی خوندم که :
” مقایسه دزد شادمانی” است
خیلی خیلی مطلب جالبیه . تا زمانی که داریم کاری را انجام میدیم و از کارمون لذت میبریم همه چیز خوبه. اما تا میاییم خودمون را با کسی یا کسانی مقایسه میکنیم حالمون بد میشه. و دیگه احساسمون خوب نیست .
اینا را به خودم میگم :
اگر داری بهترین خودت را انجام میدی اگه هر روز مهارتت را بالا میبری و اگه این بالاترین توانت برای این کار است چرا مقایسه میکنی.
چرا خودت را با دیگرانی مقایسه میکنی که هیچ چیزی از گذشته اون نمیدونی .
اصلا اگه بدونی هم مهم نیست
ما هر کدوم روح های مجزایی هستیم که وظایفی در این دنیا داریم و مقایسه و رقابتی وجود نداره.
چرا حالمون را بد میکنیم.
دقت کنیم همیشه مقایسه ما را غمگین میکنه و به معنای واقعی مقایسه کردن شادمانی را میدزده.
پس وقتی عاشق کارمون باشیم هر کاری میتونه باشه، ما خوشبختیم.
الان داریم یه غذا درست میکنیم باید بهترین خودمون را برای درست کردنش بزاریم و لذت ببریم و در اون لحظه ما بهترین خودمون هستیم.
داریم اتاقمون را مرتب میکنیم پس بهترین خودمون را بزاریم.
با بچمون بازی میکنیم بهترین خودمون باشیم.
توی سایت هستیم داریم فایل گوش میکنیم بهترین خودمون را بزاریم و مطالب را درک کنیم و در عمل اجرا کنیم.
پس بهترین خودمون در این لحظه هستیم.
پس من یاد گرفتم که باید و باید در هر لحظه بهترین خودم را زندگی کنم.
جهان به بهترین من واکنش نشون میده .
وقتی در آینه نگاه میکنم خوشحالم و به خودم آفرین میگم چون دارم درست زندگی میکنم . چون نتایجی که میبینم نشاندهنده فرکانس های من است.
خدایا شکرت
سپاسگزارم