سریال زندگی در بهشت | قسمت 9 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

بازم سلام به همه دوستای خوبم و استاد و خانم شایسته عزیز🌷

راستش بنظر من هر فایلی که روی سایت قرار میگیره یه فرصته برای ما، بچه های استاد، که بیاییم بنویسیم و این نوشتن ها خیلی درک قوانین خداوند رو برای من جا میندازه تو مغزم و یجورایی آگاهی های اون فایل رو جمع میکنه یجا و یکپارچشون میکنه برام مثل یه پکیج، و خب البته به اندازه درکم. و این کار یعنی نوشتن کامنت یکی از بهترین کارای زندگیمه.

دوست دارم درکمو از آگاهی های این فایل هم بنویسم تا بهتر برام جا بیفته.

ارزش ابزار…قطعا ارزش ابراز خوب و قوی برای هیچ انسان آگاهی پوشیده نیست اما بنظر من باورهای خوب و قدرتمند مثل همون ابزار قوی ان در واقع و دقیقا مثل یه ابزار قوی میتونن غیرممکن هارو برای آدم ممکن و سختی ها رو براش آسون کنن. فقط فک کنین بدون اون آهنربا که اینجا در نقش ابزار قوی ایفای نقش میکرد چقدر میتونست پیدا کردن و درآوردن اون چکش سخت و حتی غیرممکن باشه اما اون ابزار قوی براحتی غیر ممکنه سخت رو تبدیل کرد به یه ممکن آسون و لذت بخش، دقیقا کاری که باورهای قدرتمند برامون میکنن و باید مواظب این باورها بود، که اگه گره این باورها شل باشه شاید براحتی از دستمون برن و چقدر داستان اون گره و شل شدنش و احتمال اینکه میتونست باز بشه و نه تنها چکشه بلکه خود ابزار هم به قعر دریاچه بره بمن یادآوری میکرد که باید روی باورهای قدرتمندت همیشه با دقت و آگاهانه کار کنی طوری که این کار بشه جزئی از شخصیت و رویه ی زندگیت.

اتفاق دیگه ای که برام خیلی جالب بود و قلب منو به تپش انداخت، مسئله آماده بودن جواب قبل از بوجود اومدن مسئله س. نمیدونم این چجوری کار میکنه اما من بارها تجربه ش کردم.

یادمه یبار برای کار جدیدم نیاز به یه کیف کوچیک مدل دانشجویی داشتم و شبه روزی که قرار بود برم سرکار اینو فهمیدم و خب اون موقع امکان تهیه شو نداشتم چون دیر وقت بود و حتی پولشم نداشتم. رفتم از خواهرم پرسیدم که آیا همچین کیفی داره بهم بده چون دیده بودم قبلا که داشت یه همچین کیفی و اون گفت نه یکی داشت که کهنه شده بود و انداخته بیرون.

همون موقع تو دلم با یه حس اطمینان قلبی گفتم عب نداره خدا اوکی میکنه برام و داشتم میرفتم بخوابم که مامانم گفت من یکی دارم که اتفاقا از اداره خواهرت بهم هدیه داده بودن برای روز مادر. وقتی کیفو دیدم دقیقا همون چیزی بود که من میخواستم دقیقا یعنی خیلی بهتر از دقیقاااا ها. نمیدونین چه حالی شدم و چقدر برام برنامه ریزی های خدا عجیب اومد که این خدا ببین چجوری جواب مسئله منو از چن ماه قبل آماده کرده بود گذاشته بود اونجا. انگار که میدونست قراره چی بشه انگار که نه قطعا میدونست.

نکته آخر فایل که اشاره داشت به نحوه نگاه ما به اتفاقات و وابستگی مستقیم نتیجه اون اتفاقات به نوع نگرش ما دوباره این مسئله رو بهم یادآوری کرد که ما داریم در هر لحظه زندگیه خودمونو خلق میکنیم و در واقع همه ی اتفاقات میتونن ۱۰۰% خوب باشن برامون حتی اگه حالمون خوب نبوده و اتفاق بدی افتاده برامون. چرا که اگه درست نگاه کنیم به همون اتفاق بده بما بزرگترین درسها رو میتونه بده برای تغییر رویه ی زندگیمون و میتونه نقطه ی عطفی بشه تو زندگیمون که حتی بعدها ازش به عنوان بهترین و مهمترین اتفاق زندگیمون یاد کنیم که زندگیمونو از جهنم خود ساخته تبدیل به بهشت خودساخته کرده.

بخداااا زندگی مثل خمیر بازیه و ما داریم بهش شکل میدیم، ما داریم با دستامون تعیین میکنیم که این خمیر به چه شکلی در بیاد (بما قدمت ایدیهم) و هرلحظه توان تغییر دادن شکل اونو داریم.

پس نحوه نگرشمون به خودمون، زندگی، آدما، اتفاقات و مهمتر از همه به خداونده احد و واحد خیلی مهمهههه.

چقدر لذت بخش بود نوشتن این کامنت برام و چقدر مفید بود برام البته خب به اندازه ی درکم مینویسم و به اندازه درکم میفهممشون.

عاشقانه دوستتون میدارم 🌷💓

تا عاشقانه ای دیگه خدافظ👋