سریال زندگی در بهشت | قسمت 174 - صفحه 37

898 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ایمان دانشور گفته:
    مدت عضویت: 1749 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستانی که اینجا کنار هم هستیم تا بهتر خودمان، زندگی و نعماتی که خداوند در اختیار ما قرار داده را بشناسیم.

    دنیای مجازی باعث شده تا ما خیلی راحت هر اطلاعاتی را که بخواهیم بدست آوریم، پس خیلی راحت باور ها و دیدگاه های ما تحت الشعاع اطلاعاتی قرار میگیره که روزانه آن را میبینیم. قبل از دیدن سریال زندگی در بهشت من احساس میکردم که زندگی سخت است یا من اگر خیلی هم پولدار شوم زندگی برایم پوچ میشود، هیچ تفریحی دیگه منو خوشحال نمیکنه یا من حتما باید ایران باشم تا بتونم به مردمم کمک کنم و اینکه در کشور های دیگه با ما مثل یک بیگانه رفتار میکنند و هزاران دیدگاه و باور اشتباه دیگه که منشا همه اینها از صحبت های اطرافیانم یا ورودی های نامناسب نظیر دیدن فیلم هایی با مضامین مختلف، اطلاعات و اخبار در فضای دیجیتال علی الخصوص در اینستاگرام که روزانه بیشترین ورودی هایم را از آن دریافت میکنم. سریال زندگی در بهشت به من نشان داد که زندگی همین لحظه ای هست که در آنم، زندگی همین دلخوشی ساده ای میتونه باشه مثل درست کردن بک پیتزا کنار کسی که خیلی دوستش دارم، مردم همه جای دنیا میتونن منو دوست داشته باشن بدون اینکه بپرسن من زاده کجا هستم، هر جا منو ببینن به من لبخند بزنن، میتونم فرسنگ ها از مملکت خودم دور باشم و برای هم زبانانم مفید باشم.ملیت، دین، مذهب و امثا این اسامی که ما همراه خودمون حمل میکنیم و برای هر کدام از اینها یک تعصب خاصی داریم چیزی نیست جز در فکر ما که اگر از آنها فاکتور بگیریم، همه ما انسان هستیم و کنار همدیگر معنا پیدا میکنیم بدون هیچ ملیت، مذهب، دین یا باورهای دیگری که ناخواسته با خود حمل میکنیم. استاد عزیز بسیار شما را دوست دارم. به امید دیدار شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2094 روز

    بنام خداوند هدایتگر

    بنام خدایی که اگر در زندگی مان خدایی کرد…کمال آرامش را خواهیم داشت..

    با وجود طوفان های زندگی دلمان گرم خواهد بود که کشتی مون به یه ساحل زییییبا خواهد رسید..

    اما خدایی کردن ”او” فقططط به باور کردن ما برمیگرده..

    پس خدایا کمکم کن و هدایتم کن تا آنچه در دلم دارم را یادگاری کنم بر این صفحه از تاریخ.

    یا رب…

    سلام خدمت خانواده عزیز و صمیمی عباسمنش..

    سلام بر یکتا پرستایی که تصمیم گرفتن خالق زندگی خودشون باشن

    سلام به عزیزانی که ”ایمان” به مسیرشون دارن و برگی در باد نمیشن.

    سلام به وجود خود ارزشمند تو

    سلام به وجود خود ارزشمند من

    چرا که من خوشبخت ترین آدم روی کره زمین ام.

    سپاسگذار خدای عزیزم هستم که فرصت کردم کامنت بنویسم…خدایی وقتی مینویسم حس و حالم خیلی فرق میکنه..

    خیلی بهتر میشم..

    خیلی میتونم بنویسم درصورتی که قبلش بدون هماهنگی بدون هیچی میام تو سایت و به خودم میگم که وقتشه…وقتشه که بنویسم و حال دلم رو عالی کنم.

    استاد یه تشکر ویژه بکنم ازتون…

    تو شرایط خوبی شاید نباشم الان ولی از اینکه آزادم و با خدای خودم رابطه دارم و به اون تکیه میکنم و دارم کم کم زندگی رو میسازم خیلی خوشحالم

    الان تازه به حرف شما رسیدم که میگفتین هیچی نباشه ولی این رابطه باشه

    رابطه ما با الله

    با خدای مهربونمون

    یکی این بحث

    یکی هم همین بحثی که هیچ شکی تو وجود شما نیست…

    وقتی به سمت مسیری میرید و سقوط میکنی با تمام وجود اون خار و برگ ها رو دست میکنید توش که نگه تون داره ولی حاضر به ترک مسیر نیستید

    خیلی دوستتون دارم.

    چند وقتی بود خیلی دنبال لایک گرفتن بودم استاد..

    اگرچه هدفم فقط انگیزه گرفتن بود ولی فکر که میکنم میبینم من خیلی چسبیده بودم بهش…شایدم همین دلیلش شد که دیگه شما نخواستید کامنتی رو لایک بزارید..منم دیگه به خودم اجازه ندادم کامنتی بزارم تا زمانی که دیگه دنبال لایک نباشم و بخاطر دل خودم کامنت کنم.

    ولی این فایل خیلی برام آگاهی داشت و هم اینکه خیلی چیزایی که توش گفتین رو من لمس کردم استاد

    میتونم دقیقا بفهمم منظورتون رو…

    من مصطفی خدابخشی هستم اهل افغانستان و بزرگ شده شهر زیبای قم…همون شهری که شما دراون بزرگ شدین و چقدر من باورسازی کردم که مثل شما جهان رو میتونم بگردم.

    دور نشیم از بحث

    دقیقا همین بحث خفاش شب و اون مورچه قرمز ها استاد خاطراتی هستن که من باهاش بزرگ شدم و لمس شون کردم…خوب میفهمم که این ویروس های ذهنی چقدر رو کیفیت زندگی ماها تاثیر گذاشتن و چقدر زندگی ها رو نازیبا کردن برامون..شاید بگیم ما قربانی شدیم ولی هیچ وقت صحیح نیست بگیم با همین روش زندگی میکنیم… نمیخوام الکی تمرکز بزارم رو نکات منفی..اما تمام توهین ها و تحقیرهایی که شما خودتون میدونید چیا بوده برای ما مهاجرین…چقدر زندگی بین دو ملت و قوم هم مذهب و هم جهت رو تلخ کرده

    خدا رو شکر میکنم از کودکی قلبم باز بود به روی خدا و اون رو حامی و نگه دار خودم میدونستم و همیشه هم از خودش کمک خواستم…شایدم این شد که هدایت شدم به شما و درک بهتر این جهان…

    این طرز فکرهای منفی استاد همه جا هست…ما خودمون روس ها رو کمونیست میدونستیم و چون آمریکایی ها اومدن و حالا طالبان رو یجورایی بیرون کردن خیلی برامون آدم های خوبی بودن اون اوایل… میخوام بگم یسری شرایط هستن که آدم ها رو برامون فرشته یا خون تو شیشه کن تبدیل میکنن…

    حالا بخاطر شرایطی که ما تو ایران داریم همین الانشم خیلی از مهاجرین افکارشون اینه که ایرانی ها مثلا دارن بهشون ظلم میکنن با وجود اینکه ما برادر های مسلمانیم یا فلان…

    بزارید یه مختصر توضیحی بدم شاید بهتر درک کنید

    نمیخامم که تمرکز بزاریم رو شرایط و اتفاق های ناخوشایند

    ما ها تو ایران خب یه سری امکانات رفاهی رو نداریم

    یارانه و بیمه و بازنشستگی و وام و …

    یا مثلا هر شغلی رو بتونی انتخاب کنی..

    اینها شامل حال ما نمیشن بخاطر همین خیلی از ما مهاجرین فکرمون اینطوریه که دولت ایران مثلا عین برده داری برخورد میکنه و حالا منم نمیخوام جانب داری کنم..خب این باورها هی داره نسل به نسل میچرخه و چقدر خوبه خداجون اگه ما مهاجرا بتونیم از سمت خودمون حداقل تمرکزمون رو از اینا برداریم و بزاریم رو چیز هایی که حال ما رو بهتر میکنه…

    مثلا من خودم رو سلامتی خودم خیلی توجه میکنم و وقتی مسئله بیمه و خدمات درمانی پیش میاد میگم خب نباشه…اصلا نمیخام دفترچه

    خدایی که به من اینقدر سلامتی عطا کرده دفترچه بیمه به چه دردم میخوره آخه.؟؟؟

    خداوکیلی الان هم چیزی بیشتر از چهار پنج ساله که حتی یک بار هم درمونگاه مراجعه نکردم و خدای خودم رو عاشقانه دوست دارم بابت همین سلامتی که بهم داده..

    از طرفی هم خیلی از ایرانی ها باور دارن ما مهاجرین با اومدنمون فرصت کار رو از خیلی از اون ها گرفتیم…یا کار هارو دزدیدیم…(عدم باور فراوانی)

    این باورها نسل به نسل هم خب بین ایرانی ها میچرخه

    مثلا خیلی من میشنوم که میگن فلان استان آدم های خسیس داره

    فلان استان آدم های راستگو نداره

    ما افغان ها هم مینطوریم ها

    ینی میگن مثلا مردم فلان منطقه آدم های شر و نامناسبی هستن و مثلا وصلت باهاشون خوب نیست…

    در صورتی که من هیچوقت اینطور فکر نکردم

    همیشه گفتم بازم میگم آدم خوب همه جا هست..

    اصلا وقتی نگاه میکنیم میبینیم چقدر عمیق برنامه ریزی شده ذهن مون

    ب این مثال دقت کنید:

    سلام

    -سلام، من محمد ام.

    آقا محمد خوبی؟ روبراهی؟ اهل کدوم استانی عزیز اصالتا؟

    -مثلا استان x

    راسته میگن اونجا آدم ها اینجورین؟

    ینی سریع ادم فکر میکنه چطور با طرف مقابلش حرف بزنه یا اصطلاحا مراقبش باشه

    خدا رو شکر بازم من هیچ وقت خداشاهده از کسی نپرسیدم از کجایید؟ کدوم استان

    صرف اینکه بخام بدونم تا اونو قضاوتش کنم جلو جلو

    میپرسم ولی فقط بخاطر اینکه در مورد زیبایی های اون شهر بدونم…در مورد طبیعتش

    خیلی چیزای دیگه هم هست که انسان میتونه با تغییر نگاهش با تغیر زاویه دیدش به جهان هستی، زندگی خیلی زیباتری رو داشته باشه…

    خدایا عاشقتم

    افکار من در مورد امریکایی ها بعد حادثه یازده سپتامبر شکل گرفت که آمریکایی ها رو فرشته هایی میدونستیم برای نابودی طالبان

    شما شاید نشناسید ولی کتابهایی از طالبان خونده بودیم، فیلم هایی دیده بودیم که ….

    دیگه آمریکایی ها رو چی بگم…میگفتیم اینا اومدن تا مارو نجات بدن

    من به لطف خدا چون زبانم خوبه فیلم های آمریکایی زیاد میدیدم و تو این فیلم ها چیزی که منو خیلی تحت تاثیر قرار میداد صداقت آدم ها بود…

    کاری ندارم چقدرش درست بود یا فیلم بود حالا

    ولی اون صداقت آدم ها اون ادب و احترام و راستگویی شون منو خیلی جذب کرد…

    بزارید شما رو یاد کاپیتان شرین بندازم…دقیقا میفهمم وقتی میگید این آدمی که ما کافر میدونیم اینقدر آدم درستی هست…میفهمم منظورتون رو استاد…

    تو فیلم ها که طبیعت آمریکا پیدا نبود اینقدر…ینی همون فیلم هایی هم که ما میدیدم کاراته بازی بود یا همین فیلم های وسترن یا فیلم های ترسناک

    خیلی خود آمریکا رو نشون نمیداد

    پس خیلی دقیق نمیدونستیم آمریکا کجاست و چجور کشوریه

    اما زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا بهمون نشون داد چه کشور سرسبز و چقدر پهناور….چقدررر بزرگ

    چقدر زیبا

    یه موضوع دیگه رو هم بگم من…

    و اون اینه که من از خیلی وقت پیش یاد گرفتم به لطف الله که آروم باشم…دست از جنگیدن، جبهه گرفتن بردارم…خیلی سالها پیش

    قبل از اینکه در مورد قوانین بدونم.

    پس

    هر جا فحش بود یا شعار…من رومو چرخوندم اونور

    هرجا اتفاق ناگواری بود من روم رو گرفتم

    هرجا سخن نیکی نبود اونجا رو ترک کردم.

    اخبار و تلویزیون رو سالها پیش ترک کردم..

    اینکه میگن فلانی تو امریکا مسلسل برداشته و ده بیست نفر رو فرستاده اونور…به من هییییچ ربطی نداره.

    بابا اگه بخام تمرکز کنم که تو همین بیمارستان شهر خودمون قم سر یه دعوای ناموسی ریختن تو بیمارستان یارو رو با قمه کشتن…این که خیلی ترسناک تره بنظر من

    خیلی داعشی تره

    ولی یاد گرفتم نگاه نکم

    توجه نکنم

    به زندگی خودم برسم

    قامت و راستی خودم رو اندازه بگیرم نه مال مردم رو

    میگم آدم به قول شما خودش باید بره تحقیق کنه و هرچیزی رو قبول نکنه

    اون فیلم و سایت های پو…. اگر هستن بخاطر آزادی این کشوره

    بخاطر اینه که اصن اینا خودش یه صنعت شده

    نه به این خاطر که خانواده ای وجود نداره یا بنیان خانواده ضعیفه

    دیگه خانواده راسل رو دیدیم

    خانم هوپ رو دیدیم که میگه من علاقه ای به بازی کامپیوتری ندارم ولی بخاطر بچه هام پیششون میشینم…

    آخه این اگه مفهوم خانواده نیست، پس چیه؟؟؟!؟؟؟؟

    چهارتا پسر گل یه خانواده پرجمعیت

    حالا میگم چون من ورودی هام رو کنترل کردم و یجورایی اون کتابها و فایل های زبان دستم بود…خیلی ورودی منفی نداشتم در مورد آمریکا

    فقط این حجم از ثروت و زیبایی و طبیعت این کشور برام باور کردنی نبود که دارم کم کم باور میکنم.

    اینکه ملت همه ماشین مدل بالا دارن، آروی دارن، مزرعه دارن

    این هم فکر کنم برمیگرده به باورهای ثروتم که باید روشون بیشتر کار کنم

    اما موضوع اصلی همون خداپرستی و یکتا پرستی بود که شما یادمون دادی استاد…وقتی این فیلتر رو میزارم و به جامعه آمریکا نگاه میکنم متوجه میشم چرا آمریکا آمریکا شده.

    چون همه آزادن

    چون همه هرطور که دوست دارن زندگی میکنن

    چون همه ابراز وجودشون بالاست

    چون خود خداگونه شون رو به نمایش میزارن

    بدون اینکه نگران باشن کی چه خواهد گفت….

    پس با همین نگاه زیبا براتون طلب عشق

    ثروت و شادی وآرامش میکنم از خدای مهربون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2386 روز

      به نام خدای جان

      سلام دوست عزیزم

      بسیار از کامنت شما لذت بردم

      چقدر اعتماد به نفس و ایمان شما رو ستایش میکنم و بهتون تبریک میگم که اینقدر روی خودتون کار کردید و قوی شدید و البته که انتهایی بر این نیست و میتونه هر روز بهتر، قوی تر و زیباتر بشه

      همه ما از یه وجود واحد هستیم و همون پیش فرض ها باعث شده که من ایرانی بخوام خودم رو از مثل یه فرد افغان بالاتر بدونم که به یمن این سایت ارزشمند و استاد آگاهم، دارم یاد میگیرم که همه ما از هر کشور و دینو زبانی که هستیم، هممون نزد خدا به یه دید دیده میشیم و فقط اونی بالاتر و عزیزتر هست که با تقوا تر باشه(بتونه ذهنش و افکارش رو بیشتر کنترل کنه، یعنی اونیکه توحیدی تره)

      ممنونم از اشتراک آگاهی ها و تجربه هاتون با ما

      ان شالله در مسیر زندگیتون همواره سلامتی شادی لذت و ثروت های بی انتها رو برداشت کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زینب سلمان زاده گفته:
      مدت عضویت: 2490 روز

      بنام خدایی که بشدت کافیست

      مصطفی عزیز سلام

      درمورد پیش فرض هایی گفتی که نه صرفا نسبت به آمریکا که نسبت به استان های مختلف تو ایران هم هست اتفاقا حدود پنج سال پیش تو مسابقات کشوری فوتسال بودیم که من تنها عرب تیممون بودم و بقیه همه بختیاری یا لر بودن که دو تا از هم تیمی هام بهم گفتن زینب تو تــــــنها عربی خوبی هستی که تو کل عمرمون تا حالا دیدیم که اونـ موقع هنوز تو این مسیر وارد نشده بودم ولی اون شالوده این تفکر تو وجودم بود بدون اینکه بخوام مثلا بهم بربخوره یا وارد بحث بشم فقط یه لبخندی زدم و گفتم خب این بستگی به ما داره

      هر لحظه ات توحیدی تر و ثرودتمندتر مصطفی عزیز در پناه رب العالمین😊 عزیـــــــز خدا😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    زهرا شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 2496 روز

    درود بر شما استاد عزیز و خانم شایسته نازنین وهمه دوستان عزیز

    خوشحالم که فرصتی شد که به بهانه این نوشته از زحمات خانم شایسته عزیز که با صبر و عشق فیلمهای سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت را برای ما اماده کرده اند تشکر کنم چرا که به واسطه دیدن این فیلمها علاوه بر توجه به زیبایی های بیشتر متوجه شدم که چقدر کشور امریکا متفاوت است با باورهای من

    استاد عزیز و خانم شایسته نازنین فکر نمیکنم هیج کس به اندازه شما توانسته باشه امریکا رو به این زیبایی به ما نشون بده باور کنید انقدر انباشته از باورهای منفی درباره این کشور هستیم که گاهی این همه زیبایی رو باور نمیکنیم و در فیلمها بدنبال نکات منفی میگردیم و پیدا نمیکنیم !!!!!

    1- امریکا جامعه مصرف گرا : شعارشان اینکه که مصرف کنید تا تولید بیشتر داشته باشیم بنابراین جامعه ای هستند که بیش از اندازه گرایش به مصرف دارند و به حدی که اسراف کردن در بین آنها امری مقدس است در حالی که در اسلام اسراف گناه بزرگی است.

    امریکا مثالی است که در مدارس برای یه جامعه اسراف گرا زده میشد و اینکه چقدر در اسلام اسراف گناه است حتی دانه میوه که قابل خوردن باشه (مثلا هسته زرد آلو )هم اگر بیرون ریخته بشه گناه داره و این مردم گناهکار امریکا هستند که این گناه رو انجام میدهند براحتی

    در این مدت من متوجه شدم که چقدر مردم امریکا سپاسگذار هستند و بدیهی است که افراد سپاسگذار قدر نعمتهای خداوند رو میدانند و با سپاسگذاری نعمت بیشتری برای خودشان می اورند .

    2- استفاده ابزاری از زنها به بهانه آزادی : بر خلاف اینکه میگویند در کشور امریکا زنها ازحقوق برابر و آزادی بهره می برند ولی در واقع دراین کشورها از زنها سوء استفاده میشه و به عنوان یه ابزار تبلیغاتی از انها استفاده می شه و برای همین در همه تبلیغات ها از یه زنه برهنه برای جذب مخاطب استفاده میشه و اینکه زنها در آنجا بی حجاب هستند فقط وفقط بخاطر استفاه جنسی و ابزاری از انها ست و این زنها نمیدانند که چگونه با شعار ازادی داره از انها استفاده میشه و بی حجابی زنها بزرگترین استفاده از انهاست

    باز در مدارس این رو اموزش دادند ولی هرگز گفته نشد که آنها آنقدر برای زنها ارزش قائل هستند که برای اینکه انها وقتشان رو کمتر در امور خانه صرف کنند ابزار راحتی رو با بهترین کیفیت برای انها می سازند حتی قهوه ساز و چایی ساز ….تا از وقت انها در امور دیگه استفاده کنند

    3-همیشه مردها در این کشور از زنها استفاده میکنند و به راحتی انها رو ترک میکنند و در اکثر مواقع زنها مجبورن به عنوان یه مادر مجرد به تنهایی و سختی و مشکلات بسیار فرزندشون رو بزرگ کنند که اغلب مواقع مجبور میشن برای تامین خودشون به کارهای خلاف روی بیاورن و دولت هیچ گونه حمایتی از انها نمی کند

    اگر چنین اتفاقی در کشوری رایج باشه واقعا اون کشور نمیتونه مردمی شاد و خوشحال داشته باشه در طول فیلمها من خانوده های زیادی دیدم که پدرها در کنار بچه ها در حال بازی کردن بودندو یکی از خانواده های بسیار خوبی که دیدم دوستان استاد عزیز بود که چند روزی مهمان انها بودند رابطه ای پر از عشق که باورم نمشد چقدر پدر خانواده به افراد خانواده عشق میدهد

    4-تعدادی از افراد کارتن خواب در این کشور هستند که بدون حمایت دولت مجبور به گذران زندگی و بدست اوردن غذا از زباله ها هستند و در فیلمها گاهی نشون میده که این افراد به این دلیل به این نوع زندگی کشیده شده اند چون دولت انها رو مجبور به پرداخت مالیت زیاد کرده و انها به دلیل شکستی در کارشون یا از دست دادن کارشون نتوانستند این مالیت رو پرداخت کنند و در نتیجه کارتن خواب شده اند و زندگی سختی رو دارند .

    مسلما هر کس بر اساس فرکانسی که میدهد در جایگاهی و مدار خاصی قرار میگرد و در همه کشورها می توانند چنین افرادی زندگی کنند ولی این شامل همه افراد نمیشه و من در هیچ کدام از فایهای استاد حتی یک نفر رو هم ندیدم که حتی استاد برای مثال زدن حضور چنین افرادی انها رو نشان بدهد

    5-پلیس امریکا بی نهایت ترسناک و خشن هستند و مردم به شدت از انها می ترسند چون هیچ گونه رحمی ندارند

    همیشه در همه فیلمها و اخبارها پلیس در حال زدن مردم و بی احترامی به آنهاست در فایلهای استاد هر جا پلیسی بود در حال کمک و راهنمایی مردم بود!!

    6-در اکثر فیلمها جوانهای امریکایی بی کار هستند و شبها در خیابانها به شرارت می پردازند مواد فروش هستند و اسلحه حمل میکنند

    دراخبارها و فیلمها این بسیار زیاد و رایج است ولی هر فیلمی که استاد از شبهای این کشور گذاشتند همه در حال شادی بودند(یا شادی بعد از برنده شدن در مسابقه یا گردش و تفریح )

    7-زبان امریکایی ها کمی بی ادبانه و پر از لغات غیر رسمی است و امریکایی ها در بکارگیری این لغات بی پروا هستند ( من زبان انگلیسی خوانده ام و این مورد را در مورد فرق زبان انگلیسی و امریکایی اموزش داده شده بود )

    در سفر به دور امریکا دیدم که مردم هر شهری به راحتی با استاد ارتباط برقرار میکنند و راحتی در ارتباط بر قرار کردن به معنای بی ادبی و بی احترامی نیست و حتی در یکی از برنامه ها خانم مسنی با مهربانی وشادمانی باغ کوچک پر گل اش رو به استاد و خانم شایسته نشان می دادند رفتاری که برای من جالب بود اون همه عشق و ادب واحترام به یک فرد ناشناس

    8-هر رئیس جمهوری که به ریاست میرسه در امریکا اولین شعارش بر علیه ایران و یکی از مهمترین برنامه های هر رئیس جمهوری صدمه زدن به فرهنگ و دین و کشور ایران است.

    باز دراخبار این بسیار رایج است در حالیکه در فیلمهای سفر نامه میدیدم که پرچم ایران با احترام تمام درکنار پرچمهای دیگر نصب شده و این نشان دهنده در صلح بودن یه کشور است گرچه در نگاه اول و بر اساس باورهای اشتباه فکر کردیم این هم از سیاست و بدجنسی انهاست!!

    9-امریکا کشوری است که با سیاستهای خودش کشورهای دیگه رو از جمله ایران رو مستعمره خودش کرده و با استعمار کشورهای دیگه برای مردم کشور خودش راحتی و ثروت اورده چاه های نفت خودش رو استفاده نمی کنه و از کشورهای دیگه به نوعی با کلک و حقه مجانی خریداری میکنه

    و طبق اموزهای استاد عزیز همه چیز از درون ماست و این خود ما هستیم که این با فرکانس خودمون زندگی مون رو جهت میدهیم

    10-در مدارس این کشور دانش اموزان بجای پرداختن به درس بیشتر وقتشون رو برای تفریح و وقت گذراندن به امور جنسی صرف میکنند و اینکه بی احترامی به معلمها در این کشور خیلی رایج است و معلم هیچ گونه اعتراضی به این بی احترامی ها نمی که

    در فیلمهای امریکایی این بسیار رایج است در حالی که وقتی مایک عزیز به کالج رفتن تا ادامه تحصیل بدهند برخورد معلمها و شاگردان واقعا جالب بود خیلی راحت و دوستانه و در عین حال جدی مایک عزیز میگفت که برای اشتباهاتشون تنبیه میشدند تنبیهی که بیشتر حرکت ورزشی بود تا تنییه!!!و در عین حال تفریحات سالم و جذاب برای شاگردان بود

    11-همیشه گفته میشد که به محض اینکه بچه به سن قانونی برسن خانواده رو ترک میکنند و پدر و مادرها هم که مهر و عاطفه چندانی به بچه هاشون ندارند براحتی و با اشتیاق بچه ها رو بیرون میکنند تا به نوعی از زحمت انها راحت بشوندو بچه ها هم با شادی تمام خانواده رو ترک میکنند

    در این دو مجموعه من چنین چیزی ندیدم و در قسمتی که دوستان خانوادگی استاد برای چند روزی با چهار بچه خودشون به منزل استاد امده بودند فضایی پر از عشق و محبت در میان خانواده دیدم متوجه شدم که کنترل کردن کل زندگی فرزندان به معنی دوست داشتن واقعی انها نیست و عشق و محبت با ازادی همراه است

    12-و در اخر بجای دیدن افراد مست و اسلحه بدست من خانواده ها و افراد شاد و ارام رو در این فیلمها دیدم

    با سپاس فراوان از شما

    استاد عزیز و خانم شایسته نازنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    روح الله نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 2567 روز

    سلام درود بر استاد عزیز وخانم شایسته عزیز من دیدگاهی که در ذهن من نمادینه شده بود از آمریکا بر گرفته از تلویزیون بود ولی با سریال وسفربه دور آمریکا احساس من این هست که در کنار شما تماشاگر این زندگی پر عشق و زیبایی هستم دیدگاه نه تنها به آمریکا بلکه به زیبایی بودن خوب بودن جهان هستی تغییر کرده خداوند را بابت حضور مثبت شما در زندگی ام سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    رقیه گفته:
    مدت عضویت: 1661 روز

    باسلام به استاد عزیز ومریم مهربون❤️

    باتوجه به سوال باید شروع کنم

    1_بنیان خانواده «منفکر میکردم تمام پدرهای امریکایی همشون خیانتکار ودائموالخمر هستند وبه همسراشون بی احترامی میکنن (توی فیلم های هالیوودی) وبیشتر پدرها فرزندانشون رو رها میکنن ومیرن دنبال کیف وحال خودشون، وروابط نامشروع خیلی از سن کم شزوع میشه واونجا هه به چشم نیاز جنسی شون بهشون رفع بشه به هم نگاه میکنن ویا تجاوز به زنان وبه کودکان دختر ویا پسر، چون مشروب خوردن وحالیشون نیست (فیلم ها ویا مستند های زندگیه بازیگر وخواننده های مشهور که بشون تجاوز شده) البته این جور مسائل توی تمام دنیا هست، ویا اینکه دختر وپسرای اونجا سبک سر هستند وتوی این کلاب وپارتی هستند وپابند زندگی نیستند، وبه خانواده هاشون احترام نمیگذارن واصلا ارزشی برای خانواده هاشون قائل نیستند در صورتی توی ایران خیلی بدتر هست ویا خانواده ها دردخالت کردن زندگیه بچه هاشون شورش رو دراوردن (اما با دیدن سریال زندگی در بهشت دیدم چقدر بچه های دوستانتون پیشتون اومدن مودب هستند وچه رابطه عاطفی عالی باهم دارن وپدر ومادر هام امرونهی یا تو ذوق بچه ها بزنند اصلا چنین رفتار هایی ندارن وهر بچه ایی به هر کاری که عشقش میرسه انجام میده بدون گیردادن خانواده هاشون ومن این رفتارشون رو تحسین میکنم من خودم دهه 70 هستم تا جایی یادمه پدر توی جمع توی ذوق من میزد ویا بهم گیر میداد.

    2_روابط خانوادگی «من فکر میکردم زن وشوهر ها خیلی بهم ابراز علاقه نمیکنن وثل برج زهرمار هستند(دلیلش رفتار خانواده ام وکلا روابط عاطفی تو فک وفامیل ندیدم) ولی سریال زندگی در بهشت روابط بهشتی استاد عزیزم ومریم جون که چقدر زیبا به هم احترام میزازن وبه هم گیر نمیدن وبه راحتی محبت میکنن وکلمات عاشقتم رو من از شما یاد گرفتم که به پسرای دوقلوم وهمسرم همیشه ی خدا میگم وکلمه سپاسگذارم که خیلی به همسرم میگم، وخانواده دوست داشتنه رایان وخانم خوشکل ومستقل نازش خانم هوپ واون دوقلوهای ناهمسانش ودوپسر بزرگترشون که چه باهوش وبا ادب بودن، من به شخصه رفتار های خانم هوپ رو دوست دارم وتقلید میکنم ازشون چقدر این زوج شاد وسرزنده والبته ثروتمند هستندمن تا به حال چنین راحت گرفتن به بچه ها ویا همین جور که هستی خوبی ومن به عنوان مادر عاشقتم وکمکت میکنم تو چیزی که عاشقشی حماییت میکنم وبهت اعتماد به نفس میدم واینقدر این خانم به پسراشون محبت میدادن وناز میکرد بچه هارو وخونسرد بر خورد میکرد چون من طبق گفته های جامع وفیلم ها دیدم وشنیدم که مادرای امریکایی از بچه هاشون متنفر هستن چون با زایمان هیکل هاشون بهم میخوره، ولی دیدم که مادرا چقدر تو امریکا بچه دارن وچقدر باخودشون در صلح هستند واز خودشون راضین.

    3_روابط اجتماعی «من فکر میکردم مردم امریکا انگار از دماغ فیل افتادن وبه زمین وزمان فخر میفروشن ودر کل اصلا بهم احترام نمیگذارن چه برسه به بقیه نژادها واصلا روابط همسایگی ندارن وازهم هیچ اطلاعی ندارن (این باور فک وفامیل ویا تلویزیون خارجی ها بی احساس هستند وخیلی از هم دورن ولی ما ایرانی هامثل کوه بهم چسبیدیم وحواسمون بهم هست «منظورم محفل غیبت به راهه) ولی سریال زندگی در بهشت وسفر به دور امریکا نشون داد با دوربین مریم جون که هرکی جلوی این دوربین میاد لبخند میزنه ویا دست تکون میده وعلامت موفقعیت رو نشون میده ویا شادی که داره میکنه جلوی دوربین مریم جون بیشتر میکنه اون شادی هاش رو واون بپر بپر کردن هاشو وتوی بیشتر قسمتها که از مردم امریکا بود همه عالی برخورد کرده بودن ویا اون خانواده ایی که اومدن پردایس بادگر دوستاشون چقدر راحت جلوی دوربین رفتار میکردن ومثل نمی گفتن فیلم نگیر چون سرهنگ آمریکا بود من خیلی دوست دارم بدونم شما چه صحبت ودلیلی گفته بودین که با این شرایط اونا راضی بودن ومن ذهنیت بدی که داشتم این بود که شاید با شما بد رفتاری بکنن ویا شمارو جاسوس بدونن وبه شما سخت بگیرن وبا شما دربارهی کارش حرف نزنه وخیلی خشک باشه کلا استاد توی ذهن من یه برنامه ی جنایی وسیاسی توی ذهنم شکل گرفتع بود دلیل تمام این بد دلی های من درباره ی امریکا بیشترش فیلم هاست ومقداری کم اخبار ومقداری متوسط مدرسه وجامع هست، ولی من دیدم این خانم وهمسرش مهربان وخونگرم وپایبند هم هستند با اینکه ارتشی هستن وزیاد شاید همو نبینن وچقدر بچه های مودب ومستقلی بار اوردن ومن ندیدم خدایی نکرده با دید بدی بهتون نگاه کنن یا رفتار یا به چشم بیگانه بهتون نگاه کنن وخیلی صمیمانه وبرادرانه باهاتون رفتار میکردن.

    4_میزان امنیت اجتماعی «توی خانواده من وجامعه گفته شده دختر تادر مغازه هم نباید بره چون ممکنه بهش تجاوز بشه یا دزدیده بشه وتوی محله ی خودتت وای به حال کشور خارجی، چون دختر ای آمریکایی وضع شون از نظر امنیتی دیگه بدتره از ماهاست چون اونجا دیگه همه چی ازاده، ولی (سریال زندگی در بهشت نشون دادین که یه خانم به راحتی وارامش داره توی رودخونه واسه خودش تو قایقش نشسته داره میره وباامنیت بالا بدون هیچ ترس ویا قضاوتی از طرف دیگران داره لذت میبره ومن این خانم رو بسیار تحسین میکتم

    5_طبیعت این کشور «فکر می کردم که آمریکا یه کشور خشک وابوهوای شرجی گرمی داره که همه ی مردمش لخت میگردن 😀وهیچ منابعی نداره (معلم جغرافیاام) وبند کرده به نفت ومنابع ایران وماهم بهش نمیدیم واونم لج کرده وفشار وبدبختی ماها به همین دلیل هست، ولی بلطف زندگی در بهشت وسفربه دورامریکا دیدیم چقدر فراوانی ونعمت داره از اب وفراواتیه باران، درخت، آب‌وهوای بکر وتمیز وچقدر زمین های سر سبز وخیابان های تمیز داره وهمه ی خانواده های ثروتمند هست که همه خونه های چندین خوابه واستخر وجکوزی ودریاچه های بزرگ جلوی خونه ها ویا مثل استاد خونه ی روی اب دارن، وسائل تفریحی، اروی وانواع مسافرت ها میرن، واین فراوانیه حال خوب وزندگی خوش داشتن من اصلا تا قبل از سریال زندگی در بهشت، نمیدونستم افرادی هستند اون سر دنیا در بهشت دنیوی هستند ومنم این درخواست ها درمنم شکل گرفت ، منم میخوام زندگی رو به ارامش ترین شکل وثروتمند زندگی کنم

    6_نژاد پرستی «فکر میکردم ایرانی ها ی مهاجر وسیاه پوستان در امریکا خدمت کار امریکایی ها هستند (دلیل این باور رفتارهای مردمم با افغان ها همیشه فکر میکردم اگه توی کشور غریبه باشم سربار هستم ودارم حق اون ملت رو من به نا حق میحورم وجای یکی از اون ملت رو من گرفتم ، ولی(سریال زندگی در بهشت شما رو دیدم که یه ایرانی چقدر ثروتمند هست که حتی امریکایی هاپردایس رو میبینند شوکه میشوند، ویا اون اقای سیاه پوست دوستون که چقدر ثروتمند وچند شغل بی ربط بهم رو داشت ولی طرف با عشق به همشون میرسید ومن چقدر دوست مهربون وشجاع وپر کارتون رو تحسین کردم، ویا شما اعتماد به نفس رو توی سفر به امریکا یاد دادین مثل اون قسمت که توی پارکی خواننده میخوند وهمه از جون تا پیر میرقصیدن چندین خانم سن بالا کنار هم بزن وبرقص داشتن ومریم جون ازشون فیلم میگرفت واون خانم گفت چرا از ما فیلم میگیری استاد من اون لحظه رنگم پرید ومن اب دهنم به سختی پایین رفت همش توی ذهنم بود امریکایی ها با ایرانی ها لج هستند الان به مریم جون گیر میدن ولی بااعتماد به نفس وجوابی عالی که مریم جون تو استین داشت گفت من لذت میبرم که شادیه مردم رو ظبط کنم وخانمه با لبخند بیشتر شلوغ کاری وبا مزه بازی در میورد واقعا دمشون گرم چقدر مهربون ومودب هستند

    7_خشونت «امریکایی هازو مردمی وحش وبی رحم میدونستم چون مارو از طرف مدرسه موزه جنگ کرمان بردن وعکس هایی بودن ومقاله های دربارهی وحشی گری سربازان امریکایی وتجاوزهایی که به زنان کرده بوذن ومستندهای وحشت ناکی نشون ما دادن، که دل سنگ رو هم به درذ میورد ومن کلا از لباس ارتشی متنفر بودم، ولی (باسریال زندگی در بهشت دیدم استاد چقدر لباس ارتشی میپوشند من حس خشونت بهم دست میداد ولی توی کامنت ها بچه ها اون رو به سبزیه ارامش وصلح وطبیعت بکر تشیه کردن واین مقاومت لباس ارتشی برای من ریخت به لطف خدای مهربان

    8_کسب وکار اونجا برای خود امریکایی ها سکه هست ولی برای مهاجر ها نه (دلیل فیلم های نژاد پرستیه که دیدم من خیلی اخباری نبودم ولی فیلمی خیلی و هرچی بدی تو ذهنم مونده فقط به خاطر فیلم های نامناسب هست 😐 وادم های زرنگ وپرویی داره امریکا وزبون باز هستند ولی (سریال زندگی در بهشت دیدم مردم راستگو ومهربون داره وحتی کمک هایی که به استاد میکنن به قول استاد شاید برای برادرش نکنه که در حق من میکنند، خدایا شکرت بابت این همه تنوع در ادم ها و فرهنگ ها منم به راه خوب رویان ونعمت داده هاراهنمایی کن.

    امریکا جایی برای اندیشه های ازاد وراحتی ولذت بردن از زندگیست خدایا منم رو هدایت کن به بهترین مسیر

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    نسرین سپه وند گفته:
    مدت عضویت: 1781 روز

    با سلام استاد

    در ابتدا باید خدا را شکر کنم

    خدایا ممنونم بخاطر دیدن این فایل خیلی خوب وذهنیتی که پیدا کردم

    خدایا ممنونم به خاطر دیدن صحنه زیبا و نم نم باران

    خدایا ممنونم بخاطر تقارنی که در درختان وجود دارد

    خدایا ممنونم که من را راهنمایی می کنی و بهم آگاهی میدی

    خدایا ممنومنم بخاطر این که تونستم قدمی در راه هدف بردارم.

    میخام با اجازه استاد نظر و دیدگاه ام رو بنویسم

    در ابتدا من اصلا ذهنیت خوبی راجع به امریکا نداشتم و فکر می کردم که کشور بسیار ناامنی است و پر از آشوب و هرج و مرج است.

    مردم بسار خشنی دارد که تا با هم بحث و صحبتشان می شود اسلحه کشی دارند و قانون هم نمی تواند آنها را آرام کند.

    خانواده و بنیان آن به شکل واقعی وجود ندارد و سرشار از خیانت است و به راحتی در همه جا به هم خیانت میکنند.

    تصور می کردم در خیابان با هر صحنه ای می توان روبه رو شد.

    کشور نژاد پرست آن را می دیدم که بر سیاه پوستان ظلم می شود و آنها طرد شده هستند.

    پلیس امریکا را طوری فکر می کردم که حتی نمی توان از کنار آنها رد شو و و باتون به دست منظر ضربه زدن هستند.

    خلاصه آن را از نظر اجتماعی و فرهنگی اصلا مناسب نمی دانستم.

    ولی با دیدن سفر به دور امریکا نظرم از پایه عوض شد. خدای من چه کشوری است چه نظم و ترتیبی. چه آرامشی. چه محبتی. چه سرزندگی و شادمانی. چه امنیتی. چه ثروتی این کشور را گرفته است و تمام این ها را فرکانس خوب مردم آن می دانم.

    برای کشورم و تلویزیونم و اخبار متاسفم که این بدبینی را برای ما ایجاد کرد.

    خدایا من این کشور چقدر زیبایی دارد. چه آبهایی دارد. چه ثروتی عظیم دارد. چه قدرتی دارد. چه آب و هوایی دارد. چه ساختمان هایی دارد ..

    تا حال هیچ وقت نخواستم و دوست نداشتم به این کشور و اروپا سفر کنم ولی الان آرزو می کنم که بتوانم سفری به این کشور و اروپا داشته باشم.

    از ذهنیتی که داشتم میترسیدم برای من با رفتن با این کشور اتفاقی بیوفتد ولی الان کلا پذیرای آن هستم.

    تمام تغییر ذهنیت را مدیون آشنا شدن با این سایت و استاد بزرگوار و فایل های سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت می دانم.

    بهشت واقعی اونجاست و با سریال زندگی در بهشت ما بهشت را دیدیم.

    استاد از شما ممنونم و شما را دستان خدا می دانم که فراوانی. ثروت. و…را به ما نشان دادی تا خدا را به این واسطه بهتر ببینیم.

    به امید روزی که در فلوریدا با شما قرار ملاقات بگذارم.

    خدایا پناه آرزوهایم باش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    فاطمه حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2294 روز

    سلام بر استاد موفق و دوست داشتنی و دوستان عزیزم در این سایت.

    استاد من قبل از آشنایی با شما تصورم از امریکا اینطوری بود. که خانواده اصلا استحکام نداره ازدواجها همش به جدایی میکشه بچه ها در به در و بیچاره میشن یا اگر هم جدا نشن بچه ها را در سن ۱۸ سالگی به خاطر هزنه زندگی مجبور میکنن که برن مستقل زندگی کنن. مردان و زنان همه به هم خیانت میکنند و زنا و فحشا خیلی عادی و رایج است. فکر میکردم بچه ها وقتی مستقل میشن دیگه سراغی از پدر و مادر ها نمیگیرن و اصلا مهر و عاطفه وجود نداره. فکر میکردم اصلا نمیدانند خدا کیه و چیه و فقط میخورنو میخوابن و عاشق روابط نامشروعند. اینقدر بچه از این طریق تولید میکنند که نمیدانند چکار کنند میذارن توی سطلهای زباله.

    در شرکتهای خصوصی و عمومی از زنها سوء استفاده میکنند و زن یک ابزار پول درآوردن و هم ابزار جنسی برای مردان است. فکر میکردم هرکس می روده به امریکا یا کشورهای غربی اونجا فاسد و بد میشود.و بدترین شغلها را به آنها میدهند و فقط میتوانند شکمشان را سیر کنند. فکر میکردم قتل و غارت و بیرحمی و کلاه بردای آنجا رایج و خیلی عادی و سفید پوستان بهترین و سیاهپوستان بدبخت ترین مردمان آن دیارند. فکر میکردم آنجا حیوانات درنده و وحشی فراوان است و نا امنی بیداد میکند.خواننده ها و بازیگرانی که قبل از انقلاب رفته اند و هی از ایران و دلتنگی هایشان میخوندن من فکر میکردم آنجا آنقدر بدبختند که خدا خدا میکنند برگردن ایران ولی دولت اجازه ورود نمیدهد دلم براشون میسوخت.فکر میکردم در این کشورها فقر و بدبختی بیداد میکند و یک عالمه کارتون خواب دارد. خب همه اینها را یا خوانده بودم یا شتیده بودم یا توی فیلمها دیده بودم. مثلا میگفتند کسانی که مثلا اینجا معلم یا کارمندی بودند بروند آنجا خیلی هنر کنند یک کارگر رستوران میشوند.گفته بودند هرکس میخواهد در زمینه ارتباطات نادرست خیلی آزاد باشد به اون کشورها میرود و … ک اینکه کشورهای غربی همیشه در فکر چپاول دیگر کشورها از جمله ایرانند تا ثروت کشورهای مثل ایران را ببرن و مردمانشان را سیر کنند و همش سلاحهای مرگبار میسازند و بانی اینهنه جنگ و خونریزی و بدبختی خاور میانه همش آمریکاست. فکر میکردم اینهنه مرگ بر آمریکا که ایرانیها میگن ملت آمریکا از تلوزینها میبینند و حالا چقدر عصبانی اندو اگر یک ایرانی برود آنجا راحتش نمیذارن و اذیت میکنند یا میکشنش و اینها.

    خب در صورتی که در تمامی فایلهای رایگان سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت خلاف همه اینها به من ثابت شدو کلا نظرم برگشت و استاد الان خانواده ام هم این باورها را دارند توی تعطیلات عید بیشتر فایهای سریال زندگی در بهشت را مخصوصا اونهایی که drown گدفته بودین را میدادم پدرم نگاه میکرد اینقدر از زیباییهای امریکا و نعمتهای فراوان آنجا شگفت زده شده بود که نگو. خدا از رسانه های دولت ایران نگذره. من اینها را از زمانی که خودمو شناختم میشنیدم توی مجلات میخواندم دوستان تعریف میکردن و مخصوصا مخصوصا مخصوصا تلوزیون ایران که چه از طریق اخبار میگفت و چه بصورت فیلم میساختند و من میدیدم یام میاد فیلمهایی میدیدم که طرف هرچی داشت فروخته بود و رفته بود امریکا هنوز نرسیده پولهاشو زده بودن و بعدش بخاطر سیر کردن شکمش شده بود کارگر یک رستوران که رستوران دار هم چقدر ظالم بود و یا توی اخبار دائم میگفتد در آمریکا پلیس بی دلیل تعدادی را کشته یا سفید پوستان سیاهپوستان را میکشند یا بیکاران روز به روز در حال افزایش اند و تورم چنین و چنان.

    اما در این سریالها شغل و نعمت فراوان دیده میشد نوعدوستی و حس کمک کردن به دیگران به وفور دیده میشدیکبارشما و خانم شایسته کلی خرید کردین و وقتی داشتین حساب میکردین همش شد ۱۰۰ دلار یعنی درآمد روزانه یک کار گر آنجا. در صورتی که حقوق روزانه یک کارگر در ایران ۱۰۰ هزار تومان است که ۱۰۰ هزار تومان مبشه ۵ کیلو برنج بدرد نخور. و وقتی توی فروشگاها چقدر انصاف و وجدان در انجام کار یا فروش دیده میشد. چقدر با روی باز از شما استقبال میشد برای کوچکترین چیزی از هم تشکر میکردند . طبیعت شگفت انگیز و نعمت بی حد فراوان بود. مردم دائم درحال خوردن بودند. کارتون خوابها چقدر مرتب و با کلاس شیک بودند که اونم شما گفتین اینا دیگه عادت کردن به این شیوه زندگی وگرنه دولت کلی امکانات و مکان زندگی و غذای رایگان بهشون میده ولی بازم ادامه میدن اونم بخاطر باورهای نادرست خودشان است که نمیخواهند تغییر کنند. چقدر شغل فراوان بود یادم میاد هروقت میرفتید توی فروشگاههای بزرگ خرید کنید دم فروشگاه زده بود به نیروی کار نیاز داریم. و این یعنی فراوانی. برای یک نمایشگاه پروانه ها چقدر هزینه کرده بودند. و اینکه ملت امریکا اصلا اخبار گوش نمیدادند که شعارهای مرگ برامریکای ایرانی ها رو ببینند و مثلا ناراحت بشن و من دیدم که نه تنها ناراحت نبودن اصلا ککشون نمیگزید اصلا نمیدونستن ایران کجا هست یادم میاد شما گفتید ایران و عراق رو یکی میدونن . به نظر من این ملت فقط به خاطر نداشتن حجاب ظاهری علط انداز شده اند وگر اونها واقعا انسانند به خاطر همین اینقدر غرق نعمت اند. به باورهای قبلی ام خندم میگیره چقدر احمقانه بودند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فردین ایران نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1777 روز

    سلام خدمت همه ی دوستان نازنین و همچنین یک سلام گرم و دلنشین به آقای عباسمنش و خانواده عزیزشون،

    خیلی ساده میخوام این موضوع رو توضیح بدم و چون اعتقادم رو بر این گذاشتم هرچه راحت بنویسم و قابل فهم تر برای همه هست این متن.

    1. همانطور که میدانید اخبار منبع خیلی مهمی هست راجع به این پیش داوری ها که بین مردم رواج پیدا میکند، ولی از نظر من این یک مدل قدیمی پخش شدن این پیش داوری ها هست چون الان با وجود فضای مجازی اخبار از طریق تلویزیون پخش نمیشه و از پلت فرم ها و برنامه های مختلف پخش میشود که برای مثال اخبار اون مرد سیاه پوست که توسط پلیس زیر ضرب و شتم قرار گرفت . این اخبار در تلویزیون و فضای مجازی پخش شد ولی موضوع مهم اینه که فقط به یک صورت پخش نشد ، به صورت های انیمیشن و عکس و کاریکاتور و خود این ژورنالیست هایی که در فضای مجازی فعالیت میکنند و هم چنین طنز پردازان و یکی از المنت ها، طنز پردازان هستند که به صورت خیلی مستقیمی روی ذهن ناخودآگاه آدم تاثیر میگذارد. چون وقتی میخواهید اطلاعات به صورت خیلی سریع به ضمیرناخودآگاه خطور کنه یک راه خیلی سریع آن ترکیب اطلاعات با احساسات هست که به حافظه بلند مدت میره

    . information + Emotion = long memory

    پس وقتی شما با خنده و یا با احساسات تلخ نگاه میکنید روی شما تاثیر شگرفی میگذاره و باور میکنید آره این درسته.

    2. دومین روش از طریق افرادی هست که اطلاعاتی گرفتند برای مثال از اخبار یا افراد دیگر که بیشتر اوقات غلط هست اطلاعات و میان بین دوستان و آشنایان آن حرف ها رو بیان میکنند که اولا یک موضوع برای حرف داشته باشند و اینکه آن موضوع رو با آب و تاب تعریف میکنند و جوری تغییر میدن اصل موضوع رو که یک دروغ بزرگ به اصطلاح بیان میکنند و ما هم باور میکنیم . إإإ چه جالب و اونجاست که اون باور در ذهن ما میشینه.

    3. سومین روش که خیلی جزو عامل های اصلی هست . من که آدم جوانی هستم از زمان مدرسه تا دانشگاه و کار هرسال 22 بهمن و ایام دیگه مرگ بر آمریکا گفتیم که این خودش ، خود به خود هیچی ام نباشه ذهن آدم به یک کشور بدبین میشه.

    4. و یک موضوع دیگه اینه که ما از افراد کمی پرس و جو میکنیم یا اطلاعات دریافت میکنیم . مثلا یکی از آمریکا میاد و یک توصیفی از آمریکا میکنه ما همون رو به عنوان توصیفی از آمریکا میپذیریم.

    مثلا خود من در آلمان زندگی میکنم و خیلی از این مهاجر ها میگن آلمان خوب نیستن و از این حرف ها ولی یک عده هستند که هیچ جای دنیا رو با آلمان عوض نمیکنند.

    5. موضوع دیگه اینه که ما یک موضوع رو فراموش نمیکنیم چون اطلاعات جدیدی دریافت نمی کنیم . مثلا من در آلمان نمیبینم که افراد هی راجع به هیتلر صحبت کنند ولی هر مهاجری میاد هی راجع به هیتلر صحبت میکنه و آلمانی ها اصن دوست ندارند در این باره صحبت کنند چون یک عالم اطلاعات دیگر رو دریافت کردند که میتونند راجع به آن صحبت کنند.

    6.یک مثال از خودم ، من یک آدمی هستم اگر با یک دزد هم صحبت کنم سعی میکنم یک چیز خوب ازش بیرون بکشم، چون همیشه قبل از صحبت با یک آدم جدید همیشه یک فیلتر ذهنی خنثی میگذارم بین خودم اون شخص که اگر اطلاعات خوبی بود ازش بیرون بکشم و یک فیلتر نمیگذارم از اطلاعات خودم که هرچی گفت بگم نه.

    خیلی مهمه که آدم گوش شنوا داشته باشه و درحین صحبت هی منتظر نباشه حرف خودش رو بزنه ، اگر اینجوری باشه ناخودآگاه طرف مقابل اون اخبار و اطلاعات رو به ما انتقال میده بدون اینکه متوجه بشیم ( امیدوارم این گزینه رو خوب توضیح داده باشم)

    چرا از آقای عباسمنش تاثیر میپذیریم وقتی فایل های راجع به آمریکا رو میبینیم ؟

    جواب: چون یک حس نزدیکی و عالی و خوبی بین ما هست که آقای عباسمنش را تا حدی هم الگو قرار دادیم . و همانطور که گفتم :(( احساس + اطلاعات = حافظه بلند مدت)) پس ما خیلی خوب میتونیم باور کنیم که اون پیش داوری ها درست نبوده.

    حرف آخر : بعضی موقع ها خیلی مهمه که تا چیزی رو ندیدیم پیش داوری نداشته باشیم ، اشتباه نکنید ، فقط در کشور ما نیست در خیلی از جاها این پیش داوری ها پیش میاد. پس بیایم حواسمون باشه قضاوت نکنیم همه چی رو به این زودی ، یک قاضی عادل و مهربان و بی نهایت در جهان وجود داره که کارش رو خوب بلده. سرمون تو کار خودمون باشه و اگر چیزی رو میخوایم بدونیم از آدم درستش اطلاعات بگیریم و خودمون یک کوچولو تحقیق کنیم.

    عاشقتونم ، در پناه خدا باشید .

    فردین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2546 روز

    سریال بهشت قسمت 174

    بنام او که هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو

    با سلام خدمت استاد عزیزم مریم جان و همه ی دوستای عزیزم

    خدایا شکرت که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال بهشت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار

    خدایا شکرت به خاطر وجود استاد عباس منشی که بقول خودشون هرچی که داره میگذره جوونتر و شاداب تر و پرانرژیتر میشن

    و عکس این فایل خودش گویای این مطلب هست

    خدایا شکرت به خاطر قطرات بارانی که داره از کلبه چوبی میچکه و بارانهای مداوم اما کوتاه فلوریدا ایالت همیشه سبز رو یادآوری میکنه

    استاد عزیز امروز صبح که از خواب بیدار شدم از خداوند کمک خواستم توی تمرین ستاره قطبی که بتونم کامنت این فایل رو بنویسم اونجوری که شایسته و برازنده این فایل باشه .دیشب من فقط تونستم کامنت های ی سری از بچه ها رو بخونم .شاید سه ساعتی طول کشید اونهمه آگاهی واقعا جای تحسین داره تازه من شاید 20 تاشون رو خوندم

    امروز صبح هم کامنت های محبوب رو خوندم و قلبم بجوش اومد و بهم گفت از بهشت بنویس از بهشت خدا آمریکا

    همون قلبی که همیشه طرفدار حق و حقیقته

    همون قلبی که تایید کننده هوبی و زیباییهاست

    همون قلبی که جایگاه وحده لا الله الا هو است

    همون قلبی که وقتی که پاک میشه آگاهی هایی رو به یادت میاره که با به یادآوردنشون آرام میشی و وصل میشی به منبع لایزال الهی

    قلبم داره میگه که بنویس که با دیدن آمریکا از طیق این سریال ها :

    ما رایت الا جمیلا شدی

    بنویس که :

    انا رایت حبیبی و سیدی و مولای فی هذا البلد مسمی با الکفر و الجور و الفسوق و العصیان فی بلدی

    بنویس که مردم آمریکا فقط :

    In God they trust

    اشک تو چشام حلقه میزنه .اون میگه بنویس و من فقط مینویسم عربی فارسی انگلیسی

    اصلا چه اهمیتی داره که با چه زبانی بنویسم وقتی هم فرستنده قلبه و هم گیرنده

    اصلا چه اهمیتی داره که من کی هستم و تو کی

    فقط مینویسم چون میگه بنویس. بنویس که اون بهشت وعده داده شده ای رو که بارها در قران در موردش خوندی و تجسم و درکش برات سخت بود رو توی آمریکا دیدی حسش کردی و درکش کردی

    بنویس که همونطور که از استاد عباس منشت یاد گرفتی وقتی تمام آیه هایی که در قرآن در مورد بهشت گفته شده رو کنار هم قرار میدی تجلی اونها توی دنیای مادی میشه همون آمریکایی که در سریال سفر به دور آمریکا و سریال بهشت دیدی .

    قران در مورد بهشت چی میگه؟

    سوره ی طور :

    17إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ نَعِیم

    18فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ

    19کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

    20مُتَّکِئِینَ عَلى سُرُر مَصْفُوفَه وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُور عِین

    21وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمان أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْء کُلُّ امْرِئ بِما کَسَبَ رَهِینٌ

    22 . وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَهٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ.

    23 . یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ.

    24 . وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ.

    17 ـ همانا پرهیزگاران در میان باغ هاى بهشت و نعمت هاى فراوان جاى دارند.

    18 ـ و از آنچه پروردگارشان به آنها داده، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه داشته است شاد و مسرورند!

    19 ـ (به آنها گفته مى شود:) بخورید و بیاشامید گوارا; اینها در برابر اعمالى است که انجام مى دادید!

    20 ـ این در حالى است که بر تخت هاى صف کشیده در کنار هم تکیه مى زنند، و (حور العین) را به همسرى آنها در مى آوریم!

    21 ـ کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مى کنیم; و از (پاداش) عملشان چیزى نمى کاهیم; و هر کس در گرو اعمال خویش است!

    22 – و از هر نوع میوه و گوشتى که بخواهند به آنان ارزانى مى داریم.

    23 – در آنجا جامى را از دست یکدیگر مى ستانند که در آن نه یاوه سرایى است و نه بزهکارى

    24 – و براى [پذیرایى از] آنان پسرانى است که بر گرد آنان مى گردند؛ [] چنانند که گویى مرواریدى هستند که نهفته اند.

    و سوره ها و آیه های دیگه ای که همین مفهوم ها در اونها تکرار میشه

    میگه بنویس که با دیدن این سریالها بهشت قرآن رو هر لحظه به یاد می آوردی

    میگه بنویس که با دیدن سریال سفر به دور آمریکا خیلی از آگاهی های قبل از تولدت رو به یادآوردی

    همون آگاهی هایی که قبل از زمینی شدنت در خودت داشتی و ذهنت کاری کرد که فراموششون کردی اونهم نا آگاهانه

    میگه بنویس که با دیدن سریال سفر به دور آمریکا طریق عشق رو آغاز کردی ، مسیر بهشت رو آغاز کردی و اومدی و اومدی .بزرگ شدی و رشد کردی تا جایی که لایق شدی و رسیدی به خود بهشت به پاردایس و مدتهاست که اونجا ساکن شدی و از نعمت هاش برخوردار

    میگه بنویس که با بهترین مرکب ها چه در خشکی (آرویو اسکوتر) چه روی آب( قایق و جت اسکی) و چه در هوا( درون) سفر کردی و طی طریق کردی نه با پای زخمی و برهنه و با گاری زهوار دررفته و دیدی که مسیر بهشت :

    نه از یک بیابان بی آب و علف

    نه از سنگلاخ ها و دره های عمیق

    نه از وادی تارکی و ظلمت

    نه از جنگل های پر از حیوانات وحشی و درنده

    ونه از روی پل صراطی که به باریک مو و به تیزی لبه شمشیره میگذره اون چیزی که توی ذهن تو کردن

    بلکه :

    از سرزمین وسیع و پهناور و سرسبز و آباد

    از جاده های عریض و روشن

    از مسیرهای صاف و هموار

    از پارک های پر از آهوان زیبا

    از پل های عریض روی رودخونه ها که مثل باند فرودگاه میمونن میگذره

    میگه بنویس که مسیر بهشت نه با سختی و ریاضت و رنج و غم و اندوه و بر سزدن های شبانه و آه و ناله کردن در شب و روزهای خاص بلکه با راحتی و شادی و رقص و پایکوبی همراهه همون چیزهایی که سالها تو رو از تجربشون دور کردن به واسطه شنیده های دروغین .همون چیزهایی که سایه غم رو رو قلب تو می انداختن و و قلب تو ازشون گریزان بود

    میگه بنویس که در مسیر بهشت خبری از جنگ و خشونت و عصیان و سرکشی نبود بلکه همه آرام بودن .همه در صلح هم با خودشون و هم با دیگران .خبری از مردمان اسلحه به دست در هر کوی وبرزن و کشت و کشتار نبود .تازه هر جا که میرفتی با آغوش باز از تو و همراهانت استقبال میکردن. گلهای خونشون رو به تو نشون میدان .باهات ساعت ها در حیاط خونشون پینگ پنگ بازی میکردین .هر جا میرفتی برات دست تکون میدادن و تو روت میخندیدن .آره هون هایی که سال ها میدید که مشت مردم کشورت گره میشد و مرگشون رو می خواستن و سرنگونیشن رو و تو قلبت گواهی میداد که دارن اشتباه میکنن اما همرنگ جماعت میشدی گوسفند میشدی و همون کارهایی رو میکردی که بقیه میکردن .همون چیزهایی رو میگفتی که اونا میگفتن اما قلبت ناراحت بود

    مستندات: صحنه های ملاقات کردن اون خانم با مادرش ، رفتن استاد پیش دوستش تام .دیدن اون خانم و شوهرش توی استیت پارک ، دیدن مردم شاد کنار دریا و بیرون استادیوم ، برخورد مغازه دارها با مریم جان و استاد ، برخورد خانواده راسل با ساتاد و مریم جان

    میگه بنویس که در مسیر بهشت کسی خودش رو توی جلباب و ردا مخفی نمیکرد تا طی طریق کنه بلکه یا برهنگان رو دیدی یا پرنیان پوشان .اونوقت یادت می اومد که توی قرآن هم از لباس پرنیان صحبت شده اونم توی بهشت اونم برای مردان و زنانی که کنار هم هستن .اونوقت باورت میشد که اصل چیز دیگریه و خرقه و ظاهر ملاک و معیار نیست . اونوقت شک کردی به ردای خودت و پاره کردی اون حجابی که زنجیر کرده بود تو رو و پوشیدنش برای دیگران بود نه خودت

    مستندات : تمام قسمت های مربوط به ساحل سی ساید و قسمت مربوط به چشمه پسر موری که کلا دید من رو نسبت به حجاب و پوشش عوض کرد و حتی صحنه های مربوط به لباس نپوشیدن استاد. نمیدونین چه بار سنگینی از دوش من برداشته شد منی که توی خونه جلوی دامادمون هم روسری میپوشیدم . منی که به خاطر حرف مردم چادر میپوشیدم و عذاب میکشیدم

    میگه بنویس که در مسیر بهشت نیازی به پاسبان در جلو و عقب قافله نبود چون اونجا وادی ایمن بود .نایزی نبود که بترسی از اینکه دختر هستی و ممکنه چه بلایی به سرت بیاد یا اینکه اموالت به سرقت بره چون ساکنان مسیر بهشت چشم و دلشون پر بود از تعمت ها .چون اونجا حریم ها رعایت میشد. به ظاهر حریم فیزیکی نبود اما حریم روحی و روانی از درون کشیده شده بود:

    مستندات: صحنه های مربوط به اومدن اون دخترها تنها کنار ساحل، صحنه های مربوط به اومدن پکیج های استاد و موندنشون دم در، صحنه ی مربوط به خوابیدن اون خانم با اون پوشش کنار ساحل سی ساید

    میگه بنویس که در مسیر بهشت خبری از کمبود نبود .خبری از خشک شدن دریاچه ها و رودخانه ها نبود .خبری از کمبود برق نبود .هر جا که اطراق میکردی فراوانی بود و آب بود و آبادانی . و همین ها خط بطلان کشید بر تمام کمبود منابعی که تو رو مسئولش میدونستن به خاطر اینکه هر وقت دلت میخواست ماشین لباسشوییت رو روشن میکردی .هر وقت دوست داشتی حیاط خونت رو میشستی .هر وقت عشقت میکشید دوش میگرفتی و اونوقت بود که توی فیلم های برنامه کودک انگشت نشانه به سمت تو بود برای این اسراف هات !!!!!!!!!!!!!

    میگه بنویس که در مسیر بهشت آمریکایی هایی رو میدیدی که مشغول تفریح و خوشگذارانی بودن با بچه هاشون چه در خشکی چه در آب چه در غار. و همین اون تصور تو رو که آمریکایی ها از صبح تا شب سر کارن وو فرصتی برای تفریح ندارن دود شد و رفت هوا

    مستندات : صحنه های مربوط به رفتن استاد و اون افراد داخل غار، صحنه های مربوط به اون خونواده ای که با استاد اینا رفتن قایق سواری، صحنه های مربوط به اومدن خانواده های راسل و جولی ، صحنه های مربوط به رژه قایق های تفریحی

    میگه بنویس که در مسیر بهشت خانواده هایی رو دیدی که کنار پدر مادرهاشون بودن محکم و قدرتمند و خبری از خیانت و جدایی والدین و ویلان و سرگردان شدن بچه هاشون نبود مثل خانواده راسل و جولی و …..

    میگه بنویس که در مسیر بهشت تعدد فرزندان رو دیدی و در رفاه بودنشون رو که نشان از بی نیازی مالیشون داشت و همین شکوه ثروت در آمریکا در ذهنت بولد کرد و خط بطلانی کشید بر فقری که در مورد آمریکا میشنیدی

    مستندات: دیدن خانواده راسل و جولی و همسایه های تمپایی

    میگه بنویس که صداقت ،احساس مسئولیت و وجدان کاری، بی ریایی و خود بودن رو که همیشه در جستجوش بودی توی جامعه خودت و حلقه ی مفقوده اطرافت بود رودر مسیر بهشت دیدی و تجربه کردی

    مستندات: دیدن افرادی که برای تعمیرات به پاردایس می اومدن که حتی در نبود استاد و مریم جان هم کارهاشون رو درست انجام میدادن

    میگه بنویس که در مسیر بهشت پدر و مادرها ابراهیم وار فرزندانشون رو رها میکردن چیزی که تو خلافش رو در سرزمین خودت شاهد بودی و مد شده بود وابسته بودن به والدین رو

    مستندات: رها کردن بچه ها توی آب چشمه پسر موری، رها کردن بچه ها توی مواب یوتا، مستقل بودن بچه های خانواده جولی و راسل

    میگه بنویس که در بهشت آمریکا بارها توی پارک ها و کنار دریا مردمی رو دیدی که:

    متکئین علی سُرور متقابلین بودن با نهایت ادب و احترام و دور تادورشون حوریان خوش اندام در گردش و دوران در کمال آزادی و احترام

    مستندات : جمع شدن افراد کنار دریا روی صندلی ها، جمع شدن همسایه ها توی استیت پارک ها

    میگه بنویس که در بهشت آمریکا رنگ و نژاد و زبان و قبیله و دین مهم نبود و همه در کنار هم در امن و امان و با کیش و آیین خودشون زندگی می کردن و همه از خوان نعمت گسترده برخوردار

    مستندات: حضور خانم های محجبه در کنار دیگر خانم ها در فروشگا ه ها ، هواپیما و لب دریا ؛ حضور آمیش ها در قسمتی از آمریکا با کیش و آیین مخصوص خودشون

    میگه بنویس که در بهشت آمریکا آزادی ها همه مشروع بود و نامشروعی وجود نداشت چه در مورد روابط چه در مورد شراب و اسلحه چه در مورد سیگار چه در مورد دین و مذهب .

    مستندات: وجود مکان های خاص برای افرادی که دوست داشتن شراب مصرف کنن، ممنوع بودن خرید سیگار برای افراد زیر 18 سال، بودن مبلغ های مذهبی در مرکز خوشگذرانی و….

    و چه خوب به یاد میارم که منشا تمام اون آگاهی های نامناسب که آگاهی های اصیل من رو مدفون کرده بودن:

    تلویزیون و رسانه ها بودن . چون من نه در خانوده ای مذهبی بزرگ شده بودم و نه پدر و مادرم آدم های سیاسی بودن که ذهنشون درگیر این مسائل باشه. نه اهل بحث و مشاجره و درگیری کلامی و لفظی در مورد مملکت خودمون یا کشورهای دیگه بودن .بنابراین ورودی از طرف خانواده در مورد آمریکا به من داده نشد که صحت یا سقم اون مورد سوال باشه .هرچند که قلب من همیشه با این ورودی ها مخالف بود و اکراه داشت از پذیرفتنشون اما ذهنم اونم هم به طور ناخودآگاه اینها رو توی خودش داشت و با خودش حمل میکرد هرچند که سنگینی میکردن بر قلب و روحم.

    و کاری که سریالها با من کردن:

    به یادآوردن آگاهی های فراموش شده من بود.

    یادمه استاد شما در دوره دوازده قدم گفتین که بعضی وقتها ما لازمه ی چیزهایی رو از یاد ببریم نا آگاه بشم و بعضی وقتها لازمه که ی چیز هایی رو به یاد بیاریم

    و من با به یادآوردن اینهمه آگاهی ناب در مسیر بهشت به آرامش رسیدم

    همون آرامشی که شما اون رو آرامش در پرتو آگاهی نام گذاری کردین

    سپاس استاد بزرگوار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  10. -
    صبا گفته:
    مدت عضویت: 1989 روز

    استاد قشنگم سلام….سلام بر مریم جان عزیزدلم و سپاس برای زحماتی که در آماده‌سازی این سریال‌های زیبا کشیدی…ممنونم ازت

    و اما موضوع کامنت امروز…. در اینکه سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت نه فقط باورها و ذهنیت مرا درباره امریکا عوض کرد، بلکه تمام باورهای من را راجع به قانون، زندگیم، جهان، عزت نفس و علاقه‌مندی هایم تغییر دارد….به معنای واقعی کلمه انقلابی عظیم در من ایجاد کرد… به طوری که بعد از تماشای این سریال‌ها از خودم سوال‌هایی می‌پرسیدم که نشان می‌داد چقدر متحول شده‌ام. برای مثال متوجه شدم دیگر رغبتی به انجام خیلی از کارها و داشتن خیلی چیزها ندارم.

    و اما امریکا

    بخش اول: دیدگاه من قبل از مشاهده «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت»

    1. بنیان خانواده و روابط خانوادگی

    من از نوجوانی به شدت پای فیلم‌های سینمایی هالیوود می‌نشستم و آرزوی زندگی در چنین کشوری را داشتم. اما تصوراتم محدود به همین فیلم‌ها بود. معمولا در این فیلم‌ها پدری را تنها در کنار دختر نوجوانش یا مادری را در حال کار در یک شرکت بزرگ میدیدم. تنهایی!! این تمام ذهنیتی بود که من راجع به خانواده در امریکا داشتم. اینکه مجبورم برای زندگی در این کشور تنهایی را تجربه کنم و فرزندم را بدون پدر بزرگ کنم.

    خیانت موضوع جذاب دیگری بود که بن‌مایه این فیلم‌ها را تشکیل می‌داد. یادم هست که این موضوع را چگونه به تصویر می‌کشیدند و من احساس میکنم این مسئله یک اتفاق ناگوار اما کاملا طبیعی در امریکاست و باید با آن کنار آمد.

    علاوه‌بر فیلم‌ها و سریال‌ها، اخبار و مقاله‌هایی که در این باره می‌دیدم هم این باور را در من تقویت می‌کرد. خوب به یاد دارم که در اخبار یا از زبان یک کارشناس مذهبی شنیدم تمام بدون استثنا تمام!!!! مردهای امریکایی روابط آزاد را یک بارم که شده بعد از ازدواج تجربه کرده‌اند و زن‌های امریکایی داشتن دوست جنس مخالف را برای روابط نامشروع عادی می‌دانند. همان لحظه احساس ناامنی سراسر وجودم را گرفت. چون من یک دختر هستم و پایه‌های این چنین متزلزل خانواده برایم بسیار تلخ و اضطراب‌زاست.

    مسئله به اینجا ختم نمی‌شود. باور داشتم که در امریکا اصلا خانواده‌ای وجود ندارد و همه مجرد زندگی می‌کنند. خنده‌دار است اما واقعیت دارد. حتی وقتی برج‌های بزرگ را در نیویورک می‌دیدم این صدای ذهنم بود: خب معلوم است که باید این‌قدر خانه بسازند. چون هر کسی به یک واحد نیاز دارد!!!! زندگی خانوادگی برایم معنا نداشت.

    فکر می‌کردم پدر مادرها منتظرند بچه‌هایشان 18 ساله شوند و آن‌ها را از خانه پرتاپ!! کنند بیرون. تا خودشان سر فرصت طلاق بگیرند و جدا زندگی کنند. انگار منتظر این‌ها بودند. والدین اصلا بچه دوست ندارند و از روی اجبار و برای کنترل جمعیت فرزنددار شدند. به فرزندانشان به چشم اضافی نگاه می‌کنند. اگر دیر به منزل بیایند یا اصلا نیایند برایشان اصلااااا اهمیتی ندارد. سلامتی و تحصیل فرزندان برایشان مهم نیست. حتی یک بارم آن‌ها را در آغوش نمی‌کشند. این عدم محبت والدین را در فیلم‌هایی دیدم که پدرمادرها نوزادشان را در اتاقی دیگر می‌خواباندند و یا وقتی که با بی‌رحمی آن را تنها می‌گذاشتند و به سرکار می‌رفتند. محبتی بین آن‌ها نبود. پدر مشروب می‌خورد و بداخلاقی می‌کرد. مسوولیت بچه‌ها را قبول نمی‌کرد. مادر درمانده شده بود و …..

    2. روابط اجتماعی مردم

    بارها از کارشناسان تلویزیون ایران و معلمان مذهبی‌ام شنیده بودم که انسان‌های امریکایی و اروپایی بسیار سرد برخورد می‌کنند. روابط دوستانه ندارند و اگر یک نفر از شدت بیماری در وسط خیابان بیفتد هیچ‌کس حتی به او نگاه هم نمی‌کند. همه بی‌تفاوت از کنارش می‌گذرند و می‌گویند به ما ربطی ندارد. او همان‌جا خواهد مرد!!! و پلیس خیلی تحقیرآمیز جنازه‌اش را منتقل می‌کند.

    حتی کسی از خانواده‌اش به دنبال او نمی‌آیند. کسی به دیگری کمکی نمی‌کند. اگر نیاز به کمک داشته باشی باید پول بپردازی و کلی خواهش کنی.

    3. میزان امنیت اجتماعی

    و باز هم بسیار در سریال و فیلم هالیوودی و اخبار ایران دیدم که امنیت در امریکا معنا ندارد. با اسلحه هر لحظه ممکن است کشته شوی. به خانه‌ات حمله کنند و در خواب تو را بکشند. حتی در خیابان‌ها هر راننده‌ مستی ممکن است تو را زیر بگیرد. وقتی خانه‌ها را بدون در ورودی و دیوار حیاط می‌دیدم احساس ناامنی بیشتری به من می‌داد. خصوصا در شب‌ها فکر می‌کردم هر کسی به راحتی می‌تواند وارد منزل شود.

    زندگی در امریکا مساوی است با یک عمر دلهره و عذاب ترس از مرگ خودت یا فرزندانت. حتی فکر می‌کردم حتما هر خانواده‌ای حداقل یک فرزندش را در کوچه و خیابان مرده پیدا کرده است. این نگاه با فیلم‌هایی مثل پلیس آهنی شدت گرفته بود. بخاطر قاچاق مواد مخدر و قتل بسیار پلیس‌ها توسط بزه‌کاران، مجبور شده بودند از پلیس‌های رباتی پوشیده از آهن استفاده کنن!!!!!! ببینید چه بلایی بر سر باورهای آدم می‌آورد.

    4. طبیعت این کشور

    یک دید من از طبیعت کشور فیلم‌های تگزاس بود. هرج و مرج و خشکسالی و آفتاب سوزان. دید بعدی که داشتم تمیزی سطح شهر بود. همان‌طور که در فیلم‌های هالیوودی دیده بودم شهرهای زیبا با آسمان‌خراش‌های عظیم و تمیز بدون کوچک‌ترین زباله‌ای بر زمین.

    5.آزادی های مشروع یا نامشروع

    هرج و مرج! بهترین عبارتی است که می‌توانم درباره امریکای قبل از سریال‌های استاد بگویم. پر از سوء‌استفاده از آزادی. موسیقی‌های ناهنجار، پر از انسان‌های خدانشناس که به دنبال عیاشی هستند و به هیچ‌کس رحم نمی‌کنند. همه با هم روابط نامشروع دارند و به گفته یکی از کارشناسان مذهبی در آینده امریکا با سیل عظیمی از فرزندان نامشروع روبرو خواهد شد. مصرف آزاد و بی‌رویه مواد مخدر و مشروب در جای جای شهر حتی مدارس و جالب است که آماری منتشر شد در ایران که تمام دختران دبیرستانی در امریکا و اروپا در دوران مدرسه باردار می‌شوند و سقط جنین را تجریه می‌کنند.

    فکر می‌کردم تمام پدران امریکایی در حال تجاوز به فرزندانشان هستند و از آن‌ها بهره‌کشی جنسی می‌کنند. بعد آن‌ها را رها می‌کنند و مادران هم چیزی نمی‌گویند. چون اصلا احساسی در آن‌ها وجود ندارد.

    قوانین راهنمایی رانندگی رعایت نمی‌شود. چون شعار این کشور آزادی است و هر کسی هر کاری می‌خواهد می‌کند از قاچاق گرفته تا قتل و آدم کشی.

    این کشور پر است از دیسکو و کازینو. مردم و خصوصا ثروتمندان هر شب به کازینو می‌روند و آن‌جا هر کاری می‌کنند. تمام دختران موردتجاوز قرار می‌گیرند. جالب است که این مورد را با تکرار همیشگی آمار بالای تجاوز در امریکا اخبار ایران اعلام می‌کند.

    6. انسان دوستی یا نژاد پرستی و خشونت

    با اخباری که در ایران 24 ساعته درباره ظلم بزرگ مهاجران امریکایی به بومیان امریکا پخش می‌شود نمی‌توان انتظار داشت ما باورهای خوبی در این مورد داشته باشیم. حتی چندین کتاب در این زمینه دیدم که چطور امریکایی‌ها سرخپوستان را کشتند و الان هم تمام سیاه‌پوستان تحت ظلم آن‌ها هستند.

    7. میزان آزادی های مذهبی

    هر کسی را که دین اسلام داشته باشد از حقوق خود محروم می‌کنند. مردم به باحجاب‌ها و ریش‌دارها اهانت می‌کنند. با آن‌ها خریدوفروش و تجارت نمی‌کنند و کتک می‌زنند. روسری از سرشان می‌کشند و آن‌ها را ترد می‌کنند. در انتخاب شغل محدود هستند و مجبورند در مدارس و دانشگاه حجاب را بردارند.

    ادیان دیگر اما وضعیت بهتری دارند. اما در کل فقط یهودیان موردستایش و احترام هستند.

    8. کیفیت کسب و کارها

    درباره این بخش طبق همان فیلم‌ها و سریال‌ها فکر می‌کردم عده کمی ثروتمند هستند و کسب‌وکارهای پولساز را در اختیار دارند. بقیه مردم در فقر و به زیر پل‌ها زندگی می‌کنند. درآمد زیاد است اما هزینه‌ها آن‌قدر بالاست که صرف مالیات و خرید لوازم ضروری می‌شود. بنابراین سفری و تفریحی هم در کار نیست. آدم‌ها مثل ربات فقط در حال رفت‌وآمد بین منزل و سرکار هستند. در اخبار گفته می‌شود که در امریکا موقعیت‌های ناب در انحصار عده‌ کمی است. باقی مردم در حال مردن از فرط گرسنگی هستند.

    کیفیت محصولات بالاست اما اینقدر گران است که کسی قدرت خرید ندارد.

    9. صداقت مردم

    فکر می‌کردم مردم امریکا در کسب‌وکار صادقند. چون کیفیت کالاها را میدیدم. اما با یکدیگر بر سر پول در حال کلاه‌برداریند. رفتار خوبی با هم ندارند. اصلا نمی‌خندند و لبخند از یادشان رفته است.

    تا اینجا باید بگویم جهان برپایه عدالت بنا شده. خودم بسیار تعجب کردم از این حجم از افکار آلوده، محدودکننده و ویروسی نسبت به این کشور زیبا که من داشتم. من از نوجوانی آرزو داشتم به این کشور بروم به یک دلیل: آزادی و نداشتن حجاب. اما با این همه افکار محدودکننده مطمئنا هیچ‌وقت راهی به این کشور پیدا نمی‌کردم و اگر مهاجرت هم می‌کردم طبق قوانین جهان مطمئنا پا به یک جهنم پر از فقر، تنهایی و تجاوز و بدبختی و دزدی می‌گذاشتم!!!

    بخش دوم: دیدگاه من بعد از مشاهده «برنامه سفر به دور آمریکا» و «سریال زندگی در بهشت»

    1. بنیان خانواده و روابط خانوادگی

    بعد از اینکه در تابستان 99 مستند سفر به دور امریکا را تماشا کردم، سروصداهای ذهنی فرصت لذت تماشای این سریال را از من گرفت. چقدر زیبا بود وقتی مریم جان از خانواده‌هایی که کمپ داشتن فیلم می‌گرفتند. وقتی استاد بر سر معنی لغتی با میکائیل شرط گذاشته بودند و به سراغ خانواده‌ای رفتند که با سه فرزند خود در پارک ایالتی امریکا تفریح می‌کردند خانواده‌های امریکایی را دیدم. دیدم که پدرهای خانواده چقدر برای آسایش و تفریح فرزندانشان تلاش می‌کنند. فهمیدم که آنان هم مسوولیت‌پذیرند. دیدم مادرهای خانواده را که کنار رودخانه‌ها و استخرها فرزندانشان را مراقبت می‌کردند با حوله خشک می‌کردند با آن‌ها بازی می‌کردند و مواظب شان بودند. برایم جالب بود دیدن مادرهایی که مثل مادران ما محبت بلدند. مسوولیت می‌فهمند. و چقدر برایم عجیب بود تعداد زیاد فرزندان هر خانواده. ابتدا فکر می‌کردم با دوستان شان به تفریح آمدند. ولی وقتی استاد می‌گفتند این خانواده با بچه‌هایشان می‌فهمیدم که من غرق در ذهنیت غلطم هستم.

    آن قسمتی که دختر زیبا و کوچکی مریم جان را به داخل ماشین خودشان برد و همه جا را نشانش داد. وقتی استاد گفتند که این دختر نوه این زن و مرد است تلنگری خوردم. فکر نمی‌کردم والدین امریکایی احساس مسوولیت داشته باشند چه رسد به پدربزرگ و مادربزرگ‌هایشان!!!!

    آن آقای مهندس 70 ساله‌ای که اینترنت آر-وی را ارتقا داد با فرزندان بسیاری که داشت و حتی در آن سن نوزادی داشت مرا به تعجب واداشت که چطور تا این حد به کانون گرم خانواده اهمیت می‌دهند.

    اما باورهای من درباره خانواده‌دوستی امریکایی‌ها آنجایی زیرورو شد که خانواده دوست‌داشتنی جی-کاپ به پرادایس آمده بودند. من به رفتارهای پدر خانواده و رابطه‌اش با فرزندانش خصوصا فرزند ارشدش بسیار توجه کردم. برایم باورکردنی نبود که چقدر پدرانه بود این مرد. چقدر مرد بزرگی بود وقتی ماهی‌هایی که با پسرانش می‌گرفتند را به دریاچه برمی‌گرداند و وقتی پسرش سوار موتور شد. وقتی به کمک شما آمدند و درختچه‌های اطراف دریاچه را کندند و وقتی با بچه‌هایش نوشیدنی می‌خورند و با آتش زیبای چوب‌ها عکس می‌گرفتند. وقتی بچه‌هایش صحبت می‌کردند به آن‌ها خیره می‌شد و مواظب تربیت آن‌ها بود. وقتی بعد از شنا در دریاچه با پسر ارشدنش صحبت می‌کرد و با هم دست دادند چقدر داشت رفتارهای مردانه را یادش می‌داد.

    حواسم بود که وقتی بچه‌ها با مریم جان صحبت می‌کردند می‌آمد و آرام نگاه می‌کرد که بچه‌هایش کجا هستند و دارند چه‌کار می‌کنند. . از آن‌ها می‌پرسید دارند چکار می‌کنند؟ این حجم از مسوولیت برای یک مرد امریکایی اشک مرا درآورد. چقدر اشتباه می‌کردم. چقدر با این باورها و ترس‌هایم زندگی در امریکا را از خودم دریغ کردم.

    2. روابط اجتماعی مردم

    روابط مردم با استاد و مریم جان در سفر به دور امریکا نشان‌دهنده عشق و صمیمت مردم امریکا بود. حسن‌نیت میان این مردم موج می‌زد. وقتی از کنار هم رد می‌شدند و از شادی هم لذت می‌بردند. وقتی دائما لبخند می‌زدند و به هم کمک می‌کردند. چندین بار استاد برای حل مسائلش از کمک افراد غریبه صحبت کردند و ما به چشم دیدیم. وقتی پله‌های آی-وی خراب شده بود و آن مرد تعمیرکار با آن اندام ورزشکاریش در آن سن به کمک آن‌ها آمد. وقتی آقای مهندس 70 ساله اینترنت آر-وی را ارتقا داد. وقتی تمام افرادی که در رستوران با آن‌ها برخورد می‌کردند به دنبال راهی برای کمک و خوش‌آمدگویی به استاد و مریم جان بودند. فروشنده‌ها با عشق به سمت آن‌ها می‌آمدند و همه لبخند بر لب. من دیدم این عشق را، دوستی را، حس یاری به دیگران را در بین این مردم شریف.

    وقتی در سریال زندگی در بهشت آن مرد کشاورز استاد را به زمین‌های کشاورزی خودش دعوت کرد و چقدر سخاوتمندانه همه چیز را برای او توضیح می‌داد.

    حالا می‌دانم در این کشور تنها نخواهم ماند و همیشه انسان‌هایی هستند که عشقشان را نثار من کنند.

    3. میزان امنیت اجتماعی

    بارها و بارها استاد آر-وی را در مکان‌هایی پارک کردند که پارکینگ باز فروشگاه‌ها و … بودند و من اصلا دزدی و ناامنی ندیدم. اتومبیل کنار آر-وی بود. چقدر از مراسم‌ها و جشن‌های امریکا دیدم که مردم در امنیت و آرامش در حال تماشا و شادی هستند. کنار هم ایستادند و من دست هیچ کس اسلحه ندیدم

    بارها استاد و مریم جان در مسیرهایی پیاده‌روی کردند که خلوت بود. چند بار سوار تاکسی‌هایی شدند که راننده آن یک خانم بود و لباسهای بازی به تن داشت و من حیران از امنیت این شهر!!!!!!!! چطور این خانم و یا حتی آقا در این ساعت از شب نگران هیچ اتفاق بدی نیست و مسافر جابه‌جا می‌کند؟ پس بزه‌کاران سیاه‌پوست کجایند؟ آدم‌کش‌های بی‌رحم چرا به آن‌ها حمله نمی‌کنند؟

    آن همه جشن برگزار شد و من یک بی‌نظمی ندیدم چه برسد به تیراندازی و آدم‌کشی.

    چند بار وقتی در سریال زندگی در بهشت استاد به خانه می‌رسید با بسته‌های پستی پشت در روبرو می‌شد. آیا این شهر سارق ندارد؟

    چندین بار دختران جوان هم‌سن و سال خودم را دیدم شب‌ها کنار رودخانه تمپا پیاده‌روی می‌کردند. و من این حجم از امنیت را فقط و فقط تحسین می‌کردم.

    همه این‌ها افکار مرا از یک جهنم بی درو پیکر به سمت کشور آرزوهایم برد…

    4. طبیعت این کشور

    چقدر یاد جنگل‌های شمال افتادم وقتی درختان بلند و تنومند امریکا را دیدم. برایم جالب بود این همه سرسبزی و چیزی که خیلی توجه مرا جلب کرد پهناوری کشور امریکا بود. این همه پارک ایالتی در این کشور است و من تازه با این مکان‌های تفریحی آشنا شدم. اصلا از وجود چنین جایی اطلاع نداشتم. این دریاچه‌ها و استخرهای روباز و … مرا از آن دید کلیشه‌ای که در فیلم‌های هالیوودی از امریکا داشتم کاملا دور کرد. دیگر امریکا را مملو از برج‌های عظیم نمی‌بینم. بلکه کشور سرسبزی است که همیشه عاشقش می‌مانم.

    5.آزادی های مشروع یا نامشروع

    جالب بود با دیدن سریال‌ها یک چیز را فهمیدم. امریکایی‌ها مثل ما اینقدر متعصب نیستند. آن‌ها راحتن اما بی‌بندوبار نیستند. چیزی که برایم خیلی عجیب بود مردمانی بود که لب ساحل با هر ظاهری تفریح می‌کردند و در دریاچه و رودخانه شنا می‌کردند. یا در آن پارک آبی بازی می‌کردند. همه سرگرم تفریح خود بودند. آزادی بود اما مزاحمت نه!! آزادی بود اما مشروع!!! آزادی بود اما در چارچوب!!! چقدر دوست داشتم این محیط را.

    تا دیروقت بیرون بودند اما نه برای بی‌بندوباری!! بلکه برای تفریح سالم، شادی و خوش‌گذرانی درست!!

    من کسی را ندیدم که دیروقت مست تلوتلوخوران وسط جمعیت باشد و دیگران را آزار دهد.

    من خانواده‌ها و دوستان را با هم و در کنار هم دیدم.

    خبری از زد و خورد و نزاع‌های خیابانی نبود و یک نکته جااالب در تجمعات من یک لشگری از پلیس امنیتی ندیدم!!!!

    انگار مردم یاد گرفتند در کنار هم با دوستی و عشق خوش بگذرانند.

    شاید مردم امریکا از نظر پوشش با آنچه که در صداوسیمای ایران می‌بینیم خیلی فاصله داشته باشند، اما چیزی که من متوجه شدم خصوصا فروشنده‌ها و کارکنان یک عرفی رو رعایت می‌کنند که من دوست داشتم. یک نکته‌ای که شاید کمتری کسی توجه کرده باشد، دختران و زنان امریکایی اصلا یا خیلی کم آرایش می‌کنند و بیشتر لباس‌های راحتی می‌پوشند.

    آمیش‌ها را بگویم که چقدر برایم جذاب بودند و عجیب. چطور ممکن است امریکایی‌ها با کشتار وحشیانه بومی‌ها اینجا را غصب کرده باشند و حالا به آمیش‌ها اجازه و آزادی زندگی به سبک خودشان را داده باشند؟

    مردم چقدر راحت این مردم و عقایدشان را پذیرفته‌اند. کسی آن‌ها را مسخره و اذیت نمی‌کند. از کالاهایشان خرید می‌کنند و خدمات به آن‌ها می‌دهند. حتی تابلوی راهنمایی رانندگی مخصوص آن‌ها درست کرده‌اند. واقعا تحسین‌برانگیز است. یاد گرفتم که به عقابد دیگرام احترام بگذارم.

    تصویر مسجد و پرچم ایران در آن موزه برایم باورکردنی نبود. چطور امریکا می‌تواند پرچم کشوری را که سال‌هاست به پرچم او اهانت کرده در موزه برافرازد؟؟؟

    6. انسان دوستی یا نژاد پرستی و خشونت

    بسیاری از افرادی که در سفر به دور امریکا جلوی دوربین مریم جان قرار می‌گرفتند، مهاجر بودند و جالب اینجاست که در کنار هم با صلح زندگی می‌کنند. سیاپوستان بسیاری را دیدم که سوار بر موتورهای گران‌قیمت در خیابان موتورسواری می‌کردند. آن مرد کشاورز در زندگی در بهشت که سیاه‌پوست بود و چه ماشین‌آلات کشاورزی عظیمی داشت، آن مرد انگلیسی با خانواده‌اش فوتبال بازی می‌کرد، همه بدون هیچ مشکلی دارند در امریکا زندگی می‌کنند. دختری که در رستوران کار می‌کرد و پوشش کاملی داشت یا خانمی که در فروشگاه داشت خرید می‌کرد. یکی از همساهیه‌های استاد در خانه‌ای که به تازگی فروختند سیاه‌پوست بود و در بهترین محله در کنار سایر مردم زندگی می‌کرد. چه پارکینگ تمیزی داشت و چه اتومبیلی. نشان می‌دهد که تبعیض نژادی بین مرد امریکا وجود ندارد.

    7. میزان آزادی های مذهبی

    صحنه جالبی که یک بار دیدم و خیلی روی من تاثیر گذاشت صحنه‌ای بود که در پارک بچه‌ها با مادرهایشان با پوشش باز در حال آب‌بازی بودند و کمی آن‌طرف‌تر چند خانم سیاه‌پوست با چادرهای مشکی ایستاده بودند. هیچ جنگ و دعوا و بی‌حرمتی بین آن‌ها درنگرفت. خیلی تعجب کردم. در آزادی کامل و با عشق در کنار هم زندگی می‌کنند.

    فهمیدم که نه تنها خشونت و دشمنی جایی در این کشور ندارد بلکه عشق بین آن‌ها سال‌هاست که ریشه دوانده.

    8. کیفیت کسب و کارها

    یادم هست که استاد چقدر با عشق از ابزارهای نجاری‌ در زندگی بهشت استفاده می‌کردند و در سفرهاشان نام برند آن را می‌بردند. حتی در بخش توجه به نکات مثبت از فروشگاه‌ها دیدن می‌کردند و من عشق در کار را با چشم خودم دیدم.

    در زندگی در بهشت مفصل راجع به تکامل و پیشرفتی که هر بار در وسایلی که می‌خرند به چشم می‌خورد صحبت کردند. چقدر احساس احترام به مشتری و بهتر شدن در بین کسب‌وکارهای این کشور وجود دارد.

    حتی قسمتی که استاد از میزهای چینی استفاده کردند و ما با شاهد بودیم که چقدر کیفیت پایینی داشت. آمازون که عاشقش شدیم با این همه تنوع و چقدر من در احساس شادی خریدهایی که استاد از این سایت داشتند شریکم.

    من تا اینجا هیچ حس رقابت ناسالمی بین مدیران برندها ندیدم. خیلی چیزها دیدنی نیس. حس کردنی است. وقتی میبینم فروشنده‌ها و کارکنان رستوران با عشق و لبخند در حال خدمات‌رسانی هستند چرا جز این فکر کنم؟

    و چقدر استاد عزیزدلم این موضوع روی کسب‌وکاری که در حال راه‌اندازی آن هستم تاثیر مثبت گذاشت. چقدر صحبت‌های شما راجع به برند ایکیا به من کمک کرد. یا سایتی که برای فروش جوجه و تخم‌مرغ بود و بررسی کردید.

    9. صداقت مردم

    از کمک‌ها و راهنمایی‌هایی که مردم در سفر به دور امریکا به استاد می‌کردند تا به جای بهتری هدایت شود تا کمک‌هاشان برای رفع مسائل ایشان تماما ستودنی بود. چقدر با عشق یک کارمند رستوران مکان‌های زیبای آن ایالت را به استاد معرفی می‌کرد. یا دختری که با زبان فارسی با استاد صحبت می‌کرد و یا خانمی که با مادرشان استاد و مریم جان را به خانه‌شان دعوت کردند. چقدر با صداقت استاد را پذیرفتند و به آن‌ها اعتماد کردند. برای من خیلی عجیب بود.

    استاد عزیزم، مریم جان که با سعی و ممارست شما تماشای این سریال‌ها برای ما میسر شد، تفاوت منِ قبل از مشاهده مستند و بعد از آن زمین تا آسمان است. دیگر از مردمان این کشور نمی‌ترسم، دیگر آن‌ها را بی‌بندوبار و دائم‌الخمر نمی‌بینم، بی‌مسوولیت و معتاد نمی‌بینم، احساس ناامنی نمی‌کنم و این را مدیون قاب زیبایی هستم که شما فراهم کردید.

    دیگر دلم نمی‌خواهد از روی نادانی و جهل شعار مرگ بر امریکا سر بدهم. من به این شعار ناجوانمردانه پایان میدهم و نسل من با عشق به تمام مردم جهان ادامه پیدا خواهد کرد.

    استاد عزیزم شما راهی را به سوی بهشت بنیان گذاشتید که تا ابد ادامه خواهد داشت. فرزندان ما دیگر بی‌دلیل از ملتی متنفر نخواهند بود. آن‌ها با دروغ و سیاست‌های برنامه‌ریزی‌شده بزرگ نخواهند شد و ما این را مدیون شما هستیم.

    از شما استاد بزرگوار، استاد قشنگم

    و مریم جان با محبت

    سپاسگزارم

    و خداروصدهاهزاربار شکر میکنم که این سایت سر راه من قرار گرفت.

    یادم هست که پارسال خرداد ماه برای اولین بار روی دکمه مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن کلیک کردم و یکی از قسمت‌های سفر به دور امریکا برایم آمد. همان‌جا دلم روشن شد که من باید آرزوی دوران نوجوانیم را محقق کنم. چون با آن همه افکار مسموم دیگر از رفتن به امریکا منصرف شده بودم

    از شما و همه عزیزانی که این کامنت رو مطالعه کردند متشکرم.

    این کار شما استاد در واقع چکاپ فرکانسی بود برای قبل و بعد از مشاهده سریال که حقیقتا مرا غافل‌گیر کرد از این همه تغیییر باورهایی که داشتم.

    در صحت و سلامتی، ثروت و شادمانی باشید:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: