سریال زندگی در بهشت | قسمت 119 - صفحه 9

134 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1163 روز

    به نام خداوند قادر و توانایم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    خدایا شکرت برای این بهشت زیبا

    خدایا شکرت برای این دفترچه یادداشت فوق‌العاده

    امروز منم اجرا کردم ،ویه لیست بلند بالا نوشتم

    حالا که نوشتم میبینم چقدر کارها راحت شده و به ذهنم فشار نمیاد ،،برای فکر کردن بهشون

    فقط کافیه لیست رو نگاه کنم و انجام بدم

    ونکته جالبش اینجاست که خیلی مواردی که یادم میرفت والان نوشتم و صد در صد انجام میشه

    خدایا شکرت برای این همه اطلاعات بی نظیر

    تحسین میکنم این کار کردن زیبای شما رو که کلی بهم انرژی و انگیزه میده و باعث لذت بردنم از کار میشه

    خدا رو شکر که در این مسیر موفقیت در حرکت هستم و در کنار استاد جان درس های فوق‌العاده ای می آموزم

    تراکتور زیبامون هم که کاربرد های مفیدی داره و همیشه آماده خدمات رسانی است ،،خدایا شکرت

    خسته نباشید واقعاً شب شد و کلی از کارها رو انجام دادین و نوبت آتیش زدن کارتن ها شده

    چقدر خوبه که هیچ محدودیتی در هیچ موردی نیست اینجا خدایا هزاران بار شکرت

    ببین سنسور خفن و بسیار کاربردی که واسه خونه مرغ و خروس ها اجرا شده چقدر عالی شد

    واقعاً نیاز بود واسشون در شرایطی که حیوانات مختلفی میان اینجا و احتمال شکار شدن بودن

    ومهم تر اینکه کارها راحتر شد و نیازی نیست که حتماً شما بیاین در رو باز و بسته کنید

    اینم یه ایده ناب و مفید ،،خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای این همه نعمت و فراوانی

    واقعاً لذت بخش بود امروز با این زیبایی ها

    در پناه الله ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1586 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم..

    استاد جانم تواین فایل زیبا وپراز اگاهی وعشق ونور الهی، از آزادی گفتید، از اینکه چطور وچقدر دلتون میخواست ومیخواد که آزاد زندگی کنید از هر لحاظ…

    خب شما این در خواست رو دادید به جهان و کم کم شرایطش براتون مهیا شد…

    اگه بخوایم دقیق نگاه کنیم چند سال طول کشید وشما کلی تجربه و درس و کلی شرایط مختلف رو تجربه کردید والبته که کلی بهاء پرداخت کردید تا الان شکر الله چند ساله که تو پرادایس ساکن شدید و اون شرایط دلخواهتون و به سبکی که دوست داشتید دارید زندگی می کنید…

    من یه دوستی داشتم سالها پیش، اون وقت ها از قوانین اگاهی زیادی نداشتیم جفتمون، ولی هربار باهم صحبت میکردیم من میگفتم چرا نمیشه همه چیز رو باهم داشت؟؟؟!!

    وایشون میگفت: برای داشتن هرچیزی باید چیزی رو از دست بدی!!!!!!!

    باید بهاء پرداخت کنی!!!!

    ومن میگفتم خب چراااااا؟؟؟؟

    اونم میگفت:قانون جهان اینه…

    یا بارها وبارها میشنیدم که میگفتند نمیشه همه چیز رو باهم داشت تو این دنیا…..

    ومن هم صد در صد با این دیدگاه موافقم، چون تجربه بهم ثابت کرده، همین الان که زندگی شمارو نگاه میکنم می بینم شما نسبت به درکی که از حقایق جهان هستی پیدا کرده بودید درکی که از قوانین بدست آورده بودید درک این موضوع که ما روح های مفردی هستیم که اومدیم خودمون رو تجربه کنیم ونباید وابسته به ملییت و کشور و شهر وخانواده و شرایط و موقعییت ها باشیم سفر ومهاجرت رو شروع کردید وانقدر رفتید تا به اون شرایط دلخواهتون برسید بدون شک بهاء همه ی اونچه که دارید رو هم پرداخت کردید…

    که شاید بزرگترینش دوری از پدر ومادر وخانوادتون هست و…از دید دیگران.

    داشتم به این فکر میکردم که من چقدر بهاء پرداخت کردم تا الان همچین شرایط نسبتا دلخواهی برای خودم درست کنم که احساس آزادی داشته باشم؟ دیدم منم کم بهاء ندادم ، دیگه بدتر از این چی هست که خانواده آدم برگردند بگن اگه میخوای طلاق بگیری نباید بیای توی شهر خودت ونزدیک ما که همه ی فامیل بفهمند!!!

    که ما قضاوت نشیم!!

    ولی من تصمیم خودم رو گرفته بودم اگر چه ترسها منو احاطه کرده بود ولی همه چیز دست به دست هم داد که قبل طلاق خود همسرم تو رشت خونه تهیه کنه وما باهم بیایم اینجا وبه امید اینکه مثلا با دوری از شرایط زندگی قبلی و دخالتهای خانوادش شاید مشکلات روابطمون حل بشه، که از اونجایی که مشکل اصلی فرکانسهای من وایشون بود وربطی به بیرون از خودمون نداشت، مهاجرت وتغییر مکان وشرایط هم نتونست کمکی به زندگی وروابطمون بکنه و ما توی شهر خودم از هم جدا شدیم واینجوری خداوند به درخواست من برای زندگی توی شهر خودم که عاشقش هستم پاسخ داد…

    ولی خانوادم باهام قطع ارتباط کردند وتاکید کردند که اگر کسی از اقوام منو تو خیابون ویا جایی دید نگم که جدا شدم چون محیط کوچیکه و قضاوت و…..

    من 6الی 8 ماه با خانوادم وهیچکس ارتباط نداشتم وشکر خدا تو اون تایم که توافق کردم مهریه وحق وحقوقم رو ببخشم و کارهای دادگاهمون تهران توسط همسرم داشت انجام میشد،خداوند لطف کرد که تنها بشم تا روی خودم کار کنم….

    باورتون شاید نشه، توی شهری باشی که 99 درصد فامیل و آشنا وخانوادت هستند و تو منع شده باشی باهاشون ارتباط داشته باشی توشرایط بد طلاق وجدایی باشی بدون سرمایه بدون حمایت بدون کار ….ولی با بودن توی سایت دیدن وگوش دادن به فایلهای هدیه دانلودی انقدر حالم خوب بود که داشتم روی ابرهای صورتی زندگی میکردم، تمام غریبه ها انگار شده بودند خانواده ی من، باهمون مبلغ ورودی کمی که از اجاره خونه خودم میگرفتم با بهترین افراد میرفتم تورهای گردش گری، با تاکسی میرفتم از رشت تا انزلی که برم دریا قدم بزنم، ساعت ها میرفتم تو بازار رشت قدم میزدم و میرفتم به رودخونه ها وشالیزارهای نزدیک محل زندگیم یا پیاده یا با تاکسی، شاید هرکسی منو میدید میگفت این زن تنها اینجا چیکار میکنه یا دیوونه شده، برام شب وروز معنا نداشت همه چیز زیبا بود روشن بود شگفت انگیز بود مثل پرنده ای که رها شده وداره خودش رو تجربه میکنه جهان رو تجربه میکنه…..

    شاید از چشم دیگران اگر شرایطم رو میدونستند میگفتند طفلکی زندگیشو از دست داده با خانواده وفامیل که در ارتباط نیست وضعییت مالیش که نا مشخصه و هزار تا چیز منفی دیگه که از چشم ادمهای منفی وقضاوتگر هیچوقت دور نمی مونه ولی من واقعا احساس خوشبختی میکردم…

    چون تازه داشتم میفهمیدم چقدر به خودم ظلم کرده بودم، تازه متوجه شده بودم اصلا ازدواج دومم به خاطر خانوادم و حرف اطرافیان و از ترس قضاوتها وحرفهای مردم بوده و حالا از همه ی اونها دور شده بودم انگار بیدار شده بودم انگار تو یه کهکشان دیگه زندگی میکردم خدا هم بدجور بغلم کرده بود و ارتباط وصف ناپذیر وعاشقانه ای رو داشتم تجربه میکردم بعد یک عمر در به دری….

    در به دری که فقط این نیست که بی خانمان باشی، خانه به دوش باشی، بی کار باشی، بیمار باشی ، درگیر دوا دکتر ومریض خونه و دادگاه وپاسگاه و دعوا با این اون و هزار تا بدبختی دیگه باشی!!!!

    در به دری اصلی اینه که زندانی باورهای غلط واشتباه خودت باشی، زندانی ترسهات باشی، زندانی حرفهای مردم باشی…

    از چشم دیگران تو شرایط خوب وعالی مالی باشی بهترین محله ی شهر تو بهترین خونه زندگی کنی مسافرتهای داخلی وخارجیت سرجاش باشه و از خوراک وپوشاک هیچی کم نداشته باشی ولی به قول قدیمی ها نون بزنی تو خون بخوری!!!!

    من چندین سال همچین زندگی داشتم و ویترین زندگیم از بیرون قشنگ بود ولی من توی زندان بودم…..

    الانم همینه به محض اینکه یادم بره کی هستم وهدف خلقتم چی بوده ویادم بره وظیفه ی من حفظ رابطه ی خودم با خالقم هست، زندانی میشم ، زندانی حرف وحدیث مردم، زندانی قضاوتها وترسها وتردیدها، زندانی نجواهای ذهنم…

    واقعا کی میدونه بهترین در زندگی هر کسی چطور معنا میشه؟؟؟

    خیلی خوبه که آدمی بتونه همه چیز رو باهم داشته باشه، ولی خب بدون شک امکانش در این دنیا فراهم نیست، جوریکه آدم روی بودن یا موندن یا رفتن شریک عاطفیش ویا حتی بچه اش توی زندگی نمی تونه حساب باز کنه…..

    اینکه همیشه خانوادش کنارش باشند دوست ورفیقاش باشند، یه همدم و دلدار داشته باشه، حسابش پر پول باشه، شرایط کاریش همیشه اوکی باشه و….

    نه امکانش نیست همه چیز طبق خواسته ی ما پیش بره، امااااااا درک قوانین جهان هستی باعث میشه خودت رو با شرایط وفق بدی، یعنی بپذیری و با اونچه که برات بهترین هست راضی وخشنود باشی…..

    یکی مثل شما انتخابهایی داشته وپای انتخابهاش وایساده و الان این سبک زندگی دلخواهش هست…

    یکی دوست داره دقیقا توی اپارتمان ویا کوچه یا محله یا شهری زندگی کنه که خانواده و فامیل و اشناهاش باشند رفت و امدهای هر روز هر هفته ای داشته باشند تو اپارتمان زندگی کنند یا وسط یه شهر شلوغ، کارمند باشند و حقوقشون سرماه راحت بیاد به حسابشون و خیالشون راحت باشه، یکی دوست داره کسب وکار خودش رو داشته باشه وبه قول معروف آقای خودش باشه نوکر خودش، یکی دوست داره دور از خانواده وفامیل زندگی کنه ، یکی دوست نداره اصلا کشورش رو ترک کنه شهرش رو ترک کنه، ولی یکی عاشق مهاجرته…

    انقدر تنوع دیدگاه وعلایق و سلایق توی جهان ما زیاده، واتفاقا قشنگی این جهان هم به همین هست…

    ولی یه چیز باید در همه مشترک باشه و اونم داشتن احساس خوشبختی ورضایت درونی هست، داشتن احساس ارامش و شادی هست، که نشون از رضایت درونی داره….

    مثلا خواهر بزرگ من با اینکه شرایطش رو داره ولی اصلا تمایل نداره به شهرهای دیگه ایران سفر کنه وبره ببینه اصلا تو کشورش چه جاهای دیدنی داره، چه مردمانی داره، چه طبیعتی داره، سر و تهش رو میزنند از تهران پامیشن میان رشت خونه ی پدرم ومیگه من فقط عاشق شمال وشهر خودم هستم ….

    میخوام بگم چه خوبه هرکسی بشینه ببینه واقعا چه سبک زندگی رو دوست داره وبعد با کمک خداوند و همت خودش اونو خلق کنه اونو بسازه….

    البته بگما من خودم از وقتی وارد سایت شدم اینو فهمیدم وسعی کردم بهش عمل کنم با اموزه های شما و کار کرد 12 قدم توی زندگیم کاری کرد که انگار دوباره متولد شدم و یه زندگی دوباره خداوند بهم داد وگفت : گذشته هر چی بود تموم شد حالا بیا دوباره از صفر شروع کن ببینم اینبار چه میکنی؟؟.

    آزادی برای من از ذهنم شروع میشه، منیکه کلی تجربه زندگی به سبک های متفاوت را داشتم برای زندگیم….

    اینکه ذهنم آزاد باشه، ازاد وسبک بال…

    به قول شما اگه بیام فک کنم تویه جزیزه هستم که هیچکس نیست که قضاوتم کنه چطور زندگی میکنم؟؟

    چقدر ترس از قضاوت مردم باعث میشه ما نتونیم خود واقعیمون باشیم؟

    بخدا قسم که این جهان برای هر ایده وفکر وهر سبک زندگی جا و تنوع و شرایط و موقعییت داره…

    کافیه تو بخوای ببینی برای تو چی بهترینه و اونو برای خودت خلقش کنی…

    امیدوارم که هممون آزاد ورها باشیم همیشه از نجواها و فکر وخیالهای ذهنی ودرونی خودمون که اگر کنترل نشه بهشت رو برامون جهنم میکنه!!!

    خدارو صد هزار مرتبه شکر سبک زندگی شما استاد عزیزم توی این سایت زنده به لطف الله هست همیشگی ودر دسترس که بهمون یاد میده چطور بهترین ورژن خودمون رو زندگی کنیم جوریکه هم خودمون راضی باشیم وهم خدا ازمون راضی باشه..

    یعنی واقعا حس خوشبختی درونی داشته باشیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ ۖ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّهً وَکَشَفَتْ عَنْ سَاقَیْهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ ۗ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ(44 نمل)

    به او گفته شد: «وارد ساحت کاخ [پادشاهى‌] شو.» و چون آن را دید، برکه‌اى پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد. [سلیمان‌] گفت: «این کاخى مفروش از آبگینه است.» [ملکه‌] گفت: «پروردگارا، من به خود ستم کردم و [اینک‌] با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم.»

    =======================================================================================

    نشانه ی امروز من به تاریخ 17/8/1403

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به دوستان عزیز و توحیدی من،مقیم در غار حرا

    سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی و قلب سلیمتون

    الهی که حال دلتون عالی باشه،غرق احساس عمیقِ خوشبختی بی قید و شرط باشید و سوار بر فرکانس توحید

    این قسمت از دیوار غار حرا رو،یک صفحه از دفتر مشقم قرار میدم و برای اعراض از نجواهای ذهن و کنترل کانون توجه و حفظ فرکانس سپاسگزاری و روحیه ی تسلیم پذیری در برابر جریان هدایت،برای خودم مینویسم.

    همین الان یک دریای آروم نیلی رنگ رو جلوی چشم هام میبینم که انتهاش وصل شده به آسمون آبی سفید…موج ها آروم و رها به سمت ساحل میان و برمیگردن و یک وقتایی هم چندتا پرنده از جلوی دید من رد میشند….نیلا نیکا بعد از نوشتن مشقشون مشغول دیدن برنامه کودکن،ناهارشون روی اجاق گاز در حال پخته،منم ناهار طبق قانون سلامتی دارم،از صبح کلی خونه رو تمیز کردم،طبق عادتم دکور مبل ها و میز ناهارخوری رو تغییر دادم تا دوباره انرژی خونه رفرش شه…همون موقع که مشغول جا به جایی بودم،ذهنم نجوا میکرد فردا میخوای برگردی!واجبه این کارا؟!منم بهش گفتم از الان تا فردا کلی وقته …کلی زمان دارم از خونه ی قشنگم لذت ببرم….HOME…SWEET HOME…

    دوستش دارم این خونه رو…در و دیوارش منو یاد خدا میندازه…جلوی در همین خونه زانوهام کنار چمدون هایی که بسته بودم تا بزارم برم جلوی خدا خم شد…از فردای همون روز خدا محکم بغلم کرد و گفت دیگه نمیزارم آسیب ببینی،تو فقط توی بغل من بمون….توی همین خونه،من صدای استاد عباسمنش رو برای اولین بار شنیدم…تو همین خونه من قرآن خوندن رو شروع کردم …همین جا من عاشق و سرگشته ی قرآن شدم….تو همین خونه ساعت ها وقت میزاشتم و فقط و فقط به صدای استاد گوش میدادم….همسایه ی همین خونه بود که از همسرم پرسیده بود خانومت داره برای دکتری میخونه؟!چی داره گوش میده هر روز و هر شب؟!همین جا…تو همین حال…بعد ازشیفت اومده بودم،خسته بودم…از خدا پرسیدم خدایا چی کار کنم وضعیت مالیم بهتر بشه…تو خواب و بیداری صداشو شنیدم برو ماشینی که تو سایت ثبت نام کردی رو پسش بده و باهاش وامت رو صاف کن…تو همین خونه بود که بهم الهام کرد بچه هاتو بفرست پیش پدر و مادرت،بهش گفتم خدایا کجا بفرستم بچه هامو؟!من انتقالی ندارم که…میگفت بهم اعتماد کن،تو فقط بهم اعتماد کن …چه روز ها و شب هایی قبل شیفت…بعد شیفت …همینجا،روی همین میز و صندلی…کامنت مینوشتم…چقدر رد پا از خودم به جا گذاشتم…چقدر نقطه های آبی پربرکت برام میومد…با هرکدومشون روحم پر از نور میشد…تو همین خونه دونه دونه دوره هارو با عشق خریدم…با دقت گوش میکردم،با خودکارهای رنگی مینوشتم…یادمه یک بار از الگو های تکراری تو روابطم بازم شکسته بودم و قلبم به درد اومده بود ..رفتم سر پنجره ی خونه باهاش حرف زدم…گفتم ببین دلم گرفته…ببین قلبم شکسته،کجایی خدا؟!اگر صدامو میشنوی یک چیزی بگو …ساعت 2…3 شب بود …تاریک…پرنده پر نمیزد…همون لحظه یک ماشین رد شد..یک آهنگ بلند گذاشته بود،به زبون مازندرانی…من فقط همین جمله ش رو شنیدم:گریه نکن،مِن تِسه میرمه…یعنی گریه نکن من برات میمیرم….وای خدا …دیگه خنده و گریه م باهم قاطی بود…گفتم خدایا قربونت برم،خودم برات میمیرم،خودم جانت میشم،مرسی که منو میبینی،مرسی که حواست بهم هست …تو همین خونه برای روابطم ازش طلب هدایت کردم،همینجا بهم گفت دوره ارزش تضاد رو بخر…همینجا…حتی یادمه کجا نشسته بودم دوره رو خریدم…چه اتفاقاتی بعد گوش دادن به اون دوره رخ داد…همه ش عجیب غریب…همه ش معجزه آسا …بهم گفت توی ذهنت کویرت رو رها کن …بیا روی دوش من بشین،بقیه ش با من …من گفتم چشم خدا،هرچی تو بگی،چرا بهت چشم نگم وقتی تموم زندگیم از آن توعه،سلول به سلول تنم از آن توعه،روحم از آن توعه،چرا به حرفت گوش ندم؟َچرا ایمان نشون ندم؟َچرا بهت توکل کنم؟!

    من هیچ کار براش نکردم….ولی اون منو گذاشت روی دوشش برد گرگان…بعدشم با یک قدم بزرگ منو برد به جزیره ی کیش…من روی دوش خدا،بزرگ شدم…رشد کردم…توحیدی تر شدم…عاشق تر شدم…سرگشته تر شدم…

    خدای قشنگم،خودم دور سرت میگردم،خودم قربونت میرم،خودم جانت میشم،خودتو از من نگیر هیچ وقت،من بدون هیچی نیستم،من بدون نمیتونم قدم از قدم بردارم،من بدون هیچی بلد نیستم،خدایا من هرچی دارم مال توعه….خدایا هر نتیجه ای داشتم تو برام رقمش زدی،تو قلب هارو برام نرم کردی،تو راه هارو برام باز کردی،تو مسیر رو برام روشن کردی،خدایا تو حتی پدرمم در اختیار خواسته های من گذاشتی،پدری که من حتی میترسیدم به چشم هاش نگاه کنم،الان گوش به فرمان منه،خودش رو در خدمت من و دخترام گذاشته،خدایا تو توی قلب همه عشق منو گذاشتی،نمیدونم چرا همه با من خوبن،همه دوستم دارند،همه باهام مهربونی میکنند،خدایا تو نباشی هیچ کس منو دوست نداره،خدایا تو نباشی من دار و ندارم میره،خدایا تو نیلا نیکا رو دست بهترین معلم کلاس دوم سپردی،تو این بچه هارو انقدر منعطف و عاقل تربیت کردی من که بالاسرشون نبودم،تو بزرگشون کردی خدا،خدایا تو منو کارمند خودت کردی بهم کارت بانکی دادی و شارژش میکنی با عزت و احترام،خدایا تو بهم عزت دادی،تو اسممو بالا بردی،توبارهای سنگین رو از روی دوشم برداشتی،تو برای من همه کار کردی.

    خدایا منو ببخش که درگیر نجواهای ذهنم میشم و یادم میره قدرت تورو،یادم میره از کجا به اینجا رسیدم،یادم میره تو چقدر بهم نعمت دادی،یادم میره چقدر زندگیم تغییر کرده …

    خدایا شیطان قسم خورده منو از سپاسگزاری تو در بیاره،بنده ت ضعیفه خدا،بنده ت عجوله خدا،بنده ت فراموشکاره خدا،خودت گفتی برای هدایت و کمک من،تو کافی هستی،تو بیش از کافی هستی خدا،تو خیلی خیلی بیش از کافی هستی…من دوستت دارم باشه؟!خیلی دوستت دارم.خیلی خیلی خیلی دوستت دارم.

    ممنونم که باز هم بهم اجازه دادی بنویسم،ممنونم که دستمو گرفتی و داری تاتاتی راه میبری منو،خدایا من بلد نیستم راه برم،منو بزار روی دوشت …خدایا من بنده ی ضعیفت که قدرت خلق یک مگس هم نداره…تو داری کیهان رو مدیریت میکنی…تو دست منو بگیر.تو کمکم کن،تو مراقبم باش.

    من به هر خیری که از سمت تو به من برسه و من رو بهت نزدیکتر کنه،فقیرم.

    ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

    دل بی‌ تو به جان آمد وقت است که بازآیی

    دائم گل این بُستان شاداب نمی‌ماند

    دریاب ضعیفان را در وقتِ توانایی

    ای دردِ توام درمان در بستر ناکامی

    وِی یادِ توام مونس در گوشهٔ تنهایی

    در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم

    لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 126 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 995 روز

      سلام سعیده جان

      خدا رو شکر هدایت شدم به کامنت قشنگت وای چقدر لذت بردم برای من بود این کامنت این روزها نجوا زیاد میاد سراغم دلم آروم شد قلبم باز شد چقدر زیبا نوشتی انگار خدا داشت بام حرف می‌زد ممنونم دختر زیبای توحیدی

      چقدر لطف خداوند برام یادآوری شد که برام چکار کرده

      انسان فراموش کاره باید همیشه یاد خدا باشیم

      خدایا شکرت بهم گفتی کامنت سعیده جون بخونم بنویسم شکر گزاری کنم

      خیلی از کامنتت درس گرفتم

      در پناه خداوند باشی همیشه بدرخشید چقدر خوشحال میشم از کامنت های زیبات دمت گرم از راه دور می بوسمت آرزوی بهترین ها رو برات دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سونیا نوری گفته:
      مدت عضویت: 483 روز

      سلام به روی ماه سعیده شهریاری

      باید بگوییم من از خواندن کامنت های خودت همیشه متعجب میشم

      با این قدر توحید و نوازش های مخلصانه که خدا را یاد میکنی آفرینت و صد آفرین

      وقتی میبینم که ایمیل آمده برایم و می‌بینم که خانم سعیده ( توحیدی) کامنت گذاشته ، خیلی ذوق زده و با عجله می‌آییم و کامنت زیباییت را میخانم .

      خداره صد هزار مرتبه شکر

      در پناه الله باشی و حال خوب همیشگی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1864 روز

      سلام به سعیده ی س ش رولینگ!

      قشنگ نوشتی این نوشته رو.

      ممنونم ازت.

      طرفدار جادو و جنبل نوشته های رولینگ هستی؟

      خب، این جادو، آهسته آهسته به قلم تو هم متبادر میشه، و این قشنگه.

      فضای زیبای اطراف آبگیر، پرندگان چرخنده از جلو دیدگان و کودکانی که تی وی می‌بینند… سادگی روزمرگی ما تا رسیدن به وهم نویسنده از خود.

      چه قشنگه که همه رو با خدا به هم میدوزی!

      چه خوبه که حتی بچه هات رو به این خوبی به خدا سپردی و بهترینها دارد نصیبشان می‌شود… تحسین بر تو.

      خواندن این نوشته لذت داشت، ممنونم. بابت رفاقت نزدیکت با خدا، حسودیم شد.. چقدر عالی.

      نیکا نیلا رو ببوس.

      در پناه خداوند مهربان باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      باران و ایوب گفته:
      مدت عضویت: 1617 روز

      باران

      سلام سعیده جانم سلام دختر توحیدی .من امروز بشدت درگیر نجواهای شیطان بودم هرکاری کردم نتونستم کنترل ذهنم کنم رفتم یه دوش گرفتم قبلش قران خوندم گفتم خدایا ارومم کن نشونتو برام بفرست حالم عالی شه بعد رفتم دوش گرفتم برگشتم اومدم ایمیلم چک کردم کامنت تو رو دیدم گفتم این نشونس باز کردم خوندم از اول خط گریه کردم تا الان دارم مینوسم

      دختر تو چقد عالی هستی تو چقد با عشق مینوسی دقیقا به این حرفا نیاز داشتم، نیاز داشتم بیشتر شکرگزار باشم بیشتر تسلیم خدای مهربان باشم بیشتر توکل کنم

      خیلی دوست دارم سعیده جان خواهر گلم

      انشالله در پناه خدای مهربان باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1400 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      نشد پاسخ ننویسم اصلا نمیشه کامنت شما رو خوند و حرف نزد.تو دل کامنت شما هم توحید هست هم حرکت هست ،از هر طرفیش یاد خدا بر آدم جاری میشه.سوای از روح لطیفی که داری قلب رئوفی داری که دائم بازه.یعنی راحت میتونی با الله صحبت کنی و بری تو عمق داشته هات.به یاد بیاری روزهایی که نبودی و او بود و به یاد بیاری روزهایی که بزور دستت رو کشیدی و جدا شدی ازش.به یاد میاریم روزهایی که خدا بهمون از لطف خودش بین خون و گوشت شیر مادر رو برامون جاری کرد و ما که چاره ای جز گریه نداشتیم آغوش مادر رو برامون باز کرد و سینه اونو گذاشت تو دهانمان و اون شیر خوشمزه رو دستور داد وارد دهانمان بشه تا ما آروم بشیم و گریه نکنیم.به یاد میارم روزهای بزرگ شدنم رو و لطفهایی که خدا برای هر مرحله ای بهم کرد .چه اتفاقات بدی قرار بود بیفته و به لطفش نیفتاد .چه مریضی هایی گرفتیم و خوب شدیم ،روزی ما رو به پدر جاری کرد و فراوون برامون میومد و بعد باز هم ما ناشکر و ناسپاس.اصلا یادش نکردیم و فراموش کردیم.بعد بزرگتر و بزرگتر عوض اینکه دستمون رو تو دستش محکم کنیم ،شل تر کردیم ،ولش کردیم و بعد از همونجا که فکرش رو نمی‌کردیم ضربه خوردیم،از همون کسایی که جای خدا میپرستیدیم ضربه خوردیم و بعد باز هم یادمون نیومد که دنبالش بگردیم پیداش کنیم و ازش بخواهیم دوباره ما رو همراه خودش ببره.اصرار کردیم که بدون تو میتونیم ،من اینو دارم،من اونو دارم،من چشمام بدست فلانیه و همینطور روزگار بر ما تنگ تر شد از همون جایی که فکرش رو نمی‌کردیم و این روزها به این پی بردم که چرا من انسان ناسپاسم، چرا اینطرف و اونطرف میرم،چرا نا آرامم ،چرا از خودش درخواست نمیکنم، چرا با خودش صحبت نمیکنم ،چرا خودم رو به دستش نمیرسونم و….و کامنتهای شما دوباره منو بهش رسوند و ازش میخام که مراقبم باشه ازش جدا نشم و همانطور که همه چی رو بهم داده و پول هم به وفور بهم داده بود و من ازش جدا شدم و آسیب دیدم ،دوباره بهم فراوون بده مثل همه چیزهای زندگیم.مثل آدمهای بی‌نظیری که دور و برم هستن و تو این سایت هم باهاشون مراوده میکنم،مثل حال خوبی که داد،مثل همسایه های خوبی که دارم،مثل خانه بزرگ،ماشین،اخلاق خوب و……

      سعیده جان بی نهایت ازت سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مرضيه ابراهيمي گفته:
      مدت عضویت: 2184 روز

      سلام سعیده جان دوست الهی ام

      حدود نیم ساعتی میشه که تووی جدال با ذهن و قلبم هستم که برات کامنت بنویسم،ذهنم بهونه میورد،قلبم میگفت بنویس،من خیلی وقته که اسم شما رو تیک زدم که وقتی کامنتی مینویسی،برام ایمیلش بیاد که من خیلی راحت بتونم کامنت های شما رو بخونم،بابت این کدنویسی آقا ابراهیم هم بی نهایت سپاسگزارم اول از خداوند برا چنین ایده ایی بعدشم از آقا ابراهیم مدیرفنی سایتمون

      من از عشق بازی شما با خداوند بی نهایت لذت میبرم،حال شما رو درک میکنم وقتی سریال زندگی در بهشت شروع شد اولین سریال یا همون دوره ایی بود که من از اولین قسمتش با استاد بودم خیلی برام لذت بخش بود،چه قسمت هایی که وصل میشدم به منبع و مینوشتم و کامنت من،کامنت منتخب میشد،اما رفته رفته سطح انرژیم پایین اومد اما سعی کردم صدای استاد رو هر روز بشنوم از اونجا بود من کم کم وارد بعضی از دوره ها شدم،نتایج خوب گرفتم اما همش احساس نارضایتی از خودم دارم چون اونجور که اون اوایل احساس نزدیکی با خدا میکردم رو احساس نمیکنم،کامنت های شما همیشه حال منو خیلی خوب میکنه،از شما میخوام ادامه بدی،هیچوقت کم نیاری،منم میخوام مثه شما با خدا عشق بازی کنم،خدایا هدایتم کن به عشق بازی با خودت

      سعیده جان همیشه برامون کامنت بنویس لطفا،من اینجا هر روز منتظرم تا با عشق بازی شما با خدا،من هم باهاش عشق بازی کنم

      دوستون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1842 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم….

      فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا(مراسلات2)

      و سوگند به آن فرشتگانی که [برای آوردن وحی در سرعت حرکت] چون تندبادند.

      سلام به سعیده نورانی…

      ایه بالا نوش جونت هدایتی اومد از تو دفترم….

      به سرعت تند باد….

      چقدر خوبه که اینقدر راحت صدای خدارو میشنوی نوش جونت….

      خدایا خودت به ما کمک کن خودت مارو سپاس گزار نعمتهات کن…

      خودت به ما این باور رو بده که درکت کنیم نگران نباشیم نترسیم قوی باشیم…

      از اینده نترسیم که ای چی میشه چی نمیشه چکار کنیم و…..

      بدونیم و باور کنیم که تو راه حله هارو داری در هر شرایبطی راه حلهارو داری…..

      و اگر ما بهت وصل بشیم راه حلهارو دریافت میکنیم.خدایا خودت کمک کن…

      که من در این مسیر ثابت قدم باشم خدایا خودت کمک کن و بهم قدرت بده….

      خدایا من بنده فقیر درگاه تو هستم خودت بهم کمک کن من ادمم و فراموش کار کار ما بدون تو بدرد چی میخوریم؟؟؟

      خدایا دوستت دارم نوکرتممممممممم عشق منی تووو خدا جون بوسسسسسسسسسسسسسس گنده

      چقدر مناحاتت با خدا قشنگ بود سعیده نورانی خداااااا

      در پناه جان جانن رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی…

      با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    آتوسا گفته:
    مدت عضویت: 477 روز

    به نام خدای مهربان

    سلامی به زیبایی بهشت به استاد نازنین و مریم عزیزم

    باز هم در این فایل نکته جالب توجه برای من جذاب بودن تمامی لحظه به لحظه ی زندگی برای شما زوج دوست داشتنی ست و این هم بر می گرده به اینکه شما دوست دارین که از مسیر لذت ببرین و مقصد گرا نیستین و در لحظه زندگی می کنید و با در لحظه زندگی کردن هست که توجه ما روی نکات مثبت هر لحظه خواهد بود

    چقدر قشنگ دقت کردین به رفتار شناسی مرغ و خروس هاتون که در هر شرایطی چه رفتاری رو از خودشون نشون میدن و تازه برای ما هم توضیح میدین و کلی هم رب رو بابت این سیستم فوق العاده تحسین می کنید و به قول شما این هم نتیجه تکامل هست

    تحسین می کنم که با همکاری هم و به صورت کاملا توحیدی دارین کارهایی رو که نوشتین انجام میدین و به نکات مثبت هر لحظه توجه می کنید و از ویژگی های خوب بهشت میگین که مهمترینش آزادی در تمام ابعادی هست که بهتون داده و باعث شده که تجربه عمیق تر و وسیع تری از زندگی داشته باشین و هر طور که دوست دارین زندگی کنید و تجربه زندگی به سبک شخصی خودتون رو داشته باشین و چقدر دوست دارم و امیدوارم که من هم حداقل به شما در این زمینه نزدیک بشم که از ریزترین نکات مثبت این بهشت نمیگذرین و هر لحظه پیش خودتون و خانم شایسته میگین و تصدیق می کنید و آسان تر می شوید برای آسانی ها

    و چقدر سپاسگزار بودن شما رو دوست دارم و من هم در زندگیم بعد از دیدن شما سپاسگزار شدم و هر روز با دیدن شما سپاسگزار تر می شوم و پی می برم که چقدر اصل مهمی هست این معجزه ی سپاسگزاری

    و این توحیدی بودن شما و خانم شایسته رو دوست دارم که همه ی کارهاتون رو تا جایی که امکان داره خودتون انجام میدین و اینطوری به تجربیاتتون اضافه می شود و اصلا اعتماد به نفس آدم بالا می رود با این گونه زیستن و البته باید این رو هم در نظر بگیریم که ارزش ابزار به ما این اجازه رو می دهد که برای کار های خودمان، خودمان دست به آچار شویم حدالامکان

    و تحسین می کنم شما رو که همیشه به این فکر می کنید که چگونه کار ها بهتر و راحت تر و ساده تر انجام بشود و هر روز هم به ایده های کاراتر هدایت می شوید و یک نمونه اش هم باز و بسته شدن اوتومات در های چیکن شا هست که از این لحاظ دیگه مستقل شدن و شما به راحتی میتونید زمانی هم که نبودین خیالتون از اونها راحت باشه و حتی دیگه نیاز نیست خودتون شخصا هر روز برای اینکار حاضر بشید

    واقعا از هر جلسه ی دوره ی زندگی در بهشت کلی چیز یاد می گیرم و لذت می برم و الگو می گیرم برای زندگی خودم و در واقع زندگی در بهشت دارد نحوه ی چگونه بهتر زیستن رو به ما می آموزد

    کلییی دوستون دارم هر کجا که هستین شاد و سالم باشید

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    اکرم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    سلام به استاد و مریم عزیز

    شکر و هزاران بار شکر بابت هدایت های لحظه به لحظه ی پروردگارم به مسیر درست ،مسیر آسونی و راحتی

    این هدایت امروز من بود و چقد صاف خدا منو هدایت کرد .

    دقیقا طبق هدایت های قبلی یه چک لیست نوشتم و در حال انجام موارد آن هستم هر روز تعدادی از آنها را انجام دادم ولی امروز تصمیم داشتم خیلی تمرکزی تر این مرحله را انجام بدم و از طرفی بابت یه تصمیم بزرگ در این مرحله از زندگیم از خداوند هدایت خواستم که دقیقا استاد دست گذاشت روش ،و اونم آزادی آزادی آزادی که دقیقا مهم ترین و با الویت بالا برای منه ،تمام خواسته هام هول و هوش این موضوع می گرده و دقیقا اگه ثروتی می خوام برای داشتن آزادیه و دقیقا چندین سال قبل اولین مرحله ی بدست آوردن این آزادی را با خواستن و ساختن دارایی هایی بود که توانستم به این مرحله از آزادی برسم که الان یه زن موفق با دارایی هایی که فارغ از تفکر سنتی ایران توانستم خلق کنم و به راحتی و به لطف هدایت های بی کران پروردگار برای خودم در آسایش و راحتی زندگی می کنم و الان یه م حله ی جدید و یه تغییر دیگه که از خدا هدایت خواستم و دقیقا بهم گفت که چکار کنم ،استاد جان شما ندیدید فردی را که آزادی الان شما را داشته باشه و ساختید .

    منم ندیده بودم یه زن در دور و بر خودم که عاشق آزادی و در ثروت و فراوانی بدور از تفکر گذشتگان اونم در یه خانواده ی سنتی و مذهبی شدید و سالیان سال بدون الگو شروع کردم و الان به لطف آگاهی هایی و الگوها که شما به تنهایی برای من کافی هستید مصمم تر از قبل دارم پیش میرم و منتظر باز هم آزادی بیشترم

    آزادانه رانندگی کردن در یه کشور آزاد

    آزادانه بی زی نس ‌کردن و آزادی کلام و تفکر و محصول ساختن

    آزادانه رقصیدن و شادی کردن

    آزادانه از دیدگاه خودت حرف زدن

    آزادانه خدارا پرستش کردن بدور از طاغوت و بت پرستی

    پوشش آزاد

    تفریح آزاد

    لذت بردن آزادانه

    آزادانه سفر کردن

    آزادانه از اینترنت استفاده کردن

    و هزاران هزار ایده ی دیگه که برای من بسیار مهم و ارزشمنده

    و تمام اینها با شناخت بیشتر از خودم فارغ از دیگران در من شکل گرفته و هر روز در حال هدایتم و لیاقت تجربه ای این آزادی را با نپذیرفتن محدودیت ها به جهان اعلام کردم .

    شکر بابت تمام هدایت های الهی و عمل به این آگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1199 روز

    به خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست

    یه روز زیبا تو بهشت خدایاشکرت

    لیست کارها با هدایت خدا چه نگاه زیبایی خدایاشکرت

    تحسین میکنم این رابطه زیبا و این همکاری کردن ها رو با عشق خدایاشکرت

    تحسین میکنم این همه ابزار های هیولا رو چقد ثروت و نعمت فراوانی خدایاشکرت

    تحسین میکنم این ارامش این صلح درونی و فعال بودن کودک درون خدایاشکرت

    تحسین میکنم این ازادی مالی زمانی و مکانی تون رو خدایاشکرت

    چقد زندگی با نگاه شما زیباتر میشه واقعا تحسین برانگیزه این همه ارامش و لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی خدایاشکرت

    چه اتیشی شد من اتیش بازی رو دوست دارم خدایاشکرت

    واقعا این عادت های اشتباه خیلی باعث اذیت ادم میشه خداروشکر در این مسیر هر روز داره بهتر میشه خدایاشکرت سپاسگزارم از شما دو عزیز در پناه خدا شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 984 روز

    به نام تنها. خالق عاشق و هدایت گر وفرمانروا

    خواسته خفن ازادی

    ازادی مالی

    چرا

    برای اینکه هر ایده ای دارم اجرا کنم هر چیزی دوس دارم بخرم

    ازادی اینکه هر جور هر باور قدرتمندی داشته باشم بهترین ارزش خلق کنم و لذتشو ببرم از سادگی شیرین

    ازادی عشق عزت

    چرا

    چون توی روابط که با خودم همسری با دوستام تو لحظه ام لذتشو ببرم چون به رابطه های مثبت رابطه های ارزشمند که توش واقعا عشق واقعیه

    ازادی عزت به نظرم

    من خودم باید اشباه باشم از عشق عاشق خودم باشم بعد روابط عاشقانه تر جذبم میشه رابطه خفن

    وقتی خودم ظعیفم کمبود عشق دارم کمبود ارزشمندی دنبال کسی میگردم پرش کنه اون فقط ربه که میتونع زندگیمو بچرخونه قلب سرد منو گرمش کنه برای همیشه بهش واقعا تکیه کنه به خودش به عشق حرفا باورهای ارزشمندش دل به تو میبندم فقط واونجاس که زندگی ام بهشته

    ازادی ارزشمندی

    همواره بدون دلیل قلبو روحم قرین عشقدو ارزشمندی بینهایت باشه

    عاشق باشم عاشق واقعیه خودم همه چیزم

    همیشه واقعا دوسدارم خودت هدایتم کنی بهترین زمان بهترین همراه همسر همکار یار باشه که باهم بگیم بخندیم از باور های الهی بگیم وراحت باور الهی ام تقویت بشه روحمو قریتن سپاسگزاری ازادی عشقو ارامش کنم لذت

    واقعا استاد مدتیه به دنبال روابط قوی تر بارب و همین طور همه ی روابطمو صمیمی تر کنم بعد با چالش ازادی برخوردم ودرخواسته اینو بهترین باور ها بهترین راه اسان زیباترین خفن ترین راه انتخاب کن و جرات وازادی بیوفته قایقم توش برو که رفتیم

    مدتی بود با همسری اختلاف نظر باوری داشتیم تا اینکه دارم درک میکنم من ازادم برای بهترین قدم بهترین باور وهیچ کس قدرتی نداره جلوشو بگیره به لطف رب

    واقعا همسری هم دوس دارم حالا باورهاش فرق میکنه ولی من میدونم همه افراد ارزشمندی الهی دارند و من عاشقشم و میدونم رب مرا به بهترین زمان افراد هدایت میکنه با اینکه اختلاف هایی باشه ولی ارامش لذت رشد من هم در این رابطه است

    بهبود

    واقعا روابطم خیلی بهتر شده اون برچسب های بی ارزشی طبق نظر دیگران از خودم برداشتم وارزشمندیشونو زدم مثلا

    برچسب هیکلم اینجوری دیگه مهم نیس همسری یا بقیه چجوری دوس دارند من خودمو همینجور که هستم عاشقشم وبرام ارزشمنده

    برچسب بی ارزشی محصولم

    چرا باید منتظر کسی باشم به محصولم عشق و ارزشمندی بده چرا اون فرد خودم ربم نباشه و وبینهایت از ربم که این ایده مهارت ومحصول بهم بخشیده بینهایت سپاسگزارش نباشم

    واقعا دیگه سعی میکنم خودم عاشق خودم باشم بینهایت احترامو عشق شیرینی زندگیم کنم

    نمدونید چقد عشق بیشتری میاد توی زندگیم

    چقد محصولم برام ارزشمنده وبهش عشق میدم به کارم به نقاشی به خانه داریم و میدونم من وهمه ی اینا معجزات ربه وبسیار ارزشمندو لذت بخشیم

    حالا وقعا از این هم زمانی بینهایت شکرت

    همسری باورهای خودشو داره ومن تم باور احساس خوب و عاشق خلق ارزش ومن میدونم من ازادی دارم برای داشتن هر باور ارزشمندی این هدیه ارزشمند از طرف ربمه و اروم اروم میدونم ازادی ام بزرگتتر میشه طبق حرفا تکامل استاد و بینهایت میگم رب عاشقتممممم

    وزمانمو زندگیمو میخام بهترین راه روش بیشترین لذتو ببرم

    و فهمیدم توی زندگی برای داشتن بهترین راه وخوشبختی باید کار مورد علاقتو پیدا کنی وتوش رشد کنی الان من با نقاشی سیاه قلم طرح های رویایی میزنم هنوز تا کسب درامد نخورده ولی امروز اتفاقی بر خوردم به یه پیام

    اینکه چرا اروم اروم میگزرونی دوره هاتو

    من خودم یاده استاد افتاده موقعی که بهش پیامی داده شد چرا به روز رسانی نمیکنی دوره رو افتادم

    و دیگه اینکه من هدایت شدم به برنامه چک لیست با شجاعت بیشتری تمرکزی کاره خلق الماس ونقاشیمو پیش ببرم

    و امید وارم با این ایده روزهام بازه بیشتر و تعهد تمرکزمو ببره بالاتر

    بینهایت عاشق تک تک نعمت هاشم واین سایت جادویی استادهای ارزشمندم استاد خانم شایسته همه ی دستای پر از عشق ارزشمندش شکرررررت

    شکرت رب همواره میخام در هدایت ورابطه باتو باشم که هر لحظه ام بهشتی میکنی

    21مرداد 1403

    روزی باعشق وجرات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محسن گفته:
    مدت عضویت: 1442 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به اساتید عشقو بینظیرم و تک تک اعضای خانوادم

    در راجع به این فایل که نشانه ی دیشبم بود و اتفاقاتی که افتاد خواستم رد پایی بزارم

    دیروز بشدت نجواها داشت کار منو یکسره میکرد..

    هرچقدر فایل از استاد گوش میدادم در مورد توحید و قربانی کردن ..این ذهن نجواگر موضوعات بی ربط رو مدادم پشت سرم تکرار میکرد..توی پارک داشتم قدم میزدم و از خداوند با زبان دلم ازش کمک میخواستم..مدام اون حرفای جلسه سوم عزت نفسِ استاد،پترتزیت مینداخت توی نجوای شیطان..

    و من باز توی اون لحظه های کوچیک و کوتاه،دوباره با خدا حرف میزدم..

    نجواها مدام میامد که این کار بدرت نمیخوره باید بری سراغ کارای دیگه..

    من مطمئن بودم که کارای دیگه واقعا رنج اور و پرزحمت بودند..چون کامنتای بچه هارو که میخوندم میگفتن کار با زحمت زیاد بی ارزیشه..یعنی پدرت در بیاد تا یه پولی دستت بیاد..

    جالبه اون موقع که بیکار بودم،اصلا توی اگهی ها اون کارهایی که قبلا میکردم و زحمت زیاد داشتن اگهی نمیشدن..هیچ کدومشون..هیییچ کدومشون..حتی توی پایین ترین رده

    و همین باعث شد که من بشینم روی باورهای بهتر از شغل های قبلیم که انجام میدادم کار کنم..کار سخت نه کار اسون..از نصف صفحه شروع کردم..

    توانایی هامو که داشتم نوشتم..میگفتم توی کدوم موقع من بازخورد خوب گرفتم و کجاها هرچقدر تلاش میکردم نتیجه نمیداد و حتی شرایطو بدتر میکرد..

    تا اینکه رسیدم به شغل املاکی..

    با اینکه اصلا من وسیله نقلیه نداشتم

    و توی اون دو هفته که دنبال کار میگشم،مدام اگهی مشاور املاک می امد ..زنگ میزدم پیام میذاشتم بعضیاشون جواب میدادن ..بعضیا فقط سین میکردن..

    تا یکیشون زنگ زدم و بنده ی خدا انقدر دوست داشت که من باهاش کار کنم ولی نشد اونم بخاطر شکل کار اون مشاور املاک و باورهاش در مورد کارش بود..میگفت حتما حتما باید موتور یا ماشین داشته باشی..

    تا اینکه بعد از چند روز به یکیشون پیام دادم و قبول کرد حضوری همو ببینیم..

    چقدر انسان الهی بود و دوست داشتنی..

    بعد ها فهمیدم که ایشون یکی از منصف ترین و الهی ترین و بهترین مشاورین املاک شهر هستند..

    بعد من شرایطم رو گفتم ..ایشون خیلی راحت پذیرفت و گفت میتونی هم مستقر باشی توی دفتر هم سیار کار کنی ..و هرکدوم از اینها درصد خودشون رو داشتند..

    بعد بهش گفتم من میخوام توی خونه باشم و اگر فایلی برام فرستادین پیگیری شو انجام بدم و نیاز نباشه بیام دفتر..بازم گفت باشه..

    گفت باید طبق قانون فلان مدارک و سفته بیاری ..من بهش گفتم این برای من سنگینه و من نمیتونم اینو قبول کنم..گفت باشه برای شخص شما فعلا نمیخواد..خودمون میذاریم تا بعدا..حتی گفت برای اموزش دادن بقیه ما بهشون پولی چیزی نمیدیدم ..ولی به شما میدیم..

    ینی خدا منو به این شخص هدایت کرد که از همه نظر طبق خواسته های من پیش میرفت و حتی بیشتر از اون..

    یچیز الان یادم اومد

    بخاطر اینکه من از کوچک ترین توانایی هام سپاسگزاری کرده بودم،وقتی میگفتم فلان مدرک یا سابفه کار بی ربط با شغل املاکی رو دارم هنش میگفت افرین..اینم کار خداست..

    حالا کامنت من چه ربطی به این فایل داشت؟

    الان میگم

    بعد از نجواهای شیطان که منو وارد مسیر سختی و رنج کنه،من شروع کردم توی دیوار دنبال کارهایی که قبلا توانایی شو داشتم چون نجواها مدام میگفتن این شغل جواب نمیده..ببین هنوز نتونستی یه معامله کنی..واقعا از لحاظ مالی شرایط ناجوری داشتم..بعد رفتم روی یک اگهی گفتم دیگه قطعا بهش زنگ میزنم و میگم میخوام بیام توی کار استخدام بشم..شماره ش اومد توی صفحه تماس انگشتم رو بلند کردم که دکمه تماس رو بگیرم،دیدم یه حشره ای اومد روی همون انگشتم نشست بالهاشو جمع کرد و شروع به استراحت کرد..با خودم گفتم:خدایا این نشونه ی چیه؟تماس بگیرم نگیرم.صبر کنم بعدا زنگ بزنم ؟چیکار کنم؟

    خودو بهم بگو معنی این حشره و کارش و دلیلش چیه؟

    قراره چه چیزی رو من بفهمم؟

    بعد انگار به دلم میریختن حروف رو

    که ببین این حشره سبز رنگ اومده نشسته و داره استراحت میکنه پس اروم باش..صبر کن..یعنی فقططط داشتم به انگشتم،حشره،و شماره تماس نگاه میکردم..مونده بودم کدومو قبول کنم!

    بعد گفتم ببین نجواها جالت رو بهتر میکنه یا اینی که میگه اروم باش!؟

    منم اروم شدم و صبر کردم و تا به زبون اورم که باشه صبر میکنم و اروم میشم،حشره پرید..

    چند دیقه بعدش تصاویری اومد از رودخانه و پل شهرم..

    احساس کردم باید برم اونجا و شب رو اونجا باشم..

    منم قدم زدم و حرکت کردم..

    تا اینکه رسیدم لب رودخانه دستو صورتم رو شستم و نشستم و حرکت اب رو میدیدم و پرنده هایی که ماهی شکار میکنن..

    بعد حسم گفت بیا ببین نشانه امروز چیه؟

    زدم و این فایل اومد

    نوشته منتخب دوستم رو خوندم و دیدم دلیل این نجواهای ظهر بخاطر بی برنامگی و تمرکز نداشتن روی کارهای روزانه ام بوده..و این کار هم همون تنرین عزت نفسته که تصمیمات رو بکیر و انجام بده..و من فکرم این بود که همه رو ذهنی انجام بدم و توی ذهنم بخاطر بسپارم و این به ذهن سپردن باعث میشه شیطان راحت تر پروسه ی فراموش کردن انجام کارهارو پیش ببره..منم شروع کردم به نصب برنامه..و تا اخر شب فقط سه ساعت مونده بود ولی من سه تا کار برای انجام رو لیست کردم و طبق نوشته خانم شایسته پیش رفتم..

    ینی انقدرررر احساسم خوب بور که کل مسیر خانه رو پیاده اومدم..حتی از اشناها منو دید و گفت برسونمت..گفتم نه میخوام قدم بزنم ..کار دارم..

    توی مسیر دیدم اون ساعت مسجدی بازه چون دنبال اب خنک و سرویس میگشتم..رفتم و کلی اب خوردم و..بعد حسی گفت برو بشین تو مسجد ..نه وضویی نه چیزی..من سالهاست که نماز نمیخونم و پامو توی مسجد نمیذاشتم..فقط دوست داشتم یه جای اروم و ساکت باشه چند دیقه با خدا حرف بزنم..

    نشستم و فقط نگا به دیوارا و نقش و نگارا و اون اقایی که با صدای بلند خدارو ستایش میکرد و مدام میگفت خدایا شکرت نگاه میکردم..بعدش که رفت،من نا خوداگاه سجده کردم روی قالی و خدارو شکر کردم و گفتم منو ببخش…

    سالها بود دنبال یه همیچین موقعیتی میگشتم..چون خونمون انقدررر شلوغه که حتی برای کامنت نوشتن بعضی وقتا میرم توی پارک و شبا توی پارک فایلارو گوش میدم..

    از اون کامنت دوستم که انتخاب شده تا یراست به جواب اون همه شلوغی و نجواهای ذهنم برسم ممنونم.و از خانم شایسته و استاد که اون متنو قرار دادنو و انتخاب کردند ممنونم.

    امروز تا ظهر برنامه روزم رو نوشتم و بهش اضافه میکنم..

    و اقدام میکنم برای انجامشون..

    امروز طهر هم کلی خبرهای خوب برای فروش خانه امده..حتی مالک گفت ماشالا بهت چقدر سریع مشتری پیدا میکنی..

    طرف نمیدونه من فقط دارم کامنت میخونم و مینویسم و فایلای رایگان توحید رو گوش میدم..اصلا من کاری نمیکنم..

    همش خداست…مشتری خداست…وسیله خداست..راهش خداست..چه کنم ؟ خداست..حتی پشت تلفن چی بگم هم خداست..

    من فقط توی خونه نشستم و نهایتا میرم توی پارک..اصلا توی دفتر هم نمیرم و مشتری ها خودشون دنبال من میان..

    از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به دراید

    نمیدونم شعرو درست نوشتم یا نه

    از ذهنم گذشت

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 627 روز

    با هدایت الله مهربان قسمت جدید را شروع می‌کنیم

    *لیست کارهای امروز با هدایت الله

    خدایا شکرت برای این پردایس دوست داشتنی با این پرنده‌های زیبا که به قول استاد رفتارشون برای ما درس داره و استاد براشون اواز میخونه و فان بود.

    این نرم‌افزار  keep note خیلی جالب هست و من برای سیو کردن کامنت بچه‌ها ازش استفاده می‌کنم و سپاسگذارم که لیستتون رو نشان دادین.

    یه جا خانم شایسته به استاد گفتن که کرکره شاپ را بالا بزنید ولی استاد قبول نکرد و گفت باید به کارامون برسیم این نشان می‌دهد که استاد چقدر روی کارشون متمرکز و متعهد هستند و خودم رو بیاد اوردم که گاهی وسط اموزشها حواسم پرت کار دیگه میشه و اموزش قطع میشه که بسیار اشتباهه

    خدمتی که این تراکتور و دریل شارژی که به شما انجام میدن واقعاً ارزش گذاری نمیشه کرد و اینجاست که ارزش ابزار را می‌فهمیم و میشه بفهمیم چقدر کارها راحت تر شده و اگر با دست انجام میشد بسیار سخت و زمانبر بود و این رسیدن به این مرحله شما تکامل بود

    و خدا را شکر کارها خیلی راحت شده، دستگاه ساخته شده که به طور خودکار در لونه مرغ‌ها را باز و بسته می‌کنه و واقعاً دست مریزاد به این ایده‌های کارساز.

      یادمه همیشه مادربزرگم زیاد به شهر نمیامد که بماند چون برای باز و بسته کردن درب لونه مرغ‌ها مشکل داشت که کسی باید باز و بسته ش کنه‌و غذاشون بده

    چه به زیبایی شما نشان می‌دهید که تمام مسائل راه حل دارند حتی برای لیف تراک تراکتور که با خرید یه وسیله یه مشکل حل شده فقط باید حرکت کرد

    وقتی اون کارتن‌ها رو دیدم به ذهنم ثروت رسید و شما اندازه یک فروشگاه وسایل برای خودتون خرید کردین و اونا زباله نیستن بلکه نماد ثروتن برای من و خدا را شکر

    موقعی که استاد عزیز داشتید از تضادها و خاسته‌هاتون می‌گفتید به خودم که فکر کردم دیدم از وقتی این مسیرو شروع کردم خیلی بهتر خودم را شناختم و دنبال سبک شخصی خودم هستم و حرکت کردم در مسیرش

    خدا را شکر این سایت الهی مثل گنج است که با عمل به قانون میشه که هرچی که می‌خوای برسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 586 روز

    سلام به این دو کبوتر عاشق و سلام به همه ی دوستان امشب دوست داشتم قبل از خواب یک حس عالی رو تجربه کنم که هدایت شدم به این ویدیو زیبا

    خدا میدونه که همیشه یک همچین زندگی آرزوم بوده و هست خیلی لذت بردم از این زندگی عاشقانه از این همه ازادی ،از همه بیشتر ازادی مکانی و زمانی. همیشه عاشق اون لحظاتیم که همسرم وقتش ازاده و زودتر میاد خونه و شروع میکنه به انجام کارهای عقب افتادش ،منم با عشق براش چای درست میکنم و باهم میخوریم

    الان که این صحنه هارو دیدم واقعا همچین خواسته ای در من شکل گرفت ومیگم که منم میخوام که روزها از صبح تا شب با عشقم کنار هم باشیم .

    این بهشت زیبا با خانه ای که نهر از زیر آن روان است ادم رو یاد وعده های خدا میندازه

    خدایا عاشقتم که هر روز با نشون دادن چیزهای جدید بهم یاداوری میکنی که اینم ازم بخواه تا بهت بدم و من الان خوشحالم که بهشون رسیدم چون دیدم و درخواستشو دادم ،پس تو راهه.

    خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: