live | شباهت باورهای محدود کننده با علف های هرز - صفحه 43

به نام خدا الهی با نام تو با یاد تو

خانه تکانی ذهن گام نهم

شباهت های باور های محدود کننده با علف های هرز

سلام به استاد عزیز ودوستان خوبم

چقدر استاد به صورت عملی به خوبی مسیر تکامل را نشان می‌دهید

اینکه وقتی تصمیم گرفتید این مسیر را تمیز کنید با نگاه اولیه این کار چقدر سخت به نظر می‌رسید ولی وقتی پروژه را قطعه قطعه کردید وهر روز یکسری از کارها را انجام دادید چقدر راحت ولذت بخش شد ونوعی ورزش وفعالیت عالی برایتان بود

شما گفتید انجام کارهایی که باید انجام شود وشروع میکنیم وقتی تموم میشه احساس موفقیت، احساس اعتماد به نفس، احساس شادابی بهمون میده عزت نفس ما را بالا میبره وبه ما کمک میکنه قدم های بعدی را محکم تر برداریم

موفقیت، موفقیت میاره همیشه باید از دایره محدودیت هایمان بریم بالا، یک ذره بالاتر وقتی انجامش دادیم میریم سراغ قدم بعدی وهمینطور ادامه می‌دهیم

باورهای محدود کننده مثل علف های هرز هستن ریشه میدوا نند وجلوی پیشرفت را میگیرن در دل ما ترس ایجاد میکنن و از برداشتن قدم های جدید ما را باز میدارن

روزی که این فایل را می‌دیدم می‌نوشتم خانه مادر شوهر م بودم دیدم برادر شوهرام با مادر نشستن ودر مورد مشکلات صحبت میکنن وفضای منفی، بود بلافاصله به اتاق دیگری رفتم هندزفری گذاشتم این فایل عالی را دیدم نکته برداری کردم چند تا از کامنت های بچه ها را خواندم وچقدر حالم عالی شد

انگار تو اون فضا نبودم خودم را در جنگل کنار درختان تصور کردم وکلی لذت بردم

اتفاقا دخترم هم هندزفری گذاشته بود ویکی از فایلهای سایت را گوش میداد

بعد از اذان من ودخترم تصمیم گرفتیم بریم پیاده روی

به جاریم گفتم شما هم بیا، گفت حال ندارم

به جاری کوچکتر گفتم اونم گفت حالم خوش نیست شما برید

خلاصه من ودخترم بیرون رفتیم در حالی که اونا دور هم نشسته بودن ومشغول صحبت بودن

از خانه بیرون آمدیم هوا عالی بود وزش باد پاییزی کلی حالمان را خوب کرد سر خیابان رسیدم صدای موسیقی شادی را شنیدیم وقتی مقدار دیگه ای رفتیم دیدیم یه جای عالی نمایشگاه صنایع دستی ومحصولات خانگی گذاشتن باورتون نمیشه چه انرژی مثبتی داشت همه شاد بودن غرفه ها کلی چیزهای خوشگل گذاشته بودن

فروشنده ها لبخند به لب باهامون سلام واحوال پرسی میکردن وخوش آمد میگفتن من ودخترم چقدر لذت بردیم چقدر تحسینشان کردیم بهمان شیرینی خانگی تعارف کردن و واقعا لذت بردیم

دخترم گفت چه خوب که بیرون آمدیم وبه این نمایشگاه هدایت شدیم چون یه مسیر دیگه هم بود که گاهی آن طرف پیاده روی میکردیم ومسیر ش بر خلاف این مسیر بود بهش گفتم آره عزیزم چون ما تمرکزمان را گذاشتیم روی نکات مثبت وزیبایی ها واز شنیدن اخبار بد اعراض کردیم خداوند هم ما را هدایت کرد به این مسیر واین حال خوب وعالی

استاد هر روز بیشتر به حرفهایتان ایمان می آورم خدارا شکر میکنم برای آشنایی با شما واین سایت الهی

به دخترم گفتم ببین من وتو که کنترل ذهن داشتیم فقط به این جا هدایت شدیم بقیه الان در خانه دارن در مورد نا خواسته ها صحبت میکنن تمرکزشان روی چیزهایی هست که نمیخوان ولی بیشتر جذبش میکنن

وقتی برگشتیم خونه همه رفته بودن وهمین کمک کرد از این محیط دور باشیم

استاد عزیز، مریم مهربان وتمام دوستان هم دل وهم قدم خوشحالم که روز به روز خوشبختی را بیشتر درک میکنیم واز بودن در کنارهم لذت می‌بریم

خدایا شکرت برای تمام نعمتهایت خدایا شکرت برای در کنار هم بودن، کامنت نوشتن وکامنت خواندن

در پناه حق باشید