live | معجزه تمرکز 100 درصد بر هدف - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

418 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم که لذت میبرم از مصاحبتش

    سلام خدمت استاد شایسته عزیز

    سلام خدمت همه عزیزان

    اگه فقط همین فایل رو دقیق عمل کنیم چی میشه؟؟؟!!!

    نکاتی که تو دفترم نوشتم رو اینجا مینویسم

    خداوند تو کتاب خودش به قلم قسم خورده و پس نوشتن معجزه میکنه

    بنویس تا اتفاق بیفتد

    از خدا چه میخواهید؟هر روز بنویسید و تکرار بنویسید

    برای خواسته هاتون الگو پیدا کنید

    الگوها رو تحسین کنید و فکر کنید راجع به اونها

    ببینید اگه کسی به خواسته اش رسیده شما هم میتونید

    در گذشته به چه خواسته هایی که تو ذهنتون غیر منطقی بوده رسیدین، فکر کنید چطوری و با چه باوری رسیدید

    تحسین کردن،نکات مثبت دیگران را نوشتن،درباره دیگران خوب حرف زدن،فرکانس دوست داشتن فرستادن ،نوشتن رسیدن به درخواست‌های خودتون و دیگران مثلا دوستان همسایه ها خواهر برادر ها و…

    غیبت ممنوع

    قلبمون با ما حرف میزنه

    احساس خوب رو در هر حالی حفظ کنید

    غار حرا،تنهایی،خواستن از خدا

    تمرکز ،لیزر فوکوس:حتی در الهامات رو باز میکنه

    هدفی رو مشخص کنید که اگه بهش رسیدی کلی هدفهای ریزت رو پوشش میده و انرژیت رو مضاعف میکنه

    هر روز برای هدفت حتی شده یک قدم بردار

    منتظر معجزه باشید و بنویسید

    قانون سلامتی رو یاد بگیرید و اجرا کنید

    استاد عزیزم هزاران بار سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    Arman گفته:
    مدت عضویت: 2285 روز

    سلام استاد جان عزیزم.قربون روی ماهت.خیلی خوشحال شدم دیدمتون. یه سلام مخصوصم کنم به مریم جان عزیز دوس داشتنی که این چند وقت خیلی زحمت کشیدن و تلاش کردن و خسته نباشید میگم واقعا بهشون🌹

    استاد این لایو رو زمانی که گذاشتید من تو ماشین بودم و در مسیر کارم گوش دادم به حرف هاتون و اینقدر ذوق کردم اینقدددددر ذوق کردم که گفتم ببین چقدر این فایل پیام داشت برای من و انگار که برای من تهیه شده فقط😍مثال هایی که زدید درباره ی زبان انگلیسی و در آخر هم تیر خلاص رو زدید.این مثال آخر که از دوستتون زدید که خدا رو شکر تونستن تریلیشون رو بخرن دیییگه منو منفجر کرد😱😱استاد رانندگی تریلی در امریکا رووووووویای منه!آینده منه!چیزی که از این دنیا میخوامه!!هیچ وقت نتونستم در آینده خودم رو جای دیگری به جز پشت فرمون تریلی پیتربیلت مشکی رنگ خودم تو جاده های آمریکا ببینم…هیچ وقت…واسه همین میگم که این فایل اومد که فقط به صورت اسپشیال به من پیام بده که ببین آرمان امسال سال توئه امسال سال شروع بازی توئه.این همه اتفاق افتاد اینهمه همه چیز چرخید و تو هم چرخیدی با روزگار اما امسال باااااید فرق کنه امسال این منم که روزگار رو باید بچرخونم.امسال هیچ بهونه ای نیست دیگه!!امسال دیگه نمیتونی در بری!!!گفتم ببین آرمان دیگه خدا داره مستقیم از زبان استادت…از زبان بنده عزیزش میگه و راه رو جلوت میذاره!!چیزی که مدت هاست داره تو گوشم فریاد میزنه و من نمیشنوم.میشنوم…اما مثل همیشه هزاران بهانه….

    کلی انگیزه هام رو به خاطر سرباز شدنم از دست دادم اما باز خدا هدایتم کرد به بهترین شرایط.شرایط سربازیم رو به هرکس میگم میگه بابا کشور داره به تو خدمت میکنه نه تو به کشور😂خدا تو این مدت سربازی یه خونه ی فوق العاده در بهترین جای شهر به صورت رایگان در اختیارم گذاشت و هدایتم کرد هم زمان با خدمت در بهترین هتل کشور تو بهترین و راحت ترین قسمتش مشغول کار شدم و کلی دوست فوق العاده هم تو خدمت هم تو کار پیدا کردم و واااااقعا هیچ وقت فکر نمیکردم این طور پیش بره همه چیز!!آره این اولای همون جاده سر سبزس که توش سوت میزنی عشق میکنی و لیز میخوری میری به جایی که نعمت های بی انتها هست….

    چند روز پیش یه کامنتی تو یکی از جلسات ۱۲ قدم گذاشتم استاد که با موتور دارم میرم جنوب به بوشهر تا بندر عباس زیبا….

    اون سفر فوق العاده رو رفتم استاد و ……..نمیدونم چطور باید توصیفش کنم….بییییییییییی نظیر بود بیییییی نظیر… حدود ۱۰۰۰ کیلومتر با موتور تو سفر بو م و هر لحظه پشت موتور به یادتون بودم هر لحظه!!این قدر زیبایی دیدم تو این مسیر که دییییوانه شدم دیوانه!!اینقدر از زیبایی های این سواحل و جاده ها و کوه ها و سخره ها دااااد زدم که نگو…وقتی رسیدم بندر عباس از زیبایی و جنب و جوش شهر کلی ذوق کردم و باز یادتون کردم و گفتم استاد رووووزگارانی تو این شهر بوده و دو سه ساعتی تو خط ساحل پیاده روی کردم و فکر کردم و فکر کردم و فکر….

    خیلی این سفر دگرگونم کرد استاد خیلی…خیلی تصمیمات گرفته شد خیلی برنامه ها چیدم و با این فایل هم که دیگه برچسب تایید به همه ی برنامه ها خورده شد!!دوست دارم دفعه دیگه که کامنت میذارم با کللللی نتیجه و کلی کار انجام داده شده تو مسیر هدفم بیام…الان رسیدم به مهم ترین جای داستان.یعنی قسمت عمل!!!این بار دیگه نمیخوام حرف مفت به خودم بزنم…این بار دیگه باید ایمانم رو نشون بدم.

    من به لطف خدا زندگی پر از نعمت و آروم و خوبی دارم.اما خب خیلی وقته وقت چالش و تغییر رسیده!!!این یک تله است و من باید هرچهزود تر فرار کنم از این رکود…

    تو این فایل خدا به من گفت شروع کن زبان رو جدی و جدی بخون و یاد بگیر…منم کمکت میکنم مثل همیشه!!بخون تا راننده تریلیت کنم…😂😂گفت تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس…خودم بهترین منابع و بهترین شرایط و بیشترین زمان رو مثل همیشه برات فراهم میکنم!!!چیزی که مدت هاست فراهمه و من قدر دان نیستم…

    خدایا شکرت…خدایا شکرت واقعا…

    خیلی دوستت دارم استاد خیلی…امیدوارم این سال بهترین سال برای همه دوستان عزیزم و همچنین شما و مریم جون عزیز باشه.

    امیدوارم سالی پر از حرکت و پر از نعمت و پر از موفقیت برای هممون باشه…

    بهترین ها رو براتون میخوام از خدا❤❤

    به امید دیدار…🙏❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    بهناز قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 617 روز

    سلام استاد عزیزم

    جالبه قبل از هرچیزی یک چیزی رو بگم نمی دونم این فایل چه سالی ضبط شده ولی دقیقا امروز سال 1402هستش روز چهارشنبه سوری دقیقا مطابق همین ویس که شما روز چهارشنبه سوری نمی دونم چه سالی ضبطش کردین،دیروز به خدا گفتم نمی دونم تو این شرایطی که هستم درسته یا نه و امروز با این فایلتون خدا بهم گفت دقیقا تو شرایط و زمان درستی هستم ،همون موقع سجده کردم و کلی گریه کردم و یه حس اعتماد و اطمینانی قلبم گرفت.بهترین هارو براتون خاستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 10 آذر رو باعشق مینویسم

    دلیل اینکه نمیخوای تدریس کنی اعتماد به نفس پایین هست

    دلیل اعتماد به نفس پایینت هم ، ضعیف بودن مهارتت در طراحی هست که اگر تمرین کنی و پیشرفت کنی ، خود به خود اعتماد به نفست بالا میره و میتونی که راحت تدریس کنی

    در هر کاری همه چی تمرینه و تمرین و ادامه دادن و ادامه دادن

    امروز دوباره خدا داشت به من تاکید میکرد از زبان استاد طراحی ، که طیبه حواست باشه ها ،درسته که دیروز گفتی قطع میکنی شاخ و برگ های اضافه ات رو

    اما باید آگاه باشی و فقط تمرکزت رو بذاری روی نقاشی

    خب شروع کنم از این روز بی نهایت زیبا که بی نهایت حال خوب داشتم

    وقتی صبح بیدار شدم و خواستم برم تجریش به کلاس رنگ روغنم ، قرار بود با مادرم بریم بانک و کارتشو تعویض کنه

    من وقتی بیدار شدم تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و احساسم هم خوب بود ، امروز با مادرم خیلی بهتر از دیروزم با احترام تر بودم و سعی میکنم هر روز بهتر از دیروزم باشم

    وقتی داشتیم میرفتیم، تو راه به مادرم درخت خرما رو که تازه خرما درآورده بود ، خرما هارو نشون دادم که دیروز توجهمو جلب کرده بود و عکس گرفتم از این همه عظمت خدا

    وقتی رسیدیم بانک ، من دلم میخواست آب جوش باشه ، که هوا هم سرد بود که بنوشم و گرم بشم ،با خودم هم بطری شیشه ای برده بودم و آب گذاشته بودم ، همین که خواستم‌ نوبت بگیرم دیدم آب سرد کن ، که آب جوش داره ،کار میکنه قسمت آب جوشش

    همیشه تو بانکا که میخواستم آب جوش بردارم نداشتن

    انقدر خوشحال شدم و سریع آب بطری شیشه ایمو بردم بیرون پای یه درخت ریختم و اومدم و آب جوش پر کردم

    خیلی خوشحال بودم و سریع یاد مریم خانم شایسته افتادم که تو سریال سفر به دور آمریکا قسمت 52 که از دستشویی هاش که تمیز بودن نشون میداد و برای تشکر رفت از صاحب اونجا کافه خرید

    و تشکر کرد بابت تمیزی

    این یادم اومد و گفتم منم باید به خاطر آب جوش که گذاشتن سپاسگزاری کنم و تشکر کنم از رئیس بانک

    نوبتمون که شد ، چشمم افتاد به آیه کنار میز کارمند که چسبونده بود روی میزش

    دقیق یادم نموند کدوم آیه بود ولی حس خوبی گرفتم وقتی خوندم ،دفه بعد اگر دوباره برم بانک صادرات حتما میخونمش که کدوم آیه بود تا یادم باشه

    وقتی کارمون تموم شد رفتم به رئیس بانک گفتم بابت آب جوش از شما سپاسگزارم و لبخند زد و خندید و گفت خواهش میکنم

    خیلی حس خوبی داشتم ،که میتونم سپاسگزارتر باشم ، هم از آدما ،هم از خدا که میدونم خدا این همه امکانات رو برای راحتی من فراهم کرده

    حالم فوق العادست ،تک تک سلول های بدنم حالشون فوق العادست و کد های سلامتی که روشون نوشته سلامتی ، قشنگ میتونم ببینم و تجسم کنم که میرن و به کلِ بدنم یه نیروی بسیار زیادی رو میرسونن و سبب حال خوبم میشه

    خدایا شکرت

    وقتی از بانک اومدیم بیرون ، مادرم گفت طیبه من میرم چمدون بخرم با پول درصدی که از فروشمون برای خدا کنار میذاریم

    و از وقتی که آقای نارنجی ثانی گفت کمک کن اما میتونی از اون مبلغ کمک ، برای خودت هم انفاق کنی

    مثلا وسیله بخری که نیازش داری

    یا برای خانواده ات چیزی بخری

    یا یه ناهار بخری برای خودت و …

    که بعدش بهم گفت قرآن بخون و فکر کن تا درک پیدا کنی درمورد انفاق و درمورد آیات قرآن که از اون روز سعی میکنم‌قرآن بخونم و فکر کنم درمورد ترجمه ها

    که منم به مادرم گفتم و گفت پس ما چمدون نداریم که وقتی میریم برای فروش وسیله هامونو بذاریم و رفت تا چمدون بخره

    منم برگشتم و رفتم مترو تا برم تجریش

    خیلی حس خوبی داشتم

    وقتی رسیدم سر کلاسم

    کلاس قبل ما تو مغازه استادم بودن و منم رفتم به همه بلند سلام دادم و همه سلام دادن

    یه چیز خیلی خیلی خاص بگم ،از وقتی سعیمو کردم عمل کنم در خوش رو بودن و مودب بودن و با احترام‌صحبت کردن رو یعب کردم هر لحظه یادم باشه ،به طرز عجیبی آدما تا منو میبینن لبخند میزنن و سلام میدن حتی اگه نشناسنم

    یاد صحنه ای از جمعه بازار افتادم که فراموش کرده بودم بنویسمش ،من وایساده بودم و تو دلم داشتم با خدا صحبت میکردم که دیدم یه دختر داشت عمیقا نگاهم میکرد و چشم‌ازم‌برنداشت و منم به چهره زیباش نگاه میکردم

    نمیدونم شاید ازم خرید کرده بود اگر مشتریم بود یادم نمونده ولی چهره اش آشنا بود ، یهویی دیدم لبخند زد و گفت سلام منم سلام دادم

    یهویی دوستش گفت چرا سلام دادی

    گفت نمیدونم آشنا بود

    برام جالب بود که جدیدا آدما به چهره ام نگاه میکنن و سلام میدن و لبخند میزنن

    وقتی رفتم و به استاد طراحی سلام دادم گفت طیبه بشین و رفتم کنار همکلاسیم نشستم و باهم صحبت کردیم و تمرین کلاسیامونو نشون استاد طراحی دادیم و گفت طیبه خوب کار کردی

    بعد یه دختر که انقدر زیبا و خوشگل بود و سه سال بود میومد برای رنگ روغن و استاد شده بود ، شروع کرد به صحبت کردن

    گفت من نمیدونم چرا نمیتونم تدریس کنم و دلم میخواد ،بالاخره سه سال گذشته و یاد گرفتم اما نمیتونم ولی باید از یه جایی شروع کنم و هنرجو بگیرم

    و بعد استاد طراحی که یه دختر بی نهایت مودب و بی نهایت خوبه که همیشه کامل درمورد چیزی توضیح میده و میخواد دونسته هاشو به بقیه بگه

    برگشت گفت که میدونی ایراد کارت چیه که نمیتونی تدریس کنی ؟؟؟؟

    تو تکنیک رنگ روغن رو الان کامل بلدی میتونی تدریس کنی

    اما ضعفت در طراحی هست و برای همین اعتماد بنفست پایینه که نمیتونی شروع کنی

    تو اگر زمان بذاری و تمرکزی روی طراحیت کار کنی مطمئن باش که صد در صد میتونی و خیلی سریع تر از اون چیزی که فکرش رو میکنی هنرجو خودش میاد و میگه به من یاد بده

    و بعد ادامه داد که تمرکز بذارین

    میدونستم این پیام برای من هست ،چون دو هفته بود که خدا از زبان استاد طراحی به من تاکید میکرد یا از زبان استاد رنگ روغنم و یا در جمعه بازار و از طرق مختلف در سایت تاکید میکرد

    وقتی اینارو میگفت درک کردم که خدا بهم میگه طیبه ، دیگه کامل باید شاخ و برگایی که هنوز اضافه مونده رو قطع کنی

    و تمرکز 100 در 100 بذاری روی طراحی و نقاشی

    و بعد من به حرفاش فکر میکردم

    انگار خدا هر هفته داشت با رسوندن این پیاما راه نشونم میداد

    بعد که دوباره بچه های کلاسش داشتن صحبت میکردن ، استاد طراحی گفت به زودی در موزه ، نمایشگاه رنگ روغن طرح های مجسمه برگزار میشه

    من پرسیدم همون که پارسال بهمن ماه استاد گفته بود که شروع کنیم و منم شروع کردم و تازه وارد بودم و با عجله کار کردم ،موهای مجسمه ام خراب شده بود و استاد گفت مفت نمی ارزه بخوای بی دقت کار کنی ؟؟؟

    و استاد گفت با عجله کار نکن و من کارم رو کنار گذاشتم و تمرکزم رو روی تمرین کلاسی گذاشتم

    همون نمایشگاهه؟؟

    گفت آره و گفت بقیه بچه های کلاسا هم مثل تو یه دست کار کرده بودن و مورد تایید استاد نبود

    به خاطر همین 10 ماه طول کشیده ،استاد منتظره شما کارای عالی بدین تا نمایشگاه بذاره

    باید صدتونو بذارین برای کار

    بهم گفت تابلو مجسمه تو تموم کن که استاد تو نمایشگاه بذاره

    و ادامه داد که الان دیگه راه افتادی و میتونی کار کنی ،پس تموم کن کار نیمه کاره ات رو

    وقتی کلاسشون تموم شد و ما نشستیم تا استاد بیاد قبلش من به بچه های کلاس گوشواره و گردنبندایی که با صدف درست کرده بودم رو نشون دادم به همکلاسیام و یکی از بچه ها بهم سفارش داد و گفت برای هفته بعد انار ساده شو براش درست کنم و ببرم

    من امروز داشتم تک تک نوشته هایی که اول صبح با احساس خوب نوشتمشون رو زندگی میکردم ،یکی یکی داشت رخ میداد

    بدون اینکه من تلاشی برای اومدن مشتری بکنم خود بچه ها ازم خرید میکنن به راحتی

    خدایا شکرت

    وقتی استادم اومد کارهمه مونو دید وایرادای کارمونو گفت

    من امروز تو دفترم نوشته بودم که درمورد آگاهی های خوب در کلاس رنگ روغن صحبت کنیم ،که دقیقا همین طور شد

    استادم درمورد شکر گزاری صحبت کرد

    داشت کار میکرد یهویی گفت بچه ها قدر سلامتیتونو بدونید و وقتی کتاب مبانی زیبا شناسی رو میخوندیم و درمورد یه نفر از هنرمند ها صحبت کرد

    گفت ببینید نقاش بود و از نظر روحی و جسمی سالم نبود نمیتونست کار کنه و اشاره کرد که عقل سالم در بدن سالم

    و از ما پرسید که شما بگید اگر سرماخوردگی دارین یا از نظر روحی حالتون خوب نیست و افکار نامناسب دارین میتونین بشینین پای نقاشی؟؟؟

    و همه مون گفتیم نه

    و گفت اگر شما سالم باشید از نظر روحی و افکار و … میتونید لذت ببرید

    انسان مریض از نظر روحی و جسمی نمیتونه سپاسگزار باشه و لذت ببره از داشته هاش

    گفت بچه ها هر روز صبح بشمارین این همه نعمت رو ، حداقل اگر نعمت های دیگه تونو نمیبینین که باید ببینین ، اگر نعمت سلامتی رو هر روز ببینین و بگین خدایا شکرت و سپاسگزار باشین خیلی حالتون خوب میشه

    به این سپاسگزار خدا باشید که میتونین با فکری آسوده نقاشی بکشید و یه کار جدید انجام بدین و خلق کنین

    انقدر درمورد سلامتی و سپاسگزار بودن صحبت کرد که داشتم کیف میکردم ، خیلی حس خوبی داشتم و لذت میبردم

    چون من امروز نوشته بودم که میخوام در مورد چیزای خوب سر کلاس صحبت کنیم

    و چه چیزی بالاتر از اینکه شکر گزار و سپاسگزار بودن خدا و به یاد آوردن خدا که به قول استاد عباس منش ،بالاترین فرکانس فرکانس سپاسگزاری هست

    و ما درموردش صحبت کردیم

    وقتی کلاس تموم شد و با همکلاسیامون برگشتیم من رفتم خونه

    وقتی رسیدم مامانم گفت برو از خانما بافتنیارو تحویل بگیر و چای بگیر از ایستگاه صلواتی بعد بیا من هزینه رفتنت رو میدم که از خانما کارارو تحویل میگیری

    یه حسی بهم میگفت مگه قرار نبود دیگه کاری درمورد گل سرا انجام ندی و زمانت رو بذاری برای نقاشی و تمرکز 100 در 100 باشه

    گفتم چشم و دیگه امروزو میرم و نمیرم

    وقتی از خونه یکی از خانما میومدم یه فکری از ذهنم گذشت و میدونستم که فکرم مناسب نیست و چند روزی بود درمورد یه چیزی دوباره فکر میکردم

    مسیرمو تغییر دادم و داشتم درمورد فکری که داشتم از ذهنم رد میشد توجه میکردم یهویی نمیدونم چی شد پای راستم پیچ خورد

    همون لحظه گفتم خدایا منو ببخش

    قشنگ خودمو میشناسم

    پیچ خوردن پام به قدری پیچ خورد که کم مونده بود مچ پام بشکنه ،قشنگ حسش کردم که استخوانش خم شد و سریع طلب بخشش کردم

    میدونستم خدا داشت گوشمو میگرفت و پس گردنی میزد بهم که بگه حواست باشه به چی داری فکر میکنی دور نشو از مسیر

    و مدام گفتم خدایا شکرت که پام سالمه و هیچیش نشد

    و رفتم خونه و مادرم اومد گفت گل سر انار ببافم و بفروشم تو جمعه بازار

    ولی خانمایی که گل سر میبافتن میگفتن فعلا خسته شدن و نمیتونن کار جدید ببافن

    هی خواستم انار ببافم اما گفتم تو که قول دادی متمرکز بشی دیگه نباف هی میگفتم فعلا پول ندارم

    البته دارما پس انداز کردم برای شهریه کلاس رنگ روغنم

    اما باور محدودم سبب میشد به این فکر کنم که بذار 50 تا انار ببافم برای مادرم و 500 هزار تمن ازش بگیرم

    اما بعد سعی کردم به حرف ذهنم گوش ندم و گفتم من باید متمرکز بشم روی نقاشی

    شب هدایت شدم به اینستاگرام و داشتم فایلای تیکه ای رو میدیدم از استاد عباس منش که دوباره این آیه برای من نشونه اومد

    سوره آل عمران آیه 139

    وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ

    شما هرگز سستى نکنید و اندوهناک نشوید، زیرا شما فیروزمندترین و بلندترین ملل دنیایید اگر در ایمان ثابت قدم باشید

    خدا این آیه رو تو این دو هفته دوبار بهم نشونه داده بود

    خدایا شکرت که به بی نهایت طریق داری هدایتم میکنی بی نهایت سپاسگزارم

    امروز من بی نهایت زیبا بود و فوق العاده که درس هاشو گرفتم و باید در عمل اجرا کنم

    برای تک تک شما و استاد عزیز و مریم جان بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مریم درویشی گفته:
      مدت عضویت: 2850 روز

      سلام طیبه عزیز

      صبحت بخیر

      امیدوارم حالت خوب باشه و روزهای خوبی رو در حال تجربه کردن باشی

      توی ابتدای کامنتت نوشتی درخت خرما دیدم که خرما ثمر داده بود ازش عکس گرفتم

      برام عجیب بود این حرفت واقعا توی تهران درخت خرما هست که خرما داره؟

      من خوزستان زندگی میکنم هیچ وقت درختهای ثمر دار ندیدم توی شهرهای دیگه جز اون نخل های بلند که توی بعضی شهرها مثل شمال و استان فارس دیدم

      اگر امکانش هست برام یکم درموردش توضیح بده اخه اصلا باور پذیر نیست برام یه همچین چیزی :))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 696 روز

        به نام ربّ

        سلام مریم جانم

        خدارو بی نهایت شکر خوب و عالیم

        الهی که شما هم هر لحظه عالی و بهترین حس خوب رو داشته باشین

        آره حتی جمعه بازار پل طبیعت که رفته بودم برای فروش

        درخت خرما های اونجا پر بود از خرماهایی که تازه بزرگ شده بودن

        حتی انقدر زیاد بود و ریخته بود زمین

        یادمه من یه روز جمعه بازار رفته بودم

        رفتم دیدم روی چمنا یه عالمه خرما ریخته

        خرماهاش مثل خرماهایی که رنگشون کرمی هست و کمی سفت هستن ، بود

        یادمه 7 تا برداشتم آوردم خونه

        درخت خرمای نزدیک خونه مون هم خرماهاش ریز بودن و تازه باز کرده بود و یه عالمه خوشه ،خوشه با دونه های ریز کرم رنگ داشت

        حتی عکسشم گرفتم

        حالا یه درخت خرما هم تو مترو حرم امام خمینی که پیاده میشدیم ،چند وقت پیش خرماهاش ریخته بود زمین

        با مادر و خاله ام رفته بودیم بهشت زهرا

        خاله ام چند تا برداشت و خورد

        اینجا من زیاد دیدم درختای خرمارو که پر از خرما هست روشون

        جدیدا هم خرمایی که قدش کوتاه بود رو دیدم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2850 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد به عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز

    گام بیستو سوم-معجزه تمرکز 100 درصد بر هدف

    امروز بعد از این فایل متوجه شدم یکی از افرادی که باهاش در ارتباطم مشغول فیلم دیدنه بهم گفت ببین میدونستی روبیکا کلی فیلم داره

    همون لحظه حسم بد شد دلیلشم میدونم حرف هیچ کس نمیخوام باور کنم

    استاد توی این فایل گفتید ساده لوح نباشید ولی اونجایی که میبینید به نفعتون بهتون کمک میکنه باور کنید من اصلا اینجوری نیستن همرو کمپلت میذارم کنار تر و گوشم میبیندم

    که این فایل و کامنتهای بچهای زیر این فایل برام یه کلید هایی روشن کرد

    موضوع دوم این بود که من همون لحظه با خودم گفتم تو این همه تلاش کردی حاشیه های زندگیتو گذاشتی کنار مثلا این نظم این انظباتت توی تمرینات و ادامه دادنت بعد الان با چه ادمهایی ارتباط داری؟ ادمهای بی هدف که از صبح بلند میشن و فیلم میبینمم

    یا توی اینستاگرام در حال اسکرول هستن

    یا توی گروه های واتساپی در حال چرت و پرت گفتنن

    واقعا اگر بخوام زندگی خودمو یه نگاه بندازم میتونم بگم توی این مدت چقدر فرق داشتم با ادمهایی که باهاشون در ارتباط بودم

    یکی از چالشهام توی اون تیمی که تابستون باهاشون بودم این بود که قشنگ میدیدم از دویدن فرار میکنن

    مثلا من از روز اولی که فوتسال سالها پیش شروع کردم ندیده بودم که طرف میخواد قبل تمرین خودش گرم و بدوه بیاد توی وسط زمین بدوه درحالی که برای این دورش دویدنش زودتر تموم شه درحالی که من هرکجا بودم همیشه به دور زمین اصلی میدویدم

    و این برام همیشه سوال بود

    که چرااا

    و الان دارم متوجه میشم تمرکز من روی حواشی و ناخواسته هاست

    بله تمرکز بر نکات منفی ام جز حواشی میشه

    فکر میکنی فقط سوشال میدیا بذاری کنار کار تموم؟ نه.

    حالا استاد وقتی این حرفهای شما شنیدم در مورد تمرکز و کامنت بچها خوندم احساس میکنم به الگوی قدرتمندی مثل شما احتیاج دارم برای رسیدن به هدفم برای اینکه باور کنم میشه چون من تمام کارها رو انجام دادم ولی اون قدم اول انجام نداده بودم که قدم اول همون باور به امکان پذیری خواسته ام هست

    وقتی قدم اول برنداری معلوم هیچ کدوم از کارهایی که میکنی بی نتیجه میمونه

    وقتی قدم اول که میگه اقا میشود به رویاهات برسی و امکان پذیره رو باور نداری دیگه بنداز دور بقیه کارهایی که انجام دادی رو

    مثل صب تا شب تمرین و حرکت و حالا این سالن اون سالن و خرید امپول ویتامین و….

    تلخه ولی باید بپذیری

    باید امـــــــید وار باشی دیگه کار تمومه

    راه ها به سمت تو باز میشه

    من تعهد میدم که هر روز روی خودم کار کنم

    بخاطر اینکه به قول استاد اون سمت نتیجه نداد پس احتمالا مخالفش نتیجه میده

    برای منم همینه اون سمت هیج نتیجه ای نداد بهم پس احتمال زیاد این سمت نتیجه میده

    فقط باید ادامه بدم و ذره ذره کار کنم

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    علی یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 3777 روز

    سلام استاد عزیزم

    خیلی تشکر میکنم از صحبتهای بسیار زیبا و کاراتون

    من موقع صحبت در مورد نوشتن خواسته ها برای سال جدید استاپ کردم و چند صفحه نوشتم

    دمتون گرم و ممنونم خدا جون که هدایت شدم به این فایل تا از خواسته های امسالم بنویسم و برام شفاف تر بشه

    شاید واقعا اگه این فایلو گوش نمیکردم نمینوشتم

    من از نوشتن هدفها طبق صحبت استاد عزیزم تجربیات زیادی در این 7 سال همراهی ایشان دارم که در بیشتر هدف گذاریها با اینکه استاد میگفت هدفها بر اساس موقعیت کنونی و باورپذیریتون باشه من مخصوصا در سالهای اول اشتباه مینوشتم یعنی بزرگتر از حد باورپذیریم

    یعنی دوست داشتم به اون خواسته برسم ، کیه که دوست نداشته باشه

    اما قانون این حرفها حالیش نیست

    قدم به قدم

    باور به باور و منطق به منطق

    البته قبول دارم که باید هدفهامون مقداری بزرگتر باشه اما مقداری، نه خیلی زیاد تا براش تلاش ذهنی داشته باشیم و همینطور انگیزه

    خیلی چیزهای خوبی نوشتم

    البته من در موردش خیلی با خودم صحبت کرده بودم اما الان متمرکزش کردم چونکه مقداری پخش و پلا بود خدا را شکر

    خیلی هم برام منطقی بود و بخدا احساس میکنم بهشون میرسم چون خیلی برام منطقیه و البته انگیزه بخش

    هدفها و گامهای خیلی خوبیه

    هم در مورد کسب و کارم وایده های جدیدم و هم در مورد قوانین جهان و حرکتهای بهتر برای کار کردن و اختصاص دادن زمان بیشتر برای این موضوع اصلی

    من البته این هم بگم که در سال جاری که انتهای اون هستیم بسیار زیاد تجربیات کارساز جدیدی داشتم و تضادهایی که زمینه ساز موفقیتهای خوبی برای امسالم شد و البته در مورد تضادهای جدیدی که آخر امسال بهش خوردم و برنامه های توپی هم براشون دارم و البته توی دفتر هم در موردشون نوشتم هر چند که بارها در موردش با خودم صحبت کرده بودم

    خیلی ممنونم از شما استاد عزیزم

    خیلی ممنونم خدا جون برای هدایت به این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    احسان فیروزی پور گفته:
    مدت عضویت: 1275 روز

    بنام خداوند بخشند مهربان

    تنها تورا می پرستم وتنها از تو یاری می‌جویم

    مارا به راه راست هدایت فرما

    راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه گمراهان

    درود فراوان بر استاد عباسمنش عزیز که موقع حرف زدن از دهنش در وگوهر میریزه و خیلی از جملاتش باید قاب کرد وبه دیوار زد

    دوردی دیگر به خانم شایسته عزیز وتمام دوستان عزیز خانواده بزرگ عباسمنشی

    این اولین کامنت من هست در یک روز خاص شروع قرن وتاریخ ۱.۱.۱

    من قبلا دوره استاد دیگه ای رو دنبال میکردم وفقط تعدادی از صحبتهای استاد عباسمنش اونم از سایت‌های مجازی اینستا می‌شنیدم ودوست داشتم به خود استاد برسم که با هدایت خدا وارد سایت شدم.

    در حال حاضر دوره ثروت ۲ رو خریدم وکار میکنم، سعی کردم تک تک جملات رو درک کنم ترمزهامو پیدا کنم عمل کنم وجلو برم، بعضی وقتها ساعتها به ۱۰ دقیقه از صحبت‌های استاد گوش میدم مینویسم تکرار میکنم برای همسرم از اون جمله صحبت میکنم انرژی میگیرم،من نمی دونستم چطور میتونم از خداوند هدایت بگیرم؟ تو یکی از صحبت‌های استاد که می‌گفت‌:حتی برای هرس کردن شاخه های درختان پارادایس هم از خدا می پرسم کدوم شاخه رو ببرم وکدوم نبرم؟

    واین جمله طلایی:

    که استاد میگفت ما مثل کسی هستیم که تویک جنگل انبوه پر از درختان بزرگ گم شده و هیچ کوه وستاره ونشانه ای نیست که مسیر هدایت کنه وخدا از اون بالا انگار داره با هلی کوپتر همه جا رو میبینه ومیگه کدوم سمت بریم….

    منم تصمیم گرفتم برای هر کاری حتی کوچکترین کارها از خدا هدایت بطلبم حتی برای یه کار کوچیک توی خونه

    اینطوری خدا هم جدیت منو میبینه وبه قول استاد هدایتش رو اشکار میکنه وصدای الهام به من هر روز بیشتر بلندتر میشه

    خودم میگم هر کاری گفت انجام میدم وبعد خیالم راحته که بهترین تصمیم گرفتم چون خدا بهم گفت من کاره ای نیستم.

    من تصمیم گرفتم برای ثروتمند شدن روی باورهایم وذهنم کار کنم

    مثل افراد ثروتمند راه برم، کارت بکشم حتی برای یه چیز کوچیک، بخوابم بیدار شم مسواک بزنم ورزش کنم غذا بخورم….

    وهر لحضه وهر لحضه تجسم کنم اگه الان ثروتمند بودم چطور رفتار میکردم،من امشب وارد ۴۲ سالگی میشم

    یادمه خیلی وقت پیشها یه سریال نشون میداد به نام، کت جادویی

    که همش از تو جیبش اسکناس میزد بیرون….

    البته اون فیلم بود

    و من هم از اون خاطره اسم کارتم گذاشتم کارت جادویی و موقع خرج کردن میگم خدا پرش میکنه وهمیشه کارتم پر بوده

    سعی میکنم دنبال خرید با تخفیف از جایی نباشم وبا اعتماد به نفس میرم بهترین فروشگاه مثل ثروتمند ها خرید میکنم

    شاید دیگه تخفیف ندارم ولی لیاقتم رو بالا میبرم ومیگم اگه ثروتمند بودم چشمم دنبال این تخفیف های کوچک نبود،

    برای کنترل ورودیهای ذهنم،

    از عبارات تاکیدی استفاده میکنم

    دنبال اتفاقهای خوب میگردم که بنویسم وتکرار کنم

    اتفاقات خوب گذشتم رو مرور میکنم

    اگه پسرم به حرفم گوش نده میگم بچه هست بزرگ میشه عاقل میشه به خندهاش به اینکه وجودش چقدر زندگیمون شیرین کرده وسالمه فکر میکنم

    یه چیز جالب بگم، مدتهاست فقط به خوبیهای همسرم فکر میکنم مینویسم وباور کردنی نیست چقد بعد ۱۵ سال زندگی، عاشق هم هستیم ومدارمون یکی هست وحرف همو می‌فهمیم

    بعضی وقتها میرم جلوی نمایشگاه اتومبیل حساب میکنم چند تا ماشین لوکس اون تو هست وچقدر قیمت هر کدوم هست وچقدر فراوانی فقط تو این نمایشگاه هست

    خداروشکر میکنم. یه موقعهایی میرم قیمت لندکروز میگیرم مدلش میپرسم،کیلومتر میپرسم وتجسم میکنم چی میشد الان کارت جادویی میکشیدم سوار میشدم میرفتم

    جلوی یه مجتمع شیک می ایستم قیمت یه واحد حساب میکنم بعد در مجموع ضرب میکنم و لذت میبرم از این همه ثروت که هست

    ثروت هست من تو مدارش نیستم

    باید مدارمو عوض کنم

    به جای افکار منفی،

    به درختان نگاه میکنم کوه وپرندگان، یه زنبور که توی بلوار وسط خیابون روی یه گل نشسته

    به رفتار وخوش قولی های دوستانم

    به اعتبارم

    به احترامی که دیگران بهم میزارن فکر میکنم

    من باور دارم بجای کار فیزیکی روی مدارم کار کنم

    کلی ایده دیگه برای خودم ساختم نوشتم ومرتب مرور میکنم تا یادم نره

    استاد عباسمنش میگه عقاید ما مثه سیمان به مغز ما چسبیده، من میگم عقاید اشتباه ما مثه یه فنر هست هر چی میکشی وفرکانس مثبت میدی بعد ولش میکنی بر می گرده سر جای خودش

    باید این فنر اینقد بکشیم واینقد تکرار کنیم که وقتی انداختیم روی زمین هم دیگه جمع نشه

    من دوست دارم اینقد متعهد به باورهایم باشم که حتی از پشت گوشی هم استاد میبینم شرمنده نشم که اون جای پای خودش رو هم برای ما گذاشت وما راه پیدا نکردیم

    من بخاطر وارد شدن به این دوره وتصمیم برای تغییر خودم

    خودم رو متمایز از خیلی از اطرافیانم میدونم که اصلا تو این فاز نیستن به قول استاد معلول جسمی هستن

    من فکر میکنم کسانی که تو این مسیر هستن خواست خودشون وهدایت خداوند هستند وحتما به نتیجه میرسن

    برای خودم پول بکارت دیگم واریز میکنم به خودم حقوق میدم خودم به کافه دعوت میکنم وروی خیلی از ترسهام پا میزارم 🌹🌹

    استاد عباسمنش عزیز شما یک افتخار ونمونه هستید

    خدارو هزاران بار شاکرم که استادم شمایید

    بعضی وقتها وقتی فکر میکنم چطور قرآن رو ۶۰ بار خوندید وریشه ها رو درآوردید واین نتایج گرفتید به احترامتون کلاه از سر بر میدارم ومی ایستم

    امیدوارم‌ همیشه سالم پر انرژی در مسیر خدا باشید ❤️

    دوستان عباسمنشی گفتم شاید بعضی از این صحبت‌های من حرف شما هم باشه یا ترمز شما باشه سال وقرن بسیار خوبی پیش رو داشته باشید

    دوستون دارم از صمیم قلب ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    حمیده دربیدی گفته:
    مدت عضویت: 1545 روز

    سلام استاد عزیز ودوست داشتنی و

    مریم بانوی همیشه همراه ودوستان خوبم.

    من اتفاقی امشب این فایل روداشتم تو ماشین گوش میکردم

    فایلهای صوتی رامیریزم روی فلش وتوماشین گوش میدم به همراه همسر وفرزندام.

    استاد من یه پسر یکسال وهفت ماهه دارم وقتی فلش محصولات یا فایلهای سایت رومیزنم به تلویزیون میشینه پاش مخصوصا زندگی در بهشت رابا اشتیاق میبینه واز جلوی تلویزیون تکون نمیخوره.

    امشب وقتی داشتم فایل راگوش میدادم دیدم آره منم دوهفته ای هست مداوم وهرروز دارم یه فایلی رومرتب گوش میدم ونکته برداری میکنم وتوهدف گذاری مونده بودم که خداوند هدایتم کرد به شنیدن این فایل.

    ممنونم استاد ازتون که کمک میکنین اونایی که واقعا میخوان زندگیشونو بسازن.

    امشب یه خورده داشتم به رفتارها وطرز فکرم فکر میکردم ودیدم به گفته شما کانون توجهمون و باورمون واحساسمون خیلی مهمه

    واینکه ماخودمون خالق زندگیمون هستیم .

    وقتی دقیق ریز شدم دیدم خیلی جاها افکارم وبا توجهه به افکارم واقعا زندگیم رو ساختم چه شاد وچه ناخوشایند وهمیشه بقیه رومقصر میدونستم .

    چند تا آرزو داشتم که وقتی باور کردم میتونم بهش برسم واقعا بهش رسیدم وخیلی خوشحالم که خداوند این ها رویاد آوریم کرد تا بهتر روی خودم کار کنم.

    موفق وشاد باشین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    زبیده آزادی گفته:
    مدت عضویت: 628 روز

    به نام خداوند هدایت گر

    سلام استاد عزیز ومریم جان

    خداوند رو سپاسگزارم بخاطر شما وفایل های بی نظیرتون

    چقدر به گوش کردن این فایل نیاز داشتم چقدر حالمو دگرگون کرد

    خدا خیرتون بده و همیشه سالم ودرپناه الله مهربان باشید

    خدا جونم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    مصطفی سیار گفته:
    مدت عضویت: 749 روز

    باز سلام خدمت دوستان . در ادامه کامنت قبلی اینو یادم رفت بگم که الان یهو متوجه شدم توی این کار جدیدم توی ترکیه کلی تایم برام آزاد شده که روی سایت کار کنم و الان سر کار هستم راحت توی ماشین نشستم با خیال آسوده کامنت مینویسم کامنتای دوستان گل رو میخونم پاسخ میدم تشویق و تحسین میکنم دوستان عزیزم رو . این معجزه س که تایمم آزاده. دوستانی که استانبول کار کردن میدونن کارشون قانون داره و اجازه نداری توی تایم کار دست به گوشی بزنی یا بشینی یا چایی بخوری دقیق سر تایم بدون یک دقیقه اینور یا اونور . اما خداوند برامن تایم آزاد کرده . حتی خود صاحب کار بمن میگه مصطفی فیلم بگیر از استانبول ببین چقد شهر گوزله . این بخاطر تمرکز من روی سایت روی توحید و خواستمه . خدارو صد هزار مرتبه شکر .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: