https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-06-05 07:42:142025-04-14 21:21:27سریال زندگی در بهشت | قسمت 174
898نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به خانواده گرم و صمیمی استاد عباس منش و همه دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته کوشاو گروه تحقیقاتی عباس منش
💥دانشمند ایرانی ناسا که به درخواست مادرش به ایران برگشت؟!!!!
همانطور که من هم مثل همه شما در این کشور زندگی می کنم که با ورودی هایی، در طی این سالها بمباران شدهام من هم مثل همه دوستان، پیش فرض هایی مثل خشکی آب و هوای آمریکا ،خیانت همسران به یکدیگر ،نبود امنیت در آمریکا به خاطر آزاد بودن اسلحه در این کشور، نبود چیزی به عنوان بنیان خانواده در آمریکا ،لاابالی گری به خاطر آزاد بودن مصرف مشروبات الکلی ،نژادپرستی در آمریکا ،گردبادهای ویرانگر که هر روزه جان بسیاری از مردم آمریکا رو میگیره چون کافر هستند ،مصرف مواد مخدر و کوکائین در سراسر آمریکا به خاطر آزاد بودن مواد مخدر در آمریکا و یا پیش فرض هایی از این قبیل مثل جملات زیر:
امریکا خودش اصلاً نخبه نداره و فقط کارش دزدیدن نخبههای کشورهای دیگر هست و مردم آمریکا باهوش نیستند و خیلی خنگ هستند
ولی با دیدن قسمت های مختلف سفر به دور آمریکا وسریال زندگی در بهشت تمام این پیش فرض ها برای من تغییر کرد و این دو سریال درکنار فایلها مکملی شدند تا ورودی های ذهنم را با ترازوی قانون وزن کنم و ورودی هایی که در زندگی من وزن و بار مثبت ندارند را کنار بگذارم و فیلتر کنم
نکته مهمی که من در مورد سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا در رابطه با تغییر پیش فرض ها یم پیدا کردم این بود که این دو سریال مثل کاتالیزوری هستندکه به درک عمیق آموزهها و قوانین به صورتی عجیب و بنیادی کمک میکنند طوری که این دو سریال نه تنها تمام پیش فرض ها و ورودی های قبلی ما را تغییر می دهند و زیر و رو می کنند بلکه به ما کمک می کنند تا نمودهایی که این پیش فرض ها باعث عقب افتادگی ما یا دیگران می شوند را به وضوح ببینیم و درک کنیم تا در تله این پیش فرض ها نیفتیم این پیش فرض ها می توانند حتی اگر حرکتی رو به جلو داشته باشیم را نه تنها متوقف کنند بلکه حرکت ما را به عقب برگردانند
یک نمونه از این پیش فرض ها رو من چند روز پیش در یک مصاحبه دریک برنامه تلویزیونی دیدم که دوست داشتم آن را با خانواده ام یعنی شما به اشتراک بگذارم نمی دونستم چطور این کار رو کنم تا هدایت شدم به این مسابقه:⚘⚘⚘⚘⚘⚘
قضیه مربوط میشه به یک مصاحبه تلویزیونی صدا و سیما با یک دانشمند ایرانی که به کشور آمریکا به سازمان ناسا میره و اتفاقاً به خاطر این پیش فرض ها نهایتاً به ایران برمیگرده جالب اینه که این دانشمند در ناسا کارهای بسیار بزرگی کرده😲 و قبل از انقلاب به آمریکا رفته و بعد از انقلاب به ایران برگشته و این پیش فرض ها کاری با این دانشمند ایرانی میکنه که الان با این همه توانایی و دانش به زادگاهش در ایران برگشته و کاری خیلی ساده انجام میده که بسیار پایینتر از حد توانایهاش هست، من خلاصه ای از مصاحبه را برای شما مینویسم
تیتر مصاحبه این طور نوشته شده بود:
💥دانشمند ایرانی ناسا که به درخواست مادرش به ایران بازگشت.🤔🤔🤔🤔
مصاحبه رومن به دو قسمت تقسیم کردم قسمت اول رو برای شما می نویسم
مجری :چند سالتونه
مهمان:من ۷۰ سالمه و هر روز ورزش می کنم
مجری :از بچگی تون کار کردید
مهمان: بله من ۲۴ ساعته کمک پدرم میکردم در کشاورزی، تا اونجایی که میتونستم تابستانها کار میکردم و مخارج تحصیلم را خودم در می آوردم، بَنایی هم میکردم با برادرم.
مجری: آرزوی دوران بچگی شما چی بود
مهمان :عاشق درس بودم درونم همیشه یه چیزی بودکه میخواستم از این دنیا از این کهکشان ها، اصلاً از این زندگی از این فیزیک و اینکه پشت پِلن ها چی هست سر در بیارم
مجری :با این شرایط سختی که داشتید فکرمی کردید بتونید موفق بشید
مهمان: با این که وضع مالیمون خراب بود ولی امید داشتم به اونجاهاییکه میخوام میتونم برسم
تا اینجا قسمت اول بود که سراسر امید و ایمان به توانایی ها بود
قسمت دوم
مجری: آقا من اجازه دارم شما را معرفی کنم
مهمان: بفرمایید
مجری :آقای چرمهینی که قصه اش را تا اینجا شنیدید بچه روستاست،من بهتر است بگم پروفسور چرمهینی
مهمان: نه چرمهینی کافی هست
مجری: ایشون یکی از دانشمندان ناشناخته کشورمان هستند که از روستا به عشق تحصیل میرن آمریکا تحصیلات شان را می گذرانند میشوند کسی که در تکنولوژی فضایی آمریکا در ناسای معروف یک کار برجسته انجام میدهند همان ایرانی هایی که میشنوید در ناسای آمریکا کار می کنند یکیشون ایشون هستند
مهمان: قربان شما ،من در خدمت هستم
مجری: ما از این به بعد شما را دکتر پروفسور خطاب می کنیم
مهمان :نه همون چرمهینی، برای ماهمون چرمهینی کافی است ، ما در خدمتتان هستیم
تا اینجای مصاحبه را داشته باشید من یه چیزی داخله پرانتز در مورد پیش فرض هامون فهمیدم و اون اینه که به ما گفته شده انسان متواضع انسانی است که اگه ازش تعریف کردن سرش رو بندازه پایین و بگه نه اونقدر ها هم که شما میگید من خوب نیستم و ایشون هم با این همه توانایی هاش و موفقیت هایی که به دست آورده به مجری میگه به من نگید دکتر یا پروفسور همون چرمهینی کافی هست چون از بچگی به ما این پیشفرض گفته شده تواضع و فروتنی اینه که وقتی به این حد از دانش رسیدی و توانمند شدی اگه ازت تعریف کردن باید مثل درختی که بار بیشتری داره سرت رو پایین بیندازید و و اینطوری نشون بدی انسان متواضع و فروتنی هستی مثل این پروفسور که با این همه موفقیت هنوز میگه که همون اسم خالی برای من کافیست در صورتی که در یکی از قسمت های سریال زندگی در بهشت ما می بینیم که وقتی خانم شایسته به یکی از بچه های دوستانشون میگه که توچقدر باهوش و فوقالعاده هستی این پسر میگه yes I am یعنی بله من فوق العاده هستم این پسر که فرزند یکی از دوستان آمریکایی استاد هستند تعریفِ خانم شایسته رو تایید می میکنه و این پیش فرض رو برای من وهمه ما تغییر میده که وقتی از ما تعریف کردند به جای گفتن اینکه نه اینطوری هم نیست باید حقیقت رو تایید کرد و سرمون رو بالاتر از قبل نگه داریم و به خودمون افتخار کنیم
ادامه مصاحبه
مهمان : با وجود سختی هایی که داشتم پول هام رو جمع کردم و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و فوق دکترای مکانیک گرفتم و به امریکایی ها در حوزه استاتیک داینامیک، دیزاین، فابریشن درس می دادم و در همین حین رئیس دپارتمان یک مکانیک ویرجینیا به من گفت شما توانایی های زیادی دارید من شما را می فرستم به ناسا و منو فرستاد به ناسا ،در ناسا کار میکردم در سال ۱۹۸۶ یک اتفاق افتاد که سفینه شاتل آمریکا بعد از ۳۰ دقیقه و ۲۷ ثانیه بعد از پرتاب دچار مشکل شد و منفجر شد بعد از انفجار پرزیدنت ریگان رئیس جمهور آمریکا پشت تریبون آمد و گفت هر چه زودتر مشکل رو پیدا کنید و خلاصه اینکه من مشکل رو حل کردم و تمام مدارکش هست که به صورت کتبی همه رو دارم خلاصه اینکه شاتل دوباره در مدار قرار دادیم و موفق شدیم
مجری :آقا ببینیدچقدر کارش درسته این دکتر
مهمان: بعد از رفع مشکل ،رئیس جمهور آمریکا ۲۰۰ هزار دلارداد به ماتریال ویژه ناسا به دانشمندان خودشان، ۲۰۰ هزار دلار دادند ولی به من فقط یک پلیور دادن و گفتند بخواهی نخواهی تو یک خارجی هست من هم دیگه اونجا کار نکردم و به درخواست سوئدیها رفتم سوئد، چهار سال در سوئد بودم و دوباره آمریکایی ها گفتند بیا برای ما کار کن و گفتم شما مگه تو این ۵ سال چه گُلی به سر من زدید که حالا بیام برای شما کار کنم
مجری :چون میدونید که تصور خیلی ها این هست که اون طرف خیلی قدر نخبه ها و دانشمندان را می دونند🤔🤨
مهمان: شما اگر صد سال هم در کشور خارجی باشی همیشه خارجی هستی🤔🤨
مجری: چی شد که برگشتی به ایران
مهمان: به مادرم گفتم که من دعوت نامه از ژاپن دارم و در مرکز فضایی سوئد هم هستم مادرم گفت اگر بخواهی من ازت راضی باشم بیا و در شهر خودمون هزاران کار هست بیا اینجا مجبور نیستی بری ناسا یا مرکز فضایی سوئد، من هم به خودم گفتم من که خونم از خون مادرم رنگین تر نیست و من یک ایرانی ام و افتخار هم می کنم
مجری :برگشتی ایران و رفتی به روستایتان
مهمان: بله رفتم روستا پهلوی مادرم، مادرم دست آخر نمیتونست راه برود کولش می کردم و مردم با تعجب به من نگاه می کردن ومن میگفتم چرا تعجب می کنید ایشون یک روزی منو کول کردند حالا من دوکلاس درس خوندم برای خودم خوندم الانم من دارم ایشونو کول میکنم
در ادامه مجری از مهمان برنامه درخواست میکنه که بدون تعارف ترین جمله تان را بگوییدومهمام اینطور میگه:
مهمان: ایران از لحاظ منابع طبیعی واقعاً در دنیا تک است و بهترین افراد را دارد از لحاظ استعداد این ها می دونند که اگه ایران را ول کنند چهار ساله همه را جلو می زنند بخاطر همین هست که همیشه مشکلی مثل جنگ و مثل تحریم را به وجود میآورند که ایران نتواند رشد کند شما یک پرنده را که بال هایش را ببندید نمیتواند که پرواز کند اینها دارند در کشور ما همین کار را به سر ما می آورند ما بایستی دانا باشیم که هیچ کشوری نتواند به ما از هر لحاظ تجاوز کند
پایان مصاحبه—————–
سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا تمامی این پیش فرض ها رو برای من تغییر داد که اینطورنیست که: فقط ایران است که منابع طبیعی زیادی دارد فقط ایران است که دانشمند و نخبه دارد این پیش فرض را برای من تغییر داد که اینطور نیست که: آمریکایها فقط آمریکایی رو قبول دارن و بقیه رو بیگانه میدونن
تعدادی از کامنت هایی که در پایان این مصاحبه نوشته شده بود را من برای شما می نویسم که ببینید ماچه پیش فرض هایی روباتکرار در ناخودآگاه خود قرار میدیم
یکی نوشته بود:
دمش گرم با این همه علم آخر گدای مادر شد و بی ادعا و ساده در روستا زندگی میکنه
یکی دیگه نوشته بود:
شیر مادر حلالش
یکی هم نوشته بود:
نکنه جاسوس امریکاست
یکی دیگه نوشته بود:
واقعا انسان متواضعی
واز این دست کامنتا
شما میتونید مصاحبه کامل رو توگوگل سرچ کنید و ببینید من یه قسمت کوتاه رو نوشتم
وقتی این مصاحبه رو دیدم با خودم گفتم ای کاش این دانشمند ایرانی آگاهی هایی که تو دوره ها وفایلهای استاد بود رو میدونست اگه میدونست و عمل می کرد به قول استاد هرگز به موقعیتی هدایت نمیشد که برای انجام دادن کارِ به این بزرگی در ناسا فقط یک پلیور دریافت کنه
۱۰۰% اگر این آگاهی ها رو می دونست حتی بالاتر از یک آمریکایی با اون برخورد می شد اگر این آگاهی ها رو می دونست هرگز به درخواست مادرش به ایران برنمی گشت، و این پیش فرض رو که اگه به درخواست مادرش عمل نکنه مادرش ازش ناراضیه قبول نمی کرد،شاید اگر این آگاهی ها رو داشت هرگزبا دست خودش و با افکار محدودش جلوی پیشرفت خودش رو نمی گرفت برعکس در همونجا می موندو خیلی راه برای اینکه به مادرش بیشتر از الان خدمت کنه داشت و به مادرش هم ثابت می کرد که برای خدمت کردن به خلق حتماً نباید در مکان خاصی زندگی کرد
دوست داشتم در مورد این مصاحبه با شما صحبت کنم و بگم که آموزههای که در سایت هست در کنار سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا پیش فرض های مارو به گونه ای تغییر میده که به تمام مسائل و اتفاقات دور و برمون با عینک قوانین نگاه کنیم،و همه چیز رو از فیلتر قانون رد کنیم و اون چیزی رو که میتونه کمک کننده باشه بپذیریم
امیدوارم که تونسته باشم ردپایی رو از خودم دراین خانواده بجا گذاشته باشم🌹🌹🌹🌹۱۱
چقدر خوشحالم که کامنت شما رو خوندم و چقدر زیبا خلاصه ایی از یک مصحبه رو نوشتین و در انتها یاداور شدین که وقتی با عینک قوانین به هر موضوعی نگاه کنیم خیلی راحت دچار پیش فرض ها و اطلاعات نادرست و محدود یکنفر نمیشویم. حالا اون شحص میخواد دانشمند یا پروفسور ایرانی مثل ایشان باشه یا بقول استاد عزیزمون پروفسور هاوکینز باشه. واقعا ممنونم ازتون…
براتون از خداوند بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو میخوام
واقعا وقتی باتوجه به قوانین به مسائل و اتفاقات دور و برمون نگاه میکنیم،البته بدون قضاوت دیگران (که مثلا فلانی چرا اینجوریه و….) ردپای اثرات قوانین رودرهرلحظه به وضوح میبینیم،و با این قوانین زندگی میکنیم
سلام آقا محمدرضا واقعا کامنت مفید و عالی بود و باعث شد متوجه باورهای غلطی در وجودم بشم که قبلا داشتم و تو این مدتی که با شما عزیزان و این آموزه ها آشنا شدم کمی کمرنگ شده، برام واضح بشه:
یکیش این قضیه تواضع الکی و احمقانه که خودم درگیرش بودم و چقدر پدرم دراومد که تونستم به خودم بفهمونم که اینا تواضع نیست بلکه عدم احساس لیاقت و عدم داشتن عزت نفسه
بعدی اینکه چقدر خوب به این نکته اشاره کردید که ادم هر چقدر هم که پیشرفت کنه و از دید بقیه خیلی موفق باشه ولی باورهای غلطش رو ریشه ای حل نکنه (باور عدم لیاقت . باور اینکه تو تو امریکا شهروند درجه 2 یا 3 هستی و هیچ وقت درجه 1 نمیشی باور اینکه هرچقدر هم کارت رو عالی انجام بدی این کافرای خدا نشناس قدر تو رو نمیدونن باور اینکه ما هر جا بریم و هر چی بشیم بازم اونجا ی اجنبی و غریبه هستی و باور اینکه وطن ادم ی چیز دیگه اس و این حدیث که نمیدونم درسته یا نه که حب وطن از ایمانه؟!! در حالی که قران میگه اقا اگر اوضاع برات ناخوشایند بود محاجرت کن زمین خدا بزرگه) در کل واقعا کامنت عالی بود و از اونجایی که من خیلی وقته دیگه تلویزیون نگاه نمیکنم مخصوصا اخبار رو ممنونم که عالی و مفید این اطلاعات رو در اختیارم گذاشتید💐
سلام ممنونم ازدیدگاهتون،واقعا آموزه های استاد تاثیر بسیار بسیار زیادی در اینکه هر پیش فرضی رو قبول نکنیم داره مثل پیش فرضی که مجری درمورد اینکه وقتی نخبه ها میرن آمریکا،اون جوری که فک میکنن نیست واصلاتحویلشون نمیگیرن وپیش فرضهای دیگه که من ننوشتم،و سریال زندگی دربهشت و سفر به دور آمریکا بسیار کمک کننده هستند برای اینکه در تله این پیش فرضهای نیافتیم
خدایا ازت سپاسگزارم که بهم فرصت نوشتن دادی چون در شرایطی دارم مینویسم که کنترل ذهنم به شدت برام سخته ولی من یاد گرفتم که باید بتونم در شرایط سخت ذهنم و کنترل کنم
چقدر این آیه به من آرامش میده ( ان مع العسر یسرا) با هر سختی آسانی هست
خدایا شکرت که بر نجواهای ذهنم که اجازه نوشتن نمیداد غلبه کردم
پس خدایا با هدایتت خودت مینویسم
قطعا من هم مثل اکثر مردم طبق اون چیزایی که تو رسانه ها دیده و شنیده بودم ذهنیت غلطی از امریکا داشتم
✅من فکر میکردم که کشور امریکا مردم بسیار بی بند و باری داره ولی برای اولین بار از اونجایی ذهنیت من شروع به تغییر کرد راجب مردم امریکا که استاد در یکی از فایلهای تمرکز بر نکات مثبت از یک فروشگاه فیلم گرفتن و توضیح دادن که اولا اون قسمتی که مشروبات الکلی میفروشن جدا از فروشگاه هست و موضوعی که خیلی برام جای تعجب داشت این بود که استاد گفت به افراد زیر 21 سال مشروب و سیگار نمیفروشن و به افراد دیگه هم با داشتن کارت شناسایی میفروشن
با اینکه تو امریکا خوردن مشروبات الکلی آزاد هست ولی این کشور به شدت قانون منده و جای تحسین داره
و برعکس کشورهای دیگه که حتی خوردن مشروبات ممنوع است ولی استاد گفت من تا به حال یک فرد مست تو خیابون ندیدم
یا تو سریال زندگی در بهشت که اصلا یه خیابون مخصوصی وجود داشت برای یک سری تفریحات افراد بزرگسال
✅انقدر که تو رسانه ها فقط از تیراندازی تو امریکا گفته بودن و اگه هم یه اتفاقی میفتاد بولد میکردن و تمرکز میکردن رو اون اتفاق من اصلا از امریکا رفتن میترسیدم و همیشه فکر میکردم که اونجا جون آدم در خطره و هر اتفاقی میفته و پلیس هم کاملا بی توجه هست
یعنی اگه الان به مادر من بگی من میخوام برم امریکا زندگی کنم میگه نه مردم اونجا دچار جنون هستن و ممکنه بی خود و بی جهت بهت حمله کنن و بهت تیر اندازی کنن
انقدر که رسانه ها رو ذهنش تاثیر گذاشتن
ولی با سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت مهم ترین چیزی که از مردم امریکا یادگرفتم این بود که انسانهای سپاسگزاری هستن انسانهای شادی هستن و در لحظه زندگی میکنند بسیار انسانهای مهربانی هستن مخصوصا اون قسمتی که استاد گفتن طوفان اومده بود و همسایه ها حواسشون به خونه استاد بوده
✅یا مثلا من خیلی این کشور رو بی قانون میدونستم چون اسلحه اونجا آزاده و میگفتم چقدر جنایت کارن
ولی استاد توضیح داد که اسلحه آزاده چون اگه یه نفر بیاد تو خونه دزدی تو میتونی اونو بزنی پس هیچ کس جرات نمیکنه بره دزدی چون احتمال داره که کشته بشه
پس امنیت تو این کشور خیلی بالا هست
✅من همیشه از دیگران شنیده بودم که تو امریکا اصلا با ایرانی ها برخورد خوبی ندارن و خیلی بد رفتار میکنن با ایرانی ها ولی تو سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا احساس کردم بهترین مردم دنیا امریکایی ها هستن
✅ما یه مشتری داشتیم که خودش یه مدت تو امریکا زندگی کرده بود و جالبه که به هیچ کدوم از این مواردی که میگم برخورد نکرده بود ولی از ترس چیزایی که شنیده بود برگشته بود ایران
اون فقط شنیده بود که
امریکا امنیت نداره و از یه ساعتی به بعد نمیتونی تو خیابون باشی چون امکان داره هر بلایی سرت بیاد ولی ما خانم شایسته رو میبینیم که خیلی وقتا تنها بوده ولی هیچ مشکلی نه تنها پیش نیمده بلکه مردم با عشق بهشون کمک کردن یا کارش رو راه انداختن
بیشتر از اون قسمت لذت بردم که خانم شایسته تنها بودن و دوتا آقا اومدن کار تعمیرات و به بهترین شکل انجام دادن
یا تو فلوریدا که اصلا نبوده ولی میگفت فلوریدا به قدری تمساح داره که اینا وسط خیابون راه میرن و جلو در خونه هر کسی یه تمساح خوابیده و مردم خیلی وقتا نمیتونن از در خونه بیان بیرون
ولی من چیزی جز زیبایی تو سریال زندگی در بهشت ندیدم
✅در مورد خانواده که کلا فکر میکردم بین امریکایی ها اصلا چیزی به نام خانواده وجود نداره و اکثرا روابط نامشروع با هم دارن
ولی چقدر من درس گرفتم از خانواده آقای رایان که روابطشون به شدت بهتر و زیباتر و عالی تر از خیلی خانواده های ایرانی بود
✅راجب طبیعت امریکا که فکر میکردم اونجا همش طوفان های وحشتناک میاد چون تلوزیون خیلی میگفت که فلان جا امریکا طوفان اومد و انقدر آدم کشته شدن
ولی به این درک رسیدم که خوب بلایای طبیعی تو کشور خودمون هم هست این طبیعیه
ولی استاد راجب طوفان مایکل توضیح داد که انقدر قشنگ مدیریت شده که تعداد خیلی خیلی کمی کشته شدن که اونم به خاطر بی توجهی خودشون بوده
✅یادمه استاد تو یه فایلی گفتن که یه کار بانکی داشتن و رییس بانک با روی بسیار خوش کارشون و انجام داده و در آخر وقتی استاد ازش پرسیده اهل کجایین گفته من اسرائیلی هستم
ولی ما انقدر ذهنمون منفی راجب اسرائیل و امریکا که واقعا اگه یه اسرائیلی ببینیم شاید بترسیم ازش
اکثر این ذهنیت منفی هم به خاطر رسانه هاست
تو کشور خودمون هم بارها اتفاق افتاده که اصلا طرف یکی از اعضای خانوادش و نابود کرده ولی رسانه ها هیچ وقت رو اون تمرکز نمیکنن
و تمام فکرشون رو امریکاست
تو یکی از لایو ها یکی از استاد پرسید نظر امریکایی ها راجب ایرانی ها چیه و استاد گفت اصلا امریکایی ها نظری ندارن راجب ایرانی ها
ولی این ما هستیم که تمام تمرکزمون رو گذاشتیم رو اونها
من با سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا فهمیدم که مردم امریکا تمام تمرکزشون رو اینه که شاد زندگی کنن و از زندگیشون لذت ببرن به خاطر همینه که هر لحظه هدایت میشن به شادی بیشتر و زندگی بهتر و زیبایی های بیشتر
✅✅ درس هایی که من دریافتم
✅ما در جهان دو قطبی زندگی میکنیم یعنی جایی که هم خوبی داره و هم بدی داره حالا این ما هستیم که با کانون توجهمون تعیین میکنیم که دوست داریم به کدوم سمت بریم
این ما هستیم که انتخاب میکنیم دوست داریم به سمت خوبی ها و زیبایی ها بریم یا به سمت بدی ها و نازیبایی ها
تو کشور امریکا هم مثل همه جای دنیا شرایط و انسانهای خوب و بد داره بستگی داره که ما چطوری نگاه کنیم و ما در مدار چه چیزی قرار بگیریم
اگه تمرکزمون رو زیبایی ها و خوبی هاش باشه پس هدایت میشیم به جایی که فقط خوبی و زیبایی و نعمت و ثروت و شرایط عالی رو میبینیم و تجربه میکنیم
✅اکثر این باورهای اشتباه در مورد امریکا از رسانه ها اومده و در ذهن ما شکل گرفته پس به خاطر همینه که استاد انقدر تاکید داره که تلوزیون رو حذف کنیم چون تمرکز ما رو میبره به سمت ناخواسته ها
✅اجازه ندیم که هرکسی هر زباله ای رو وارد ذهن ما کنه و ما با چشم بسته اونو بپذیریم اگه حرفی یا مطلبی میشنویم خودمون تحقیق کنیم و حداقل از خودمون بپرسیم آیا این مطلب کمکی به ما میکنه یا ؟ آیا در جهت خواسته های من هست یا نه ؟
از کجا بفهمیم که این همه باورهای منفی و قضاوت ها در مورد امریکا حقیقت نداره؟
چون احساس بدی در ما ایجاد میکنه و هرچیزی که به ما احساس بدی بده حقیقت نداره و فقط ما رو از مدار خواسته هامون دور میکنه
✅دنیا رو فقط از زاویه دید خودمون نگاه نکنیم یه کم دیدمون رو وسیع تر کنیم
ما تا زمانی که چیزی رو تجربه نکردیم از کجا بفهمیم خوبه یا بد؟
تا زمانی که نرفتیم امریکا از کجا میدونیم که رسانه ها درست میگن ؟
اگه کسی حرفی میزنه باید تو امریکا زندگی کرده باشه و مثل استاد تجربه زیادی داشته
✅من یه مطلبی رو تو یکی از کامنتهام نوشته بودم اینجا هم میگم
نکته ای که برام جالبه و مهم هست اینه که ما داریم قانون رو آموزش میبینیم و یاد میگیریم و الان داریم تازه تو زندگیمون عمل میکنیم ولی امریکایی ها نا خود آگاه دارن این کار و انجام میدن یعنی همشون دارن عمل میکنن یعنی تو کشورشون این موارد که برای ما تازگی داره و ما داریم یاد میگیریم برای اونا عادیه پس اینجا به من ثابت میشه که یک سری از باورهای محدود کننده تو ایران وجود داره که از قدیم به ما گفتن و ما بدون آگاهی پذیرفتیم و اشتباه هم هست چون استاد داره قانون رو یاد میده و من دارم تو رفتار امریکایی ها همون چیزی که استاد میگه رو میبینم پس بازم به من ثابت میشه که استاد داره درست میگه
✅و در آخر سعی کنیم منبع انتقال خبرهای خوب و و زیبایی ها و عشق و صلح باشیم سعی کنیم زیبایی ها و قشنگی ها رو جاری کنیم تا اونا رو به زندگی خودمون دعوت کنیم
مثل استاد و خانم شایسته که هم بر زیبایی ها تمرکز میکنن و هم زیبایی ها رو دارن انتشار میکنن و جاری میکنن و هر لحظه هدایت میشن به زیبایی ها و خوبی های بیشتر
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی وزیبایی و عزتمندانه
سلام به استاد عزیزم و مریم عزیزم
بنویسید که قبل از برنامه سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت چه دیدگاهی درباره آمریکا داشتید؟
بنیان خانواده و روابط خانوادگی : پیش فرضهای ذهنی من ، تو یک خانواده آمریکایی پدر خانواده علاوه بر همسرش یه دوست دختر هم داره و مادر خانواده هم علاوه بر همسرش یه دوست پسر هم داره و به هم دیگه خیانت میکنندو این مرسوم هست . و بچه ها هم از همان دوران ابتدایی در مدارس با جنس مخالف خودشون وارد رابطه میشند . پدر و مادر هر دو شاغل هستند و تایم بسیار زیادی از روز رو بچه ها رو به حال خودشون رها میکنند و هیچ رابطه عاطفه ای بین بچه ها و والدین برقرار نمیشه . بچه ها از سن ۱۵ سالگی باید حتما مستقل و تنها زندگی کنند و اونها هم با جنس مخالف خودشون هم خونه میشن و روابط نا مشروع و متعددی برقرار میکنند و اون خانم که باردار میشه اصلا نمی دونه پدر این بچه چه کسی هست ودر آخر یا سقط میکنند بچه رو یا مجبور میشه بدون پدر، بچه رو با مسئولیت خودشون بزرگ کنند. بیشتر خانواده ها بچه نمیارند و ترجیح میدند که یه حیوون مثل سگ یا گربه نگه دارند .ازدواج در اونها صورت نمی گیره بیشتر رابطه ها دوستی با جنس مخالف هست و هر وقت بخواند راحت همدیگه رو بدون هیچ تعهدی ترک میکنند و با شخص دیگه ای رابطه برقرار میکنند . پدر و مادرها بسیار با هم بد رفتاری میکنند و چون قانون از خانم ها حمایت نمیکنه، خیلی راحت مردها زنان خودشون رو میزنند و بدترین رفتارها رو دارند.تو یک خانواده زن و مرد هر کدوم باید تمام هزینه های خودش رو خودش تامین کنه و مرد هیچ مسئولیتی در این مورد نداره و هیچ حمایت مالی از طرف مرد خانواده انجام نمیشه
روابط اجتماعی : پیش فرضهای ذهنی من ، مردم کمترین رابطه رو در اجتماع با هم دارند حتی همسایه ها اگر سالها در یک محیط زندگی کنند اصلا همدیگه رو نمی شناسند.توی حوادث مترقبه وغیر مترقبهپیش میاد اصلا به همدیگه کمک نمیکنند و هر کسی فقط به فکر خودش هست .
میزان امنیت اجتماعی : پیش فرضهای ذهنی من ، اسلحه و سلاح سرد رو در دسترس بچه ها قرار میدند و اونها بدون اینکه کنترلی تو احساسشون داشته باشند و بدون اینکه آموزشی درباره استفاده درست از این سلاح ها داشته باشند اسلحه تو دست میگیرند و دانش آموزها و معلمان خودشون رو به قتل میرسونند.بزرگترها هم اسلحه به دست آماده هستند تا با کوچکترین مخالفتی که باهاشون میشه طرف مقابل رو به قتل برسونند و هیچ محاکمه ای هم صورت نمی گیره.بچه ها هم از همون سن نوجوانی موادمخدر مصرف میکنند و مشروبات الکلی می خوردند و بزرگترها هم اغلب مست تو خیابونها راه میافتند وبه حقوق دیگران تعدی میکنند دعوا میکنند تجاوز میکنند . پلیس آمریکا هم که بدترین رفتار رو با مردمشون دارند تو اعتراضاتی که مردم راه میندازند بدترین ضرب و شتم ها رو دارند و مردم رو میکشند.پلیس آمریکا مافیا داره که با هم دیگه زدوبند میکنند و مواد مخدر رو اجازه میدند که به دست مردم برسه و سیاه پوستها رو میکشند. شنیده بودم که تو آمریکا از ساعت ۹ شب به بعد اصلا نمیشه تو خیابونها راه رفت چون یه عده ای افراد مست هستند که به خانمها تجاوز میکنند و یا از مردم دزدی میکنند . تو مترو چون زن و مرد باهم تو واگنها هستند به خانمها نگاه بدی دارند .
طبیعت این کشور : پیش فرضهای ذهنی من،تو فیلمهای وسترن دیده بودم که این فیلمها تو یه محیط بی آب وعلف که به فاصله هر چند کیلومتر یه دونه کاکتوس بود بیابونی وخشک با کوهای سنگی بدون هیچ درختی نبود. زمستانها هم اخبار میگفت به قدری برف اومده که هیچ کسی نمیتونه بیرون بیاد اب وبرق وگاز قطع شده مردم تو سرمای وحشتناک از سرما میمیرند دولت هم نمیتونه کمک رسانی کنه مردم گرسنه تو سرما هستند . طوفانهایی تو آمریکا میاد که خونه مردم رو کلا از زمین بلند میکنه و پرت میکنه یه طرف دیگه
آزادیهای مشروع ویا نا مشروع : پیش فرضهای ذهنی من،شنیده بودم که خانمها با همون لباسهای بیکینی که کنار ساحل هستند با همون لباسها تو خیابونها رفت وآمد میکنند .جوونها از هر سنی میتونند مواد مخدر و سیگار استعمال کنند . رابطه جنسی تو مهمونیها آزاده هم جنس گرایی در عموم تو آمریکا آزاده و مورد تایید دولت هست
انسان دوستی با نژاد پرستی : پیش فرضهای ذهنی من، با توجه به فیلمهایی که ساخته شده بود وتو اون فیلمها نشون داده میشد که آمریکاییها بدترین رفتارها رو با سیاه پوستها دارند اونها رو برده میگیرند ازشون کار میکشند تو مزارع ازارشون میدند بهشون میگند کاکاسیاه و اونها به عنوان برده میخرند و مالکش میشن این فیلمها رو تو مناسبتهای خاصی مثل روز قدس به صورت پشت سر هم هر شب از تلویزیون به مدت تقریبا ده روز نشون میدادند به ایرانیها توهین میکنند اونها رو مردمی فقیر وبی فرهنگ میدونند و مساجد ایرانیها رو تو آمریکا آتیش میزنند قرآن رو آتیش میزنند هرجا خانم با حجاب ببینند حجاب رو از سرش بر می دارند به ایرانیهای که حجاب دارند اجازه تحصیل تو دانشگاه و مدارس رو نمیدند و اجازه کار تو مراکز دولتی و شرکتها رو نمیدند . پایین ترین رتبه کاری رو به ایرانیها میدند از ایرانیها بدشون میاد.
خشونت :پیش فرضهای ذهنی من ، شنیده بودم که دولت آمریکا بمبهای هسته ای ساخته که به راحتی میتونه با اونها یک کشور بزرگ رو نابود کنه . آمریکا یی ها تروریست هستند و دانشمندان رو ترور میکنند . مردم آمریکا به راحتی از اسلحه خودشون استفاده میکنند و هرکسی رو که مخالف نظرشون باشه به قتل میرسونند.
میزان آزادی های مذهبی : پیش فرضهای ذهنی من، ایرانیها باید اونجا دین خودشون رو منکر بشند و اصلا از دین و مذهب خودشون صحبت نکنند تا بتونند اونجا آزاد باشند وراحت زندگی کنند . آمریکاییها هیچ اعتقادی به خدا ندارند .
کیفیت کسب و کارها:پیش فرضهای ذهنی من، شنیده بودم که دانشجوهای آمریکایی برای تهیه مخارج تحصیلی خودشون ساعتها تو رستورانها و کافی شاپهاظرف میشورند و پایین ترین سطح شغلی رو جوونها دارند و فقط مجبورند کارکنند تا هزینه هاشون تامین بشه . هرچیزی که بخواند از کشورهای دیگه وارد میکنند
صداقت مردم : پیش فرضهای ذهنی من، آمریکا رو شیطان بزرگ و دروغگو معرفی میکردند . می گفتند آمریکا از سیاست تفرقه بنداز و حکومت کن استفاده میکنه
سوال دوم چرا این نگرش را داشتید و این پیش فرضها را چه منبعی و چگونه شکل گرفته بود (خانواده ،تلویزیون و رسانه های جمعی ،جامعه و مدرسه و ….)؟
ابتدا از خانواده شنیده بودم که اونها همیشه از ظلمی که آمریکا به ایران کرده بود صحبت میکردند از تحریمهای که کردند و جلو پیشرفت ایران رو گرفتند و دارو رو تحریم کردند وسایل پزشکی رو تحریم کردند خیلی از مریضها به خاطر این تحریمها از بین میرندمیرند . بعد تو تلویزیون و اخبار که به شدت تو این زمینه که امریکارو بد نشون بدند بسیارفعال بودند . فیلمها و مستندهایی که از آمریکا نشون میدادند و باز از ظلمی که آمریکا میکنه صحبت میکردند. تو مدارس هم از همون ابتدا سر صف با شعار مرگ بر آمریکا شروع میکردند تا برسیم جلو در کلاس هم پرچم آمریکا رو مینداختید رو زمین جلو پای ما و می گفتند این پرچم رو له کنید بعد بیاید تو کلاس . تو مراسم دهه فجر و روز قدس هم کلی برنامه داشتیم از درست کردن مترسک ریس جمهور آمریکا تا نوشتن کلی شعار در مورد آمریکا رو مقوا تا نوشتن کلی مقاله در مورد جنایتهای آمریکا و…. تلویزیون هم به این مناسبتها کلی برنامه داشت از خواننده هایی که در مورد جنایتهای آمریکا شعرها سرودند و خوندند . کلی تصویر از کاخ سفید و کاخها و برج های آمریکا نشون میدادند کنار خرابه های فلسطین و افغانستان و می گفتند هیچ کاخی بنا نمیشه مگر اینکه میلیونها خونه مردم مظلوم خراب بشه و با موسیقی و ترانه های ضد آمریکا ادقام میکردند و به حدی ناراحت کننده بود این تصاویر که خواهرم در زمانهای بچگی خودش از دیدن این تصاویر گریه میکرد . هر جمعه هم در نماز جمعه شعار مرگ بر آمریکا به صورت جمعی وبا صدای بلند گفته میشه و خطبه نماز جمعه هم در مورد ظلمها ی آمریکا بود و در زیارت مکه هم در صحرای عرفات برنامه ای به عنوان برائت از مشرکین برگزار میشد که در اونجا با صدای بلند مرگ بر آمریکا سرمیدادند و همه این برنامه ها رو ما از تلویزیون می دیدیم
سوال سوم دیدن مستندات برنامه سفر به دور آمریکا و سریال زندگی دربهشت چه تغییراتی در نگرش شما درباره آمریکا در این جنبه ها ایجاد کرده است ؟
تو مستند سفر به دور آمریکا در مورد طبیعت که هر جا شما میرفتید پر از درخت وسرسبزی بود پر از استیت پارکهای سرسبز و وسیع بود که در نهایت امنیت، شما اونجا روزها میموندید و فضایی پراز آرامش و تمیزی و بارانهای فراوان و هوای عالی آسمون پراز ابرهای پفکی خوشکل و زیبا و هوای عالی و گرم و معتدل و خانواده هایی که تو استیت پارکها بودند در نهایت احترام با شما برخورد میکردند و ساعتها کنار هم میشستید و غذایی که داشتند رو با شما شر میکردند و شما هم غذای خودتون رو با اونها شر میکردید تو همه خانواده ها والدین و بچه ها در نهایت احترام با هم برخورد میکردند و کلی بچه داشتند و کلی امکانات در اختیار بچه هاشون میزاشتند تو سریال زندگی دربهشت خانواده آقای رایان که بسیار زن و شوهر خوبی بودند و پدر مادر عالی بودند به بهترین نحو با بچه هاشون برخورد میکردند و اونها رو عالی تربیت کرده بودند کلی امکانات در اختیارشونه گذاشته بودند و اون چند تا خانواده ای که تو پارادایس اومدند و چادر زدند چققققدر با بچه هاشدن رابطه عالی داشتند چقدر با شما عالی برخورد میکردند چقدر روابط عالی داشتند و خانواده رایان چقدر توحیدی بودکلی نوشیدنی،پتو و پنکه وسایل بازی برای خودشون آوردند چقدر فرهنگ بالایی داشتند خودشون غذای خودشون رو درست میکردند چقدر به عقاید شما احترام میزاشتند وبا کفش داخل خونه نمیومدند .تعداد فرزند تو این خانواده هایی که من تو این دو مستند دیدم از دوتا فرزند شروع میشد تا ۵ تا بچه داشتند . ایبر سیتی که رفته بودید دیدم که چه قانونمند هستند و بچه های زیر ۱۸ سال اجازه استعمال سیگار ندارند و از یه ساعتی به بعد تو شب از حضور بچه ها تو اون منطقه جلوگیری میکردند. نظمی که تو جشن بود بعد از مسابقه فوتبال آمریکایی مردم با اینکه مشروب می خوردند رفتارشون عالی بود چقدر به همدیگه احترام میزاشتندو چقدر این مردم شاد بودند و اون تصاویری که از مسابقه هاکی رو یخ نشون دادید چقدر این مردم در کمال احترام و نظم و شادی بودند و تو سریال زندگی در بهشت اون افرادی که برای کار به پارادایس میومدند چقدرتوحیدی با ابزار کامل وعالی کار میکردند . چقدر امنیت رو من تو این سریال دیدم که شما کلی بسته از آمازون براتون میومد و روزها با مشمایی که اداره پست روش میکشید بیرون پارادایس میموند و در پارادایس هم اصلا قفل نمی شد. تو یکی از لایوهاتون دیدم که مردم معترض جلوی برج جمع شده بودند و پلیس هیچ کاری به اونها نداشت و اجازه میداد که حرفشون رو بزنند. کنار ساحل سیساید زن و مرد در کمال آزادی و امنیت و راحتی تفریح میکردند و اصلا هیچ کاری به هم نداشتند و چقدر خانمهایی رو دیدم که حتی با مقنعه اونجا بودند و کوچکترین بدرفتاری و نگاه بدی بهشون نمی شد. خانمها کنار ساحل با بیکینی بودند وقتی میخواستند از ساحل خارج بشن و لباسهای خودشون رو میپوشیدند . نظم و تمیزی این کشور که تو کل این مستندهایی که دیدم یک دونه هم اشغال رو زمین ندیدم . چقدر کارآفرین تو این کشور دیدم مثل اون زن و مرد مجارستانی که تنور پیتزا میساختند و چقدر این مردم تو کسب و کارشون بهترین تولیدات رو داشتند و چقدر ابزار و وسایلی که تو زندگی دربهشت میخریدید از بهترین نوع و کیفیت بود و برای رضایت مشتری بهترین کالا رو تولید میکردند و برخورد اون آقایی که ازش تراکتور رو خریدید در کمال احترام بود و تمام تلاشش رو میکرد که چیزی که شما میخواید رو بهتون بده .تو سریال زندگی در بهشت دیدم که خونه هایی که نشون میدادند اصلا دیوار نداشت و امنیت اجتماعی اونجا کاملا مشهود بود. ازدواج آقای چاره جو با همسرش که آمریکایی بود و خوشبخت بودند
استاد جان و مریم عزیزم شما منو و بچه های سایت رو با واقعیت آمریکا آشنا کردید و من یاد گرفتم هر پیش فرضی رو نپذیرم و ورودیهای ذهنم رو کنترل کنم واقعیتها رو خودم با تحقیق بهش برسم تا بدون هیچ مقاومت ذهنی هدایت بشم به آمریکایی که من عاشقش شدم و با ذهنیت درستی که پیدا کردم با شرایط دلخواهم مواجه بشم
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار. از ذره ذره تلاش های شما بینهایت سپاسگزارم.
این فایل رو قبلاً دیده بودم،و البته چون نشانه ام بود بازم دیدمش و امروز تصمیم گرفتم براش کامنت بنویسم. با اینکه به درستی و صداقت صحبتهای شما اطمینان داشتم ولی بازم شنیدن یه نکاتی برام باعث تعجب میشد، و این تعجب کردن یعنی اینکه یه جاهایی هنوز باورهای غلط وجود داره و هنوز پاشنه های آشیلی هستن که باعث بوجود آمدن یه فاصله فرکانسی میشه بین حقایق جهان و حقایق زندگی من.
آره حق با شماست ، با اینکه تلویزیون ندارم ولی گوشه و کنار صداش به گوشم میرسه که همیشه اخبار داره از فجایع آمریکا حرف میزنه ولی حتی یکی از دستاوردهای علمی و صنعتی و اقتصادی شون رو بیان نمیکنه. اگه یه شبکه تلویزیونی رو تاسیس کنیم که بخواد فقط دستاوردهای اسپیس ایکس ، ناسا، تسلا موتورز ، و استارلینک رو صحبت کنه، وقت کم میاریم. قبلاً از دوستان شنیده بودم که شبکه ماهواره ای وجود داره که فقط و فقط داره موفقیت ها و دستاوردهای نظامی آمریکا رو پخش میکنه ناناستاپ. و تمومی نداره. حالا همین مقوله منفی ها در مورد آمریکا در مورد خودمون متاسفانه داریم اجرا میکنیم. یعنی اگه یه شبکه تلویزیونی راه بندازیم توی ایران و فقط دستاوردهای طلایی خود ایران در دانشگاه ها در کشتی رانی ، صنعت، اقتصاد، گردشگری ، طبیعت و و و … رو برای مردم پخش کنیم قطعاً شرایط خیلی بهتر خواهد بود. ولی ما در مورد نکات مثبت خودمون هم بدبینانه و با خست عمل میکنیم.
چند وقت پیش یادمه توی محل کارمون چندتا تجهیزات صنعتی ضروری رو با دور زدن تحریم ها از خارج خریدن آوردن. و بعداً برای راه اندازی شون مراسم افتتاحیه گرفتن. کلی تزئیات و پرچم نصب کردن و بعداً دو تا پرچم بزرگ آمریکا و اسرائیل رو روی زمین ترسیم کردن که افراد از روی این دوتا پرچم رد بشن. در تعجب بودم از اینکه اسرائیل رو به رسمیت نمیشناسیم ولی بعداً پرچمش رو میذاریم بعنوان کشور متخاصم در حالیکه اسرائیل هیچوقت ما رو تحریم نکرد چون در قد و قواره ما نبود. اسرائیل یه کشور بسیار کوچیکه که جمعیتش کمتر از یک دهم ماست، وسعت خاکش یه صدم ما هم نیست. آمریکا اینقدر دستاورد علمی و صنعتی و اقتصادی داره. همین الان بسیاری از تجهیزاتی که دارای همونجا استفاده میکنیم یا آمریکایی هستن یا تحت لیسانس آمریکا توی اروپا تولید شده. ولی این کار توهین به پرچم یه کشور دیگه هیچوقت توی آمریکا اتفاق نیافتاد. توی اون قسمت سفرنامه دیدیم که پرچم ایران توی ایالت کنتاکی نصب شده بود. یا مراسمی که چند وقت پیش شما شرکت کردین. این خودش نشانگر فضای حاکم بر باورهای مردم یه سرزمینه.
کشوری که اینقدر جمعیت فعال داره ، متخصص و تحصیل کرده، منابع طبیعی فراوان، منابع انرژی فراوان و همه هر آنچه نیازمند هست برای رشد و پیشرفت در همه جوانب متاسفانه 90% توان و انرژی ما متمرکز شده به دیگران. اینکه بقیه چیکار میکنن،چی میگن و …
اون تبلیغات منفی و ذهنیتهای منفی بیشتر از ما علیه آلمان هم وجود داره. هنوز خیلیها به آلمان دید مثبتی ندارن. ولی آلمان متمرکز شد روی خودش و به رشد و پیشرفت علمی و صنعتی و اقتصادی رسید.
هر چند گفتن ما هم فایده ای نداره و ما باید روی خودمون متمرکز باشیم. و جهان فارغ از اینکه شرایط برای دیگران چی باشه برای ما شرایط دیگری رو رقم خواهد زد. ولی ته ته همه این صحبتها اینکه آره ، جا داره به باور های غلط گذشته شک کنیم. و حقیقت رو خودمون کشف کنیم.
من این مدتی که روی قرآن تمرکز کردم و دارم میخونم و دریافتهای خودم رو مینویسم ، به این نتیجه رسیدم توحید اصلی ترین موضوعی هست که باید بهش بپردازیم، توحید اصله، یا بهتره بگم اصلی ترین اصل از اصول دین. یه سری فروع دین هم به گفته همین دوستان مذهبی وجود داره، که نماز و روزه اولین فروع دین هستن. ولی اصول دین نیستن. حجاب خانمها حتی توی فروع دین هم نیست. نمیدونم این فروع و اصول رو کی بنا نهاده ولی میگم OKصد در صد مورد پذیرش من، من بهش احترام میذارم. من روزانه ده ها بنر توی سطح شهر میبینم در خصوص فرزندآوری و حجاب … دریغ از یه بنر که از توحید حذف بزنه. ما اصلی ترین اصل رو رها کردیم و بهش نمیپردازیم.
من هر چقدر سرچ کردم خداوند توی قرآن داره میگه «طلب بخشش و آمرزش از گناهان و اشتباهات گذشته» و موضوع دیگه «شکرگزاری و مرور نعمات» نعماتی که همین الان داریم. خدا کار پیچیده ای ازمون نمیخواد. احساس خوب ناشی از آمرزش و احساس خوب ناشی از دارندگی نعمات. احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب.
من فکر میکردم چقدر سخته که توی کشوری مثل آمریکا انسان ثروتمندی باشیم چون هر چی بدست می آوریم باید مالیات گزاف بدهیم و ترس از مالیات داشتم و این باور از حرفهای دوستانم درباره اروپا و آمریکا در ذهنم شکل گرفت و الان فهمیدم وقتی مالیات میدهیم اولا وابسته به دولت نیستیم و ثانیا امکانات رفاهی بیشتری داریم.
2_باور اشتباه درباره “نا امن بودن آمریکا”
وقتی دوستم سفر کرد به آمریکا می گفت برای دختر خطرناکه و در همه جای شهر امنیت نیست و همچنین بسیار شنیده بودم که حتی توی حیاط خونه کسی نمیشود رفت چون همه تفنگ دارن
که استاد بسیار عالی در سفر به دور آمریکا توضیح دادند که اتفاقا این امنیت بالای آمریکا هست که هیچکس حق دزدی ندارد و صاحب خانه حق دفاع از ملکش را دارد پس دیگه اصلا کسی دزدی نمی کنه چون میدونه نباید وارد ملک کسی بشه و جونش دست خودشه، و از طرفی باغچه خانم بورلی به من نشان داد چقدر این انسانها سخاوتمند و مهربان از یک مهاجر و غریبه که از کنار باغچه رد بشه استقبال می کنند وقتی دیدم با عشق گلهاشو نشان می داد و توضیح می داد و استاد و مریم بانو را دعوت به حیاط زیبایش کرد.
3_باور اشتباه که مردمی مهربان نیستند و هر کسی به فکر خودش هست و تعارف ایرانی و اینها ندارن،
البته در سفر به دور امریکا رفتار خانم کثی و مادر مهربانش نو دیدم که استاد را به شیرینی دعوت کردند و حتی پول شیرینی استاد را حساب کردند و همچنین به خانه،
4_باور اشتباه “باید از صبح تا شب توی آمریکا کار کرد و همه اونجا کار می کنند و بخور بخواب نیست”
اینم از خواهرم شنیدم که می گفت توی اروپا و آمریکا همه از پنج صبح تا عصر سخت کار میکنند، واقعا با دیدن شادی مردم در پارک ها و آبشار و آرامشی که داشتن مشخصه انسانهای ثروتمندی هستند و حتی خود استاد هم نمونه بارز از اینکه ذهن ثروتمند و ایده های خوب مثل ایکیا و آمازون و حتی اون قمقمه آب که فیلتر می کرد آب کثیف رو خانه و بیرون را نشان داد که این باور اشتباه است.
5_باور اشتباه “فساد زیاده تو آمریکا”
همیشه از تلویزیون فیلم ها یی از دعواهای همسایه ها در آمریکا دیده بودم و اینکه دزدی و قتل و تجاوز،
بعد از سفر به دور آمریکا دیدم چقدر این انسانها خانواده دوست و خونگرم هستند، چقدر به حقوق شهروندی همدیگر احترام میذارن، جشن 4 جولای چقدر اون گروه با استاد و مریم خانم مهربان بودند عکس میگرفتند و حتی توی شهر اون کنسرت چقدر اون خانم مهربان با مریم خانم بخورد داشتند، همه به همدیگر سلام میکنند
عکس پرچم ایران را زدند
به فارسی خوش آمدید روی زمین نوشتند به همه ی زبانها و به همه ی پرچم ها احترام گذاشته
واقعا انسانیت را از مردم آمریکا باید یاد گرفت “فساد” چقدر بی ربطه به این مردم زیبا بین و شجاع و صادق
6_باور اشتباه که “آمریکا یی ها خداشناس نیستند”
و هرجایی که دیدم حتی توی توالت ها هم اسم خداوند به دیوار هست، خداوند شبان من است، به خدایی که ایمان داریم، توی رستورانها، و حتی پلاک ار وی استاد
7_باور اشتباه “مغرور هستند و به کسی کمک نمی کنند”
نمی دونم این باور از فیلم ها و تبلیغات گرفتم شاید ولی وقتی اون آقای 80 ساله ی آمریکایی آمد و کمک کرد به استاد برای مشکلی که در آر وی داشتند و بعد میوه خورد و از نوه هایش گفتن و همیشه همه جا این انسانها چقدر کمک می کنند هر کاری که یاد دارند، یا وقتی توی زندگی در بهشت که جت اسکی استاد را توی رودخانه باطریش تمام شده بود را با طناب وصل کرده بودند،.
8_باور اشتباه که “تفریحات لاکچری دارند و خیلی سرشون را با وسیله و طبیعت شلوغ نمی کنند”
در زندگی در بهشت اون خانواده که چند تا پسر داشتند و اکیپی همه آمده بودند به پاردایس و چقدر با طبیعت حال می کردند و بچه هم که زیاد داشتند و کلا از ظرفشویی و دیگ و قابلمه و دسر و غذا و همه چی را توی طبیعت خودشان درست میکردند و لذت می بردند.
9_همیشه فکر میکردم انسانهای قدردانی نیستند و از روی غرور با ما جهان سومی ها برخورد میکنند که وقتی کارت تشکر این اکیپ را در زندگی در بهشت دیدم روز آخر این کارت را زیبا هرکسی با دستخط خودش تشکر نوشته چقدر برایم جالب بود و باز هم فهمیدم چقدر از انسانها با فرهنگ های دیگر می شود اخلاق و مهربانی را یاد گرفت
10_باور اشتباه “طوفان های شدید فلوریدا و ترس از آب و هوای آمریکا”
همیشه تو تلویزیون و اخبار میدیدم که درخت روی خونه ها افتاده و جنگل ها آتیش گرفته و دیگه تبدیل به ترس شده بود برام که دیگه اصلا کسی توی اون مناطق نمی تواند زندگی کند که دیدم در پاردایس و خونه استاد که اگر امکانات و زیر ساخت های قوی باشه بازم اینقدر تمپا شهر تمیز و زیبایی هست بازم باورم نمی شد اینقدر سرسبزی و فضای شهر سازی زیبا و تمیز در دل این طوفان ها.
11_باور اشتباه “کارگر نیست و اثات کشی سخته”
که البته اینو در زندگی در بهشت یا فایل دیگری دیدم که آمدند و با چه نظم و آرامشی وسایل های خانه ی تمپای استاد را جابجا کردند واقعا فکر همه جا را کردند و چقدر درست و اصولی سنگین ترین وسایل را جا به جا میکنند.
12_باور اشتباه که “توی کوچه ها و شهر فضای دیسکو و کلاب و آبجو و شراب خوردن دارن
که توی زندگی در بهشت دیدم در شهر تمپا یه قسمتی دور از شهر همه ی کافه ها ی شبانه جمع شده اند و بطرز عالی این برنامه ریزی چیده شده که جای خاص خودش را داره و همه چی با هم قاطی نیست.
سپاسگذارم از آمریکای زیبا و ثروتمند که واقعا درس زندگی به من داد این سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت، چقدر یاد گرفته ام انسانیت و روابط خوب را
سپاسگذارم از استاد و مریم بانو برای اینهمه عشق و سخاوت
سپاسگذارم از خداوند که من را به این سایت زیبا هدایت کرد
و به زودی شهروند آمریکای زیبا میشوم و از نزدیک می ببینمتون
یا حق 🇱🇷🇱🇷🇱🇷🇱🇷🇱🇷❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏🙏🙏💌💌💌💌💌💌🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🏞️🏞️🏞️🏞️🏞️🏞️🏞️
وقتی قبل از دیدن ویدیو، متن رو خوندم با خودم گفتم من که هیچ ذهنیت بدی درباره آمریکا ندارم. پس چیزی برای نوشتن ندارم. ولی همینطور که فایل رو میدیدم کم کم چیزهایی یادم اومد از گذشته و ذهنیت های بدی که قبلا درباره ی آمریکا و کلا کشور های پیشرفته داشتم و جالب اینجا بود که با دیدن فایل های سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت این ذهنیت اینقدر آروم آروم حذف شده و جاش رو به ذهنیت های خوب داده بود، که من فکر میکردم هیچ وقت هیچ ذهنیت بدی درباره ی آمریکا نداشتم و این برام خیلی جالب بود.
یکی از ذهنیت های بدی که من قبلاً داشتم این بود که آدم های آمریکا خیلی خودشون رو بهتر و با کلاس تر از کشور های در حال توسعه مثل ایران می دونن و خیلی براشون جالب نیست که باهاشون معاشرت داشته باشند. البته توی همین سریال زندگی در بهشت متوجه شدم که چنین دیدگاهی دارم. چند قسمت از سریال هست که یکی همسایه های استاد در تمپا که چهار تا پسر داشتن آخر هفته اومدن پرادایز. من هر لحظه از این قسمت ها با خودم می گفتم الان یه اتفاق بدی میفته. :) دقیقاً هم نمی دونستم چه اتفاق بدی ولی همش استرس داشتم تا زمانی که این دوستان برگشتن به تمپا و یک روز نگذشته زنگ زدن که اگر اجازه بدید می خوایم دوباره برگردیم. اینجای داستان انقدر ذوق زده و شوکه بودم که چندین بار این قسمت ها رو دیدم. این فروتنی آدم های آمریکایی واقعا برام جدید و جالب و هیجان انگیز بود. بعد از دیدن همین لحظات توی سریال، یه آرزوی بزرگ و قشنگ برای اومدن به آمریکا توی وجودم شکل گرفت. انگار که این یکی از بزرگترین ترمز هایی بود که داشتم و خودم هم متوجه ش نبودم. البته من توی ایران هم همین ذهنیت رو داشتم. نمی دونم به چه دلیل ولی فکر می کردم تهرانی ها خودشون رو بالاتر از شهرستانی ها می دونن و اگر من مهاجرت کنم به تهران قطعاً توی اولین برخورد هام ضایع میشم و احساس کوچیکی می کنم.
یکی دیگه از ذهنیت های بد من در مورد آمریکا این بود که بچه های یک خانواده چون نسبت به ایران حق و حقوق بیشتری دارن و از ۱۸ سالگی کاملاً می تونن مستقل باشن و … خیلی بچه های سرکشی خواهند بود و پدر و مادر به سختی می تونن کنترلشون کنند. بعد از دیدن چند خانواده که به عنوان مهمان به پرادایس اومدن چند نکته ی فوق العاده رو فهمیدم: اول اینکه در عین مهربانی و محبت زیادی که بین افراد خانواده در جریان هست، قوانین خیلی محکمی هم دارند که هم پدر و مادر خیلی خوب این قوانین رو اجرا می کنند و هم بچه ها هیچ سرکشی ای در برابر چیزی که ازش منع شدن ندارن. برخلاف اینجا که توی فامیل خودم هم پدر و مادر هایی که دیدم اکثراً مطیع بچه ها هستند و هم بچه ها وقتی از چیزی منع می شوند، پنهانی یه راهی پیدا میکنند برای انجام دادنش. و این قانون مندی توی خانواده های آمریکایی خیلی خیلی برایم قابل ستایش بود و هنوز هم باورم نمیشه چطور یه بچه انقدر خوب می تونه ذهنش رو کنترل کنه و به دستوراتی که به صلاحش هست عمل کنه.
دومین چیزی که در مورد این بچه ها برام خیلی جذاب بود این بود که هر بچه ای توی خانواده اجازه داره علایق خودش رو دنبال کنه، اگر دوست داره به جای بودن توی جمع بره توی اتاق کتاب بخونه سرزنش نمیشه. اگر دختری بخواد توی سن راهنمایی و دبیرستان همچنان با عروسک هاش بازی کنه بازم بین بقیه بچه ها با همین علایقش پذیرفته میشه و کسی مسخره ش نمی کنه. و بچه ها خیلی با هم مهربون و سازشگر هستند.
یکی دیگه از ذهنیت های اشتباه، که واقعا فکر نمی کردم اشتباه باشه و خلافش رو توی سریال دیدم این بود که کنار ساحل که همه ی افراد کمترین نوع پوشش خودشون رو دارن هیچ وقت کسی با پوشش کامل نمی تونه حضور داشته باشه و خیلی معذب خواهد شد، همه نگاهش می کنن و در کل جایی برای یک آدم محجبه توی این مکان ها نیست و باید قید این تجربه ی شیرین رو بزنه و اون جایی که کنار ساحل خانمی رو دیدم که با حجاب کامل و البته زیبا در کنار خط موج و در بین جمعیت زیادی از افراد با ظاهر متفاوت خیلی راحت قدم می زد و لذت می برد بدون اینکه هیچ مشکلی براش پیش بیاد، یکی دیگه از تحسین های بزرگم برای مردم آمریکا رقم خورد. واقعا از ته دل ستایششون کردم. توی همین ایران یادم میاد وقتی که با جمع خانواده می رفتیم لب دریا و یکی از اقواممون همیشه با چادر می رفت توی آب چقدر پشت سرش همه مسخره ش می کردن و به نظرشون کار ضایع و بی کلاسی بود. و به همین دلیل فکر می کردم توی آمریکا که دیگه این تفاوت خیلی بارز تر هست و آدم های محجبه خیلی خیلی بیشتر باید مسخره بشن و کاملاً خلاف این رو توی این مستند دیدم.
استاد و خانم شایسته عزیز واقعا به خاطر تولید این مستند ها ازتون سپاسگذارم. نمی دونم واقعا از چه راه دیگه ای ممکن بود بتونم انقدر آروم و بدون تلاش خاصی، انقدر باور های زیبایی برخلاف ترمز های قوی ذهنم پیدا کنم. امیدوارم بتونید این راه رو تا همیشه ادامه بدید.
سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته گلم و همه ی دوستان عزیزم .
نمی دونم چه چیزی باعث شده
ولی من از وقتی که یادم میاد همیشه آرزو داشتم در آمریکا زندگی کنم
و همیشه این رویا رو داشتم که به عنوان شهروند آمریکایی باشم .
چیزی که توی ذهنم هست شاید یکی گفته بوده که میشه رفت آمریکا و
شهروند اونجا باشی ،
کسی دیگه کار به کارت نداره ،
یه چنین چیزی توی ذهنم نقش بسته شده بود از بچگی .
یکم بزرگتر شدم یه دوستی داشتم که برادرش و پدرش رفته بودند آمریکا و یه عکس از آمریکا بهم نشون داد از لب ساحل ،
و من هم که توی یه خانواده مذهبی تا حالا چنین چیزی ندیده بودم ،
گفتم ؛
اِ اینجوری هم میشه زندگی کرد !
بزرگ که شدم هر چی فیلم می دیدم همیشه فیلمهای آمریکایی بود .
و عاشق این فیلمها بودم و همیشه تو ذهنم بود ؛
چقدر این کشور قویه ،
چقدر قدرتمنده ،
چقدر همه ازش می ترسند ،
چقدر همه ازش حساب می برند .
و همیشه با خودم می گفتم ؛
من یه روز میرم آمریکا .
عاشق قدرتش بودم .
عاشق این بودم که همه ی چیزهای خوب که می خواستیم بخریم آمریکایی اصل باشه .
میگفتم همه چیزای آمریکایی خیلی خوبه . تقلبی نیست . خراب نمیشه .
از کجا این افکار توی ذهنم بود نمی دونم ولی خیلی قبولش داشتم.
شاید باورهام تو بچگی بد نبود چون هیچ وقت اخبار گوش نمی دادم .
یه تلویزبون سیاه سفید کوچیک داشتیم که مادر بزرگم فقط اجازه میداد نیم ساعت برنامه کودک ببینم و بعد میگفت تلویزیون رو خاموش کن ، فقط درس بخون .
و جالب اینجاست دقیقا زمانی که از همه جا ناامید شدم
( با توجه به دیدگاههای شوهرم )
و باورهای محدود خودم ،
یه بار سرم رو بلند کردم و گفتم :
خدایا من برای همیشه این آرزو رو خاک می کنم، چون خیلی دور از دسترس هست و هیچ وقت بهش نمی رسم .
و شاید باورتون نشه دقیقا وقتی من چنین حرفی زدم اتفاقاتی برام افتاد و من با استاد آشنا شدم و این انگیزه در من ایجاد شد که چرا تو به خواسته ات می رسی ، فقط باورهات اشتباهه.
و انگار خدا بیشتر از من دوست داشت که من به خواسته ام برسم .
و وقتی سفر به دور آمریکا رو می دیدم ، همش با خودم می گفتم ؛
خب حواست باشه رفتی آمریکا اینجا هم می تونی بری ببینی ،
این غذاها رو هم می تونی بری امتحان کنی .
و اینکه چقدر این شهر تمیزه
چقدر خوبه که اینقدر بارون میاد ، چون من عاشق بارون تو هوای گرم هستم .
و الان ایمان دارم هدایت میشم ، چطوری نمی دونم ولی هدایت میشم . هدایت میشم به آسون ترین راه .
به قول دوستمون از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست.
در اصل ذهنیت من در مورد آمریکا پاک پاک بود و
تنها چیزی که از آمریکا در ذهنم بود قدرتش بود .
فقط اون رو قدرتمند ترین کشور می دونستم .
و با دیدن سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت تازه خواسته هام واضح تر شکل گرفت و یه شکل درست گرفت .
چون اون موقع فقط می خواستم برم آمریکا . چرا ؟ نمی دونستم . ولی الان واضح تر شد برای خودم که به چه دلایلی دوست دارم برم آمریکا .
و ایمان و انگیزه ام صد برابر شده که اگه استاد تونسته منم می تونم ، به شرطی که مثل استاد عمل کنم.
و مطلب دیگه اینکه ؛
در سریال ها هر جایی که حالا موزه بود
و یا یه جاهایی که آهنگ بود و استاد یا خانم شایسته صحبت نمی کردند ، سریع رد میشدم و
میگفتم که ؛
خب اینجا رو خودم میرم از نزدیک می بینم . و ناخودآگاه اینو پذیرفتم و بعد
این باور توی وجودم قوی تر شده که
خودم از نزدیک میرم می بینم.
با تشکر از همه ی دوستان عزیزم . شاد و ثروتمند و سلامت و خوشبخت باشید.
سلام بر استاد عزیز شیرین تر از عسلم و مریم بانوی نازنین
راستش رو بخوایید ذهنم خیلی مقاومت نشون داد برای نوشتن برای این قسمت …
از روز اولی که برای این سایت قلم زدم و نوشتم و دلم گفت که بنویس …
هیچ وقت احساس مسابقه و جایزه و چیز دیگه ای نبود ….
و همیشه بعد شنیدن فایل ها دوست داشتم از شدت شنیدن این آگاهی ها و اون زیبایی هایی که دریافت کرده بودم
برم و قریاد بزنم و با کسی حرف بزنم
احساس میکردم دارم منفجر میشم
همیشه نوشتم بازم مینویسم این شعر رو
به هوش بودم که سر عشق بپوشم
تحملم نشد بر سر دیگ و نجوشم ….
و همیشه این عشق و این جوشش باعث میشد که بیام و بنویسم
بعد از یکی دو کامنت و دیدن اون مهر سبزرنگ لایک استاد و اینکه احساس میکردم استادم و کسی که عاشق خودش و منشش شدم دارن اینارو میخونن و تایید میکنن
دیگه منو مشتاق و مشتاق تر کرد …
استاد عزیزم دیدن لایک هاش شما پای نوشته هام دقیقا همون حسی رو زنده میکرد در درونم
که وقتی مشقامم رو مینوشتم و اون مهر صد آفرین و هزارآفرین رو از معلم های عزیز دوران دبستانم دریافت میکردم
دقیقا همون احساس پاک و خالص دوران کودکی …..
و بعدش پیام های الهی این گل های بی نظیر این باغ الهی که با خوندنشون یه اشک شوق از دیدگانم جاری میشد …..
و کم کم متوجه شدم من با نوشتن تو این سایت تو تمام لحظاتش دارم یه جورایی مراقبه میکنم ..
یه سریالی تو دوران بچگی ما دهه شصتیها نشون میداد و فکر میکنم یه دختر انگلیسی بود که تو خونه قدیمیشون یه درب قدیمی رو پیدا کرد که وقتی بازش میکرد از طریق اون درب میرفت به یه باغ جادویی …
که از دیده همه پنهان بود ….
دقیقا وقتی میام تو این سایت و مینویسم همین احساس رو دارم
و مبهوت این همه زیبایی میشم
چه از دیدن و شنیدن این فایل ها …
و چه از خوندن کامنت ها و محبت های بچه ها ………
و همیشه این شعر حضرت سعدی رو زمزمه میکنم که :
وقتی دل سودایی میرفت به بستان ها
بی خویشتنش کردی بوی گل و ریحان ها …..
خلاصه امروز که با یک روز تاخیر این فایل بی نظیر رو شنیدم
با اینکه فکر میکردم تصویریه و اصلا نمی دونستم راجع به چی هست …
ولی چون احساس کردم یکم یه سری افکار دارن تو ذهنم نجوا میکنن
با خودم گفتم امین بی خیال کار و اول بیا و این قسمت رو ببین و بعد ادامه روز
چون دیگه نمیخوام و نمیتونم تو حال عالی نباشم چه برسه به حال بد
خلاصه دیدم عهههه
این که صوتیم داره و شروع کردم به گوش دادن و غرق در لذت شدن مثل همیشه
از اونجایی که یه جورایی هم سن استاد عزیزم هستم
تک تک مثالهاشون رو با گوشت و پوست و استخونم درک کردم
و عین یه فیلم سینمایی همه خاطرات برام مرور شد
وقتی به آخر فایل و بحث مسابقه رسیدم
ذهنم شروع کرد به چند روش نجوا کردن
اول گفت که امین تو یه روز دیر دیدی اینو و ۲۰۱ کامنت اومده جلوی کامنت تو و نمیتونی امتیاز خوب بگیری و از این حرفا
بهش گفتم :
مگه من تا حالا برای جایزه و امتیاز اینجا نوشتم
ذهنم بهم گفت خدایی حال نمیکنی و نمیری چک کنی که نظرت چقدر بازدید داشته
گفتم چرا راست میگی میرم چک میکنم و انکار نمیکنم این لذت دیدن محبت های بچه ها رو
ولی بهش گفتم
درسته من دوست دارم و لذت میبرم از این تحسین شدن و لی دلیل اصلی شروع شدن نوشته هام این نبود
و من دارم لذذذذذذنت میبرم از نوشتن و حالم خوبه وقتی دارم مینویسم و انگار تو این دنیا نیستم
چیزی که فراموشش کرده بودم و کشته بودمش تو خودم
یعنی نوشتن رو …
خلاصه با این فکت ب قول استاد خاموشش کردم
بعد دوباره شروع کرد
خب تو بیا برای اینکه متفاوت باشی برای این فایل ننویس چون براش جایزه گذاشتن
و این بار رو ننویس …..
۱.۵۰۰ چیه تو اینقدر داری رو باورات کار میکنی که به زودی میتونی هر فایل و دوره ای رو به راحتی بخری و از این حرفا و تو با ننوشتن نشون میدی که دنبال جایزه نیستی و این حرفا …
خلاصه یه جورایی داشت منو قانع میکرد
که یهو صدای استاد تو گوشم زمزمه شد دوباره
که بچه ها بیایید بنویسید …..
و این بار دیگه گفتم به ذهنم
حجت بر من تمام شد
و وقتی استاد میگن بنویس
کسی که من حدود یکساله دارم باهاش کیف میکنم و زندگی میکنم
جواب من جز چشم چیز دیگه ای نخواهد بود
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست
من از کمند تو تا زندهام نخواهم جست
غلام دولت آنم که پای بند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست
مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت
اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست……
و استاد عزیزم هر چی که شنیدم از شما چون از اون ذات پاک الهیتون میاد و به قول خودتون همیشه میگید بچه ها اینیا بهم گفته میشه …
انگار برای من کلام الله بوده
و خود الله داره از زبان شما با من حرف میزنه …..
و حالا استاد نازنیم در جواب سوال شما
که دیدن این فایل ها چه تغییری در نگرش ما به آمریکا ایجاد کرده
استاد عزیزم و مریم بانوی نازنینم
چطوری باید بنویسم
چجوری باید بنویسم
یاد آیه قرآن افتادم درباه نعمت های خدا
که اگه همه درخت های دنیا قلم بشن و همه دریا ها مرکب باز هم نمیتوینم نعمت های خدا رو بشماریم
وقتی به خودم یه نگاه سطحی کردم و نه عمیق
دیدم اللللللللللللللللللللللله اکبر
من دیدم و ذهنیتم چقدررررررررررررررررررر به همه چیز و همه کس عوض شده
همین امروزصبح سر صبحانه وقتی یه رفتار به ظاهر و منفی باهام شد
به جای اینکه کل روز بیام و با تکرار اون اتفاق حالم رو بد کنم و خودم رو سرزنش کنم که چرا این حرف رو زدی که اینطوری شد
و کلی خشم تو خودم ایجاد کنم از اون آدم
اومدم بعد تمرین ستاره قطبی تو ادامش شروع کردم خصوصیت های خوب این فرد رو نوشتن و کم کم حسم رو بهتر کردم
و بعد گفتم نه از این هم باید بهتر بشم
و هدایت شدم به این قسمت زندگی در بهشت ….
استاد میدونید چقدررررر باور غلط تو من رو اصلاح کردید که بتونم همین یه کار به ظاهر کوچیک رو انجام بدم
سخن خیلی زیاده در باره این مطلب
به قول حضرت سعدی
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم……
نمیدونم از کدومش شروع کنم و ترجیح میدم از همین آمریکا شروع کنم که شما فرمودید
استاد من یکی از کسایی بودم که تو اخبار ایران منتظر این بودم که آمار امریکا هر رور بدتر و بدتر بشه تو این پاندمی و من خوشحال تر
چون دوست داشتم نابود بشه
چون فکر میکردم مقصر همه چیز تو زندگی من و اتفاقات این چند سال اخیر همین تحریم های امریکاست
و با اینکه من بسیار آدم احساسی و دل رحمی هستم ..
ولی با خودم میگفتم حالا که این کشور نمیزاره دارو و چیزای دیگه به ایران برسه
پس این عذاب الهییشون هست
و بزار تا نابود بشه …..
و یه جورایی کیف میکردم از دیدن تصویرهایی که تو اخبار نشون میداد ……..
و حالا بعد از حدود ۳۰۰ روز با شما بودن
من عاشق این کشور
و عاشق مردمش شدم
و براشون بهترین ها رو آرزو میکنم
و روزی نیست که تحسینشون نکنم
اولا که من چند ماهه هیچ اخباری گوش ندادم و حتی از آمار ایران هم خبر ندارم چه برسه به آمریکا …
ولی کلی تحسین کردم تو ذهنم وقتی دیدم تو اوج این داستان پاندمی
اون مسابقه تیم تمپا برگزار شد و تیم فوتبال آمریکایشش با اون جو عالی تماشاچی
زمانی که هیچ استادیومی تو دنیا جرءت برگزار کردن بازی با تماشاچی رو نداشت
ولی اونجا تو دل آمریکا با این ایمان وشادی و توکل
و به این شکل باشکوه
این مسابقه برگزار شد …..
استاد واقعا نیمشه شمرد و گفت ولی من تا جایی که قلمم یاری بده میخوام بنویسم
باور عدم امنیت فرزندان در آمریکا :
استاد به من گفته بودن آمریکا جایی هست که اگر تو یه فروشگاه بزرگ
بچت رو برای ثانیه ای رها کنی و اون ور یه قفسه باشه
ممکنه دزدیده بشه …
و من فکر میکردم که توی امریکا مثل یه سگ نگهبان باید بچسبی به بچت
و بعد اون فایل های شما از فروشگاه ایکیا و هولث فود و کاسکو …
و دیدم خدای من
چقدر فراوانی
چقدر حال خوب
چقدر آرامش
چقدر احترام …
وقتی گفتید وقتی کسی داره خرید میکنه هیچ کسی بهش نزدیک نمیشه تو صندوق
تو اون فرد به راحتی و لذت کارش تموم بشه
وقتی من بچه ها رو دیدم که چقدر خوشحال در کنار پدر و مادر هاشون دارن لذت میبرند …
همه این داستان ها تو ذهنم از بین رفت …
باور جدایی و طلاق در صورت مهاجرت :
استاد عزیزم تا قبل از آشنایی با شما
من غرب رو نماد جدایی میدیدم
چون هر زوجی از خانواده ما مهاجرت کرده بودن از هم جدا شده بودن ..
و من همیشه و بارها اینو میگفتم به همه …
و اصلا غرب برام نماد جدایی و طلاق بود ..
ولی وقتی شما و مریم بانو رو دیدم
وقتی خانواده نازنین آقای چاره جو رو دیم گفتم پسر
اینارو ببین
کی این علف هرز رو تو ذهن تو کاشته آخه ….
باور پشیمانی از مهاجرت :
استاد عزیزم
تا قبل از آشنایی با شما
فکر میکردم هر کی از ایران رفته افتاده به غلط کردن و دیگه روش نمیشده برگرده
یادم نیست تو چه سنی
فکر میکنم دبیرستانی بودم
یه مستندی از تلویزیون پخش میشد به نام سراب
و با کسایی که از ایران رفته بودن و بد بخت شده بودن مصاحبه میکرد و زندگیشون رونشون میداد
و اینکه خیلی پیشمون هستن از رفتن ولی یا روشون نمیشه برگردن و یا اینقدر درگیر مشکلات و داستان ها شدن که دیگه نمیتونن برگردن
ولی با دیدن زندگی فوق العاده شما
این باور به شدت ریشه دار تو ذهنم ترکید
جالبه که به خاطر این باور هم همش داستان هایی از اطرافیان میشنیدم ک فلانی رفته خارج و بد بخت شده و دست از پا دراز تر برگشته
و همش میگه هیج جا ایران نمیشه ..
باور زندگی شلوغ شهری و ترافیک در آمریکا و غرب :
برای منی که عاشق طبیعت بودم
زندگی در آمریکا و غرب مصادف بود با ترافیک
برج های بلند تو خیابون های تنگ و بی روح
و مردمی که مثل آدم کوکی دارن میرن سرکار و بر میگردن
ولی با دیدن زندگی استاد
و مخصوصا دیدن خونه افرادی به غیر از استاد
این باور در من هر روز کم رنگ و کم رنگ تر شد
چون خب ذهنم میگفت بابا استاد استثنا هستش
و معلومه که باید اینطوری زندگی کنه …
ولی با دیدن خونه امثال آقای چاره جوها دیدم نههههه اینطوریام نیست
به خداوندی الله یکتا قسم میخورم
تصاویر رویایی اون قسمت از زندگی در بهشت که رفته بودید به خونه آقای چاره جو
اون رنگین کمان زیبا
اون خیسی و تمییزی همه جا پس از باریدن باران
و آقای چاره جو که با سگشون با یه حال عالی داشتن پیاده روی میکردن
و اون اقیانوس اطلس بی نظیر درست چند متر اون طرف تر خونه آقای جاره جو
برای همیشه تو ذهنم حک شد و خدا میدونه چقدرررررر
دید من رو به زندگی در آمریکا
مخصوصا ایرانی هایی که رفتن به آمریکا تغییر داد
چون ذهنم همیشه نجوا میکرد که خب استاد یک استثنا هست
و همه اینطوری نیستن
و بایدم زندگی استاد اینطوری باشه
ولی با دیدن زندگی امثال آقای چاره جو و چاره جوها
کلی دنیای من و نگرش من به این موضوع تغییر کرد
باور زندگی تنهایی و تنها شدن با مهاجرت به غرب و آمریکا:
دیگه یه جورایی هممون فکر میکنم با این داستان بزرگ شدیم
فرو پاشی خانواده درغرب …
چکار کنیم که خانواده در ایران مثل غرب نشه …
من از همون بچگی خیلی کنجکاو بودم ومینشستم این برنامه هایی که یه کارشناس میباد
البته به اصلاح کارشناس و حرف میزنه رو
از همون بچگی تا تهش گوش میدادم
و همش نگران این بودم که داره ایرانم میشه مثل غرب و آمریکا
و بنیان خانواده ها در حال فروپاشی هست مثل اونجا
و از این حرفا ….
تا اینکه با دیدن زندگی استاد و سریال زندگی در بهشت
دیدم عههههه
اینجا که ساحلش پر بچست
فروشگاهاش پر بچه …
هیشکیم تنها نیست
و تازه برعکس چقدر ارتباط ها اینجا عالیه
ینی برعکس ایران
که تو پارکا میبینی مامان باها نشتن قلیون میکشن و بچه ها کف پارک ولو هستن
اینجا پدر و مادر و بچه دارن با هم شنا میکنن
دارن با هم شنن بازی میکنن
قلعه میسازن
هیچ وقت این صحنه یادم نمیره که تو دوره ۱۲ قدم اون فایل کشیتی که گذاشته بودید
که یک پیرمرد و نازنین که حدود ۶۰ سال بود که باهم زندگی مشترک داشتن
و بچه هاشون هم در کنارشون بودن و کلی حالشون خوب بود
و دیدن اون زوج نازنین امریکایی کلن این داستان رو تو ذهن من زیرو رو کرد
باور جداشدن بچه ها از خانواده در آمریکا :
تو فیلم هایی که دیده بودم همیشه یه خانواده ای بود
که بچه شده ۱۸ سالش و از خونه زپده بیرون
و یه زن و مرد تنها دارن تو تنهایشون به زندگی ادامه میدن
با یه سری عکس و خاطره از قدیم …..
اصلا شنیده بودم که توی اروپا و خارج
پسر خاله و دخترخاله و ننه و بابا
اصلا بی معنی هست و هر کی داره واسه خوش زندگی میکنه
و تهش اینه یکشون بمیره میان تو مراسم هم یه کت شلوار مشکی میپوشن با یه عینک دودی و تمام
و همیشه ذهنم مقاومت میکرد از مهاجرت چون من عاشق بچه هام هستم ….
ولی وقتی این همه خانواده دیدم که پدر و مادر و همچنین بچه هایی که خیلی سنشون بالا بود و لی همچنان در کنار پدر و مادرشون بودن
این باورهم شروع کرد به فروپاشی در درونم ……..
باور خلافکار بودن سیاه پوست ها :
اکثر فیلم هایی که من دیده بودم
یه پلیس قهرمان سفید پوست بود که مثلا میرفت تو یه محله داغون پایین شهری
و از چند تا بچه سیاهپوست که داشتن بسکتبال بازی میکردن میپرسید که فلانی رو میشناسید
اونام پلیسرو میپیچوندن
خلاصه یه جواریی پلیسه خونه طرف رو پیدا میکرد
و تعقیب گریز تو کوچه های نگ و تاریک و داغون پر از آشغال شروع میشد
و سیاه ها ….
شده بودن برام نماد خلاف و خلاف کاری
تو آمریکام که پر از سیاه پوسته
پس کلی خلافکار دارن اونجا زندگی میکنن…
و فکر میکردم مایکل جردن ها و اپراها یه استثنا هستن میون این همه خلافکار
ولی وقتی زندگی در بهشت رو دیدم و آدمای مختلف سیاهپوست رو که داشتن سالم زندگی میکردن
مخصوصا اون قسمتی که اون دوست سیاهپوستی که همسایه استاد بودن تو اون خونه ۸ خوابه
اصلا یه آدم دیگه شدم تو نگرشم به این داستان
وقتی دیم خدای من این آدم سیاهپوست چقدررر ثروتمنده
و البته از راه خلاف و قاچاق ثروتمند نشده
وقتی دیدم دیم خدای من این آدم چقدر تمییزه
یعنی اون کف گاراژ این فرد سیاهپوست از کف خونه من تمییز تره
وقتی اون نظم رویایی رو دیدم …
اون باور پولادین و سختی که ساخته بودم
کم کم ذوب شد
و دیدم نه بابا کلی آدم سیاهپوست سالم توی اروپا و آمریکا هم میتونه باشه که ورزشکار و سوپراستاد نیستن ولی دارن سالم زندگی میکنن
و اون ترسی که داشتم بهشون از بین رفت
باور عدم احترام فرزتدان به پدر و مادر تو آمریکا و غرب :
از یکی از اقوامم که رفته بود فراسنه شنیده بودم و اومده بود برای ما تعریف میکرد
که یه بچه پدرش بهش یه چیزی میگه و فردا بچه میره مدسه از پدر شکایت میکنه
و در آخر پدر مجبور میشه اون فحشی که به بچه داده بود رو جلوی پلیس به خودش بده و بچه هم به پدرش گفته بود
به تو مربوط نیست من چیکار میکنم و هر کاری که دلم بخواد میکنم و به این شرط به خونه برگشته بود …
و من اصلا نمیتونستم بپذیرم تو ذهنم این مورد رو چون به شدت به آدمای بزرگتر احترام میزارم حتی اگه غربیه باشن
و اصلا یه پیرمرد و پیرزن میبینم اگر غریبه هم باشن بهشون سلام میکنم …
ولی با دیدن این سریال و دیدن اون قسمتی که کلی مهمون براتون اومده بودن و دیدن ارتباط بچه ها با پدر و مادرشون
و اصلا ارتباط مایک با شما
این باور هم مثل بقیه تو وجودم از بین رفت
باور نبودن حس انسان دوستی در غرب و آمریکا :
من از بچگی به خاطر مهربانی مادرم
به خاطر اینکه میدیدم به همه کمک میکنه
و حتی یادمه یه پیرزنی بود میومد تو کوچه ما سبزی محلی میفروخت و مادرم همیشه بهش صبحانه میدادن ..
از همون موقع یه احساس خیلی خاص به کمک کردن و کسایی که به دیگران کمک میکنند داشتم
و یه روز یادمه سر کلاس دانشگاه
استادمون گفت بچه ها اگه کسی توی ایران اومد و گفت چند روزه غذا نخورم بزنید تو گوشش چون امکان نداره و دراه دروغ میگه
چون تو ایران بالاخره کت و شلورام تنت باشه و بگی گشنمه یکی بهت یه دونه نون لواش رو میده حداقل …
ولی تو خارج اگه بمیری هم کسی بهت کمک نمیکنه
و من تو درونم گفتم عههههه اینطوریه
پس من بمیرمم حاضر نیستم با چنین مردمانی زندگی کنم
ولی با دیدن اون فایل نورانی درس هایی که من از طوفان آمریکا گرفتم
و شنیدن اون حرف ها از شما
که چطور از همه آمریکا
تو کشوری که دولتش ثروتمند ترین دولته جهانه
ولی خود مردم از همه جا اومدن و دارن کمک میکنن و کلی غذا آوردن و هر کس هر چیزی داشته آورده برای کمک
و از اون طرف هر کسی که واقعا نیاز داره میره غذا میگیره نه مثل اینجا که طرف ثروتمندم باشه وای میسته تو صف نذری و کلی دادو بیداد و اینا
بعد با خودم گفتم پس اون که استاد دانشگاه من میگفت چی بود ….
اینی که استاد دارن میگن و میبینم چیه ؟
و من به خدا قسم به چشمم حتی یک مورد تو این همه فایل شما که دیدم
نشده که یه کسی بخواد یه رفتار غیر انسانی کنه و برعکس همش مهربانی بوده و احترام
وقتی یاد اون قسمت از زندگی در بهش افتادم که اون دسوتان آمریکایی که مهمونتون بودن
همه با هم شروع کردن به تمییز کردن و کمک کردن به شما قبل رفتنشون
و بعد از رفتنشون هم یه کارت زیبا که هر کردوم توش چیزی نشوته بودن براتون و تشکر کرده بودن
وقتی این صحنه ها یادم میاد
و اینکه تو همین فایل فرمودید که هر جا رفتید کلی آدم اومدن بهتون شیرینی دادن و اعلام کردن اگر کمکی میخواید ما هستیم
هر روز بیش از بیش این انسانیت و روابط عالی انسانی که تو اون کشور هست رو تحسین میکنم
و اصلا با یه رفتارهایی آشنا شدم مثل همین کارت تبریک که تا قبل از اون هیج جا ندیده بودم ….
باور عدم امنیت و دزدی های فراوان در غرب و آمریکا :
کلی فیلم دیده بودم
نه فقط در باره آمریکا بلکه همه جا
که طرف بنده خدا رفته یه شهر خارجی و چند تا آدم میان کیفش رو میزنن و این بدبخت هر چی داشته تو همون کیفش بوده
و خلاصه طرف رو بیچاره میکردن ………
و من همیشه فکر میکردم باید تو دستاتو بکنی تو جیب شلوارت از ترس جیب برهای پاریس و استانبول و نیویورک و همه جا به غیر اینجا که من هستم ………
ولی وقتی دیدم استاد یه آیپد و کلی لوازم دیگه رو که چند هزار دلار قیمتشه
چند روز پشت درب پرادایسی که نه همسایه روبرویی دارن و نه دوربینی و هیچی …
و همش سرجاشون هست بعد چند روز
وقتی کلی وسیله و کفش و اینا دیدم تو ساحل که همونطوری رها شده بود بدون نگهبانی
با خودم گفتم الللله اکبر …..
اصلا همین خونه شما استاد تو پرادایس
همش شیشه
نه قفلی
نه دوربینی
نه حفاظی
نه فقط خونه شما
من تا حالا ندیدم از این حفاظ های زشت فلزی روی پنجره ها تو هیچ کجای آمریکا ………
باور قانون جنگل در آمریکا : بکش تا زنده بمانی
من از بچگی خیلی از روزام رو اینوطوری شروع کردم با اخبار ساعت ۷ صبح
به نام خدا
در آمریکا یک پسر بچه ۱۰ نفر از همکلاسیهایش رو کشت
در آمریکا فردی در یک رستوران همه را به رگبار بست …..
منم همیشه فکر میکردم اونجا همشون یه کلت و یا هفت تیر حداقل تو خونشون داشته باشن
و اصلا مسلح نباشی نمیشه زندگی کرد
و من تا حالا نه تو خونه استاد و نه جاهایی که رفتن و یا نه اصلا دست هیچ کسی من هیچ سلاحی ندیدم
باور وفور مواد مخدر در آمریکا و غرب :
از همون بچگی چون چند نفر آدم معتاد تو نزدیکان من بود
از هر چی که دود میکرد بدم میومد تا همین حالا
و آمریکا برام نماد جایی بود که همه جوون هاش دارن علف میکشن و مواد میزنن و همه چی آزاده
خدا رو شاهد میگیرم
یکی از تحسین هایی که من میکنم بعد دیدن زندگی در بهشت
اینه که امین نگاه کن :
دست هیچ کسی سیگار نیست
همه آدما طبیعی هستن
اتفاقا بر عکس چقدر دختر و پسرها سالمند
بر عکس اینجایی که هستی
۶ نفر اومدن پارک و با خودشون ۷ تا قلیون آوردن …….
مگه آمریکا نماد مصرف مواد مخدر و کشور معتادهای شیک تو ذهنت نبود …….
پس ایم فیلم های واقعی و مستند استاد چی میگه …
باور فساد در آمریکا و غرب:
برای من و یا خیلی از افراد هم سن من
آمریکا مساوی بود با اون صحنه هایی که باباهامون با کنترل تو فیلم های ویدیویی ردش میکردن و میزدن جلو
و ما میرفتیم یواشکی همون صحنه ها رو چندین و چند بار با صحنه آهسته میدیدم :)))))
کل تصویر آمریکا تو ذهن برای من خلاصه شده بود تو نایت کلابهای و کازینوهای لاس وگاس
و دخترهایی که از تو لبشون فلز رد کرده بودن و پیرسینگ کرده بودن و خالکوبی کرده بودن با ش.رت های چرمی و موهای قرمز و بنفش ….
بعد دیدن این همه فایل و تصویر
مخصوصا اون ساحل مرجانی نزدیک پرادایس
دیدم عههههه
چقدر همه ساه هستن …..
من یادم نمیاد خالکوبی رو رو تن دختر و پسرها تو این همه فایل ……
چقدر تو فروشگاه ها همه ساده لباس پوشیدن
اکثر صورت ها بدون آرایشه
ممکنه یه خانومی شلوارک یا تاپ پوشیده باشه
ولی من ندیدم یه لباسی که تحریک آمیز باشه
و هر چه من دیدم سادگی بود و سادگی
چقدر راحت دختر های کم سن و سال بدون داشتن همراهی اومده بودن و داشتن آفتاب میگرفتن
و هیچ کسی مزاحمشون نبود
و مقایسه کردم با ………
و تحسین کردم این همه سلامتی و سادگی رو در نوع لباس پوشیدن و نوع نگاه آدم ها تو این کشور
باور کوچکی خانه ها و کمبود در غرب و آمریکا :
کلی شنیده بودن و البته دیده بودم تو عکس هایی که یکی از اقوامم از منزلش تو اروپا فرستاده بود
که اینچا پول درآوردن خیلی سخته
همه تو یه آپارتمان ۳۰ الی ۴۰ متری زندگی میکنن
لباسشویی ها همه مشترکه
اینقدر آب و برق گرونه که کسی جرئت نمیکنه لامپ اضافی روشن کنه
اینقدر بنزین گرونه که ماشین رو راحت میشه خرید ولی کسی نمیتونه پول بنزینش رو بده
اینجا مثل ایران نیست که هر میوه ای دلت بخواد کیلویی بخری و تو فروشگاه ها مثلا یه میوه رو چند قاچ کردن
و هر کسی نمیتونه یه میوه کامل بخره و از این حرفا
بعد دیدن خریدای استاد شروع شد
و اون همه کالای رنگ و وارنگ
از همه جای دنیا
فقط استاد نبود همه سبدها ی دیگرانم پر بود …
یعنی کل محصولات دنیا رو تو میتونی تو فروشگاه های آمریکا بخری
از شیرینی فرانسوی بگیر تا انجیر ترکی و ……..
اصلا نه تنها دروغ بود اون باور ذهنی که کسی نمیتونهه مثلا یه میوه کامل رو بخره و باید قاچ قاچ خرید کنه
بلکه اینجا یه سری فروشگاه هست مثل کاسکو که فقط تو میتونی عمده خرید کنی و اصلا تکی فروش ندارن
و یه دونه هم نیست و یه فروشگاه زنجیره ای تو ی آمریکاست و همیشه هم پارکینگهاش پر ماشینای خوشگل …
خلاصه اینکه فکر میکردم بری خارج روزی هزار بار با خودت میگی یادش بخیر ایران
چقدر راحت میخوردیم و میخوابیدیم و حالیمونم نبود تو چه بهشتی هستیم ……
باور عدم تعهد زناشویی در آمریکا و غرب :
اگه تو بقیه شک داشتم
اینو دیگه مطمئن بودم
مخصوصوا که چند تا زوج از خانواده پدریم مهاجرت کرده بودن و جدا شده بودن
و اونم این بود که توی اروپا و آمریکا به راحتی عوض کردن کفش
زنه به مرد میگه خسته شدم تمام
با دیدن هر ناخواسته ای و بر عکس
و حالا میدیدم کلی خونواده که با استاد دارن رفت و آمد میکنن و بچه دارن و چند ساله که دارن زندگی میکنند
پیرمرد و پیرزن هایی که سالهاست دارن با هم زندگی میکنن
و اصلا چرا راه دور بریم استاد و مریم بانو که با اینکه هیچ سندی و هیچ مانعی برای جداییشون نیست و لی دارن اینطور عاشقانه زندگی میکنند
باور عدم وجود زندگی خانوادگی واقعی در آمریکا و غرب :
من همیشه فکر میکردم یا خانواده ها از هم پاشیده
و اونهایی هم که نپاشیده
فقط دور میز شام و صبحانه همو میبنن و هر کی میره سراغ کار خودش
و بعد دین این قسمت های الهی
مخصوصا خونه اون دوستتون که یه اتاق گیم داشت و استخر و میز پینگ پنگ و از این وسایل بازی که من فقط تو شهر بازی ها دیده بودم
و اصالا اینگار ساخته شده بود برایی بازی و شادی خانوادگی و بچه ها
چنان دگرگون شدم که حتی باعث شد با دیدن اون نوع زندگی و تحسینش
الان یه میز پینگ پنگ زیبا توی سالن خونم باز باشه و به لطف الله ازش لذت ببریم
ومیرسیم به قویترین و سیاه ترین باور
مرگ در تنهایی و بی کسی :
یعنی اینقدر دیگه اینو شنیدم و دیدم که فلان هنرپیشه و خواننده
توی اتاقشون بعد از مصرف زیاد قرص و …. مردن و از بوی جسدشون
اونم بعد چند روز اطرافیان به مرگشون پی بردن
که دیگه این مثل یه قاب تو ذهن من آویزون شده بود
وقتی که هنرپیشه ها و افراد معروف به ظاهر خوشبختشون این جوری میمیرن وای به حال آدم معمولی ها
ته زندگی به سبک غربی و آمریکایی اینه
مرگ در تنهایی
پوچی
خسر الدنیا و فی الخره ……
تباهی ….
هم این دنیاشون نایود شد و هم اون دنیا …..
و تمام
استادد عزیز و نازنین من
شمس و ابراهیم من
پیام آوری شادی و آگاهی در زندگی من
اگه بخوام بنویسم از تغییرات و باورهایی که تو ذهن من بوجود اومده بعد دیدن زندگی در بهشت و فایل های شما
باید یه کتاب بنویسم اونم در چندین مجلد ……
نه من مطمئنم همه بچه ها اینطوری هستند
استاد نازنینم می دونم که قصدتون از این فایل نورانی و این مسابقه الهی
این بود که بیاییم و باورهامون رو شخم بزنیم و بررسی کنیم و یادمونن بیاد که چی بودیم و چی شدیم و چی میخوایم بشیم
و باز هم پیدا کنیم اون باورهایی که مثل اختاپوس به زندگی ما چنگ زدن
و شروع کنیم به کندن و پاک سازی بیشتر و در نتیجه اجازه بدیم خوشبختی بیشتری در همه ابعاد وارد زندگیمون بشه …
و من حالا که داره این متنم به پایان میرسه
خیلی خوشحالم که در برابر اون نجوای ذهنی قبل نوشتنم مقاومت کردم
و حالا که میبینم این همه باور مخرب تو ذهنم تبدیل به باورهایی شده
که نه تنها دیگه از آمریکا و مردمش متنفر نیستم
بلکه عاشقشون هم شدم
اصلا بعد دیدن آشنا شدن با شما من بیشتر عاشق کشورم و مردم خودم هم شدم
چون اولا دیگه انتظاری از هیچ دولتی ندارم و هیچ رییس اداره ای
و طبیعتا خشمی هم ندارم
و میدونم همه اینها بازتاب افکار منه
و من اگر در این شهر و کشوری که الان هستم
هستم
لایق زندگی کردن ا تو این مکان و این نقطه ار کره خاکی هستم
ولازم نیست بجنگم با همه که اینجایی که هستم درست بشه
و البته حسادتم نمیکنم به کسایی که رفتن و مهاجرت کردن
چون
من کافیه خودمو اصلاح کنم و زیبایی های فراوان همین جایی که هستم و همین مردمی که اطرافم هست رو ببینم
تا طبق همون قانونی که شما رو هدایت کرد به این بهشت الله روی این کره خاکی
منم هدایت بشم
چون من به این راه
به این قانون
به یگانگی الله
دارم هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر ایمان میارم
امیدوارم که خدا هم به من و همه بچه ها مدد بده که بتونیم ذهنمون و این نجوای همیشگی رو کنترل کنیم
و زیبایی های اطرافمون رو بهتر و بیشتر و بیشتر ببینیم
استاد و مریم بانوی عزیزم سپاسگزارم برای تک تک ثانیه های این فایل های نورانی
شما دید من رو به همه چیز و همه عکس و البته مهم تر از همه خودم
عوض کردید …
شما فقط دیگاه من رو و ذهنیت و باورهای غلط من رو اصلاح نمیکنید
شما دارید یه زنجیره غلط باورهای اشتباه رو که ناخودآگاه از پدر و پدانمون طی چندین نسل در درون ما شکل گرفته
دارید با این فایل های الهی
انو پاره میکنید و در عوضش کلی باورهای زیبا و توحیدی رو در وجود ما میکارید
که ثمراتش به امید الله در فرزندان و فرزندان فرزندان ما ادامه خواهد داشت
و استاد عزیزم این پیام ابراهیمی شما
اینکه خواستید دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنید
دارید هر روز بیشتر و بیشتر
به خواستتون میرسید
با خوندن و نتایج بی نظیر بچه ها ……
این راهی که از بندر عباس آغاز کردید و این پیام ابراهیمی
تا ابد ادامه خواهد داشت ….
به امید الله …
به قول حضرت سعدی
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها…..
پسر من عاشق وانت قدیمی پدرم بود و میگفت بابا من همینو میخوام بخرم بزرگ بشم
ولی با دیدن اون فورد زیبا و اون وانت بی نظیر تسلا
حچند شب پیش دیدم چشماشو بسته تو ماشین
گفتم بابا چکار میکنی
گفت بابا دارم وانت عباس منش رو تجسم میکنم
میخوام بزرگ شدم اونو بخرم …..
استاد نمیدونم چطور میشه با کلام از شما تشکر کرد
خدا میدونه این نفس ابراهیمی شما چه تحولی تو جهان ایجاد کنه
این تازه شروعشه …..
استاد و مریم بانوی نازنین
سپاسگزارم و سپاسگزارم و سپاسگزارم
و عاشقتونمممممممممم
خدیا شکرت برای توفیق دیدن و نوشتن برای این قسمت الهی و نورانی که کمک کرد من بیش از بیش به خودم و باورهام و مسیرم آگاه تر بشم
چه قدر زیبا چه قدر به موقع خدا آدم رو هدایت میکنه به اون چیزی که باید بدونی وقتی که در مسیر درستی هستی وقتی که داری آگاهانه روی افکار و ذهنت کار میکنی
ممنونم ازت امین عزیزم به خدا قسم اگه بدونی که چه قدر این تعهد و استمرار شما دوستان الهیم تو کامنت نوشتن باعث افزایش مدار و آگاهی های من شده
اصلا نمیدونی چه قدر کامنتت به من کمک کرد ممنونم دوست عزیزم
آخه میدونی منم مثل شما ذهنم خیلی مقاومت کرد برا نوشتن حتی باورت نمیشه با خودم گفتم خوب حالا چه معنی داره استاد اینقدر چسبیده به این موضوع و داره سنگ آمریکارو به سینه میزنه، میگم دیگه نمیدونم اسمش رو چی بزارم شیطان وجودم بزارم، ذهن نجواگرم بزارم ولی دریغ و افسوس که من فقط وفقط ظاهر رو دیدم و چسبیدم به همون باورهای پولادین و به قول شما زنجیره باورهای غلط که از پدران و گذشته واقعا به طور نامحسوس در ما ایجاد شده، میگم نامحسوس چون واقعا نامحسوسه و اصلا خودمون ازش خبر نداریم
امین عزیزم باورت میشه من وقتی که فایل رو گوش کردم و چندتا کامنت خوندم به خودم گفتم افرین زیبا اصلا تو از اولشم باهوش بودی و گول این تبلیغات ضد آمریکایی رو تو ایران نخوردی و حواست بود که خیلی از این اخبارها همش قصد و غرض بوده و بنابراین این سریال ها باعث شد که تو ققط باز دیدت زیبابین تر و درست تر بشه ولی باورت میشه امین جان وقتی که داشتم کامنت شمارو میخوندم اصلا هی میگفتم بابا راست میگع اِاِاِ چرا من به این نکته توجه نکرده بودم اِاِاِ راست میگه منم تو این موضوع اینجوری فکر میکردم وای وای الکی نیست که استاد هم میگه بنویسید و خودتونو شخم بزنید ممنونم خدایا از تو هم ممنونم که سریع من رو آگاه میکنی که ببین زیبا جونم خیلی باید دقیق تر باشی خیلی باید خودشناس تر باشی خیلی باید عمیق تر بشی تو خودت وشاید که نه صدر در صد تو خیلی از مراحل فقط تو اول راهی و داری فکر میکنی که رو خودت کار میکنی خوب خدار شکر خود همین نتیجه ها هم باز نتیجست دیگه باز بهبود ورشده ومن باید متعهد تر و مستمرتر باشم تو این مسیر الهی
امین عزیز تشکر و نوشتن کامنت شاید درصدی از انتقال حال خوبم رو به شما نشون بده ولی واقعا با عمق وجودم براتون دعا کردم و از حضور شما دوستان الهی و توحیدی که اینجوری تسلیم و آگاه و متعهد دارید روی خودتون کار میکنید و هرروز بهتر زیباتر آگاه تر ثروتمند تر توحیدی تر میشید از خدای خودم تشکر کردم و برات بهترین هارو ارزو میکنم که اینجوری با این دقت و ریز بینی و با این قلم زیبا و سلیس و روان مینویسی و من همیشه لذت میبرم و همیشه تحسینتون میکنم که اینطوری هم دارید خودتون مراقبه میکنید و هم باعث گسترش و افزایش اگاهی و مدار ماها میشید
در پناه الله مهربان باشی امین عزیزم و من مثل همیشه مشتاقانه و بیصبرانه منتظر خودن کامنت های بینظیرت هستم
یه ضرب المثلی هست که میگه از هوای کوهپایه نگو خودت برو هوای کوهپایه دستت میاد
دقیقا سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا برای من حکایت رفتن به پای کوه بود.
البته اوایل واقعا بخاطر ورودیهایی که داشتم فکر میکردم استاد برای تمرکز بر نکات مثبت از جاهای مثبت فیلم میگیره و برای ما روی سایت قرار میدهد. تا جایی خیلی زیادی من باور نمیکردم آمریکا اینطور باشه و از وقتی که پرس و جو کردم دیدم چیز هایی که ما بعنوان تمرکز بر نکات مثبت آمریکا میبینیم همگی جزو بدیهیات این کشوره و زمانی به کل باور من عوض شد نسبت به امریکا که نمایشگاه اسلحه رو دیدم و اسلحه ها به صورت آزاد فروخته میشد و حتی فشنگ های هر اسلحه هم بود همون لحظه میشد خرید و بساط کرده بودند و میفروختند اسلحه هایی که توی ایران فقط نظامی ها دارند و بدون مجوز و غیره خیلی راحت مثل نقل و نبات خرید و فروش میشد و البته که هر کس به خودش اجازه نمیداد که خرید کنه و فقط تماشا میکردند و کسی که واقعا نیاز داشت خرید میکرد. و من اون روز بود که یک موضوعی دیدم کاملا متفاوت از ایران و اگر همچین نمایشگاهی راه میفتاد خدا میدونه چه اتفاقی به وجود می آمد.
یادم میاد قبلا استاد در مورد هوم لس ها فایل گذاشته بود که دولت به اینها حتی خونه هم میدهد اما اونها نمیخوان و توضیح دادن که چرا همچین اتفاقی می افتد و من تا اون روز دیده بودم که تلویزیون ایران میگفت فلان تعداد بی خانمان هست و ال و بل و …. و وقتی دیدم واقعا به راحتی این شکلی خیلی راحت خبر بر عکس تحویل مردم میدهند تصمیم گرفتم دیگه خبر ها رو تا مطمئن نشدم قبول نکنم.
استاد عزیز آمریکا توی ذهن من واقعیتش مردمان لختی بودند که قصد آزار و اذیت کل دنیا رو دارند و این هم به این دلیل بود که بزرگان حکومت و آدمهایی که قبولشون داشتم از بس گفته بودند منم باور کرده بودم. اصلا باورم این بود که اگر روزی جهنم به پا بشه از آمریکا شروع میکنند😀😀😀😀
خدا وکیلی دارم مینویسم خنده ام گرفته به افکار خودم میخندم
اما امروز به لطف فایلهای شما من میبینم که دین آزادی و روش درست زندگی کردن چیه
من فهمیدم با دین ترین آدمها با بالاترین طرز تفکر و عملکرد در امریکا هستند و واقعا کاری به سیاست های دولتی هم ندارم
اما این همه صلح و نظم و ادب را یکجا من اصلا ندیده بودم
من همیشه این باور را داشتم که اگر هدفی داری باید عادتها و فکر های درست رو مدام داشته باشی و عملکردت تداوم داشته باشه و مثال خیلی نقضی در مورد باورهای گذشته ام پیدا کردم و گفتم امریکا اصلا خیلی قدمت کمتری داره نسبت به ایران و اگر الان ابر قدرت هست پس فکر و رفتار های درست رو داشته که تونسته پیشرفت بزرگ کسب کند و اگر روش غلط داشت اصلا این همه تکامل رو در کوتاه مدت طی نمیکرد.
قربونت برم استاد نمیخوام بیشتر در مورد ورودی های گذشته ام بگم چون به کلی محو شدند و الان که دارم مینویسم باورم نمیشه که همین سریال های شما چقدر ریزه عادتهای درست رو در من به وجود آورده که زندگی رو برام بهشتی کرده و چقدر خوب شد من هدایت شدم به این سریال ها و تا آخر همه رو دیدم. و اوایل فکر میکردم ورودیهام تغییر کرده دیگه از آسمان میاد برام اما واقعا رفتار های سالم تر و باورهای قدرتمند کننده تری که از برنامه های شما دریافت کردم آخر بهترین نسخه ای بود که میتونستم تا الان داشته باشم
سلام به تمام خانواده ی بزرگ عباسمنش که دراصل خانواده ی خدا هستیم
خداروشکراول برای قدرت ذهنم که دلم میخواست تویه مسابقه شرکت کنم و زود پاسخ گرفتم
بریم سراغ سؤال ارزشمندی که باعث تفکرمن در قوانین میشه
1.بنویسید که قبل از «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه دیدگاهی درباره آمریکا داشتید
یعنی چه دیدگاهی درباره موضوعات مختلف مثل: بنیان خانواده و روابط خانوادگی، روابط اجتماعی مردم، میزان امنیت اجتماعی، طبیعت این کشور، آزادی های مشروع یا نامشروع، انسان دوستی یا نژاد پرستی، خشونت، میزان آزادی های مذهبی، کیفیت کسب و کارها، صداقت مردم و… داشتید
خب من بشخصه قبل از آشنایی باشما ودیدن برنامه هاتون نظرم کاملا منفی بود،
بخصوص در مورد روابط خانواده ها که همیشه میشنیدم روابطشون باهم سرده،
احترام بین خانواده ها معنا نداره
بچه ها18ساله شن جدامیشن و یه چیزی که وحشت بجونم می انداخت و میترسیدم ازش که
اگر کوچکترین بدرفتاری بابچه ات داشته باشی پلیس بچه رو میبره و میده به یه خانواده ی دیگه
وفیلم های زیادی توی صداوسیمادراین باره پخش میشد
اینکه روابط خیلی آزاده
مردها کاری به زن هاشون ندارن
خیانت خیلی عادیه اونجا
و
راحت به یه بهونه زنه میزاره میره
همیشه تادیدیم بچه ها پدرنداشتن
وپدرها مفقودالاثربودن 😂ومادره هی لاپوشونی میکرد که باباتون نیست و این حرف ها
وکلی موارد دیگه که اگه بگم تا خود اتمام وقت مسابقه طول میکشه
روابط اجتماعی و امنیت:خب تابوده اخبار شبکه 1همیشه وتاالان میگفت ومیگه امنیت تو آمریکا معنا نداره، بخصوص پایین شهرش
مردم اصلا همو نمیشناسن
اسلحه کشی خیلی راحته و راحت همو میکشن
وکلا از لحاظ امنیت حسابی دربه داغونن
خشونت ونژاد پرستی،،که خیلی تو رسانه میبینیم با سیاهپوست هابد هستن
اصلا اینا آزادی ندارن
همیشه با نژادهای دیگه بد رفتاری میکنن
حتی باایرانی ها
وازایرانی ها متنفرن
وبزور سرخپوست های بومی رو بیرون کردن یامجبورشون کردن تسلیم شن
وکلا این دولت پدرنژادپرست هاست😂
درمورد طبیعتش انصافا خوب شنیده بودم
ومیگفتن ودیده بودم تو فیلم ومستندها خیلی بزرگه و آبی وهوای متنوعی داره
درمورد آزادی های مشروع و نامشروع
که خععععلی بدشنیدم که تمام شبکه ها و شرکت های پورن تو آمریکاست
اینا اصلا براشون محارم وغیر محارم فرق نداره وبخصوص چندتا فیلم که دراین خصوص دیدم که روابط جنسی بین خانواده رو طبیعی جلوه میداد
وکسب وکارها که همیشه میگن برای ما حقوق اینا خوبه
امابرای خودشون کفاف هیچی نمیده
ازلحاظ رفاه اجتماعی زیر صفرهستن ولی چون قلدرن کسی نمیگه و کلا هرچی شنیدیم منفی اندر منفی
بخصوص تو مدرسه و جامعه
باورکنید انقد بدشنیدم که نباید به اینا دست زد یا معاشرت داشت چون نجسن
چقد شعار مرگ ولعنت و نفرین دادیم و چقدر شنیدم همیشه آمریکا درفکر توطئه است قدرت برتره چون قلدره
کل ثروت عراق و بالا کشید و خیلی خیلی حرفهای دیگه که الان درک میکنم چقدر مسخره و بی ریشه است
اما بادیدن فیلم سفر به دور امریکا که تاقسمت10فک کنم دیدم وسریال زندگی در بهشت که نشانه روزمن بوده واقعا حیرت کردم
وپی بردم بابا واقعا
««شنیدن کی بود مانندیدن»»
بادیدن فیلم ها واون همه زیبایی
اون همه نظم وانضباط
اون همه عشق که مردم فقط شادن و درحال رقص و آواز
اون پارک هایی که چقد تمیز بودن یه تیکه آشغال ندیدم من
مردمی که تو جشن آمریکایی ها برای استقلال کشورشون (یادم نیست اسم رو دقیقا)خانم ها و آقایون همه درحال رقص شادی
ومریم جون فیلم میگرفت و همه لبخند میزدن
بعد که مریم جون ازش پرسیدن و گفت برای چی فیلم میگیره کلی خوشحال شدن و همکاری کردن
چه هماهنگی خاصی داره موج میزنه وکسی تو کار کسی دخالت نمیکنه
توی یه قسمت که مال دیزنی لند بود خود استاد گفتن ببینید این خانم های محجبه رو وبقیه که اینمدلی نیستن
وهیچکس کوچکترین اهنتی به اونها نکردونمیکنه و همه درعین احترام کنارهم ایستاده بودن
درمورد رعایت حقوق شهروندی که صف و نوبت چقدر اهمیت داره
درمورد اون نشنال پارکی که مایک عزیز توضیح میداد ومریم جون نوشته رو خوند که مردم پول دادن و این پارک ساخته شده تاهمه استفاده کنن،واین یعنی مردم چشمشون به دولت مردها و کسی نیست تابدادشون برسن(برعکس چیزی که تو ذهن من بود ومدام میگفتم این حکومت این فلان این رییس جمهور مردم و بدبخت کردن)غافل ازاینکه آمریکا الکی اولین قدرت جهان نشده
بخاطر فرکانس مرددم این کشوره
چون خودشون خواستن بهترین های جهان بیان تو این کشور
مثلا من توی کتاب استاد عشق درباره ی دکتر حسابی خوندم وقتی ایشون اومدن آمریکا چنان استقبالی ازشون شده و امکاناتی بهشون دادن که خود آقای حسابی کف کرده و اذعان کرده آمریکا علکی آمریکا نشده
چون آمریگا همیشه درحال تغییر ه ودرحال گسترش
ایده های ناب و میپذیره
براش مهم نیست طرف کیه چیه یاکجاییه
مهم اینه که به پیشرفت این کشور کمک میکنه پس قدمش روی چشم
اینو دیدم که آمریکا داره در کل کشورش قانون بقای اصلح رو به بیشترین میزان اجرا میکنه و برای همینه انقد قدرتمنده
مردم مهربونی و دیدم که وقتی استاد ومریم جون رفتن برای خرید و اون خانم رو هدایتی دیدن و باعشق خونه و باغچه اش رو نشونشون داد و کلی توضیح داد و بااینکه سنش بالا بود خیلی سرحال و سرزنده بود
درباره ی ترویج ایده های نو که من فقط در این دو فیلم دیدم
آدم هایی که اومدن وتوی آمریکا نوآوری کردن و جهان ازشون حمایت کرد
یاهمین مسئله ایی که استاد گفتن زمین ها همه اختصاصیه
یا همین پرادایس استاد که یه جنگل با دریاچه
میتونی داشته باشی
واینهارو که دیدم گفتم آمنه بدجور سرت کلاه رفته هااااااپس ازاین به بعد هرچی دیدی از فیلتر قانون رد کن بعد بپذیر
و
واقعا بقول استاد تمام آنچه شنیده و دیده بودم از بیخ غلط بود و اصلا کامل باید بکگراند رو پاک کرد و فقط همه چیز رو باقانون سنجید
الان میدونم این کشور چقد عالیه،چقد زیباست و چقد قانونمند و منضبطه
وچقدررررررررررر بزرگه و پهناور
وازهمه بیشتر اون راحتی که کسی به کسی کارنداره که تو چرا فلان مذهبی یافلان پوششی
همه باهم خوبن و این یعنی بهشت
متشکرم از شما استاد عزیزم
۲. چرا این نگرش را داشتید و این پیش فرض ها از چه منبعی و چگونه شکل گرفته بود (خانواده، تلویزیون و رسانه های جمعی، جامعه و مدرسه و …)
۳.دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه تغییراتی در نگرش شما درباره آمریکا در این جنبه ها ایجاد کرده است.
حالا سوال دوم وسوم
این نگرش ها از طریق جامعه،مدرسه،رسانه بوده وخیلی شنیده بودم
(چگونگی شکل گیریش باترفند مؤثر تکرار واستمرار در تکرار😉😂)
به نام خدای مهربان
سلام به خانواده گرم و صمیمی استاد عباس منش و همه دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته کوشاو گروه تحقیقاتی عباس منش
💥دانشمند ایرانی ناسا که به درخواست مادرش به ایران برگشت؟!!!!
همانطور که من هم مثل همه شما در این کشور زندگی می کنم که با ورودی هایی، در طی این سالها بمباران شدهام من هم مثل همه دوستان، پیش فرض هایی مثل خشکی آب و هوای آمریکا ،خیانت همسران به یکدیگر ،نبود امنیت در آمریکا به خاطر آزاد بودن اسلحه در این کشور، نبود چیزی به عنوان بنیان خانواده در آمریکا ،لاابالی گری به خاطر آزاد بودن مصرف مشروبات الکلی ،نژادپرستی در آمریکا ،گردبادهای ویرانگر که هر روزه جان بسیاری از مردم آمریکا رو میگیره چون کافر هستند ،مصرف مواد مخدر و کوکائین در سراسر آمریکا به خاطر آزاد بودن مواد مخدر در آمریکا و یا پیش فرض هایی از این قبیل مثل جملات زیر:
امریکا خودش اصلاً نخبه نداره و فقط کارش دزدیدن نخبههای کشورهای دیگر هست و مردم آمریکا باهوش نیستند و خیلی خنگ هستند
ولی با دیدن قسمت های مختلف سفر به دور آمریکا وسریال زندگی در بهشت تمام این پیش فرض ها برای من تغییر کرد و این دو سریال درکنار فایلها مکملی شدند تا ورودی های ذهنم را با ترازوی قانون وزن کنم و ورودی هایی که در زندگی من وزن و بار مثبت ندارند را کنار بگذارم و فیلتر کنم
نکته مهمی که من در مورد سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا در رابطه با تغییر پیش فرض ها یم پیدا کردم این بود که این دو سریال مثل کاتالیزوری هستندکه به درک عمیق آموزهها و قوانین به صورتی عجیب و بنیادی کمک میکنند طوری که این دو سریال نه تنها تمام پیش فرض ها و ورودی های قبلی ما را تغییر می دهند و زیر و رو می کنند بلکه به ما کمک می کنند تا نمودهایی که این پیش فرض ها باعث عقب افتادگی ما یا دیگران می شوند را به وضوح ببینیم و درک کنیم تا در تله این پیش فرض ها نیفتیم این پیش فرض ها می توانند حتی اگر حرکتی رو به جلو داشته باشیم را نه تنها متوقف کنند بلکه حرکت ما را به عقب برگردانند
یک نمونه از این پیش فرض ها رو من چند روز پیش در یک مصاحبه دریک برنامه تلویزیونی دیدم که دوست داشتم آن را با خانواده ام یعنی شما به اشتراک بگذارم نمی دونستم چطور این کار رو کنم تا هدایت شدم به این مسابقه:⚘⚘⚘⚘⚘⚘
قضیه مربوط میشه به یک مصاحبه تلویزیونی صدا و سیما با یک دانشمند ایرانی که به کشور آمریکا به سازمان ناسا میره و اتفاقاً به خاطر این پیش فرض ها نهایتاً به ایران برمیگرده جالب اینه که این دانشمند در ناسا کارهای بسیار بزرگی کرده😲 و قبل از انقلاب به آمریکا رفته و بعد از انقلاب به ایران برگشته و این پیش فرض ها کاری با این دانشمند ایرانی میکنه که الان با این همه توانایی و دانش به زادگاهش در ایران برگشته و کاری خیلی ساده انجام میده که بسیار پایینتر از حد توانایهاش هست، من خلاصه ای از مصاحبه را برای شما مینویسم
تیتر مصاحبه این طور نوشته شده بود:
💥دانشمند ایرانی ناسا که به درخواست مادرش به ایران بازگشت.🤔🤔🤔🤔
مصاحبه رومن به دو قسمت تقسیم کردم قسمت اول رو برای شما می نویسم
مجری :چند سالتونه
مهمان:من ۷۰ سالمه و هر روز ورزش می کنم
مجری :از بچگی تون کار کردید
مهمان: بله من ۲۴ ساعته کمک پدرم میکردم در کشاورزی، تا اونجایی که میتونستم تابستانها کار میکردم و مخارج تحصیلم را خودم در می آوردم، بَنایی هم میکردم با برادرم.
مجری: آرزوی دوران بچگی شما چی بود
مهمان :عاشق درس بودم درونم همیشه یه چیزی بودکه میخواستم از این دنیا از این کهکشان ها، اصلاً از این زندگی از این فیزیک و اینکه پشت پِلن ها چی هست سر در بیارم
مجری :با این شرایط سختی که داشتید فکرمی کردید بتونید موفق بشید
مهمان: با این که وضع مالیمون خراب بود ولی امید داشتم به اونجاهاییکه میخوام میتونم برسم
تا اینجا قسمت اول بود که سراسر امید و ایمان به توانایی ها بود
قسمت دوم
مجری: آقا من اجازه دارم شما را معرفی کنم
مهمان: بفرمایید
مجری :آقای چرمهینی که قصه اش را تا اینجا شنیدید بچه روستاست،من بهتر است بگم پروفسور چرمهینی
مهمان: نه چرمهینی کافی هست
مجری: ایشون یکی از دانشمندان ناشناخته کشورمان هستند که از روستا به عشق تحصیل میرن آمریکا تحصیلات شان را می گذرانند میشوند کسی که در تکنولوژی فضایی آمریکا در ناسای معروف یک کار برجسته انجام میدهند همان ایرانی هایی که میشنوید در ناسای آمریکا کار می کنند یکیشون ایشون هستند
مهمان: قربان شما ،من در خدمت هستم
مجری: ما از این به بعد شما را دکتر پروفسور خطاب می کنیم
مهمان :نه همون چرمهینی، برای ماهمون چرمهینی کافی است ، ما در خدمتتان هستیم
تا اینجای مصاحبه را داشته باشید من یه چیزی داخله پرانتز در مورد پیش فرض هامون فهمیدم و اون اینه که به ما گفته شده انسان متواضع انسانی است که اگه ازش تعریف کردن سرش رو بندازه پایین و بگه نه اونقدر ها هم که شما میگید من خوب نیستم و ایشون هم با این همه توانایی هاش و موفقیت هایی که به دست آورده به مجری میگه به من نگید دکتر یا پروفسور همون چرمهینی کافی هست چون از بچگی به ما این پیشفرض گفته شده تواضع و فروتنی اینه که وقتی به این حد از دانش رسیدی و توانمند شدی اگه ازت تعریف کردن باید مثل درختی که بار بیشتری داره سرت رو پایین بیندازید و و اینطوری نشون بدی انسان متواضع و فروتنی هستی مثل این پروفسور که با این همه موفقیت هنوز میگه که همون اسم خالی برای من کافیست در صورتی که در یکی از قسمت های سریال زندگی در بهشت ما می بینیم که وقتی خانم شایسته به یکی از بچه های دوستانشون میگه که توچقدر باهوش و فوقالعاده هستی این پسر میگه yes I am یعنی بله من فوق العاده هستم این پسر که فرزند یکی از دوستان آمریکایی استاد هستند تعریفِ خانم شایسته رو تایید می میکنه و این پیش فرض رو برای من وهمه ما تغییر میده که وقتی از ما تعریف کردند به جای گفتن اینکه نه اینطوری هم نیست باید حقیقت رو تایید کرد و سرمون رو بالاتر از قبل نگه داریم و به خودمون افتخار کنیم
ادامه مصاحبه
مهمان : با وجود سختی هایی که داشتم پول هام رو جمع کردم و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و فوق دکترای مکانیک گرفتم و به امریکایی ها در حوزه استاتیک داینامیک، دیزاین، فابریشن درس می دادم و در همین حین رئیس دپارتمان یک مکانیک ویرجینیا به من گفت شما توانایی های زیادی دارید من شما را می فرستم به ناسا و منو فرستاد به ناسا ،در ناسا کار میکردم در سال ۱۹۸۶ یک اتفاق افتاد که سفینه شاتل آمریکا بعد از ۳۰ دقیقه و ۲۷ ثانیه بعد از پرتاب دچار مشکل شد و منفجر شد بعد از انفجار پرزیدنت ریگان رئیس جمهور آمریکا پشت تریبون آمد و گفت هر چه زودتر مشکل رو پیدا کنید و خلاصه اینکه من مشکل رو حل کردم و تمام مدارکش هست که به صورت کتبی همه رو دارم خلاصه اینکه شاتل دوباره در مدار قرار دادیم و موفق شدیم
مجری :آقا ببینیدچقدر کارش درسته این دکتر
مهمان: بعد از رفع مشکل ،رئیس جمهور آمریکا ۲۰۰ هزار دلارداد به ماتریال ویژه ناسا به دانشمندان خودشان، ۲۰۰ هزار دلار دادند ولی به من فقط یک پلیور دادن و گفتند بخواهی نخواهی تو یک خارجی هست من هم دیگه اونجا کار نکردم و به درخواست سوئدیها رفتم سوئد، چهار سال در سوئد بودم و دوباره آمریکایی ها گفتند بیا برای ما کار کن و گفتم شما مگه تو این ۵ سال چه گُلی به سر من زدید که حالا بیام برای شما کار کنم
مجری :چون میدونید که تصور خیلی ها این هست که اون طرف خیلی قدر نخبه ها و دانشمندان را می دونند🤔🤨
مهمان: شما اگر صد سال هم در کشور خارجی باشی همیشه خارجی هستی🤔🤨
مجری: چی شد که برگشتی به ایران
مهمان: به مادرم گفتم که من دعوت نامه از ژاپن دارم و در مرکز فضایی سوئد هم هستم مادرم گفت اگر بخواهی من ازت راضی باشم بیا و در شهر خودمون هزاران کار هست بیا اینجا مجبور نیستی بری ناسا یا مرکز فضایی سوئد، من هم به خودم گفتم من که خونم از خون مادرم رنگین تر نیست و من یک ایرانی ام و افتخار هم می کنم
مجری :برگشتی ایران و رفتی به روستایتان
مهمان: بله رفتم روستا پهلوی مادرم، مادرم دست آخر نمیتونست راه برود کولش می کردم و مردم با تعجب به من نگاه می کردن ومن میگفتم چرا تعجب می کنید ایشون یک روزی منو کول کردند حالا من دوکلاس درس خوندم برای خودم خوندم الانم من دارم ایشونو کول میکنم
در ادامه مجری از مهمان برنامه درخواست میکنه که بدون تعارف ترین جمله تان را بگوییدومهمام اینطور میگه:
مهمان: ایران از لحاظ منابع طبیعی واقعاً در دنیا تک است و بهترین افراد را دارد از لحاظ استعداد این ها می دونند که اگه ایران را ول کنند چهار ساله همه را جلو می زنند بخاطر همین هست که همیشه مشکلی مثل جنگ و مثل تحریم را به وجود میآورند که ایران نتواند رشد کند شما یک پرنده را که بال هایش را ببندید نمیتواند که پرواز کند اینها دارند در کشور ما همین کار را به سر ما می آورند ما بایستی دانا باشیم که هیچ کشوری نتواند به ما از هر لحاظ تجاوز کند
پایان مصاحبه—————–
سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا تمامی این پیش فرض ها رو برای من تغییر داد که اینطورنیست که: فقط ایران است که منابع طبیعی زیادی دارد فقط ایران است که دانشمند و نخبه دارد این پیش فرض را برای من تغییر داد که اینطور نیست که: آمریکایها فقط آمریکایی رو قبول دارن و بقیه رو بیگانه میدونن
تعدادی از کامنت هایی که در پایان این مصاحبه نوشته شده بود را من برای شما می نویسم که ببینید ماچه پیش فرض هایی روباتکرار در ناخودآگاه خود قرار میدیم
یکی نوشته بود:
دمش گرم با این همه علم آخر گدای مادر شد و بی ادعا و ساده در روستا زندگی میکنه
یکی دیگه نوشته بود:
شیر مادر حلالش
یکی هم نوشته بود:
نکنه جاسوس امریکاست
یکی دیگه نوشته بود:
واقعا انسان متواضعی
واز این دست کامنتا
شما میتونید مصاحبه کامل رو توگوگل سرچ کنید و ببینید من یه قسمت کوتاه رو نوشتم
وقتی این مصاحبه رو دیدم با خودم گفتم ای کاش این دانشمند ایرانی آگاهی هایی که تو دوره ها وفایلهای استاد بود رو میدونست اگه میدونست و عمل می کرد به قول استاد هرگز به موقعیتی هدایت نمیشد که برای انجام دادن کارِ به این بزرگی در ناسا فقط یک پلیور دریافت کنه
۱۰۰% اگر این آگاهی ها رو می دونست حتی بالاتر از یک آمریکایی با اون برخورد می شد اگر این آگاهی ها رو می دونست هرگز به درخواست مادرش به ایران برنمی گشت، و این پیش فرض رو که اگه به درخواست مادرش عمل نکنه مادرش ازش ناراضیه قبول نمی کرد،شاید اگر این آگاهی ها رو داشت هرگزبا دست خودش و با افکار محدودش جلوی پیشرفت خودش رو نمی گرفت برعکس در همونجا می موندو خیلی راه برای اینکه به مادرش بیشتر از الان خدمت کنه داشت و به مادرش هم ثابت می کرد که برای خدمت کردن به خلق حتماً نباید در مکان خاصی زندگی کرد
دوست داشتم در مورد این مصاحبه با شما صحبت کنم و بگم که آموزههای که در سایت هست در کنار سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا پیش فرض های مارو به گونه ای تغییر میده که به تمام مسائل و اتفاقات دور و برمون با عینک قوانین نگاه کنیم،و همه چیز رو از فیلتر قانون رد کنیم و اون چیزی رو که میتونه کمک کننده باشه بپذیریم
امیدوارم که تونسته باشم ردپایی رو از خودم دراین خانواده بجا گذاشته باشم🌹🌹🌹🌹۱۱
سلام و درود به شما دوست عباسمنشی ام
سلام به شما محمدرضا مرادی عزیز
چقدر خوشحالم که کامنت شما رو خوندم و چقدر زیبا خلاصه ایی از یک مصحبه رو نوشتین و در انتها یاداور شدین که وقتی با عینک قوانین به هر موضوعی نگاه کنیم خیلی راحت دچار پیش فرض ها و اطلاعات نادرست و محدود یکنفر نمیشویم. حالا اون شحص میخواد دانشمند یا پروفسور ایرانی مثل ایشان باشه یا بقول استاد عزیزمون پروفسور هاوکینز باشه. واقعا ممنونم ازتون…
براتون از خداوند بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو میخوام
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام،متشکرم از ارسال دیدگاهتون
واقعا وقتی باتوجه به قوانین به مسائل و اتفاقات دور و برمون نگاه میکنیم،البته بدون قضاوت دیگران (که مثلا فلانی چرا اینجوریه و….) ردپای اثرات قوانین رودرهرلحظه به وضوح میبینیم،و با این قوانین زندگی میکنیم
سلام آقا محمدرضا واقعا کامنت مفید و عالی بود و باعث شد متوجه باورهای غلطی در وجودم بشم که قبلا داشتم و تو این مدتی که با شما عزیزان و این آموزه ها آشنا شدم کمی کمرنگ شده، برام واضح بشه:
یکیش این قضیه تواضع الکی و احمقانه که خودم درگیرش بودم و چقدر پدرم دراومد که تونستم به خودم بفهمونم که اینا تواضع نیست بلکه عدم احساس لیاقت و عدم داشتن عزت نفسه
بعدی اینکه چقدر خوب به این نکته اشاره کردید که ادم هر چقدر هم که پیشرفت کنه و از دید بقیه خیلی موفق باشه ولی باورهای غلطش رو ریشه ای حل نکنه (باور عدم لیاقت . باور اینکه تو تو امریکا شهروند درجه 2 یا 3 هستی و هیچ وقت درجه 1 نمیشی باور اینکه هرچقدر هم کارت رو عالی انجام بدی این کافرای خدا نشناس قدر تو رو نمیدونن باور اینکه ما هر جا بریم و هر چی بشیم بازم اونجا ی اجنبی و غریبه هستی و باور اینکه وطن ادم ی چیز دیگه اس و این حدیث که نمیدونم درسته یا نه که حب وطن از ایمانه؟!! در حالی که قران میگه اقا اگر اوضاع برات ناخوشایند بود محاجرت کن زمین خدا بزرگه) در کل واقعا کامنت عالی بود و از اونجایی که من خیلی وقته دیگه تلویزیون نگاه نمیکنم مخصوصا اخبار رو ممنونم که عالی و مفید این اطلاعات رو در اختیارم گذاشتید💐
سلام ممنونم ازدیدگاهتون،واقعا آموزه های استاد تاثیر بسیار بسیار زیادی در اینکه هر پیش فرضی رو قبول نکنیم داره مثل پیش فرضی که مجری درمورد اینکه وقتی نخبه ها میرن آمریکا،اون جوری که فک میکنن نیست واصلاتحویلشون نمیگیرن وپیش فرضهای دیگه که من ننوشتم،و سریال زندگی دربهشت و سفر به دور آمریکا بسیار کمک کننده هستند برای اینکه در تله این پیش فرضهای نیافتیم
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
سلام به همه دوستان ارزشمندم
خدایا ازت سپاسگزارم که بهم فرصت نوشتن دادی چون در شرایطی دارم مینویسم که کنترل ذهنم به شدت برام سخته ولی من یاد گرفتم که باید بتونم در شرایط سخت ذهنم و کنترل کنم
چقدر این آیه به من آرامش میده ( ان مع العسر یسرا) با هر سختی آسانی هست
خدایا شکرت که بر نجواهای ذهنم که اجازه نوشتن نمیداد غلبه کردم
پس خدایا با هدایتت خودت مینویسم
قطعا من هم مثل اکثر مردم طبق اون چیزایی که تو رسانه ها دیده و شنیده بودم ذهنیت غلطی از امریکا داشتم
✅من فکر میکردم که کشور امریکا مردم بسیار بی بند و باری داره ولی برای اولین بار از اونجایی ذهنیت من شروع به تغییر کرد راجب مردم امریکا که استاد در یکی از فایلهای تمرکز بر نکات مثبت از یک فروشگاه فیلم گرفتن و توضیح دادن که اولا اون قسمتی که مشروبات الکلی میفروشن جدا از فروشگاه هست و موضوعی که خیلی برام جای تعجب داشت این بود که استاد گفت به افراد زیر 21 سال مشروب و سیگار نمیفروشن و به افراد دیگه هم با داشتن کارت شناسایی میفروشن
با اینکه تو امریکا خوردن مشروبات الکلی آزاد هست ولی این کشور به شدت قانون منده و جای تحسین داره
و برعکس کشورهای دیگه که حتی خوردن مشروبات ممنوع است ولی استاد گفت من تا به حال یک فرد مست تو خیابون ندیدم
یا تو سریال زندگی در بهشت که اصلا یه خیابون مخصوصی وجود داشت برای یک سری تفریحات افراد بزرگسال
✅انقدر که تو رسانه ها فقط از تیراندازی تو امریکا گفته بودن و اگه هم یه اتفاقی میفتاد بولد میکردن و تمرکز میکردن رو اون اتفاق من اصلا از امریکا رفتن میترسیدم و همیشه فکر میکردم که اونجا جون آدم در خطره و هر اتفاقی میفته و پلیس هم کاملا بی توجه هست
یعنی اگه الان به مادر من بگی من میخوام برم امریکا زندگی کنم میگه نه مردم اونجا دچار جنون هستن و ممکنه بی خود و بی جهت بهت حمله کنن و بهت تیر اندازی کنن
انقدر که رسانه ها رو ذهنش تاثیر گذاشتن
ولی با سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت مهم ترین چیزی که از مردم امریکا یادگرفتم این بود که انسانهای سپاسگزاری هستن انسانهای شادی هستن و در لحظه زندگی میکنند بسیار انسانهای مهربانی هستن مخصوصا اون قسمتی که استاد گفتن طوفان اومده بود و همسایه ها حواسشون به خونه استاد بوده
✅یا مثلا من خیلی این کشور رو بی قانون میدونستم چون اسلحه اونجا آزاده و میگفتم چقدر جنایت کارن
ولی استاد توضیح داد که اسلحه آزاده چون اگه یه نفر بیاد تو خونه دزدی تو میتونی اونو بزنی پس هیچ کس جرات نمیکنه بره دزدی چون احتمال داره که کشته بشه
پس امنیت تو این کشور خیلی بالا هست
✅من همیشه از دیگران شنیده بودم که تو امریکا اصلا با ایرانی ها برخورد خوبی ندارن و خیلی بد رفتار میکنن با ایرانی ها ولی تو سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا احساس کردم بهترین مردم دنیا امریکایی ها هستن
✅ما یه مشتری داشتیم که خودش یه مدت تو امریکا زندگی کرده بود و جالبه که به هیچ کدوم از این مواردی که میگم برخورد نکرده بود ولی از ترس چیزایی که شنیده بود برگشته بود ایران
اون فقط شنیده بود که
امریکا امنیت نداره و از یه ساعتی به بعد نمیتونی تو خیابون باشی چون امکان داره هر بلایی سرت بیاد ولی ما خانم شایسته رو میبینیم که خیلی وقتا تنها بوده ولی هیچ مشکلی نه تنها پیش نیمده بلکه مردم با عشق بهشون کمک کردن یا کارش رو راه انداختن
بیشتر از اون قسمت لذت بردم که خانم شایسته تنها بودن و دوتا آقا اومدن کار تعمیرات و به بهترین شکل انجام دادن
یا تو فلوریدا که اصلا نبوده ولی میگفت فلوریدا به قدری تمساح داره که اینا وسط خیابون راه میرن و جلو در خونه هر کسی یه تمساح خوابیده و مردم خیلی وقتا نمیتونن از در خونه بیان بیرون
ولی من چیزی جز زیبایی تو سریال زندگی در بهشت ندیدم
✅در مورد خانواده که کلا فکر میکردم بین امریکایی ها اصلا چیزی به نام خانواده وجود نداره و اکثرا روابط نامشروع با هم دارن
ولی چقدر من درس گرفتم از خانواده آقای رایان که روابطشون به شدت بهتر و زیباتر و عالی تر از خیلی خانواده های ایرانی بود
✅راجب طبیعت امریکا که فکر میکردم اونجا همش طوفان های وحشتناک میاد چون تلوزیون خیلی میگفت که فلان جا امریکا طوفان اومد و انقدر آدم کشته شدن
ولی به این درک رسیدم که خوب بلایای طبیعی تو کشور خودمون هم هست این طبیعیه
ولی استاد راجب طوفان مایکل توضیح داد که انقدر قشنگ مدیریت شده که تعداد خیلی خیلی کمی کشته شدن که اونم به خاطر بی توجهی خودشون بوده
✅یادمه استاد تو یه فایلی گفتن که یه کار بانکی داشتن و رییس بانک با روی بسیار خوش کارشون و انجام داده و در آخر وقتی استاد ازش پرسیده اهل کجایین گفته من اسرائیلی هستم
ولی ما انقدر ذهنمون منفی راجب اسرائیل و امریکا که واقعا اگه یه اسرائیلی ببینیم شاید بترسیم ازش
اکثر این ذهنیت منفی هم به خاطر رسانه هاست
تو کشور خودمون هم بارها اتفاق افتاده که اصلا طرف یکی از اعضای خانوادش و نابود کرده ولی رسانه ها هیچ وقت رو اون تمرکز نمیکنن
و تمام فکرشون رو امریکاست
تو یکی از لایو ها یکی از استاد پرسید نظر امریکایی ها راجب ایرانی ها چیه و استاد گفت اصلا امریکایی ها نظری ندارن راجب ایرانی ها
ولی این ما هستیم که تمام تمرکزمون رو گذاشتیم رو اونها
من با سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا فهمیدم که مردم امریکا تمام تمرکزشون رو اینه که شاد زندگی کنن و از زندگیشون لذت ببرن به خاطر همینه که هر لحظه هدایت میشن به شادی بیشتر و زندگی بهتر و زیبایی های بیشتر
✅✅ درس هایی که من دریافتم
✅ما در جهان دو قطبی زندگی میکنیم یعنی جایی که هم خوبی داره و هم بدی داره حالا این ما هستیم که با کانون توجهمون تعیین میکنیم که دوست داریم به کدوم سمت بریم
این ما هستیم که انتخاب میکنیم دوست داریم به سمت خوبی ها و زیبایی ها بریم یا به سمت بدی ها و نازیبایی ها
تو کشور امریکا هم مثل همه جای دنیا شرایط و انسانهای خوب و بد داره بستگی داره که ما چطوری نگاه کنیم و ما در مدار چه چیزی قرار بگیریم
اگه تمرکزمون رو زیبایی ها و خوبی هاش باشه پس هدایت میشیم به جایی که فقط خوبی و زیبایی و نعمت و ثروت و شرایط عالی رو میبینیم و تجربه میکنیم
✅اکثر این باورهای اشتباه در مورد امریکا از رسانه ها اومده و در ذهن ما شکل گرفته پس به خاطر همینه که استاد انقدر تاکید داره که تلوزیون رو حذف کنیم چون تمرکز ما رو میبره به سمت ناخواسته ها
✅اجازه ندیم که هرکسی هر زباله ای رو وارد ذهن ما کنه و ما با چشم بسته اونو بپذیریم اگه حرفی یا مطلبی میشنویم خودمون تحقیق کنیم و حداقل از خودمون بپرسیم آیا این مطلب کمکی به ما میکنه یا ؟ آیا در جهت خواسته های من هست یا نه ؟
از کجا بفهمیم که این همه باورهای منفی و قضاوت ها در مورد امریکا حقیقت نداره؟
چون احساس بدی در ما ایجاد میکنه و هرچیزی که به ما احساس بدی بده حقیقت نداره و فقط ما رو از مدار خواسته هامون دور میکنه
✅دنیا رو فقط از زاویه دید خودمون نگاه نکنیم یه کم دیدمون رو وسیع تر کنیم
ما تا زمانی که چیزی رو تجربه نکردیم از کجا بفهمیم خوبه یا بد؟
تا زمانی که نرفتیم امریکا از کجا میدونیم که رسانه ها درست میگن ؟
اگه کسی حرفی میزنه باید تو امریکا زندگی کرده باشه و مثل استاد تجربه زیادی داشته
✅من یه مطلبی رو تو یکی از کامنتهام نوشته بودم اینجا هم میگم
نکته ای که برام جالبه و مهم هست اینه که ما داریم قانون رو آموزش میبینیم و یاد میگیریم و الان داریم تازه تو زندگیمون عمل میکنیم ولی امریکایی ها نا خود آگاه دارن این کار و انجام میدن یعنی همشون دارن عمل میکنن یعنی تو کشورشون این موارد که برای ما تازگی داره و ما داریم یاد میگیریم برای اونا عادیه پس اینجا به من ثابت میشه که یک سری از باورهای محدود کننده تو ایران وجود داره که از قدیم به ما گفتن و ما بدون آگاهی پذیرفتیم و اشتباه هم هست چون استاد داره قانون رو یاد میده و من دارم تو رفتار امریکایی ها همون چیزی که استاد میگه رو میبینم پس بازم به من ثابت میشه که استاد داره درست میگه
✅و در آخر سعی کنیم منبع انتقال خبرهای خوب و و زیبایی ها و عشق و صلح باشیم سعی کنیم زیبایی ها و قشنگی ها رو جاری کنیم تا اونا رو به زندگی خودمون دعوت کنیم
مثل استاد و خانم شایسته که هم بر زیبایی ها تمرکز میکنن و هم زیبایی ها رو دارن انتشار میکنن و جاری میکنن و هر لحظه هدایت میشن به زیبایی ها و خوبی های بیشتر
خدایا شکرت که بهم فرصت نوشتن دادی
خدایا همواره هدایتم کن به مسیر درست
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی وزیبایی و عزتمندانه
سلام به استاد عزیزم و مریم عزیزم
بنویسید که قبل از برنامه سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت چه دیدگاهی درباره آمریکا داشتید؟
بنیان خانواده و روابط خانوادگی : پیش فرضهای ذهنی من ، تو یک خانواده آمریکایی پدر خانواده علاوه بر همسرش یه دوست دختر هم داره و مادر خانواده هم علاوه بر همسرش یه دوست پسر هم داره و به هم دیگه خیانت میکنندو این مرسوم هست . و بچه ها هم از همان دوران ابتدایی در مدارس با جنس مخالف خودشون وارد رابطه میشند . پدر و مادر هر دو شاغل هستند و تایم بسیار زیادی از روز رو بچه ها رو به حال خودشون رها میکنند و هیچ رابطه عاطفه ای بین بچه ها و والدین برقرار نمیشه . بچه ها از سن ۱۵ سالگی باید حتما مستقل و تنها زندگی کنند و اونها هم با جنس مخالف خودشون هم خونه میشن و روابط نا مشروع و متعددی برقرار میکنند و اون خانم که باردار میشه اصلا نمی دونه پدر این بچه چه کسی هست ودر آخر یا سقط میکنند بچه رو یا مجبور میشه بدون پدر، بچه رو با مسئولیت خودشون بزرگ کنند. بیشتر خانواده ها بچه نمیارند و ترجیح میدند که یه حیوون مثل سگ یا گربه نگه دارند .ازدواج در اونها صورت نمی گیره بیشتر رابطه ها دوستی با جنس مخالف هست و هر وقت بخواند راحت همدیگه رو بدون هیچ تعهدی ترک میکنند و با شخص دیگه ای رابطه برقرار میکنند . پدر و مادرها بسیار با هم بد رفتاری میکنند و چون قانون از خانم ها حمایت نمیکنه، خیلی راحت مردها زنان خودشون رو میزنند و بدترین رفتارها رو دارند.تو یک خانواده زن و مرد هر کدوم باید تمام هزینه های خودش رو خودش تامین کنه و مرد هیچ مسئولیتی در این مورد نداره و هیچ حمایت مالی از طرف مرد خانواده انجام نمیشه
روابط اجتماعی : پیش فرضهای ذهنی من ، مردم کمترین رابطه رو در اجتماع با هم دارند حتی همسایه ها اگر سالها در یک محیط زندگی کنند اصلا همدیگه رو نمی شناسند.توی حوادث مترقبه وغیر مترقبهپیش میاد اصلا به همدیگه کمک نمیکنند و هر کسی فقط به فکر خودش هست .
میزان امنیت اجتماعی : پیش فرضهای ذهنی من ، اسلحه و سلاح سرد رو در دسترس بچه ها قرار میدند و اونها بدون اینکه کنترلی تو احساسشون داشته باشند و بدون اینکه آموزشی درباره استفاده درست از این سلاح ها داشته باشند اسلحه تو دست میگیرند و دانش آموزها و معلمان خودشون رو به قتل میرسونند.بزرگترها هم اسلحه به دست آماده هستند تا با کوچکترین مخالفتی که باهاشون میشه طرف مقابل رو به قتل برسونند و هیچ محاکمه ای هم صورت نمی گیره.بچه ها هم از همون سن نوجوانی موادمخدر مصرف میکنند و مشروبات الکلی می خوردند و بزرگترها هم اغلب مست تو خیابونها راه میافتند وبه حقوق دیگران تعدی میکنند دعوا میکنند تجاوز میکنند . پلیس آمریکا هم که بدترین رفتار رو با مردمشون دارند تو اعتراضاتی که مردم راه میندازند بدترین ضرب و شتم ها رو دارند و مردم رو میکشند.پلیس آمریکا مافیا داره که با هم دیگه زدوبند میکنند و مواد مخدر رو اجازه میدند که به دست مردم برسه و سیاه پوستها رو میکشند. شنیده بودم که تو آمریکا از ساعت ۹ شب به بعد اصلا نمیشه تو خیابونها راه رفت چون یه عده ای افراد مست هستند که به خانمها تجاوز میکنند و یا از مردم دزدی میکنند . تو مترو چون زن و مرد باهم تو واگنها هستند به خانمها نگاه بدی دارند .
طبیعت این کشور : پیش فرضهای ذهنی من،تو فیلمهای وسترن دیده بودم که این فیلمها تو یه محیط بی آب وعلف که به فاصله هر چند کیلومتر یه دونه کاکتوس بود بیابونی وخشک با کوهای سنگی بدون هیچ درختی نبود. زمستانها هم اخبار میگفت به قدری برف اومده که هیچ کسی نمیتونه بیرون بیاد اب وبرق وگاز قطع شده مردم تو سرمای وحشتناک از سرما میمیرند دولت هم نمیتونه کمک رسانی کنه مردم گرسنه تو سرما هستند . طوفانهایی تو آمریکا میاد که خونه مردم رو کلا از زمین بلند میکنه و پرت میکنه یه طرف دیگه
آزادیهای مشروع ویا نا مشروع : پیش فرضهای ذهنی من،شنیده بودم که خانمها با همون لباسهای بیکینی که کنار ساحل هستند با همون لباسها تو خیابونها رفت وآمد میکنند .جوونها از هر سنی میتونند مواد مخدر و سیگار استعمال کنند . رابطه جنسی تو مهمونیها آزاده هم جنس گرایی در عموم تو آمریکا آزاده و مورد تایید دولت هست
انسان دوستی با نژاد پرستی : پیش فرضهای ذهنی من، با توجه به فیلمهایی که ساخته شده بود وتو اون فیلمها نشون داده میشد که آمریکاییها بدترین رفتارها رو با سیاه پوستها دارند اونها رو برده میگیرند ازشون کار میکشند تو مزارع ازارشون میدند بهشون میگند کاکاسیاه و اونها به عنوان برده میخرند و مالکش میشن این فیلمها رو تو مناسبتهای خاصی مثل روز قدس به صورت پشت سر هم هر شب از تلویزیون به مدت تقریبا ده روز نشون میدادند به ایرانیها توهین میکنند اونها رو مردمی فقیر وبی فرهنگ میدونند و مساجد ایرانیها رو تو آمریکا آتیش میزنند قرآن رو آتیش میزنند هرجا خانم با حجاب ببینند حجاب رو از سرش بر می دارند به ایرانیهای که حجاب دارند اجازه تحصیل تو دانشگاه و مدارس رو نمیدند و اجازه کار تو مراکز دولتی و شرکتها رو نمیدند . پایین ترین رتبه کاری رو به ایرانیها میدند از ایرانیها بدشون میاد.
خشونت :پیش فرضهای ذهنی من ، شنیده بودم که دولت آمریکا بمبهای هسته ای ساخته که به راحتی میتونه با اونها یک کشور بزرگ رو نابود کنه . آمریکا یی ها تروریست هستند و دانشمندان رو ترور میکنند . مردم آمریکا به راحتی از اسلحه خودشون استفاده میکنند و هرکسی رو که مخالف نظرشون باشه به قتل میرسونند.
میزان آزادی های مذهبی : پیش فرضهای ذهنی من، ایرانیها باید اونجا دین خودشون رو منکر بشند و اصلا از دین و مذهب خودشون صحبت نکنند تا بتونند اونجا آزاد باشند وراحت زندگی کنند . آمریکاییها هیچ اعتقادی به خدا ندارند .
کیفیت کسب و کارها:پیش فرضهای ذهنی من، شنیده بودم که دانشجوهای آمریکایی برای تهیه مخارج تحصیلی خودشون ساعتها تو رستورانها و کافی شاپهاظرف میشورند و پایین ترین سطح شغلی رو جوونها دارند و فقط مجبورند کارکنند تا هزینه هاشون تامین بشه . هرچیزی که بخواند از کشورهای دیگه وارد میکنند
صداقت مردم : پیش فرضهای ذهنی من، آمریکا رو شیطان بزرگ و دروغگو معرفی میکردند . می گفتند آمریکا از سیاست تفرقه بنداز و حکومت کن استفاده میکنه
سوال دوم چرا این نگرش را داشتید و این پیش فرضها را چه منبعی و چگونه شکل گرفته بود (خانواده ،تلویزیون و رسانه های جمعی ،جامعه و مدرسه و ….)؟
ابتدا از خانواده شنیده بودم که اونها همیشه از ظلمی که آمریکا به ایران کرده بود صحبت میکردند از تحریمهای که کردند و جلو پیشرفت ایران رو گرفتند و دارو رو تحریم کردند وسایل پزشکی رو تحریم کردند خیلی از مریضها به خاطر این تحریمها از بین میرندمیرند . بعد تو تلویزیون و اخبار که به شدت تو این زمینه که امریکارو بد نشون بدند بسیارفعال بودند . فیلمها و مستندهایی که از آمریکا نشون میدادند و باز از ظلمی که آمریکا میکنه صحبت میکردند. تو مدارس هم از همون ابتدا سر صف با شعار مرگ بر آمریکا شروع میکردند تا برسیم جلو در کلاس هم پرچم آمریکا رو مینداختید رو زمین جلو پای ما و می گفتند این پرچم رو له کنید بعد بیاید تو کلاس . تو مراسم دهه فجر و روز قدس هم کلی برنامه داشتیم از درست کردن مترسک ریس جمهور آمریکا تا نوشتن کلی شعار در مورد آمریکا رو مقوا تا نوشتن کلی مقاله در مورد جنایتهای آمریکا و…. تلویزیون هم به این مناسبتها کلی برنامه داشت از خواننده هایی که در مورد جنایتهای آمریکا شعرها سرودند و خوندند . کلی تصویر از کاخ سفید و کاخها و برج های آمریکا نشون میدادند کنار خرابه های فلسطین و افغانستان و می گفتند هیچ کاخی بنا نمیشه مگر اینکه میلیونها خونه مردم مظلوم خراب بشه و با موسیقی و ترانه های ضد آمریکا ادقام میکردند و به حدی ناراحت کننده بود این تصاویر که خواهرم در زمانهای بچگی خودش از دیدن این تصاویر گریه میکرد . هر جمعه هم در نماز جمعه شعار مرگ بر آمریکا به صورت جمعی وبا صدای بلند گفته میشه و خطبه نماز جمعه هم در مورد ظلمها ی آمریکا بود و در زیارت مکه هم در صحرای عرفات برنامه ای به عنوان برائت از مشرکین برگزار میشد که در اونجا با صدای بلند مرگ بر آمریکا سرمیدادند و همه این برنامه ها رو ما از تلویزیون می دیدیم
سوال سوم دیدن مستندات برنامه سفر به دور آمریکا و سریال زندگی دربهشت چه تغییراتی در نگرش شما درباره آمریکا در این جنبه ها ایجاد کرده است ؟
تو مستند سفر به دور آمریکا در مورد طبیعت که هر جا شما میرفتید پر از درخت وسرسبزی بود پر از استیت پارکهای سرسبز و وسیع بود که در نهایت امنیت، شما اونجا روزها میموندید و فضایی پراز آرامش و تمیزی و بارانهای فراوان و هوای عالی آسمون پراز ابرهای پفکی خوشکل و زیبا و هوای عالی و گرم و معتدل و خانواده هایی که تو استیت پارکها بودند در نهایت احترام با شما برخورد میکردند و ساعتها کنار هم میشستید و غذایی که داشتند رو با شما شر میکردند و شما هم غذای خودتون رو با اونها شر میکردید تو همه خانواده ها والدین و بچه ها در نهایت احترام با هم برخورد میکردند و کلی بچه داشتند و کلی امکانات در اختیار بچه هاشون میزاشتند تو سریال زندگی دربهشت خانواده آقای رایان که بسیار زن و شوهر خوبی بودند و پدر مادر عالی بودند به بهترین نحو با بچه هاشون برخورد میکردند و اونها رو عالی تربیت کرده بودند کلی امکانات در اختیارشونه گذاشته بودند و اون چند تا خانواده ای که تو پارادایس اومدند و چادر زدند چققققدر با بچه هاشدن رابطه عالی داشتند چقدر با شما عالی برخورد میکردند چقدر روابط عالی داشتند و خانواده رایان چقدر توحیدی بودکلی نوشیدنی،پتو و پنکه وسایل بازی برای خودشون آوردند چقدر فرهنگ بالایی داشتند خودشون غذای خودشون رو درست میکردند چقدر به عقاید شما احترام میزاشتند وبا کفش داخل خونه نمیومدند .تعداد فرزند تو این خانواده هایی که من تو این دو مستند دیدم از دوتا فرزند شروع میشد تا ۵ تا بچه داشتند . ایبر سیتی که رفته بودید دیدم که چه قانونمند هستند و بچه های زیر ۱۸ سال اجازه استعمال سیگار ندارند و از یه ساعتی به بعد تو شب از حضور بچه ها تو اون منطقه جلوگیری میکردند. نظمی که تو جشن بود بعد از مسابقه فوتبال آمریکایی مردم با اینکه مشروب می خوردند رفتارشون عالی بود چقدر به همدیگه احترام میزاشتندو چقدر این مردم شاد بودند و اون تصاویری که از مسابقه هاکی رو یخ نشون دادید چقدر این مردم در کمال احترام و نظم و شادی بودند و تو سریال زندگی در بهشت اون افرادی که برای کار به پارادایس میومدند چقدرتوحیدی با ابزار کامل وعالی کار میکردند . چقدر امنیت رو من تو این سریال دیدم که شما کلی بسته از آمازون براتون میومد و روزها با مشمایی که اداره پست روش میکشید بیرون پارادایس میموند و در پارادایس هم اصلا قفل نمی شد. تو یکی از لایوهاتون دیدم که مردم معترض جلوی برج جمع شده بودند و پلیس هیچ کاری به اونها نداشت و اجازه میداد که حرفشون رو بزنند. کنار ساحل سیساید زن و مرد در کمال آزادی و امنیت و راحتی تفریح میکردند و اصلا هیچ کاری به هم نداشتند و چقدر خانمهایی رو دیدم که حتی با مقنعه اونجا بودند و کوچکترین بدرفتاری و نگاه بدی بهشون نمی شد. خانمها کنار ساحل با بیکینی بودند وقتی میخواستند از ساحل خارج بشن و لباسهای خودشون رو میپوشیدند . نظم و تمیزی این کشور که تو کل این مستندهایی که دیدم یک دونه هم اشغال رو زمین ندیدم . چقدر کارآفرین تو این کشور دیدم مثل اون زن و مرد مجارستانی که تنور پیتزا میساختند و چقدر این مردم تو کسب و کارشون بهترین تولیدات رو داشتند و چقدر ابزار و وسایلی که تو زندگی دربهشت میخریدید از بهترین نوع و کیفیت بود و برای رضایت مشتری بهترین کالا رو تولید میکردند و برخورد اون آقایی که ازش تراکتور رو خریدید در کمال احترام بود و تمام تلاشش رو میکرد که چیزی که شما میخواید رو بهتون بده .تو سریال زندگی در بهشت دیدم که خونه هایی که نشون میدادند اصلا دیوار نداشت و امنیت اجتماعی اونجا کاملا مشهود بود. ازدواج آقای چاره جو با همسرش که آمریکایی بود و خوشبخت بودند
استاد جان و مریم عزیزم شما منو و بچه های سایت رو با واقعیت آمریکا آشنا کردید و من یاد گرفتم هر پیش فرضی رو نپذیرم و ورودیهای ذهنم رو کنترل کنم واقعیتها رو خودم با تحقیق بهش برسم تا بدون هیچ مقاومت ذهنی هدایت بشم به آمریکایی که من عاشقش شدم و با ذهنیت درستی که پیدا کردم با شرایط دلخواهم مواجه بشم
استاد جان و مریم جان عاشقتونم❤❤❤
خدایا عاشقتم که عاشقمی ❤❤❤سِودا❤❤
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار. از ذره ذره تلاش های شما بینهایت سپاسگزارم.
این فایل رو قبلاً دیده بودم،و البته چون نشانه ام بود بازم دیدمش و امروز تصمیم گرفتم براش کامنت بنویسم. با اینکه به درستی و صداقت صحبتهای شما اطمینان داشتم ولی بازم شنیدن یه نکاتی برام باعث تعجب میشد، و این تعجب کردن یعنی اینکه یه جاهایی هنوز باورهای غلط وجود داره و هنوز پاشنه های آشیلی هستن که باعث بوجود آمدن یه فاصله فرکانسی میشه بین حقایق جهان و حقایق زندگی من.
آره حق با شماست ، با اینکه تلویزیون ندارم ولی گوشه و کنار صداش به گوشم میرسه که همیشه اخبار داره از فجایع آمریکا حرف میزنه ولی حتی یکی از دستاوردهای علمی و صنعتی و اقتصادی شون رو بیان نمیکنه. اگه یه شبکه تلویزیونی رو تاسیس کنیم که بخواد فقط دستاوردهای اسپیس ایکس ، ناسا، تسلا موتورز ، و استارلینک رو صحبت کنه، وقت کم میاریم. قبلاً از دوستان شنیده بودم که شبکه ماهواره ای وجود داره که فقط و فقط داره موفقیت ها و دستاوردهای نظامی آمریکا رو پخش میکنه ناناستاپ. و تمومی نداره. حالا همین مقوله منفی ها در مورد آمریکا در مورد خودمون متاسفانه داریم اجرا میکنیم. یعنی اگه یه شبکه تلویزیونی راه بندازیم توی ایران و فقط دستاوردهای طلایی خود ایران در دانشگاه ها در کشتی رانی ، صنعت، اقتصاد، گردشگری ، طبیعت و و و … رو برای مردم پخش کنیم قطعاً شرایط خیلی بهتر خواهد بود. ولی ما در مورد نکات مثبت خودمون هم بدبینانه و با خست عمل میکنیم.
چند وقت پیش یادمه توی محل کارمون چندتا تجهیزات صنعتی ضروری رو با دور زدن تحریم ها از خارج خریدن آوردن. و بعداً برای راه اندازی شون مراسم افتتاحیه گرفتن. کلی تزئیات و پرچم نصب کردن و بعداً دو تا پرچم بزرگ آمریکا و اسرائیل رو روی زمین ترسیم کردن که افراد از روی این دوتا پرچم رد بشن. در تعجب بودم از اینکه اسرائیل رو به رسمیت نمیشناسیم ولی بعداً پرچمش رو میذاریم بعنوان کشور متخاصم در حالیکه اسرائیل هیچوقت ما رو تحریم نکرد چون در قد و قواره ما نبود. اسرائیل یه کشور بسیار کوچیکه که جمعیتش کمتر از یک دهم ماست، وسعت خاکش یه صدم ما هم نیست. آمریکا اینقدر دستاورد علمی و صنعتی و اقتصادی داره. همین الان بسیاری از تجهیزاتی که دارای همونجا استفاده میکنیم یا آمریکایی هستن یا تحت لیسانس آمریکا توی اروپا تولید شده. ولی این کار توهین به پرچم یه کشور دیگه هیچوقت توی آمریکا اتفاق نیافتاد. توی اون قسمت سفرنامه دیدیم که پرچم ایران توی ایالت کنتاکی نصب شده بود. یا مراسمی که چند وقت پیش شما شرکت کردین. این خودش نشانگر فضای حاکم بر باورهای مردم یه سرزمینه.
کشوری که اینقدر جمعیت فعال داره ، متخصص و تحصیل کرده، منابع طبیعی فراوان، منابع انرژی فراوان و همه هر آنچه نیازمند هست برای رشد و پیشرفت در همه جوانب متاسفانه 90% توان و انرژی ما متمرکز شده به دیگران. اینکه بقیه چیکار میکنن،چی میگن و …
اون تبلیغات منفی و ذهنیتهای منفی بیشتر از ما علیه آلمان هم وجود داره. هنوز خیلیها به آلمان دید مثبتی ندارن. ولی آلمان متمرکز شد روی خودش و به رشد و پیشرفت علمی و صنعتی و اقتصادی رسید.
هر چند گفتن ما هم فایده ای نداره و ما باید روی خودمون متمرکز باشیم. و جهان فارغ از اینکه شرایط برای دیگران چی باشه برای ما شرایط دیگری رو رقم خواهد زد. ولی ته ته همه این صحبتها اینکه آره ، جا داره به باور های غلط گذشته شک کنیم. و حقیقت رو خودمون کشف کنیم.
من این مدتی که روی قرآن تمرکز کردم و دارم میخونم و دریافتهای خودم رو مینویسم ، به این نتیجه رسیدم توحید اصلی ترین موضوعی هست که باید بهش بپردازیم، توحید اصله، یا بهتره بگم اصلی ترین اصل از اصول دین. یه سری فروع دین هم به گفته همین دوستان مذهبی وجود داره، که نماز و روزه اولین فروع دین هستن. ولی اصول دین نیستن. حجاب خانمها حتی توی فروع دین هم نیست. نمیدونم این فروع و اصول رو کی بنا نهاده ولی میگم OKصد در صد مورد پذیرش من، من بهش احترام میذارم. من روزانه ده ها بنر توی سطح شهر میبینم در خصوص فرزندآوری و حجاب … دریغ از یه بنر که از توحید حذف بزنه. ما اصلی ترین اصل رو رها کردیم و بهش نمیپردازیم.
من هر چقدر سرچ کردم خداوند توی قرآن داره میگه «طلب بخشش و آمرزش از گناهان و اشتباهات گذشته» و موضوع دیگه «شکرگزاری و مرور نعمات» نعماتی که همین الان داریم. خدا کار پیچیده ای ازمون نمیخواد. احساس خوب ناشی از آمرزش و احساس خوب ناشی از دارندگی نعمات. احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب.
به نام خداوند غفور و رحیم ❤️
درود به استاد عزیزم و مریم بانو
من قبل از دوره ی سفر به دور آمریکا :
1_باور اشتباه درباره “مالیات”
من فکر میکردم چقدر سخته که توی کشوری مثل آمریکا انسان ثروتمندی باشیم چون هر چی بدست می آوریم باید مالیات گزاف بدهیم و ترس از مالیات داشتم و این باور از حرفهای دوستانم درباره اروپا و آمریکا در ذهنم شکل گرفت و الان فهمیدم وقتی مالیات میدهیم اولا وابسته به دولت نیستیم و ثانیا امکانات رفاهی بیشتری داریم.
2_باور اشتباه درباره “نا امن بودن آمریکا”
وقتی دوستم سفر کرد به آمریکا می گفت برای دختر خطرناکه و در همه جای شهر امنیت نیست و همچنین بسیار شنیده بودم که حتی توی حیاط خونه کسی نمیشود رفت چون همه تفنگ دارن
که استاد بسیار عالی در سفر به دور آمریکا توضیح دادند که اتفاقا این امنیت بالای آمریکا هست که هیچکس حق دزدی ندارد و صاحب خانه حق دفاع از ملکش را دارد پس دیگه اصلا کسی دزدی نمی کنه چون میدونه نباید وارد ملک کسی بشه و جونش دست خودشه، و از طرفی باغچه خانم بورلی به من نشان داد چقدر این انسانها سخاوتمند و مهربان از یک مهاجر و غریبه که از کنار باغچه رد بشه استقبال می کنند وقتی دیدم با عشق گلهاشو نشان می داد و توضیح می داد و استاد و مریم بانو را دعوت به حیاط زیبایش کرد.
3_باور اشتباه که مردمی مهربان نیستند و هر کسی به فکر خودش هست و تعارف ایرانی و اینها ندارن،
البته در سفر به دور امریکا رفتار خانم کثی و مادر مهربانش نو دیدم که استاد را به شیرینی دعوت کردند و حتی پول شیرینی استاد را حساب کردند و همچنین به خانه،
4_باور اشتباه “باید از صبح تا شب توی آمریکا کار کرد و همه اونجا کار می کنند و بخور بخواب نیست”
اینم از خواهرم شنیدم که می گفت توی اروپا و آمریکا همه از پنج صبح تا عصر سخت کار میکنند، واقعا با دیدن شادی مردم در پارک ها و آبشار و آرامشی که داشتن مشخصه انسانهای ثروتمندی هستند و حتی خود استاد هم نمونه بارز از اینکه ذهن ثروتمند و ایده های خوب مثل ایکیا و آمازون و حتی اون قمقمه آب که فیلتر می کرد آب کثیف رو خانه و بیرون را نشان داد که این باور اشتباه است.
5_باور اشتباه “فساد زیاده تو آمریکا”
همیشه از تلویزیون فیلم ها یی از دعواهای همسایه ها در آمریکا دیده بودم و اینکه دزدی و قتل و تجاوز،
بعد از سفر به دور آمریکا دیدم چقدر این انسانها خانواده دوست و خونگرم هستند، چقدر به حقوق شهروندی همدیگر احترام میذارن، جشن 4 جولای چقدر اون گروه با استاد و مریم خانم مهربان بودند عکس میگرفتند و حتی توی شهر اون کنسرت چقدر اون خانم مهربان با مریم خانم بخورد داشتند، همه به همدیگر سلام میکنند
عکس پرچم ایران را زدند
به فارسی خوش آمدید روی زمین نوشتند به همه ی زبانها و به همه ی پرچم ها احترام گذاشته
چقدر جلوی دوربین مریم خانم مهربان لبخند میزدند اصلا از دوربین فرار نمی کردند،
واقعا انسانیت را از مردم آمریکا باید یاد گرفت “فساد” چقدر بی ربطه به این مردم زیبا بین و شجاع و صادق
6_باور اشتباه که “آمریکا یی ها خداشناس نیستند”
و هرجایی که دیدم حتی توی توالت ها هم اسم خداوند به دیوار هست، خداوند شبان من است، به خدایی که ایمان داریم، توی رستورانها، و حتی پلاک ار وی استاد
7_باور اشتباه “مغرور هستند و به کسی کمک نمی کنند”
نمی دونم این باور از فیلم ها و تبلیغات گرفتم شاید ولی وقتی اون آقای 80 ساله ی آمریکایی آمد و کمک کرد به استاد برای مشکلی که در آر وی داشتند و بعد میوه خورد و از نوه هایش گفتن و همیشه همه جا این انسانها چقدر کمک می کنند هر کاری که یاد دارند، یا وقتی توی زندگی در بهشت که جت اسکی استاد را توی رودخانه باطریش تمام شده بود را با طناب وصل کرده بودند،.
8_باور اشتباه که “تفریحات لاکچری دارند و خیلی سرشون را با وسیله و طبیعت شلوغ نمی کنند”
در زندگی در بهشت اون خانواده که چند تا پسر داشتند و اکیپی همه آمده بودند به پاردایس و چقدر با طبیعت حال می کردند و بچه هم که زیاد داشتند و کلا از ظرفشویی و دیگ و قابلمه و دسر و غذا و همه چی را توی طبیعت خودشان درست میکردند و لذت می بردند.
9_همیشه فکر میکردم انسانهای قدردانی نیستند و از روی غرور با ما جهان سومی ها برخورد میکنند که وقتی کارت تشکر این اکیپ را در زندگی در بهشت دیدم روز آخر این کارت را زیبا هرکسی با دستخط خودش تشکر نوشته چقدر برایم جالب بود و باز هم فهمیدم چقدر از انسانها با فرهنگ های دیگر می شود اخلاق و مهربانی را یاد گرفت
10_باور اشتباه “طوفان های شدید فلوریدا و ترس از آب و هوای آمریکا”
همیشه تو تلویزیون و اخبار میدیدم که درخت روی خونه ها افتاده و جنگل ها آتیش گرفته و دیگه تبدیل به ترس شده بود برام که دیگه اصلا کسی توی اون مناطق نمی تواند زندگی کند که دیدم در پاردایس و خونه استاد که اگر امکانات و زیر ساخت های قوی باشه بازم اینقدر تمپا شهر تمیز و زیبایی هست بازم باورم نمی شد اینقدر سرسبزی و فضای شهر سازی زیبا و تمیز در دل این طوفان ها.
11_باور اشتباه “کارگر نیست و اثات کشی سخته”
که البته اینو در زندگی در بهشت یا فایل دیگری دیدم که آمدند و با چه نظم و آرامشی وسایل های خانه ی تمپای استاد را جابجا کردند واقعا فکر همه جا را کردند و چقدر درست و اصولی سنگین ترین وسایل را جا به جا میکنند.
12_باور اشتباه که “توی کوچه ها و شهر فضای دیسکو و کلاب و آبجو و شراب خوردن دارن
که توی زندگی در بهشت دیدم در شهر تمپا یه قسمتی دور از شهر همه ی کافه ها ی شبانه جمع شده اند و بطرز عالی این برنامه ریزی چیده شده که جای خاص خودش را داره و همه چی با هم قاطی نیست.
سپاسگذارم از آمریکای زیبا و ثروتمند که واقعا درس زندگی به من داد این سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت، چقدر یاد گرفته ام انسانیت و روابط خوب را
سپاسگذارم از استاد و مریم بانو برای اینهمه عشق و سخاوت
سپاسگذارم از خداوند که من را به این سایت زیبا هدایت کرد
و به زودی شهروند آمریکای زیبا میشوم و از نزدیک می ببینمتون
یا حق 🇱🇷🇱🇷🇱🇷🇱🇷🇱🇷❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏🙏🙏💌💌💌💌💌💌🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🏞️🏞️🏞️🏞️🏞️🏞️🏞️
سلام به استاد عزیز، خانم شایسته و دوستان خوبم
وقتی قبل از دیدن ویدیو، متن رو خوندم با خودم گفتم من که هیچ ذهنیت بدی درباره آمریکا ندارم. پس چیزی برای نوشتن ندارم. ولی همینطور که فایل رو میدیدم کم کم چیزهایی یادم اومد از گذشته و ذهنیت های بدی که قبلا درباره ی آمریکا و کلا کشور های پیشرفته داشتم و جالب اینجا بود که با دیدن فایل های سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت این ذهنیت اینقدر آروم آروم حذف شده و جاش رو به ذهنیت های خوب داده بود، که من فکر میکردم هیچ وقت هیچ ذهنیت بدی درباره ی آمریکا نداشتم و این برام خیلی جالب بود.
یکی از ذهنیت های بدی که من قبلاً داشتم این بود که آدم های آمریکا خیلی خودشون رو بهتر و با کلاس تر از کشور های در حال توسعه مثل ایران می دونن و خیلی براشون جالب نیست که باهاشون معاشرت داشته باشند. البته توی همین سریال زندگی در بهشت متوجه شدم که چنین دیدگاهی دارم. چند قسمت از سریال هست که یکی همسایه های استاد در تمپا که چهار تا پسر داشتن آخر هفته اومدن پرادایز. من هر لحظه از این قسمت ها با خودم می گفتم الان یه اتفاق بدی میفته. :) دقیقاً هم نمی دونستم چه اتفاق بدی ولی همش استرس داشتم تا زمانی که این دوستان برگشتن به تمپا و یک روز نگذشته زنگ زدن که اگر اجازه بدید می خوایم دوباره برگردیم. اینجای داستان انقدر ذوق زده و شوکه بودم که چندین بار این قسمت ها رو دیدم. این فروتنی آدم های آمریکایی واقعا برام جدید و جالب و هیجان انگیز بود. بعد از دیدن همین لحظات توی سریال، یه آرزوی بزرگ و قشنگ برای اومدن به آمریکا توی وجودم شکل گرفت. انگار که این یکی از بزرگترین ترمز هایی بود که داشتم و خودم هم متوجه ش نبودم. البته من توی ایران هم همین ذهنیت رو داشتم. نمی دونم به چه دلیل ولی فکر می کردم تهرانی ها خودشون رو بالاتر از شهرستانی ها می دونن و اگر من مهاجرت کنم به تهران قطعاً توی اولین برخورد هام ضایع میشم و احساس کوچیکی می کنم.
یکی دیگه از ذهنیت های بد من در مورد آمریکا این بود که بچه های یک خانواده چون نسبت به ایران حق و حقوق بیشتری دارن و از ۱۸ سالگی کاملاً می تونن مستقل باشن و … خیلی بچه های سرکشی خواهند بود و پدر و مادر به سختی می تونن کنترلشون کنند. بعد از دیدن چند خانواده که به عنوان مهمان به پرادایس اومدن چند نکته ی فوق العاده رو فهمیدم: اول اینکه در عین مهربانی و محبت زیادی که بین افراد خانواده در جریان هست، قوانین خیلی محکمی هم دارند که هم پدر و مادر خیلی خوب این قوانین رو اجرا می کنند و هم بچه ها هیچ سرکشی ای در برابر چیزی که ازش منع شدن ندارن. برخلاف اینجا که توی فامیل خودم هم پدر و مادر هایی که دیدم اکثراً مطیع بچه ها هستند و هم بچه ها وقتی از چیزی منع می شوند، پنهانی یه راهی پیدا میکنند برای انجام دادنش. و این قانون مندی توی خانواده های آمریکایی خیلی خیلی برایم قابل ستایش بود و هنوز هم باورم نمیشه چطور یه بچه انقدر خوب می تونه ذهنش رو کنترل کنه و به دستوراتی که به صلاحش هست عمل کنه.
دومین چیزی که در مورد این بچه ها برام خیلی جذاب بود این بود که هر بچه ای توی خانواده اجازه داره علایق خودش رو دنبال کنه، اگر دوست داره به جای بودن توی جمع بره توی اتاق کتاب بخونه سرزنش نمیشه. اگر دختری بخواد توی سن راهنمایی و دبیرستان همچنان با عروسک هاش بازی کنه بازم بین بقیه بچه ها با همین علایقش پذیرفته میشه و کسی مسخره ش نمی کنه. و بچه ها خیلی با هم مهربون و سازشگر هستند.
یکی دیگه از ذهنیت های اشتباه، که واقعا فکر نمی کردم اشتباه باشه و خلافش رو توی سریال دیدم این بود که کنار ساحل که همه ی افراد کمترین نوع پوشش خودشون رو دارن هیچ وقت کسی با پوشش کامل نمی تونه حضور داشته باشه و خیلی معذب خواهد شد، همه نگاهش می کنن و در کل جایی برای یک آدم محجبه توی این مکان ها نیست و باید قید این تجربه ی شیرین رو بزنه و اون جایی که کنار ساحل خانمی رو دیدم که با حجاب کامل و البته زیبا در کنار خط موج و در بین جمعیت زیادی از افراد با ظاهر متفاوت خیلی راحت قدم می زد و لذت می برد بدون اینکه هیچ مشکلی براش پیش بیاد، یکی دیگه از تحسین های بزرگم برای مردم آمریکا رقم خورد. واقعا از ته دل ستایششون کردم. توی همین ایران یادم میاد وقتی که با جمع خانواده می رفتیم لب دریا و یکی از اقواممون همیشه با چادر می رفت توی آب چقدر پشت سرش همه مسخره ش می کردن و به نظرشون کار ضایع و بی کلاسی بود. و به همین دلیل فکر می کردم توی آمریکا که دیگه این تفاوت خیلی بارز تر هست و آدم های محجبه خیلی خیلی بیشتر باید مسخره بشن و کاملاً خلاف این رو توی این مستند دیدم.
استاد و خانم شایسته عزیز واقعا به خاطر تولید این مستند ها ازتون سپاسگذارم. نمی دونم واقعا از چه راه دیگه ای ممکن بود بتونم انقدر آروم و بدون تلاش خاصی، انقدر باور های زیبایی برخلاف ترمز های قوی ذهنم پیدا کنم. امیدوارم بتونید این راه رو تا همیشه ادامه بدید.
با سپاس
سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته گلم و همه ی دوستان عزیزم .
نمی دونم چه چیزی باعث شده
ولی من از وقتی که یادم میاد همیشه آرزو داشتم در آمریکا زندگی کنم
و همیشه این رویا رو داشتم که به عنوان شهروند آمریکایی باشم .
چیزی که توی ذهنم هست شاید یکی گفته بوده که میشه رفت آمریکا و
شهروند اونجا باشی ،
کسی دیگه کار به کارت نداره ،
یه چنین چیزی توی ذهنم نقش بسته شده بود از بچگی .
یکم بزرگتر شدم یه دوستی داشتم که برادرش و پدرش رفته بودند آمریکا و یه عکس از آمریکا بهم نشون داد از لب ساحل ،
و من هم که توی یه خانواده مذهبی تا حالا چنین چیزی ندیده بودم ،
گفتم ؛
اِ اینجوری هم میشه زندگی کرد !
بزرگ که شدم هر چی فیلم می دیدم همیشه فیلمهای آمریکایی بود .
و عاشق این فیلمها بودم و همیشه تو ذهنم بود ؛
چقدر این کشور قویه ،
چقدر قدرتمنده ،
چقدر همه ازش می ترسند ،
چقدر همه ازش حساب می برند .
و همیشه با خودم می گفتم ؛
من یه روز میرم آمریکا .
عاشق قدرتش بودم .
عاشق این بودم که همه ی چیزهای خوب که می خواستیم بخریم آمریکایی اصل باشه .
میگفتم همه چیزای آمریکایی خیلی خوبه . تقلبی نیست . خراب نمیشه .
از کجا این افکار توی ذهنم بود نمی دونم ولی خیلی قبولش داشتم.
شاید باورهام تو بچگی بد نبود چون هیچ وقت اخبار گوش نمی دادم .
یه تلویزبون سیاه سفید کوچیک داشتیم که مادر بزرگم فقط اجازه میداد نیم ساعت برنامه کودک ببینم و بعد میگفت تلویزیون رو خاموش کن ، فقط درس بخون .
و جالب اینجاست دقیقا زمانی که از همه جا ناامید شدم
( با توجه به دیدگاههای شوهرم )
و باورهای محدود خودم ،
یه بار سرم رو بلند کردم و گفتم :
خدایا من برای همیشه این آرزو رو خاک می کنم، چون خیلی دور از دسترس هست و هیچ وقت بهش نمی رسم .
و شاید باورتون نشه دقیقا وقتی من چنین حرفی زدم اتفاقاتی برام افتاد و من با استاد آشنا شدم و این انگیزه در من ایجاد شد که چرا تو به خواسته ات می رسی ، فقط باورهات اشتباهه.
و انگار خدا بیشتر از من دوست داشت که من به خواسته ام برسم .
و وقتی سفر به دور آمریکا رو می دیدم ، همش با خودم می گفتم ؛
خب حواست باشه رفتی آمریکا اینجا هم می تونی بری ببینی ،
این غذاها رو هم می تونی بری امتحان کنی .
و اینکه چقدر این شهر تمیزه
چقدر خوبه که اینقدر بارون میاد ، چون من عاشق بارون تو هوای گرم هستم .
و الان ایمان دارم هدایت میشم ، چطوری نمی دونم ولی هدایت میشم . هدایت میشم به آسون ترین راه .
به قول دوستمون از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست.
در اصل ذهنیت من در مورد آمریکا پاک پاک بود و
تنها چیزی که از آمریکا در ذهنم بود قدرتش بود .
فقط اون رو قدرتمند ترین کشور می دونستم .
و با دیدن سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت تازه خواسته هام واضح تر شکل گرفت و یه شکل درست گرفت .
چون اون موقع فقط می خواستم برم آمریکا . چرا ؟ نمی دونستم . ولی الان واضح تر شد برای خودم که به چه دلایلی دوست دارم برم آمریکا .
و ایمان و انگیزه ام صد برابر شده که اگه استاد تونسته منم می تونم ، به شرطی که مثل استاد عمل کنم.
و مطلب دیگه اینکه ؛
در سریال ها هر جایی که حالا موزه بود
و یا یه جاهایی که آهنگ بود و استاد یا خانم شایسته صحبت نمی کردند ، سریع رد میشدم و
میگفتم که ؛
خب اینجا رو خودم میرم از نزدیک می بینم . و ناخودآگاه اینو پذیرفتم و بعد
این باور توی وجودم قوی تر شده که
خودم از نزدیک میرم می بینم.
با تشکر از همه ی دوستان عزیزم . شاد و ثروتمند و سلامت و خوشبخت باشید.
به نام الله یکتا
سلام بر استاد عزیز شیرین تر از عسلم و مریم بانوی نازنین
راستش رو بخوایید ذهنم خیلی مقاومت نشون داد برای نوشتن برای این قسمت …
از روز اولی که برای این سایت قلم زدم و نوشتم و دلم گفت که بنویس …
هیچ وقت احساس مسابقه و جایزه و چیز دیگه ای نبود ….
و همیشه بعد شنیدن فایل ها دوست داشتم از شدت شنیدن این آگاهی ها و اون زیبایی هایی که دریافت کرده بودم
برم و قریاد بزنم و با کسی حرف بزنم
احساس میکردم دارم منفجر میشم
همیشه نوشتم بازم مینویسم این شعر رو
به هوش بودم که سر عشق بپوشم
تحملم نشد بر سر دیگ و نجوشم ….
و همیشه این عشق و این جوشش باعث میشد که بیام و بنویسم
بعد از یکی دو کامنت و دیدن اون مهر سبزرنگ لایک استاد و اینکه احساس میکردم استادم و کسی که عاشق خودش و منشش شدم دارن اینارو میخونن و تایید میکنن
دیگه منو مشتاق و مشتاق تر کرد …
استاد عزیزم دیدن لایک هاش شما پای نوشته هام دقیقا همون حسی رو زنده میکرد در درونم
که وقتی مشقامم رو مینوشتم و اون مهر صد آفرین و هزارآفرین رو از معلم های عزیز دوران دبستانم دریافت میکردم
دقیقا همون احساس پاک و خالص دوران کودکی …..
و بعدش پیام های الهی این گل های بی نظیر این باغ الهی که با خوندنشون یه اشک شوق از دیدگانم جاری میشد …..
و کم کم متوجه شدم من با نوشتن تو این سایت تو تمام لحظاتش دارم یه جورایی مراقبه میکنم ..
یه سریالی تو دوران بچگی ما دهه شصتیها نشون میداد و فکر میکنم یه دختر انگلیسی بود که تو خونه قدیمیشون یه درب قدیمی رو پیدا کرد که وقتی بازش میکرد از طریق اون درب میرفت به یه باغ جادویی …
که از دیده همه پنهان بود ….
دقیقا وقتی میام تو این سایت و مینویسم همین احساس رو دارم
و مبهوت این همه زیبایی میشم
چه از دیدن و شنیدن این فایل ها …
و چه از خوندن کامنت ها و محبت های بچه ها ………
و همیشه این شعر حضرت سعدی رو زمزمه میکنم که :
وقتی دل سودایی میرفت به بستان ها
بی خویشتنش کردی بوی گل و ریحان ها …..
خلاصه امروز که با یک روز تاخیر این فایل بی نظیر رو شنیدم
با اینکه فکر میکردم تصویریه و اصلا نمی دونستم راجع به چی هست …
ولی چون احساس کردم یکم یه سری افکار دارن تو ذهنم نجوا میکنن
با خودم گفتم امین بی خیال کار و اول بیا و این قسمت رو ببین و بعد ادامه روز
چون دیگه نمیخوام و نمیتونم تو حال عالی نباشم چه برسه به حال بد
خلاصه دیدم عهههه
این که صوتیم داره و شروع کردم به گوش دادن و غرق در لذت شدن مثل همیشه
از اونجایی که یه جورایی هم سن استاد عزیزم هستم
تک تک مثالهاشون رو با گوشت و پوست و استخونم درک کردم
و عین یه فیلم سینمایی همه خاطرات برام مرور شد
وقتی به آخر فایل و بحث مسابقه رسیدم
ذهنم شروع کرد به چند روش نجوا کردن
اول گفت که امین تو یه روز دیر دیدی اینو و ۲۰۱ کامنت اومده جلوی کامنت تو و نمیتونی امتیاز خوب بگیری و از این حرفا
بهش گفتم :
مگه من تا حالا برای جایزه و امتیاز اینجا نوشتم
ذهنم بهم گفت خدایی حال نمیکنی و نمیری چک کنی که نظرت چقدر بازدید داشته
گفتم چرا راست میگی میرم چک میکنم و انکار نمیکنم این لذت دیدن محبت های بچه ها رو
ولی بهش گفتم
درسته من دوست دارم و لذت میبرم از این تحسین شدن و لی دلیل اصلی شروع شدن نوشته هام این نبود
و من دارم لذذذذذذنت میبرم از نوشتن و حالم خوبه وقتی دارم مینویسم و انگار تو این دنیا نیستم
چیزی که فراموشش کرده بودم و کشته بودمش تو خودم
یعنی نوشتن رو …
خلاصه با این فکت ب قول استاد خاموشش کردم
بعد دوباره شروع کرد
خب تو بیا برای اینکه متفاوت باشی برای این فایل ننویس چون براش جایزه گذاشتن
و این بار رو ننویس …..
۱.۵۰۰ چیه تو اینقدر داری رو باورات کار میکنی که به زودی میتونی هر فایل و دوره ای رو به راحتی بخری و از این حرفا و تو با ننوشتن نشون میدی که دنبال جایزه نیستی و این حرفا …
خلاصه یه جورایی داشت منو قانع میکرد
که یهو صدای استاد تو گوشم زمزمه شد دوباره
که بچه ها بیایید بنویسید …..
و این بار دیگه گفتم به ذهنم
حجت بر من تمام شد
و وقتی استاد میگن بنویس
کسی که من حدود یکساله دارم باهاش کیف میکنم و زندگی میکنم
جواب من جز چشم چیز دیگه ای نخواهد بود
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست
من از کمند تو تا زندهام نخواهم جست
غلام دولت آنم که پای بند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست
مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت
اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست……
و استاد عزیزم هر چی که شنیدم از شما چون از اون ذات پاک الهیتون میاد و به قول خودتون همیشه میگید بچه ها اینیا بهم گفته میشه …
انگار برای من کلام الله بوده
و خود الله داره از زبان شما با من حرف میزنه …..
و حالا استاد نازنیم در جواب سوال شما
که دیدن این فایل ها چه تغییری در نگرش ما به آمریکا ایجاد کرده
استاد عزیزم و مریم بانوی نازنینم
چطوری باید بنویسم
چجوری باید بنویسم
یاد آیه قرآن افتادم درباه نعمت های خدا
که اگه همه درخت های دنیا قلم بشن و همه دریا ها مرکب باز هم نمیتوینم نعمت های خدا رو بشماریم
وقتی به خودم یه نگاه سطحی کردم و نه عمیق
دیدم اللللللللللللللللللللللله اکبر
من دیدم و ذهنیتم چقدررررررررررررررررررر به همه چیز و همه کس عوض شده
همین امروزصبح سر صبحانه وقتی یه رفتار به ظاهر و منفی باهام شد
به جای اینکه کل روز بیام و با تکرار اون اتفاق حالم رو بد کنم و خودم رو سرزنش کنم که چرا این حرف رو زدی که اینطوری شد
و کلی خشم تو خودم ایجاد کنم از اون آدم
اومدم بعد تمرین ستاره قطبی تو ادامش شروع کردم خصوصیت های خوب این فرد رو نوشتن و کم کم حسم رو بهتر کردم
و بعد گفتم نه از این هم باید بهتر بشم
و هدایت شدم به این قسمت زندگی در بهشت ….
استاد میدونید چقدررررر باور غلط تو من رو اصلاح کردید که بتونم همین یه کار به ظاهر کوچیک رو انجام بدم
سخن خیلی زیاده در باره این مطلب
به قول حضرت سعدی
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم……
نمیدونم از کدومش شروع کنم و ترجیح میدم از همین آمریکا شروع کنم که شما فرمودید
استاد من یکی از کسایی بودم که تو اخبار ایران منتظر این بودم که آمار امریکا هر رور بدتر و بدتر بشه تو این پاندمی و من خوشحال تر
چون دوست داشتم نابود بشه
چون فکر میکردم مقصر همه چیز تو زندگی من و اتفاقات این چند سال اخیر همین تحریم های امریکاست
و با اینکه من بسیار آدم احساسی و دل رحمی هستم ..
ولی با خودم میگفتم حالا که این کشور نمیزاره دارو و چیزای دیگه به ایران برسه
پس این عذاب الهییشون هست
و بزار تا نابود بشه …..
و یه جورایی کیف میکردم از دیدن تصویرهایی که تو اخبار نشون میداد ……..
و حالا بعد از حدود ۳۰۰ روز با شما بودن
من عاشق این کشور
و عاشق مردمش شدم
و براشون بهترین ها رو آرزو میکنم
و روزی نیست که تحسینشون نکنم
اولا که من چند ماهه هیچ اخباری گوش ندادم و حتی از آمار ایران هم خبر ندارم چه برسه به آمریکا …
ولی کلی تحسین کردم تو ذهنم وقتی دیدم تو اوج این داستان پاندمی
اون مسابقه تیم تمپا برگزار شد و تیم فوتبال آمریکایشش با اون جو عالی تماشاچی
زمانی که هیچ استادیومی تو دنیا جرءت برگزار کردن بازی با تماشاچی رو نداشت
ولی اونجا تو دل آمریکا با این ایمان وشادی و توکل
و به این شکل باشکوه
این مسابقه برگزار شد …..
استاد واقعا نیمشه شمرد و گفت ولی من تا جایی که قلمم یاری بده میخوام بنویسم
باور عدم امنیت فرزندان در آمریکا :
استاد به من گفته بودن آمریکا جایی هست که اگر تو یه فروشگاه بزرگ
بچت رو برای ثانیه ای رها کنی و اون ور یه قفسه باشه
ممکنه دزدیده بشه …
و من فکر میکردم که توی امریکا مثل یه سگ نگهبان باید بچسبی به بچت
و بعد اون فایل های شما از فروشگاه ایکیا و هولث فود و کاسکو …
و دیدم خدای من
چقدر فراوانی
چقدر حال خوب
چقدر آرامش
چقدر احترام …
وقتی گفتید وقتی کسی داره خرید میکنه هیچ کسی بهش نزدیک نمیشه تو صندوق
تو اون فرد به راحتی و لذت کارش تموم بشه
وقتی من بچه ها رو دیدم که چقدر خوشحال در کنار پدر و مادر هاشون دارن لذت میبرند …
همه این داستان ها تو ذهنم از بین رفت …
باور جدایی و طلاق در صورت مهاجرت :
استاد عزیزم تا قبل از آشنایی با شما
من غرب رو نماد جدایی میدیدم
چون هر زوجی از خانواده ما مهاجرت کرده بودن از هم جدا شده بودن ..
و من همیشه و بارها اینو میگفتم به همه …
و اصلا غرب برام نماد جدایی و طلاق بود ..
ولی وقتی شما و مریم بانو رو دیدم
وقتی خانواده نازنین آقای چاره جو رو دیم گفتم پسر
اینارو ببین
کی این علف هرز رو تو ذهن تو کاشته آخه ….
باور پشیمانی از مهاجرت :
استاد عزیزم
تا قبل از آشنایی با شما
فکر میکردم هر کی از ایران رفته افتاده به غلط کردن و دیگه روش نمیشده برگرده
یادم نیست تو چه سنی
فکر میکنم دبیرستانی بودم
یه مستندی از تلویزیون پخش میشد به نام سراب
و با کسایی که از ایران رفته بودن و بد بخت شده بودن مصاحبه میکرد و زندگیشون رونشون میداد
و اینکه خیلی پیشمون هستن از رفتن ولی یا روشون نمیشه برگردن و یا اینقدر درگیر مشکلات و داستان ها شدن که دیگه نمیتونن برگردن
ولی با دیدن زندگی فوق العاده شما
این باور به شدت ریشه دار تو ذهنم ترکید
جالبه که به خاطر این باور هم همش داستان هایی از اطرافیان میشنیدم ک فلانی رفته خارج و بد بخت شده و دست از پا دراز تر برگشته
و همش میگه هیج جا ایران نمیشه ..
باور زندگی شلوغ شهری و ترافیک در آمریکا و غرب :
برای منی که عاشق طبیعت بودم
زندگی در آمریکا و غرب مصادف بود با ترافیک
برج های بلند تو خیابون های تنگ و بی روح
و مردمی که مثل آدم کوکی دارن میرن سرکار و بر میگردن
ولی با دیدن زندگی استاد
و مخصوصا دیدن خونه افرادی به غیر از استاد
این باور در من هر روز کم رنگ و کم رنگ تر شد
چون خب ذهنم میگفت بابا استاد استثنا هستش
و معلومه که باید اینطوری زندگی کنه …
ولی با دیدن خونه امثال آقای چاره جوها دیدم نههههه اینطوریام نیست
به خداوندی الله یکتا قسم میخورم
تصاویر رویایی اون قسمت از زندگی در بهشت که رفته بودید به خونه آقای چاره جو
اون رنگین کمان زیبا
اون خیسی و تمییزی همه جا پس از باریدن باران
و آقای چاره جو که با سگشون با یه حال عالی داشتن پیاده روی میکردن
و اون اقیانوس اطلس بی نظیر درست چند متر اون طرف تر خونه آقای جاره جو
برای همیشه تو ذهنم حک شد و خدا میدونه چقدرررررر
دید من رو به زندگی در آمریکا
مخصوصا ایرانی هایی که رفتن به آمریکا تغییر داد
چون ذهنم همیشه نجوا میکرد که خب استاد یک استثنا هست
و همه اینطوری نیستن
و بایدم زندگی استاد اینطوری باشه
ولی با دیدن زندگی امثال آقای چاره جو و چاره جوها
کلی دنیای من و نگرش من به این موضوع تغییر کرد
باور زندگی تنهایی و تنها شدن با مهاجرت به غرب و آمریکا:
دیگه یه جورایی هممون فکر میکنم با این داستان بزرگ شدیم
فرو پاشی خانواده درغرب …
چکار کنیم که خانواده در ایران مثل غرب نشه …
من از همون بچگی خیلی کنجکاو بودم ومینشستم این برنامه هایی که یه کارشناس میباد
البته به اصلاح کارشناس و حرف میزنه رو
از همون بچگی تا تهش گوش میدادم
و همش نگران این بودم که داره ایرانم میشه مثل غرب و آمریکا
و بنیان خانواده ها در حال فروپاشی هست مثل اونجا
و از این حرفا ….
تا اینکه با دیدن زندگی استاد و سریال زندگی در بهشت
دیدم عههههه
اینجا که ساحلش پر بچست
فروشگاهاش پر بچه …
هیشکیم تنها نیست
و تازه برعکس چقدر ارتباط ها اینجا عالیه
ینی برعکس ایران
که تو پارکا میبینی مامان باها نشتن قلیون میکشن و بچه ها کف پارک ولو هستن
اینجا پدر و مادر و بچه دارن با هم شنا میکنن
دارن با هم شنن بازی میکنن
قلعه میسازن
هیچ وقت این صحنه یادم نمیره که تو دوره ۱۲ قدم اون فایل کشیتی که گذاشته بودید
که یک پیرمرد و نازنین که حدود ۶۰ سال بود که باهم زندگی مشترک داشتن
و بچه هاشون هم در کنارشون بودن و کلی حالشون خوب بود
و دیدن اون زوج نازنین امریکایی کلن این داستان رو تو ذهن من زیرو رو کرد
باور جداشدن بچه ها از خانواده در آمریکا :
تو فیلم هایی که دیده بودم همیشه یه خانواده ای بود
که بچه شده ۱۸ سالش و از خونه زپده بیرون
و یه زن و مرد تنها دارن تو تنهایشون به زندگی ادامه میدن
با یه سری عکس و خاطره از قدیم …..
اصلا شنیده بودم که توی اروپا و خارج
پسر خاله و دخترخاله و ننه و بابا
اصلا بی معنی هست و هر کی داره واسه خوش زندگی میکنه
و تهش اینه یکشون بمیره میان تو مراسم هم یه کت شلوار مشکی میپوشن با یه عینک دودی و تمام
و همیشه ذهنم مقاومت میکرد از مهاجرت چون من عاشق بچه هام هستم ….
ولی وقتی این همه خانواده دیدم که پدر و مادر و همچنین بچه هایی که خیلی سنشون بالا بود و لی همچنان در کنار پدر و مادرشون بودن
این باورهم شروع کرد به فروپاشی در درونم ……..
باور خلافکار بودن سیاه پوست ها :
اکثر فیلم هایی که من دیده بودم
یه پلیس قهرمان سفید پوست بود که مثلا میرفت تو یه محله داغون پایین شهری
و از چند تا بچه سیاهپوست که داشتن بسکتبال بازی میکردن میپرسید که فلانی رو میشناسید
اونام پلیسرو میپیچوندن
خلاصه یه جواریی پلیسه خونه طرف رو پیدا میکرد
و تعقیب گریز تو کوچه های نگ و تاریک و داغون پر از آشغال شروع میشد
و سیاه ها ….
شده بودن برام نماد خلاف و خلاف کاری
تو آمریکام که پر از سیاه پوسته
پس کلی خلافکار دارن اونجا زندگی میکنن…
و فکر میکردم مایکل جردن ها و اپراها یه استثنا هستن میون این همه خلافکار
ولی وقتی زندگی در بهشت رو دیدم و آدمای مختلف سیاهپوست رو که داشتن سالم زندگی میکردن
مخصوصا اون قسمتی که اون دوست سیاهپوستی که همسایه استاد بودن تو اون خونه ۸ خوابه
اصلا یه آدم دیگه شدم تو نگرشم به این داستان
وقتی دیم خدای من این آدم سیاهپوست چقدررر ثروتمنده
و البته از راه خلاف و قاچاق ثروتمند نشده
وقتی دیدم دیم خدای من این آدم چقدر تمییزه
یعنی اون کف گاراژ این فرد سیاهپوست از کف خونه من تمییز تره
وقتی اون نظم رویایی رو دیدم …
اون باور پولادین و سختی که ساخته بودم
کم کم ذوب شد
و دیدم نه بابا کلی آدم سیاهپوست سالم توی اروپا و آمریکا هم میتونه باشه که ورزشکار و سوپراستاد نیستن ولی دارن سالم زندگی میکنن
و اون ترسی که داشتم بهشون از بین رفت
باور عدم احترام فرزتدان به پدر و مادر تو آمریکا و غرب :
از یکی از اقوامم که رفته بود فراسنه شنیده بودم و اومده بود برای ما تعریف میکرد
که یه بچه پدرش بهش یه چیزی میگه و فردا بچه میره مدسه از پدر شکایت میکنه
و در آخر پدر مجبور میشه اون فحشی که به بچه داده بود رو جلوی پلیس به خودش بده و بچه هم به پدرش گفته بود
به تو مربوط نیست من چیکار میکنم و هر کاری که دلم بخواد میکنم و به این شرط به خونه برگشته بود …
و من اصلا نمیتونستم بپذیرم تو ذهنم این مورد رو چون به شدت به آدمای بزرگتر احترام میزارم حتی اگه غربیه باشن
و اصلا یه پیرمرد و پیرزن میبینم اگر غریبه هم باشن بهشون سلام میکنم …
ولی با دیدن این سریال و دیدن اون قسمتی که کلی مهمون براتون اومده بودن و دیدن ارتباط بچه ها با پدر و مادرشون
و اصلا ارتباط مایک با شما
این باور هم مثل بقیه تو وجودم از بین رفت
باور نبودن حس انسان دوستی در غرب و آمریکا :
من از بچگی به خاطر مهربانی مادرم
به خاطر اینکه میدیدم به همه کمک میکنه
و حتی یادمه یه پیرزنی بود میومد تو کوچه ما سبزی محلی میفروخت و مادرم همیشه بهش صبحانه میدادن ..
از همون موقع یه احساس خیلی خاص به کمک کردن و کسایی که به دیگران کمک میکنند داشتم
و یه روز یادمه سر کلاس دانشگاه
استادمون گفت بچه ها اگه کسی توی ایران اومد و گفت چند روزه غذا نخورم بزنید تو گوشش چون امکان نداره و دراه دروغ میگه
چون تو ایران بالاخره کت و شلورام تنت باشه و بگی گشنمه یکی بهت یه دونه نون لواش رو میده حداقل …
ولی تو خارج اگه بمیری هم کسی بهت کمک نمیکنه
و من تو درونم گفتم عههههه اینطوریه
پس من بمیرمم حاضر نیستم با چنین مردمانی زندگی کنم
ولی با دیدن اون فایل نورانی درس هایی که من از طوفان آمریکا گرفتم
و شنیدن اون حرف ها از شما
که چطور از همه آمریکا
تو کشوری که دولتش ثروتمند ترین دولته جهانه
ولی خود مردم از همه جا اومدن و دارن کمک میکنن و کلی غذا آوردن و هر کس هر چیزی داشته آورده برای کمک
و از اون طرف هر کسی که واقعا نیاز داره میره غذا میگیره نه مثل اینجا که طرف ثروتمندم باشه وای میسته تو صف نذری و کلی دادو بیداد و اینا
بعد با خودم گفتم پس اون که استاد دانشگاه من میگفت چی بود ….
اینی که استاد دارن میگن و میبینم چیه ؟
و من به خدا قسم به چشمم حتی یک مورد تو این همه فایل شما که دیدم
نشده که یه کسی بخواد یه رفتار غیر انسانی کنه و برعکس همش مهربانی بوده و احترام
وقتی یاد اون قسمت از زندگی در بهش افتادم که اون دسوتان آمریکایی که مهمونتون بودن
همه با هم شروع کردن به تمییز کردن و کمک کردن به شما قبل رفتنشون
و بعد از رفتنشون هم یه کارت زیبا که هر کردوم توش چیزی نشوته بودن براتون و تشکر کرده بودن
وقتی این صحنه ها یادم میاد
و اینکه تو همین فایل فرمودید که هر جا رفتید کلی آدم اومدن بهتون شیرینی دادن و اعلام کردن اگر کمکی میخواید ما هستیم
هر روز بیش از بیش این انسانیت و روابط عالی انسانی که تو اون کشور هست رو تحسین میکنم
و اصلا با یه رفتارهایی آشنا شدم مثل همین کارت تبریک که تا قبل از اون هیج جا ندیده بودم ….
باور عدم امنیت و دزدی های فراوان در غرب و آمریکا :
کلی فیلم دیده بودم
نه فقط در باره آمریکا بلکه همه جا
که طرف بنده خدا رفته یه شهر خارجی و چند تا آدم میان کیفش رو میزنن و این بدبخت هر چی داشته تو همون کیفش بوده
و خلاصه طرف رو بیچاره میکردن ………
و من همیشه فکر میکردم باید تو دستاتو بکنی تو جیب شلوارت از ترس جیب برهای پاریس و استانبول و نیویورک و همه جا به غیر اینجا که من هستم ………
ولی وقتی دیدم استاد یه آیپد و کلی لوازم دیگه رو که چند هزار دلار قیمتشه
چند روز پشت درب پرادایسی که نه همسایه روبرویی دارن و نه دوربینی و هیچی …
و همش سرجاشون هست بعد چند روز
وقتی کلی وسیله و کفش و اینا دیدم تو ساحل که همونطوری رها شده بود بدون نگهبانی
با خودم گفتم الللله اکبر …..
اصلا همین خونه شما استاد تو پرادایس
همش شیشه
نه قفلی
نه دوربینی
نه حفاظی
نه فقط خونه شما
من تا حالا ندیدم از این حفاظ های زشت فلزی روی پنجره ها تو هیچ کجای آمریکا ………
باور قانون جنگل در آمریکا : بکش تا زنده بمانی
من از بچگی خیلی از روزام رو اینوطوری شروع کردم با اخبار ساعت ۷ صبح
به نام خدا
در آمریکا یک پسر بچه ۱۰ نفر از همکلاسیهایش رو کشت
در آمریکا فردی در یک رستوران همه را به رگبار بست …..
منم همیشه فکر میکردم اونجا همشون یه کلت و یا هفت تیر حداقل تو خونشون داشته باشن
و اصلا مسلح نباشی نمیشه زندگی کرد
و من تا حالا نه تو خونه استاد و نه جاهایی که رفتن و یا نه اصلا دست هیچ کسی من هیچ سلاحی ندیدم
باور وفور مواد مخدر در آمریکا و غرب :
از همون بچگی چون چند نفر آدم معتاد تو نزدیکان من بود
از هر چی که دود میکرد بدم میومد تا همین حالا
و آمریکا برام نماد جایی بود که همه جوون هاش دارن علف میکشن و مواد میزنن و همه چی آزاده
خدا رو شاهد میگیرم
یکی از تحسین هایی که من میکنم بعد دیدن زندگی در بهشت
اینه که امین نگاه کن :
دست هیچ کسی سیگار نیست
همه آدما طبیعی هستن
اتفاقا بر عکس چقدر دختر و پسرها سالمند
بر عکس اینجایی که هستی
۶ نفر اومدن پارک و با خودشون ۷ تا قلیون آوردن …….
مگه آمریکا نماد مصرف مواد مخدر و کشور معتادهای شیک تو ذهنت نبود …….
پس ایم فیلم های واقعی و مستند استاد چی میگه …
باور فساد در آمریکا و غرب:
برای من و یا خیلی از افراد هم سن من
آمریکا مساوی بود با اون صحنه هایی که باباهامون با کنترل تو فیلم های ویدیویی ردش میکردن و میزدن جلو
و ما میرفتیم یواشکی همون صحنه ها رو چندین و چند بار با صحنه آهسته میدیدم :)))))
کل تصویر آمریکا تو ذهن برای من خلاصه شده بود تو نایت کلابهای و کازینوهای لاس وگاس
و دخترهایی که از تو لبشون فلز رد کرده بودن و پیرسینگ کرده بودن و خالکوبی کرده بودن با ش.رت های چرمی و موهای قرمز و بنفش ….
بعد دیدن این همه فایل و تصویر
مخصوصا اون ساحل مرجانی نزدیک پرادایس
دیدم عههههه
چقدر همه ساه هستن …..
من یادم نمیاد خالکوبی رو رو تن دختر و پسرها تو این همه فایل ……
چقدر تو فروشگاه ها همه ساده لباس پوشیدن
اکثر صورت ها بدون آرایشه
ممکنه یه خانومی شلوارک یا تاپ پوشیده باشه
ولی من ندیدم یه لباسی که تحریک آمیز باشه
و هر چه من دیدم سادگی بود و سادگی
چقدر راحت دختر های کم سن و سال بدون داشتن همراهی اومده بودن و داشتن آفتاب میگرفتن
و هیچ کسی مزاحمشون نبود
و مقایسه کردم با ………
و تحسین کردم این همه سلامتی و سادگی رو در نوع لباس پوشیدن و نوع نگاه آدم ها تو این کشور
باور کوچکی خانه ها و کمبود در غرب و آمریکا :
کلی شنیده بودن و البته دیده بودم تو عکس هایی که یکی از اقوامم از منزلش تو اروپا فرستاده بود
که اینچا پول درآوردن خیلی سخته
همه تو یه آپارتمان ۳۰ الی ۴۰ متری زندگی میکنن
لباسشویی ها همه مشترکه
اینقدر آب و برق گرونه که کسی جرئت نمیکنه لامپ اضافی روشن کنه
اینقدر بنزین گرونه که ماشین رو راحت میشه خرید ولی کسی نمیتونه پول بنزینش رو بده
اینجا مثل ایران نیست که هر میوه ای دلت بخواد کیلویی بخری و تو فروشگاه ها مثلا یه میوه رو چند قاچ کردن
و هر کسی نمیتونه یه میوه کامل بخره و از این حرفا
بعد دیدن خریدای استاد شروع شد
و اون همه کالای رنگ و وارنگ
از همه جای دنیا
فقط استاد نبود همه سبدها ی دیگرانم پر بود …
یعنی کل محصولات دنیا رو تو میتونی تو فروشگاه های آمریکا بخری
از شیرینی فرانسوی بگیر تا انجیر ترکی و ……..
اصلا نه تنها دروغ بود اون باور ذهنی که کسی نمیتونهه مثلا یه میوه کامل رو بخره و باید قاچ قاچ خرید کنه
بلکه اینجا یه سری فروشگاه هست مثل کاسکو که فقط تو میتونی عمده خرید کنی و اصلا تکی فروش ندارن
و یه دونه هم نیست و یه فروشگاه زنجیره ای تو ی آمریکاست و همیشه هم پارکینگهاش پر ماشینای خوشگل …
خلاصه اینکه فکر میکردم بری خارج روزی هزار بار با خودت میگی یادش بخیر ایران
چقدر راحت میخوردیم و میخوابیدیم و حالیمونم نبود تو چه بهشتی هستیم ……
باور عدم تعهد زناشویی در آمریکا و غرب :
اگه تو بقیه شک داشتم
اینو دیگه مطمئن بودم
مخصوصوا که چند تا زوج از خانواده پدریم مهاجرت کرده بودن و جدا شده بودن
و اونم این بود که توی اروپا و آمریکا به راحتی عوض کردن کفش
زنه به مرد میگه خسته شدم تمام
با دیدن هر ناخواسته ای و بر عکس
و حالا میدیدم کلی خونواده که با استاد دارن رفت و آمد میکنن و بچه دارن و چند ساله که دارن زندگی میکنند
پیرمرد و پیرزن هایی که سالهاست دارن با هم زندگی میکنن
و اصلا چرا راه دور بریم استاد و مریم بانو که با اینکه هیچ سندی و هیچ مانعی برای جداییشون نیست و لی دارن اینطور عاشقانه زندگی میکنند
باور عدم وجود زندگی خانوادگی واقعی در آمریکا و غرب :
من همیشه فکر میکردم یا خانواده ها از هم پاشیده
و اونهایی هم که نپاشیده
فقط دور میز شام و صبحانه همو میبنن و هر کی میره سراغ کار خودش
و بعد دین این قسمت های الهی
مخصوصا خونه اون دوستتون که یه اتاق گیم داشت و استخر و میز پینگ پنگ و از این وسایل بازی که من فقط تو شهر بازی ها دیده بودم
و اصالا اینگار ساخته شده بود برایی بازی و شادی خانوادگی و بچه ها
چنان دگرگون شدم که حتی باعث شد با دیدن اون نوع زندگی و تحسینش
الان یه میز پینگ پنگ زیبا توی سالن خونم باز باشه و به لطف الله ازش لذت ببریم
ومیرسیم به قویترین و سیاه ترین باور
مرگ در تنهایی و بی کسی :
یعنی اینقدر دیگه اینو شنیدم و دیدم که فلان هنرپیشه و خواننده
توی اتاقشون بعد از مصرف زیاد قرص و …. مردن و از بوی جسدشون
اونم بعد چند روز اطرافیان به مرگشون پی بردن
که دیگه این مثل یه قاب تو ذهن من آویزون شده بود
وقتی که هنرپیشه ها و افراد معروف به ظاهر خوشبختشون این جوری میمیرن وای به حال آدم معمولی ها
ته زندگی به سبک غربی و آمریکایی اینه
مرگ در تنهایی
پوچی
خسر الدنیا و فی الخره ……
تباهی ….
هم این دنیاشون نایود شد و هم اون دنیا …..
و تمام
استادد عزیز و نازنین من
شمس و ابراهیم من
پیام آوری شادی و آگاهی در زندگی من
اگه بخوام بنویسم از تغییرات و باورهایی که تو ذهن من بوجود اومده بعد دیدن زندگی در بهشت و فایل های شما
باید یه کتاب بنویسم اونم در چندین مجلد ……
نه من مطمئنم همه بچه ها اینطوری هستند
استاد نازنینم می دونم که قصدتون از این فایل نورانی و این مسابقه الهی
این بود که بیاییم و باورهامون رو شخم بزنیم و بررسی کنیم و یادمونن بیاد که چی بودیم و چی شدیم و چی میخوایم بشیم
و باز هم پیدا کنیم اون باورهایی که مثل اختاپوس به زندگی ما چنگ زدن
و شروع کنیم به کندن و پاک سازی بیشتر و در نتیجه اجازه بدیم خوشبختی بیشتری در همه ابعاد وارد زندگیمون بشه …
و من حالا که داره این متنم به پایان میرسه
خیلی خوشحالم که در برابر اون نجوای ذهنی قبل نوشتنم مقاومت کردم
و حالا که میبینم این همه باور مخرب تو ذهنم تبدیل به باورهایی شده
که نه تنها دیگه از آمریکا و مردمش متنفر نیستم
بلکه عاشقشون هم شدم
اصلا بعد دیدن آشنا شدن با شما من بیشتر عاشق کشورم و مردم خودم هم شدم
چون اولا دیگه انتظاری از هیچ دولتی ندارم و هیچ رییس اداره ای
و طبیعتا خشمی هم ندارم
و میدونم همه اینها بازتاب افکار منه
و من اگر در این شهر و کشوری که الان هستم
هستم
لایق زندگی کردن ا تو این مکان و این نقطه ار کره خاکی هستم
ولازم نیست بجنگم با همه که اینجایی که هستم درست بشه
و البته حسادتم نمیکنم به کسایی که رفتن و مهاجرت کردن
چون
من کافیه خودمو اصلاح کنم و زیبایی های فراوان همین جایی که هستم و همین مردمی که اطرافم هست رو ببینم
تا طبق همون قانونی که شما رو هدایت کرد به این بهشت الله روی این کره خاکی
منم هدایت بشم
چون من به این راه
به این قانون
به یگانگی الله
دارم هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر ایمان میارم
امیدوارم که خدا هم به من و همه بچه ها مدد بده که بتونیم ذهنمون و این نجوای همیشگی رو کنترل کنیم
و زیبایی های اطرافمون رو بهتر و بیشتر و بیشتر ببینیم
استاد و مریم بانوی عزیزم سپاسگزارم برای تک تک ثانیه های این فایل های نورانی
شما دید من رو به همه چیز و همه عکس و البته مهم تر از همه خودم
عوض کردید …
شما فقط دیگاه من رو و ذهنیت و باورهای غلط من رو اصلاح نمیکنید
شما دارید یه زنجیره غلط باورهای اشتباه رو که ناخودآگاه از پدر و پدانمون طی چندین نسل در درون ما شکل گرفته
دارید با این فایل های الهی
انو پاره میکنید و در عوضش کلی باورهای زیبا و توحیدی رو در وجود ما میکارید
که ثمراتش به امید الله در فرزندان و فرزندان فرزندان ما ادامه خواهد داشت
و استاد عزیزم این پیام ابراهیمی شما
اینکه خواستید دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنید
دارید هر روز بیشتر و بیشتر
به خواستتون میرسید
با خوندن و نتایج بی نظیر بچه ها ……
این راهی که از بندر عباس آغاز کردید و این پیام ابراهیمی
تا ابد ادامه خواهد داشت ….
به امید الله …
به قول حضرت سعدی
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها…..
پسر من عاشق وانت قدیمی پدرم بود و میگفت بابا من همینو میخوام بخرم بزرگ بشم
ولی با دیدن اون فورد زیبا و اون وانت بی نظیر تسلا
حچند شب پیش دیدم چشماشو بسته تو ماشین
گفتم بابا چکار میکنی
گفت بابا دارم وانت عباس منش رو تجسم میکنم
میخوام بزرگ شدم اونو بخرم …..
استاد نمیدونم چطور میشه با کلام از شما تشکر کرد
خدا میدونه این نفس ابراهیمی شما چه تحولی تو جهان ایجاد کنه
این تازه شروعشه …..
استاد و مریم بانوی نازنین
سپاسگزارم و سپاسگزارم و سپاسگزارم
و عاشقتونمممممممممم
خدیا شکرت برای توفیق دیدن و نوشتن برای این قسمت الهی و نورانی که کمک کرد من بیش از بیش به خودم و باورهام و مسیرم آگاه تر بشم
خدایا شکرت
خدایا عاشقتم
چه قدر زیبا چه قدر به موقع خدا آدم رو هدایت میکنه به اون چیزی که باید بدونی وقتی که در مسیر درستی هستی وقتی که داری آگاهانه روی افکار و ذهنت کار میکنی
ممنونم ازت امین عزیزم به خدا قسم اگه بدونی که چه قدر این تعهد و استمرار شما دوستان الهیم تو کامنت نوشتن باعث افزایش مدار و آگاهی های من شده
اصلا نمیدونی چه قدر کامنتت به من کمک کرد ممنونم دوست عزیزم
آخه میدونی منم مثل شما ذهنم خیلی مقاومت کرد برا نوشتن حتی باورت نمیشه با خودم گفتم خوب حالا چه معنی داره استاد اینقدر چسبیده به این موضوع و داره سنگ آمریکارو به سینه میزنه، میگم دیگه نمیدونم اسمش رو چی بزارم شیطان وجودم بزارم، ذهن نجواگرم بزارم ولی دریغ و افسوس که من فقط وفقط ظاهر رو دیدم و چسبیدم به همون باورهای پولادین و به قول شما زنجیره باورهای غلط که از پدران و گذشته واقعا به طور نامحسوس در ما ایجاد شده، میگم نامحسوس چون واقعا نامحسوسه و اصلا خودمون ازش خبر نداریم
امین عزیزم باورت میشه من وقتی که فایل رو گوش کردم و چندتا کامنت خوندم به خودم گفتم افرین زیبا اصلا تو از اولشم باهوش بودی و گول این تبلیغات ضد آمریکایی رو تو ایران نخوردی و حواست بود که خیلی از این اخبارها همش قصد و غرض بوده و بنابراین این سریال ها باعث شد که تو ققط باز دیدت زیبابین تر و درست تر بشه ولی باورت میشه امین جان وقتی که داشتم کامنت شمارو میخوندم اصلا هی میگفتم بابا راست میگع اِاِاِ چرا من به این نکته توجه نکرده بودم اِاِاِ راست میگه منم تو این موضوع اینجوری فکر میکردم وای وای الکی نیست که استاد هم میگه بنویسید و خودتونو شخم بزنید ممنونم خدایا از تو هم ممنونم که سریع من رو آگاه میکنی که ببین زیبا جونم خیلی باید دقیق تر باشی خیلی باید خودشناس تر باشی خیلی باید عمیق تر بشی تو خودت وشاید که نه صدر در صد تو خیلی از مراحل فقط تو اول راهی و داری فکر میکنی که رو خودت کار میکنی خوب خدار شکر خود همین نتیجه ها هم باز نتیجست دیگه باز بهبود ورشده ومن باید متعهد تر و مستمرتر باشم تو این مسیر الهی
امین عزیز تشکر و نوشتن کامنت شاید درصدی از انتقال حال خوبم رو به شما نشون بده ولی واقعا با عمق وجودم براتون دعا کردم و از حضور شما دوستان الهی و توحیدی که اینجوری تسلیم و آگاه و متعهد دارید روی خودتون کار میکنید و هرروز بهتر زیباتر آگاه تر ثروتمند تر توحیدی تر میشید از خدای خودم تشکر کردم و برات بهترین هارو ارزو میکنم که اینجوری با این دقت و ریز بینی و با این قلم زیبا و سلیس و روان مینویسی و من همیشه لذت میبرم و همیشه تحسینتون میکنم که اینطوری هم دارید خودتون مراقبه میکنید و هم باعث گسترش و افزایش اگاهی و مدار ماها میشید
در پناه الله مهربان باشی امین عزیزم و من مثل همیشه مشتاقانه و بیصبرانه منتظر خودن کامنت های بینظیرت هستم
سلام و درود بر شما
زیبای عزیز
این نجوای شیطان همیشه هست
اصلا خیلی خوبه که هست به نظر من …
چون ما رو به تلاش و حرکت و جنبش وا میداره
و باعث میشه وقتی آگاهانه در برابرش می ایستیم
تازه به قدرت بی نهایتی که در درون داریم
پی ببریم
شاید اگر این نجواها نبود هیچ وقت انسان قدرتش رو نمیتونست بشناسه و اینقدر تکامل اتفاق نمی افتاد
چون اصلا تضادی نبود تا ما بدونیم چی میخواییم ..
و همه نعمت های خدا برامون عادی میشد و این لذتی رو که میتوینم با کنترل ذهن و پس از اون دریافت نعمت ها
ببریم
هر گز نمیتونستیم ببریم
این جهان بی انتها با همه گستردگیش خیلی منظمه و این نجواها یه تکه ای از این پازل بی نهایت هست که حتما وجودش لازم بوده
اصلا ما رو همین نجواها دور هم جمع کرده تو این باغ الهی
تو باغی که همه افرادش تصمیم گرفتن آگاهانه قدم بزارن تو مسیر بسیار لذت بخش کنترل ذهن و خلق کردن
این نجواها هست
همیشه هست …
درسته خیلی قدرتمنده
درسته همیشگی هست
ولی به قول حضرت مولانا
گر اژدهاست بر ره عشق است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بازم مثل همیشه ممنونم از پیام پر از مهر شما
تو یه حال بسیار بسیار بسیار عالی
پیام شما رو دیدم و حالم بسیار بسیار عالی تر شد
خدا رو شکر میکنم برای پیام های پر از محبت الهی شما و سایر دوستان این گلستان توحیدی
که همیشه دستان من رو گرم تر و مشتاق تر کردن برای نوشتن
امیدوارم هر لحظه با قدرت و لذت بیشتری
این مسیر رویایی رو طی کنید
و به تک تک آرزوهاتون
حتی نعمت هایی که اصلا به اونها فکر هم نکردید
برسید و لذتش رو ببرید
الهی آمین …
به نام خداوند هدایتگر
سلام آقا امین
خیلی عالی نوشته بودین
چون خیلی رسا فقط نکاتی که باید گفته میشد و نوشته بودین و حاشیه نرفتین
کاملا مشخصه که نمیخواین حرف قشنگ بزنین
خیلی تحسینتون میکنم
در پناه الله یکتا به بهترین ها برسین
سلام استاد عزیز
یه ضرب المثلی هست که میگه از هوای کوهپایه نگو خودت برو هوای کوهپایه دستت میاد
دقیقا سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا برای من حکایت رفتن به پای کوه بود.
البته اوایل واقعا بخاطر ورودیهایی که داشتم فکر میکردم استاد برای تمرکز بر نکات مثبت از جاهای مثبت فیلم میگیره و برای ما روی سایت قرار میدهد. تا جایی خیلی زیادی من باور نمیکردم آمریکا اینطور باشه و از وقتی که پرس و جو کردم دیدم چیز هایی که ما بعنوان تمرکز بر نکات مثبت آمریکا میبینیم همگی جزو بدیهیات این کشوره و زمانی به کل باور من عوض شد نسبت به امریکا که نمایشگاه اسلحه رو دیدم و اسلحه ها به صورت آزاد فروخته میشد و حتی فشنگ های هر اسلحه هم بود همون لحظه میشد خرید و بساط کرده بودند و میفروختند اسلحه هایی که توی ایران فقط نظامی ها دارند و بدون مجوز و غیره خیلی راحت مثل نقل و نبات خرید و فروش میشد و البته که هر کس به خودش اجازه نمیداد که خرید کنه و فقط تماشا میکردند و کسی که واقعا نیاز داشت خرید میکرد. و من اون روز بود که یک موضوعی دیدم کاملا متفاوت از ایران و اگر همچین نمایشگاهی راه میفتاد خدا میدونه چه اتفاقی به وجود می آمد.
یادم میاد قبلا استاد در مورد هوم لس ها فایل گذاشته بود که دولت به اینها حتی خونه هم میدهد اما اونها نمیخوان و توضیح دادن که چرا همچین اتفاقی می افتد و من تا اون روز دیده بودم که تلویزیون ایران میگفت فلان تعداد بی خانمان هست و ال و بل و …. و وقتی دیدم واقعا به راحتی این شکلی خیلی راحت خبر بر عکس تحویل مردم میدهند تصمیم گرفتم دیگه خبر ها رو تا مطمئن نشدم قبول نکنم.
استاد عزیز آمریکا توی ذهن من واقعیتش مردمان لختی بودند که قصد آزار و اذیت کل دنیا رو دارند و این هم به این دلیل بود که بزرگان حکومت و آدمهایی که قبولشون داشتم از بس گفته بودند منم باور کرده بودم. اصلا باورم این بود که اگر روزی جهنم به پا بشه از آمریکا شروع میکنند😀😀😀😀
خدا وکیلی دارم مینویسم خنده ام گرفته به افکار خودم میخندم
اما امروز به لطف فایلهای شما من میبینم که دین آزادی و روش درست زندگی کردن چیه
من فهمیدم با دین ترین آدمها با بالاترین طرز تفکر و عملکرد در امریکا هستند و واقعا کاری به سیاست های دولتی هم ندارم
اما این همه صلح و نظم و ادب را یکجا من اصلا ندیده بودم
من همیشه این باور را داشتم که اگر هدفی داری باید عادتها و فکر های درست رو مدام داشته باشی و عملکردت تداوم داشته باشه و مثال خیلی نقضی در مورد باورهای گذشته ام پیدا کردم و گفتم امریکا اصلا خیلی قدمت کمتری داره نسبت به ایران و اگر الان ابر قدرت هست پس فکر و رفتار های درست رو داشته که تونسته پیشرفت بزرگ کسب کند و اگر روش غلط داشت اصلا این همه تکامل رو در کوتاه مدت طی نمیکرد.
قربونت برم استاد نمیخوام بیشتر در مورد ورودی های گذشته ام بگم چون به کلی محو شدند و الان که دارم مینویسم باورم نمیشه که همین سریال های شما چقدر ریزه عادتهای درست رو در من به وجود آورده که زندگی رو برام بهشتی کرده و چقدر خوب شد من هدایت شدم به این سریال ها و تا آخر همه رو دیدم. و اوایل فکر میکردم ورودیهام تغییر کرده دیگه از آسمان میاد برام اما واقعا رفتار های سالم تر و باورهای قدرتمند کننده تری که از برنامه های شما دریافت کردم آخر بهترین نسخه ای بود که میتونستم تا الان داشته باشم
سپاس از تمام زحمتهای شما و ختنم شایسته⚘⚘
سلام به تمام خانواده ی بزرگ عباسمنش که دراصل خانواده ی خدا هستیم
خداروشکراول برای قدرت ذهنم که دلم میخواست تویه مسابقه شرکت کنم و زود پاسخ گرفتم
بریم سراغ سؤال ارزشمندی که باعث تفکرمن در قوانین میشه
1.بنویسید که قبل از «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه دیدگاهی درباره آمریکا داشتید
یعنی چه دیدگاهی درباره موضوعات مختلف مثل: بنیان خانواده و روابط خانوادگی، روابط اجتماعی مردم، میزان امنیت اجتماعی، طبیعت این کشور، آزادی های مشروع یا نامشروع، انسان دوستی یا نژاد پرستی، خشونت، میزان آزادی های مذهبی، کیفیت کسب و کارها، صداقت مردم و… داشتید
خب من بشخصه قبل از آشنایی باشما ودیدن برنامه هاتون نظرم کاملا منفی بود،
بخصوص در مورد روابط خانواده ها که همیشه میشنیدم روابطشون باهم سرده،
احترام بین خانواده ها معنا نداره
بچه ها18ساله شن جدامیشن و یه چیزی که وحشت بجونم می انداخت و میترسیدم ازش که
اگر کوچکترین بدرفتاری بابچه ات داشته باشی پلیس بچه رو میبره و میده به یه خانواده ی دیگه
وفیلم های زیادی توی صداوسیمادراین باره پخش میشد
اینکه روابط خیلی آزاده
مردها کاری به زن هاشون ندارن
خیانت خیلی عادیه اونجا
و
راحت به یه بهونه زنه میزاره میره
همیشه تادیدیم بچه ها پدرنداشتن
وپدرها مفقودالاثربودن 😂ومادره هی لاپوشونی میکرد که باباتون نیست و این حرف ها
وکلی موارد دیگه که اگه بگم تا خود اتمام وقت مسابقه طول میکشه
روابط اجتماعی و امنیت:خب تابوده اخبار شبکه 1همیشه وتاالان میگفت ومیگه امنیت تو آمریکا معنا نداره، بخصوص پایین شهرش
مردم اصلا همو نمیشناسن
اسلحه کشی خیلی راحته و راحت همو میکشن
وکلا از لحاظ امنیت حسابی دربه داغونن
خشونت ونژاد پرستی،،که خیلی تو رسانه میبینیم با سیاهپوست هابد هستن
اصلا اینا آزادی ندارن
همیشه با نژادهای دیگه بد رفتاری میکنن
حتی باایرانی ها
وازایرانی ها متنفرن
وبزور سرخپوست های بومی رو بیرون کردن یامجبورشون کردن تسلیم شن
وکلا این دولت پدرنژادپرست هاست😂
درمورد طبیعتش انصافا خوب شنیده بودم
ومیگفتن ودیده بودم تو فیلم ومستندها خیلی بزرگه و آبی وهوای متنوعی داره
درمورد آزادی های مشروع و نامشروع
که خععععلی بدشنیدم که تمام شبکه ها و شرکت های پورن تو آمریکاست
اینا اصلا براشون محارم وغیر محارم فرق نداره وبخصوص چندتا فیلم که دراین خصوص دیدم که روابط جنسی بین خانواده رو طبیعی جلوه میداد
وکسب وکارها که همیشه میگن برای ما حقوق اینا خوبه
امابرای خودشون کفاف هیچی نمیده
ازلحاظ رفاه اجتماعی زیر صفرهستن ولی چون قلدرن کسی نمیگه و کلا هرچی شنیدیم منفی اندر منفی
بخصوص تو مدرسه و جامعه
باورکنید انقد بدشنیدم که نباید به اینا دست زد یا معاشرت داشت چون نجسن
چقد شعار مرگ ولعنت و نفرین دادیم و چقدر شنیدم همیشه آمریکا درفکر توطئه است قدرت برتره چون قلدره
کل ثروت عراق و بالا کشید و خیلی خیلی حرفهای دیگه که الان درک میکنم چقدر مسخره و بی ریشه است
اما بادیدن فیلم سفر به دور امریکا که تاقسمت10فک کنم دیدم وسریال زندگی در بهشت که نشانه روزمن بوده واقعا حیرت کردم
وپی بردم بابا واقعا
««شنیدن کی بود مانندیدن»»
بادیدن فیلم ها واون همه زیبایی
اون همه نظم وانضباط
اون همه عشق که مردم فقط شادن و درحال رقص و آواز
اون پارک هایی که چقد تمیز بودن یه تیکه آشغال ندیدم من
مردمی که تو جشن آمریکایی ها برای استقلال کشورشون (یادم نیست اسم رو دقیقا)خانم ها و آقایون همه درحال رقص شادی
ومریم جون فیلم میگرفت و همه لبخند میزدن
بعد که مریم جون ازش پرسیدن و گفت برای چی فیلم میگیره کلی خوشحال شدن و همکاری کردن
چه هماهنگی خاصی داره موج میزنه وکسی تو کار کسی دخالت نمیکنه
توی یه قسمت که مال دیزنی لند بود خود استاد گفتن ببینید این خانم های محجبه رو وبقیه که اینمدلی نیستن
وهیچکس کوچکترین اهنتی به اونها نکردونمیکنه و همه درعین احترام کنارهم ایستاده بودن
درمورد رعایت حقوق شهروندی که صف و نوبت چقدر اهمیت داره
درمورد اون نشنال پارکی که مایک عزیز توضیح میداد ومریم جون نوشته رو خوند که مردم پول دادن و این پارک ساخته شده تاهمه استفاده کنن،واین یعنی مردم چشمشون به دولت مردها و کسی نیست تابدادشون برسن(برعکس چیزی که تو ذهن من بود ومدام میگفتم این حکومت این فلان این رییس جمهور مردم و بدبخت کردن)غافل ازاینکه آمریکا الکی اولین قدرت جهان نشده
بخاطر فرکانس مرددم این کشوره
چون خودشون خواستن بهترین های جهان بیان تو این کشور
مثلا من توی کتاب استاد عشق درباره ی دکتر حسابی خوندم وقتی ایشون اومدن آمریکا چنان استقبالی ازشون شده و امکاناتی بهشون دادن که خود آقای حسابی کف کرده و اذعان کرده آمریکا علکی آمریکا نشده
چون آمریگا همیشه درحال تغییر ه ودرحال گسترش
ایده های ناب و میپذیره
براش مهم نیست طرف کیه چیه یاکجاییه
مهم اینه که به پیشرفت این کشور کمک میکنه پس قدمش روی چشم
اینو دیدم که آمریکا داره در کل کشورش قانون بقای اصلح رو به بیشترین میزان اجرا میکنه و برای همینه انقد قدرتمنده
مردم مهربونی و دیدم که وقتی استاد ومریم جون رفتن برای خرید و اون خانم رو هدایتی دیدن و باعشق خونه و باغچه اش رو نشونشون داد و کلی توضیح داد و بااینکه سنش بالا بود خیلی سرحال و سرزنده بود
درباره ی ترویج ایده های نو که من فقط در این دو فیلم دیدم
آدم هایی که اومدن وتوی آمریکا نوآوری کردن و جهان ازشون حمایت کرد
یاهمین مسئله ایی که استاد گفتن زمین ها همه اختصاصیه
یا همین پرادایس استاد که یه جنگل با دریاچه
میتونی داشته باشی
واینهارو که دیدم گفتم آمنه بدجور سرت کلاه رفته هااااااپس ازاین به بعد هرچی دیدی از فیلتر قانون رد کن بعد بپذیر
و
واقعا بقول استاد تمام آنچه شنیده و دیده بودم از بیخ غلط بود و اصلا کامل باید بکگراند رو پاک کرد و فقط همه چیز رو باقانون سنجید
الان میدونم این کشور چقد عالیه،چقد زیباست و چقد قانونمند و منضبطه
وچقدررررررررررر بزرگه و پهناور
وازهمه بیشتر اون راحتی که کسی به کسی کارنداره که تو چرا فلان مذهبی یافلان پوششی
همه باهم خوبن و این یعنی بهشت
متشکرم از شما استاد عزیزم
۲. چرا این نگرش را داشتید و این پیش فرض ها از چه منبعی و چگونه شکل گرفته بود (خانواده، تلویزیون و رسانه های جمعی، جامعه و مدرسه و …)
۳.دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت» چه تغییراتی در نگرش شما درباره آمریکا در این جنبه ها ایجاد کرده است.
حالا سوال دوم وسوم
این نگرش ها از طریق جامعه،مدرسه،رسانه بوده وخیلی شنیده بودم
(چگونگی شکل گیریش باترفند مؤثر تکرار واستمرار در تکرار😉😂)
بقدری تکرار شدن که الان سفت و سخت چسبیدن
وبادیدن این دو سریال وافعا نگرشم تغییر کرد
ویکی از اهدافم مهاجرت به این کشور قشنگ و زیباست