سریال زندگی در بهشت | قسمت 113 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

196 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    المیرا شاه محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    المیرا شاه محمدیان . تهران

    سلام و درود بی کران بر استاد عزیزم عباس منش نازنین و مریم بانوی شایسته عاشق جفتتان هستم

    تشکر ویژه از مریم بانو با آموزش عالی و حرفه ای که انصافا کل خانواده بعد از دیدن فایل حسابی گشنه شدیم.

    استاد دمت گرم عجب با اشتها خوردی.

    مریم بانو جان اگر میشه این آموزشها رو ادامه بدین.

    چقدر در لذت و آرامش زندگی میکنین.از وقتی زندگی در بهشت رو میبینم دیدم به زندگی عالی شده

    یه جذب عالی خرید یه ویلاست که خریدم و خیلی ساده و خلوت چیدم . خیلی عالیه.

    طرز ساده نگریستن به همه چیز

    هر بخش این سریال هزار نکته داره و چقدر آموزش

    چقدر میشه راحت باهر چالشی رو به رو شد

    استاد ممنون موقع بازی گوشی تو گوشتون میگذارید سکوت حفظ میشه.عجب بازی توپی کردی.

    چقدر زیبا فرمودی استاد

    امیدوارم یه روزی همه دختر پسرا تو زندگی این حاشیه های عشق بوقلمونی رو کنار بگذارند.

    استاد امیدوارم مستند زندگی تون ادامه دار باشه

    و چقدر از زمانی که مریم بانو هم جلوی دوربین میاد این رابطه ی زیبا . ساده و دوست داشتنی بیشتر حس میشه.

    ممنون از مریم بانوی گل بابت تمام زحماتی که در سایت می کشند

    و استاد گلم که کلمه به کلمه ی صحبتهاشون طلای نابه

    سایه ی جفتتون مستدام

    ممنون بابت تمام فایلها و محصولات ناب شما

    دوستتان دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    فرزانه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام خدمت استاد و مریم جون عزیز

    واقعا از دیدن این قسمت سریال چه کیفی کردم واقعا لذت بردم اشپزی مریم جون واقعا خسته نباشید جانانه به شما مریم جون

    خدایا شکرت بخاطر این همه نعمت و فراوانی

    واقعا لذت بردم. داشتم به این فکر میکردم داشتن ثروت توی آشپزی هم نقش خیلی مهمی دارد، وقتی همه ی امکانات و وسایل لازم داشته باشی که کار راحت تر و ساده تر کنه این خودش به آدم انگیزه و عشق میده، وقتی همه چیز و مواد لازم داشته باشی، تو کابینت ها و یخچالت همه چیز باشه خودش خیلی به آدم انگیزه میده که غذاهای خوشمزه و متنوع درست کنی، واقعا خدایا شکرت که این همه ثروت و فراوانی تو جهانت وجود داره و ما می تونیم بهشون برسیم و لذت ببریم.

    اون نکته اخری که استاد در مورد باهم غذا خوردن زن و شوهرا گفتن نکته جالبی بود من همیشه فکر میکردم باهم غذا خوردن و منتظر همدیگه موندن نشانه ی احترام به طرف مقابله یکجورهایی نشانه ی عشقه ولی الان فهمیدم که این دقیقا برعکسه یکجورهایی به قول استاد منت سر هم دیگه گذاشتنه که اصلا جالب نیس این رفتار، رابطه ی عاشقانه رابطه ای هست که توش راحتی و سادگی باشه، احساس خوب از همدیگه داشتنه، راضی بودن از همدیگه هست ، احترام به سلیقه های همدیگه هست اینا میشن عشق واقعی .

    مریم جون واقع خسته نباشید واقعا مشتاق شدم که این پیتزا درست کنم بقول شما حسابی دهانم اب افتاد مطمئنا باید خوشمزه باشه حتما امتحانش میکنم .

    لطفا بازم از این برنامه ها و آشپزی داشته باشین واقعا لذت آفرینه

    امیدوارم که همیشه در پناه خداوند منان شاد سالم ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    حبيبه جباري گفته:
    مدت عضویت: 2274 روز

    سلام سلام

    درود مریم جان

    نوش جان استاد

    پیتزا که با عشق براتون آماده شده باید اینطوری خوشمزه هم خورده بشه

    خیلی باحالید

    خیلی خیلی

    مریم جان عالی عالی بود ، سپاسگزارم که از آشپزیت فیلم گرفتی و وقت گذاشتی براش ، ما خانوادگی کیف کردیم و دیشب این پیتزا خوشمزه رو درست کردیم ، دخترم و همسرجان خیلی بیشتر از من مشتاق بودن و با همراهی هم درست کردیم ، خیلی از تمام مراحل لذت بردیم

    من با پیاز اونم خام گذاشتن تو غذا مقاومت داشتم

    همش تو ذهنم بود خیلی بدمزس

    گفتم حالا امتحان کن

    دو شب پیش پیازچال درست کردیم رو ذغال هیزمی تو هوای سرد رامسر ، هم دورهم خیلی بهمون خوش گذشت ، هم پیازچال محشر شد ، داشتیم سرش دعوا میکردیم😂😂😂

    بی نظیر شد

    اصلا فکرشم نمیکردم ، انقد لذیذ باشه

    دمتون گرم ، غذاهای خوب با حس لیاقت میخورید ، بِه ما هم یاد میدید😊

    دیشبم که پیتزا نگم براتون چقد محشر شد

    من همیشه فک میکردم مزه پیتزا با ژامبون و سوسیس یا گوشته ، اگر نباشن بدمزه میشه

    ولی دیشب خوشمزه ترین پیتزا عمرم رو خوردم و اتفاقا سه تایی نشستیم بِه دیدن سریال بهشت ، همراه شدیم تو بهشت با اون جکوزی بی نظیر که سالهاست دوس دارم تو هوای خنک زیر بارون تو آب گرم برم، منو برد تو تجسم😇 و پیتزا نوش جان کردیم ، سس سیر هم درست کردم ، بی نظیر شده بود و انقد بهمون چسبید خدا میدونه ، گفتیم حتما دوباره درست میکنیم ☺️

    ازتون ممنونم

    اما اینم بگم که با دیدن سریال بهشت جهانبینی من گسترده شده ، جالبه دیروز فایل ۶٢ روزشمار اومد و وقتی گوش کردم یاد دو روز پیشش افتادم که این قسمت سریال بهشت رو دیدم و حیرت زده بودم از دستگاه bread maker ، و چون خودم با دست خمیر درست میکنم و اولین بار تو دوران طلایی قرنطینه فروردین استارت زدم نون پختن رو ، انقد این راحتی دستگاه ، اینکه فقط مواد رو میریزی خمیر تحویل میگیری ، خوب هم میخوره روز داده میشه و تو همون پف میکنه ، برام جالب بود سریع رفتم تو لیست خاسته هام نوشتمش ؛ خیلی کیف کردم انقد ذوق کرده بودم . و فایل روز شمار هم داشت تایید میکرد که با دیدن امکانات و … که وجود دارند خاسته جدید در شما شکل میگیره …

    خلاصه که لایک دارید ، بی نظیرید ، دوستون داریم هزارهزارتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 1826 روز

    سلاااام ..

    استاد و مریم جان امیدوارم حالتون عالی باشه‌ ‌. چقدر خوبین شما .. این قسمت عاالی بود واسه من ، من که عاشق آشپزی هستم کلی چیزای جدید یاد گرفتم ، اتفاقا همین دیشب بود که برای اولین بار پیتزا درست کردم و امروز این قسمتو دیدم و برای دفعه‌ی بعد صد در صد پیتزام خیلی خیلی بهتر میشه.‌‌..

    با دیدن این فایل یه صدای مدام میگفت می‌بینی چقدر زندگی می‌تونه قشنگ و لذتبخش باشه ، ببین چقدر ساده‌ست ، چقدر خوبه ، چقدر خوش میگذره ، چقدر نعمت و فراوانی هست که هرر چی بخوای میتونی درست کنی ، خمیری که تا چند سال پیش یک ساعت باید باهاش ور میرفتی الان چند ثانیه مواد لازمو میریزی و خودش آماده میشه ، خودش دمای خوبی داره ، این همه پنیر مختلف ، انواع سس ، انواع آرد که براحتی هر کدومو که دوست داشتین انتخاب می‌کنید.

    اون ایکس باکس که با خیال راااحت میتونی بشینی و ساعت‌ها لذت ببری ، با یه بک‌گراند موزیک دلخواهت و با تمرکز ساعت‌ها غرق بازی بشی ، چقدررر حال میده انصافا .. تحسین‌تون میکنم . و نوش جونتون اییین همه نعمت…

    اون عشقی که خانم شایسته موقع غذا درست کردن به خرج میده خوشمزه‌ترین غذاها رو میسازه. و اون عشقی که بین شما هست واقعا ساعت‌ها میشه در موردش حرف زد و تحسین‌تون کرد. اصلا چیه این ساده گرفتن که معجزه‌ها میکنه . بقول شاعر ؛ گفت آسان گیر کارها کز روی طبع ،،، سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش ..‌. ساده گرفتن معجزه‌ها میکنه ، تو زندگی تو روابط تو هررر چی ، نتیجه‌شو ما داریم تو زندگی شما می‌بینیم ، خودم که فعلا خیییلی کار دارم حالا حالاها باید سختت روی موضوع آسون گرفتن کار کنم …

    آهه راستی من اومدم بخاطر یه موضوع دیگه کامنت بذارم که هی حواسم پرت این‌هایی شد که گفتم .. هدایت ‌…

    هدایت اون چیزیه که منو وا داشت بیام کامنت بذارم. شاید کاملا بی ربط و خنده دار باشه یه خمیر جواب سوال چند روزه ذهنتو بده ، سوالی که انقدر ذهنتو درگیر کرده که ساعت‌ها بهش فکر کردی ،، اما هدایت همینه … تو نمیدونی از چه طریق فقط میدونی هدایت میشی …

    مثل بچه‌ای که تاازه راه رفتنو ، حرف زدن رو داره یاد میگیره، منم تازه زبون نشونه‌ها رو دارم یاد میگیرم، اگه بهشون عمل کنم و کمی هم از اکسیر آسون گرفتن چاشنی‌ش کنم ، بعدش صبر کنم تا در زمان مناسب اتفاق بیوفته ،، زندگیم بهشت میشه …

    آرههه “خیلی مقاومتی نداره ، اما چسبیده، کمی وابسته‌ست” این اون چیزیه که باید انجامش بدم! این جواب باید چیکار کنم‌های منه!! خودشه …

    این فایل همش سود و سود و سود بود ، ممنون ازتون ، ممنون از وقتی که گذاشتین و آشپزیتون دیر شد ولی این فایل رو ضبط کردین، ممنون از اییین همه عشقتون، ممنونم ‌…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    کوروش گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    سلام به همه ی دوستان عزیز و همچنین استاد و خانم شایسته با سلیقه

    دیدن این فیلم موضوعی که توجه ام رو جلب کرد

    مدل و حس روابطی بود که در این فیلم دیدم

    با روابط خودم و همسرم خیلی شباهت داره

    خانم شایسته خیلی با سلیقه و نکته ای موارد رو گفتند در پخت پیتزا

    استاد داشتند بازی می کردند و خانم شایسته هیچ مشکلی با بازی استاد نداشتند

    پیتزا استاد رو نسبت به خواسته خودشون درست کردند نه مدل دیگه ای

    اول پیتزا عشقشون رو درست کردند

    تشکر استاد و نگاه به نکات مثبت پیتزایی که پخته شده

    و اینکه هر کسی خصوصیات غذا و زمانش خوردنش به خودش بستگی داره

    سپاسگذار خداوند هستم که دقیقا این موارد رو ما هم در زندگی تجربه کردیم و تحسین می کنم

    این موارد نشان از عشق واقعی میده .نه ادا بازی

    و برای همه دوستان ارزوی سلامتی و روابط با عشق واقعی رو ارزو می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      A گفته:
      مدت عضویت: 2080 روز

      سلام سلام

      من عاشق این قسمت سریال شدم

      حتی اگه هیچی نگید و فقط وسایل خونه رو نشون بدین من بازم انرژی مثبت میگیرم

      همه چیز تو خونه شما چشم نوازه

      تک تک لوازم و وسایل و موادغذایی و … همه و همه با یه دقت جالبی انتخاب شدن

      عجیب فرکانس همه چیزهایی که دور و بر شماست خوبه

      این یه پیتزای معمولی نبود حس میکردم مثبت ترین پیتزای دنیا بود که با مثبت ترین فرکانس ساخته شده بود

      من سادگی و راحتی و کارا بودن و تمیز بودن رو از شما یاد گرفتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    به نام خالق رنگ ها و مزه ها و عطرها…

    سلام به استاد عزیز و مریم بانو کدبانو و سرآشپز نمونه خونه بهشتی مون

    سلام به تمام دوستان نازنینم

    شروع این فایل پر از عشق بود پر از رنگ و دوستی بود.

    تو یک صبح دلنشین تو آشپزخونه چوبی کلبه ی چوبی روی دریاچه و دوربینی که تصویر دل نشین مریم دوست داشتنی رو میبینیم که قراره بهمون با عشق مراحل یک اشپزی ساده اما پر از عشق و صفا و پر ویتامین و سلامتی رو اموزش بده.(چقدر خوبه این محدودیت یا ترس یا هر چی که بود برداشته شده و مریم جان رو بیشتر در تصویر هم داریم و از زیبایی صورت و سیرتش هر دو بهره میبریم)

    من همون ابتدا که دیدمت کلی گفتم دمت گرم مریمی بخاطر این همه دقت و تمیزی و نظمی که در جای جای این آشپزخونه موج میزنه.

    از خودت هم که دیگه نگم با اون پوشش خوش رنگ و موهای دوست داشتنی ات…

    واقعا دمت گرم،واقعا آفرین به این همه تمیزی و نظم و سلیقه و هر آنچه که در یک فضای آشپزخونه ایی باید باشه و هست.

    در این فیلم یک چیزی به ذهنم زد مخصوصا وقتی که یک نور طلایی بسیار زیبایی به روی کدبانو خونه افتاده بود اینکه هیچکدوم از پنجره ها پرده ندارند. جالب بود الان متوجه شدم که ماها اکثرا پنجره هامون پرده داره و وقتی نداره یکجوری هست انگار خونه خالیه یا قول مامانم انگار لخته نمیدونم چطوری میشه گفت….

    البته خونه های داخل شهر ما کجا و خونه که چه عرض کنم با اون ویو فوق بینظیر کجا خونه که نه کلبه تمام چوبی روی دریاچه وسط یک زمین بزرگ با درخت های جنگلی کجا… آخه اگر هم پرده داشت واقعا باید برمیداشتیم حیف این منظره ها نبود…حالا از این موضوع بگذریم جالب بود که من تو این فایل به نکته پرده خونه دقت کردم. هر چند که الان که میبینم برای اتاق خواب مون ما هم پرده نگرفتیم، از اونجایی که طبقه همکف هستیم و از روبرو شاید دید داشته باشه یک آستر سفید ریلی ساده گذاشتیم و من خیلی هم راضی ام…

    کدبانو جان عجب دستگاه نانوایی رو به ما معرفی کردی.

    اینجا نشون میده که تکنولوژی نه تنها در حیاط و باغ خونه هست بلکه در خدمت آشپزخانه هم هست و چه ایده ی باحالی با یک دستگاه کار راه انداز و به ظاهر ساده، حتی دارن پول میسازن. دمشون گرم.بنظرم ایده باید با تکنولوژی چه ساده چه پیچیده فقط کارآمد باشه محدودیتی هم نداره همه جا میتونه باشه حتی تو اشپزخونه، خدایا شکرت بخاطر این همه نعمت و امکانات…

    واقعا ازت ممنونم که باعشق و حوصله وبا جزئیات و دقت به ما داشتی آموزش میدادی.

    سعی کردی فقط خودت باشیو خودت و در لحظه و بداهه از کارهایی که در حین ساخت خمیر نان پیتزا و درست کردن خود پیتزا به ما نشون بدهی، اونم بصورت کاملا مستقل و خودکفا. استاد سیدحسین هم حتی با تو همراه نبود برای فیلم گرفتن یا کمک کردن آشپزی و تو خودت به تنهایی و مجهز به الله اکبر دست به کار شدی.

    قطعا این یعنی با خودمون در صلح بودن، برای خودمون و دیگران ارزش قائل شدن، منتظر کسی نبودن برای انجام کارها، احترام گذاشتن به حال و هوای همدیگه.

    مثلا اون روز یا اون لحظه انجام کارها استاد دوست داشتن کار دیگه ایی انجام بدن و مشغول بازی و لذت بردن از فعالیت خودشون بودن و البته احتمالا خیلی هم گرسنه اما از اونجایی که قطعا مریم جان هماهنگ کرده که احتمالا یکم صبحانه امروز بیشتر طول میکشه تا آماده بشه قرار هست یک مستند سازی و آموزش برای بچه ها داشته باشن، استاد هم چیزی نگفتن و بنظر ایشون و اقدامی که قرار بوده انجام بدن احترام گذاشتن و صبورانه خودشون مشغول کاری کردن که در اون زمان لذت ببرن. اما اگر دوست داشتن حتما تو آشپزخونه هم میان کمک میکنن و مریم جان هم اجازه میدن که ایشون هم همراهی کنن.

    خلاصه که نباید اینجوری برداشت کنیم کسی به کسی کار نداره یعنی بی محلی کردن یا اینکه بگیم خب به ما چه، خودت میدونی و خودت. اگر اینطوری برداشت کنیم کاملا مخالف در صلح بودن هست. خیلی فرق میکنه بین بی تفاوت بودن با متفاوت عمل کردن در اون لحظه با نگرش احترام و عشق…آخه میشه بگیم من بهت کمک نمیکنم چون خودت کارهات رو انجام بدی با اینکه طرف شاید به کمک احتیاج داشته باشه، خیلی فرق هست بین صبر کردن تا تحمل کردن اینکه خب حالا طرف دوست داره انجام بده، خیلی فرق هست بین انجام وظیفه یا اجرای یک وظیفه با عشق، بنظرم خیلی فرق هست بین تعاریف ظریفی که خیلی شبیه هست به اینجور رفتارهای مشابه…

    مثلا من دیدم که خانواده هایی اصلا سر یک سفره یا میز شام و نهار و صبحانه غذا نمیخورن و میگن ما به هم کار نداریم هر کی آزاده هر جور دوست داره عمل میکنه و در زمان خودش میاد تک به تک ناهارش رو میخوره و میره…

    راستش این مثال برای این به ذهنم اومد چون من در خانواده ایی بزرگ شدم که همیشه صبر میکردیم تا بابا از سرکار بیاد تا یک محدوده زمانی و بعد سفره مینداختیم اگر تا اون موقع داداشم هم میومد که میومد یا اینکه اگر بابا قرار بود دیرتر برسه خبر میدادن و ما میخوردیم.و شده بود که خونه باشن و میل نداشته باشن و ما بخوریم. اما اکثر مواقع با هم میخوردیم.

    من این باهم سر میز غذا خوردن و دور سفره نشستن رو دوست داشتم و دارم، چرا چون زمانی بود که انگار همگی باهم از انجام یک کار مشترک لذت میبردیم و یاد گرفته بودیم که این احترام رو سرسفره حفظ کنیم. حتی اگر مثلا منو داداشم قهر بودیم یا دعوا کرده بودیم و این باعث میشد یادمون بیاد که ما یک خانواده ایم و زیبایی و اتحاد خانواده حفظ بشه و اینا رو که میگم وقتی بزرگتر شدم بیشتر درک کردم. البته یکجاهایی شاید باعث وابستگی میشد که حتما باهم بخوریم،برای هم صبر کنیم،…هم نکات خوب داشت هم بد. البته این وابستگی کم میشد و شاید بگم متعادل میشد که گاهی بخاطر یک شرایطی با هم غذا نخوریم و این یعنی در حین باهم بودن میشد احترام رو اینجوری پیش ببریم که باهم همیشه نمیشه خورد. مثلا یکی خیلی خیلی گرسنه است، صبر نمیتونه بکنه، یکی خیلی دیر میرسه، یا غذا کامل آماده نشده و… اینا رو گفتم تا کم کم برسم به الان خودم در زندگی مشترکم.

    من وقتی که با همسرم نامزد بودیم هیچ وقت سفره ایی انداخته شد تا با پدرشوهر و مادر شوهرم باهم همزمان غذا بخوریم،(غیر از موارد خاص مهمانی) در صورتی که همزمان غذا آماده بود. یکی بخاطر اینکه خب مادرشوهرم بخاطر پاشون روی میز دوست داشت غذا بخوره و البته شوهر منم بیشتر مایل بودن روی میز غذا بخورن و پدرشوهر من همون جایی که همیشه مینشست روبه روی تلویزیون و دور از بقیه غذاشو میخورد و دخترها هم تو اتاق خودشون دور از خانواده و برادرشوهرمم که اکثرا زمان غذا نبود. هیچ وقت یادم نمیره که دفعه اول که قرار بود اونجا نهار بخورم(غیر از اون مهمونی پاگشا یا نمیدونم چی میگن که منو با خانوادم دعوت کردن و نهار اونجا بودیم.) رفتیم تو اتاق منو همسرم جدا تو سینی و مادرشوهرم بعد از سروکردن غذا برای بقیه و پدر شوهرم اومد پیش ما…دفعه های بعد هم تقریبا همینطوری شد ما رو میز و پدر شوهرم جدا اونطرف(وای که چقدر برای من اینا تضــــاد بود، میگفتم مگه آخه داریم مگه میشه، آخه ما تا حالا اینجوری غذا نخورده بودیم حتی وقتی هم قهر بودیم باید بخاطر اون احترام و حرمتی که گفتم کنار هم و باهم میبودیم. اما فضای خونه شوهرم اینا اینجوری بود که انگار همیشه همه با هم قهرن و مسئله ایی هست و من همیشه یک علامت سوال گنده تو ذهنم ایجاد میشد. بعضی وقتا به همسرم میگفتم بیا بریم پیش آقاجون زشته و ایشون میگفت نه زشت نیست خودش اینجوری دوست داره. ومن بازهم بیشتر متعجب بودم از این رفتارها(آخه بابای من اینجوری دوست نداشت)…وقتی هم میدیدم که خواهرهاشون هم میان و میرن انگار نه انگار یا مامان بنده خداش باید براشون با اون پاش بره تا طبقه بالا براشون غذا ببره. نه کمکی نه خبری نه هیچی…خلاصه که یک تضـــــــــــــاد عجیب برام ایجاد شد و در ادامه این رفتارها متوجه شدم خانواده ما رو همین دور هم بودن به ظاهر ساده بیشتر حفظ کرده انگار، میتونم بگم عامل بی تاثیری نبود یعنی یکی از عوامل بود. و الان با این زاویه دیدم میتونم بگم با همون دوکلام حرفی که رد و بدل میشد خیلی فرکانس ها و دنیای همو بیشتر میشناختیم. مثلا از چی خوشمون میاد یا نمیاد. حرفی داستانی چیزی از طول روز گفته میشد و همگی میشنیدیم یا تشکری که پدرم از مادرم میکرد و به ما یاد میداد تشکر کنیم و شکرگذار باشیم(الگو دیدیم) یا تو جمع کردن کمک کنیم و مسئولیت پذیر باشیم. قرار نیست فقط مامان همه کارها رو انجام بده. اینا نکات مثبتش بود بنظرم.

    در خونه پدری شوهرم از این خبرها نبود و همه چی به دوش یکنفر بود و تک نفری بود انگار. یواش یواش تفرقه و درک نکردن هم موج میزد. چون خیلی دنیاهای متفاوت پیدا کرده بودن که اصلا از این تفاوت ها هم خبردار نبودن بنظرم و رفته رفته باعث اختلاف و سوتفاهم و قهرها و کدورتهای چندین ساله شده.

    الان که به اون تضاد نگاه میکنم برام خیلی قابل هضم تر شده چون میدونم آدم ها میتونن به هزار مدل رفتار کنن که تو حتی فکرش رو نمیتونی بکنی. مهم اینه تو چیزی رو یاد بگیری که بهت کمک میکنه و بزرگت میکنه. به ناخواسته توجه نکنم. قضاوت نکنم. و یاد گرفتم که آدم هایی که فرسنگ ها فرکانس با هم دارن حتی سر یک سفره غذا هم نمیتونن کنار هم باشن. اگر باشن منجر به ناخواسته بیشتر میشه پس هرکسی نظرش محترمه چه درست چه غلط…

    خلاصه نتیجه شخصی خودم این بود که روش پدر و مادر من در این موضوع باهم نهار خوردن رو بیشتر پسندیدیم و اینو الان در خونه خودمون بیشتر داریم.

    شاید اوایل که عشق بوقلمونی داشتم این وابستگی در نهار خوردنمم بود و این موضوع رو هم انتقال داده بودم به ایشون. اما الان که پخت تر شدیم و از عشق بوقلمونی فاصله گرفتیم با احترام وقتی قرار هست با هم دریک زمان و یک غذا رو میل کنیم برای هم صبر میکنیم.

    اینکه استاد گفتن این” قوانین من درآوردی” این جمله رو با کمال احترام قبول ندارم.

    اتفاقا قوانین من درآوردی هم که اون زوج یا خانواده مناسب با شرایط خودشون که بهشون کمک کننده باشه خیلی هم خوبه. مثلا ما یک قانون من درآوردی داریم که اولین لقمه هر غذایی رو که قرار هست بخوریم به طرف مقابل بدیم با عشق…البته اگر غذا یکسان و مورد علاقه هر دونفرمون باشه. من به این قانون میگم من درآوردی…اون قانونی که شما گفتین استاد از قانون من دراوردی که بعضی ها دارن و دست و پاگیر هست. بنظرم تقلید های کورکورانه است قانون های یکی دیگه در یک زمان دیگه بوده حالا شده سمبل عشق یا معیار علاقه و محبت که البته منم با این موضوع کاملا مخالفم…شاید گاهی مفاهیم رفتارها رو خوب نمیرسونن وگرنه الان که دقت میکنم با شما در اصل موضوع موافقم فقط شاید این بیان شما چون مفهوم دیگه ایی رو در ذهن من تداعی کرد برای همین نپذیرفتم .

    آخه همین مفهوم به ظاهر ساده میتونه دوتا نتیجه متفاوت رو به بار بیاره و باعث بروز رفتارهای مختلف از یک ریشه بشه.

    مثلا آقایی بگه خب من پس حق دارم دیگه گرسنه ام پس بیخیال از این به بعد صبر نمیکنم و میخورم و این رفتار برای اون آدم منجر به خودخواهی بشه. اما یکنفر دیگه هم مثل شما استاد عزیز و مریم بانو دوست داشتنی از روی خودخواهی نیست که این کار رو بکنه بلکه از روح بزرگ و نگرش مستقل و وابسته نبودن تون هست نه بی احترامی یا خودخواهی…پس قانون من درآوردی شما اینجوریه استاد گلم.

    امیدوارم تونسته باشم منظورم رو بخوبی بیان کرده باشم.

    در کل من معتقدم هر نظری قابل احترام و محترمه حتی اگر مخالف نظر من باشه…..

    فکر میکردم برای این قسمت حرف خاصی نباشه که بنویسم فقط همین لذت بردن و اموزش بود که بعد سرفرصت نگاه میکنم و درست میکنم. اما وقتی شروع کردم به نوشتن چیزهایی از ذهن من تراوش کرد خاطراتی مرتبط یا به ظاهر بی ربط اومد بالا که خودمم متعجبم. و قطعا اینا ریشه ایی از باورهای منه که نوشتم یا شاید باورهای قدیم و جدیدم رو گفتم. یا شاید به مانند یک شاگرد گستاخ و پر جسارت خواستم مخالفتی با جمله شما بکنم که در انتها نتیجه یکی بود در ذهنم…

    فقط برای نتیجه گیری این بخش باید بگم که من از شما استاد عزیزم یاد گرفتم: چیزی رو قبول کن که بتو احساس خوبی میده و بتو کمک میکنه و چیزهایی که بتو کمک نمیکنه قبول نکن.

    من باورهای خودمو که قطعا کلی تغییر کرده یا درحال تغییر هست رو باید از این کامنتم و یاداوری این چیزها در بیارم. چون کار من این شده تجزیه تحلیل خودم و پیدا کردن باورهام. باورهای خوبم رو تقویت کنم باورهایی که منو محدود میکنه با باورهای مناسب جایگزین کنم.

    شاید این چیزهایی که الان قبول دارم زمان دیگری قبول نداشته باشم و اصلا وابسته به حتی قوانینی که خودم برای خودم ساختم نباشم شاید با قوانین دیگری جایگزین بشن، کسی چه میدونه فهیمه در مسیر این تغییر و بزرگ شدن ها چه دیدگاه هایی بدست میاره یا از دست میده. مهم اینه که نیروی عشق همیشه پابرجا باشه. مهم اینه که من باور دارم انرژی نه ایجادمیشه نه از بین میره بلکه از شکلی به شکل دیگه ایی تغییر میکنه. پس مهم اینه که اصل یکیه با هرشکلی…من به دنبال شکل های خوب و کمک کننده برای خودم برای این انرژی هستم.

    خدایا شکرت که دوباره مینویسم.

    خدایا شکرت که میتونم نظرمو بدون هیچ محدودیت یا ترس و نگرانی و یا قضاوتی بنویسم.

    خدایا شکرت که خود نوشتن هم، به انسانی که بخواهد درس یاد میده مثل خوندن…

    مریم جان خیلی زیبا کار کردی، اشپزی کردی و سبک خاص خودت رو داشتی. واقعا صمیمانه بهت تبریک میگم و بهت آفرین میگم و تحسینت میکنم بخاطر این همه توانایی و این همه سلیقه و این همه رشدی که حتی برای غذا درست کردن به سبک خودت پیدا کردی.

    راستی منو همسرم با اینکه ساعت ۷ شام خورده بودیم بعد دیدن این قسمت حدود ساعت ۹ بود که ایشون دلش خواست بره و یک سیب زمینی تنوری به سبک خودش درست کنه. با مقداری پنیر پیتزا و قارچ و فلفل دلمه ایی و با تزیین پیاز حلقه ایی توی فر گذاشت و سوخاری شدن و خوردیم…. با وجود اینکه اون موقع دسر یا غذای خاصی نمیخوریم بعد دیدن این قسمت خوشمزه اشتهامون باز شد. همسر ما هم که سرآشپز خونه ماست یک غذا به سبک خودش درست کرد و منم عکس گرفتم یادگاری…جاتون خالی بسیار قشنگ و زیبا شده بود… دم تمام علاقمندان به آشپزی گرم که با خلاقیت هاشون غذاهای خوشمزه خوشمزه درست میکنن و برای ادم هایی که علاقه ایی به اشپزی کردن ندارن خیر و نعمت و برکت هستن…

    باز هم ممنون بخاطر تهیه این قسمت زیبا و پر رنگ و لعاب و دوست داشتنی.

    اگر تکنولوژی به حدی برسه که بو ها رو ضبط کنه قطعا این قسمت یکی از بهترین بوها رو داشت. بوی ناب خمیر تازه ور اومده، بوی ریحون و آویشن و پیاز و قارچ و بعد بوی داغ پیتزای تازه از فر در اومده…بوی نیمرو با ادویه های خوش عطر و زیبا….

    شاید روزی این تکنولوژی هم محقق شود. اما ما بچه های سایت بالاتر از قدرت تکنولوژی رو داریم قدرت تجسم داریم…

    خدایا شکرت بخاطر تمام چیزهایی که یادگرفتم و دیدم…

    خداجون منو در مسیر درست هدایت کن نه مسیر گمراهان…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2333 روز

      به نام خدا سلام فهیمه جان

      عزیرم خیلی ممنونم بابت کامنت خوبت

      خاطره هایی رو تعریف کردید که ساید برای همه ماها هر کدوم به یه شکلی اتفاق افتاده باشه و حالا داریم برای خودمون تجزیه تحلیل میکنیم و بر اساس اون تجربه ها رشد میکنیم

      دقیقا دنیا با همین تفاوتاش زیباست و هر فرد، رفتاری متفاوت از بقیه داره

      در کل، من باید رفتارهایی که باعث رشد و بهبودم میشه رو یاد بگیرم و اجرا کنم تا مسیرم با حال خوب و لذت همراه باشه و این همون اصل قضیه هست که شما هم یه مدل دیگه بهش اشاره کردید

      خیلی جالبه.. ماها هممون توی یه مسیریم اما چقدر قوانین رو با کلمات متفاوت و شیوه های گوناگون تفسیر میکنیم.. خدایا شکرت.. تو خالق این همه رنگ و تنوع و بو و مزه و عشق و احترام ووووو هستی

      ممنونم نازنینم.. کامنتت رو دوست داشتم و خواستم ازت تشکر کنم

      برای هممون زندگی هایی پر از عشق بدون وابستگی در زیر سایه هدایتهای رب، آرزو دارم♥️♥️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2161 روز

        سلام دوست من زهرا جان

        ممنونم که برام کامنت گذاشتی و مرور کردم قوانین رو.

        خوشحالم که نوشته ام تونسته به یک شیوه دیگه به هر دومون کمک کنه برای بهبود دادن مسیر زندگی مون.

        راستی یک نکته جالبی که هست حالا خصوصا رو این کامنت و خاطره من شما هم کامنت برام گذاشتین فکر کنم بگم براتون جالب باشه. اینکه اسم و فامیل شما میشه اسم و فامیل خواهرشوهر کوچیکم. سید زهرا حسینی صالح. البته انگار خودش دوست داشت مهسا صداش کنن… خیلی دوست دارم ببینمش و ارتباط صمیمی باهاشون داشته باشم البته اگر تو مدار من باشه میشه وگرنه من چیزی رو به زور قرار نیست تغییر بدم….

        ممنونم که برام نوشتی دوست خوب و هم فرکانسی ام.

        برات بهترین ها رو آرزو دارم.

        ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    Abby گفته:
    مدت عضویت: 1784 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم مهربون

    خدایا شکرت که دوباره من رو به سمت یه ویدیو بسیار زیبا و مفید هدایت کردی. خیلی عالی بود. چقدر این فایل برای من مفید و ارزشمند هست. خدایا شکرت . مریم مهربون سپاسگزارم از شما بابت این همه محبت و مهربونیتون. من مدتها بودم تصمیم داشتم یک دستگاه که با اون بتونم راحت مواد لازم قطاب و شیرینی و …. رو تهیه کنم و دو دل بودم که چی بخرم. مرسی مریم عزیز، من امروز جواب سؤالم رو از شما گرفتم. نگاه کردم و دیدم این دستگاه رو میتونم جاهای مختلف تهیه کنم. فکر کنم برم تارگت . خدایا سپاسگزارم از این همه نشونه، از این همه هدایت ، از این همه نعمت و فراوانی که ما میتونیم با استفاده از اونها کلی هم راحتتر و سریع تر به یک نتیجه بسیار عالی برسیم.

    در باره نکات ریزی که مریم جون گفتین واقعا کیف کردم. خدایا شکرت. همه این گفته های شما رو احتیاج داشتم که بشنوم و بدانم.

    ای جان در مورد رابطه شما با استاد و راحت بودنتون در مورد غذا خوردن، آخ عالی بود. من مدتها بودم خودم رو درگیر این موضوع کرده بودم. راحتم کردین، خدایا شکرت. همیشه فکر میکردم حتما باید منتظر هم بمونیم تا با هم غذا بخوریم شاید دروع نگم خیلی بهم بر میخورد و فکر میکردم که بهم توهین شده. الان متوجه شدم که باید بیشتر روی عزت نفس و اعتماد به نفسم کار کنم. خدا رو هزاران بار شکر گزارم که اینقدر راحت جواب آدم رو میده.

    هر چه خدا رو سپاسگزار باشم باز کمه.

    مرسی از ویدیو بسیار عالی و آموزنده شما. مرسی از استاد عزیز بابت توضیحاتشون. خیلی حالم خوبه، عالیم، خدایا شکرت

    الهی حال دل همه دوستان هم فرکانس خودم خوب و عالی باشه🙏

    شاد، سلامت و در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1105 روز

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته ی همه چی تمومم

    تو این فایل میشه مثل بقیه ی فایل ها درس های زیادی گرفت و دوست دارم بنویسموشون چون تو ذهنم تثبیت میشه و بیشتر بهشون توجه میکنم

    خانوم شایسته ی عزیز توحیدی ترین الگویی که در زنان میشه پیدا کرد باید بگم تو جهان نمونه ای، توی هر کاری تلاش میکنی عالی عمل کنی هر کاری و هر چالشی رو رد نمیکنی از هر کاری لذت میبری و با ورود به هر کاری سعی میکنی نسخه ی بهتری از خودت بسازی و توحیدی تر بشی بی نهایت توقعت رو از بقیه حتی از استاد به صفر کلوین رسوندی و اینطوری شدی یه الگوی بی نظیر و توحیدی برای من، اون کار میخواد تمیز کردن چیکن شا باشه یا میخواد اشپزی باشه یا حتی هرس کردن جنگل و اتیش درست کردن باشه ،سعی میکنی از هر کاری لذت ببری و با دیدی که من از شما دارم و عزت نفس بالاتون میدونم اینکار هارو قطعا زوری انجام نمیدین یا بخاطر کسی نمیکنید این کارهارو و میدونم قطعا از تک تکشون لذت میبرین و کیف میکنید،اینجا هم بدون توجه به اینکه استاد داره بازی میکنه خودتون دوتا مدل غذا پختین به راحت ترین شیوه و با لذت کامل و انقد عزت نفستون بالاست که گفتین استاد تکی بخوره براتون فرقی نداره چون تنهایی هم حالتون خوبه حتی وقتی تنها غذا بخورین،راستش وقتی گفتین پیتزاهارو یکی یکی میپزین نا خود اگاه به این فکر کردم که پس تا شما غذای خودتونو اماده کنید پیتزای استاد سرد میشه، انگار تنها پیش فرض ذهنم این بود که باید باهم غذا بخورین ولی دیدم اینطور نیست و فرقی نداره ادم باید همون قدر از تنهایی غذا خوردن لذت ببره که دوتایی لذت میبره، نباید حال خوبمون رو محدود کنیم به باهم بودنمون

    درس بعدیم این بود که چقد خانوم شایسته به سلیقه استاد احترام میذاره و همون قدر به سلیقه خودش احترام میذاره،هم واسه استاد غذای مورد علاقشو درست میکنه هم واسه خودش از هر دو هم لذت میبره بدون اینکه غر بزنه بگه باید دو مدل غذا درست کنم کارشو میکنه و حسش خوبه

    خداکنه بتونم تا پایان این سریال خودمو و شخصیتمو حتی کمی مثل خانوم شایستع و استاد ،توحیدی کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    زہرا کاظمے گفته:
    مدت عضویت: 1125 روز

    سلام استاد دوست دارم مسئولیت پذیری رو از این ماجرا یاد بگیرم که بتونم سر خونه زندگی خودم برم و از ترس هام فرار نکنم

    لذت داره برای کسی که دوسش داری غذا درست کنی و اون با لذت خوردنش ازت تشکر کنه استاد جان من این رابطه ای که بی توقع و بی انتظار بین شماست پر از عشق و صمیمیت و صفاست رو خیلی دوست دارم واقعا اینکه هیچ شرط و قید و بندی وجود نداره ازادانه و خیلی خیلی بی توقع باهم هستید قشنگه انگار مجرد و راحتید ولی در کنار هم لذت میبرید من خودم خوشم نمیاد بخاطر دیگران وقتم رو حدر بدم و واسه بقیه مدام از زمانو انرژی و همه چیزم بگذرم و پشت این کلمه ی عشق قایم بشم که بعد مدام منت هایی وجود داشته باشه من ازین پاشنه های آشیل رو تو رفتارام دیدم که خواسته هام برای دل خودم نبوده بلکه برای تایید و تحسین و حرف بقیه بوده اوه طلا نگرفت برات اینو نخرید اوه چه کم ارزشت کرده اوخ چقدر تو خری و فلان چنان چقدر رابطه رو پر تشنج میکنه که این چیزا بین زن و شوهر ها از همون اول ازدواج هست

    من متوجه شدم این قالب زندگیه شما که یک دوستیه بدون برنامه برای آیندست باعث شده هرکدومتون با این دیدگاه برای زندگی تلاش کنید که بابا اگر این شخص با من نبود من خودم باید به تنهایی از لحاظ مالی مستقل باشم و از پس هزینه هام بر بیام بابا اگر نبود من باید به تنهایی غذا پختن و لباس شستن و مسائل روزمره زندگیم رو حل کنم من باید بدون وابستگی اون پارتنرم رو بخاطر خودش دوست داشته باشم برای حضور وجود مقدس و ارزشمند و ویژگی هایی که دلخواهمه و اون داره

    اینکه من تو این شرایط اینجوری فکر کنم خب واسم سخته چرا؟ چون مسائل مالی بین منو همسرم وجود داره خونه ماشین لوازم خونه درامد کمی که دارم خانواده ها و غیره اما اگر اینجوری فکر کنم اولا در لحظه ی اکنون بیشتر از رابطم لذت میبرم دوما میتونم برای خودم این اب پاکی رو از همین اول رو دستم بریزم که بابا فکر نکن خونه بابات میتونی برگردی یا همیشه بمونی فکر نکن خونه شوهرت میری و میتونی همیشه بمونی نهههههههههه به این فکر کن که خودت برای خودت ماشین بخری خونه بخری راهشو پیدا کن بخواه که ثروتمند بشی بخواه که به بی نیازیه مالی برسی خودت رو بکش بالا تو باید باید هیچ چاره ی دیگه ای جز موفقیت نداریییییی پس باید خیلی جدی حرکت ها و قدم هاتو برداری و روی هدفات فوکوس کنی

    استاد میام مینویسم چه قدم هایی برداشتم الان چندین کار رو همزمان انجام دادم و ضربشو هم خوردم ولی حالا اشکالی نداره میخوام از درس هاش استفاده کنم و تکاملم رو از اینجا به بعد خیلی خیلی اگاهانه طی کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: