سریال زندگی در بهشت | قسمت 101

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار آناهید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام

استاد میدونین با دیدن این فایل یاد کدوم آیه قرآنی افتادم ؟؟؟ اونجا که خدا میگه زور ایمان آورندگان چندین برابره کافران هستش …

قشنگه نه … کسیکه ایمان داره به یگانگی الله و اینکه در مسیر کمکش میکنه جسارت پیدا میکنه و این جسارت یعنی نداشتن ترس و این ایمان باعث میشه که به تمامیه شهودات اعتماد کنه و البته اونارو عملی کنه حتی اگه بظاهر خطرناک یا غیرقابل باور باشه و وقتی انسانی بتونه تا این حد به وجود الهامات ایمان بیاره چنان قدرتی پیدا میکنه که میتونه کوه رو از میون برداره … گاهی اعتماد کردن به شهودات باعث میشه که خوده آدم کنار بایسته و دنیا دست به دست هم بده تا اونو در مسیر خواسته هاش قرار بده … مهم اینه که ایمان داشته باشیم و به چیزیکه بهمون گفته میشه با جسارت تمام عمل کنیم …و اون وقته که میبینیم تمام مانعها پودر میشن اصلا …

طی روند کار قانونی که داشتم خییئیلی حالم بد میشد وقتی میرفتم دادگاه و با طرف مقابلم روبرو میشدم و همش دعا میکردم تا میشه دادگاه نرم.. یادمه جلسه ی آخر که قرار بود حکم آخر توسط قاضی امضا شه صمیمانه از بهترین دوستم الله خواستم که کمکم کنه که چی بگم ؟؟؟ یعنی بهم بگه چجوری از خودم دفاع کنم … توی سالن انتظار بودم و داشتم از الله همین درخواست رو میکردم که دیدم زن و مردی از اتاق اومدن بیرون و مرد خیلی محکم به زن گفت مگه نگفتم امروز تو فقط سکوت کن ؟؟؟ چرا حرف زدی ؟؟؟ حالا دیدی کارت خراب شد ؟؟؟

من چشام خیره مونده بود روی دهن مرد و صدای محکمش هی می پیچید توی گوشم … امروز تو فقط سکوت کن !!!

و من فهمیدم که الله جواب پرسشم رو داد .. من باید تحت هر شرایطی فقط باید سکوت کنم با اینکه طرفم آدم بددهن و بی ادبی بود … به هرحال من با توجه به آموزشهای شما و اینکه چقدررررر عمل به این آموزشها منو در مسیر درست قرار داده بود اونروز حتی یه کلمه صحبت نکردم و طرفم از سکوت من جون به لب شد و با پرخاشگری حمله کرد سمت من و قاضی با دیدن این صحنه بدون حتی تاخیری حکم رو بنفع من زد با این عنوان که ایشون سلامت روان ندارن …

اونروز خیلی واسم سخت بود که نتونستم به صورت کلامی از خودم دفاع کنم ولی چون بهم الهام شد که سکوت کنم منم جسارتش رو پیدا کردم و در مقابل تمام سوالات حتی کوچکترین کلامی از دهنم در نیمد .. اینقدر جسور و شجاع بودم که حس کردم روزه ی سکوت گرفتم … و همین سکوت باعث شد قدرت من هزاران برابر بشه و این بمعنای زور بازو نیست بلکه بمعنای اینه که وقتی جسارت عمل به الهامات قلبی رو پیدا کنم دنیا با قدرت منو در مسیر درست قرار میده ..

امروز با صحبتهای شما دو تا یاد این تجربه م افتادم و دلم خواست با شما و دوستانم به اشتراک بزارم …

گاهی سکوت بزرگترین قدرته.. حتی پرقدرت تر از بمب اتم …

یچی دیگه م دلم میخواد بگم … شما و عزیز دلتون اولین زوجی هستین که تمام حرفاتون در مورد قوانین جهان هست .. یعنی توی ریزترین مسائل روزمره تون هم قوانین رو میکشین بیرون و با ما به اشتراک میزارین … والا تا دیدم و یادم میاد همه ی زن و شوهرا دارن از خوردن و پوشیدن و درس خوندن بچه هاشون باهم بحث و دعوا میکنن … شما اولین کسی هستید که بمن یاد دادید حتی بچه ی آدم هم باید زندگیه شخصیه خودشو داشته باشه و ما نمی تونیم برای کسی غیر خودمون تصمیم بگیریم …

عاشقتونم و براتون همواره عشق و سعادت آرزومندم …

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    732MB
    62 دقیقه
  • فایل صوتی سریال زندگی در بهشت | قسمت 101
    56MB
    62 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مربی» در این صفحه: 4
  1. -
    مربی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    بنام خالقی بی همتا

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستانی که این کامنت رو میخونند

    من توی این فایل فقط با یک موضوع کار دارم و اونم اونجایی بود که استاد در مورد شجاعت داشتن صحبت میکردن و شجاعت رو از زاویه ای دیگه نگاه کردن و توضیح دادند و گفتن شاید همه به دید اینکه عجب ادم شجاعی هست، عجب ادم بی کله و یا نترسی هست به موضوع نگاه میکنند اما دلیلش اینه که در ذهن من اهرم رنج و لذت اینطوریه که من نمیتونم ترسو باشم.

    اگر بترسم خیلی برام رنج اوره و رنج این ترسیدن برام دیوانه کننده است به همین دلیل من رو شجاع میکنه و من کوتاه بیا نیستم و نمیترسم.

    استاد اونجایی که گفتی اون دوستی که دوتا زور گیر بهش با قَمه گفتن یا گوشیت رو مثل بچه ادم بده یا میزنیمت و اونم گوشیش رو داده، منم گفتم درست ترین کار رو کرده و ادم عاقل میدونه که یه گوشی ارزش اینکه بخوای خودت رو به درد سر بندازی و یا داستان برای خودت درست کنی رو نداره، تو قانون رو میدونی و بهترین کار اینه که بگی اشکال نداره و خودت رو درگیر نکنی، بهتره برای یک گوشی و یا اصلا هر چیزی طلا و پول و هر چیزی خودت رو به درد سر نندازی. بعد شما گفتی برای حتی یه صد تا تک تومنی.

    وقتی شما گفتی که من بودم قبول نمیکردم و باهاشون درگیر میشدم گفتم این نظر شخصیه استاده و خب شاید طبق اون باورهایی که باهاش بزرگ شده باشه و خب بالاخره تعصب و…اینطور چیزاست که اینطوریه و گفتم به نظر من کار درستی نیست که بزنن با قمه لَت و پارت کنن و جونت رو به خطر بندازی به خاطر دوتا ادم نادان و لاشی.

    اینکه استاد میگه من حاضرم بمیرم ولی باج ندم رو گفتم دیگه اینجا استاد خیلی تعصبی به قضیه نگاه میکنه.

    خلاصه این رو بگم که با صحبت ها حال نکردم و این موضوع در بک گراند ذهن من داشت کار میکرد.

    استاد توی فایل توحید عملی ۶ که من خیلی گوشش میکنم، میگن که اگر توحید درک بشه مسائل مالی و خوراک و پوشاک و روابط وسلامتی و… همه چیز شما خود به خود حل شده است.

    اینم استاد میگه که توحید دو جنبه داره اینکه نباید روی کسی حساب کرد و

    اینکه هیچ کسی قدرت تاثیر گذاری در زندگی ما رو نداره.

    خب من میگم خیلی این فایل رو گوش کردم و بارها خودم رو با اون اگاهی ها زیر و رو کردم بارها، که چقدر ایمان دارم؟ چقدر نگاهم توحیدیه؟ چقدر توحید رو درک کردم و در عمل توحیدی ام؟

    این سوال امتحانی من همیشه بوده و هست.

    حتی کنکوریه برای من.

    خب من توحید رو اینطوری نگاه میکردم که من خالق صد در صد زندگی خودم هستم و درست هم فکر میکردم و همین باعث میشد به حرف کسی اهمیت نمیدادم، دنبال راضی کردن و همسو کردن کسی با خودم و یا حمایت از کسی نبودم و با شجاعت تنهایی با دست خالی مهاجرت کردم و سعی کردم اونطور که دوست دارم زندگیم رو خلق کنم و….

    و همیشه هم خودم رو شجاع میدونستم و میگفتم خداوند به شجاعان پاسخ میده.

    البته خیلی اینطور نبوده ام و خیلی از این باورها رو خودم ساختم در وجودم که اینم تکاملی بوده و تکاملش طی شده و بارها میشد که روی دیگران حساب میکردم و یا محتاج بودم و بارها ضربه میخوردم تا درک کردم که نباید روی کسی حساب کرد و سعی کردم فقط روی خداوند حساب کنم و با توکل به خدا زندگیم رو اونطور که میخوام بسازم.

    اما یه چیز رو نمیدونستم که باور دارم یا نه و به خاطر همین خیلی خوب درکش نکرده بودم.

    اونم این بود

    هیچ کسی در زندگی من قدرتی نداره.

    تاریخچه من؛

    همیشه از بچگی اینطوری بودم که غرور داشتم و هرگز به کسی التماس نمیکردم، یعنی حتی اگر دعوام میشد و یا توی دعوا من رو میکشتن هم باز تسلیم شدن در کار نبود و اگر بلند میشدم باهاش دعوا میکردم و میزدم لت و پار میکردم.

    یادمه یه فیلم هندی نگاه میکردم یه ۴۰ .۵۰ نفر ادم میخواستن یه نفر رو کتک بزنند، اونم یه ادم قوی و هیکلی بود اما دید نمیتونه همشون رو بزنه .

    برگشت بهشون گفت شما شاید بتونید من رو بزنید و بکشید حتی ممکنه زخمیم کنید ولی در هر صورت اگر نمردم و زنده موندم حتی اگر با هیچ کدومتون کاری نداشته باشم اونی که اولین کتک رو به من بزنه رو میکشمش.

    بعد هیچ دیگه، کسی جرئت نکرد دعوا کنه، همه میگفتن چرا من بزنم، اون یکی چرا من بزنم و… اونم راهش رو کشید و رفت.

    من به کسی باج نمیدادم و از کسی نمیترسیدم اما هیچ وقت دعوا رو شروع نمیکردم، یعنی طرف تا من رو نمیزد من نمیزدمش، حالا چه از من قوی تر بود چه ضعیف تر فرقی نداشت، من هیچ وقت دعوا رو شروع نمیکردم و خب ادمهایی هم بودن که یکم ازشون میترسیدم توی دوران مدرسه، دبیرستان، خدمت سربازی و ترسم به این شکل بود که میگفتم اینا زور دارن، دوروبروشون شلوغه، چندین نفر هستند و… بزار خودم رو باهاشون درگیر نکنم. ولی اگر میخواستن برام درد سر درست کنند بدون ترس میجنگیدم باهاشون و اینطوری نبود که بهشون باج بدم، ولی خب جرئت اینم نداشتم که بهشون گیر بدم و یا به قول گفتنی نمیخواستم برای خودم درد سر درست کنم، حالا هر چقدر ذهن من قدرتشون بیشتر بود، کناره گرفتن من هم بیشتر.

    میگفتم تا زمانی که بهم کاری ندارن منم کاری بهشون ندارم ولی اگه بخوان برام درد سر درست کنند میزنم فکشون رو پیاده میکنم، به خاطر همین هیچ وقت احساس ترسو بودن نداشتم.

    خلاصه این داستان و تاریخچه از خودم رو برای درک بهتر موضوع گفتم که بهتر درک بشه موضوع توحید.

    خب این گذشت و من با این باورها بسیار بسیار ضربه ها خوردم.

    نشتی این موضوع کجاست.

    من به اونها قدرت میدادم،

    من فکر میکردم که اگه بخوان برام درد سر درست کنند میتونن این کار رو کنند،

    من فکر میکردم قدرت ضربه زدن به من رو دارن و به همین دلیل اونها رو درد سر میدونستم و برای همین باهاشون گلاویز نمیشدم.

    میدونید من این موضوع رو خیلی بررسی کردم.

    توی این موضوع من باور به خودم و اینکه خداوند با منه رو نداشتم.

    به عوامل بیرونی قدرت میدادم. باور نداشتم که در دنیای من فقط یک قدرت وجود داره و اون قدرت منم، در وجود منه،

    اون خدایی که به عنوان رب یعنی تنها قدرت قبولش داریم رو درک نکرده بودم.

    اون رب که تنها قدرته و اون قدرت رو به من داده برای خلق زندگیم رو نمیفهمیدم یعنی چی؟

    حتی بعد از آشنایی با قوانین و استاد و درک موضوع الله و رب.

    یعنی اونها اگر میخواستند به من صدمه بزنند نمیتونستند، تنها در صورتی میتونستند که من این قدرت رو بهشون میدادم و من اون قدرت رو در درون خودم احساس نمیکردم.

    اگر من این قدرت رو باور کرده بودم حتی اگر صد نفر هم بودن نمیتوستند، واصلا من با این نوع نگاه جذبش نمیکردم. من اون موقعیت ها رو با اون ترس جذب میکردم و سرم میومد و من هی میخواستم ازش فرار کنم. نمیفهمیدم که اینطوریه ها؟

    فکر میکردم دارم اعراض میکنم از ناخواسته ها

    و این قدرت رو هر کسی داشته باشه، به قول خداوند

    که در قران میگه یک فرد با ایمان برابر با ۲۰۰ نفر بی ایمانه.

    خداوند این قدرت رو فقط به من، به من داده، به اونها نداده، چون اونها در دنیای خودشونن نه من. پس در دنیای من فقط یک رب و یک قدرت وجود داره و اون قدرت برای منه. به من داده شده.

    خداوند میگه برگی بی اذن خداوند بر زمین نمی افته یعنی چی؟

    ایا برای همه است؟

    نه فقط برای کسی که به قدرتش ایمان دارند.

    اگر من اونها رو قدرتمند و تاثیر گذار و درد سر در زندگیم میدونستم به این دلیله که من بهشون قدرت میدادم و این همون شرک غیر قابل بخششه.

    قدرت دادن به عوامل بیرونی.

    من از اطلاعات و سپاه ایران میترسیدم و به خاطر همین سال ۹۶ من رو بی گناه ۱۵ روز بردن توی اطلاعات و شدید کتک خوردم و بسیار اذیت شدم و جرم سیاسی بهم دادن برای کاری نکرده، ساعت اکتیو گرون قیمت و کمربند چرم اصل من رو بهم ندادن از وسایلم و گفتند گم شده و من پیگیری نکردم و شکایت نکردم چون میگفتم همین که ازاد شدم و نکشتنم خدارو شکر ولش کن نمیخوامش و دنبال درد سر برای خودم نباشم.

    من توی خدمت سربازیم به خاطر اینکه اون سرباز بده و گاو پیشونی سفید نباشم به ادمی که نصف من هیکل داشت و ارشد من بودم چیزی نمیگفتم و اون از من اشخوری میکشید.

    من ریشه این موضوع رو نگاه کردم در کل زندگیم.

    هر جایی من به این فکر کردم که بزار قضیه رو یه جور دیگه نگاه کنیم، بزار درد سر درست نکنم، بزار قضیه به خوبی فیصله بشه که جنسش ترس من بود که جنسش قدرت دادن به عوامل بیرونی بود نه تنها به خوبی فیصله پیدا نکرد بلکه برام داستان شد بلکه برام درد سر شد.

    چرا درد سر شد؟

    چون من دردسر میدیدمش و باور داشتم که میتونه دردسر برام درست کنه. من بهشون قدرت داده بودم.

    از هر چی هم بترسی سرت میاد.

    تو رابطه هام هم این بود، رابطه های عاطفیم.

    وقتی نگران فرد توی رابطه شدم، میگفتم بزار من ادم خوبه باشم اون نمیفهمه که بی عزت نفسی و بی ارزشی ریشه میگیره.

    میگفتم بزار اون ادمه که هی رابطه رو کات میکنه و هی وارد رابطه میشه نباشم وبزار همین رابطه رو درستش کنم، و هی سعی میکردم درست بشه، هی اون بیشتر ناز میکردن و بیشتر فاصله میگرفتن و در نتیجه میرفتن و رابطه قطع میشد.

    من از چیزی که میترسیدم سرم می اومد و فکر میکردم اگر این کارها رو کنم درست میشه اما نمیدونستم تنها یه راه برای خوشبختی و تنها یک قدرت وجود داره. راه برای خوشبختی طبق قانون عمل کردن و اون قدرت رو رب دونستن. تمام.

    توی بیرنس هم همین بوده و اگر من این پاشنه اشیل رو میدونستم و درست میکردم الان میلیاردی درامد داشتم.

    الان ۴ سال میشد که من در اون شغلی که بسیار دوستش داشتم و هنوزم دوستش دارم، داشتم فعالیت میکردم و بسیار رشد کرده بودم.

    خلاصه که اینبار به هدایت خداوند تکامل طی شد و پیداش کردم. این شرک رو در وجودم پیدا کردم.

    خلاصه که پیداش کردم و کلی با این پاشنه آشیل زندگی کار دارم.

    هر چی ازم گرفته رو هزار برابر رو پس میگیرم.

    احساس لیاقت و خود باوری.

    عزت نفس و اعتماد به نفس.

    هیچ نیروی هیچ قدرتی، هیچ دولت و سپاهی، هیچ نیرویی در جهان وجود نداره که در زندگی من بتونه اندازه پشیزی ضربه بزنه.

    من بمیرم هم دیگه در این احساس بی لیاقتی، بی ارزشی و عجز و ناتوانی نمیمونم و درستش میکنم.

    تعهد میدم که این باور رو درستش کنم . این رد پا از خودم.

    به خدا می سپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 83 رای:
    • -
      مربی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      سلام به استاد سید حسین عباسمنش و سلام به پارنتر قدرتمند ایشون خانم مریم شایسته و سلام به تمام حاضرین در بزرگترین و ارزشمند ترین و‌ توحیدی ترین سایت موفقیتی جهان که تا کنون از آن اگاهم

      سه سال از کامنت قبلی من گذشته و بارها در این سالها با مرور این کامنت به خودم یاد آوری کردم که هدف تو درک توحید و اجرا در عمل به آنه و در پایان کامنت آن تعهد که متعهد میشوم که ریشه یابی کنم شرک در وجودم رو و نهالی نو بکارم در وجودم همیشه با من بوده، در این سه سال هر بار بهش رسیدم حس میکردم هنوزم درک قابل شهود و شعوری ازش ندارم و امروز طی اتفاقی و در ادامه ی اتفاقاتی که از همون سال تا به الان دنبال درک و ریشه یابی آن هستم دیدم چقدر قدرتمندانه تر دارم عمل میکنم و چقدر حس اینکه من فرمان میدم و جهان اطاعت میکنه رو دارم، به فوریت سجده شکر کردم، گریه کردم و به مثال سلیمان نبی در قران گفتم بدون شک این از فضل پروردگار منه و بارها گفتم بازم میگم خیلی باید خیلی خیلی ها باید باورهام‌ تغییر کنه تا بتونم احساس سلیمان نبی از توحید و نزدیک بودن به خداوند رو درک کنم اما خرسندم بسیار از نتایج خرسندم، موفقیتم رو جشن میگیرم و خودم رو تحسین میکنم که به تعهدی که در کامنت بالا به خودم دادم عمل کردم

      و تعهدی دوباره میدم

      چه در روزهایی که سر شوقی و حالت خوبه و نتایج دلخواه شده و احساس پیروزی داری

      چه در روزهایی که حالت بده و احساس شکست و ناتوانی و اشتباه و عدم اعتماد بنفس و کج فهمی و نتایج نا دلخواهی

      به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی نباید تعهدت رو برای درک و عمل به قوانین از دست بدی

      همان طوری که استاد شجاعت رو با ترس بدست میاره و میگه من شاید شجاعت رو فقط در جسارت نبینم بلکه نمیتونم بپذیرم که ترسیدم و این منو شجاع میکنه

      پس منم نباید بپذیرم که چون نتونستم پس نمیتونم

      و نباید بپذیرم که چون تونستم پس همه چیز تمامه

      نه اگر هماهنگی خودت با خواسته هات به دنبال بهتر زندگی کردنی پس

      هرگز نباید تعهدت رو از دست بدی

      ممنونم️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مربی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام نرگس جان

    سپاسگذارم عزیزم، ممنون که با عشق هستی و احساس درکت، احساس اگاهی بخشت رو باهام به اشتراک گذاشتی.

    باور دارم و سعی میکنم هر روز این باور رو بیشتر در خودم نهادینه کنم که همه ما به یک اندازه به این جریان رحمت و ثروت و نعمت دسترسی داریم، وقتی میبینم که افرادی هستند که این قدرت و این لیاقت رو باور کردند و مثل سید حسین بهترینها رو در تمام ابعاد زندگی خلق کردند و تجربه میکنند، وقتی هستند کسانی که مثل جف بزوس هایی رو که ثروتمند ترین فرد جهان هستند، اونم نه با سختی و زور زدن و… بلکه با یک روند تکاملی و بسیار ارام و ساده، با باور کردن خود و توانایی های خود و احساس لیاقت داشتن. با باور کردن خداوند، رب و فرمانروایی که این قدرت رو در اختیار کسانی قرار میده که فرمانروایی و قدرت رو فقط الله میدونند.

    با ایمان داشتن و پیروی کردن از نیرویی هدایتگر و حامی که همیشه با ماست.

    وقتی میبینم که ایلان ماسکهایی هستند که مسئله ای حل نشدنی رو حل کردند

    وقتی میبینم ابراهیم و موسی و نوح و محمدی رو که از قدرت زمانه خود باکی نداشتند و میگفتند هر انچه قدرت برای نابودی ما داری انجام بده، شما منتظر باشید ما هم منتظریم.

    نرگس جان تحسینت میکنم و با ایمان میگم که لایق بهترین ها هستی. این تعهد شما این جسارت و نبوغ شما قابل تحسینه.

    انشالاه که هر روز توحیدی تر زندگی کنیم.

    به خدا میسپارمت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مربی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    بنام خدای یکتا

    سلام به آقا رضای عزیز

    خیلی خوشحالم که با شما آشنا میشم آقا رضا

    من سالهای سال یعنی نزدیک به هفت ساله که با استاد و این مباحث آشنا هستم و در تمام فایلای استاد و توضیحات و آموزشهای ایشون دنبال اصل و یا اون عامل اصلی بودم که من بهش میگم فرمول اصلی.

    من معتقدم تمام مسائل و موضوعاتی که در هر جنبه از زندگی به دنبال حل و رشد در اون جنبه هستیم مثال معادلات ریاضی است که فرمولی مشخص دارد و هر چقدر حل می‌کنیم تسلط ما بر فرمول بیشتر میشه، خاطرمان باشد تمام موانع تنها و تنها ذهنی هستند و تمام تمرین ها قطعا برای تغییر نگرش ما نسبت به آن موضوع است . چون اگر به دنبال تایید از سمت بیرون باشیم، در نتایج ، ظاهر چنان می‌تواند گولمان بزند و ما را از ادامه و انجام مستمر تمرین سرد کند که اصل(فرمول اصلی) و عامل اصلی که ذهن است را از یاد ببریم ، اینکه ظاهر چه چیز را بیان می‌کند نباید تمرکز تو را بدزدد، تمرکز روی چرایی انجام تمرین که تغییر نگرش است، چون ما میدانیم که ذهن است عامل و لاغیر

    خاطرت باشد دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم مملو از معادله و مسئله است ، مملو از تضاد و افکار نا هماهنگ و البته می‌تواند هماهنگ باشد، حل هر معادله و مسئله ای صرفا به معنای رشد بیشتر برای ما نخواهد بود زیرا اینکه چه معادله و مسئله ای را رو باید حل کنیم برمیگرده به فرمولی که برای حل اون مسئله داریم

    این بدین معنی است که شما هر تمرین و هر مسئله ای رو نباید حل کنی و انجام بدی به معنای رشد، بلکه اینکه چرا این تمرین رو باید انجام بدم و چه تاثیری رو داره میذاره موضوع پر اهمیت ماست.

    جهان مملو از مسائلی است که اگر فرمول زندگی یعنی خوشبختی را درست درک نکرده باشیم، عمر مان را صرف حل مسائلی خواهیم کرد که هیچ جایی در زندگی ما نداشته و عملا رشدی را در زندگی ما رقم نخواهد زد.

    نتیجه کلی؛ تمرین ها برای رشد ما در مسیری است که در زندگی برای رسیدن به هدفی که انتخاب کرده ایم طراحی شده اند و مقصود از آن تمرین‌ها تغییر افکار و باورها و نگرش ما نسبت به آن موضوع خاص و هدف ما در زندگیست، پس اگر فرمول را درست نشناخته باشی ممکن است آن تمرین به جای عزت نفس بیشتر، سرکوبت کند و حس دیوانگی و یا توهم زدن و در کل احساس بد بیشتری را به تو‌بدهد

    پس تمرین ها صرفا برای تغییر الگوهای ذهنی و نگرش ما برای حرکت به سمت آن خواسته است که داریم که اگر درست و هماهنگ باشد طبیعتا شما نه تنها نباید ترس‌هایتان کمتر شده باشدبلکه گام به گام‌باید به شما انگیزه و شجاعت بیشتر و احساس خوب بیشتری بدهد و به ایمانتان بیفزاید و در نهایت نتایج آنقدر خرسندتان می‌کند که شکی برای انجامش ندارید

    در پایان صحبتم

    هدف خود را مشخص کن

    آن هدف حتما اولویت محور باشد سپس

    تمرینات لازم برای تغییر ذهنیت نسبت به آن باورها و نگرش را پیدا و انتخاب و خلاقانه ابداع کن

    تاکید؛ تمرین‌ها باید به شکلی انجام شود که نگرش را همسو کند و محکم و با صلابت به سمت ان خواسته حرکت کن و تمرینات را در جهت احساس خوب بیشتر برای ادامه مسیر ‌و رسیدن به خواسته ات انجام بده، عمل به انجام کار فیزیکی صرفا نمیگن، بلکه عمل به معنای انجام کاریست که منجر به تغییر نگرش گردد

    هر چقدر خلاقانه تر انجام دهی انگیزه برای حرکت بیشتر و ایمان و توکل واقعی تر

    خط تعادل در درک هر موضوعی را در تمام مراحل زندگیت به خاطر بسپار

    پایدار باشی و رستگار

    ممنون که به اینجا سر زدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: