سریال زندگی در بهشت | قسمت 174 - صفحه 41

898 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    بسم الله النور

    سلام استاد جان سلام مریم جان عاشقتونم

    سلام دوستای عزیزم

    استاد جان هنوز فایل رو ندیدم اما دلم میخاست بنویسم

    موضوع فایل راجب تغییر نگرش من در مورد آمریکا و دیگاه گذشته هست

    اما ای کاش راجب تاثیر ایم دو تا گنج بینهایت ارزشمنده در زندگی شخصی و تغییر نگرش های من و دیدگاه قبل و بعد از دیدن این دوتا سریال هم بود اونوقت نه تنها من که ایمان دارم دوستان زیادی صفحه های پر میکردن از تغیرات و نتایج عالی بعد. از این دوتا سریال و تغیرات و نگرش های جدید که باعث رشد شده

    استاد جان دیدگاه من در گذشته:

    یه کشور استعمار گر که فقط دنبال خونریزی و غارت کشور های ضعیف هست و ضعیف کشه پر از قتل و جنایت هست و حتی کودکان هم اسلحه دارن و قتل و قاچاق و اعتیاد و مافیا پره تو اون کشور روابط بیند و بار وتجاوز ها بی نهایت هست کشور کافر و بی دیدن که خدا رو قبول ندارن و فقط دنبال سو استفاده از دیگران و کشور ها هستند تجاوز در کودکان به شدت زیاده یه کشور کویری مثل فیلم های تگزاس که فقط بیابان و چهارتا کاکتوس هست و فساد اخلاقی و مالی به شدت زیاده و پر از تبعیض نژادی که فقط خودشون رو برتر میدین با نظام برده داری که خدا فراموششون کرده و اون های به حال خودشون رها کرده و مدام طوفان و گرد بای. تو اون کشور میاد تا خدا اون های رو عذاب کنه و خدا دوستشون نداره

    و قسمت دوم که چرا این نگرش به وجود آمده

    از وردی های که سالها تکرار شد از طریق فیلم ها و اخبار و آدم های مذهبی اطرافم و حتی معلم های مدرسه و کارتون های دوران کودکی که دقیقا شما مثال لوک خوش شانس رو زدید

    کشوری که مدام توش تیر اندازی و قتل و تجاوز حتی کنار خیابون اس

    نگاه منفی من کم کم از دیدن فیلم ها و سریال های کودکی شکل‌گرفته و اخبار دیگه مهر تاییدش بود یادمه بچه بودم تلوزیون تو اخبار یه دبیرستان دخترانه رو نشون داد که روز میز دخترا یه بچه بود و می‌گفت تمام دخترا زیر 15سال رابطه جنسی دارند و همه تجربه سقط جنین و یا بچهاردا شدن رو دارن و این به شدت باعث ترس تو وجود من شده بود و ترمز ساخته بو. تو روابط با بچه‌ام تاثیر به شدت منفی گذاشته بود

    اما از وقتی این دوتاسریال شروع شد من فراوانی و ثروت رو تو این کشور دیدم

    توحید رو دیدم

    امنیت رو دیدم

    عشق ورزی رو دیدم انقدر که باور های من و تغییر داد تو تک تک قسمت های سفر امنیت و آرامش بود اون قسمت هایی که از اون خانوم های بی‌حجاب فیلم گرفتید من عشق و آزادی واقعی رو دیدم و عزت نفس رو دیدم وقتی آوری خراب شد یا می‌خواستید اینترنت اروی رو درست کنی من دستان خدا و آدم های بینظیر و مهربان آمریکا رو دیدم که چقدر باعشق برای شما کار انجام دادن اون توکل و توحید و اون آزادی در پوشش اطراف اون قسمت امیش های آزادی حتی تو انتخاب مذهب و یا نحوه زندگی

    دیدم زیبایی ها و سرسبزی ها به ما فهموند که ما خودمون عشق برکت و ثروت هستم

    تو زندگی در بهشت من امنیت رو دیدم که شما چند روز رها و آزاد پارادیس رو رها کردید و مریم جان هم پارادایم مودند

    اون قسمت که از پلیس ها و کمک شون وقتی کنار جاده ایستاده بودید من مسولیت پذیری و تعهد دکاری و امنیت رو تو اون کشور دیدم من فروانی و برکت رو دیدم من پیشرفت در تمام جنبه ها چه ساخت و ساز و چه تکنولوژی رو دیدم من ایمان و همدلی و اعتماد به خدا و فقط حساب کردم روی حدا روتوی سفر به دور آمریکا توی اون مردم دیدم

    من آمریکا رو یه کشور ثروتمند و پر از فراوانی و امنیت و صلح و عشق وآزادی دیدم

    من آمریکا رو پر از مردم با ایمانی دیدم که خودشون رو مسول زندگی خودشون میدونن و حرکت می‌کنند و جهان رو گسترش میدن با ایده هاشون و اینو تو اون قسمت هایی که شماخرید می‌کردید از فروشگاه ها و آمازون و دیدم

    من ثروتمندان واقعی و فروتن و در صلح رو تو اون قسمت که شما مهمان داشتید تو پارادیس و تو سفر هاتون دیدم

    من عشق و صلح و کانون گرم خانواده رو تو اون قسمت که خانواده رایان مهمان ما بودندی م و لمس گردم و باور کردم

    من بچه‌ای سالم و مستقل و در لحظه رو همتو خانواده رایان و هم تو اون قسمت که مهمون های زیاد داشتید دیدم و بچه‌ای مسولیت پذیرو شاد و آرام و در صلح رو دیدم

    من سخاوت و بخشش واقعی روتو این آدم های دیدم

    من شادی واقعی رو توی مردم آمریکا توی اون قسمت مسابقه ها و ایونت ها که گذاشتید دیدم

    من امنیت رو تو اون قسمت که رفته بودید اون قسمت از شهر که مخصوص سیگار و مشروب بود که گفتید بچه‌ای زیر سن قانونی رو راه نمیدن و پلیسهم هست دیدم

    استاد باور ها و نگرش های من با شروع سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت شخم زده شده نمیتونم تغییر نگاهمو توصیف کنم ودرس هایی که یاد گرفتم و باور هایی که باعث شد تو زندگیم تغییرات بزرگ ایجاد بشه و همون طور که گفتید اون نگاه غلط حاصل وردی ها بود و شما با این دوتا سریال یه فیلتر زیبا گذاشتید جلوی وردی های من و از طرفی یه وردی های ناب و خالص و زیبا رو به من دادید که باورم شد که مردم آمریکا بینهایت با آسمان و با خود درصلح و ثروتمند و آزادی و مسئولیت‌پذیر و خلاق و آرام هستند و انقدر تاثیر این نوع نگاه در زندگیم زیاد بود استاد که نهایت نداره

    انشالله که این دست فایل ها که باعث رشد و آگاهی ما میشه ادامه دار هست و برکتش به زندگی خودتون هم جاری هست

    استاد جان و مریم جان واقعا کلمه ای پیدا نمیکنم برای سپاسگزار از خداوند برای وجود ارزشمند شما و سپاسگزاری از شما برای این جهاد اکبر که به راه انداختید و خودتون زیبایی ها رو دید و با ما به اشتراک گذاشتید و باعث تغییر نگرش ما شدید و مارو هم رشد دادید عاشقتونم و انشالله به زودی آمریکا میبینمتون😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    ناهید گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    سلام به استاد عزیز و مهربان و فوق العاده،خانم شایسته ستودنی و دوستان همراه و هم قدم

    من این روزها با گوش دادن به فایلهای استاد عباسمنش مدام به ورودی هام توجه میکنم که چقدر و چقدر منفی بوده و من در گذشته که آگاهی نداشتم به راحتی آب خوردن باور میکردم همشو

    حتی خیلی از اونها به صورت نامحسوس طی سالیان بر اثر تکرار در وجود من نشسته بود

    امروز وقتی یه چیزی خلاف باورهام می‌شنوم اول بهش توجه میکنم آیا این به احساس خوب من کمک میکنه یا داره منو از مسیرم باز میکنه و دیگه هر حرفی را به راحتی قبول نمیکنم و روش فکر میکنم ببینم آیا احساس آرامشی به من میده؟میخواستم اینجا شکرگزاری کنم از خداوند و استاد که دیگه مقلد نیستم

    در مورد سوال مسابقه یادمه یه بار استاددانشگاهم گفت کسایی که متعصب بودن نسبت به تروریستها خونه منو ول نمی‌کردند و ساعت ۳ نصف شب میومدند در خونه من در می‌کوبیدند به صورت خیلی وحشیانه و متعصبانه و من ۴ سالی که اونجا درس خوندم در ترس دائم سر کردم برای خودم و خونوادم و یا اینکه چندتا از دوستام از رفتارهای نژاد پرستانه برام می‌گفتند که داشتند می‌رفتند یه هو یه پیچ گوشتی توی پهلوشون فرو کردن و در رفتن و یا زدنشون.من به عنوان شخصی که هیچ تجربه ای در این موردها نداشتم و استاد راهنمام را مثل خدای خودم میدیدم مدام در یه سردرگمی گیر میکردم بین خواسته مهاجرت و ترس از بدرفتاری اما در سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا من فقط آدمهای مهربون،مستقل،اهل پیشرفت و بی نهایت فهمیده دیدم که اصلا عاشق طرز فکرشون شدم و کلی الگو بهم دادند که ناهید تو به عنوان یه زن که دوست داری آزادی را تجربه کنی فک‌نکن محکومی خواسته هات،تنهایی سفر کردن،علایقت اینارو به گور ببری بلکه میتونی به همه همه همش برسی درست مثل این زنها که اینقدر مستقل زندگی می‌کنند و حال می‌کنند از زندگیشون و چالش‌هایی که خودشون را دعوت می‌کنند داخلش.

    یه عمویی داشتم چندتاسفر داشت به خارج مدام بهم میگفت آخر شبها زن و مرد از بارها مست و پاتیل میان بیرون و امکان اینکه بهت حمله کنند هست و اصلا امنیت نیست اونجا و من این عموموچون به موفقیت‌های بزرگ مالی توی زندگیش رسیده بود و مدام کتاب‌های موفقیت بهم میداد به شدت قبول داشتم و این صحبتش انگار یه باور محکم شد در من که پس به درد نمیخوره خارج خارج که میگند.بیخیال آزادی هات بمون همینجا که همین چیزهایی که داری از دستت ندی.یادمه یه فیلمی میدیدم به اسم منتالیست که محصول آمریکا بود و توی این فیلم من میدیدم ‌که به خاطر آزاد بودن حمل اسلحه چه جنایت‌هایی صورت میگیره و مدام میگفتم نکنه فردایی من برم توی خیابون منو بکشند.یا یادمه پدرم اهل اخبار گوش دادن بود یه بار توی اخبار شنیدم که دختر دانشجوی ایرانی ساکن دریه کشور یه هو مفقود شده و بعد جسدش را پیدا کردن و متوجه شدند هم اتاقیش کشدتش.یا هربار برای من شرایط مهاجرت پیدا می‌شد پدرمادرم می‌گفتند آخه یه دختر تنها نمیتونه بره با همسرت برو بذار ازدواج کنی،اگ پسر بد به پستت خورد اگ آدم بد به پستت خورد اگ اگ…اینا مثل خوره به جون من افتاد و باورم شد و ازطرفیم شاد نبودم چون چیزهایی که دوست داشتم بهشون نمی‌رسیدم که مهمترینشون آزادی بود.با دیدن سریال سفر به دورآمریکا و زندگی در بهشت من دیدم کلا به آدم‌های خارجی عوض شده و مطمئنم با باورهای مثبت آدمهای مثبت سر راهم قرار می‌گیرند

    من هرجور باشم همون جور آدمها میان سمتم.اینو باور دارم بهش که میتونم به آزادی برسم،میتونم خودم را لحظه به لحظه تجربه کنم و این قلیان هایی که درونم موج میزنه و دوست داره ارضا بشه را سیرابشون کنم.

    ممنونم استاد عزیز که طریقه زندگی کردن متفاوت را به من نشون دادید چون همیشه فک میکردم خونوادم دوستام این تنها نوع زندگی کردنه که همه دارند اما الان دنیام بزرگ شده و دیدم باز شده و کلی جای دیدنی ،طبیعت بکر،قشنگی دیدم که مطمئنا خودم از نزدیک لمسشون میکنم بوشون میکنم و حسشون میکنم و روحم را آزادش میکنم

    ممنون از دوستای عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    احسان جلایری گفته:
    مدت عضویت: 3759 روز

    سلام به استاد عزیز و خانواده بزرگ عباسمنش

    تشکر میکنم از استاد عزیزم که با این فایل دوباره نگاه و باور خودم رو نسبت به دیگر کشورها باز نگری کنم.

    ورودیهای من نسبت به دیگر کشورها از چند منبع بوده ولی چون من در خانوادهایی بزرگ شدم که برادرهای بزرگتر من عاشق موزیکها و فیلمهای آمریکایی بودن و من خودم درباره نقشه های کل جهان علاقه خاصی داشتم تقریبا نگاه درستی داشتم و هیچ ذهن مخربی نسبت به جامعه غربی نداشتم و همیشه رویاهایم رو در آمریکا و کانادا دنبال میکردم و حتی شاید ایالت ها و شهرها و جزییات رو از بعضی از آمریکاییها بهتر میدونم.

    البته با علاقه ایی که من دارم سریال زندگی در بهشت جزابیتی خاصی داره و همیشه خودم رو در کنار استاد حس میکنم و باورم رو بیشتر کرده که من در سالهای آینده در چنین مکانی زندگی خواهم کرد و دور از دسترس نخواهد بود. زندگی میتونه به بهترین شکل برای من رقم بخوره .

    ممنونم از استاد عزیز که همیشه بهترین باورها رو برای من میسازه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سعید اصغرزاده گفته:
    مدت عضویت: 2297 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته مهربان و هم خانواده ایی های دوست داشتنی

    سریال سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت مستند زندگی استاد عباسمنش در دو سال رو برای ما از دوربین زیبابین خانم شایسته به تصویر کشیدن و در این مدت برای دوستانی که پیگیر این دو سریال بودند کلی اتفاقات خوب افتاده از جمله خود من که حالا میخوام باورهای اشتباه خودمو قبل از این سریال ها نسبت به کشور امریکا و مهاجرت به این کشور و همچنین باورهایی که این سریال ها ایجاد کرده اند، بنویسم.

    قبل از هرچیزی از استاد و خانم شایسته بابت این فایل های بی نظیر تشکر میکنم و خداروشکر میکنم که منم در مدار دیدن این سریال ها بودم و کلی از دیدنشون لذت بردم و خندیدم.

    کشور امریکا و ایران از لحاظ سیاست کلا متضاد هستند و این باعث شده در ذهن ایرانیا امریکا یک جهنم باشه این ورودی های منفی یا بقول استاد ویروس های جوری در باورها و ذهن ها رخنه کردن که در اوایل سریال سفر به دور امریکا زیبایی هایی که حتی با چشمان خودم میدیدم مقاومت داشتم هنوزم کسایی هستند که به این سریال ها مقاومت دارند … بگذریم فقط خواستم بگم در این حد ویروس ها مغز منو به کنترل خودشون گرفته بودند.

    ۱- اولین و محکم ترین باور اشتباه فساد و فحشای بود که فکر میکردم اکثر کشور امریکا رو فرا گرفته در ذهنم آزادی کشور امریکا رو با این باور اشتباه محدود کرده بودم و میگفتم اونجا ازادی هست و هرکی هرکاری دلش خواست میتونه بکنه همچین تصوری داشتم که در ادارات امریکایی همه با هم ارتباط جنسی برقرار می کنند و کلی فحشا تو خانواده ها رواج داره خلاصه هیچی دیگه داغون بود ذهنم و این بیشترش بخاطر فیلم هایی بود که دیده بودم.

    – در دانشگاه که بودم بسیج دانشجویی دانشگاه یجورایی برنامه داشتن برای تخریب کشور امریکا و در جشن های دانشگاه بعضا ویدیوهایی رو پخش میکردن که خیلی قوی این ویروس هارو در ذهن مخاطبا قرار میداد یکی از این ویدیو ها که خیلی رو من تاثیر داشت این بود که یک پورن استار آمریکایی که بازیگری در ویدیوهای پورن رو رها کرده بود اومده بود کشور خودشو به توپ و گلوله بسته بود و انگار میخواست داد بزنه بگه امریکا مساوی است با فحشا

    – البته تازگیا کشف کردم که فقط به این خاطر نبوده، بعضی وقتا با شوخی و خنده به مامانم میگم میرم امریکا تورو هم با خودم میبرم اولین جوابی که میده اینکه اونجا زن ها رو (از لحاظ جنسی) اذیت می کنند … مادر من خیلی خیلی کم تلویزیون نگاه میکنه چون زبان فارسی رو کم متوجه میشه با این حال تعجب میکنم واقعا یعنی همچین باوری از نسل های گذشته بما رسیده!

    این باور عین زنجیر دست و پای منو بسته بود مهاجرت چیه اصلا به مسافرت به امریکا هم فکر نمی کردم کشوری که پرچمش در ورودی مدرسه ها زیر پای دانش اموزان نقش بسته بود و این اولین و بدترین ویروسیه که از بچگی تو ذهنامون گذاشته شده حالا بریم سراغ زیبایی ها

    – اما سریال های استاد همه ی این معادله رو عوض کرد من دیدم که خانواده ها چقدر بنیان محکمی دارند چقدر نسبت به هم دیگه صمیمی هستند و البته روابطشون خیلی خیلی بهتره چیزی که کمتر در خانواده های ایرانی دیده میشه چقدر بچه ها به والدینشون احترام قائلند در حالی که بدون وابستگی و با روی پای خودشون ایستادن بزرگ شدند چقدر خانواده های به رشد و پیشرفت هم دارند کمک می کنند و در همین حال لذت بردن از زندگی اولویت اولشونه اصلا مفهموم «آزادی» در ذهن من عوض شد من فکر میکردم آزادی یچیز بدیه و غیر قابل کنترله برعکس دیدم که چقدر میشه در کنار آزادی عشق و لذت رو تجربه کرد برای تک تک قسمت های این سریال میشه نکاتی رو پیدا کرد که در امریکا دارند

    عشق رو در کنار ازادی

    لذت بردن رو در کنار خانواده

    خندیدن رو در کنار عدم وابستگی

    تجربه می کنند بدون اینکه نگران چیزی باشند بدون اینکه خانم ها بفکر آزار و اذیت و آقایون بفکر خیانت باشند و دارند از بنیان و فرهنگی که از بنا درست پی ریزی شده به آسانی لذت میبرند و همه ی این ها امریکای جهنمی رو در ذهنم به بهشت تبدیل کردند.

    ۲- آزادی اسلحه و مشربات الکلی، منی که در شهر خودم بارها شاهد دعواهای خیابانی بودم این مورد دیگه تهش بود واقعا همش میگفتم اونجا که اسلحه و مشروبات الکی ازاده ببین دیگه چه فجایایی رخ میده طرف الکل میخوره اسلحه برمیداره مردمو به رگبار میبنده اینم همش بخاطر ویروس هایی بود که از رسانه ها و تکرار اون ویروس ها توسط دوستان و نزدیکیان در ذهنم نقش بسته بود

    غافل از اینکه اینا همش اشتباست وقتی حتی یک نفر از دوستان آشنایان نرفته از نزدیک این کشورو ببینه چطور میتونه این همه از نظر خودش حقیقت ها رو بگه … البته که همه ی اینا ناخوداگاه تو ذهن من بود و کسی مقصر نیست، وقتی باورهای اشتباهی داشته باشی در مدار اشتباهی هستی و طبق اون مدار همچین برداشت هایی میکنی یا هدایت میشی به چیزایی که باورهاتو تثبیت کنند خداروشکر هزاران مرتبه شکر که منو به این مسیر هدایت کرد و پرده از مقابل چشمانم برداشت

    – با سریال های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت من فهمیدم که اینجوری نیست و اتفاقا برعکسه و این باز منو تکون داد نکنه من دارم در مورد مفهموم آزادی اشتباه میکنم ازادی که در این کشور به همراه خودش امنیت میاره در حالی که در ذهن من این برعکس بود و ازادی مساوی بود با دیوانگی مساوی بود با هرکی قدرت بازوش بیشتر باشه اون میتونه زور بگه در یک کلام ازادی مساوی محدودیت بود در ذهن من

    استاد تو یکی از فایل ها توضیح میدادن که اینجا اکثر خونه ها دیوار ندارند چون اسلحه ازاده و در حریم خونت متجاوزی رو به قتل برسونی هیچ مجازاتی نداری و این بیشتر باعث شده امنیت برقرار بشه و این چقدر خوبه امریکای واقعی اینه که ازاد بودن اسلحه باعث میشه ازادی رو در تمام جوانبش تجربه کنی یا ازادی مشروبات الکلی اینجوری نیست که فرد دست به دیوانگی بزنه بلکه با ازادی میتونه از الکل استفاده کنه ولی نمی تونه به جامعه اسیب بزنه و در سریال های استاد من بارها دیدم که با مشروب بدست هوشیار بودند و میزدن و میرقصیدن و وقتی دوربین میرفت سمتشون با لبخند دست تکون میدادن و اینا چقدر لذت بخش بود خدای من

    یا حتی سیگار در کل مدت این دو سریال بجز یک قسمت از سریال زندگی در بهشت که مربوط به ایبور سیتی تمپا بود من ندیدم حتی یک نفر سیگار دستش باشه

    ۳- شاد بودن ملت آمریکا، از وقتی با استاد عباس منش اشنا شدم فهمیدم مهمترین موضوع زندگی هر شخصی اینکه از زندگیش لذت ببره درسته بعضا فراموش کردم لذت بردن از زندگیو ولی این سریال ها در عمل بمن نشان دادن در هرسنی در هرجایی با هر شرایطی که باشی مهم ترین موضوع لذت بردنه چقدر این مردم شاد و خوشحال و پر انرژی هستند و به معنای واقعی زندگی رو زندگی میکنند از کوچکترین موضوع استفاده میکنند تا بخندن شادی کنند بدون اینکه برای شاد بودن محدودیت سنی محدودیت جنسی بذارند همه و همه در قاب دوربین خانم شایسته و استاد عزیزم داشتن لذت میبردن

    و این در مقابل باور اشتباه گریه کردن غمگین بودن برای کوچکترین بهانه ایی برای کوچکترین اتفاقی، برای احساس گناه برای کوچکترین اشتباهی غوغا کرد و یه اهرم لذتی شد برای بیشتر و بیشتر لذت بردن

    ۴- تمیز و بودن شهرها در کل مدت این دو سریال من یادم نمیاد حتی یک آشغال روی زمین ببینم نه تنها شهر ها بلکه کنار جاده ها استیت پارکهای به اون عظیمی کل مدت سریال فقط محو تماشای زیبایی ها بودم

    نمی خوام کمال گرایانه فکر کنم ولی برای کشوری که با وسعتی بسیار بزرگ و جمعیتی ۴۰۰ میلیونی این موضوع یک شاهکاره

    ۵- کیفیت بالای زندگی یک باور اشتباه دیگه که داشتم و کمرنگ تر شده مالیات این کشور بود من یادمه قبلا موضوعی رو شنیده بودم که در کشور های غربی اگر یک شخصی در مسابقه ای یا قرعه کشی ایی ماشینی گرون قیمت برنده میشد بخاطر مالیاتش نمیرفت جایزشو بگیره

    ولی این مستند زندگی استاد از هر جنبه ایی بمن نشون داد مالیات باعث کیفیت بیشتر زندگی این ملت شده باعث شده مردم با نهایت امکانات و تجهیزات زندگی کنند و ترس مالیات دادنو ندرند بلکه برعکسه حتی اگه کسی مالیات نپردازه دید منفی نسبت بهش دارند

    اره دقیقا همه چی در مغز من با این سریال ها تغییر کرد نه تنها در مورد کشور امریکا بلکه در مورد کل مسائل زندگی استاد عباسمنش بمن یاد دادند که اکثر شنیده هام ۱۸۰ درجه برعکسه و دقیقا همینا شدن ترمز های ذهنی من

    ۶- کسب و کارها و دیدگاه های مردم، در این سریال ها من دیدم چقدر کسب و کارهای متنوعی مردم دارند و با لذت دارند کارشون رو انجام میدن در حالی که این ضد باوری بود که میگفت دولت موظفه برات کار و زندگی جور کنه!! در سریال های لذت و شادی من دیدم این مردم خودشون زندگی خودشونو میسازن و با نهایت ارامش و شادی زندگی میکنند شاکی نیستند غر نمی زنند بجای اینکه در دورهمی ها بشینند غر بزنند غیبت کنند نشستند دارند میگن میخندن کل حواسشون به شادی و رقص هست چقدر در جاهای مختلف امریکا کنسرت های خیابانی برگذار میشد و میشه 😍

    استاد عزیزم همینجوری که دارم مینویسم تیکه هایی از سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت هی تو مغرم مرور میشه این تغییر اینقدر طبیعی بوده الان که دارم بهشون فکر میکنم در پوست خودم نمی گنجم سپاس گذارم استاد عزیزم

    ۷- موقعیت جغرافیایی امریکا که باعث شده ۹۵ درصد این کشور سرسبزی باشه و قدم به قدم این مردم سرسبزی درختان سر به فلک کشیده و باران فراوان رو تجربه کنند من خودم در شمال غربی ایران زندگی میکنم و با این وجود برف یجورایی برام حسرت شده ولی قسمت های شمالی امریکا چقدر برف میباره فایل هاشو که تو یوتیوب دیدم کف کردم واقعا خدایا شکرت بخاطر این تنوع بخاطر این کشور بخاطر این همه نعمت و زیبایی

    ۸- مردم مهربان و خونگرم این کشور، از دورهمی های استیت پارکها گرفته تا مهمان های دوست داشتنی پردایس بارها این موضوع رو در ایران دیدم که طرف سالهاست حتی همسایشو نمیشناسه ولی در سریال سفر به دور امریکا برای چند روز که در استیت پارکها همسایه هستند دورهمی تشکیل دادند دارند میگن میخندن انگار سالها هم دیگرو میشناسن چقدر روابط این مردم درست هست و حتی منی که فایل های این دورهمی ها رو میبینم چقدر احساس نزدیکی میکنم مثل خانمی که در پارک ملی (Great smoky mountains) اومد با استاد و خانم شایسته و مایک خداحافظی کنه یا خانم کتی در شهر پیتسبورگ که مهمان خونه پر مهرش شدیم و …

    ۹- تلفیق سادگی در شادی در کار در مهمانی خلاصه همه چیز در این کشور با سادگی امیخته شده و این باعث میشه زندگی در بهترین نحو لحظات این مردم جاری باشه که مشخص ترینش در سریال زندگی در بهشت مهمون های پردایس بودند با همه ی ازادی با همه ی قوانین خانوادگی و میزبان همه چیز در جای واقعی خودش بود و این دیدگاه چقدر کمک میکنه هرکسی خودش باشه هرکسی با خودش در صلح باشه با همه درگیر نشه فشارهای مهمانی و سفر تجربه های لذتبخش رو براش تلخ نکنه.

    ۱۰- فرهنگ ها و عقاید مختلفی که در کنار هم زندگی می کنند و هرکسی فقط و فقط مسئول زندگی خودشه و با بقیه کاری نداره عین امیش ها در سریال سفر به دور آمریکا که هم اونا و هم بقیه مردم در کنار هم زندگی می کنند و به ارزش های هم احترام میذارند یا حتی منجی هایی که در ایبور سیتی تمپا میخوان مردم رو هدایت کنند در حالی که مردی که برای خوش گذرانی به اون قسمت از شهر میرند مشغول کار خودشون هستند و به کسی کاری ندارند برخلاف عقاید و دیدگاه هایی که مردم استان های ایران نسبت به هم دارند.

    و این چقدر خوبه ذهنمونو نسبت به هرچیزی پاک کنیم و از اول بیاییم واقعیت رو در مغزمون قرار بدیم من اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم وقتی استاد به این موضوع اشاره کردند دیدم عه در ذهن منم همچین چیزایی هست و این ذهن و باورها خیلی خیلی باید روشون کار بشه.

    ۱۱- زیبایی های فراوان و فوق العاده ی سریال زندگی در بهشت که بالای ۹۰ درصدش در پردایس گرفته شده نشون داد هزاران هزار زیبایی در اطراف ما وجود داره که بهشون توجه کنیم میتونن مارو به عرش علی ببرند این دو سریال بصورت عملی قوانین رو بما یاد میدن و بما میگن که جهان هم میتونه یک بهشت باشه و کسی که در این دنیا خوشبخته اون دنیا خوشبخت تره.

    استاد عزیز خانم شایسته عزیز از شما بسیار بسیار سپاسگذارم بعضی وقتا فکر میکنم چطور میشه از استاد عباس منش تشکر کرد ولی جواب اینکه ایشون نتیجه اعمالشو هم در این دنیا و هم در اخرت داره و بسیار در این دنیا سعادتمند زندگی کرده و در اخرت هم سعادتمند زندگی خواهد کرد خداوند وعده راست به مومنان داده و از وعده خودش عدول نمی کنه.

    و ایشون و اموزه هاشون هدیه ایی از طرف خدا برای من هستند تا منم مثل استادم انسان عزیز و بالا مقامی باشم در پیش خدای خودم

    این هدیه رو خدا زمانی بمن داد که من یکوچولو خواستار تغییر شدم و اینکه میگن اگه یک قدم به طرف خدا برداریم خدا صد قدم بطرف ما بر می داره همینه واقعا خدایا شکرت خدایاشکرت

    براتون بهترینا رو در زندگی دنیا و آخرت آرزومندم 😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3451 روز

    به نام او که همیشه هست….

    سلام می کنم به استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیز و دوستان بی نظیرم…

    استاد اول این‌که من نمی دونم واقعا یک‌وقتهاییی تغییرات انقدر آروم و آروم رخ میده که اصلا آدم یادش نمی مونه قبلش واقعا چه جوری بوده…..من واقعا یادم نمیاد در مورد آمرییکا چه دیدگهای بدی داشتم 😄….البته خوب من انقدر از اخبار بدم‌می اومد از همون بچگی چون خیلی وقتها با برنانه کودک تداخل می کرد ، هیچ وقت اخبار نمی دیدم خدا روشکر…..و اصلا نمی فهمیدم اخبار چه مزیتی داره که بقیه نگاه می کنند….ولی خوب از همون بچگی ، بحث راهپیمایی ها بود دیگه….که همش می‌گفتن آمریکا شیطان بزرگ…..یا دشمن بزرگ……و خوب سر جریان جنگ هم یادمه هر وقت صحبت میشد ار جنگ ایران و عراق میگفتن مقصرش آمریکاست….خلاصه تا جاییی که یادمه همه مشکلات و بدبختی های کشور ما یک‌جورایی منشاش بر می گشت به امریکا…..یا یادمه هر کسی کشته میشد باز همین بود می گفتن آمریکا…..در مورد خانواده بود که اصلا بنیان خانواده سست به خاطر همین‌آمریکا می خواد کاری کنه اینجا هم بنیاد خانواده سست بشه …

    بحث بی دین و کافر بودن هم که دیگه زیاد شنیدم….خوب دیگه قطعا شنیدن این حرف ها حتی اگر آدم خیلی باورش نکنه باز تاثیر خوش می ذاره وو تو فکر خوبی در مورد آدم هاش نداری….

    و اما باورهایی که ساخته شد با سفر به دور آمریکا ..اولین چیزی که خیلی برام جالب بود این برخورد عالی آدم ها بود که چقدر مهربدن بود …..چقدر لبخن می زدن‌جلوی دوربین ….چقدر خودشون سلام‌می کردن……اصلا این خیلی برام جالب بوود.و این که چقدر راحت اعتماد می کنند…مثلا یادمه اون خانمی که توی سفر به امریکا الان اسمش یادم‌نیست….شما رو دعوت کرد به خونش بدون این که شما رو بشناسه و چقدر برخورد راحتتت و عالی ….و گرمی…..چقدر خون و گرم‌دوست داشتنی…..خیلی برام جذاب بود ….

    یک‌ نکته دیگه که باز برام خیلی جالب بود شادی و در صلح بودن با خودشون بود گه چقدرررر شاد بودن…..چقدر می رقصیدن…..یادمه رفتن توی غار که حتی با بچه کوچولو هم‌اومده بودن…..چیزی که اینجا خبلی کم‌اتفاق می افته و اگرم بیافته بقیه آدم ها کلی قصادت می کنن ان مادر و پدر…و میگن چه پدر و مادر بی فکری هستن……اصلا این ها مادر نیستن که ….این خیلی خیلی برام جالب بود چون همیشه از مادر شدن به این دلایل بدم می امد…که مادر باید خودش فدای بچه و شوهرش می کرد..و خودش هیچ آرزو و خواسته ای نداشت….و همیشه این سوال توی ذهن بود یعنی تنها دلخوشی پدر و مادر بچه هاشون هستن ؟؟ و برام بی معنی بود که ادم واسه بچهاش زندگی کنه و خودش فراموش بشه….ولی اینجا چقدر قشنگ این دیدم که پدر و مادر لذت برای خودشون حروم نمی کنند….و بچه ها هم چقدر آروم بودن…استاد من یک سرچی هم کردم در مورو تعداد فرزند آوری توی خانوادهای آمریکایی خیلی برام جالب بود که نوشته بود….که ۵، ۶ بچه داشتن یک عدد خیلی معمولی …و نوشته بود هستن خانوادهایی که ۱۸ بچه هم داشتن…وای اصلا مغزم سوت کشید دیگه….نمی دونم حالا چقدر موثقه….ولی من مامان بزرگم ۹ بچه داشت می گفتم..‌‌وای چطوری ۹ تا بچه می آوردن اون موقعه اخه…ولی ۱۸ تا دیگه اصلا دیوانه شدم…….😆

    و یک‌نکته دیگه…که خیلی اصلا برام جذاب بود بحث امنیت و ازادی……که چقدر آدم راحت خودشون هستن…..چقدر آدم هر جوری که راحت هستن…همون جوری لباس می پوشن….وهیچ کسی هیچ نگاه ناجور….قضاوتی نداره……

    وای و اما زیباییی و سر سبزی امریکا ….که اصلا من دیوانه کرد….این همه زیباییی‌…و طبیعت….خوشگل…..من اصلا عاشق ان خانه های خوشگل رنگی رنگی دلبرشون…..شدم…..عاشق این همه طبیعت زیبا و درخت که کنار محل زندگیت باشه….این همه تمیزی…..وای من عاشق ان نظم و تمیزی ……این کشورم شدم….که قطعا مردمش هم خیلی رعایت می کنند…این‌قضیه رو….

    اصلا استاد دیدن همه این زیبایی ها…آدم های فوق العاده….امکانات….امنیت….آزادی….آدم‌های شاد….این خواسته رو به شدت در من ایجاد کرد که حتما مهاجرت کنم و چقدر حیفه که خودم از این همه زیبایی و امکانات محروم‌کنم چون قبلا از دیدن برنامه سفر به امریکا و زندگی در بهشت…این‌خواسته اصلا در من نبود و فقط می گفتم دوست دارم ببینم نه این زندگی کنم…ولی الان میگم چرا نباید توی چنین جاییی زندگی کنم…..چرا باید خودم محدود کنم….

    و در نهایت بینهایت تشکررر می کنم از خانم شایسته عزیزم برای این همه زحمتی که کشیدن و این تصاویر زیبا رو این همه ورودی های عالی رو برای ما ساختن…..و این فرصت برای ما هم فراهم کردن که شریک بشیم در این همه زیبایی….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سلما مصدق گفته:
      مدت عضویت: 2784 روز

      سلام دوست عزیزم راضیه جان

      خیلی زیبا نوشتین

      بله درسته منم زیاد یادم نمیاد چه باورایی داشتم ولی با خوندن کامنت شما داره یه چیزایی یادم میاد.

      ان شاءالله با تلاش ذهنی بیشتر بتونیم زودتر با کشور قدرتمند و ثروتمند امریکا و این مردم دوست داشتنی هم مدار بشیم!!!

      به امید دیدار در امریکا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    حانیه ❤🤞 گفته:
    مدت عضویت: 2155 روز

    «به نام خدا»

    سللاااام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربون

    و سلاااااام به همه اعضای سایت عباسمنش دات کام

    ۳ تا موضوع هست که می‌خوام درموردش صحبت کنم؛

    🌱 موضوع اول:

    «حجاب»

    من به دختر ۲۳ ساله‌‌ام و در شهر مذهبی کاشان زندگی می‌کنم که اصطلاحا بهش میگن «دارالمومنین».

    دیدگاهی که من از بچگی نسبت به کشورهای خارجی و مخصوصا آمریکا داشتم این بود که آن‌ها حجاب ندارند و بی بند و بار هستند هیچ چیز رو رعایت نمی‌کنن و از اونجایی که از بچگی توی مراسم‌ها ، مدرسه، فامیل و آشنا و … به من گفته شده بود که حجاب یه مسئله خیلی مهم و اساسی هست و تمام کسایی که رعایت نمی‌کنن عذاب سختی در انتظارشونه ، همیشه دیدگاه بدی نسبت به خانم‌های بدون حجاب داشتم.

    خودم یه دختر ۱۰ یا ۱۱ ساله بودم و تازه به سنی رسیده بودم که باید این مسائل رو رعایت می‌کردم و توی یه شهر مذهبی ، کاشان ، زندگی می‌کردیم؛ این موضوع خیلی اهمیت داشت و ملاک خوب یا بد بودن دخترا به حجاب بود مخصوصا چادر!!!

    خانواده من اصراری به حجاب کامل نداشتن و در حد تعادل از من می‌خواستن که رعایت کنم اما مدرسه و معلم‌های احکام و خانم‌های سن بالای دور و برمون همه اعتقاد به حجاب کامل داشتن و معیارشون برای خوبی و موفقیت ، حجاب بود.

    خب همه اینا چندین سال ورودی‌های دائمی ذهن من بودن از زمان ابتدایی تا دوران راهنمایی و دبیرستان و اوج این تعصب‌های مذهبی در دوران راهنمایی من به خاطر یه سری کلاس‌های احکام و صحبت‌های معلم‌هام اتفاق افتاد و این روند ادامه پیدا کرد تا زمان دانشگاه.

    دانشگاه دولتی کاشان قبول شدم ، یه دانشگاه خیلی خوب و سطح بالا و این دیدگاه تعصبی داشت برای من شدت می‌گرفت چون بعضی از کلاس‌های عمومی ما این‌‌جوری بود که استادها ملاک نمره دادن رو «سر کردن چادر» گذاشته بودن و دخترها به خاطر اینکه درس رو پاس بشن و نمره خوبی بگیرن فقط برای اون ساعت و کلاس چادر همراه‌شون‌ بود و چادر سر می‌کردن تا نمره بگیرن و استاد باهاشون خوب رفتار کنه چون دیدگاه اساتید عمومی نسبت به دخترهایی که حجاب قابل قبولی نداشتند، خوب نبود و شما تصور کنید که من چه جوری تحت تاثیر این ورودی‌ها قرار گرفته بودم.

    جالب اینجاست که رشته من مترجمی ربان انگلیسی بود و برای یادگیری و پیشرفت توی کلاس‌هامون مداوم فیلم‌های زبان اصلی می‌دیدیم و اینجوری از فرهنگ آمریکا بیشتر متوجه می‌شدم و با شرایط این کشور و مردمش آشنا می‌شدم.

    رشته تحصیلی من خیلی بهم کمک کرد تا تعصب‌های مذهبی‌ رو حذف کنم و علاوه بر اون هم‌کلاسی‌های من که رشته‌شون زبان بود تفکر و دیدگاه کاملا متفاوت و بازتر و با تعصب کمتری نسبت به دنیا داشتن؛ اینجا بود که من به تضاد خوردم چون دنیا داشت آدم‌هایی رو بهم نشون می‌داد که در عین موفق بودن و شاد بودن ، اون حجابی که از بچگی برای من تعریف کرده بودن رو نداشتن ؛ پس شک و تردید توی وجود من شکل گرفت و نزدیک به دو سال توی ذهنم درگیر این مسئله بودم که ؛

    * آیا حجاب خوبه یا بد؟؟؟

    * آیا حجاب توی موفقیت تاثیرگزاره یا نه؟

    کم کم ارتباط من با افراد از کشورهای دیگه شکل گرفت و دوستای دیگه از کشورهای دیگه پیدا کردم و باهاشون در ارتباط بودم و موفقیت‌شون رو دیدم و البته که با استاد عباسمنش آشنا شدم و زندگی‌شون رو از نزدیک توی کشور آمریکا دیدم ؛ اینجا بود که یه سری چیزا کاملا برام واضح شد.

    وقتی دیدم توی فایل‌های سفر به دور آمریکا ، مردم اون حجابی که توی تصور من بود رو ندارن اما کاملا شادن و زندگی خوبی دارن و موفق هستن و البته که رفتار و برخورد و شخصیت‌شون رو دیدم ، فهمیدم که ملاک اصلی برای موفق شدن و انسان بودن حجاب نیست.چه بسیار آدم‌هایی تو دنیا هستن که حجاب ندارن و موفق‌ان.

    علاوه بر آشنایی من با استاد عباسمنش ، آشنایی من با افراد از کشورهای دیگه بی تاثیر نبود چون باهاشون حرف می‌زدم و اخلاق ، شخصیت و زندگی موفق‌شون رو می‌دیدم؛ فهمیدم که نهههههه اینجوری که به من گفتن نیس و همه این تفکرات اشتباه شکل گرفته.

    توی کشور ایران درمورد مسائل مذهبی ، تمرکز اصلی روی حجاب گذاشته شده و این در حالیه که بقیه چیزا خیلی رعایت نمی‌شه.

    من می‌دیدم که افراد موفق از کشورهای دیگه که دین‌شون هم اسلام نیس ، حجاب ندارن اما بقیه مسائل انسانی و درست رو رعایت می‌کنن. اینجا بود که فهمیدم تعصب‌های مذهبی داره کار دستم میده و باید اصل رو از فرع تشخیص بدم.

    عوامل مهم توی موفقیت اینه که آدم وجودش رو از حسادت، قضاوت ، شرک ، غیبت ، گلایه ،کینه و نفرت، ترس ،نگرانی ، بی ایمانی و بدخواهی پاک کنه و در عوض وجودش رو از عشق و محبت و بخشش و توحید و حال خوب پر کنه.

    و من جایی زندگی می‌کردم که تقریبا درصد خیلی کمی از موارد بالا رعایت می‌شد ولی حجاب داشتن ؛ چسبیده بودن به فرع و اصل رو کاری بهش نداشتن ما هم فکر می‌کردیم راه درست همینه؛ این قضیه دیگه خیلی تضاد بزرگی برا من بود چرا که حجاب پوششی برای کارهای نادرست شده بود و من داشتم با این موضوع توی ذهنم کلنجار می‌رفتم.

    در ایران به خصوص شهر ما، این تعصب‌ها شادی رو از دخترها گرفته و چون من خودم تجربه‌ش کردم می‌تونم با جرات بگم که اکثر دخترا توی دوران نوجوانی با این چالش مواجه می‌شن و شاید چندین سال درگیر این موضوع باشن تا نهایتا درمورد مسئله حجاب به ثبات برسن. خدا رو صدهزار مرتبه شکر که با استاد عباسمنش آشنا شدم و با تماشای این فایل‌ها چه سفر به دور آمریکا ، زندگی در بهشت ‌و چه فایل‌های آموزشی فهمیدم که ملاک موفقیت انسان‌ها ، درون خودشون ، انسانیت و باورها و تفکر و ارتعاش‌شون هست نه چیزی که سالیان سال توی مغز من کاشته بودن.

    نهایتا به یه جمع‌بندی رسیدم که برای هر موضوعی «تعادل» لازمه و درمورد حجاب هم به این نتیجه رسیدم که خیلی خوبه تعادل رو رعایت کنم؛ تا حدی که فکر می‌کنم لازمه و حس خوبی بهم می‌ده رعایت کنم. و بعد با فکر کردن و درنتیجه شناخت بیشتر خودم فهمیدم :

    نه می‌تونم حجاب کامل رو بپذیرم و نه می‌تونم بی حجابی صرف رو قبول کنم، سعی کردم تعادل رو در این قضیه رعایت کنم. خداروشکر به ثبات خیلی خوبی رسیدم و از این بابت بسیار خوشحالم.

    🌱 موضوع دوم:

    «نژاد پرستی »

    من قبل از ورود به دانشگاه نسبت به این موضوع خیلی دیدگاه دقیقی نداشتم و اصلا نمی‌دونستم نژاد پرستی چیه؛ کاری هم به این کارا نداشتم اما وارد دانشگاه که شدم به خاطر رشته تحصیلی‌م، این مسائل خیلی در کلاس‌ها مطرح می‌شد و من کم کم با نژاد پرستی توی کشور آمریکا و کشورهای دیگه آشنا شدم.

    اولین تصور من از نژاد پرستی ، تصویر کشور آمریکا بود چون فیلمی دیدم که سفیدپوست‌های آمریکا با سیاه‌پوست‌ها مشکل داشتن و همیشه درحال درگیری و دعوا بودن. هیچ‌وقت نمی‌تونستم این موضوع رو درک کنم که چرا با هم بد هستن و دلیلی نداره رنگ پوست باعث جدایی و درگیری بشه.

    خداروشکر که این دیدگاه وجود نژادپرستی در آمریکا خیلی توی ذهنم ریشه پیدا نکرد و تفکر منفی شکل نگرفت ؛ دلیلش‌هم این بود که من برای کنترل ذهنم به ناخواسته‌ها توجه نمی‌کردم؛ استادم هم بعد از معرفی و تماشای فیلم‌ها کاملا تحلیل می‌کرد و می‌گفت که این نگاه برای چندین سال قبل بوده و الان خیلی کمرنگ شده و داره اصلاح می‌شه. دلایل خیلی خوبی هم ارائه می‌کردن مثل رئیس جمهوری باراک اوباما که فردی سیاهپوست بوده.

    در کل موضوع نژادپرستی مثل مسئله حجاب خیلی برای من بزرگ نشد و چالش ایجاد نکرد و وقتی سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو دیدم ؛ متوجه شدم که چقدر مردم آمریکا با ایرانی‌ها رفتار خوبی دارن و احترام می‌ذارن. به این نتیجه رسیدم که وقتی با افراد از کشورهای دیگه انقدر خوب و محترمانه برخورد می‌کنن، پس حتما با خودشون هم فارغ از رنگ پوست و نژاد خوب هستن؛ دنیا هم نشونه‌ها رو برام آورد. افرادی رو دیدم که با هم از دو نژاد متفاوت ، یکی سیاه‌پوست و یکی سفیدپوست ازدواج کردن و زندگی عالی و عاشقانه دارن؛ به این درک رسیدم که نژادپرستی خیلی در آمریکا مطرح نیس چون مردم دارن با نژادهای مختلف با هم ازدواج می‌کنن و تشکیل خانواده می‌دن.

    خلاصه اینکه در مقایسه با بحث حجاب ، نژادپرستی خیلی برای من توی ذهنم مسئله‌ساز نشده بود اما حجاب درگیری‌های ذهنی زیادی واسم ایجاد کرد.

    تضادهای زیادی رو تجربه کردم تا درنهایت با استفاده از عقل خودم ، کتاب‌هایی که خوندم و دوره‌هایی که شرکت کردم به یک ثبات و نتیجه خیلی خوبی رسیدم.

    🌱 موضوع سوم:

    «بهشت و جهنم»

    “ فقط مسلمان‌ها می‌رن بهشت و انسا‌ن‌های دیگه با ادیان دیگه هرچقدر هم کار خوب انجام بدن نهایتا میرن جهنم “

    بلهههه اینم دیدگاه خنده‌‌دار و عجیب من که حاصل ورودی‌های ذهنم از بچگی بوده.

    نکته اینجاست که این دیدگاه فقط درمورد آمریکا نبود ولی چون در ایران همیشه صحبت از بدی آمریکا و مردمش بود، اولین مثالی که به ذهنم می‌‌اومد آمریکایی‌ها بودن ‌و همیشه با خودم می‌گفتم که میریم بهشت ولی اونا نمیرن.

    الان بعد از گذشت چندین سال که روی خودم کار کردم، فکر کردم و از لحاظ ذهنی رشد کردم؛ فهمیدم که اصل داستان برمی‌گرده به «انسان بودن» نه یک دین و مذهب خاص.

    این موضوع رو حتما باید بگم که خیلی خیلی توی این روند تکاملی ، صحبت‌های استاد عباسمنش چه در فایل‌های رایگان و چه در دوره‌ای که خریدم، راهنمای عملی‌ دستیابی به رویاها، به من کمک کرد تا دید بازتری نسبت به دنیا پیدا کنم ، تعصب‌هام رو کنار بذارم و به صلح بیشتری با خودم و مردم دنیای اطراف خودم برسم.

    الان فارغ از دین و مذهب، همه آدم‌ها رو دوست دارم و می‌دونم که با هر دین و نژاد و از هر کشوری که باشن می‌تونن موفق و شاد باشن و در نهایت هم در دنیای پس از مرگ آرامش و بهشت رو تجربه کنن.

    خداروشکر می‌کنم که از لحاظ ذهنی رشد کردم و اینجا حضور دارم ‌و می‌تونم حرفام رو به اشتراک بذارم.☺️

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر می‌کنم و می‌دونم که این روند تکاملی همیشگی هست و همیشه زندگی می‌تونه بهبود پیدا کنه.

    خیلی ممنووووونم از استاد عباسمنش و خانوم شایسته ، خیلی به من کمک کردین که راه زندگیم رو پیدا کنم و ازتون خیلییییی چیزا یاد گرفتم😍😇

    و ممنووونم از کسایی که وقت گذاشتن و کامنت من رو خوندن.

    موفق و شاااااد و ثروتمند باشین 🌹

    «حانیه» 🥰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2176 روز

      سلام و درود به شما دوست عباسمنشی ام

      سلام به شما حانیه عزیز

      چقدر حوشحالم که کامنتت رو خوندم و چقدر خوب سه تا موضوع ریشه دار تر در خودت رو پیدا کردی و بخوبی توضیح دادی.

      و چقدر تحسین ات میکنم که دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو خریدی…بشه که منم بخرمش با هدایت الله یکتا حالا چه جوری نمیدونم خودش به موقعش میگه…

      برات بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از خداند یکتا میخوام

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    زهرا رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1947 روز

    سلام به استاد و مریم شایسته عزیزم

    قبل از دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا:

    پیش فرضی که من از آمریکا داشتم این بود ک بنیان خانواده ای وجود نداره و افراد خانواده جدا از هم زندگی میکنند

    مردهاشون به راحتی به زن ها تجاوز میکنند و روابط نامشروع دارند

    مردم آمریکا همشون اسلحه دارند و اگ عصبانی بشوند روی همدیگر اسلحه می کشند اونجا همش کشت و کشتار به راه میندازند.

    و اینکه نژاد پرستن از ایرانیها خوشش نمیاد و کشور ایران رو یه کشور عقب مانده میدونند

    از مسلمان ها بیزارند و هر کسی حجاب داشته باشه اون رو مورد آزار و اذیت قرار میدن.

    بیشتر امریکایها چاق هستن .

    کشور آمریکا کشوری است که قدرطلب و زور گوعه به کشور های ضعیف حمله میکنه میخواد همه ی منابع اون کشورها رو برای خودش برداره .

    آمریکا یعنی دشمن درجه یک ایران همشونم کافرند و اصلا به هیچ خدایی باور ندارند و همشونم میرند جهنم (این پیش فرض قبل از آشنایی با قانون بود😁)

    از طبیعت آمریکا هیچ اطلاعی نداشتم چون همش تو اخبار ی خیابونی رو از آمریکا نشون میداد ک چندتا از آدم ها اسلحه به دست دارند همدیگر رو میکشند و انقد از بدیش شنیده بودم ک هیچ کنجکاو نشدم ببینم اصلا چ جور کشوریه و چه طبیعتی داره

    اما توی این پیش فرض های بدی ک وجود داشت ی پیش فرض های خوبیم وجود داشت همیشه این رو شنیده بودم ک جنس های آمریکایی خیلی خوبن و اصل هستن و با کیفیت. ورزشکار های خیلی خوبیم داره مخصوصا توی کشتی یه آقای سیاه پوستی بود به نام جردن باروز که همه ی کشتی ها رو میبرد که چقدم من زورم میبرد وقتی همه بهش میباختن 😁

    دلیل به وجود اومدن این پیش فرض ها:

    من بیشترین تاثیر رو تلوزیون و اخبار میدونم چون روزی نبود که اخبار ایران یک خبر بد از کشور آمریکا نده بعدش بیشترین تاثیر رو مدرسه میدونم ینی شما نمیدونید چقد مغز ما رو شستشو میدادن برای شعار مرگ بر آمریکا دادن که انگار هر چقدر بلند تر بگیم مرگ بر آمریکا ی مشت محمکی به دهن آمریکا زدیم و دیگ نمیتونه برامون روداری کنه.

    بعد از دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا:

    دیدم ک چقد خانواده ها با هم خوبند و در صلح هستن هم با خودشون هم با دیگر اعضای خانواده، کسی مسول شاد کردن کسی نیست و اولویت زندگیشون شادی و لذت بردنه.

    پیر مرد و پیر زنهاشون چقد امید به زندگیشون بالاعه لباسهای رنگا و رنگ خوشگل موشگل میپوشند.

    چقد بچه دوستن و با بچه هاشون وقت میگزرونند و حتی اگ خیلیم کوچیک باشند اون ها رو به مسافرت و جاهایی تفریحی میبرند هیچ محدودیتی برای لذت بردن ندارند

    مهمونی هاشون خیلی ساده برگزار میشه به دور از چشم و هم چشمی و سخت گرفتن به میزبان و فقط هدفشون اینه ک دور هم خوش بگزرونند.

    چقد تو این کشور فراوانی وجود داره داره چ فروشگاههای بینظیری داره پر از جنس های جور باجور و با کیفیت . چ شرکت های خوبی مثل آمازون داره ک هر چیزی رو که سفارش بدی برات میارند بدون اینک نگران این باشی که جنسش قلابیه یا اصل.

    چقد امنیت این کشور خوبه وقتی استاد بسته های ارسالیش از آمازون میاد و هفته ها دم در میمونه و هیچ کس بهش دست هم نمی زنه.

    چه راحت خانوم ها با هر پوششی ک دوست دارند بیرون میایند و نگران قضاوت دیگران نیستند به راحتی لب ساحل دراز می کشند و ریلکس میکنند بدون هیچ مزاحمتی ،چه آزادانه میتونند دوچرخه سواری و موتور سواری کنند

    و اینک بار ها دیدم وقتی بعضی از مردم آمریکا میفهمیدن استاد و مریم جون ایرانی هستن اصلا روی بدی نشون نمیدادن تازه اگ اصطلاح فارسیم بلد بودن به کار میبرند و کلی هم می خندیدن. وقتی ک مریم جون دوربینش رو به سمت مردم میبرد اون ها خیلی خوب استقبال میکردند و اصلا هیچ گونه جبهه گیری رو از خودشون نشون نمیدادن

    چقد خوش حال شدم در اون قسمت سفر به دور آمریکا ک همه ی پرچم های کشور ها و پرچم کشورمون در یک خط در کنار هم قرار گرفته بودن بر عکس ما ک پرچم کشور اون ها رو زیر پامون له میکنیم .

    یا اونجا ک ی مکانی بود ک برای افراد زیر ۱۸ سال ممنوع بود و محلی بود برای رقص و مشروب و دونفر اومده بودن ک از دین خودشون تبلیغ کنند و هیچ کسی کوچکترین توهینی به اون ها نمیکرد چ آزادنه هر کس هر دینی داشته باشع ، بدون تعصب به همدیگر احترام میگذارند

    با هم تعارف دروغ ندارند اگ تعارفی کنند و بهت چیزی هدیه بدن واقعیه و اهل ادا و اطوار های الکی نیستن

    چقد کیفیت زندگیشون خوبه برای خودشون و خونه ها شون چقد وسیله میخرند مثل خانواده هب ک وقتی اومدن پارادایس کلی با خودشون وسلیه جداگانه اورده بودن هم برای خوابشون هم برای تفریح کردنشون

    و آخرین مورد از طبیعتش بگم ک چقد بینظیره انگار ک کل کشور آمریکا شمال ایرانه انقد ک همه جاش سر سبز و همیشه بارون میباره.

    اگ از خوبی های آمریکا با این سریال هایی ک دیدم بگم باید تا فردا صب همین جوری بنویسم….

    جوری به این کشور علاقه پیدا کردم ک اگر مهاجرت کنم دوستدارم بیام آمریکا زندگی کنم مخصوصا تمپا 😍😍😍😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    فروغ رضایی گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    سلام استاد عزیزم😍

    من یکی از باور هایی که قبلا داشتم یعنی قبل از سریال زندگی در بهشت

    این بود که فکر میکردم مردم آمریکا اصلا اهل تفریح نیستن همه ش تو هرج و مرج و شلوغی همه ش کار اصن براشون مهم نیست وقت بزارن و لذت ببرن که اونم باز از یه سری فیلم که دیده بودم و اخبار…

    بعد من دیدم داخل ویدیو های شما که البته میدونم دیگه فیلم نیست و واقعی خیلی کمکم کرد که راحت تر باور کنم

    داخل بهشت شما دارم میبینم که همه اتفاقا بر عکس هستن اولویت براشون لذتِ اینکه چیکار کنن با آسون ترین حالت لذت ببرن؟

    اینکه کلییییی وسیله کمپ دارن برای راحت تر بودن تفریحات شون

    اصن کلا عشق میکنن و اولویت زندگی شون تفریح و لذتِ

    مورد دیگه اینکه من یادمه همین دو سال پیش که مدرسه که باز بود و کلاس نهم بودم (سوم راهنمایی قدیم😂)میومدن وقت کلاس رو میگرفتن یا مثلا اگه یه معلمی نمیومد به جای اینکه بزارن ما آزاد باشیم( که باز معمولا یا میرقصیدیم یا حرف میزدیم) آدم میوردن که بشینه برامون بگه که حجاب باعث امنیت و بی حجابی امنیت تون رو میگیره

    بعد هم مثال میوردن که تو آمریکا دخترا راحت نمیتونن راه برن خیلی راحت بهشون تجاوز میشه اذیت میشن و اصن یه غولی تو ذهن من دیگه ساخته شده بود که دخترای آمریکا بدبخت و راحت نیستن و پسرای آمریکا یه حیوون بی رحمی هستن!

    بعد من میام سریال های شما رو میبینم که اصلا کاملا بخشی از‌ زندگیتون هست و چیزی هست که دارین هر لحظه ش رو زندگی میکنین

    تو سریال زندگی در بهشت یادمه یه قسمتی بود دخترا با بیکینی داشتن تو دریاچه شنا میکردن و پسرا هاهم با مایو و اصلا نه کسی ناراحت بود و نه کسی اذیت میشد و اصلا حرفی از اون چیزایی که من شنیده بودم نبود

    خیلی عادی بود براشون که اینطوریه و داشتن کلیییی هم لذت میبردن و آب بازی میکردن

    که منم یه خواسته برام ایجاد شد که بتونم اینطوری بگردم😍🥺

    از همین حرف ها هم من مرد های آمریکایی رو فردی خیانتکار میدونستم که نمیشه اعتماد کرد و زن و مرد به هم اعتماد ندارن باز از حرف هایی که تو مدرسه افراد رو میوردن که تو مغز ما کنن و یا تو کتاب های درسی و یا حتی فیلم های ایرانی که دیدم

    و باز ما اینجا چی داریم؟

    که خانم مریم عزیزم دارن با ریک که آشپزی میکنه باهم صحبت میکنن و به هم کمک میکنن و اصلا خبری از اون اتفاقای بد و بی اعتمادی نیست

    و درصورتی که هر دو این نفر متعهد هستن و خیلی راحت فارغ از هر چیزی دارن با هم آشپزی میکنن و هم رو تحسین میکنن

    و کلی احساس خوب به ما انتقال میکنن

    یا حتی یه قسمتی از سریال زندگی در بهشت بود که یک تعمیرکار آر وی اومده بود و مریم جان پیش ایشون ایستاده بود و استاد داخل خونه خواب بودن!

    اصلا همچین چیزی داخل ایران ما انجام دادیم؟ حداقل اطراف خودم همچین چیزی ندیده بودم

    حتی اینجا اطراف من خانم ها اگه همسر یا یک مرد داخل خونه شون باشه تعمیرکاری رو نمیارن!

    و بعد اونجا به قول معلمم بلاد کفر😂 یک خانم داره کنار تعمیرکار وایمیسته و آقا داخل خونه خوابه

    چیزی که حتی مثلا تو مدرسه ما میگفتن که خوب نیست نباید اینطوری باشه تو آمریکا امنیت و آرامش رو از زن ها گرفتن!

    اما واقعیت زندگی یک نفر داره نشون میده که میشه اینطوری هم باشه:))

    یه خاطره ای هم یادم اومد

    دوستم اومده بود خونه مون بعد مامانم داشت براش دعا و آرزو می‌کرد و بهش گفت ایشالا ببینمت داری میری آمریکا

    اونم گفت نهههه اونجا میزنن میکشن منو اسلحه آزاده😂😂

    و گفت یه جای دیگه برام دعا کنین

    و من و مامانم گفتیم اصلا چی؟ مگه میشه؟ اونجا به اون قشنگی😂❤ البته ب خودش نگفتیم دیگه

    و استاد تو فایل هم گفتین چیزی که به ما گفتن اینکه اگه برین خارج مثل افغان های اینجا میشیم!

    من اینو یادمه تو جمع های خانوادگی که یکی از یکی بدبخت تر بود می‌نشستند برای اینکه دلشون نسوزه نمیتونن برن میگفتن

    حالا کلا به کنار که چقدر اینجا افغان ها ارزش شون رو پایین آوردن تو ذهن ما

    بعد تو فایل های شما دارم میبینم چه خانواده هایی چه افرادی که آمریکایی هستن دارن با شما می‌گردن احترام میزارن و اصلا مثل یه فرد عادی

    باهاتون برخورد میکنن

    من همین هارو تونستیم شناسایی کنم و خیلی ممنون استاد که این فایل و این ایده رو گذاشتید و مشتاقانه منتظر کتاب تون هستم❤😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1820 روز

    به نام خدای مهربان،سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز، استاد فرمودید کامنتها رو می خونید، پس من همین اول فرصتو مغتنم میدونم و ازتون بابت باورهای عالی که به ما دادید و اینکه کمک کردید از نگاهی بالاتر به ذهنمون توجه کنیم و اونو هویت خودمون نبینیم و پیش فرض هاشو اصلاح کنیم تا دنیایی زیباتر برای خودمون رغم بزنیم تشکر می کنم و دوستتون دارم. اما در مورد باورها، من همیشه آمریکا رو کشور میدونستم که بخش اعظم اونو بیابون فرا گرفته، و اینکه محیط های شهری از هم خیلی فاصله دارن، و بین این محیط ها امنیت کافی وجود نداره و آدما با اضطراب از شهرها خارج می شن. همچنین باورم این بود که پمپ بنزین هایی بین شهرها قرار داره که بعد از پیمودن کیلومترها مسیر بهشون میرسی و خانواده هایی که این پمپ بنزین ها و فروشگاه های جانبی اونو مدیریت میکنن دایما مسلح هستن چون هر لحظه امکان دستبرد وجود داره. باورم این بود که به خاطر سطح بالای جرم پلیس آمریکا مجبوره با تندخویی با مردم رفتار کنه. باورم این بود که مردم آمریکا در انزوا و افسردگی زندگی می کنن. باورم این بود که بخاطر فساد مردم خداوند اونها رو مشمول سنت مکر خودش کرده تا در لذت ها غرق بشن و بعد عذاب اونها رو فرا بگیره. باورم این بود که به شدت نژاد پرست هستن و با نژادهای دیگه اعم از سیاه پوستان، چینی ها، مکزیکی ها و … بد رفتاری میکنن. باورم این بود که اهل معاشرت نیستن و اگه کسی بخواد وارد حریم خصوصی اونا بشه ولو بخواد از اونا فیلم بگیره به شدت باهاش برخورد می کنن. باورم این بود که کارتون خواب ها در سراسر آمریکا در سختی زندگی می کنن. باورم این بود که آمریکایی ها هر هفته به سختی کار می کنن تا آخر هفته با خوشی های گذرا پولی رو که در اون هفته جمع کردنو خرج کنن و خودشونو از افسردگی نجات بدن. باورم این بود که مردم در شهر دایما سلاح حمل می کنن. باورم این بود که به غیر خودشون نگاه تحقیر آمیز دارن و من هیچوقت تصور این رو هم نداشتم که زمانی برسه که حتی یک درصد علاقه داشته باشم در آمریکا زندگی کنم. تمام این باورها بخش اعظمش از سه تا منبع بود. منبع اول صدا و سیما که اگه سالی دو تا اتفاق مسلحانه در آمریکا هم میفتاد اونو مدتها پخش می کرد. دلیل دومش فیلم های سینمایی بود مثل فیلم هایی که از سیما پخش می شد که اکثرا فیلم های وسترن بود. یا فیلم هایی که چین ساخته بود چون دیدگاه مثبتی نسبت به امریکا ندارن مثل فیلم های ایپ من. یا فیلم هایی که از بروسلی دیده بودیم که آمریکا رو خیلی وقیح نشون میداد و از بچگی ما این فیلم ها رو میدیدیم. منبع سومش هم فیلم های نامناسبی بود که تولید می شد و در دوران نوجوانی در اختیار ماها قرار می گرفت. یادمه در دوران دبیرستان بارها آدامس های با عکس تایتانیک پخش می شد و من نگاهی که به آمریکا پیدا کرده بودم مردمی بود غرق در مسائل جنسی و مشروب. و از این دست نگاه ها. اما این روند ادامه داشت تا زمانی که یکی از اقوام به کانادا و بعد آمریکا نقل مکان کرد. این سفر و شنیدن ویژگی های مردم آمریکا و کانادا تا حدی تاثیر اولیه رو روی من گذاشت تا حدی که واس مهاجرت به کانادا اقدامات اولیه رو انجام دادیم و امتیازمون ۵۵ شد که به دلایلی محقق نشد (هنوز به فرکانسش نرسیده بودیم و ان شاالله یه روزی میرسیم). اما باز هم در مورد آمریکا طیب خاطر نداشتم و نگران بودم و بهش فکر نمی کردم تا زمانی که در وقتهای بیکاری برای تمرکز روی نکات مثبت شروع کردم به دیدن سریال سفر به دور آمریکا. و این باورها شروع کرد به شکستن. مثلا برخورد صمیمانه مردم آمریکا با شما، یا مثلا جاهایی که به کمک نیاز داشتین و اونها از هیچ کمکی دریغ نمی کردن. یادمه خیلی صحنه آدمهایی رو در ایران دیدم که وقتی بنزین تموم می کردن ساعتها توی جاده منتظر می موندن تا شاید کسی بخاطر اونا توقف کنه، اما من بارها با نهایت حیرت در فیلم های شما میدم که آدمهایی که اصلا داعیه خدا و پیغمبری ندارن ساعتها وقت میزارن و به شما کمک می کنن. مثل اون صحنه ای که پله های برقی آر وی رو عرض کردید. یا سریال زندگی در بهشت در اون قسمتی که بیل مکانیزه تراکتور رو در حالی که شما در پرادایس حضور نداشتینو عوض کردن و به مرغا دونه دادن بدون اینکه جزو وظایفشون باشه، یا اینکه چقدر بین مردم اعتماد و صداقت هست، اون قسمت که برای خرید توت فرنگی به زمین زر اعی رفته بودید و با این که شما شش باکس توت برداشتین و گفتین ولی با شما چهار باکس حساب کردن و پیاز اضافه هم به شما دادن یا مثلا اون قسمت که مربوط به اسباب کشی بود و شما گفتید اون شرکتی که کار اسباب کشی رو انجام میده ساعتی کار می کنن بدون اینکه کسی بالاسرشون وایسه، اینا همه واسه من نکات حیرت انگیزی به همراه داشت. هم از این جهت که باور هامو تغییر داد و هم از این جهت که فهمیدم این مردم از نعمتهای خدا بهره مندن به خاطر ویژگی هایی که در قرآن به اونها تاکید شده و اونا دارن و ما مسلمانان از اونا بی بهره ایم. مثل صداقت اعتماد تعهد نداشتن شرک و اتکای به نفس و به خدا. یا مثلا در قسمت فکر میکنم ۸۲ سفر به دور آمریکا نشون دادین که خانواده ها بچه ها رو رها میکنن که تا لبه دره برن و ترس اینو ندارن که ممکنه بیفتن، هم از این جهت که اینقدر انسانها متوکلی هستن و هم از این جهت که به بچه ها چه اعتماد به نفسی میدن که در آینده انسان های موفقی می شن برام خیلی جالب بود. باور دیگه ای که با تماشای سفر به دور آمریکا برای من تغییر کرد مهماندوستی و قدرت برقراری ارتباط در بین آمریکایی ها بود بر خلاف چیزی که من انتظار داشتم و اون تکبر و نژاد پرستی و انزوا طلبی بود. و اینکه دیدم برای دیدن مسابقات چه مهمونی های ساده ای برگزار می کنن و هر خانواده همانچیزی که داره میاره تا با هم استفاده کنن و برای شستن و جمع کردن ظرفها توافق می کنن نه این که وظیفه قشری خاص در نظر گرفته بشه در حالی که در ایران وقتی مهمونی برگزار می شه خانم ها خیلی به زحمت میفتن یا مثلا وقتی با گوشی به این راحتی بینشون راه میرفتین و فیلم می گرفتین بدون اینکه احساس بد و واکنش بدی رو ازشون شاهد باشیم. باور دیگه که اصلاح شد این بود که دیدیم که چقدر ملت آمریکا خوش حال و شادن و از لحظاتشون لذت می برن . باورهای غلط در مورد پلیس آمریکا و خشونت طلبی اونها با دیدن برخورد خوب پلیس و احترامش به مردم تغییر کرد. تمام این باورها با دیدن فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا دستخوش تغییر شد. و امروز خوشحالم که اعتراف کنم دوست دارم روزی به آمریکا سفر کنم و با مردم خوب و مهمان نوازش تعامل داشته باشم. خوشحالم که این درسو گرفتم که همیشه نیمه پر لیوان رو ببینم و هیچوقت قضاوت نادرست نکنم. حداقل تلاشم را خواهم کرد، ان شاالله. با تشکر از شما استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2193 روز

    به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان

    سلام استادِ عزیزم و مریم جانِ زیبا.

    اول تبریک میگم که همیشه سوال های خوب میپرسین و هرچی که یاد گرفتین،رو با عشق،عینِ همونی که هست،نه کمتر،به ما هم یاد میدین.

    سپاسگزارم واقعا.سوالاتِ خوب،جواب های خوب باخودش به همراه میاره.

    این دیدگاهم دو وجه داره که من ترکیبی زدم.

    هم احساسیه و هم میخوام بتتترکونمتون از خنده.😆😆😆

    قبل از ورود به باغِ پروانه های سایتِ عباسمنش،من توو پیله بودم.یک کِرم که میخواست تبدیل بشه به پروانه ولی پر بود از موادّ ِ افیونیِ باورهای غلط که از شنیده ها و دیده ها و گفته ها بود،جامعه،تلویزیون،آدم ها…دور تا دورِ پیله ی من پُر بود از تارهای عنکبوتِ باورهای غلط.

    سودای پرواز داشتم.آروم آروم داشتم خودم رو تبدیل میکردم به پروانه.اما

    تمامِ من،عادت کرده بود به اخبارِ منفی،چسبیده بودم به اینهمه تار،بیرون از پیله رو میدیدم که کلّی پروانه دارن شاد و خوشحال،پرواز میکنن.

    سودای تغییر و تحوّل داشتم،اما چسبیده بودم به این باور های غلط،اخبارِ غلط،فیلم های غلط،افکارِ چرندِ جامعه،کسانی که فقط به دلیلِ اینکه خودشون اون خواسته رو ندارن و تجربه ش نکردن،میگن بَده،باورهای غلط ِ مذهبی که جز ترس از خدا و فقط صفتِ جبّار بودنش رو بهم نشون نداده بود.اینکه مویی از زن نباید دیده بشه.دختر رو چه به بلند خندیدن،دیوار بینِ پسر و دختر گذاشته بود،نمیشه آزادباشی.فقط حق داری توو پیله ت بمونی.اینکه دلیلِ امضای بهشت اینه که همه ی سوره های قرآن رو حفظ کنی اون هم فقط به عربی،چون زبانِ خدا عربیه،که منم دلیلِ نرسیدن به خواسته هام رو فهمیدم که این بوده که من عربی بلد نیستم و خدا هم فارسی نمیفهمه،واسه همین به خواسته هام نرسیدم.😄😄هر چی سوره های بیشتری بلد باشی،بهشتی تر میشی،هر چی بیشتر ذکر بگی و از تهِ حلق،،،،ائمه ،بیشتر هوات رو خواهند داشت،هر چی بیشتر گریه کنی،فقیرتر باشی،پیشِ خدا و ائمه،جایگاهِ نزدیک تری خواهی داشت…..و باورهایی که خودتون میدونین…

    ،اخباری که فقط و فقط از جنگ و مرگ و میر و بی اعصاب بودنِ آمریکایی ها که حتی توو مدرسه هم با اسلحه میرن و هرروز همکلاسی هاشون رو میکُشن میگفت.

    من بچه تر که بودم،راستش اصلا نمیدونستم آمریکا،اسمِ یک کشوره و اصلا فکر نمیکردم اونجا خانواده و مردم زندگی میکنن،فکر میکردم یه آدمِ گُنده و خطرناک و بی اعصاب،که از همه ی ایرانی ها بدش میاد و از همه شون قدرتمندتره و هدفش کشتنِ ما ایرانی هاس و ما بعنوانِ فرزندانِ ایران،باید بسیج بشیم که امریکا رو از بین ببریم تا کشورمون نجات پیداکنه.

    توو مدرسه،برای اینکه ثوابِ بیشتری جمع کنم و مطمئن بشم دچارِ خشمِ الهی نمیشم،هر روز با صدای بلندتری داد بزنم :

    مرگ بر آمریکا.

    فکر نمیکردم اونجا کشور باشه،فکر میکردم کلا یه منطقه ی جنگی و نظامیه و همه ی مردم بلا استثناء،مسلسل و آرپیچی دستشون باشه.و همه ش منتظرن یه موقعیتِ خوب پیداکنن تا ایران رو از بین ببرن.و وظیفه ی ماهم اینه که رزمی کار بشیم و مشت هامون رو محکم کنیم و بریم بکوبیم توو دهنِ آمریکا.😁😆😆😆چون میگفتن خیلی ثواب داره و اگر نگم.خدا قهرش میگیره.

    حتی گاهی اگر بلایی سرم میومد،یا نمره کم میاوردم فکر میکردم بخاطرِ اینه که میگفتم لابد اونقدری که باید،پرقدرت ،وظیفه م رو در شعار دادن.درست انجام ندادم.

    توو مدرسه تلاش میکردیم صف ِ کلاس ِ ما از همه پپپرقدرت تر شعارِ مرگ بر آمریکا رو بگه.

    استاد،یه کم بزرگنمایی کردم که بخندی عزیییزِ دلم ولی بخدا توو مدرسه ،همین چیزا بود.😅😅😅

    اینها باورهای غلط رو آرام آرام تغذیه میکرد،هِی میشنیدم،هِی میشنیدم میدیدم میدیدم…که گوش هام رو کَر و چشم هام رو تیره و تار میکرد و به خواب میبرد.خوابِ غفلت.که نمیزاشت از تارِ به هم تنیده ،آزاد بشم.

    دلم میخواست ترک کنم.دلم میخواست پرواز کنم.دلم میخواست پاک بشم پرواز کنم چون دیگه آروم نبودم.احساس کردم بال هایی که بهم داده شده برای پروازه.نه اینکه بشینم و چشم و گوش بسته باور کنم.احساس کردم نننمیتونه خداوندی که جهان رو باهمچین نظمی ساخته و مدیریت میکنه،من رو برای زجرکشیدن آفریده باشه،

    هههمین؟؟؟

    باخودم میگفتم ،خدا اگر ناراحت نمیشی باید بگم خیلی سناریوی مسخره ایه خلقتِ جهانت.از طرفی میگی من با یک نظمِ خاص جهان رو آفریدم برای انسان که او را اشرفِ مخلوقات تعیین کردم و به او حقِ انتخاب دادم و از طرفی هم من نمیتونم برای شخصی ترین مسائلم هم تصمیم بگیرم،حتی برای پوششم،حتی برای آزادیم،حتی برای انتخابِ جایی که میخوام زندگی کنم،حتی برای انتخابِ دینم..،

    بعضی آدم هات ،هم کاملا برعکسِ من.نصفِ نصفِ اعتقاداتِ من رو که از دین و مذهب گرفتم،رو هم به این شکل ندارن.خدا رو به این شکلی که من عبادت میکنم هم عبادت نمیکنن،اینجوری که ممن خودم رو میپوشونم نمیپوشونن،پس چرا اونها باید کیفیتِ زندگیشون اینقدر بالاباشه و من….

    خدا اینا یعنی چی،چقدر تناقص داره اینها باهم.

    چجوریه که اخبار ،وقتی توو آمریکا کلّی برف میاد،میگن آمریکایی ها به بلای آسمانی دچار شدن ولی توو بندرعباس و خوزستان که از آسمون و زمینش خاک میباره به اندازه ی چندمتر،اخبار میگه آسمانِ خوزستان، کربلایی شده.🙄🙄🙄🤔🤔🤔

    شاید به ظاهر خنده دار باشه ولی همچین وضعیتیه😂😂

    یا یه مثال دیگه بزنم بخندین استاد وسطای حرفم.

    یه مدت گیر میدادن به پوششِ خانم ها،آخوندها میرفتن بالای مِنبر میگفتن:خوااااهراااااان!!!! لطفا از خدابترسییییید.از روزِ قیامت بببترسییییید….خانوم هااااا.لطفا روسریتون رو سِفت ببندین.تا خدا عنایتی کند و ابری بارانی بر آسمانِ این کشور بفرستد و باران را این نعمت را ببینیم.نعمت را بُریدید.جلوی نعمت را گرفتید.

    بعد از چند روز،به قدرییییی بارون اومد استاد که همه ی جوی های آب و رودخونه ها پُرر شده بود.حتی حتی یکی دو تا سَد هم ریخته بود.داشت دیگه سیل میومد.

    بعد جُک ساخته بودن که انگار آخونده که میگفت شالتون رو سِفت کنین،اومده بود این بار میگفتن:

    حالا اییینقدر هم سِفت نه،یه کم شُلش کنین سیل ما را برد.😄😅🤣🤣🤣

    استاد کاش آذری متوجه میشدین.ولی من اینجاشو براتون ترکی مینویسم.😄😄

    مَنیم عزیز استادیم !

    گولمَه.

    بولار دَّرد دی.مَنیم زندگیم دی گولوسَن.

    باخ دا..باورلَرَ باخ🤣🤣🤣

    بخدا ظاهرش خنده داره غیبت نباشه😄😄ولی تورو خدا ببینین باورهارو.

    من خودمو اینجوری آروم میکنم که آنها((آخوندها)) نمیدانند😊😉

    خلاصه…اینهارو میشنیدم و میگفتم یعنی خدا با دو تا تارِ موی چند تا دختر توو ایران،تصمیم میگیره دکمه ی باران رو بزنه و نزنه؟؟؟

    بابااا،یارو رفت توو کره ی ماه پیتزافروشی زد،ما هنوز دنبالِ اینیم که با کدوم پا برم ((گلاب به روتون)) دستشویی ثوابش بیشتره.انگشترِ عقیق رو کدوم انگشتم بندازم،جایگاهِ بهتری خواهم داشت در بهشت…

    بر چه اساسی دارم خودم رو برتر میدونم از یک جهان؟بر چه اساسی میگم دینِ من درسته؟

    بر چه اساسی دارم متعصّبانه،پافشاری میکنم رو چیزی که به من هم گفته شده….

    دیگه قبول نکردم.کم کم شروع کردم توو پیله ی خودم تکون خوردن.تلاش برای آماده شدن برای پرواز.شکستنِ زنجیرها.پاره کردنِ اینهمه طناب و تاری که جامعه و ورودی ها دورِ من تَنیده.

    چقدر واقعا احساس کردم غلطه مسیری که انتخاب کردم اما چطور باید تغییر میکردم وقتی که دست و پام به زنجیر بسته بود….یک روز من هم ناخواسته،سوالِ قشنگ پرسیدم به اندازه ای که بلد بودم.

    به خاطرِ تناقض هایی که برخوردم.

    با خودم گفتم آخه چطور ممکنه.یعنی همه ی خارجی ها همه ی آمریکایی ها میخوان برن جهنّم ما خوبیم؟

    مگه میشه ؟پس چرا اونها ابَرقدرتن،پس چرا اونها اینقدر زندگی های خوب دارن،چرا جهانِ توسعه یافته ان.چرا اینقدر داراهستن؟

    میدیدم ایرانی هایی که تنهابرای مدتی کوتاه برای تجربه و مسافرت به آمریکا و حالا کشورهای اروپایی سفر کرده بودن،چچچقدر رضایت داشتن.

    چقدر از خوبی های این کشور میگفتن.از کیفیتِ زندگیشون،تمیزیِ خیابون ها،نعمت هایی که داشتن. میگفتن.

    برای ترکِ عادت های غلط.کمک خواستم.

    .میخواستم پاک بشم.میخواستم این زنجیر و طنابی که جامعه و اطرافیان به دست و پام بسته بودن رو پاره کنم و از دلِ این تاریکی به سمتِ نوری که میدیدم

    ،بیرون برم و به سمتِ اون نور بِدَوم.

    وقتی از خدا خواستم کمک کنه با این باغِ پروانه آشنا شدم.که به زیییباییِ باغِ پروانه هاییه که توو سفر به دورِ آمریکا،با دوربینِ زیبای شما دیدم.باغِ نور،روشنایی،امید،که پپپر از هم نوع بود،و دویدم،زور آوردم،تلاش کردم،دست و پا زدم تا زنجیر پاره بشه،تا این طناب و تارهای تنیده ی دورم،پاره بشه.

    بال زدم بال زدم …

    بخدا استاد.

    وقتی در پیِ پرسشِ سوالم از خدا

    اینکه خدااا،ممممیخوای نفهمیده از دنیا نبری منو؟؟؟میشه بگی داستان چیه؟میشه بگی من اینجا توو این جهان چه میکنم؟

    من رو برای نظارت ِ زندگیِ از ما بهترون آفریدی؟((به امریکایی ها میگفتم از مابهترون😉))

    نظارتِ کیفیتِ زندگیِ این و اون؟

    میشه راه رو نشون بدی؟

    و در پیِ این سوال،به ممحضِ شنیدنِ اسمِ شما،مثلِ اون تشنه ای که چچچند روزه آب نخورده،یهو بهش آب میدی،دیگه نگاه نمیکنه اون آب چیه،از کجاست،فففقط مینوشه شدم.

    مثلِ اون زندانی ای که سااالها توو تاریکی بود و یهو در پیِ کورسویی از نور ،به شوقِ خورشید ،با شدت و سرعتِ ههرچه تمام در پیِ اون نور میدَوه.

    وقتی توو گوگل اسمتون رو نوشتم،دیدین چندتاسایت میاره؟

    تمااام نوشته بود عباسمنش کلاهبردار است…

    عباسمنشِ کلاهبردار…

    عباسمنشِ دین زده و کافِر…

    و من بدووووونِ توجهِ ثانیه ای حتی که نکنه عوضی اومدم،

    نکنه این نوری که میدیدم،نورِ خورشید نبوده که من اینجوری دویدم.

    نکنه اون باغِ پر از پروانه که میدیدم،سراب بوده.

    فقط اومدم توو سایت هههمون لحظه ثبتِ نام کردم همون لحظه.

    و از شما یادگرفتم که این من هستم که اتفاقاتِ زندگیم رو رقم میزنم و خبرِ خوب اینه که هههرچی که بود،هرجور که گذشت،من از همین جایگاهی که هستم،میتونم تغییر بدم زندگیم رو در همه ی جوانب.یاد گرفتم انگشتِ اتّهام رو سمتِ کسی نگیرم.

    یاد گرفتم که دیگه سعی کنم عواملِ بیرونی رو مقصّر ندونم و فقط برای فرکانس های خودم ارزش قائل شم.

    و بال زدم و بال زدم و به جمعِ پروانه ها اومدم.

    و خدا رو صصصدهزار مرتبه شکر بابتِ این سایت.

    و اما بعد از دیدنِ سریالِ زندگی در بهشت و سفر به دورِ آمریکا،

    من چقدر عاشقِ این کشور و مردمش شدم.

    اییینهمه آزادی.اییینهمه شادی.

    اییینهمه عشق و مهربونی.

    تمیزیِ خیابون ها.

    مدیریت.

    آزادیِ نژادی و دینی و رقصیدن توو خیابون.

    استاد یه چیزی که هست اینه که

    شاید خیلی ها گاهی به اشتباه فکر کنیم که آزادی یعنی همین که من حالا بعنوانِ یک خانوم،تاااا پام رو از ایرانِ پپر از محدودیت،گذاشتم بیرون و گذاشتم توو کشورهایی که آزادیِ پوششی دارن،سریییع از خود بیخود میشم و باید ذهنم محدود باشه به اینکه کلِ داستانِ آزادی توو همین خلاصه میشه که مثلِ اون خانوم هایی باشم که کنارِ ساحل دراز میکشن((منظورم درستی و غلط بودنش نیستا))

    اصلِ قضیه رو گرفتن.منظورم از مثالِ پوشش ،فقط در حدِ مثال بوده.

    بارها استاد از خدا میخوام همیشه قبل از دیدنِ فایل های شما،از خدا میخوام که اصلِ مطلب رو،آگاهیِ خالصش رو در من جاری کنه.اون نکته ی اصلی ای که مدِ نظرتون بوده رو بفهمم.

    تهِ تهش رسیدم به جایی که گفتم آقااا،اگر آمریکا جای بَدیه،من رو که شالم از سرم افتاده و قانونِ مملکت رو زیرِ پا گذاشتم،مستحقِ مجازاتم و من رو تبعید کنین به آمریکا لطفا خب😁😁😁

    خلاصه استاد.

    بعد از دیدنِ سریال های زندگی در بهشت و سفر به دورِ آمریکا،وقتی مردم رو دیدم،ایتقدر شادن.یه عده مردمی رو دیدم که آزادانه خوش میگذرونن و کودک های درونشونه که از خودشون بیرون آوردن و دارن اینجوری خودنمایی میکنه.بدونِ ترس از قضاوتِ بقیه.راحت میخندن.رااااحت میرقصن.شاااادن بی دلیل…با خودشون در صلح هستن و همدیگه رو امر و نهی نمیکنن و میزارن هرکی هرجور میخواد رفتارکنه و تکاملشون رو طی کنه.

    بخدا بحث، اصلا مقایسه ی کشوری که توش زندگی میکنم با امریکا نیستا(چون منی که شمارو میشناسم،میدونم شماهم در تحسین زیبایی ها اصلا بحثتون کشور خاصی نیست و خودم ازطریق گفته های خودتون علم به این دارم که شما در ایران هم خیلی زیبایی هارو تحسین میکردین و مناسب با شرایطِ اون موقع هاتون،در ایران هم برای خودتون بهشت رو ساخته بودین و نتیجه هم مشخصه)منظورم اصلِ مطلبه.وگرنه ما همه از یک خداییم،این رو به خاطرِ باورهای غلط از یادمون رفته بود.امریکایی،ایرانی،افغان،فرانسوی،سفید،سیاه.زن.مرد.بچه.بزرگ.پیر.جوان.

    همه ی ما از یک منبع هستیم.قطره های یییک دریا هستیم.

    یک دریای واحد.و هم کُره ای هستیم.

    همه توو یک کُره داریم زندگی میکنیم.

    زیرِ سقفِ یک آسمان.از نورِ ییک خورشید استفاده میکنیم.

    از همون اول توو ذهنِ ما جاافتاد که یه عده آدم های بد وجود دارن و دشمن وجود داره.بدی وجود داره.و باعث شد توجهِ ما بره به روی این باور و طبقِ قانون،بدی های بیشتری رو تجربه کنیم.در حالیکه میتونست اینطور نباشه.و مثلِ آمریکایی هایی که توو سریال،میبینم،بیشترِ توجهمون رو معطوف کنیم روی به صلح رسیدن باخود،نه به جنگ با بقیه.و این اطلاعاتِ غلط،روی قوی ترین و اصلی ترین باورِ ما یعنی باورِ توحید ،تاثیر گذاشت و لطمه زد که ما این رو باور کنیم که قدرتی به جز خداوند،وجود داره ((مثلا در اینجا تاثیرِ قدرتِ آمریکا یا هرکشوری))که میتونه توی زندگیِ ما تاثیرِ بزرگی بزاره.

    استاد جانم.

    بحثم واااقعا مقایسه ی دو تا کشور نیست چون توی هههمین کشورِ من،خخیلی ها دارن عااالی زندگی میکنن و حالا دیگه با آموزش های شما فهمیدم اصلا صرفا مهم نیست که کدوم نقطه از زمین باشیم و در ههر جای این کره ی زمین،نعمت ها به یک اندازه داده شده بووود.و ففقط نقطه ی توجه و مرکزِ تمرکزِ ما مهمه.

    توجه کردن،به بدی های واقعی یا غیرِ واقعیِ یک شخص یا کشورِ دیگه((آقا اصلا فرض رو بر این بزاریم که هر بدی ای که درباره ی کشورهای دیگه مثلِ آمریکا شنیدیم،راست باشه و من بادرست و غلط بودنِ اونها،کاری ندارم))((میخوام بگم ممن و ما چرا به اون بدی ها باید توجه کنیم آخه و اینکه میخوام این رو بگم که نتیجه ی کانونِ توجهِ من چیکار کرده و همه چیز رو رقم زده))،باعث شد که ما خوبی های خودمون توی کشورِ خودمون رو نبینیم.و این خودِ خودِ ناسپاسیه.و طبقِ قانون،از ناشکرها ،همانی که داشتند هم گرفته میشود.و به شکرگزارها افزوده میشود.

    خلاصه،با دیدنِ فایل های شما،درباره ی زیبایی های اطرافتون،تمااامِ نظرم درموردِ نه فقط آمریکا تمامِ افرادِ دنیا تغییر کرد و به تمامِ دانسته های قبلیم،شک کردم و به این نتیجه رسیدم که من،شما،مریم،بچه های سایت،یعقوب ِ آمریکایی،اون دختر و پسرهایی که در حالِ نگاه به مسابقه ی هاکی،آزادانه باهم لذت میبردن و میرقصیدن و تمااامِ افرادِ جهان،

    یکی هستیم.و اگر این اسم هایی که داریم،آرزو…سارا…سهیل..

    اگر این کلمات که به معنیِ اسم هست و ما با اون شناخته میشیم و در مقیاسِ بزرگتر،اسمِ تمامِ کشورها و شهرها رو ،از روشون برداریم،بیشتر به این نتیحه میرسیم که ما فقط خودمون رو در قالبِ اسم ها و تعصّبات،محدود کردیم.و واقعا هییچ اسمی به جز خداوند،باقی نمیمونه و میفهمیم که همگی تکّه هایی از خدا هستیم و بخاطرِ ارزشِ ذاتیمون،هیییچ فرقی نمیکنه کجای این کُره ی خاکی باشیم.

    این اسامی،که مثلا فلانی ها ابَر قدرت و بَهمانی ها عقب افتاده هستند،دقیقا از ریشه،

    عزّتِ نفسِ* ما رو نشانه گرفته.

    همونطور که میدونین عزتِ نفس،مهم ترین عامل و ریشه ی تمامِ موفقیت هاست.یک مثالش اینکه،مثلا اینی که میگن فلان کشور،اَبَر قدرته،هههمین اسمِ ابرَر قدرت،چچنان ارزش و پرستیژی به مردمِ یک ملّت میده که حتی روی مدلِ راه رفتنشون هم تاثیر میزاره و جورِ دیگه ای قدم برمیدارن و بماااند که این اسم،توو چه زوایایی از عزتِ نفس ِ اونها تاثیر میزاره و برعکس،اسمِ ضعیف و زیر دست و جهانِ سوم و عقب افتاده،چه تاثیرِ مخرّبی روی اون ملّت میزاره که واقعا از لحاظِ داشتنِ عزتِ نفس و ارزشِ واقعیِ درونشون،دوورشون میکنه و باور میکنن که کم هستن.و به عدالتِ خدا شک میکنن.و غُر زدن ها و ناسپاسی ها شروع میشه و ملتی مُشرِک،میسازه،ملتی که فقط اطلاعات جمع کرده درباره ی توحید و خدا و میتونه برات ساااعت ها از توحید حرف بزنه اما در عمل…؟؟؟؟؟؟؟؟ که نقابی از توحید زدن و کلمه ی توحید رو یدک میکشن .

    اگر به یک آمریکایی بگی توحید،حتی شاید ندونه توحید به چه معناست ولی من توی فایلها،توو رفتارِشون،عملکردشان،عَلَنی،توحیدِ واقعی رو دیدم،توحید به این معنا که قدرت ففقط یکی است و من قدرتمندم و مستقلم و با خدا یکی هستم و هیچ کشوری،هیچ کسی نننمیتونه روی من و زندگیِ من تاثیر بزاره.

    آیا این دیدگاهی که اونها دارن،به جز توحیده؟؟؟؟

    استاد جانم.سوالتون اووونقدر پرمحتوا هست که اگر بخوام پاسخ بدم بهش،دیدگاه نامحدوده و میشه یه کتاب براش نوشت.

    اینها چیزهاییه که به ما اضافه شد.و ذهنِ مارو تشکیل داد و از روح،فاصله گرفتیم.

    دوستتون دارم استادِ عزیزم

    آرزومندِ آرزوهاتون،آرزو…🥰

    من باعشق و افتخار یک عباسمنشیِ شااایسته ام.🤝💪💪💪👋👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: