سریال زندگی در بهشت | قسمت 101 - صفحه 11

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2507 روز

    سلام استاد

    سلام مریم جان

    چه مصاحبه قشنگ و پرباری بین شما بود

    من دوست داشتم خیلی زیاد

    همیشه دلم میخواد کسانی اطرافم باشند که از قانون و استفاده اون حرف بزنن برام

    اما کم هستند

    این سریال و این مصاحبه این گفتگوها عالی هستند

    خدایا چه زیبا شنیدم موضوع هدایت را

    چقدر گم کرده راه هستم

    چه خوب گفتید و از این توضیح عالی بینهایت سپاسگزارم

    خدایا برای هر کسی فرق میکنه برای من زیبا با فرزندم فرق میکنه

    خدایا شکرت

    این یعنی دنیای همه آدمها فرق میکنه

    حتی الان دارن میگن مردمک چشم هر انسانی منحصر به فرد هست

    و هر انسانی دنیایی متفاوت از دیگری داره

    خدایا بابت این آگاهی این نعمت و این همه نظم و قانون سپاسگزارم

    استاد جرات و جسارتتون رو دوست دارم

    ایول من همیشه از این مدل پسرها و این کارها خوشم میومد

    و جسارت شما رو بهتون تبریک میگم

    بی نهایت خاطراتتان عالی بود و بی نهایت تبریک

    استاد ممنون از شما و فایلهای بینطیرتون

    خدایا منو در مسیر درست در مسیر نعمت و ثروت و فراوانی هدایت کن

    و چشم دلم را باز کن تا هدایتها را درک کنم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    شاد و موفق و ثروتمند پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مریم صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    وای استاد خیلی خوبی😂😂🤣🤣🤣😂😂عاشقتمممم چقدر جسور بودین فقط سع ساعت خندیدم به داستانه کارخونتون احسنت به این جسارت واقعا از همون اول لحظه هارو درمیافتین لحظه را دریاب بقیش چی میشه بیخیاللللل لذتتو ببر خیلی خوب بود خیلی صحبت های دلتشینی بود خدایا شکرت خیلی آموزنده بود عاشقتونم سپاسگذارم👏🏻💫🙏❤️مریم بانو‌از شما هم متشکرم بابت سوال های خوبتون❤️🌹❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    آرین عبّاسی گفته:
    مدت عضویت: 1677 روز

    سلام بر خداوند جان و خرد!

    درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و پیروز باشیم همگی!

    خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر کادر اجرایی سایت!

    بسیار قسمت عالی و جذابی بود!

    هدایت رو مجبوری نکنیم!

    اولش خب استاد یکم اِرور داد ولی با همراهیِ خانم شایسته در ادامه گفت که: منطق رو نباید توش قاطی کرد و همچنین شیوه ی از قبل تعیین شده رو واردِ بازی نکنیم!

    هدایت یک چیزِ شخصی است و برایِ افراد مختلف با نقطه نظرهای مختلف وجود داره!

    مثل داستان های قرآنی: قابیل و هابیل، حضرت نوح، ابراهیم(۲)، موسی، محمد، یوسف و …!

    هدایتِ هر فردی هم به گونه ای است که برای اون فرد قابلِ درکِ و ملموسِ!

    باید ایمان داشته باشیم که تو حلِ مسائل مختلف هدایت می شویم!

    احساسِ عجز!؟

    آره ولی توش نموندم؛ احساسِ تردید رو با سم دونستن، از بِین بردم و احساسِ ترس از آینده رو با امید داشتن و مثال منطقی برای ذهن آوردن و الگو از اتفاقات گذشته و …؛ حل کردم!

    مثالِ شکارِ آهو توسط شیر، جالب بود!

    باید راهش رو پیدا کنیم!

    از خداوند هدایت بخواهیم!

    پرونده هایِ هدایت آمیز رو مرور کنیم!

    احساسِ بد پیدا کردن، اشکالی نداره ولی باید هنرِ این رو داشته باشیم که تغییرش بدیم و توش نمونیم!

    سرزنش و پشیمانی!؟

    آره ولی زمانش خیلی کم بوده؛ از یک زاویه ی دیگر به قضیه نگاه کنیم و ذهنمان را آرام کنیم و همچنین به خودمون سخت نگیریم!

    نخواهیم به طُرُق مختلف خودزنی کنیم!

    در صلح باشیم و خودمان را عزیز بدانیم!

    به خودمون ضربه نزنیم و خودمونو اذیت نکنیم!

    یادمان باشد این جسم، فقط در یک بازه ی زمانیِ کوتاه روی ما کوک شده؛ پس باید امانت دار باشیم!

    اونجایی که استاد گفت به خودم سخت نمیگیرم ولی به دیگران زیاد سخت میگیرم و البته با دلایل منطقی، خیلی حال کردم!

    داستانِ هواپیمای ایرانی و اون پدافند آمریکایی از زبانِ استاد خیلی جالب شد!

    خودمان را جایِ آن فرد بگذاریم، او هم حقی دارد و باید از اشتباهات درس گرفت بعد از اینکه مسئولیتِ شان را پذیرفت!

    آدم هایی که به خودشون سخت نمیگرین، کمتر اشتباه می کنند چون نگرانش نیستند!

    اینکه سرزنشِ دیگران برامون اهمیت داشته باشه و بخواهیم بیش از حد کمال گرایانه کار کنیم، خودمونو فقط اذیت کردیم!

    برخوردِ دیگران در کنترلِ ما نیست اما واکنشِ ما به آن برخورد دستِ خودمون است!

    چرا جسوری!؟

    برمیگرده به استفاده از اهرم رنج و لذّت؛ اگر برایِ یکی انجام دادنِ یک کار جسارتِ بزرگی می خواهد؛ شاید برای یکی دیگر انجام ندادنِ آن کار، زجر آور باشد!

    مثال: پایین شهر رفتن، شب، جنگل رفتن و …!

    داستانِ خفت گیری تو اتوبان، خیلی درس برانگیر بود و نقطه نظر استاد هم جالب بود!

    مثلِ همون تصمیماتِ از پیش تعیین شده می ماند!

    داستانِ موتوری و استاد و کت و شلوار، دیگه خیلی خفن بود!

    شجاع بودن = نپذیرفتن ترس

    اون داستانِ حمله ی ۱۵ نفری، در زمانِ بچگی و در قُم که دیگه خیلی آتیشی بود، مثلِ فیلم های هندی یا انیمیشن ها که اون وسط گرد و خاک میشه!

    صحبتِ اون بچه محلتون خیلی جالب بود!

    نترسیدن چیزی است که جسارت را بیدار می کند!

    داستانِ سفرهایِ اروپایی هم که خیلی شیرین بود!

    اونجا حسِ جسارت در خدمت حسِ کنجکاوی بود!

    بریم سر داستانِ رفتن به فرانسه و دیدار با اون خانمی که یکی از شاگردهای استاد بود و به قول معروف همه چی تمام بود!

    میگن از هر انگشتش هزارتا هنر میریزه همینه!

    و در شهر لیل واقع در شمالِ فرانسه سکونت داشتند!

    امیدواریم موفق باشند!

    تعویضِ ماشینِ نوی دنده معمولی، با ماشینِ کارکرده ی دنده اتومات، بسیار کارِ بزرگی بود!

    اسم برخی از شهرها و کشورهایی که استاد از آنها دیدن کردند: فرانسه، بلژیک، هلند، آلمان، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، لوکزامبورگ، سوئیس، گرجستان، تایلند، دبی، سالزبورگ و …!

    به مشکلاتِ مسیر نَیَندیشیم!

    هر مشکلی در مسیر کلیدی برای باز کردنِ درهای بعدی است و به قول معروف هر آنچه که من را نکشد، قوی ترم خواهد کرد!

    هر اتفاقی که در مسیر کنجکاویِ مان برایمان رخ دهد، همان چیزی است که باید اتفاق می افتاده و ما باید درسش را یاد بگیریم!

    باید خواسته هایمان را متولد کنیم و مراحلِ تکاملی یادگیری و پیشرفت را طی کنیم!

    علاقمند باشیم برای چیزهای جدید، چون مسیر اهمیت دارد!

    سنِ تجربه کردنِ آمریکا و اروپا برای استاد، به بیش از ۱ میلیون سال میرسد!

    ماشاالله استاد چه پرونده های پُر و پِیمونی دارن!

    داستانِ ممنوعیتِ تورِ شخصی در دانشگاه و اما نه برای استادی که محدودیتی در عشق و حال نمیبیند!

    بریم سر داستان تهیه ی گزارش از کارخانه جات در دوره ی دوم راهنماییِ فنی حرفه ای!

    خب استاد تو این مورد هم خوش درخشیدند و با مجوزاتِ خودشون رفتن به شهرک صنعتی ساوه!

    و اونجا از کارخانه ی تولید کلوچه گرفته تا پفک و ماکارونی، همرو بازدید کردند و کلی هم نوشِ جان کردند!

    اون ماکارونیِ تخم مرغی دیگه چه چیزی!؟ من خودم هنگیدم راسیتش!

    ماشاالله به استاد که از ۶ سالگی میرفته بیرونِ شهر و تو ریل راه آهن و …!

    شب ها هم که خونه خالی بوده، با دوستان بازیِ سگا می کردند!

    باید تکاملمون رو طی کرده و رشد کنیم!

    باید بخواهیم که تجربه کنیم!

    برنج و پنیر آب شده تو کوه های آلپ، نوشِ جونتون!

    منم می خوام پسر!!!

    به امید خدا زودتر بریم یه سری هم به کلورادو، یوتا و اورِگان بزنیم!

    تراکتورمون هم که به زودی می آید!

    بسیار قسمت جالبی بود و کلی درس و جای گفتگو داشت!

    سپاسگزار خداوند هستم که من را به مسیر ثروت، فرصت های عالی، شوخ طبعی، تجربیات شیرین و شجاعت هدایت می کند!

    ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر اعضای سایت!

    در پناه خدا؛ جسور، نترس، موحد، پولدار و آگاه باشیم همگی در دنیا و آخرت!

    آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران!

    خدای من بهترین، آرام ترین، در صلح ترین، ثروتمند ترین و بخشنده ترین است؛ پس من بهترینم!

    بدرود!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    مینا _ از اتاقم تافلوریدا گفته:
    مدت عضویت: 2252 روز

    به نام خداوند وهاب

    سلام به رهروان راه حقیقت

    ادامه ی سوال پاسخ استاد و مریم عزیزم بریم به امید الله که یک ساعت اگاهی در انتظارمونه چقد ثروت به شما ازادی مالی و زمانی و مکانی داده که میتونید اینجوری برای خرید برید یه شهر دیگه در یک ایالت دیگه و این ثروت شما همچین میوه ی خوشمزه ایم به مامیده که شاهد دو ساعت گفت و گوی شما دو عشق باشیم 😍،بحث زیبای هدایت استاد واقعا عالی بود چون من خیلی کم روش کار میکردم میگفتم هنوز به اون فایلی نرسیدم که استاد اموزشش بده تا من نشانه رو بشناسم و همیشه برام جالب بود شما چطور نشانه رو میشناسید مثلا در سفر به دور امریکا مریم گفت امروز از خدا یه نشانه خواستم و الان این اهو نشانه ی امروزم بود و الان من بااین فایل خیلی بهتر درک کردم که هدایت بحدی شخصیه که استاد بیشتر ازاین اموزشش نمیده و ما باید خودمون نشانه رو درک کنیم مثلا من توی کامنت های قبلیم نوشتم که شبی بین انجام یک کار و نکردنش از خدا هدایت خواستم و یک ان یک برگ جعفری دیدم و فوری قلبم گفت این نشانه ی انجام دادن اون کاره و حالا کسیکه نمیدونه کارمن چی بود برگ جعفری براش هیچ معنی ای نداره همونطور که من از اهو به عنوان نشانه ی مریم سر در نیاوردم چقد این اموزش عالی بود که بحث طلب هدایت رو بیشتر و بیشتر روش کارکنم چون از اول شروع سریال زندگی در بهشت هدفم یادگیریه هدایت بود گرچه درسهای بسیار زیادی یاد گرفتم ولی اولین باره بحث هدایت انقد زیبا و آسان بر من بازشدهthank God

    تبدیل احساس بد به احساس خوب یک هنریه که باید انجامش بدیم و در واقع برای من اساسش برمیگرده به توانایی کنترل ذهن اینکه به محض قرار گرفتن در شرایط عجز و ناراحتی فورا کنترل ذهن کنیم و به خودمون زمان بدیم گاهی حتی همون لحظه نباید اصلا به راه حل هم فکر کرد چون من این تجربه رو در این یک ماهی که دارم کنترل ذهن میکنم داشتم که از موضوعی خیلی ناراحت بودم و داشتم دنبال راه حل میگشتم اما کارم اشتباه بود و درس بسیار بزرگی ازش گرفتم که اگر موضوعی خارج از توان کنترل ذهنم بود و نتونستم مغزمو کنترل کنم به هیچ وجه دنبال راه چاره نگردم اون لحظه بلکه بیام با یه چیزی که بهم حس خوبی میده وقت بگذرونم و دیدم اون لحظه من اصلا نمیتونم سریال زندگی در بهشت ببینم چون این سریال به مغزم احتیاج داره تا تجزیه تحلیلش کنه تا قانونهاشو دربیاره و ازش اموزش بگیره پس بهتره به شیوه ی گذشته کار کنم اونم دیدن یک فیلم سینماییه کمدیه که اصلا گذرم به مغزم نیفته ،من سه سال قبل که وارد این راه شدم با دیدن فیلم شروع کردم دقیقا نوروز سه سال قبل گوشیمو پر کردم از فیلم اون موقع هیچ فایل و کتابی نداشتم و استاد رو اصلا نمیشناختم ولی میدیدم وقتهایی که فیلم میبینم مشکلاتم یادم نیست در نتیجه گاهی روزی سه چهارتا فیلم نگاه میکردم و به مروز زمان دیدم حالم داره بهتر میشه در نتیجه الانم برای وقتهایی که ذهنم بشدت درگیره یه فیلم که صرفا خنده و وقت گذرانی باشه بهتره چون واقعا اون لحظه با سریال همفرکانس نیستم و بعد از اینکه یه فاصله ی زمانی طی شد و تونستم از مشکل یک فاصله بگیرم و ارومتر شدم صددرهزار جواب مشکلم رو در همون فایل سریال زندگی در بهشتی که باز میکنم پیدا میکنم .این روشیه که با سطح اگاهی و درک الانم و توانایی عضله ی کنترل ذهنم میتونم انجام بدم شاید بعدها که در کنترل ذهن قوی بشم بتونم خیلی زودتر با فایلهای سایت همفرکانس بشم ولی الان میتونم این اتصال رو در تضادهای کوچک سریع برقرار کنم برای تضادهای بزرگ هنوز قوی نشدم ولی هیچ نگرانی ندارم حتما تکاملم رو طی میکنم thank God

    استاد من خیلی خودمو با کلامم سرزنش میکردم مثلا وقتی کار بدی میکردم به خودم کلمات بد میگفتم و بعدها که قانون رو یاد گرفتم اگه جایی به قانون عمل نمیکردم خودمو سرزنش میکردم که چدا این همه رو خودت کار میکنی ولی اینجا انقد بد رفتار کردی ولی الان وقتی نتونستم کنترل ذهن کنم و درگیر شدم وقتی خودمو سرزنش میکنم که چرا کنترل ذهن نکردم نسبت به سرزنش کردنم میتونم خودمو کنترل کنم تا جاییکه الان دیگه از این بابت مشکلی ندارم شکر خدا و با منحرف کردن ذهنم دیگه کار به سرزنش نمیکشه ، در مورد دیگرانم من لابلای همین فایلها وقتی دست از راضی کردن بقیه برداشتم وقتی تصمیم گرفتم به سبک شخصی خودم احترام بذارم واقعا حساسیتم نسبت به این موضوع کم شده و دقیقا هم اتفاقی افتاد که من باید بین خواسته م به سبک شخصی خودم و خواسته ی اطرافیان برای زندگی به سبک شخصی خودشون یکیو انتخاب میکردم اونها سبک خودشونو انتخاب کرده بودن و برای منم برنامه ریزی کرده بودند و منم برای اولین بار سبک خودمو انتخاب کردم و طبق برنامه ریزی اونها پیش نرفتم و گرچه خیلی ناراحت شدن ولی من کنترل ذهن کردم شدید رفتم کار خودمو کردم و خیلی لذت بردم و وقتیم برگشتم اصلا به واکنش منفیشون توجه نکردم و کنترل ذهن کردم و در نهایت قضیه تموم شد و من بسیار خوشحال بودم که نگران سرزنش اونها نبودم که چرا مطابق برنامه ی ما پیش نرفتی😊thank God

    استاد داستانهایی که از جسارتت تعریف میکنی دیوانه کننده ن خدای من استاد سمینار با کت شلوار با پیک موتوری درگیر بشه و بخواد بزنتش واقعا در دل و قلب من شور عجیبی بپا کرد که ترس رو باید کشت ترس عینه یک غده ی سرطانیه که اگه زمانیکه کوچکه علاجش نکرد بزرگ میشه و زندگیتو درگیر میکنه و چیزی که خیلی برام جالبه اینه من داستانی بسیار مشابه اینو از یک استاد موفقیت در ایران شنیدم که خیلیم پرطرفداره و کتاب ترجمه میکنه و از این حرفها ولی ایشون میگفت وقتی کار به دعوا رسید و دیدم این شخص داره خودشو رو من خالی میکنه من با تمام توان فرار کردم و بعد مدتی که برگشتم دیدم اون ادم با یکی دیگه دعوا کرده زدن هم رو شل و پل کردن ولی من تمیز و مرتب و سالم اونجا وایستاده بودم چون فرار کردم و الان میفهمم چرا من از جنس حرفهای اون بنده خدا خوشم نمی اومد و چرا شما انقد به دل میشینی بحث دعوا نیست برای من خانم پیش نمیاد یکی تو خیابون جلومو بگیره بگه بیا دعوا کنیم برفرض مثال ولی همه مون ترسهایی داریم که باید بریم تو دلش باید پاکش کنیم و همین که شما میرید تو اروپا برای اولین بار ماشین میگیرید که حتی فرمونشم با ما همسو نیست ولی خودتون رانندگی میکنید میوه های همون درختهاییه که کاشتید و حالا نتیجه شو میبیند و این سلاح جسور بودن رو شما اونقد تقویت کردید که شده اهرم رسیدن به ارزوهاتون به کنجکاوی های مقدستون و این واقعا قابله تحسینه

    الان که فکرشو میکنم میبینم من یکبار این کارو کردم ترس خیلی بزرگی داشتم ولی قبل از انجام ادامه ی راهم روی اون ترس پاگذاشتم چون میگفتم من نمیتونم این راه رو شروع کنم با این ترس که نکنه یه روزی اتفاق بیفته و همون اول روش پا گذاشتم و در نتیجه زمانیکه بنا به باور غلطم اون اتفاق افتاد من ترسی تو دلم نبود چون قبلا ترس رو کشته بودم و اون اتفاق بد رو با عمل به قوانین بحدی عالی رفع کردم که شکرخدا هیچوقت تکرار نشده و ان شالله نخواهد شد چون من الان بسیار زیباتر قوانین رو میفهمم thank God

    چقد عالی اون شاگردتون رو تحسین میکنید و من چقد عاشق این رفتار خانم شایسته م که همیشه شمارو همراهی میکنه و هیچوقت دلگیر نمیشه که شما بااین شدت دارید از زیبایی خوبی و مودب بودن یه دخترخانم تعریف می کنید این یکی از مواردیه که من از پارسال که سفر به دور امریکا شروع شد خیلی روش کار کردم و الان نسبت به گذشته خیلی بهترم و وقتی همسرم میگه فلان خانم زیباست یا خوبه یا فلانی چه عروس زیباییه منم همراهیش میکنم و اصلا واکنش منفی در رفتار و نه در ذهنم رخ نمیده و اصلا ناراحت نیستم که چرا همسرم فلانی رو انقد زیبا میبینه و میگه خوش بحال همسرش شده بااین زن زیبا چون واقعا نسبت به قیافه و ظاهرم به صلح رسیدم با خودم و زیبایی رو سلیقه ای میدونم اینکه همسرم منو زیبا ببینه یا نبینه تاثیری در وجود من نداره گرچه در گذشته برام یک معضل بزرگ بود ولی الان نه و این از برکت وجوده مریم جانه که روز به روز داره بیشتر به من درس با خود در صلح بودن و تعریف درستر از رابطه ی عاشقانه رو میده thank God

    چقد این باور زیباست که هر اتفاقی بیفته هر تضادی پیش بیاد داره به کنجکاوی من بیشتر کمک میکنه و دارم تکاملمو طی میکنم این تضادها محل تولد خواسته های جدیدمه ، چقد بااین دیدگاه ادم از مشکلاتش بزرگتر میشه و به قول خودتون توکلش بر الله بیشتر میشه توحیدی تر میشه ،واقعا استاد تجربه کردن همه چی ادمو به شدت بزرگتر میکنه و چقد این دید به من کمک کرد که خودمو با مکان و کارهایی که باید بکنم نسنجم و خودمو کمتر از بقیه ندونم اگه کاری کردم بلکه به همه چی به چشم تجربه نگاه کنم و دست بردارم از کلیشه ای بودن از قضاوت مردم که چطور فلانی همچین کاری میکنه و من شرمنده بشم بلکه به همه چی به چشم فرصت به چشم یادگیری به چشم تجربه ای در راه بزرگ تر شدنم نگاه کنم و اگه رها باشم حتی اگه اون تجربه سخت هم باشه و من نخوام دیگه تکرار بشه تکرار نمیشه و برعکس و این رو من از زندگی در بهشت و دیدن شدت علاقه ی شما به تجربه های جدید یاد گرفتم و دیوانه ی این اموزش شدم thank God

    یاخدا بااین داستانی که از کلاس دوم راهنمایی و بازدید از کارخونه های یه شهر دیگه تعریف کردید استاد مرزهای جسور بودن رو جابجا کردید انگاری اصلا تو خونتون بوده این قضیه من یکبارم جرات نکردم یه اردو برم تو دانشگاه بدون مجوز چه برسه به همچین کارهایی واقعا تحسینتون میکنم thank God

    Thank you mary and seyed for recording this file for us

    از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سعید رضا رادمنش گفته:
    مدت عضویت: 2423 روز

    سلام استاد پر انرژی و هم قدم نکته بین مریم مهربون

    استاد من وقتی محصولات جدیدی از سایت تهیه میکنم و این

    آگاهی ها وارد زندگی من میشه – باورت میشه به خودم گفتم

    واقعا الان وقتش بود برای دریافت این آگاهی ها ….

    رب یکتا رو شاکرم بابت دریافت این آگاهی های ناب .

    و از همه مهمتر داشتم موشکافی می کردم توی این

    دریای آگاهی ها که توسط ( نشانه امروز من ) وصل شدم

    به این فایل و دیدم چقدر اجین شدم با مطالب محصولات

    و باز الله مهربون رو سپاسگذارم که منو هدایت کرد که این

    نشانه ها رو دریافت کنم ……..

    خدایا شگرت

    خدایا شکرت که فرمون زندگی من دست پر توان شماست .

    استاد باورت میشه جدیداََ رب مهربون توی زندگی من

    نقش بسیار بسیار پر رنگی پیدا کرده !!!!!!!

    از هدایت کردن در هر لحظه یا نشانه های بسیار زیاد

    در مسیر تکامل زندگیم تا قرار دادن انسانهای شریف برای

    انجام کارهای متفاوت ووووو که من نمی دونم چطور و

    از کجا ….

    خدایا شکرت بخاطر این بستری که چشمام روشن می شه در تمام

    لحظه ها بهش و بواسطه اون خودم رو به مدار انرژی نزدیکتر می کنم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ساناز کردنوه سی گفته:
    مدت عضویت: 2662 روز

    درود استاد و خدا قوت

    استاد تک تک حرفهای شما برای من انگیزه ایجاد می کنه که بذر امید رو توی دلم می کاره ای کاش که من هم بتونم مثل شما فکر کنم و جسارت پیدا کنم و قوی باشم از خداوند به خاطر اینهمه هدایت و مؤهبت تشکر می کنم در پناه خودش باشین ازتون ممنونم که اینقدر خالصانه و متواضعانه اینهمه تجربه شیرین رو با ما شر می کنید سپاسگزارم خداوند قادر رو

    ساناز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    امین پورمحمدخان گفته:
    مدت عضویت: 2895 روز

    بنام خدای رحمان هدایتگر

    سلام به استاد وخانم شایسته عزیز و همینطور دوستان همفکرانسی خوبم

    واقعا خداروشکر میکنم که درس های بسیار خوبی ازاین قسمت گرفتم پاشنه های آشیل خودرایافتم

    من باور دارم چیزی را که باید بشنوم که زندگی ام را بهتر کنم حتما می‌شنوم وبه آن عمل میکنم و بازهم خدارو شکر میکنم که این سوال های بسیار کوچک اما ریشه توسط پرودگار استاد پاسخ داده شد که راهنمای زندگی من باشد

    سپاس از شما استاد عزیز که همچین محیطی را ساختی تاماهم ازان استفاده کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مریم روشندلی گفته:
    مدت عضویت: 2077 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیز و قگی و مریم جان دوست داشتنی

    اینکه گفتین برای لذت بردن هیچ محدودیتی ندارم خیلی جالب بود و کاش بیشتر توضیح میدادین…. و اینکه نترس باشین و یا کنجکاو باشین از کودکی اینا رو داشتین واقعا تحسین برانگیز و غبته برانگیز هست.. وقتی شما از شجاعتتون صحبت میکردین و اینکه از بچگی توانایی لیدر شدن و سردستگی رو داشتین واقعا عالیه و غبته برانگیز.. و چقدر برای خودم متاسف شدم که همیشه خدا ترسو هستم و الانم هدفم اینه که کارمند بشم چون نمیتونم لیدر باشم.. چقدر برای خودم تاسف خوردم.. هیچ وقت خدا موفق نبودم در حالی که 30 سال از خدا عمر گرفتم… در حالی که آرزوهای من برای شما خاطره ست.. شما بدون زحمت هم از همون اولش کلی موفقیت داشتین و الانم که موفق ترین هستین. من نمیتونم یه شغل ساده پیدا کنم که توش احساس ارامش کنم و فعلا راضی باشم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ریحان گفته:
      مدت عضویت: 2165 روز

      سلام دوست عزیز ما توی بسته ی اعتماد به نفس یاد گرفتیم که خودمون رو هیچ وقت سرزنش نکنیم و احساس خوبی به خودمون داشته باشیم.انسان ها با هم متفاوتن نیاز نیس خودتون رو با کسی مقایسه کنید.فقط شروع کنید و درخواست کنید تا خدا بهتون الهام کنه که چه کاری باید انجام بدید و احساس خوبتون رو حفظ کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      Afsontorbati گفته:
      مدت عضویت: 2137 روز

      سلام دوست عزیزم

      من هم مثل شما بودم ترسهای زیادی داشتم ولی همینطوری نمیمونید کافی از ته قلبتون از خداوند بخاید که هدایتتون کنه حتی اگه هیچ ایده ای نداشته باشید برای مقابله با ترسهاتون به خود خدا قسم من انقدر ترسو بودم که هیچکسی باورش نمیشد به روز با یه چمدون تنهای تنها برم یه شهر دیگه یعنی همه شاهاشون در اومد ولی من با اموزه های استاد و هدایت خداوند بدون خرید هیچ دوره ای فقط با فایلهای رایگان کلی پیشرفت داشتم

      اگه فکر میکنید ترسو بودن بده باید از اهرم رنجش استفاده کنید و بدونید که سرزنشه از خود کار خطایی که انجام میدید مخربتره در پناه فرمانروای کاعنات باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    الهه سوادکوهی گفته:
    مدت عضویت: 2788 روز

    سلام به استاد عزیز و بزرگم و مریم مهربان. استاد چقدر این قسمت زیبا بود واقعا لذت بردم از شجاعت و جسارتی ک صحبتش رو کردید و چقدر برای من درس داشت..امروز توی ستاره قطبیم از خدا ی اتفاق خوب ی حال خوب خواسته بودم ک مهمونم کنه به اون احساس و با دیدن این قسمت واقعا هدایت شدم ..انقدر این فایل زیبا بود ک صوتیشو دانلود کردم تا بارها بهش گوش بدم. خیلی شجاعت شما رو تحسین میکنم خیلی زیاد و همیشه ب خدا میگم دوس دارم همسر آیندم(خوشبخت ترین مرد دنیا) شجاعت و جسارتی ب مثابه شما داشته باشه.ناگفته نماند ک خودم هم انسانی هستم ک همیشه میرم تو دل ناشناخته ها و به جسور بودن معروفم..اما پیش شما و صحبتهای امروزتون واقعا کم آوردم و فهمیدم باید خییییلی ببشتر روی خودم و باورهام و ایمانم کار کنم و توحیدی باشم توحییییدی..از هیچ چیز و هیچکس نترسم و فقط خدا رو ببینم…من عاشق این خدام ک اینطور عاشقانه هدایتم میکنه..

    عاشقتم استاد عزیزم. الگوی بی نظیر و توحیدی من😘😘😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: