سریال زندگی در بهشت | قسمت 174 - صفحه 31

898 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهرنوش گفته:
    مدت عضویت: 2243 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته.

    استاد بارها و بارها در مورد توجه به نکات مثبت و نتایج آن ، صحبت کردند ، و گفتند که همیشه به زیبایی ها توجه میکنند و بنابراین همیشه به سمت نکات مثبت بیشتر و زیبایی های بیشتر هدایت میشوند.

    حتی به این نکته اشاره کردند که گاهی اوقات اون دوستانی که در آمریکا زندگی میکنند به استاد گفتند که ما اینجا در این کشور هستیم اما اون حرفایی که شما درباره این کشور میزنید رو ندیدیم و تجربه نکردیم و حرف استاد این بوده که بله چون استاد آگاهانه دنیا و جهان اطراف خودشون رو خلق میکنند و به همین دلیل انقدر از محل زندگیشون لذت میبرن که اصلا فرقی نداره که کجا باشن ، به دلیل اینکه به زیبایی ها و نکات مثبت توجه میکنند هرجا باشند بهشت رو برای خودشون خلق میکنند.مثل همون اتاق سیمانی با سقف چوبی ، اون خونه ای که گفتند خودشون و همسرشون چقدر به نکات مثبتش توجه میکردند و راضی بودن، یا اون خونه ۶۰ متری در کرج که چندتا درخت در مسیرش داشته و چقدر ازش تعریف میکردند و … استاد از همون موقع احساس خوب رو خلق کردند و به جاهای بهتری هم هدایت شدند.

    با سوال بعضی از دوستان یادم به مثال هایی میفته که استاد میزنن ، دقیقا به همون دوستی که استاد میگفتند در این زمینه(تفکر مثبت و اینجور موارد) فعالیت داشته و بخاطر تبلیغات ضرر کرده و از استاد خواسته که در فایلی براش تبلیغات انجام بده … و استاد بهش گفته که شما چرا قضیه رو نمیگیری؟! که اگر به حرفی که داری میزنی اعتقاد نداری و نتیجه نمیگیری پس چرا و چطور میخوای به بقیه هم بگی؟! وبازهم حرفش اون بوده که حالا یه تبلیغی برام بکن.

    یا اون داستانی که گفتند یکی از آشنایان مهاجرت کردند آمریکا و برخلاف استاد نمیتونستن زیبایی ها و نکات مثبت رو ببینن و میگفتند اینجا که خوب نیست ، اینکه چیزی نیست ،اونا که زیبا نیستند،… و برگشتن ایران و درمسیر برگشت هم کلی بلاسرشون اومده.

    الان داستان بعضی از دوستان هم همینطوره ، چرا به کل قضیه ، به قانون جهان توجه نمیکنید؟! اگه هنوز نشستی و داری به این فکر میکنی که امریکا، ایران ، یا هر کشور و شهر دیگه ای خوبه یا بده.. یا به رسانه ها ،اخبار و حرف مردم توجه میکنی و این ها میتونن روت تاثیر بذارن و واست باور ایجاد کنند…. بدون که هنوز رو خودت درست کار نکردی ، پس اصلا به حالت فرقی نمیکنه که کجا بخوای زندگی کنی ، هرجایی باشی و نتونی از قانون استفاده کنی و توجه‌ات رو نکات مثبت و سپاسگزاری نباشه، آخرش یکسری مشکلات رو برای خودت خلق خواهی کرد و به مکان هایی میروی که در مدار تو هستند.

    استاد در یکی از فایل های گفتگو گفتند که هدف از ساختن سریال زندگی در بهشت این هست که ما ببینیم و تجسم کنیم چیزهایی رو که شاید تاحالا در زندگی ندیدیم و حتی نمیدونیم که چنین مکان هایی، وسایلی، لذت هایی، روابطی و… هم وجود داره ، پس اینجا میبینیم و اونطور که خودمون میخوایم تجسم میکنیم و اونقدری که باورش میکنیم هر روز بهش نزدیک تر میشیم.

    به راهنمایی های استاد گوش بدید ، اخبار نبینید و گوش ندید ، دنبال رسانه ها و نظرات پوچ مردم هم نباشید ، در مورد هر موضوعی خودتون تحقیق کنید و دنبال نکات مثبت باشید ، و نتیجه اش هم اینه که باورهای غلط هم توی ذهنتون بوجود نمیاد و دیگه هم لازم نیست تلاش کنید که بخواید درستش کنید.

    من یک قسمت از سریال زندگی در بهشت ، و دو سه قسمت از سفر به دور آمریکا رو دیدم. و این فایل هم بطور اتفاقی واردش شدم. این اولین کامنت من توی سایت هست و نمیدونم چرا دارم مینویسمش ،اما دفترهای زیادی از سپاسگزاری و توجه به نکات مثبت دارم و نتایج فوق العاده ای گرفتم و کوچک ترین رده پاهارو هم ثبت کردم. ولی یه حسی بهم گفت امروز این حرف‌هارو اینجا بنویسم!

    خیلی متشکرم از استاد عزیزم و عشق فوق العاده‌شون 🌹

    از خداوند سپاسگزارم که بزرگترین دستش رو به سمتم هدایت کرد ، و خیلی دوستتون دارم.

    فرجامتان نیک 🌹❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2970 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و سلام به دوستان عزیزم در مکتب آگاهی 🌼🌼

    استاد توی یکی از فایل هاتون گفتید وقتی رفتید هتل و بعد از رانندگی خسته بودید و میخاستید استراحت کنید و مایک حوصله ش سر رفته بود بهش گفتید برو بازی کن

    وقتی بیدار شدید و دنبالش گشتید چند تا کوچه اونطرف تر دیدید داره با بچه های خارجی فوتبال بازی میکنه🌼

    این به معنای ایمان وقرار گرفتن توی فرکانس درست و مسیر درست هست 🌼

    به ما چندین ساله میگن یسری مرد وزن غربتی بچه ها رو میدزدند و کلیه هاشون رو میفروشن

    وترس رو سایه به سایه از دیگران به ما و از ما به فرزندانمون انتقال میدن و میترسیم بچه هامون رو تا دم در بفرستیم مدرسه سر کوچه س و براش سرویس مدرسه میگیریم .واقعا این نشان از بی ایمانی و ورودی های نامناسبه

    من چند روز پیش برای دیدن خانه اجاره ای از طرف مشاور املاک به منزل یک بنده خدایی رفتم ودیدم اونجا یک خانواده ی افغانی زندگی میکنن خب من خونه رو نپسندیدم‌ولی با اون خانم افغانی دوست شدم و شروع کردم باهاش صحبت کردن و چقدر زن مهربونی بود

    خانواده ی همسرش سوعد زندگی میکردند و خودش توی یکی از شهرستانهای اصفهان

    خب این نشان از فرکانس ما ادمهاست

    ☘فرکانس ماست که تعیین میکنه ما کجا زندگی کنیم توی چه مسیری باشیم ☘

    ☘با ادمهای خوب حرف بزنیم یا ادمهای نامناسب و جذب چه جور محله ها و شهرها و کشورهایی شویم ☘

    یادمه دخترم میخاست بره کلاس اول من خیلی تلاش کردم گرون ترین مدرسه اسمش رو بنویسم یکی از دوستام که اتفاقا ۳ تا فرزند موفق و درس خون داشت بهم گفت بچه های من توی همین مدرسه های دولتی درس خوندند و الان تو بهترین دانشگاها و بهترین شغل ها رو دارن بچه اگر خودش خوب باشه و درس خون توی همین مدرسه ها موفق میشه و دوستای خوب و معلم های خوب سر راهش هستند 🌻

    اون یک ورودی مناسب بود و لاجرم بر دلم نشست 🌻

    وقتی استاد به امریکا رفتند یا از خاطراتشون در شهرهای خارجی مثل ترکیه و گرجستان و ..‌تعریف میکنن

    من اولش تعجب میکردم چون ورودیهای من غلط بود بهم گفته بودند خارجیا بچه رو بعد ۱۸ سال بیرون میکنن تا بره و خودش موفق بشه بچه بعد ۱۸ سال جدا میشه از خانواده ش وخونه رو ترک میکنه

    توی مدارسشون فساد زیاده

    خانواده ها مرتب طلاق میگیرن و خیانت میکنن 🤛🤜

    ۳ تا بچه دارن هنوز دوست هستند و توی تریدید هستند ازدواج کنن یا نه

    خیابونها وشبهای خارج پر از ارازل و ولگرد هست 🤛🤜

    ولی توی سریال زندگی در بهشت و سفرنامه استاد و خانم شایسته خبری ازین چیزا نبود

    همش سلامتی سرسبزی نشاط خوشحالی رقص حال خوب بود ✌

    ادمها فارق از جنسیت نژاد و مذهب در کنار هم دارن از لحظه هاشون لذت میبرن و خوشحالن فقط دنبال شاد بودن هستند چه زن چه مرد چه پیر و جوان کنار خانواده هاشون متعهد و بدون قضاوت زندگی میکنن

    براشون مهم نیست داری فیلم میگیری یا نگاش میکنی ✌👨‍👩‍👧‍👦

    خانم شایسته لب اب ساعتها پیاده روی میکنه و تعصب روی عشقش نداره که به کسی نگاه کنه یا نه 💑

    انقدر حالشون خوبه و پر هستند و همدیگه رو دوست دارن که هر ادمی با هر تیپی باشه ازش به راحتی میگزرن 💑

    اینو برا این گفتم که یکی از هم کلاسی هام رو بعد چند سال دیدم‌و ازش پرسیدم‌خب چخبر

    گفت نمیدونی این شهری که هستم( توی ایران )اگه چشم برگردونی شوهرتو ازت دزدیدن باید ۴ چشی بپایی اصلا بفهمند یه مردی پولداره براشون مهم نیس مجرده یا متعهل زود مخشو میزنن اینجا خیلی وضع خرابه ….🤦‍♀️

    خب من ازون دوستم فاصله گرفتم چون میدونستم ورودیهایی که میده بهم بسته به فرکانسش

    اصلا مناسب من نیست و من دوستایی میخام‌که مثبت و خوش بین باشن 💃🕺

    استاد این چند سالی که توی مسیر شما هستم و متعلق به گروه تحقیقاتی عباسمنش هستم خیلی سعی کردم ورودیهام رو کنترل کنم

    تلویزیون نمیبینم توی فضای مجازی چیزهایی رو میبینم که بجا و درست هستند و مراقب گوش و چشم و دهانم هستم 🌸🌸

    خیلی خوبه که بتونی روی این مورد کار کنی

    استاد تمیزی امریکا رو تحسین میکنم شاد بودن ادمها عشق هاشون 🌻🌻

    زیبایی خانه ها و اپارتمان ها رو تحسین میکنم دولت و شعل و مهربانی مردم رو تحسین میکنم هوای اونجا رو حس میکنم

    ارامشش رو تحسین میکنم 🌹🌹

    و فقط یه چیز رو فهمیدم

    که اگر ادم توی مسیر درست باشه مسیر راستی درستی پاکی و صداقت لاجرم در اتوبان راستی درستی پاکی و صداقت قرار میگیره 🍁

    اگر ثروتمند باشی تو هر کشوری بری توی هر شهری باشی جایی هستی که ثروتمندان و افراد متمدن هستند جایی زندگی میکنی که همه با شرافت و تعهد زندگی میکنن 🍁

    و به راستی و واقعا پول و ثروت یک روی دیگر سکه ی خوشبختیه و روی دیگر سکه ایمان بخدا و اگاهی🍁

    ومن‌قبلا در مسیر و فرکانس انسانهایی بودم که زندگی سختی داشتند و حتی تو خارج هم در محله های بد و نامناسب بودند

    و ورودیهای نامناسب به من میدادن و منم که تاثیر پذیری بالایی دارم بدون شک قبول میکردم‌

    شما همیشه میگید هیچ چیزی رو بدون تحقیق قبول نکنید حتی قران

    تا نرفتی ندیدی قبول نکن

    حتی درک‌من از یک موضوعی سال به سال متفاوته 🌺

    اگر در مسیر درست باشم 🌺

    از ناپاکی ها چشم ناپاک دزدی و زشتی ها دور هستم 🌺

    و شما استاد عزیز و شاگردان صادق و متعهدتون همینگونه هستید 🌺

    توی مسیر ثروت سلامتی ارامش و ایمان هستید 🌺

    خداروشکر منم دارم تکاملم رو طی میکنم و زندگیم روز ب روز از هر نظر و هر جهت داره عالی میشه 🌺

    وقتی اینجوری فگر کنی از خدا و انسانها و روز قیامت نمیترسی 🌺

    متوجهی که زندگی در این دنیا یک تجربه س

    و اصل بقای اصلح رو درک میکنی 🌺

    خداروشکر سپاسگذارم 🌼🌼🌸🌸

    استاد معرکه ای مثل همیشه میگم

    مرسی که هستی🌹🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    سمیه رازگردانی گفته:
    مدت عضویت: 2559 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و همگی دوستان گلم

    میخوام با تمام وجودم استاد ازتون تشکر کنم که بگم این سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا به معنای واقعی کلمه، درگیریهای ذهنی من را نسبت به مسائلی حل کرد که همیشه، هر روز و هر لحظه من نسبت به اونها چالش داشتم و باعث میشد احساس گناه در بند بند وجودم فریاد بزنه

    من یک آدم سوپر مذهبی بودم که این مذهب به معنای واقعی کلمه تمام زندگی من را در تمامی ابعادش تحت شعاع خودش قرار بود که اصلا اجازه تغییر در من را نمی داد و احساس گناهی که همیشه و همه جا بخاطر باورهای مذهبیم داشتم باعث شده بود هر روز توی سربالایی با یک گاری زهوار درفته حرکت کنم که هر روز خسته تر از این مسیر زندگیم میشدم، و ترس و وحشت رها کردن افکارم به سبب ایجاد گناه بدرگاه خداوند ،نمیذاشت من هیچ حرکتی کنم، حتی آشنایی من با شما که همزمان با دوره کشف قوانین زندگی شروع شد نتونسته بود تاثیر چندانی توی این موضوع برام بزاره

    تا اینکه سفر به دور آمریکا شد، روزهای اول که این سریال را میدیم، با خودم میگفتم ای بابا این مسخره بازیهای چیه که استاد داره توی سایت میزاره، جز اینکه داره فرهنگ و دین اشتباه را توی مردم رواج میده، خلاصه با تمام مقاومت های ذهنیم هر قسمتی که می اومد نگاه میکردم، دیدم نه، اون نگاهی که من به دین، خدا، جنسیت دارم با این چیزی که من می بینم زمین تا آسمان فرق داره، اینجا انسان هایی از جنس همون خدایی که من قبولش دارم، دارند با یک سبک پوشش دیگه و یک دیدگاه دیگه، خارج از جنسیت دارند باهم در نهایت احساس خوب زندگی میکنند ،بعد همین دیدگاه و دوره ۱۲قدم منجر شد که برم تحقیق کنم، دیدم من هرگز و هرگز نمی تونم، قرآن را از زمان حضرت محمد جدا کنم و آنچه که از حجاب و محرم و نامحرم بیان شده بر میگرده به شرایط خاص اون زمان و حتی در ۱۳ سال اول بعثت حضرت محمد هیچ گونه آیه حجابی نیومده و من کم کم ذهنم پذیرفت که حجاب یک سبک پوششی هست که بر اساس فرهنگ ،دین و آیین هر کشوری تعریف شده و اگر میخواهیم در امنیت قرار بگیریم باید طبق همون آداب رفتار کنیم و اگر نیاز به آزادی بیشتری داریم باید خودمان را تغییر دهیم تا در مکان مناسب خودش قرار بگیریم و هیچ سبک پوشش خاصی در قرآن بیان نشده و همین عامل باعث شد که کم کم با دیدن سفر به دور آمریکا حس من نسبت به آدم هایی که مثل من پوشش ندارند عوض شود و دیگر افراد را از دریچه افکار مذهبی خود نگاه نکنم و کم‌کم خودم نیز از شر آن احساس گناه همیشگی بیرون اومدم و جرات میتونم بگم در این زمینه تغییر بسیار اساسی کردم و خداراشکر احساس گناهی که تاب و توان من را گرفته بود برای حرکت از من رخت بربست

    دومین تغییر بزرگی که در وجود من با دیدن این سریال ها ایجاد شد از بین رفتن نگاه جنسیتی من به آدم ها

    وقتی میدیدم مردم آمریکا فارغ از جنسیت کنار هم دارند زندگی میکنند، شادند،بازی می کنند و……..این سوال برایم پیش که چگونه و دوباره در قرآن شروع به جستجو کردم و دیدم هیچ آیه ای از قرآن درباره محرم و نامحرم نیامده است مگر درباره ازدواج با محارم که شرح کامل آن در قرآن میباشد

    و دیدم این فرکانس ها و افکار منه که رابطه من را با هر جنسی مشخص میکند که من از درون چه احساس و نگاهی به افراد غیر هم جنس خودم دارم، اگر من از درون زلال باشم دیگر برای من افراد در قالب جنسیت فرقی نداره، فقط جنسیت یک مسیری هست برای دریافت عشق از طرف خداوند در قالب یک جنس مخالف و ادامه نسل بشر که اگر در مدار درستی قرار بگیریم در درسترین مسیر ،زمان و مکان این عشق الهی را دریافت می کنیم و با احساس خوب و سرمستی ،و با این دید که همه ی افراد تکیه ای ارزشمند الله هستند، میتوانی لذت بخش ترین لحظات را در کنار آنها خلق کنی فارغ از هرگونه نگاه خاصی، و دقیقا سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا این حس را با تمام وجود در من بیدار کرد و نتیجه این شد که من به گروه کوهنوردی هدایت شدم که آقایان و خانم ها در کنار هم قرار می گرفتند، قله ها را پیمایش میکردیم، در تمامی مسیر می گفتیم و می خندیدیم و می رقصیدیم فارغ از اینکه در قالب چه جنسیتی قرار گرفتیم، هر چه بود حس خوب خداگونه ای بود که ما از طبیعت، از کوهها، از دریاها، از آبشارها، از صدای جیک جیک پرندگان، از صدای پای اسبهای بیان گرد و گله های گوسفند دریافت میکردیم و شبها زیر نور مهتاب با تمام وجودمان خدا را حس می کردیم، و اینها تجربه ای بود که من هرگز تا قبل از این سریالها در زندگی ام تجربه نکرده بودم

    و یکی دیگر از دیدگاه های اشتباه من این بود که افرادی که ازدواج می کنند دیگر نمی توانند روابط سالم آزادنه ای با بقیه افراد داشته باشند، وقتی میدیدم در این سریال ها که چقدر شما و خانم شایسته نازنین چقدر آزاد و رها در روابط خود هستید و مردم آمریکا نیز دارای چنین ویژیگی هستند، کم کم ذهن من پذیرفت که بله تو هستی که انتخاب میکنی چگونه و چه کیفیتی میتواند رابطه عاطفی تو داشته باشد و دقیقا در این گروه کوهنوردی که عضو شدم، دیدم زن و شوهر هایی هستند که کنار هم توی گروه، با همه میگند، میخندند،بازی میکنند و‌…..فارغ از هر گونه افکار مریضی در کنار هم دارند آزادانه زندگی را تجربه میکنند و برای من کاملا منطقی شد که آری سمیه ،همه چیز بستگی به نگاه، افکار و عقاید تو دارد

    یکی دیگه از نگرش های اشتباه من این بود که عمری توی گوش من از همه طرف فریاد زده بودند مرگ بر آمریکا، خب منی که همیشه در مراسم های مذهبی و دینی حضور داشتم، بیشتر از هر کس دیگه ای این جمله در گوش من فریاد میکرد، وقتی میدیدم مردم و دولت آمریکا در نهایت شادی، سلامتی، تکنولوژی، امکانات در کنار هم زندگی می کنند و الاقضا،حال و احساس آنها برخلاف من و مردمانم در شادی و مسرت خیلی خیلی بیشتر هست،

    مردم و دولتی در نهایت آزادی، فارغ از مذهب، قومیت و نژاد، شادانه دنبال پیشرفت و لذت بردن به هر بهانه ای هستند،

    مردم و دولتی که دارند به گسترش جهان هستی کمک میکنند

    دولت و ملتی که در نهایت عشق با استاد عباس منش و خانم شایسته نازنین رفتار میکنند ،در هر صحنه فیلم برداری به آنها با لبخند دست تکان میدهند و عشق به آنها هدیه میدهند، این شعار تبدیل به درود بر آمریکا و مردمانش در ذهن و کلام من تبدیل گردید و این قانون را با خود یادآور شدم که شعار مرگ برای من مرگ بهمراه خواهد داشت و شعار درود برای من درود و برکت همراه خواهد داشت اونم درودی بر روح خدایی انسانها، روحی که در آن ذات حق وجود دارد و لاغیر و ما آمدیم در این فقط برای پرورش و آگاهی این ذهن خدایی

    یک نگرش اشتباه دیگری که در من اصلاح شد این بود که به آدم ها نگاه مثبتی نداشتم، افراد را خیانتکار، عوام فریب و ظاهر نما میدانستم که فقط برای منافع خودشان با آدم ها در ارتباط هستند

    ولی وقتی لَری عزیز را میدیدم که با عشق و فارغ از هر منفعتی، به استاد کمک میکنه و مردمان آمریکا که با عشق در هر صحنه ای با استاد و خانم شایسته رفتار میکنند و باور قدم نهم که جهان سرشار از مردمان نازنینی، عالی و درجه یکی هست که از هر جهت به من کمک میکنند، این نگرش را در من ایجاد کرد که اگر سمیه تو در فرکانس درستی باشی قطعا همه ی آدم ها اون وجه خوبشون را به تو نشون میدند، دقیق مثل استاد و خانم شایسته که لَری،دولت و مردم آمریکا همیشه در حال خدمت رسانی به این دو فرشته هستند و شاید باور نکنید از اون زمان تا حالا، همه آدم ها شدند فرشته های خداوند در زندگیم که دقیقا آدم وجه خوبشون را به من نشون میدند

    یکی دیگه از نگرش هایی که در من اصلاح شد، باور کمبود و واژه اسراف در ذهن من تغییر کرد

    من همیشه توی زندگیم، نمی تونستم تصور کنم، میتونم هر آنچه که دوست داشته باشی یکجا فارغ از هر گونه محدودیتی اونها را بخرم و داشته باشم که همش بخاطر باور کمبود بود، وقتی میدیدم استاد هر آنچه که دوست داره با هر تعدادی، سفارش میده و میخره، گفتم پس ببین سمیه میشه و من خیلی خیلی موقع ها، توی کارتم میلیونی پول بود، ولی دریغ از اینکه برم اون چیزهایی را که دوست دارم، یکجا بخرم، ولی با دیدن این سریال ها، کم کم شروع میکردم به خرید چندین تکیه از هر چیزی که دوست داشتم فارغ از اینکه قراره پول من تموم بشه و با خودم میگفتم زمین گرده و این پول دوباره به شکلی توی زندگیم بر میگرده و خداروشکر بارها این اتفاق برام افتاد

    و واژه اسراف که هر وقت باهاش مواجه میشدم یاد این می افتادم که اگر اسراف کنم میرم جهنم

    ولی دیدم استاد با عشق هر آنچه که دوست داره را خرید میکنه و این یعنی ایمان به خدا، فراوانی، و اسراف زمانی اتفاق می افته که من ذهنم، وقتم ،وجودم را در مسیری قرار دهم که حال من را خراب کنه، و من از اصل وجودیم دور کنه

    یکی دیگه از نگرش های اشتباه من که ناشی از عدم عزت نفس و باورها و تعصبات بیجا به ارث رسیده از جامعه بود این بود که اگر من همرنگ جماعت در هر آیتمی باشم، میتوم مورد تایید خانواده قرار بگیرم

    وقتی میدیدم مردم آمریکا با هر سبک پوششی ،با هر مذهبی، با هر استایلی و……. غیره در جامعه حضور دارند اونم با اعتماد به نفس بالا، یا استاد عباس منش با هر پوششی و استایلی که داره و راحته جلوی دوربین حاضر میشه

    منم با دیدن این الگوها و زندگی به سبک شخصی در دوره ۱۲قدم، کم کم شروع کردم به اون سبکی که خودم دوست داشتم لباس پوشیدم، رفتار کردم بدون هیچ گونه نقابی و با خودم گفتم هر کسی دوست داشت من را با این شخصیتم اوکی و هر کسی خواست بره از زندگیم بازم خودش میدونه من هیچ تقلایی برای نگه داشتن آدم ها و راضی نگه داشتن اونها نکردم و اصلا خداراشکر با تغییر این نگرش چقدر کیفیت روابط و زندگی من تغییر کرد

    یکی دیگه از مهم ترین تغییراتی که در زندگی من اتفاق افتاد، عملی بود که استاد به حرفها و آموزشاش داشت، وقتی میدیم توی سریال ها، اونطور که میگه عمل میکنه، رفتار می کنه، کنترل ذهن میکنه و خیلی جاها ایمانش را نشون میده

    با خودم گفتم سمیه تو یک مدتیه که با استاد آشنا شدی، ولی میترسی حرکت کنی، عمل کنی، عزت نفس را نشون بدی و………….و کم کم شروع کردم به عمل کردن اون چیزی که بلد بودم با آنچه که داشتم

    کم کم نتایجم بهتر شد،حالم بهتر شد، عزت نفسم تغییر پیدا کرد، خودم و توانائی هام را باور کردم و گفتم استفاده از قانون نیاز به اداواطوار نداره، بلکه نیاز به عمل داره

    یکی دیگه از اتفاقات بزرگی که برای من اتفاق افتاد با دیدن الگوهایی که در سریال ها میدیدم مثل تام بردی، یا اون دوستتون که زمین های کشاورزی داشت با چندین شغل دیگه….همشون باعث شد که من خودم را و توانائی هام را باور کنم و شروع به حرکت در مسیر علاقم کنم که موفقیت و حرکت وابسته به سن و یا شرایط خاص نیست و همین عامل یاعث شد من فقط در مدت یکسال چنان پیشرفتی در ورزش کنم اونم در سن ۳۴ سالگی که کارت مربیگریم را بگیرم، بتونم مربی باشم، برنامه تغذیه و تمرینی بدم و بتوم استایلم را بسازم،قدرت و انعطافم را بالا ببرم، بخدا قسم استاد من، پارسال این موقع تو خوابم این شرایم رو نمی دیدم، ولی میرفتم جلوی آیینه اتاقم هر روز ورزش میکردم و تجسم میکردم که عده ای دارند پشت سر من ورزش میکنند و الان دقیقا این اتفاق افتاده و همش بخاطر الگوهای عملی بود که دیدم و تونستم خودم را باور کنم و می دونم هر روز شرایط برای منی که هر روز حرکت می کنم بهتر میشه

    و یکی دیگه از اتفاقات بزرگی که برای من افتاد با دیدن این سریال ها این بود که دیدم پیر زنها و پیرمردهای آمریکایی چقدر سلامت، خوش تیپ، مرتب و تمیز هستند و با چه احساس فوق العاده ای در هر جشنی میرقصند و پایکوبی میکنند و این باور در من اتفاق افتاد که سمیه تو تا لحظه ای که نفس میکشی در نهایت سلامتی، شادابی زندگی خواهی کرد، اینقدر که توی ایران شنیده بودم و دیده بودم که افراد به سن ۵۰ نرسیده مریض میشند و میمیرند، نمی تونستم چنین تصوری داشته باشم، ولی الان حتی در سن ۱۰۰ سالگیم خودم را در نهایت سلامتی و زیبایی میبینم

    استاد تغییر نگرش ها بینهایت بوده و من اینجا جا داره صمیمانه از خانم شایسته نازنین بابته تهیه و تدوین این فیلم ها بصورت ارتش تک نفره در حکم کارگردان، نویسنده، بازیگر، فیلم بردار، تدوین گر و…….نهایت تشکر را داشته باشم که زیباترین فیلم ها را با نهایت تولید فرکانس مثبت برای ما تهیه کردند تا بدانیم زندگی چیزی فراتر از دیدگاه محدود ماست و ایمانی که در آن عمل نباشد حرف مفت است

    عاشقانه دوستون دارم استاد جان، خانم شایسته نازنین و همگی دوستان گلم ❤❤❤❤

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و عاقبت بخیر در دنیا و آخرت باشید 😍⚘❤💪

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    بهنام خدا گفته:
    مدت عضویت: 1753 روز

    به نام خدای یکتا

    پیش فرضهایی که من در مورد کشور امریکا داشتم تقریبا مثل همه مردم ایران هست

    چون همه پیش فرض های ما از اخبار بسیار منفی که از تلویزیون ایران پخش میشه داریم

    مانند:

    قتل

    گروگان گیری

    تبعض نژادی

    کشتن سیاه پوستان

    …..

    ….

    ویااز فیلم های آمریکایی که ادم کشتن علاوه براین که بسیار آسون هست لذت بخش هم هست یاپخش فیلم های که امریکارا شهر کثیف یا پراز مواد مخدر نشون میده

    ولی البته من همیشه ته دلم این بود که امریکا کشور ثروتمند و پیشرفته ای است وشاید بخاط همین هدایت شدم که سریال زندگی دربهشت یا سفر به دور آمریکارا ببینم و کلا عاشق آمریکا بشم به دلیل فرهنگ بالا

    اصلا افرادی که در آمریکا زندگی میکنند شرک کمتری نسبت به خداوند دارند به دلیل سبک زندگی شخصی که دارند

    وچقد راحت زندگی میکنند و بدون دلیل شاد هستند

    من بعد از ورود به سایت شما استاد عزیز و آشنایی با خانواده فوق العاد عباسمنش واقعا عاشق امریکا شدم و واقعا میشه ازادی .لذتت. الله و همه چی و هرچیزی که ما مسلمانان تو ایران آرزوش داریم اونجا ببینم

    البته الله را میتوان در همه جا دید منظورم انسان های باخدا بیشتر و بهتری است حتی نسبت به ایران خودمان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مهدی حکمتی گفته:
    مدت عضویت: 1773 روز

    سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و تمامی دوستان هم‌فرکانسی و ارزشمندم

    چقدر این قسمت جنبه‌ی آموزشی زیادی داره و این تمرینی که استاد بهمون داد نه‌تنها درباره‌ی عوض شدن باورهامون راجع‌به آمریکا بلکه درباره‌ی عوض شدن باورهامون درمورد تمامی مسائل زندگی میتونه کمک کنه

    به امید خودت خداجونم مینویسم تا هرجا که به یادم بیاری:

    ۱. درمورد بنیان خانواده و روابط خانوادگی: خب من بدلیل فیلم‌هایی که دیده بودم و شنیده‌ها ازطرف اخبار و اطرافیانم، قطعا دید خوبی نسبت به این موضوع نداشتم، رابطه‌های براثر خیانت رو توی سریال‌های تینیجری میدیدم، همینطور سریال‌های ترکی، و میگفتم اینکه ترکیه‌ست که کشور مسلمانه اینطوریه وای‌به‌حال آمریکا و اروپاش، اما دراین مورد، خانواده‌ی برایان رو بخاطر دارم، یک خانواده‌ای که ۴تا پسر داشت، و مخصوصا رابطه‌ی پدرشون باهاشون عالی بود، پدری که مشوق پسرش برای تولید فیلم برای یوتیوب بود، یا مشوق پسر دیگه‌اش که خیلی خوب پینگ‌پنگ بازی میکرد، و خانواده براشون اتاق بازی مجزا فراهم کرده بودن و پدر خیلی همراهشون بود، و این مرد انقدر برای خانمش ارزش قائل بود که چون سری اول بخاطر اینکه خانمش بخاطر مشغله‌ی کاری نتونسته بود در پارادایس همراهیشون کنه، درمدت زمان چند روز دوباره اومدن پارادایس اما این‌دفعه خانمش رو هم آورده بود،

    ۲. روابط اجتماعی مردم: دراین مورد، فکر میکردم خوی وحشیانه‌ای دارن، مخصوصا سیاه‌پوست‌هاشون، و اون هم بخاطر سریال‌های هالیوودی و بازی‌های کامپیوتری بود که پر از گروه‌های گنگستری بود، اما در این سریال زندگی در بهشت دیدم که اتفاقا خیلی با خودشون و اطرافشون در صلحن، هیچ ایرادی نمیگیرن اگه ازشون فیلم بگیریم و اتفاقا خیلی خوش‌برخورد در فیلم ظاهر میشن، خیلی به همسایگانشون اهمیت میدن، چیزی که حین ضبط اون فایلی که استاد تیکه‌ای از خونه‌ی قدیمیشون در بندرعباس گذاشته بود دیدیم، که انقدر بنده‌خداها میومدن که سلام‌احوال‌پرسی کنن که ضبط فایل برای استاد سخت شده بود، افراد مشهورشون با مردم برخورد عالی دارن، مثل اون بازیکن تمپا بی که با استاد عکس گرفت و با صدای موزیکش کل جاده رو به رقص واداشت

    ۳. میزان امنیت اجتماعی:

    وقتی دزدی‌هایی که در کشور ما بعنوان کشور مسلمان میشه را میدیدم میگفتم وای‌به‌حال آمریکا که بلاد کفره، اما در این سریال دیدم که بسته‌های سفارشی آمازون چندین روز میاد دم‌در اما هیچکس برش نمیداره، یا مثلا وقتی تعمیرکار یا مستخدمی برای تعمیر یا تمیز کردن خونه میومد ما کیف پول یا موبایلمون رو از دم دست برمیداشتیم که اون بنده خدا ندزده و ضرب‌المثل براش میاوردیم که مال خودت رو سفت بچسب، همسایه‌ات دزد نشه، اما توی این سریال میدیدم که تعمیر کار ها خودشون میومدن در نبود شما کارها رو انجام میدادن و میرفتن، یا همیشه در کشورم کلی دوربین و دزدگیر هست همه‌جا، اما شما پارادایس رو هیچ قفل نمیکنید و خود استاد گفتن که درهای خونه‌هام همیشه بازه

    ۴. طبیعت آمریکا: طبیعت؟ کدوم طبیعت؟ آمریکا مگه طبیعت داره؟ یه مشت آسمون خراشه که همینطور رفته بالا که اونم کار انسانه، کدوم طبیعت؟ مگه خدا به این بلاد کفر هم کاری داره که بخواد طبیعتی داشته باشه، آب‌وهوای خوب و بارونی داشته باشه؟ این باور من بود راجع‌به طبیعت آمریکا که ازطریق تلویزیون و اطرافیان بهم رسیده، و اتفاقا همین دیروز یا پریر‌وز بود که بابام میگفت ایران بهترین طبیعت دنیا رو داره، اما خب این‌سری دیگه من طبیعت آمریکا رو دیده بودم، فلوریدا رو دیده بودم، از همون اولین فایلی که توی اینستا از استاد دیدم به‌نام داستانی درمورد هدایت الهی ۱ و ۲، که توش درمورد آب‌وهوای فلوریدا گفتن و بعد خودم به چشم دیدم، باورم ۱۸۰درجه تغییر کرد، اینجا مخصوصا درمورد فلوریدا صحبت میکنم چون هنوز سفر به دور آمریکا رو ندیدم، آب‌وهوای ابری و بارونی که بخاطر احاطه شدن از ۲طرف توسط آب وجود داره، جادههای سرسبز، دریاچه‌ها و رودخونه‌هایی که وسط شهر هست، مناطق ر‌وستایی عالی که من اصلا فکر نمیکردم روستایی در کار باشه چون پیشرفته بودن آمریکا رو اینطور میدونستم که فقط مناطق شهری داره، همه و همه باعث شد دیدگاهم نسبت به طبیعت آمریکا عوض بشه

    ۵. آزادی‌های مشروع یا نامشروع: اینکه دیگه طبل رسوایی آمریکا در نظر من بود، اینکه ازطریق تریبون‌های مذهبی شنیده بودم صنعت پورن، اولین یا دومین صنعت پولساز آمریکاست، اینکه بی‌بندوباری موج میزنه در این کشور، تجاوزهایی بسیاری که به دختران در نوجوانی میشه، عدم پوشش مناسب، مستی‌های پی‌درپی و و و ، اما من در فیلم‌هایی که از جمعیت‌های فستیوال‌ها و جشن‌ها و سواحل میگرفتید که اتفاقا معمولا محل صرف مشروبات و بهانه‌ی خوبی برای ازخودبی‌خود شدن هست، حتی کوچکترین بخش تماس جنسی که شاید بوسه از لب باشه هم ندیدم، مست کردن کسی رو ندیدم، نه تنها ندیدم بلکه همونطور که شما توی فروشگاه‌ها میرفتین و میگفتین، محل فروش مشروبات الکلی هم یک سالن کاملا مجزا داشت، دقت کنید منظورم یک تریل یا ردیف جدا نیستا، نه، یک سالن یا شاید بهتر باشه بگم یک ساختمون جدا داشت، و به افراد زیر ۱۸ سال نمیفروختن، و اگه فردی بخاطر مستی تخلفات رانندگی مرتکب شده باشه توسط پلیس جریمه میشه، پوشش همه توی این جشن‌ها عادی بود، و تنها لب ساحل برای آفتاب گرفتن پوشش کمی داشتن و اصلا کسی به کسی کاری نداشت

    ۶. انسان دوستی و نژادپرستی: در این مورد، مخصوصا درمورد ایرانیان که خب دشمنی ایران و آمریکا در جهان یا شاید فقط در ایران محرض هست، خیلی باور منو نسبت به آمریکا بد کرده بود، اما در این سریال دیدم که استاد کلی دوست و مهمون آمریکایی داشتن و اتفاقا یکی از اون‌ها کی بود؟ یک سرباز یا افسر ارتش آمریکا در افغانستان، تمام باورهای مخرب منو دراین مورد نابود کرد اینکه دیدم یک نظامی ارتش آمریکا دوست ایرانی داره و کلی با هم خوبن، تمام فروشندگان و مردم وقتی میفهمن استاد ایرانیه هیچ تاثیری توی برخورد خوبشون نمیزاره، یا مثلا لری نازنین که چقدر به کمک استاد توی کارهای فنی اومد

    ۷. خشونت: دراین مورد همونطور که قبلا هم گفتم، یاد گنگسترهای سیاه‌پوست با تریپ بگیشون میفتادم که لات و زورگو بودن که بدلیل دیدن فیلم‌ها و بازی‌های کامپیوتری بود، غافل از اینکه اینا اگر هم واقعا در آمریکا وجود داشته باشن، اول اینکه همه‌ی آمریکایی‌ها سیاه‌پوست نیستن، دوم اینکه همه‌ی ساه‌پوست‌ها که بنده‌خداها عضو گنگسترها نیستن، و اینا اگر هم واقعا وجود داشته باشن درصد خیلی‌خیلی‌خیلی کمی هستن که من اصلا بین مردمی که در فیلم‌های استاد بودن ندیدم، اینکه فکر میکردم آمریکایی‌ها خشنن بخاطر این بود که اونا مسلمان نیستن و مثل ما مهربون نیستن، اما در این سریال هیچ خشونتی برعکس باورهام ندیدم، فقط مهربونی و شادی و عشق و احترام دیدم، دیدم که این مردم انقدر با خودشون و اطرافشون درصلحن که نه‌تنها انسان‌ها از دست هم در امان هستن بلکه حیوانات هم درکنارشون امنیت دارن و باهاشون زندگی میکنن

    ۸. میزان آزادی‌های مذهبی: این باور بدی که دراین مورد دارم یا از دبیرهای دینی در مدرسه بود یا باز هم تریبون‌های مذهبی، اونم اینه که توی آمریکا یا کلا غرب، نداشتن حجاب اجباریه و اگر ببینن روسری یا چیزی روی سرته از سرت به زور باز میکنن، اما من توی این سریال لب دریا دیدم که افرادی پوشش کمی برای آفتاب‌گرفتن داشتن و در کنار اونا خانواده‌ای رو دیدم که خانم خانواده موهای سرشون کاملا پوشیده بود و کنار هم با ۲شیوه مختلف لذت میبردن بدون اینکه کاری با هم داشته باشن، یا در هواپیما در فرودگاه نیواورلنز دیدم که خانمی با پوشش کامل با تسبیح داشت ذکر میگفت و کنارش خانمی بدون پوشش سر داشت با گوشیش کار میکرد و شونه‌به شونه‌ی هم نشسته بودن و دخالتی توی کار هم نمیکردن، پس متوجه شدم اینجا آزادی کامل مذهبی هست و باورهای قبلیم درست نیست

    ۹. کیفیت کسب‌وکارها: من دراین مورد، بجز یک مورد آنچنان باور محدودی نداشتم چون تا قبل آشنایی با استاد اونقدر درگیر آشنایی با محیط کسب‌وکار نبودم، اما خیلی باورهام با دیدن این سریال بهتر شد، اون یک مورد این بود که من فکر میکردم دولت برای جوانانش کار پیدا میکنه برای همین خیلی دولت خودمون رو بابت این مورد میکوبیدم و من اصلا فکر نمیکردم که کسب‌وکارهای شخصی در آمریکا انقدر زیاد باشه، ایده‌های کسب‌وکار انقدر زیاد باشه که نمونه‌اش رو توی آمازون دیدم که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد توش بود، اما خود استاد هم گفتن که اینجا کسی همچین توقعی از دولت نداره و کسب‌وکارهای شخصی خیلی اینجا زیاد هست، و من واقعا هم دیدم که همه حرفه‌ای بودن و قطعا عاشق کاری که انجام میدادن بودن، مثل اون عزیزی که برای سرویس آروی اومده بود، یا اون دوستی که برای خرید تراکتور مشاوره میداد و اون خانمی که با اینکه از ناحیه‌ی پا آسیب دیده بود اما هم راننده‌ی لیفتراک بود و هم بسته‌های سنگین رو بلند میکرد، یا اون رستوران دومینو با اون سرویس carside عالیش و اون بسته‌بندی‌های پیتزاش که از روی جعبه میتونستی تشخیص بدی چه پیتزایی بود و دیگه پیتزای همراهت رو اشتباهی نمیخوردی

    ۱۰. صداقت مردم: خب این مورد هم باز ریشه در باورهای مذهبی من داشت، آدمی که مسلمون نیست چطور میتونه صادق باشه؟ اما این سریال دید منو به کل عوض کرد و نمونه‌ی بارزش هم کیفیت اجناسی بود که استاد تهیه میکرد و ما میدیدیم همه‌چی درحد صل‌علی بود

    در کل اصلی‌ترین باور من نسبت به مردم آمریکا که عوض شد این بود که این مردم، انسان‌هایی شریف، شاد، باعزت‌نفس، مومن یکتاپرست، و انسان دوست و همینطور حیوان‌دوست هستن که بااینکه قرآن ما رو نخوندن اما چه‌بسا خیلی بیشتر دارن طبق قرآن زندگی میکنن

    اول ممنونم از خدا و بعد از شما استاد و خانم شایسته‌ی عزیز که این قسمت رو هم با ما به اشتراک گذاشتین و این تمرین رو درنظر گرفتین که این‌بار دقیق‌تر به باورهامون درباره‌ی این موضوع و درکل درمورد اینکه “هرچیزی که از بیرون به ما رسیده و باورهامون رو تشکیل داده لزوما واقعیت نداره و قطعا قابل تغییر و لازم‌التغییره”

    ان‌شاءالله همیشه به یاری خدا شاد و موفق و خوشبخت باشید

    خدایا صدمیلیارد مرتبه شکرت🙏❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1852 روز

    به نام الله یکتا

    سلام بر استاد عزیز شیرین تر از عسلم و مریم بانوی نازنین

    راستش رو بخوایید ذهنم خیلی مقاومت نشون داد برای نوشتن برای این قسمت …

    از روز اولی که برای این سایت قلم زدم و نوشتم و دلم گفت که بنویس …

    هیچ وقت احساس مسابقه و جایزه و چیز دیگه ای نبود ….

    و همیشه بعد شنیدن فایل ها دوست داشتم از شدت شنیدن این آگاهی ها و اون زیبایی هایی که دریافت کرده بودم

    برم و قریاد بزنم و با کسی حرف بزنم

    احساس میکردم دارم منفجر میشم

    همیشه نوشتم بازم مینویسم این شعر رو

    به هوش بودم که سر عشق بپوشم

    تحملم نشد بر سر دیگ و نجوشم ….

    و همیشه این عشق و این جوشش باعث میشد که بیام و بنویسم

    بعد از یکی دو کامنت و دیدن اون مهر سبزرنگ لایک استاد و اینکه احساس میکردم استادم و کسی که عاشق خودش و منشش شدم دارن اینارو میخونن و تایید میکنن

    دیگه منو مشتاق و مشتاق تر کرد …

    استاد عزیزم دیدن لایک هاش شما پای نوشته هام دقیقا همون حسی رو زنده میکرد در درونم

    که وقتی مشقامم رو مینوشتم و اون مهر صد آفرین و هزارآفرین رو از معلم های عزیز دوران دبستانم دریافت میکردم

    دقیقا همون احساس پاک و خالص دوران کودکی …..

    و بعدش پیام های الهی این گل های بی نظیر این باغ الهی که با خوندنشون یه اشک شوق از دیدگانم جاری میشد …..

    و کم کم متوجه شدم من با نوشتن تو این سایت تو تمام لحظاتش دارم یه جورایی مراقبه میکنم ..

    یه سریالی تو دوران بچگی ما دهه شصتیها نشون میداد و فکر میکنم یه دختر انگلیسی بود که تو خونه قدیمیشون یه درب قدیمی رو پیدا کرد که وقتی بازش میکرد از طریق اون درب میرفت به یه باغ جادویی …

    که از دیده همه پنهان بود ….

    دقیقا وقتی میام تو این سایت و مینویسم همین احساس رو دارم

    و مبهوت این همه زیبایی میشم

    چه از دیدن و شنیدن این فایل ها …

    و چه از خوندن کامنت ها و محبت های بچه ها ………

    و همیشه این شعر حضرت سعدی رو زمزمه میکنم که :

    وقتی دل سودایی میرفت به بستان ها

    بی خویشتنش کردی بوی گل و ریحان ها …..

    خلاصه امروز که با یک روز تاخیر این فایل بی نظیر رو شنیدم

    با اینکه فکر میکردم تصویریه و اصلا نمی دونستم راجع به چی هست …

    ولی چون احساس کردم یکم یه سری افکار دارن تو ذهنم نجوا میکنن

    با خودم گفتم امین بی خیال کار و اول بیا و این قسمت رو ببین و بعد ادامه روز

    چون دیگه نمیخوام و نمیتونم تو حال عالی نباشم چه برسه به حال بد

    خلاصه دیدم عهههه

    این که صوتیم داره و شروع کردم به گوش دادن و غرق در لذت شدن مثل همیشه

    از اونجایی که یه جورایی هم سن استاد عزیزم هستم

    تک تک مثالهاشون رو با گوشت و پوست و استخونم درک کردم

    و عین یه فیلم سینمایی همه خاطرات برام مرور شد

    وقتی به آخر فایل و بحث مسابقه رسیدم

    ذهنم شروع کرد به چند روش نجوا کردن

    اول گفت که امین تو یه روز دیر دیدی اینو و ۲۰۱ کامنت اومده جلوی کامنت تو و نمیتونی امتیاز خوب بگیری و از این حرفا

    بهش گفتم :

    مگه من تا حالا برای جایزه و امتیاز اینجا نوشتم

    ذهنم بهم گفت خدایی حال نمیکنی و نمیری چک کنی که نظرت چقدر بازدید داشته

    گفتم چرا راست میگی میرم چک میکنم و انکار نمیکنم این لذت دیدن محبت های بچه ها رو

    ولی بهش گفتم

    درسته من دوست دارم و لذت میبرم از این تحسین شدن و لی دلیل اصلی شروع شدن نوشته هام این نبود

    و من دارم لذذذذذذنت میبرم از نوشتن و حالم خوبه وقتی دارم مینویسم و انگار تو این دنیا نیستم

    چیزی که فراموشش کرده بودم و کشته بودمش تو خودم

    یعنی نوشتن رو …

    خلاصه با این فکت ب قول استاد خاموشش کردم

    بعد دوباره شروع کرد

    خب تو بیا برای اینکه متفاوت باشی برای این فایل ننویس چون براش جایزه گذاشتن

    و این بار رو ننویس …..

    ۱.۵۰۰ چیه تو اینقدر داری رو باورات کار میکنی که به زودی میتونی هر فایل و دوره ای رو به راحتی بخری و از این حرفا و تو با ننوشتن نشون میدی که دنبال جایزه نیستی و این حرفا …

    خلاصه یه جورایی داشت منو قانع میکرد

    که یهو صدای استاد تو گوشم زمزمه شد دوباره

    که بچه ها بیایید بنویسید …..

    و این بار دیگه گفتم به ذهنم

    حجت بر من تمام شد

    و وقتی استاد میگن بنویس

    کسی که من حدود یکساله دارم باهاش کیف میکنم و زندگی میکنم

    جواب من جز چشم چیز دیگه ای نخواهد بود

    چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

    که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

    دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

    خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

    در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست

    من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست

    غلام دولت آنم که پای بند یکیست

    به جانبی متعلق شد از هزار برست

    مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت

    اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست……

    و استاد عزیزم هر چی که شنیدم از شما چون از اون ذات پاک الهیتون میاد و به قول خودتون همیشه میگید بچه ها اینیا بهم گفته میشه …

    انگار برای من کلام الله بوده

    و خود الله داره از زبان شما با من حرف میزنه …..

    و حالا استاد نازنیم در جواب سوال شما

    که دیدن این فایل ها چه تغییری در نگرش ما به آمریکا ایجاد کرده

    استاد عزیزم و مریم بانوی نازنینم

    چطوری باید بنویسم

    چجوری باید بنویسم

    یاد آیه قرآن افتادم درباه نعمت های خدا

    که اگه همه درخت های دنیا قلم بشن و همه دریا ها مرکب باز هم نمیتوینم نعمت های خدا رو بشماریم

    وقتی به خودم یه نگاه سطحی کردم و نه عمیق

    دیدم اللللللللللللللللللللللله اکبر

    من دیدم و ذهنیتم چقدررررررررررررررررررر به همه چیز و همه کس عوض شده

    همین امروزصبح سر صبحانه وقتی یه رفتار به ظاهر و منفی باهام شد

    به جای اینکه کل روز بیام و با تکرار اون اتفاق حالم رو بد کنم و خودم رو سرزنش کنم که چرا این حرف رو زدی که اینطوری شد

    و کلی خشم تو خودم ایجاد کنم از اون آدم

    اومدم بعد تمرین ستاره قطبی تو ادامش شروع کردم خصوصیت های خوب این فرد رو نوشتن و کم کم حسم رو بهتر کردم

    و بعد گفتم نه از این هم باید بهتر بشم

    و هدایت شدم به این قسمت زندگی در بهشت ….

    استاد میدونید چقدررررر باور غلط تو من رو اصلاح کردید که بتونم همین یه کار به ظاهر کوچیک رو انجام بدم

    سخن خیلی زیاده در باره این مطلب

    به قول حضرت سعدی

    ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم

    وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم

    مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

    ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم……

    نمیدونم از کدومش شروع کنم و ترجیح میدم از همین آمریکا شروع کنم که شما فرمودید

    استاد من یکی از کسایی بودم که تو اخبار ایران منتظر این بودم که آمار امریکا هر رور بدتر و بدتر بشه تو این پاندمی و من خوشحال تر

    چون دوست داشتم نابود بشه

    چون فکر میکردم مقصر همه چیز تو زندگی من و اتفاقات این چند سال اخیر همین تحریم های امریکاست

    و با اینکه من بسیار آدم احساسی و دل رحمی هستم ..

    ولی با خودم میگفتم حالا که این کشور نمیزاره دارو و چیزای دیگه به ایران برسه

    پس این عذاب الهییشون هست

    و بزار تا نابود بشه …..

    و یه جورایی کیف میکردم از دیدن تصویرهایی که تو اخبار نشون میداد ……..

    و حالا بعد از حدود ۳۰۰ روز با شما بودن

    من عاشق این کشور

    و عاشق مردمش شدم

    و براشون بهترین ها رو آرزو میکنم

    و روزی نیست که تحسینشون نکنم

    اولا که من چند ماهه هیچ اخباری گوش ندادم و حتی از آمار ایران هم خبر ندارم چه برسه به آمریکا …

    ولی کلی تحسین کردم تو ذهنم وقتی دیدم تو اوج این داستان پاندمی

    اون مسابقه تیم تمپا برگزار شد و تیم فوتبال آمریکایشش با اون جو عالی تماشاچی

    زمانی که هیچ استادیومی تو دنیا جرءت برگزار کردن بازی با تماشاچی رو نداشت

    ولی اونجا تو دل آمریکا با این ایمان وشادی و توکل

    و به این شکل باشکوه

    این مسابقه برگزار شد …..

    استاد واقعا نیمشه شمرد و گفت ولی من تا جایی که قلمم یاری بده میخوام بنویسم

    باور عدم امنیت فرزندان در آمریکا :

    استاد به من گفته بودن آمریکا جایی هست که اگر تو یه فروشگاه بزرگ

    بچت رو برای ثانیه ای رها کنی و اون ور یه قفسه باشه

    ممکنه دزدیده بشه …

    و من فکر میکردم که توی امریکا مثل یه سگ نگهبان باید بچسبی به بچت

    و بعد اون فایل های شما از فروشگاه ایکیا و هولث فود و کاسکو …

    و دیدم خدای من

    چقدر فراوانی

    چقدر حال خوب

    چقدر آرامش

    چقدر احترام …

    وقتی گفتید وقتی کسی داره خرید میکنه هیچ کسی بهش نزدیک نمیشه تو صندوق

    تو اون فرد به راحتی و لذت کارش تموم بشه

    وقتی من بچه ها رو دیدم که چقدر خوشحال در کنار پدر و مادر هاشون دارن لذت میبرند …

    همه این داستان ها تو ذهنم از بین رفت …

    باور جدایی و طلاق در صورت مهاجرت :

    استاد عزیزم تا قبل از آشنایی با شما

    من غرب رو نماد جدایی میدیدم

    چون هر زوجی از خانواده ما مهاجرت کرده بودن از هم جدا شده بودن ..

    و من همیشه و بارها اینو میگفتم به همه …

    و اصلا غرب برام نماد جدایی و طلاق بود ..

    ولی وقتی شما و مریم بانو رو دیدم

    وقتی خانواده نازنین آقای چاره جو رو دیم گفتم پسر

    اینارو ببین

    کی این علف هرز رو تو ذهن تو کاشته آخه ….

    باور پشیمانی از مهاجرت :

    استاد عزیزم

    تا قبل از آشنایی با شما

    فکر میکردم هر کی از ایران رفته افتاده به غلط کردن و دیگه روش نمیشده برگرده

    یادم نیست تو چه سنی

    فکر میکنم دبیرستانی بودم

    یه مستندی از تلویزیون پخش میشد به نام سراب

    و با کسایی که از ایران رفته بودن و بد بخت شده بودن مصاحبه میکرد و زندگیشون رونشون میداد

    و اینکه خیلی پیشمون هستن از رفتن ولی یا روشون نمیشه برگردن و یا اینقدر درگیر مشکلات و داستان ها شدن که دیگه نمیتونن برگردن

    ولی با دیدن زندگی فوق العاده شما

    این باور به شدت ریشه دار تو ذهنم ترکید

    جالبه که به خاطر این باور هم همش داستان هایی از اطرافیان میشنیدم ک فلانی رفته خارج و بد بخت شده و دست از پا دراز تر برگشته

    و همش میگه هیج جا ایران نمیشه ..

    باور زندگی شلوغ شهری و ترافیک در آمریکا و غرب :

    برای منی که عاشق طبیعت بودم

    زندگی در آمریکا و غرب مصادف بود با ترافیک

    برج های بلند تو خیابون های تنگ و بی روح

    و مردمی که مثل آدم کوکی دارن میرن سرکار و بر میگردن

    ولی با دیدن زندگی استاد

    و مخصوصا دیدن خونه افرادی به غیر از استاد

    این باور در من هر روز کم رنگ و کم رنگ تر شد

    چون خب ذهنم میگفت بابا استاد استثنا هستش

    و معلومه که باید اینطوری زندگی کنه …

    ولی با دیدن خونه امثال آقای چاره جوها دیدم نههههه اینطوریام نیست

    به خداوندی الله یکتا قسم میخورم

    تصاویر رویایی اون قسمت از زندگی در بهشت که رفته بودید به خونه آقای چاره جو

    اون رنگین کمان زیبا

    اون خیسی و تمییزی همه جا پس از باریدن باران

    و آقای چاره جو که با سگشون با یه حال عالی داشتن پیاده روی میکردن

    و اون اقیانوس اطلس بی نظیر درست چند متر اون طرف تر خونه آقای جاره جو

    برای همیشه تو ذهنم حک شد و خدا میدونه چقدرررررر

    دید من رو به زندگی در آمریکا

    مخصوصا ایرانی هایی که رفتن به آمریکا تغییر داد

    چون ذهنم همیشه نجوا میکرد که خب استاد یک استثنا هست

    و همه اینطوری نیستن

    و بایدم زندگی استاد اینطوری باشه

    ولی با دیدن زندگی امثال آقای چاره جو و چاره جوها

    کلی دنیای من و نگرش من به این موضوع تغییر کرد

    باور زندگی تنهایی و تنها شدن با مهاجرت به غرب و آمریکا:

    دیگه یه جورایی هممون فکر میکنم با این داستان بزرگ شدیم

    فرو پاشی خانواده درغرب …

    چکار کنیم که خانواده در ایران مثل غرب نشه …

    من از همون بچگی خیلی کنجکاو بودم ومینشستم این برنامه هایی که یه کارشناس میباد

    البته به اصلاح کارشناس و حرف میزنه رو

    از همون بچگی تا تهش گوش میدادم

    و همش نگران این بودم که داره ایرانم میشه مثل غرب و آمریکا

    و بنیان خانواده ها در حال فروپاشی هست مثل اونجا

    و از این حرفا ….

    تا اینکه با دیدن زندگی استاد و سریال زندگی در بهشت

    دیدم عههههه

    اینجا که ساحلش پر بچست

    فروشگاهاش پر بچه …

    هیشکیم تنها نیست

    و تازه برعکس چقدر ارتباط ها اینجا عالیه

    ینی برعکس ایران

    که تو پارکا میبینی مامان باها نشتن قلیون میکشن و بچه ها کف پارک ولو هستن

    اینجا پدر و مادر و بچه دارن با هم شنا میکنن

    دارن با هم شنن بازی میکنن

    قلعه میسازن

    هیچ وقت این صحنه یادم نمیره که تو دوره ۱۲ قدم اون فایل کشیتی که گذاشته بودید

    که یک پیرمرد و نازنین که حدود ۶۰ سال بود که باهم زندگی مشترک داشتن

    و بچه هاشون هم در کنارشون بودن و کلی حالشون خوب بود

    و دیدن اون زوج نازنین امریکایی کلن این داستان رو تو ذهن من زیرو رو کرد

    باور جداشدن بچه ها از خانواده در آمریکا :

    تو فیلم هایی که دیده بودم همیشه یه خانواده ای بود

    که بچه شده ۱۸ سالش و از خونه زپده بیرون

    و یه زن و مرد تنها دارن تو تنهایشون به زندگی ادامه میدن

    با یه سری عکس و خاطره از قدیم …..

    اصلا شنیده بودم که توی اروپا و خارج

    پسر خاله و دخترخاله و ننه و بابا

    اصلا بی معنی هست و هر کی داره واسه خوش زندگی میکنه

    و تهش اینه یکشون بمیره میان تو مراسم هم یه کت شلوار مشکی میپوشن با یه عینک دودی و تمام

    و همیشه ذهنم مقاومت میکرد از مهاجرت چون من عاشق بچه هام هستم ….

    ولی وقتی این همه خانواده دیدم که پدر و مادر و همچنین بچه هایی که خیلی سنشون بالا بود و لی همچنان در کنار پدر و مادرشون بودن

    این باورهم شروع کرد به فروپاشی در درونم ……..

    باور خلافکار بودن سیاه پوست ها :

    اکثر فیلم هایی که من دیده بودم

    یه پلیس قهرمان سفید پوست بود که مثلا میرفت تو یه محله داغون پایین شهری

    و از چند تا بچه سیاهپوست که داشتن بسکتبال بازی میکردن میپرسید که فلانی رو میشناسید

    اونام پلیسرو میپیچوندن

    خلاصه یه جواریی پلیسه خونه طرف رو پیدا میکرد

    و تعقیب گریز تو کوچه های نگ و تاریک و داغون پر از آشغال شروع میشد

    و سیاه ها ….

    شده بودن برام نماد خلاف و خلاف کاری

    تو آمریکام که پر از سیاه پوسته

    پس کلی خلافکار دارن اونجا زندگی میکنن…

    و فکر میکردم مایکل جردن ها و اپراها یه استثنا هستن میون این همه خلافکار

    ولی وقتی زندگی در بهشت رو دیدم و آدمای مختلف سیاهپوست رو که داشتن سالم زندگی میکردن

    مخصوصا اون قسمتی که اون دوست سیاهپوستی که همسایه استاد بودن تو اون خونه ۸ خوابه

    اصلا یه آدم دیگه شدم تو نگرشم به این داستان

    وقتی دیم خدای من این آدم سیاهپوست چقدررر ثروتمنده

    و البته از راه خلاف و قاچاق ثروتمند نشده

    وقتی دیدم دیم خدای من این آدم چقدر تمییزه

    یعنی اون کف گاراژ این فرد سیاهپوست از کف خونه من تمییز تره

    وقتی اون نظم رویایی رو دیدم …

    اون باور پولادین و سختی که ساخته بودم

    کم کم ذوب شد

    و دیدم نه بابا کلی آدم سیاهپوست سالم توی اروپا و آمریکا هم میتونه باشه که ورزشکار و سوپراستاد نیستن ولی دارن سالم زندگی میکنن

    و اون ترسی که داشتم بهشون از بین رفت

    باور عدم احترام فرزتدان به پدر و مادر تو آمریکا و غرب :

    از یکی از اقوامم که رفته بود فراسنه شنیده بودم و اومده بود برای ما تعریف میکرد

    که یه بچه پدرش بهش یه چیزی میگه و فردا بچه میره مدسه از پدر شکایت میکنه

    و در آخر پدر مجبور میشه اون فحشی که به بچه داده بود رو جلوی پلیس به خودش بده و بچه هم به پدرش گفته بود

    به تو مربوط نیست من چیکار میکنم و هر کاری که دلم بخواد میکنم و به این شرط به خونه برگشته بود …

    و من اصلا نمیتونستم بپذیرم تو ذهنم این مورد رو چون به شدت به آدمای بزرگتر احترام میزارم حتی اگه غربیه باشن

    و اصلا یه پیرمرد و پیرزن میبینم اگر غریبه هم باشن بهشون سلام میکنم …

    ولی با دیدن این سریال و دیدن اون قسمتی که کلی مهمون براتون اومده بودن و دیدن ارتباط بچه ها با پدر و مادرشون

    و اصلا ارتباط مایک با شما

    این باور هم مثل بقیه تو وجودم از بین رفت

    باور نبودن حس انسان دوستی در غرب و آمریکا :

    من از بچگی به خاطر مهربانی مادرم

    به خاطر اینکه میدیدم به همه کمک میکنه

    و حتی یادمه یه پیرزنی بود میومد تو کوچه ما سبزی محلی میفروخت و مادرم همیشه بهش صبحانه میدادن ..

    از همون موقع یه احساس خیلی خاص به کمک کردن و کسایی که به دیگران کمک میکنند داشتم

    و یه روز یادمه سر کلاس دانشگاه

    استادمون گفت بچه ها اگه کسی توی ایران اومد و گفت چند روزه غذا نخورم بزنید تو گوشش چون امکان نداره و دراه دروغ میگه

    چون تو ایران بالاخره کت و شلورام تنت باشه و بگی گشنمه یکی بهت یه دونه نون لواش رو میده حداقل …

    ولی تو خارج اگه بمیری هم کسی بهت کمک نمیکنه

    و من تو درونم گفتم عههههه اینطوریه

    پس من بمیرمم حاضر نیستم با چنین مردمانی زندگی کنم

    ولی با دیدن اون فایل نورانی درس هایی که من از طوفان آمریکا گرفتم

    و شنیدن اون حرف ها از شما

    که چطور از همه آمریکا

    تو کشوری که دولتش ثروتمند ترین دولته جهانه

    ولی خود مردم از همه جا اومدن و دارن کمک میکنن و کلی غذا آوردن و هر کس هر چیزی داشته آورده برای کمک

    و از اون طرف هر کسی که واقعا نیاز داره میره غذا میگیره نه مثل اینجا که طرف ثروتمندم باشه وای میسته تو صف نذری و کلی دادو بیداد و اینا

    بعد با خودم گفتم پس اون که استاد دانشگاه من میگفت چی بود ….

    اینی که استاد دارن میگن و میبینم چیه ؟

    و من به خدا قسم به چشمم حتی یک مورد تو این همه فایل شما که دیدم

    نشده که یه کسی بخواد یه رفتار غیر انسانی کنه و برعکس همش مهربانی بوده و احترام

    وقتی یاد اون قسمت از زندگی در بهش افتادم که اون دسوتان آمریکایی که مهمونتون بودن

    همه با هم شروع کردن به تمییز کردن و کمک کردن به شما قبل رفتنشون

    و بعد از رفتنشون هم یه کارت زیبا که هر کردوم توش چیزی نشوته بودن براتون و تشکر کرده بودن

    وقتی این صحنه ها یادم میاد

    و اینکه تو همین فایل فرمودید که هر جا رفتید کلی آدم اومدن بهتون شیرینی دادن و اعلام کردن اگر کمکی میخواید ما هستیم

    هر روز بیش از بیش این انسانیت و روابط عالی انسانی که تو اون کشور هست رو تحسین میکنم

    و اصلا با یه رفتارهایی آشنا شدم مثل همین کارت تبریک که تا قبل از اون هیج جا ندیده بودم ….

    باور عدم امنیت و دزدی های فراوان در غرب و آمریکا :

    کلی فیلم دیده بودم

    نه فقط در باره آمریکا بلکه همه جا

    که طرف بنده خدا رفته یه شهر خارجی و چند تا آدم میان کیفش رو میزنن و این بدبخت هر چی داشته تو همون کیفش بوده

    و خلاصه طرف رو بیچاره میکردن ………

    و من همیشه فکر میکردم باید تو دستاتو بکنی تو جیب شلوارت از ترس جیب برهای پاریس و استانبول و نیویورک و همه جا به غیر اینجا که من هستم ………

    ولی وقتی دیدم استاد یه آیپد و کلی لوازم دیگه رو که چند هزار دلار قیمتشه

    چند روز پشت درب پرادایسی که نه همسایه روبرویی دارن و نه دوربینی و هیچی …

    و همش سرجاشون هست بعد چند روز

    وقتی کلی وسیله و کفش و اینا دیدم تو ساحل که همونطوری رها شده بود بدون نگهبانی

    با خودم گفتم الللله اکبر …..

    اصلا همین خونه شما استاد تو پرادایس

    همش شیشه

    نه قفلی

    نه دوربینی

    نه حفاظی

    نه فقط خونه شما

    من تا حالا ندیدم از این حفاظ های زشت فلزی روی پنجره ها تو هیچ کجای آمریکا ………

    باور قانون جنگل در آمریکا : بکش تا زنده بمانی

    من از بچگی خیلی از روزام رو اینوطوری شروع کردم با اخبار ساعت ۷ صبح

    به نام خدا

    در آمریکا یک پسر بچه ۱۰ نفر از همکلاسیهایش رو کشت

    در آمریکا فردی در یک رستوران همه را به رگبار بست …..

    منم همیشه فکر میکردم اونجا همشون یه کلت و یا هفت تیر حداقل تو خونشون داشته باشن

    و اصلا مسلح نباشی نمیشه زندگی کرد

    و من تا حالا نه تو خونه استاد و نه جاهایی که رفتن و یا نه اصلا دست هیچ کسی من هیچ سلاحی ندیدم

    باور وفور مواد مخدر در آمریکا و غرب :

    از همون بچگی چون چند نفر آدم معتاد تو نزدیکان من بود

    از هر چی که دود میکرد بدم میومد تا همین حالا

    و آمریکا برام نماد جایی بود که همه جوون هاش دارن علف میکشن و مواد میزنن و همه چی آزاده

    خدا رو شاهد میگیرم

    یکی از تحسین هایی که من میکنم بعد دیدن زندگی در بهشت

    اینه که امین نگاه کن :

    دست هیچ کسی سیگار نیست

    همه آدما طبیعی هستن

    اتفاقا بر عکس چقدر دختر و پسرها سالمند

    بر عکس اینجایی که هستی

    ۶ نفر اومدن پارک و با خودشون ۷ تا قلیون آوردن …….

    مگه آمریکا نماد مصرف مواد مخدر و کشور معتادهای شیک تو ذهنت نبود …….

    پس ایم فیلم های واقعی و مستند استاد چی میگه …

    باور فساد در آمریکا و غرب:

    برای من و یا خیلی از افراد هم سن من

    آمریکا مساوی بود با اون صحنه هایی که باباهامون با کنترل تو فیلم های ویدیویی ردش میکردن و میزدن جلو

    و ما میرفتیم یواشکی همون صحنه ها رو چندین و چند بار با صحنه آهسته میدیدم :)))))

    کل تصویر آمریکا تو ذهن برای من خلاصه شده بود تو نایت کلابهای و کازینوهای لاس وگاس

    و دخترهایی که از تو لبشون فلز رد کرده بودن و پیرسینگ کرده بودن و خالکوبی کرده بودن با ش.رت های چرمی و موهای قرمز و بنفش ….

    بعد دیدن این همه فایل و تصویر

    مخصوصا اون ساحل مرجانی نزدیک پرادایس

    دیدم عههههه

    چقدر همه ساه هستن …..

    من یادم نمیاد خالکوبی رو رو تن دختر و پسرها تو این همه فایل ……

    چقدر تو فروشگاه ها همه ساده لباس پوشیدن

    اکثر صورت ها بدون آرایشه

    ممکنه یه خانومی شلوارک یا تاپ پوشیده باشه

    ولی من ندیدم یه لباسی که تحریک آمیز باشه

    و هر چه من دیدم سادگی بود و سادگی

    چقدر راحت دختر های کم سن و سال بدون داشتن همراهی اومده بودن و داشتن آفتاب میگرفتن

    و هیچ کسی مزاحمشون نبود

    و مقایسه کردم با ………

    و تحسین کردم این همه سلامتی و سادگی رو در نوع لباس پوشیدن و نوع نگاه آدم ها تو این کشور

    باور کوچکی خانه ها و کمبود در غرب و آمریکا :

    کلی شنیده بودن و البته دیده بودم تو عکس هایی که یکی از اقوامم از منزلش تو اروپا فرستاده بود

    که اینچا پول درآوردن خیلی سخته

    همه تو یه آپارتمان ۳۰ الی ۴۰ متری زندگی میکنن

    لباسشویی ها همه مشترکه

    اینقدر آب و برق گرونه که کسی جرئت نمیکنه لامپ اضافی روشن کنه

    اینقدر بنزین گرونه که ماشین رو راحت میشه خرید ولی کسی نمیتونه پول بنزینش رو بده

    اینجا مثل ایران نیست که هر میوه ای دلت بخواد کیلویی بخری و تو فروشگاه ها مثلا یه میوه رو چند قاچ کردن

    و هر کسی نمیتونه یه میوه کامل بخره و از این حرفا

    بعد دیدن خریدای استاد شروع شد

    و اون همه کالای رنگ و وارنگ

    از همه جای دنیا

    فقط استاد نبود همه سبدها ی دیگرانم پر بود …

    یعنی کل محصولات دنیا رو تو میتونی تو فروشگاه های آمریکا بخری

    از شیرینی فرانسوی بگیر تا انجیر ترکی و ……..

    اصلا نه تنها دروغ بود اون باور ذهنی که کسی نمیتونهه مثلا یه میوه کامل رو بخره و باید قاچ قاچ خرید کنه

    بلکه اینجا یه سری فروشگاه هست مثل کاسکو که فقط تو میتونی عمده خرید کنی و اصلا تکی فروش ندارن

    و یه دونه هم نیست و یه فروشگاه زنجیره ای تو ی آمریکاست و همیشه هم پارکینگهاش پر ماشینای خوشگل …

    خلاصه اینکه فکر میکردم بری خارج روزی هزار بار با خودت میگی یادش بخیر ایران

    چقدر راحت میخوردیم و میخوابیدیم و حالیمونم نبود تو چه بهشتی هستیم ……

    باور عدم تعهد زناشویی در آمریکا و غرب :

    اگه تو بقیه شک داشتم

    اینو دیگه مطمئن بودم

    مخصوصوا که چند تا زوج از خانواده پدریم مهاجرت کرده بودن و جدا شده بودن

    و اونم این بود که توی اروپا و آمریکا به راحتی عوض کردن کفش

    زنه به مرد میگه خسته شدم تمام

    با دیدن هر ناخواسته ای و بر عکس

    و حالا میدیدم کلی خونواده که با استاد دارن رفت و آمد میکنن و بچه دارن و چند ساله که دارن زندگی میکنند

    پیرمرد و پیرزن هایی که سالهاست دارن با هم زندگی میکنن

    و اصلا چرا راه دور بریم استاد و مریم بانو که با اینکه هیچ سندی و هیچ مانعی برای جداییشون نیست و لی دارن اینطور عاشقانه زندگی میکنند

    باور عدم وجود زندگی خانوادگی واقعی در آمریکا و غرب :

    من همیشه فکر میکردم یا خانواده ها از هم پاشیده

    و اونهایی هم که نپاشیده

    فقط دور میز شام و صبحانه همو میبنن و هر کی میره سراغ کار خودش

    و بعد دین این قسمت های الهی

    مخصوصا خونه اون دوستتون که یه اتاق گیم داشت و استخر و میز پینگ پنگ و از این وسایل بازی که من فقط تو شهر بازی ها دیده بودم

    و اصالا اینگار ساخته شده بود برایی بازی و شادی خانوادگی و بچه ها

    چنان دگرگون شدم که حتی باعث شد با دیدن اون نوع زندگی و تحسینش

    الان یه میز پینگ پنگ زیبا توی سالن خونم باز باشه و به لطف الله ازش لذت ببریم

    ومیرسیم به قویترین و سیاه ترین باور

    مرگ در تنهایی و بی کسی :

    یعنی اینقدر دیگه اینو شنیدم و دیدم که فلان هنرپیشه و خواننده

    توی اتاقشون بعد از مصرف زیاد قرص و …. مردن و از بوی جسدشون

    اونم بعد چند روز اطرافیان به مرگشون پی بردن

    که دیگه این مثل یه قاب تو ذهن من آویزون شده بود

    وقتی که هنرپیشه ها و افراد معروف به ظاهر خوشبختشون این جوری میمیرن وای به حال آدم معمولی ها

    ته زندگی به سبک غربی و آمریکایی اینه

    مرگ در تنهایی

    پوچی

    خسر الدنیا و فی الخره ……

    تباهی ….

    هم این دنیاشون نایود شد و هم اون دنیا …..

    و تمام

    استادد عزیز و نازنین من

    شمس و ابراهیم من

    پیام آوری شادی و آگاهی در زندگی من

    اگه بخوام بنویسم از تغییرات و باورهایی که تو ذهن من بوجود اومده بعد دیدن زندگی در بهشت و فایل های شما

    باید یه کتاب بنویسم اونم در چندین مجلد ……

    نه من مطمئنم همه بچه ها اینطوری هستند

    استاد نازنینم می دونم که قصدتون از این فایل نورانی و این مسابقه الهی

    این بود که بیاییم و باورهامون رو شخم بزنیم و بررسی کنیم و یادمونن بیاد که چی بودیم و چی شدیم و چی میخوایم بشیم

    و باز هم پیدا کنیم اون باورهایی که مثل اختاپوس به زندگی ما چنگ زدن

    و شروع کنیم به کندن و پاک سازی بیشتر و در نتیجه اجازه بدیم خوشبختی بیشتری در همه ابعاد وارد زندگیمون بشه …

    و من حالا که داره این متنم به پایان میرسه

    خیلی خوشحالم که در برابر اون نجوای ذهنی قبل نوشتنم مقاومت کردم

    و حالا که میبینم این همه باور مخرب تو ذهنم تبدیل به باورهایی شده

    که نه تنها دیگه از آمریکا و مردمش متنفر نیستم

    بلکه عاشقشون هم شدم

    اصلا بعد دیدن آشنا شدن با شما من بیشتر عاشق کشورم و مردم خودم هم شدم

    چون اولا دیگه انتظاری از هیچ دولتی ندارم و هیچ رییس اداره ای

    و طبیعتا خشمی هم ندارم

    و میدونم همه اینها بازتاب افکار منه

    و من اگر در این شهر و کشوری که الان هستم

    هستم

    لایق زندگی کردن ا تو این مکان و این نقطه ار کره خاکی هستم

    ولازم نیست بجنگم با همه که اینجایی که هستم درست بشه

    و البته حسادتم نمیکنم به کسایی که رفتن و مهاجرت کردن

    چون

    من کافیه خودمو اصلاح کنم و زیبایی های فراوان همین جایی که هستم و همین مردمی که اطرافم هست رو ببینم

    تا طبق همون قانونی که شما رو هدایت کرد به این بهشت الله روی این کره خاکی

    منم هدایت بشم

    چون من به این راه

    به این قانون

    به یگانگی الله

    دارم هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر ایمان میارم

    امیدوارم که خدا هم به من و همه بچه ها مدد بده که بتونیم ذهنمون و این نجوای همیشگی رو کنترل کنیم

    و زیبایی های اطرافمون رو بهتر و بیشتر و بیشتر ببینیم

    استاد و مریم بانوی عزیزم سپاسگزارم برای تک تک ثانیه های این فایل های نورانی

    شما دید من رو به همه چیز و همه عکس و البته مهم تر از همه خودم

    عوض کردید …

    شما فقط دیگاه من رو و ذهنیت و باورهای غلط من رو اصلاح نمیکنید

    شما دارید یه زنجیره غلط باورهای اشتباه رو که ناخودآگاه از پدر و پدانمون طی چندین نسل در درون ما شکل گرفته

    دارید با این فایل های الهی

    انو پاره میکنید و در عوضش کلی باورهای زیبا و توحیدی رو در وجود ما میکارید

    که ثمراتش به امید الله در فرزندان و فرزندان فرزندان ما ادامه خواهد داشت

    و استاد عزیزم این پیام ابراهیمی شما

    اینکه خواستید دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنید

    دارید هر روز بیشتر و بیشتر

    به خواستتون میرسید

    با خوندن و نتایج بی نظیر بچه ها ……

    این راهی که از بندر عباس آغاز کردید و این پیام ابراهیمی

    تا ابد ادامه خواهد داشت ….

    به امید الله …

    به قول حضرت سعدی

    گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش

    می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها…..

    پسر من عاشق وانت قدیمی پدرم بود و میگفت بابا من همینو میخوام بخرم بزرگ بشم

    ولی با دیدن اون فورد زیبا و اون وانت بی نظیر تسلا

    حچند شب پیش دیدم چشماشو بسته تو ماشین

    گفتم بابا چکار میکنی

    گفت بابا دارم وانت عباس منش رو تجسم میکنم

    میخوام بزرگ شدم اونو بخرم …..

    استاد نمیدونم چطور میشه با کلام از شما تشکر کرد

    خدا میدونه این نفس ابراهیمی شما چه تحولی تو جهان ایجاد کنه

    این تازه شروعشه …..

    استاد و مریم بانوی نازنین

    سپاسگزارم و سپاسگزارم و سپاسگزارم

    و عاشقتونمممممممممم

    خدیا شکرت برای توفیق دیدن و نوشتن برای این قسمت الهی و نورانی که کمک کرد من بیش از بیش به خودم و باورهام و مسیرم آگاه تر بشم

    خدایا شکرت

    خدایا عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      زیبا فتح الهی گفته:
      مدت عضویت: 2698 روز

      چه قدر زیبا چه قدر به موقع خدا آدم رو هدایت میکنه به اون چیزی که باید بدونی وقتی که در مسیر درستی هستی وقتی که داری آگاهانه روی افکار و ذهنت کار میکنی

      ممنونم ازت امین عزیزم به خدا قسم اگه بدونی که چه قدر این تعهد و استمرار شما دوستان الهیم تو کامنت نوشتن باعث افزایش مدار و آگاهی های من شده

      اصلا نمیدونی چه قدر کامنتت به من کمک کرد ممنونم دوست عزیزم

      آخه میدونی منم مثل شما ذهنم خیلی مقاومت کرد برا نوشتن حتی باورت نمیشه با خودم گفتم خوب حالا چه معنی داره استاد اینقدر چسبیده به این موضوع و داره سنگ آمریکارو به سینه میزنه، میگم دیگه نمیدونم اسمش رو چی بزارم شیطان وجودم بزارم، ذهن نجواگرم بزارم ولی دریغ و افسوس که من فقط وفقط ظاهر رو دیدم و چسبیدم به همون باورهای پولادین و به قول شما زنجیره باورهای غلط که از پدران و گذشته واقعا به طور نامحسوس در ما ایجاد شده، میگم نامحسوس چون واقعا نامحسوسه و اصلا خودمون ازش خبر نداریم

      امین عزیزم باورت میشه من وقتی که فایل رو گوش کردم و چندتا کامنت خوندم به خودم گفتم افرین زیبا اصلا تو از اولشم باهوش بودی و گول این تبلیغات ضد آمریکایی رو تو ایران نخوردی و حواست بود که خیلی از این اخبارها همش قصد و غرض بوده و بنابراین این سریال ها باعث شد که تو ققط باز دیدت زیبابین تر و درست تر بشه ولی باورت میشه امین جان وقتی که داشتم کامنت شمارو میخوندم اصلا هی میگفتم بابا راست میگع اِاِاِ چرا من به این نکته توجه نکرده بودم اِاِاِ راست میگه منم تو این موضوع اینجوری فکر میکردم وای وای الکی نیست که استاد هم میگه بنویسید و خودتونو شخم بزنید ممنونم خدایا از تو هم ممنونم که سریع من رو آگاه میکنی که ببین زیبا جونم خیلی باید دقیق تر باشی خیلی باید خودشناس تر باشی خیلی باید عمیق تر بشی تو خودت وشاید که نه صدر در صد تو خیلی از مراحل فقط تو اول راهی و داری فکر میکنی که رو خودت کار میکنی خوب خدار شکر خود همین نتیجه ها هم باز نتیجست دیگه باز بهبود ورشده ومن باید متعهد تر و مستمرتر باشم تو این مسیر الهی

      امین عزیز تشکر و نوشتن کامنت شاید درصدی از انتقال حال خوبم رو به شما نشون بده ولی واقعا با عمق وجودم براتون دعا کردم و از حضور شما دوستان الهی و توحیدی که اینجوری تسلیم و آگاه و متعهد دارید روی خودتون کار میکنید و هرروز بهتر زیباتر آگاه تر ثروتمند تر توحیدی تر میشید از خدای خودم تشکر کردم و برات بهترین هارو ارزو میکنم که اینجوری با این دقت و ریز بینی و با این قلم زیبا و سلیس و روان مینویسی و من همیشه لذت میبرم و همیشه تحسینتون میکنم که اینطوری هم دارید خودتون مراقبه میکنید و هم باعث گسترش و افزایش اگاهی و مدار ماها میشید

      در پناه الله مهربان باشی امین عزیزم و من مثل همیشه مشتاقانه و بیصبرانه منتظر خودن کامنت های بینظیرت هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        امین گفته:
        مدت عضویت: 1852 روز

        سلام و درود بر شما

        زیبای عزیز

        این نجوای شیطان همیشه هست

        اصلا خیلی خوبه که هست به نظر من …

        چون ما رو به تلاش و حرکت و جنبش وا میداره

        و باعث میشه وقتی آگاهانه در برابرش می ایستیم

        تازه به قدرت بی نهایتی که در درون داریم

        پی ببریم

        شاید اگر این نجواها نبود هیچ وقت انسان قدرتش رو نمیتونست بشناسه و اینقدر تکامل اتفاق نمی افتاد

        چون اصلا تضادی نبود تا ما بدونیم چی میخواییم ..

        و همه نعمت های خدا برامون عادی میشد و این لذتی رو که میتوینم با کنترل ذهن و پس از اون دریافت نعمت ها

        ببریم

        هر گز نمیتونستیم ببریم

        این جهان بی انتها با همه گستردگیش خیلی منظمه و این نجواها یه تکه ای از این پازل بی نهایت هست که حتما وجودش لازم بوده

        اصلا ما رو همین نجواها دور هم جمع کرده تو این باغ الهی

        تو باغی که همه افرادش تصمیم گرفتن آگاهانه قدم بزارن تو مسیر بسیار لذت بخش کنترل ذهن و خلق کردن

        این نجواها هست

        همیشه هست …

        درسته خیلی قدرتمنده

        درسته همیشگی هست

        ولی به قول حضرت مولانا

        گر اژدهاست بر ره عشق است چون زمرد

        از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

        بازم مثل همیشه ممنونم از پیام پر از مهر شما

        تو یه حال بسیار بسیار بسیار عالی

        پیام شما رو دیدم و حالم بسیار بسیار عالی تر شد

        خدا رو شکر میکنم برای پیام های پر از محبت الهی شما و سایر دوستان این گلستان توحیدی

        که همیشه دستان من رو گرم تر و مشتاق تر کردن برای نوشتن

        امیدوارم هر لحظه با قدرت و لذت بیشتری

        این مسیر رویایی رو طی کنید

        و به تک تک آرزوهاتون

        حتی نعمت هایی که اصلا به اونها فکر هم نکردید

        برسید و لذتش رو ببرید

        الهی آمین …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مونا ترحمی گفته:
      مدت عضویت: 2131 روز

      به نام خداوند هدایتگر

      سلام آقا امین

      خیلی عالی نوشته بودین

      چون خیلی رسا فقط نکاتی که باید گفته میشد و نوشته بودین و حاشیه نرفتین

      کاملا مشخصه که نمیخواین حرف قشنگ بزنین

      خیلی تحسینتون میکنم

      در پناه الله یکتا به بهترین ها برسین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    توانمند گفته:
    مدت عضویت: 2260 روز

    🌼بنام خدا🌼

    سلام دوستای گلم امیدوارم هر جا که هستین سلامت و شاد باشید

    بنده به باورهایی که خیلی پررنگ تر بودند تاکید کردم؛

    ❌۱.پیش فرض قبلی :

    کشور آمریکا همش برج های تو در تو ااا و آدم دلش میگیره بره اونجا غریبه و…

    ⁉️دلیل:

    دیدن فیلم( رسانه ها)

    ✅تغییر پیش فرض :

    نه فقط به دلیل زیبایی های شهر تمپا

    نه با دیدن فقط پرادایس

    با سفر به دور امریکا

    سفر به ایالت ها

    دیدن سر سبزی دور دور امریکا

    دیدن خیابان به خیابان کوچه به کوچه

    پارکهاش ساختموناش برج اش آفتابش آسمانش

    سنگ فرشش چراغ راهنماش پارک ماشیناش فواره های تو خیابونش آب بازیاش ساحلاش نظم ترافیکش برکتهاش شر شر بارونش اَفتر بارونش سکوت شهرش ( زیر پوستی) فراوانیاش ماشینای شیکش … اینا باعث تغییر نگرش من شدند.

    ✔نگاه الآنم به این کشور:

    حالا وقتی اسم کشور امریکا میاد فقط این تصاویر زیبا تو ذهنم میاد و کلی ذوق میکنم.

    ❌۲.برداشتم نسبت به آزادی این کشور چیز دیگه ای بود امنیت ندارند روابط کوتاه مدت و بچه ها با خانواده هاشون ارتباطی ندارند یا کمرنگه و…

    ⁉️دلیل :

    شنیده ها

    ✅تغییر پیش فرض :

    با دیدن آقای جوونی که خب بچشو بسته بود به خودش و اومده بود خرید ..

    با دیدن ساحلی پر از ادمایی با پوشش دلخاه در کنار خانوادشون

    با مهمونای پرادایس با اون همه بچه

    با مهمونای دیگه پرادایس

    با عکاسی از عروس کنار ساحل

    با آتیش بازی با ارتفاع مشخص در پرادایس🙄

    ✔نگاه الآنم به آزادی و آزادی درامریکا:

    من در اندیشیدن و باور کردن آزادم

    آزادم چیو باور کنم

    آزادم چی ببینم

    آزادم چی بشنوم

    آزادم کجا برم…

    آزادم انتخاب کنم چه پیش فرضی برای خودم انتخاب کنم

    آزادی واقعی از دید من الان یعنی این و با افراد همسنگ خودم آزادانه تر زندگی کنم.

    ❌۳.در مورد زبان انگلیسی فکر میکردم حتما باید روان و سلیس حرف بزنم وگرنه یا نمیفهمن یا میخندن و نمیشه ارتباط ساخت..

    ⁉️ شنیده ها و مطالعه در رسانه :

    ✅ با دیدن رفتار همسایه ها

    با اون سوال کوکومبر یا کیو کومبر در سفر دور امریکا

    با شنیدن داستان ها ی زبان انگلیسی در فایلها توسط استاد به این نتیجه رسیدم که میشه دست وپا شکسته هم مفهوم رو رسوند و ..

    ✔حتی با زبان انگلیسی ضعیف و بدون لهجه هم میشه ارتباط برقرار کرد و مردمش گوش میدند و احترام میزارند و..

    ✅ ۴. یه پیش فرض مثبت داشتم

    نسبت به مردم امریکا باور داشتم انسانهای کاملی اند

    ⁉️خوندن یک کتاب در مورد کشورها که مثلا ژاپنی ها فلان اند …

    ✅✅ با دیدن فایلهای سفر به دور امریکا

    با دیدن آقای جوونی که نشسته بود روی زمین و نقاشی میکشید و با خود واقعی اش واقعا در صلح بود

    با واکنش هاشون با نگاهشون با راحت بودنشون جلوی دوربین پشت دوربین

    خود واقعی بودنشون

    مثبت بودنشون…

    (خب نه ۱۰۰٪ کامل)

    ✔همین که شادن عاشق تفریحن مثبت ترند در روابط شفاف و راحت ترن میتونم بگم پیش فرض قبلیم حتی تقویتم شد.

    و

    ساخت باورای جدید بدون پیش فرض ؛

    ✅باور به فراوانی با دیدن پرادایس با حتی پرداخت مالیاتش

    ✅ مردمش هم اهل تفریحن هم اهل کارند

    ✅ تمام زمین های خالی و پارکها و.. شخصیه و زیر نظر دولت نیست.

    ➕جمع بندی:

    افکار منفی من در مورد کشور امریکا ضعیف تر و افکار مثبت من در مورد امریکا قوی تر وبیش ترند.

    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    🌹ممنون🌹از شما🌹

    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سمیرا بیات گفته:
    مدت عضویت: 1838 روز

    به نام خدا

    استاد عزیزم سلام

    ای کاش کلمات میتونست احساس همه ما عباس منشی هارو نسبت به شما نشون بده .

    من از بچه های دوازده قدم هستم و میدونم چرا شما دقیقا به تمام تضادها و سوالهایی جواب میدید که بعد از ۳۷ سال زندگی که براشون هیچ جوابی نداشتم رو بهش اشاره میکنید. و حالا تونستم بفهمم که دلیلش چیه

    از یکی از بستگان به سرماخوردگی شدیدی دچار شدم اما دیشب با کنترل ذهنم تونستم بدن درد شدیدم رو به کلی فراموش کنم .و دائم این جمله ی شما در ذهنم تکرار و تکرار میشد که کنترل ذهن یعنی همه چی این کلمه رو هزار بار تو فایلهای دوازده قدم گفتید و دقیقا این همون نکته تمامی فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکاست.

    کنترل ذهن یعنی گذاشتن یادادشت برای فردی که به ماشینش آسیب زدی .چون اومدی برای لذت بردن از زندگی.

    اونو رها کردن و کارها رو به خدا سپردن و رفتن دنبال کار خودت .و بعد اومدن فردی در مدار خودت با اینکه ممکن بود با کنترل نکردن ذهنت اون وجهی از اون آدم رو بیرون بکشی که برای اون لحظه با تو برخورد بدی بکنه .و جالبه این آدم برای نهایی ترین ایده ی چکین تراکتور مرغ ها از راه میرسه و توی پیچ کردن آهن ها چقدر به شما و مریم جون کمک میکنه و کنترل ذهن یعنی اومدن دستان خداوند .و یا اون خانم مسنی که با باغچه گلهای زیبا و بدون مرزش با حفاظ و دیوار از فضای بیرون شما رو به دیدن مریم مقدس باغچه ی زیبایش هدایت میکنه و از این کار لذت میبره بدون اینکه یکی از بستگان مثل شوهر یا بچه ها از پنجره سرشون بیرون بیارن و بهش بگن این غریبه ها کی هستن آوردی تو خونه .یا اینکه به شما یا به عقل پیر ایشون بی احترامی بکنن و …

    و هزاران مثال از صاحب قبلی اون خونه ی هشت خوابه که بسیار تمیز بوده و یا دیدن معلمان غواصی و خلبانی شما که بسیار با مهربانی و عادی به هر نوع جنسیتی آموزش میدادن و یا فروشندگان مهربان فروشگاه که با هر نوع مدل و لباس و رنگ پوست و یا حتی تتو روی دست هاشون دارن کار میکنن و یا تفریح میکنن و این تتو رو از کسی مخفی نمیکنن

    و این یکی از ویروس های ذهن من بود قبل از اومدن به سایت شما استاد عزیز یادم در مسابقه ی فوتبالی یکی از بازیکنان ایرانی این کار رو انجام داد بود و سوژه رسانه ها بود و ایشون مجبور بود در بازی های ملی لباس ورزشی آستین بلند بپوشه که البته خود من هم یکی از اون کسانی بودم که این کارو اصلا نمیپسندیدم.

    اما امروز با تقویت عزت نفسم این رو آویزه ی گوشم کردم که هر کسی همون جوری زندگی میکنه که توش هم شاده و هم لذت میبره و هم در مدار خدای خودش هست و این به تو ربطی نداره سمیرا جون .

    البته من از اول این اخلاق رو در خودم میدیدم اما با حرفهای شما استاد عزیز نهادینش کردم .چطور🙃🙃

    و خیلی از موضوعات از سوال و درخواست شما برای نوشتن کامنت که دیگه نگم.

    یادم کلاس سوم که برای گروه ۱۳ آبان داشتن گروه سرود انتخاب میکردن من خودم و به زور گریه تو گروه جا کردم تا سر صف بالای پله ها با بقیه بچه ها این سرود و بخونم

    ۱۳ آبان

    ۱۳ آبان. روز قهرمانان روز آزادی با صلاح قرآن

    دانشگاه تهران .قتل گاه عاشقان

    دانش آموزان. دانش آموزان

    …….

    ……

    ….و در ادامه

    جمله بر لبانشان

    منطقی شعارشان.

    فریاد مرگ بر شاه

    مرگ بر آمریکا

    و در ادامه که 😔😔😔

    اینجوری استاد .همین جوری با یه شعر اول بسم الله

    اومدن به بچه ها با یه شعر و ملکه کردن در ذهنش، این باور رو درست میکنن که باید مرگ بفرستی به زن ها و مردهایی و بچه ها و همون سیاه پوست هایی که الان همین اینها مدافع حقوقشان هستن.

    حالا یه سوال اگه ما مرگ میفرستیم به آمریکایی ها دقیقا به کدوم دسته باید مرگ بفرستیم. دقیقا منظورمان کدوم دسته هست .کل آمریکا یا سیاه پوستها یا بچه هایی که الان در اخبار پیگیر سلامتی یا حفظ جونشون هستیم .

    و این موضوع فقط با کنترل ذهن ما جواب داده میشه .

    ورودی هات رو کنترل کن .جهان تو رو به جایی هدایت میکنه که دلت میخواد باشی .

    و نمونه ی بارزش همینه سریالی که شما از زندگی شخصی تون به ما نشون میدید .شما وقتی دوربین به دست میگیرید نمی تونید که بگید مثلا شما فلان حرف رو بزن یا فلان کار رو بکن.

    این جریان عادی زندگی شماست که خیلی ها نمیتونن باور کنن

    وخیلی از نکات درکامنت بچه ها بود در مورد آزادی لباس .اما یه چیز خنده دار اگه اینجا خانمی مثل اون خانومی که در قسمت قبلی حتی در یک عروسی و مجلس زنانه هم اون جوری باسنش رو تکون بده و شادی کنه .نصف مجلس دیگه حتی نگاهش هم نمیکنن و اونو کسی میدونن که اگه بهشون نزدیک بشه ممکنه با این حرکات شوهرشو از دستش در بیاره 😂😂😂

    حالا یه سریال داره پخش میکنه یه خانم بازیگر نسبتا معروفی داره هی این موضوع رو میکنه تو مخ زن ها که مواظب شوهرت باش .نره زن بگیره

    واقعا تاسف. تاسف

    همه ی وردی های ویروس های ما مربوط به نشناختنمون از همین کتابی هستکه اول هر چیزی وارد خونه ای که میخریم .ماشینی که میخریم و یا مغازه ای که اجاره میکنیم .میکنیم اما یه کلمه هم ازش نخوندیم.

    از شناخت غلطی که از قانونهای درست زندگی هستن داریم . که هیچ کدوم تا الان نمیدونستیم.

    از سریالهای آینه ی عبرت و ….گرفته تا

    فیلم های هندی که یارو با کارگری و یه روپیه. یه روپیه جمع کردو عرق ریختن و رو زمین خوابیدن و نون خالی خوردن و تو جوب آب خودشو شستن و یه تیکه پارچه دور خودش پیچیدن و بعدش با پولهایی که جمع کرد شد مهاراجه .

    مامانم همیشه به شاه فحش میده و میگه روس ها وقتی اومدن ایران از ترس اینکه به زنها تجاوز نشه اون ها رو تو گودال هایی تو زمین قایم میکردن که اگه اینجوری بود الان باید پدر من روسی بود.

    شاید این اتفاق چند باری افتاده باشه .اما تمام اونها اینجوری نبودن مثل کاپیتان کشتی کورز شما در بندر عباس .

    روس ها الان در نظر ما آدم هایی شهوت ران و مست و غارتگر هستن.پس چطور اون ملت الان با فرستادن فضا پیما به فضا با آمریکا و چین در حال رقابت هست.

    و حالا ما سه .چهار دهه مقاومت ذهنی داریم

    اگه ما هم از اول یه کم منطقی فکر میکردیم الان چه جایگاهی داشتیم. نه در نیا ، در زندگی خودمون

    وقتی من اینقدر عزت نفس ندارم که به خاطر سفیدی موهام اونا رو از همه قائم میکنم و هر هفته یه بار رنگ میکنم و اون بو و مسائل رو تحمل میکنم .

    در حالی که جایی در دنیا رنگ مو برای خانواده و اطرافیان مهم نیست

    وقتی عزت نفس من اونقدر پایینه که بدون بلوز و دامن در جلوی خانواده شوهر ظاهر شدن بر خلاف سنت خانوادگی هست و دیگران فکر میکنن من به خاطر اونها آرایش میکنم یا لباس راحت پوشیدم و یا اگه با برادر شوهرم بگم بخندم میخوام اونو از راه بدر کنم. و هزارن مثال دارم از تضادهایی که در زندگیم دارم که باعث شده در همین راستا باشم و همون چیزهایی رو دریافت کنم که صبح تا شب باهاشون در گیرم .مامان و بابای من که منبع باورهای محدود کننده هستن .یادمه که برای بردن پرونده ی بارداریم به تهران باید به یکی از بیمارستان ها میرفتم با مامانم توی آژانس بودیم و وقتی از کنار برج میلاد می‌گذشتیم من گفتم چقدر قشنگه آدم بره از نزدیک ببینش، مامانم گفت اونجا جای از ما بهترونه.

    و بعد راننده که خیلی هم آدم با شخصیت و مسنی بود و به خاطر باردار بودن من کولر هم زده بود .با خنده گفت این چه حرفیه مادر جان .شما هم ارزشمند هستید .راستش من یه کم خجالت کشیدم از فقر فکری مادرم .اما چاره ای نبود و نیست چون من الان که قانون رو میدونم فهمیدم قادر به عوض کردن کسی نیستم اما میتونم خودم رو نجات بدم از رسیمان های کهنه

    و این نکته از قلم نیوفته که دو سال بعد خواهرم با خانواده ش توسط دعوت یک دوست با یک هزینه ی کمی تونسته بودن از ۶ طبق ی برج میلاد دیدن کنن.و این به من نشون داد که ععععه پس میشود.

    میشه با یه مبلغ که خیلی هم زیاد نیست میشه از جایی دیدن کرد که خیلی ها فکر میکنن جای از ما بهترونه .

    مثل همین سفر نامه ها و خونه ها و موتورهای که سما دارید و از هر چیزی که آرزوی اونو داری و میشود که داشته باشی .به شرط لازمش که کنترل ذهنه

    با دروغهای که تا الان شنیدم تو همین راستا بچه هام و با شما هم آشنا کردم .و در فلشی که داریم و همسرم توش فقط برای بچه ها کارتن گرفته تا از تلوزیون ایران چیزی دریافت نکنینم فایلهای شما رو هم ذخیره کردم و قسمت تمرکز بر روی نکات مثبت قدم دوم رو با تلوزیون با بچه ها تماشا کردیم و بچه ها اون تیکه آهنگ آخر و بازی بچه ها روی تشک آب رو خیلی دوست دارن و بارها تماشا کردن .

    شده یه کم دلم بگیره اما نمیزارم در و دیوار و غم بگیره …

    فکر کنم تا اینجا تونسته باشم به درخواست شما استاد عزیزم پاسخ مناسبی داده باشم .

    از پیش ذهن هام در مورد عراقی ها که الانم هست و دارم روش کار میکنم .مثلا همیشه پیش خودم این رو دارم که اونا این همه از جونای ما رو کشتن و الان شدن برادران عراقی و کلی هم گوجه و خیار و پیاز و سیب زمینی که الان گرون شده برای اونا ارسال میشه اما الان دیگه با این موضوعات جایگزین کردم که صدام هم تحت اون شرایطی که بزرگ شده که شما در یکی از فایلهای رایگان گفته بودی بهش باید حق داد که مصوب چنین کارهایی باشه و به یاد آوردن این قانون که هر کسی هر جایی که هست جای درستشه.

    پس اگه شما الان در زیبا ترین ایالت یه کشور خوب هستید جای درست شما همون جاست.

    و منی که تا الان در بمباران افکار محدود کننده بودم جایگاه درستم همین جاست .اما خبر خوب اینه که با کنترل ذهنم و تغییر میتونم این جایگاه رو تغییر بدم و خالق شرایط دلخواه خودم باشم .

    خبر خوب اینه که عزت نفسم رو بالا بردم و برای اولین بار بعد از ۱۴ سال وقتی خبر دار شدم پدر و مادر همسرم دارن میان خونم .موهای سفیدم رو رنگ نکردم .یه بلوز آزاد تهیه کردم با یه شلوار گشاد گل دار پوشیدم بدون اینکه از مادر شوهرم بخوام نظر بده که خوبه یا بابا بدش میاد من ایجوری جلوی بگردم .

    صبح به خاطر اینکه سفرم خالی نباشه تخم مرغ هم درست کردم .البته این باور محدودکننده اونها نزاشت که ای بابا صبح اول صبح هم سرخ کردنی بخوریم .نمیخواییم

    اما من باز هم کار خودم رو کردم و برای بچه ها درست کردم و بدون در نظر گرفتن. نظر اونها پسر کوچیکم رو سیر کردم .

    عزت نفس یعنی اینکه لاک ناخنی که یه کمش روی ناخن هام مونده به زور چاقو پاک نکنم از دست اینکه اونا چه فکری میکنن و چند تا مثال دیگه دارم که میخوام در قدم سوم جلسه ی سوم بنویسم که برای نظر دیگران زندگی نکنم و خودم باشم و اگه کم کم هر کسی یاد بگیره به نظر و دیدگاه و انتخاب ها و کارهای دیگران احترام بگذاره کم کم جامعه از این همه هرج و مرج دخالت در کار دیگران خارج میشه و دیگه شعارها رنگشون رو از دست میدن چون دهان ها بسته میشه و کم کم هر کسی که در مدارش قرار بگیره اشتباهات و گناهان خودش رو میبخشه و راه درست رو می بینه.

    بچه ها برای ادامه ی سیاست غلط شعر حفظ نمیکنن و فکر نمیکنن با هزار تومن هزار تومن بعد از ۷۰ سال میتونن یه خونه ی دو خوابه با ۱۶ سال درس خوندن و سی سال کار کردن میتونن با حقوق بازنشستگی بشینن تو پارک تا بمیرن و خلاص شن از این زندگی سگی

    من از

    استاد عزیز م یاد گرفتم که با کنترل ذهنم با دادن ورودی های مناسب حتی در زمانهای به ظاهر نامناسب به جایی هدایت میشوم که در محیط امن خداوند هست و در اونجا زن ها و مردها با نژاد پرستی آمیخته نیستن.

    لباس هاشون برای افکار دیگران طراحی نشده

    از لبخند و شادی در مسابقات حساس هم استفاده میکنن. خیابانهای تمیز میزبان شادی اونهاست.

    سن رنگ لباس و زن و مرد

    مجردی یا خانوادگی از این فرصت زندگی بر روی زمینی که خداوند براشون مهیا کرده در هر ساعت از شبانه روز استفاده میکنن.

    بر خلاف باورهای ما که الان که دیگه شبه کجا بریم؟

    بگیریم بخوابیم برای فردا سر کار و….

    استاد عزیزم من خواهان تهیه ی قدم چهارم هستم و اگه واقعا کامنت من اون سطح از خواسته ی شما رو اجابت کرده باشه .خوشبخت ترین عضو سایت میشم که لایق جایزه شما باشم .

    از تک تک کلماتتون در دوره ی ۱۲ قدم سپاس گزارم .

    من تونستم با کنترل ذهنم از دردهایی که بر اثر ورودی های نامناسب گاهی به جسم من خطور میکنه جلوگیری کنم .کمی شاد تر زندگی کنم .کمی کمتر عصبانی بشم . عزت نفسم رو در مقابل کسایی اجرایی کنم که مقابله شدن باهاشون برام کاوس بود و نیازی به تائید اونها ندارم ‌.چند باری اومدم به همسرم بگم که دیدی چقدر تغییر کردم اما ایشون اهمیت نداد و تازه یادم افتاد که این بر خلاف قانونه.

    بیام اینجا رد پا بگذارم تا توسط هم فرکانسی هام تشویق بشم نه کسی که با من هم مدار نیست

    بی نهایت خوشحال و خوشبختم از کامنتی که مینویسم و استاد عزیزم با عشق اونو مطالعه میکنه.

    پس من فرد مهم و ارزشمندی هستم .

    خدارو به خاطر تو تک لحظالتم سپاس گزارم. حتی از اون وقت هایی که در شرک بودم .چون اونها باعث شد من به راه حقیقت هدایت بشم.

    استاد عزیز و مریم جان دوستتون دارم و از این سیستم انتشار کامنت ها هم بی نهایت سپاس گزارم چون یکی از کسانی بودم که فکر میکردم استاد با این سیستم دیگه خودش کامنت منو نمیخونه.

    من از تمامی جهان سپاس گزارم 🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    علي قرباني گفته:
    مدت عضویت: 2700 روز

    سلام استاد عباس منش سلام خانم شایسته سلام خانواده عباسمنشی

    استاد من انقدر فیلم و سریال امریکایی دیدم که پیش فرضم در مورد امریکا خوب هست و از وقتی که سریالهای سایت دیدم دیگه کاملا برام درستیش روشن و واضح شد البته دیگه تقریبا ٧٠٪؜ مردم تهران میدونن که امریکا بهترین کشور دنیاست

    استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مریم فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2178 روز

    با سلام به استاد محترم آقای عباس منش و خانم شایسته عزیز

    اتاق پذیرایی ، بهترین ظرفها، بلورها، کریستالها در این اتاق چیده می شن، میوه ها که از راه میرسه، بهترین اونها میره طبقه بالای یخچال، اتاق پذیرایی اتاق پذیرایی

    یواشکی در رو باز می کنم و میرم توی اتاق پذیرایی، اوووو چقدر زیباست، اوووو یعنی میشه اینجا بود و بازی کرد، ناگهان با صدایی از اتاق میرم بیرون،

    دیگه توی اتاق نری ها، اونجا مال مهمونه، وووو مهمون، کسی که از ما بهترونه!!! دفعه بعد می خوام باز برم توی اتاق، در اتاق قفله، بهم گفته می شه توی اتاق چند تا مار هست و هر کس به جز مهمون بره توش نیشش می زنن و می خورنش، صداهایی میاد و بهم ثابت میشه که اتاق پذیرایی وحشتناکه

    هر وقت به اتاق پذیرایی نگاه می کنم، با خودم تکرار می کنم ، اون اتاق وحشتناکه، وووو همه میگن ببین و بارو می کنم

    باور می کنم که اون اتاق مخوفه، ترسناکه، نمی شه رفت توش و باور میره و جاش رو محکم و محکم تر می کنه

    و توی ذهن ثابت می شه که رفتن به اون اتاق غیر ممکنه، غیر ممکنه

    تا وقتی که

    وقتی مهمونی میاد ،

    نه یک مهمون معمولی ، نگاهش می کنم با بقیه مهمونها فرق داره، حرفهاش به دل می شینه

    مهمون جدید دستش گلهایی هست که غیر قابل وصفه، عطر گلها همه جا پخش شده، زیبایی گلها تمام خونه رو پر کرده

    می خواد بره توی اتاق پذیرایی ، ووووووو الان مارها نیشش می زنن!!!!؟؟؟؟

    میره اتاق پذیرایی،

    از پشت دیوار با احتیاط و شک بهش نگاه می کنم، روی مبلهای اتاق پذیرایی می شینه، لبخندی به لب داره و خیلی خوشحاله، بی دلیل شاده، می خنده، می گه و همه رو می خندونه

    مگه میشه با وجود اون همه مار شاد بود؟؟!!!!

    الانه که یکی از مارها بیاد و نیشش بزنه

    مهمون بلند بلند می خنده، صدای خنده اش همه رو توی خونه و همسایه شاد می کنه

    همسایه ها میان و می گن ،

    مهمونتون کیه که انقدر شاده!!!

    یکدفعه دیوار باور سالها خاک و گل خورده ذهنم ترک بر می داره

    ترک بزرگتر وبزرگتر میشه

    ذهن تکرار می کنه ، نه برو سراغ باورها، اونها درستن

    دل لبخندی می زنه

    کدوم رو انتخاب کنم، ذهنم یا دلم ؟؟؟؟

    آهان حسم ، حسم چی می گه؟؟

    مهمون حرف می زنه و حرف می زنه و بوی گلها بیشتر و بیشتر میشن، همه خونه رو بوی عطر گرفته

    حسم عالیه

    یکدفعه دیوار باروهای نادرست فرو می ریزه

    وووووو چی شد؟

    دیوار پذیرایی کوتاه و کوتاه تر شد،

    چی شد؟

    اتاق پذیرایی دشتی شد که توش درختهایی کاشته شدن، نهری جاری است که کنارش پرنده ها آواز می خونن،باد ملایمی می وزه و همه خوشحالن، همه حسشون عالیه،

    مهمون اونجا تنها نیست، همه انسانهای شاد و خوشحال دور و بر مهمون هستن، انرژی مثبت همه جا رو فرا گرفته

    پیروزی ، پیروزی همه داد می زنن و همه پیروز پایین رفتن دیوارهای اتاق پذیرایی رو جشن می گیرن

    نفس عمیق و ووووو

    یعنی میشه

    غیر ممکن ممکن شد

    لبخند مهمون بزرگ و بزرگتر می شه

    آره میشه در نور الهی ، توی کریستال زندگی و در بلور داشته ها زندگی عالی داشت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: