live | معجزه تمرکز 100 درصد بر هدف - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

418 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2045 روز

    بنام خداوند مهربان.

    تمرکز 100 درصد بر اهداف

    یکی از دلایلی که آدم‌ها به اهداف‌شون نمیرسن، تعدد اهداف‌شونه. یعنی 10 تا هدف رو مینویسن و بعد از مدتی هم فراموش میکنند.

    اینم باز از عجول بودن آدم‌ها میاد که دوست دارن زود، زود به خواسته‌هاشون برسن. و نمیان با صبوری یکی یکی خواسته‌هاشون رو اولویت بزارن و تمرکز کنن روی یک چیز.

    برای اینکه خواسته‌ها و آرزوهاتون فراموش نشه، لازمه شما اون‌ها رو بنویسی. یعنی همون قلمی که خداوند بهش سوگند خورده رو جدی بگیرید.

    با نوشتن و مکتوب کردن شما نمیزاری اون هدف اولا فراموش بشه و در ثانی، انرژی‌تون رو به سمت هدف‌تون میفرستین.

    اینطوری بنویس خدایا من این‌رابطه رو میخوام، این‌خونه و این‌ماشین، این‌مسافرت، این‌درآمد، این‌آزادی و… رو میخوام و ممکنه که الان دوچرخه هم نداشته باشی، ولی بدون آرزوها به حقیقت میپیوندن، اگر که شما نکشی‌شون.

    وقتی آرزوهاتو مینویسی، سریع ذهن میگه از کجا آخه؟

    مثلا یکی میخواد کسب و کار شخصی خودش رو داشته باشه و میخواد یه مغازه‌ای باز کنه، اما شرایط داشتن مغازه رو نداره.

    حالا شما و جهان وظایفی دارید که انجام بدین.

    وظیفه شما اینه که بخوای و بنویسی و بعد قدم‌هایی که ممکن هست رو برداری، مثلا بری 4 تا مغازه ببینی، سوال کنی، تحقیق کنی… بعد جهان هم وظایفی داره که شرایط، موقعیت و افراد رو هماهنگ کنه با شما. یعنی چی؟ مثلا برای مغازه شما 10 تومن نیاز داری ولی الان 5 تومن داری! جهان یکی رو میاره یا شرایطی رو جور میکنه که مثلا طرف خودش میگه بیا مغازه مال شما، همون 5 رو بده و باقیش رو بعدا بده…

    (حالا این یه مثال بود، البته واقعی)

    اما اگه شما اون قدم‌هارو برنداشته بودی، آیا این شرایط هم پیدا میشد؟ جور میشد؟

    پس جور شدن شرایط کار شما نیست. بخاطر همین میگیم اون سمت جهان رو کاری نداشته باش.

    در مورد خواسته‌ها منطقی باشید. یعنی چی؟

    اگر چیزی رو مینویسی که خندت میگیره و هیچ‌جوره نمیتونی بپذیری که بشه … پس جهان هم کاری برات نمیکنه. در واقع از جایی باید شروع کنی که بگی، آره ممکن هست… خیلی دور از انتظار و عجیب نیست…

    جهان هیچ محدودیتی نداره چی بهت بده، ولی باورهای ما محدوده و نمیزاره دریافت کنیم. حالا برای خواسته‌های بزرگتر لازمه که تکامل طی بشه. چطور؟

    فرض کنید همون آدم اینبار دنبال یه مغازه بزرگتره با 50 تومن. اول باید دنبال الگوهایی باشه که همین الان مغازه‌هایی تو همین رنج قیمت و حتی بیشتر رو تونستن داشته باشن…. پس میاد و هی اینا رو تکرار میکنه. قدم دوم اینه که موفقیت‌های قبلی خودش مثلا همون مغازه 10 تومنی رو مرور میکنه که تونسته، بازم میشه، جهان هدایت میکنه، لطف خدا هست و… و اینم هی تکرار میکنه و بازم جهان بهش قدم‌هایی میده که به اون خواسته هم برسه. یعنی میرسیم به اینکه هدایت سهم بزرگی در رسوندن شما به خواسته‌تون داره و شما باید بهش اجازه بدی تو زندگیت کار کنه. حتی برای همون الگوها هم میشه از هدایت کمک گرفت. فقط شما از خدا بخواه ذهنت رو باز کنه، باورها و ایمانت رو قوی کنه و هدایتت کنه.

    خواسته‌های واقعی تو بخواه و بنویس. خواسته‌هایی که در جهت رو کم کنی، شوآف و ثابت کردن خودت باشه، خواسته‌های واقعی نیستن.

    قدرت تحسین:

    وقتی که الگوهای موفقی میبینی چه خارجی، چه ایرانی، چه آشنا و چه غریبه باید بتونی تحسین کنی! چه در خلوت و چه جلو خودش یا دیگران.

    اینکه شما تحسین کنی کاملا به سود شماست!!!

    بیاید از دید انرژی بررسیش کنیم. وقتی که یه موفقیتی میبینید، آلموست همه ماها، تمایل داریم به حسادت، برچسب زدن یا قضاوت کردن که همه اینها یعنی اتلاف‌انرژی و چی بدست میاری؟ باز منفی‌ها..

    حالا چی میشه که شما بجای نگاه منفی، بیای و از دید‌تحسین به این داستان نگاه کنی؟ اولا که باور میسازی که میشود. یعنی بدست آوردن موفقیت دیگران برات منطقی‌تر میشه! و در ثانی شما داری موفقیت بیشتر رو به سمت خودت جذب میکنی، با توجه کردن بهش…

    قانون طلایی جذب اینه که شما داری به چی توجه میکنی؟ چون از همون رو دریافت میکنی!

    موفقیت؟ یا انکار موفقیت؟

    و یادت باشه که این قانون خطا نمیکنه، هر چی که بدی، از همون جنس دریافت داری!

    (حتی از این قانون در جهت برانگیخته کردن وجه مثبت افراد هم میتونی استفاده کنی! چون وقتی با تمرکز و صحبت زیاد در مورد ویژگی‌های مثبت یه شخصی، زیبایی‌هاش رو توقع داری، جهان هم زیباییش رو بهت نشون میده تا باورهات رو بهت ثابت کنه. در واقع وقتی کسی با شماست، میخواد بهت فقط خوبی کنه! چرا؟ چون بارها و بارها و بارها، شما از نکات خوبش صحبت کردی، چه با خودت و چه با دیگران. این یه سرمایه‌گذاری عالی انرژیکی برای داشتن روابط عالی با هر کسی هست.)

    پس اهداف رو بنویس، هر چندتا که هستن…. بعد یکی از اون اهداف که خیلی برات مهم‌ و ضروریه، اون رو بزار که تمرکزی‌تر روش کار کنی!

    لازمه 6 تا 12 ماه روش کار کنی تا نتایج ملموس بگیری!

    مثلا میتونه اون هدف سپاسگذارتر‌بودن باشه که بنظر من خیلی خیلی مهمه. (هدف خودمم هست)

    یه تایمی رو بزار تا تمرکزی روی این هدف کار کنی!

    شدت تمرکز میتونه کم و زیاد بشه، یعنی میتونی شما تعداد روزها تو زیاد کنی با ساعاتی مشخص یا اینکه نسبت به یه پروژه‌ای تمام وقت بیای روش و تا 12 ساعت یا حتی بیشتر در روز روی اون پروژه کار کنی.

    (مثال آقای ترنر رو که استاد زد، رفیقش میگفت این بابا، شب وقتی میخواد بخوابه… اول چشماش بسته میشه، بعد مدتی دستاش از شافل کردن وامیسته، تو همون حال میخوابه و صبح دستاش شروع میکنه به شافل کردن و بعد چشماش باز میشه.)

    دیگه اون که چقدر زمان بزاری و سماجت کنی برای هدفت رو خودت باید پیداش کنی! که بازم برمیگرده به خواستن.

    ممکنم هست اوایل درهای بسته نصیبت بشه، ولی جهان مجبوره بهت جواب بده و پاسخ سوالت رو بده.

    فقط در مسیر درست حرکت کنید دیگه!

    باورهای خوب

    تجسم و انگیزه گرفتن

    تحسین موفقیت دیگران و خودت

    سپاسگذاری و البته

    قانون مقدس تکامل* رو رعایت کنید.

    آها، نشونهدرست بودن مسیر، اینه که آرومی و اطمینان داری که به خواسته‌هات میرسی.

    در پناه الله مهربان، ثروتمند در تمام ابعاد زندگی‌تون باشید. ثروت اوست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 698 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 12 آبان رو با عشق مینویسم

    صبح که داشتم حاضر میشدم تا برم کلاس رنگ روغن ،به این فکر میکردم که دیروز که من تازه شروع کردم به عمل کردن به حرفای استاد که تو فایل قرآن میگفت

    گفتم چی شد تو اولین بار که خواستم عمل کنم و طبق گفته های استاد مثل حضرت موسی درخواستمو جور دیگه از خدا بخوام ،جواب داد ؟

    وقتی بیشتر فکر کردم یاد حرف استاد افتادم که میگفت کافیه خرفامو باور کنین وقتی باور کنین و عمل کنین نتایج سریع براتون رخ میده و وقتی بیشتر باورتون رو قوی بکنین ،نتایج بزرگتر میشه

    صبح که دیدم از بانک به صورت کلی فروش دیروزم واریز شده ،اولین کارم این بود که 10 درصد سهم خدارو پرداخت کنم

    وقتی راه افتادم برم تجریش

    اول گفتم میرم بازار تا ببینم دفترکلاسوری که میخواستم رو آوردن که طرح خاصی باشه و من بخرمش و اول رفتم 15 خرداد

    اولبن کارم این بود که 10 درصد خدارو سریع بفرستم به مادرم که برای انفاق هست و 10 درصد دیروزم میشد 1 میلیون و 378

    چقدر جالبه

    من که الان خیلی راحت این 10 درصد رو پرداخت میکنم ،اگر طیبه چند ماه قبل و یا یک سال قبل بود اصلا از این پول نمیگذشت و میگفت چرا باید انفاق کنم

    خودم نیاز دارم به این پول

    ولی الان با هر درآمدی که به دستم میرسه

    حتی 100 هزار تمن

    اولین کارم اینه ،سریع ده درصدشو حساب میکنم و کنار میذارم و میگم خدایا حواسم هستا که باید برای انفاق کنار بذارم و اولین کار دادن سهم تو باشه

    و اینم میدونم که من از خودم هیچی ندارم و حتی باقی پول که 12 میلیون برای خودم بود هم برای من نیست و برای خداست

    وقتی رفتم عابر بانک مرکز خرید محله مون ،دیدم کارت بخ کارت نشد گفتم اشکالی نداره از بازار انتقال میدم و رفتم

    تو راه کلی گل بافتم و با خودم کاموا برده بودم

    بعد که رسیدم بازار رفتم لوازم تحریری و تو دلم بود که گفتم خدایا میخوام شیرینی بخرم ولی به جای شیرینی برای بچه های کلاسمون هدیه بخرم ؟ یهویی حس کردم برم روان نویس شکل کلید بخرم و هدیه بدم

    به خدا گفتم گفت میتونی بخری

    ولی نجوای ذهنم میخواست مانعم بشه و میگفت پولت تموم میشه نخر ولی من انقدر خوشحال بودم که میدونستم بیشتر از اونو دریافت میکنم از خدا

    و حتی نجوای ذهنم میگفت که این هفته دیگه نمیری برای فروش و اگر نری پولت تموم میشه پولتو نگه دار برای چیزای دیگه چرا برای بچه های کلاس وسیله میخری که باز هم به حرفاش گوش ندادم

    بعد من به لایو معجزه تمرکز 100 در 100 به هدف رو گوش میدادم که دیشب بود فکر کنم هدایت شدم به این فایل

    نمیدونم قبلا به این فایل گوش دادم یا نه

    چون هرچی فایل رایگان دانلود کرده بودم و خدا بهم گفت انتقال بده به فلش و تمرکزت رو بذار روی دوره 12 قدم

    و هرموقع نیاز باشه هدایتت میکنم از سایت فایل رایگان گوش بدی

    و من چون یکم این هفته گل سرارو باید تحویل مادرم بدم تا تمام مسئولیت فروش و ساختش با خودش باشه ،فرصت نکردم تمرکزی بشینم و بنویسم جلسه اول دوره 12 قدم رو

    و اگر خدا بخواد و ان شاء الله از روزی که مادرم اومد و تحویل دادم کار رو بهش ،شروع میکنم دوره 12 قدم رو

    وقتی گوش میدادم تو پیاده راه 15 خرداد داشتم‌ میرفتم به سمت لوازم تحریریش که شنیدم استاد گفت

    بنویسید تو دفترتون که چی میخواین و هدف هاتون رو بنویسید

    و نگاهتون این باشه که خداوند داره دفتر شمارو نگاه میکنه

    و من داشتم میرفتم دفتر بخرم

    درسته دفتر داشتم و دفتر شکرگزاری بود، وبرای الان برای دوره 12 قدم درستش کردم تا برای دفتر 12 قدم یه دفتر جدید بخرم و دفتر شکر گزاری و تمریناتم رو دوباره در همون دفتر بنویسم

    تو راه گوش میدادم وفکر میکردم که چه خواسته هایی دارم و مرور میکردم و به خودم گفتم ببین ،خدا هدایتت کرد به این فایل رایگان تا بهت بگه دیگه تمرکزتو بذار روی نقاشی

    و من داشتم میگفتم که الان با پولی که دیروز تو جمعه بازار بهم عطا کردی شهریه کلاسمو تا اسفند میذارم کنار و برای بقیه اش چی بخرم؟؟

    تو بگو خدا

    و بعد داشتم میگفتم میخوام قدم 6 و 7 رو هم بخرم و تا قدم 7 داشته باشم و شروع کنم به گوش دادن آگاهی هاش و مطمئنم که طبق گفته استاد انقدر با هر قدم پیشرفت میکنم که وقتی قدم اول رو تموم کردم

    صد در صد میتونم تا قدم 12 رو بخرم که الان اگر امروز قدم 6 و 7 رو بخرم ، 5 قدم رو مونده

    و وقتی داشتم فکر میکردم و گوش میدادم

    استاد گفت که فقط بنویسید که من میخوام و یه بار ننویسید چندین بار بنویسید همون خواسته هاتونو تا متمرکز بشید روی اون هدف

    همینجور داشتم گوش میدادم قشنگ و واضح و بلند از دلم اومد و گفته شد که برو مداد رنگی بخر

    الان میتونی بخری

    در صورتی که من اصلا اون لحظه به مدادرنگی فکر نمیکردم و قبلا تو سایت و تو دفترم نوشته بودم که دلم میخواد مداد رنگی فابر کاستل 60 رنگ کلاسیک بخرم و دوره مداد رنگی که گرفته بودم رو شروع کنم

    بعد اول رفتم دفتر کلاسوری بخرم که هرچی از طرحاشو دیدم چیزی نبود که به دلم بشینه و برگشتم تا برم مداد رنگی بخرم

    وقتی بهم گفته شد برو و مداد رنگی رو بخر، خیلی خوشحال شدم و گفتم خدایا از کجا بخرم ؟

    یادمه چند وقت پیش رفته بودم از یه مرکز پخش مداد رنگی پرسیده بودم 1 میلیون و 600 بود وفروشنده میگفت از جای دیگه نخر اگر دیدی کمتر از این قیمت هست

    اگر کمتر باشه غیر اصل هست

    منم طبق گفته فروشنده ذهنم طبق باور های محدودش مانعم میشد که از مغازه های دیگه بپرسم

    بعد که من رفتم قسمت لوازم تحریری یه مغازه دیدم که مداد رنگیای فابر کاستل میفروخت قیمت کردم گفت 1میلیون 400

    هی نجوای ذهنم میگفت که نخر از اینجا غیر اصل هست برو از اونجایی که گرونه بخر که فروشنده اش گفته فقط برای اونا اصله

    بعد منم تو دودلی و شک بودم گفتم خدایا تو بگو چیکار کنم بعد راه افتادم و رفتم به اون مغازه ای که گرون تر بود

    دیدم بسته هست و برگشتم هی پرسیدم خدایا بمونم بیاد باز کنه ازش بخرم یا برم از جایی که ارزونه بخرم

    منتظر یه نشونه بودم و میدیدم که هیچی دریافت نمیکنم ،به خودم گفتم طیبه آروم باش و راهتو برو

    گفتم خدا من برمیگردم اگر عدد 60 رو ببینم میرم از مغازه ارزون میگیرم

    نمیدونم چی شد و چرا عدد 60 رو گفتم

    یهویی به زبونم اومد

    آروم که داخل بازار راه میرفتم چشمم به یه مغازه افتاد که چسب میفروخت یه لحظه چشمم به قیمت روی قفسه افتاد که چسبونده بود رو چسبا دیدم نوشته 60

    گفتم وای خدای من

    باشه میرم از اون مغازه ای که ارزونتر میفروشه میخرم

    و از مغازه رد شدم و یه لحظه گفتم بذار ببینم درست دیدم؟

    وقتی داشتم برمیگشتم قشنگ شنیدم که گفت چرا تردید داری و برمیگردی بخونی عدد رو ؟

    گفتم میخوام آرام بشم و وقتی رفتم روی وسیله ای که قیمت 60 نوشته بود ،ظرف پر از مداد تراش بود که بین اون همه چسب اونجا تو قفسه بود

    جالب شد برام خندیدم و گفتم ببین پس به مداد رنگی مربوطه که این نشونه رو دادی که برم از اونجا بخرم

    یه چیزی خیلی جالب تر انگار خدا اون مغازه رو که گرونتر بود قیمتش بسته بود تا من از اونجا خرید نکنم

    و رفتم و خریدم انقدر ذوق مداد رنگیارو داشتم و کیف میکردم

    من داشتم به آرزوی چند ساله ام دست میزدم و لمسش میکردم و رنگای مداد رنگی رو میدیدم

    یادمه سال ها پیش من آرزو داشتم یه مداد رنگی فابر کاستل داشته باشم

    درسته فعلا نتونستم مداد رنگی 120 رنگ پلی کوروم فابر کاستل رو بخرم که قیمتش 10 میلیونه و گرون تر از اون رو هم دارن

    ولی من آرزوم داشتن هم گرونترین مداد رنگی و هم این مداد رنگی کلاسیک فابر کاستل بود و امروز خریدمش

    خدا بهم عطا کرد و ازش بی نهایت سپاسگزارم

    این روزا خیلی لذت بخشه که چیزایی که میخوام رو خرید میکنم

    مثلا منی که پول یه رنگ معمولی رنگ روغن وینزور رو نداشتم ،الان سه تا رنگ فوق آرتیست خریدم که استادم گفت بخرین

    خدای شکرت

    و از خودکار های طرح کلید هم 20 تا خریدم تا ببرم سر کلاس و به بچه های کلاسمون هدیه بدم

    وقتی رسیدم تجریش کل مسیر رو به این فایل گوش میدادم و به خودم میگفتم باید تمرکزت رو بدی به نقاشی

    و این هفته که برای مادرت گل و برگای گل سر رو درست میکنی از جمعه دیگه هیچ کاری رو به عهده نمیگیری

    و سعی دارم که بیشتر به حرفای خدا گوش بدم

    وقتی رسیدم و منتظر بودم کلاس استادم تموم بشه نشستم و گل بافتم و وقتی استاد طراحی اومد بهش گفتم بیاد و اول خودکار کلیدارو بهش نشون دادم و گفتم یکی رو انتخاب کن

    گفت چیه

    گفتم خودکار، انقدر خوشحال شد گفت دنبال خودکار میگشتم که بشه با خودم همه جا سر کلاس داشته باشم

    خیلی خوبه و کلیدش خیلی قشنگه طرحش

    وقتی داشت خوشحالی میکرد گفتم خدایا شکرت که به جای شیرینی اجازه دادی خودکار بخرم

    وقتی بچه های کلاس یکی یکی اومدن تمرینای همدیگه رو دیدیم و وقتی کلاس قبل ما تموم شد رفتم و از خودکارای طرح کلید به استادم بدم برای استادم هم جالب بود و به همکلاسی هام دادم اونا هم خوششون اومد

    باز هم خداروشکرگزارم که اجازه داد تا من خودکار طرح کلید بخرم

    اولش به خدا گفتم که خدا میخوام وقتی اینارو هدیه دادم از تو بگم اگر قراره بگم خودت به زبونم جاری کن

    وقتی کلاس شروع شد بگم

    و حس میکردم الان وقتش نیست و نباید حرفی بزنی

    یکی از همکلاسیام پسرشو با خودش آورده بود انقدر ناز و با نمک بود که خیلی زیبا رو بود و خوشگل

    استادم یه کتاب جدید آورده بود و گفت که هرکدوم یه صفحه بخونیم

    به نوبت من که رسید استادم گفت طیبه نخون بذار یه چیزی بهتون بگم

    و گفت که نمایشگاهی در آمریکا هر سال برگزار میشه و از الان به فکرش باشید تا هرچی که تو تصورتون هست و میخواین نقاشی بکشید رو از الان بهش فکر کنین تا دوسال بعد که استاد شدین یه تابلو کار کنین و من بفرستمش نمایشگاه آمریکا که گفتن به هنرجوهات بگو تا کار کنن و نقاشیاشونو بفرستن

    چون استادم چندین تابلوشو فرستاده و تو موزه گذاشتن ،بهش مپیام میدن که میتونی کار هنرجوهات رو بفرستی و اگر تایید شد تو نمایشگاه به نمایش گذاشته بشه

    من سوالاتی از استادم میپرسیدم و متوجه شدم سوال اصلی من هزینه رفتن به آمریکا چقدره ؟؟

    بعد هی میپرسیدم که باید نقاشیامون عالی باشه که بپذیرن؟ استادم گفت بله و اگر از داوری قبول نشه هزینه ای که برای شرکت کردن میدین میره

    و من بازهم گفتم 35 میلیون بره ؟! پس نمیخوایم

    و همه اش داشتم به هزینه هاش فکر میکردم و این یه نشونه از محدود بودن باور های من بود که برای رفتن به آمریکا یا هر کشور دیگه پول نیاز هست ،پول خیلی زیاد

    و این نشان از محدود بودن باور فراوانی من درمورد ثروت بود

    بعد استادم‌گفت که حتی خودتونم دعوت میکنن و میتونید برید نمایشگاه شرکت داشته باشین که باز هم گفتم هزینه شو اونا میدن یا باید خودمون بدیم هزینه رفت و برگشتمونو

    دوستام خندیدن گفتن طیبه تو نقاشیتو بکش و مهارت کسب کن و نقاشیت عالی بشه ما خودمون پول رفت و برگشتت و میدیم

    و همه خندیدیم و من اونجا متوجه شدم که چقدر باورم نسبت به سفر به کشورهای خارجی محدوده و باید باور قدرتمند کننده شو بسازم و الگوهاش رو پیدا کنم که چقدر راحت آدما سفر میرن به کشورهای خارجی

    نمونه اش خود استاد که خیلی راحت به کشورهای خارجی سفر میکردن و در نهایت به آمریکا مهاجرت کردن

    وقتی داشتیم درمورد نمایشگاه صحبت میکردیم ، من سوالام بیشتر بود یکی از بچه ها گفت استاد انگار واقعا طیبه میخواد بره

    و یکی گفت طیبه تو زودتر از ما میری، اگه رفتی تورو خدا مارو هم با خودت ببر

    وای من یه لحظه به خودم اومدم تو دلم گفتم خدایا این یه نشونه هست که از زبان همکلاسیام بهم میگی که تو هم میتونی بری آمریکا و لایقش هستی و نقاشیات ارزشمندن و نقاشیات رو در بهترین نمایشگاه ها بفروش برسونی به قیمت بی نهایت که صفراشو نتونی بشمری

    و مثل نقاشایی که میلیون دلاری نقاشیاشونو میفروشن تو هم میتونی و برای تو هم میشه

    و همه اینارو تو اون لحظه میدیدم و حس میکردم

    و برگشتم به همکلاسیم گفتم باشه حتما شمارو هم با خودم میبرم

    رفتم آمریکا دعوت نامه میفرستم بیاین ،همکلاسیم گفت با خنده پول سفرمونم بدیا

    گفتم باشه حتما و خندیدیم و استادم گفت طیبه خوش به حالت و بازم خندیدیم

    انقدر جدی گفتم این حرفو که : باشه پول اومدنتونو میفرستم و دعوت نامه میفرستم بیاین

    انگار من الان آمریکا بودم و فردا دعوت نامه میفرستادم به دوستام

    الان که مینویسم رد پام رو قبلش گفتم بذار یه بارم گوش بدم به فایل

    جالبه تو همین فایل استاد میگفت که برای رفتن به آمریکا خیلی راحت رفتن و در دو هفته همه چی راحت جور شد و رفتن آمریکا و این هم برای من نشونه هست

    حتی تو دفتر هایی که خواسته هامو نوشتم، که نقاشیام بره تو نمایشگاهای آمریکا و کشورای دیگه به فروش برسه

    همه اینا یه نشونه هست

    که طیبه وقتی استاد عباس منش تونسته راحت بره آمریکا ،پس تو هم میتونی راحت سفر کنی و هزینه رفت و برگشت و حتی شرکت کردن تو نمایشگاه آمریکا خیلی راحت به حسابت میاد و تو شرکت میکنی و نقاشیات به فروش میرسن

    خدایا شکرت

    تو دقیقه 43 این فایل برام سوال پیش اومد که استاد گفتن تمرکز که داشت ایلان مایک و خیلیای دیگه و خونه شونو نتونستن مرتب کنن

    برام سوال شد من شنیدم که تمیز بودن و مرتب بودن خونه باعث ورود ثروت میشه و نظافت نیمی از ایمانه و آرامش ذهن میاره

    و چند وقتیه چون من خودمم وقتی مشغول نقاشیم و ساخت گل سر بافتنی قلاب بافی ، زیاد فرصت نمیکنم اتاقمو مرتب کنم و یهویی میبینی یه ماه شده من نتونستم دستی به سر و روی اتاقم بکشم

    که البته این نرسیدن به اتاقم کار این یکی دوماه نیست

    از وقتی که یادم میاد من نقاشی رو شروع کردم که پیج اینستاگرام باز کنم و بفروشم کارامو تقریبا همیشه اتاقم نامرتب بود و مشغول نقاشی بودم و فرصت کم پیش میومد که من مرتب کنم اتاق رو

    ولی وقتی شنیدم استاد گفت ایلان ماسک اینجوری بوده و خیلی از افراد موفق دیگه

    این سوال برام پیش اومد مگه نباید همیشه خونه تمیز بود ؟؟؟؟

    حتی این یادم اومد که چند ماهیه فکر کنم دو ماه یا سه ماه شد که اجازه خوندن قرآن بهم داده نمیشه و هر بار اومدم قرآن رو باز کنم و بخونم یه حسی بهم میگفت که تو هنوز به یه جیز عمل نکردی و به چند تا از آگاهی هایی که از قرآن یاد گرفتی و تا زمانی که بهشون عمل نکنی نباید قرآن بخونی

    و یکیش نظم شخصی و نظافت و دیسیپلین که میگن هست و یه جورایی برنامه ریزی درست و ادامه دار که استاد میگفت متمرکز بشین روی هدفتون و حتی تو این فایل گفتن که

    هدف هاتونو بنویسید و براشون قدم های کوچیک بردارین

    و من تا زمانی که تمرکزم رو ندم به عمل کردم به این آگاهی ها نمیتونم قرآن بخونم

    و البته که آیات قرآت رو میشنوم یا مثلا خدا بهم نشونه میده

    ولی خودم اجازه اینو ندارم که قرآن رو بگیرم دستم و مثل قبل بخونم و فکر کنم به آیات

    و سعیمو میکنم بهش عمل کنم

    وقتی سر کلاس داشتیم نگاه میکردیم به کار کردن استاد و کلاس تموم شد

    استادم گفت برین قلموی جدید معرفی میکنم از اون بخرین و من رفتم و خریدم اونم نه یکی نه دوتا

    8 تا قلمو خریدم که حدود 600 شد و خیلی ذوق داشتم که امروز کلی خرید کردم که قبلا با تردید اینکه الان پول دارم یا نه خرید میکردم

    خدایا شکرت

    وقتی خرید کردم تو راه برگشت تو مترو ،قدم 6 و 7 دوره 12 قدم رو خریدم

    بعد پول یه رنگ فوق آرتیست که استادم گفته بود رنگ قهوه ای بخریم رو واریز کردم به حساب فروشنده ای که رنگ میفروخت و رنگم رو سفارش دادم

    خیلی خوشحال بودم 680 هم به رنگ فوق آرتیست دادم

    چقدر خوب بود حس خرید کردن و اینکه هرچقدر ثروتمند تر باشی به خدا نزدیک تر میشی و سپاسگزار تر میشی

    و من دائم میگفتم خدایا شکرت

    خدایا به تمام انسان های جهان هستی بی نهایت ثروت و عشق و شادی و سلامتی و آرامش عطا کن

    و مهم تر از همه آگاهی عطا کن که انقدر باهات حرف بزنن و بشناسنت و نزدیکت باشن که لذت ببرن از هم صحبتی با تو ربّ ماچ ماچی من

    ماچ بهت

    الان که داشتم مینوشتم ماچ بهت

    به زبونم اومد ماچ به کله ات

    خندم گرفت

    چند روز پیش هم اینو گفتم

    گفتم خدا ماچ بهت ،ماچ به کله ات

    یه لحظه گفتم چی داری میگی طیبه این چه حرفیه

    بعد گفتم چه حرفیه راست میگم دیگه ماچ به کله ات خدا

    خب الان سر من که برای من نیست ،منی وجود نداره و همه و همه برای خداست پس من ماچ رو به کله خدا میدم که خیلی ماچ ماچیه و خاصه

    خیلی دوستش دارم که هرچی پیش میرم بیشتر عاشق شخصیت خدا میشم که چقدر بی نهایت نور و مهربانی و عشقه

    خدایا شکرت

    تو بازار هم که بودم پول 10 درصد خدارو همراه 500 هزار تمن هدیه واریز کردم به مادرم تا به خواهرم هدیه شو بده

    و دیشب 200 به خواهرم و 100 به خواهر زاده ام دادم خیلی حس خوبی داشتم

    از کلاس که برگشتم رفتم میدان انقلاب تا کتاب طراحی منظره که استادم گفته بودو بخرم و خیلی حس خوبی داشتم از خریدهام خدایا شکرت

    و تو راه از خدا اجازه خواستم که پیراشکی شکلاتی که خریده بودم یکیشو بخورم

    و اجازه داد بهم ولی از روزی که دوره قانون سلامتی رو اگر بخوام بخرم دیگه نباید بخورم اینو حسم بهم میگه و البته که یه وقتایی اجازه خوردن شیرینیجات رو بهم نمیده

    وقتی برمیگشتم خونه ،نزدیک خونه بودم مادرم زنگ زد گفت 1 میلیون برام میفرستی یه میز میخوام بخرم برای خواهرت

    من یهویی به هم ریختم و میدونم چرا به هم ریختم و گفتم من پول ندارم بعدشم باید به خانمایی که قلاب بافی انجام میدن پول بدم برات کار ببافن الان ازم 1 میلیون میخوای ،اگه بدم دیگه به خانما پول ندارم بدم

    و مادرم گفت باشه تو یک میلیون بفرست به خانما پول نده این جمعه نمیرم بفروشم

    درصورتی که 4 میلیون داشتم و همه اینا باورای محدود من بودن که اینجوری رفتار میکردم که میترسیدم پولم تموم بشه و باورم محدود بود درمورد فراوانی ثروت

    و باید بیشتر دقیق بشم و براشون باور قوی بسازم و الگو پیدا کنم

    بعد مامانم گفت حداقل 500 بفرست الان میخوایم بخریم، پول ندارم

    وقتی قطع کردیم و میخواستم واریز کنم یه صدایی بهم میگفت که چرا این رفتارارو کردی تو کا پول داری چرا فکر میکنی تموم میشه ؟؟؟؟

    و یه لحظه پشیمون شدم از اون رفتارم و یک میلیون واریز کردم به حساب مادرم

    و بعد فکر میکردم که چه کارهایی باید انجام بدم تا بخشنده تر باشم

    و از خدا درخواست کردم قلبم رو برای بخشنده بودن باز کنه

    تا مثل خودش بی نهایت بخشنده باشم

    و رفتم خونه و امروزبهشتیم رو بی نهایت سپاسگزاری کردم از خدا

    خدایا شکرت

    وقتی مداد رنگیامو به داداشم و خواهرم نشون دادم خیلی ذوق داشتم گفتم ببین داداش مداد رنگی خریدم و داداشم میخواست بره خونه آبجیم و بلیت داشت و قرار بود سه شنبه بامادرم برگردن

    و من دیگه باید کار فروش قلاب بافی رو به مادرم تحویل بدم

    خدایا شکرت

    به خاطر تک تک درس ها ،تک تک هدایت ها ،تک تک ایده های ثروت ساز و بی نهایت هایی که بهم عطا میکنی

    شکرت

    برای تک تک خانواده صمیمی عباس منش ، بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 559 روز

      سلام طیبه عزیزم

      کامنتت چقدر زیبا و پر از درس هست. خیلی تشکر میکنم. واقعا استاد راست میگن که مدام تأکید میکنن و میگن کامنتها رو بخونین گنجهایی تو این کامنتها نهفتست. الان درک میکنم.

      و یه چیزی فکرم رو مشغول کرد از همون موقع که کامنتها رو میخونم و چندباری گفتین که اجازه قرآن خوندن حس میکنم ندارم. به نظرم به نظرم نه صد در صد این از طرف خداوند نیست که اجازه نده قرآنش رو بخونید. قرآن کتاب هدایت هست. دیدین خیلیا ناراحتن نگرانن یا بالاخره یه مشکلی دارن رو میارن به نماز و قرآن. برای اینکه بهشون حس آرامش میده. (الا باالذکر الله تطمئن القلوب) شما هر وقت قران رو بخونین در هر شرایطی در هر شرایطی با حضور قلب و با توجه به معنیش ارامش دارید. و به گفته خود استاد نشونه‌ی اینکه بفهمید خدا داره باهاتون حرف میزنه یا شیطانه این هست که بعدش. قلبتون باز میشه ارامش دارین. دیگه نگران نیستین….

      من زیاد اهل کامنت نوشتن نیستم البته این خوب نیست باید رو خودم کار کنم. ولی یه حسی هی بهم میگفت این چیزهارو بیام و بهت بگم. همونجور که یه حس خیلی قوی هم وقتی دوباره قدم اول رو شروع کردم به کار کردن و وقتی باورهایی رو که استاد برای نمایشگاه نقاشی میگفتن رو گوش میدادم یادت افتادم. و وقتی کامنتهات رو میخوندم یک حسی بهم میگفت بهت بگم دوره دوازده قدم رو شروع کنی. ولی خوب عمل نکردم و کامنت ندادم. که بعدا فهمیدم یه کس دیگه بهت کامنت داده که قدم اول رو بخری. اون وقت بود که گفتم خدایا شکرت راست میگن که خداوند به هزاران طریق با بنده‌ش حرف میزنه و پیامشو میرسونه به من اول گفت ولی من اصلا اعتنایی نکردم. بعد خدا از یه طریق دیگه بهت پیغامشو رسوند.

      الانم یک حس خیلی قوی بهم گفت درباره قرآن خوندن همین حس قبلا هم اومده بود چون شما قبلا هم کامنت نوشته بودین که اجازه قرآن خوندن ندارین. همونجا پیش خودم گفتم این از هدایت خدا نیست و بدوره. قرآن از طرف خودشه….

      کامنت ندادم‌ اونموقع و اینبار این حس دوباره تکرار شد و خیلی قوی بود اونقدر قوی که مجبور کرد به نوشتن. همین…

      چقدر خوشحالم که باهات آشنا شدم طیبه و‌کامنتهاتم که واقعا مثل سریال جذاب هست دنبال میکنم.

      امیدوارم در پناه اله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 698 روز

        به نام ربّ

        سلام مریم جان

        من الان داشتم گل سر میبافتم تا صبح برم جمعه بازار و هدایت شدم به سایت و دیدم یه عالمه برام پاسخ اومده ،یکی یکی خوندم تا رسیدم به پیام شما

        الان که پیامتونو خوندم انقدر اشک ریختم که اواخر نوشته تون بی اختیار بلند شدم و قرآن آبیم رو که چند ماه پیش محکم بغلش میکردم و هر روز سعی میکردم یه صفحه بخونم و سعی کنم عمل کنم به آگاهی هایی که خوندم ،برداشتم و بغلش کردم و فقط اشک ریختم

        وقتی پیامتونو خوندم یه لحظه گفتم آخه من حس بدی نداشتم وقتی حس میکردم نباید قرآن بخونم ، و حتی به این حس ها هم توجه کردم که نکنه نجوای ذهنم باشه و نخواد قرآن بخونم

        یه بارم شنیده بودم فکر کنم استاد عباس منش میگفت عجله نکنید در خوندن قرآن اگر درست یادم بوده باشه میگفتن عمل کنید

        اگر بخونید و عمل نکنید به هیچ دردتون نمیخوره

        یه بارم از الهی قمشه ای شنیدم که آیه 16 سوره قیامت رو میگفت

        لَا تُحَرِّکۡ بِهِۦ لِسَانَکَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ

        (اى رسول در حال وحى) با شتاب و عجله زبان به قرائت قرآن مگشاى

        فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ

        و آن گاه که بر خواندیم تو پیرو قرآن آن باش

        چون من دائم میشنیدم که نظافت اتاقت و خونه رو رعایت نمیکنی و نظافت رو باید رعایت کنی تا بتونی قرآن بخونی و سعی کن اتاقت رو تمیز نگه داری

        و من فقط حس میکردم اجازه گرفتن قرآن به دستم و خوندنشو ندارم و از اپلیکیشن قرآنم هم نمیخوندم .

        ولی از فایلای استاد و هرجایی که قرآن رو میخوندن گوش میدادم و میرفتم از گوگل به معنیاش نگاه میکردم و میخوندم و سعی میکردم عمل کنم به آگاهی هاش

        ولی تو این چند ماه نرفتم سمت قرآن آبی روی میز کارم و الان با پیام شما با اشک برداشتمش

        راستشو بخواین وقتی داشتم رد پامو مینوشتم ، اونروزی که نوشتم این رد پام رو

        یه حسی بهم گفت بردار قرآن رو ،ولی باید نظافتت رو رعایت کنی براش قدم بردار تا کمک بشه بهت ، ولی مقاومت کردم و به این حس گوش ندادم یه جورایی حس گناه داشتم که من که هنوز نظم رو رعایت نمیکنم در اتاقم پس اجازه ندارم

        گفتم من که هنوز نتونستم اتاقمو مرتب کنم

        نقاشیام یه سمته بافتنیا یه سمته حتی گرد گیریم فرصت نشده انجام بدم

        یه جورایی حس میکردم من از بی نظم بودنم اجازه ندارم قران بخونم

        ولی بازم میگم هیچ حس ناخوبی درموردش نداشتم تا اینکه این فایل رو دیدم و حس کردم میتونی قرآن بخونی ، ولی اون لحظه حس گناه داشتم که نکنه دارم توجیح میکنم بی نظمیم رو و خودم میخوام برم قرآن رو بردارم

        و بی اعتنایی کردم به اون حسی که گفت میتونی ولی باید قدم برداری برای نظم داشتنت

        تا اینکه فایل استاد رو که دیدم میگفتن ایلان ماسک انقدر متمرکز بوده روی کارش که فرصت نمیکرده اطرافش رو مرتب کنه

        برام سوال شد

        و واقعا به فکر رفتم

        پرسیدم خدا چرا پس به من گفتی نمیتونم قرآن بخونم

        من سعیمو میکنم تمیز کنم اطرافمو ولی انقدر مشغول نقاشیام و کارای دیگه میشم نمیرسم تمیز کنم

        واتاقم همیشه به هم ریخته هست

        و اونموقع با سوالاتم حس کردم که میتونی قرآن بخونی ولی باز مقاومت داشتم

        الان خدا با این پیام شما بهم گفت که قرآن بخون و من با اشک قرآن رو باز کردم

        سوره انفال آیات 62 تا 75 اومد

        اولین آیه

        وای خدای من

        وَإِن یُرِیدُوٓاْ أَن یَخۡدَعُوکَ فَإِنَّ حَسۡبَکَ ٱللَّهُۚ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَیَّدَکَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِینَ

        و اگر دشمنان به فکر فریب دادن تو باشند البته خدا تو را کفایت خواهد کرد، اوست که به نصرت خود و یارى مؤمنان تو را مؤیّد و منصور گردانید

        ٱلۡـَٰٔنَ خَفَّفَ ٱللَّهُ عَنکُمۡ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمۡ ضَعۡفࣰاۚ فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّاْئَهࣱ صَابِرَهࣱ یَغۡلِبُواْ مِاْئَتَیۡنِۚ وَإِن یَکُن مِّنکُمۡ أَلۡفࣱ یَغۡلِبُوٓاْ أَلۡفَیۡنِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّـٰبِرِینَ

        اکنون (پس از جنگ بدر) خدا بر شما تخفیف داد و معلوم کرد که در شما ضعف (ایمان) راه یافته، پس اگر صد نفر از شما صبور و پایدار باشند بر دویست نفر و اگر هزار، بر دو هزار آنان به اذن خدا غالب خواهند شد، و خدا با صابران است

        چقدر دقیقه خدا

        که با این صفحه وآیه بهم گفت وقتی بهت اجازه دادم فریب نخور و مقاومت نکن

        شروع کن

        ولی سعیت رو بکن تا نظافت اتاقت رو رعایت کنی

        کافیه که شروع کنی کمکت میکنم طیبه

        من اینجوری درک کردم که

        این مدت که حس میکردم اجازه ندارم واقعا از طرف خدا بوده چون وقتی به آیاتی که گفته فکر میکنم و ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و تا عمل نکنیم آگاهی بعدی بهم گفته نمیشه

        ولی درسته من دقیقا اون روز که این رد پامو نوشتم حس کردم که میتونم قرآن بخونم ولی مقاومت کردم و یه جورایی حس گناه داشتم

        بازم نمیدونم انگار هنوز مقاومت دارم

        ولی قرآن رو که گرفتم دستم و باز کردم اشک جوری جاری بود که مثل رود ،روی گونه هام سرازیر میشد

        چون من دیروز سر موضوع نظافت و تمیز بودن اتاقم با خواهرم بحثم شد و همه اش فکر این بودم که خدایا راهی نشونم بده ،چرا نتونستم نظم رو رعایت کنم

        انگار با پیام شما بهم گفت تو شروع کن به قدم های کوچیک

        و در ادامه بهت گفته میشه چه کاری انجام بدی تا منظم تر بشی

        بی نهایت سپاسگزارم ازت مریم جان که برای من نوشتی

        خیلی آروم شدم با گریه کردن و گرفتن قرآن به دستم و محکم بغلش کردم

        بی نهایت سپاسگزارم و بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت خدای برای شما دوست ارزشمندم

        خیلی دوستتون دارم

        ممنونم که به حسی که بهتون گفت بنویسید گوش دادین و برام نوشتین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          مریم گفته:
          مدت عضویت: 559 روز

          سلام طیبه عزیزم

          امیدوارم هرجا هستی موفق باشی. کامنت زیبایت رو خوندم.

          من از تابستان شروع کردم به خوندن معانی قرآن. قبلا قران رو فقط برای ثوابش میخوندم. و درکی ازش نداشتم. ما خونمون یه زیرزمین داره که به صورت انباری ازش استفاده میکنیم. من هر روز تابستون دو سه ساعت میرفتم زیرزمین و قرآن میخوندم(البته الان با شروع مدرسه کمتر وقت شده) به هم ریختگی زیرزمین اصلا برام مهم نبود ( به نظرم این یک محدودیتی هست که خودت برای خودت ایجاد کردی) برام یک جای بی سروصدا و ساکت بدونه صدای تلویزیون و صدای بچه‌ها مهم بود. و نمیدونی چقدر برای یک همچین جایی از خداوند سپاسگذار بودم و هستم.

          یک جایی که بتونی در سکوت بلند بلند با خدا حرف بزنی و قرآن بخونی. این برام مهم بود یک جای آرام و ساکت.

          و اینکه گفتین شتاب و عجله در خوندن قران نداشته باشیم. منظور طوطی وار قرآن خوندن(کاری که من قبلا انجام میدادم) باید قران رو با تعمق خوند.من شده تا بحال چندین بار ایه هایی رو که نمیفهمم میخونم تا منظورش رو بفهمم اگر نفهمیدم رهاش میکنم میرم بقیشو میخونم. بعدا در سوره‌های بعد دوباره میبینم تکرار کرده با یه مثال دیگه یا همونطوری ولی دیگه اون موقع فهمیدم چون درکم از قران کمی بیشتر شده.

          و اینکه میگید عمل کردن کاملا باهاتون موافقم. عمل کردن کار یک روز دو روز یا کار یک ماه یا یک سال نیست. عمل کردن یک جریانه. یک جریانی که باید تا آخره عمر ادامه پیدا کنه. و هر روز و هر لحظه باید از این آگاهی‌ها در عمل استفاده کنیم و این تکامل میخواد و هر دفعه آدم توش قوی و قوی‌تر میشه.

          مثل وقتی که شروع کردم به خودن قرآن با معنیش. اوایل چون معنی قرآن رو ریزتر از خود قرآن نوشته بود سخت بود تا چشمم عادت کنه و اینکه زیر زمین بود و لامپ همیشه روشن. نیم ساعت میخوندم خسته میشدم یا خوابم میگرفت. ولی بعدا که ادامه دادم چنان با شوق و ذوق بود بعضی آیه‌ها انقدر حس قشنگ به آدم میده چندین بار میخای بخونی و همینجور با خداوند حرف میزنی و اشک میریزی انقدر که قشنگ مثال زده.اصلا یک دنیای دیگست. الان که دارم میگم دلم تنگ شد برای اون روزهایی که سه چهار ساعت زیرزمین بودم و آخرم با صدای بچه‌ها که مامان بیا بالا بچه داره گریه میکنه میرفتم بالا( من یه پسرم یک‌ونیم سالشه)

          ممنونم طیبه جانم از کامنت پر از احساست که باعث شد همه اینها برام یادآوری بشه. خدا را شکر خدا را شکر قلبم گفت و من نوشتم. و داره بهم میگه که باید دوباره وقت بزارم پنجشنبه و جمعه‌ها وقتم آزادتره و زمان بیشتری با تمرکز بیشتر باید بشینم و قرآن بخونم.

          امیدوارم همیشه موفق و سلامت و شاد و ثروتمند و سعادتمند باشی .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 698 روز

            به نام ربّ

            سلام مریم جان عزیزم

            من روز جمعه کامنتتون رو خوندم

            الان که اومدم بنویسم برای شما 21 آبان هست

            با خودم گفتم ،آخه من یادمه جواب نوشتم چرا در سایت منتشر نشده ؟

            نمیدونم شایدم من یادم نیست

            ولی دوباره مینویسم

            وقتی دوباره نوشته هاتونو خوندم

            اینجا که نوشتین

            ولی بعدا که ادامه دادم چنان با شوق و ذوق بود بعضی آیه‌ها انقدر حس قشنگ به آدم میده چندین بار میخای بخونی و همینجور با خداوند حرف میزنی و اشک میریزی انقدر که قشنگ مثال زده.اصلا یک دنیای دیگست

            دقیقا منو یاد اون روزایی انداختین که شبا بیدار میموندم و قرآن میخوندم و با خدا حرف میزدم

            یه وقتایی چراغای اتاقمو خاموش میکردم و چراغ قوه گوشیمو روشن میکردم و رو آیات میگرفتم و معنیای قرآن رو میخوندم و اشک میریختم و فکر میکردم

            و مثل شما وقتی چیزی رو درک میکردم انقدر ذوق میکردم

            تا اینکه برخوردم به این موضوع نظم و حس کردم اجازه خوندن قرآن رو ندارم

            خیلی دلم میخواست قرآن بخونم

            ولی وقتی یاد حرفای استاد میفتادم که شنیده بودم میگفت خونه افراد ثروتمند تمیزه و دقیق جمله شون یادم نیست

            میگفتن وقتی چیزی خراب میشه برو یه نوشو بخر

            و یه فایل تیکه ای از اینستاگرام شنیده بودم که اگر میخوای ثروتمند باشی باید مثل افراد ثروت مند باشی و نظم رو رعایت کنی

            در هر کاری

            اینجا که نوشتین

            به نظرم این یک محدودیتی هست که خودت برای خودت ایجاد کردی

            نمیدونم شاید آره مقاومت ذهنم انقدر زیاده که محدودیت ایجاد کردم

            سعی میکنم از این به بع هم قرآن بخونم

            و هم عمل کنم به حرفایی که شما بهم گفتین ،که اگر قدم بردارم و مثلا برای تمیز کردن اتاقم بعد کار آروم آروم زمان بذارم

            خدا درایی رو برای من باز میکنه که خودمم الان خبری ازشون ندارم

            باید در عمل ایمان به غیب رو اجرا کنم

            و قدم اول رو به قول استاد عباس منش بردارم و ببینم که خدا در قدم بعدی چی بهم میگه

            ممنونم از اینکه برام نوشتین تا فکر کنم و دوباره قرآن عزیزم رو که حرف های ناب ربّ خوشگل و ماچ ماچی من هست رو بخونم و فکر کنم و سعی کنم که عمل کنم به حرف هایی که از قرآن میخونم و درک میکنم

            بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا برای شما طلب میکنم

            مریم جان خیلی سپاسگزارم و دوستت دارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    محمدرضا باتقوی_1381 گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    سلام استاد من این لایو رو بعد از اینکه تو اینستاگرام گذاشتینش دیدم یعنی تو اینستا دیدم ولی نه بصورت لایو

    درباره قسمت آخر که گفتید هر وقت ایران بیاید میاین پیش اونایی که نتیجه دارن اونم نتیجه خوب و حتما هم باید از لحاظ مالی نتیجه خوبی گرفته باشن!

    خیلی خوبه که فعلا قصد اومدن ندارین البته که اگر میومدین هم عالی بود البته که اگه یه فایلی چیزی میگرفتین از دیدارتون با افرادی که نتیجه دارن! کع فکنم میگرفتین چون اهمیت کمی نداره!

    ولی اینکه فعلا نمیخواین بیاین برای من بهتره

    چون من هنوز نتیجه ی بزرگی از لحاظ مالی نگرفتم و فرصتیه که منم نتیجه بگیرم و برم تو لیست دیدار با شما هر چند که من خودم دیدار با شمارو دوست دارم که نتایجمو ببینید ولی خب بخاطر ویژگی سخت گیری شما من دوست ندارم با شما یه مدت بیشتر از کوتاه باشم برای همین اگه دیدار هم کنیم دیدارمون کوتاه خواهد بود بعدش من فرار میکنم xD نمیخوام بهم سخت گرفته شه البته که خدا میدونه وقتی نتایج بزرگ بگیرم چقدر شخصیت متفاوت تر از الان بشه انی وی دوستون دارم

    با بای

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1035 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این جمع و این فضا

    و اما تمرکز

    درسته استاد شما همه چیو میگید ولی ما نمیشنویم ، میشنویم ها عملم میکنیم اما استمرار نداریم ،اما زود این قانون که افکار ما ،افکاری که هر لحظه داریم ارسال میکنیم دارن اتفاقات رو رقم میزنن یادمون میره ،

    بسیار این فایل نکته داشت و حاصل چندین سال ازمون و خطا و تجربس این باورهای خالص ،

    دلیل نرسیدن به خیلی از خواسته ها تعدد اهداف و پراکندگی کانون توجه و تمرکزه

    فکر کن شخصی 6سال نتونه به تریلی بخره ولی با تمرکز روی هدفش و دوری از حاشیه ها توب چند ماه این کارو بکنه ، این همون موضوعع که استاد میگه اگر متعهد بشید توی یک سال تمام ناکامی های سالهای قبل رو میشه جبران کرد ،

    اونروز کامنت شهرزاد عزیز رو زیر فایل درک قوانین جهان هستی درقران خوندم و چقدر لذت بخش بود ،چقدر شیرین نوشته بود از داشتن تعهد به این مسیر ،از عجله نکردن ،از عمل به دانسته ها و قدم به قدم جلو رفتن ،از سرزنش نکردن و هم دیگرو بخشیدن به خاطر اشتباهات ،وتکاملی که طی شد ، لازمش تمرکزه ،و بعد این کامنت هم کامنت های زیادی خوندم ،خصوصا کامنت رضا احمدی عزیز زیر اون فایل که اصن بینظیر بود و یه کتاب بود این کامنت که هر جملش غیر قابل قیمت گذاری بود ، و کامنت بقیه دوستان که منو دوباره اورد به مسیر و فشار نجواها رو کم کرد و از خداوند نشونه میخواستم و هدایت که توی این کامنت ها جملاتی که بهم چشمک میزد ،همین استمرار و تکرار قانون و تعهد داشتن و البته و صدالبته تمرکز بود ،بعدش هدایت شدم به قسمت 68سریال زندگی دربهشت و اولش نجوا اومد که بابا این که فایل نیست ،سریاله ولی قلبم گف نگا کن و وسط اون فایل استاد دقیقا جواب منو داد با حرفهایی که راجب تمرکز زد و برداشتن تمرکز از اون کارهایی که میدونی که باید تمومش کنی و تمرکزی روشون نداشته باشی ، و بعد اون با گفتم خدایا مسیرمو روشن تر کن و استاد با مثال ارنولد توی این فایل کاملا حجت رو تمام کرد ،اینکه ما فک میکنیم برای رسیدن به یک هدفی باید فلان کارو انجام بدیم ،درصورتی که ما اینطوری فکر میکنیم و قانونش این نیست ، و اهمیت تمرکز ،

    که من اعتراف میکنم که تمرکز پیوسته هرموقع راجب یک موضوعی داشتم رقم خورده به عالی ترین شکل ممکن ، و هر موقع تمرکزم رو برداشتم نتیجه رفته .

    خداروشکر که همیشه هدایت میکنه مارو

    و چقدر اصل اینه که ما هر لحظه درحال هدایت شدن هستیم و باور به این که باعث شد منی که دورزو پیش نجواها داشت امونمو میبرید ،الان دوباره با پیروی از هدایت الهی مسیرم رو روشن کنم و از بلاتکلیفی دربیام که بدترین چیزه این بلا تکلیفی ،

    خیلی فاکتور مهمیه این تمرکز حالا چرا انقد فاکتور مهمیه ؟؟؟

    خیلی سادس ،چون وقتی ما روی موضوعی تمرکز میکنیم ،توجه ما روی خودمونه ،روی هدفمونه ،خودکار از حاشیه ها دوریم ، وقت برای غیبت کردن و تهمت زدن نداریم ،وقت برای قضاوت نداریم و فقط عاشقانه داریم پیش میریم به سمت هدف و اینطوری معجزه میکنه تمرکز ،اینکه تمام فکر و ذکرمون دنبال پیدا کردن الگو برای باور پذیریه خواستمونه ،دنبال الگوها گشتن و تحسین و تایید کردنه اونهاست ،فکره عمل به الهاماته و حرکت در مسیر الهامات و این همون انرژیه ذهنیه که هزاران هزار برابر سخت تر از گذاشتن انرژی فیزیکیه .

    استاد وقتی میگه که من عین اب خوردن همه چیو به دست میارم ،شاید سوتفاهم بشه برای من که اره راحته ، ولی اصلا اینطور نیست ،این خلق کردن اسان با ذهن ،خیلی روش کار شده تا به این لول برسه و با تمرین و تکرار و تکرار ،استاد و هرکسی که موفق شده به مرحله ای رسیدن که براشون اسونه کنترل ذهن .

    استاد میگه که از بیل زدن راحت تره تلاش ذهنی ،ولی برای من در این جایگاهی که هستم بیل زدن راحت تره یه جورایی و خیلی باید روی خودم کار کنم تا بیفته روی دور ،بارها به دلیل انگیزه‌ای عالی ذهنمو هر مدتی که لازم بوده کنترل کردم و بهش رسیدم ،ولی خب بعدش دوباره ول شده و نتیجه هم رفته و اون تلاش ذهنی پیوسته و روی یک موضوع نبوده

    ولی صد هزار مرتبه شکر بابت این اگاهی ها

    اونشب برای خداوند نوشتم و گفتم خدایا خودت شاهدی که توی بدترین شرایط و درشرایطی که نجواها داشت خُردم میکرد هم به تو و قوانینت شک نکردم و همیشه انگشت اتهام به سمت خودم بوده ، همیشه دعام اینه که خدایا قلبم رو بعد از هدایت به باطل میل نده و گفتم بهش شاهدی که قطع و وصلی داشتم اما هیچوقت نخواستم در بدترین شرایط خلاف این مسیر رو برم ،البته شاید نااگاهانه بوده ولی اگاهانه هرگز ، و این خیلی برام ارزشمنده . و بعدش هدایت شدم به کامنت دوستی که نوشته بود که ما همه این استقامت هارو ثبت و ضبط میکنیم و حواسمون هست و این جمله دقیقا برای من بود .

    هر چی هست منم ،هر چی هست منم ،خداوند به اندازه ی تعهدم درهارو بازمیکنه .

    الهی شکرت ،تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .

    درپناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2363 روز

    بنام خداوند خداوندبخشنده ومهربان

    سلام برپادشاهان توحیدوآگاهی وعمل جهان

    استاد عزیزم خیلی خیلی لذت بردم

    ازاین فایل زیباتون

    وچه مکمل خوبی شده برام از اینکه دوره روانشناسی رو تهیه کردم

    وشنیدن این جملات ناب کاملا به موقع به موقع بود

    من آرمین اصغری

    شاگرد استاد عباسمنش

    در این تاریخ 01/01/1401

    تعهد میدم برای امسالم یک هدف

    انتخاب کنم

    وباتمام وجودم تمرکزمو بزارم

    ویقینا این هدف نیاز به آگاهی های بیشتر وباورهای جدید وناب دیگر می طلبد

    ومن باز تعهد میدم که تمرینات ستاره قطبی و فانوس دریایی را باتمام وجودم انجام دهم

    وبهترین روش این تمرینات اینه که مثلا

    وقتی همیشه ساعت7پامیشم میرم سرکار

    برای اینکه با حوصله تمرینات رو انجام بدم

    باید1ساعت زودتر بیدار شم

    وازطرفی ساعتی بخوابم که بدنم استراحت کافی رو داشته باشه

    وبعداز نتیجه گیری از این تمرینات سراغ دوره قانون سلامتی برم

    البته نتایج خیلی خیلی عالی در جنبه های مختلف زندگی گرفتم

    وفقط نتیجه مالی مد نظرم مونده که با رسیدن به هدف امسالم شدنی خواهد شد

    اراده خودم+لطف خدا+آگاهی های ناب پیامبرزمانه استاد عباس منش=نتایج بی نظیر

    خدای خوبم شکرت ازاینکه این کامنت رو گذاشتم چون ردپای بسیار خوبی هست برام

    استاد وخانوم شایسته عزیز عیدتون مبارک

    بهترینها رو براتون آرزو دارم

    ❤🙏❤🙏👑👑💛💛

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 626 روز

    به نام خداوند غفور و رحیم

    سلام به دوستان

    در اخرین فایلی که من توی سایت گذاشتم ودر اخرین نظر قابل مشاهده هست از خداوند سوال پرسیدم برای پیشرفت در راهم چکار کنم و این جواب تمرکز در این فایل بود که به فایل برخوردم و دیشب هم که همین سوال رو پرسیدم صبح این فایل زیبا رو دوباره دیدم که جواب تمرکز هست.

    قبلا هم گفتم من چون خیلی کارهایی گروهی و فعالیت های جمعی علاقه داشتم و ارتباط نزدیک با افراد میگرفتم خیلی دوست صمیمی میشدم و همینطور به بحث های متافیزیک علاقه داشتم . و ذهن کنجکاوی داشتم و جاهایی هم کار میکردم میپرسیدم طرف چه کاری انجام داده که پولدار شده .خصوصا چون کتاب مطالعه میکردم دنبال جواب بودم که مطابق با کتاب هست؟

    خلاصه تو فعالیت های تیمی از چندین نوع دانشگاهی و خصوصی و دولتی و …کار کردم .توی کارهای افرادی رو دیدم که باور داشتن که نمیتونن ذهنشون رو کنترل کنن و روی چیزی تمرکز کنن و به قولی اختلال کم توجهی دارن و میگفتن به خاطر گذشته و مواد و گل که میکشیدن نمیتونن تمرکز کنن و دقیقا هم مشکل رو داشتن چون باور داشتن .

    از اون طرف من چندین نفر رو دیدم که خیلی روی کارشون تمرکز داشتن و طرف مدت ها روی مسئله ای فکر میکرد و حلش میکرد و منم میپرسیدم که چکار کردی ؟

    و قبلا چون خودم باور داشتم که ذهنم پرش داره اومدم با توجه به الگوها یه جزوه به دستم رسید و تمرین ها رو برای تست انجام دادم و به مدت چندماه روی ذهنم کار کردم و ذهنم رو کنترل کردم . و بعد نتایج اومد و خیلی رشد فکری کردم و باور کردم چقدر ذهن من بینهایته و با همین باور رفتم تو مهارت هایی که قبلا میگفتم استعداد ندارم و چقدر تونستم پیشرفت کنم و تا الان مواهب داشته. خداروشکر که این الگوها و راهکار رو برام فرستاد.

    من قبلا اصلا قدرت تحسین ادم ها رو نداشتم چون اینو بلد نبودم .قبل از خوندن در کتاب ها و اموزش های استاد: و یادمه ته کلاس مینشستم و استاد رو مسخره میکردیم و میخندیدیم و دانشگاه انگار برام شوخی بود و خیلی از دروس رو به خاطر این رفتارها میوفتادم. اما الان با تکامل دارم این عادت رو در خودم به وجود میارم که زن ها . مردها . ماشین ها . خونه ها رو تحسین کنم و خیلی ادم ها در موقع ارتباط با من رفتارشون خوب هست و دقیقا جهان مثل اینه عمل میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    لیلی امیری گفته:
    مدت عضویت: 1603 روز

    سلام به استاد عشق و مهربانی و خانم شایسته عزیز و تمام دوستان گرامی خداوند رو شاکر و سپاسگزارم در جمع شما دو ستان عزیز هستم

    خیلی خدا رو شکر کردم بابت این لایو که در آن خیلی چیزهای آموزنده داشت

    من هرشب قبل از خواب تمام اتفاقات خوبی رو که در روز برایم اتفاق میفته مینویسم و خدا رو شکر میکنم و صبح هم بمحض بیدار شدن هم شکر گذاری و خواسته هامو مینویسم من یک خانم خاندار هستم که چند وقت به گفته استادم که گفت اگر می‌خواهید ثروت وارد زندگیتون بشه بیکار نشینید و برای خودتون یک ورودی مالی درست کنید و ایمان خودتون رو به خدا نشون بدید من هم شروع کردم به درست کردن جاسوئیچی عروسکی و عروسک روسی و تابحال با درست کردن چند تای اونها ۲۵۰ هزار تومن کار کردم و خیلی خوشحالم که با خلق کردن یک چیز حالم اینقدر عالی میشه درسته شاید ورودی مالی زیادی نداشته باشه ولی من باعشق این کارو انجام میدم و مطمئنم به گفته استاد عزیزم خداوند کم کم درها رو بسویم باز میکنه و من از این لایو متوجه شدم که باید حرکت کنم و ساکن نباشم و در ضمن من شاگرد ۳ قدم ۱۲ استاد هم هستم که در این قدمها خیلی چیزها یاد گرفتم ترسهایم کمرنگ شده و امیدم بخدا خیلی زیاد شده راستی از خرید اولین قدم بگم که من خیلی دو ست داشتم ۱۲ قدم رو خریداری کنم و هیچ پولی نداشتم و پول اولین قدم رو خواهر شوهرم که اونم عضو سایت هست برایم بعنوان هدیه خرید و من رو خیلی خوشحال کرد و بهترین هدیه زندگیم بود بقول استاد عزیز میگه تو چیزی رو بخواه

    خداوند درها رو برات باز میکنه و واقعا همینطور ه من خیلی سخته برام کامنت بزارم ولی پا رو ترسهام گذاشتم و این کامنت رو نوشتم امیدوارم یک روز بیام با دستاوردهای مالی معنوی زیاد که با این کار استاد عزیزم رو خوشحال کنم

    خیلی دوستون دارم و عاشقتو نم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 657 روز

    سلام به دوستان گرامی و استاد عزیز

    من واقعا تا به حال کامنتی ننوشتم و از الان به بعد تصمیم گرفتم بعد از هر فایل فقط بنویسم و به چیزی فکر نکنم.

    شرایط من الان فوق العاده سخته.پر از شک و اضطراب و استرس و نگرانیم.از خداوند خواستم تو این راه کمکم کنه.نشانه رو زدم و به این فایل هدایت شدم.

    کلا من به فایلای بلند توجه خاصی نشون نمیدادم و ازشون رد میشدم میرفتم سراغ فایلای کوتاه.الان گفتم بسه دیگه زهرا.خسته شدی از این اوضاع و باید بری جلو باید درستش کنی.هنوز فوق العاده مقاومت نشون میده ذهنم هی میخواد جلومو بگیره تلاشم رو بی ارزش نشون بده

    ولی من میرم جلو به امید خدا.همیشه گفتم که خدایا من فقط تو رو دارم.از ترس ها از نگرانی ها از استرس ها به تو پناه میبرم تو تکیه گاه امن من هستی.

    این فایل مسیرم رو نشونم داد انگار.نقشه راهم رو نشونم داد‌.قدم اول نوشتن بود‌‌. بنویس چی

    میخوای بدون اینکه فکر کنی چجوری و از چه راهی قراره بیاد.از خدا بخواه و بگو خواسته های من اینه.باور کن که میشه باور کن لیاقتشو داری

    باور بهترین ها رو داری و لیاقت تو تجربه زندگی راحت لذت بخشه

    در مورد روابط با دیگران این بود که تحسینشون کنی.جلوشون پشت سرشون از خوبی هاشون بگی.غیبت اون ها رو نه بلکه تو و زندگیت رو نابود میکنه و در عوضش تحسین هم الگو میسازه که بله که میشود.و معجزه میکنه

    این که تو هر شرایطی باید احساست رو خوب نگه داری و در جهت مثبت از یه اتفاق استفاده کنی

    خوش باوری رو با ساده لوحی اشتباه نگیری

    صدای قلبت رو بشنوی به قلبت توجه کنی که اون تو رو هدایت میکنه و میگه چی خوبه چی بد

    با توجه به قانون تکامل یعنی باید هم صبور باشی هم به خودت توجه کنی ببینی چه احساسی داری

    باور کنی همههه چی دست یافتنیه و می شود.بخدا که میشود

    ارامش ،حال خوب،امنیت،ثروت،سلامتی،میشود‌

    و مبحث فوق العاده تمرکز

    من همیشه حواسم پرت بوده و چند تا کار رو با هم انجام میدادم.و همیشه یه جای کار اشتباه پیش میرفت و میگفتم خدایا چرا اینجور میشه پس

    همون موقع میفهمیدم که تمرکز ندارم.ولی نمیدونستم چطور درستش کنم

    تمرکز یعنی این که با تموم وجود کار کنی.جوری که غرق بشی بدون حواس پرتی.اوایل ممکنه گیج بشی ولی با ادامه دادن در ها باز میشه راه ها پیدا میشه.

    فقط باید متعهد باشی و متمرکز رو اون کار کنی حتی با قدم های کوچیک بهترین میشی تو اون کار

    وقتی خداوند تعهد تو رو میبینه که میخوای روی خودت و روی اهدافت کار کنی در ها رو باز میکنه نعمت ها رو نمایان میکنه.

    یک هدف رو انتخاب کنی و تمام تمرکزت رو بزاری رو اون هدف و با تموم وجود روش کار کنی و هر روز یه قدم کوچیک برداری میترکونی و بهترین میشی تو اون کار

    تغییر استمرار میخواد تعهد میخواد

    هر روز حتی با قدم های کوچیک

    به خودم قول دادم که هر روز روی فایل ها کار کنم و کامنت بزارم بعد هر فایل

    از روزی یک فایل شروع میکنم

    و قول دادم که ترس و نگرانی هام رو کنار بزارم و مجبور کنم خودم رو به توجه روی نکات مثبت که بهم احساس خوب میدن

    خدایا شکرت برای اگاهی های این فایل

    خدای بزرگ من ازت ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1069 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم شایسته بینظیر و همه دوستان همراه

    خداوند را سپاس گذارم یک فرصت دیگر داد تا بتونم یک درجه ذهنم را و باورم را قویتر کنم

    همه آن چیز هایی که درس گرفتم از دوره های استاد قانون تکامل هست من فقط با آرامش فراوان تمام کارهایم را انجام میدهم و بهترین اتفاقات را وارد زندگی ام میکنم

    خدایی که بهم وعده فزونی و وعده فراوانی داد جز این چیز دیگری نیست ،استاد از این که میتوانم فقط خودم خالق زندگی خودم باشم ایمان دارم و اینو برای ذهنم منطقی کردم که آقا خودت فقط میتونی برای خودت کاری بکنی هیچ کس نمیتونه برای تو کاری انجام بدهد و عهد بستم با خدا که من فقط از فرمان خداوند استفاده میکنم و به هیچ عهدی هم اکتفا نمیکنم و همان صورت اتفاقات برام رخ داد

    نتیجه های کوچک کوچک رخ داد شرایط به صورتی برام رقم خورد که من فرکانس هایش را فرستادم به جهان هستی

    خداوند برام نمایان کرد آنچه را که من باور ساختم و می‌سازم خداوند برام تایید کرد که آقا تو میتونی خلق کنی و تو میتونی بسازی و به همان صورت نتیجه ها بزرگ و بزرگتر شد همه به صورت تکاملی من باز هم به خودم بارها و بارها میگم که عجله نکن تکامل و طی کن و باز هر روز نتیجه ها بزرگتر میشه نتیجه های الآنم به اندازه ذهن من هست همان‌قدر که من باور کردم نتیجه ها هم اتفاق می‌افتد نه بیشتر نه کمتر و خدارا سپاس گذارم که این آگاهی ها را امروز برام بهتر کرد تا باورم قویتر بشود خدایا شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    Mehdi😃 گفته:
    مدت عضویت: 1092 روز

    به نام خدایی که رب العالمین است.

    سلام خدمت استاد و خانوم شایسته و دوستان عزیز

    انقد این یک ساعت فایل نکته های کلیدی داره که نمیشه با یکبار دیدن درکش کرد

    هزاران بار باید تکرار بشه.

    این پاشنه آشیل منه که اصلا تمرکز ندارم روی یک خواسته‌ و فهمیدم من چنتا خواسته‌ دارم که چون هی پراکنده یکم رو اون کار می‌کنم یکم رو این تو هیچکدوم به نتیجه نرسیدم

    و یادم اومد از موقعی که تو کارم میخاستم یک مهارت رو یاد بگیرم روزی چندین ساعت با تمرکز هی تکرارش می‌کردم و هرجقدر هی شکست‌ می‌خوردم تو اون‌مهارت باز تمرین میکردم دوباره

    این ناامید نشدن هم‌به خاطر آموزه های استاد بود صد صدرد.

    و انقد من اون کار فنی رو تمرین کردم که الان عالی خیلی راحت می‌تونم انجام بدم.

    و به قول اون دوست عزیز استاد میگه همیشه هااا من‌نمیشنوم

    همینم باید تکامل طی بشه تا درک بشه واقعا

    خواسته‌ ای که الویت زیادی داره رو باید انتخاب‌ کنم و تمام افکار و فرکانس هام در مورد همون خواسته‌ باشه البته باید در هر لحظه‌ لذت ببرم تمرکز گذاشتن رو یک خواسته‌ به‌معنی چسبیدن بهش نیست

    من باید از مسیر لذت ببرم چون احساس خوب کارارو انجام‌ می‌ده.

    من با لذت بیام بگم آقا خواسته‌ من اینه و هرروز تمام تمرکزم روی همون باشه

    و حتی اگه هیچ راهی ندارم الان براش

    بگم خدایا من تسلیمم تو هدایتم کن ووقتی من تمرکز زیاد با احساس خوب بزارم رو یک خواسته‌ خداوند درهارو باز می‌کنه ایده می‌ده یا آدم ها اتفاقات رو به سمتم هدایت می‌کنه تا یک قدم بره جلو تر وقتی قدم رو برداشتم باز دوباره قدم بعدی رو میگه

    این جمله کلیدی ووطلایی بود استادگفتن هاا

    که اگه تمرکز زیاد بزاریم رو یک خواسته‌ خدا درهارو باز می‌کنه الهامات رو دریافت می‌کنیم.

    چون خیلی از ماها چون راهی نداریم تو ذهنمون برای یک خواسته‌ می‌گیم اصلا ولش کن و هیچ حرکتی نمیکنیم

    ولی وقتی بگم نه من باید تمرکز کنم روی خواسته‌ ام و خدا درهارو باز می‌کنه برام.

    من فهمیدم که آقا درسته الان یک میلیارد تا خواسته‌ دارم اصلا

    الان فقط اونی که مهم تره رو فقط روش تمرکز کنم و بقیه رو ولش فعلا و تمام‌تمرکزم روی یک خواسته‌ باشه و تا نرسیدم بهش سراغ هیچ‌خواسته‌ ی دیگه ای نرم

    وقتی من اینجوری باشم خیلی زود راه ها گفته‌ میشه بهم و نتیجه عالی می‌گیرم می‌رسم بهش و بعد چون انقد این خواسته‌ مهم‌بوده‌ برام کلی اعتماد به نفس من‌میره بالاکلی درگیری های ذهنی من‌حل میشه کلی مشکل‌ خود به خود حل میشن

    ایمان من به قانون‌ چقدر قوی تر می‌شه و بعد میگم دیدی شد تونستم وقتی تمرکز گذاشتم رو یک هدف خدا چجوری هدایتم گرد و رسیدم بهش حالا با قدرت و ایمان بیشتر میرم سراغ خواسته‌ بعدی

    و هربار چون ایمانم و باور هام قوی تر می‌شن

    خواسته‌ های من بزرگتر و سرعت رسیدن من به خواسته‌ هام بیشتر می‌شه

    ولی همه چیز ازین باور به امکان پذیر بودن خواسته‌ و گذاشتن تمرکز صد درصد شروع میشه.

    اول‌من با دیدن الگو هایی که به این هدف من رسیدن و یادآوری هدف هایی که خودم بهشون رسیدیم باید امکان پذیر کنم تو ذهنم رسیدن به این خواسته رو و وقتی امکان پذیر بشه چون انگیزه زیادی دارم براش تمرکز صد درصد میزارم و حتما هدایت میشم و میرسم بهش

    درپناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: