live | عمل به الهامات قلبی - صفحه 49

1103 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فریبا فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استادان عزیز

    و دوستان خوبم در این سایت الهی

    پروژه خانه تکانی ذهن گام به گام

    گام ششم

    عمل به الهامات قلبی

    درسهای مهم این فایل

    تغییر شرایط را از تغییر عادت های روزانه ات شروع کن؛

    من بعد از 5 سال به جرات می‌تونم بگم

    که خیلی تغییر کردم تو بیشتر رفتارام تغییر کردم از همه بهتر اینکه به آرامش خیلی زیاد رسیدم خدایا شکر

    جهان در هر لحظه به فرکانس های شما پاسخ می دهد؛

    وقتی فرکانس های شما متفاوت می شود،قطعا شرایط شما با فرکانس های جدید، بروزرسانی می شود؛

    جهان داره به فرکانس‌های ما پاسخ میده اگر ما فرکانس‌های ارسالایمون مثل افکاریه که بقیه مردم دارند ما هم نتیجه همون مردم رو می‌گیریم حتماً حتماً رو فایل‌ها باید کار کنیم اگر محصول داریم که روی محصول کار بشه اگر نمی‌تونیم محصول تهیه کنیم حتماً رو فایل‌های دانلودی کار کنیم و

    همچنین سریال‌های سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت، دستگاه تولید باور خوب ،دستگاه تولید فرکانس درست ،دستگاه تولید دیدن فراوانی‌ها هستندو فایل‌های تمرکز بر نکات مثبت و صدها فایل هدیه دیگه

    نکته مهم بعدی

    نوشتن هست

    حتما بنویسیم

    نوشتن باز هم تاکید روی نوشتنه خدا را شکر می‌کنم که الان حدوداً یک ماهی هست که خیلی روی نوشتن تاکید دارم و مرتب مینویسم

    و اگر یک قسمتی از مطلب‌ها رو متوجه نشدم استاپ کنم فکر کنم سوال بپرسم اونجا چی گفت اینجا چی شد چه جوری از این آگاهی‌ها استفاده کنم توی زندگیم

    و چه جوری می‌تونم شخصیتمو تغییر بدم

    مرتب باید روی فرکانس‌ها، روی ورودی‌ها، کار بشه مثل استاد عزیز و شخصیتمون رو با این ورودی‌ها تغییر بدیم طوری که این تغییر باعث یه سری اعمال و رفتارجدید بشه وبه یک نوع شخصیت جدید تبدیل بشیم.

    تمام ما به خداوند وصلیم

    و خداوند در مورد آینده به ما الهام کرده نمیگه که در آینده چه اتفاقی می‌خواد بیفته فقط به ما میگه که چه کاری باید انجام بدیم ولی منطقمون نمی‌ذاره که الهام خداوند رو بشنویم خداوند مثل یک دستگاه فرستنده رادیویی الهامات رو به ما میگه به صورت نان استاپ و در لحظه داره این آگاهی‌ها رو منتشر می‌کنه مثل نور آفتاب ولی اونایی که تو این موج دریافت هستند اونو دریافت می‌کنند اونایی هم که نزدیک موجن صدا رو می‌شنون اما گوش نمی‌کنن توجه نمی‌کنن مثال‌هاش خیلی زیاده مثل آمازون که برای سرعت بخشیدن به ارسال محصولات ، به الهامش توجه کرد و بعداً نتیجه‌شو گرفت.

    یا ایلان ماسک کارهایی کرد که 90 درصد آدما بهش گفتن فایده نداره

    جهان همیشه در حال تغییره هیچ چیزی ایستا و ثابت نیست و کسایی که ایمان دارند که خداوند اون‌ها را به مسیر هدایت می‌کنه از تغییر نمی‌ترسند،

    قدم های عملی برای هدایت شدن؛

    وقتی خداوند تعهد شما را می بیند، درها را باز می کند و نیازها را در لحظه، پاسخ می دهد؛

    تضادها فرصتی هستند برای غربالگری سره از ناسره؛

    ورودی های ذهنت را کنترل کن و هر ایده ی الهامی را اجرا کن؛

    ؛

    تضادها، هدایت شدگان را از گمراهان سرند می کنند؛

    به اندازه ای که به وجه منفی تضاد تمرکز می کنی، گمراه می شوی؛

    به اندازه ای که به وجه مثبت و رشددهنده تضاد تمرکز می کنی، به مسیر رشد بیشتر، هدایت می شوی؛

    کسی که نگران باشه ،نمی‌تونه تغییر کنه ولی کسی که بگه من الهامات خداوند رو دریافت می‌کنم پس تغییر می‌کنم حرکت می‌کنم و 100درصدهم نتیجه خواهم گرفت

    آدمی که متفاوت فکر می‌کنه ایده‌ها بهش الهام میشه و عمل میکنه و نتیجه میگیره

    روند تکاملی درک اصل و اولویت دادن به آن؛

    راهکار ریشه ای حل مسائل؛

    ذهن با ابزار ترس وارد می شود اما کار شما، همکاری کردن با ایمان درونی است نه با ترس های توهمی ذهن؛

    وقتی تغییرات بنیادین در ذهن ایجاد می شود، خیلی از ترس های واهی ناپدید می شوند

    دلیل تمام بدبختی‌های بشر ترسه باید سعی کنی جلوش وایستی

    نذاریم ترس بر ما حکومت کنه

    ترس میتونه مانع حرکت انسان بشه

    باید ترس رو از بین ببریم و بتونیم ریشه‌ ی ترس ها رو پیدا کنیم و تو دلش بریم وحلش کنیم و یکی از پاشنه‌های آشیل من همین ترس هستش ترس‌های الکی که دارم و مدتی که دارم روش کار میکنم و نتیجه هایی هم گرفتم خدایا شکرررت

    وقتی که انسان تصمیم می‌گیره که تغییر کنه و یک قدم برداره جهان به جاش براش صدها قدم برمی‌داره خدایا بابت این آگاهی شکرت

    خداوند مثل یک دستگاه فرستنده، مرتباً در حال ارسال الهامات است؛

    وقتی شما با فرکانس خداوند هماهنگ

    می شوی،قادر به دریافت الهامات

    می شوی

    خداوند در همه حال و همیشه در حال هدایت همه انسان‌هاست

    امافقط یک سری از افراد هستند که آماده هستند که الهامات خداوند را دریافت کنند خداوند به همه میگه که چه کار باید انجام بدند اما بعضی به دلایل منطقی خودشان به الهامات خداوند عمل نمی‌کنند ولی بعضی‌ها مثل ایلان ماسک، حضرت نوح، عباس منش، جف بزوس الهامات خداوند رو متوجه شدند و عمل کردند

    فرکانس ایمان، با فرکانس نگرانی بیگانه است؛

    نمی توانی همزمان ایمان داشته باشی و نگران هم باشی؛

    نشانه ایمان، اطمینان قلبی است ؛

    آدمی که متفاوت فکر می‌کنه به ایده‌ها الهام میشه

    از همه مهمتر

    ذهن رو هوا چیزی رو قبول نمی‌کنه حتماً باید براش منطق و دلیل بیاری الگو بیاری بهش ثابت کنی که اینجوریه مثلاً همین جوری اگه بگی ثروتمند شدن خیلی ساده س ذهن میگه غلط کردی و قبول نداره ولی اگر براش دلیل و منطق بیاری ،الگو نشونش بدی اونوقت شاید باور کنه با تمرین وتکرار

    ما هم تو این دوران پندمیک به دبی سفر کردیم و خیلی سفر جذاب و خوبی بود.

    خدایا شکرت به خاطر این همه آگاهی

    خدایا شکرت به خاطر استادان عزیزم

    و خدایا شکرت به خاطر این سایت الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ایمان طاهری گفته:
    مدت عضویت: 2259 روز

    به نام خداوند هدایتگری

    سلام اساتید جاااان عباسمنش وشایسته

    خوب به یاری الله طبق فرمایشات خانم شایسته با این گام اولین اصلاح مسیر توسط این پروژه برا من انجام شد.خدایا شکرت

    دیروز صبح وقتی چشمم به عنوان این گام افتاد از خداوند درخواست کردم،خدایا امروز میخوام صدای قلبمو بلندتر کنی و یه سوال خیلی اساسی ازش پرسیدم و هدایت خواستم و جواب گرفتم ویک ترمز خیلی اساسی که تو زندگیم دارم وچند ساله به پام زنجیر شده برام آشکار شد و فهمیدم که فقط ترس خودم بده و جالب تر اینکه دقیقا جواب تو دلش خودش بود و تازه دارم معنی ان مع العسر یسرا رو کمی متوجه میشم.

    حالا از خدا میخوام شجاعت اقدام برای رفع ترمز رو هم به دلم بندازه.

    یه سوال دیگه هم داشتم که خدا از طریق کامنت جناب عطار زیر همین فایل جواب رو بهم داد

    از خدا خواستم خداجون میخوام شکر گزاری هام ازت دلی باشه واقعی باشه برای خودت باشه نه صرفا برای دریافت بیشتر نعمت.بعد تو کامنت آقارضا خوندم که سپاسگزاری واقعی یعنی ادامه دادن مسیر یعنی اگه میخوای خداوند ازت خشنود باشه فقط مسیر و ادامه بده اصلا اشکم در اومد

    همونجا یاد صحبت‌های استاد افتادم که همشه میگه اگه میخواین از من تشکر کنید فقط نتیجه بگیرید و بعد با نتایجتون با من صحبت کنید تا خوشحال بشم.خیلی احساس خوبی دارم و عاشقانه میرم برای گام بعدی

    تشکر و سپاس از پروردگارم از استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیز م همه بچه های سایت

    در پناه حق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    به نام خدا

    استاد عباسمنش عزیز سلام واستاد مریم شایسته عزیز سلام

    و سلامی به همه دوستان که با این پروژه عالی داریم پیش میرویم

    همین الهامی که حالا به مریم شایسته رسیده یا به استاد رسیده که ابن پروژه خانه تکانی انجام بشه و حالا عملی داره میشه

    چقدر داره متحول میکنه همه چیز خودش نشانه ای هست که آقا باید انجام دهی در مورد الهامات و قدم برداری

    وقتی من نشستم و کاسه چه کنم چه کنم دستم گرفتم که کاری انجام نمیشه

    فقط حرکت کردن هست که منو سوق میدهد به اتفاقات جدید و عالی

    وقتی من دارم روی دوره ها کار میکنم تمام فکر و ذهنم بر این هست که آقا این فایل و تموم کنم بروم سراغ فایل بعدی فقط رفتن به فایل بعدی برام که کار نمیکنه البته که همون‌جوری هم کلی اتفاق خوب در زندگی رخ میدهد چون مدار تغییر میکند ولی اون نتیجه ای که خیلی هامون انتظار داریم فقط باید تمرکزی باشه

    آقا

    وقتی ایلان ماسک مدار ماهواره ای رو فرستاده به فضا 500 کیلومتری زمین و حتی با چرخش زمین هم اون مدار تغییر نمیکند یعنی این که آقا وقتی در مدار درست باشیم حتی اگر بمب بزارن تمام جهان بترکه اتفاقات ما تغییر نمیکند چون در مدار درستش هستم

    آقا وقتی من هی دارم مدارم را تغییر میدهم چطور میخواد سیگنال درست دریافت کنه پس مسیر این نیست که همه کار بکنیم بعد نتیجه خوب هم بگیریم

    فقط باید تمرکز باشه روی مدار درست

    فقط باید تمرکز باشه روی فراوانی

    آقا من وقتی دارم فایل جلسات. رو گوش میکنم و اتفاقات خوب را برای خودم برنامه ریزی میکنم یعنی دارم مدارم. را با سیگنال آن مدار درست قانون تنظیم میکنم و اون اتفاق خوب که میخواهم اتفاق می افتد

    مثال ساده استاد که گفت ماهواره همین دیش های ماهواره وقتی تنظیم میشه حالا اگر زمین هم بچرخه اون داره کار می‌کنه و سیگنال درست میدهد حالا دیش که نمیچرخه ولی مدار درست عمل میکند

    حالا بیام همین درس ها رو عملی کنم در مدار زندگی ببینم این همه نتیجه ای که خودم گرفتم و همه هم عالی بوده چقدر تغییر. میکند

    بهتر است بیشتر روی قوانین کار کنم

    واقعا خانوم شایسته از شما از صمیم قلبم سپاس گذارم که این دوره را به صورت رایگان در اختیارمون قرار دهین خدایا شکر از این بزرگی دل استاد و ذهن ثروتمند استاد که این پروژ رو مجانی در اختیارمون قرار داد

    حالا با همین هم که مجانی گذاشته کلی نتیجه زنده میشه کار ندارم به آنهایی که ما. نمیکنند فقط من دارم میبینم که آخر این دوره چه نتایجی بلند میشه چون در مدار درست هست خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
    مدت عضویت: 418 روز

    گام ششم پروژه خانه تکانی ذهن

    درود خدا به بنده هدایت یافته ایی که این کامنت رو میخونه …….

    اول صبح بعد نوشتن ستاره قطبی پست جدید استاد تو اینستاشون رو دیدم کلی ذوق کردم

    و کامنت طولانی از نکات زیبای فیلم ارسال کردم. نوشته روی پلاک ماشین استاد خیلی بیشترتوجهم رو جلب کرد .

    عصر موقع ورزش هنزفری گذاشتم و عمل به الهامات قلبی رو گوش دادم .

    استاد گفتن که تو بندر عباس هیچ کاری برای شرکت نمیکردن اما حقوقشون واریز میشده ، این موضوع رو نتیجه ارسال فرکانس هاشون دونستن و از فرصت استفاده کردن برای کار کردن روی خودشون؛؛؛؛

    یاد خودم و شرایط مشابه شغلم با اون زمان استاد افتادم و به فال نیک گرفتم ،

    (ماجرای استخدامم رو تو قدم 3 جلسه 3 نوشتم)

    به فضل الله تو محل کارم بقدری کارم کمه که بیشترتایمم کار شخصیم رو انجام میدم

    چند روزه نجوا میاد که دیدی مدیر عامل 2000 نفر نیرو رو توی این ماه بیرون کرد،

    تو رو هم از بیکاری زیادت به عنوان نیروی مازاد بیرون میکنه ، که سریع ذهن چموش رو خفه میکنم

    و میگم این شغل از هدایت و فضل خدا برام جور شد پس لایقش هستم.

    خداست که رییس و مدیرعاملمه

    من نیروی ویژه خدا تو این مکان هستم

    تا زمانی که خدا بخواد با قدرت در جایگاه شغلیم هستم

    اصلاااااا من نعمت هستم برای مدیر عامل .

    از خداشون باشه نیرو به این خوبی به این خانومی دارن ههههه

    حالا بریم نکته بعدی این فایل که نظرم رو جلب کرد و داستان از اینجا جالب تر میشه ….

    مطلب تسلیم بودن و اعتماد حضرت نوح در برابر الهامات خدا، چراغی تو قلبم روشن کرد و من و تو فکر برد

    «… انَّ فى ذلِکَ لَأیتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرون؛.. در اینها آیاتی است برای گروهی که تفکر می‌کنند!»

    اونجا که استاد گفت ، حضرت نوح تسلیم امر خدا میشه و الهامی رو عملی میکنه که از نظر مردم اون دوران و

    حتی مردم این دوره، کاملا بیهوده و خنده دار بوده و ایشون رو دیوانه خطاب میکردن.

    اما نوح نبی الهام رو شنید و تسلیم شد و عمل کرد.

    تا عصر که اومدم خونه همش تو فکر بودم اگه الهامی بهم بشه که مطابق خواسته م نیست یا از انجام دادنش بترسم آیا اونقدر قوی شدم که بدون ترس بهش عمل کنم ؟؟؟؟/

    ((((بچه ها کامنتم رو کمی با جزییات مینوسیم ، میخوام هم شما شریک حال خوبم بشید و هم ردپایی واضح برای آینده خودم باشه .

    وَأَمَّا بِنِعۡمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ … و از نعمت پروردگارت سخن بگو. ضحی 11))))

    یه ساعت پیش یه نشونه تو ایمیلی از بچه های سایت برام اومد در ادامه اون رفتم اینستاگرام دنبال یه شخصی گشتم.

    یه دفعه یه کلیپ جالب با موضوع نوع رابطه یه دختر شاد با خدا دیدم ، خوشم اومد، خواستم پستش کنم و

    چون رنگش به تم پیجم که طبیعته ، نمیخورد

    الهام شد که عکس خودم که تو طبیعت انداختم و خیلی دوسش داشتم رو اول کلیپ بزارم .

    از اونجا که عکس بی حجاب تو پیجم ندارم اول تردید داشتم بزارم یا نه ،

    بعد یاد آگاهی های امروز افتادم به ذهن نجواگرم گفتم آخه از قضاوت کی میترسی دخترررر اون کاری که دوست داری رو انجام بده…

    رفتم تو برناه اینشات، عکس خودم و اون کلیپ رو انتخاب کردم و یه فیلم 10 ثانیه ایی درست کردم . اوردمش تو اینستا اومدم یه کامنت دلی خداگونه براش بنویسم

    واااااااااااااااااااااااااااای خداااااااااااااااااااااااای منننننننننننننننن

    بچه هااااااااااااااااااااا حدس بزنید چی دیدمممممممممممممممم

    اول چشمم افتاد به GODDDDDD روی لباسم تو عکس

    بعد جمله رو خوندم

    Fear of God Essentials

    هول شدم دویدم دنبال تیشرتم که تو لباس شویی بود

    تپش قلب و هیجان، دستام رو به لرزه انداخته بود تو نت دنبال معنی و مفهوم جمله رفتم

    و سیل اشکی که جاری شد هق هق کنان افتادم به زمین و سجده شکر روی نوشته لباسم کردم

    بچه ها

    این تیشرتی که تو عکس تنم بود رو چهار ماهه خریدم و بیشتر از چهل بار پوشیده بودمش ………… ولی اینقدر ذهنم مشغول بوده که نوشته روش رو دقت نکرده بودم

    وای از قدرت نوشتنننن

    سبحان الله ، با کامنت نوشتم جواب برام میاد

    نه نه الان الهام شد که من اجازه دیدن نداشتم

    سبحان الله سبحان االله

    بچه ها خدا اجازه دیدن نداده بود تا الان

    منی که خیلی به نوشته انگلیسی روی لباس بچه هام حساسم که نکنه ترجمه ش چیز بدی باشه گاهی اصلا از خرید صرف نظر میکنم

    و این اولیییین بار بود که تیشرت نوشته دار برای خودم خریده بودم و تازه اونم ناخوداگاه بدون توجه به متن روش …..

    بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند، گوش و چشمهایتان را بگیرد، و بر دلهای شما مهر نهد (که چیزی را نفهمید)، چه کسی جز خداست که آنها را به شما بدهد؟!» انعام ایه 46

    خداایاااا خدااایاااا چی میخواااای بهممممم بگیییییی چراااا الاااااان به چشمام اجازه دیدن دادی ؟

    جز اینکه من و بچه های سایت رو عاشق تر و دیوونه تر به خودت کنی قربوووونت برررررم

    من کووووور بودم به اذن تو تونستم ببینم.. قدرتت رو به رخم کشیدی خدا جون

    بی اذن تو نفس هم نمیتونم بکشم چه برسه به دیدن و شنیدن ….

    منی که یه ساعت پیش تو پاسخ به کامنت سینا ازت بابت قانون همزمانی تشکر کرده بودم

    دوبااااااره یه همزمانی فوق العاااااده خاص که جز لطف و عنایت تو نیست

    خداااایا ممنونم ازت که من بنده ضعیفت رو لایق دونستی و یه حال مشتی بهم دادی

    پروردگام من از خودم هیچی ندارم هیچیییی

    تمام من تویی ، توووووو

    من به هدایت تو فقیر ترینم

    قلب منو به شنیدن الهاماتت شنوا کن

    معبودم

    ای رب بی همتا

    شاگرد ضعیف و حواس پرت خودتم، وبال گردن خودتم

    خودت منو خلق کردی خودت من و گردن بگیر آدمای دنیا گردن گیرشون ضعیفه قربونت برم

    من فقطططط به تو محتاجم

    هرچی با عقل ناقصم تا الان ساختم، گند زدم ، دیگه تسلیمم

    وقتی مارو آفریدی گارانتی مادام العمر دادی، تو قران وعده دادی

    هر کی ایمان بیاره گارانتی تعویضش تضمین شده س

    حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ یاری مومنان، همواره حقی است برعهده ما.﴾

    وَوَجَدَکَ عَآئِلࣰا فَأَغۡنَىٰ ﴿8 ضحی﴾ و نیازمندت یافت و بى نیازت ساخت.

    باید من درب و داغون رو از نو به تنظیمات کارخانه برگردونی

    میخوام که خصوصی باهام کار کنی

    میخوام با معدل بیست فارغ التحصیل از دنیا بشم

    میخوام در جوارعرشت ، از دست بهترین پیامبرات بهم مدال بهترین بنده رو بدی

    و من تا ابد تسبیح گوی تو باشم.

    بچه ها حس و حال الانم رو برای تک تکتون آرزومندم.

    خدایا شکرت برای این عشق بازی دم صحر

    همین الان جانم رو بگیری راضی و مشتاقم

    و مسلما آخرت برای تو از دنیا بهتر است وَلَلآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الأولَى ﴿4 ضحی﴾

    ولی چون که دوست داری لذت بیشتری ببرم

    وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ وَفِی ٱلۡأٓخِرَهِ حَسَنَهࣰ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ

    پس عمر طولانی؛ سلامتی ؛ ارامش، روابط عالی ، ثروت سلیمان، شادی

    نصیب من و دوستان توحیدی ام کن

    اون موقع ما رو ببر پیش خودت قربونت بشم

    وَلَسَوۡفَ یُعۡطِیکَ رَبُّکَ فَتَرۡضَىٰٓ ﴿5 ضحی﴾

    به زودى پروردگارت آن قدر به تو مى‌بخشد تا راضى شوى

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1458 روز

    سلام به بینظیر تمرین استاد دنیا

    سلام به خانم شایسته که دستی از خداوند شدید برای درک بهتر قوانین

    چند سال قبل تو یک فیلم تلویزیونی یک پرستار عزیزی دیدم که بیماران زیادی رو که بیماری واگیر دار داشتند درمان کرده بود جالبه خودش اصلا این بیماری رو نگرفت من همان روز این باور رو گرفتم اگه اگه یک بیماری واگیر جهانی بیاد من سالم و سلامت میمونم ، چند سال از دیدن آن فیلم گذشت تا این بیماری جهانی شایع شد جالبه من با اینکه خیلی موارد سلامتی را رعایت نمی‌کردم حتی یک روز هم حالم بد نشد همیشه بیرون بودم حتی روزهایی که رسماً تعطیل کرده بودند بیشترین مسافرت‌ها را رفتم و بیشتر ارتباطات را داشتم ،چون ذهنم درگیر مسائل دیگه ای بود اصلا در جریان اتفاقات این بیماری نبودم و،اواخر این بیماری با استاد آشنا شدم من جزو معدود آدمهایی بودم که در زمان این بیماری استفاده های زیادی از وقتم کردم .

    وقتی است توی فایلهاشون از ترس و غلبه بر آن صحبت میکنند با دقت بیشتری گوش میدم ،من باید اقرار کنم خیلی از افراد ترس دارم و طرف مقابلم از این ترسم نهایت استفاده رو می‌کنه ،همیشه دلم میخواست بر این ترسم غلبه کنم جالبه من از یک سری افراد دست و پا شکسته و بدر نخور که هیچ غلطی تو زندگی نکرده بودند ترس داشتم .برای غلبه بر این ترس مزخرف فایلهای توحید عملی رو هر روز ،هرروز گوش میدادم و کامنتهاشو می‌خوندم و مستند هایی از افراد موفقی که بر ترسهاشون غلبه کرده بودند می‌دیدم ،با این کارها تونستم بهتر از قبل عمل کنم جالبه وقتی توی تاریکی میرفتم ترسم از افراد کمتر میشد و من نتایج زیادی از گوش دادن آن فایلها دارم میگیرم

    چند روز قبل ازم خواسته شد کاری انجام بدم و من چون آن روز کارم زیاد بود و خسته بودم نمی‌توانستم آن کار را انجام بدم

    اما بهم گفتنند اگه انجام ندید فلانی فلان و بهمان می‌کنه یعنی منو از آن فرد ترسوندند در حالی که انجام آن کار توی آن روز اصلا ضرورتی نداشت یک دفعه ترس سراغم آمد و میخواستم در اوج خستگی و کار زیاد آن کارو هم انجام بدم و برای خودم توجیه میاوردم خوب کاره دیگه باید انجام بشه ، اما ازخدا کمک خواستم تا بر ترسم غلبه کنم، اولا که برق قطع شد و نشد کار انجام بدیم دوما طرف اصلا یادش رفت در مورد کار سوال بپرسه ، سوما فرداش خداوند دستاشو فرستاد و کار انجام شد این پاداش غلبه بر ترسم بود

    می‌دونم که باید تا آخر عمرم فایلهای توحید عملی رو گوش بدم و اجرا کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1510 روز

    به نام خدای مهربانم

    روز ششم خانه تکانی زهن الهی شکرت

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان هم فرکانسی در این دانشگاه برتر کیهانی .

    چه لایو عالی پر از اگاهی بود الهی شکرت که تو مسیر درست هستم و تعهدی که میدیم مارا هدایت میکنه در مسیر درست و با سرعت بیشتر حرکت کنیم و چند کلاسه بزنیم و بالا بریم رشد کنیم

    هدایت واقعا برای کسی که باورش کرده باشه کار میکنه و انجام میشه من در زندگیم تا حدودی از زمانی که از استاد این جمله هدایت را شنیدم در مدارش نبودم فقط شنیدم برام جالب بود چون دلم منو به این مسیر میکشوند و کلا از ابتدای ورودم به این مسیر از مثبت اندیشی جمله های انگیزشی که در تلگرام مرسوم بود کانالهای مثبت اندشی را ناخوداگاه عضو میشدم چیزی درونم اینارو میخاست در واقع روحم برای تغزیه خودش منو به این مسیر و جملات هدایت میکرد ولی ناخودآگاه انجام میشد من بدون اینکه بدونم نا آگاهانه به این سمت هدایت شدم از استادهای مختلف همش آگاهی هایی که در ان سطح مدارم بودن سیراب میشدم و دوباره یکی دیگه همینطور تکاملی هدایت شدم به دنیای شگفت انگیز استاد عباس منش اولین با که صدای استاد را شنیدم در کانال تلگرامی بود یهویی قلبم باز شد و برام رضایت بخش تر از صداهای قبلی بود منو جزب کردو و ارام ارام در تلگرام تا مدتی بودم و دیگه هدایت شدم به سایت و تکاملی گوش میکردم هر از گاهی چون حالمو به شدت خوب میکرد صدای استاد گلوی خداوند بود برام خیلی گیرا بود که تا امروز دیگه همین عادت گوش کردن روزانه هدایت خدا بود مرجله به مرحله تا این چند سال با لطف خودش که در مسیر هدایتش بودم اینجام و هر روز که پیوسته تر کار میکنم حالم دگرگون میشه کلا تمرکزی کار کردن رو این اگاهی ها خیلی مهمه نباید حالمون خوب شد مدارمون داره بالا میره ول کنیم شل کنیم هیچ اثری ندارد فقط مثل مسکن میشه بایدحال خوبتو احساس عالیتو بالاتر ببری کار کنی ول کنی مثل اینه که میری تو جاده به سمت مثلا مشهد چند کیلومتر که میری دوباره برمیگردی به جای اولت و دوباره همین چرخه تکرار میشه برای منم بوده کاملا درکش کردم با تمام وجودم درک کرم برای دوستانی که ابتدای راه هستن میگم از این تجربه استفاده کنن هی عقب جلو نرین مثال همون اب خوردن هست امروز سیراب شدی دلیل بر این نیست که دیگه تا هفته بعد سیراب باشی باید ادامه بدیم تا احساس خوب پایدارمون به صورت پیوسته ادامه دار باشه تا مدارمون را کاملتر کنه به سمت یک درجه بالاتر من اینو به تازگی خودم درکش کردم بعد چند سال کار کردن رو قوانین باید مداوم کار کنی همون احساس خوب را به صورت مداوم ادامه دار کنمی نتایج میان بذای من بوده اون بوم بوم بوم که استاد میگن برای من شده اصلا شوک میمونی وقتی تمرکزت رو نتیجه نیست فقط داری خالص رو خودت کار میکنی اتفاق های خوب بیگ بنگ ها میان چنان ورودی مالی برام داشت وقتی تمرکزی رفتم رو کار کردن قوانین ارامشم زیاد شده بوداصلا برام هیچی جز ارامش و درک این قوانین شیرین بود انگاری تازه داری راه میری تاتی تاتی میکنی خوشت میاد که داری راه میری زوق داری و یهویی میدویی کلی راه رو خدا هولت میده کوانتومی رشد میکنی نا امیدی سم تو این مسیر تایید اتفاقات حتی به ظاهر کوچه شکر گزاری و دیدن زیبایی ها ورودی را هم که داری با این قوانین ساعتها زمان میزاری کنترل میکنی دیگه چیزی نمیتونه ازارت بده چون افسارش را به دست گرفتی و تو داری دستور بهش میدی که به چی فکر کنه تصویر سازی کنه فقط بهش فرصت ندیم کارش بعد مدتی تموم هست افسارشو دست بگیری اتفاقا این زهن چموش سواری خوبی بهت میده حرف گوش کن میشه و باهات در مسیر همراه میشه چون این هست به ما خدمت کنه دوست ماست هوای مارو داره فقط میخاد ازت محافظت کنه با ورودی های قبلی برنامه قبل داره کار خودش را درست انجام میده وقتی ما برنامه نوسی جدید انجام میدیم اونم طبق برنامه ما شروع میکنه به کار فقط باید مستمر انجام یدیم تا اون به برنامه قبلی پلی نشه زهن رو ولش میکنی به حال خودش میره به سمت قبل و احساست را بد میکنه الارم میاد که داره مسیر عوض میشه این کار ماست تا اخر عمرمون رو این موارد کار کنیم با کمک و هدایت خدا که تعهد مارا میبینه هدایتمون میکنه کارها اسانتر میشه راها باز میشه ادمها میان دستان خداوند اگاهی ها داده میشه فقط باید عمل کنیم به الهاما مرحله به مرحله پیش بریم با این باور که خدا هدایت میکنه این میزان باور داشتن به ایمان به هدایت همه کار میکنه ما باید ایمانمون را با شنیدن داستانهای قرانی و زندگی نامه استاد که بهترین الگوی ماست خوندن کامنت همه کسایی که از این مسیر نتایج گرفتن ایمانمان را همواره زنده نگه داریم باورهامون را به صورت ریشه ای بنیادین بسازیم ترمزها خودشون برداشته میشن بعضی از ترمزهای ما نمیزارن هدایت را بشنویم تا اون ترمز برداشته نشه الهامی نمیاد پس یکی از مهمترین کاری که باید انجام بدیم برداشتن ترمزهاست کار کردن روی نقطه ضعفها و ساخت باورهای قوی با توکل به خدا کمک میکنه در این مسیر زیبا و تکاملی

    در دوران پندمیک من داشتم خیلی خوب کار میکردم یادمه همه نگران بودن من و همسرم بدون نگرانی اصلا یک انرژی در من ایجاد شده بود که چیزی جلودارم نبودم از نظر مالی در نقطه خوبی نبودم الان یادم میاد به خانمم میگم چه جرعت و جسارت و نوری بود که مارا حرکت میداد تمام محدودیتهای جاده ای بود من فقط میرفتم تو کوه و جنگل و ابشارها را پیدا میکرم فقط کیف میکردم و روزی هم خدا میرسوند اصلا معجزه بود همه دنبال ماسک الکل بودن ما دنبال جنگلو کوه و طبیعت بودیم بهترین دورانی بود که یادم میاد کیف میکنم این باورها چه میکنه وقتی باورش کنیم الهی شکرت

    اگر تغییر نکنیم از دور خارج میشیم خدارو شکر من در کسب و کار خودم از تقریبا حدود ده سال پیش با همکاری و ایده برادرم به سمت سایت و انلاین رفتیم من خود به خود این را برام جهان مهیا کرد به واسطه برادرم کسی واقعا باور نداشت ما از یک وبلاگ املاک شروع کردیم در زمینه خرید و فروش املاک یادمه هرچی فایل برادرم قرا میداد اون موقع میهن بلاگ بود فردای اون روز تماس میگرفتن با من اصلا یک زوق و شوقی داشتیم که نگو ایمانمان بیشتر میشد با اینکه زیاد در زمینه خرید و فروش املاک تازه کار بودم ادمهای خیلی لول بالاتر از موقعیت من تماس میگرفتن که باعث افزایش اعتماد به نفسم شده بود انگار خدا منو داشت اماده میکرد برای یک پله بالاتر با همون تماس ها و صحبت ها با ادمها در مورد ملکهای میلیادی که اون زمان اپارتمانها صد و دویت میلیون بود اگهی های میلیاردی لوکس قرار میدادیم اصلا انگار یک نیرویی منو به اون ملکهای گران قیمت لوکس هدایت میکرد که کلا بعد مدتی لوکیشن کاریم تغییر دادم و با شراکت شرک رفتم میترسیدم کم تجربه بودم و چک و لگد ها خورده شد تنها شدم حتی از داداش و شریک و سایت همه رو هوا رفت خدا هدایت کرد برای سایت خودم اقدام کردم دیگه تنهایی مغازه اجاره کردم سایت جدید زدم و خدا مشتری هایی اورد که منو به اندازه ده سال جلوتر پرتاب کرد تا به امروز از لطف و مرحمت خدای خودم به اندازه ایمانم تعهدم بهره مند شدم الهی شکرت

    تا روز بعدی و ردپای دیگه همه شما را به خدای یکتا میسپرم

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1967 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلامی گرم به استاد عزیز و خانم شایسته مهربانم

    به ایده های الهامی توجه کنم و اونها رو انجام بدم

    جهان داره با تضادها سرند میکنه

    ترس دروغی بیش نیست… هر وقت ترس اومد بگردم دنبال نکات مثبتی که باهاش اومده.

    ———————————————————————-

    درباره اون بیماری از همون موقع خدارو شکر خیلی زود خودم رو از ترس اون شرایط خارج کردم . از همون موقع همه اش میگم کوید با خودش ثروت آورد …ثروت اومد یه جهش فرکانسی توی افراد ایجاد کرد…اونایی که نتونستن برن فرکانس بعدی از قطار جهان هستی پیاده شدن …کسانی هم که موندن و تونستن فرکانسشون رو بالا ببرن حتما و حتما به یک دلیلی موندن توی جهان …من نگرشم درباره این موضوع هست و همه اش به خودم میگم من به یک دلیل بزرگ موندم توی این جهان .

    این 4-5 میلیون نفری که از جهان خداحافظی کردن در مقابل افرادی که موندن اصلا قابل مقایسه نیست

    اینم الگوی جالبیه برای من…یاد گرفتم مشکلات رو کوچیک کنم…سریع میبرمش در نگاه جهانی و میگم این اصلا چیزی نیست …این چالش اومده و میره و بعدا به خاطره تبدیل میشه …

    تا این حد که تا حرف از تورم میاد من سریع میگم اون همه آدم که توی اون چالش بیماری رفتن ، آیا الان نمیخواستن توی این جهان باشن و این تورم رو هم ببینن

    این نگاه خیلی به من کمک کرده …همین دیشب یه اشاره ای شد به تورم با همسرم که حرف میزدم سریع به همسرم گفتم اشکالی نداره خدا ثروت برسونه این تورم توش گم هست…بعدم اینکه بشمار ببین چند نفر از عزیزامون توی این همین 4 سال پیش تا حالا دیگه بینمون نیستن…آیا اگر به اونها میگفتن 4 سال بعد یه همچین درصدی تورم میاد دوست دارید جهان رو ترک کنید یا دوست دارید ادامه بدید…اونا قطعا میگفتن میمونیم در جهان و این چالش رو مثل هزاران چالش دیگه حل میکنیم.

    یه متن جالبی بود شنیدم که میگفت : چقدر آدم باید بمیرن تا یه نفر بیدار بشه …منظور اینه از خواب غفلت بیدار بشن.

    —————————-

    استاد داستان هدایت رو گفتن برای پاسپورت

    من و همسرم هم دقیقا همینطور بودیم و حدودا 8 سالی بود که پاسپورتامون منقضی شده بود …شناسنامه هارو جدید نکرده بودیم ..برای کارت ملی هوشمند اقدا م نکرده بودیم..خلاصه یه عالمه کار دیگه که باید ایران میرفتیم و انجام میدادیم

    همسرم که اصلا راضی نمیشد بره ایران چون گپ بزرگی بینش افتاده بود …من عقیده دارم هر چیزی بینش گپ بیوفته دیگه ورود بهش سخت میشه …این درس رو من بلد بودم که تحت هیچ شرایطی فاصله بین هیچ چیز نزار ولی چون همسرم هم در این انرژی دخیل بود هی کارامون رو عقب مینداختیم هی ایران رفتن رو عقب مینداختیم …

    خلاصه یه بار به دلم افتاد که هر چی شده برم ایران و خودم این چالش ها رو حل کنم و کاری به همسرم نداشته باشم که میاد یا نه…مثل همین که استاد میگه وقتی شما با فرکانس خداوند هماهنگ می شوی، قادر به دریافت الهامات می شوی؛ و من این الهام رو فالو کردم و گفتم هر چی میخواد بشه اشکالی نداره هر چقدر کارهای تل انبار شده دارم که باید انجام بدم من باید برم و مسایل رو حل کنم

    خلاصه رفتم ایران و دونه دونه رفتم توی دل مشکلات و حلشون کردم

    سخت بود ولی شد …انقدر همه چی عالی پیش رفت که بعد از دو ماه و نیم که ایران بودم همسرم هم تشویق شد بیاد ایران

    و اومد

    از اونجایی که من کل راه رو رفته بودم و مدارک رو رینیو کرده بودم ..دستان خدا رو در مسیر پیدا کرده بودم //وقتی خداوند تعهد شما را می بیند، درها را باز می کند و نیازها را در لحظه، پاسخ می دهد//..همسرم کارهای مدارکش مثل بشگن انجام شد حتی ما کارت ملی های هوشمندمون رو هم گرفتیم…کارت اصلیش رو منظورمه که زمان زیادی میخواد برای آماده شدنش بصورت نرمال.

    نکته اش این بود که من قدم گذاشتم در راه و خود راه یکی یکی به من گفت چیکار کنم

    به وضوح تحسین اطرافیان رو میدیدم که این شجاعت من رو میدین…خیلی کار انجام دادم وقتی ایران بودم کلی خونه ایرانمون رو ریمادل کردم…

    نمیشه گفت چقدر کار انجام دادم….یک سدی از انرژی آزاد شد توی زندگیمون

    حالا چه اتفاقی افتاد بعدش

    از وقتی برگشتم جدی تر دارم روی دوره ها کار میکنم…و اصلا انگار دفعه اول هست فایل ها رو میشنوم…انگار بعد از پا گذاشتن روی اونهمه ترس، من جهش فرکانسی داشتم و نشونش اینه که هر فایلی رو میشنوم تشنه تر میشم برای این آگاهی ها

    و همه اش نتیجه عمل کردن به اون الهام بود

    به قول خانم شایسته بعد از اون ایران رفتن من یه آدم دیگه شدم …با اینکه تغییری در شرایط مادی من ایجاد نشده…با اینکه شرایط دیگه هم هیچ تغییری نکرده ولی به طرز معجزه آسایی من امیدوار تر شدم…اصلا نگران نیستم و مطمئنم همه چی تغییر خواهد کرد چون یه گره های بزرگی رو از زندگیم باز کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مائده سازگار گفته:
    مدت عضویت: 680 روز

    به نام یزدان پاک

    سلام به خانم شایسته ی نازنینم

    و استاد بزرگوارم

    رد پای من درگام ششم:

    استاد جان چققققد خوووشحال شدم امروز دیدمتون تو اینستا

    یامن یادم نیست یا اولین باره دارم ترکیب هیبت جدیدتون با آر وی رو میبینم

    همیشه شما رو با آر وی تو سریال ها قبل از قانون سلامتی دیده بودم

    وااااقعا زیبا و باشکوه هستین

    چقد این پیوستگی و هم هدف بودنتون با خانم شایسته رو تحسین میکنم

    چقدررررر فوق العادست که دارین باعث خلق معجزه ها میشید

    این پروژه ی 30روزه خودش یک دوره ی جدیده ک به رایگان دراختیارمون قراردادین و بهترین گیفته برای ما

    من خودم رو متعهد کردم ک ادامه بدم و هروقت ک میخوام سست بشم یاده این فرصت فوووق طلایی میوفتم و بعددیگه نمیتونم لذت چشیدن طعم شیرینه انتهای این مسیر رو از خودم دریغ کنم وادامه میدم

    عاشقانه دوستتون دارم و عاااااشقانه ازتون سپاسگزارم

    واقعا فایل های شما همیشه و همیشه هدایتگره

    چقدرررر فووووق العاده بود کلامتون درمورد خبردادن خدااز اینده

    چقدررر مطابقت داره باالانه من

    ینی بهتره اینطوربگم ک من حدودا 7ماه پیش بهم یچیزایی الهام شد ک خیییلی انجام دادنشون برام عجیب بود ولی از اونجایی ک من واقعا به اون صدااعتماد داشتم انجامشون دادم

    و الان بعد از 7ماه تازه دارم دلیلش رو میفهمم

    و بقول استادخدامیدونه چه چیزهایی ک بعدها خواهم فهمید

    خلاصه ی داستانم رو روایت میکنم:

    من شهریور پارسال باورودم به سایت یعنی( به محض ورودم به سایت) به مسیرعلایقم ک دندانپزشکی هست هدایت شدم از شرکتی ک داشتم دراون استخدام رسمی میشدم کاملا هدایتی اومدم بیرون وقتی تصمیم گرفتم برم سراغ عشق و علاقم هدایت شدم به دوره های دستیاری.

    درخلال کار درمطب یه ایده ای بم گفته شد که وقتی در درونم شنیدمش خشکم زد و برای چندثانیه از این جهان کنده شدم

    تابه اونموقع هررررررگز حتی یکبار بش فکر نکرده بودم اصلا هیییییچوقت حتی درحد یه خیال ساده!!!

    ولی اون صدا گفت انجامش بده

    اما من جز اون دسته افرادی بودم ک نفهمیدم باید چیکارش کنم و چجوری انجامش بدم وفقط برام شد یه هدف و همیشه درخواستش کردم چون ازش خوشم اومد(بعدا میگم ک دقیقا چی بوده)

    من واااااقعا درگیر مسائل مالی بودم

    هیچ شغل و پولی نداشتم

    فقط وفقط خوشحال بودم ک تو مشهدم شهر رویاهام و هرروز تو مطب دندانپزشکیم در شغل رویاهام

    حالا اینکه دستیار بودم و فرق دستیار با دکتر بودن مثل پادشاه و پیشخدمته که هردو درقصر هستند برام خیلی اذیت کننده نبود

    فقط از محیط وتمااام اتفاقای درون اون محیط عاشقانه لذت میبردم و تو درونمم هرلحظه تمنای بیزینس شخصی و‌پول و ثروت میکردم

    دی ماه پارسال دوره ی عزت نفس رو تهیه کردم و دیگه رفتم تو دنیای خودم

    چقددددر لذتبخش بود

    پیدا کردن خودم

    پیدا کردن رسالتم

    ولی خب واضح نبود

    ولی خدا بهم ثابت کرده بود ک حرکت کردن و قدم برداشتن واضحترش میکنه

    من نمیدونستم باید چیکار کنم ولی میدونستم چیکار نباید کنم

    سعی کردم اون نباید ها رو ازشون اجتناب کنم بااینکه بعضیاشون اصلا باعقل و منطق جوردرنمیومد

    اینا اون خبرهایی از اینده هستن ک خدا میگه و ماشاید اونموقع نفهمیم وقطعا نمیفهمیم فقط باید بشون عمل کنیم

    مثلا یکی از کارایی ک فهمیدم نباید انجام بدم ادامه دادن کار دستیاری بود

    واقعا عجیب بود بقول استاد همه مسخرم میکردن

    من در به در دنبال کار تو کلینیکا و مطبا بودم چون هییییچ پولی نداشتم تو اون مشهد درن دشت حتی پول مترو هم نداشتم ومیدونستم باید کار کنم ولی خدا خیلی واضح میگفت نباید ادامش بدی

    فک کنین از کلینیکای عالی درخواستم رو قبول کردن ولی چون حسم میگفت نباید ادامش بدم بشون گفتم نمیام

    این هیچ

    از این عجیبتر این بود که من تمااااام خوشحالیم این بود ک تو مشهد بودم و از هوای خوب و زیبایی هاش داشتم لذت میبرم

    حتی وقتی پول نداشتم از دیدن مغازه های قشنگ طبیعت قشنگ تمیزیه شهر و مردم قشنگ حرم و هوای عالی واااقعا لذت میبردم

    و دقیقا همون روزی ک من درخواست کلینیک مورد علاقمو ریجکت کردم خداوند بم گفت ک باید مهاجرت کنی از مشهد

    به کجااااااااااااااااااااا؟!!!!؟؟؟؟!!!!!!؟؟؟

    به خرمشهر:-/

    وای ک بیزار بودم ازش فرار کرده بودم ازش از محرومیتش از گرمای مذخرفش از ادماش از خاکش از همه چیش

    حالا خدا میگه باید برگردی

    من میخواستم برم تهران تاتوتهران یه مسیری برام باز شه

    چرا؟چون تو مخیلم مهاجرت از جایی به جای بهتر تعریف شده بود نه به یه جای وحشتناک !!!!

    ولی خدا ینی اون صدا واااضح میگفت ک نه جایی ک باید بری خرمشهره وباید برگردی

    تو یکی دوروز کارای رفتنم رو کردم

    این اتفاق در بهمن 1402افتاد

    برای هرکی من رو میشناخت یه شوک بزرگ بود

    همه از تعجب شاخ دراورده بودن

    چون همه میدونستن مائده شاید جنازش بره خرمشهر ولی خودش نمیره

    حالا چی شده ک الان ک کار عالی داره کلللی تلاش کرده و کلاس رفته و کارورزی گذرونده و کارتومحیط مورد علاقش بش داده شده باحقوق‌خوب میخوات بره اونم کجا ؟خرمشهر!!

    همین الانم دارم بش فک میکنم برام خیلی جالبه اون تسلیم بودنم

    خلاصه برگشتم و بایه هجومی از تضادهای بزرگ و کوچیک مواجه شدم

    و حرکت کردم و حرکت کردم و کار کردم و هی پیشرفتم و از صفر واقعا شاید از زیر صفر ساختم وکارکردم ده ها بار تو دل ترسهام رفتم تااینکه یک ماه و نیم پیش بعد از تجربه کاردر دوتاحوزه ی کاری درخرمشهر خییییلی معجزه وار به کاری هدایت شدم ک میرسونتم به همون ایده ای ک تو مطب دندانپزشکی بم الهام شد و من رو از این جهان کَند !!!!!

    اینکار درخرمشهر خیییلی راحتتر انجام میشه بخاطر اینکه خرمشهر ابادان منطقه ازاده

    و راحتترین جا برای اجرایی کردن اون ایده خرمشهره و من اینو تازه فهمیدم

    تازه فهمیدم ک بهترین جا برای شروع فعالیتم فعالیت من ک ن ایده ی خدا،گمرکه خرمشهره!!!!

    من همه ی اینا رو تو همین چندروزه فهمیدم

    تو این مدت یکماه و نیم خدا منو به ادمایی وصل کرده ک همه از کله گنده های اداره بندر و منطقه ازاد و اتاق بازرگانی خرمشهرن

    و این رو مدیون تمرین فوق العاده ی استادم

    تمرین اگهی تبلیغاتی!!!!!!

    خلاصه ک دلیل اومدنم به خرمشهر تازه بعد از تقریبا7 ماه برام داره روشن میشه

    الان تازه یذرررره برام روشن شده

    خیلی فوق العادست واقعا

    البته بگم ک خانوادم خرمشهرن و من الان پیش خانوادم هستم

    و ایضا دوسدارم این رو هم بگم ک حسم همون حسی ک گفت باید بری خرمشهر داره بم میگه ک ملکه طوری برمیگردی مشهد مائده خانوووم!میری در ناز و نعمت مستقل و باشکوه وسربلند و ثروتمند تو مشهد زندگی میکنی

    زندگیه لوکس و راحت

    چون من خیییلی تو مشهد اوارگی کشیدم اون اواخر

    خیییلی بی پولی کشیدم

    پول کارت مترو و اتوبوسم نداشتم

    از ایستگاه مترو غدیر تاااااااااااااا خیام پیاده میرفتم

    ینی سه ساعت بیشتر هرروز راه میرفتم

    از غدیر میرفتم فدائیان اسلام بعد نخریسی بعد فلکه برق بعد چهارراه لشکر بعد تقی اباد بعد احمداباد بعد راهنمایی بعد فلسطین بعد میرسیدم خیام

    بچه های مشهد میدونن چقدددد راهه

    اونجا یه کلیلنکه دندونپزشکیه خیلی خوشگلی هست به نام دکتر نیک کنار ایستگاه متروعه اونجا یمدت میرفتم

    خلاصه ک خدا سعی و تلاش و سختیای من رو دیده

    درواقع تعهد من رو به اجرای الهاماتم دیده

    و بهم قول داده ک دست پر برمیگردم

    باماشین خوشگل خودم باعزت از همونجاهایی رد میشم که یک عالمه تو سرما پیاده میرفتم!

    و تو خونه هایی ک ارزو داشتم یه لحظه برم تا یکم گرم بشم یا چیزی بخورم و ارزومیکردم کاش مال من بود،زندگی میکنم.حتی اجاره نمیکنم ،میخرم

    برا خودم

    خودم براخودم میخرم

    الله لایخلف المیعاد

    من رو قولش حساب کردم

    اییییمان دارم ک بزودی اتفاق میوفته و‌من میام مینویسم همینجا ک بله!!اتفاق افتاد!!!شد!!

    والبته من درقدم دوم هم هستم و ایضا دوره ی فووق العاده ی ثروت1 رو هم کار میکنم ک داره ب تغییر مدارم خیییییییلی کمک میکنه به شرط اینکه بیشتر و بیشتر باورش کنم و بیشتر و بیشتر عمل کنم به اگاهی هاش!

    راجب اون ایده یچیزی یادم اومد

    اون ایده ک الان بخاطرش خرمشهر هستم کااااااااملا مرتبط به رشته ایی ک عاشقشم و دندانپزشکیه هست

    ینی یک کارخیللللی باحال درهمین حوزه هست

    به خوده علاقمم درمسیر خواهم رسید

    عجله ای نیست

    من به برنامه و زمانبندی های خدااعتماددارم

    انشالله ک خیییره

    عاشقتونم

    درپناه الله یکتا باشید

    مائده سازگار

    6/7/1403

    خرمشهر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    Maryam h گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    به نام خداوندبخشنده مهربان

    سلام به استادعزیزومریم دوست داشتنی که منودست به قلم کردکه کامنت بنویسم بادوره خانه تکانی ذهن.

    تعهدچقدراین کلمه آگاهی داره ومعنی که الان دارم درکش میکنم .یادم میادوقتی شرکت کارمیکردم بااستادآشناشدم و3یا4ماه بودفایلهای رایگان روبقول معروف می جویدم.صبح آفتاب نزده توی تاریکی می اومدم ایستگاه اتوبوس وهندزفری سیمی رومیزاشتم توی گوشم تااتوبوس بیادوبعدتاشرکت گوش میکردم وتوی شرکت گوش میکردم ازشرکت می اومدم بیرون تاخونه گوش میکردم بشقاب ناهارومیبردم تواتاق میخوردم وبعدتاشب بازم گوش میکردم اولش نمیفهمیدم ولی کم کم کلمه هاروداشتم درک میکردم ایمان،دیدن نشانه ها،خیربودن هراتفاقی.وقتی اداره کاربرای اولین بارحقوقهاروبیشتراز50درصدافزایش دادوهمه نگران بودن که یعنی مدیرماهم افزایش میده چون ماخصوصی بودیم وازخیلیا شنیده بودیم که باترفندهای زیادافزایش نداده بودن ومن میگفتم مدیرمافرق میکنه اون خیلی آدم خوبیه والبته بودوهست.من خیلی چیزاازش یادگرفتم وموعداولین حقوق که رسیدافزایش ندادومن فهمیدم خدابرای من چیزدیگه ای خواسته ناراحت نشدم وگفتم چرابایدهرسال من بایدچشم بدوزم که حقوقمواداره کارتعیین کنه ویک مدتی بودتوی فکراین بودم که چقدربایدبرای دیگران کارکنم توی اوضاعی که وضعیت کشورازنطراقتصادی داغون بودویک روزبنزین ویک روزشلوغی خدابه من این ایمان رودادکه به مدیرمون گفتم من تا3ماه دیگه بیشترنمیتونم براتون کارکنم واستعفادادم چون اول که اومده بودم مدیرعزیزمون گفته بوداگرخواستیداستعفابدید3ماه قبلش بگیدبه من برنامه هاموبچینم.وبااین ایمان که من قدم اولوبردارم قدم بعدی به من گفته میشه.مدیرعزیز گفتن چیزی شده که نمیخوای بیای گفتم میخوام تمرکزکنم روی کاری وانصافاانسان خیلی خوبی بودن.من اومدم بیرون ویک ایده داشتم قبل کارکردن روی خودم وبه تعویق افتاده بوداونوانجام دادم واصلاانگاراون ایده اینقدرترمزداشت که بعدا فهمیدم که چرانشد.وقتی نشدنصف روزیایایک روزحالم بدبودودقیقا همون موقع داشتم یکی ازجلسه های قدم 7روگوش میدادم که هراتفاقی بیفته درجهت پیشرفته وخیره وباگریه میگفتم یعنی ازاین ایده بهترمیخوای بدی.نمیدونم اصلا یک هفته شدیازودتریک ایده سرراهم قرارگرفت که قبلا توی فکرم رویامیساختم دربارش.

    من همیشه دنبال کاری بودم که سرمایه نخوادوراحت باشه دوستش داشته باشم وخیلی مزایای دیگه .وخودش بودواون تعهدکه ورودی هاروکنترل میکردم ذهنموازهمه چیز خالی کرده بودم پشت سرهم نتیجه هاوالهامات می اومدحتی کوچکترین چیزهامثل وقت دکتر.به طورعجیبی یادم رفته بودساعتموعقب کشیدم وتوی ذهنم روزقبلش داشتم می چیدم که ساعت فلان میرسم وساعت فلان میام بیرون.

    ودوساعت زودتررسیده بودم واگه دیرترمیرفتم اصلا تایمم درست در نمیومدووقتی توی تاکسی فهمیدم اشکم دراومد وخیلی معحزات دیگه مثل پیداکردن تولیدکننده واسه کارم….

    الان دوباره گیری کردم ومیدونم تعهدیادم رفته وورودی روکنترل نمیکنم فایلهاروکم گوش میکنم ومعجزات کم شده.والان فهمیدم چرامعجزات کم شده.من بایدتعهدداشته باشم اون زمان هرچی توذهنم میخواستم میشدهیچ جانمیرفتم وهیچکس هم گله نمیکرد چون خودموبسته بودم به فایلها‌والبته کنترل ورودیها.

    تعهد،تعهد،تعهد.

    الان توزمانی ازکارم هستم که به معجزاتش نیازدارم که اشکمودربیاره پس بایدتعهدم نشون بدم.

    سپاسگزارم ازمریم جان واستادعزیز به خاطراین دوره وخدایاشکرت که هدایتم کردکه بفهمم الان بایدمدارم تغییرکنه بایک جهاداکبردیگه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1819 روز

    به نام خدا

    قبلا وقتی صحبت های استاد درباره الهامات قلبی رو میشنیدم برای قابل درک نبود.

    اما الان که تکاملمو در حد بضاعت خودم طی کردم میخوام دربارش بنویسم.

    دوستان دریافت الهامات تکامل میخواد.. به اندازه ای که ما آگاه میشیم هدایت رو دریافت میکنیم…

    یعنی به اندازه ای که از چنبره ذهن شرطی شده رها میشیم…

    یعنی به اندازه ای که در موضوعی مقاومت نداریم…

    یعنی به اندازه ای که درباره موضوعی احساس خوب داریم..

    یعنی به اندازه ای که از ذهنمون جدا شدیم و صداشو میشنویم…

    بزارید یه مثال بزنم…تو خیابون یکی میاد ناگهان چک میخوابونه تو صورت یه نفر..و اون شخص دو تا واکنش ممکنه نشون بده… حالت اول اینه که دچار برانگیختگی احساسی شدید میشه و درگیر میشه..که در اینصورت شخص به شدت اسیر ذهنشه و ذهنش هویتشو مصادره کرده و آگاه نیست..حالت دوم شخص مکثی میکنه، کنترل خشم می‌کنه و واکنش آنی نشون نمیده…این شخص آگاهه و صدای ذهنشو می‌شنوه و میتونه انتخاب کنه که ازش تبعیت نکنه…اینها کسانی هستند که الهامات رو خیلی خوب دریافت میکنن چون اسیر ذهن شرطی شده نیستن و میتونن صدای آگاهی درونشونو بشنون…

    مثال دوم..افرادی که توی خیابون اگه یه مسیر تکراری رو برن دیگه خیلی موشکافانه به اطرافشون دقت نمیکنن..و در مقابل اونها افرادی که همیشه با دقت جز به جز محیط اطراف رو رصد میکنن..

    مثال سوم..افرادی که همیشه ناسپاسن (چون با ذهن شرطی شده یکی شدن و دایم احساس تهدید شدن و کمبود دارن) و در مقابل افرادی که آگاهانه شکرگذاری می کنن…

    مثال چهارم.افرادی که حالشون بده در مقابل افرادی که حالشون خوبه…

    و … میتونیم بینهایت مثال بزنیم از ویژگی افراد آگاه و ناآگاه…

    و تکامل در کنترل ذهن انسان رو به اینجا میرسونه… ذلک الکتاب لاریب فیه هدا للمتقین…

    در مورد من اتفاقی که افتاده اینه که مثلا استخاره میگیرم همیشه پاسخم دقیق میاد..یا مثلا دنبال چیزی هستم خدا با احساسم راهنمایی میکنه…مثلا وقتی سوالی برامون پیش میاد فکر میکنیم که چیکار کنیم..در حالتی که با ذهن یکی شده باشیم صدایی که میاد میگه اینکار رو بکن اون کار رو بکن صدای ذهن شرطی شدس و ذخیره دیتاهای سوخته گذشتس…اما به اندازه ای که تکاملی با دقت به زیبایی ها، شکرگذاری و کنترل آگاهانه ذهن رشد میکنیم صداهایی که میشنویم بیشتر هدایته تا صدای ذهن…از خودم مثال میزنم… امروز خواستم واس دخترم کیک تولد بخرم…احساس درونم کفت برو فلان شیرینی فروشی، رفتم اونجا و کیک مورد نظرم رو نداشتن..بعد احساسم گفت چون این آقا آدم کاردرستیه تو صنف خودش، ازش آدرس یه شیرینی فروشی خوبو بپرس..اینم تو پرانتز بکم که برام مهم بود کیک شکلاتی باشه و تازه باشه…خلاصه رفتم خونه تا اینکه احساسم کفت پاشو برو به اون آدرس و من رفتم اونجا و متوجه شدم جای تاپ و باکلاسیه و کارشون حرف نداره و من قبلا از هممچین جایی خبر نداشتم…جالب اینجاس که پر از جمعیت بود و بیشتر کیک ها فروخته شده بود و همون موقع کیکی که میخواستمو تازه ی تازه آوردن که بزارن تو ویترین که درجا سفارش دادم و شب همه از کیفیت بالای اون کیک تعریف کردن…فکرشو بکنید پنج دقیق زودتر یا دیرتر می‌رسیدم اثری از اون کیک نبود… و بی نهایت مثال دارم از هدایت در خواب که سوالاتمو در خواب پاسخ دادن و دوستان بخدا چیز پیچیده و عجیبی نیست…مثلا من درمورد معارف و توحید چون مقاومت ندارم خیلی راحت الهاماتو دریافت میکنم و خیلی از مطالبی که میزارم الهامات منن و جایی نخوندم..اما در بحث مالی چون مقاومت دارم و صدای ذهنم بلنده خوب طبیعیه که الهامات رو دریافت نمیکنم چون روی فرکانس هوای نفس تنظیم شدم نه فرکانس خدا…

    پیروز و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: