https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-06-05 07:42:142025-04-14 21:21:27سریال زندگی در بهشت | قسمت 174
898نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد من زمانی که وارد سایت شدم، توی تلگرام عضو یه کانالی بودم به اسم اخبار فوری گرونی و بد بختی…با اینکه خیلی اهل اخبار نبودم ولی اون فضای جامعه که همش دنبال نکات منفی و مقصر دونستن دولت،رهبر،آمریکا و… بود، روی منم تاثیر گذاشته بود و مثل بقیه هر عکس و فیلمی توی اون کانال میزاشتن رو توی گروه های دیگه پخش میکردم و بقیه نشون میدادم و میگفتم نگا کن فلان فلان شده هارو چه بلایی سر ما آوردن…حالا اینا یا دولت بود یا آمریکا… یعنی میخوام بگم توی اخبار و گفت و گو های مردم درمورد آمریکا،ویژگی های یه کشوری رو میشنیدم که مردم دارن همو بیست و چاری میکشن،فاحشه خونس،نژاد پرست هستن،بی بندوباری توش زیاده،امنیتش پایینه و همش دزدیه اونجا و باار ها و بااار ها کلیپ هایی رو دیده بودم توی اخبار که نشون میداد مثلا یه خانوم محجبه رو توی پیاده رو زدن و اونو کشتن واین بهم نشون میداد که چقدر وحشی هستن یا همین راه پیمایی ۲۲ بهمن که مردم میریزن توی خیابون و شعار های مختلف میدن که خودتون میدونید و خلاصه اخبار و رسانه ها و مدرسه و خانواده یه کشوری رو برام تجسم کرده بودن که جهنمه دیگه… بعد مثلا من یه تیکه از زیبایی های امریکا رو توی کلیپی میدیدم، میدیدم چقدر قشنگه چه طبیعت زیبایی داره، چقدر ساختمونای قشنگی داره چقدر جشناشون باحاله و…و مثلا به خانواده میگفتم ببینید چقدر امریکا قشنگه و منم میخوام وقتی بزرگ شدم برم امریکا و… و جوابی که اونا بهم میدادن این بود که آوای دهل از دور شنیدن خوش است😅یا مثلا کم و پیش میشنیدم درمورد اونایی که رفتن امریکا که اوناهم دارن تو بدبختی زندگی میکنن و نون ندارن بخورن و میبرنشون توی کمپ و چون ایرانین همش دارن اذیتشون میکنن و… من این دیدگاه های بد و تضاد باچیزی که الان میدونم رو علاوه بر اخبار و خانواده از مدرسه و مسجد هایی که میرفتم گرفته بودم و اینکه توی مدرسه توی کتاب دینی از امریکا و اسرائیل بد گویی های زیادی میکرد و سر صف مدرسه هم با خوندن مقاله و سخنرانی های مختلف روی من تاثیر میذاشت و چیزی که الان یادم اومد مثلا توی اخبار میشنیدم درمورد نظامیان آمریکا که فلان کشور رو فلان کردن یا هواپیماهای مارو زدن یا به فلان جاها موشک زدن و… این که نشون میداد چقدددررر مردم امریکا وحشی هستن و تفنگ دارن و اسلحه آزاده و… ولی استاد من بادیدن سفر به دور امریکا و رفتار مردم با شما مثلا با مریم جون درحال پیاده روی بودین که یه خانوم مهربون رو دیدین که به گلاش میرسید و رفتین سمتش و اون بردتون به حیاط پشتش و با حوصله و خوشحالی شمارو با گلاش آشنا کرد و بعد گفت برین فلان جا و شما رفتین اون مغازه و کلی خرید کردین غذا نوش کردین و دیدن اون مهربونی های اون خانم و عکسی که باهاش گرفتین یامثلا خانوم شایسته که خانم های محجبه رو نشون میدادن و میگفتن که اینجا هرکی هرجوری که بخواد میتونه لباس بپوشه و حجاب داشته باشه یا نداشته باشه خلاصه هیچکی باهاش کاری نداره یا اینکه شما توی یه فایلی گفتین که اتفاقا این آزاد بودن اسلحه و داشتن تفنگ باعث شده امنیت بالا بره یا مثلا یه فایلی از شما دیدم که رفته بودین بانک و رئیس بانک تا فهمید شما ایرانی هستین کلی از ایران و مردم ایران و مخصوصا ته دیگ و غذاهای ایران و تمدن ایران تعریف میکرد و به مایک میگفت افتخار کن که ایرانی هستی و بعد کاشف به عمل اومد که اهل اسرائیل بوده،درسته امریکایی نبوده ولی نشون داد چیزایی که اخبار و رسانه ها حداقل درمورد امریکا و اسرائیل میگن هممممششش چرته و اونا سیاسته و توی قسمت های مختلف سفر به دور امریکاو مخصوصا زندگی در بهشت میگفتین که مثلا من پکیچ سفارش میدم میان میزارن دم در و هیچکی کاری بهش نداره اونم توی پارادایس که هیشکی نی و یه بیابونه یا مثلا توی یکی دیگه از فایلاتون رفته بودین توی یه فروشگاه میگفتین که مثلا کلا توی امریکا مشروب و سیگار رو بدون کارت ملی به هیچ آدم زیر ۱۸ سال نمیفروشن و اگر بفروشن جریمه های سنگین میشن و اینکه مکان فروش مشروبات از فروشگاه جدا هست یا اینکه گفتین که شما شنیدین که اینجا فاحشه خونس و بی بندوباریه و اینکه دققییققااا برعکسه … یا توی یه فایل نشون دادین و گفتین خورد نوشیدنی های الکلی توی خیلی از جاها ممنوعه و توی رستوران ها و جاهایی که تولد میگیرن با نوشیدنی الکلی نمیتون از یه محدوده ای جلو تر برن و…. و همچنین فایلای رایگان شما که می گفتین اینکه چه آدمایی به پست من میخورن یا چه رفتاری با من میکنن یا چه صحنه هایی رو میبینم یا چه حرفایی رو میشنوم کاملا به خودم و کانون توجه و فرکانسام بستگی داره،شاید بعضی جاها بیماری و درگیری و از اینا باشه خب قرار نیس توی زندگی تو باشه اگر بتونی ذهنتو کنترل کنی … استاد وقتی درمورد شعار مردم امریکا که به خداوند اعتماد داریم هست یا مثلا درمورد جشن شکر گزاری و چیزایی که الان یاد ندارم صحبت میکردین اصلا یه دل نه هزاران دل عاشق امریکا شدمو گفتم میخوام توی این کشور زندگی کنم و وقتی از ویژگی های فلوریدا و آبو هواش و آزادی های بیشترش از ایالت های دیگه میگفتم که اتفاقا میخوام توی فلوریدا زندگی کنن و وقتی تمپا رو نشون میدادین و زیبایی ااش رو و اینکه توی این شهر ساخت و ساز زیادی انجام میشه و شهر نو و تازه ای هست، میگفتم اتفاقا میخوام توی تمپا زندگی کنم و وقتی که از نعمت و ثروت و خوشبختی ای که دارین توی زندگیتون و اینکه مدام میگفتین درمورد آزادی های مالی و مکانی و زمانیتون یا ماشین و آروی و موتور و ملک هایی که توی ایران و امریکا دارین و اینکه انقدر ثروت دارین که چند نسل بعدتون میتونن حداقل از لحاظ مالی خوب زندگی کنن و میگفتم اتفاقا میخوام منم اینارو داشته باشم و این توضیح شما از وضعیت مالیتون و اینکه میگفتین ثروت یه بحث ذهنیه و اگر باورهای ثروت ساز داشته باشین ثروت از درو دیوار میاد، اون باور به اینکه ایرانی های تو امریکا نون ندارن بخورن و اذیتشون میکنن و… رو هم شکست
استاد جدا از بحث مسابقه از کامنتم خیلی لذت بردم و از این روند تغییر نگاهم به امریکا و مردمش از شما سپاسگزارم ❤❤❤
سلام به استاد عزیزم مریم جان نازنینم و دوستان بهشتی ام.
من در خانواده ای بزرگ شدم که پدرم از همان ابتدا ما رو با ماهواره و موسیقی و شوهای لس آنجلسی آشنا میکرد و مدام زندگی ایرانی های مقیم آمریکا مثل خواننده ها رو میدیدیم و هرسال اول عید نوروز شوهای طنین نقل مهمانی های ما بود و هرسال عید با دیدن شادی ها و دور همی های اونها ما هم لذت میبردیم و از بچگی نگرشی در من شکل گرفت که چقدرررر اینها از زندگی لذت میبرن و شاد هستند اما در کنار اون مادر و خانواده ی مادری ام با وجود داشتن ماهواره و دیدن همین فضاها به مقدار زیادی روی بحث حجاب حساس بودن و هنوز هم هستند یکی از باورهای به شدت مخرب اونها اینه که افرادی که روسری سر نمیکنن و مدام پارتی و مهمانی میگیرن بالاخره یه جایی از دل و دماغشون بیرون میاد و تاوان این رفتارشون رو میدن و به شدت توی ذهنشون این باور ریشه داره، من اوایل توی ذهنم این باورها زیاد نقش داشت که انسانهای خوش گذرون و پول دار بالاخره یه جای زندگیشون به شدت میلنگه حتی هنوز هم نشانه هایی از این باور مخرب رو تو وجودم میبینم برای مثال به لطف خدا و کار کردن روی باورهام ، من امسال از فروردین تا به همین لحظه مدام در سفر و خوش گذرونی بودم هر ماه یه سفر یک هفته الی ده روزه برام جور شده که بابتش هیییچ هزینه ای ندادم و همش منو بردن سفر و خرجم کردن و بهترین ها رو برام محیا کردن توی سفر اما یه جایی توی ذهنم میگم وای دیگه این حد از خوش گذرونی و سلامتی و شادی هم بعیده مگه میشه یه زندگی همه چیز تموم باشه و بعد خداروشکر با دوره های شما ذهنم رو بمباران میکنم و به ذهنم میگم آره میشه با این باورهایی که استاد میگه میشه و خداروشکر خداروشکر خداروشکر با دیدن سریال زندگی در بهشت ذهن منطقی ام رو مجاب میکنم میگم ببین ستاره به وضوح ببین که استاد و این آدما فقط و فقط دارن از زندگی لذت میبرن و بس نه بیماری نه ترس نه نگراتی و نه بی پولی هیچ کدوم رو اصلا تجربه نمیکنن و اصلا بهش دسترسی ندارن چون در مداری قرار دارن که فقط لذته و شادی و خوشبختانه در کنار سریال زندگی در بهشت از اول امسال دارم روی دوره ی آفرینش هم کار میکنم تا برای ذهنم منطقی تر بشه این باورهای جدید.
میدونید استاد میخوام بگم حتی من که از بچگی مدام توی ذهنم بوده که آمریکایی ها و کلا افرادی که خارج از ایران زندگی میکنند توی چه فضاهای شاد و لذتبخشی هستند و برای منی که از بچگی میدیدم که این خواننده هایی که رفتن لس آنجلس و این گروه هایی که شبکه های شاد رو راه انداختن و هرسال سال نو رو با چه شادی و لذتی آغاز میکنن و چقدر همیشه شاد هستن این باور توی ذهنم بود که اونا ماتونن اما ماها محکوم به همین زندگی هستیم ما دیکه توی این شرایطیم و بایدم تو همین شرایط بمونیم اما بزرگترین مانع ذهنم رو شما شکستی و اونم اینکه اگه استاد عباسمنش تونسته از اون شرایط به این شرایط برسه قطعاااا من هم میتونم و بعد به همین منظور آرام آرام دارم تغییرات رو از خودم شروع میکنم و گسترشش میدم. اونجوری که دلم میخواد دارم لباس میپوشم اونجوری که دلم میخواد دارم حجاب میگیرم اونجوری که خودم باور دارم به شرع و دین رفتار میکنم و دیگه برای اطرافیانم هم جا افتاده که ستاره اینه اگه نماز خوندنش مثل بقیه نیست اگه دعا کردنش زمین تا آسمون با بقیه فرق میکنه اکه به جای گریه زاری و عزاداری میرقصه و میخنده و بازهم به خدا نزدیکه اگه اینقدر خودش رو با خدای خودش یکی میدونه که ترسی نداره ازش مثل بقیه، زندگیش هم داره به زیباترین شکل سپری میشه و خداوند هم همههههه جا عجییییب هواشو داره، استاد اطرافیان من دارن یه روی دیگه ای از دینداری رو باهاش آشنا میشن ستاره ای که باورهای جدیدش با سند و مدرک و مطالعه ی قرآنه اما عملکردش هیچ ربطی به قرآن خونایی که تا حالا دیدن نداره و نخواهد داشت ستاره ای که تلاشش بر مبنای شاد زیستن و انسانیت و لذت و سپاسگذاریه شاید مدتیه که حجاب گرفتن و روسری سر کردن و گذاشته کنار اما به همون میزان به خدا نزدیکتر شده چون حجابهای بین خودش و خدای خودش رو کنار زده و داره متفاوت تر فکر میکنه و به لطف خدا تمااااام امور زندگیش هم مثل ساعت دقیق و درست داره توسط خود خدا مدیریت میشه. و استاد اینا فقط و فقط نتیجه هایی هستند که من با کار کردن روی دوره های ارزشمند شما و در کنارش دیدن سریال زندگی در بهشت که یک مهر محکمههههه روی تمام حرفهایی که میزنید ، به دست آوردم. مریم جانم جا داره که با تماااااام وجوووودم ازت تشکر کنم که به الهاماتت عمل کردی و با تمام موانعی که وجود داشت با دل و جون فیلم برداری کردی و تدوین کردی و قدم برداشتی در این مسیر و به ما این فرصت رو دادی که ما هم مثل تو شانس دیدن زندگیتون رو از نزدیک و با این وضوح و بدون هیچ سانسوری ببینیم تا به این طریق دوره هایی رو که از استاد تهیه کردیم رو مثل یه کارگاه عملی تجربه کنیم و در عمل هم ببینیم و یادشون بگیریم. من عااااااشق آمریکا و به خصوص فلوریدا و به خصوص تمپا هستم با این مردمان شاد و خوشبختش با این انسانهایی که شادی و لذت رو سر منشا زندگیشون کردن و شادی براشون حکم عبادت داره حکم سپاسگذاری از خداوند رو داره و این باور عمیقااا در فرهنگشون ریشه داره که ما به یک دلیل به این دنیا دعوت شده ایم و اونم اینه که از نعمتهای خدا بهره ببریم و سپاسگذارشون باشیم از خدایی که این همههههه نعمت در اختیار بندگانش قرار داده تا شاد زندگی کنند و جهان را جای زیباتری برای زندگی کنند تا صلح و عشق رو گسترش بدن و خودشون هم از این موهبت سرشار و سرریز باشن. من عاااااشق شما دو زوج خوشبختم که تا این حد با هم هماهنگید دوستون دارم و براتون بهترینها رو از خدا میخوام.
سلام ستاره جان عزیز.اشکم رو رو درآوردی شما عزیزم.چقدر فرکانس ناب رو از کامنتت دریافت کردم. تحسینت میکنم دوست الهی من که اینقدر شاد هستی و داری شاد زندگی میکنی به سبک خودت که البته برگرفته از آموزشهای ناب استاده .بله عزیزم این آموزشها زندگی همه ی ما رو تحت تاثیر خودش قرار داره و میده .ان شا الله که پایدار باشیم همچنان در این مسیر. عزیزم شادی و عشق رو میشه تو نگاهت توی عکس پروفایلت حس کرد. ان شا الله که من هم به این حد از شادی دست پیدا کنم با کار کردن مداوم روی خود. بسیار لذت بردم. سپاسگزارم دوست خوبم
سلام میکنم خدمت استاد جیگر طلا و خانوم شایسته عزیز
خدمتتون عرض کنم اکثر ما ایرانی های داخل آمریکا رو با فیلم هاش و اخباری که پخش میشه میشناسیم و اینکه به ما این فکر رو غالب کرده بودن که آمریکا شیطان بزرگه و با بریم تظاهرات و شعار بدیم و…
وهمیشه اونجا رو برامون غرب وحشی مینامند وفیلم ها و آزادی سلاح مزید بر علت میشد که به باور ما کمک کنه و همچنین جنگ های آمریکا در منطقه افغانستان و عراق و پوشش خبری توسط ایران خیلی رو ما تاثیر داشت
اگر کسی از من درباره ی طبیعت و فضای شهری میپرسید یاد پیاده رو های شلوغ نیویورک و ساختمانهای سر به فلک کشیده و مردمی که به سختی کار میکنن تا بتونن زندگی کنن اونم تو خونه های آپارتمانی و از مهمان خوششون نمیاد اولین چیزی بود که به ذهن من میومد
ولی وقتی شما سفر رو شروع کردید از مناظر بکر وسر سبز وجادهایی که پر از زیبایی بود من حتی به آسفالت اتوبان هم دقت میکردم چون برام مهم بود و اینکه حتی جاده های فرعی هم عالی بود
من وقتی میدیدم تو ایران با افغانها رابطه ی خوبی ندارن فکر میکردم اگر ما هم به کشورهای دیگه بریم اونا هم با ما همین کم محلی رو دارن وشاید ترمزم شده بود برای سفر خارج شما برای من ابراهیم بت شکنی
استاد خدارو شکر که هستی خدارو شکر که با شما زندگی رو درک کردم با شما با زندگی در بهشت رو تجربه کردم ممنون از خانم شایسته
بنام خدای مهربانم و درود بر شما استاد عباسمنش عزیز و همراه شایسته ایشان و همه اعضای خانواده عزیزم در این سایت آگاهی بخش
خدا رو شکر می کنم بابت تمام آگاهی هایی که از این سایت دریافت کردم و هر روز داره بیشتر و بیشتر هدایتم می کنه
همونطور که در کامنت قسمت ۱۷۳ نوشتم و در کامنتهای قبلیم هم در سریال زندگی در بهشت هم در سفر به دور آمریکا گفتم شما دیدگاه من و همسر و فرزندانم رو در مورد آمریکا تغییر دادید . حالا مگه دیدگاه ما مخصوصا من چی بود که تغییر کرد؟ این کامنت حاوی حقایقی است که خوندنش ممکنه اذیتتون کنه پس لطفا اگه طاقتش رو ندارید نخونید 🔞 چون گفتید با جزئیات بگید منم با جزئیات میگم!
قبلش بهتون بگم که من فرزند شهید هستم در یک شهرستان جنوبی در جنوب کرمان که تعصبهای ویژه ای نسبت به دین، نسبت به خانواده، نسبت به زن و نسبت به کشورمون دارن قائدتا دیدگاههای من در تمام جنبه های زندگی و پیش فرضهای ذهنی من کلا توسط بنیاد شهید و خانواده و جامعه ای که در اون بزرگ شدم شکل گرفت بعد از دیپلم هم کارمند فرمانداری بودم!
خب حالا من یه دختر بچه ی ۴ ساله که پدرم پاسدار بود و به شکل وحشتناکی ترور شد برای کشورم و خودم شاهد این ماجرا بودم تحت پوشش نهادهایی قرار گرفتم که از نظر سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کاملا دیدگاهشون بر علیه آمریکا بود! و مغز ما کلا سیم کشی شد بر علیه دشمن بر علیه تروریسم!
از بچگی ما رو کفن پوش میکردن و رنگ قرمز می پاشیدن روی کفن و در راهمیپایی ها شعار مرگ بر آمریکا سر میدادیم و پرچم آمریکا وعروسک عمو سام رو آتیش میزدیم ( دست و پام داره می لرزه از یادآوری اون روزها) و جالبه فکر می کردیم هر چی بلند تر شعار بدیم تاثیرش بیشتره😂 و وقتی بزرگتر شدم خودم میکروفن به دست لیدر راهپیمایی ها در سمت خانمها بودم! و با تمام وجود این شعار رو فریاد میزدم و به خودم افتخار میکردم. و مقالات بلند بالایی بر علیه دشمن و آمریکا می نوشتم و در مراسم های مختلف به خون خواهی پدر می خوندم و تکبیر گفتن جمع بیشتر احساس غرور بهم میداد!
در گروه های سرود مدرسه با افتخار سرود آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو می خوندیم و کلی بهمون جایزه میدادن در مسابقات سرود!
و این عداوت و دشمنی و این شستشوی مغزی خواسته یا ناخواسته در ذهن من شکل گرفت و ترس و نا امنی عجیبی از خونخواری آمریکا در ذهنم بود و البته فیلم های انتخابی و سانسور شده ی پر از خشونتی هم که تلوزیون پخش میکرد فیلم هایی که در مورد برده داری و آپارتاید و لفظ کاکا سیاه که به رنگین پوستان گفته میشد و اخبار و روزنامه ها که یادمه توی یه مجله یه بخشی بود که در مورد جنایتهایی که در آمریکا اتفاق می افتاد می نوشت مثلا پیر مردی که همسرش رو کشته بود و تو وان با اسید پودر کرده بود و زن بیچاره با فاضلاب یکی شده بود و سالها بعد خودش به قتل همسرش اعتراف کرده بود یا یه آقایی به نام جفری دامر که افراد رو میکشت قطعه قطعه میکرد و میذاشت تو فریزر خونه اش و این سلسله داستانهای وحشتناک این مدلی در هر شماره این مجله بود و می خوندم و از استرس شبها خودمو خیس میکردم ( انگار مرض داشتم خب نمی خوندی 😂) و نشست ها و سخنرانی هایی که در مدرسه مخصوصا ۱۳ آبان میذاشتن هم بی تاثیر نبود. که آمریکای جهانخوار در کشور ما جاسوسی میکرده! و انشا هایی که در مورد ۱۳ آبان می نوشتیم همش آخرش این بود که با درس خواندن خود مشت محکمی بر دهان آمریکا و یاوه گویان شرق و غرب بزنیم😂
مستندهایی که از آمریکا در تلوزیون ایران پخش میشد و پخش میشه از آقای مایکل مور بود بیشتر و همش هم بر علیه کشور خودش بود ! و رفتار بد پلیس بر علیه سیاه پوستها و تظاهراتهایی که گاه و بیگاه از تلوزیون پخش میشه از نارضایتی مردم و یا سیلها و طوفانها و بلای طبیعی آتش سوزیهای مهیب کالیفرنیا که همیشه تو اخبار پخش میشه و غارت فروشگاهها بعد از اون بلایا که تلوزیون نشون میداد! و این پیش فرضها و الگوهای ذهنی، محکم تر در ذهنم ساخته میشد بر علیه آمریکا و ترس از این کشور!
یا مستندهایی که از مهاجرای ایرانی میذاشتن که چقدر تو این کشور در به دری کشیدن و غالبا همشون از درد غربت می نالیدن و خواننده هایی که قبل از انقلاب از ایران رفته بودن و بیشترشون از دلتنگی و غربت می خوندن و هی پیش فرضها در ذهنم ساخته میشد که این کشور جای زندگی نیست و عجب جهنم دره ایه😨
در مورد بنیان خانواده هم که هر وقت می خواستن تومدرسه و رسانه مثال بزنن از سست بودن و داغون بودنش آمریکا در صدر آمارهای اخبار صدا و سیمای ایران بوده و هست!
در مورد آزادی در این کشور اولین چیزی که به ذهنم میرسید بی بند و باری و ترویج فساد و فحشا بود چون فقط همینا رو مخصوصا از مدرسه و رسانه شنیده بودم اینکه مشغول لهو و لعب دنیوی هستند و یه مشت آدم لا ابالی که همشون میرن جهنم و همش مشغول عیاشی هستند!!!
یادمه یه برنامه از صدا و سیما پخش میشد و کارشناس برنامه میگفت میدونید چرا علمی ترین کانالهای ماهواره تو جهان سوم قفله و پولیه ولی غیر اخلاقی ترین کانالها به راحتی در دسترس ماست؟
میگفت چون آمریکا و غرب برنامه شون همینه که بی بند و باری رو در کشورهای جهان سوم و کشور ما ترویج بدن! و ما تو ذهنمون بهشون فحش و تف و لعنت میفرستادیم که عجب مفسدین فی العرضی هستند این غربی ها و آمریکایی ها!
تو جهان مخصوصا خاور میانه هر جا جنگی میشد خب یه سر ماجرا آمریکا بود و هشت سال جنگ هم گفتن که آمریکا و غربی ها عراق رو ساپورت میکردن از نظر تسلیهاتی و مالی مقصر تمام خونهای ریخته شده ی جوانهای ما آمریکاست و تحریم ها و فشارهای اقتصادی این چهل ساله کلا مقصر بزرگ آمریکای جنایتکاره!
از طبیعت آمریکا هم که فقط کاکتوس و کروکودیل و مار پیتون و کوسه تو ذهن من بود از فیلم های وسترن و فیلم هایی که دیده بودم طبیعت آمریکا یه طبیعت خشک و وحشی بود اون اوایل که پردایس رو نشون میدادید و تو آب دریاچه شنا میکردید وقتی شیرجه میزدید زیر آب و طول میکشید من هر لحظه فکر میکردم الان آب دریاچه از خون شما قرمز میشه و یه کروکودیل که پاهای شما تو دهنشه و داره تکون تکون میخوره میاد بالا!🤦♀
از نظر دین و باورهای مذهبی هم از اصل و اساس آمریکا رو بلاد کفر می دونستیم طبق اون شستشوی مغزی که در بچگی توسط مدرسه و خانواده رسانه داده شده بودیم فکر می کردیم فقط ما خدا پرستیم و بقیه مشرک هستند! چون بی حجابن و نماز نمی خونن اصلا جاشون ته آتیش جهنمه! چون از معلم های دینی و واعظین منبرها شنیده بودیم و تو کتابهامون خونده بودیم که اولین چیزی که در قیامت پرسیده میشه نماز هست و اگر پذیرفته نشه سایر اعمال هم پذیرفته نمیشه! حجاب هم که یه تار مو اگه بیرون باشه با همون آویزون میشیم خب حالا خارجیا و آمریکایی ها که بی نماز و بی حجابن و کشور لختیها هستن میرن جهنم و بهشت فقط مال ما ایرانی هاست!
خلاصه من با این پیش فرضهای ذهنی سمی، وقتی اسم آمریکا می اومد تنم می لرزید و تمام وجودم پر از نفرت از این کشور بود .چون جای دیگه چیزی ندیده و نشنیده بودم که این دیدگاه رو نقض کنه!
همش منفی و منفی و منفی بود مثل اون افرادی که توی یه اتاق تاریک می رفتن که یه فیل رو ببینن و بعد هر کی می اومد بیرون در مورد فیل برداشت خودش رو می گفت ما هم تمام برداشت هامون فقط دیدگاهی بود که بهمون تزریق شده بود!
چی شد که الان نظرم عوض شده و میگم این کشور با اختلاف در دنیا حرف اول رو می زنه از تمام جنبه ها!
اون دیدگاه متفاوت، دید مثبت و زیبا و بدون هر گونه تعصب و قضاوت شما بودید استاد عزیزم. شما بودید باعث شدید اون ساختمان سیاه و فرسوده و پر از هراس ذهنم که از پایه و اساس نه فقط نسبت به آمریکا بلکه نسبت به همه چیز تغییر کنه.
چی شد که من ۱۰۰ قسمت سفر به دور آمریکا دیدم و بعضی قسمتها رو بارها و بارها دیدم و ۱۷۳ قسمت از سریال زندگی در بهشت رو دیدم اونم ویدئوهای کشوری که ازش می ترسیدم و متنفر بودم!
حالا تغییرات اساسی و بنیادین روحی و ذهنی من در سایر جنبه ها بماند.
اجازه بدید از آمریکا بگم که وقتی تو سفر نامه سفر به دور آمریکا اون طبیعت فوق العاده رو به نمایش گذاشتید چقدر مغزم ارور میداد که یعنی این همون کشوره؟
شما وقتی هر جا میرفتید همه تحویلتون میگرفتن و با لبخند براتون دست تکون میدادن باور کردنش سخت بود و می گفتم: خدای من این کشور همونه که از بچگی به ما گفتن!
وقتی تظاهرات و اعتراض آروم مردم رو از بالکن برج تمپا نشون دادید که چقدر آزادانه می تونن اعتراض کنن باور کردم در این کشور آزادی بیان و پس از بیان وجود داره!
وقتی توی یکی از قسمتها نشون دادید یه بخشی از شهر که آخر هفته ها مردم میان برای تفریح یه عده هم با بلند گو و پلاکارد دین و مذهب خودشون رو تبلیغ میکردن باور کردم مردم این کشور آزادن که خودشون اعتقادشونو انتخاب کنن!
وقتی خانم کتی و مادرش شما رو دعوت کردن خونشون باور کردم که رفتار این مردم با غریبه ها چقدر از روی مهر ومحبت و انسان دوستی هست .
وقتی رفتید به کلیسای محل تون و دیدم که چقدر ارتباط شادی با خداشون دارن باور کردم که دین منافاتی با شادی نداره!
وقتی همراه شایسته شما، تک و تنها خونه بود و برای تعمیر سیستم سرمایش دو نفر اومده بودن خونه شما یا وقتی شما تمپا هستید و دوست شما تو اون جنگل بیست هکتاری تنهاست باور کردم این کشور چقدر امن هست و طبیعت آرومی داره!
بارونهایی که نشون دادید و اون قسمت در مورد طوفان مایکل باور کردم این کشور چقدر برای شهروندانش ارزش قائل هست.
خانواده آقای راسل و مهمونای شما ثابت کردن که خانواده در آمریکا سست بنیان نیست ومن از رفتارهای ریک و دوستاش با همسر و بچه هاشون و از رفتار آقای راسل و همسرش با بچه ها اینو باور کردم که چقدر خانواد ها در آمریکا شاد و با برنامه هستن.
خلاصه استاد عزیزم اون موقع تمام خوراکهای ذهنی من در مورد آمریکا چیزی بود که از دیگران دریافت کرده بودم هیچ ذهنیت دیگه ای از این کشور وجود نداشت که من در موردش حتی فکر کنم.
و شما با برنامه هایی که از زیبایی ها نکات مثبت قوانین آزادی شادی و نشون دادن جنبه های مختلف زندگی در آمریکا باعث شدید اولین مقصد مهاجرت ما آمریکا باشه🇺🇸
از شما آموختم که بدون قضاوت و بدون تعصب به همه چیز نگاه کنم. از شما یاد گرفتم دنیا فقط کشور من نیست
ازشما یادگرفتم که خدا فقط خدای من نیست خدای همه است اصلا اون خدایی که در ذهنم ساخته بودم یه بت بود اصلا خدا نبود!
از شما سپاسگزارم بابت به اشتراک گذاشتن این دیدگاه فوق العاده با زبان تصاویر و خدا رو شکر می کنم که هدایتم کرد به سایت شما و به خودم تبریک میگن که دارم تلاش می کنم در تمام جنبه های زندگی به رشد و پیشرفت برسم.
هرچند که از مطالعه این دیدگاه زیبا به این پی بردم سالهاست که برنده زندگیتون هستید
نتنها دیدگاه زیبایی نوشتید بلکه بسیار قابل تحسین هستید که با اون دیدکاههای بشدت مذهبی و با اینکه سالها آمریکا رو دشمن خانوادتون میدونستید (خداروشکر به پروفایلتون هم هدایت شدم و مطالعه کردم و بسیار زیبا بود)اینقدر باورهاتون تغییر کرده و اینقدر زیبا شده و ممنونم از نکات زیبایی که از سفر دور آمریکه و سریال زندگی در بهشت فرمودید که باعث شد دوباره زیباییهای آمریکا و مردم خوبش برام مرور بشه و قانون مند بودن جهان هستی دوباره برام یادآوری بشه
خوشحالم که برنده شدید تا منی که دیدگاه زیباتون رو ندیده بودم بیام و بخونمش…بسیار عالی
ممنونم که برام کامنت نوشتی نازنینم و سپاسگزارم بابت تبریک قشنگت خوشحالم و خدای بزرگ رو سپاسگزارم که به این سایت الهی و به جمع دوستان ارزشمندی چون شما هدایت شدم .
مسیر سخت و دشواری بود ولی نتایج درونی و بیرونی که دریافت کردم اینقدر شیرین بود که قالب کلمات نمیگنجه .
الهام عزیزم از خداوند مهربانم برات اقیانوسی از ثروت و سلامتی ، شادی ، آرامش ، عشق و آگاهی خواهانم .
وقتی گفتید بچه ها بیایید و نظر بذارید اولین و bold ترین چیزی که توی ذهنم اومد رو براتون مینویسم …. حدود 10-15 سال پیش من داشتم میرفتم دانشگاه اون موقع یه دختربچه ی 19-20 ساله بودم و داشتم با اتوبوس میرفتم دانشگاه … خانم ها قسمت انتهای اتوبوس بودن و آقایون قسمت جلوی اتوبوس ….. هنوز تو ذهنم این خاطره پر رنگه که یه دختری اومد سوار اتوبوس شد که یه مانتو ی جلو باز پوشیده بود و شلوار لی و از زیر مانتو هم یه لباس نیم تنه پوشیده بود و یه کمربند قرمز هم روی شلوار لی بسته بود …… یه کمی از شکمش مخوصصا وقتی دستشو میبرد بالا و میله ی اتوبوس رو میگرفت مشخص میشد ….. یادمه حتی خانم ها هم به دختره بارها و بارا نگاه میکردن …. چه برسه به آقایون ههههههههه البته الآن تو تهران ما انواع و اقسام لباس پوشیدن ها رو میبینیم و این حرکت اگه الان اتفاق میفتاد شاید زیاد جلب توجه نمیکرد اما خب این داستان مال 10-15 سال پیشه ….. کاری ندارم که طرز لباس پوشیدن اون خانم بد بوده یا خوب/ مناسب بوده یا نا مناسب …… اما من همون موقع تو بچگیم که یه دختر حدودا 20 ساله بودم وقتی اینو دیدم اتفاقا داشتم تو ذهنم به این فکر میکردم که پس خارجی ها چه طور زندگی میکنن ؟ اونجا که آزادیه و کسی کاری به لباس پوشیدن فرد دیگه نداره و خب یه عالمه خانم هستن که با تاپ و شلوارک و انواع لباسای جذب و خیلی باز میگردن و یا تو استخر و ساحل و خیلی جاها خانم ها ممکنه با بیکینی باشن و اونجا که دختر و پسر روابطشون آزاده و از بچگی و تو مدرسه و دانشگاه و خلاصه تو همه جا با هم هستن و هیچ حد و مر زی بین زن و مرد مثل چیزی که ما تو ایران میبینیم وجود نداره که !!!! پس یعنی چی ؟! …… همون موقع داشتم فکر میکردم که تو کشور خارجی زندگی کردن هم سخته هاااااااا……. شوهرت صبح که از خونه بره بیرون تا شب که بخواد برگرده خونه هزااااااار تا چیز مختلف و رنگارنگ میبینه و یهو دیدی اصلا شب دیگه برنگشت خونه هههههههه ….. یادمه اون موقع ها هم یه چیزی توی ذهنم جور در نمی اومد ……. از طرفی منم اون موقع ها بمباران شده بودم با اخبار و حرف و حدیثای مختلف درباره دیگر کشورهای جهان و مخصوصا امریکا …… از یه طرف حرف از نابودی بنیان خانواده بود و فیلم هایی که میدیدم و همه ش نشون میداد که هیچ حد ومرزی نیست و انگار اونجا آدمها آزادن که هر زمان که خواستن و تو هررر شرایطی که هستن فارغ از هر دین و مذهبی و فارغ از اینکه متاهل هستن یا مجرد میتونن با هر آدم دیگه ای باشن ……. اینا رو ذهن منطقی من میگفت ولی من قلبا” امریکا رو دوست داشتم ….اما هیچ دلیل و سند و مدرکی نداشتم که بخوام ازش طرفداری کنم بنابراین تو حرفام چیزی نمیگفتم و طرفداری نمیکردم اما یادمه حرفای بعضی از استادام رو قبول نداشتم مخصوصا واحدهای عمومی که توی دانشگاه میگذروندیم و اتفاقا اساتید هم انگار مجبور بودن برای نگه داشتن مقام استادی هم که شده تنها از ایران و نظام حاکم بر ایران طرفداری کنن …… دلم با اون حرفا جور نبود اما یادمه سر کلاس هیچ وقت بحث راه نمینداختم و ساکت بودم ولی همش تو دلم میگفتم میشه مگه؟؟؟؟ این همه پیشرفت و تکنولوژی و اختراع و اکتشاف داره تو امریکا اتفاق میفته ….. ولی اینا جوری حرف میزنن که انگار امریکایی ها امنیت جانی هم ندارن چه برسه به اینکه بخوان به اکتشاف و اختراع فکر کنن …….. کم کم که گذشت تو همین ایران خیلی چیزا تغییر کرد و شبکه های اجتماعی اومدن و چقدر فیلم عروسی و پارتی و مهمونی ها پخش شد و اوایل این جور فیلم ها بدون اجازه ی طرف یهو پخش میشد و از این حرفا ولی الآن که دیگه همه فیلم عروسی و مهمونی و پارتی و گاهی حتی عشق بازی و …… اینا رو خودشون پخش میکنن ….. بماند که واسه جذب فالوور هست یا برای تو چشم بودن یا برای اینکه بگن من و همسرم رابطه ی خیلی خیلی عاشقانه ای داریم و خودشون و بکنن تو چشم بقیه و یا هر چیز دیگه ای ….. در کل میخوام بگم ما دیگه با کلماتی مثل: طلاق – روابط نامشروع – سقط جنین – بچه ای که معلوم نیست پدرش کیه – و …….. غریبه نبودیم ….. این روزا خیلی راحت پسره دست دوست دخترشو میگیره و میبره تو خونه شون و به خانواده نشونش میده ….. این روزا خیلی راحت پسر و دختر با هم مسافرت میرن و خانواده ها در جریانن ….. این روزا خیلی راحت مدتهاست که دختر و پسر بدون اینکه ازدواج کرده باشن با هم زیر یه سقف زندگی میکنن و از این حرفا ….. کاری ندارم خوبه یا بد …….. یه چیز دیگه میخوام بگم : میخوام بگم وقتی اینا رو میدیدم میگفتم خب اینم از ایران ، اینم از مملکت اسلامی ما …… اگه طبق حرفای اخبار و رسانه ها که میگن بی بند و باری تو امریکا و کشورهای اروپایی موج میزنه ….. خب الآن تو ایرانم که هست ! پس چه فرقی داره؟ اما بازم دیگران اینجوری جوابم و میدادن که خشونت و آزادی داشتن اسلحه و کودک آزاری و تبعیض نژادی و سوزوندن سیاه پوست ها و ……… و من هر جوری فکر میکردم عقلم میگفت اینجا که مملکت اسلامی هست و یه چوبی بالا سر مردمه وضعیت اینه چه برسه به اونجا که هیچ چوبی بالا سر مردم نیست ………….. عقلم بر طبق دیده ها و شنیده هام اینو میگفت ولی هنوزم دلم میگفت یه چیزی جود در نمیاد ……….گذشت و گذشت تا اینکه من با آدمهایی آشنا شدم که خارج از ایران زندگی میکردن ….. مثلا یکی از فامیلهای دورمون که استرالیا زندگی میکرد اومدن خونمون ……. بماند که خیلی خیلی آدمهای خوب و عاااالی بودن و اتفاقا خودش میگفت سمانه بیا این ایمیل دختر منه و الآن تو استرالیاست …. بیا بهش ایمیل بزن باهم دوست شین ……… دیدم چقدر اومده خونه ی ما راحت لباس پوشیده یه شلوار لی و یه تیشرت ساده که اتفاقا حتی جذب هم نبود و کاملا گشاد بود ههههههههه چقدر راحت برخورد میکنه ، انگار من با اون فامیل دورمون که فکر کنم کلا فقط یک بار اومده خونه ی ما راحت تر بودم تا با بقیه ی فامیلامون که بارها و بارها دیده بودمشون …….. و من چقدر دیدگاهم عوض شد …… اون حتی به قول خودمون کلاس هم نمیذاشت …….. خودش بود و چقدر از دست پخت مامان من تعریف کرد و چقدر متواضع بود ………….. اتفاق دیگه ای که افتاد این بود که من یکی از دوستام رفت امریکا برای ادامه ی تحصیل و البته من قبلا یه جایی تو همین سایت درباره ش نوشته بودم که یه عکس از کتاب تورات یا انجیل یکی از همکلاسیهاش برام فرستاد و من دیدم eeeee انگار اون کتاب مقدسش رو بارها و بارها خونده و یه جاهایی رو با ماژیک های لایت کرده و یه جاهایی رو خط کشیده معلومه چندین بار اون کتاب مقدسش رو مطالعه کرده …… دوستم میگفت اینجا همه هر هفته میرن کلیسا و برای دوستم هم خیلی جالب بود این قضیه و میگفت انگار اینا به دینشون خیلی خیلی پایبند تر از ما هستن …… و من دیدم من کتاب زیست شناسی دبیرستانم رو بارهاو بارها خونده بودم اما کتاب قرآنم رو نه ! دیدم شیمی دبیرستان رو بارها و بارها خونده بودم اما کتاب قرآن رو نه ! شاید خنده دار باشه اما من فکر میکردم تو کشورهای دیگه و مخصوصا امریکا بچه ها و مخصوصا جوان تر ها اصلا خودشون رو پایبند به هیچ چیزی نمیکنن …….. نه کتاب مقدس …. نه پدر و مادر …. نه استاد …… نه حرمت و حد و حدود ……. و دیدم چقدر اشتباه میکردم …..گذشت و گذشت و من یه فیلم داشتم میدیدم که دختره آماده میشه تا با دوست پسرش بره مهمونی بعد پسره وقتی میاد بابای دختره خودش دخترشو بدرقه میکنه و شب هم که آخر شب دختره برمیگرده ازش میپرسه بکارتت رو حفظ کردی ؟ و دختره میگه بله پدر …. و یهو من همون موقع با خودم گفتم : وا مگه اونجا این چیزا مهمه ؟! کم کم وقتی همه ی این اتفاقات رو میذاشتم کنار هم فهمیدم که همه جای دنیا خوب و بد وجود داره …….. (تو پرانتز اینو بگم : و اصلا این تکیه کلام منه : همین الآنم که گاهی دوستام یا دیگران درمورد یه شهری حرف میزنن یا در مورد مثلا پسرای کاسب این مدلین …. پسرایی که تو اوج جوونی ازدواج میکنن این جوری هستن …. یا فلان …… یا بهمان ……….من که نمیتونم بیام قانون و براشون توضیح بدم و بگم همه چیز بستگی به نوع نگاه خودمون داره …… من فقط میگم بابا همه جا خوب و بد داره …… و تموم میکنم حرفو ……… ) و من براستی فهمیده بودم که همه جا خوب و بد داره ………. میدونید مهمترین مسئله ی من مسئله ی خانواده بود …….. برام فرقی نداشت امریکا سرسبزه یا نه البته الآن هم که میبینم اییییین همه زیبایی و سرسبزی و طراوت و بارش باران ( اونم از نوع بارش باران درست و حسابی ) و وقتی همه ی اینها رو میبینم خیلی خیلی خوشحال میشم و لذت میبرم ولی برای شخص من مهمترین موضوعی که وجود داشت درباره ی خارج از ایران زندگی کردن و مخصوصا امریکا این بود که همه ی رسانه ها دم از نبودن بنیان خانواده میزدن …………… و من همیشه میگفتم آدم به یه خانواده ی سالم نیاز داره برای سالم زندگی کردن …………. و بعد گذشت و گذشت تا من خودم کم کم تو زندگیم به یه تضادهایی برخورد کردم که براتون توضیحش دادم و استاد شما که دیگه تیر خلاص رو زدید ……. وقتی قسمتهای مستند زندگی شما رو میبینم تو سفر به دور امریکا یا زندگی در بهشت یا خیلی از فایلهایی که گرفتید و تو محیط بیرون از خونه هستید و حتی گاهی تو بعضی از فایلهاتون یا تو لایو هاتون دوربین رو بردید و برای چند ثانیه مثلا بارون رو نشونمون دادید ………. وقتی اینا رو میبینم دیگه هیچ مقاومتی ندارم و کاملا باورم شده که اونجا از هر جهت برای زندگی بهتر و مناسب تره ……….. من فقط شانسی که آوردم در این زمینه این بود که از همون ابتدا مقاومت خاصی درباره ی امریکا نداشتم یادمه وقتی خیلی بچه بودم و همه از امریکا بد میگفتن به خواهرم میگفتم همیشه هم این طوری نیست که وقتی همه از کسی بد بگن یعنی اون آدم واقعا بد بوده ….. شاید اون آدم یه چیزی داشته که دیگران تو خودشون نمیدیدن که بخوان داشته باشنش به خاطر همین و از لجشون دارن پشت سر کسی بد میگن …… راجع به امریکا هم همین تفکر رو داشتم ….. یادمه معلمای دبیرستانمون میگفتن قاره ی امریکا اصلا تازه کشف شده و هیچ عقبه ی تاریخی نداره و من همون موقع با خودم میگفتم پس ایووووول به امریکا که این همه پیشرفت کرده ….دمشم گرم ……….. من هیچ وقت هیچ مقاومت خاصی نداشتم و مهمترین مقاومتم این بود که فکر میکردم بی بند و باری و خیانت و روابط متعدد و آزاد تو امریکا وجود داره …… و میگم همین که زمان گذشت و با گسترش شبکه های اجتماعی دیدم eeeeeee تو ایرانم که خیلی چیزا وجود داره ………… پس فرقی نداره …. این جور چیزا همه جا هست ……….. تا اینکه کم کم با شما آشنا شدم و یادمه تو یه فایلی تو دوره ی عشق و مودت بود فک کنم شما گفتید که تو مالاگا بودید فک کنم (ههههه) و گفتید که مردم با حالا شهرداری اونجا به مشکل برخوردن و شهرداری آشغال ها رو جمع نمیکنه و کوهی از زباله و آشغال اونجا جمع شده و شما گفتید که حالا من چند روزی اینجا مسافر هستم و این منم که باید تصمیم بگیرم که به این زباله ها توجه کنم یا اینکه به قشنگیهای شهر ….. یادمه گفتید اینجا یه عالمه طوطی های برزیلی فک کنم (ههههه) هست که خیلی خیلی زیبا هستن و آزادن و تو سطح شهر هستن و خیلی هم زیادن و شما گفتید که من تصمیم گرفتم به این قشنگیها توجه کنم و لذت ببرم ………… خلاصه اینکه گذشت و گذشت و من با شما و قانون آشنا شدم و دوره ی عشق و مودت رو کار کردم (البته اون موقع شما هنوز فایلهای سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت رو منتشر نکرده بودید ) ولی من با همون آموزه ها فهمیدم که اگه خودم با خودم در صلح باشم و فرکانس خوبی بفرستم در مداری قرار میگیرم که آدمهای خوب، روابط خوب، دوستان خوب، خانواده ی خوب، خونه و زندگی خوب، کشور خوب، کار و شغل خوب، تفریحات خوب و تمااام چیزای خوب دنیا توی اون مدار هست و اصلا از قبل هم بوده و وجود داشته فقط من باید با کار کردن روی خودم و توجه به چیزایی که میخوام و دوست دارم خودم رو در مدار درست قرار بدم ……….. و باز هم گذشت و گذشت و دیگه شما فایلهای سفر به دور امریکا رو گذاشتید و هیچ وقت یادم نمیره اولین تصاویری که از پرادایس دیدم با خودم گفتم خدااااای من ، من حتی تصورش رو هم نمیکردم که تو یه خونه تو امریکا آدم بتونه خانه ای روی آب داشته باشه و آدم تو خونه ی خودش دریاچه داشته باشه ….. اصلا مگه میشه؟ یادمه کلی باورهای من دست کاری شد …..و منم دلم یه همچین خونه ای رو خواست ……….و بعدش اتفاقا با دوستم رفتیم شمال و توی همین سایت هم درمورش نوشتم که یه مسافرت عجیب و غریب شد برای من ….. که هدایت شده بودیم یه یه جاده ی پر پیچ و خم و بسیار بسیار زیبا و عاااالی که من وقتی اونجا رو دیدم گفتم خدایا من وقتی پرادایس رو دیدم تو دلم گفتم منم یه همچین جای فوق العاده ای رو میخوام و الآن هدایت شدم به اینجا …. قبلا هم بارهاو بارها رفته بودیم شمال ولی اتفاقا این سری یه آقایی آدرس یه جاده ی پر پیچ و خم و بسیار بسیار زیبا رو به ما داد و من همش داشتم با خودم تکرار میکردم که ببین اون قدر من به پرادایس توجه کردم که حالا هدایت شدم به اینجا که چقدر زیباست ……… و دیگه وقتی فایلهای سفر به دور امریکا و زندگی در پرادایس رو دیدم تیر خلاصی بود برای من که حالا هیچ مقاومتی ندارم …… حتی یادمه استاد شما گفتید این مردم اون قدر مهربان هستند که اگه میبینن زبان من زیاد خوب نیست نه مسخره میکنن نه هیچی اتفاقا با روی خوش هم برخورد میکنن …… خدایا شکرت ……… حتی یه چیز جالب دیگه من همیشه فکر میکردم که 99.999 درصد آدمهایی ثروتمند ترجیح میدن که تو نهایت تکنولوژی زندگی کنن و میرن تو قلب شهر و تو قلب تکنولوژی زندگی میکنن و مستخدم و آشپز دارن و یعنی همیشه وقتی دارم آینده رو تصور و تجسم میکنم مستخدم و سرآشپز مخصوص تو تصوراتم هست هههههه بلاخره همه مثل هم نیستن و خواسته ها و علایق آدمها متفاوته ولی از وقتی شما رو دیدم منم دلم میخواد زندگی تو طبیعت رو هم تجربه کنم …….. و بعد آزادانه تصمیم بگیرم که کجا و چه طور زندگی کنم ………… و یه عالمه چیزای دیگه که ازتون یاد گرفتم…… بسیار بسیار متشکرم …… بسیار بسیار ممنونم ازتون ….. الهی شکر که دارمتون ………….
سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته و خانواده عباس منش
صبح که این فایل رو تصویرش رو دیدم حسم گفت موضوع مهمی هستش که استاد میخواد بگه .
سوال این بود که پیش فرض های ما در مورد امریکا چی بوده این پیش فرض ها از کجا و به چه دلیل بوده و این پیش فرض ها و سریال ها چه تغییری در این پیش فرض ها ایجاد کرده و الان چه نگاهی دارید به امریکا؟
من پیش فرض هایی که داشتم رو به ترتیب ذکر میکنم:
۱-اولین پیش فرض جمله معروف”مرگ بر امریکاست” هستش که از وقتی پا گذاشتم تو این دنیا با ضمیر ناخوداگاهم درگیر شد این جمله بود توی روز چندین بار از تلویزیون پخش میشد حتی یادمه یه تیتراژی بعد از خبر این شعار هم بود وقتی هر مجلس مذهبی میرفتی مسجد برای خوندن نماز جماعت میرفتی عزاداری میرفتی راهپیمایی به هر مناسبتی میرفتی حتی مراسم شادی میرفتی تو خیابان راه میرفتی همش این شعار رو میدیدی و میشنیدی دیگه شده بود جزء نفس کشیدنمون حتی جدیدا توی قم یه چهار راه هست به اسم چهار راه شهدا که پرچم امریکار رو وسط چهارراه کشیدن که از هر طرف رد بشی باید از روی پرچم امریکا رد بشی این شده پیش فرض ما که هر اتفاق بدی میفته هر جنگی صورت میگیره هر کی شهید شده هر بلای سر ما میاد مقصر امریکاست و با نثار کردن این جمله یخده خنک شیم و بدونیم که مقصر کیه ولی خدارو شکر بعد از دیدن این سریال ها کامل از پیش فرض خودم پاک کردم و فهمیدم که خودم و فقط خودم با فرکانس های ارسالی خودم زندگی خودم روبوجود میارم و مقصر زندگی من هیچ کس و هیچ چیز دیگه ای نیست و تونستم تمام موارد بالا رو کنار بزارم.و نگاه الان به امریکا اینکه اونا خیلی هاشون اصلا ایران رو نمیشناسن حتی اگر هم بشناسن یا مثل شما یه ایرانی ببینن با تمام وجود باهاتون خوب برخورد میکنن همش حال خوب و شادی نثارتون میکنن.
۲-پیش فرض من این بوده که امریکا به هیچ عنوان امنیت نداره چونکه پیش هر کسی اسلحه هست براحتی میتونه تیر اندازی کنه و افراد رو بکشه تو مدرسه فرزندت امنیت جانی نداره یسره ادم دزدی هست و دزدی زیاده که توی اخبار قبلا میشنیدم که فلان ایالات یکی با اسلحه همه رو بسته به رگبار یا فلان خیابون یکی مست کرده و گشته بعد میای توی سریال می بینی کالا میخری میمونه پشت در، چند روز هیچ اتفاقی نمیفته و اجناست سالم و کامل میمونه فرزندت چندین روز میتونه توی مدرسه بمونه و یادمه تو یه فایل استاد میگفت بچه میره مدرسه و تا چند روز پدر مادر رو نمیبینه و سالم و خوشحال برمیگرده خونه و تونستم این پیش فرض رو پاک کنم و بفهمم که چقدر کشورخوبیه و براحتی و خیال راحت میشه توش زندگی کرد کشوری که اونقدر امنیت بالاست که براحتی نمایشگاه اسلحه برگزار میکنه و میفروشه در کمال ارامش.خود من اسلحه اسنایپر خیلی دوست دارم و واقعا دوست دارم که تو امریکار باشم و بتونم بخرم.
۳-پیش فرض بعدی من این بود که اگر یه ایرانی بره امریکا اونجا دهنت سرویسه اونجا پوستد رو میکنن تبعیض نژادی مخصوصا برای ما ایرانی ها زیاد هستش یکاری میکنن که ارزوی مرگ میکنی و بعدش اگه تونستی دست از پا دارزتر برمیگردی که اینها رو از رسانه ها حسابی بولد کرده بودن و نشون داده شده بود که بعدش تو سریال ها و یا تو فایل ها میبینی چقدر با یه ایرانی با روی باز برخورد میشه چقدر باهات مهربون هستن اصلا دوست دارن باهات ارتباط برقرار کنن یادمه تو یه فایل استاد رفته بود بانک که حساب باز کنه و وقتی رئیس بانک میبینه استاد ایرانی هستش با روی باز برخورد میکنه چقدر تحویل میگیره و کار استاد رو با تمام وجود انجام میده و تونستم این پیش فرض رو از ذهنم پاک کنم. و بفهمم کشوریه که اگر بفهمن ایرانی هستی خیلی مهربونتر با تو برخورد میکنن خیلی دوست دارن باهات ارتباط برقرار کنن.
۴-پیش فرض بعدی من این بود که حریم خانواده اونجا اصلا قابل کنترل نیست بی بند و باری بیداد میکنه اونم بخاطر پوششی بود که داشتن و تو فیلم ها بهمون نشون داده بودن و توتلویزیون و یا سایت هاپر بود از فیلم های پورن و ضد ارکان خانواده ولی میای تو سریال می بینی قویترین بنیان خانواده توی کشور امریکاست تو اوج ازادی در کنار هم تو بالاترین امنیت دارن زندگی میکنن و چقدر فرزند اوری دارن فرزند ها چقدر به هم دیگه کمک میکنن و تونستم این پیش فرض رو هم حل کنم.
۵-پیش فرض بعدی من این بوده که بیشتر مواد غذایی اسلامی نبوده و حرام هستش و نمیتونی براحتی مواد غذایی پیدا کنی و بخری که اینم از اخبار و یسری فیلم ها به خورد مون داده بودن که تو این سریال ها براحتی میتونی همون موادی که تو ایران هست حتی با کیفیت و حتی بنظرم اسلامی تر رو تو امریکا ببینی.
۶-یه پیش فرض دیگه که خیلی تو سریال ها و اخبار نشون میدادن این بود که همسایه از همسایه خبر نداره اگه خدای ناکرده تو خونه بمیری جسدت پودر میشه ولی کسی نمیتونه بفهمه بعدش استاد تو سریال ها میاد نشون میده که چقدر همسایه ها با هم مهربون هستن چقدر کنار هم احساس شادی میکنن حتی برای دیدن بازی های مهم کنار هم جمع میشن و جمعی مسابقه رو تماشا میکنن و اینجا فهمیدن که اسلام واقعی رو تو کشور امریکا رعایت میکنن . توی خیلی از مسائل.
۷-یه پیش فرض دیگه ای که داشتم این بود که چونکه امریکا کشور خوشنت طلب هستش همش دوست داره با همه جنگ کنه شادی توش کمه همش اسم امریکا میومد میگفتم یه کشوریه که توش همش مردم داغونن یسره با جنگ دست و پنجه نرم میکنن و مردمش افسردگی دارن بسکه فیلم های هالیودی نشون میدادن بسکه تو اخبار نشون میدادن درگیری و خونریزی تو کشور امریکا زیاد هستش بعد میای توی سریال های زندگی در بهشت و سفر یه دور امریکا میبینی چقدر مردم شاد هستن چقدر با خودشون تو صلح هستن اروم ترین انسانها در کنار هم تو صلح و ارامش زندگی می کنن.
۸-یه پیش فرض که خیلی هم ریشه دار بود این بود که چونکه ایران و مردمش با امریکا مشکل دارن و مقصر تمام اتفاقات رو امریکا میدونن و تو همه شرایط مرگ نثارشون میکنن و کل فکر و ذکر مردم ایران و دولت ایران نابودی امریکا هستش که این پیش فرض ها هم از طریق رسانه ها مراسم مذهبی و گاها مراسم حتی شادی و سخنرانی ها و هر تجمعی که توش حضور داشتم به من خورنده بودن و تو ذهنم جا خشک کرده بود که بعد از دیدن این سریالها این فکر ۳۵ ساله رو از ذهنم پاک شدش و سریال های زندگی در بهشت و سفر به امریکا نشون دادن که مردم امریکا اونقدر با خودشون تو صلح هستن اونقدر سرشون تو کار خودشونه که اصلا یسریها نمیدونن ایران کجا هست اصلا مردم ایران چکار میکنن اصلا حساب کتاب سیاسیون با مردم جدا هستش و مردم حتی اگر یه ایرانی هم ببینم بعنوان یک انسان برخورد خیلی خیلی خوبی دارن.
و در اخر از شما استاد عزیز بابت طرح این سوال سپاسگزارم.
پیش فرض ۲ دقیقا منم فکر میکردم اونجا دست همه اسلحه میبینی ولی این سریال دید منو عوض کرد
پیش فرض ۴ فکر میکردم حریم خانواده ها خیلی خودخواهانه است و بجه ها باید زود روی پای خود بایستد و از خانواده دور میشن
درصورتی تو این سریالها فهمیدم بجه ها آزادانه در کنار خانواده و پدر و مادر هستند و انها هم آزادانه و با احترام کنار هم هستند
پیش فرض ۶فکر میکردم هیچ کس کاری به کار کسی نداره و همه همسایه ها مثل غریبه هستند جوری که الان تو ایران همینطور هست ولی دیدن این سریال و دوستان نظرم رو عوض کرد
استاد عزیز منم مثل بقیه دوستان باور مشابه ای داشتم از آمریکا و مردمش
اصلا اینقدر باورای بد و خرابی در ذهنم نقش بسته بود که کل این قاره برام یادآور قتل و دزدی و کفر و شراب بود
غافل از اینکه بدون دانش و گوسفند وار ، باور کرده بودم که مردم این کشور دشمن ماهستن و باید ازشون دوری کنیم یا اونا از ما دوری میکنن و از ما متنفرن
اما ته دلم از شعار مرگ بر آمریکا و بقیه کشورا بیزار بودم و دلم نمیخاست مرگ کسی رو فریاد بزنم همیشه هم از زیر تظاهرات دانش آموزی فرار میکردم
اما همچنان طبق برنامه های تلویزیون این باور در من شکل گرفته بود(کارتون لوک خوش شانس و فیلمهای وسترن ) که آمریکا یه کشور خشک و بی آب و بیابونی هست که هر روز تعداد کثیری از مردمش به قتل میرسن و تو خیابونا با بطری مشروب میچرخن و خانواده هاشون بی بندوبار هستن و آمار ازدواج در اون جامعه منفی هست بخاطر بی بندوباری اخلاقی
اما وقتی که خواستم تغییر کنم جهان من هم تغییر کرد و چشمم باز شد و قلبم سرشار از عشق شد
عشقی که گفت اگر میخای خودتو و دنیاتو بشناسی باید قلبتو از کینه خالی کنی
نتیجه این شد که شما وسیله شدین برا شناخت من از کشور آمریکا
وقتی که ایالتهای سرسبز و پارکهای بسیار بزرگ رو دیدم باور زیبایی و سرسبزی و رودهای زیبا رو جایگزین بیابونای خشک و سوزان کردم
وقتی که مردم شاد رو دیدم و خانواده هایی که با بچه هاشون لذت میبردن و مهمونای که با تعداد بچه های زیاد و تربیت فوق العاده اشون خونه شما اومدن رو دیدم
باور مسیولیت پذیری و احترام متقابل رو جایگزین بی بندباری و از هم گسیختگی خانواده کردم
هیچوقت جیکوب رو یادم نمیره که چقدر خودشو باور داشت
چقدر بچه هاشون آزاد و با اعتمادبهنفس بزرگ میشن
وقتی که باورای ثروت ساز این مردم رو دیدم بهشون افتخار کردم که با چه ایده ها و باورهای عالی زندگیشونومیسازن و لذت میبرن
(افکار بزرگ آدمهاش از جمله ترامپ منو با خیلی از ایده های ثروت ساز و زندگی ساز آشنا کرد با ایده هایی که کافیه بخای تا بشه )
الان یاد این سفارش خداوند در قران افتادم که میگه
ای مردم، ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم؛ بنابراین هیچ تیره و قبیلهای در آفرینش بر دیگری برتری ندارد؛ ما شما را به صورت تیرههای گوناگون و قبیلههای مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید نه آنکه به نژادپرستی روی آورید و به نژاد و تیره خود افتخار کنید و هر ملتی خود را از دیگر ملّتها گرامیتر بداند؛ به یقین گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. خداست که معیار برتری انسانها را معین میکند، چرا که او به حقایق امور دانا و آگاه است.»
من با سفرنامه و زندگی در بهشت عشق رو شناختم و فهمیدم که من باید عشق بدم تا عشق دریافت کنم فارغ از اینکه طرف مقابلم چه مذهبی داره یا میتونه زبون منو بفهمه یا نه
با ایدههای ناب آشنا شدم و مسائل روزمره زیادی رو حل کردم
من فراوانی رو درک کردم
آموختم ساده زیستی رو در عین شیک بودن
آموختم دولت آمریکا خودش و مردمشو لایق بهترینها میدونه و اجناس با کیفیت رو وارد بازار میکنه
جمله (ما خداراباور داریم) نشون دهنده ملتی هست که باور توحیدی داره ،رو اسکناسی که هرروز میبینن این جمله رو نوشتن که یادآور این اصل باشه و این باور کافیه که اون جامعه رو به قدرتمندترین تبدیل کنه
قبل اون فکر میکردم مسلمونها مخصوصا شیعه ها فقط به بهشت میرن
اما فهمیدم فرکانسها و قلب ماست که تعیین میکنه کی ایمان داره و کی مشرکه نه طرز پوشش و ادا اطوار درآوردن
تمیزی این مردمان و رعایت بهداشت و رعایت کردن قانون رانندگی و احترام به حقوق دیگران بسیار روی شخصیت من تاثیر گذاشت (دین ما سفارش کرده به رعایت انضباط شخصی میگه نیمی از ایمان پاکیزگی هست )مردمان این شهرهایی که من به لطف شما دیدم در نهایت تمیزی و با خود در صلح بودن هستن ، بنظرم مردمانی هستن که میدونن از زندگی چی میخان و چرا بدنیا اومدن
من یادگرفتم درباره هیچ قومی پیش زمینه ذهنی نسازم ،و مردمان رو طبق باورها و ذهنیتهای دیگران قضاوت نکنم ،اگر با انسانها از در عشق و راستی وارد بشم اونا هم جنبه خوب خودشون رو بمن نشون میدن
عاشقتونم و خداروشاکرم که انسانی همچون شمارو سر راهم قرار داد که بیشتر بفهمم و بهتر زندگی کنم 💐
چه مسابقه ی خوبی،اول از همه ازتون تشکر کنم درسته که این یه مسابقست ولی خیلی ابزار خوبیه برای کندو کاش توی ذهن و خوندن باورهای جدید که میتونه خیلی موثر باشه توی روند زندگیمون
من برداشت اولیم از آمریکا یه عروسک نمایشی کلاهدار بود و پرچمش که توی مراسم های دهه فجر آتشش میزدند وقتی که نوجوان بودم،و هروقت اسم آمریکا رو میشنیدم تصویر آتش و دود بود و یه شعری که همیشه میخوندیم(آمریکا ،آمریکا ننگ به نیرنگ تو…خون جوانان ما می چکد از چنگ تو) و من هم به خاطر اینکه بهم گفته بودن آمریکای خون خوار عاشق این شعر بودم و بارها زمزمه میکردمش و هیجوقتم نپرسیدم چی شده کی چیکار کرده،همین که یه عده به اسم بزدگتر و مسئول این رو میگن کفایت میکنه….تمام تصورات من از آمریکا اینها و یک سری فیلم های قدیمی و توی کویر بود
و نکته ی مهم اینه که انقدر حقیرو داغون بود که هیچ کنجکاوی ای درباره ی شناخت از آمریکا نداشتم ،هیچوقت نخواستم یه سرچی بکنم و ببینم آمریکا کجاست و چه شکلیه واقعا
و طبق همین پیش فرض های ذهنی ای که داشتم هیچوقت به آمریکا به چشم یه کشوری که بخوام تجربش کنم حتی در قالب سفرهم فکر نکردم،و حتی زمانی که شما به آمریکا مهاجرت کردید با خودم گفتم این همه کشور چرا اینجا آخه
واولاش هروقت فایلی از شما میدیم فقط دنبال ایراد و مشکل میگشتم تا تایید کنم ذهنیت هامو
ولی فیلم سفر به دور امریکا که انقلابی بود در من
۱.من همیشه شنیده بودم که غربب ها آدم های سرد و بی تفاوت و بدی هستن، درصورتی که من توی سریال سفر به امریکا میدیدم که ادم های غریبه شمارو به جشن های خودشون دعوت میکنن، وقتی سوالی ازشون میپرسید تا اونجا که میتونند شمارو راهنمایی میکنند و بهتون کمک می کنند،یه خانومی رو توی راه دیدید و ایشون شمارو دعوت کرد به منزلش ،به دوربینتون لبخند میزدند دست تکون میدادند و واکنش های مثبت نشون میدادن،دوستانی که اومده بودن به پارادایس و انقدر رابطه ی خوب باهاتون داشتن و این دید من رو به کل عوض کرد
۲.خیلی سخته و ناراحت کنندست که اینو بگم و با عرض معذرت من بارها شنیده بودم غربی هارو به دلیل مسلمون نبودن حروم زاده خطاب می کردند و این باور در من بود که اونها به این لقب منسوبند،ولی من خانواده ها رو در این دو سریال دیدم که پایبندند و نظیرشون رو حتی تو ی اطرافیان خودم ندیدن که یه پدری اینجوری وقت بزاره برای بازی با بچش زیر اب یا بغلش کنه و احساس عشق داشته باشه، من مسئولیت رو توی تک تک رفتارهای دوستاتون دیدم، وقتی اون دوستتون با چهارتا پسر انقدر زیبا و انقدر دقیق و حساب شده باهاشون رفتار میکرد چیزی که من ندیدم تو اطراف خودم و فکر میکردم که ما اینیم اونها اصلا نمیفهمن خانواده یعنی چی،ولی من از همون زن غربی چقدر نکات یاد گرفتم برای رفتار با دخترم
۳.من توی خانواده به شدت مذهبی بزرگ شده بودم که نامحرم یه مسئله یبزرگ و وحشتناک تو ذهن من بود،و همیشه وقتی برام سوال بود که چحوری میتونند بدون اینکه احساساتشون متزلزل بشه همدیگرو بغل کنند ،مخصوصا وقتی میدیدم مردها وقت احوال پرسی زن هارو بغل می کنند ولی بامردها دست میدن پیش خودم میگفتم ببین اینا مریضند وگرنه اگه مردو زن فرقی نداره جرا انقدر فاحش رفتار میکنند…ولی توی لین سریال ها دیدم تغییر کرد به جنس خودم که یک زنم ، دیدم که اونها برای زن ها ارزش قائلند و به این شکل احترامشون رو نشون میدند و همین و من چقدر دیدم نسبت به جنس خودم بی ارزش بود که فکر میکردم موجودی هستم قابل سواستفاده، و خوب این باعث شد توی رفتارم با مردها که خیلی حالت دفاع گونه و دیوار کشیده بود راحتتر و قابل احترامتر بشه و خوب یه سری مسائل رو فراتر از جنس و بدن درککردم که چقدر ذهنم درگیر مسائلی بود که اصلا مسئله نبود و من ازشون غول ساخته بودم
۴.خوب دیدگاه بعدی من که تغییر کردطبیعت امریکا بود که من ازش یه کویرو دشت خشک تو ذهنم بود با یه سری آدم های وحشی،که خوب با دیدن اونهمه زیبایی، فراوانی آب، جنگل های تمام نشدنی، هرجارو نگاه میکردی توی سفر فقط درخت و سبزه بود و هرچند قدم یه برکه پرآب ، یادمه وقتی با همسرم نگاه میکردیم اون اوایل با تعجب میگفتم وااای چقدر اب، یعنی خودشون درست کردن یا طبیعی ایجاد شده و اصلا برام باور پذیر نبود، یا پرادایس که آبی که همیشه در جریان و میاد و خالی میشه و هیچوقت از سطحش کم نمیشه،چقدر طبیعت امریکا زیباست،من علاوه بر کویر یه سری شهر پراز ساختمان و دود و کثیفی تو ذهنمم بود، ولی من دیدم یه ساختمان زیبا با کلی فضای سبز و واقعا الان که اسم آمریکا میاد یه جای پر آب و سرسبز میاد تو ذهنم که بی نهایت زیباست
۵.همیشه تصورم از ادم های امریکا این بود که خسته با اعصابی داغون به خاطر کار زیاد و ادم هایی افسرده که همش مشروب به دستند،
وقتی شما توی فایلی که داشتید از یه فروشگاه میگرفتید گفتید اینجا برای فروش سیگار و مشروبات ازت کارت شناسایی میخوان که مبادا به زیر سن قانونی اینهارو بفروشند یادمه که فایل رو پاز کردم و کلی تحسین کردم و لذت بردم و باورم نمیشد، انقدر مسئولیت پذر، در صورتی که توی ایرانمون به عنوان یه کشور مسلمان همه چی به راحتی حتی در دسترس یه بچه کوچک هست، خوب این برام خیلی نکته فوق العا ه ای بود استاد، وقتی کشوری در این حد فکر میکنه و عمل می کنه یعنی مردمش براش خیلی مهمه،و من میدیدم ارامش رو توی افراد توی خیابون، توی صورت هاشون توی لذت بردناشون، من مردمی دیدم شاد و مسئولیت پذیر و این شادی ذاتی بود نه به خاطر مشروب و غیره
۶.تصور دیگه ای که از مردم امریکا داشتم دزدی و غارت های زیاد و بدون پیگیری،وقتی توی مسیرهایی که میرفتید خونه های بزرگ و ثروتمند رو میدیدم که هیچ حصاری نداره، دیوار نداره، حصار شاخ گوزنی نداره😆 و پنجره ها میله نداره،پیش خودم هربار میگفتم چقدر امنیت زیاده اینجا، چقدر مردم خیالشون راحته و آرامش دارند و خدایا شکرت
۷.خوب امریکا یه کشوریه که اصلحه توش ازاده و من همیشه این ترس رو داشتم که اونحا یکی ازت خوشش نیاد یا با یکی به مشکل بخوری دیگه کشت و کشتار میشه،ولی توی همین تظاهراتی که یه بار توی لایواتون نشون دادید که چقدر منظم و یه گوشه و بدون اینکه خللی به کار ورفت و امد کسی وارد بکنند کارشون رو انجام میدند و تمامو نه اسلحه ای و نه جنگ و خراب کاری ای و این باز هم برام معنی امنیت بیشتری رو داد
۸.مسئله ی دیگه برای من نوع پوشش بود من فکر میکردم اگه بخوام توی کشور دیگه ای زندگی کنم هیچ اختیاری رو پوششم ندارم و به زور باید بی حجاب باشم البته این موضوع برمیگرده به اون زمان هایی که من خیلی محجبه بودم😊 و همیشه فکر میکردم اون موقع ها اگه برم دیگه نمیت نم حجاب داشته باشم هیج کلی هم آزارو اذیت میکنند ،ولی مریم جون نشون میداد با دوربینش که خانوم ها ی محجبه ای که به راحتی رفت و امد می کنند و زندگی میکنند و خوشحالند و حالشون خوبه و لذت بردم که انقدر آزادی وجود داره که بدون قضاوت کنارهم با هرعقیده ای زندگی کرد
۹.بارها که پیش اطرافیانم میگفتم دوست دارم یه کشور دیگه زندگی کنم به م میگفتم آواز دهل ز دور خوش است…و من همیشه هم علاقه داشتم و هم ترس، ولی دیدم و یاد گرفتم با شما که مهاجرت زیباست اگر ذهنی زیبا داشته باشی، دیدم واقعا کشورهای بزرگ و پیشرفت کرده زیبا هستند،راحتی و امکانات آزادی بیشتری دارند و زندگی به مراتب زیباتر است ولی خوب میدونم به شرط تکامل
۱۰.من هم فکر میکردم اگه یه روزی برم خارج باید ایرانی بودنم را کتمان کنم به خاطر چیزهایی که شنیده بودم ولی دیدم که شما با افتخار میگید ،با خوشحالی میگید هروقت کسی ازتون پرسید، و من هم دیدم نسبت به اصالتم تغییر کرد که من باید ادم خوب ودرستی باشم و ملیت فرقی نداره و دیدم که باهاتون با احترام رفتار میشد و این ترس من از بین رفت
۱۱.وقتی توی سفر به دور امریکا جایی که پرچم کشورها بودپرچم ایران هم بود،خیلی منقلب شدم پیش خودم گفتم این کشور واقعا با خودش در صلحه و فقط تمرکزش روی پیشرفت خودشه برای خودش به شدت ارزش قائله و برای همین میتونه به همه احترام بزاره و این یعنی پیشرفت این یعنی تکامل و این یعنی آزادی،چیزی که ما براش به دنیا اومدیم
۱۲.تصویر دیگه ای که از آمریکا داشتم سفید پوست های خودخوه و برتری طلب و سیاه پوست های مظلوم و تو سری خور، که خوب دیدم که زوج های سباه و سفید کنار هم، دیدم دوست های سیاه و سفید کنار هم، دسدم اون خانومی که از دوستان شما بود و سیاه پوست بود ولی با اعتماد له نفس بود و لذت بردم(لفظ سیاه و سفید برای من فقط حکم اشاره بهتر رو داره به باورم )و من هم دیدم نسبت به رنگها از بین رفت ،و من ادم هایی رو دیدم که فارق ازتفاوت ظاهرشون کنار هم با صلح زندگی میکنند،خدای من سپاسگزارتم تو وقتی می آفرینی با عشق خلق میکنی❤
۱۳.آمریکایی هارو ادم های بیدین و کافر میشناختم ولی دیدم مراسم شکرگزاریهاشون رو که من مسلمان هیچی تا قبل از اشنایی با شما استاد تو هیچ مکتب مذهبی ای یاد نگرفته بودم، دیدم شکرگزاری دوستانتون رو سرمیز غذا از کوچک و بزرگ و شعار زیبای من به خدا ایمان دارم روی پول هاشون،و دیدم نسبت به ایمان تغییر کرد
من الان آمریکا رو کشوری پیشرفت کرده،ثروتمند، آزاد و در صلح با خود میبینم
کشوری زیبا و پراز فراوانی، پراز آدم های حوب و خوش برخورد و مهربان و صاف و همدل
کشوری که مردمش بهش افتخار میکنه و دوستش دارن، کشوری با عقاید و مذهب های مختلف با رنگ و نژادهای مختلف که کنارهم به خوبی و در صلح زندگی می کنند،پرآب و پراز احترام و ارزشمندی برای انسان و همه ی موجودات، ادم های سپاسگزار و لایق
خدایا شکرت
ممنونم استاد، نوشتن این باورها خیلی حسم بعتر کرد و انگار با این کصور آشناتر شدم و احساس راحتی بیشتری باهاش دارم
خیلی خیلی از دیدگاهت لذت بردم. اصال غرق شده بودم توش . می خواستم برم جایی ولی نتونستم تا این دیدگاه رو تموم نکردم برم. واقعا با تمام وجود لذت بردم. چقدر عالی مثال سفید و سیاه رو آوردی. که منم با این قضیه مشکل داشتم ولی تو این سریال ها دیدم که خدایا اینا چقدر راحت سفید و سیاه با هم ازدواج می کنن در حالی که ما مسلمان هستیم و شعارمون این هست که فرقی بین نژاد رنگ نیست . ولی یه کابوسه که اگه بخواییم با یه سیاه رفت و آمد کنیم چه برسه به اینکه ازدواج کنیم و زندگی خوبی هم داشته باشم. خدایا شکرت که تو این سایت هستم . بازم ممنونم دوست عزیزم. من هم به عنوان یه مرد به خاطر باورهام با جنس مخالف مشکل داشتم و هنوز هم دارم. و نمی تونم تو چشماشون نگاه کنم و صحبت کنم . به خاطر باورهای سوپر مذهبی که دارم. یادمه وقتی بچه بودم همسایمون وقتی خواهر برادر باهم خداحافظی کردن با هم روبوسی کردن این همیشه توی ذهنم بود که چقدر این کار زشتی هست. اینقدر باور اشتباه در مورد محرم و نامحرم دارم که به همه زنها به شکل رابطه جنسی نگاه می کنم . البته الان خیلی خیلی بهتر شده و هر وقت که خونه خواهرام می رم بغلشون می کنم و خیلی اونا هم خوشحال می شن و من هم لذت می برم و واقعا چقدر هم لذت و محبت توش هست که خواهرتو بغل کنی وقتی می بینیش . خدایا شکرت.
خواهش میکنم، خودم هم وقتی مینوشتم متوجه شدم چقدر تغییر کردم ولی خوب خیلی کار دارم،من هم مثل شما بغل کردن برادرم برام یه کار به شدت سختی بود و حتی پدرم ولی الان خیلی کمتر شده خداروشکر و رابطمون بهتر هم شده ،خداروشکر…ممنونم برای نظرتون،سپاسگزارم
بعد از دیدن این فایل خیلی تعجب کردم که بالعکس خیلی ها من اصلا نمیدونستم اصلا ؛ مثلا آمریکا منطقه ای بیابانی است…و بعد برگشتم به گذشته ی ذهنم یادم اومد من از بچگی اصلا فیلم و تلویزیون نگاه کردن رو دوست نداشتم اصلا علاقه ای به فیلم نداشتم نمیدونم چرا؟!!
فقط عاشق کارهای هنری خودم بودم مثل بافتنی کردنها و خیاطی بازی کردن در دنیای کودکی لاک زدن ها آشپزی کردنها کلا با خودم حال میکردم …
۵ تا بچه بودیم ۴ تا پای تلویزیون من توی اتاق خودم سرم تو لاک خودم…اصلا فیلم که شروع میشد میگفتن اسما خداوکیلی تو نشین از بس سوال میپرسی..هواست به فیلم نیست..تو برو به کارای خودت برس…
و اینجوری بود که هر چی حس و حال خوبم رو بهم میزد کلا به سمتش نمیرفتم، اون بچه گی من اونو می فهمید اصلا تلویزیون که روشن میشد من میرم تو لاک خودم ..😁
کلا دوست داشتم از بچگی همش شاد باشم …
به همین دلیل کلا کنار هیچ فیلم یا اخبار که بخواد جنازه نشون بده نمی نشستم چون حال نمی کردم…
از طرفی هم اقوام دورمون بر خلاف نزدیکان انهایی که انسانهای بسیار بسیار خوب و مهربون و شاد بودن و ثروتمند رفته بودن آمریکا من همیشه تو ذهنم مونده بود حتما آمریکا بهترین نقطه جهان که اینا رفتن 😁😁…
توی ذهنم مونده بود…دیگه باورم شد..
و زمانی که سریال زندگی در بهشت رو دنبال میکردم دیدم واقعا همون ذهنیتی از آمریکا داشتم دقیقا همونجوری….
دقیقا آمریکا کشوری با انسانهای شاد و ثروتمند همیشه لبخند بر لب همیشه با لباسهای رنگی رنگی بدون اینکه نظر دیگران مهم باشه راحت بودنشون…مثل همون اقوامی که از فامیلامون رفته بودن…سریال زندگی در بهشت این حقیقت رو در ذهن من محکم و محکمتر کرد و ایمان دارم روزی حقیقت زندگی خودم میشود زندگی در دل طبیعت و چقدر لذت بخش برا من که در شهر گرم و کویری کرمان بزرگ شدم😍😍..اینقدر این سریال به من احساس خوب داد که اولین سریالی بود که در عمرم دنبال کردم و میکنم…در این سریال با تمام وجودم خدا رو درک کردم.. تکاملش رو سیستمی بودنش رو قدرت شکر گذاری رو…و خیلی چیزهای دیگه..
الان که فهمیدم قانون چیه اگر ورودیهای شما احساس خوبی به شما میده اون ورودی درسته..
من در کودکی ،درونم این آگاهی رو داشته هر چی حالتو خراب میکنه به سمتش نرو و من ناخودآگاه بدون اینکه بدونم قانون چیه به سمتش نرفته بودم…ناخوداگاه کنار خواهر برادرا ننشسته بودم چه میدونستم قانون چیه…تو اون سن…فقط چون دوست داشتم شاد باشم حالم عالی باشه..کنار تلویزیون عصبی میشدم نمیرفتم…
بعدا که بزرگ شدم دنبال حقیقت بودم اصلا دنیا چه جوری به وجود اومده ؟خدا کیه؟…چرا بعضی ها خیلی پولدارند بعضیا فقیر مگه نمیگن خدا عادل؟..هزاران سوال تو ذهنم هدایت شدم به سایت و درک قانون که کل داستان باور های ماست…که با ورودیهای ما شکل میگیره…
و فهمیدم بزرگترین عدالت خدا اینه که به همه به تو و حتی پیامبرش به یک اندازه قدرت خلق زندگی رو داده و هیچ واسطه ای بین من و خداست نیست
اذا سالک عبادی عنی فانی قریب…
خدایا شکرت…که فهمیدم تو هیچ عذابی نه در این دنیا و نه در آخرتت نگذاشتی، مگر آنکه من خودم بخواهم…
استاد جانم عاشقتونم احساسم بی نظیر با قدرت برای مهاجرتم قدم برداشتم انشالله با یاری الله مهربان به مسیرم ادامه میدهم تا خودم رو تجربه کنم…
از هزاران کیلومتر میبوسمتون شما و مریم جان عشقین عشق…💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
سلام به استاد نازنینم، خانوم شایسته عزیزم و تمامی دوستان سایت
قبل از اینکه درباره دیدگاه های قبل و بعد از دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا بنویسم، میخوام به یه درس خیلی بزرگی که از دیدن این سریال ها گرفتم و زندگیم رو متحول کرد صحبت کنم. اونم اینه که به بودن فراوانی و نعمت باور پیدا کردم. قبلا صرفا فقط حرفی تو ذهنم بود، ولی به باور نرسیده بود، ولی با دیدن سریال ها، برام انقدر عادی شد که با سیلی از نعمت ها در زندگیم روبرو شدم. میخوام تیتر این بخش از زندگیم و این بخش از آموزه ها رو بزارم:
غمِ روزی مخور بَرهَم مَزَن اوراق دفتر را
که قبل از طِفل ایزَد پُر کُنَد پستان مادر را
اکثر ماها پیش زمینه ای که از آمریکا داشتیم، و وقتی اسمش رو میشنیدیم، یاد فیلمای اکشن آمریکایی میفتیم. خود من، یاد تفنگ و بزن بزن میفتادم، این که چقدر آدم کشتن و سرقت و… تو آمریکا «عادیه» توجه کنید که انقدر متوهم شده بودم با دیدن اون وروردی ها که میگفتم «عادیه» این چیزا، با اینکه حتی یک بار هم به اون کشور نرفته بودم. میخوام بگم تا این حد ورودی های منفی میتونن رومون تاثیر منفی بزارن که یه توهم بزرگ در ما شکل بگیره. از تلویزیون که فقط اینها رو دیده بودم، از مردمی که به قول استاد تو جلسه ۶ قدم یک گفتن: افرادی که راجع به مهاجرت و مردم یک کشور نظر میدن، دنبال جمع کردن اطلاعات نباشید، چون تو ۹۹ درصد مواقع اون افراد که این اطلاعات رو مینویسن خودشون هییییچ کاری تو زندگیشون نکردن و هیچ موفقیتی کسب نکردن، و با اینکار فقط داریم ورودی منفی دریافت میکنیم و تاکید کردید که اگر هم باورهای مناسب در رابطه با مهاجرت و اینها بسازیم، بازم اون اطلاعات و ورودی ها دارن کار خودشون رو میکنن:)
ولی امان امان از وقتی که این دوتا سریال شروع شدن، مخصوصا سریال زندگی در بهشت، اصلا در من غوغا شد. اولش چیزی که میدیدم رو نمیتونستم باور کنم، بابا این چیههه، مگه میشه. ذهنم تمیز داشت تشنج میکرد انگار، ولی چون رو خودم کار کرده بودم تونستم کم کم شلش کنم و بپذیرم که تمام وروذی هایی که از قبل گرفتم غلط و منفی بودن و یاد گرفتم بریزمشون دور و باورهای جدید رو بجاش بزارم. و وقتی تصمیم گرفتم نسبت به باورهای گذشتم رها بشم و آنچه رو که میبینم رو باور کنم، نعمت پشت نعمت وارد زندگیم شد، درامدم دو برابر شد، چقدر روابطم کیفیتش بیشتر شد. ((من یاد گرفتم احساساتم رو به زبون بیارم)) اوایل سریال وقتی میدیدم استاد به خانوم شایسته میگن عاشقتم، مو به تنم سیخ میشد. چون بلد نبودم ابراز احساسات کنم، با اینکه تو فایلها بارها گفته شده بود، اما به چشم ندیده بودم تا باور کنم. برام عادی نبود اصلا. الان که سریال ها تموم شدن، تازه میفهمم که چقدر از رفتارهای استاد تو پوست و گوشت و استخون من رفته. میبینم بعد از هرکاری دارم ناخودآگاه سپاسگزاری میکنم، ناخوداگاه بیشتر از کلمات عاشقتم و دوست دارم استفاده میکنم، چیزی که طی چند سال پیش هرکسی که از این کلمات استفاده میکرد رو نمیتونستم درک کنم:)
شاید تو چشم خیلی ها این سریال تنها یک فیلم برداری ساده از اطراف شهرهای امریکا باشه و ساده ازش بگذرن، اما برای من و اون بچه هایی از سایت که واقعا دارن رو خودشون کار میکنن واااااقعا سریال زندگی در «بهشت» بود. واقعا بهشت بود برامون. ما به بهشت نگاه کردیم و برای خودمون داشتیم بهشت میساختیم، شاید حتی اگاه نبودیم ازش ولی بهشت داشت ساخته میشد. الان دیدگاهم نسبت به کشور امریکا زیر و رو شده، حتی باورم نمیشه قبلا چنین باورهایی داشتم نسبت به امریکا، چقدر عشق تو امریکا هست، چقدر مردم با هم دوستن، چقدر عاشقن، چقدر مثبت و سپاسگزارن. چقدر امریکا زیبااااست خدای من. وقتی میدیدم چقدر عاشقانه با شما هم صحبت میشن و تجربیاتشون رو در اختیارتون قرار میدن، با صبر به سوالاتتون پاسخ میدن، والا دهنم وا مونده بود. مردم امریکا سراسر قلب هستن:) الان این باوریه که دارم، و چقدر بهم قدرت میده.
یکی دیگه از بارز ترین درس هایی که از شما گرفتم تو این سریال ها این بود که فهمیدم، شیطان (من ذهنی) من رو از درویشی میترسونه، و ما بخیل و خسیس میشیم، و فراموش میکنیم که خدا از جنس فراوانیه، اگه در مرکز ما خدا و فراوانی باشه، ترس نداریم، و ایمان داریم، که مثل افتاب بی نهایتیم، و هر لحظه میتابیم. و به چشم ایمان شما رو دیدم، و فراوانی ها رو در زندگیتون دیدم، و اونجا بود که یکی از ترسام از بین رفت.
اینکه استاد بدون هیچ انتظاری به همه چیز و همه کس عشق میورزیدن تو فایل های سریالی، برام بینهایت درس زندگی داشت و من رو تغییر داد، اینکه استاد بی قید و شرط عشق میورزن، حتی از عشق ورزیدن به مرغ و خروس هاشون نهایت لذت رو میبرن، اینکه درونشون مثل یک بچه لطیفه، دقیقا مثل خودم که گاهی لوس میشم و بچگونه حرف میزنم. یاد گرفتم از گل و گیاه گرفته، از حیوانات گرفته تا انسانها، فقط عشق بورزم و از بودن همه چیز لذت ببرم.
یه درس دیگه که از این سریال ها گرفتم این بود: تا تغییر نکنم و مثل یک بچه ابریشمی نشم، وارد ملکوت خداوند نمیشم
از دیدن استاد و خانوم شایسته تو سریال فهمیدم که عشق صبوره، عشق مهربانه، عشق حسود یا لاف زن، یا متکبر یا خشن نیست. بر راه خودش اصرار نمی ورزه، کج خلق و زود رنج نیست، از اعمال پست و شیطنت آمیز شاد نمیشه، بلکه از حقیقت شاد میشه. به همه چیز امیدواره، همه چیز رو تحسین می کنه.
عشق هیچ پایانی نداره.
از اصل چو حورزاد باشیم
شاید که همیشه شاد باشیم
استاد شما تو سریال زندگی در بهشت به من فهموندید که چون ما از اصل، جنس خدا یا زندگی هستیم، شایسته ست، سزاواریم، که همیشه شادی بیسبب داشته باشیم. شادی ذات اصلی ماست. ما باید شاد باشیم. به من یاد دادید که مسئولیّت من اینه که همیشه شاد باشم.
شادی بیسبب ست، همهٔ ما شایستهٔ شادی زندگی هستیم نه به این دلیل که کارخاصّی انجام دادیم، بلکه بخاطر اینکه از اصل از جنس خدا هستیم.
درس دیگه ای که از استاد و خانوم شایسته تو این سریال گرفتم، توانایی حل کردن مسئله و رفتن در دل ترس ها بود، که از عزت نفس بالا نشات میگیره. یاد گرفتم که تضادها اونقدر ارزشمند هستن و باعث پیشرفتن که قبلا حتی فکرش رو هم نمیکردم یک روز به این دیدگاه برسم و به جایی برسم که حتی با تضادها هم به صلح برسم. یاد گرفتم باورها فقط اونطوری که ما فکر میکنیم ساخته نمیشن، بلکه تو دل تضادها هم میتونیم با خالی کردن ذهن و کمک گرفتن از الهامات برای حل کردن اون مسائل به باورهای بهتری برسیم.
این درسها در وجود من رخنه کردن و همیشه همراه من هستن، اگه به مسئله ای بر بخورم، از رفتارهای شما کمک میگیرم. چون ایمانی که همیشگی بود رو به عین دیدم و هزاران هزار نعمت وارد زندگیم شد.
استاد خیلی عاشقتونم، خیلی میبوسمتون، و به وجودتون افتخار میکنم. عشقم نسبت به خدا، نسبت به شما و اطرافم بی نهایته. این عشق بی نهایتی که در من به وجود اومده رو مدیون شما و خداوند هستم، دستاتون رو میبوسم❤️عاشقتونم
سلام استاد و دوستان عزیزم
استاد من زمانی که وارد سایت شدم، توی تلگرام عضو یه کانالی بودم به اسم اخبار فوری گرونی و بد بختی…با اینکه خیلی اهل اخبار نبودم ولی اون فضای جامعه که همش دنبال نکات منفی و مقصر دونستن دولت،رهبر،آمریکا و… بود، روی منم تاثیر گذاشته بود و مثل بقیه هر عکس و فیلمی توی اون کانال میزاشتن رو توی گروه های دیگه پخش میکردم و بقیه نشون میدادم و میگفتم نگا کن فلان فلان شده هارو چه بلایی سر ما آوردن…حالا اینا یا دولت بود یا آمریکا… یعنی میخوام بگم توی اخبار و گفت و گو های مردم درمورد آمریکا،ویژگی های یه کشوری رو میشنیدم که مردم دارن همو بیست و چاری میکشن،فاحشه خونس،نژاد پرست هستن،بی بندوباری توش زیاده،امنیتش پایینه و همش دزدیه اونجا و باار ها و بااار ها کلیپ هایی رو دیده بودم توی اخبار که نشون میداد مثلا یه خانوم محجبه رو توی پیاده رو زدن و اونو کشتن واین بهم نشون میداد که چقدر وحشی هستن یا همین راه پیمایی ۲۲ بهمن که مردم میریزن توی خیابون و شعار های مختلف میدن که خودتون میدونید و خلاصه اخبار و رسانه ها و مدرسه و خانواده یه کشوری رو برام تجسم کرده بودن که جهنمه دیگه… بعد مثلا من یه تیکه از زیبایی های امریکا رو توی کلیپی میدیدم، میدیدم چقدر قشنگه چه طبیعت زیبایی داره، چقدر ساختمونای قشنگی داره چقدر جشناشون باحاله و…و مثلا به خانواده میگفتم ببینید چقدر امریکا قشنگه و منم میخوام وقتی بزرگ شدم برم امریکا و… و جوابی که اونا بهم میدادن این بود که آوای دهل از دور شنیدن خوش است😅یا مثلا کم و پیش میشنیدم درمورد اونایی که رفتن امریکا که اوناهم دارن تو بدبختی زندگی میکنن و نون ندارن بخورن و میبرنشون توی کمپ و چون ایرانین همش دارن اذیتشون میکنن و… من این دیدگاه های بد و تضاد باچیزی که الان میدونم رو علاوه بر اخبار و خانواده از مدرسه و مسجد هایی که میرفتم گرفته بودم و اینکه توی مدرسه توی کتاب دینی از امریکا و اسرائیل بد گویی های زیادی میکرد و سر صف مدرسه هم با خوندن مقاله و سخنرانی های مختلف روی من تاثیر میذاشت و چیزی که الان یادم اومد مثلا توی اخبار میشنیدم درمورد نظامیان آمریکا که فلان کشور رو فلان کردن یا هواپیماهای مارو زدن یا به فلان جاها موشک زدن و… این که نشون میداد چقدددررر مردم امریکا وحشی هستن و تفنگ دارن و اسلحه آزاده و… ولی استاد من بادیدن سفر به دور امریکا و رفتار مردم با شما مثلا با مریم جون درحال پیاده روی بودین که یه خانوم مهربون رو دیدین که به گلاش میرسید و رفتین سمتش و اون بردتون به حیاط پشتش و با حوصله و خوشحالی شمارو با گلاش آشنا کرد و بعد گفت برین فلان جا و شما رفتین اون مغازه و کلی خرید کردین غذا نوش کردین و دیدن اون مهربونی های اون خانم و عکسی که باهاش گرفتین یامثلا خانوم شایسته که خانم های محجبه رو نشون میدادن و میگفتن که اینجا هرکی هرجوری که بخواد میتونه لباس بپوشه و حجاب داشته باشه یا نداشته باشه خلاصه هیچکی باهاش کاری نداره یا اینکه شما توی یه فایلی گفتین که اتفاقا این آزاد بودن اسلحه و داشتن تفنگ باعث شده امنیت بالا بره یا مثلا یه فایلی از شما دیدم که رفته بودین بانک و رئیس بانک تا فهمید شما ایرانی هستین کلی از ایران و مردم ایران و مخصوصا ته دیگ و غذاهای ایران و تمدن ایران تعریف میکرد و به مایک میگفت افتخار کن که ایرانی هستی و بعد کاشف به عمل اومد که اهل اسرائیل بوده،درسته امریکایی نبوده ولی نشون داد چیزایی که اخبار و رسانه ها حداقل درمورد امریکا و اسرائیل میگن هممممششش چرته و اونا سیاسته و توی قسمت های مختلف سفر به دور امریکاو مخصوصا زندگی در بهشت میگفتین که مثلا من پکیچ سفارش میدم میان میزارن دم در و هیچکی کاری بهش نداره اونم توی پارادایس که هیشکی نی و یه بیابونه یا مثلا توی یکی دیگه از فایلاتون رفته بودین توی یه فروشگاه میگفتین که مثلا کلا توی امریکا مشروب و سیگار رو بدون کارت ملی به هیچ آدم زیر ۱۸ سال نمیفروشن و اگر بفروشن جریمه های سنگین میشن و اینکه مکان فروش مشروبات از فروشگاه جدا هست یا اینکه گفتین که شما شنیدین که اینجا فاحشه خونس و بی بندوباریه و اینکه دققییققااا برعکسه … یا توی یه فایل نشون دادین و گفتین خورد نوشیدنی های الکلی توی خیلی از جاها ممنوعه و توی رستوران ها و جاهایی که تولد میگیرن با نوشیدنی الکلی نمیتون از یه محدوده ای جلو تر برن و…. و همچنین فایلای رایگان شما که می گفتین اینکه چه آدمایی به پست من میخورن یا چه رفتاری با من میکنن یا چه صحنه هایی رو میبینم یا چه حرفایی رو میشنوم کاملا به خودم و کانون توجه و فرکانسام بستگی داره،شاید بعضی جاها بیماری و درگیری و از اینا باشه خب قرار نیس توی زندگی تو باشه اگر بتونی ذهنتو کنترل کنی … استاد وقتی درمورد شعار مردم امریکا که به خداوند اعتماد داریم هست یا مثلا درمورد جشن شکر گزاری و چیزایی که الان یاد ندارم صحبت میکردین اصلا یه دل نه هزاران دل عاشق امریکا شدمو گفتم میخوام توی این کشور زندگی کنم و وقتی از ویژگی های فلوریدا و آبو هواش و آزادی های بیشترش از ایالت های دیگه میگفتم که اتفاقا میخوام توی فلوریدا زندگی کنن و وقتی تمپا رو نشون میدادین و زیبایی ااش رو و اینکه توی این شهر ساخت و ساز زیادی انجام میشه و شهر نو و تازه ای هست، میگفتم اتفاقا میخوام توی تمپا زندگی کنم و وقتی که از نعمت و ثروت و خوشبختی ای که دارین توی زندگیتون و اینکه مدام میگفتین درمورد آزادی های مالی و مکانی و زمانیتون یا ماشین و آروی و موتور و ملک هایی که توی ایران و امریکا دارین و اینکه انقدر ثروت دارین که چند نسل بعدتون میتونن حداقل از لحاظ مالی خوب زندگی کنن و میگفتم اتفاقا میخوام منم اینارو داشته باشم و این توضیح شما از وضعیت مالیتون و اینکه میگفتین ثروت یه بحث ذهنیه و اگر باورهای ثروت ساز داشته باشین ثروت از درو دیوار میاد، اون باور به اینکه ایرانی های تو امریکا نون ندارن بخورن و اذیتشون میکنن و… رو هم شکست
استاد جدا از بحث مسابقه از کامنتم خیلی لذت بردم و از این روند تغییر نگاهم به امریکا و مردمش از شما سپاسگزارم ❤❤❤
سلام به استاد عزیزم مریم جان نازنینم و دوستان بهشتی ام.
من در خانواده ای بزرگ شدم که پدرم از همان ابتدا ما رو با ماهواره و موسیقی و شوهای لس آنجلسی آشنا میکرد و مدام زندگی ایرانی های مقیم آمریکا مثل خواننده ها رو میدیدیم و هرسال اول عید نوروز شوهای طنین نقل مهمانی های ما بود و هرسال عید با دیدن شادی ها و دور همی های اونها ما هم لذت میبردیم و از بچگی نگرشی در من شکل گرفت که چقدرررر اینها از زندگی لذت میبرن و شاد هستند اما در کنار اون مادر و خانواده ی مادری ام با وجود داشتن ماهواره و دیدن همین فضاها به مقدار زیادی روی بحث حجاب حساس بودن و هنوز هم هستند یکی از باورهای به شدت مخرب اونها اینه که افرادی که روسری سر نمیکنن و مدام پارتی و مهمانی میگیرن بالاخره یه جایی از دل و دماغشون بیرون میاد و تاوان این رفتارشون رو میدن و به شدت توی ذهنشون این باور ریشه داره، من اوایل توی ذهنم این باورها زیاد نقش داشت که انسانهای خوش گذرون و پول دار بالاخره یه جای زندگیشون به شدت میلنگه حتی هنوز هم نشانه هایی از این باور مخرب رو تو وجودم میبینم برای مثال به لطف خدا و کار کردن روی باورهام ، من امسال از فروردین تا به همین لحظه مدام در سفر و خوش گذرونی بودم هر ماه یه سفر یک هفته الی ده روزه برام جور شده که بابتش هیییچ هزینه ای ندادم و همش منو بردن سفر و خرجم کردن و بهترین ها رو برام محیا کردن توی سفر اما یه جایی توی ذهنم میگم وای دیگه این حد از خوش گذرونی و سلامتی و شادی هم بعیده مگه میشه یه زندگی همه چیز تموم باشه و بعد خداروشکر با دوره های شما ذهنم رو بمباران میکنم و به ذهنم میگم آره میشه با این باورهایی که استاد میگه میشه و خداروشکر خداروشکر خداروشکر با دیدن سریال زندگی در بهشت ذهن منطقی ام رو مجاب میکنم میگم ببین ستاره به وضوح ببین که استاد و این آدما فقط و فقط دارن از زندگی لذت میبرن و بس نه بیماری نه ترس نه نگراتی و نه بی پولی هیچ کدوم رو اصلا تجربه نمیکنن و اصلا بهش دسترسی ندارن چون در مداری قرار دارن که فقط لذته و شادی و خوشبختانه در کنار سریال زندگی در بهشت از اول امسال دارم روی دوره ی آفرینش هم کار میکنم تا برای ذهنم منطقی تر بشه این باورهای جدید.
میدونید استاد میخوام بگم حتی من که از بچگی مدام توی ذهنم بوده که آمریکایی ها و کلا افرادی که خارج از ایران زندگی میکنند توی چه فضاهای شاد و لذتبخشی هستند و برای منی که از بچگی میدیدم که این خواننده هایی که رفتن لس آنجلس و این گروه هایی که شبکه های شاد رو راه انداختن و هرسال سال نو رو با چه شادی و لذتی آغاز میکنن و چقدر همیشه شاد هستن این باور توی ذهنم بود که اونا ماتونن اما ماها محکوم به همین زندگی هستیم ما دیکه توی این شرایطیم و بایدم تو همین شرایط بمونیم اما بزرگترین مانع ذهنم رو شما شکستی و اونم اینکه اگه استاد عباسمنش تونسته از اون شرایط به این شرایط برسه قطعاااا من هم میتونم و بعد به همین منظور آرام آرام دارم تغییرات رو از خودم شروع میکنم و گسترشش میدم. اونجوری که دلم میخواد دارم لباس میپوشم اونجوری که دلم میخواد دارم حجاب میگیرم اونجوری که خودم باور دارم به شرع و دین رفتار میکنم و دیگه برای اطرافیانم هم جا افتاده که ستاره اینه اگه نماز خوندنش مثل بقیه نیست اگه دعا کردنش زمین تا آسمون با بقیه فرق میکنه اکه به جای گریه زاری و عزاداری میرقصه و میخنده و بازهم به خدا نزدیکه اگه اینقدر خودش رو با خدای خودش یکی میدونه که ترسی نداره ازش مثل بقیه، زندگیش هم داره به زیباترین شکل سپری میشه و خداوند هم همههههه جا عجییییب هواشو داره، استاد اطرافیان من دارن یه روی دیگه ای از دینداری رو باهاش آشنا میشن ستاره ای که باورهای جدیدش با سند و مدرک و مطالعه ی قرآنه اما عملکردش هیچ ربطی به قرآن خونایی که تا حالا دیدن نداره و نخواهد داشت ستاره ای که تلاشش بر مبنای شاد زیستن و انسانیت و لذت و سپاسگذاریه شاید مدتیه که حجاب گرفتن و روسری سر کردن و گذاشته کنار اما به همون میزان به خدا نزدیکتر شده چون حجابهای بین خودش و خدای خودش رو کنار زده و داره متفاوت تر فکر میکنه و به لطف خدا تمااااام امور زندگیش هم مثل ساعت دقیق و درست داره توسط خود خدا مدیریت میشه. و استاد اینا فقط و فقط نتیجه هایی هستند که من با کار کردن روی دوره های ارزشمند شما و در کنارش دیدن سریال زندگی در بهشت که یک مهر محکمههههه روی تمام حرفهایی که میزنید ، به دست آوردم. مریم جانم جا داره که با تماااااام وجوووودم ازت تشکر کنم که به الهاماتت عمل کردی و با تمام موانعی که وجود داشت با دل و جون فیلم برداری کردی و تدوین کردی و قدم برداشتی در این مسیر و به ما این فرصت رو دادی که ما هم مثل تو شانس دیدن زندگیتون رو از نزدیک و با این وضوح و بدون هیچ سانسوری ببینیم تا به این طریق دوره هایی رو که از استاد تهیه کردیم رو مثل یه کارگاه عملی تجربه کنیم و در عمل هم ببینیم و یادشون بگیریم. من عااااااشق آمریکا و به خصوص فلوریدا و به خصوص تمپا هستم با این مردمان شاد و خوشبختش با این انسانهایی که شادی و لذت رو سر منشا زندگیشون کردن و شادی براشون حکم عبادت داره حکم سپاسگذاری از خداوند رو داره و این باور عمیقااا در فرهنگشون ریشه داره که ما به یک دلیل به این دنیا دعوت شده ایم و اونم اینه که از نعمتهای خدا بهره ببریم و سپاسگذارشون باشیم از خدایی که این همههههه نعمت در اختیار بندگانش قرار داده تا شاد زندگی کنند و جهان را جای زیباتری برای زندگی کنند تا صلح و عشق رو گسترش بدن و خودشون هم از این موهبت سرشار و سرریز باشن. من عاااااشق شما دو زوج خوشبختم که تا این حد با هم هماهنگید دوستون دارم و براتون بهترینها رو از خدا میخوام.
بدرووووود😘😍🙏🌹
سلام ستاره جان عزیز.اشکم رو رو درآوردی شما عزیزم.چقدر فرکانس ناب رو از کامنتت دریافت کردم. تحسینت میکنم دوست الهی من که اینقدر شاد هستی و داری شاد زندگی میکنی به سبک خودت که البته برگرفته از آموزشهای ناب استاده .بله عزیزم این آموزشها زندگی همه ی ما رو تحت تاثیر خودش قرار داره و میده .ان شا الله که پایدار باشیم همچنان در این مسیر. عزیزم شادی و عشق رو میشه تو نگاهت توی عکس پروفایلت حس کرد. ان شا الله که من هم به این حد از شادی دست پیدا کنم با کار کردن مداوم روی خود. بسیار لذت بردم. سپاسگزارم دوست خوبم
سلام میکنم خدمت استاد جیگر طلا و خانوم شایسته عزیز
خدمتتون عرض کنم اکثر ما ایرانی های داخل آمریکا رو با فیلم هاش و اخباری که پخش میشه میشناسیم و اینکه به ما این فکر رو غالب کرده بودن که آمریکا شیطان بزرگه و با بریم تظاهرات و شعار بدیم و…
وهمیشه اونجا رو برامون غرب وحشی مینامند وفیلم ها و آزادی سلاح مزید بر علت میشد که به باور ما کمک کنه و همچنین جنگ های آمریکا در منطقه افغانستان و عراق و پوشش خبری توسط ایران خیلی رو ما تاثیر داشت
اگر کسی از من درباره ی طبیعت و فضای شهری میپرسید یاد پیاده رو های شلوغ نیویورک و ساختمانهای سر به فلک کشیده و مردمی که به سختی کار میکنن تا بتونن زندگی کنن اونم تو خونه های آپارتمانی و از مهمان خوششون نمیاد اولین چیزی بود که به ذهن من میومد
ولی وقتی شما سفر رو شروع کردید از مناظر بکر وسر سبز وجادهایی که پر از زیبایی بود من حتی به آسفالت اتوبان هم دقت میکردم چون برام مهم بود و اینکه حتی جاده های فرعی هم عالی بود
من وقتی میدیدم تو ایران با افغانها رابطه ی خوبی ندارن فکر میکردم اگر ما هم به کشورهای دیگه بریم اونا هم با ما همین کم محلی رو دارن وشاید ترمزم شده بود برای سفر خارج شما برای من ابراهیم بت شکنی
استاد خدارو شکر که هستی خدارو شکر که با شما زندگی رو درک کردم با شما با زندگی در بهشت رو تجربه کردم ممنون از خانم شایسته
که واقعا شایسته بودن با شما رو داره
به امید دیدار مهدی گائینی قم
بنام خدای مهربانم و درود بر شما استاد عباسمنش عزیز و همراه شایسته ایشان و همه اعضای خانواده عزیزم در این سایت آگاهی بخش
خدا رو شکر می کنم بابت تمام آگاهی هایی که از این سایت دریافت کردم و هر روز داره بیشتر و بیشتر هدایتم می کنه
همونطور که در کامنت قسمت ۱۷۳ نوشتم و در کامنتهای قبلیم هم در سریال زندگی در بهشت هم در سفر به دور آمریکا گفتم شما دیدگاه من و همسر و فرزندانم رو در مورد آمریکا تغییر دادید . حالا مگه دیدگاه ما مخصوصا من چی بود که تغییر کرد؟ این کامنت حاوی حقایقی است که خوندنش ممکنه اذیتتون کنه پس لطفا اگه طاقتش رو ندارید نخونید 🔞 چون گفتید با جزئیات بگید منم با جزئیات میگم!
قبلش بهتون بگم که من فرزند شهید هستم در یک شهرستان جنوبی در جنوب کرمان که تعصبهای ویژه ای نسبت به دین، نسبت به خانواده، نسبت به زن و نسبت به کشورمون دارن قائدتا دیدگاههای من در تمام جنبه های زندگی و پیش فرضهای ذهنی من کلا توسط بنیاد شهید و خانواده و جامعه ای که در اون بزرگ شدم شکل گرفت بعد از دیپلم هم کارمند فرمانداری بودم!
خب حالا من یه دختر بچه ی ۴ ساله که پدرم پاسدار بود و به شکل وحشتناکی ترور شد برای کشورم و خودم شاهد این ماجرا بودم تحت پوشش نهادهایی قرار گرفتم که از نظر سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کاملا دیدگاهشون بر علیه آمریکا بود! و مغز ما کلا سیم کشی شد بر علیه دشمن بر علیه تروریسم!
از بچگی ما رو کفن پوش میکردن و رنگ قرمز می پاشیدن روی کفن و در راهمیپایی ها شعار مرگ بر آمریکا سر میدادیم و پرچم آمریکا وعروسک عمو سام رو آتیش میزدیم ( دست و پام داره می لرزه از یادآوری اون روزها) و جالبه فکر می کردیم هر چی بلند تر شعار بدیم تاثیرش بیشتره😂 و وقتی بزرگتر شدم خودم میکروفن به دست لیدر راهپیمایی ها در سمت خانمها بودم! و با تمام وجود این شعار رو فریاد میزدم و به خودم افتخار میکردم. و مقالات بلند بالایی بر علیه دشمن و آمریکا می نوشتم و در مراسم های مختلف به خون خواهی پدر می خوندم و تکبیر گفتن جمع بیشتر احساس غرور بهم میداد!
در گروه های سرود مدرسه با افتخار سرود آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو می خوندیم و کلی بهمون جایزه میدادن در مسابقات سرود!
و این عداوت و دشمنی و این شستشوی مغزی خواسته یا ناخواسته در ذهن من شکل گرفت و ترس و نا امنی عجیبی از خونخواری آمریکا در ذهنم بود و البته فیلم های انتخابی و سانسور شده ی پر از خشونتی هم که تلوزیون پخش میکرد فیلم هایی که در مورد برده داری و آپارتاید و لفظ کاکا سیاه که به رنگین پوستان گفته میشد و اخبار و روزنامه ها که یادمه توی یه مجله یه بخشی بود که در مورد جنایتهایی که در آمریکا اتفاق می افتاد می نوشت مثلا پیر مردی که همسرش رو کشته بود و تو وان با اسید پودر کرده بود و زن بیچاره با فاضلاب یکی شده بود و سالها بعد خودش به قتل همسرش اعتراف کرده بود یا یه آقایی به نام جفری دامر که افراد رو میکشت قطعه قطعه میکرد و میذاشت تو فریزر خونه اش و این سلسله داستانهای وحشتناک این مدلی در هر شماره این مجله بود و می خوندم و از استرس شبها خودمو خیس میکردم ( انگار مرض داشتم خب نمی خوندی 😂) و نشست ها و سخنرانی هایی که در مدرسه مخصوصا ۱۳ آبان میذاشتن هم بی تاثیر نبود. که آمریکای جهانخوار در کشور ما جاسوسی میکرده! و انشا هایی که در مورد ۱۳ آبان می نوشتیم همش آخرش این بود که با درس خواندن خود مشت محکمی بر دهان آمریکا و یاوه گویان شرق و غرب بزنیم😂
مستندهایی که از آمریکا در تلوزیون ایران پخش میشد و پخش میشه از آقای مایکل مور بود بیشتر و همش هم بر علیه کشور خودش بود ! و رفتار بد پلیس بر علیه سیاه پوستها و تظاهراتهایی که گاه و بیگاه از تلوزیون پخش میشه از نارضایتی مردم و یا سیلها و طوفانها و بلای طبیعی آتش سوزیهای مهیب کالیفرنیا که همیشه تو اخبار پخش میشه و غارت فروشگاهها بعد از اون بلایا که تلوزیون نشون میداد! و این پیش فرضها و الگوهای ذهنی، محکم تر در ذهنم ساخته میشد بر علیه آمریکا و ترس از این کشور!
یا مستندهایی که از مهاجرای ایرانی میذاشتن که چقدر تو این کشور در به دری کشیدن و غالبا همشون از درد غربت می نالیدن و خواننده هایی که قبل از انقلاب از ایران رفته بودن و بیشترشون از دلتنگی و غربت می خوندن و هی پیش فرضها در ذهنم ساخته میشد که این کشور جای زندگی نیست و عجب جهنم دره ایه😨
در مورد بنیان خانواده هم که هر وقت می خواستن تومدرسه و رسانه مثال بزنن از سست بودن و داغون بودنش آمریکا در صدر آمارهای اخبار صدا و سیمای ایران بوده و هست!
در مورد آزادی در این کشور اولین چیزی که به ذهنم میرسید بی بند و باری و ترویج فساد و فحشا بود چون فقط همینا رو مخصوصا از مدرسه و رسانه شنیده بودم اینکه مشغول لهو و لعب دنیوی هستند و یه مشت آدم لا ابالی که همشون میرن جهنم و همش مشغول عیاشی هستند!!!
یادمه یه برنامه از صدا و سیما پخش میشد و کارشناس برنامه میگفت میدونید چرا علمی ترین کانالهای ماهواره تو جهان سوم قفله و پولیه ولی غیر اخلاقی ترین کانالها به راحتی در دسترس ماست؟
میگفت چون آمریکا و غرب برنامه شون همینه که بی بند و باری رو در کشورهای جهان سوم و کشور ما ترویج بدن! و ما تو ذهنمون بهشون فحش و تف و لعنت میفرستادیم که عجب مفسدین فی العرضی هستند این غربی ها و آمریکایی ها!
تو جهان مخصوصا خاور میانه هر جا جنگی میشد خب یه سر ماجرا آمریکا بود و هشت سال جنگ هم گفتن که آمریکا و غربی ها عراق رو ساپورت میکردن از نظر تسلیهاتی و مالی مقصر تمام خونهای ریخته شده ی جوانهای ما آمریکاست و تحریم ها و فشارهای اقتصادی این چهل ساله کلا مقصر بزرگ آمریکای جنایتکاره!
از طبیعت آمریکا هم که فقط کاکتوس و کروکودیل و مار پیتون و کوسه تو ذهن من بود از فیلم های وسترن و فیلم هایی که دیده بودم طبیعت آمریکا یه طبیعت خشک و وحشی بود اون اوایل که پردایس رو نشون میدادید و تو آب دریاچه شنا میکردید وقتی شیرجه میزدید زیر آب و طول میکشید من هر لحظه فکر میکردم الان آب دریاچه از خون شما قرمز میشه و یه کروکودیل که پاهای شما تو دهنشه و داره تکون تکون میخوره میاد بالا!🤦♀
از نظر دین و باورهای مذهبی هم از اصل و اساس آمریکا رو بلاد کفر می دونستیم طبق اون شستشوی مغزی که در بچگی توسط مدرسه و خانواده رسانه داده شده بودیم فکر می کردیم فقط ما خدا پرستیم و بقیه مشرک هستند! چون بی حجابن و نماز نمی خونن اصلا جاشون ته آتیش جهنمه! چون از معلم های دینی و واعظین منبرها شنیده بودیم و تو کتابهامون خونده بودیم که اولین چیزی که در قیامت پرسیده میشه نماز هست و اگر پذیرفته نشه سایر اعمال هم پذیرفته نمیشه! حجاب هم که یه تار مو اگه بیرون باشه با همون آویزون میشیم خب حالا خارجیا و آمریکایی ها که بی نماز و بی حجابن و کشور لختیها هستن میرن جهنم و بهشت فقط مال ما ایرانی هاست!
خلاصه من با این پیش فرضهای ذهنی سمی، وقتی اسم آمریکا می اومد تنم می لرزید و تمام وجودم پر از نفرت از این کشور بود .چون جای دیگه چیزی ندیده و نشنیده بودم که این دیدگاه رو نقض کنه!
همش منفی و منفی و منفی بود مثل اون افرادی که توی یه اتاق تاریک می رفتن که یه فیل رو ببینن و بعد هر کی می اومد بیرون در مورد فیل برداشت خودش رو می گفت ما هم تمام برداشت هامون فقط دیدگاهی بود که بهمون تزریق شده بود!
چی شد که الان نظرم عوض شده و میگم این کشور با اختلاف در دنیا حرف اول رو می زنه از تمام جنبه ها!
اون دیدگاه متفاوت، دید مثبت و زیبا و بدون هر گونه تعصب و قضاوت شما بودید استاد عزیزم. شما بودید باعث شدید اون ساختمان سیاه و فرسوده و پر از هراس ذهنم که از پایه و اساس نه فقط نسبت به آمریکا بلکه نسبت به همه چیز تغییر کنه.
چی شد که من ۱۰۰ قسمت سفر به دور آمریکا دیدم و بعضی قسمتها رو بارها و بارها دیدم و ۱۷۳ قسمت از سریال زندگی در بهشت رو دیدم اونم ویدئوهای کشوری که ازش می ترسیدم و متنفر بودم!
حالا تغییرات اساسی و بنیادین روحی و ذهنی من در سایر جنبه ها بماند.
اجازه بدید از آمریکا بگم که وقتی تو سفر نامه سفر به دور آمریکا اون طبیعت فوق العاده رو به نمایش گذاشتید چقدر مغزم ارور میداد که یعنی این همون کشوره؟
شما وقتی هر جا میرفتید همه تحویلتون میگرفتن و با لبخند براتون دست تکون میدادن باور کردنش سخت بود و می گفتم: خدای من این کشور همونه که از بچگی به ما گفتن!
وقتی تظاهرات و اعتراض آروم مردم رو از بالکن برج تمپا نشون دادید که چقدر آزادانه می تونن اعتراض کنن باور کردم در این کشور آزادی بیان و پس از بیان وجود داره!
وقتی توی یکی از قسمتها نشون دادید یه بخشی از شهر که آخر هفته ها مردم میان برای تفریح یه عده هم با بلند گو و پلاکارد دین و مذهب خودشون رو تبلیغ میکردن باور کردم مردم این کشور آزادن که خودشون اعتقادشونو انتخاب کنن!
وقتی خانم کتی و مادرش شما رو دعوت کردن خونشون باور کردم که رفتار این مردم با غریبه ها چقدر از روی مهر ومحبت و انسان دوستی هست .
وقتی رفتید به کلیسای محل تون و دیدم که چقدر ارتباط شادی با خداشون دارن باور کردم که دین منافاتی با شادی نداره!
وقتی همراه شایسته شما، تک و تنها خونه بود و برای تعمیر سیستم سرمایش دو نفر اومده بودن خونه شما یا وقتی شما تمپا هستید و دوست شما تو اون جنگل بیست هکتاری تنهاست باور کردم این کشور چقدر امن هست و طبیعت آرومی داره!
بارونهایی که نشون دادید و اون قسمت در مورد طوفان مایکل باور کردم این کشور چقدر برای شهروندانش ارزش قائل هست.
خانواده آقای راسل و مهمونای شما ثابت کردن که خانواده در آمریکا سست بنیان نیست ومن از رفتارهای ریک و دوستاش با همسر و بچه هاشون و از رفتار آقای راسل و همسرش با بچه ها اینو باور کردم که چقدر خانواد ها در آمریکا شاد و با برنامه هستن.
خلاصه استاد عزیزم اون موقع تمام خوراکهای ذهنی من در مورد آمریکا چیزی بود که از دیگران دریافت کرده بودم هیچ ذهنیت دیگه ای از این کشور وجود نداشت که من در موردش حتی فکر کنم.
و شما با برنامه هایی که از زیبایی ها نکات مثبت قوانین آزادی شادی و نشون دادن جنبه های مختلف زندگی در آمریکا باعث شدید اولین مقصد مهاجرت ما آمریکا باشه🇺🇸
از شما آموختم که بدون قضاوت و بدون تعصب به همه چیز نگاه کنم. از شما یاد گرفتم دنیا فقط کشور من نیست
ازشما یادگرفتم که خدا فقط خدای من نیست خدای همه است اصلا اون خدایی که در ذهنم ساخته بودم یه بت بود اصلا خدا نبود!
از شما سپاسگزارم بابت به اشتراک گذاشتن این دیدگاه فوق العاده با زبان تصاویر و خدا رو شکر می کنم که هدایتم کرد به سایت شما و به خودم تبریک میگن که دارم تلاش می کنم در تمام جنبه های زندگی به رشد و پیشرفت برسم.
در پناه الله یکتا محفوظ باشید
به زودی آمریکا می بینمتون🇺🇸😊👋🌻
سلام خانم رستمی پور عزیز
برنده شدنتون مبارک
هرچند که از مطالعه این دیدگاه زیبا به این پی بردم سالهاست که برنده زندگیتون هستید
نتنها دیدگاه زیبایی نوشتید بلکه بسیار قابل تحسین هستید که با اون دیدکاههای بشدت مذهبی و با اینکه سالها آمریکا رو دشمن خانوادتون میدونستید (خداروشکر به پروفایلتون هم هدایت شدم و مطالعه کردم و بسیار زیبا بود)اینقدر باورهاتون تغییر کرده و اینقدر زیبا شده و ممنونم از نکات زیبایی که از سفر دور آمریکه و سریال زندگی در بهشت فرمودید که باعث شد دوباره زیباییهای آمریکا و مردم خوبش برام مرور بشه و قانون مند بودن جهان هستی دوباره برام یادآوری بشه
خوشحالم که برنده شدید تا منی که دیدگاه زیباتون رو ندیده بودم بیام و بخونمش…بسیار عالی
پیروز و سربلند و شاد باشید
سلام الهام عزیزم
ممنونم که برام کامنت نوشتی نازنینم و سپاسگزارم بابت تبریک قشنگت خوشحالم و خدای بزرگ رو سپاسگزارم که به این سایت الهی و به جمع دوستان ارزشمندی چون شما هدایت شدم .
مسیر سخت و دشواری بود ولی نتایج درونی و بیرونی که دریافت کردم اینقدر شیرین بود که قالب کلمات نمیگنجه .
الهام عزیزم از خداوند مهربانم برات اقیانوسی از ثروت و سلامتی ، شادی ، آرامش ، عشق و آگاهی خواهانم .
سلام به روی ماه همه تون
وقتی گفتید بچه ها بیایید و نظر بذارید اولین و bold ترین چیزی که توی ذهنم اومد رو براتون مینویسم …. حدود 10-15 سال پیش من داشتم میرفتم دانشگاه اون موقع یه دختربچه ی 19-20 ساله بودم و داشتم با اتوبوس میرفتم دانشگاه … خانم ها قسمت انتهای اتوبوس بودن و آقایون قسمت جلوی اتوبوس ….. هنوز تو ذهنم این خاطره پر رنگه که یه دختری اومد سوار اتوبوس شد که یه مانتو ی جلو باز پوشیده بود و شلوار لی و از زیر مانتو هم یه لباس نیم تنه پوشیده بود و یه کمربند قرمز هم روی شلوار لی بسته بود …… یه کمی از شکمش مخوصصا وقتی دستشو میبرد بالا و میله ی اتوبوس رو میگرفت مشخص میشد ….. یادمه حتی خانم ها هم به دختره بارها و بارا نگاه میکردن …. چه برسه به آقایون ههههههههه البته الآن تو تهران ما انواع و اقسام لباس پوشیدن ها رو میبینیم و این حرکت اگه الان اتفاق میفتاد شاید زیاد جلب توجه نمیکرد اما خب این داستان مال 10-15 سال پیشه ….. کاری ندارم که طرز لباس پوشیدن اون خانم بد بوده یا خوب/ مناسب بوده یا نا مناسب …… اما من همون موقع تو بچگیم که یه دختر حدودا 20 ساله بودم وقتی اینو دیدم اتفاقا داشتم تو ذهنم به این فکر میکردم که پس خارجی ها چه طور زندگی میکنن ؟ اونجا که آزادیه و کسی کاری به لباس پوشیدن فرد دیگه نداره و خب یه عالمه خانم هستن که با تاپ و شلوارک و انواع لباسای جذب و خیلی باز میگردن و یا تو استخر و ساحل و خیلی جاها خانم ها ممکنه با بیکینی باشن و اونجا که دختر و پسر روابطشون آزاده و از بچگی و تو مدرسه و دانشگاه و خلاصه تو همه جا با هم هستن و هیچ حد و مر زی بین زن و مرد مثل چیزی که ما تو ایران میبینیم وجود نداره که !!!! پس یعنی چی ؟! …… همون موقع داشتم فکر میکردم که تو کشور خارجی زندگی کردن هم سخته هاااااااا……. شوهرت صبح که از خونه بره بیرون تا شب که بخواد برگرده خونه هزااااااار تا چیز مختلف و رنگارنگ میبینه و یهو دیدی اصلا شب دیگه برنگشت خونه هههههههه ….. یادمه اون موقع ها هم یه چیزی توی ذهنم جور در نمی اومد ……. از طرفی منم اون موقع ها بمباران شده بودم با اخبار و حرف و حدیثای مختلف درباره دیگر کشورهای جهان و مخصوصا امریکا …… از یه طرف حرف از نابودی بنیان خانواده بود و فیلم هایی که میدیدم و همه ش نشون میداد که هیچ حد ومرزی نیست و انگار اونجا آدمها آزادن که هر زمان که خواستن و تو هررر شرایطی که هستن فارغ از هر دین و مذهبی و فارغ از اینکه متاهل هستن یا مجرد میتونن با هر آدم دیگه ای باشن ……. اینا رو ذهن منطقی من میگفت ولی من قلبا” امریکا رو دوست داشتم ….اما هیچ دلیل و سند و مدرکی نداشتم که بخوام ازش طرفداری کنم بنابراین تو حرفام چیزی نمیگفتم و طرفداری نمیکردم اما یادمه حرفای بعضی از استادام رو قبول نداشتم مخصوصا واحدهای عمومی که توی دانشگاه میگذروندیم و اتفاقا اساتید هم انگار مجبور بودن برای نگه داشتن مقام استادی هم که شده تنها از ایران و نظام حاکم بر ایران طرفداری کنن …… دلم با اون حرفا جور نبود اما یادمه سر کلاس هیچ وقت بحث راه نمینداختم و ساکت بودم ولی همش تو دلم میگفتم میشه مگه؟؟؟؟ این همه پیشرفت و تکنولوژی و اختراع و اکتشاف داره تو امریکا اتفاق میفته ….. ولی اینا جوری حرف میزنن که انگار امریکایی ها امنیت جانی هم ندارن چه برسه به اینکه بخوان به اکتشاف و اختراع فکر کنن …….. کم کم که گذشت تو همین ایران خیلی چیزا تغییر کرد و شبکه های اجتماعی اومدن و چقدر فیلم عروسی و پارتی و مهمونی ها پخش شد و اوایل این جور فیلم ها بدون اجازه ی طرف یهو پخش میشد و از این حرفا ولی الآن که دیگه همه فیلم عروسی و مهمونی و پارتی و گاهی حتی عشق بازی و …… اینا رو خودشون پخش میکنن ….. بماند که واسه جذب فالوور هست یا برای تو چشم بودن یا برای اینکه بگن من و همسرم رابطه ی خیلی خیلی عاشقانه ای داریم و خودشون و بکنن تو چشم بقیه و یا هر چیز دیگه ای ….. در کل میخوام بگم ما دیگه با کلماتی مثل: طلاق – روابط نامشروع – سقط جنین – بچه ای که معلوم نیست پدرش کیه – و …….. غریبه نبودیم ….. این روزا خیلی راحت پسره دست دوست دخترشو میگیره و میبره تو خونه شون و به خانواده نشونش میده ….. این روزا خیلی راحت پسر و دختر با هم مسافرت میرن و خانواده ها در جریانن ….. این روزا خیلی راحت مدتهاست که دختر و پسر بدون اینکه ازدواج کرده باشن با هم زیر یه سقف زندگی میکنن و از این حرفا ….. کاری ندارم خوبه یا بد …….. یه چیز دیگه میخوام بگم : میخوام بگم وقتی اینا رو میدیدم میگفتم خب اینم از ایران ، اینم از مملکت اسلامی ما …… اگه طبق حرفای اخبار و رسانه ها که میگن بی بند و باری تو امریکا و کشورهای اروپایی موج میزنه ….. خب الآن تو ایرانم که هست ! پس چه فرقی داره؟ اما بازم دیگران اینجوری جوابم و میدادن که خشونت و آزادی داشتن اسلحه و کودک آزاری و تبعیض نژادی و سوزوندن سیاه پوست ها و ……… و من هر جوری فکر میکردم عقلم میگفت اینجا که مملکت اسلامی هست و یه چوبی بالا سر مردمه وضعیت اینه چه برسه به اونجا که هیچ چوبی بالا سر مردم نیست ………….. عقلم بر طبق دیده ها و شنیده هام اینو میگفت ولی هنوزم دلم میگفت یه چیزی جود در نمیاد ……….گذشت و گذشت تا اینکه من با آدمهایی آشنا شدم که خارج از ایران زندگی میکردن ….. مثلا یکی از فامیلهای دورمون که استرالیا زندگی میکرد اومدن خونمون ……. بماند که خیلی خیلی آدمهای خوب و عاااالی بودن و اتفاقا خودش میگفت سمانه بیا این ایمیل دختر منه و الآن تو استرالیاست …. بیا بهش ایمیل بزن باهم دوست شین ……… دیدم چقدر اومده خونه ی ما راحت لباس پوشیده یه شلوار لی و یه تیشرت ساده که اتفاقا حتی جذب هم نبود و کاملا گشاد بود ههههههههه چقدر راحت برخورد میکنه ، انگار من با اون فامیل دورمون که فکر کنم کلا فقط یک بار اومده خونه ی ما راحت تر بودم تا با بقیه ی فامیلامون که بارها و بارها دیده بودمشون …….. و من چقدر دیدگاهم عوض شد …… اون حتی به قول خودمون کلاس هم نمیذاشت …….. خودش بود و چقدر از دست پخت مامان من تعریف کرد و چقدر متواضع بود ………….. اتفاق دیگه ای که افتاد این بود که من یکی از دوستام رفت امریکا برای ادامه ی تحصیل و البته من قبلا یه جایی تو همین سایت درباره ش نوشته بودم که یه عکس از کتاب تورات یا انجیل یکی از همکلاسیهاش برام فرستاد و من دیدم eeeee انگار اون کتاب مقدسش رو بارها و بارها خونده و یه جاهایی رو با ماژیک های لایت کرده و یه جاهایی رو خط کشیده معلومه چندین بار اون کتاب مقدسش رو مطالعه کرده …… دوستم میگفت اینجا همه هر هفته میرن کلیسا و برای دوستم هم خیلی جالب بود این قضیه و میگفت انگار اینا به دینشون خیلی خیلی پایبند تر از ما هستن …… و من دیدم من کتاب زیست شناسی دبیرستانم رو بارهاو بارها خونده بودم اما کتاب قرآنم رو نه ! دیدم شیمی دبیرستان رو بارها و بارها خونده بودم اما کتاب قرآن رو نه ! شاید خنده دار باشه اما من فکر میکردم تو کشورهای دیگه و مخصوصا امریکا بچه ها و مخصوصا جوان تر ها اصلا خودشون رو پایبند به هیچ چیزی نمیکنن …….. نه کتاب مقدس …. نه پدر و مادر …. نه استاد …… نه حرمت و حد و حدود ……. و دیدم چقدر اشتباه میکردم …..گذشت و گذشت و من یه فیلم داشتم میدیدم که دختره آماده میشه تا با دوست پسرش بره مهمونی بعد پسره وقتی میاد بابای دختره خودش دخترشو بدرقه میکنه و شب هم که آخر شب دختره برمیگرده ازش میپرسه بکارتت رو حفظ کردی ؟ و دختره میگه بله پدر …. و یهو من همون موقع با خودم گفتم : وا مگه اونجا این چیزا مهمه ؟! کم کم وقتی همه ی این اتفاقات رو میذاشتم کنار هم فهمیدم که همه جای دنیا خوب و بد وجود داره …….. (تو پرانتز اینو بگم : و اصلا این تکیه کلام منه : همین الآنم که گاهی دوستام یا دیگران درمورد یه شهری حرف میزنن یا در مورد مثلا پسرای کاسب این مدلین …. پسرایی که تو اوج جوونی ازدواج میکنن این جوری هستن …. یا فلان …… یا بهمان ……….من که نمیتونم بیام قانون و براشون توضیح بدم و بگم همه چیز بستگی به نوع نگاه خودمون داره …… من فقط میگم بابا همه جا خوب و بد داره …… و تموم میکنم حرفو ……… ) و من براستی فهمیده بودم که همه جا خوب و بد داره ………. میدونید مهمترین مسئله ی من مسئله ی خانواده بود …….. برام فرقی نداشت امریکا سرسبزه یا نه البته الآن هم که میبینم اییییین همه زیبایی و سرسبزی و طراوت و بارش باران ( اونم از نوع بارش باران درست و حسابی ) و وقتی همه ی اینها رو میبینم خیلی خیلی خوشحال میشم و لذت میبرم ولی برای شخص من مهمترین موضوعی که وجود داشت درباره ی خارج از ایران زندگی کردن و مخصوصا امریکا این بود که همه ی رسانه ها دم از نبودن بنیان خانواده میزدن …………… و من همیشه میگفتم آدم به یه خانواده ی سالم نیاز داره برای سالم زندگی کردن …………. و بعد گذشت و گذشت تا من خودم کم کم تو زندگیم به یه تضادهایی برخورد کردم که براتون توضیحش دادم و استاد شما که دیگه تیر خلاص رو زدید ……. وقتی قسمتهای مستند زندگی شما رو میبینم تو سفر به دور امریکا یا زندگی در بهشت یا خیلی از فایلهایی که گرفتید و تو محیط بیرون از خونه هستید و حتی گاهی تو بعضی از فایلهاتون یا تو لایو هاتون دوربین رو بردید و برای چند ثانیه مثلا بارون رو نشونمون دادید ………. وقتی اینا رو میبینم دیگه هیچ مقاومتی ندارم و کاملا باورم شده که اونجا از هر جهت برای زندگی بهتر و مناسب تره ……….. من فقط شانسی که آوردم در این زمینه این بود که از همون ابتدا مقاومت خاصی درباره ی امریکا نداشتم یادمه وقتی خیلی بچه بودم و همه از امریکا بد میگفتن به خواهرم میگفتم همیشه هم این طوری نیست که وقتی همه از کسی بد بگن یعنی اون آدم واقعا بد بوده ….. شاید اون آدم یه چیزی داشته که دیگران تو خودشون نمیدیدن که بخوان داشته باشنش به خاطر همین و از لجشون دارن پشت سر کسی بد میگن …… راجع به امریکا هم همین تفکر رو داشتم ….. یادمه معلمای دبیرستانمون میگفتن قاره ی امریکا اصلا تازه کشف شده و هیچ عقبه ی تاریخی نداره و من همون موقع با خودم میگفتم پس ایووووول به امریکا که این همه پیشرفت کرده ….دمشم گرم ……….. من هیچ وقت هیچ مقاومت خاصی نداشتم و مهمترین مقاومتم این بود که فکر میکردم بی بند و باری و خیانت و روابط متعدد و آزاد تو امریکا وجود داره …… و میگم همین که زمان گذشت و با گسترش شبکه های اجتماعی دیدم eeeeeee تو ایرانم که خیلی چیزا وجود داره ………… پس فرقی نداره …. این جور چیزا همه جا هست ……….. تا اینکه کم کم با شما آشنا شدم و یادمه تو یه فایلی تو دوره ی عشق و مودت بود فک کنم شما گفتید که تو مالاگا بودید فک کنم (ههههه) و گفتید که مردم با حالا شهرداری اونجا به مشکل برخوردن و شهرداری آشغال ها رو جمع نمیکنه و کوهی از زباله و آشغال اونجا جمع شده و شما گفتید که حالا من چند روزی اینجا مسافر هستم و این منم که باید تصمیم بگیرم که به این زباله ها توجه کنم یا اینکه به قشنگیهای شهر ….. یادمه گفتید اینجا یه عالمه طوطی های برزیلی فک کنم (ههههه) هست که خیلی خیلی زیبا هستن و آزادن و تو سطح شهر هستن و خیلی هم زیادن و شما گفتید که من تصمیم گرفتم به این قشنگیها توجه کنم و لذت ببرم ………… خلاصه اینکه گذشت و گذشت و من با شما و قانون آشنا شدم و دوره ی عشق و مودت رو کار کردم (البته اون موقع شما هنوز فایلهای سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت رو منتشر نکرده بودید ) ولی من با همون آموزه ها فهمیدم که اگه خودم با خودم در صلح باشم و فرکانس خوبی بفرستم در مداری قرار میگیرم که آدمهای خوب، روابط خوب، دوستان خوب، خانواده ی خوب، خونه و زندگی خوب، کشور خوب، کار و شغل خوب، تفریحات خوب و تمااام چیزای خوب دنیا توی اون مدار هست و اصلا از قبل هم بوده و وجود داشته فقط من باید با کار کردن روی خودم و توجه به چیزایی که میخوام و دوست دارم خودم رو در مدار درست قرار بدم ……….. و باز هم گذشت و گذشت و دیگه شما فایلهای سفر به دور امریکا رو گذاشتید و هیچ وقت یادم نمیره اولین تصاویری که از پرادایس دیدم با خودم گفتم خدااااای من ، من حتی تصورش رو هم نمیکردم که تو یه خونه تو امریکا آدم بتونه خانه ای روی آب داشته باشه و آدم تو خونه ی خودش دریاچه داشته باشه ….. اصلا مگه میشه؟ یادمه کلی باورهای من دست کاری شد …..و منم دلم یه همچین خونه ای رو خواست ……….و بعدش اتفاقا با دوستم رفتیم شمال و توی همین سایت هم درمورش نوشتم که یه مسافرت عجیب و غریب شد برای من ….. که هدایت شده بودیم یه یه جاده ی پر پیچ و خم و بسیار بسیار زیبا و عاااالی که من وقتی اونجا رو دیدم گفتم خدایا من وقتی پرادایس رو دیدم تو دلم گفتم منم یه همچین جای فوق العاده ای رو میخوام و الآن هدایت شدم به اینجا …. قبلا هم بارهاو بارها رفته بودیم شمال ولی اتفاقا این سری یه آقایی آدرس یه جاده ی پر پیچ و خم و بسیار بسیار زیبا رو به ما داد و من همش داشتم با خودم تکرار میکردم که ببین اون قدر من به پرادایس توجه کردم که حالا هدایت شدم به اینجا که چقدر زیباست ……… و دیگه وقتی فایلهای سفر به دور امریکا و زندگی در پرادایس رو دیدم تیر خلاصی بود برای من که حالا هیچ مقاومتی ندارم …… حتی یادمه استاد شما گفتید این مردم اون قدر مهربان هستند که اگه میبینن زبان من زیاد خوب نیست نه مسخره میکنن نه هیچی اتفاقا با روی خوش هم برخورد میکنن …… خدایا شکرت ……… حتی یه چیز جالب دیگه من همیشه فکر میکردم که 99.999 درصد آدمهایی ثروتمند ترجیح میدن که تو نهایت تکنولوژی زندگی کنن و میرن تو قلب شهر و تو قلب تکنولوژی زندگی میکنن و مستخدم و آشپز دارن و یعنی همیشه وقتی دارم آینده رو تصور و تجسم میکنم مستخدم و سرآشپز مخصوص تو تصوراتم هست هههههه بلاخره همه مثل هم نیستن و خواسته ها و علایق آدمها متفاوته ولی از وقتی شما رو دیدم منم دلم میخواد زندگی تو طبیعت رو هم تجربه کنم …….. و بعد آزادانه تصمیم بگیرم که کجا و چه طور زندگی کنم ………… و یه عالمه چیزای دیگه که ازتون یاد گرفتم…… بسیار بسیار متشکرم …… بسیار بسیار ممنونم ازتون ….. الهی شکر که دارمتون ………….
رب جان متشکرم
شاداب باشید .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته و خانواده عباس منش
صبح که این فایل رو تصویرش رو دیدم حسم گفت موضوع مهمی هستش که استاد میخواد بگه .
سوال این بود که پیش فرض های ما در مورد امریکا چی بوده این پیش فرض ها از کجا و به چه دلیل بوده و این پیش فرض ها و سریال ها چه تغییری در این پیش فرض ها ایجاد کرده و الان چه نگاهی دارید به امریکا؟
من پیش فرض هایی که داشتم رو به ترتیب ذکر میکنم:
۱-اولین پیش فرض جمله معروف”مرگ بر امریکاست” هستش که از وقتی پا گذاشتم تو این دنیا با ضمیر ناخوداگاهم درگیر شد این جمله بود توی روز چندین بار از تلویزیون پخش میشد حتی یادمه یه تیتراژی بعد از خبر این شعار هم بود وقتی هر مجلس مذهبی میرفتی مسجد برای خوندن نماز جماعت میرفتی عزاداری میرفتی راهپیمایی به هر مناسبتی میرفتی حتی مراسم شادی میرفتی تو خیابان راه میرفتی همش این شعار رو میدیدی و میشنیدی دیگه شده بود جزء نفس کشیدنمون حتی جدیدا توی قم یه چهار راه هست به اسم چهار راه شهدا که پرچم امریکار رو وسط چهارراه کشیدن که از هر طرف رد بشی باید از روی پرچم امریکا رد بشی این شده پیش فرض ما که هر اتفاق بدی میفته هر جنگی صورت میگیره هر کی شهید شده هر بلای سر ما میاد مقصر امریکاست و با نثار کردن این جمله یخده خنک شیم و بدونیم که مقصر کیه ولی خدارو شکر بعد از دیدن این سریال ها کامل از پیش فرض خودم پاک کردم و فهمیدم که خودم و فقط خودم با فرکانس های ارسالی خودم زندگی خودم روبوجود میارم و مقصر زندگی من هیچ کس و هیچ چیز دیگه ای نیست و تونستم تمام موارد بالا رو کنار بزارم.و نگاه الان به امریکا اینکه اونا خیلی هاشون اصلا ایران رو نمیشناسن حتی اگر هم بشناسن یا مثل شما یه ایرانی ببینن با تمام وجود باهاتون خوب برخورد میکنن همش حال خوب و شادی نثارتون میکنن.
۲-پیش فرض من این بوده که امریکا به هیچ عنوان امنیت نداره چونکه پیش هر کسی اسلحه هست براحتی میتونه تیر اندازی کنه و افراد رو بکشه تو مدرسه فرزندت امنیت جانی نداره یسره ادم دزدی هست و دزدی زیاده که توی اخبار قبلا میشنیدم که فلان ایالات یکی با اسلحه همه رو بسته به رگبار یا فلان خیابون یکی مست کرده و گشته بعد میای توی سریال می بینی کالا میخری میمونه پشت در، چند روز هیچ اتفاقی نمیفته و اجناست سالم و کامل میمونه فرزندت چندین روز میتونه توی مدرسه بمونه و یادمه تو یه فایل استاد میگفت بچه میره مدرسه و تا چند روز پدر مادر رو نمیبینه و سالم و خوشحال برمیگرده خونه و تونستم این پیش فرض رو پاک کنم و بفهمم که چقدر کشورخوبیه و براحتی و خیال راحت میشه توش زندگی کرد کشوری که اونقدر امنیت بالاست که براحتی نمایشگاه اسلحه برگزار میکنه و میفروشه در کمال ارامش.خود من اسلحه اسنایپر خیلی دوست دارم و واقعا دوست دارم که تو امریکار باشم و بتونم بخرم.
۳-پیش فرض بعدی من این بود که اگر یه ایرانی بره امریکا اونجا دهنت سرویسه اونجا پوستد رو میکنن تبعیض نژادی مخصوصا برای ما ایرانی ها زیاد هستش یکاری میکنن که ارزوی مرگ میکنی و بعدش اگه تونستی دست از پا دارزتر برمیگردی که اینها رو از رسانه ها حسابی بولد کرده بودن و نشون داده شده بود که بعدش تو سریال ها و یا تو فایل ها میبینی چقدر با یه ایرانی با روی باز برخورد میشه چقدر باهات مهربون هستن اصلا دوست دارن باهات ارتباط برقرار کنن یادمه تو یه فایل استاد رفته بود بانک که حساب باز کنه و وقتی رئیس بانک میبینه استاد ایرانی هستش با روی باز برخورد میکنه چقدر تحویل میگیره و کار استاد رو با تمام وجود انجام میده و تونستم این پیش فرض رو از ذهنم پاک کنم. و بفهمم کشوریه که اگر بفهمن ایرانی هستی خیلی مهربونتر با تو برخورد میکنن خیلی دوست دارن باهات ارتباط برقرار کنن.
۴-پیش فرض بعدی من این بود که حریم خانواده اونجا اصلا قابل کنترل نیست بی بند و باری بیداد میکنه اونم بخاطر پوششی بود که داشتن و تو فیلم ها بهمون نشون داده بودن و توتلویزیون و یا سایت هاپر بود از فیلم های پورن و ضد ارکان خانواده ولی میای تو سریال می بینی قویترین بنیان خانواده توی کشور امریکاست تو اوج ازادی در کنار هم تو بالاترین امنیت دارن زندگی میکنن و چقدر فرزند اوری دارن فرزند ها چقدر به هم دیگه کمک میکنن و تونستم این پیش فرض رو هم حل کنم.
۵-پیش فرض بعدی من این بوده که بیشتر مواد غذایی اسلامی نبوده و حرام هستش و نمیتونی براحتی مواد غذایی پیدا کنی و بخری که اینم از اخبار و یسری فیلم ها به خورد مون داده بودن که تو این سریال ها براحتی میتونی همون موادی که تو ایران هست حتی با کیفیت و حتی بنظرم اسلامی تر رو تو امریکا ببینی.
۶-یه پیش فرض دیگه که خیلی تو سریال ها و اخبار نشون میدادن این بود که همسایه از همسایه خبر نداره اگه خدای ناکرده تو خونه بمیری جسدت پودر میشه ولی کسی نمیتونه بفهمه بعدش استاد تو سریال ها میاد نشون میده که چقدر همسایه ها با هم مهربون هستن چقدر کنار هم احساس شادی میکنن حتی برای دیدن بازی های مهم کنار هم جمع میشن و جمعی مسابقه رو تماشا میکنن و اینجا فهمیدن که اسلام واقعی رو تو کشور امریکا رعایت میکنن . توی خیلی از مسائل.
۷-یه پیش فرض دیگه ای که داشتم این بود که چونکه امریکا کشور خوشنت طلب هستش همش دوست داره با همه جنگ کنه شادی توش کمه همش اسم امریکا میومد میگفتم یه کشوریه که توش همش مردم داغونن یسره با جنگ دست و پنجه نرم میکنن و مردمش افسردگی دارن بسکه فیلم های هالیودی نشون میدادن بسکه تو اخبار نشون میدادن درگیری و خونریزی تو کشور امریکا زیاد هستش بعد میای توی سریال های زندگی در بهشت و سفر یه دور امریکا میبینی چقدر مردم شاد هستن چقدر با خودشون تو صلح هستن اروم ترین انسانها در کنار هم تو صلح و ارامش زندگی می کنن.
۸-یه پیش فرض که خیلی هم ریشه دار بود این بود که چونکه ایران و مردمش با امریکا مشکل دارن و مقصر تمام اتفاقات رو امریکا میدونن و تو همه شرایط مرگ نثارشون میکنن و کل فکر و ذکر مردم ایران و دولت ایران نابودی امریکا هستش که این پیش فرض ها هم از طریق رسانه ها مراسم مذهبی و گاها مراسم حتی شادی و سخنرانی ها و هر تجمعی که توش حضور داشتم به من خورنده بودن و تو ذهنم جا خشک کرده بود که بعد از دیدن این سریالها این فکر ۳۵ ساله رو از ذهنم پاک شدش و سریال های زندگی در بهشت و سفر به امریکا نشون دادن که مردم امریکا اونقدر با خودشون تو صلح هستن اونقدر سرشون تو کار خودشونه که اصلا یسریها نمیدونن ایران کجا هست اصلا مردم ایران چکار میکنن اصلا حساب کتاب سیاسیون با مردم جدا هستش و مردم حتی اگر یه ایرانی هم ببینم بعنوان یک انسان برخورد خیلی خیلی خوبی دارن.
و در اخر از شما استاد عزیز بابت طرح این سوال سپاسگزارم.
سلام دوست گرامی
ممنون از پاسخی که دادید
خیلی عالی بود
من بعضی از نظرات و پیش فرضهای شما رو داشتم
اما نمیدونستم چطور بیان کنم
وقتی میخوندم گفتم ایول
دوست گرامی همه را نوشته
پیش فرض ۲ دقیقا منم فکر میکردم اونجا دست همه اسلحه میبینی ولی این سریال دید منو عوض کرد
پیش فرض ۴ فکر میکردم حریم خانواده ها خیلی خودخواهانه است و بجه ها باید زود روی پای خود بایستد و از خانواده دور میشن
درصورتی تو این سریالها فهمیدم بجه ها آزادانه در کنار خانواده و پدر و مادر هستند و انها هم آزادانه و با احترام کنار هم هستند
پیش فرض ۶فکر میکردم هیچ کس کاری به کار کسی نداره و همه همسایه ها مثل غریبه هستند جوری که الان تو ایران همینطور هست ولی دیدن این سریال و دوستان نظرم رو عوض کرد
دوست گرامی ممنون از شما بابت پاسخ عالیتان
و استاد ممنون از شما بابت سریالهای بینظیرتون
استاد عزیز منم مثل بقیه دوستان باور مشابه ای داشتم از آمریکا و مردمش
اصلا اینقدر باورای بد و خرابی در ذهنم نقش بسته بود که کل این قاره برام یادآور قتل و دزدی و کفر و شراب بود
غافل از اینکه بدون دانش و گوسفند وار ، باور کرده بودم که مردم این کشور دشمن ماهستن و باید ازشون دوری کنیم یا اونا از ما دوری میکنن و از ما متنفرن
اما ته دلم از شعار مرگ بر آمریکا و بقیه کشورا بیزار بودم و دلم نمیخاست مرگ کسی رو فریاد بزنم همیشه هم از زیر تظاهرات دانش آموزی فرار میکردم
اما همچنان طبق برنامه های تلویزیون این باور در من شکل گرفته بود(کارتون لوک خوش شانس و فیلمهای وسترن ) که آمریکا یه کشور خشک و بی آب و بیابونی هست که هر روز تعداد کثیری از مردمش به قتل میرسن و تو خیابونا با بطری مشروب میچرخن و خانواده هاشون بی بندوبار هستن و آمار ازدواج در اون جامعه منفی هست بخاطر بی بندوباری اخلاقی
اما وقتی که خواستم تغییر کنم جهان من هم تغییر کرد و چشمم باز شد و قلبم سرشار از عشق شد
عشقی که گفت اگر میخای خودتو و دنیاتو بشناسی باید قلبتو از کینه خالی کنی
نتیجه این شد که شما وسیله شدین برا شناخت من از کشور آمریکا
وقتی که ایالتهای سرسبز و پارکهای بسیار بزرگ رو دیدم باور زیبایی و سرسبزی و رودهای زیبا رو جایگزین بیابونای خشک و سوزان کردم
وقتی که مردم شاد رو دیدم و خانواده هایی که با بچه هاشون لذت میبردن و مهمونای که با تعداد بچه های زیاد و تربیت فوق العاده اشون خونه شما اومدن رو دیدم
باور مسیولیت پذیری و احترام متقابل رو جایگزین بی بندباری و از هم گسیختگی خانواده کردم
هیچوقت جیکوب رو یادم نمیره که چقدر خودشو باور داشت
چقدر بچه هاشون آزاد و با اعتمادبهنفس بزرگ میشن
وقتی که باورای ثروت ساز این مردم رو دیدم بهشون افتخار کردم که با چه ایده ها و باورهای عالی زندگیشونومیسازن و لذت میبرن
(افکار بزرگ آدمهاش از جمله ترامپ منو با خیلی از ایده های ثروت ساز و زندگی ساز آشنا کرد با ایده هایی که کافیه بخای تا بشه )
الان یاد این سفارش خداوند در قران افتادم که میگه
ای مردم، ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم؛ بنابراین هیچ تیره و قبیلهای در آفرینش بر دیگری برتری ندارد؛ ما شما را به صورت تیرههای گوناگون و قبیلههای مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید نه آنکه به نژادپرستی روی آورید و به نژاد و تیره خود افتخار کنید و هر ملتی خود را از دیگر ملّتها گرامیتر بداند؛ به یقین گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. خداست که معیار برتری انسانها را معین میکند، چرا که او به حقایق امور دانا و آگاه است.»
من با سفرنامه و زندگی در بهشت عشق رو شناختم و فهمیدم که من باید عشق بدم تا عشق دریافت کنم فارغ از اینکه طرف مقابلم چه مذهبی داره یا میتونه زبون منو بفهمه یا نه
با ایدههای ناب آشنا شدم و مسائل روزمره زیادی رو حل کردم
من فراوانی رو درک کردم
آموختم ساده زیستی رو در عین شیک بودن
آموختم دولت آمریکا خودش و مردمشو لایق بهترینها میدونه و اجناس با کیفیت رو وارد بازار میکنه
جمله (ما خداراباور داریم) نشون دهنده ملتی هست که باور توحیدی داره ،رو اسکناسی که هرروز میبینن این جمله رو نوشتن که یادآور این اصل باشه و این باور کافیه که اون جامعه رو به قدرتمندترین تبدیل کنه
قبل اون فکر میکردم مسلمونها مخصوصا شیعه ها فقط به بهشت میرن
اما فهمیدم فرکانسها و قلب ماست که تعیین میکنه کی ایمان داره و کی مشرکه نه طرز پوشش و ادا اطوار درآوردن
تمیزی این مردمان و رعایت بهداشت و رعایت کردن قانون رانندگی و احترام به حقوق دیگران بسیار روی شخصیت من تاثیر گذاشت (دین ما سفارش کرده به رعایت انضباط شخصی میگه نیمی از ایمان پاکیزگی هست )مردمان این شهرهایی که من به لطف شما دیدم در نهایت تمیزی و با خود در صلح بودن هستن ، بنظرم مردمانی هستن که میدونن از زندگی چی میخان و چرا بدنیا اومدن
من یادگرفتم درباره هیچ قومی پیش زمینه ذهنی نسازم ،و مردمان رو طبق باورها و ذهنیتهای دیگران قضاوت نکنم ،اگر با انسانها از در عشق و راستی وارد بشم اونا هم جنبه خوب خودشون رو بمن نشون میدن
عاشقتونم و خداروشاکرم که انسانی همچون شمارو سر راهم قرار داد که بیشتر بفهمم و بهتر زندگی کنم 💐
سلام روزتون خوش استاد و مریم جون عزیز
چه مسابقه ی خوبی،اول از همه ازتون تشکر کنم درسته که این یه مسابقست ولی خیلی ابزار خوبیه برای کندو کاش توی ذهن و خوندن باورهای جدید که میتونه خیلی موثر باشه توی روند زندگیمون
من برداشت اولیم از آمریکا یه عروسک نمایشی کلاهدار بود و پرچمش که توی مراسم های دهه فجر آتشش میزدند وقتی که نوجوان بودم،و هروقت اسم آمریکا رو میشنیدم تصویر آتش و دود بود و یه شعری که همیشه میخوندیم(آمریکا ،آمریکا ننگ به نیرنگ تو…خون جوانان ما می چکد از چنگ تو) و من هم به خاطر اینکه بهم گفته بودن آمریکای خون خوار عاشق این شعر بودم و بارها زمزمه میکردمش و هیجوقتم نپرسیدم چی شده کی چیکار کرده،همین که یه عده به اسم بزدگتر و مسئول این رو میگن کفایت میکنه….تمام تصورات من از آمریکا اینها و یک سری فیلم های قدیمی و توی کویر بود
و نکته ی مهم اینه که انقدر حقیرو داغون بود که هیچ کنجکاوی ای درباره ی شناخت از آمریکا نداشتم ،هیچوقت نخواستم یه سرچی بکنم و ببینم آمریکا کجاست و چه شکلیه واقعا
و طبق همین پیش فرض های ذهنی ای که داشتم هیچوقت به آمریکا به چشم یه کشوری که بخوام تجربش کنم حتی در قالب سفرهم فکر نکردم،و حتی زمانی که شما به آمریکا مهاجرت کردید با خودم گفتم این همه کشور چرا اینجا آخه
واولاش هروقت فایلی از شما میدیم فقط دنبال ایراد و مشکل میگشتم تا تایید کنم ذهنیت هامو
ولی فیلم سفر به دور امریکا که انقلابی بود در من
۱.من همیشه شنیده بودم که غربب ها آدم های سرد و بی تفاوت و بدی هستن، درصورتی که من توی سریال سفر به امریکا میدیدم که ادم های غریبه شمارو به جشن های خودشون دعوت میکنن، وقتی سوالی ازشون میپرسید تا اونجا که میتونند شمارو راهنمایی میکنند و بهتون کمک می کنند،یه خانومی رو توی راه دیدید و ایشون شمارو دعوت کرد به منزلش ،به دوربینتون لبخند میزدند دست تکون میدادند و واکنش های مثبت نشون میدادن،دوستانی که اومده بودن به پارادایس و انقدر رابطه ی خوب باهاتون داشتن و این دید من رو به کل عوض کرد
۲.خیلی سخته و ناراحت کنندست که اینو بگم و با عرض معذرت من بارها شنیده بودم غربی هارو به دلیل مسلمون نبودن حروم زاده خطاب می کردند و این باور در من بود که اونها به این لقب منسوبند،ولی من خانواده ها رو در این دو سریال دیدم که پایبندند و نظیرشون رو حتی تو ی اطرافیان خودم ندیدن که یه پدری اینجوری وقت بزاره برای بازی با بچش زیر اب یا بغلش کنه و احساس عشق داشته باشه، من مسئولیت رو توی تک تک رفتارهای دوستاتون دیدم، وقتی اون دوستتون با چهارتا پسر انقدر زیبا و انقدر دقیق و حساب شده باهاشون رفتار میکرد چیزی که من ندیدم تو اطراف خودم و فکر میکردم که ما اینیم اونها اصلا نمیفهمن خانواده یعنی چی،ولی من از همون زن غربی چقدر نکات یاد گرفتم برای رفتار با دخترم
۳.من توی خانواده به شدت مذهبی بزرگ شده بودم که نامحرم یه مسئله یبزرگ و وحشتناک تو ذهن من بود،و همیشه وقتی برام سوال بود که چحوری میتونند بدون اینکه احساساتشون متزلزل بشه همدیگرو بغل کنند ،مخصوصا وقتی میدیدم مردها وقت احوال پرسی زن هارو بغل می کنند ولی بامردها دست میدن پیش خودم میگفتم ببین اینا مریضند وگرنه اگه مردو زن فرقی نداره جرا انقدر فاحش رفتار میکنند…ولی توی لین سریال ها دیدم تغییر کرد به جنس خودم که یک زنم ، دیدم که اونها برای زن ها ارزش قائلند و به این شکل احترامشون رو نشون میدند و همین و من چقدر دیدم نسبت به جنس خودم بی ارزش بود که فکر میکردم موجودی هستم قابل سواستفاده، و خوب این باعث شد توی رفتارم با مردها که خیلی حالت دفاع گونه و دیوار کشیده بود راحتتر و قابل احترامتر بشه و خوب یه سری مسائل رو فراتر از جنس و بدن درککردم که چقدر ذهنم درگیر مسائلی بود که اصلا مسئله نبود و من ازشون غول ساخته بودم
۴.خوب دیدگاه بعدی من که تغییر کردطبیعت امریکا بود که من ازش یه کویرو دشت خشک تو ذهنم بود با یه سری آدم های وحشی،که خوب با دیدن اونهمه زیبایی، فراوانی آب، جنگل های تمام نشدنی، هرجارو نگاه میکردی توی سفر فقط درخت و سبزه بود و هرچند قدم یه برکه پرآب ، یادمه وقتی با همسرم نگاه میکردیم اون اوایل با تعجب میگفتم وااای چقدر اب، یعنی خودشون درست کردن یا طبیعی ایجاد شده و اصلا برام باور پذیر نبود، یا پرادایس که آبی که همیشه در جریان و میاد و خالی میشه و هیچوقت از سطحش کم نمیشه،چقدر طبیعت امریکا زیباست،من علاوه بر کویر یه سری شهر پراز ساختمان و دود و کثیفی تو ذهنمم بود، ولی من دیدم یه ساختمان زیبا با کلی فضای سبز و واقعا الان که اسم آمریکا میاد یه جای پر آب و سرسبز میاد تو ذهنم که بی نهایت زیباست
۵.همیشه تصورم از ادم های امریکا این بود که خسته با اعصابی داغون به خاطر کار زیاد و ادم هایی افسرده که همش مشروب به دستند،
وقتی شما توی فایلی که داشتید از یه فروشگاه میگرفتید گفتید اینجا برای فروش سیگار و مشروبات ازت کارت شناسایی میخوان که مبادا به زیر سن قانونی اینهارو بفروشند یادمه که فایل رو پاز کردم و کلی تحسین کردم و لذت بردم و باورم نمیشد، انقدر مسئولیت پذر، در صورتی که توی ایرانمون به عنوان یه کشور مسلمان همه چی به راحتی حتی در دسترس یه بچه کوچک هست، خوب این برام خیلی نکته فوق العا ه ای بود استاد، وقتی کشوری در این حد فکر میکنه و عمل می کنه یعنی مردمش براش خیلی مهمه،و من میدیدم ارامش رو توی افراد توی خیابون، توی صورت هاشون توی لذت بردناشون، من مردمی دیدم شاد و مسئولیت پذیر و این شادی ذاتی بود نه به خاطر مشروب و غیره
۶.تصور دیگه ای که از مردم امریکا داشتم دزدی و غارت های زیاد و بدون پیگیری،وقتی توی مسیرهایی که میرفتید خونه های بزرگ و ثروتمند رو میدیدم که هیچ حصاری نداره، دیوار نداره، حصار شاخ گوزنی نداره😆 و پنجره ها میله نداره،پیش خودم هربار میگفتم چقدر امنیت زیاده اینجا، چقدر مردم خیالشون راحته و آرامش دارند و خدایا شکرت
۷.خوب امریکا یه کشوریه که اصلحه توش ازاده و من همیشه این ترس رو داشتم که اونحا یکی ازت خوشش نیاد یا با یکی به مشکل بخوری دیگه کشت و کشتار میشه،ولی توی همین تظاهراتی که یه بار توی لایواتون نشون دادید که چقدر منظم و یه گوشه و بدون اینکه خللی به کار ورفت و امد کسی وارد بکنند کارشون رو انجام میدند و تمامو نه اسلحه ای و نه جنگ و خراب کاری ای و این باز هم برام معنی امنیت بیشتری رو داد
۸.مسئله ی دیگه برای من نوع پوشش بود من فکر میکردم اگه بخوام توی کشور دیگه ای زندگی کنم هیچ اختیاری رو پوششم ندارم و به زور باید بی حجاب باشم البته این موضوع برمیگرده به اون زمان هایی که من خیلی محجبه بودم😊 و همیشه فکر میکردم اون موقع ها اگه برم دیگه نمیت نم حجاب داشته باشم هیج کلی هم آزارو اذیت میکنند ،ولی مریم جون نشون میداد با دوربینش که خانوم ها ی محجبه ای که به راحتی رفت و امد می کنند و زندگی میکنند و خوشحالند و حالشون خوبه و لذت بردم که انقدر آزادی وجود داره که بدون قضاوت کنارهم با هرعقیده ای زندگی کرد
۹.بارها که پیش اطرافیانم میگفتم دوست دارم یه کشور دیگه زندگی کنم به م میگفتم آواز دهل ز دور خوش است…و من همیشه هم علاقه داشتم و هم ترس، ولی دیدم و یاد گرفتم با شما که مهاجرت زیباست اگر ذهنی زیبا داشته باشی، دیدم واقعا کشورهای بزرگ و پیشرفت کرده زیبا هستند،راحتی و امکانات آزادی بیشتری دارند و زندگی به مراتب زیباتر است ولی خوب میدونم به شرط تکامل
۱۰.من هم فکر میکردم اگه یه روزی برم خارج باید ایرانی بودنم را کتمان کنم به خاطر چیزهایی که شنیده بودم ولی دیدم که شما با افتخار میگید ،با خوشحالی میگید هروقت کسی ازتون پرسید، و من هم دیدم نسبت به اصالتم تغییر کرد که من باید ادم خوب ودرستی باشم و ملیت فرقی نداره و دیدم که باهاتون با احترام رفتار میشد و این ترس من از بین رفت
۱۱.وقتی توی سفر به دور امریکا جایی که پرچم کشورها بودپرچم ایران هم بود،خیلی منقلب شدم پیش خودم گفتم این کشور واقعا با خودش در صلحه و فقط تمرکزش روی پیشرفت خودشه برای خودش به شدت ارزش قائله و برای همین میتونه به همه احترام بزاره و این یعنی پیشرفت این یعنی تکامل و این یعنی آزادی،چیزی که ما براش به دنیا اومدیم
۱۲.تصویر دیگه ای که از آمریکا داشتم سفید پوست های خودخوه و برتری طلب و سیاه پوست های مظلوم و تو سری خور، که خوب دیدم که زوج های سباه و سفید کنار هم، دیدم دوست های سیاه و سفید کنار هم، دسدم اون خانومی که از دوستان شما بود و سیاه پوست بود ولی با اعتماد له نفس بود و لذت بردم(لفظ سیاه و سفید برای من فقط حکم اشاره بهتر رو داره به باورم )و من هم دیدم نسبت به رنگها از بین رفت ،و من ادم هایی رو دیدم که فارق ازتفاوت ظاهرشون کنار هم با صلح زندگی میکنند،خدای من سپاسگزارتم تو وقتی می آفرینی با عشق خلق میکنی❤
۱۳.آمریکایی هارو ادم های بیدین و کافر میشناختم ولی دیدم مراسم شکرگزاریهاشون رو که من مسلمان هیچی تا قبل از اشنایی با شما استاد تو هیچ مکتب مذهبی ای یاد نگرفته بودم، دیدم شکرگزاری دوستانتون رو سرمیز غذا از کوچک و بزرگ و شعار زیبای من به خدا ایمان دارم روی پول هاشون،و دیدم نسبت به ایمان تغییر کرد
من الان آمریکا رو کشوری پیشرفت کرده،ثروتمند، آزاد و در صلح با خود میبینم
کشوری زیبا و پراز فراوانی، پراز آدم های حوب و خوش برخورد و مهربان و صاف و همدل
کشوری که مردمش بهش افتخار میکنه و دوستش دارن، کشوری با عقاید و مذهب های مختلف با رنگ و نژادهای مختلف که کنارهم به خوبی و در صلح زندگی می کنند،پرآب و پراز احترام و ارزشمندی برای انسان و همه ی موجودات، ادم های سپاسگزار و لایق
خدایا شکرت
ممنونم استاد، نوشتن این باورها خیلی حسم بعتر کرد و انگار با این کصور آشناتر شدم و احساس راحتی بیشتری باهاش دارم
خیلی خیلی از دیدگاهت لذت بردم. اصال غرق شده بودم توش . می خواستم برم جایی ولی نتونستم تا این دیدگاه رو تموم نکردم برم. واقعا با تمام وجود لذت بردم. چقدر عالی مثال سفید و سیاه رو آوردی. که منم با این قضیه مشکل داشتم ولی تو این سریال ها دیدم که خدایا اینا چقدر راحت سفید و سیاه با هم ازدواج می کنن در حالی که ما مسلمان هستیم و شعارمون این هست که فرقی بین نژاد رنگ نیست . ولی یه کابوسه که اگه بخواییم با یه سیاه رفت و آمد کنیم چه برسه به اینکه ازدواج کنیم و زندگی خوبی هم داشته باشم. خدایا شکرت که تو این سایت هستم . بازم ممنونم دوست عزیزم. من هم به عنوان یه مرد به خاطر باورهام با جنس مخالف مشکل داشتم و هنوز هم دارم. و نمی تونم تو چشماشون نگاه کنم و صحبت کنم . به خاطر باورهای سوپر مذهبی که دارم. یادمه وقتی بچه بودم همسایمون وقتی خواهر برادر باهم خداحافظی کردن با هم روبوسی کردن این همیشه توی ذهنم بود که چقدر این کار زشتی هست. اینقدر باور اشتباه در مورد محرم و نامحرم دارم که به همه زنها به شکل رابطه جنسی نگاه می کنم . البته الان خیلی خیلی بهتر شده و هر وقت که خونه خواهرام می رم بغلشون می کنم و خیلی اونا هم خوشحال می شن و من هم لذت می برم و واقعا چقدر هم لذت و محبت توش هست که خواهرتو بغل کنی وقتی می بینیش . خدایا شکرت.
خواهش میکنم، خودم هم وقتی مینوشتم متوجه شدم چقدر تغییر کردم ولی خوب خیلی کار دارم،من هم مثل شما بغل کردن برادرم برام یه کار به شدت سختی بود و حتی پدرم ولی الان خیلی کمتر شده خداروشکر و رابطمون بهتر هم شده ،خداروشکر…ممنونم برای نظرتون،سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز
بعد از دیدن این فایل خیلی تعجب کردم که بالعکس خیلی ها من اصلا نمیدونستم اصلا ؛ مثلا آمریکا منطقه ای بیابانی است…و بعد برگشتم به گذشته ی ذهنم یادم اومد من از بچگی اصلا فیلم و تلویزیون نگاه کردن رو دوست نداشتم اصلا علاقه ای به فیلم نداشتم نمیدونم چرا؟!!
فقط عاشق کارهای هنری خودم بودم مثل بافتنی کردنها و خیاطی بازی کردن در دنیای کودکی لاک زدن ها آشپزی کردنها کلا با خودم حال میکردم …
۵ تا بچه بودیم ۴ تا پای تلویزیون من توی اتاق خودم سرم تو لاک خودم…اصلا فیلم که شروع میشد میگفتن اسما خداوکیلی تو نشین از بس سوال میپرسی..هواست به فیلم نیست..تو برو به کارای خودت برس…
و اینجوری بود که هر چی حس و حال خوبم رو بهم میزد کلا به سمتش نمیرفتم، اون بچه گی من اونو می فهمید اصلا تلویزیون که روشن میشد من میرم تو لاک خودم ..😁
کلا دوست داشتم از بچگی همش شاد باشم …
به همین دلیل کلا کنار هیچ فیلم یا اخبار که بخواد جنازه نشون بده نمی نشستم چون حال نمی کردم…
از طرفی هم اقوام دورمون بر خلاف نزدیکان انهایی که انسانهای بسیار بسیار خوب و مهربون و شاد بودن و ثروتمند رفته بودن آمریکا من همیشه تو ذهنم مونده بود حتما آمریکا بهترین نقطه جهان که اینا رفتن 😁😁…
توی ذهنم مونده بود…دیگه باورم شد..
و زمانی که سریال زندگی در بهشت رو دنبال میکردم دیدم واقعا همون ذهنیتی از آمریکا داشتم دقیقا همونجوری….
دقیقا آمریکا کشوری با انسانهای شاد و ثروتمند همیشه لبخند بر لب همیشه با لباسهای رنگی رنگی بدون اینکه نظر دیگران مهم باشه راحت بودنشون…مثل همون اقوامی که از فامیلامون رفته بودن…سریال زندگی در بهشت این حقیقت رو در ذهن من محکم و محکمتر کرد و ایمان دارم روزی حقیقت زندگی خودم میشود زندگی در دل طبیعت و چقدر لذت بخش برا من که در شهر گرم و کویری کرمان بزرگ شدم😍😍..اینقدر این سریال به من احساس خوب داد که اولین سریالی بود که در عمرم دنبال کردم و میکنم…در این سریال با تمام وجودم خدا رو درک کردم.. تکاملش رو سیستمی بودنش رو قدرت شکر گذاری رو…و خیلی چیزهای دیگه..
الان که فهمیدم قانون چیه اگر ورودیهای شما احساس خوبی به شما میده اون ورودی درسته..
من در کودکی ،درونم این آگاهی رو داشته هر چی حالتو خراب میکنه به سمتش نرو و من ناخودآگاه بدون اینکه بدونم قانون چیه به سمتش نرفته بودم…ناخوداگاه کنار خواهر برادرا ننشسته بودم چه میدونستم قانون چیه…تو اون سن…فقط چون دوست داشتم شاد باشم حالم عالی باشه..کنار تلویزیون عصبی میشدم نمیرفتم…
بعدا که بزرگ شدم دنبال حقیقت بودم اصلا دنیا چه جوری به وجود اومده ؟خدا کیه؟…چرا بعضی ها خیلی پولدارند بعضیا فقیر مگه نمیگن خدا عادل؟..هزاران سوال تو ذهنم هدایت شدم به سایت و درک قانون که کل داستان باور های ماست…که با ورودیهای ما شکل میگیره…
و فهمیدم بزرگترین عدالت خدا اینه که به همه به تو و حتی پیامبرش به یک اندازه قدرت خلق زندگی رو داده و هیچ واسطه ای بین من و خداست نیست
اذا سالک عبادی عنی فانی قریب…
خدایا شکرت…که فهمیدم تو هیچ عذابی نه در این دنیا و نه در آخرتت نگذاشتی، مگر آنکه من خودم بخواهم…
استاد جانم عاشقتونم احساسم بی نظیر با قدرت برای مهاجرتم قدم برداشتم انشالله با یاری الله مهربان به مسیرم ادامه میدهم تا خودم رو تجربه کنم…
از هزاران کیلومتر میبوسمتون شما و مریم جان عشقین عشق…💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
به نام خداوند عشق و زیبایی
سلام به استاد نازنینم، خانوم شایسته عزیزم و تمامی دوستان سایت
قبل از اینکه درباره دیدگاه های قبل و بعد از دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا بنویسم، میخوام به یه درس خیلی بزرگی که از دیدن این سریال ها گرفتم و زندگیم رو متحول کرد صحبت کنم. اونم اینه که به بودن فراوانی و نعمت باور پیدا کردم. قبلا صرفا فقط حرفی تو ذهنم بود، ولی به باور نرسیده بود، ولی با دیدن سریال ها، برام انقدر عادی شد که با سیلی از نعمت ها در زندگیم روبرو شدم. میخوام تیتر این بخش از زندگیم و این بخش از آموزه ها رو بزارم:
غمِ روزی مخور بَرهَم مَزَن اوراق دفتر را
که قبل از طِفل ایزَد پُر کُنَد پستان مادر را
اکثر ماها پیش زمینه ای که از آمریکا داشتیم، و وقتی اسمش رو میشنیدیم، یاد فیلمای اکشن آمریکایی میفتیم. خود من، یاد تفنگ و بزن بزن میفتادم، این که چقدر آدم کشتن و سرقت و… تو آمریکا «عادیه» توجه کنید که انقدر متوهم شده بودم با دیدن اون وروردی ها که میگفتم «عادیه» این چیزا، با اینکه حتی یک بار هم به اون کشور نرفته بودم. میخوام بگم تا این حد ورودی های منفی میتونن رومون تاثیر منفی بزارن که یه توهم بزرگ در ما شکل بگیره. از تلویزیون که فقط اینها رو دیده بودم، از مردمی که به قول استاد تو جلسه ۶ قدم یک گفتن: افرادی که راجع به مهاجرت و مردم یک کشور نظر میدن، دنبال جمع کردن اطلاعات نباشید، چون تو ۹۹ درصد مواقع اون افراد که این اطلاعات رو مینویسن خودشون هییییچ کاری تو زندگیشون نکردن و هیچ موفقیتی کسب نکردن، و با اینکار فقط داریم ورودی منفی دریافت میکنیم و تاکید کردید که اگر هم باورهای مناسب در رابطه با مهاجرت و اینها بسازیم، بازم اون اطلاعات و ورودی ها دارن کار خودشون رو میکنن:)
ولی امان امان از وقتی که این دوتا سریال شروع شدن، مخصوصا سریال زندگی در بهشت، اصلا در من غوغا شد. اولش چیزی که میدیدم رو نمیتونستم باور کنم، بابا این چیههه، مگه میشه. ذهنم تمیز داشت تشنج میکرد انگار، ولی چون رو خودم کار کرده بودم تونستم کم کم شلش کنم و بپذیرم که تمام وروذی هایی که از قبل گرفتم غلط و منفی بودن و یاد گرفتم بریزمشون دور و باورهای جدید رو بجاش بزارم. و وقتی تصمیم گرفتم نسبت به باورهای گذشتم رها بشم و آنچه رو که میبینم رو باور کنم، نعمت پشت نعمت وارد زندگیم شد، درامدم دو برابر شد، چقدر روابطم کیفیتش بیشتر شد. ((من یاد گرفتم احساساتم رو به زبون بیارم)) اوایل سریال وقتی میدیدم استاد به خانوم شایسته میگن عاشقتم، مو به تنم سیخ میشد. چون بلد نبودم ابراز احساسات کنم، با اینکه تو فایلها بارها گفته شده بود، اما به چشم ندیده بودم تا باور کنم. برام عادی نبود اصلا. الان که سریال ها تموم شدن، تازه میفهمم که چقدر از رفتارهای استاد تو پوست و گوشت و استخون من رفته. میبینم بعد از هرکاری دارم ناخودآگاه سپاسگزاری میکنم، ناخوداگاه بیشتر از کلمات عاشقتم و دوست دارم استفاده میکنم، چیزی که طی چند سال پیش هرکسی که از این کلمات استفاده میکرد رو نمیتونستم درک کنم:)
شاید تو چشم خیلی ها این سریال تنها یک فیلم برداری ساده از اطراف شهرهای امریکا باشه و ساده ازش بگذرن، اما برای من و اون بچه هایی از سایت که واقعا دارن رو خودشون کار میکنن واااااقعا سریال زندگی در «بهشت» بود. واقعا بهشت بود برامون. ما به بهشت نگاه کردیم و برای خودمون داشتیم بهشت میساختیم، شاید حتی اگاه نبودیم ازش ولی بهشت داشت ساخته میشد. الان دیدگاهم نسبت به کشور امریکا زیر و رو شده، حتی باورم نمیشه قبلا چنین باورهایی داشتم نسبت به امریکا، چقدر عشق تو امریکا هست، چقدر مردم با هم دوستن، چقدر عاشقن، چقدر مثبت و سپاسگزارن. چقدر امریکا زیبااااست خدای من. وقتی میدیدم چقدر عاشقانه با شما هم صحبت میشن و تجربیاتشون رو در اختیارتون قرار میدن، با صبر به سوالاتتون پاسخ میدن، والا دهنم وا مونده بود. مردم امریکا سراسر قلب هستن:) الان این باوریه که دارم، و چقدر بهم قدرت میده.
یکی دیگه از بارز ترین درس هایی که از شما گرفتم تو این سریال ها این بود که فهمیدم، شیطان (من ذهنی) من رو از درویشی میترسونه، و ما بخیل و خسیس میشیم، و فراموش میکنیم که خدا از جنس فراوانیه، اگه در مرکز ما خدا و فراوانی باشه، ترس نداریم، و ایمان داریم، که مثل افتاب بی نهایتیم، و هر لحظه میتابیم. و به چشم ایمان شما رو دیدم، و فراوانی ها رو در زندگیتون دیدم، و اونجا بود که یکی از ترسام از بین رفت.
اینکه استاد بدون هیچ انتظاری به همه چیز و همه کس عشق میورزیدن تو فایل های سریالی، برام بینهایت درس زندگی داشت و من رو تغییر داد، اینکه استاد بی قید و شرط عشق میورزن، حتی از عشق ورزیدن به مرغ و خروس هاشون نهایت لذت رو میبرن، اینکه درونشون مثل یک بچه لطیفه، دقیقا مثل خودم که گاهی لوس میشم و بچگونه حرف میزنم. یاد گرفتم از گل و گیاه گرفته، از حیوانات گرفته تا انسانها، فقط عشق بورزم و از بودن همه چیز لذت ببرم.
یه درس دیگه که از این سریال ها گرفتم این بود: تا تغییر نکنم و مثل یک بچه ابریشمی نشم، وارد ملکوت خداوند نمیشم
از دیدن استاد و خانوم شایسته تو سریال فهمیدم که عشق صبوره، عشق مهربانه، عشق حسود یا لاف زن، یا متکبر یا خشن نیست. بر راه خودش اصرار نمی ورزه، کج خلق و زود رنج نیست، از اعمال پست و شیطنت آمیز شاد نمیشه، بلکه از حقیقت شاد میشه. به همه چیز امیدواره، همه چیز رو تحسین می کنه.
عشق هیچ پایانی نداره.
از اصل چو حورزاد باشیم
شاید که همیشه شاد باشیم
استاد شما تو سریال زندگی در بهشت به من فهموندید که چون ما از اصل، جنس خدا یا زندگی هستیم، شایسته ست، سزاواریم، که همیشه شادی بیسبب داشته باشیم. شادی ذات اصلی ماست. ما باید شاد باشیم. به من یاد دادید که مسئولیّت من اینه که همیشه شاد باشم.
شادی بیسبب ست، همهٔ ما شایستهٔ شادی زندگی هستیم نه به این دلیل که کارخاصّی انجام دادیم، بلکه بخاطر اینکه از اصل از جنس خدا هستیم.
درس دیگه ای که از استاد و خانوم شایسته تو این سریال گرفتم، توانایی حل کردن مسئله و رفتن در دل ترس ها بود، که از عزت نفس بالا نشات میگیره. یاد گرفتم که تضادها اونقدر ارزشمند هستن و باعث پیشرفتن که قبلا حتی فکرش رو هم نمیکردم یک روز به این دیدگاه برسم و به جایی برسم که حتی با تضادها هم به صلح برسم. یاد گرفتم باورها فقط اونطوری که ما فکر میکنیم ساخته نمیشن، بلکه تو دل تضادها هم میتونیم با خالی کردن ذهن و کمک گرفتن از الهامات برای حل کردن اون مسائل به باورهای بهتری برسیم.
این درسها در وجود من رخنه کردن و همیشه همراه من هستن، اگه به مسئله ای بر بخورم، از رفتارهای شما کمک میگیرم. چون ایمانی که همیشگی بود رو به عین دیدم و هزاران هزار نعمت وارد زندگیم شد.
استاد خیلی عاشقتونم، خیلی میبوسمتون، و به وجودتون افتخار میکنم. عشقم نسبت به خدا، نسبت به شما و اطرافم بی نهایته. این عشق بی نهایتی که در من به وجود اومده رو مدیون شما و خداوند هستم، دستاتون رو میبوسم❤️عاشقتونم
سلام شکیبا جون.
خیلی خوشحالم که در زندگیت موفق هستی. ممنون از کامنتهای درجه یکی که در سایت مینویسی.
من هم مشهد زندگی میکنم دوست دارم باشما آشنا بشم و از نزدیک شما و خواهرجان رو ببینم. خوشحالم که یک عباس منشی توی مشهد پیداکردم.