https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/04/abasmanesh1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-04-06 14:20:232024-09-24 19:24:19live | “توحید” و فعال کردن قدرت خلق درونی
1536نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و درود به استاد مهربون و دوس داشتنی و مریم جان زیبا و عزیزان هم دوره ایی …..
امروز به محضه اینکه بیدار شدم روی پیامهای گوشیم پیام تلگرام رو دیدم ( دعوت از شما برای پیوستن به جمع ما در پروژه خانه تکانی)
اول صبح حالمو خوب شروع کردم چون پیغام دعوت برام اومده بود اونم چه دعوتی ….به کجا…..اینهم یکی دیگه از نشونه های پروردگارم …خدایا شکرتتتتت
از امروز شروع کردم و بی هیچ اما و اگری وارد این جمع شدم …..
اولین پذیرایی در این جمع با توحید شروع شده که هر چقدر حواسمون بهش جمع باشه بازم کمه و از نظر من لحظه به لحظه باید خودمون رو ارزیابی کنیم که در مسیر توحید هستیم یا نه و از خودم در هر موردی سوال کنم آیا الان تو به جز خدای خودت قدرت برتری میبینی؟؟ من به لطف خدا و استاد عزیزم هر روز و هر لحظه سعی میکنم فقط و فقط قدرت خدا رو در ذهنم پررنگ کنم و این مورد وجه تمایزی شده نسبت به اطرافیانم حتی از نزدیکترین آدمهای دور و برم ….و من خوشحال از اینکه بقول استاد عههههه الان که همه تو در و دیوارن این تفاوتم یعنی دارم راهه درستی میرم….توحید یعنی آرامش در تمااااام زندگیت توحید یعنی تو نمیخواد حرص بخوری جوش بزنی که شد یا نشد …میشه یا نمیشه….. رهای رها هستی چون روی دوشه کسی هستی که خیلی بزرگه و از اون بالا تمامه زیر وبمه زندگیت رو داره میبینه و مسیر زندگیت رو بهت نشون میده همون مثالی که استاد جان در مورد آدمی زد که در یک جنگل هستی که پر از درخته و همه جاش یه جوره و تو نمیتونی راهه خروج از جنگل رو پیدا کنی اما یه نفری که خیلی بزرگه و قوی هیکله از اون بالا داره مسیر خروج رو میبینه و تو روی دوشه او سواری …حالا ببین چه عشقی میکنی و چه آرامشی داری ….خدای من شکرت برای حضورت در قلب و ذهنم ….اینایی که من حسشون کردم تازه یک اپسیلون که ایمانییه که دارم من که هنوز هیچی نیستم و یک هزارم راه رو فهمیدم و در مسیرش قدم گذاشتم و حالا حالاها کار دارم اما نتایج این توحید در همین حد برای من خیلیییییی بزرگه ….بخدا خیلی باحاله وقتی میری مسافرت نه در خونتو قفل میکنی نه مدارک و طلاهاتو جایی قفل و بست میزنی و میگی خدا هست ….وقتی فرزندانت جایی میرن یا کاری دارن انجام میدن یا دیر و زود میکنن اصلا نگران نیستی و میگی خدا هست ….و میخندی به کسانی که همش نگران همش تو در و دیوار همش نکنه نکنه مثاله واضحش مادر خودم که الان تو سن 73 سالگی هنوز دلواپس نگران و هر لحظه در حاله کنترل بعضی از فرزندانش و همش نکنه نکنه ….و من فقط سکوت و فقط نظاره گر …چون به ریسمانی چنگ زدم که همتا نداره و محکمتر و پرقدرت تر از اون در جهان هستی نیست …..خدایا کمکم کن تا در این مسیر همچنان بمانم و همچنان روی دوشت سوار باشم …..بنظرم هیچ لذتی بالاتر از این نیست که تو پناهت و یارت خالقت باشه و قدرتی رو بالاتر از قدرت او ندانی …..بازم از شما مریم جانم و استاد عباسمنش عزیزم سپاسگزارم و براتون از ته قلب آرزوی شادی و سلامتی و ثروت بیشتر دارم…….
تو اینجایی و این اتفاقی نیست، پاسخ خداوند است به درخاستی که ازش داشتی و حالا نوبت توعه که خدا رو اجابت کنی و به در خاستش لبیک بگویی بسم الله
خدایا هزاران بار شکرت که بازهم در شرایط سختی که داشتم هدایتم کردی ،صدامو شنیدی ، دستمو گرفتی آوردی توی این سایتی که چندماهه ازش دور شدم و گفتی فقط بشنو ! چشماتو روی تمام مسائلی که برات پیش اومده ببند و امروز فقط بشنو، فقط خودت رو ببین ، دنیای تو فقط خودتی ، مسئولیت بپذیر ، همه آدما رو از ذهنت خارج کن ، خودت رو در جهانی ببین که معمارش خودتی و خدا ،
امروز بیا اینجا و آگاهی های ک داشتی و بهشون عمل نکردی رو بار دیگر مرور کن ، بار دیگر خودت رو که جزئی از خدا هستی اصل و مرکز توجه قرار بده ،
امروز هدایتم کردی تا پی ببرم : دلیل حال بدم تو این چندماهه ،دلیل این اتفاقات ناخوشایند ،دلیل دوری از این فضای الهی ، شرک بوده و شرک!
شرک یعنی توقع از دیگران ، دیگران حتی نزدیک ترین فرد زندگیت !
شرک یعنی مسئولیت حال خوبت رو گردن بقیه بندازی ،
شرک یعنی قدرت رو به عوامل بیرونی بدی و خودت رو برگی در باد بدونی که تصمیم و رفتار بقیه روی حالت و احساس رضایتت از زندگی تاثیر بذاره!
اعتراف میکنم در این چندماهه مسیر غلطی میرفتم ، از اصل خودم دور شدم ، شرک ورزیدم، مغرور شدم ، همرنگ جماعت شدم، به سمت شبکه های اجتماعی کشیده شدم، با فکر و نگاه بقیه همسو شدم ، اخبار رو دنبال کردم، گله کردم، غر زدم ، مشکلات و درددل بقیه رو شنیدم و الا ماشالله هرکاری که باعث دوریم از مسیر اصلی میشد انجام دادم!!
و طبیعتا حال واحساس ناب خدایی و خالصم کمرنگ شد ، خدارو ندیدمش ، صداشو نشنیدمش …..تاجایی پیش رفتم که صبح ها با حس بد و تنفر به همه چیز بیدار میشدم و تا موقع خواب این حس همراهم بود ،گفتگوهای ذهنیم پر بود از حرفای منفی و درگیری ذهنی با این و اون و…..
و اما مهم نیست تو این دوسه ماهه بر من چه گذشت ،مهم اینه که با احساس عجز و ناتوانی دوباره از خدا درخاست کمک کردم و خدا هدایتم کرد و دستمو گرفت
احساسم عالی شد ، حالم 180 درجه تغییر کرد چون خاستم راه اصلیمو ادامه بدم ، چون فهمیدم مسیر غلطی میرفتم چون فهمیدم نباید مغرور باشم و باید همیشه به خودش اتصالم برقرار باشه .
الهی شکرت
حس متفاوتی دارم و احساس سبکی میکنم.
بعد از چند ماه دوری ، نوشتن این کامنت خیلی به دلم میچسبه چون با احساس سبکیه با احساس واقعیمه خیلی خوشحالم که دوباره اتصالم برقرار شد .
؟…………………..؟………………….؟………………….
خانم شایسته عزیز ازتون ممنونم که این پروژه رو روی سایت گذاشتید نکات بسیار ارزشمندی داره.
تویی که دوست داری توی شرکتی کار کنی که تمام امکانات رو به تو بده و اینقدر به اون شرکته اعتماد داری ولی به خدایی که صاحب همون شرکت و بیزینس هست اعتماد نداری این رو بپذیر خدایی که کل جهان هستی رو خلق کرده من نوعی اگه بندگی شو بکنم نمیتونه به من رزق بده و هدایتم کنه
ماازهمه توقع داریم الا خدا تو بندگیشو بکن تو تنها تورا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم رو در زندگیت درست کن که البته تکامل میخواد همچین در هارو برات باز میکنه و نعمت هایی برات میاره که کل مردم جهان هم جمع بشن نمیتونن این نعمت هارو به تو بدن
عمل کردن
اگه داری مثل بقیه فکر و عمل میکنی به خدا قسم مثل همون ها نتیجه میگیری اگه میخوای متفاوت نتیجه بگیری متفاوت فکر و عمل کن
همه چی خداست همه چی توحیده
کاری نکنید که مردم از شما خوششون بیاد کاری کن که خدای تو قلب تو خوشش بیاد و کسی که به خداوند ایمان داشته باشه به خاطر مردم وبرای مردم کاری انجام نمیده و راهی که فکر میکنه درسته رو میره
اگر توحید در شما قوی بشه نحوه فکر کردن و رفتار کردن شما و همه چی شما عوض میشه
تو خدای خودت رو بشناس خود به خود خودش درست میشه
مردمی که شمارو بیارند بالا با یک بشکن شمارو میکشن پایین
تو درون خودتو درست کن خدا بیرون تورو درست میکنه
تو روی خودت کار کن بقیش خودش درست میشه
حتی مسئولیت هر اتفاقی که برای تو میوفته هم گردن خدا ننداز
اول خدا را شکر میکنم بابت اینکه در این دوره شرکت کردم
و از استاد و مریم جان سپاسگزارم که این دوره را به صورت هدیه ی ارزشمند ارائه دادند خداوند به کسب و کارتان هزاران برابر بیافزاید
استاد جان وقتی از مسئولیت پذیری گفتی و هر کس مسئول زندگی خودش هست
احساس سبکبالی کردم آخه من مسئولیت همه کس را به عهده میگرفتم البته قبل از اینکه با این قوانین آشنا شوم
برای اینکه همه را خوشحال کنم و این باور را داشتم که اگر دیگران را خوشحال کنم و مسئولیت زندگی آنها را به عهده بگیرم خدا از من راضی میشود و برایم هزاران برابر جبران میکند
مثلا هر کس با همسرش مشکل داشت به من زنگ میزد و من راهکار میدادم و کلی وقت و انرژی می گذاشتم
آخرش هم طرف کار خودش رو میکرد
آنقدر مشکلات عدیده حل می کردم که همسر مرحومم میگفتند مگه خونه ی ما شده کلانتری
و من هم میگفتم ثواب داره
خلاصه بعد از اینکه همسرم به رحمت خدا رفت
خونمون شده بود پاتوق
دور همی بود حتی کسانی که شبها خونه ی ما نمیموندند اومدند و خوابیدند
یادم مییاد که یکی از فامیلها بلد نبود با اینترنت کار کنه از صبح تا ظهر رفتم براش اطلاعاتی که میخواست در اختیارش گذاشتم
خودم امتحان دانشگاه داشتم بخاطر یکی دیگه از اقوام که قهر کرده بود و اومد خونمون امتحان ندادم و سه روز از او پذیرایی کردم
هر کس بیمارستان بستری میشد هر روز میرفتم ملاقات چون وظیفه ی خودم میدونستم
هر کس میخواست وضع حمل کنه میگفتم منو خبر کن بیام کمک
هر کس کسی رو از دست میداد چند روز خونه ی ما بود تا من از او مواظبت کنم
خلاصه آنقدر در خدمت دیگران بودم که خودم را فراموش کرده بودم که بابا منم هدف دارم ولی این باور ایثار و فداکاری در من خیلی قوی بود و اجازه نمیداد راحت زندگی کنم
و یک روز به خودم آمدم که زهرا این همه کمک کردی خدا چه طوری جبران کرد؟ جوابی نداشتم
ولی ذهنم گفت خدا اون دنیا جبران میکنه
تا اینکه من با آموزه های 12قدم آشنا شدم که استاد فرمودند ما ارواح الهی هستیم که آمده ایم خودمان را تجربه کنیم و قبل از تولد هم نگران کسی نبودیم که چگونه زندگی خودم را خلق میکند
و این آگاهی ناب باعث شد کم کم به دیگران کاری نداشته باشم و اجازه بدهم خداوند آنها را هدایت کند
الان از آن دیگران خبری نیست و جهان مرا از آنها جدا کرد
چون مسئولیت را به خودشان واگذار کردم
و وقتی این فایل را شنیدم احساس کردم وارد مدار جدیدتر شدم
چون وقتی به دیگران کاری نداشتم کمی احساس گناه میکردم ولی وقتی این آگاهی تکرار شد احساس رهایی داشتم
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که هم مسیر شدم با پروژه ی خانه تکانی ذهن و امیدوارم که خداوند من رو در این مسیری که هدایت کرده ثابت قدم بکنه و اراده ام رو قوی کنه که شخصیتم رو کنکاش کنم و یک شخصیت زیبا و یک من الهی بسازم
خدارو شکر از زمانی که با استاد آشنا شدم تقریباً هیچ کس رو مسئول زندگی خودم نمیدونم و هر موقع که روزگار بر وفق مراد من نیست به خودم میگم کجای افکار و باورهام ایراد داره یا این تضادی که بهش برخوردم چه چیز زیبایی رو میخواد بهم هدیه بدهد ولی این جریان انتظار انقدر در مسائل به نظر مخفی و پنهان میتونه وجود داشته باشه که نتونیم درک کنیم مثلاً زمانی که با همسرمون دعوامون شده و انتظار داریم که اول اون برای آشتی پیش قدم بشه و اگر چنین نشود بیشتر باعث رنجش و ناراحتی میشود ولی زمانی که از درون با خودمون در صلح باشیم و این رو بپذیریم که رفتاری که دیگران با ما میکنند انعکاس درون ماست سعی میکنیم که بیشتر روی خودمون کار کنیم هیچ وقت روی دیگران حساب نکنیم و تنها وابسته ی خداوند باشیم
دوباره اینجا به خودم تعهد میدهم که زمانی که به مشکلی برخورد کردم از درون خودم مشکل رو حل کنم ببینم چه باورهای محدود کننده ای دارم به خودم قول میدهم که دیگه ذره ای از کسی انتظاری نداشته باشم و تنها از خداوند مهربان کمک بخوام خداوندی که اجابت دعای مارو تضمین کرده خداوندی که فرمانروایی زمین و زمان دست اونه و خداوندی که بی اذن و اراده ی او برگی از درخت نمی افتد
چند ساعت پیش رفتم لب تاپمو آوردم و خواستم فایلهای سفر به دور آمریکا رو استارت بزنم، بعد از اینکه فایل جلسه اول رو دیدم اومدم کامنت بزارم رو فایل، احساس کردم آماده نوشتن نیستم..یه حسی بهم گفت برم قدمها رو شروع کنم رفتم سراغ قدم اول و شروع کردم چند تا کامنت رو خوندم، باز حسم آروم نشد..قلبم بهم گفت تو داری الان روی پروژه خانه تکانی ذهن کار میکنی پس بهتره همین روند رو ادامه بدی…پذیرفتم و اومدم طبق وعده مریم جان فایلهای خانه تکانی رو از گام اول مرور کنم. پلی کردم ..وسطای فایل اسم توحید که اومد ناخودآگاه اشکم در اومد…این همون فایلی هست که باید گوشش کنم.
من آماده شنیدن این صحبت ها هستم الان…و این کامنت اونی که باید نوشته بشه…
ازت سپاسگزارم خدای مهربانم، همیشه و در هر لحظه هدایت میکنی…
عجله ای نیست برای دوره های دیگه…بعضی اوقات همین فایلهای رایگان اما ارزشمند هستن که باعث جهش تو زندگیمون میشن…
دست و پا نزنم…
عجله نکنم…
هیچ مسابقه ای تو کار نیست…
یادمه یکماه پیش که دوباره استارت ورزش کردن رو زدم، وقتی مربیم برام برنامه نوشت بهم گفت: حمیده، عجله نکن..مسابقه نیست…این حرف رو ازش شنیدم و سعی کردم بهش عمل کنم. الانم همینه…اینو برای ذهن خودم دارم میگم که نخواه اینور اون ور بری ….
تو این سایت، تو این فایلها چه رایگان و چه محصولات استاد عزیزم یه سری اصول و قوانین رو توضیح میده…
من فقط باید بشنوم، تکرار کنم و عمل کنم…کاری که بقیه دوستان دارن انجام میدن، کاری که لیلای عزیزم انجام داد….پس آروم باش و رها…
اسم توحید اومد و من یه چیزی یادم افتاد، چندین سال پیش اون وقعها که ب قوانین آشنا نبودم دنبال گوش شنوا میگشتم تو فامیل، دوستام، در و همسایه که من حرف بزنم و اونا گوش کنن و الان میفهمم که حتی میخواستم تاییدمم کنن…یه وقتایی میشد آدما تلفنم رو جواب نمیدادن،
اینقدر از درون خالی بودم….
اینقدر از خودم دور بودم…
اینقدر مشرک بودم…
.اینقدر خدا رو تو وجودم گم کرده بودم…
دنبال حال خوب، احساس خوب، تایید شدن، تحسین شدن، به به چهچه از بیرون بودم….
از آدمهایی که خودشون هیچی نداشتن برای گفتن….وقتی استاد گفت توحید اینا یادم افتاد که زدم زیر گریه…که چرا خدای تو وجودم رو ندیدم؟؟؟؟
دنبال خدا بودم بیرون از خودم….
و هیچوقت اون بیرون پیداش نکردم…چون اون بیرون نبود….
تو وجود خودم بود…خودم تیکه ای از اونم….ندیدم…..نفهمیدم….
اما الان اینجام…
که بشنوم….
درک کنم….
عمل کنم….
خدا روشکر خیلی بهتر شدم…
رشد کردم….
اما هنوز کلی کار دارم…
.کلی راه نرفته هست…
کلی رشد و پیشرفت و بهبود انتظارمو میکشن..
.الان دیگه شرایطم جوری بهبود پیدا کرده که دنبال تنهایی میگردم که با خودم و خدای درونم حال کنم…
خداروشکر….
مریم عزیزم، بسیار ازت سپاسگزارم برای این فایلهای ارزشمند…
سلام و درود خداوند به استاد بزرگوارم ب شایسته یِ شایسته ام و به خانواده ی مهربان و صمیمی ام.
خداروشاکرم که مجدد بهم اذن و فرصت در کنار شما بودن و در این محیط قرار گرفتن رو داده تا باز بیام ریز بشم رو یکی از پاشنه آشیلام چرا میگم یکی چون ماشالله جدیدا هرچی فوکوس میکنم رو خودم و از یجایی ی ضعفی میزنه بیرون، حالا میام رخ عقاب میگیرم با خودم میگم ایول مهسا عجب رشدی پیشرفتی تغییراتی یهو یکی از فنرام میزنه بیرون و با قدرت میگه بشین سرجات بچه کجای کاری این هنوز اول راهه خیلی زود به خودت گفتی خب دگ تمومه، ن جانم این هنوز شروعشه…. خلاصه از حواشی بگذریم. بریم سر اصل داستان میدونی استاد من ی چیز جالبی کشف کردم وقتی فایلی از شما گوش میدم اولا ک دقیقا مشابهه و وصف حال اون شرایط و موقعیت کنونیمه و اینک مثلا تو ی فایل 40 دیقه ای ممکنه من تو 5 دیقه اول باگ خودمو شناسایی کنم تو گام اول خانه تکانی ذهن از تمام موضوعات فایل ک بگذریم هرچن همش قابل تامل و تفکر بود اما وقتی فایل رسید ب قسمت مسئولیت پذیری گفتم عاااااااااااا اینههههههه خودشههههههههههه تیکه ای ک خیلی قراره بکار من بیاد و یسری کمبود و کم و کاستی و ضعف شخصیتی در من رو جبران کنه همین مسئولیت پذیریه…. استاد من به لطف خدا و شما و خودم تا حد قابل قبولی از 100 نمره درموردسلامتی و اوضاع مالیم به خودم 50 رو میدم ولی در زمینه روابط چه کاری چه دوستانه چه خانوادگی چه زناشویی و…. و در مورد باور های توحیدی از 100 نمره به خودم نهایت 5 بدم و این دو زمینه برای من خیلی نسبت به زمینه های دیگ قابلیت کار شدن روش و تغییر باور ها و پیدا کردن ترمزا رو داره….
برسیم به نکته مهم و حائزاهمیت مسولیت پذیری علی رغم اینک سعی میکنم رو خودم کار کنم ولی همچنان با این واژه بیگانه بودم راستش
اخرین کامنت من در سایت ک دوستان اگ مطالعه کرده باشن در بخش تسلیم بودن در برابر خداوند اونجا من اشاره به ی رابط ای کردم ک دچار چلنج شدم توش…
وقتی راجب این مسولیت پذیری شنیدم دیروز
اومدم تمام ارتباطاتم از گذشته ب اکنون رو تو ذهنم مرور کردم روابطی ک خوب بوده و روابطی ک مشکل داشته یا ب مشکل خورده
فهمیدم ک این صفت یا این باور یا این اصل در زندگی من خیلی کم رنگ بوده واژه ی پر بار و سنگینه مسولیت پذیری
من بر خلاف اینک حس میکردم همیشه آدم خوبه روابط بودم ادمی ک صدشو میزاره اما کسی براش جبران نمیکنه ادمی ک به همه محبت میکن اما هچی دریافت نمیکنه ادمی ک وفاداره صادقه شوخه مهربونه توجهه میکنه فداکاری میکنه
(الان نمخام ب مسایل مربوط ب عزت نفس و احساس لیاقت و خود ارزشمندی بپردازم و کاملا ب این ضعف شخصیتی و باوری اگاهم و در تلاشم برای بهبود دادنش انشالله در موقعیت مربوط به خودش راجب این مسایل صحبت خاهم کرد)
خلاصه همیشه حس قربانی بودن حس مظلوم نمایی و حتی یسری جاها شروع ب تخریب ادما میکردم ببین فلانی چ بی شخصیته ببین فلانی چ بی فرهنگ چه بی لیاقته حیفه همه کارایی ک براشون کردم شروع میشد نجواها و خودخوری ها و….. و در 90 درصد مواقع بوممممممم رابطه از هم میپاچید یا ب نحوی دعوایی بحثی بی احترامی پیش میومد.
میدونید چرا؟ چون مهسا نمیخاست بپذیره ک عزیزم تک تک ثانیه های زندگیت رو خودت داری خلق میکنی تمام شرایط و موقعیت ها اتفاقات و انسانها نوع برخوردشون نوع رفتارشون حتی نمیخاست نوع رفتار خودشو بپذیره فکر میکرد مهسا همیشه ادم خوبس و کل ادمای این دنیا بدن انقد این موضوع خلق زندگی و خاسته ها برای من چلنج بوده و شده ک خدا عالمه گاهی میگم تقدیر چیه گاهی میگم ن دگ همینه ک هست بد یا خوب همینه توام همینی ادمام همینن اتفاقاتم همینه اما خداروشکر ی مقدار گارد خودم رو اوردم پایین و کم کم داره ب جونم میشینه کع نه خانم جان همینجوری یلخی و کشکی نمیشه گلم این جهان قانون داره
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
همین بود دیگ دوستان یا نه؟! خیلی حضور ذهن ندارم ولی ی چی تو همین مایه ها ک بابا همه چی ب خودت بستگی داره هر چی رخ میده خدت منبع و مرکزشی و از خودت ریشه گرفته چ مثبت چ منفی و هیچ عاملی جز خودت مسئول نیست
حتی گاهی با خودم میگفتم بابا مثلا دوستم خیلی خوب بود خیلی بمن اهمیت میداد
خانوادم ی مدت خیلی باحال بودن انرژی میدادن چرا اینا تغییرکردن یهو چرا همه چی ی شکل دیگ شد؟
اینو فک میکردما ولی دیگ ب این فک نمیکردم ک خب بابا شاید مشکل تویی شاید اخلاقته شاید رفتارته شاید باورته بشین یکم مسولیت پذیر باش همه چیو نبند به لنگ بقیه بهشون حس گناه و عذاب وجدان نده خودت با خودت زدی جاده خاکی روابطی بهم خوردی مالی بهم خوردی توحیدی بهم خوردی سلامتی بهم خوردی بعد میای میشینی داستان برای خودت میبافی ک من خوبم من اوکیم من باحالم من تلاش میکنم بقیه بدن بقیه خراب میکنن بقیه باعث این اتفاقاتن
وای استاد باورت نمیشه خجالت میکشم از گفتن این حرفا شاگرد استاد باشی و تو این مسیر باشی و اونوقت مسولیت پذیر نباشی؟
اونوقت بشینی جهان و خدا و مردم و خانواده فک فامیل و جامعه و… ببری زیر سوال
ن عزیزع من از درون خودت مشکل داری واقعا مثال کرم از خود درخته خیلی زیباستا خیلیا بد تعبیرش میکنن ولی همه ی ما یسری کرم درونمون داریم داره درخت وجودمونو میخوره باعث خشک شدن و بی ریشه شدنمون میشه باعث عدم رشد و میوه ندادنمون میشه بعد میگیم باغبون کم کاری کرد اب کم داد اب زیاد داد علف هرزارو نچید تقصیر نور خورشیده زیاد بمن تابید منو سوزوند تقصیر باده تند وزید شاخ و برگ منو شکست
حتی انقد رو متوجهه نبودم ک بابا این باد و خورشید و باغبون و مردم و فامیل و دوست اشنا دارن تضاد ایجاد میکنن ک تو مسولیت پذیر تر بشی تو مقاوم تر بشی تو تلاشتو بیشتر کنی تو خودت خالق زندگیت باشی
استاد دگ من چی بگم؟ تو چن دیقه حجت بر من تمام شد یماه بود با دوستم ک رابطمون کات شد همش خود خوری میکردم همش اونو سرزنش میکردم خودمو سرزنش میکردم دیگ قول داده بودم محبت نکنم سرد بشم یخ بشم چمدونم این چرتو پرتای شیطانی
دیروز ک فایلو گوش دادم اصا شاک شدم چنان نفوذ کرد درونم یهو جسارتی پیدا کردم شجاعتی پیدا کردم گفتم بسه خودت جذب کردی خودت خراب کردی خودت باعث شدی خودتم میتونی بسازی و درست کنی بس کن سرزنشو بس کن ملامتو بس کن احساس گناهو بس کن قربانی بودن و حس بی ارزشیو
وای استاد از دیروز ی قدرتی گرفتم ی شجاعتی گرفتم انرژیم فول شده انگار سبک شدم ی باری از دوشم برداشته شده دلم صاف شده انگار کینه ندارم انگار عاشق ادما شدم حسم خالص تر شده خلاصه ک مرسی هستی استاد مرسی ک انقد دقیق میزنی ب هدف
خداروشکر واقعا ک دوباره همزمانی ایجاد کرد دوباره سر فرصت هدایت شدم دوباره تو موقعیت خودش و مدار خودش ب خودم اومدم و اگاه شدم اصا نمیدونم دیگ چی بگم یا چجوری تشکر کنم از خداوند از استاد از شایسته جانم ازین دنیا و کائنات و قوانین بی نظیرش ازین محیط و فضای سایت ک هربار نوشتم انگار یدور خودمو زندگی کردم اون خوبی هام اون بدی هام همه چیم میاد و میریزع رو دایره و هنگام نوشتن ناظر خودم و اتفاقات زندگیم میشم
بمب انرژی شدم یعنی از شدت شعف میخاد تمام سلول هام منفجر بشه بچههاااااااا اینو از من ب یادگار داشته باید همیشه قرار نیست همه فایلای استاد براتون راهگشا باشه یا قرار نیست تمام مطلب و نکته ی فایل رو یباره و یشبه رو خودتون اجرا کنید همین نکته های کوچیک ک ممکنه از ی فایل یساعته 100 تا نکته دستگیرتون بشه با همین نکته های کوچولو و دونه دونه کم کم شخصیت جدید شکل میگیره باورای جدید شکل میگیرع مدار میرع بالا تکامل طی میشه پس خودتون رو خسته و دل زده نکنید و عجول نباشید در این راه ممنون از توجهه همگیتون
چیزی نگفتم اما ته دلم بود ، آخه نگاه مردم رو همه یار دارن.
تا الان حسم یه جور بود،
که همین الان موقع نوشتن خدا گفت مر بانو زاویه دید زاویه دید.
زاویه دیدم رو تغییر دادم، گفتم مری جان شما با دو تا بچه برید تو مطب بچه میشینه ؟
صدرصد بچه اون موقیت رو دوست نداره و تجربه بد برات میشه.
و این شد که آروم شدم.
و در ضمن مریم شما زمانی که تنها بودید همیشه همراه دو تایی میرفتید.
و در ضمن مقایسه ممنون، شاید شما الان اون آدم ها رد داشته باشی و همسر تو هم مثل همسر اون باهات بیاد مطب، برای تو مناسب نباشه، و دقیقا هم همینه چون کوچولو داریم.
و اینکه من همیشه وقتی خودم رو با گذشته خودم از نظر روابط عاطفی مقایسه میکنم ، یه حالی بدی بهم دست میده چون پسرفت داشتم.
و همیشه مینداختم گردن همسر که آره ایشون کم گذاشتن.
آخه این باور که چیز بد رو خودمون هم میتونیم وارد زندگی کنیم توم ریشه نداشت،
اما باور اینکه چیز خوب رو میتونیم وارد زندگیمون کنیم ریشه داست اونم ریشه محکم که کلی نتیجه عالی دارم ازش.
پس مری خودت خودتوارد زندگیت کردی.
و همانطور که جیزهای خوب وارد زندگیت کردی، انشالله که با اعراض از زندگیت حذف میشه.
راستی من همیشه فکر میکردم اگر بخوام چیزی رو در زندگیم درست کنم ، حتما باید کاری کنم ، بخصوص علیه اون.
سلام دردانه یِ خدا، مریم عزیزم خوشحالم برات ک در این مسیر زیبا با ما خانواده ی عباسمنشی هم گام و هم مسیر شدی و در صدد بر اومدی تا کم و کاستی ها و باگ های خودت رو شناسایی کنی بقول معروف همون ترمز ها باورها و شرک های مخفی….
بله قطعا درسته ک تمام زندگیت و شرایطتت رو خودت داری خلق میکنی حتی نوع رفتار و گفتار و کردار همسرت رو…. مریم ذهن ما آدما میتونه مثل دکمه تلوزیون آف و آن داشته باشه اما موردی ک هست اینه ذهن ما همیشه روشن و فعاله، و عمده ی فعالیتش روی نقاط منفیه تا مثبت، ببین مثلا وقتی ما تلوزیون رو روشن کردیم و در حال تماشای یک فیلم هستیم یهو یه صحنه ی ترسناک یا نامناسب وسط فیلم ظاهر میشه سریع یا رومون رو بر میگردونیم و اعراض میکنیم و میزنیم خودمونو کوچه علی چپ یا دکمه ی آف تی وی میزنیم و خاموش میشه و اون صحنه محو میشه….
وقتی شروع میکنی به مسئولیت پذیری در زندگیت در مواجهه با سختی ها نگرانی ها استرس ها یا رفتار و گفتار ناپسند و نامطلوب دیگران
مسولیت پذیری مثل دکمه ی اف تی وی عمل میکنه وقتی میپذیری و قبول میکنی ک خب اوکی همسرم قبلا خیلی باحال و کول و مهربون بوده بهم توجهه میکرده اما الان اینجوری نیست کاملا میپذیرم مسولیتش رو به عهده میگیرم ذهن نجوا گرمو خاموش میکنم میگردم دنبال اون چیزی ک باعث شده در صفحه ی تلوزیون زندگیم نا زیبایی ببینم
حالا ک فعلا تلوزیون خاموشه اما باید دنبال ریشه و علت و دلیل و ترمز مخفی بگردم تا دفعه بعد تی وی زندگیم یا ذهنم روشن شد دیگ منو نگران نکنه یا بهم تصاویر و شرایط نادلخواه و نازیبا نشون نده…..
وقتی یه تایمی همه چی گل و بلبله مثل اوایل ازدواج ولی بعد یمدت همه چی عادی و روتین یا گاهی خسته کننده و ناامید کننده میشه بخاطر عدم کنترل ذهنمونه اوایل ازدواج مدام تمرکز و توجهه ما دنبال عشق و حال و تفریح و مسافرت و گشت گذار و دور دور قربون صدقه و….. واسه همین حس و حال دو طرف مثبته و ذهن اروم و مطلوب ولی کافیه یبار ی رفتاری از طرف مقابل ببینیم یا ی حرف زشتی بزنه یا یه انتظار بیجایی داشته باشیم یا بیش از حد وابسته بشیم دمار از روزگارت در میاره این ذهن انقد نجوا میکنه انقد یه چیزیو تو ذهن بزرگ و وسواس گونه پیش میبره کلا حس و حال خوبو ازت میگیره یادت باشه نم نم رو ذهنت کار کنی و افسار ذهنت رو بدست بگیری وقتی دیدی داره اذیتت میکنه و پچ پچ میکنه و اضافه گویی سریع مسولیت بپذیر و خاموشش کن و بشین ب این فکن ک چیشد الان ب این مرحله رسیدی یا این حرفو تجربه کردی یا تو این موقعیت قرار گرفتی کم کم باورای مخفیت میاد بالا و کم کم میتونی با باورای مناسب جایگزین کنی و ذهنتو ببری سمت خوبی ها و نکات مثبت و ذهن رو روی شبکه ی دلخاه خودت تنظیم کنی تا خعلی کمتر شاهد صحنه های ترسناک و نا مناسب باشی و بشی
سلام به همه دوستان عزیز.تو مسؤل صددرصد زندگی ات هستی!از هیچ کس توقع نداشته باش!چه حرف های عجیب و غریبی استاد شما با پیکره باورهای شرک الود من چیکار کردید؟!منه فریده که تو شرایطی بزرگ شدم یعنی از وقتی چشم باز کردم که همه میگن زنه ضعیفه نیاز به پشتیبان داره نیاز به حمایت گر داره خدا زن رو ضعیف خلق کرده زن نمیتونه ثروت خلق کنه چون خدا مردان روآفریده تا حمایت گر زنان باشن…و فریده با این تفکر تشکیل خانواده میده که خب تو که از عهده خودت بر نمیای یکی دیگه باید بیاد و تو رو به خواسته هات برسونه!یکی دیگه که به نام همسر من میشناسمش که باید منو به ارزوهام برسونه باید فلان ماشین رو برام بخره فلان طلا رو فلان لباس رو. و در شرایطی که من بزرگ شدم که توی دورهمی های زنانه از کسی که از همسرش بیشترین پول رومیگرفت به عنوان زن عالی و زرنگ یاد میشد و همه دنبال شوهر یا دوست پسر پولدار بودن(من توی شهر مذهبی بزرگ شدم و از طبقه متوسط که نمیدونم چند درصد زنان اینگونه تفکربزرگ شدند اما من و زنان اطرافم همگی بر این باور بزرگ شدیم)هر چقدر آقای همسر بیشتر برام خرج کنه و نیاز هام رو بیشتر براورده کنه اتفاقا یعنی اون همسر بهتری هست.و اگر هم از قضا نتونست من باید صبر کنم خانومی کنم تا اون دوباره بتونه منو به خواسته هام برسونه.الان که دارم این متن رو تایپ میکنم هم میخام بخندم به این همه عقیده و باور مسخره و شرک آلود هم میخوام گریه کنم به همه عدم آگاهی که در اعماق وجودم نقش بسته بود.حتی من مهارت هم کسب کرده بودم برای ایجاد کسب و کار اما اطرافیان میگفتند نه کار کردن وظیفه همسرته و وظیفه تو نیست.تو بشین تو خونه بچه داری کن بهترین کاره برای یک زن…..خب تا اینجا که استاد تونست منو مجاب کنه که باشه فریده به قول استاد ازمسؤلیت تمام ابعاد زندگی ات را خودت بپذیر و از هیچ کس توقع نداشته باش از هیچ کس!که خدا میدونه چه انقلابی روتوی من رقم زدید استاد!اما تا اومد ذهنم بهانه تراشی که الله اکبر که قشنگ در ادامه فایل شما برای بهانه تراشی میگید ذهنم اومد بگه فریده خب تو درسته مهارت شروع کسب و کار رو داری خب دختر 4ساله ات چی؟به قول معروف 10سال خونه نشین بودی یه دفعه میخای بری برای خودت کسب و کار بزنی؟بهتر و راحت تر نیستی بشینی گوشه خونه تا شوهرت تو رو به ارزوهات برسونه مثل اکثر جامعه….این ها همه نجوا هایی بود که طی گوش دادن این فایل به سراغم اومد اما من کوتاه نمیام این برق تو چشمام که بعد از صحبت های استاد تو چشمام شکل گرفت رو میخام جدی بگیرم.شاید کسی حس و حال الان منو درک نکنه.اما به من که توی ذهنم نقش بسته تو نمیتوانی زیرا زن هستی.گوش دادن به این صحبت ها مثل انقلاب است درون من.دیگه از هیچ کس توقع ندارم.دیگه هیچ کس رو مسؤل رسیدگی به زندگی ام نمیدانم حال یک پروانه را دارم که از پیله بیرون امده.خدایا شکرت.میخواهم روی جمله ایاک نعبد و ایاک نستعین کار کنم میخواهم اونو تبدیل روال زندگی ام بکنم.زندگی ام را خودم رقم میزنم با افکار و باور هایم خدایا شکرت که منو امروز به این اگاهی ناب هدایت کردی و جالبه خودمم اصلا نمیدونستم که همچین شرک و ترمز وحشناکی دارم!خدایا واقعا شکرت ممنونم از دوستان و از استاد عزیزم.در پناه الله یکتا
سلام مریم جان کامنتی که برام گذاشتی رو دقیق خوندم.من با خوندن کامنت شما یاد حرف استاد افتادم که میگفتن ما باید در هر لحظه مولد ثروت باشیم تا به چرخ دنده های هستی کمک کنیم تا به پیشرفت جهان کمک کنیم.احساس میکنم این عنوان که به قول شما چرا برخی از زنان کار میکنند بعضی به راحتی همسرهایشان براشون خرج میکنن بعضی هم نه من احساس میکنم این بر میگرده به باور اون زن به میزان احساس لیاقتش به باور هایی که از بچگی توی محیطش بزرگ شده برای همون هر کسی از ما خانما سبک زندگی های مختلفی رو تجربه می کنیم.همون طور که در کامنتم گفتم صد در صد برای من که از بچگی تو محیطی بودم که پدرم مدام خواسته های منو مادرم و 4تا خواهرم رو براورده میکرد و وقتی عروس شدم به من گفت حالا شوهرت باید خرجی تو بده دیگه وظیفه ی من نیست!خب من از اول خودمو ضعیف دیدم از اول باور شرک آلود داشتم از ابتدا احساس عدم لیاقت تو من بیداد میکرد طبیعیه که من باید برای یک خرید ساده صدبار به همسرم بگم تا اون وسیله برام گرفته بشه!در اطرافم زنانی که به راحتی همسراشون براشون چیزی میخریدن من در ارتباط با اونا متوجه حس های درونی شون شدم که اونا بدون اینکه خودشون بدونن احساس ارزشمندی داشتن.شاید خودشونم اصلا ندونن ها ولی باور های قدرتمندی دارن توی این ماجرا(مثلا استاد که میگن ثروتمندان جهان باور های مشابهی دارند) .برای خودم که همیشه منتظرحمایت شوهرم بودم و همیشه نقش قربانی رو ایفا کردم خب مسلما جهان از همین جنس اتفاقات وارد زندگی ام میکنه.میخام بگم ما خانم هایی که به سختی به خواسته میرسیم یا یکی که به قول شما قشنگ نشسته تو خونه و به خواسته هاش میرسه مسلما الگوهای فکری دارن همشون.(و چون همه مون مثل هم فک میکنم مثل هم نتیجه میگیریم)
بحث دیگه مسئله کار نیست.مسئله رفتن به دنبال شغل مورد علاقه است مسئله پول ساختنه مسئله تجربه خودت تو زاویه های دیگه اس.مسئله ایجاد چالش های هیجان انگیزه.مسئله بیرون اومدن زندگی ازیکنواختیه.مسئله دنبال کردن کاری و هدفی که عشقته.مسئله تجربه کردن خودت تو نقش های مختلفه فک کن مادربودن همسر بودن در عین حال کاری که دوستداری و کسب ثروت از اون چقد عزت نفس و احساس لیاقت ادمو رو افزایش میده. مسئله اینه وقتی بیزینس شخصی خودتو داشته باشی چقدر نسبت به شوهرت حست عوض میشه چون اون توقعه اون مظلوم نمایی اون دائما نگران بودنه که برام میگره این ماه یا نه از بین میره! باور کن خانم هایی هم که به سادگی براشون همه چیز مهیا میشه من از نزدیک دیدم که خواسته ها رفته بالا تر و مثلا تاچند ماه رسیدن به خواسته شون طول کشیده و به نظر من اونا محروم شدن از تحربه این همه لذت که اگر کسب و کار خودشونو داشتن میتونستن تجربه اش کنن.این باور ها تو اکثر ماخانم های ایرانی خیلی ریشه ای هست و واقعا نیاز داره که هر روز روش کار بشه هر روز مدام به خودم بگم با ساخت ثروت به بزرگ تر شدن جهان کمک میکنی با ساخت ثروت میتونی خودتو تو هزاران ابعاد تجربه کنی.با کسب ثروت. رابطه عاطفی ات عالی میشه چون دیگه اون توقعه اون ناراحت شدنه اون لش بودن رو یکی دیگه کاملا از بین میره چون مسولیت زندگی تو خودت به عهده گرفتی فقط فقط باید نظارت کامل رو ورودی ها داشته باشی تا توی یک دورهمی زنانه دوباره کل نظام باور هامون بهم نریزه که زنی که خرج داره ارج داره!! اگه خرج نکنی یکی دیگه میاد خرج میکنه!اره دوست عزیزم ما خانما هایی که مدام توی کله مون از این سری حرف ها کردن هنوز خیلی خیلی باید روی این باور ها و عزت نفس مون کار کنیم.من مدام سفر به امریکا و زندگی در بهشت میبینم و مریم جان رو میبینم که چقدر. زیبا رابطه عاطفی با استاد دارن.به دور از همه اون چیزایی که ننه جونم برای شوهر داری بهم یاد داده بود من یادگرفتم سیاست شوهر داری همش الکی و چرند و پرنده من یاد گرفتم اووووول باید با خودم در صلح باشم تااون عزیزی که کنار من زندگی میکنه بتونه در کنار من ارامش داشته باشه من یاد گرفتم پاشنه تمام اشتباهات زندگی من روی عدم عزت نفس بوده پس اونو درست میکنم به جایی که فکر کنم هر کی خرج کنه ارج داره!من یادگرفتم اول روی ترس ها و نگرانی هام کارکنم تا جایی که بیام بگم اگه خرجم نکنه یعنی دوستم نداره!یادگرفتم روی باور هایی کار کنم که بهم قدرت میده نه اون چیزایی که منو ضعیف میکنه.فریده اگه میخای مثل بقیه نتیجه بگیری مثل بقیه رفتارکن نه من اینو نمیخام پس همه چیز هایی که جامعه بهم یاد داده رو میریزم دور(البته کار سختیه)و جایگزین میکنم با ندای درونم با هدایت الله با کلماتی که بهم الهام میشهو قدم به قدم میرم جلو.که مریم جان عزیزم خدا میدونه زندگی ام چقد تو روابط عاطفی عوض شده چقد عشق بین مون زیاد شده که من تا حالا تو اطرافیانم ندیدم همچین حس و حالی رو. چقدر همسرم به اسانی اصلا بدون اینکه من بهش بگم بهم پول میده و من فقط از سمت خدا میبینم و هدیه کائناتی میبینم.الانم یه حسی بهم گفت این کامنت رو جواب بده و فقط روی حس الهام تایپ کردم که خودمم یادم بمونه دارم چه مسیری رو طی میکنم و به نظر من این باور که زنان کار نکنند یا وظیفه همسره یا بشین یکی دیگه برات مهیا کنه همش از پایه غلطه مثل باور های مذهبی که همه انجام میدن ولی اکثرشون غلطه پس معیار جامعه نیست معیار ندای درونه…معیار هدایت لحظه لحظه الله است فارق از حرف همه….دوست خوبم برات ثروت برکت در دنیا و اخرت رو میخام.با تشکر
قبل از هر چیزی بابت اینکه این فایلهارو رایگان در اختیار ما گذاشتید بی نهایت ممنونم و امیدوارم خسرو برکتش هزاران بار بهتون برگرده ٫میتونستید پولی کنید که نکردید
من به یک باوری رسیدی جدیدا اینکه هر زمانی من فایلهای شمارو دیگه گوش نمیدهم و به سایتتون سر نمیزنم بااینکه خیلی از قوانینو رعایت میکنم و فرکانسی بالاست اما از نظر درآمدی افت میکنم نمیدونم واقعا این فایلهای شما و حرفهاتون چقدر برکت و انرژی در زندگی ما داره .
استاد من به این موضوع که من خودم مسئول زندگی خودم هستم ایمان دارم اما گاهی خیلی ریز به رفتارم که دقت میکنم میبینم از یک آشنا یا فامیل توقع دارم که اشتباه و شاید همین موضوع باعث میشه اوون نتیجه ای که باید نگیرم
من نباید از کسی توقع داشته باشم و خودم و خدایم برایم کافی است
من توکارم گاهی توقع دارم شرکتهای که میشناسم از من خرید کنند و وقتی این اتفاق نمیفته ناراحت میشم یا اینکه همین موضوع باعث میشم اگر چند بار هم خرید کرده سری بعد اتفاقی میفته که مشتری رو از دست میدم احتمالا بخاطر این موضوع که نباید ازشون توقعی داشته باشم
من به تنهایی حتی از همسر و خانواده ام هم هیچ توقعی ندارم و خودم مسئول خوشبختیخودم هستم .من جهت پیشرفت و فروش بالا در کارم منتظر آگاهی جدید و قدم بعدی ومشتری های عالی از طرف خداوند هستم .
سلام و درود به استاد مهربون و دوس داشتنی و مریم جان زیبا و عزیزان هم دوره ایی …..
امروز به محضه اینکه بیدار شدم روی پیامهای گوشیم پیام تلگرام رو دیدم ( دعوت از شما برای پیوستن به جمع ما در پروژه خانه تکانی)
اول صبح حالمو خوب شروع کردم چون پیغام دعوت برام اومده بود اونم چه دعوتی ….به کجا…..اینهم یکی دیگه از نشونه های پروردگارم …خدایا شکرتتتتت
از امروز شروع کردم و بی هیچ اما و اگری وارد این جمع شدم …..
اولین پذیرایی در این جمع با توحید شروع شده که هر چقدر حواسمون بهش جمع باشه بازم کمه و از نظر من لحظه به لحظه باید خودمون رو ارزیابی کنیم که در مسیر توحید هستیم یا نه و از خودم در هر موردی سوال کنم آیا الان تو به جز خدای خودت قدرت برتری میبینی؟؟ من به لطف خدا و استاد عزیزم هر روز و هر لحظه سعی میکنم فقط و فقط قدرت خدا رو در ذهنم پررنگ کنم و این مورد وجه تمایزی شده نسبت به اطرافیانم حتی از نزدیکترین آدمهای دور و برم ….و من خوشحال از اینکه بقول استاد عههههه الان که همه تو در و دیوارن این تفاوتم یعنی دارم راهه درستی میرم….توحید یعنی آرامش در تمااااام زندگیت توحید یعنی تو نمیخواد حرص بخوری جوش بزنی که شد یا نشد …میشه یا نمیشه….. رهای رها هستی چون روی دوشه کسی هستی که خیلی بزرگه و از اون بالا تمامه زیر وبمه زندگیت رو داره میبینه و مسیر زندگیت رو بهت نشون میده همون مثالی که استاد جان در مورد آدمی زد که در یک جنگل هستی که پر از درخته و همه جاش یه جوره و تو نمیتونی راهه خروج از جنگل رو پیدا کنی اما یه نفری که خیلی بزرگه و قوی هیکله از اون بالا داره مسیر خروج رو میبینه و تو روی دوشه او سواری …حالا ببین چه عشقی میکنی و چه آرامشی داری ….خدای من شکرت برای حضورت در قلب و ذهنم ….اینایی که من حسشون کردم تازه یک اپسیلون که ایمانییه که دارم من که هنوز هیچی نیستم و یک هزارم راه رو فهمیدم و در مسیرش قدم گذاشتم و حالا حالاها کار دارم اما نتایج این توحید در همین حد برای من خیلیییییی بزرگه ….بخدا خیلی باحاله وقتی میری مسافرت نه در خونتو قفل میکنی نه مدارک و طلاهاتو جایی قفل و بست میزنی و میگی خدا هست ….وقتی فرزندانت جایی میرن یا کاری دارن انجام میدن یا دیر و زود میکنن اصلا نگران نیستی و میگی خدا هست ….و میخندی به کسانی که همش نگران همش تو در و دیوار همش نکنه نکنه مثاله واضحش مادر خودم که الان تو سن 73 سالگی هنوز دلواپس نگران و هر لحظه در حاله کنترل بعضی از فرزندانش و همش نکنه نکنه ….و من فقط سکوت و فقط نظاره گر …چون به ریسمانی چنگ زدم که همتا نداره و محکمتر و پرقدرت تر از اون در جهان هستی نیست …..خدایا کمکم کن تا در این مسیر همچنان بمانم و همچنان روی دوشت سوار باشم …..بنظرم هیچ لذتی بالاتر از این نیست که تو پناهت و یارت خالقت باشه و قدرتی رو بالاتر از قدرت او ندانی …..بازم از شما مریم جانم و استاد عباسمنش عزیزم سپاسگزارم و براتون از ته قلب آرزوی شادی و سلامتی و ثروت بیشتر دارم…….
«به نام رب هدایتگرم »
(پانزدهم مهر)
تو اینجایی و این اتفاقی نیست، پاسخ خداوند است به درخاستی که ازش داشتی و حالا نوبت توعه که خدا رو اجابت کنی و به در خاستش لبیک بگویی بسم الله
خدایا هزاران بار شکرت که بازهم در شرایط سختی که داشتم هدایتم کردی ،صدامو شنیدی ، دستمو گرفتی آوردی توی این سایتی که چندماهه ازش دور شدم و گفتی فقط بشنو ! چشماتو روی تمام مسائلی که برات پیش اومده ببند و امروز فقط بشنو، فقط خودت رو ببین ، دنیای تو فقط خودتی ، مسئولیت بپذیر ، همه آدما رو از ذهنت خارج کن ، خودت رو در جهانی ببین که معمارش خودتی و خدا ،
امروز بیا اینجا و آگاهی های ک داشتی و بهشون عمل نکردی رو بار دیگر مرور کن ، بار دیگر خودت رو که جزئی از خدا هستی اصل و مرکز توجه قرار بده ،
امروز هدایتم کردی تا پی ببرم : دلیل حال بدم تو این چندماهه ،دلیل این اتفاقات ناخوشایند ،دلیل دوری از این فضای الهی ، شرک بوده و شرک!
شرک یعنی توقع از دیگران ، دیگران حتی نزدیک ترین فرد زندگیت !
شرک یعنی مسئولیت حال خوبت رو گردن بقیه بندازی ،
شرک یعنی قدرت رو به عوامل بیرونی بدی و خودت رو برگی در باد بدونی که تصمیم و رفتار بقیه روی حالت و احساس رضایتت از زندگی تاثیر بذاره!
اعتراف میکنم در این چندماهه مسیر غلطی میرفتم ، از اصل خودم دور شدم ، شرک ورزیدم، مغرور شدم ، همرنگ جماعت شدم، به سمت شبکه های اجتماعی کشیده شدم، با فکر و نگاه بقیه همسو شدم ، اخبار رو دنبال کردم، گله کردم، غر زدم ، مشکلات و درددل بقیه رو شنیدم و الا ماشالله هرکاری که باعث دوریم از مسیر اصلی میشد انجام دادم!!
و طبیعتا حال واحساس ناب خدایی و خالصم کمرنگ شد ، خدارو ندیدمش ، صداشو نشنیدمش …..تاجایی پیش رفتم که صبح ها با حس بد و تنفر به همه چیز بیدار میشدم و تا موقع خواب این حس همراهم بود ،گفتگوهای ذهنیم پر بود از حرفای منفی و درگیری ذهنی با این و اون و…..
و اما مهم نیست تو این دوسه ماهه بر من چه گذشت ،مهم اینه که با احساس عجز و ناتوانی دوباره از خدا درخاست کمک کردم و خدا هدایتم کرد و دستمو گرفت
احساسم عالی شد ، حالم 180 درجه تغییر کرد چون خاستم راه اصلیمو ادامه بدم ، چون فهمیدم مسیر غلطی میرفتم چون فهمیدم نباید مغرور باشم و باید همیشه به خودش اتصالم برقرار باشه .
الهی شکرت
حس متفاوتی دارم و احساس سبکی میکنم.
بعد از چند ماه دوری ، نوشتن این کامنت خیلی به دلم میچسبه چون با احساس سبکیه با احساس واقعیمه خیلی خوشحالم که دوباره اتصالم برقرار شد .
؟…………………..؟………………….؟………………….
خانم شایسته عزیز ازتون ممنونم که این پروژه رو روی سایت گذاشتید نکات بسیار ارزشمندی داره.
استاد عزیزم ممنونم بابت کلام شیوا و دلنشینتون
در پناه حق تعالی باشید.
به نام الله یکتا
سلام به اهل بهشت
بندگی کردن خدا
تویی که دوست داری توی شرکتی کار کنی که تمام امکانات رو به تو بده و اینقدر به اون شرکته اعتماد داری ولی به خدایی که صاحب همون شرکت و بیزینس هست اعتماد نداری این رو بپذیر خدایی که کل جهان هستی رو خلق کرده من نوعی اگه بندگی شو بکنم نمیتونه به من رزق بده و هدایتم کنه
ماازهمه توقع داریم الا خدا تو بندگیشو بکن تو تنها تورا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم رو در زندگیت درست کن که البته تکامل میخواد همچین در هارو برات باز میکنه و نعمت هایی برات میاره که کل مردم جهان هم جمع بشن نمیتونن این نعمت هارو به تو بدن
عمل کردن
اگه داری مثل بقیه فکر و عمل میکنی به خدا قسم مثل همون ها نتیجه میگیری اگه میخوای متفاوت نتیجه بگیری متفاوت فکر و عمل کن
همه چی خداست همه چی توحیده
کاری نکنید که مردم از شما خوششون بیاد کاری کن که خدای تو قلب تو خوشش بیاد و کسی که به خداوند ایمان داشته باشه به خاطر مردم وبرای مردم کاری انجام نمیده و راهی که فکر میکنه درسته رو میره
اگر توحید در شما قوی بشه نحوه فکر کردن و رفتار کردن شما و همه چی شما عوض میشه
تو خدای خودت رو بشناس خود به خود خودش درست میشه
مردمی که شمارو بیارند بالا با یک بشکن شمارو میکشن پایین
تو درون خودتو درست کن خدا بیرون تورو درست میکنه
تو روی خودت کار کن بقیش خودش درست میشه
حتی مسئولیت هر اتفاقی که برای تو میوفته هم گردن خدا ننداز
بنام خدای هدایتگر
با سلام به خانواده ی بزرگ عباس منشی های عزیز
سلام به استاد عزیزم و مریم جان نازنین
اول خدا را شکر میکنم بابت اینکه در این دوره شرکت کردم
و از استاد و مریم جان سپاسگزارم که این دوره را به صورت هدیه ی ارزشمند ارائه دادند خداوند به کسب و کارتان هزاران برابر بیافزاید
استاد جان وقتی از مسئولیت پذیری گفتی و هر کس مسئول زندگی خودش هست
احساس سبکبالی کردم آخه من مسئولیت همه کس را به عهده میگرفتم البته قبل از اینکه با این قوانین آشنا شوم
برای اینکه همه را خوشحال کنم و این باور را داشتم که اگر دیگران را خوشحال کنم و مسئولیت زندگی آنها را به عهده بگیرم خدا از من راضی میشود و برایم هزاران برابر جبران میکند
مثلا هر کس با همسرش مشکل داشت به من زنگ میزد و من راهکار میدادم و کلی وقت و انرژی می گذاشتم
آخرش هم طرف کار خودش رو میکرد
آنقدر مشکلات عدیده حل می کردم که همسر مرحومم میگفتند مگه خونه ی ما شده کلانتری
و من هم میگفتم ثواب داره
خلاصه بعد از اینکه همسرم به رحمت خدا رفت
خونمون شده بود پاتوق
دور همی بود حتی کسانی که شبها خونه ی ما نمیموندند اومدند و خوابیدند
یادم مییاد که یکی از فامیلها بلد نبود با اینترنت کار کنه از صبح تا ظهر رفتم براش اطلاعاتی که میخواست در اختیارش گذاشتم
خودم امتحان دانشگاه داشتم بخاطر یکی دیگه از اقوام که قهر کرده بود و اومد خونمون امتحان ندادم و سه روز از او پذیرایی کردم
هر کس بیمارستان بستری میشد هر روز میرفتم ملاقات چون وظیفه ی خودم میدونستم
هر کس میخواست وضع حمل کنه میگفتم منو خبر کن بیام کمک
هر کس کسی رو از دست میداد چند روز خونه ی ما بود تا من از او مواظبت کنم
خلاصه آنقدر در خدمت دیگران بودم که خودم را فراموش کرده بودم که بابا منم هدف دارم ولی این باور ایثار و فداکاری در من خیلی قوی بود و اجازه نمیداد راحت زندگی کنم
و یک روز به خودم آمدم که زهرا این همه کمک کردی خدا چه طوری جبران کرد؟ جوابی نداشتم
ولی ذهنم گفت خدا اون دنیا جبران میکنه
تا اینکه من با آموزه های 12قدم آشنا شدم که استاد فرمودند ما ارواح الهی هستیم که آمده ایم خودمان را تجربه کنیم و قبل از تولد هم نگران کسی نبودیم که چگونه زندگی خودم را خلق میکند
و این آگاهی ناب باعث شد کم کم به دیگران کاری نداشته باشم و اجازه بدهم خداوند آنها را هدایت کند
الان از آن دیگران خبری نیست و جهان مرا از آنها جدا کرد
چون مسئولیت را به خودشان واگذار کردم
و وقتی این فایل را شنیدم احساس کردم وارد مدار جدیدتر شدم
چون وقتی به دیگران کاری نداشتم کمی احساس گناه میکردم ولی وقتی این آگاهی تکرار شد احساس رهایی داشتم
استاد سپاسگزارم
خدایا کمک کن که طبق قوانین جهان عممممممل کنیم
دوستتون دارم
سلام به روی ماهتون.
همیشه فکر می کنم که شرک نمیکنم اما همچین که به نتایجم نگاه
میکنم، میگم خب این نارضایتی از نتایج برای اینه که شرک داشتی و خب شرایطت هم بهتر نشده…
تو زمینه ی سلامتی ، روابط ، خداروشکر خوبم اما این مادیات…. این پول…
برام غول شده، اما امروز فهمیدم که اولا زود نا امید میشم، ثانیا رو هر چیز و هر کسی حساب می کنم به غیر خودش…
یک ماه بود رو یه پولی که فکر میکردم میاد حسابم ، خیلی خیلی حساب کرده بودم …
انقدر که دیگه هی میگفتم اون پول هست دیگه ، خیالم راحته…
و شروع کردم خرج کردن از پولایی که داشتم به امید اون خیال واهی ….
خلاصه نه تنها اون پول نیومد که یه سری چیزهام از دست دادم صرفا به خاطر حساب روی غیر ازخدا….
خدایا ببخشید و دستم رو بگیر
استاد جانم، مریم جان عزیزم ازتون ممنون که کارو بیدار می کنید با این فایل ها.
بنام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که هم مسیر شدم با پروژه ی خانه تکانی ذهن و امیدوارم که خداوند من رو در این مسیری که هدایت کرده ثابت قدم بکنه و اراده ام رو قوی کنه که شخصیتم رو کنکاش کنم و یک شخصیت زیبا و یک من الهی بسازم
خدارو شکر از زمانی که با استاد آشنا شدم تقریباً هیچ کس رو مسئول زندگی خودم نمیدونم و هر موقع که روزگار بر وفق مراد من نیست به خودم میگم کجای افکار و باورهام ایراد داره یا این تضادی که بهش برخوردم چه چیز زیبایی رو میخواد بهم هدیه بدهد ولی این جریان انتظار انقدر در مسائل به نظر مخفی و پنهان میتونه وجود داشته باشه که نتونیم درک کنیم مثلاً زمانی که با همسرمون دعوامون شده و انتظار داریم که اول اون برای آشتی پیش قدم بشه و اگر چنین نشود بیشتر باعث رنجش و ناراحتی میشود ولی زمانی که از درون با خودمون در صلح باشیم و این رو بپذیریم که رفتاری که دیگران با ما میکنند انعکاس درون ماست سعی میکنیم که بیشتر روی خودمون کار کنیم هیچ وقت روی دیگران حساب نکنیم و تنها وابسته ی خداوند باشیم
دوباره اینجا به خودم تعهد میدهم که زمانی که به مشکلی برخورد کردم از درون خودم مشکل رو حل کنم ببینم چه باورهای محدود کننده ای دارم به خودم قول میدهم که دیگه ذره ای از کسی انتظاری نداشته باشم و تنها از خداوند مهربان کمک بخوام خداوندی که اجابت دعای مارو تضمین کرده خداوندی که فرمانروایی زمین و زمان دست اونه و خداوندی که بی اذن و اراده ی او برگی از درخت نمی افتد
استاد عزیزم انشالله در پناه خداوند مهربان باشید
به نام خداوند بخشنده مهربان….
خدای وهابی که بی حساب میبخشه…
چند ساعت پیش رفتم لب تاپمو آوردم و خواستم فایلهای سفر به دور آمریکا رو استارت بزنم، بعد از اینکه فایل جلسه اول رو دیدم اومدم کامنت بزارم رو فایل، احساس کردم آماده نوشتن نیستم..یه حسی بهم گفت برم قدمها رو شروع کنم رفتم سراغ قدم اول و شروع کردم چند تا کامنت رو خوندم، باز حسم آروم نشد..قلبم بهم گفت تو داری الان روی پروژه خانه تکانی ذهن کار میکنی پس بهتره همین روند رو ادامه بدی…پذیرفتم و اومدم طبق وعده مریم جان فایلهای خانه تکانی رو از گام اول مرور کنم. پلی کردم ..وسطای فایل اسم توحید که اومد ناخودآگاه اشکم در اومد…این همون فایلی هست که باید گوشش کنم.
من آماده شنیدن این صحبت ها هستم الان…و این کامنت اونی که باید نوشته بشه…
ازت سپاسگزارم خدای مهربانم، همیشه و در هر لحظه هدایت میکنی…
عجله ای نیست برای دوره های دیگه…بعضی اوقات همین فایلهای رایگان اما ارزشمند هستن که باعث جهش تو زندگیمون میشن…
دست و پا نزنم…
عجله نکنم…
هیچ مسابقه ای تو کار نیست…
یادمه یکماه پیش که دوباره استارت ورزش کردن رو زدم، وقتی مربیم برام برنامه نوشت بهم گفت: حمیده، عجله نکن..مسابقه نیست…این حرف رو ازش شنیدم و سعی کردم بهش عمل کنم. الانم همینه…اینو برای ذهن خودم دارم میگم که نخواه اینور اون ور بری ….
تو این سایت، تو این فایلها چه رایگان و چه محصولات استاد عزیزم یه سری اصول و قوانین رو توضیح میده…
من فقط باید بشنوم، تکرار کنم و عمل کنم…کاری که بقیه دوستان دارن انجام میدن، کاری که لیلای عزیزم انجام داد….پس آروم باش و رها…
اسم توحید اومد و من یه چیزی یادم افتاد، چندین سال پیش اون وقعها که ب قوانین آشنا نبودم دنبال گوش شنوا میگشتم تو فامیل، دوستام، در و همسایه که من حرف بزنم و اونا گوش کنن و الان میفهمم که حتی میخواستم تاییدمم کنن…یه وقتایی میشد آدما تلفنم رو جواب نمیدادن،
اینقدر از درون خالی بودم….
اینقدر از خودم دور بودم…
اینقدر مشرک بودم…
.اینقدر خدا رو تو وجودم گم کرده بودم…
دنبال حال خوب، احساس خوب، تایید شدن، تحسین شدن، به به چهچه از بیرون بودم….
از آدمهایی که خودشون هیچی نداشتن برای گفتن….وقتی استاد گفت توحید اینا یادم افتاد که زدم زیر گریه…که چرا خدای تو وجودم رو ندیدم؟؟؟؟
دنبال خدا بودم بیرون از خودم….
و هیچوقت اون بیرون پیداش نکردم…چون اون بیرون نبود….
تو وجود خودم بود…خودم تیکه ای از اونم….ندیدم…..نفهمیدم….
اما الان اینجام…
که بشنوم….
درک کنم….
عمل کنم….
خدا روشکر خیلی بهتر شدم…
رشد کردم….
اما هنوز کلی کار دارم…
.کلی راه نرفته هست…
کلی رشد و پیشرفت و بهبود انتظارمو میکشن..
.الان دیگه شرایطم جوری بهبود پیدا کرده که دنبال تنهایی میگردم که با خودم و خدای درونم حال کنم…
خداروشکر….
مریم عزیزم، بسیار ازت سپاسگزارم برای این فایلهای ارزشمند…
کلی اتفاقات خوب و معجزات تو راهه….
عاشقتوووووونم
سلام و درود خداوند به استاد بزرگوارم ب شایسته یِ شایسته ام و به خانواده ی مهربان و صمیمی ام.
خداروشاکرم که مجدد بهم اذن و فرصت در کنار شما بودن و در این محیط قرار گرفتن رو داده تا باز بیام ریز بشم رو یکی از پاشنه آشیلام چرا میگم یکی چون ماشالله جدیدا هرچی فوکوس میکنم رو خودم و از یجایی ی ضعفی میزنه بیرون، حالا میام رخ عقاب میگیرم با خودم میگم ایول مهسا عجب رشدی پیشرفتی تغییراتی یهو یکی از فنرام میزنه بیرون و با قدرت میگه بشین سرجات بچه کجای کاری این هنوز اول راهه خیلی زود به خودت گفتی خب دگ تمومه، ن جانم این هنوز شروعشه…. خلاصه از حواشی بگذریم. بریم سر اصل داستان میدونی استاد من ی چیز جالبی کشف کردم وقتی فایلی از شما گوش میدم اولا ک دقیقا مشابهه و وصف حال اون شرایط و موقعیت کنونیمه و اینک مثلا تو ی فایل 40 دیقه ای ممکنه من تو 5 دیقه اول باگ خودمو شناسایی کنم تو گام اول خانه تکانی ذهن از تمام موضوعات فایل ک بگذریم هرچن همش قابل تامل و تفکر بود اما وقتی فایل رسید ب قسمت مسئولیت پذیری گفتم عاااااااااااا اینههههههه خودشههههههههههه تیکه ای ک خیلی قراره بکار من بیاد و یسری کمبود و کم و کاستی و ضعف شخصیتی در من رو جبران کنه همین مسئولیت پذیریه…. استاد من به لطف خدا و شما و خودم تا حد قابل قبولی از 100 نمره درموردسلامتی و اوضاع مالیم به خودم 50 رو میدم ولی در زمینه روابط چه کاری چه دوستانه چه خانوادگی چه زناشویی و…. و در مورد باور های توحیدی از 100 نمره به خودم نهایت 5 بدم و این دو زمینه برای من خیلی نسبت به زمینه های دیگ قابلیت کار شدن روش و تغییر باور ها و پیدا کردن ترمزا رو داره….
برسیم به نکته مهم و حائزاهمیت مسولیت پذیری علی رغم اینک سعی میکنم رو خودم کار کنم ولی همچنان با این واژه بیگانه بودم راستش
اخرین کامنت من در سایت ک دوستان اگ مطالعه کرده باشن در بخش تسلیم بودن در برابر خداوند اونجا من اشاره به ی رابط ای کردم ک دچار چلنج شدم توش…
وقتی راجب این مسولیت پذیری شنیدم دیروز
اومدم تمام ارتباطاتم از گذشته ب اکنون رو تو ذهنم مرور کردم روابطی ک خوب بوده و روابطی ک مشکل داشته یا ب مشکل خورده
فهمیدم ک این صفت یا این باور یا این اصل در زندگی من خیلی کم رنگ بوده واژه ی پر بار و سنگینه مسولیت پذیری
من بر خلاف اینک حس میکردم همیشه آدم خوبه روابط بودم ادمی ک صدشو میزاره اما کسی براش جبران نمیکنه ادمی ک به همه محبت میکن اما هچی دریافت نمیکنه ادمی ک وفاداره صادقه شوخه مهربونه توجهه میکنه فداکاری میکنه
(الان نمخام ب مسایل مربوط ب عزت نفس و احساس لیاقت و خود ارزشمندی بپردازم و کاملا ب این ضعف شخصیتی و باوری اگاهم و در تلاشم برای بهبود دادنش انشالله در موقعیت مربوط به خودش راجب این مسایل صحبت خاهم کرد)
خلاصه همیشه حس قربانی بودن حس مظلوم نمایی و حتی یسری جاها شروع ب تخریب ادما میکردم ببین فلانی چ بی شخصیته ببین فلانی چ بی فرهنگ چه بی لیاقته حیفه همه کارایی ک براشون کردم شروع میشد نجواها و خودخوری ها و….. و در 90 درصد مواقع بوممممممم رابطه از هم میپاچید یا ب نحوی دعوایی بحثی بی احترامی پیش میومد.
میدونید چرا؟ چون مهسا نمیخاست بپذیره ک عزیزم تک تک ثانیه های زندگیت رو خودت داری خلق میکنی تمام شرایط و موقعیت ها اتفاقات و انسانها نوع برخوردشون نوع رفتارشون حتی نمیخاست نوع رفتار خودشو بپذیره فکر میکرد مهسا همیشه ادم خوبس و کل ادمای این دنیا بدن انقد این موضوع خلق زندگی و خاسته ها برای من چلنج بوده و شده ک خدا عالمه گاهی میگم تقدیر چیه گاهی میگم ن دگ همینه ک هست بد یا خوب همینه توام همینی ادمام همینن اتفاقاتم همینه اما خداروشکر ی مقدار گارد خودم رو اوردم پایین و کم کم داره ب جونم میشینه کع نه خانم جان همینجوری یلخی و کشکی نمیشه گلم این جهان قانون داره
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
همین بود دیگ دوستان یا نه؟! خیلی حضور ذهن ندارم ولی ی چی تو همین مایه ها ک بابا همه چی ب خودت بستگی داره هر چی رخ میده خدت منبع و مرکزشی و از خودت ریشه گرفته چ مثبت چ منفی و هیچ عاملی جز خودت مسئول نیست
حتی گاهی با خودم میگفتم بابا مثلا دوستم خیلی خوب بود خیلی بمن اهمیت میداد
خانوادم ی مدت خیلی باحال بودن انرژی میدادن چرا اینا تغییرکردن یهو چرا همه چی ی شکل دیگ شد؟
اینو فک میکردما ولی دیگ ب این فک نمیکردم ک خب بابا شاید مشکل تویی شاید اخلاقته شاید رفتارته شاید باورته بشین یکم مسولیت پذیر باش همه چیو نبند به لنگ بقیه بهشون حس گناه و عذاب وجدان نده خودت با خودت زدی جاده خاکی روابطی بهم خوردی مالی بهم خوردی توحیدی بهم خوردی سلامتی بهم خوردی بعد میای میشینی داستان برای خودت میبافی ک من خوبم من اوکیم من باحالم من تلاش میکنم بقیه بدن بقیه خراب میکنن بقیه باعث این اتفاقاتن
وای استاد باورت نمیشه خجالت میکشم از گفتن این حرفا شاگرد استاد باشی و تو این مسیر باشی و اونوقت مسولیت پذیر نباشی؟
اونوقت بشینی جهان و خدا و مردم و خانواده فک فامیل و جامعه و… ببری زیر سوال
ن عزیزع من از درون خودت مشکل داری واقعا مثال کرم از خود درخته خیلی زیباستا خیلیا بد تعبیرش میکنن ولی همه ی ما یسری کرم درونمون داریم داره درخت وجودمونو میخوره باعث خشک شدن و بی ریشه شدنمون میشه باعث عدم رشد و میوه ندادنمون میشه بعد میگیم باغبون کم کاری کرد اب کم داد اب زیاد داد علف هرزارو نچید تقصیر نور خورشیده زیاد بمن تابید منو سوزوند تقصیر باده تند وزید شاخ و برگ منو شکست
حتی انقد رو متوجهه نبودم ک بابا این باد و خورشید و باغبون و مردم و فامیل و دوست اشنا دارن تضاد ایجاد میکنن ک تو مسولیت پذیر تر بشی تو مقاوم تر بشی تو تلاشتو بیشتر کنی تو خودت خالق زندگیت باشی
استاد دگ من چی بگم؟ تو چن دیقه حجت بر من تمام شد یماه بود با دوستم ک رابطمون کات شد همش خود خوری میکردم همش اونو سرزنش میکردم خودمو سرزنش میکردم دیگ قول داده بودم محبت نکنم سرد بشم یخ بشم چمدونم این چرتو پرتای شیطانی
دیروز ک فایلو گوش دادم اصا شاک شدم چنان نفوذ کرد درونم یهو جسارتی پیدا کردم شجاعتی پیدا کردم گفتم بسه خودت جذب کردی خودت خراب کردی خودت باعث شدی خودتم میتونی بسازی و درست کنی بس کن سرزنشو بس کن ملامتو بس کن احساس گناهو بس کن قربانی بودن و حس بی ارزشیو
وای استاد از دیروز ی قدرتی گرفتم ی شجاعتی گرفتم انرژیم فول شده انگار سبک شدم ی باری از دوشم برداشته شده دلم صاف شده انگار کینه ندارم انگار عاشق ادما شدم حسم خالص تر شده خلاصه ک مرسی هستی استاد مرسی ک انقد دقیق میزنی ب هدف
خداروشکر واقعا ک دوباره همزمانی ایجاد کرد دوباره سر فرصت هدایت شدم دوباره تو موقعیت خودش و مدار خودش ب خودم اومدم و اگاه شدم اصا نمیدونم دیگ چی بگم یا چجوری تشکر کنم از خداوند از استاد از شایسته جانم ازین دنیا و کائنات و قوانین بی نظیرش ازین محیط و فضای سایت ک هربار نوشتم انگار یدور خودمو زندگی کردم اون خوبی هام اون بدی هام همه چیم میاد و میریزع رو دایره و هنگام نوشتن ناظر خودم و اتفاقات زندگیم میشم
بمب انرژی شدم یعنی از شدت شعف میخاد تمام سلول هام منفجر بشه بچههاااااااا اینو از من ب یادگار داشته باید همیشه قرار نیست همه فایلای استاد براتون راهگشا باشه یا قرار نیست تمام مطلب و نکته ی فایل رو یباره و یشبه رو خودتون اجرا کنید همین نکته های کوچیک ک ممکنه از ی فایل یساعته 100 تا نکته دستگیرتون بشه با همین نکته های کوچولو و دونه دونه کم کم شخصیت جدید شکل میگیره باورای جدید شکل میگیرع مدار میرع بالا تکامل طی میشه پس خودتون رو خسته و دل زده نکنید و عجول نباشید در این راه ممنون از توجهه همگیتون
سلام مهسا، برام جالب بود جمله که گفتی ،خانوادم یه مدت باحال و بودن و.. و یکهو تغییر رفتار دادن.
من هم چند وقت قبل داشتم به این موضوع فکر میکردم که چرا محبت همسرم، و اینکه چرا یکهو دو تاییامون و مسافرت هامون ته کشید.
راستشو بخوای خودم با تجسم این موقعیت رو جذب کردم.
اما ته ذهنم میگفت که نه فقط خوبی ها رو میشه جذب کرد.
گرچه ، تو فایل های استاد ،استاد گفته بود که خدا تو قرآن گفته ما شما رو آسان میکنیم برای آسانی ها و همچنین آسان میکنبم برای سختی ها.
الان هم در حین نوشتن بهم الهام شد، که مری تو سوره حمد هم که گفته شده خدایا من را به راه مستقیم هدایت کن راه مستقیمی که….
این یعنی هر چی بخواییم خدا بهمون میده چه بدی ها رو برای زندگیمون.
چه خوبی ها رو برای زندگیمون.
الان من با این پیام شما ، به تلنگری شد که اون چیزی که ذهنم هست ریشه بگیره،
ریشه اینکه مری علاوه بر خوبی ها ، بدی ها رو هم میتونی جذب زندگیت کنی،
راستی برای من همیشه سوال بود که چرا و چگونه ما مسئول زندگیمون هستیم.
ذهنم یه دلیل منطقی میخواست تا باور کنه.
خب راستم میگه باید بهش منطق بدم تا بزنم بشینه جاش .
الان میدونی چه منطقی به ذهنم رسید این منطق که…
خدا به ما زاویه دید داده، اگر با زاویه دید بد نگاه کنیم همون میاد،
اگر با زاویه دید خوب نگاه کنیم همون میاد،
و این زاویه دید دست خودمونه که به چه جهت تنظیمش کنیم،
زاویه بد یا زاویه خوب.
پس مری جون کسی نمیتونه زاویه دید تو رو تنظیم کنه، پس خودت مسئول زندگیت هستی.
فردا وقت دکتر دارم، همسرم گفت خودت تنها اسنپ بگیر برو،
اولش گفتم یعنی تنها با اسنپ برم گفت اره ….
رفتم غم باد بگیرم و.. یکهو یاد استاد افتادم که گفت مسئولیت مسئولیت…
چیزی نگفتم اما ته دلم بود ، آخه نگاه مردم رو همه یار دارن.
تا الان حسم یه جور بود،
که همین الان موقع نوشتن خدا گفت مر بانو زاویه دید زاویه دید.
زاویه دیدم رو تغییر دادم، گفتم مری جان شما با دو تا بچه برید تو مطب بچه میشینه ؟
صدرصد بچه اون موقیت رو دوست نداره و تجربه بد برات میشه.
و این شد که آروم شدم.
و در ضمن مریم شما زمانی که تنها بودید همیشه همراه دو تایی میرفتید.
و در ضمن مقایسه ممنون، شاید شما الان اون آدم ها رد داشته باشی و همسر تو هم مثل همسر اون باهات بیاد مطب، برای تو مناسب نباشه، و دقیقا هم همینه چون کوچولو داریم.
و اینکه من همیشه وقتی خودم رو با گذشته خودم از نظر روابط عاطفی مقایسه میکنم ، یه حالی بدی بهم دست میده چون پسرفت داشتم.
و همیشه مینداختم گردن همسر که آره ایشون کم گذاشتن.
آخه این باور که چیز بد رو خودمون هم میتونیم وارد زندگی کنیم توم ریشه نداشت،
اما باور اینکه چیز خوب رو میتونیم وارد زندگیمون کنیم ریشه داست اونم ریشه محکم که کلی نتیجه عالی دارم ازش.
پس مری خودت خودتوارد زندگیت کردی.
و همانطور که جیزهای خوب وارد زندگیت کردی، انشالله که با اعراض از زندگیت حذف میشه.
راستی من همیشه فکر میکردم اگر بخوام چیزی رو در زندگیم درست کنم ، حتما باید کاری کنم ، بخصوص علیه اون.
الان همین الان متوجه شدم که تنها اعراض کافیه.
خدایا کمک کن که به اعراض بیشتر در وجودم بره.
ممنون مهسا از پیام قشنگت
سلام دردانه یِ خدا، مریم عزیزم خوشحالم برات ک در این مسیر زیبا با ما خانواده ی عباسمنشی هم گام و هم مسیر شدی و در صدد بر اومدی تا کم و کاستی ها و باگ های خودت رو شناسایی کنی بقول معروف همون ترمز ها باورها و شرک های مخفی….
بله قطعا درسته ک تمام زندگیت و شرایطتت رو خودت داری خلق میکنی حتی نوع رفتار و گفتار و کردار همسرت رو…. مریم ذهن ما آدما میتونه مثل دکمه تلوزیون آف و آن داشته باشه اما موردی ک هست اینه ذهن ما همیشه روشن و فعاله، و عمده ی فعالیتش روی نقاط منفیه تا مثبت، ببین مثلا وقتی ما تلوزیون رو روشن کردیم و در حال تماشای یک فیلم هستیم یهو یه صحنه ی ترسناک یا نامناسب وسط فیلم ظاهر میشه سریع یا رومون رو بر میگردونیم و اعراض میکنیم و میزنیم خودمونو کوچه علی چپ یا دکمه ی آف تی وی میزنیم و خاموش میشه و اون صحنه محو میشه….
وقتی شروع میکنی به مسئولیت پذیری در زندگیت در مواجهه با سختی ها نگرانی ها استرس ها یا رفتار و گفتار ناپسند و نامطلوب دیگران
مسولیت پذیری مثل دکمه ی اف تی وی عمل میکنه وقتی میپذیری و قبول میکنی ک خب اوکی همسرم قبلا خیلی باحال و کول و مهربون بوده بهم توجهه میکرده اما الان اینجوری نیست کاملا میپذیرم مسولیتش رو به عهده میگیرم ذهن نجوا گرمو خاموش میکنم میگردم دنبال اون چیزی ک باعث شده در صفحه ی تلوزیون زندگیم نا زیبایی ببینم
حالا ک فعلا تلوزیون خاموشه اما باید دنبال ریشه و علت و دلیل و ترمز مخفی بگردم تا دفعه بعد تی وی زندگیم یا ذهنم روشن شد دیگ منو نگران نکنه یا بهم تصاویر و شرایط نادلخواه و نازیبا نشون نده…..
وقتی یه تایمی همه چی گل و بلبله مثل اوایل ازدواج ولی بعد یمدت همه چی عادی و روتین یا گاهی خسته کننده و ناامید کننده میشه بخاطر عدم کنترل ذهنمونه اوایل ازدواج مدام تمرکز و توجهه ما دنبال عشق و حال و تفریح و مسافرت و گشت گذار و دور دور قربون صدقه و….. واسه همین حس و حال دو طرف مثبته و ذهن اروم و مطلوب ولی کافیه یبار ی رفتاری از طرف مقابل ببینیم یا ی حرف زشتی بزنه یا یه انتظار بیجایی داشته باشیم یا بیش از حد وابسته بشیم دمار از روزگارت در میاره این ذهن انقد نجوا میکنه انقد یه چیزیو تو ذهن بزرگ و وسواس گونه پیش میبره کلا حس و حال خوبو ازت میگیره یادت باشه نم نم رو ذهنت کار کنی و افسار ذهنت رو بدست بگیری وقتی دیدی داره اذیتت میکنه و پچ پچ میکنه و اضافه گویی سریع مسولیت بپذیر و خاموشش کن و بشین ب این فکن ک چیشد الان ب این مرحله رسیدی یا این حرفو تجربه کردی یا تو این موقعیت قرار گرفتی کم کم باورای مخفیت میاد بالا و کم کم میتونی با باورای مناسب جایگزین کنی و ذهنتو ببری سمت خوبی ها و نکات مثبت و ذهن رو روی شبکه ی دلخاه خودت تنظیم کنی تا خعلی کمتر شاهد صحنه های ترسناک و نا مناسب باشی و بشی
بسم الله بگو خداوند هدایتت میکنه️
سلام به همه دوستان عزیز.تو مسؤل صددرصد زندگی ات هستی!از هیچ کس توقع نداشته باش!چه حرف های عجیب و غریبی استاد شما با پیکره باورهای شرک الود من چیکار کردید؟!منه فریده که تو شرایطی بزرگ شدم یعنی از وقتی چشم باز کردم که همه میگن زنه ضعیفه نیاز به پشتیبان داره نیاز به حمایت گر داره خدا زن رو ضعیف خلق کرده زن نمیتونه ثروت خلق کنه چون خدا مردان روآفریده تا حمایت گر زنان باشن…و فریده با این تفکر تشکیل خانواده میده که خب تو که از عهده خودت بر نمیای یکی دیگه باید بیاد و تو رو به خواسته هات برسونه!یکی دیگه که به نام همسر من میشناسمش که باید منو به ارزوهام برسونه باید فلان ماشین رو برام بخره فلان طلا رو فلان لباس رو. و در شرایطی که من بزرگ شدم که توی دورهمی های زنانه از کسی که از همسرش بیشترین پول رومیگرفت به عنوان زن عالی و زرنگ یاد میشد و همه دنبال شوهر یا دوست پسر پولدار بودن(من توی شهر مذهبی بزرگ شدم و از طبقه متوسط که نمیدونم چند درصد زنان اینگونه تفکربزرگ شدند اما من و زنان اطرافم همگی بر این باور بزرگ شدیم)هر چقدر آقای همسر بیشتر برام خرج کنه و نیاز هام رو بیشتر براورده کنه اتفاقا یعنی اون همسر بهتری هست.و اگر هم از قضا نتونست من باید صبر کنم خانومی کنم تا اون دوباره بتونه منو به خواسته هام برسونه.الان که دارم این متن رو تایپ میکنم هم میخام بخندم به این همه عقیده و باور مسخره و شرک آلود هم میخوام گریه کنم به همه عدم آگاهی که در اعماق وجودم نقش بسته بود.حتی من مهارت هم کسب کرده بودم برای ایجاد کسب و کار اما اطرافیان میگفتند نه کار کردن وظیفه همسرته و وظیفه تو نیست.تو بشین تو خونه بچه داری کن بهترین کاره برای یک زن…..خب تا اینجا که استاد تونست منو مجاب کنه که باشه فریده به قول استاد ازمسؤلیت تمام ابعاد زندگی ات را خودت بپذیر و از هیچ کس توقع نداشته باش از هیچ کس!که خدا میدونه چه انقلابی روتوی من رقم زدید استاد!اما تا اومد ذهنم بهانه تراشی که الله اکبر که قشنگ در ادامه فایل شما برای بهانه تراشی میگید ذهنم اومد بگه فریده خب تو درسته مهارت شروع کسب و کار رو داری خب دختر 4ساله ات چی؟به قول معروف 10سال خونه نشین بودی یه دفعه میخای بری برای خودت کسب و کار بزنی؟بهتر و راحت تر نیستی بشینی گوشه خونه تا شوهرت تو رو به ارزوهات برسونه مثل اکثر جامعه….این ها همه نجوا هایی بود که طی گوش دادن این فایل به سراغم اومد اما من کوتاه نمیام این برق تو چشمام که بعد از صحبت های استاد تو چشمام شکل گرفت رو میخام جدی بگیرم.شاید کسی حس و حال الان منو درک نکنه.اما به من که توی ذهنم نقش بسته تو نمیتوانی زیرا زن هستی.گوش دادن به این صحبت ها مثل انقلاب است درون من.دیگه از هیچ کس توقع ندارم.دیگه هیچ کس رو مسؤل رسیدگی به زندگی ام نمیدانم حال یک پروانه را دارم که از پیله بیرون امده.خدایا شکرت.میخواهم روی جمله ایاک نعبد و ایاک نستعین کار کنم میخواهم اونو تبدیل روال زندگی ام بکنم.زندگی ام را خودم رقم میزنم با افکار و باور هایم خدایا شکرت که منو امروز به این اگاهی ناب هدایت کردی و جالبه خودمم اصلا نمیدونستم که همچین شرک و ترمز وحشناکی دارم!خدایا واقعا شکرت ممنونم از دوستان و از استاد عزیزم.در پناه الله یکتا
سلام فریده،
من حس و حال تو رو درک میکنم.
جالبه من خودم سر کار رفتم ، و با کار کردنم ، کلی سرمایه زدم،
اما این باور مخرب که مرد باید خرج زن رو بدهد، و از اونجا که همسرم هم یک کلام نمیگفت بیا این کرایه ات یا چیز دیگه،
این موارد و باور اشتباهم که مردی که به زنش پول نده یعنی زنش رو دوست نداره،
از محیط کار خیلی قشنگ و آسون خارج شدم،
خیلی اسونا،
و الان هم دوست دارم به شغلم برگردم اما میدونی این باور میاد تو ذهنم که آقا پس چرا فلان زن قشنگ نشسته تو خونش و شوهرش داره بهش پول میده،
طلا میخره، هزینه عملش رو میده ،لباس میخره، اما چرا بعضی ها باید خواهش کنن، و چرا بعضی ها باید برن سر کار،
به ظاهر این باور رو که هر کسی مسئول زندگی خودشه و بخاطر همین باید بره سر کار رو قبول کردم،
اما توم ریشه نزده، احساس میکنم به یه منطق قوی یه تیر خلاص نیاز دارم.
امیدوارم که به جوابم برسم ، ممنون خدا.
ممنون فریده جان
سلام مریم جان کامنتی که برام گذاشتی رو دقیق خوندم.من با خوندن کامنت شما یاد حرف استاد افتادم که میگفتن ما باید در هر لحظه مولد ثروت باشیم تا به چرخ دنده های هستی کمک کنیم تا به پیشرفت جهان کمک کنیم.احساس میکنم این عنوان که به قول شما چرا برخی از زنان کار میکنند بعضی به راحتی همسرهایشان براشون خرج میکنن بعضی هم نه من احساس میکنم این بر میگرده به باور اون زن به میزان احساس لیاقتش به باور هایی که از بچگی توی محیطش بزرگ شده برای همون هر کسی از ما خانما سبک زندگی های مختلفی رو تجربه می کنیم.همون طور که در کامنتم گفتم صد در صد برای من که از بچگی تو محیطی بودم که پدرم مدام خواسته های منو مادرم و 4تا خواهرم رو براورده میکرد و وقتی عروس شدم به من گفت حالا شوهرت باید خرجی تو بده دیگه وظیفه ی من نیست!خب من از اول خودمو ضعیف دیدم از اول باور شرک آلود داشتم از ابتدا احساس عدم لیاقت تو من بیداد میکرد طبیعیه که من باید برای یک خرید ساده صدبار به همسرم بگم تا اون وسیله برام گرفته بشه!در اطرافم زنانی که به راحتی همسراشون براشون چیزی میخریدن من در ارتباط با اونا متوجه حس های درونی شون شدم که اونا بدون اینکه خودشون بدونن احساس ارزشمندی داشتن.شاید خودشونم اصلا ندونن ها ولی باور های قدرتمندی دارن توی این ماجرا(مثلا استاد که میگن ثروتمندان جهان باور های مشابهی دارند) .برای خودم که همیشه منتظرحمایت شوهرم بودم و همیشه نقش قربانی رو ایفا کردم خب مسلما جهان از همین جنس اتفاقات وارد زندگی ام میکنه.میخام بگم ما خانم هایی که به سختی به خواسته میرسیم یا یکی که به قول شما قشنگ نشسته تو خونه و به خواسته هاش میرسه مسلما الگوهای فکری دارن همشون.(و چون همه مون مثل هم فک میکنم مثل هم نتیجه میگیریم)
بحث دیگه مسئله کار نیست.مسئله رفتن به دنبال شغل مورد علاقه است مسئله پول ساختنه مسئله تجربه خودت تو زاویه های دیگه اس.مسئله ایجاد چالش های هیجان انگیزه.مسئله بیرون اومدن زندگی ازیکنواختیه.مسئله دنبال کردن کاری و هدفی که عشقته.مسئله تجربه کردن خودت تو نقش های مختلفه فک کن مادربودن همسر بودن در عین حال کاری که دوستداری و کسب ثروت از اون چقد عزت نفس و احساس لیاقت ادمو رو افزایش میده. مسئله اینه وقتی بیزینس شخصی خودتو داشته باشی چقدر نسبت به شوهرت حست عوض میشه چون اون توقعه اون مظلوم نمایی اون دائما نگران بودنه که برام میگره این ماه یا نه از بین میره! باور کن خانم هایی هم که به سادگی براشون همه چیز مهیا میشه من از نزدیک دیدم که خواسته ها رفته بالا تر و مثلا تاچند ماه رسیدن به خواسته شون طول کشیده و به نظر من اونا محروم شدن از تحربه این همه لذت که اگر کسب و کار خودشونو داشتن میتونستن تجربه اش کنن.این باور ها تو اکثر ماخانم های ایرانی خیلی ریشه ای هست و واقعا نیاز داره که هر روز روش کار بشه هر روز مدام به خودم بگم با ساخت ثروت به بزرگ تر شدن جهان کمک میکنی با ساخت ثروت میتونی خودتو تو هزاران ابعاد تجربه کنی.با کسب ثروت. رابطه عاطفی ات عالی میشه چون دیگه اون توقعه اون ناراحت شدنه اون لش بودن رو یکی دیگه کاملا از بین میره چون مسولیت زندگی تو خودت به عهده گرفتی فقط فقط باید نظارت کامل رو ورودی ها داشته باشی تا توی یک دورهمی زنانه دوباره کل نظام باور هامون بهم نریزه که زنی که خرج داره ارج داره!! اگه خرج نکنی یکی دیگه میاد خرج میکنه!اره دوست عزیزم ما خانما هایی که مدام توی کله مون از این سری حرف ها کردن هنوز خیلی خیلی باید روی این باور ها و عزت نفس مون کار کنیم.من مدام سفر به امریکا و زندگی در بهشت میبینم و مریم جان رو میبینم که چقدر. زیبا رابطه عاطفی با استاد دارن.به دور از همه اون چیزایی که ننه جونم برای شوهر داری بهم یاد داده بود من یادگرفتم سیاست شوهر داری همش الکی و چرند و پرنده من یاد گرفتم اووووول باید با خودم در صلح باشم تااون عزیزی که کنار من زندگی میکنه بتونه در کنار من ارامش داشته باشه من یاد گرفتم پاشنه تمام اشتباهات زندگی من روی عدم عزت نفس بوده پس اونو درست میکنم به جایی که فکر کنم هر کی خرج کنه ارج داره!من یادگرفتم اول روی ترس ها و نگرانی هام کارکنم تا جایی که بیام بگم اگه خرجم نکنه یعنی دوستم نداره!یادگرفتم روی باور هایی کار کنم که بهم قدرت میده نه اون چیزایی که منو ضعیف میکنه.فریده اگه میخای مثل بقیه نتیجه بگیری مثل بقیه رفتارکن نه من اینو نمیخام پس همه چیز هایی که جامعه بهم یاد داده رو میریزم دور(البته کار سختیه)و جایگزین میکنم با ندای درونم با هدایت الله با کلماتی که بهم الهام میشهو قدم به قدم میرم جلو.که مریم جان عزیزم خدا میدونه زندگی ام چقد تو روابط عاطفی عوض شده چقد عشق بین مون زیاد شده که من تا حالا تو اطرافیانم ندیدم همچین حس و حالی رو. چقدر همسرم به اسانی اصلا بدون اینکه من بهش بگم بهم پول میده و من فقط از سمت خدا میبینم و هدیه کائناتی میبینم.الانم یه حسی بهم گفت این کامنت رو جواب بده و فقط روی حس الهام تایپ کردم که خودمم یادم بمونه دارم چه مسیری رو طی میکنم و به نظر من این باور که زنان کار نکنند یا وظیفه همسره یا بشین یکی دیگه برات مهیا کنه همش از پایه غلطه مثل باور های مذهبی که همه انجام میدن ولی اکثرشون غلطه پس معیار جامعه نیست معیار ندای درونه…معیار هدایت لحظه لحظه الله است فارق از حرف همه….دوست خوبم برات ثروت برکت در دنیا و اخرت رو میخام.با تشکر
سلام بر استاد جان و یارش
قبل از هر چیزی بابت اینکه این فایلهارو رایگان در اختیار ما گذاشتید بی نهایت ممنونم و امیدوارم خسرو برکتش هزاران بار بهتون برگرده ٫میتونستید پولی کنید که نکردید
من به یک باوری رسیدی جدیدا اینکه هر زمانی من فایلهای شمارو دیگه گوش نمیدهم و به سایتتون سر نمیزنم بااینکه خیلی از قوانینو رعایت میکنم و فرکانسی بالاست اما از نظر درآمدی افت میکنم نمیدونم واقعا این فایلهای شما و حرفهاتون چقدر برکت و انرژی در زندگی ما داره .
استاد من به این موضوع که من خودم مسئول زندگی خودم هستم ایمان دارم اما گاهی خیلی ریز به رفتارم که دقت میکنم میبینم از یک آشنا یا فامیل توقع دارم که اشتباه و شاید همین موضوع باعث میشه اوون نتیجه ای که باید نگیرم
من نباید از کسی توقع داشته باشم و خودم و خدایم برایم کافی است
من توکارم گاهی توقع دارم شرکتهای که میشناسم از من خرید کنند و وقتی این اتفاق نمیفته ناراحت میشم یا اینکه همین موضوع باعث میشم اگر چند بار هم خرید کرده سری بعد اتفاقی میفته که مشتری رو از دست میدم احتمالا بخاطر این موضوع که نباید ازشون توقعی داشته باشم
من به تنهایی حتی از همسر و خانواده ام هم هیچ توقعی ندارم و خودم مسئول خوشبختیخودم هستم .من جهت پیشرفت و فروش بالا در کارم منتظر آگاهی جدید و قدم بعدی ومشتری های عالی از طرف خداوند هستم .
حسبی الله ٫حسبی الله