https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من هم همینطور از یک شغل ارایشگی ب طور ذهنی هدایت شدم به یو شغل تاسیاتی و بسیار موفقم اما با پشت سر گذاشتن چالشایی که حدس هم نمیتونستم بزنم ولی با ایمان توکل و توسل حرکت کردم اصلا تبلیعات نکردم و اعتقادی هم به تبلیغ نداشتم چون راجع به شغل قبلیم زیاد تبلیغات کرده بودم
هدایت های خداوند و فایلهای رایگان شما مثل فانوس راهم رو روشن کرد
راستش من تا به حال کامنت نگذاشتم وگفتم از این به بعد من هم با بچه ها صحبت کنم وشاید تجربیاتم بتونه برای دیگران هم جالب باشه
استاد من از زمان کودکی هر آنچه در مورد قوانین متافیزیکی که واقعا معنای آن را نمیدونستم ولی علاقه به فهمیدن آن داشتم اینکه چطور خدا را به شکل متفاوتتری بشناسم چطور باورهایی وجود دارن غیر از این باورهایی که ما داریم وچیزهایی که واقعا به ما گفته شده بود ومارا تربیت کرده بودن همیشه از خدا میخواستم یک دریچه ی جدیدی به روم باز بشه من توی خانواده ای کاملا سنتی ومذهبی وبچه ای که بعد از 3کودکی که پدر ومادرم آنها را در همان زمان بدو تولد از دست داده بودن به دنیا آمدم وکاملا مورد توجه آنها
اما متاسفانه واژه ی خجالتی بودن را که شد منشا تمام ناتوانیها وداشتن عزت نفس پایین
من بزرگ شدم اما با این اعتقاد که من بی دست وپا وخجالتی هستم من به خاطر این موضوع خیلی ضربه خوردم واین روند تا چند سال پیش که بنده الان در سن 45 سال هستم ادامه داشت حتی در خانواده همسر با این که از هر لحاظی از همه سر تر بودم ولی این کم بینی ومتکی بودن به اطرافیان در من ادامه داشت من به طور تصادفی با یکی از دوستان که شاید سالی یک بار میدیدمشون با این مجموعه آشنا شدموبا دیدن یک لایو با یکی از استادان عزیز در ایران که داشتن در زندگی من اون دریچه باز شد همان دریچه که آرزوی آن را داشتم استاد من به قدر حالم خوب شد وهرروز یک مسیر عالی وعالی وعالیتر والان که دوسالونیم تقریبا میگذره من خیلی از اون باورهای غلط درمورد خودم از بین رفته که برای من یعنی خود موفقیت من هر روز حالم بهتر میشه از لحاظ مالی سلامتی آرامش هر روز دارم عالیتر میشم دیگه عاشق خودم اطرافیانم شدم ویک باور اشتباهی که داشتم اینکه فکر میکردم چیزی توی ذهنم نمیمونه ودرکم پائینه ولی وقتی توی یک رشته ای که به شدت ازش قبلا میترسیدم رفتم ونمره تئوری من بین تمام بچه هایی که سالها ازمن کوچکتر هم بودن از همه بالاتر شد ودر عملی هم همین طور به خودم ایمان آوردم استاد دلم میخواد از این به بعد براتون بازهم بنویسم وبگم که ما بی نظیریم ما منبع قدرت وتوانایی هستیم از خدای مهربانم سپاسگزارم بابت این آگاهی های ناب که هر روز بیشتر وبیشتر میشه من تشنه تر میکنه ومن عاشق این تشنگی هستم
من عبدالحمید هستم همه حمید بهم میگن. خدارو بخاطر آشنایی با شما استاد عزیز سپاسگزارم
دقیق نمیدونم این کامنت رو تو کدوم فایل بنویسم ولی همین فایل که مربوط به کسب و کار و پیشرفت میشه انتخاب کردم امیدوارم انتخاب درستی بوده باشه.
میخوام یه سری اتفاقاتی که تو این چند سال برام افتاده رو بنویسم شاید یه مقدار زیاد بشه ولی خوندنش شاید نکات مهمی برای شمایی که این کامنت رو میخونی داشته باشه، و بعد خوندنش خوشحال میشم نظرتونو در پاسخ به کامنتم بنویسید.
فکر کنم سال 92 یا 93 بود یا شاید هم قبلش، من با اون اون فایل فقط روی خدا حساب باز کن با شما آشنا شدم و اومدم به سایت شما و یه تستی بود برای ثروت که شما چندمین قروتمند دنیا هستی؟ اون منو ترقیب کرد و از اون موقع با شما هستم.
اون موقع 22 سالم بود و هنوز دقیقا نمی فهمیدم شما چی میگی فقط حرفای شما در قلب و جونم می نشست. گذشت و هی سالها شمارو دنبال کردم روند رشد شمارو دیدم، یادمه یه سالی بود فکر کنم 96 97 بود که فشار مالی خیلی اذیتم میکرد و آرزوها و خواسته های اولیه خودم که مثل:دستم تو جیب خودم باشه و نیازهای خودمو خودم تامین کنم خیلی بهم فشار میاورد. اون موقع فایل همین لحظه بهترین موقع برای شروعه! شما یه سیلی بود برام که لامصب این همه مدت نشستی و میگی رو باورهام کار میکنم و فلان بهمان، نمیتونی یه شلوار واسه خودت بخری. خلاصه بهم بدجوری برخورد و یادمه یه مدت کمی مادرم گفت بیا تو فلان بیمارستان مشغول بکار بشو. منم قبول کردم گفتم باید از یه جایی شروع کنم و همین شروعه منه! قبول کردم و چند ماهه بعد در یه بیمارستان نیمه خصوصی و نیمه دولتی استخدام شدم.
یادمه روزای اول من انتظار کار در شان یه پسر تحصیلکرده و کامپیوتر بلد و فلان داشتم(من مدرکم کاردانیه) به من گفتن نیروی خدماتی هستی! یا میخوای اینه یا خدافظ!
بدجوری ذهنم داشت منو از این قبول کار منع میکرد و این کار مناسب تو نیست و باید دستشویی بشوری و فلان ولی کارو قبول کردم.
شروع کردیم به یادگرفتن نظافت و توالت شویی و تی زدن . چند روز گذشت از ابتدای کارم و منو فرستادن اتاق عمل قلب که اونجا بعنوان خدمات اتاق عمل قلب و گفتن تک و تنها تو هستی و مسولیت نظافت اتاق عمل با تو هست.
همه چی برام جالب بود، ست های استریل جراحی و اون اصطلاحات پزشکی و همکارایی که هیچ کدومشون رو نمیشناختم و حس غریبی بود. یادمه اون موقع استاد یه فایلی داشت میگفت باید در هرکاری بهترین باشی باید بهترین خودتو ارائه بدی. همینو هم سعی میکردم انجام بدم، گاهی میشد کوتاهی میکردم ولی همیشه سعی میکردم اونطوری عالی باشم. آقا گذشت و اون اوایل اتاق عمل قلب 3 ماه صبح 7 میرفتم تا 12 شب و تا برمیگشتم خونه میشد 1 و دوباره این روند هر روز من بود، خیلی اذیت میشدم و به یه تضاد برخورده بوده که چند باری درخواست کردم که آقا یا یه نفر بدید کمک من یا هم شیفتامو کم کنید. که آخر خودشون اومدن شیفت صبح منو کم کردن.
خلاصه توی اون اتاق عمل هر روز کارم شده بود از تکنسینها سوال پرسیدن که فلان دریچه چیکار میکنه؟ چطور تعویض دریچه انجام میشه؟ انواع دریچه قلب چیا هستن؟ عروق کرونری قلب رو چطور پیوند میزنند؟ و از اینطور سوالهای پزشکی. یه مدت که رابطه ام با بچه های اتاق عمل خوب شده بود ابزارهای جراحی قلب باز رو یاد گرفتم و اسماشنو هم فهمیدم و شمارش اونارو هم همینطور. قرار بود من بشم سیرکولر همون اتاق عمل که سرم دعوا شد.
دفتر پرستاری میگفت نمیشه مسولمون میگفت باید بشه و دیدن آخر سر کار داره بیخ پیدا میکنه یه نفر آوردن اونجا منو فرستادن آنژیوگرافی!
تو همون آنژیو هم خیلی هارو نمیشناختم و رفته رفته رابطه ام خیلی زود عالی شد و خیلی از جراحا و پرستارها و تکنسینهای بیهوشی رو آشنا شدم و رفیق شدم. تو آنژیو همه چی عالی بود و عالی پیش میرفت شرایط بر وفق مراد بود. بعد چند ماه که شیفتهای ما 24 ساعت کار و 24 ساعت خونه بودیم یه روز به من زنگ زدن گفتن از شنبه هفته پیش رو باید بری اتاق عمل جنرال بیمارستان خدمات. گفتم چرا؟ گفت چون عملکردت خوب بوده و عملا تو اتاق عمل جنرال نیروی کار جدید اومدن مسائل عفونی و خیلی چیزای بلد نیستن میری چند ماهی کمکشون.
اولش من خیلی دلم گرفت و با خودم گفتم تازه داشت به من اینجا خوش میگذشت الان باید برم یه جای دیگه که بازم هیچکسی رو نمیشناسم و همه کس برام غریبه هستن. اتاق عمل جنرال هم از ناخن تا جراحی مغز و سزارین و تعویض مفصل و همه چی بجز قلب داره و روزانه بیش از 80 عمل میشه تا شب!!!
ولی اون موقع که در اوج ناراحتی بود دقیقا یادمه یه حسی یه الهامی به من گفت این مرحله باعث رشد تو میشه(دقیق همینو گفت). و بعدش من آروم شدم و رفتم.
باز هم بعد مدت کوتاهی چقدر دوست جدید. جراحای مختلف و با خیلی ها آشنا شدم و رفیق شدم. دقیقا اول سال 1400 بود که رئیس بیمارستان خودش جراح عمومی بود و تو اتاق عمل خیلی شده بوده همو می دیدیم و در حد سلام علیک بود. یه شب نشسته بودیم بعد شام به من گفت از 5 فروردین که یکشنبه هست میری منشی بخش و کمک پرستار هم خواستی میتونی شیفت بدی!!!!!!!!
آقا منو میگی، اصلا دل تو دلم نبود یاد اون الهامه شدم بهم گفته بود”که این مرحله باعث رشد تو میشه”.
(اینو یادم رفت بگم که دوران پاندمی شروعش 1399 هم باز هم منو به عنوان نیروی اعزامی فرستادن ماموریت بابل گزارش شده بوده اوضاع اونجا خوب نیست و تو همون بیمارستان هم بخش ICU همون موقع بیماری رفته بودم و انگار همه چی دست به دست داده بود تا من آماده بشم. ولی واقعا حالم خوب بود اصلا ناراحت یا نگران نبودم.)
اینو بگم که کلا من درک خوبی از مسائل کامپیوتری دارم و منشی بخش شدن برام مثل آب خوردن بود. خیلی زود همه چی رو یاد گرفتم تا 14 فروردین که بطور رسمی شروع بکار کردم.
جالب این ماجرا اینجاست که منی که این همه اتاق عملها و جراح و دکتر و بیهوشی رفیق شده بودم چقدر تو بخش به کمکم اومد. 14 فروردین به بعد که هر دکتر و جراحی می اومد تا منو میدید یه لحظه میگفت:عی تو اینجا چیکار میکنی!! و ای پدرسوخته منشی شدی و فلان. آفرین لیاقتت بیشتر از خدماته.
خلاصه همه اون رابطه هایی که ایجاد شده بود باعث شده بود که در جایی مشغول بکار بشم که دوباره تو عرض 3 ماه در حدی بود که مسول بخش یا جانشین نگران هیچی نبودن. هرجا گیر میکردن میگفتن رهبری بیا! از برنامه بخش تا اتوماسیون اداری و نامه نگاری و پیگیری کردن حواله ها و کمبودهای بخش و خیلی چیزای دیگه رو یاد گرفته بودم.
منشی بخش هم در چارت سازمانی از خدمات و کمک پرستار بالاتره . ولی واسه من در حد مسول بخش بود:))
یادمه سال اول که در بیمارستان بعنوان خدمات مشغول بکار شده بودم و با حقوقم خودم همه چیزای مورد نیازمو میخریدم اون موقع به خودم گفتم این درآمد تورو به خواسته هایی که داری نمی رسونه.
همیشه دنبال درآمد بهتری بودم، یادمه یه مدت فارکس کار کردم و یه مقدار پول ساختم و یه مقدار باختم و در آخر سر به سر شدم.
بعدش رفتم بورس ایران اوایل 1400 بود فکر کنم. اردیبهشت. با 3 یا 4 میلیون تومن شروع کردیم و من با 30 میلیون تومن از بورس خارج شدم. یادمه اون موقع همکارای من میلیاردی تو سود بودن و حتی به یکیشون گفتم معاملاتت رو ببند لامصب ببندشون تا پول بیاد حسابت و باهاش هرکاری دلت خواست بکن. انجام نداد اون همه سود میلیاردی پر پر شد!(تو مدارش که نباشی همین میشه دیگه)
خداروشکر من چند تومن سود کردم. با پولش یه کامپیوتر خوب خریدم. یادمه قبلش ماشین هم خریده بودم و خلاصه همه چی عالی بود.
گذشت و اوایل سال 1400 بود دیگه توی کسب و کار راه انداختن جدی شده بودم . یه روزی نشستم الویت های خودمو نوشتم که به چه چیزی علاقه دارم و چه کارهایی رو میتونم خوب انجام بدم! هی نوشتم و نوشتم یه هَف هشتایی شد! بعد رتبه بندی کردم که کدومی برام ارجعیت داره و آخر رسیدم به این کلمه “عطر” و با خودم گفتم همینو با جون و دل ادامه بده و دیگه نپر چیزایی دیگه.
آقا از اونجایی که من خودم درآمد داشتم و کار میکردم، این کارو با عطرسازی شروع کردم. رفتم تحقیق کردم و عطرسازی رو یاد بگیرم، چون منابع فارسی که خیلی کمه در حد نیست. رفتم سراغ انگلیسی کتاب های عطرسازی، استاد عطر، بیزنس عطر و یوتیوب چقدر کمک کردم.
بعدا فهمیدم باید اسانس طبیعی بخرم و شروع به ترکیب کردن بکنم. از اونجایی که قیمت اسانس های طبیعی خیلی زیاد بود چندتایی خریدم. دیگه کل اضافه کاریمو و یه مقدار هم حقوقو میدادم اسانس میخریدم و یاد بگیرم. ادامه دادم چندتا ترکیب خوب هم ساختم و این فکر به سرم زد که اسانس های با کیفیت باید پیدا کنم که ترکیب کنم تا بوی بهتر و ماندگاری خوبی داشته باشن.
یه روزی زن داییم بهم گفت برو سمت بازار و راسته لوازم آرایش اونجا شاید یه چیزایی بتونی پیدا کنی!”هدایت خداوند بود”
رفتم و گشتم و به عمده فروش عطرهای گرمی و ادکلن و ظروف و ملزومات عطر هدایت شدم.
ازش وسایل مثل ظروف و فیکساتور و سرنگ و خرت و پرت خریدم برای کارم و دیگه اومدم بیرون. من کلا از اولش در این موضوع فروش عطرهای گرمی مقاومت داشتم که برم تو این حیطه چون نمیدونستم اینا چی هستن و چرا قیمتشون به نسبت اورجینال پایینه و ماندگاری و بوی خوبی داره.
خلاصه گذشت و من وارد حیطه عطرهای گرمی شدم و شروع کردم. در عید 1401 یه چندین عدد شاید 6 7 تا از این نوع عطرهای گِرمی خریدم که بین همکارام بفروشم. خلاصه همون عید من 2 میلیون فروختم، در اول کارم. بعد دیدم چقدر خوب میتونم اینو پیش ببرم و میتونم از پس بربیام و یه جوری بیشتر خوشم اومده. بازم هدایت شدم دوستانی که عطرباز بودن و ازم عطر میخریدن و بهم میگفتن فلان عطرو هم بیار و من هی میفروختم و هی عطر میاوردم هی میفروختم و تعداد عطرهام زیاد زیاد شد.
از اونجایی که دنبال کسب درآمد از این مسیر بودم باید بیمارستان رو ول میکردم، برای این کار شروع کردم به هدفگذاری در سال 1401 که من مهاجرت میکنم و کسب و کار خودمو راه میندازم.
هم میخواستم مهاجرت کنم به یه شهر دیگه و هم کار خودمو تمرکزی پیش ببرم. من تهرانو انتخاب کرده بودم و چند باری رفتم تهران و شروع کردم تحقیق کردن. از انواع پاساژ ها تا مناطق مختلف تهران رو می گشتم ببینم میتونم مغازه رو با چه مبلغی بگیرم.
خلاصه هی مرخصی میگرفتم و میرفتم تهران تا از کارم اطمینان پیدا کنم. خیلی زور میزدم برای مغازه پیدا کردن واسه همین یه بار یادمه تو بازار شهرک ولیعصر سمت منطفه 18 تهران بودم واقعا هم خسته بودم. یه الهامی اومده بطور واضح،خیلی واضح که”تو چرا فکر میکنی فلان مبلغ درآمد فقط از مغازه بدست میاد!!!!!”
اینو که گفت& شد آبی روی آتش. من آروم شدم و شُل کردم. گفتم پس حتما باید دنبال مسیر های دیگه بگردم برای کسب درآمد .
از اهرم رنج و لذت استفاده کردم و نشستم دوباره نوشتم: الان چه کارهایی میتونم انجام بدم و پول بسازم؟ نوشتم: 1 اینستا وشبکه های اجتماعی 2. مغازه 3 سایت زدن 4 یوتیوب.
دیدم اینستا و سایت رو میتونم انجام بدم. اینستا رو شروع کردم جدی پیش رفتن دوباره تحقیق شروع شد. چطور باید مارکتینگ کنم و هشتگ چیه چطوری بزاری چطور استوری درست کنی پست درست کنی و فلان. منم از فتوشاپ و از اینطور برنامه عملا یه چیزایی میتونم انجام بدم و گلیمم رو از آب بکشم بیرون. خلاصه کار کردم و ادامه دادم دیدم نتیجه خیلی کوچکه.
از آنجایی که من دیگه مصمم شدم کار خودمو داشته باشم و توش تکاملم رو باید طی کنم و خودم بشم آقای خودم و خلق ثروت کنم. فروش آنلاین خیلی با روحیاتم سازگارتر بود و میتونستم از پسش بربیام. شهریور شروع کردم به خرید هاست و دامین و قالب فروشگاه و اینا. باز هم هدایت خداوند اومد که یه دوستی این کارهای اولیه سایت رو برام انجام داد و حدودا 1.500.000تومن برای اینا هزینه شد.و بعد مدتی کل سایت رو خودم طراحی کردم و هی یادم گرفتم بهتر شدم هی یاد گرفتم و بهتر شدم و تا سایت و درگاه اینترنتی و پرونده مالیاتی و اینماد و فلان و بیسار همشو حل کردم در عرض کمتر از یکماه و سایتم راه افتاد. و قابل خرید کردن شده بود.
من تو مهر 1401 از بیمارستان استعفا دادم و کار خودمو شروع کردم.
تا به الان در فروش سایتم نتایج کوچکی اومده در حد فروش یک میلیون تومن بوده. چند روزی بود من همش گیر داده بودم گیر کارم کجاست؟ خدایا هدایتم کن!
مصاحبه با دوستان که استاد با ارشیا از آمریکا صحبت کرده بود و باعث شده باز هم برم بیشتر و بیشتر درباره عطر یاد بگیرم و بهتر بشم و اینو بهم فهموند تکامل چیه و چطور باید طی کنی در کسب و کارت و در این چند روز که بازهم خداوند با نشانهای واضحش بهم فهموند مسیرت درسته فقط باید روی باور ثروت کار کنی و عجله نکنی تا تکاملت طی بشه. همین فروش یک میلیون هم در طی تکامل اتفاق افتاده و دقیقا مثل ارشیا. میگفت توی یکی دوماهه اول که آمریکا بود 700 دلار پول ساخته بود منم مسیرم درسته. نتیجه درسته کوچیکه و خب تکامل طی بشه این یک میلیون میشه 2 میلیون بعد میشه 3 میلیون بعد میشه 5 میلیون و 7 میلیون و 10 میلیون و ادامه پیدا میکنه. همه اینا منوط به کار کردن روی باورهای خودم هست.
استاد من روانشناسی ثروت 1 رو با خواهر و برادرم خریدیم و اصول کسب و کار شخصی رو هم خریدم. اصول کسب و کار کاملا هدایتی شد که بخیرمش. خرید دوره اصول کسب وکار شخصی، خداوند بهم فهموند مسیرت درسته ولی باید تکاملت رو طی کنی و روی باورهای ثروت کار کنی. نتایج که بزرگ بشود دیگه تصاعد میخوره.عدد هم بزرگ میشه.
با خودم میگفتم استاد بنده خدا آنقدر بدهی داشته که 1/5 سال طول کشید تا به درآمد خوبی برسه که پوله ماله خودش باشه نخواد بده پای بدهی هاش. اونم بخاطر این اینقدر بیشتر از یکسال طول کشید که شرایطش خاص بود .
خودمو فرض کردم جای شما بودم که وقتی سعی میکنم حالمو خوب نگه دارم و روی باورها کار کنم یهو طلب کار زنگ میزنه… آقا پول چی شد؟!! یه عالمه ترس میاد که تلفن جواب نده و اینطور افکار. باز باید بعد تماس حالمو بهتر کنم و ادامه بدم. خرج زندگی.حقوق کارمندا.بدهی ها و و و خیلی چیزا بود که تکامل شما اینقدر طول کشید.
ولی من عملا این شرایط رو ندارم و ذهنم آرومتره و هدایت رو بهتر دریافت میکنم. بدهی ندارم و تمرکزم خیلی بالاتر از اون موقع استاده.
اینم اضافه کنم که من الان که در تهران هستم و مهاجرت کردم بعد دیدن فایل ارشیا که یه خونه با امکانات جهان براش فراهم کرده بود منم در دفتر اهدافم نوشتم که در سال 1401 مهاجرت میکنم به تهران و یه خونه 40 متری مجردی با امکانات اجاره میکنم. و باورتون نمیشه همینم شد، درسته 40متری نشد ولی 30 متر که شد!یه سوئیت نقلی باحال و تمیز با امکانات در منطقه 4 تهران!.
خدایا شکرت با نشان دادن ایمان در لحظات مهم زندگیم هدایتم کردی.
دیشب در صحبت با خدای خودم بهش گفتم:
خدایا کار از من، پول از تو
خدایا کار از من، اعتبارش از تو
خدایا کار از من، عزت دادن از تو
خدایا حرکت کردن از من، برکت دادن از تو
خدایا دعا کردن از من، مستجاب کردن از تو
خدایا خواستن از من، برآورده کردن از تو
خدایا ایمان نشان دادن از من، ثروت دادن از تو
خدایا کار از من، تبلیغ کردن از تو
خدایا کار از من، مشتری آوردن از تو
خدایا هدایت خواستن از من، هدایت کردن من از تو
سخن پایانی ام
دقیقا مثل الهاماتی که همیشه میشه باز هم بهم گفت بیا کامنت کن نتایجی رو که داشتی نتایج توحید عملیت. نتیجه پا گذاشتن روی ترسهای خودتو. که برای خیلی ها ممکنه گره گشا باشه که در عمل ایمان نشان دادن چطوری باید باشه. تا نتیجه اش بزرگ باشه. من چندین مورد که چطور ایمان نشون دادم و نتیجه اش چی شده رو ننوشتم واقعا کامنت دیگه دراز شد.
ولی ثروت نتیجه باورهامونه، باورها یک شبه بوجود نیومدن که بشه زرتی تغییرش داد، باورهای حال حاضر من حاصل 30 سال افکار و تکرار این افکار بوده و وقتی تصمیم میگیری اینارو عوض کنی فقط فقط عجله نکن. اینو به خودم میگم حمید عجله نکن. بزار تکاملت در طی مسیر ساخت باورهات طی بشه و آرام آرام خودت نتایج رو میبینی. هی به خودت بگو این نتایجی که حالا داری چطور بدست اومده از چه ایمانی بوده تا ایمانت قویتر بشه و در مسیرت مصمم باشی. از الان نوک قله رو ببینو به خودت بگو اگه مشتری برات میاد خدا برات مشتری میاره.
استاد، سایتی که من دارم برای فروش عطر مثل این میمونه که یه مغازه تو خیابون اصلی اینترنت دارم ولی کسی منو تاحالا ندیده و تبلیغ هم نکردم. خدا مشتری میاره. خدا تبلیغ میکنه. مثل اون معتاد که بعد ترک اعتیادش میره جگر فروشی راه میندازه که از بغل خیابون شروع کرده بود و خدا به بندش میگفت برو از فلانی بر خیابونه جگر بخر برو ازش بخر و اونم از یه سیخ شروع کرد. یه سیخش شده 5 تا سیخ و بعد 10 تا و بعد هی بزرگتر شده و الان یه رستوران بزرگ زده.
منم همین روند رو دارم. ساخت باورها و طی کردن تکامل، توحیدی عمل کردن. اعتبار مشتری ها بخدا دادن. اینکه خریدی میشه خدا برات مشتری آورده نه اینکه فکر کنی خودم بودم که فروختم. نههه این خدا بود برات مشتری فرستاده. وقتی تو توی فروش یک میلیون تومن ایمانت رو نشون دادی و گفتی خدایا این فروش ها عاملش تو هستی و تویی که سایت منو معرفی میکنی و مشتری میاد، رشد میکنی و بهت نعمت بیشتری داده میشه. وقتی میبینی یه نفر رقم میلیاردی درآمد داره و هنوزم اعتبار تمامی هست و نیستش رو به خدا میده، خدا بهش عزت و ثروت میده خیلی بیشتر هم میده.
مثل استادمون که این ایمان رو نشون داده که خدایا این همه ثروت و مکنت از توست من کاره ای نیستم. اگه همه میشناسنم تو باعث شدی من دیده بشم.استاد در لول های بالای ثروت هم سپاس گزار هست. ایمانش به خداونده و توحیدی عمل میکنه. و پاداش خداوند بزرگتر هم بشه باز هم این آدم خودشو گم نمیکنه!!!
دوستان از خودتون شرایطتون ویدیو بگیرید بگید وضعیت چطوره، تا یکسال بعد 6 ماه بعد، متوجه نتایجت بشی و ایمانت قویتر بشه. شاید هم برای استاد ویدیوهات رو ادیت کردی و فرستادی.
خدایا شکرت بخاطر استاد عباس منش
شکرت که این درس هارو دارم هی بهتر یاد میگیرم.
شاید بعد عید بیام از نتایجی مالی که رقم خورده براتون بنویسم. نتایج مالی دارما ولی اونطور که در خودم و شما ایمانتون قویتر بشه صبر میکنم تا این درخت بزرگ بشه و میوه هاش براتون توضیح بدم.
حمید عزیز چقدر قشنگ و خالصانه نوشته بودی، به خصوص اونجایی که با خدا کارهات رو تقسیم وظایف کردی و اینکه اعتبار پیشرفتهات رو به خدا میدی، خیلی کامنتت تاثیرگذار بود، به امید خدا که با این مسیری که در پیش داری به هرچیزی میخوای میرسی
سلام عبدالحمید عزیز خیلی خیلی ازت سپاسگذارم که این تجربیات فوق العادتو با ما به اشتراک گذاشتی کلی درس توش بود کلی ایمانمون قوی تر شد مرسی ازت که وقت گذاشتی و تجربیاتتو نوشتی، دقیقا تو تکاملتو طی کردی و هر روز قوی تر شدی و حالا مطمئن باش تو کسبو کارت چند سال اینده یکی از بهترین ها تو حوضه کاری خودت میشی، فقط هرجا نا امیدی اومد سراغت مطمئن باش که خدا بهت نشونه میده که راهت درسته ادامه بده، امید وارم همیشه پیروز و موفق و ثروت مند باشی دوست من
سلام دوست عزیزم چقدددد از کامنتت لذت بردممم. ممنونم که بهم یاداوری کردی که اعتبار همه ی نعمتها برای خداست و ما فقط حرکت کننده به سمت هدایت هاش هستیم. اتفاقا چن روزی هستش که خیلی درگیر این موضوع بودم که خب الان فهمیدم که باید این کارم رو ول کنم چون دیگه نمیخواستمش. ولی نمیدونستم باید چه کاری رو شرو کنم. اینکه نوشته بودید چن تا کار در شروع اینکه اقای خودتون باشین و کشب و کار خودتون رو داشته باشین، بهم یاداوری کرد که منم باید از همین بخش شرو کنم و مثل شما با ایمان برم جلو. خیلی خیلییییی انگیزه گرفتم از شما و باورم نسبت به اینکه میشود، میشود به نتایج ملموس و خارق العاده رسید، بیشتر و بیشتر شد و از همه مهمتر، شناختم نسبت به خدا بیشتر و بیشتر شد. خدایی که احساس میکنم این روزها زیاد فراموشش کردم و باید سمت اون برگردم. دوست عزیزم براتون موفقیت های بیشتری از خدا میخوام و همیشه شاد و در حال خلق ثروت و خوشبختی برای خودتون باشین.
ممنون که داستان بسیار زیباتون را با ما به اشتراک گذاستید.
من با خواندن داستان شما کاملا قانون تکامل را درک کردم. چون شما با تمام مشکلاتی که داشتید روی خودتون با بالابردن اگاهی تون چه درزمینه شغلی و چه شخصیتی کار. میکردید و همین ها بذرهایی بودن که کاشته و مراقبت کردید و در نهایت به ثمر نشستن . و ما همگی، من خودم را میگم این بذرها را بی اهمیت میدیدم و رهاشون میکرم و خب مسلما بدون نتیجه از بین میرفتن.
و نکته جالب توجه دیگر برای من در داستان شما، صحبتتون با خدا بود که بسیار زیباست.
چقدر لذت بردم ازخوندن کامنت شما،که اینقدر با حوصله وصبر واشتیاق قلبی نوشته بودین،تحسینتون کردم،مدتی گذشته، و مطمئن هستم الان شرایط خیلی بهتری دارین،چون کسی که تکامل رو با تمام وجودش پذیرفته،الان جایگاهش مناسبتر شده،وقطعا روزهای فوق العاده ای در انتطارش هست..بهترینها رو براتون از خدا میخوام وسپاسگزارم که با عشق کامنت گذاشته بودین وراه طولانی رو که سپری کرده بودین،با ما ، بدون منت وخالصانه ، به اشتراک گذاشتین، که ما هم استفاده کنیم از تجربیات شما تو زندگیمون..
درپناه حق، سلامت وثروتمند باشید وحال خوب واتفاقات خوب رو همیشه از خدا هدیه بگیرید…
آقا حمید عزیز چقدر کامنت شما حال منو خوب کرد و چقدر مشتاقم که به زودی کامنتی از شما تو سایت ببینم که پیشرفتتون صدچندان شده تا باورهای خودم قوی تر بشه که قوانین برای هرکسی که ایمان داره و عمل میکنه بسیار عالی کار میکنه
قلبا و خالصانه این کامنت انگار آتشی در وجودم روشن کرد که فکر میکنم با دیدن نتایج بیشتر شما شعله ور میشه از تمام وجودم آرزو میکنم که تو کارتون و تو تمام ابعاد زندگیتون موفق باشید تا شعله های امید در وجود من بیشتر جون بگیره
سلام به حسین عباسمنش عزیز و دوستان خوبم که عاشقانه مسیر هممون رو تحسین میکنم
من پس از این یک سالی که توی این سایت تردد میکنم
و پس از این چهار یا پنج ماهی که به طور جِد دارم روی خودم کار میکنم و دارم از محتوای سایت استفاده میکنم،یک نظر در مورد این سوال دارم
من زمانی که توانایی کنترل ذهن خود و تغییر باورهام رو به خوبی داشته باشم و به یگانگی خداوند و وجود قوانینی که خالق هستی بر جهان حاکم کرده ایمان اوردم،و در زمانی که متوجه این موضوع شدم که آقا جان،خداوند جهان هستی را مملو از ثروت نعمت برکت سلامتی عشق روابط خوب شادی بی حد کرده است تا من از اون ها استفاده کنم و فقط و فقط برای رسیدن به این نعمت های بی نهایت استفاده از یک مسیر و فرا گرفتن یک روند بسیار ساده اما فوقالعاده کاربردی ممکن میشه،دیگه داستان های دیگه به قول حسین عباسمنش فرعیات رو کلا فراموش میکنم،و اصلا دیگه این داستان ها توی ذهن من حذف میشن و جای خودشون رو میدن به اصل،
✋️1-من برای کسب و کار خودم به جای تبلیغ و هزینه برای این قضیه میام و توکل میکنم به خداوندم
✋️2-به جای رقابت با حریف میام زوم میکنم روی توحید و تقویت ایمانم به خداوند
✋️3-
به جای حسادت به فروش بقیه همکاران میام روی تقویت عزت نفس و تقویت احساس لیاقت خودم کار میکنم
✋️4_به جای حرص خوردن و کم فروشی و یا از این قبیل داستان ها برای دو ریال دریافتی بیشتر میام روی اصل فراوانی نعمت کار میکنم و این باور رو تقویت میکنم که فراوانی نعمت،ثروت،مشتری،فرصت ثروت ساز،و همه چیز بیداد میکنه
اقااااااا جاااااان،
وقتی من خودم و جهانم رو غوطه ور کنم در هدفمند بودن،باور های مثبت و همسو با خواسته و هدفم،ایمان به یگانگی و قدرتمند بودن خداوند،ایمان به بارش همیشگی نعمت و ثروت از سوی خداوند،باور به بزرگ تر کردن سطلم،و در آخر خودم رو غوطه ور
کنم در خداوند،دیگه نیازی به تبلیغ و هزینه تبلیغ ندارم،دیگه نیازی نیست خودم رو به در و دیوار بزنم تا یکم بشه دو،
و به طور طبیعی همه نعمت ها وارد زندگی و کسب و کارم میشه،
در کل من از خدا میخوام که کمک کنه تمام این اصولی رو که به قلم اوردم و کامنت های کاربردی دوستانم رو در زندگیم و در کسب و کارم بی نقص پیاده کنم و استفاده کامل کنم از قوانین خداوند
رفیق من،،،
طبیعی اینه که تو بدون تبلیغ باید کسب و کارِت رونق و فروش داشته باشه،کافیه فقط توی مدار درستش قرار بگیری،کافیه حال و احساست رو خوب نگه داری تا فرکانس مناسب بدی به جهان،کافیه در گوشات رو گِل بگیری و اراجیف جامعه رو گوش ندی و ورودی هات رو کنترل کنی،(خدا شاهده حاضرم در گوشای خودم رو گِل بگیرم که صدای انسان های عادی و فقیر الافکار رو نشنوم،)چون اگر ورودیت کنترل نشه ول معطلی
حال و احساس خوب محصولِ افکار و باورهای خوبه،
و با داشتن حال و احساس زیبا جهان کار خودش رو برات میکنه
احسنت به خانواده و دوستان سایت عباسمنش حقیقتا از خواندن نظرات و تجربیات و باورهایتان واقعا هم لذت میبرم هم رشد میکنم و هم هدایت میشوم از خداوند سپاسگزارم بابت این بستری ک فراهم کرده تا دوستانی عالی با افکار و باورهای خاص و فوق العاده را دور هم ببینم و از خواندن دیدگاهتان نهایت لذت ببرم و خدا را شکر ک انقد عالی درک میکنید این قانون بی نظیر جهان قانونی ک آنقدر ساده هست ک از سادگی زیادش توجه اکثریت جامعه نیس به این آموزها یی از جنس طلا و گرانبهاتر از آن طوری ک ارزش مادی آن بی نهایت است .خدا را شاکرم بابت شما دوستانی ک روی باور و ایمانتان همواره کار میکنید و اینقدر زیبا به الله یکتا توکل میکنید چقدر لذت بخش خواندن کامنت های سرشار از احساس خوب و معنوی و فوق العاده شما عزیزان.
از خداوند منان برای همه ی شما ثروت و رشد و آگاهی روز افزون خواستارم.
سلام ودرود به استاد عزیز که هر چه به زبان میاره از قلبش بلند میشه واقعا هرچقدر میگذره ایمانم قوی تر میشه و هر لحظه خدا رو بیشتر احساس میکنم به نشانه هایی که هر روز و هر لحظه پیش روم قرار میگیره و به راحتی هدایت میشم که همه اینا رو مدیون استاد هستم که با کلام زیباشون بیان میکنن واقعا شاید تا قبل از اینکه من با استاد آشنا بشم درکی از نشانه که خدای مهربانم در مقابل چشمانم قرار میدادو من اصلا متوجه نمیشدم و راحت ازش میگذشتم .ولی انقدر الان واضح و شفاف اونا رو میبینم که گاهی اوقات احساس میکنم خداوند با من حرف میزنه واینا آدم رو به وجد میاره پس اصلا نیازی نیست دنبال دلیل بگردی فقط باید حسش کنی و مثل یک طناب محکم بگیری توی دستات و بری جلو .
استاد وقتی این تصاویر رو که میبینم و حضور شما در این فضا بیشتر به خودم میگم نگاه کن اینا واقعی واقعی هستن فقط ما اونها رو دور از دسترس خودمون میدونیم تنها وتنها باید باور کنیم که هست و میشه واقعا خدارو شکر میکنم در کنار شما و تو این مسیر قرار گرفتم
بخاطر اینکه جهان از ارتعاش وفرکانس وافکارت ساخته شده وقتی بافرکانست یه ثانیه بعدرورقم میزنی بعدچطور نمیشه مشتری نیا یا کارت نگیره
شایدباورتون نشه من کلی هزینه کردم دوره اموزش دیدم تمامشو اجراکردم ولی اونچیزی که من دنبالش بودم بدست نیاوردم
من تتوکارهستم از کاشان ب مشهداومدم فقط از خودخداکمک خواستم و فک میکردم بااینستامیتوانم مشتری بیشترجذب کنم ولی اصلاازاین خبرانبودتااینکه باسایت شما اشناشدم وفایل های رایگان گوش کردم
روی خودم کارکردم یه پست گذاشتم بدون رعایت کردن الگوریتم اینستا خیلی بازدیده اش بالارفت خیلی لایک خوردومن متعجب فقط داشتم فک میکردم چیکارکردم این اینقدربازدیدخوردواقعادرسته باورهات وافکارته همچی روبرات رقم میزنه وقتی باور وفرکانستودرست کنی جهان خودش همه کارومیکنه واین اولین کامنت من دراین سایت زیبا
چون دارم میفهمم که خداوند، جهان و برای آسایش و آرامش انسان آفرید
خداوند در قرآن که میفرماید:« جهان را به تسخیر انسان درآوردم »
یعنی طبیعیه که من ثروتمندباشم طبیعیه که پر از مشتری باشم
طبیعیه که همه راهها رو برای ثروتمند شدن من باز کنند.
طبیعیه که ….
چون خداوند غیر این نمیتونسته منظور دیگه ای از آفرینش منه انسان داشته باشه
هدف نهایی آفرینش انسان گسترش جهانه و یک انسان ناتوان در هر حوزه نمیتونه جهان رو گسترش بده
اصلا تا حالا شده از خودت بپرسی چرا این جهان با این همه نظم و ترتیب خلق شد ؟
وخداوند چ رسالتی ب عهده انسان گذاشت و از اون چه توقعی داشته ؟
البته با توجه به قانون پرداخت هزینه .
انسان چه وظیفه ای در قبال خلقتش داشته ؟
اولین چیزی که ب نظر میرسه :«گسترش جهان»
بنابراین باید به طبیعی بودن ثروتمند بودن ،داشتن مشتری و یا زندگی بهشتی پی برد .
حالا چرا این اتفاقات برای انسان از زمان حضرت آدم تا الان نمی افته بخاطر باورهاست که توسط کنترل نکردن ورودیها , ثروت وارد زندگی خیلی از ما انسانها نشد
الان داشتیم با پسرم در مورد ژاپن صحبت میکردیم پسرم میگفت ژاپن ادعای قهرمانی جهان تو جام جهانی داره
خیلی منو بفکر فرو برد گفتم ببین این کشور چه باورهای محکمی داره چقدر ب خودش ایمان داره
چقدر محکم ادعای قهرمانیشو اعلام میکنه ؟ مطمئنا این اتفاق براش خواهد افتاد
چون که تا الان هم ، ژاپن تو مسیر موفقیته و داره بسرعت پله های ترقی طی میکنه و این بخاطر اینه که اونها با برنامه یزی ذهنی و تغییر باورهاشون تونستن ب این مرحله از نظر اقتصادی و صنعت برسند
خیلی تحسینشون کردم .
یاد استاد عباس منش افتادم
استاد میگفت آنتونی رابینز که یکی از سخنرانان انگیزشیه .
آنتونی رابینز کلی تبلیغات انجام میده ولی خود استاد عباس منش هیچ تبلیغاتی انجام نداده و با توکل به خدا و توجه به هدایتهای خداوند ی سایت داره که به نظر من عین یه شهر
که دارای چندین خیابون و میدون و هزاران شهروند وداره هر روز بزرگ و بزرگتر میشه
و استاد هم ادعای بهترین سایت و نتایج رو داره و این بخاطر اینه که اولا استاد براساس قانون و نظامات جهان باور کرد که میشود
استقامت ورزید .عاشق کارشه.
در صورتیکه من خودم از اینکه حتی پیش خودم ادعای موفقیت رو کنم میترسم چه برسه که بخوام به همه اعلام کنم در وهلهدگ اول باید از خودم بپرسم که آیا من هم مثل استاد عاشق کارم هستم ؟ایا مثل استاد باور دارم که میشود؟ آیا باور دارم که من از پس هر کاری بر میام؟
حالا اینسوال پیش میاد که چطور باورهامو قوی کنیم؟ اونم برمیگرده که چقدر متعهدانه عمل میکنم ؟
اینکه آیا استقامت میکنیم؟
یا وسطا میگیم بابا ولش کنا 😮💨
جواب نمیده 🥱
دقیقا همین جاست که باید فراموش نکنیم که خدا به کسانی که استقامت میکنند پاداش میده
باید نشانه ها رو دریافت کنیم و تاییدشون کنیم
اما نچسبیم به نشانه ها
باید به نکات مثبت توجه کنیم وسپاسگزار باشیم باید استقامت کنیم و به باورهای ضعیفمون حمله کنیم هر روز هر دقیقه و به خودمون بقبولانیم که
خدا صدای مارو میشنوه ؟
ما هر چی ثروتمند تر بشیم به خدا نزدیکتر میشیم
خدا میخواد که ما ثروتمند تر بشیم
خدا خوشحال میشه که ما ثروتمند
در آخر توکل کنیم و بدونیم که خدا با ماست
خدا هدایت مون میکنه
ما تنها نیستیم
پس باید بهترین خودمون نشون بدیم
باید صبور باشیم
باید لذت ببریم
یعنی اگر طبق قانون حرکت کنی صددرصد اتفاق خواهد افتاد
بنابراین هر کس دنبال کاری بره که عاشق اون کاره ,قطعا و حتما جواب میده بنابراین تو مسیر فقط لذت میبره و چون لذت میبره، با علاقه اون کارو انجام میده و قدم برمیداره و در طول مسیر بهش قدمهای بعدی بهش گفته میشه
وقتی عاشق باشی دیگه نمیای ب این فکر کنی که چقدر پول گیرم میاد 🥹
بیشتر به کیفیت فکر میکنی نه کمیت
و براساس قانون لایتغیر هر چی بکاری همون برداشت میکنی
چون دارم میفهمم که خداوند، جهان و برای آسایش و آرامش انسان آفرید
بقول خودش در قرآن که میفرماید جهان را به تسخیر انسان درآوردم
یعنی طبیعیه که من ثروتمندباشم طبیعیه که پر از مشتری باشم
طبیعیه که همه راهها رو برای ثروتمند شدن من باز کنند.
طبیعیه که ….
چون خداوند غیر این نمیتونسته منظور دیگه ای از آفرینش منه انسان داشته باشه
هدف نهایی آفرینش انسان گسترش جهانه و یک انسان ناتوان در هر حوزه نمیتونه جهان رو گسترش بده
اصلا تا حالا شده از خودت بپرسی چرا این جهان با این همه نظم و ترتیب خلق شد ؟
وخداوند چ رسالتی ب عهده انسان گذاشت و از اون چه توقعی داشته ؟
البته با توجه به قانون پرداخت هزینه .
انسان چه وظیفه ای در قبال خلقتش داشته ؟
اولین چیزی که ب نظر میرسه :«گسترش جهان»
بنابراین باید به طبیعی بودن ثروتمند بودن ،داشتن مشتری و یا زندگی بهشتی پی برد .
حالا چرا این اتفاقات برای انسان از زمان حضرت آدم تا الان نمی افته همین باورهاست که توسط کنترل نکردن ورودیها و داستان ذهن وارد زندگی ما انسانها نشد
الان داشتیم با پسرم در مورد ژاپن صحبت میکردیم پسرم میگفت ژاپن ادعای قهرمانی جهان تو جام جهانی داره
خیلی منو بفکر فرو برد گفتم ببین این کشور چ باورهای محکمی داره چقدر ب خودش ایمان داره چقدر محکم ادعای قهرمانیشو اعلام میکنه و مطمئنا این اتفاق براش خواهد افتاد
چرا که تا الان هم ژاپن تو خیلی از مراحل راههای موفقیت بسرعت طی کرده و این بخاطر اینه که اونها با برنامه ریزی ذهنی و تغییر باورهاشون تونستن ب این مرحله از نظر اقتصادی و صنعت برسند
خیلی تحسینشون کردم و یاد استاد عباس منش افتادم
استاد میگفت آنتونی رابینز که یکی از سخنرانان انگیزشیه کلی تبلیغات انجام میده ولی استاد عباس منش هیچ تبلیغاتی انجام نداده و با توکل به خدا و توجه به هدایتهای خداوند ی سایت داره که به نظر من عین یه شهر
که دارای چندین خیابون و میدون و هزاران شهروند ،داره هر روز بزرگ و بزرگتر میشه
و استاد هم ادعای بهترین سایت و نتایج رو داره
در صورتیکه من خودم از اینکه حتی پیش خودم ادعای موفقیت رو کنم میترسم چه برسه که بخوام به همه اعلام کنم
حالا اینسوال پیش میاد که چطور باورهامو قوی کنیم؟ اونم برمیگرده که چقدر متعهدانه عمل میکنم ؟
اینکه آیا استقامت میکنیم؟
یا وسطا میگیم بابا ولش کنا 😮💨
جواب نمیده 🥱
دقیقا همین جاست که باید فراموش نکنیم که خدا به کسانی که استقامت میکنند پاداش میده
باید نشانه ها رو دریافت کنیم و تایید و تحسین اما نچسبیم به نشانه ها
باید به نکات مثبت توجه کنیم وسپاسگزار باشیمباید استقامت کنیم و به باورهای ضعیفمون حمله کنیم هر روز هر دقیقه
باسلام به استاد عزیز و مریم جون و دوستان عزیز واز خداوندسپاسگزارم که منو تو این مسیر قرار داد به نظرمن اصل از نظر استاد تنها فکر خدا رو خوندن و خدا هم میگه هر چیزی که حالت رو خوب میکنه انجام بده دیگه به چیزی کار نداشته باش من خودم خانه دارم چند وقتی هست تو این مسیر هستم وکلا کاری رو میکنم که دوست دارم واقعا همه چیز تو زندگی ام عالی هست به قول استاد آرامش رابطه عالی و همه امکانات به سادگی برام جور میشه واقعا تو این مسیر همه چیز بی ادا فقط خدا خودش خبر داره که چقد زندگی عالی هست و من تنها رو خودم کار میکنم اونم تازه فقط سعی میکنم خوب باشم روی اصل و اون کار که خدای گونه باشه کارکنم همچیز بر وفق مرادم هست و در آمد همسرم به شدت رفت بالا و من خودم این فکر رو میکنم ما کلا بهانه داریم بااین که همچین عالی هست بازم میخوایم نق بزنیم و من میدونم بادست زندگی کردن همین که یه مادر خوب ویه همسر خوب و یه خانم خانه دار خوب باشم وهر روز سعی کنم با عشق زندگی کنم و از هر چیزی لذت ببرم دیگه بیزینس امو بردم تمام و خدا خودش منو هدایت میکنه و من خودم گفتم خدایا هر جا که دارم اشتباه میکنم بهم بگو من یه روز بایکی از دوستان در حال گفتگو بودیم که دوستم داشت از بدی ها ی طرف مقابل میگفت ومن فهمیدم کارش درست نیست و آنقدر هم راحت نبودم بگم نگو و صحبتشو قطع کنم بعد نمیدونه دوسه دقیقه یکی بادست خودم زد به پهلوم و کلا من پریدم واصلا کسی نبود فهمیدم خدا بود و ما کلا از بحث رو ول کردیم میگم خدا همه جوره باماست فقط ما خیلی زود همچیز برامون تکراری میشه فکرم میکنیم این راه درست نیست در صورتی ماباید روی خودمان کار کنیم تا آخرین لحظه عمر و صبور شکیبا باشیم و لذت ببریم و هر لحظه از خدا هدایت بخوایم و با خودمان باصدای بلند که گوشمون بشنوه باورهای قدرتمند رو بگیم و تکرار تکرار کنیم و اصل همین هست که خودمان احساس خوب داشته باشیم همه چیز گفته میشه ممنونم از خداوند که هر لحظه در حال هدایت ماست😍🙏🥰
من هم همینطور از یک شغل ارایشگی ب طور ذهنی هدایت شدم به یو شغل تاسیاتی و بسیار موفقم اما با پشت سر گذاشتن چالشایی که حدس هم نمیتونستم بزنم ولی با ایمان توکل و توسل حرکت کردم اصلا تبلیعات نکردم و اعتقادی هم به تبلیغ نداشتم چون راجع به شغل قبلیم زیاد تبلیغات کرده بودم
هدایت های خداوند و فایلهای رایگان شما مثل فانوس راهم رو روشن کرد
سلام استاد عزیز وسلام هم فرکانسیهای عزیزم
راستش من تا به حال کامنت نگذاشتم وگفتم از این به بعد من هم با بچه ها صحبت کنم وشاید تجربیاتم بتونه برای دیگران هم جالب باشه
استاد من از زمان کودکی هر آنچه در مورد قوانین متافیزیکی که واقعا معنای آن را نمیدونستم ولی علاقه به فهمیدن آن داشتم اینکه چطور خدا را به شکل متفاوتتری بشناسم چطور باورهایی وجود دارن غیر از این باورهایی که ما داریم وچیزهایی که واقعا به ما گفته شده بود ومارا تربیت کرده بودن همیشه از خدا میخواستم یک دریچه ی جدیدی به روم باز بشه من توی خانواده ای کاملا سنتی ومذهبی وبچه ای که بعد از 3کودکی که پدر ومادرم آنها را در همان زمان بدو تولد از دست داده بودن به دنیا آمدم وکاملا مورد توجه آنها
اما متاسفانه واژه ی خجالتی بودن را که شد منشا تمام ناتوانیها وداشتن عزت نفس پایین
من بزرگ شدم اما با این اعتقاد که من بی دست وپا وخجالتی هستم من به خاطر این موضوع خیلی ضربه خوردم واین روند تا چند سال پیش که بنده الان در سن 45 سال هستم ادامه داشت حتی در خانواده همسر با این که از هر لحاظی از همه سر تر بودم ولی این کم بینی ومتکی بودن به اطرافیان در من ادامه داشت من به طور تصادفی با یکی از دوستان که شاید سالی یک بار میدیدمشون با این مجموعه آشنا شدموبا دیدن یک لایو با یکی از استادان عزیز در ایران که داشتن در زندگی من اون دریچه باز شد همان دریچه که آرزوی آن را داشتم استاد من به قدر حالم خوب شد وهرروز یک مسیر عالی وعالی وعالیتر والان که دوسالونیم تقریبا میگذره من خیلی از اون باورهای غلط درمورد خودم از بین رفته که برای من یعنی خود موفقیت من هر روز حالم بهتر میشه از لحاظ مالی سلامتی آرامش هر روز دارم عالیتر میشم دیگه عاشق خودم اطرافیانم شدم ویک باور اشتباهی که داشتم اینکه فکر میکردم چیزی توی ذهنم نمیمونه ودرکم پائینه ولی وقتی توی یک رشته ای که به شدت ازش قبلا میترسیدم رفتم ونمره تئوری من بین تمام بچه هایی که سالها ازمن کوچکتر هم بودن از همه بالاتر شد ودر عملی هم همین طور به خودم ایمان آوردم استاد دلم میخواد از این به بعد براتون بازهم بنویسم وبگم که ما بی نظیریم ما منبع قدرت وتوانایی هستیم از خدای مهربانم سپاسگزارم بابت این آگاهی های ناب که هر روز بیشتر وبیشتر میشه من تشنه تر میکنه ومن عاشق این تشنگی هستم
سلام به همه دوستان و استاد عزیز
مدتهاست که کار هرروزم گوش دادن به فایل هاست
من یه پسر کوچیک دارم و با توجه به شرایطم همش دنبال یه کار بودم که تو خونه انجامش بدم
ولی به صورت کاملا هدایتی به یک کار دیگه که واقعا الان میفهمم به شدت به دردم میخوره و لازم بوده واسم؛هدایت شدم
کار فروشندگی پوشاک کاری که به شدت روی اعتماد به نفس و عزت نفسم تاثیر مثبت گذاشت
کاری که هرروز میتونم با پسرم برم و دغدغه و نگرانیش رو نداشته باشم
کاری که میتونم تمام آگاهی هایی که از استاد یاد گرفتم رو اونجا عملی کنم
این مغازه واسه همسرمه ولی چون خودش کار دیگه داره تمام مسیولت مغازه با منه
من و همسرم سر انتخاب جنس واسه مغازه باهم مشکل داشتیم
و از اونجایی که من میخواستم با بچه کوچیک تایم بزارم و برم دوست داشتم جنسمون طوری باشه که فروش خوبی داشته باشیم
همسرم با نظر من موافقت نمیکرد من هم خیلی راحت و بدون ذره ای ناراحتی گفتم خدایا مغازه رو تو جور کردی
انتخاب جنس هم با خودت
یعنی باورتون نمیشه نظر همسرم طی جریاناتی به کل تغییر کرد و چیزی رو انتخاب کرد که واقعا فروشش عالی بود
اینو گفتم که بدونین خدا حتی تو انتخاب جنس و کالا به ما کمک میکنه چه برسه به جذب مشتری و تبلیغات
همه کارها رو خودش انجام میده
من به هدایت ایمان دارم
خودش واسم مشتری میفرسته
خودش مشتری ها رو به سمت من هدایت میکنه
خودش تبلیغات میکنه
فقط کافیه ایمان داشته باشی
بنام خداوند مهربان
من عبدالحمید هستم همه حمید بهم میگن. خدارو بخاطر آشنایی با شما استاد عزیز سپاسگزارم
دقیق نمیدونم این کامنت رو تو کدوم فایل بنویسم ولی همین فایل که مربوط به کسب و کار و پیشرفت میشه انتخاب کردم امیدوارم انتخاب درستی بوده باشه.
میخوام یه سری اتفاقاتی که تو این چند سال برام افتاده رو بنویسم شاید یه مقدار زیاد بشه ولی خوندنش شاید نکات مهمی برای شمایی که این کامنت رو میخونی داشته باشه، و بعد خوندنش خوشحال میشم نظرتونو در پاسخ به کامنتم بنویسید.
فکر کنم سال 92 یا 93 بود یا شاید هم قبلش، من با اون اون فایل فقط روی خدا حساب باز کن با شما آشنا شدم و اومدم به سایت شما و یه تستی بود برای ثروت که شما چندمین قروتمند دنیا هستی؟ اون منو ترقیب کرد و از اون موقع با شما هستم.
اون موقع 22 سالم بود و هنوز دقیقا نمی فهمیدم شما چی میگی فقط حرفای شما در قلب و جونم می نشست. گذشت و هی سالها شمارو دنبال کردم روند رشد شمارو دیدم، یادمه یه سالی بود فکر کنم 96 97 بود که فشار مالی خیلی اذیتم میکرد و آرزوها و خواسته های اولیه خودم که مثل:دستم تو جیب خودم باشه و نیازهای خودمو خودم تامین کنم خیلی بهم فشار میاورد. اون موقع فایل همین لحظه بهترین موقع برای شروعه! شما یه سیلی بود برام که لامصب این همه مدت نشستی و میگی رو باورهام کار میکنم و فلان بهمان، نمیتونی یه شلوار واسه خودت بخری. خلاصه بهم بدجوری برخورد و یادمه یه مدت کمی مادرم گفت بیا تو فلان بیمارستان مشغول بکار بشو. منم قبول کردم گفتم باید از یه جایی شروع کنم و همین شروعه منه! قبول کردم و چند ماهه بعد در یه بیمارستان نیمه خصوصی و نیمه دولتی استخدام شدم.
یادمه روزای اول من انتظار کار در شان یه پسر تحصیلکرده و کامپیوتر بلد و فلان داشتم(من مدرکم کاردانیه) به من گفتن نیروی خدماتی هستی! یا میخوای اینه یا خدافظ!
بدجوری ذهنم داشت منو از این قبول کار منع میکرد و این کار مناسب تو نیست و باید دستشویی بشوری و فلان ولی کارو قبول کردم.
شروع کردیم به یادگرفتن نظافت و توالت شویی و تی زدن . چند روز گذشت از ابتدای کارم و منو فرستادن اتاق عمل قلب که اونجا بعنوان خدمات اتاق عمل قلب و گفتن تک و تنها تو هستی و مسولیت نظافت اتاق عمل با تو هست.
همه چی برام جالب بود، ست های استریل جراحی و اون اصطلاحات پزشکی و همکارایی که هیچ کدومشون رو نمیشناختم و حس غریبی بود. یادمه اون موقع استاد یه فایلی داشت میگفت باید در هرکاری بهترین باشی باید بهترین خودتو ارائه بدی. همینو هم سعی میکردم انجام بدم، گاهی میشد کوتاهی میکردم ولی همیشه سعی میکردم اونطوری عالی باشم. آقا گذشت و اون اوایل اتاق عمل قلب 3 ماه صبح 7 میرفتم تا 12 شب و تا برمیگشتم خونه میشد 1 و دوباره این روند هر روز من بود، خیلی اذیت میشدم و به یه تضاد برخورده بوده که چند باری درخواست کردم که آقا یا یه نفر بدید کمک من یا هم شیفتامو کم کنید. که آخر خودشون اومدن شیفت صبح منو کم کردن.
خلاصه توی اون اتاق عمل هر روز کارم شده بود از تکنسینها سوال پرسیدن که فلان دریچه چیکار میکنه؟ چطور تعویض دریچه انجام میشه؟ انواع دریچه قلب چیا هستن؟ عروق کرونری قلب رو چطور پیوند میزنند؟ و از اینطور سوالهای پزشکی. یه مدت که رابطه ام با بچه های اتاق عمل خوب شده بود ابزارهای جراحی قلب باز رو یاد گرفتم و اسماشنو هم فهمیدم و شمارش اونارو هم همینطور. قرار بود من بشم سیرکولر همون اتاق عمل که سرم دعوا شد.
دفتر پرستاری میگفت نمیشه مسولمون میگفت باید بشه و دیدن آخر سر کار داره بیخ پیدا میکنه یه نفر آوردن اونجا منو فرستادن آنژیوگرافی!
تو همون آنژیو هم خیلی هارو نمیشناختم و رفته رفته رابطه ام خیلی زود عالی شد و خیلی از جراحا و پرستارها و تکنسینهای بیهوشی رو آشنا شدم و رفیق شدم. تو آنژیو همه چی عالی بود و عالی پیش میرفت شرایط بر وفق مراد بود. بعد چند ماه که شیفتهای ما 24 ساعت کار و 24 ساعت خونه بودیم یه روز به من زنگ زدن گفتن از شنبه هفته پیش رو باید بری اتاق عمل جنرال بیمارستان خدمات. گفتم چرا؟ گفت چون عملکردت خوب بوده و عملا تو اتاق عمل جنرال نیروی کار جدید اومدن مسائل عفونی و خیلی چیزای بلد نیستن میری چند ماهی کمکشون.
اولش من خیلی دلم گرفت و با خودم گفتم تازه داشت به من اینجا خوش میگذشت الان باید برم یه جای دیگه که بازم هیچکسی رو نمیشناسم و همه کس برام غریبه هستن. اتاق عمل جنرال هم از ناخن تا جراحی مغز و سزارین و تعویض مفصل و همه چی بجز قلب داره و روزانه بیش از 80 عمل میشه تا شب!!!
ولی اون موقع که در اوج ناراحتی بود دقیقا یادمه یه حسی یه الهامی به من گفت این مرحله باعث رشد تو میشه(دقیق همینو گفت). و بعدش من آروم شدم و رفتم.
باز هم بعد مدت کوتاهی چقدر دوست جدید. جراحای مختلف و با خیلی ها آشنا شدم و رفیق شدم. دقیقا اول سال 1400 بود که رئیس بیمارستان خودش جراح عمومی بود و تو اتاق عمل خیلی شده بوده همو می دیدیم و در حد سلام علیک بود. یه شب نشسته بودیم بعد شام به من گفت از 5 فروردین که یکشنبه هست میری منشی بخش و کمک پرستار هم خواستی میتونی شیفت بدی!!!!!!!!
آقا منو میگی، اصلا دل تو دلم نبود یاد اون الهامه شدم بهم گفته بود”که این مرحله باعث رشد تو میشه”.
(اینو یادم رفت بگم که دوران پاندمی شروعش 1399 هم باز هم منو به عنوان نیروی اعزامی فرستادن ماموریت بابل گزارش شده بوده اوضاع اونجا خوب نیست و تو همون بیمارستان هم بخش ICU همون موقع بیماری رفته بودم و انگار همه چی دست به دست داده بود تا من آماده بشم. ولی واقعا حالم خوب بود اصلا ناراحت یا نگران نبودم.)
اینو بگم که کلا من درک خوبی از مسائل کامپیوتری دارم و منشی بخش شدن برام مثل آب خوردن بود. خیلی زود همه چی رو یاد گرفتم تا 14 فروردین که بطور رسمی شروع بکار کردم.
جالب این ماجرا اینجاست که منی که این همه اتاق عملها و جراح و دکتر و بیهوشی رفیق شده بودم چقدر تو بخش به کمکم اومد. 14 فروردین به بعد که هر دکتر و جراحی می اومد تا منو میدید یه لحظه میگفت:عی تو اینجا چیکار میکنی!! و ای پدرسوخته منشی شدی و فلان. آفرین لیاقتت بیشتر از خدماته.
خلاصه همه اون رابطه هایی که ایجاد شده بود باعث شده بود که در جایی مشغول بکار بشم که دوباره تو عرض 3 ماه در حدی بود که مسول بخش یا جانشین نگران هیچی نبودن. هرجا گیر میکردن میگفتن رهبری بیا! از برنامه بخش تا اتوماسیون اداری و نامه نگاری و پیگیری کردن حواله ها و کمبودهای بخش و خیلی چیزای دیگه رو یاد گرفته بودم.
منشی بخش هم در چارت سازمانی از خدمات و کمک پرستار بالاتره . ولی واسه من در حد مسول بخش بود:))
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
یادمه سال اول که در بیمارستان بعنوان خدمات مشغول بکار شده بودم و با حقوقم خودم همه چیزای مورد نیازمو میخریدم اون موقع به خودم گفتم این درآمد تورو به خواسته هایی که داری نمی رسونه.
همیشه دنبال درآمد بهتری بودم، یادمه یه مدت فارکس کار کردم و یه مقدار پول ساختم و یه مقدار باختم و در آخر سر به سر شدم.
بعدش رفتم بورس ایران اوایل 1400 بود فکر کنم. اردیبهشت. با 3 یا 4 میلیون تومن شروع کردیم و من با 30 میلیون تومن از بورس خارج شدم. یادمه اون موقع همکارای من میلیاردی تو سود بودن و حتی به یکیشون گفتم معاملاتت رو ببند لامصب ببندشون تا پول بیاد حسابت و باهاش هرکاری دلت خواست بکن. انجام نداد اون همه سود میلیاردی پر پر شد!(تو مدارش که نباشی همین میشه دیگه)
خداروشکر من چند تومن سود کردم. با پولش یه کامپیوتر خوب خریدم. یادمه قبلش ماشین هم خریده بودم و خلاصه همه چی عالی بود.
گذشت و اوایل سال 1400 بود دیگه توی کسب و کار راه انداختن جدی شده بودم . یه روزی نشستم الویت های خودمو نوشتم که به چه چیزی علاقه دارم و چه کارهایی رو میتونم خوب انجام بدم! هی نوشتم و نوشتم یه هَف هشتایی شد! بعد رتبه بندی کردم که کدومی برام ارجعیت داره و آخر رسیدم به این کلمه “عطر” و با خودم گفتم همینو با جون و دل ادامه بده و دیگه نپر چیزایی دیگه.
آقا از اونجایی که من خودم درآمد داشتم و کار میکردم، این کارو با عطرسازی شروع کردم. رفتم تحقیق کردم و عطرسازی رو یاد بگیرم، چون منابع فارسی که خیلی کمه در حد نیست. رفتم سراغ انگلیسی کتاب های عطرسازی، استاد عطر، بیزنس عطر و یوتیوب چقدر کمک کردم.
بعدا فهمیدم باید اسانس طبیعی بخرم و شروع به ترکیب کردن بکنم. از اونجایی که قیمت اسانس های طبیعی خیلی زیاد بود چندتایی خریدم. دیگه کل اضافه کاریمو و یه مقدار هم حقوقو میدادم اسانس میخریدم و یاد بگیرم. ادامه دادم چندتا ترکیب خوب هم ساختم و این فکر به سرم زد که اسانس های با کیفیت باید پیدا کنم که ترکیب کنم تا بوی بهتر و ماندگاری خوبی داشته باشن.
یه روزی زن داییم بهم گفت برو سمت بازار و راسته لوازم آرایش اونجا شاید یه چیزایی بتونی پیدا کنی!”هدایت خداوند بود”
رفتم و گشتم و به عمده فروش عطرهای گرمی و ادکلن و ظروف و ملزومات عطر هدایت شدم.
ازش وسایل مثل ظروف و فیکساتور و سرنگ و خرت و پرت خریدم برای کارم و دیگه اومدم بیرون. من کلا از اولش در این موضوع فروش عطرهای گرمی مقاومت داشتم که برم تو این حیطه چون نمیدونستم اینا چی هستن و چرا قیمتشون به نسبت اورجینال پایینه و ماندگاری و بوی خوبی داره.
خلاصه گذشت و من وارد حیطه عطرهای گرمی شدم و شروع کردم. در عید 1401 یه چندین عدد شاید 6 7 تا از این نوع عطرهای گِرمی خریدم که بین همکارام بفروشم. خلاصه همون عید من 2 میلیون فروختم، در اول کارم. بعد دیدم چقدر خوب میتونم اینو پیش ببرم و میتونم از پس بربیام و یه جوری بیشتر خوشم اومده. بازم هدایت شدم دوستانی که عطرباز بودن و ازم عطر میخریدن و بهم میگفتن فلان عطرو هم بیار و من هی میفروختم و هی عطر میاوردم هی میفروختم و تعداد عطرهام زیاد زیاد شد.
از اونجایی که دنبال کسب درآمد از این مسیر بودم باید بیمارستان رو ول میکردم، برای این کار شروع کردم به هدفگذاری در سال 1401 که من مهاجرت میکنم و کسب و کار خودمو راه میندازم.
هم میخواستم مهاجرت کنم به یه شهر دیگه و هم کار خودمو تمرکزی پیش ببرم. من تهرانو انتخاب کرده بودم و چند باری رفتم تهران و شروع کردم تحقیق کردن. از انواع پاساژ ها تا مناطق مختلف تهران رو می گشتم ببینم میتونم مغازه رو با چه مبلغی بگیرم.
خلاصه هی مرخصی میگرفتم و میرفتم تهران تا از کارم اطمینان پیدا کنم. خیلی زور میزدم برای مغازه پیدا کردن واسه همین یه بار یادمه تو بازار شهرک ولیعصر سمت منطفه 18 تهران بودم واقعا هم خسته بودم. یه الهامی اومده بطور واضح،خیلی واضح که”تو چرا فکر میکنی فلان مبلغ درآمد فقط از مغازه بدست میاد!!!!!”
اینو که گفت& شد آبی روی آتش. من آروم شدم و شُل کردم. گفتم پس حتما باید دنبال مسیر های دیگه بگردم برای کسب درآمد .
از اهرم رنج و لذت استفاده کردم و نشستم دوباره نوشتم: الان چه کارهایی میتونم انجام بدم و پول بسازم؟ نوشتم: 1 اینستا وشبکه های اجتماعی 2. مغازه 3 سایت زدن 4 یوتیوب.
دیدم اینستا و سایت رو میتونم انجام بدم. اینستا رو شروع کردم جدی پیش رفتن دوباره تحقیق شروع شد. چطور باید مارکتینگ کنم و هشتگ چیه چطوری بزاری چطور استوری درست کنی پست درست کنی و فلان. منم از فتوشاپ و از اینطور برنامه عملا یه چیزایی میتونم انجام بدم و گلیمم رو از آب بکشم بیرون. خلاصه کار کردم و ادامه دادم دیدم نتیجه خیلی کوچکه.
از آنجایی که من دیگه مصمم شدم کار خودمو داشته باشم و توش تکاملم رو باید طی کنم و خودم بشم آقای خودم و خلق ثروت کنم. فروش آنلاین خیلی با روحیاتم سازگارتر بود و میتونستم از پسش بربیام. شهریور شروع کردم به خرید هاست و دامین و قالب فروشگاه و اینا. باز هم هدایت خداوند اومد که یه دوستی این کارهای اولیه سایت رو برام انجام داد و حدودا 1.500.000تومن برای اینا هزینه شد.و بعد مدتی کل سایت رو خودم طراحی کردم و هی یادم گرفتم بهتر شدم هی یاد گرفتم و بهتر شدم و تا سایت و درگاه اینترنتی و پرونده مالیاتی و اینماد و فلان و بیسار همشو حل کردم در عرض کمتر از یکماه و سایتم راه افتاد. و قابل خرید کردن شده بود.
من تو مهر 1401 از بیمارستان استعفا دادم و کار خودمو شروع کردم.
تا به الان در فروش سایتم نتایج کوچکی اومده در حد فروش یک میلیون تومن بوده. چند روزی بود من همش گیر داده بودم گیر کارم کجاست؟ خدایا هدایتم کن!
مصاحبه با دوستان که استاد با ارشیا از آمریکا صحبت کرده بود و باعث شده باز هم برم بیشتر و بیشتر درباره عطر یاد بگیرم و بهتر بشم و اینو بهم فهموند تکامل چیه و چطور باید طی کنی در کسب و کارت و در این چند روز که بازهم خداوند با نشانهای واضحش بهم فهموند مسیرت درسته فقط باید روی باور ثروت کار کنی و عجله نکنی تا تکاملت طی بشه. همین فروش یک میلیون هم در طی تکامل اتفاق افتاده و دقیقا مثل ارشیا. میگفت توی یکی دوماهه اول که آمریکا بود 700 دلار پول ساخته بود منم مسیرم درسته. نتیجه درسته کوچیکه و خب تکامل طی بشه این یک میلیون میشه 2 میلیون بعد میشه 3 میلیون بعد میشه 5 میلیون و 7 میلیون و 10 میلیون و ادامه پیدا میکنه. همه اینا منوط به کار کردن روی باورهای خودم هست.
استاد من روانشناسی ثروت 1 رو با خواهر و برادرم خریدیم و اصول کسب و کار شخصی رو هم خریدم. اصول کسب و کار کاملا هدایتی شد که بخیرمش. خرید دوره اصول کسب وکار شخصی، خداوند بهم فهموند مسیرت درسته ولی باید تکاملت رو طی کنی و روی باورهای ثروت کار کنی. نتایج که بزرگ بشود دیگه تصاعد میخوره.عدد هم بزرگ میشه.
با خودم میگفتم استاد بنده خدا آنقدر بدهی داشته که 1/5 سال طول کشید تا به درآمد خوبی برسه که پوله ماله خودش باشه نخواد بده پای بدهی هاش. اونم بخاطر این اینقدر بیشتر از یکسال طول کشید که شرایطش خاص بود .
خودمو فرض کردم جای شما بودم که وقتی سعی میکنم حالمو خوب نگه دارم و روی باورها کار کنم یهو طلب کار زنگ میزنه… آقا پول چی شد؟!! یه عالمه ترس میاد که تلفن جواب نده و اینطور افکار. باز باید بعد تماس حالمو بهتر کنم و ادامه بدم. خرج زندگی.حقوق کارمندا.بدهی ها و و و خیلی چیزا بود که تکامل شما اینقدر طول کشید.
ولی من عملا این شرایط رو ندارم و ذهنم آرومتره و هدایت رو بهتر دریافت میکنم. بدهی ندارم و تمرکزم خیلی بالاتر از اون موقع استاده.
اینم اضافه کنم که من الان که در تهران هستم و مهاجرت کردم بعد دیدن فایل ارشیا که یه خونه با امکانات جهان براش فراهم کرده بود منم در دفتر اهدافم نوشتم که در سال 1401 مهاجرت میکنم به تهران و یه خونه 40 متری مجردی با امکانات اجاره میکنم. و باورتون نمیشه همینم شد، درسته 40متری نشد ولی 30 متر که شد!یه سوئیت نقلی باحال و تمیز با امکانات در منطقه 4 تهران!.
خدایا شکرت با نشان دادن ایمان در لحظات مهم زندگیم هدایتم کردی.
دیشب در صحبت با خدای خودم بهش گفتم:
خدایا کار از من، پول از تو
خدایا کار از من، اعتبارش از تو
خدایا کار از من، عزت دادن از تو
خدایا حرکت کردن از من، برکت دادن از تو
خدایا دعا کردن از من، مستجاب کردن از تو
خدایا خواستن از من، برآورده کردن از تو
خدایا ایمان نشان دادن از من، ثروت دادن از تو
خدایا کار از من، تبلیغ کردن از تو
خدایا کار از من، مشتری آوردن از تو
خدایا هدایت خواستن از من، هدایت کردن من از تو
سخن پایانی ام
دقیقا مثل الهاماتی که همیشه میشه باز هم بهم گفت بیا کامنت کن نتایجی رو که داشتی نتایج توحید عملیت. نتیجه پا گذاشتن روی ترسهای خودتو. که برای خیلی ها ممکنه گره گشا باشه که در عمل ایمان نشان دادن چطوری باید باشه. تا نتیجه اش بزرگ باشه. من چندین مورد که چطور ایمان نشون دادم و نتیجه اش چی شده رو ننوشتم واقعا کامنت دیگه دراز شد.
ولی ثروت نتیجه باورهامونه، باورها یک شبه بوجود نیومدن که بشه زرتی تغییرش داد، باورهای حال حاضر من حاصل 30 سال افکار و تکرار این افکار بوده و وقتی تصمیم میگیری اینارو عوض کنی فقط فقط عجله نکن. اینو به خودم میگم حمید عجله نکن. بزار تکاملت در طی مسیر ساخت باورهات طی بشه و آرام آرام خودت نتایج رو میبینی. هی به خودت بگو این نتایجی که حالا داری چطور بدست اومده از چه ایمانی بوده تا ایمانت قویتر بشه و در مسیرت مصمم باشی. از الان نوک قله رو ببینو به خودت بگو اگه مشتری برات میاد خدا برات مشتری میاره.
استاد، سایتی که من دارم برای فروش عطر مثل این میمونه که یه مغازه تو خیابون اصلی اینترنت دارم ولی کسی منو تاحالا ندیده و تبلیغ هم نکردم. خدا مشتری میاره. خدا تبلیغ میکنه. مثل اون معتاد که بعد ترک اعتیادش میره جگر فروشی راه میندازه که از بغل خیابون شروع کرده بود و خدا به بندش میگفت برو از فلانی بر خیابونه جگر بخر برو ازش بخر و اونم از یه سیخ شروع کرد. یه سیخش شده 5 تا سیخ و بعد 10 تا و بعد هی بزرگتر شده و الان یه رستوران بزرگ زده.
منم همین روند رو دارم. ساخت باورها و طی کردن تکامل، توحیدی عمل کردن. اعتبار مشتری ها بخدا دادن. اینکه خریدی میشه خدا برات مشتری آورده نه اینکه فکر کنی خودم بودم که فروختم. نههه این خدا بود برات مشتری فرستاده. وقتی تو توی فروش یک میلیون تومن ایمانت رو نشون دادی و گفتی خدایا این فروش ها عاملش تو هستی و تویی که سایت منو معرفی میکنی و مشتری میاد، رشد میکنی و بهت نعمت بیشتری داده میشه. وقتی میبینی یه نفر رقم میلیاردی درآمد داره و هنوزم اعتبار تمامی هست و نیستش رو به خدا میده، خدا بهش عزت و ثروت میده خیلی بیشتر هم میده.
مثل استادمون که این ایمان رو نشون داده که خدایا این همه ثروت و مکنت از توست من کاره ای نیستم. اگه همه میشناسنم تو باعث شدی من دیده بشم.استاد در لول های بالای ثروت هم سپاس گزار هست. ایمانش به خداونده و توحیدی عمل میکنه. و پاداش خداوند بزرگتر هم بشه باز هم این آدم خودشو گم نمیکنه!!!
دوستان از خودتون شرایطتون ویدیو بگیرید بگید وضعیت چطوره، تا یکسال بعد 6 ماه بعد، متوجه نتایجت بشی و ایمانت قویتر بشه. شاید هم برای استاد ویدیوهات رو ادیت کردی و فرستادی.
خدایا شکرت بخاطر استاد عباس منش
شکرت که این درس هارو دارم هی بهتر یاد میگیرم.
شاید بعد عید بیام از نتایجی مالی که رقم خورده براتون بنویسم. نتایج مالی دارما ولی اونطور که در خودم و شما ایمانتون قویتر بشه صبر میکنم تا این درخت بزرگ بشه و میوه هاش براتون توضیح بدم.
مرسی که این کامنت طولانی رو خوندی.
حمید عزیز چقدر قشنگ و خالصانه نوشته بودی، به خصوص اونجایی که با خدا کارهات رو تقسیم وظایف کردی و اینکه اعتبار پیشرفتهات رو به خدا میدی، خیلی کامنتت تاثیرگذار بود، به امید خدا که با این مسیری که در پیش داری به هرچیزی میخوای میرسی
خدا حفظت کنه
سلام عبدالحمید عزیز خیلی خیلی ازت سپاسگذارم که این تجربیات فوق العادتو با ما به اشتراک گذاشتی کلی درس توش بود کلی ایمانمون قوی تر شد مرسی ازت که وقت گذاشتی و تجربیاتتو نوشتی، دقیقا تو تکاملتو طی کردی و هر روز قوی تر شدی و حالا مطمئن باش تو کسبو کارت چند سال اینده یکی از بهترین ها تو حوضه کاری خودت میشی، فقط هرجا نا امیدی اومد سراغت مطمئن باش که خدا بهت نشونه میده که راهت درسته ادامه بده، امید وارم همیشه پیروز و موفق و ثروت مند باشی دوست من
سلام دوست عزیزم
چه داستان قشنگی بود
واقعا هدایتها همینقدر ساده و قابل فهم هستند
خیلی خوبه که تو هرکاری بودی ،سعی کردی بهترین خودت رو ارائه بدی
منم از بهترین بودن نتیجه گرفتم و میفهمم وقتی گفتی سرت دعوا بود یعنی چی.
.
چقدر خوشحالم که علاقه خودت رو میدونی و رفتی سراغش.
اقدام کردن خیلی شجاعت میخواد
بخدا که از بهترینهایی
همینطور که تا الان موفق بودی،قطعاااااا موفقتر هم میشی
چون جسارت داشتی از کار بیمارستان استعفا دادی و تمرکزت رو روی کارمورد علاقه ت گذاشتی
و تو ایمانت رو نشون دادی
ازین ببعد خدا نتیجه ایمانت رو میده
خیلی تحسینت میکنم دوست من
حس عجیبی با خوندن کامنتت داشتم خیلی تحسینت کردم و خیلی خوشحال شدم
امیدوارم بهترینها نصیبت بشه و بیای از نتایج عالی که ساختی برامون بنویسی
در پناه الطاف الهی شاد و سعادتمند باشی
سلام دوست عزیزم چقدددد از کامنتت لذت بردممم. ممنونم که بهم یاداوری کردی که اعتبار همه ی نعمتها برای خداست و ما فقط حرکت کننده به سمت هدایت هاش هستیم. اتفاقا چن روزی هستش که خیلی درگیر این موضوع بودم که خب الان فهمیدم که باید این کارم رو ول کنم چون دیگه نمیخواستمش. ولی نمیدونستم باید چه کاری رو شرو کنم. اینکه نوشته بودید چن تا کار در شروع اینکه اقای خودتون باشین و کشب و کار خودتون رو داشته باشین، بهم یاداوری کرد که منم باید از همین بخش شرو کنم و مثل شما با ایمان برم جلو. خیلی خیلییییی انگیزه گرفتم از شما و باورم نسبت به اینکه میشود، میشود به نتایج ملموس و خارق العاده رسید، بیشتر و بیشتر شد و از همه مهمتر، شناختم نسبت به خدا بیشتر و بیشتر شد. خدایی که احساس میکنم این روزها زیاد فراموشش کردم و باید سمت اون برگردم. دوست عزیزم براتون موفقیت های بیشتری از خدا میخوام و همیشه شاد و در حال خلق ثروت و خوشبختی برای خودتون باشین.
با سلام خدمت آقای رهبری عزیز و دوستان گرامی
ممنون که داستان بسیار زیباتون را با ما به اشتراک گذاستید.
من با خواندن داستان شما کاملا قانون تکامل را درک کردم. چون شما با تمام مشکلاتی که داشتید روی خودتون با بالابردن اگاهی تون چه درزمینه شغلی و چه شخصیتی کار. میکردید و همین ها بذرهایی بودن که کاشته و مراقبت کردید و در نهایت به ثمر نشستن . و ما همگی، من خودم را میگم این بذرها را بی اهمیت میدیدم و رهاشون میکرم و خب مسلما بدون نتیجه از بین میرفتن.
و نکته جالب توجه دیگر برای من در داستان شما، صحبتتون با خدا بود که بسیار زیباست.
همیشه شاد و سلامت و پاینده باشید.
سلام دوست عزیز ، بسیار لذت بردم از کامنتی که گذاشتی ، دقیقاً با جملاتی که در مورد تکامل گذاشتی موافق هستم.
همه ما باید مسیر تکاملی خودمون رو طی کنیم و در این راه دستان خداوند روی شونه های ماست و مارو به مسیر های درست هدایت خواهد کرد.
خدایا شکرت
سلام حمید آقا ،دوست نازنینم
چقدر لذت بردم ازخوندن کامنت شما،که اینقدر با حوصله وصبر واشتیاق قلبی نوشته بودین،تحسینتون کردم،مدتی گذشته، و مطمئن هستم الان شرایط خیلی بهتری دارین،چون کسی که تکامل رو با تمام وجودش پذیرفته،الان جایگاهش مناسبتر شده،وقطعا روزهای فوق العاده ای در انتطارش هست..بهترینها رو براتون از خدا میخوام وسپاسگزارم که با عشق کامنت گذاشته بودین وراه طولانی رو که سپری کرده بودین،با ما ، بدون منت وخالصانه ، به اشتراک گذاشتین، که ما هم استفاده کنیم از تجربیات شما تو زندگیمون..
درپناه حق، سلامت وثروتمند باشید وحال خوب واتفاقات خوب رو همیشه از خدا هدیه بگیرید…
سلام وقت همگی دوستان گلم به خیر وشادی
آقا حمید عزیز چقدر کامنت شما حال منو خوب کرد و چقدر مشتاقم که به زودی کامنتی از شما تو سایت ببینم که پیشرفتتون صدچندان شده تا باورهای خودم قوی تر بشه که قوانین برای هرکسی که ایمان داره و عمل میکنه بسیار عالی کار میکنه
قلبا و خالصانه این کامنت انگار آتشی در وجودم روشن کرد که فکر میکنم با دیدن نتایج بیشتر شما شعله ور میشه از تمام وجودم آرزو میکنم که تو کارتون و تو تمام ابعاد زندگیتون موفق باشید تا شعله های امید در وجود من بیشتر جون بگیره
سلام به حسین عباسمنش عزیز و دوستان خوبم که عاشقانه مسیر هممون رو تحسین میکنم
من پس از این یک سالی که توی این سایت تردد میکنم
و پس از این چهار یا پنج ماهی که به طور جِد دارم روی خودم کار میکنم و دارم از محتوای سایت استفاده میکنم،یک نظر در مورد این سوال دارم
من زمانی که توانایی کنترل ذهن خود و تغییر باورهام رو به خوبی داشته باشم و به یگانگی خداوند و وجود قوانینی که خالق هستی بر جهان حاکم کرده ایمان اوردم،و در زمانی که متوجه این موضوع شدم که آقا جان،خداوند جهان هستی را مملو از ثروت نعمت برکت سلامتی عشق روابط خوب شادی بی حد کرده است تا من از اون ها استفاده کنم و فقط و فقط برای رسیدن به این نعمت های بی نهایت استفاده از یک مسیر و فرا گرفتن یک روند بسیار ساده اما فوقالعاده کاربردی ممکن میشه،دیگه داستان های دیگه به قول حسین عباسمنش فرعیات رو کلا فراموش میکنم،و اصلا دیگه این داستان ها توی ذهن من حذف میشن و جای خودشون رو میدن به اصل،
✋️1-من برای کسب و کار خودم به جای تبلیغ و هزینه برای این قضیه میام و توکل میکنم به خداوندم
✋️2-به جای رقابت با حریف میام زوم میکنم روی توحید و تقویت ایمانم به خداوند
✋️3-
به جای حسادت به فروش بقیه همکاران میام روی تقویت عزت نفس و تقویت احساس لیاقت خودم کار میکنم
✋️4_به جای حرص خوردن و کم فروشی و یا از این قبیل داستان ها برای دو ریال دریافتی بیشتر میام روی اصل فراوانی نعمت کار میکنم و این باور رو تقویت میکنم که فراوانی نعمت،ثروت،مشتری،فرصت ثروت ساز،و همه چیز بیداد میکنه
اقااااااا جاااااان،
وقتی من خودم و جهانم رو غوطه ور کنم در هدفمند بودن،باور های مثبت و همسو با خواسته و هدفم،ایمان به یگانگی و قدرتمند بودن خداوند،ایمان به بارش همیشگی نعمت و ثروت از سوی خداوند،باور به بزرگ تر کردن سطلم،و در آخر خودم رو غوطه ور
کنم در خداوند،دیگه نیازی به تبلیغ و هزینه تبلیغ ندارم،دیگه نیازی نیست خودم رو به در و دیوار بزنم تا یکم بشه دو،
و به طور طبیعی همه نعمت ها وارد زندگی و کسب و کارم میشه،
در کل من از خدا میخوام که کمک کنه تمام این اصولی رو که به قلم اوردم و کامنت های کاربردی دوستانم رو در زندگیم و در کسب و کارم بی نقص پیاده کنم و استفاده کامل کنم از قوانین خداوند
رفیق من،،،
طبیعی اینه که تو بدون تبلیغ باید کسب و کارِت رونق و فروش داشته باشه،کافیه فقط توی مدار درستش قرار بگیری،کافیه حال و احساست رو خوب نگه داری تا فرکانس مناسب بدی به جهان،کافیه در گوشات رو گِل بگیری و اراجیف جامعه رو گوش ندی و ورودی هات رو کنترل کنی،(خدا شاهده حاضرم در گوشای خودم رو گِل بگیرم که صدای انسان های عادی و فقیر الافکار رو نشنوم،)چون اگر ورودیت کنترل نشه ول معطلی
حال و احساس خوب محصولِ افکار و باورهای خوبه،
و با داشتن حال و احساس زیبا جهان کار خودش رو برات میکنه
موفق باشی
احسنت به این باورهای فوق العاده.
احسنت به خانواده و دوستان سایت عباسمنش حقیقتا از خواندن نظرات و تجربیات و باورهایتان واقعا هم لذت میبرم هم رشد میکنم و هم هدایت میشوم از خداوند سپاسگزارم بابت این بستری ک فراهم کرده تا دوستانی عالی با افکار و باورهای خاص و فوق العاده را دور هم ببینم و از خواندن دیدگاهتان نهایت لذت ببرم و خدا را شکر ک انقد عالی درک میکنید این قانون بی نظیر جهان قانونی ک آنقدر ساده هست ک از سادگی زیادش توجه اکثریت جامعه نیس به این آموزها یی از جنس طلا و گرانبهاتر از آن طوری ک ارزش مادی آن بی نهایت است .خدا را شاکرم بابت شما دوستانی ک روی باور و ایمانتان همواره کار میکنید و اینقدر زیبا به الله یکتا توکل میکنید چقدر لذت بخش خواندن کامنت های سرشار از احساس خوب و معنوی و فوق العاده شما عزیزان.
از خداوند منان برای همه ی شما ثروت و رشد و آگاهی روز افزون خواستارم.
خدا روشکر میکنم که کنار هم هستیم
و با تبادل آگاهی و تجربه به هم کمک میکنیم،همه ما به هدف هامون میرسیم،
و
و ایران چه کشوری شود چند سال دیگه با وجود ماها
الهی شکر که در میان ثروت ها و نعمت ها دارم زندگی میکنم و هر رور آنها را بهتر درک و جذب میکنیم
سلام ودرود به استاد عزیز که هر چه به زبان میاره از قلبش بلند میشه واقعا هرچقدر میگذره ایمانم قوی تر میشه و هر لحظه خدا رو بیشتر احساس میکنم به نشانه هایی که هر روز و هر لحظه پیش روم قرار میگیره و به راحتی هدایت میشم که همه اینا رو مدیون استاد هستم که با کلام زیباشون بیان میکنن واقعا شاید تا قبل از اینکه من با استاد آشنا بشم درکی از نشانه که خدای مهربانم در مقابل چشمانم قرار میدادو من اصلا متوجه نمیشدم و راحت ازش میگذشتم .ولی انقدر الان واضح و شفاف اونا رو میبینم که گاهی اوقات احساس میکنم خداوند با من حرف میزنه واینا آدم رو به وجد میاره پس اصلا نیازی نیست دنبال دلیل بگردی فقط باید حسش کنی و مثل یک طناب محکم بگیری توی دستات و بری جلو .
استاد وقتی این تصاویر رو که میبینم و حضور شما در این فضا بیشتر به خودم میگم نگاه کن اینا واقعی واقعی هستن فقط ما اونها رو دور از دسترس خودمون میدونیم تنها وتنها باید باور کنیم که هست و میشه واقعا خدارو شکر میکنم در کنار شما و تو این مسیر قرار گرفتم
خدایا شکرت🙏🙏🙏
ب نام خدایی مهربان ووهاب
سلام ب دوستان واستادعزیز
بخاطر اینکه جهان از ارتعاش وفرکانس وافکارت ساخته شده وقتی بافرکانست یه ثانیه بعدرورقم میزنی بعدچطور نمیشه مشتری نیا یا کارت نگیره
شایدباورتون نشه من کلی هزینه کردم دوره اموزش دیدم تمامشو اجراکردم ولی اونچیزی که من دنبالش بودم بدست نیاوردم
من تتوکارهستم از کاشان ب مشهداومدم فقط از خودخداکمک خواستم و فک میکردم بااینستامیتوانم مشتری بیشترجذب کنم ولی اصلاازاین خبرانبودتااینکه باسایت شما اشناشدم وفایل های رایگان گوش کردم
روی خودم کارکردم یه پست گذاشتم بدون رعایت کردن الگوریتم اینستا خیلی بازدیده اش بالارفت خیلی لایک خوردومن متعجب فقط داشتم فک میکردم چیکارکردم این اینقدربازدیدخوردواقعادرسته باورهات وافکارته همچی روبرات رقم میزنه وقتی باور وفرکانستودرست کنی جهان خودش همه کارومیکنه واین اولین کامنت من دراین سایت زیبا
سلام
احوال شما
استاد جان خدارو شکر که هستید
خدارو شکر که هستم
چون دارم میفهمم که خداوند، جهان و برای آسایش و آرامش انسان آفرید
خداوند در قرآن که میفرماید:« جهان را به تسخیر انسان درآوردم »
یعنی طبیعیه که من ثروتمندباشم طبیعیه که پر از مشتری باشم
طبیعیه که همه راهها رو برای ثروتمند شدن من باز کنند.
طبیعیه که ….
چون خداوند غیر این نمیتونسته منظور دیگه ای از آفرینش منه انسان داشته باشه
هدف نهایی آفرینش انسان گسترش جهانه و یک انسان ناتوان در هر حوزه نمیتونه جهان رو گسترش بده
اصلا تا حالا شده از خودت بپرسی چرا این جهان با این همه نظم و ترتیب خلق شد ؟
وخداوند چ رسالتی ب عهده انسان گذاشت و از اون چه توقعی داشته ؟
البته با توجه به قانون پرداخت هزینه .
انسان چه وظیفه ای در قبال خلقتش داشته ؟
اولین چیزی که ب نظر میرسه :«گسترش جهان»
بنابراین باید به طبیعی بودن ثروتمند بودن ،داشتن مشتری و یا زندگی بهشتی پی برد .
حالا چرا این اتفاقات برای انسان از زمان حضرت آدم تا الان نمی افته بخاطر باورهاست که توسط کنترل نکردن ورودیها , ثروت وارد زندگی خیلی از ما انسانها نشد
الان داشتیم با پسرم در مورد ژاپن صحبت میکردیم پسرم میگفت ژاپن ادعای قهرمانی جهان تو جام جهانی داره
خیلی منو بفکر فرو برد گفتم ببین این کشور چه باورهای محکمی داره چقدر ب خودش ایمان داره
چقدر محکم ادعای قهرمانیشو اعلام میکنه ؟ مطمئنا این اتفاق براش خواهد افتاد
چون که تا الان هم ، ژاپن تو مسیر موفقیته و داره بسرعت پله های ترقی طی میکنه و این بخاطر اینه که اونها با برنامه یزی ذهنی و تغییر باورهاشون تونستن ب این مرحله از نظر اقتصادی و صنعت برسند
خیلی تحسینشون کردم .
یاد استاد عباس منش افتادم
استاد میگفت آنتونی رابینز که یکی از سخنرانان انگیزشیه .
آنتونی رابینز کلی تبلیغات انجام میده ولی خود استاد عباس منش هیچ تبلیغاتی انجام نداده و با توکل به خدا و توجه به هدایتهای خداوند ی سایت داره که به نظر من عین یه شهر
که دارای چندین خیابون و میدون و هزاران شهروند وداره هر روز بزرگ و بزرگتر میشه
و استاد هم ادعای بهترین سایت و نتایج رو داره و این بخاطر اینه که اولا استاد براساس قانون و نظامات جهان باور کرد که میشود
استقامت ورزید .عاشق کارشه.
در صورتیکه من خودم از اینکه حتی پیش خودم ادعای موفقیت رو کنم میترسم چه برسه که بخوام به همه اعلام کنم در وهلهدگ اول باید از خودم بپرسم که آیا من هم مثل استاد عاشق کارم هستم ؟ایا مثل استاد باور دارم که میشود؟ آیا باور دارم که من از پس هر کاری بر میام؟
حالا اینسوال پیش میاد که چطور باورهامو قوی کنیم؟ اونم برمیگرده که چقدر متعهدانه عمل میکنم ؟
اینکه آیا استقامت میکنیم؟
یا وسطا میگیم بابا ولش کنا 😮💨
جواب نمیده 🥱
دقیقا همین جاست که باید فراموش نکنیم که خدا به کسانی که استقامت میکنند پاداش میده
باید نشانه ها رو دریافت کنیم و تاییدشون کنیم
اما نچسبیم به نشانه ها
باید به نکات مثبت توجه کنیم وسپاسگزار باشیم باید استقامت کنیم و به باورهای ضعیفمون حمله کنیم هر روز هر دقیقه و به خودمون بقبولانیم که
خدا صدای مارو میشنوه ؟
ما هر چی ثروتمند تر بشیم به خدا نزدیکتر میشیم
خدا میخواد که ما ثروتمند تر بشیم
خدا خوشحال میشه که ما ثروتمند
در آخر توکل کنیم و بدونیم که خدا با ماست
خدا هدایت مون میکنه
ما تنها نیستیم
پس باید بهترین خودمون نشون بدیم
باید صبور باشیم
باید لذت ببریم
یعنی اگر طبق قانون حرکت کنی صددرصد اتفاق خواهد افتاد
بنابراین هر کس دنبال کاری بره که عاشق اون کاره ,قطعا و حتما جواب میده بنابراین تو مسیر فقط لذت میبره و چون لذت میبره، با علاقه اون کارو انجام میده و قدم برمیداره و در طول مسیر بهش قدمهای بعدی بهش گفته میشه
وقتی عاشق باشی دیگه نمیای ب این فکر کنی که چقدر پول گیرم میاد 🥹
بیشتر به کیفیت فکر میکنی نه کمیت
و براساس قانون لایتغیر هر چی بکاری همون برداشت میکنی
بنابراین باید روی باورهامون کار کنیم
باید عزت نفسمون بالا ببریم
باید توکل کنیم و باور کنیم که :
ثروتمندان نزد خدا محبوب هستند
ثروتمند شدن باعث گسترش جهان میشه
و …..
همگی در پناه خدای مهربونم باشید
سلام
احوال شما
استاد جان خدارو شکر که هستید
خدارو شکر که هستم
چون دارم میفهمم که خداوند، جهان و برای آسایش و آرامش انسان آفرید
بقول خودش در قرآن که میفرماید جهان را به تسخیر انسان درآوردم
یعنی طبیعیه که من ثروتمندباشم طبیعیه که پر از مشتری باشم
طبیعیه که همه راهها رو برای ثروتمند شدن من باز کنند.
طبیعیه که ….
چون خداوند غیر این نمیتونسته منظور دیگه ای از آفرینش منه انسان داشته باشه
هدف نهایی آفرینش انسان گسترش جهانه و یک انسان ناتوان در هر حوزه نمیتونه جهان رو گسترش بده
اصلا تا حالا شده از خودت بپرسی چرا این جهان با این همه نظم و ترتیب خلق شد ؟
وخداوند چ رسالتی ب عهده انسان گذاشت و از اون چه توقعی داشته ؟
البته با توجه به قانون پرداخت هزینه .
انسان چه وظیفه ای در قبال خلقتش داشته ؟
اولین چیزی که ب نظر میرسه :«گسترش جهان»
بنابراین باید به طبیعی بودن ثروتمند بودن ،داشتن مشتری و یا زندگی بهشتی پی برد .
حالا چرا این اتفاقات برای انسان از زمان حضرت آدم تا الان نمی افته همین باورهاست که توسط کنترل نکردن ورودیها و داستان ذهن وارد زندگی ما انسانها نشد
الان داشتیم با پسرم در مورد ژاپن صحبت میکردیم پسرم میگفت ژاپن ادعای قهرمانی جهان تو جام جهانی داره
خیلی منو بفکر فرو برد گفتم ببین این کشور چ باورهای محکمی داره چقدر ب خودش ایمان داره چقدر محکم ادعای قهرمانیشو اعلام میکنه و مطمئنا این اتفاق براش خواهد افتاد
چرا که تا الان هم ژاپن تو خیلی از مراحل راههای موفقیت بسرعت طی کرده و این بخاطر اینه که اونها با برنامه ریزی ذهنی و تغییر باورهاشون تونستن ب این مرحله از نظر اقتصادی و صنعت برسند
خیلی تحسینشون کردم و یاد استاد عباس منش افتادم
استاد میگفت آنتونی رابینز که یکی از سخنرانان انگیزشیه کلی تبلیغات انجام میده ولی استاد عباس منش هیچ تبلیغاتی انجام نداده و با توکل به خدا و توجه به هدایتهای خداوند ی سایت داره که به نظر من عین یه شهر
که دارای چندین خیابون و میدون و هزاران شهروند ،داره هر روز بزرگ و بزرگتر میشه
و استاد هم ادعای بهترین سایت و نتایج رو داره
در صورتیکه من خودم از اینکه حتی پیش خودم ادعای موفقیت رو کنم میترسم چه برسه که بخوام به همه اعلام کنم
حالا اینسوال پیش میاد که چطور باورهامو قوی کنیم؟ اونم برمیگرده که چقدر متعهدانه عمل میکنم ؟
اینکه آیا استقامت میکنیم؟
یا وسطا میگیم بابا ولش کنا 😮💨
جواب نمیده 🥱
دقیقا همین جاست که باید فراموش نکنیم که خدا به کسانی که استقامت میکنند پاداش میده
باید نشانه ها رو دریافت کنیم و تایید و تحسین اما نچسبیم به نشانه ها
باید به نکات مثبت توجه کنیم وسپاسگزار باشیمباید استقامت کنیم و به باورهای ضعیفمون حمله کنیم هر روز هر دقیقه
باید بهترین خودمون نشون بدیم
و در آخر توکل کنیم و بدونیم که خدا با ماست
خدا هدایت مون میکنه
ما آنها نیستیم
خدا صدای مارو میشنوه ؟
ما هر چی ثروتمند تر بشیم به خدا نزدیکتر میشیم
خدا میخواد که ما ثروتمند تر بشیم
خدا خوشحال میشه که ما ثروتمند بشیم
ثروتمندان نزد خدا محبوب هستند
ثروتمند شدن باعث گسترش جهان میشه
و …..
همگی در پناه خدای مهربونم باشید
باسلام به استاد عزیز و مریم جون و دوستان عزیز واز خداوندسپاسگزارم که منو تو این مسیر قرار داد به نظرمن اصل از نظر استاد تنها فکر خدا رو خوندن و خدا هم میگه هر چیزی که حالت رو خوب میکنه انجام بده دیگه به چیزی کار نداشته باش من خودم خانه دارم چند وقتی هست تو این مسیر هستم وکلا کاری رو میکنم که دوست دارم واقعا همه چیز تو زندگی ام عالی هست به قول استاد آرامش رابطه عالی و همه امکانات به سادگی برام جور میشه واقعا تو این مسیر همه چیز بی ادا فقط خدا خودش خبر داره که چقد زندگی عالی هست و من تنها رو خودم کار میکنم اونم تازه فقط سعی میکنم خوب باشم روی اصل و اون کار که خدای گونه باشه کارکنم همچیز بر وفق مرادم هست و در آمد همسرم به شدت رفت بالا و من خودم این فکر رو میکنم ما کلا بهانه داریم بااین که همچین عالی هست بازم میخوایم نق بزنیم و من میدونم بادست زندگی کردن همین که یه مادر خوب ویه همسر خوب و یه خانم خانه دار خوب باشم وهر روز سعی کنم با عشق زندگی کنم و از هر چیزی لذت ببرم دیگه بیزینس امو بردم تمام و خدا خودش منو هدایت میکنه و من خودم گفتم خدایا هر جا که دارم اشتباه میکنم بهم بگو من یه روز بایکی از دوستان در حال گفتگو بودیم که دوستم داشت از بدی ها ی طرف مقابل میگفت ومن فهمیدم کارش درست نیست و آنقدر هم راحت نبودم بگم نگو و صحبتشو قطع کنم بعد نمیدونه دوسه دقیقه یکی بادست خودم زد به پهلوم و کلا من پریدم واصلا کسی نبود فهمیدم خدا بود و ما کلا از بحث رو ول کردیم میگم خدا همه جوره باماست فقط ما خیلی زود همچیز برامون تکراری میشه فکرم میکنیم این راه درست نیست در صورتی ماباید روی خودمان کار کنیم تا آخرین لحظه عمر و صبور شکیبا باشیم و لذت ببریم و هر لحظه از خدا هدایت بخوایم و با خودمان باصدای بلند که گوشمون بشنوه باورهای قدرتمند رو بگیم و تکرار تکرار کنیم و اصل همین هست که خودمان احساس خوب داشته باشیم همه چیز گفته میشه ممنونم از خداوند که هر لحظه در حال هدایت ماست😍🙏🥰