live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/01/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-28 05:06:452024-09-28 05:41:29live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهندهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
گام هشتم
ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده
خدایا شکرت که این فایل بینظییییر را در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط در مسیررشد و پیشرفتم قرار دادی تا متوجه درستی مسیرم باشم که با هدایتهای الهی همراه و همزمان شده
خدا یا شکرررررررررت
چقدر به موقع چقدر واضح و شفاف
الله واکبر
سوره مائده
لَا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلَکِنْ یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَیْمَانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَهِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلَاثَهِ أَیَّامٍ ذَلِکَ کَفَّارَهُ أَیْمَانِکُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَیْمَانَکُمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
﴿89﴾خدا شما را به سوگندهاى بیهوده تان مؤاخذه نمى کند ولى به سوگندهایى که [از روى اراده] مى خورید [و مى شکنید] شما را مؤاخذه مى کند و کفاره اش خوراک دادن به ده بینواست از غذاهاى متوسطى که به کسان خود مى خورانید یا پوشانیدن آنان یا آزاد کردن بنده اى و کسى که [هیچ یک از اینها را] نیابد [باید] سه روز روزه بدارد این است کفاره سوگندهاى شما وقتى که سوگند خوردید و سوگندهاى خود را پاس دارید این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مى کند باشد که سپاسگزارى کنید (89)
خدایا شکرت برای هدایتهای که مناسب همون لحظه ام با کلامت از قرآن میکنی
و روزم را میسازی
خدایا شکرت که برنامه نویسی زندگی ام را به دستان قدرتمند تو سپرده ام و آرام و آسوده خاطر هستم
خدایا شکرت که هرآنچه دارم از آن توست
خدایا شکرت که مرا لایق دریافت الهامات الهی ات قرار داده ای
خدایا شکرت که مرا ارزشمند آفریدی اشرف مخلوقات جانشین خودت بر روی زمین
مرا خالق زندگی خودم کردی تا از هدایت یافتگان الهی ات باشم
مرا طبق هدایت های خودت جلو میبری
خدایا شکرت که مرا عملگرا کرده ای به ایده های الهامی خودت
خدایا شکرت که احساس خوبم را از تو دارم
خدایا شکرت که در این صبح زیبای پاییزی وجودم را پر از نور و معرفت الهی کرده ای
خدایا شکرت که امروزم روی عالی و بینظیر و زیباست
خدایا شکرت که سرشار از عشق الهی سلامتی الهی پاکی و مهربانی الهی هستم
خدایا شکرت که ذره ای از وجود پاک خداوند هستم
خدایا شکرت که من بتو وصل هستم
منو تو یکی هستیم ازهم جدا نیستیم
خدایا شکرت کت تر لحظه حاضری منم که باید در لحظه حضور یابم
خدایا شکرت که آرامشی عجیب در درونم برقرار هست همان وصل شدن بخدا
اسکی شیرین از سر شوق در چشمانم جاری است که همه از آن توست
خدایا شکرت که احساس خوبم نشان دهنده بالارفتن مدار م هست
خدایا شکرت که اعتمادم باورم ایمانم توکلم هر لحظه دارت بخودت قوی تر و بیشتر و مستمر تر میشود
خدایا شکرت به خاطر عهدی که با تو بسته ام و هر روز م را بهتر از روز قبلم میکنی
همین برایم کافیست
تنها خدا برایم کافیست که روزهایم هر لحظه با کیفیت تر عالی تر توحیدی تر تسلیم تر و زیباتر تر سرشار از نعمت و ثروت و فراوانی میشود
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
احساس خوب اتفاقات خوب
کنترل ذهن =تقوا
تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودم بوجود می آید
من خالق زندگی خودم هستم
من مسئولیت صد در صد اتفاقات زندگی خودم را میپذیرم
این شجاعت میخواهد
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
من مسئول تمام اتفاقات زندگی ام هستم
این شجاعت و جسارت میخواهد
خدایا میخواهم چناد کنترل ذهنی از تو دریافت کنم که ابراهیم گونه زندگی کنم .فارغ از شرایط و انسانها و جامعه و کشور و شهر و روستا و خانه
فقط روی یک اصل مهم زندگی کنم
کنترل ذهن =با کنترل زندگی
من خالق زندگی ام هستم
پس هر جوری که آگاهانه تمرکزم را روی شرایط بزارم
توجهم را به شرایط و موقعیت ها و افراد و احساسم بزارم از عماد جنس بیش تر وارد زندگی ام میشود
پس آگاهانه سعی میکنم حالا که خودم خالق هستم و جهان در هر لحظه به فرکانس های من پاسخ میدهد
تمرکزم را روی بهبود شخصیتم بزارم
بهبود شخصیت از کنترل ذهنم نشات میگیرد
توجه به زیبایی های بیشتر
اعراض از نازیبایی ها و ناخواسته ها
تمرکز بر نکات مثبت
افکار سالم را بهبود دادن
نکات مثبت را دیدن و تحسین کردن
شکر گذاری بابت تمام نعمتهای ی که هر لحظه چون بارش باران رحمت الهی بر سرم بر زندگی ام میبارد
هر روز را غنیمت شمردن برای تجربه بهترینها
فرصت های طلایی را تجربه کردن
همان عمل به ایده های الهامی خداوند را اجرا کردن
هر ایده ای از طرف خداست اگر در احساس خوب و آرامی بودم همان را اجرا کنم به نتیجه وابسته نشدن و رها بودن و لذت بردن از زندگی
در لحظه حضور داشتن و احساس خوب فارغ از شرایط کنونی فارغ از افکار جامعه فارغ دنباله رو جامعه بودن
فارغ از برگی در باد بودن
سپردن تمام امورات به دستان قدرتمند خداوند و عمل به ایده های الهامی خداوند
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
خدایا کمالگرایی ام را بگیر و عمل گرایی را در وجودم رشد بده من از تر خیری از جانب تو بهم برسد سخت محتاجم و فقیر و نیازمندم
تو غنی و وهاب و رزاق و مهربانترین مهربانان هستی
فقط روی تو حساب باز کرده ام و آرام و آسوده خاطر هستم
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و از مسیر زیبای الهی سوت زنان لذت ببرم
استاد این دو روز آخر هفته که به خانه پدری ام رفته بودم و در کنار عزیزانم بودم و مشغول جمع آوری محصولات باغی بودیم
کامل متوجه تغییرات عالی در خودم شده بودم
وقتی متوجه این بودم که دنباله رو جامعه نیستم
توجهم بیشتر روی زیبای ها و نعمتها و فراوانی های خداوند بود
احساس خوب اتفاقات خوب را تجربه کردم بلطف خداوند
از ناخواسته ها سعی کردم اعراض کنم
در بحث و گفتگو های بی مورد شرکت نکردم و توجهم را روی زیبای ها گذاشتم و لذت بردم از هر لحظه از وجود عزیزانم از خواهر زاده ها و برادر زاده هایم که عشقی پاک بهم داشتند
چقدر از وجود هم لذت بردیم
برای وجود مقدس مادرم عزیزانم شکر گذار بودم
کن در شرایط و زمان و مکان عالی باهاشون برخورد کردم
وقتی همه امورات را بخدا میسپاری و توجه به زیبایی ها در وجود انسان بیش تر میشود
بخدا که جهان خداوند اجازه دیدن یه سری اتفاقات که مناسب شرایطت نباشد را نمیدهد
خدایا شکرت که دست از زور زدن و تقلا برداشته ام و با توجه به الهامات الهی ات هم آهنگ هستم و هر لحظه بهتر درک میکنم که خداوند بیشتر از من دوست دارد که من در پناه خودش محفوظ باشم نبینم و نشنوم آنچه که شایسته من نیست
خدایا شکرت متشکرم سپاسگزارم جان جانانم
درونم سرشار از عشق الهی شده در این لحظه از وصف حالم نمیگنجد که بر زبانم جاری سازم
از جایی که نخواستم دیگران را قضاوت کنم
از آگاهی که بلطف خداوند داشتم گفتم من در موقعیت دیگران نیستم که قضاوت کنم کسی را
با توجه به شرایط ناخواسته ای که در روابطم با خانواده همسر م در هفته گذشته داشتم و از آنجا ی که عمل به قانون الهی و آگاهانه تمرکز بر نکات مثبت و شکر گذاری را بیشتر داشتم
وقتی که یکی از عزیزانم با توجه به فرکانس های من با توجه به درک روحیه من
بهم گفت که مادر شورت تماس گرفته و ازت گله و شکایت داشته
اصلا بهمنریختم
آرام بودم
گفتم هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است
نه من در جایگاه اون بنده خدا هستم نه اون در جایگاه من
پس بهتره دست از قضا وت بردارم
هرکسی نون افکار و باورهای خودش رو میخوره
من مسئول تمام اتفاقات زندگی ام هستم
وقتی با این عزیز صحبت کردم چقدر متوجه رشد و تغییر بهتر خودم شده بودم
نخواستم کسی را مقصر اتفاقات بدونم
گفتم من ناجی کسی نیستم
هر مسئله ای هست باید از درون خودمون باهاش بصلح برسیم
کسی بیرون از ما نمیتونه شرایط رو خوب کنه
هر کسی خودش داره اتفاقات زندگی شو خلق میکنه
من مسئول شخص خودم هستم
وابسته به انسانها نیستم
باور توحیدی ام که هر کسی هر جایی هست دقیقا جای درستشه منم جای درستم هستم
هیچ بی عدالتی رخ نداده
هر کسی به هر موفقیتی رسیده نوش جونش
هرکسی هم در شرایط سختی هست حاصل افکار و فرکانس های خودشه
خدایی که منو تا اینجا رسونده از این به بعدشم
با خودشه من فقط تسلیم خدا هستم دنباله رو حرف بقیه نیستم
احساس ترحم و دلسوزی و حمایت برای دیگران را به حد اقل رسانده ام
چون همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم
همه چیز خداست
هر نفسی را خدا داره اداره و مدیریت میکنه
من باید توجهم را روی بهبود شخصیتم بزارم
روی باورهای توحیدی
روی زیبای ها
روی نکات مثبت
روی اتفاقات خوب خبرهای خوب
روی نعمتها ی زندگی ام
قدردانی و سپاسگزاری ام را بهبود بدهم
از دستان خوب خدا وند تشکر کنم ولی درنهایت روی خدا حساب کنم همه را جزیی از خداوند ببینم
کریدیت تمام اتفاقات خوبم را بخدا بدهم
هر خیری بهم برسد از جانب خداوند است
و هر سری از جانب خودم هست
من با کنترل ذهن میتونم خالق زندگی عالی و پر از لذت و شادی برای خودم باشم
بجای اینکه واکنش به اتفاقات ناخواسته نشان بدهم تمرکزم را روی زیبای ها بزارم
این ساز و کار جهان هستی است
من در اتفاقات ناجالب اگه بتونم ذهنم را کنترل کنم و همان تقوا و پرهیز کاری که خداوند در قرآن میفرماید
کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاداش الهی دریافت میکنند
من فقط وظیفم بندگی کردن است
مودم را در احساس خوب پایدارتر ماندگار کنم
توجهم را کانون تمرکزم را روی نکات مثبت بزارم
شکر گذاری هر یه ذره شرایط بهتر را در وجودم نهادینه کنم هر اتفاق خوب حتی کوچک (مثبت دیدن یک پرنده ،یک حرف خوب شنیدن ،یه کار نیک و مثبت اجام دادن ،هوای عالی را احساس کردن, یه لبخند )هر چیزی که بهم احساس بهتری میدهد را دنبال کنم بیاد بیارم که جهان هر لحظه به افکار و فرکانس های من داره پاسخ میدهد قانون جواب میدهد
خداوند حامی و هدایتگر م به مسیر توحید ی است
اینگونه میتوانم در مدار و احساس خوب قرار بگیرم
من خالق زندگی خودم هستم
استاد من این جمله را با تمام وجودم دارم درک میکنم
حتی وقتی به افراد خانواده خودم که افکاری مشابه به هم دارند و اتفاقاتی که در زندگیشان هر بار به شکلی میافتد گفتم خدایا شکرت این هدایت توست که منو حتی از عزیزانم هم جدا کرده ای
من را از نا آگاهی و شرک و ظلم بخودم نجات دادی
بخودم افتخار میکنم که این مسیر پاسخ به درخواستهای من بوده
نمیدانم کدام فرکانس بوده
ولی عهدی هست که با خدای خودم داشته ام
پس با ایمان بخدا با توکل و باور بخدا عهدم را محکمتر میکنم .که کنترل ذهنم را بهتر بهبود بدهم
بخدا که همه چی ذهنه
و شجاعت میخواهد که در هر شرایطی ذهن را کنترل کنی و توکل برخدا داشته باشی
دید بهتری به اتفاقات داشته باشی
و دنباله رو جامعه نباشی
استاد بینهایت سپاسگزارم از خداوند که شما را دستی از دستان خوبش در مسیر تغییر من قرار داده
قشنگ امروز وقتی به چشمانت نگاه کردم فرکانسشو دریافت میکردم
رنگ و بویی خدایی لطافتی پاک در درونم برقرار بود اشکهای شیرینی که مزه توحید و تسلیم شدن و عجز و ناتوانی در مقابل خداوند را داشتم . اصلا قابل وصف نیست بخدا حال دلم
اصلا بلطف خداوند در جستجوی انتقام نیستم
چون من خالق زندگی خودم هستم
اگه بخوام حس انتقام داشته باشم بازم بر میگردم به خونه اول
احساس بد اتفاقات بد
پس من بلطف خداوند آگاهانه توجه و تمرکزم را روی زیبایی ها و نکات مثبت و نعمتهای زندگی ام میگذارم و تقوا ی الهی پیشه میکنم تا در مسیر توحید و انسانیت با فکری سالم قرار بگیرم جای پایم را محکمتر کنم
برمسیر توحیدی
ایمانم قوی تر شده خدایا شکرت وقتی از نظر فرکانسی تغییر کنم و به افکار غالب جامعه اطرافم توجه نکنم و جدا شوم
جهان مرا از لحاظ فیزیکی هم جدا میکند
پس آگاهانه سعی و تلاشم بر بهبود شخصیتم باشد بلطف خداوند که فتح و پیروزی همین لحظه است که تقوا دارم و نه ترسی هست و نه غمی
خدا یا شکرت که زندگی ام را سرشار از فراوانی نعمت و ثروت و برکت الهی کرده ای .
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
به نام خداوند بخشنده ی مهربونم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
به به از این عکس تون که روی فایل اومده خیلی خوشم میاد استاد خیلی کلاه بهتون میاد و یه احساس خوبی به من میده ممنون استاد
گام هشتم :ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده
همه چی کنترل ذهنه من دیروز یه ذره حالم گرفته بود و بعد گفتم زینب چرا حالت بده دیدم با حرف زدم با یکی از مشتریهام و گفتم زینب حالت و خوب کن و ذهنت را در دست بگیر و به این موضوع اصلا فکر نکن تو باید ناظر بر افکار و ذهنت باشی و کنترل را تو دستت بگیر و با کلنجار رفتن با ذهنم بالاخره موفق شدم ذهنم را کنترل کنم ولی استاد این سری خیلی زود و راحت تونستم کنترل کنم خدایا شکرت
و این نتیجه ی کار کردن و وقت گذاشتن روی خودمه خدارا بی نهایت شکر
من باید از بدنه ی جامعه جدا باشم و زندگیم را خودم بسازم و مسول همه ی اتفاقات زندگی خودم را به گردن بگیرم
خدارا شکر استاد من از نوجوانی که مامانم به رحمت خدا رفت روی پای خودم بودم و همیشه میگفتم من باید زندگی خودم را بسازم و نگاه نکنم به دست این و اون و هم کار میکردم و هم درس میخواندم
تا الان هم همین جوریم
من باید به خودم هی بگم زینب زود قضاوت نکن تو اگه جای طرف بودی چکار میکردی الان یاد گرفتی ذهنت را کنترل کنی و روی خودت داری کار میکنی ولی قبلاً چی پس در مورد هیچ کس و هیچ چیز قضاوت نکن
بابا اصلا به من چه سیاست اصلا به من چه اون آدم چکار داره می کنه من اگه واقعا میخوام نتیجه بگیرم روی خودم و زندگیم زوم کنم تموم
خدایا به من کمک کن تا مثل بقیه نباشم خدایا کمکم کن تا مثل بقیه عمل نکنم خدایا منو توی این مسیر ثابت قدم کن
دوره ی 12 قدم منو زیر و رو کرد هم خودم هم زندگیم خدایا شکرت
وقتی من توی مسیر درست هستم وقتی از نظر فرکانسی فرکانس خوب بفرستم خدا هم جواب خوب به من میده و این بارها برام اتفاق افتاد خدایا شکرت شکرت شکرت
استاد ممنون برای فایل بی نظیرتون
خانم شایسته عزیز از شما هم خیلی خیلی ممنونم
خدایا شکرت شکرت شکرت بی نهایت شکر
سلام خدمت همه دوستان و عزیزان
هفته پیش امروز بود که راجب مسئولیت پذیری توی گام اول شنیدم.
خیلیییی هم همیشه بهش اعتقاد داشتم که اره ادم باید مسئولیت پذیر باشه،ادم باید حواسش باشه ولییی واقعا تا الان درکش نکرده بودم.
میگفتم ادم باید مسئولیت پذیر باشه ولی از بابام انتظار داشتم،از مامانم انتظار داشتم.
البته توی یه سری مسائل مسئولیت کارم رو برعهده گرفتم، ولی اینقدر خوب درکش نکرده بودم.البته که یک روند تکاملیه.
الان دارم بررسی میکنم که من برای زندگیم چه مسئولیت هایی دارم که گردن بقیه انداختم و کم کم اون مسئولیت ها رو بگیرم دوش خودم،خودم انجامشون بدم.
خداروشکر امروز به خیلی از سوال های ذهنیم،خدا پاسخ داد و مسیر رو برام باز کرد.
وقتی ادم تغییر میکنه و خدا رو باور میکنه،اصلا نیازی به کسی نیست که ازش سوال بپرسی و خدا همه چی رو به ادم میگه و راه رو باز میکنه.
الان دارم خوب درک میکنم اینکه خانم شایسته عزیز توی فایل ابتدایی گفتن هر فایل درک عمیق تری از اصل رو داره به ما میده، یعنی چی.
اصل هیچ تغییری نکرده، اصل همون توحید و توحید عملیه و هر لایو داره از زاویه متفاوت تری به اصل نگاه میکنه.
گاهی وقتا ذهنم خیلی سوال میپرسه که چه جوری میخوای برسی؟از چه مسیری؟میخوای چی کار کنی؟؟
یه کوچولو سخته که بخوام ذهنم رو متقاعد کنم ولی ایمان دارم خدا همه کاری برام میکنه.
فقط دارم ادامه میدم،کنترل ذهن میکنم،به ایده ها عمل میکنم و ایمان دارم همه چی تغییر میکنه.
خداروشکر بخاطر این مسیر فوق العاده و نتایج کوچیک کوچیکی که در همین اوایل دوره گرفتم.
از استاد عزیزم و خانم شایسته هم بی نهایت ممنون و سپاسگذارم.
به نام خدای مهربان
فایل هشتم پروژه خانه تکانی ذهن
خدایا شکرت دارم با احساس خوب مینویسم.
و احساس خوب مهمترین نعمته که لازمه ورود بقیه نعمتها به زندگی ماست.
کنترل ورودیهای ذهن مهمترین کاره که برای داشتن احساس خوب باید با تعهد انجامش بدیم.
قانون اصلی قانون توجه هست. به هر چی توجه کنی داری آونو به زندگیت دعوت میکنی. پس اگه زیبایی و نعمت میخوای فقططط به زیبایی ها و نعمت های اطرافت توجه کن.
شاید یه وقتایی نتونی این کار رو درست انجام بدی و ناخودآگاه توجهت بره سمت نکات منفی. ولی اشکالی نداره به خودت بیا قانون دو مرور کن. خودتوسرزنش نکن. سعی کن از این به بعد برگردی تو مسیر درست.
خدایا شکرت من مادرم مسن هست. چند نفر بهم گفتن براش تلویزیون بخر وقتی تنهاست گوش بده ولی من دلم راضی نشد. چون میدونم دیدن تلویزیون نه تنها برای مادرم خوب نیس بلکه برای خودمم دردسر میشه. یعنی قطعا منم صدای تلویزیون به گوشت میخوره و تصویرش به چشمم میخوره. پس بی خیالش شدم. از خداوند میخوام خودش به مادرم کمک کنه تا در زمانهایی که تو خونه تنهاست آروم باشه.
یه نکته در مورد اینستاگرام بگم. من اینستاگرام دارم ولی جالبه اینستاگرام هم دقیقا یک فضای فرکانسیه. من فقط و فقط چند تا پیج کاری که مربوط به کسب و کار خودم هست رو فالو کردم. اکسپلورر رو هم پاکسازی کردم یعنی مطالب نامربوط رو با گزینه not interested حذف کردم.
هر بار که اینستا رو باز میکنم فقط مطالب مفید مربوط به کسب و کارم رو میبینم و خیلی چیزها یاد میگیرم.
البته میدونم قطعا راه های بهتری هم برای یادگیری وجود داره مثل دیدن سایت های معتبر مختلف. و هم اینکه راه های بهتری برای کسب و کار وجود داره مثل راهاندازی سایت خودم.
و این خواسته جدیدم هست که سعی میکنم به امید خدا بصورت تکاملی وارد این فضا بشم.
خدایا شکرت بابت این آگاهی های ناب و احساس خوبی که به من عطا کردی.
از استادان بزرگم استاد عباسمنش و خانم شایسته نازنین خیلی متشکرم.
بنام الله یکتای مهربانم
با کسب اجازه از خداوند برای نوشتن در مورد این فایل و آگاهی هایی که شنیدم
“خانه تکانی ذهن”
“گام هشتم”
آگاهی های این فایل و نکات گفته شده خیلی زیاد هستند…میخوام با نوشتن تمرکز کنم روی اون نکته ای که برای این روزهای من خیلی کاربردی هست و با استفاده ازش میتونم یکی از زشت ترین عادتهای فکری ام رو از بین ببرم…به قول استاد اون قورباغه بزرگه که از همه زشت تره و انقدر زشته که اغلب سعی میکردم نادیده اش بگیرم…اما این داشت از درون منو میخورد…و ترمز بزرگ من برای حرکت به جلو بوده…
میخوام باز به راهکارها فکر کنم به اینکه چطور از این آگاهی ها بتونم باورهای بهتری بسازم که منجر به احساس بهتر و عملکرد بهتر بشه…منجر به تصمیمات بهتر بشه و نتایج زندگی ام در جهت بهتری تغییر کنه
اگه مثل بقیه مردم فکر میکنی و مثل بقیه مردم عمل میکنی…مثل اونها هم نتیجه میگیری
من مدتها توی استفاده درست از این جمله عاجز بودم…به چه شکلی؟ به این شکل که این مفهوم شده بود روش تغذیه نجواهای ذهنم…به قول خانم شایسته من از این تفکر استفاده میکردم تا به جای قلبم با مقاومتهای ذهنی ام همکاری کنم….دستاویزی شده بود برای اینکه من باهاش توی بحث روابط با جامعه دچار مشکل باشم و توی بحث روابط نتونم پیشرفتی کنم… احساسم به آدمهای اطرافم شده بود ترمز بزرگم تا پیشرفت چشمگیری نکنم
من در زندگی گذشته بسیار انتقادگر و ایرادگیر بودم…چه به بقیه و چه به خودم…چون از کودکی علاقه به مطالعه داشتم و خیلی کتاب میخوندم از سن کم اطلاعاتم از تقریبا از همه هم سن های خودم بعضا افراد بزرگتر هم بیشتر بود…وقتی اینجوری باشی آهسته آهسته محیط تشویق ات میکنه بهت میگه که تو خیلی باهوشی…عاقلی…دانشمندی…گاهی این تعاریف الکی سم هستن….یعنی انقدر اعتماد به نفس کاذب توی یه موضوع به فرد میدن…که فرد استاندارهاش از خودش میرسه به سقف و به بیماری کمالگرایی میرسه که اگه نتونه بهشون برسه دچار احساس بد میشه…حالا این اعتماد به نفس کاذب بهت این دیدگاه رو میده که بقیه مردم جامعه که چیزی نمیدونن…و رفتارت به صورت ناخوادآگاه….تاکید میکنم ناخودآگاه با افراد از موضع بالا به پایین میشه…مثلا اگه مادرم چیزی میگه که خیلی ساده لوحانه است…به جای اینکه بیام خیلی مهربانانه بهش توضیح بدم میام بهش پرخاش میکنم یا اگه پرخاش هم نکنم جوری بهش حس نادانی میدم….و بعدش به خاطر ذات مهربانی که توی وجود الهی من هست از کرده خودم پشیمان میشدم و بعد میگفتم آخه چرا بهش اینطور گفتی باید باهاش بهتر رفتار میکردی اون که منظوری نداشت…و خلاصه مدتها در احساس بد بودم تا بتونم عذاب وجدانم رو کم کنم….سناریو دیگه که برام زیاد تکرار میشد این بود که وقتی احساس میکردم کسی داره از موضع بالا با من برخورد میکنه و چیزی که من خیلی بدیهی میدونستم بهم میگفت…دیگه من قاطی میکردم و وارد فرایند بحث باهاش میشدم که چجوری فکر میکنی من چنین چیزی رو نمیدونم… باید تحت هر شرایطی اون فرد رو سرجاش مینشوندم تا آروم میشدم وگرنه اینبار همون ذهن بهم احساس بی لیاقتی میداد که چطور راحت گذاشتی اون فرد با تو اینجوری حرف بزنه….سناریو سوم مشاهده رفتار آدمهایی بود که مستقیم با خود من کاری نداشتن اما رفتارهاشون به نظرم ناپسند بود…خوب توی این شرایط باید توی ذهنم در موردشون صحبت میکردم و بعد با تمام کسانی که اون روز میدیدم حرف میزدم و داستان رو تعریف میکردم که اینا چرا اینطوری هستن…چی پیش خودشون فکر کردن و مدام روی اون رفتار ناخواسته تمرکز میکردم…مثلا فکر کنیم یکی آشغالش رو از ماشین پرت میکرد…یا مثلا بابای من توی خونه نامنظمی ایجاد میکرد…یا مثلا یکی از سران دولت یا سلبریتی ها یه رفتار نامناسبی میکرد…یا یادمه حتی چون زبانم نسبتا خوب بود یکی از همین سلبریتی ها شنیدم داره انگلیسی حرف میزنه و خیلی افتضاح بعد هی به همه میگفتم آخه اینا پول مفت میگیرن خوب برن یکم روی زبانشون کار کنن آبروی ما رو بردن….
من فکر میکنم همه ما توی ایران با این فرهنگ بزرگ میشیم…استاد توی این فایل توضیح میدن که ما همیشه انگشت انتقادگرمون…تیغ برنده انتقادمون به سمت بقیه است…اما خوب این داستان برای من شدیدتر بود…و فکر هم میکنم به خاطر اون علاقه من به مطالعه بود….من به خوندن و کتاب و دفتر و نوشتن علاقه داشتم…که باعث شده بود من شروع کنم به مطالعه در مورد هر چیزی و هر کتابی که دستم میرسید رو میخوندم…حتما همون علاقه بوده که منو به عشق و علاقه ای که الان توش هستم هدایت کرده…و حتما همون بوده که منو به مطالعه قرآن و بعد به سایت استاد هدایت کرده…اما من تا سالها ازش استفاده نامناسب میکردم
اندک دانشی که در مورد هر چیزی داشتم بهم این اجازه رو میداد که بخوام همیشه اظهار فضل کنم و بخوام بحث کنم…این باعث کلی مقاومت توی وجودم شده بود…
من به شدت توی ذهنم آدمها رو انتقاد میکردم…قضاوت میکردم…و این افکار به شدت توی ذهنم میچرخید….
آگاه شدن به قوانین جهان و آموزش های استاد عباسمنش باعث شدند که من اون اوایل تازه دست آویز جدیدی پیدا کرده باشم تا با این آگاهی ها خودم و بقیه رو مورد انتقاد قرار بدم…بعد هم که خواهرم از راه من با استاد آشنا شد…با ذوق و شوق از نتایجی که میگرفتیم و درکمون از قانون صحبت میکردیم…اما در کنارش انتقاد از بقیه که از این قوانین آگاهی نداشتند هم بود…که باعث میشد تمرکز کنیم روی ناخواسته ها….
به مرور این ایراد بزرگ که نهفته بود توی وجودم بر من برام آشکار شد…اما اگه روی یک پاشنه آشیل کار کنی اما بعدش فراموشش کنی دوباره رفتارهای قبلی رو از سر میگیری…این مدت جسته و گریخته و افتان و لنگان روش کار کرده بودم…این تغییر در من ایجاد شد که کمتر با آدمها بحث میکردم و در شاید 99% مواقع دیگه بحث نمیکردم، سعی نمیکردم چیزی رو برای کسی توضیح بدم یا بخوام قانون رو برای کسی بگم….
اما هنوز اون گفتگوهای درونی در ذهنم شکل میگرفت…اون قضاوت ها و انتقادها به جای اینکه در سطح و در کلامم جاری بشن حالا فقط توی ذهنم شکل میگرفتن و قسمت زیادی از انرژی منو هدر میدادند…من شغلم وابسته به مطالعه و حل مسئله است…وقتی می اومدم با تمرکز در مورد چیزی مطالعه کنم بعد از مدت کوتاهی این گفتگوها که ابتدا ضعیف بودن یواش یواش قدرت میگرفتند و بعد از مدتی چون نیاز به ادامه اون کار بود اون نجواها انقدر زمان داشتند که قدرت بیشتری پیدا کنند به حدی که بعد از یک مطالعه 2 الی 3 ساعته من میدیدم احساسم بد شده….بدون اینکه ورودی بدی به ذهنم داده باشم
خوب مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که من فکر میکردم با شنیدن فایلها و خلاصه برداری از اونها…نوشتن در موردشون…حرف زدن با خودم در موردشون…زیاد در معرض این آگاهی ها بودن و ورودی مناسب دادن به ذهنم…میتونم باورهام رو تغییر بدم…اما این فقط برای باورهایی که خیلی ریشه دار نیستند جواب میدن…برای من که اینطور بوده…
اما برای باورهای عمیق و ریشه دار اصلا این روش جواب نمیده…خوب اگر حل میشد که باید مسئله من حل میشد…اما نشد…
استاد بارها تاکید کردند که انباشته کردن ذهن تون با تعداد زیادی آگاهی به هیچ دردی نمیخوره…باید اون آگاهی ها رو اونقدر عمیق بررسی کنید در موردشون تعمق کنید که ببینید چطور کجای زندگی تون میتونید ازش استفاده کنید…مثلا با خودتون بگید آهان پس اینجا باید اینطوری رفتار کنم…یا اینکارو باید اینجوری انجام بدم…
آگاهی باید به اقدام برسه…و بارها و بارها اون اقدام تکرار بشه…یعنی هم باور تکرار بشه و هم اون رفتار مدام تمرین بشه تا بشه عادت و عادتها هستند که نتایج رو میسازند
استاد در دروه جهان بینی توحیدی میگن که من هر فایلی از خودم رو گوش میدم یا اصلا هر آگاهی رو میشنوم که توی گوشم زنگ میزنه و بهم احساس خوبی میده توقف میکنم….سعی میکنم بهش فکر کنم و براش الگو بیارم…باور پذیرش کنم و ممکنه حتی ساعتها و یا هفته ها روی اون باور کار کنم…این کاریه که صبر خیییییییییلی زیادی میخواد اما نتیجه اش عالیه….من نتیجه اش رو دیدم در موارد دیگه ای….یعنی تا جدی روی باوری کار میکنی….واقعا نتایج سریع میان…
مثال عملی این سرعت در اجابت:
من فایلی از آقای عطار روشن در کانال تلگرام سایت میدیدم…این فایل سالها قبل ضبط شده بود…من برای روزها این فایل رو گوش میدادم و از همینجا از برادر بزرگوارم سپاسگزارم برای اینکه همیشه به آگاهی های این سایت اضافه کرده و مثالهای عملی شون چراغ راهمون شده….ایشون داشت میگفت من می اومدم هر چیزی استاد داشت رو میخواستم و بعد بعنوان الگو هم خود استاد رو برای ذهنم مثال میزدم…بعد یهو به داستان اسمس های بانکی اشاره کردند که اومدن آهنگ پیامک های بانک رو تغییر دادند و حتی وقتی پیامک های برداشت انجام میشد ایشون شکر میکردن و تصور میکردن اون مبلغ به حسابشون واریز شده…و بعد از مدت دو سال نسبت پیامک های واریز به پیامک های برداشت برای ایشون بیشتر شده…البته که این فقط به خاطر تجسم نبوده بلکه به خاطر باورهایی بوده که پشت اون تجسم بوده….حالا من یه روز این رو شنیدم و تصور کردم هر پیامک برداشت پیامک واریز هست…تصور میکردم که واریز شده به حسابم و احساسم خوب میشد…خدا شاهده فرداش همکارم پیشنهاد کاری رو بهم داد که بیش از دو برابر همون عددی بود که توی ذهنم داشتم روز قبل تصور میکردم…و این سرعت جواب دادن جهان گاهی آدم رو شگفت زده میکنه…اما واقعا قانون همینقدر دقیقه…
خلاصه کنم…اینکه اغلب مردم درک نادرستی از قوانین ندارند به این معنی نیست که من ازشون بترسم یا بخوام ارتباطم رو با مردم جامعه قطع کنم….یا برعکس بهشون نگاه از بالا به پایین داشته باشم….یا بخوام توی ذهنم مدام قضاوتشون کنم…یا بخوام رفتاری نامناسب باهاشون داشته باشم…یا حتی از انتقاد هاشون بترسم یا به انتقادهاشون واکنش نشون بدم….برای ذهنم مثال میارم…زمانی من توی مدرسه بودم…ما همکلاسی ها با اینکه از نظر تحصیلی در سطح متفاوتی بودیم…اما مگه با هم مشکلی داشتیم؟ درسته چند دوست صمیمی داشتیم اما این توانایی بود که آزادانه با دوستای دیگه حرف بزنیم بازی کنیم اردو بریم و خوش بگذرونیم…و از تفاوت های همدیگه چیز یاد بگیریم…حتی اون چالش ها و تفاوت سلیقه های که گاهی باعث جر و بحث میشد در نهایت امر منجر به گسترش تجربیات و رشد ما میشد…ما قضاوت نمیکردیم اگه یکی توی درس علوم ضعیف بود شاید ورزش اش خوب بود…یا یکی دیگه هنر خوب بود اما ریاضی اش خوب نبود…در مورد درک قوانین جهان هم اینطوره…شخصی از نزدیکانم هست که درکش از خدا باعث میشه تا حد زیادی انسان شکرگزاری باشه…و من ازش یاد میگیرم…همیشه م اینطور بوده…اغلب هم این ورد زبونش هست که هرچی پیش میاد میگه اشکالی نداره خدا برام درست میکنه…ایراد نداره خدا هست ایشالا برام حل میکنه…اما همین آدم درک درستی از کنترل ورودی ها نداره….و همیشه داره از اخبار و حوادث میگه…من نباید بیام توی ذهنم این آدم رو به خاطر درک ناقص اش قضاوتش کنم…احساس خودبرتر بینی داشته باشم…یا باهاش وارد بحث بشم…بلکه من میتونم از نقطه قوتش یاد بگیرم و نقطه ضعفش رو رها کنم….و در کل از وجود این انسان لذت ببرم و در کنارش که هستم تمرکزم روی خوبی هاش باشه…
در کل فهمیدم که نتیجه باورسازی درست این هست باید جوری روی باورها و افکارم کار کنم که انقدر منطق های قوی توی ذهنم در موردشون داشته باشم که اونا ناخودآگاه من بشن…در هر حالتی بتونم مطابق اون باور رفتار کنم…اگه همه جهان هم بیان بگن این فکر غلطه منطق ذهن بگه نه این درسته…فارغ از اینکه بقیه چی میگن…اون بیرون چه خبره…چی مد شده…مردم چجوری فکر میکنن مسیر درست خودم رو که با منطق بهش رسیدم و دارم از اون مسیر نتیجه میگیرم رو ادامه بدم…مگر منطق هایی جدید پیدا کنم که مسیرهای بهتری رو بهم نشون بده…
اما در عین حال مردم رو پاره ای از خداوند از جنس انرژی خداوند بدونم…یاد بیارم که هر کدوم از این آدمها چیزی برای یادگیری دارند…زیبایی هایی دارن که من با تمرکز روی اونها زیبایی های بیشتری رو دریافت میکنم….یاد بیارم دانش خود من ناقص هست و من فقط قطره ای از اقیانوس خداوند هستم….یاد بیارم هر کدوم از انسان ها وقتی نور خدا رو جستجو کنند میتونن اونقدر پیشرفت کنند که با شرایط الان شون هیچ ربطی نداشته باشند….
وقتی میرم توی فرکانس احساسی قضاوت، کینه، نفرت، اهمیت به نظر مردم، حسادت…اجازه ندم که اونها قدرت پیدا کنند و بیام شروع کنم به ذهنم منطق بدم منطق…منطق هایی که ذهنم بپذیره چرا ما برتری به اون آدم نداریم…چرا نیازی به حسادت کردن نیست…چرا اون آدم هم میتونه دوست داشتنی باشه…چرا اون آدم نیاز به ترحم نداره…این منطق ها هستند که بهم احساس بهتری میدن و ذهنم رو به سمت احساس خوب هدایت میکنند…مثل تمام منطق هایی که استاد توی این فایل اشاره میکنه که چرا ما نباید به خاطر این حادثه بریم توی فرکانس احساسی بد
وقتی من به خاطر باور کمبودم میرم توی احساس حسادت که همسایه من چند ماه یکبار ماشین عوض میکنه اگه برای اینکه احساسم خوب بشه برم سراغ مثلا دیدن سریال زندگی در بهشت شاید سطحی احساسم خوب بشه…اما تا من نیام منطق هایی به ذهنم ندم که نتیجه اش این بشه که من در مورد ثروتمند بودن همسایه ام به احساس خوب برسم…به احساس صلح باهاش برسم…نتیجه نمیده…و چون من عمیقا به احساس خوب نرسیدم وقتی بار بعدی برم و ماشین گرون همسایه رو ببینم باز اون نجواها بهم احساس بد میدن…
پس کار من این هست که بیام روی پاشنه های آشیل جدی تر کار کنم…این مدت که دارم مدام توی ذهنم گفتگوهایی مثبت در مورد آدمها و خوبی هاشون میکنم و ذهنم رو از سمت قضاوت به احساس بهتر جهت دهی میکنم دیدم ذهنم خیلی آروم تر شده…خیلی مقاومت هاش کمتر شده….مثلا همکاری دارم که خیلی تند مزاجه و مدام داره از موقعیت هایی میگه که کسی پر رو بازی در آورده و این آدم داره به شکلی اون رو سرجاش نشونده…سعیده قدیمی هر وقت اون شروع به صحبت میکرد به احساس نفرت ازش دوری میکرد…اما اینبار دیدم حتی میتونم دوستش داشته باشم و به نکات مثبت اش تمرکز کنم…اون میگفت اما در ذهن من خوبی هاش مرور میشد…این حد از توانایی به صلح رسیدن با دنیای اطرافم رو هیچ زمان تجربه نکردم….حالا کمی میتونم تصور کنم که چطور پیامبر حتی به دشمنانش مهربان بوده…نمیتونم بگم در اون جایگاه والا هستم اما میتونم بگم مسیرش همینه…
سپاس از استاد عزیز برای این آگاهی هایی که در وجود ما بیدار میکنید…جالبه هیچ دو کامنتی نیست که دقیقا مثل هم باشند…این آگاهی ها در وجود هر کسی چیزی رو بیدار میکنه که متناسب با سوالات ذهن اش هستند و دلیل تکراری نبودشون هم همین هست…
سپاس از خانم شایسته برای دعوت ما به این مسیر زیبا که همین حالا کلی ازش نتیجه گرفتیم…خانم شایسته اون ساکت شدن ذهن و اون به صلح رسیدن رو نه در روز آخر بلکه از همون روز اول داریم احساس میکنیم و هر روز داره بیشتر میشه…فقط هیجان زده هستیم که این مسیر چه نتایج زیباتری میتونه ایجاد کنه…خدایا شکر از وجود شما و استاد عزیز
خدایا شکر که امروز هم توی کلاس حاضر خوردم و چیز یاد گرفتم :))
دوست زیبا ودوست داشتنی من
چقدر وجودت سرشار از اگاهی شده است چقدر زیبا حامل نور واگاهی الهی شدی ممنونم از خدای درونت،
خدای من وتو وهمه، چقدر خوب در هر لحظه که انسان بخواهد هدایت میکنند
انقدر خط به خط کامنتت سر شار از اگاهی هست که دوست دارم امشب تمام این اگاهی در گوشم نجوا شود دلم میخواهد کلمه به کلمه اش را حفظ کنم واین روزها با خودم مرور کنم
سپاسگزار خدوندگارت وروح زیبایت هستم
سلام مریم عزیزم
دوست خوبم خودت زیبا هستی و زیبابین که اینقدر زیبا تحسین میکنی
چقدر شکرگزار خداوندم که چیزی به من یاد داده تا بنویسم تا باعث احساس خوب در کسی بشه…تا دوستی از اون آگاهی ها درک بهتری از قوانین پیدا کنه
حد سپاسگزاری برای توانایی درک کردن و برای توانایی بیان اون درک فراتر از گفتنه
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
امید به خدای مهربان که عمل کننده به این آگاهی ها باشیم
برات بهترین ها رو از خداوند نور و آگاهی آرزو میکنم دوست خوبم
سلام سعیده
یه چیزی گفت بنویسم حوصله نداشتم اما به حرفش گوش دادم و اومدم بنویسم چون میدونم گوش دادن به حرفش کلی چیز خوب برام داره،
گفتی منطق، برام سوال شد که منطق منظور چیه مفهومش چیه، که خدا گفت بنویس،بگم،
الان که مینویسم ، این درک اومد به ذهنم که مریم منطق یعنی از یه زاویه دیگه به اوم چیز نگاه کنی،
مثلا مادرت پسر دوسته، از یه زاویه دیگه نگاه کن، ببین اونا کلا خاندان پسر دوستن و این باور ناخواسته تو وجودشون رخنه کرده،
احساس میکنم معنی منطق یعنی زاویه دید دیگه، امیدوارم به جاهایی هدایت بشم که درک بهتری از منطق پیدا کنم.
موفق باشی سعیده
سلام مریم جان
دوست خوبم منطق یعنی به قول استاد بیای فکر کنی که چی میشه که یه گفته ای رو باور کنی
یعنی مثلا اگه بهت کسی بگه الان سر خیابون تصادف شد شما چجوری باورش میکنی….حتما اون آدم رو باور داری که این آدم عاقل هست…مغزش درست کار میکنه…یا مثلا چند نفر بهت میگن و وقتی از چند نفر یه نتیجه یکسان رو میشنوی اون رو باور میکنی
همین الگو برای هر چیزی باید اتفاق بیافته
مثلا من به خاطر دیدن الگوی روابط والدین ام و خاله هام با همسراشون فکر میکردم روابط خوب وجود نداره
بعد خواهر اولم ازدواج مناسب داشت….حالا من میخواستم باور کنم که پس روابط خوب وجود داره….ذهنم باز بهانه می آورد که اون به این دلیل خوبه که خواهرم خیلی صبور و کم توقع هست و با هر کسی ازدواج میکرد همینجوری راضی بود از زندگیش….خواهر دوم ام باز ازدواج خوبی داشت…این دفعه ذهنم بجز بهانه بار قبل می گفت خواهرت از تو زیباتره که چنین همسری پیدا کرده….پسرهای خوب دنبال دخترای خیلی زیبا هستن تو اونقدر زیبا نیستی…..حالا من باید چیکار میکردم؟؟ اگه میخوام باور کنم روابط خوب به این چیزا بستگی نداره….به جای بحث کردن با ذهنم که بدون منطق هیچی چیزی رو نمیپذیره….میگردم دنبال الگوهایی که اصلا فاکتور زیبایی رو دارا نبودند اما رابطه خیلی قشنگی ساختند….و در مقابلش کسانی که از نظر ذهن من بسیار زیبا بودند اما در روابط بسیار ازشون سواستفاده شده…و مدام این منطق ها رو به ذهنم یادآوری کنم تا کم کم رام بشه که اصلا رابطه زیبا ربطی به زیبایی و ویژگی های جسمی نداره بلکه به احساس خوب دو نفر هم فرکانس بستگی داره که در کنار هم احساس خوبی رو تجربه میکنند…پس من با این شکل نگاه کردن باور میکنم منم میتونم رابطه خوبی رو خلق کنم با همینی که هستم….امیدم به خلق رابطه بهتر بیشتر میشه
پس طبق قانون کلی احساس خوب=اتفاقات خوب من روابط بهتری رو تجربه میکنم آدمهای بهتری میان سر راهم برای رابطه با من تا در نهایت حتما من با اونی که خیلی از نظر فرکانسی باهاش احساس هماهنگی دارم بهش میپیوندم
منطق تکرار میخواد….منطق باید هر فکر خوبی رو باورپذیر کنه….پس هر موقع میخوام باور پذیر کنم به تجربیات گذشته خودم یا الگوهای اطرافم نگاه میکنم….مثل شیوه آموزشی با مثال که قرآن استفاده میکنه….میبینیم که قرآن چقدر از مثال های مختلف استفاده میکنه برای منطق سازی
این درک الان من از باورسازی هست…و این درک حتما باید با تمرین و تکرار بشه چون حتما کامل نیست
امیدوارم به تو هم کمک کرده باشه
در پناه خدای بزرگ
به نام هستی بخش بی همتا
سلااااام به روی ماه استاد ،سلام به دوستان هم فرکانسی گلم،چندروزیه کامنت نذاشتم چون درگیرقدمهام وبرگشتم ازقدم یک دوباره گوش میکنم تامطالب بیشتری رویاد بگیرم،این فایل هدایتی امروزمه،این جمله (درشرایط حساس کنونی) واقعاً همیشه همیشه این توجیه واین بهونه همیشگی با همه ماطبق عادت بوده وهست،یکی ازتغییرات مثبت من ازابتدای قدم ها تاالان اینه خودمو ازبدنه جامعه وفکرکردن مثل همه جداکردم ودارم به کنترل ذهن فکر میکنم که چقدر مهمه کلیت جامعه به چیخفکرمیکنن؟؟به اتفاقهای مشترک منفی به صورت مکرر واسمشو میزارن آگاهی ،حالا من میدونم باجریان منفی جامعه جلونرم،زندگیمو جوری خلق کنم که مجبور نیستم با جمله معروف همه میگن،همه اینکارومیکنن خودمو گول نزنم،این کارخییلی سخته این اتفاق توخانواده هم میفته یه اتفاق میاد منم میبره چرا چون فکر میکنم دارم همدردی میکنم ولی باید یادبگیرم مگه وقتی همه دارن توجریانی غرق میشن توام باید بپری تو؟؟!!امروز اگاهانه خودمو کنار میکشم تا درگیر موضوعاتی که بهم ربط نداره نکنم همیشه طرز فکرم این بود چون اینجا تواین کشور تواین مکان هستم پس محکومم حالا باوردارم که تواگه مثل بقیه فکر نکنی ازاون جریان جدامیشی این اتفاق وقتی چندبار افتاد ایمان آوردم که اگر کنترل ذهن داشته باشی به چیزهای مثبت هراتفاق فکر کنی درگیر نشی ازجریان جدامیشی،صلح باخودم ،صلح بادیگران،منطقی فکرکردن ،چون بارها وبارها یک اتفاق که با یک راهکار ساده حل میشد بادرگیر شدن احساساتم اون مساله پیچیده تر میشه ،گاهی فقط باید هوشمندانه کنار کشید وآرام ماند تاخدا هدایت کنه به سمت راهکار درست،این موضوع رو به اتفاقات جامعه هم بسط بدیم همینه،چه کسی میتونه ادعا کنه اگرتوی اون جایگاه نبود این حادثه پیش نمیومد این تفکر اگاهانه مانع میشه بریم توجریانهای پیچیده ،اگراین اتفاق میفته چون هیچ کس نتونسته عاقلانه ذهنشو کنترل کنه ،من این موضوع رواول ازخانواده بعد توجامعه انجام دادم نتایج فوقالعاده س،دیگه کسی نمیتونه بیاد منو ببره تو ماجراهای پیچیده چون من انتخاب کردم که خودمو کنار بکشم وبافکر کردن بتونم عواقب بدتر روبهبود بدم ،من نمیخام بادلسوزی برم جلو چون منجر به شکست میشه،توجه به اتفاقات خوب ،ازهمون اتفاقات بیشترشو توزندگیم جاری میکنه،توجه به زیباییها ماروهدایت میکنه به زیباییها،هیچ وقت بافحش ودادوبیداد موضوع حل نمیشه جالبه کسی به فکر حل مساله نیست این مهمه ،همه میخوان فقط با سطح جامعه یکی بشن بدون تفکر!!!! ورفتارهای احساسی واکنش های هیجانی میاد جلوی کنترل ذهن رومیگیره خدارو برای این آگاهی ها سپاس ،برای صحبتهای دلنشین استاد،وتجربیات همه دوستان هزار بار شکر
به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگیست
با درود و سپاس خدمت استاد گرانقدر و مریم خانم و دوستان عزیز
اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند: همیشه فکر می کردم، می تونم، در کنار کار کارمندی یک هنری یاد بگیرم و ازش لذت ببرم و شغل کارمندی نمی تونه مانعی برای این خواسته من باشه، ولی این فقط در حد یک فکر و پتانسیل بالقوه بود، کارهای هنری مختلفی رو که خیلی هم دوستشون داشتم، امتحان کردم، اگر اون زمان ها قانون ها رو بلد می بودم و مسیر رو اصولی پیش می رفتم، صد در صد خیلی زودتر موفق می شدم. متاسفانه بعلت عدم آگاهی از قوانین بدون تغییر خدا، حرفِ اطرافیان خیلی سریع روم تاثیر می گذاشت و هر دفعه که از کاری که با عشق و علاقه شروع کرده بودم، دست می کشیدم، در واقع عدم آگاهی از قانون باورها، اعراض از ناخواسته ها، شیوه نگاه به تضادها و … اعتماد به نفسم رو هر دفعه ضعیف و ضعیف تر می کرد.
از سال 1394 آموزش پیانو رو شروع کردم، باز هَم، حرفِ اطرافیان، باز همَ، تضادها، ولی ایندفعه سعی کردم از علاقه ام دست نکشم، با توجه به شرایطم سعی کردم آرام پیش برم و گاهی (به دلایل مختلف، مثلِ مشغله کاری و زندگی) پیشرفت ام کُند می شد ولی این دفعه دست نکشیدم، طبق فرمایش استاد اگر جهان استقامت شما رو ببینه سر تعظیم فرود میاره، این انرژی و پتانسیل، بالفعل و در وجودم فعال شده بود، با ارتقاء مدارهام (با تمرکز لیزری روی آموزش های استاد گرامی) هر روز قوانین بدون تغییر خدا رو بهتر می فهمم و ازش استفاده می کنم و منتظر هدایت و الهامات بیشتر الهی هستم.
• به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی: تنها چیزی که برای من مهمه سایت استاد و تمرکز روی هدفم هست، من فقط تو این دنیا، خانواده ام، سایت و هدفم رو دارم. خدا رو شکر همه چیز هم خوبه و هر روز هم داره اتفاقات خوب می افته
• منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها: کنترل ذهن، حال خوب اتفاقات خوب، سلامت جسم و روح و آرامش به وجود اومده برام منطقِ اعراض از ناخواسته هاست.
• من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است: وقت گرانبهام، صرف موضوعات بیهوده و از همه مهمتر ارسال فرکانس های نا جالب به جهان نمی شه و البته هر روز بیشتر و بیشتر وارد مدارهای جدید و لذتبخشِ دنیا می شم.
• ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه: معجزه کنترل کانون توجه، من رو تیدیل کرده به یک خالق، من قدرت خلق خواسته هام رو با نوشتن در ستاره قطبی ایجاد کردم.
• اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند: خدا رو شکر تغییر مدارم من رو با انسانهای هم مدارم قرار داده واقعا لذتبخشه حتی افراد غیر هم مدارم مزاحمم نمی شن و وقتم رو نمی گیرن.
• هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده: من آدمها رو بی قید و شرط می پذیرم و تمام سعی ام این که وارد مقوله قضاوت نشم و این موضوع باعث شده درگیری ذهنی هم برام به وجود نمیاد.
• کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه: من نسبت به موضوعی که کاری از دستم بر نمیاد کاری انجام نمیدم، چند وقت پیش برای برادرم مشکل خانوادگی پیش اومد تنها شخصی که آرامش داشت و وارد حاشیه های بعدی نشد من بودم و پشت سرم هم حرف و حدیثی نشد.
• وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی: طبق فرمایش استاد هر روز باید هدف داشته باشی وگرنه دنیا برات تضاد به وجود میاره تا شما به سمت هدفتون نرید.
• خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد: تمرین انتظارات مثبت و تجسم برای من عالیه
• به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی: خدا به شجاعان پاداش می دهد.
به نام خدا
سلام و درود خدمت استادان عزیز و خانواده ی بزرگ عباس منشی ها
رد پای من (گام هشتم)
باز هم خدا رو شاکرم که هر روز با این آگاهی ها دارم غذای خوب و به درد بخوری به ذهنم میدهم و اجازه نمیدهم که ورودی های ذهنم از کنترل خارج و انتخاب نشده باشند،،،و هر روز تا حدودی کنترل من روی ذهنم بیشتر میشه و این یعنی خارج از باغ نیستم و تو این باغ منم مثل افراد موفق دارم روی نهال های باور،ایمان،توحید،خودشناسی،خداشناسی،تقوا و….. کار میکنم و هر روز بهشون رسیدگی میکنم و مواظبشون هستم تا در نهایت ریشه در اعماق ذهنم دوانده و تبدیل بشن به درخت بسیار تنومند و یک درخت هزار ریشه که در آینده به جز خودم میلیون ها نفر میتوانند زیر سایه اش باشند و از میوه هایش استفاده کنند…
بازم خوشحالم که منبعی داریم بی منت،بی نهایت، بخشنده،مهربان،اصل،کامل و بی عیب و نقص که میتونیم با خیال راحت خودمونو به لوکوموتیوش وصل کنیم و به خواسته هامون برسیم..
ذهن روی هر چیزی تمرکز و نگاه داشته باشه از همون هم تو زندگی و اطراف بیشتر میشه خواه مثبت باشه خواه منفی،خواه خواسته باشه یا ناخواسته، درست مثل اکسپلور اینستا که هر موضوعی بیشتر نگاه کنی از همون موضوع بیشتر برات میاره
الان استاد عباس منش خودشون پیام خودشون هستن و راهی که رفتند و نتیجه گرفتن دارن به ما میگن و جالب این جاست که حتی بهمون میگن که من فلان چیز را تجربه کردم و به این دلایل نتیجه نگرفتم و یکی مثل من میتونم استفاده کنم یا نه این بستگی به این داره که آیا هدف هام برام مهمه یا نه
از خدا میخوام که به هممون قدرت ادامه ی مسیر رو بده
از خدا میخوام درهای نعمت و ثروت را به رومون باز کنه
از خدا میخوام الهامات و هدایت هایش را در زمان مناسب و مکان مناسب بهمون بگه…
زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکست
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
من میان جسم ها جان دیده ام
درد را افکنده درمان دیده ام
دیده ام بر شاخه احساس ها
می تپد دل در شمیم یاس ها
زندگی موسیقی گنجشک هاست
زندگی باغ تماشای خداست
گر تو را نور یقین پیدا شود
میتواند زشت هم زیبا شود
موفق باشیم
﷽
■خدا جانم خدای مهربانم سنگ صبورم یار و یاور تمام لحظههایم،
شکرت که هستی, شکرت که هنوز زندهام و نفس میکشم نفسهایی که هدیه توست در این جهان,
خدای خوبم خود را تسلیم تو میکنم تا اراده تو در لحظههایم جریان داشته باشد نه اراده شخصی من, که من بی تو هیچم و با اراده خود فقط موجب آسیب خواهم شد., پس ارادهام را بگیر و تنها خودت حضور داشته باش و انجام بده آنچه را در اراده توست و خیر و صلاح توست که تنها تویی که میدانی و توانایی منیتها و غرورم را بگیر تا همیشه بیادم باشد که تو هستی که هر آنچه میگذرد را انجام میدهی و هرآنچه برایم میخواهی با اراده تو به سرانجام میرسد.
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■ سلام درود الله یکتا به شما استاد توحیدیم. و خانم شایسته مهربانم سلاااامم.
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■جملات کلیدی خانه تکانی ذهن/ گام هشتم/ سود مندترین سرمایه گذاری :(یادداشت های شخصی)
●اگرم ما بخوایم ذهنمونو برای خبرهای بد باز بزاریم که خب همیشه همه جای دنیا خبر بد هست.
اگه تمرکز کنی رو خبرهای بد این خبرهای بد تموم نشدنی ها یه جوری یه جوری تمرکز کنید که خبرهای خوب توی زندگی شما تمام نشدنی بشه. به جای اینکه خبرهای بد تموم نشه این خبرهای بد همیشه هست ولی میتونیم یه کاری کنیم که خبرهای خوب اتفاقات خوب شرایط خوب هوای خوب روابط خوب تموم نشدنی باشه زیباییها همش در مورد زیباییها قشنگیها ، سلامتیها بشنوید و صحبت کنید هر روز بیشتر و بیشتر بشه .
●اگر مثل بقیه مردم فکر میکنید و اگر مثل بقیه مردم، بقیه مردم منظورم اون کلیت جامعه تو هر جامعهای که زندگی می کنید اگر دارید مثل اونا فکر میکنیدو مثل اونا عمل میکنید مطمئناً مثل اونا نتیجه می گیرید.
●وقتی فهمیدم که افکارمونه کانون توجهمونه که داره زندگی ما رو رقم میزنه تصمیم گرفتم جور دیگهای به قضیه نگاه کنم تصمیم گرفتم که در واقع مثل بقیه فکر نکنم فکرمو کنترل کنم ذهنمو کنترل کنم و به سمتی ببرم که به من احساس بهتری میده قدرت به من میده احساس آرامش به من میده
●قاعدش اینه راهش اینه بچهها ما تصمیم بگیریم که میخوایم زندگیمون رو دیگران برامون بسازن جریان برامون بسازه سیاستهای دولتها و کشورها برامون بسازن یا میخوایم زندگیمونو خودمون بسازیم تفکر اشتباه از اونجا شروع میشه که من قدرتی در مورد خلق زندگیم من توانایی در مورد خلق زندگی ندارم از اینجا کل اشتباهات فکری بشر شروع میشه در صورتی که من وقتی که این قانون فهمیدم که زندگی من داره با افکارم رقم میخوره و به کانون توجه هم ربط داره من گفتم کاری که باید بکنم اینه که کانون توجهمو کنترل میکنم کار راحتی هم نیست مخصوص اون اوایل که خیلی سخت بود برام هرچی که آدم مثل هر ورزش دیگهای که تمرین میکنه و اگر ایمان داشته باشه و اگر باور داشته باشه که این افکارشه که زندگیشو رقم میزنه و اگر بدون که اگر من مثل بقیه مردم فکر و عمل میکنم و واکنش نشون میدم من هم چیزی بیش از اونها تو زندگیم خلق نمیکنم منم همونو همون شرایط خلق میکنم
●دلیل این اتفاقات(درگیری ها سیل ،زلزله و.. درهر کشوری) اینه که یک یک عده زیادی یه عدهای بسیار بسیار زیادی درصد بسیار بالای 95 درصد اون جامعه درگیرن با همه با خودشون با دیگران یه مقاومتهایی تو وجودشون هست هماهنگ نیستن با خودشون با خدای خودشون آرامش ندارن از لحاظ در و این نتیجه هم به وجود می آد.
●هر کسی تو هر جایی به هر نقطهای رسیده به هر موفقیتی رسیده تونسته ذهنشو کنترل کنه
●اگه من به چیزایی ناجالب توجه کنم چیزای ناجالب بیشتری تو زندگی وارد میشه. اگر به چیزی توجه میکنی که نمیخواهی تو زندگیت اتفاق بیفته داری با دست خودت همون شرایط وارد زندگیت می کنی اصلا مهم نیست که چقدر دلیل قانع کنندهای داری برای اینکه من باید به این موضوع نادلخواه توجه کنم مهم نیست که دلیلتون چیه
●اصلا مهم نیست که منطقش چیه و چقدر منطقه یا چقدر غیر منطقی اگر داری دستتو توی آتیش میکنی دستت میسوزه.
●اگر شما برید توی فضای مقاومت کردن و درگیر شدن،اگر داری درگیر میشی مقاومت میکنی بحث میکنی جدل میکنی در یک کلام داری به چیزی توجه میکنی که نمیخوای داری اونو به زندگی دعوت میکنی آگاهانه سعی کن به اون شرایط ناجالب توجه نکن با توجه به شرایط جالب اون وقت جهان بدون تردید بدون شک این کار این کار خداونده بدون هیچ تردیدی جهان جای شما را از لحاظ فیزیکی تغییر می ده وقتی از لحاظ فرکانسی عوض میشه وقتی از لحاظ فرکانسی مثل بقیه مردم فکر نمیکنی از لحاظ فیزیکی جایی می ری که این شرایط را تجربه نخواهی کرد. وقتی مثل بقیه فکرنمی کنید مسیرتون بقیه جدامیشه نتایج تون ثروتون همه چی تغییر می کنه چرا به یه دلیل ساده اینکه تو تغییر کردی.
●این نوع نگاه نگاهیه که باعث خوشبختی میشه .
●به خدا قسم مهم نیست که الان شرایط تون چطوریه اگر افکار باور تغییر کنه شما هدایت میشوید به جاهای آرام به جاهای خوب از لحاظ فیزیکی وقتی از لحاظ فرکانسی تغییر می کنید از لحاظ فبزیکی هم تغییر می کنید.
●وقتی تغییر میکنیداصلاً آدمای درب و داغون اصلا نمیان تو زندگی تون ،واقعا واقعا نیست بنابراین بدونید که این مسیری که دارید میرید اگر مسیرو با ایمان برید اگر با باور برید اگه با هم تعهدبرید به جاهای خیلی خوب به هرجا که دوست دارید به هرجا که با فرکانس تون هماهنگ تر می رید.
●هر وقت که ما بخواهیم به کسی ضربه بزنیم به خودمون ضربه زدیم این قانون شما بخواهی به کسی ضربه بزن اولین اتفاقی که میفته به خودت ضربه میزنی خیلی موقعها اتفاق می افته که نمیتونی به اون ضربه بزنی
●تو هر زمان من به هر آگاهی که نیاز داشتم خدا هدایت کرده منو به اون آگاهی،وقتی که شما خودتون تغییر میکنید بهترین وجود نداره وقتی شما تو مسیر درست حرکت می کنید توی هر زمانی که نیاز داشته باشید به هر آگاهی که شما به یه مرحله بالاتر ببره خدا توی مسیرتون میاره بعد شما از اون استفاده میکنید بعد جهش میکنید
●در واقع ما داریم تغییر میکنیم ، یه سری نیازها داره برای تغییرات بیشتر ،بعد هدایت میشه ،در واقع پاسخ داده میشه توسط خداوند
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■ سپاسگزاری:
● خدارو شاکر سپاسگزارم به من فرصت داد تا بار دیگر پای آموزه های شما استاد توحیدیمبنشینم.
● از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان بابت این آگاهی هایی که به ما آموزش می دهید ممنون و سپاسگزارم
꧁꧂در پناه الله مهربان شاد ،سلامت، ثروتمند خوشبخت وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید. ꧁꧂
خدایا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم تو بال پروازم باش در مدار خود ارزشمندی بیشتر و مدار ثروت و موفقیت و آگاهی قرار بگیرم.
به نام خدا سلام استاد باتجربه ومریم جون استاد درموردسقوط هواپیما اشتباه منفجرشدیابالگردرئیس جمهورسقوط کردیاهراتفاق دیگراصلا0/5٪وفت شریفم رونمیگذارم ازصبح که بیدارمیشم برای خودم وقت میزارم که ذهنوفکرم روآرام کنم برای زندگی توی لحظه ی حال آهنگهای بیکلام،درآغوش گرفتن خودم وخدارالبخندزدن وحال کردن اون لحظه ای که تجسم میکنم هرچندهم که انقدرتوانایی این کار روندارم ولی به اندازه خودم تلاش میکنم که درهمین حال اگه کسی مراببیند خودتون میدونیدیامیگن خواب میبینه یامیگن دیوانه شده به چه قیمتی بیام حال خوبم رابرای این جامعه ای که به خودش رحم نداره من توجه کنم .قلبم به من میگه (مورسه ننه)خداتورواجابت کرده جوری ناجی تووخانوادت شده که روگوشهاتون پرده حجاب کشیده بودین.پس کربودین! روچشماتون پرده حجاب کسیده بودین. پس کوربودین!روی زبونتون پرده حجاب کشیده بودین باذهن خرابتون.پس لال بودین!خوب الان که خداپرده هاروکنارزده توهم خدارواجابت کن خدایاقدرت نگهداری ازاین پردهاروکنارنگه دارم روندارم یاریم فرماچون من نماینده توام درابعادمن اومدی دنیاروتجربه کنی ودست دوستی به هم دادیم برای لذت بیشترومرانگهبان این گمرگ ومرزبان این دومرزعظیم چشم وگوش قرادادی که این امانت داری راهیچ یک ازکائناتت به عهده نگرفت.!نه کوه،نه دریا،نه آب،نه خشکی!فقط منه ضعیفه (انسان)این بارابه عهده گرفتم که چشم توباشم پاکترین نگاه راداشته باشم،گوش توباشم سمیع زیباشنو.وفقط ضعیفه تواین دومرزورودی راکنترل کن همینجورکه ازجلوی جدول خونت اگه حتی کلیددرخونت توش بیفته حاضرنیستی دستتوببری توآب جدول کلیدتوبرداری دنبال یک تیکه چوب یاهرابزاری هستی که کلیدتوبرداری !ولی به همین راحتی هرچی گندوکثافت میرسه بیاواردمرزهای مقدس چشم وگوش کن وبه ذهنی که آماده یپذیرایی وتحلیل کردن برای منفی بافی است تحویل بده! ومرزخروجی به نام زبان سرخ که سرسبزرا به ایکی ثانیه برباد داده برای سخن چینی ابزارتیزی است. وآماده آنچه ذهن دیدهاوشنیدهاروتجزیه وتحلیل کرده است راتحویل گرفته ویک کلاغ40کلاغ شدببینید بایک لحظه هوسرانی یک عمرپشیمانی درستی کردی وهرچی ازصبح رشته ای به آنی تبدیل شدبه پنبه وهمه چیز به بادرفت!دل شیطان راشادکردی!بازاینجابایدخودم رادرآغوش خدابیندازم وازقانون خودش به خودش پناه ببرم واعتراف کنم خدایاهیچی که چه عرض کنم اصلابلدنیستم کمکم کن.که درمصیرصراط مستقیم بادستان گرمت مراهدایت کرده ای تااولادخاتمم تاابدهارهبری کن وازشرشیطان دشمن خونی خانوادگی مارادرامان خودت قرارده. پس نتیجه میگیرم سرم به زندگی خودم باشدواحساس خوبی که ازصبح ساخته ام را=بااتفاقات خوب درحفظ ونگهداریش کوشاباشم آمین برای همه خانواده عباسمنشیم آرزوی موفقیتدارم ازاینکه خدامریم جونومامورکرده منوواداربه کامنتگذاشتن کنه سپاسگزارم.